راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

تقى ژاله فر

- ۴ -


واتل عليهم نباء ابنى آدم بالحقّ، اذقرّبا قربانا فتقبّل من اءحدهما و لم يتقبّل من الآخر، قال لاءقتلنّك ، قال : انّما يتقبّل اللّه من المتّقين .
داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنان بخوان . زمانى كه هر كدام عملى براى تقرب (به پروردگار) خود انجام دادند، از يكى (هابيل ) پذيرفته شد و از ديگرى (قابيل ) پذيرفته نشد.
قابيل گفت : به خدا سوگند تُرا خواهم كُشت ! هابيل گفت (من چه گناهى دارم زيرا) خداوند تنها از پرهيزگاران (اعمالشان را) مى پذيرد.
لئن بسطت الىّ يدك لتقتلنى ما اءنا بباسط يدى اليك لاءقتلك ، انّى اءخاف اللّه ربّالعالمين .
اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى ، من دست به قتل تو نمى گشايم ، زيرا من از پروردگار جهانيان مى ترسم .
انّى اريد اءن تبوء باثمى و اثمك فتكون من اءصحاب النّار، و ذلك جزاء الظّالمين .
من مى خواهم با گناه من و گناه خودت (به سوى خداى متعال ) بازگردى و از دوزخيان گردى و اين است سزاى ستمكاران .
فطوّعت له نفسه قتل اءخيه ، فقتله ، فاصبح من الخاسرين .
پس نفس سركش او (قابيل ) را مصمم به كشتن برادر كرد و او (هابيل ) را كُشت و از زيانكاران گرديد.
فبعث اللّه غرابا يبحث فى الاءرض ليريه كيف يوارى سواءة اءخيه ، قال يا ويلتى اءعجزت اءن اءكون مثل هذا الغراب فاوارى سواءة اءخى فاءصبح من النّادمين .
سپس خداوند كلاغى را برانگيخت كه در زمين جستجو مى كرد تا به او نشان دهد چگونه برادر خود را دفن كند. او گفت : واى بر من ، آيا من نمى توانم مانند اين كلاغ باشم و جسد برادر خود را دفن كنم ؟ و سرانجام (از كار) خود پشيمان گرديد.
شرح كامل اين ماجراى غم انگيز آغاز نسل انسان ، در كلامى از مولاى بزرگوار، امام سجاد عليه السّلام قابل مطالعه مى باشد.
در تفسير قمى مى گويد: پدرم از حسن بن محبوب ، از هشام بن سالم ، از ابى حمزه ثُمالى ، ثوير بن ابى فاخته نقل كرده كه شنيدم امام سجاد عليه السّلام براى مردانى از قريش حديث مى گفت .
فرمودند: وقتى پسران آدم عليه السّلام قربانى خود را پيش آوردند، يكى از آن دو فربه ترين گوسفندى كه در اختيار داشت ، آورد و ديگرى قدرى خوشه مخلوط از تر و خشك آورد. از صاحب گوسفند، يعنى هابيل ، پذيرفته شد و از ديگرى قبول نشد.
قابيل غضبناك شده و به هابيل گفت : به خدا تو را خواهم كشت !
هابيل گفت : خدا تنها از پرهيزكاران قبول مى كند. اگر تو دستت را به سوى من بگشايى كه مرا بكشى ، من هرگز براى كشتن تو دستم را به سويت نمى گشايم . من از خدا، پروردگار جهانيان مى ترسم . من مى خواهم تو زير بار گناه من و خود باشى و از دوزخيان گردى و اين پاداش ستمگران است .
نفسش كشتن او را جلوه داد ولى او نفهميد چگونه او را بكشد. ((ابليس )) به او ياد داد كه : سرش را ميان دو سنگ قرار بده و آنگاه سرش را بشكن !
وقتى او را كشت ، ندانست با او چه كند.
دو زاغ آمدند و با هم شروع به زد و خورد كردند و پس از جنگ سختى ، يكى ديگرى را كشت و آنگاه آنكه زنده مانده بود، با چنگال خود گودالى درست كرد و آن زاغ ديگر را در آن دفن نمود.
قابيل گفت : اى واى بر من ! آيا از اين زاغ ناتوان بودم كه جسد برادرم را پنهان كنم ؟!
