((...مردى
از بنى اسرائيل در جزيره اى از جزاير دريا، خدا را عبادت مى كرد كه سبز
و خرم و پر درخت و خوش آب و هوا بود. يكى از فرشتگان به او گذر كرد و
عرض كرد خدايا ثواب اين بنده ات را به من نشان بده !
خداى عزوجل عمل او را به فرشته نشان داد و فرشته آن عمل او را كم شمرد.
خداى عزوجل به آن فرشته وحى فرمود همراه او باش . فرشته بصورت انسانى
نزد او رفت . عابد گفت : تو كيستى ؟ فرشته گفت من مردى عابدم . آوازه
تو و عبادتت را شنيده ام ، به اينجا آمده ام همراه تو عبادت خدا بكنم .
آن روز را با او گذراند، صبحگاهان به عابد گفت : جاى سبز و خرّمى دارى
؟
عابد گفت : كاش پرودگار ما حيوانى داشت ! اگر او الاغى داشت در اين جا
برايش مى چراندم ، اين همه علف تباه مى شود!!
فرشته گفت : پروردگار تو الاغ ندارد! عابد گفت : اگر داشت اين علفها
ضايع نمى ماند.
خداى عزوجل به فرشته فرمود: همانا من او را به اندازه عقلش ثواب دهم
...(52)))
مطالعه شرح حال چنين افرادى ، آثار نادانى و عدم شناخت و عدم تعقل آنان
را به خوبى ظاهر مى كند.
فردى كه آگاهى به اسرار آفرينش خلقت نداشته باشد، بدون ترديد، تفكر او
نسبت به جهان هستى اندك است ؛ زيرا عبادت همراه با تفكر از توصيه هاى
مؤ كد ائمه معصومين عليهما السّلام مى باشد.
مولاى بزرگوار، امام رضا عليه السّلام فرموده اند:
((عبادت به زيادى خواندن نماز و اداى روزه نيست
، بلكه عبادت (واقعى ) تفكر در امر (خلقت ) خداى عزّوجل مى باشد.(53)))
عبادتى كه براساس تفكر در خلقت و مطالعه قوانين خداى تعالى باشد، بطور
مسلم از عبادت ناآگاهانه و بدون تفكر با ارزشتر است .
افراد متفكر و آگاه به قوانين حاكم بر خلقت ، نه تنها از گمراه شدن
مصون و مبرا هستند، بلكه در زمينه شناخت خداى تعالى ، از طلايه داران
شناخت حقيقت بشمار مى روند.
خداى تعالى در سوره (آل عمران ، آيه هاى 191/190) مى فرمايد:
انّ
فى خلق السّماوات و الاءرض واختلاف الّيل والنّهار لايات لاولى
الاءلباب ، الّذين يذكرون اللّه قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكّرون
فى خلق السّماوات و الاءرض ، ربّنا ماخلقت هذا باطلا، سبحانك فقنا عذاب
النّار
((در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن
شب و روز، مايه هاى عبرتى براى خردمندان است . آنها كسانى هستند كه
خداوند را در حال ايستاده و نشسته و بر پلو آرميده ، ياد مى كنند و در
آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند كه پروردگارا اينها را بيهوده
نيافريده اى ، منزهى تو، ما را از عذاب آتش در امان بدار.))
بدون ترديد، خلقت آسمانها و زمين براساس قانونى محكم و استوار بنا
گرديده است . مطالعه منظم حركت زمين و ديگر سياره هاى منظومه شمسى به
دور خورشيد و حركت منظومه شمسى در كهكشان راه شيرى ، درستى اين حقيقت
را مورد تاءييد قرار مى دهد.
كسى كه به اين قوانين علمى آشنايى پيدا كند، بدون ترديد قدرت لايزال
خداى تعالى را در ايجاد نظم حاكم بر آنها، بطور آشكار مشاهده مى كند و
به يقين مى داند كه خداوند متعال اين همه عالم ماده و ماوراء آن را كه
به چشم ظاهرى ما ناپيدا مى باشد، بيهوده نيافريده است .
براساس همين شناخت است كه انسان تا حدودى مى تواند به حقيقت اسرار هستى
آگاهى پيدا كند و به قدرت لايزال الهى پى ببرد.
