فصل چهارم : شرايط امر به معروف و نهى از منكر
امر به معروف و نهى از منكر برترين فريضه اسلاماند.
احكام امربهمعروف و نهىازمنكر
1 - امر و نهى به واجب و مستحب تقسيم مىشوند. آنچه عقلاً يا شرعاً
واجب باشد امر به انجام آن هم واجب است و آنچه عقلاً قبيح و شرعاً حرام باشد نهى از
آن واجب است. و هر چه مستحب باشد امر به آن مستحب و آنچه مكروه است نيز نهى از آن
مستحب مىباشد.
2 - "امر
و نهى" واجب كفائى است. پس اگر كسى به انجام آنها اقدام نمايد تكليف از ديگران
برطرف مىگردد و اگر با وجود شرايط، كسى اقدام نكند همه واجب را ترك كردهاند.
3 - اگر برقرارى واجب يا ريشه كن نمودن منكرى نيازمند امر و نهى
گروهى باشد با اقدام بعضى از آنها تكليف برداشته نمىشود و بايد افراد لازم اقدام
نمايند.
4 - اگر افراد مهيا كمتر از تعداد مورد نياز باشند و ديگران با آنها
همراهى نكنند و آنها نتوانند ديگران را با خود همراه سازند تكليف از آنها برداشته
مىشود و كسانى كه از كمك به آنها تخلف كردهاند گناهكارند.
5 - اگر انسان مطمئن شود كه ديگرى امر يا نهى مىكند بر او واجب
نخواهد بود. بله اگر بفهمد كه او اقدام نمىكند بايد خود به وظيفه عمل نمايد.
همچنين اگر اطمينان پيدا كند كه افراد لازم اقدام مىكنند اما بعد بفهمد آن تعداد
كافى نيست بر او نيز واجب مىشود.
6 - گمان و احتمال انجام امر يا نهى از سوى ديگران يا وجود افراد
مورد نياز براى انجام امر يا نهى كافى نيست بلكه با وجود اين گمان و احتمال واجب
است خود به وظيفه عمل كند. بله وجود دليل بر اقدام ديگران، كافى است.
7 - اگر موضوعى كه واجب يا حرام به آن بستگى دارد از بين برود وظيفه
امر يا نهى نيز برطرف مىشود (مثل اينكه انسانى كه محور و اساس گناه بود به محيط
ديگرى برود يا مشروبى كه نهى از آن واجب بود بر زمين بريزد.)
8 - اگر اقامه واجب يا از بين بردن منكر بر ارتكاب حرام يا ترك واجب
متوقف باشد بايد اهميت آنها را ملاحظه كرد. (مثل اينكه نجات جان يك انسان از اهميت
بيشترى نسبت به ورود در ملك ديگرى برخوردار است.)
9 - اگر امربهمعروف و نهىازمنكر گنهكارى واجب باشد و بيش از يكى
از اين دو مورد (امر يا نهى) ميسر نباشد بايد هر كدام از اهميت بيشترى برخوردار است
انجام گيرد.
10 - بيان حكم شرعى يا توضيح مفاسد و مضرات ترك واجب يا عمل حرام در
انجام وظيفه امر و نهى دينى كافى نيست مگر اينكه از بيان حكم يا توضيح مضرات، امر
يا نهى دانسته شود يا مقصود اصلى كه ترك گناه است حاصل گردد.
11 - قصد قربت و اخلاص در امر و نهى واجب نيست، اما اگر قصد كند، از
پاداش قصد اخلاص خود برخوردار مىشود.
12 - در واجب بودن نهى از منكر تفاوتى بين گناه كوچك و بزرگ وجود
ندارد.
13 - اگر كسى شروع به انجام مقدمات گناه كند تا به انجام آن دست يابد
چنانچه اين مقدمات او را به حرام مىرساند بايد از آن عمل حرام نهى شود. اما اگر
معلوم باشد كه موفق به انجام حرام نمىشود نهى از منكر او واجب نمىباشد مگر اينكه
جرأت بر عمل حرام را حرام بدانيم، كه در اين صورت بايد نهى شود. و همچنين اگر شك
شود كه اين مقدمات او را بر انجام گناه قادر مىسازد، نهى از منكر او واجب نخواهد
بود مگر اينكه جرأت او بر انجام حرام را گناه بدانيم، كه بايد نهى شود.