گودالى كَند و او را در آن دفن كرد و قانون دفن مرده ها از آنجا آغاز شد....(41)))
ماجراى اولين فرزندان آدم عليه السّلام آغازگر تعامل انسانها بر روى زمين است . آنها براساس ديدگاهى كه داشتند، آغازگر راهى شدند كه بعدها انسانها همين طريق را پيمودند. گروهى عادل و دادگر و گروهى ستمگر شدند و اين از ويژگيهاى نفسانى انسانها مى باشد.
يكى ديگر از مسائل بسيار مهم ديگرى كه در آغاز خلقت انسان اتفاق افتاده و مى تواند بسيار سؤ ال برانگيز باشد، چگونگى توالد و تناسل انسانهاى آغازين است .
در اين زمينه روايات متضادى وجود دارد كه تحليل موضوع را بسيار پيچيده و مشكل مى سازد؛ و ازدواج فرزندان آدم را در هاله اى از ابهام فرو مى برد.
رواياتى مبين آن است كه فرزندان آدم ، با دختران او ازدواج كرده اند و بدين وسيله نسل انسان در روى زمين گسترش يافته است . اين روايت را صاحب الميزان در كتاب خود بيان نموده است .
((در كتاب احتجاج ، از امام سجاد عليه السّلام روايت مى كند كه آن حضرت ضمن گفتارى به مردى قرشى بيان مى داشت و جريان ازدواج هابيل با ((بلوزا)) خواهر قابيل و همچنين ازدواج قابيل را با ((قليما)) خواهر هابيل شرح مى داد.
در اين موقع آن مرد قرشى به حضرت گفت :
آيا اين دو برادر با خواهران خود ازدواج كردند؟
امام عليه السّلام فرمودند: آرى .
مرد قرشى گفت : اين كارى است كه امروز مجوس انجام مى دهند!
امام عليه السّلام فرمودند: مجوس بعد از آنكه خداوند اين عمل را حرام فرمود، مرتكب آن شدند....(42)))
آنچه كه از اين روايت مى توان فهميد، آن است كه به امر خداى تعالى ، هابيل با خواهر غيرهمزاد خود ((بلوزا)) كه همزاد قابيل بوده است ، ازدواج كرده است و قابيل نيز با همزاد هابيل ((قليما)) ازدواج نموده است و اين زمانى بود كه غير از اين دو دختر و پسر موجودى در روى زمين وجود نداشت . و اين قانون پس از مدتى ، ممنوع اعلام گرديده است .
روايت ديگرى را از مولاى بزرگوار، امام صادق عليه السّلام مورد بررسى قرار مى دهيم كه در آن طريقه ازدواج فرزندان آدم عليه السّلام به گونه ديگرى مورد بررسى قرار گرفته است .
زراره گويد، از مولاى بزرگوار، امام صادق عليه السّلام سؤ ال شد كه پيدايش ‍ نسل ، از آدم عليه السّلام چگونه بود و نيز كيفيت توليد نسل از ذريه او به چه نحو صورت گرفته است ؟
سپس سؤ ال كننده گفت : گروهى از مردم مى گويند؛ خداى عزوجل به آدم وحى فرمود كه دخترانش را به نكاح پسران خود درآورد و اين همه مخلوقات ، در اصل از ازدواج خواهران و برادران مى باشند! آيا اين سخن صحيح است ؟
امام بزرگوار عليه السّلام فرمودند: خدا منزه و مبرا از اين گفتار است . كسى كه اين سخن را مى گويد در واقع به اين حقيقت قائل است كه خداى عزوجل ، برگزيدگان از مخلوقات و احباب و انبياء و سفرا و مؤمنين و مؤمنات و مسلمين و مسلمات را از حرام آفريده و قدرت نداشته كه خلق را از طريق حلال ايجاد نموده و ايشان را پاك و پاكيزه و طيّب و منزه از هر آلودگى بيافريند....
واى بر اين گروهى كه اعتقادشان چنين است و چنين سخنى مى گويند. آنها از آنچه كه فقهاى حجاز و عراق در آن متفق القول هستند، چقدر بى خبرند.