بازتاب قانون در زندگى انسانها
براساس مطالعات دانشمندان ، بدون ترديد نمى توان كسى را سراغ
داشت كه حاكميت قانون بر عالم ماده را انكار كند؛ زيرا كه يافته هاى
دانشمندان درستى اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهند.
همچنان كه جهان خلقت مبتنى بر قوانين خاصى است كه از سوى خداوند متعال
بر عالم حاكم مى باشد، زندگى فردى و اجتماعى انسانها نيز متاءثر از
قوانينى است كه بازتابش در رفتار انسانها جلوه گر مى باشد.
براى پى بردن به بازتاب قانون در زندگى انسانها، تنها منبعى كه مى
تواند راهنماى ما باشد، آيات نورانى قرآن كريم و روايات اسلامى كه
مبتنى بر اين آيات هستند، كه قادرند اين اطلاعات را در اختيار ما قرار
دهند و در تحليل اين قوانين ما را يارى كنند؛ زيرا كه اين منابع براساس
قانون حاكم بر خلقت ارائه گرديده اند و خداوند متعال كه حاكم بر هستى
است از تمام قوانينى كه بر جهان حاكم گردانيده است ، آگاهى دارد و ائمه
معصومين عليهما السّلام را نيز از اين قوانين آگاه فرموده است و لذا
اين دو منبع پر فيض ، همواره مى توانند رهنمود بسيار ارزشمندى براى پى
بردن و فهميدن اين موضوع مهم تلقى گردند.
بطور يقين ، انسانها از چنين قوانينى كه بر آنها حاكم مى باشد، غافلند
وگرنه خويشتن را بطور عمدى به هلاكت و بيچارگى نمى انداختند. آگاهى از
اين قوانين ناشناخته خلقت ، چشم حقيقت بين انسانها را باز مى كند و
آنها را به سوى يك زندگى بى آلايش راهنمايى مى كند.
نمونه اى از قانون حاكم بر زندگى انسانها در كلامى از پيامبر بزرگوار
صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جلوه گر است آن بزرگوار مى فرمايند:
((هرگاه خداوند بر امتى خشم نكند و عذابى بر
آنان فرونفرستد، نرخهايشان گران شود و عمرهايشان كوتاه گردد و
بازرگانانشان سود نكنند و ميوه هايشان مرغوب نشود و رودهايشان پر آب
نباشد و بارانشان نبارد و اشرارشان بر آنان مسلط شوند.(54)))
وقوع چنين پديده هايى را مى توان در زندگى انسانها بطور شفاف مورد
مطالعه قرار داد؛ زيرا اين قوانين در شرايط خاص خود، بطور دقيق قابل
مشاهده مى شوند.
مطابقت دادن زندگى كنونى انسانها با زمانهاى گذشته كه چنين گرفتاريها و
بلاهايى اتفاق نمى افتاد، درستى اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهد.
نمونه ديگرى از اين قوانين در كلام مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنين عليه
السّلام به خوبى قابل مطالعه مى باشد؛ آن بزرگوار مى فرمايند:
((امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه
خداوند اشرار شما را بر شما مسلط كند، آنگاه هرچه دعا كنيد و از خداوند
دفع شرّشان را خواهيد، پذيرفته نگردد و به اجابت نرسد.(55)))
وقوع اين قانون در جوامعى كه سنت حسنه امر به معروف و نهى از منكر را
فراموش كرده اند، قابل تاءمل است . جوامعى كه نسبت به سرنوشت خود و
فرزندان خود اهميتى نمى دهند و آنها را از اعمال زشت و نكوهيده بازنمى
دارند و در راه حقيقت راهنمائيشان نمى كنند، بدون ترديد دچار چنين
عقوبتى نامطلوب خواهند گرديد.
كلام مولاى بزرگوار عليه السّلام از يك اصل جامعه شناختى بسيار باارزش
برخوردار است و ثابت مى كند كه جامعه ، قانون مدار است و اگر عاملى
از جامعه حذف شود، عامل ديگرى چهره خود را نشان مى دهد.
اهميت سنت امر به معروف و نهى از منكر كه يك اصل جامعه شناختى است ،
زمانى آشكار مى شود كه مردمان آن جامعه در اثر زيرپاگذاشتن اين فريضه
الهى ، اسير حاكمان جبار و ستمگر باشند و هر اندازه تلاش نمايند،
نتوانند سرنوشت خود را در آن جامعه تغيير دهند.