14 - اگر كسى اراده معصيت كند و شك شود كه قدرت انجام آن را دارد يا
خير، نهى از منكر او واجب نيست، مگر اينكه اراده معصيت را حرام بدانيم، كه در اين
صورت از اراده او بايد نهى شود.
15 - اگر كسى كه مرتكب حرام يا ترك واجب مىگردد معذور باشد، امر و
نهى او جايز نيست. مثل اينكه كسى در پى اضطرار، گوشت حيوان مردهاى را بخورد يا در
سفر روزه نگيرد. بله اگر خوردن او در بين مردم سبب هتك احكام اسلام و ماه خدا و
جرأت مردم بر انجام عمل او گردد بايد نهىازمنكر شود.
16 - كسى كه به تكليف نرسيده است واجب نيست مورد امر يا نهى قرار
بگيرد. بله اگر گناه او به گونهاى است كه خداوند به هيچ وجه به انجام آن راضى نيست
بايد از گناه بچههاى غير مكلف نظير قتل، فحشا و بردن آبروى زنان و مردان با تقوا
جلوگيرى شود.
شرايط امر به معروف و نهى از منكر
امر
و نهى دينى مثل هر عملى ديگر شرايطى دارد كه به بيان آنها مىپردازيم.
شرط اول : شناخت معروف و منكر
امر
و نهى كننده بايد معروف و منكر را بشناسد و بداند كه آنچه ترك شده است معروف بوده و
يا آنچه انجام گرفته است منكر بوده است. پس اگر چنين علمى نداشته باشد امر و نهى بر
او واجب نيست.
(37)
شرط دوم : تأثير
1 - يكى ديگر از شرايط امر و نهى احتمال تأثير است. پس اگر فرد
اطمينان پيدا كند كه تأثير ندارد واجب نيست.
(38)
2 - با گمان تأثيرناپذيرى - اگر چه اين گمان قوى باشد - تكليف ساقط
نمىشود پس با احتمال قابل قبول در نزد عقلا امر يا نهى واجب مىشود.
3 - اگر شخص عادلى شهادت دهد كه امر يا نهى دينى تأثير ندارد اما
انسان احتمال دهد كه مؤثر است واجب است اقدام نمايد.
4 - اگر بداند نهى از منكر او جز با استفاده از موعظه و استدعا
تأثير نمىكند بايد با موعظه يا استدعا او را نهى كند و اگر بداند كه تنها استدعا و
موعظه اثر دارد و امر و نهى تأثيرى ندارد واجب است استدعا و موعظه نمايد.
5 - اگر كسى مرتكب دو عمل حرام مىشود يا دو واجب را ترك مىكند و
انسان بداند كه امر به هر دو واجب تأثيرى ندارد و احتمال دهد كه امر به يك مورد
مشخص آن مؤثر است واجب است به همان مورد امر نمايد. و اگر بداند امر به يكى از دو
واجبى را كه ترك مىكند مىپذيرد به هر كدام كه اهميت بيشترى دارد امر نمايد. مثلاً
اگر كسى نماز و روزه خود را ترك مىكند و اگر او را امر به نماز كند تأثير نمىكند
و امر به روزه در او تأثير دارد واجب است امر به روزه نمايد. اما اگر يكى از دو
واجب را به طور غير مشخص مىپذيرد واجب است امر به نماز كند كه اهميت بيشترى دارد و
اگر اين دو واجب در يك سطح از اهميت بودند به يكى از آن دو امر نمايد.
6 - اگر بداند يا احتمال دهد كه نهى او فقط در حضور جمع مؤثر است،
اگر گناه او علنى و آشكار است جايز و واجب است كه در حضور جمع نهى كند امّا اگر
گناه او علنى نيست در جواز و وجوب نهى او اشكال است.