خداوند تبارك و تعالى ، دو هزار سال قبل از آفرينش آدم عليه السّلام به ((قلم )) امر فرمود و آن بر ((لوح محفوظ)) جارى شد و حكم تحريم خواهران بر برادران و محرمات ديگر را تا روز قيامت ثبت و ضبط نمود.
ما مشاهده مى كنيم كتب چهارگانه آسمانى مشهور در اين عالم را كه عبارتند از: تورات و انجيل و زبور و فرقان ، خداوند متعال مطالب لوح محفوظ را در اين كتابها نهاد و آنها را بر انبياء و فرستادگانش نازل فرمود. تورات را بر موسى عليه السّلام و زبور را بر داود عليه السّلام و انجيل را بر عيسى عليه السّلام و قرآن را بر حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم .
در هيچ يك از اين كتابها آنچه را كه در لوح محفوظ حرام نموده ، حلال قرار نداده است . شايسته و سزاوار است بگويم ؛ كسى كه اين مقاله و نظير آن را ايراد كرده ، قصدش تقويت حجج و براهين مجوس مى باشد....
سپس امام بزرگوار عليه السّلام به بيان كيفيت پيدايش نسل از جناب آدم عليه السّلام و تكثير ذريه آنها پرداخته و فرمودند:
براى آدم عليه السّلام هفتاد پشت متولد شد كه در هر پشتى ، يك پسر و يك دختر بود. وقتى كه هابيل به دست قابيل كشته شد، از وقوع اين حادثه ، آدم سخت به جزع آمد و از فراغ هابيل بسيار گريست طورى كه پانصد سال توان تماس گرفتن و نزديكى نمودن با حوا را نداشت .
پس از سپرى شدن اين دوران ، با حوا مقاربت نمود. خداوند برخلاف هر بار، تنها ((شيث )) را به او عنايت فرمود و با وى دومى نبود. اسم شيث ((هبة الله )) بوده و اولين كسى مى باشد كه در زمين به عنوان وصى تعيين گرديد. بعد از شيث ، خداوند متعال تنها ((يافث )) را به وى عنايت نمود و با او نيز دومى نبود. وقتى هر دو به سن بلوغ رسيدند خداى عزوجل اراده فرمود با رعايت نمودن آنچه قلم بر لوح محفوظ ثبت و ضبط كرده و نكاح خواهر با برادر را حرام اعلام نموده بود، روز پنجشنبه بعد از عصر، فرشته اى به نام ((نزله )) به زمين فروفرستاد و به آدم عليه السّلام امر نمود كه او را به تزويج شيث درآورد و آدم نيز چنين نمود.
سپس عصر فرداى آن روز، فرشته اى ديگر، به نام ((منزله )) از بهشت به زمين فرستاد و به آدم عليه السّلام فرمان داد او را به تزويج يافث درآورد و آدم اطاعت نمود.
از ازدواج شيث با حوريه ، پسرى و از تزويج يافث با فرشته ، دخترى متولد شد و پس از به بلوغ رسيدن اين پسر و دختر، خداوند تبارك و تعالى دستور داد دختر يافث با پسر شيث ازدواج كند و پس از اين ازدواج ، انبياء و سفرا از نسل اين دو به عرصه وجود آمدند....(43)
آدم عليه السّلام كه پيامبر زمان خود بوده ، بدون ترديد از شيوه ازدواج فرزندان خود آگاهى داشته است ؛ زيرا چنين دستورى از جانب خداوند متعال بر وى وحى مى شده است . بنابراين دور از حقيقت است كه خداوند متعال دستور نامعقولى در زمينه فرزندان آدم عليه السّلام صادر فرموده باشد.
از ديدگاه علم وراثت نيز اين موضوع قابل تحليل است ؛ زيرا ازدواج افراد فاميل نزديك ، داراى مخاطراتى است و موجب اختلال در فرزندان خواهد شد.
بر همين استدلال مى توان دريافت كه فرزندان آدم عليه السّلام به شيوه اى كه در روايت دوم بيان گرديده ، اتفاق افتاده است .