نمونه ديگرى از قوانين جامعه شناختى كه مى تواند در سرنوشت جامعه مؤ ثر
باشد، در كلامى ارزشمند از پيامبر بزرگوار صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم قابل مطالعه است . آن بزرگوار مى فرمايند:
((هرگاه تبهكار قومى سرور آنان گردد و رهبرشان
زبونترين آنان باشد و مرد تبهكار مورد تجليل قرار گيرد، بايد چشم براه
بلا بود.(56)))
اين روايت نيز قانون ديگرى از قوانين حاكم بر جامعه را مورد تحليل قرار
مى دهد. در جامعه اى كه نامحرمان و نااهلان و تبهكاران و فاسدان ، زمام
امور را بدست گيرند و بر جامعه حكومت كنند، بايد منتظر بود كه قضاى
خداى تعالى بر سرنوشت آن جامعه حاكم گردد.
اين روايت بطور تلويحى بيان مى دارد كه انسانها بايد همواره به سرنوشت
جامعه خويش اهميت بدهند و افرادى را به عنوان حاكمان خويش انتخاب كنند
كه شايستگى حكومت كردن را داشته باشند و مجرى قوانين خداى تعالى در
جامعه باشند.
روايت ارزشمند ديگرى كه از يك اصل جامعه شناختى بسيار دقيق برخوردار
است ، در كلام مولاى بزرگوار، امام رضا عليه السّلام به خوبى قابل
بررسى است . آن بزرگوار مى فرمايند:
((هرگاه بندگان گناهان تازه اى را كه سابقه
نداشته ، ايجاد كنند، خداوند بر آنها بلاهايى را كه سابقه نداشته ايجاد
كند.(57)))
انسانها ممكن است با پيشرفت علم و تكنولوژى ، به آسايش و رفاه دلخواه
برسند و زمين را به بهشتى مبدل نمايند، اما همواره بايد توجه داشته
باشند كه در تحت حكومت قانون خداى تعالى قرار دارند و در جامعه اى
زندگى مى كنند كه تحت پوشش قانون خداى تعالى مى باشد و هيچ كس را گريزى
از اين قانون نيست . انسانها بايد بدانند كه جامعه قانون مدار است و
اگر به دلخواه خود، مشغول اطفاء ميل لذت و شهوت به عناوين گوناگون
باشند، خداوند متعال براساس اعمالشان بلاهايى نازل مى فرمايد كه تا آن
زمان سابقه نداشته است .
تحقق عينى اين روايت در برخى از جوامع بشرى بظاهر پيشرفته كنونى ما
قابل بررسى مى باشد و وقوع بيماريهايى كه در گذشته وجود نداشت ، در آن
جوامع چهره خود را نشان مى دهد.
بايد توجه داشت كه خداوند متعال نسبت به همه بندگان خويش به ديده رحمت
مى نگرد و هرگز ستمى بر آنان روانمى دارد به شرطى كه آنان رفتارى در
منزلت و شاءن يك انسان داشته باشند.
مولاى بزرگوار، امام رضا عليه السّلام مى فرمايند:
((تمام مردم زمين مشمول رحمت خدا هستند تا زمانى
كه به اين سه اصل عمل كنند؛ انسان دوست باشند، در امانتها خيانت نكنند،
پيرو حق باشند.(58)))
كلام ارزشمند مولاى بزرگوار عليه السّلام حاكى از آن است كه جهان خلقت
بر پايه اصول و قوانين منظمى جريان دارد كه خداوند متعال بر آن حاكم
گردانيده است . انسانها تا زمانى كه به همديگر عشق مى ورزند و دشمنى ها
را فراموش مى كنند و نسبت به حق يكديگر خيانت نمى ورزند و همواره پيرو
حق و حقيقت هستند، براساس اين نگرش انسانى ، همواره سايه رحمت خداوند
متعال بر سر آنان گسترده است و آنها به خير و خوبى و بطور مسالمت آميز
در كنار يكديگر به زندگى خود ادامه مى دهند، اما اگر نسبت به هم كينه و
نفرت داشته باشند و بر يكديگر ستمگرى كنند، بى گمان گرفتار عذاب الهى
خواهند گرديد.