7 - اگر امر و نهى او جز با اجازه بر ترك واجبى ديگر يا ارتكاب يك
عمل حرام اثر نمىكند، اگر عمل مورد اجازه از اهميت بيشترى برخوردار باشد جايز نيست
اجازه دهد و وظيفه امر يا نهى از او ساقط مىشود. حتى اگر عمل مورد اجازه اهميتى
برابر با عمل مورد امر يا نهى داشته باشد اجازه برگناه جايز نيست. امّا اگر موردى
كه امر يا نهى مىكند همانند قتل انسانى كه جان او محترم است داراى اهميتى باشد كه
خداوند به هيچ وجه به تخلف از آن راضى نيست، واجب است بر عمل حرام ديگر اجازه دهد.
(نظير اينكه براى حفظ ناموس كسى به بردن اموال او اجازه دهد.)
8 - اگر بداند كه نهى او تأثير فورى در ترك گناه ندارد امّا بداند
يا احتمال دهد كه در ترك گناه آينده او تأثير دارد واجب است نهى كند. همچنين اگر
بداند كه مثلاً نهى او از نوشيدن شراب ظرفى معين مؤثر نمىباشد، امّا اگر نهى كند
در ترك گناه او در آينده مؤثر است و گناه خود را ترك يا كاهش مىدهد واجب است او را
نهى كند.
9 - اگر بداند كه امر يا نهى او نسبت به گنهكار تأثير نمىكند امّا
اين امر و نهى به او در شخص ديگرى تأثير مىكند بايد به منظور تأثير در ديگرى به
گنهكار اول امر يا نهى نمايد.
10 - اگر بداند كه امر به معروف او در طرف تأثيرى نمىكند امّا امر
شخص خاصى در او تأثير مىكند واجب است به آن شخص امر كند تا با وجود شرايط به
گنهكار امر به معروف نمايد.
11 - اگر بداند كه شخصى نيت ارتكاب گناه كرده است و احتمال دهد كه
نهى او در ترك آن مؤثر است واجب است او را نهى كند.
12 - اگر تأثير امر يا نهى متوقف بر ارتكاب
حرام يا ترك واجبى باشد جايز نيست و تكليف برداشته مىشود مگر اينكه گناه
همانند قتل انسانى محترم اهميتى داشته باشد كه خداوند به هيچ وجه به انجام آن راضى
نباشد و گناهى را كه بايد مرتكب شود تا از اين گناه مهم جلوگيرى كند به اين اندازه
از اهميت نباشد. پس اگر نجات جان انسان محترمى متوقف بر ورود در خانه ديگرى باشد
واجب است در خانه غصبى وارد شود.
13 - اگر بداند يا احتمال دهد كه امر يا نهى او در كاهش گناه تأثير
دارد امّا گناه به كلى از بين نمىرود واجب است امر يا نهى كند. بلكه اگر گناه
بزرگترى به گناه كوچكتر تبديل گردد نيز واجب است بهويژه اينكه اگر گناه بزرگتر به
گونهاى باشد كه خداوند به هيچ وجه به انجام آن راضى نيست.
14 - اگر احتمال دهد كه امر يا نهى او تأثير مطلوب دارد امّا احتمال
تأثير منفى هم بدهد واجب است.
15 - اگر احتمال دهد كه امر و نهى او در تأخير انجام گناه مؤثر است
واجب است اقدام نمايد.
16 - اگر فرد يا افرادى به انجام وظيفه قيام كنند و امر و نهى آنها
تأثير نكند امّا فرد يا افراد ديگرى احتمال دهند كه امر يا نهى آنها تأثير مىكند
بايد در صورت شرايط اقدام نمايد.
شرط سوم : قصد ادامه گناه
1 - شرط ديگر امر به معروف و نهى از منكر قصد ادامه گناه است. پس
اگر معلوم شود كه گنهكار گناه را ترك كرده است نهى او واجب نخواهد بود.
2 - منظور از قصد ادامه گناه تكرار گناه است اگر چه براى يك بار
باشد.