روايت ديگرى از مولاى بزرگوار، امام باقر عليه السّلام بطور تلويحى اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهد:
طاوس يمانى از مولاى بزرگوار عليه السّلام پرسيد؛ چه زمانى يك ثلث مردم مُرده اند؟
امام عليه السّلام فرمودند؛ اى عبدالرحمن ، هيچ وقت يك سوم مردم نمُرده اند. اى پيرمرد! مى خواهى بگويى چه زمانى يك چهارم مردم مُرده اند؟
آن روزى است كه قابيل ، هابيل را كشت . (در آن زمان مردم روى زمين ) چهار نفر بودند؛ آدم ، حوا، هابيل و قابيل .
مرد گفت : كداميك از آن دو پدر مردم جهانند، آنكه كشته شد يا آنكه زنده ماند؟
امام عليه السّلام فرمودند: هيچكدام . پدر مردم (زمين ) شيث بود.(44)
با بررسى اين دو روايت ، مى توان دريافت كه در زمان وقوع قتل هابيل به دست قابيل ، مردم زمين چهار نفر بيشتر نبوده اند و زنى جز حوا، در روى زمين وجود نداشت كه هابيل و قابيل با آنها ازدواج كنند. بعد از حادثه قتل هابيل و سپرى شدن زمانى طولانى ، شيث ، متولد مى شود و پس از آن برادرش يافث قدم به جهان مى گذارد.
براساس كلام مولاى بزرگوار، امام صادق عليه السّلام دو پسر آدم عليه السّلام با دو حوريه كه به امر خداى تعالى در زمين حضور پيدا مى كنند، نسل انسان در روى زمين گسترش مى يابد و پس از آن حوا داراى دختران و پسرانى مى شود كه به صورت دوقلو متولد مى شوند.
پر واضح است كه اين فرزندان مى توانند با فرزندانى كه يافث و شيث داشته اند، ازدواج نمايند و نسل انسان بدون اشكال از نظر علم وراثت ، در روى زمين گسترش يابد.
و بدين سان از حاصل اين ازدواج ، نسل انسان بر روى زمين گسترش پيدا نمود و انسانها به تدريج روى زمين را پر كردند و چهره زمين را دگرگون نمودند.
زندگى انسان بر روى زمين همواره با مشكلاتى همراه بوده است ؛ زيرا انسان در اين دهكده پهناور، خود را مسئول و متعهد مى داند كه راهى به حقيقت پيدا كند، اما بايد ديد كه او بدنبال كدام حقيقت است ؟
بدون ترديد انسان همواره در اين تفكر است كه خداوند متعال چرا او را آفريده و بر روى زمين مستقر فرموده است ؟
آيا خداوند متعال نيازى به آفريده هايش دارد و اگر به بندگانش نيازمند نيست ، پس هدفش از خلقت آنها چيست ؟
بدون ترديد، خداوند متعال بى نياز مطلق است و هيچگونه نيازى به آفريده هايش ندارد.
پس بايد ديد كه چرا بندگان را آفريد و به آنها دستور داد كه به ستايش و عبادت او بپردازند؟
مولاى بزرگوار، امام صادق عليه السّلام مى فرمايند:
((خداوند تبارك و تعالى مخلوقاتش را بيهوده نيافريده و آنان را رها شده ، خلق ننموده است ، بلكه آفرينش مخلوقاتش براى نماياندن قدرتش بوده و اطاعتش را بر آنان واجب گردانيده تا آنها را بدين وسيله مستوجب رضوانش نمايد. آنها را نيافريده كه سود به دست بياورد و بدين وسيله دفع ضرر بكند، بلكه آنان را خلق فرمود تا به آنها منفعت برساند و آنها را به نعمت هاى جاودانى واصل گرداند.(45)))
كلام مولاى بزرگوار عليه السّلام بيانگر اين حقيقت است كه خلقت انسان در پهنه هستى بيهوده نيست و خداى تعالى انسان را بدون هدف خلق نفرموده است ، بلكه جهان خلقت ، نمايش قدرت پروردگار متعال است بطوريكه خداى تعالى از خلقت جهان هستى داراى هدفى است .
براساس كلام مولاى بزرگوار عليه السّلام هدف خلقت ، رساندن انسانها به سعادت جاودانه است .