رواياتى كه مورد بررسى قرار گرفتند، تنها گوشه هايى از حاكميت قانون
خداى تعالى را بر سرنوشت انسانها بيان مى دارند. مطالعه در زمينه اين
قوانين مى تواند چشم حقيقت بين انسانها را بگشايد و آنها با ديدگاه
بهترى به قانومند بودن جامعه بنگرند و به طريق علمى اصول حاكم بر جامعه
را مورد تحليل قرار دهند.
حقايقى كه مورد بررسى قرار گرفت ، براساس قضاهايى است كه خداوند متعال
براساس اعمال انسانها بر آنان مقدر مى سازد.
براى ادراك چگونگى اين قضاها بهتر است آنها را بر اساس قانون قضا و قدر
مورد بررسى و تحليل قرار دهيم .
مطالعه قضا و قَدَر
براساس مطالعه در زمينه قانون حاكم بر خلقت مى توان دريافت كه
بر نظام خلقت از كوچكترين ذرات عالم تا بزرگترين آنها قانون خداوند
متعال حاكم مى باشد و اگر لحظه اى خداى تعالى نظر لطفش از اين جهان
برتابد، جهان و هرچه در او هست دگرگون خواهد گرديد.
مطالعه قوانين حاكم بر عالم ، براساس يافته هاى دانشمندان تا عصر ما،
تنها بخشى از قانون حاكم بر جهان را مد نظر قرار داده است و بشر تا سطح
توان علمى خود توانسته است راز اين قوانين را كشف نمايد. اما بايد توجه
داشت كه بر جهان ، قوانينى حاكم است كه علم دانشمندان زمان ما نيز نمى
تواند بر آنها احاطه يابد، مگر اينكه اين قوانين را براساس آيات نورانى
قرآن كريم و روايات اسلامى مورد بررسى قرار دهيم .
همچنان كه بر جهان مادى ما قوانين خداى متعال حاكم است ، حكومت قانون
خداى تعالى در زندگى و رفتار انسان ها نيز جارى مى باشد. مطالعه
قوانينى كه در اين زمينه از طريق روايات اسلامى ارائه گرديده است ،
درستى اين موضوع را مورد تاءييد قرار مى دهد.
قوانين حاكم بر خلقت ، چه بر عالم ماده و چه بر رفتار انسانها، داراى
يك خاستگاه مى باشد؛ زيرا كه همه آنها براساس قانون خداى تعالى تدوين
يافته است .
مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنين عليه السّلام مى فرمايند:
((بر امور واقع نشده به آنچه واقع شده است ،
استدلال نما و با مطالعه قضاى تحقق يافته ، حوادث تحقق نيافته را پيش
بينى كن ؛ زيرا كه امور جهان همانند يكديگرند....(59)))
همچنان كه قانون خداى تعالى بر تمام ذرات كوچك و بزرگ عالم حاكم است ،
بر زندگى انسانها نيز حاكم مى باشد كه اين قوانين را با عنوان قضا و
قدر مورد مطالعه قرار خواهيم داد.
يكى از قوانين بسيار مهم كه حاكم بر خلقت جهان مى باشد، قانون قضا و
قدر است .
موضوع قضا و قدر يكى از مسائل بحث انگيز انسان در طول تاريخ بوده است و
چون انسانها از چگونگى و كيفيت آن بى اطلاع بوده اند، از طريق حقيقت
منحرف شده و گاهى به جبر معتقد شده اند؛ زيرا بحث قضا و قدر از قوانين
پيچيده اى است كه علم انسان به آسانى نمى تواند به تحليل آن بپردازد و
بدون تمسك جستن به علم الهى ، امكان بحث در اين زمينه وجود ندارد.
از مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنين عليه السّلام از موضوع قدر سؤ ال
كردند؛ آن بزرگوار فرمودند:
((راهى است تاريك ، آن را مپيمائيد؛ و دريايى
است ژرف ، وارد آن نشويد؛ و رازى است خدايى ، خود را به زحمت نيندازيد.(60)))
مشكل بودن تحليل قضا و قدر در اين كلام مولاى بزرگوار عليه السّلام
بطور آشكار قابل تاءمل است ؛ زيرا كسى كه علم كافى در اين زمينه نداشته
باشد، احتمال انحراف او و گمراه شدنش بسيار زياد است ، همچنانكه در طول
تاريخ ، افرادى را مشاهده مى كنيم كه چون آگاهى كافى در اين زمينه
نداشته اند، گرفتار جبر شده و گمراه گرديده اند.