3 - اگر نشانه روشنى از ترك گناه حاصل شود كه سبب يقين يا اطمينان
بر ترك گناه گردد امر يا نهى واجب نخواهد بود و همچنين است اگر بينّهاى مثل خبر
فرد عادل بر ترك گناه او اقامه شود يا اظهار توبه و پشيمانى كند.
4 - اگر در قصد ادامه يا ترك گناه او شك شود امر يا نهى او واجب
نيست.
5 - يكى از واجبات، توبه از گناه است. پس اگر فرد، مرتكب حرام يا
ترك واجبى گردد بايد فورى توبه كند و اگر در انجام توبه او شك شود يا معلوم گردد
توبه نكرده است واجب است امر به توبه شود و اين غير از امر و نهى نسبت به گناهان
ديگر است.
6 - اگر با علم يا دليل معتبر ثابت شود كه از استمرار گناه عاجز است
نهى از منكر او واجب نيست امّا اگر معلوم شود كه اگر قدرت يابد گناه خود را تكرار
مىكند واجب است نهى شود.
7 - اگر در ميان دو يا چند نفر، فردى نامعلوم اصرار بر ادامه گناه
دارد بايد با عنوانى كه منطبق بر او باشد نهى از منكر شود مثلاً گفته شود هر كسى
اهل خوردن مشروب است ترك كند.
8 - اگر از حال كسى علم يا اطمينان پيدا شود يا دليل معتبرى اقامه
گردد كه اراده انجام گناهى دارد كه تا به حال مرتكب آن نشده است بايد نهى از منكر
شود.
شرط چهارم : نبود مفسده در امر و نهى
1 - شرط ديگر امر به معروف و نهى از منكر اين است كه در امر و نهى
مفسدهاى نباشد. پس اگر بداند يا گمان كند يا احتمال صحيح بدهد كه امر يا نهى او
سبب ضرر جانى، آبرويى يا مالى درخور توجه به او يا وابستگان او يا مؤمنين مىگردد
واجب نيست بلكه در بسيارى از موارد حرام است.
2 - اگر بداند يا گمان كند يا به موجب احتمال صحيح بترسد كه امر يا
نهى او سبب مشقت و سختى او يا وابستگانش يا ساير مؤمنين مىگردد واجب نخواهد بود.
3 - اگر بر جان و آبروى خود يا فردى از مؤمنين بترسد نهى از منكر
حرام است و همينطور است اگر بر اموال قابل توجه مؤمنين بترسد. امّا اگر بر اموال
خود بترسد و بلكه بداند كه ضرر مالى به او مىرسد اگر اين ضرر سبب مشقت و سختى نشود
نهى از منكر حرام نيست و در غير اين صورت حرام است.
4 - اگر اقامه واجب و از بين بردن منكر به بذل مال فراوانى نياز
داشته باشد واجب نيست بذل نمايد امّا اگر به مشقت و سختى نيفتد بذل آن، كار خوبى
است. در غير اين صورت جايز نيست.
5 - اگر معروف و منكر از امورى باشد كه اسلام به آن اهميت زيادى
مىدهد همانند اصول دين يا مذهب، حفظ قرآن، احكام ضرورى اسلام مثل نماز، حجاب، روزه
يا جان گروهى از مسلمانان يا هتك ناموس آنها يا نابودى آثار اسلام و دلايل و
نشانههاى آن كه سبب گمراهى مسلمانان گردد يا نابودى بعضى از شعائر اسلام همانند
بيتللَّهالحرام به گونهاى كه آثار و محل آن از بين برود، بايد ملاحظه اهميت شود
و سختى و صرف ضرر اگر چه جانى باشد سبب بر طرف شدن تكليف نمىگردد. پس اگر اقامه
دلايل و حقايق اسلامى كه به وسيله آنها گمراهى برطرف مىگردد متوقف بر بذل جان مؤمن
يا مؤمنان باشد، بايد بذل جان كنند تا چه رسد كه در ضرر يا مشقتهائى قرار گيرند كه
اهميت آنها به اندازه جان نمىباشد.
6 - اگر بدعتى در اسلام ايجاد شود و سكوت علماى دين و رؤساى مذهب
سبب هتك اسلام و ضعف عقايد مسلمين شود بايد به هر وسيله ممكن نهى از منكر كنند، چه
نهى از منكر آنها مؤثر باشد يا نباشد و همينطور است اگر "سكوت آنها از نهى از
منكر" اين آثار منفى را در برداشته باشد در اين موارد ملاحظه ضرر و مشقت نشود بلكه
بايد ملاحظه اهميت شود.
7 - اگر در سكوت علماى دين و رؤساى مذهب ترس آن برود كه منكر، معروف
و معروف، منكر شود يا ظالمان جرأت بر ارتكاب ساير محرمات و ايجاد بدعت پيدا كنند يا
سبب سوءظن به آنها گردد بايد علم خود را اظهار كنند و سكوت جايز نيست، اگر چه نهى
از منكر آنها تأثير نداشته باشد و در اين موارد ملاحظه ضرر و سختى نمىشود بلكه
اهميت مورد ملاحظه قرار مىگيرد.
(39)
فصل پنجم :
مراتب و شيوههاى امر و نهى
امر
به معروف افزايش فضاى سبز خانه دلها و جامعه است.
موضعگيرى قلبى
موضعگيرى قلبى، امر و نهى دينى به حساب نمىآيد اما با توجه به اينكه نوعى برخورد
با گناه و گنهكار است مورد بحث قرار مىگيرد.
موضعگيرى قلبى بخشى مهم از ديندارى انسان را تشكيل مىدهد و حب و بغض در راه خدا
از مهمترين مسائل اصولى اسلام مىباشد.
پيامبر اكرم (ص) فرمود:
بهترين اعمال حب و بغض در راه خداست.
(40)
محبت و دوستى خدا و آنچه از پيامبر و ائمه : ، اوليا و دوستداران خدا و ارزشها و
احكام دينى كه به خداى تعالى ارتباط دارد و بغض به دشمنان خدا، شيطان، دوستان و
طرفداران او و ضد ارزشها و گناهان و كجروىهايى كه به شيطان و دشمنان اسلام مرتبط
است يك فريضه الهى است. اگر مؤمن از محبت به ارزشها و صاحبان آن و بغض و نفرت از
ضد ارزشها و صاحبان آن بهرهمند نباشد دلى بيمار دارد و اين بيمارى به قدرى مهلك
است كه خطر نابودى موجوديت معنوى او را به همراه دارد.
اميرالمؤمنين (ع) فرموده است:
كسى كه با قلب خود عمل نيكى را نپذيرد و عمل زشتى را رد نكند وارونه مىشود و بالايش به
پائين مىگرايد.
(41)
وارونه شدن قلب همان مرگ معنوى انسان است.
آن حضرت در جاى ديگر فرمود:
كسى كه عمل زشتى را به قلب و زبانش انكار نكند مردهاى بين زندههاست.
(42)
يكى از گناهان، رضايت به انجام گناه و ترك واجب است و يكى از واجبات دينى نفرت از گناه
و ترك واجب است كه هر مؤمنى بايد در هر حال از چنين رضايتى بهدور و از چنين نفرتى
برخوردار باشد.
(43)
زنان و مردان مؤمن نمىتوانند به خواهران و برادران دينى خود محبت نورزند و از آنها
دفاع نكنند و از افراد و روحيههاى غير دينى و اعمال آنها متنفر نباشند، كه نبود
چنين حب و بغضهايى با محروميت از دين و ديندارى برابر است. ممكن است مؤمن در
بسيارى از برخوردها با چهرههاى مذهبى و غير مذهبى، با تقوا و بىتقوا يكسان رفتار
كند اما هيچگاه حالت قلبى او با آنها يكسان نخواهد بود. افراد متدين كه بهرهمند
از روحيه تواضع و توجه به احكام خدا و ظاهرى دينى و چهرهاى برخوردار از نشانههاى
اسلامى هستند از محبت قلبى مؤمنين بهرهمندند و چهرههاى جلف و فاقد روحيه مذهبى و
بىتوجه به احكام و ارزشهاى الهى جايگاهى منفى در دل آنها دارند اگر چه از موقعيت
اقتصادى، علمى، سياسى، اجتماعى يا موقعيتهاى ديگرى برخوردار باشند.
امام باقر (ع) فرموده است:
اگر بخواهى بدانى كه خيرى در تو هست به قلبت بنگر، اگر اهل طاعت خدا را دوست دارد و به
اهل معصيت بغض مىورزد در تو خير وجود دارد و خدا تو را دوست دارد و اگر با اهل
طاعت خدا دشمنى مىورزد و اهل معصيت را دوست دارد در تو خيرى نيست و خدا با تو دشمن
است و انسان با كسى است كه او را دوست دارد.
(44)
محبت به مؤمنين همانند رشتهاى آنها را در كنار يكديگر قرار مىدهد و نارضائى و
نفرت از هواپرستان جاهل و بيگانه از ارزشها ايشان را از جرگه بيگانگان جدا مىسازد
و از هرگونه همسوئى در تفكر، اخلاق و اعمال آنها باز مىدارد.
اميرالمؤمنين (ع) فرموده است:
اى كميل، در هر حال حق بگو و افراد با تقوا را دوست بدار و از گنهكاران دورى گزين و از
منافقين فاصلهگير و با خائنان همراهى نكن.
(45)
بيشتر گناهان در پى هماهنگى نفس سركش و شيطان عصيانگر تحقق مىيابد اما بعد از
انجام آن شركاى فراوانى در آن سهيم مىگردند و آنها كسانى هستند كه با قلب خود ذيل
عمل گنهكار را امضا مىكنند. بىتفاوتى در برابر مخالفت با خداوند نوعى رضايت،
هماهنگى و همسويى با گناه و گنهكار است كه دورى از خدا را به همراه دارد.
مؤمنين كسانى هستند كه در برابر بايدها و نبايدهاى دينى واكنشى قلبى نشان مىدهند و
از تحقق ارزشها خشنود و از انجام ضد ارزشها ناراضىاند. واكنش قلبى از انجام
گناهان، حداقل حركت ارزشمندى است كه در خانه قلب مؤمن صورت مىپذيرد.
پيامبر اكرم (ص) فرموده است:
زمانى خواهد آمد كه دل مؤمن ذوب مىشود همانگونه كه سرب در آتش ذوب مىشود و اين
نيست مگر به سبب بلاها و پيشامدهايى كه در دين او بوجود مىآيد و قدرت تغيير آن را
ندارد.
(46)
اگر چه مؤمن در برخى موقعيتها قدرت تغيير اوضاع را در جهت حاكميت دين خدا ندارد و
نمىتواند عملى را در سامان بخشى فرهنگى در صحنههاى زندگى اجتماعى پديد آورد اما
واجب است بهسرعت خشم خود را از مخالفت با احكام خدا اعلام نمايد و خداوند اين
نارضايى و تغيير رنگ مؤمن را كه ناشى از غضب بر انجام گناه است دوست دارد. چه
اينكه اين تنفر قلبى نشانه عزت و بزرگوارى و شخصيت دينى مؤمن است.
امام صادق (ع) فرموده است:
در عزت مؤمن كافى است كه چون عمل زشتى را ببيند خدا از ناخشنودى قلب او آگاه گردد.
(47)
مرتبه اول: اظهار تنفر قلبى
احكام و شيوههاى مرتبه اول
1 - امربهمعروف و نهىازمنكر داراى مراتبى است و با احتمال حاصل
شدن مقصود با مراتب پايين جايز نيست به مراتب بالا عمل شود.
2 - مرتبه اول آن است كه با شخص معصيت كار طورى عمل شود كه بفهمد
براى گناه اوست كه اين گونه با وى رفتار شده است، مثل اينكه از او روبرگرداند، يا
با چهره عبوس ملاقات كند، يا ترك مراوده نمايد و از او اعراض كند تا معصيت را ترك
گويد.
3 - اگر در اين مرتبه درجاتى باشد بايد با احتمال تأثير درجه
خفيفتر، به همان اكتفا كند، مثلاً اگر احتمال مىدهد كه با ترك تكلم با او، مقصود
حاصل مىشود به همان اكتفا كند و به درجه بالاتر عمل نكند خصوصاً اگر طرف شخصى است
كه اين گونه رفتار با او موجب هتك وى مىشود.
4 - اگر بداند يا احتمال دهد كه دورى و ترك معاشرت با گنهكار موجب
تخفيف معصيت مىشود واجب است از او اعراض كند اگر چه بداند روگردانى او سبب ترك كلى
گناه نمىشود، و اين امر در صورتى است كه با مراتب ديگر نتواند از معصيت جلوگيرى
كند.
(48)
همانگونه كه در مسائل فقهى بيان گرديد امر و نهى دينى داراى مراتبى است و هر يك از
اين مراتب خود از مراحل مختلفى برخوردار است كه بايد براى رعايت احترام گنهكار از
پائينترين مرتبه و اولين مرحله آن اقدام شود.
آنچه در فتاواى فقهاى اسلام بيان گرديده است نمونههاى بارز اظهار تنفر است و منحصر
به آنها نخواهد بود. رفتارهاى مشابه ديگرى وجود دارد كه تنفر انسان را به منظور ترك
گناه به گنهكار مىفهماند و ما به برخى از موارد آن اشاره مىكنيم.
سرد برخورد كردن، نگاه نكردن به طرف به هنگام ملاقات، خلاصه جواب دادن، برخلاف
برنامههاى معمول قبلى عمل كردن نظير ترك همراهى با او در رفت و آمد به محل كار،
بازار، مسجد و امثال آن، يا ترك مساعدتها، حمايتها، دفاعها و محبتهايى كه به او
مىشد و عبوس و گرفته برخورد كردن.
اميرالمؤمنين (ع) فرموده است: كمترين نهى از منكر اين است كه با چهرهاى عبوس با
گنهكاران روبرو شويد.
(49)
اسحاق بن عمار كه از شيعيان و راويان حديث امام صادق (ع) است مىگويد: وقتى اموالم
فزونى يافت دربانى را بر در منزل خود قرار دادم تا فقراى شيعه را كه براى دريافت
كمك مراجعه مىكردند از من دور سازد. در همان سال به مكه رفتم و به حضور امام صادق
(ع) رسيدم و بر او سلام كردم اما حضرت سلام مرا با چهرهاى عبوس و در هم جواب داد.
عرض كردم فدايت شوم چه كارى موقعيت مرا در نزد شما تغيير داده است؟
امام (ع) فرمود: تغيير رفتار تو نسبت به مؤمنين.
عرض كردم فدايت شوم: به خدا قسم، مىدانم كه آنها بر دين خدا هستند اما از شهرت يافتن
بر خود ترسيدم.
امام (ع) فرمود: اى اسحاق! آيا نمىدانى كه وقتى مؤمنين با يكديگر ملاقات و مصافحه
مىكنند خداوند يكصد رحمت در بين دستهاى آنها قرار مىدهد كه نود و نه تاى آن براى
كسى است كه برادر دينىاش را بيشتر دوست دارد؟... اى اسحاق از خدا بترس به گونهاى
كه او را مىبينى و اگر تو او را نمىبينى او تو را مىبيند.
(50)
يكى ديگر از مصاديق مرتبه اول نخنديدن در چهره گنهكار است.
امام رضا (ع) فرموده است:
از
تزويج به شرابخوار بپرهيز ... و از هم غذائى با او دورى نما و با او مصاحبت نكن و
در چهره او نخند.
(51)
از مصاديق ديگر اين مرتبه ترك سلام، روبرگرداندن، چشم بر هم گذاردن، دست بر پشت دست
زدن، با نارضايتى سبحانالله گفتن، از روى ناراحتى سر تكان دادن، حالت تعجب به خود
گرفتن، دندان بر لب پايين نهادن، ترك رفت و آمد، جواب منفى به دعوت او دادن و او را
به ملاقات نپذيرفتن است.