اما بايد ديد كه رسيدن به اين سعادت ، چگونه امكان پذير مى باشد؟
شناخت انسان
بدون ترديد يكى از امتيازاتى كه انسان را از تمام مخلوقات متمايز مى سازد، مسئله شناخت و درك او نسبت به جهان پيرامون خود مى باشد. شناخت او از جهان خارج به سبب وجود انگيزه اى است كه از درون او سرچشمه مى گيرد و عاملى بنام كنجكاوى را در او به وجود مى آورد كه مى خواهد خود و جهان پيرامون خود را دقيقا مورد شناسايى قرار دهد.
انگيزه اى كه كنجكاوى انسان را براى شناخت ((خود)) تحريك نموده است ، وجود عوامل بسيار پيچيده اى چون ، روح و نفس قلب و... مى باشد. اين انگيزه همواره او را تحريك نموده است تا خود را از اين بُعد بيشتر و بهتر بشناسد.
انسان همواره متوجه اين موضوع بوده ، جسم خود را كه قابل مشاهده است ، مى تواند مطالعه كند و در عمل نيز اين موضوع را ثابت كرده است ؛ زيرا انسان توانسته است با تكيه بر ابزارهاى بسيار دقيق ، نكته هاى ناشناخته بسيار پيچيده جسم خود را مورد شناسايى قرار دهد؛ اما هنوز نتوانسته است ابزارى بيابد كه بتواند با آن روح و نفس قلب و... آدمى را مورد بررسى قرار دهد و لذا مشكل ، همچنان بى جواب باقى مانده است .
اما با اينكه اطلاعات انسان در زمينه روح و نفس قلب و... بسيار ناچيز است ، با اين همه از مطالعه در اين زمينه خود را محروم نساخته و همواره به مطالعه در اين زمينه پرداخته است .
شناخت انسان از خود و جهان پيرامون خود، مدتها توجه او را به خود جلب نموده و او در رسيدن به اين هدف ، گامهاى مؤ ثرى برداشته است . انسان تا زمانى كه در اثر اين جستجو به شناخت نهايى ، يعنى شناخت خداوند متعال نرسد، همواره به تلاش خود ادامه خواهد داد.
بدين لحاظ، ائمه معصومين عليهما السّلام براى شناخت انسان ، رهنمودهاى مؤ كدى فرموده اند و ما را براى مطالعه در اين زمينه بيشتر تشويق كرده اند.
مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنين عليه السّلام فرموده اند:
((شناخت و مطالعه نفس سودمندترين شناخت هاست .(46)))
كلام امام بزرگوار عليه السّلام مبنى بر اين است كه شناخت انسان و مطالعه و تحقيق در مورد آن ، مى تواند از نظر علمى براى او بسيار سودمند باشد و فرد را در شناخت خود و جهان پيرامون خود يارى دهد.
اهميت شناخت نفس به اندازه اى باارزش است كه مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنين عليه السّلام در روايتى ، اهميت آن را اينگونه بيان فرموده اند:
((به دنبال علم باشيد اگرچه در چين باشد و آن معرفت النّفس است كه در آن شناخت خداى عزّوجلّ است .(47)))
اهميت شناخت نفس انسان در اين روايت كاملا واضح و روشن است . آن بزرگوار، بطور تلويحى مى فرمايند؛ به دنبال شناخت نفس باشيد، اگرچه در كشورهاى دوردستى مانند چين آن را بيابيد؛ زيرا كه با اين شناخت ، به شناخت خداى تعالى نايل خواهيد شد.
و باز آن بزرگوار فرموده اند:
((كسى كه خودش را بشناسد، خدايش را خواهد شناخت .(48)))
تاءكيد امام بزرگوار عليه السّلام به شناخت نفس ، حاكى از آن است كه راه خداشناسى از شناخت خود انسان مى گذرد، به عبارتى ، كسى مى تواند به شناخت بهتر خداى تعالى نايل گردد كه خوب بتواند خودش را به خوبى بشناسد.
از طرفى انسان داراى نفس ناطقه قدسيه اى است كه او را از ساير مخلوقات جدا مى سازد.
اين ويژگى مخصوص انسان است و در ديگر موجودات زنده ، بدين صورت ، كمتر يافته مى شود و به همين جهت است كه زندگى موجودات كره زمين با همان حالتى كه در آغاز آفرينش بوده ، بدون تغيير ادامه داشته است ، در حالى كه انسان با دارا بودن نفس ناطقه قدسيه توانسته است محيط زندگى خود را تغيير دهد و از مرحله ناقص ، به مرحله كمال برساند.