مردى از مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنين عليه السّلام از جبر و اختيار سؤ
ال كرد حضرت دو سه بار دست خود را تكان دادند و سپس فرمودند:
((اگر پاسخت را بگويم ، همانا كافر مى شوى !(61)))
مفهوم كلام مولاى بزرگوار عليه السّلام نيز بدين معنى است كه اگر فردى
در اين زمينه آگاهى و اطلاعات كافى نداشته باشد و نتواند به درستى آن
را تحليل نمايد، دچار كفر و گمراهى مى گردد.
از مولاى بزرگوار، امام صادق عليه السّلام در زمينه جبر و تفويض سؤ ال
شد؛ فرمودند:
((نه جبر است و نه تفويض ؛ بلكه منزلى است ميان
آن دو كه حق آنجاست و آن منزل را نداند جز عالم و يا كسى كه عالم به وى
آموخته باشد.(62)))
مفهوم كلام مولاى بزرگوار عليه السّلام حاكى از آن است كه اگر كسى علم
كافى در تحليل قضا و قدر نداشته باشد، امكان ندارد بتواند اين موضوع را
بطور صحيح تبيين نمايد مگر آنكه براساس علمى باشد كه از سوى ائمه
معصومين عليهما السّلام تبيين شده باشد.
بنابراين راه صحيح آن است كه تحليل اين موضوع مهم را براساس آيات
نورانى قرآن كريم و روايات ارزشمند ائمه معصومين عليهما السّلام مورد
بررسى قرار دهيم . اگر ما بتوانيم بحث قضا و قدر را با اين شيوه مطالعه
كنيم ، هيچگونه مشكلى در اين مورد نخواهيم داشت .
براى بررسى قضا و قدر، لازم است ابتدا واژه هاى بكار رفته در آن را به
خوبى مورد تحليل قرار دهيم تا براساس آن بتوانيم به فهم قضا و قدر نايل
گرديم .
براى آشنا شدن با مفهوم قضا و قدر، بهتر است آن را با ارائه مثال هايى
مورد بررسى قرار دهيم ؛ زيرا اگر بتوانيم براساس مثالهايى اين موضوع را
تبيين كنيم ، به فهم درست اين پديده مهم موفق خواهيم شد.
مثال 1 تصور كنيد، فردى گرسنه است ، حالت گرسنگى براى اين فرد قضا
محسوب مى شود؛ زيرا كه خداوند متعال براساس عوامل و قوانينى كه حاكم بر
جسم انسان قرار داده ، با چنين پديده اى فرد را مواجه ساخته است .
بنابراين مى توان گفت كه عامل قضا براساس امر الهى صورت مى گيرد و هيچ
قدرتى جز خداى تعالى نمى تواند قضايى براى انسان مقدر سازد؛ زيرا هر
قضايى براساس قوانينى ايجاد مى گردد كه خداوند متعال آن را مقدر فرموده
است .
زمانى كه شخص پس از احساس گرسنگى ، اقدام به خوردن غذاى مورد علاقه
خويش مى نمايد كه اين امر با اراده فرد صورت مى گيرد؛ زيرا فرد با
اراده خويش مطلوب ترين غذا را براى اطفاء گرسنگى خويش انتخاب مى كند.
پس ، عامل دوم در تحليل قضا و قدر، عامل اراده مى باشد.
در اين مثال ، انتخاب بهترين و مطلوب ترين غذا بر اطفاء گرسنگى ، قدر
ناميده مى شود.
در اين مثال ، سه عامل بسيار مهم وجود دارد كه اگر به درستى مورد بررسى
قرار گيرد، بحث قضا و قدر به آسانى مورد تحليل قرار خواهد گرفت .
چنانكه گفته شد، عامل قضا، امرى است كه از جانب خداى تعالى ، براساس
قانون حاكم بر خلقت صورت مى پذيرد.
عامل دوم ، اراده انسان مى باشد؛ زيرا انسانها براساس اراده اى كه خداى
تعالى به آنان عنايت فرموده است ، قادر هستند براساس تعقل و انگيزه
خويش از آن استفاده كنند.
نقش عامل دوم ، يعنى اراده ، در وقوع قضا و قدر بسيار مهم است ؛ بطورى
كه اگر اراده انسان را در بحث قضا و قدر حذف كنيم ، به جبر معتقد
خواهيم شد و نكته بسيار اساسى همين است كه افراد بر اثر ناديده گرفتن
اراده در امر قضا و قدر، دچار انحراف گشته و به جبر معتقد گرديده اند.
اراده ، عاملى است كه خداوند متعال در ضمير قلب انسان قرار داده است ،
تا او بتواند براساس تعقل و انگيزه هاى خود، مناسب ترين قدرها را براى
خود انتخاب كند.
بايد توجه داشت كه عامل سوم ، يعنى انتخاب غذا، براساس اراده فرد مى
باشد؛ زيرا انسان در انتخاب نوع غذا كاملا آزاد است . او مى تواند
براساس اراده اى كه خداى تعالى به او ارزانى داشته است ، مناسب ترين
غذا را براى اطفاء گرسنگى خود انتخاب كند. بنابراين قدر عامل سوم است
كه فرد براساس اراده خويش آن را انتخاب مى كند.
بدين ترتيب مى توان گفت كه قضا و قدر و اراده همه براساس قانون و امر
خداى تعالى صورت مى گيرد؛ زيرا در اين مثال ، گرسنگى ، قضايى است كه
براساس قانون خداى تعالى در جسم انسان ظاهر مى شود و اراده عامل بسيار
مهمترى است كه خداوند به انسان عطا فرموده است كه او در انتخاب مناسب
ترين قدرها آزاد باشد و قدر كه براساس اراده فرد صورت مى گيرد، به امر
خداى تعالى صورت مى پذيرد؛ زيرا كه اراده فرد در انتخاب آن دخالت دارد.
در يك روايت ارزنده از مولاى بزرگوار، امام سجاد عليه السّلام موضوع
قضا و قدر به نحو بسيار مطلوبى مورد مطالعه قرار گرفته است كه براساس
آن مى توان به حقيقت قضا و قدر و اراده انسان به خوبى پى برد.
احمد بن محمد گويد؛ به مولاى بزرگوار، امام رضا عليه السّلام عرض
كردم :
بعضى از اصحاب ما شيعيان قائل به جبر و بعضى قائل به استطاعتند؛ حضرت
فرمودند، بنويس :
((بسم اللّه الرحمن الرحيم ،
على بن حسين عليه السّلام فرمود؛ خداى عزوجل فرموده است :
((اى پسر آدم ، تو به خواست من مى خواهى ، و به
قوت من واجباتم را انجام مى دهى و به وسيله نعمت من بر نافرمانيم توانا
گشتى ، من تُرا شنوا و بينا كردم ، هر نيكى كه به تو رسد، از خداست و
هر بدى كه به تو رسد از خود تو است ؛ زيرا من به نيكى هايت از تو
سزاورترم و تو به بدى هايت از من سزاوارترى ؛ زيرا من از آنچه كنم
بازخواست نشوم ولى مردم بازخواست شوند.))
سپس امام عليه السّلام فرمودند؛ هر چه مى خواستى برايت بيان مى كنم .(63)))
در كلام ارزشمند مولاى بزرگوار عليه السّلام عامل قضا كه از سوى خداى
تعالى براساس قانون خلقت به بندگان ارائه مى شود، بررسى شده است و عامل
اراده كه امر خداى تعالى در انسان وجود دارد، مورد تاءييد قرار گرفته
است ؛ زيرا انسانها براساس آنچه كه با اراده خويش انتخاب و عمل مى
كنند، مورد بازخواست قرار مى گيرند.
براساس كلام مولاى بزرگوار عليه السّلام رفتار خود انسانها در تعيين
قضا و قدر عامل مؤ ثر مى باشد و خداى تعالى براساس اعمال آنها، قضاهايى
بر آنان مقدر مى فرمايد؛ زيرا اگر انسانها براساس اراده خويش
((قدر)) را انتخاب نمى
كردند، مورد بازخواست نيز قرار نمى گرفتند.
بنابراين اگر عامل اراده را از قانون قضا و قدر حذف كنيم ، اعمال انسان
حالت جبر پيدا مى كند، در صورتى كه در رفتار انسانها مشاهده مى كنيم ؛
آنها با اراده خود مناسب ترين قدرها را انتخاب مى كنند.
مثال 2 اينك مثالى را مورد بررسى قرار مى دهيم كه در زمان مولاى
بزرگوار، اميرالمؤمنين عليه السّلام اتفاق افتاده است و آن بزرگوار،
عامل قضا و قدر را براساس اراده انسان مورد تحليل قرار داده اند.
وقتى مولاى بزرگوار عليه السّلام با سربازان خويش از صفين بازمى گشتند،
پيرمردى از ايشان پرسيد؛ آيا رفتنشان به جنگ با شاميان ، براساس قضا و
قدر بوده است ؟
آن بزرگوار فرمودند:
((سوگند به خدايى كه دانه را آفريد و آدميان را
به وجود آورد، هيچ دره اى را نپيموديم و از هيچ تپه اى بالا نرفتيم ،
جز با قضا و قدر الهى .
مثل اينكه تو قضا را امرى لازم و قدر را موضوعى حتمى و اجتناب ناپذير
مى دانى (بطورى كه از تو سلب اراده و اختيار كند) اگر چنين بود، نويد
بيم و پاداش و كيفر معنى نداشت و گنهكار از سوى خدا سرزنش نمى شد و
نيكوكار مورد ستايش او قرار نمى گرفت و سزاوارىِ نيكوكار به پاداش
احسان و نيكوكاريش از بدكار بيشتر نبود. اين سخن ، كلام گروههاى بت
پرست ... و مجوس اين امت است . خداوند به كارهاى خوب فرمان داده است و
انسان از روى اختيار و اراده ، آنها را انجام مى دهد (و انسان را) از
باب برحذر داشتن از بدى نهى فرموده است نه با زور، (خداى تعالى )
نافرمانى مى شود ولى نه به زور و اجبار، و اطاعت مى شود (نه به زور) و
اختيارات خود را هم تفويض نكرده است .(64)))
در اين مثال ، وقوع جنگ كه براساس قوانين حاكم بر جامعه مى باشد، قضا
مى باشد كه اتفاق افتاده است و سربازان با اراده و اختيار خود براى
سركوبى دشمنان اسلام اقدام نموده اند و بالا رفتن از تپه ها و سرازير
شدن از كوهها، براساس اراده آنها صورت گرفته است كه قدر مى باشد و آنها
با اراده و اختيار خود مناسب ترين قدر را انتخاب نموده اند.
اگر عامل اراده و اختيار را از رفتار آنان سلب كنيم ، ديگر آنها نه
مستوجب پاداشى مى شوند و نه گنهكاران مستوجب عذاب خواهند بود.
براى تبيين مفهوم قضا و قدر، روايت ديگرى را مورد بررسى قرار مى دهيم :
((اصبغ بن نباته گويد: مولاى بزرگوار،
اميرالمؤمنين عليه السّلام از زير ديوار مايلى كه خطر خراب شدن داشت ،
به طرف ديگر رفت .
شخصى از ايشان سؤ ال كرد: يا اميرالمؤمنين از قضاى خداوند فرار مى كنى
؟
امام بزرگوار عليه السّلام فرمودند: از قضا به قدر مى گريزم .(65)))
در اين روايت بسيار پر معنى ، ديوار مشرف به خراب شدن بعنوان قضاى الهى
است . مولاى بزرگوار عليه السّلام بهترين قدر را با اراده خويش
انتخاب مى كنند و آن ننشستن در كنار آن ديوار و ترك آنجا مى باشد.
بنابراين ، انسان با اراده خود در مقابل هر قضايى مى تواند بهترين قدر
را انتخاب كند.
با توجه به مثالهايى كه ارائه گرديد، متوجه شديم هر عملى كه براى انسان
اتفاق مى افتد، قضا ناميده مى شود كه براساس قانون مدون خداى تعالى مى
باشد. انسان در مقابل چنين قضايى واكنشى از خود بروز مى دهد و اقدام به
عملى مى نمايد كه قدر ناميده مى شود. اما هر قدرى را كه انسان انتخاب
مى كند، به اراده خود او بستگى دارد؛ زيرا انسان مى تواند قدرى را
انتخاب كند كه مناسب آن قضا باشد و آن قضا را به نحو مطلوبى سامان مى
دهد.
وقتى انسان بيمار مى شود، (قضا) با اراده خود مناسب ترين روش را براى
مقابله با آن بيمارى انتخاب مى كند، (قدر) و آن مراجعه به پزشك و خوردن
داروى مناسب است . اما اين عمل فرد (قدر) با اراده خود فرد صورت مى
پذيرد؛ زيرا او مى توانست براى درمان بيمارى خود روشهاى ديگرى را
انتخاب كند.