مهمترين عاملى كه هويت انسان را از ديگر موجودات روى زمين متمايز مى سازد، وجود همين نفس است .
نفس ناطقه قدسيه انسان ، استعداد ويژه اى است كه خداى تعالى در نهاد او به وديعت نهاده است تا او بتواند با تكيه بر آن ، بزرگترين مشكلات زندگى خود و محيطى كه در آن بسر مى برد، برطرف كند.
به وسيله وجود همين نفس است كه اگر به خوبى تربيت و تزكيه يابد، انسان را قادر مى سازد كه خود را از خاك تا افلاك برساند.
مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنين عليه السّلام در توضيح اين نفس ‍ مى فرمايند:
((...و انسان به گونه اى آفريده شده است كه داراى نفس ناطقه اى است كه اگر آن نفس را به وسيله علم و عمل تزكيه نمايد، در آن صورت شبيه جوهرهاى نخستينش مى گردد و اگر مزاجش به سر حد اعتدال رسيد و از اضدادش جدا شد در آن صورت با هفت آسمان محكم و استوار شركت جسته است .(49)))
باارزش ترين هديه خداى تعالى به انسان ، وجود نفسى است كه به وسيله آن انسان مى تواند در تعامل با محيط خويش باشد، از ديگران اثر بپذيرد و در زندگى ديگران مؤ ثر باشد، با ديگران ارتباط برقرار كند، ياد بگيرد و آموخته هايش را به ديگران انتقال دهد.
انسان با دارابودن چنين نفسى ، مى تواند به شناخت علم و ادب بپردازد و با عمل نمودن به آن ، نفس خود را تزكيه كند و خود را به مقام والاى انسانيت برساند.
بنابراين مى توان گفت كه وجود نفس ناطقه قدسيه انسان ، استعداد ويژه اى در نهاد او مى باشد كه اگر انسان بتواند با علم و عمل به تزكيه و تربيت آن همت بگمارد، به نهايت هدف خلقت انسان نزديك گشته است .
شناخت همه اين عوامل ، موجب مى شود كه انسان بدين وسيله به شناخت برترى نايل گردد كه براساس آن به شناخت خداى تعالى برسد؛ زيرا همكارى اين نيروها، مجموعه اى را پديد مى آورند به نام مجموعه منظم كه يكى از دلايل اثبات وجود خداى تعالى مى باشد؛ زيرا اگر ناظمى وجود نداشته باشد، چگونه ممكن است ، مجموعه منظمى چنين دقيق ، بتواند كار خود را انجام دهد.
مولاى بزرگوار، امام صادق عليه السّلام مى فرمايند:
((انكار آفريدگار از نادانى است نه از دانايى . انسان عاقل اگر براى چند دقيقه ، نظام بدن خود را مورد مطالعه قرار دهد، مى فهمد كه اين نظام ، بى كم و كاست ، يك ناظم دارد و كسى كه آن را به وجود آورده ، ناظم آن است .(50)))
بنابراين يكى از اهداف عالى خلقت انسان ، رسيدن به شناخت است ؛ زيرا كه خداوند متعال او را بر همين اساس آفريده است .
خداوند متعال انسان را به اين خاطر خلق فرموده است كه خود و جهان پيرامون خود را به درستى مورد شناسايى قرار دهد؛ زيرا بعد از شناخت خود، شناخت قوانين حاكم بر جهان داراى اهميت ويژه اى مى باشد.
در گذر تاريخ ، دانشمندانى سعى و تلاش نموده اند كه گوشه اى از حقيقت اين جهان اسرارآميز عالم خلقت را مورد شناسايى قرار دهند ولى تاكنون هيچ فردى نتوانسته است ادعا كند كه بطور كامل به حقيقت اين شناخت رسيده باشد.
بدين ترتيب مى توان دريافت كه لازم است انسان براى رسيدن به اين هدف ، به مطالعه و تفكر بپردازد تا بتواند به اين هدف عالى نايل گردد.
بنابراين يكى از انديشه هاى مهمى كه انسان را به حقيقت نزديك مى سازد، مطالعه و تفكر در جهان خلقت مى باشد. كسانى كه به اين حقيقت مسلم نايل گرديده اند، درستى آن را مورد تاءييد قرار مى دهند.
بدين ترتيب لازم است ديدگاه خود را براساس اين انديشه تقويت كنيم تا به حقيقت برسيم .
اهميت تفكر

همه عالم سراسر پرتو نور خداوند است   اگر نازى كند در هم فرو ريزند قالبها
جهان خلقت يكى از اسرارآميزترين حقيقتى است كه خداوند متعال براساس قوانينى استوار و محكم آن را بنا نهاده است .
مطالعه قانون حاكم بر خلقت ، از آغاز پيدايش نسل انسان وجود داشته است ؛ زيرا انسان از بدو پيدايش خود كه يكى از كنجكاوترين موجودات روى زمين بشمار مى رفت ، همواره در پى كشف اسرار ناشكفته خلقت بود و مى خواست به حقيقت اسرار قوانين حاكم بر خلقت پى ببرد.
با تاءكيد بيشترى مى توان گفت كه يكى از اهداف مهم خلقت انسان بر روى كره زمين ، پى بردن او به قوانين حاكم بر خلقت مى باشد؛ زيرا اگر انسان به اين آگاهى عظيم برسد و بطور علمى اين قوانين را مورد بررسى قرار دهد، مى تواند به شناخت خداى تعالى نايل گردد؛ زيرا كه براساس استدلال عقلى ، در وراى هر قانونى ، جاى پاى قانونگزارى نهفته است و انسان كه به شناخت هر يك از قوانين خلقت موفق گردد، بدون ترديد يك قدم به شناخت خداى تعالى نزديك خواهد گرديد و استدلال خواهد نمود كه هر قانونى به قانونگزارى نيازمند است .
بطور يقين مى توان گفت كه شناخت عميق از جهان خلقت مى تواند راهگشاى انسان به سوى شناخت پروردگار متعال گردد و براساس اين شناخت است كه عبادت انسان ارزش پيدا مى كند. بنابراين هدف خلقت انسان ، رسيدن به شناخت و قوانين حاكم بر خلقت و در نتيجه رسيدن به شناخت خالق پديده هاى خلقت مى باشد. پس از اين مرحله است كه عبادت انسان داراى ارزش مى شود.
مطالعه شناخت قوانين جهان ، براساس تفكر پايه گذارى گرديده است . براساس اينكه انسان موجود كنجكاو و متفكر عالم آفرينش بشمار مى رود، همواره مى خواهد بداند كه هدف از بوجود آمدن اين جهان و خلقت انسان چيست ؟
اگر انسان بتواند به شناخت و كشف قوانين حاكم بر خلقت موفق گردد، مى توان گفت كه به علمى والا دست يافته است . انسان زمانى مى تواند به عظمت خداوند متعال پى ببرد كه به عظمت آفرينش و شناخت محيط پيرامون خود بپردازد و در اين زمينه تفكر و مطالعه و بررسى كند و اگر فردى پس از تفكر و تحقيق در خلقت و حقيقت هستى به حقيقت توحيد برسد، خداوند متعال نور معرفت را در قلب وى مى تاباند.
چنانچه پيامبر بزرگوار صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايند:
((يك ساعت تفكر از يكسال عبادت برتر است و كسى به اين منزلت نائل نمى گردد مگر اينكه حضرت حق او را به نور معرفت و توحيد برگزيده باشد.(51)))
تفكر و مطالعه و بررسى در پديده هاى هستى ، قدرت شناخت انسان را تقويت مى نمايد و جهل و نادانى او را از بين مى برد. اكثر گمراهى هاى انسان ها، از ناآگاهى و عدم شناخت آنان سرچشمه مى گيرد و افراد ساده لوح و نادان ، در رديف بزرگترين طعمه شياطين جن و انس قرار دارند. هر چقدر انسان خود را به عبادت خداوند مشغول سازد اما داراى قدرت شناخت نباشد همواره در گمراهى بسر مى برد و هر لحظه امكان دارد لغزشى براى او اتفاق بيفتد. مطالعه روايتى ، ارزش شناخت خداى تعالى را مورد تاءييد قرار مى دهد:
مولاى بزرگوار، امام صادق عليه السّلام مى فرمايند: