جلسه يازدهم
پاسخ از اشكال
درباره
حضورحضرت اميرالمؤمنين(ع) بر بالين محتضر اشكالي شده است بدين مضمون:
چگونه
ممكن است كه حضرت در آن واحد در هزاران محل بر بالين هزاران محتضر حاضر شود؟
البته،اين اشكال به ملك الموت هم وارد است. لذا در كتب روايي ما به اين دو سؤال
پاسخ گفته شده است.
در
روايات مي خوانيم «ملك الموت» در حالي كه لوحي در مقابل داشت به پيغمبر(ص) عرض كرد:
«دنيا نزد من مانند اين لوح است». در اين روايت و نظاير آن تشبيه دنيا به لوح، نشان
از احاطه وتسلط ملك الموت به دنيا دارد. در فلسفه از اين تسلط و احاطه به«سعه
وجودي» تعبير ميكنند. پس امير المؤمنين(ع) و ملك الموت به علت دارا بودن«سعه
وجودي» محدود به حد خاصي نيستند و وجود آنها اشراف تام و كامل بر جهان هستي دارد.
يعني به گونهاي هستند كه در آن واحد با قدرت ولايي تفويض شده از طرف خداوند در
تمام جهان هستي حضور دارند.
اثبات
مدعا از نظر قرآن و روايات
در
تفسير آية شريفه:
و كذلك جعلناكم
امه وسطا لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا.[1]
از
روايات استفاده ميشود كه مراد از«امت وسط» اين است كه پيشوايان دين معصوم آفريده
شدهاند و روز قيامت به سود و زيان انسان شهادت ميدهند و رسول خدا(ص) خود بر آنان
شاهد واقع ميشوند. پس:
1-از نظر شيعه مسلم است كه اين آيه مربوط به شهادت ائمه طاهرين(ع) در روز قيامت است.
2-اين نيز، معلوم است كه امير المؤمنين(ع) روز قيامت به امري شهادت ميدهند كه بر آن
حاضر و ناظر بوده باشند. زيرا، از نظر عرف و عقل و شرع شهادتي پذيرفته است كه فرع
حضور و ديدن است.
بنابراين نتيجهاي كه از اين دو مقدمه گرفته ميشود اين است كه مولي
اميرالمؤمنين(ع) بر بالين همه محتضران حاضر ميشوند.
خداوند در آية ديگري خطاب به پيامبر(ص) ميفرمايد:
و قل اعملوا
فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون و ستردون الي عالم الغيب و الشهاده فينبئكم
بما كنتم تعملون.[2]
به مردم بگو عمل
كنيد كه خداوند و رسولش و مؤمنان اعمال شما را خواهند ديد و آنگاه به سوي خدايي كه
داناي عالم غيب و شهود است بازخواهيد گشت و شما را به آنچه انجام ميداديد آگاه
ميكند.
دراين
آيه نيز، ديدن اعمال توسط پيامبر(ص) و مؤمنان نشان از تسلط بر عالم هستي دارد.
بنابراين، مولي اميرالمؤمنين(ع) در اثر داشتن سعة وجود بر عالم هستي احاطه كامل
دارد و همه اعمال را مشاهده ميكند. از اين رو توجه ايشان به محتضر عين حضور است.
هم چنين
در روايتي ميخوانيم كه امير المؤمنين(ع) خطاب به حارث همداني ميفرمايد:«كافران و
مؤمنان مرا هنگام مرگ ميبينند.»
و اين
نظر به همان سعه وجودي حضرت(ع) است. چنانكه ميكائيل و عزرائيل و اسرافيل و جبرائيل
نيز از اين سعه وجودي برخوردارند.
و از
رسول خدا(ص) نيز، روايت شده است كه فرمودند:«جيرئيل را چند بار به صورت واقعي خودش
ديدم كه جهان را پر كرده بود.» اين تعبيري ديگر از سعه وجود است.
ائمه(ع) واسطة فيضند
در
فلسفه وجود واسطه فيض از مسلمات است. در فلسفه غيراسلامي از واسطه فيض به«عقول عشر»
تعبير شده است. اما، از نظر فلسفه اسلامي شيعه مسلم است كه چهارده معصوم(ع) واسطه
فيض بين حق و خلق هستند. يعني اگر بر شنيدن يا ديدن يا رزم در جبهههاي حق، قدرت
داريم، به دليل فيضي است كه به واسطه پيشوايان دين(ع) دمادم به ما ميرسد. اين
وساطت در فيض نيز دليلي است بر سعه وجودي آن بزرگواران.
نسبت قبض روح به خدا و فرشتگان
قرآن شريف گاهي نسبت قبض روح را به خداوند ميدهد:
الله يتوفي الانفس حين موتها.[3]
قل يتوفيكم ملك الموت الذي و كل بكم.[4]
و گاهي ديگر آن را وظيفه ملائك ميداند:
حتي اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا و هم لا يفرطون.[5]
پاسخ امامان(ع)
از ائمه(ع) در مورد تعابير مختلف و به ظاهر متناقض قرآن در مورد قبض روح سؤال ميشد.
پاسخ امامان، از جمله حضرت امام صادق(ع) بدين مضمون است:
ملك الموت به اذن خداوند بر گرفتن جانها موكل شده است. وي براي قبض ارواح به تنهايي
نميآيد، بلكه براي قبض جانهاي مؤمنين، ملائكه رحمت را به همراه دارد و براي كفار
ملائك غضب و عذاب الهي. «عزرائيل» جان را ميگيرد، و به يكي از اين دو دسته از
ملائك ميسپارد. بنابراين اگر قبض روح را به خدا نسبت بدهيم مسلماً صحيح است، زيرا
ملكالموت به اذن خدا قبض روح ميكنند و اگر آن را به ملكالموت نسبت بدهيم نيز
درست است. همانطور اگر اين نسبت را به انصار و فرشتگان همراهش بدهيم.
از نظر ادبي نيز گاهي فعل را به فاعل قريب ميدهند و گاهي به فاعل بعيد و گاه ديگر به هر
دو. مثلاً در داستان حضرت «خضر» و حضرت موسي(ع) مقرر شده بود حضرت موسي (ع) براي
رشد و تكامل تعليم شوند و واسطهي اين تعليم حضرت خضر (ع) بود. با وجودي كه موساي
كليم پيغمبر الوالعظم بود و خضر (ع) از او اعلم نبود. در آخر سورة كهف كه قرآن بدين
داستان اشاره ميكند، ميفرمايد: پس از اينكه خضر (ع) همراهي حضرت موسي (ع) را
پذيرفت. هر دو با هم ره سپردند در ميان راه خضر(ع) كشتي را سوراخ كرد، جوان
بيگناهي را كشت و ديواري را ويران و سپس بنا كرد و وقتي با اعتراض حضرت موسي (ع)
روبهرو شد، در مقام پاسخ گاهي فعل را به خود نسبت داد و فرمود:
اما السفينه فكانت لمساكين يعملون في ابحر فاردت ان اعيبها و كان وراءهم ملك يأخذ كل سفينه
غصباً و اما الغلام فكان ابواه مؤمنين فخشينا ان يرهقهما ظغيانا و كفرا فاردنا ان
يبدلهما ربهما خيرا منه زكوه و اقرب رحما و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين في
المدينه و كان تحته كنزلهما و كان ابوهما صالحاً فاراد ربك ان يبلغا اشدهما و
يستخرجا كنزهما رحمه من ربك و ما فعلته عن امري ذلك تأويل ما لم تسطع عله صبرا.[6]
اما آن كشتي را كه بشكستم صاحبش خانوادهي فقيري بود كه از آن ارتزاق ميكردند، خواستم چون
كشتيهاي بي عيب را پادشاه به قصب ميگرفت اين كشتي را ناقص كنم. تا براي آن
خانوادة فقير باقي بماند و اما آن غلام را كه به قتل رساندم او كافر بود اما پدر و
مادرش مؤمن بودند از آن ميترسيدم كه آن پسر آنها را با فريب به خوي كفر و كيش خود
درآورد و من خواستم تا به جاي آن فرزند، خداوند به آنها اولادي بهتر و صالحتر بدهد.
اما آن ديوار را كه تعمير كردم بدين جهت بود كه زير آن گنجي از دو طفل يتيم كه پدر
صالح داشتند نهفته بود، و خدا خواست كه آن اطفال به حد رشد رسند و آن گنج تا آن
زمان در ديوار باقي بماند تا به لطف خدا آنها گنج را بيابند.
من اين كارها نه
از پيش خود بلكه به امر خدا انجام دادم. اين است باطن كارهايي كه تو طاقت و ظرفيت
انجام آن را نداشتي.
جلسه دوازدهم
عالم برزخ
عالم
برزخ عالمي است بين «دنيا» و «آخرت». لفظ «برزخ» از لحاظ لغوي به معني حد بين دو
چيز است و در اصطلاح حالتي بين موت و بعث، يعني مرگ و برانگيخته شدن، است.
نخستين
منزل عالم برزخ «قبر» است.
برزخ در نمونهاي از آيات قرآن
حتي اذا جاءكم
احدهم الموت قال رب ارجعوني لعلي اعمل صالحاً فيما تركت كلا انها كلمه هو قائلها و
من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون.[7]
تا آنگاه كه وقت
مرگ هريك فرارسد، گويد: بارالها مرا به دنيا بازگردان تا شايد به تدارك گذشته عمل
صالحي انجام دهم. (در اينحال) بدو خطاب شود كه هرگز اينگونه نخواهد شد. او اين كلمه
(ارجعون) را از حسرت تكرار ميكند، ولي ثمري نميبخشد كه از پي آنها عالم برزخ است
تا روزي كه برانگيخته شود.
در سورة
يس نيز پس از نقل جريان انطاكيه ميفرمايد مردم عنود و لجوج حبيب نجار را كشتند،
اما خداوند به او فرمود: به بهشت وارد شو.
قيل ادخل الجنه
قال يا ليت قومي يعلمون بما غفرلي ربي و جعلني من المكرمين.[8]
و به اين فرد با
ايمان گفته شود داخل بهشت شو. او گويد اي كاش قوم من هم از اين نعمت بزرگ آگاه
بودند كه خدا چگونه مرا آمرزيد و مرا مورد لطف و كرم خود قرار داد.
البته
آشكار است كه منظور از «بهشت»، بهشت عالم برزخ است كه در روايات از آن به «روضه من
رياض الجنه» تعبير شده است. چنان كه آيات زيرين سورة واقعه بر اين معنا گواهند:
فلو لا اذا بلغت
الحلقوم... فأما ان كان من المقربين فروح و ريحان و جنت نعيم... و اما كان من
المكذبين الضالين فنزل من حميم و تصليه حجيم ان هذا لهو حق اليقين.[9]
پس، چگونه خواهد
بود هنگامي كه جان انسان به گلو ميرسد... اگر از مقربان درگاه خدا است آنجا در
راحتي و آسايش و نعمت بهشت ابدي است... و اگر از منكران و گمراهان است، نصيبش حميم
دوزخ است و جايگاهش آتش جهنم. انسان اين راحتي و عذابها را در عالم برزخ ميبيند.
گرچه
عذابهاي برزخ از روح است ولي آن قدر مشكل و طاقت فرساست كه به جسم هم اثر ميگذارد.
دورنماي عالم برزخ
حقيقت
عالم برزخ و به طور كلي عالم پس از مرگ فعلاً براي ما قابل درك نيست همانگونه كه
درك حقيقت دنيا براي جنين كه در شكم مادر است ممكن نيست و تنها يك دونمايي از آن
بواسطة آيات و روايات قابل تصور است.
براي
تقريب اين دورنما به ذهن از «تشبيه»ياري ميجوييم، و «عالم برزخ» را به «عالم خواب»
تشبيه ميكنيم اگرچه تشبيه بعيدي است. چنانچه انسان در خواب با منظرة لذتبخشي
روبهرو شود، روح او لذت ميبرد، زيرا خواب ديدن اساساً مربوط به روح است، اما در
حالي روح لذت ميبرد خوشي به جسم او نيز سرايت ميكند و سم هم لذت خواهد برد.
همانطور اگر انسان خوابهاي وحشتناك ببيند، با اين كه روح است كه ناراحت ميشود، اما
ناراحتي به جسم هم سرايت ميكند.
بسيار
اتفاق افتاده است كه كسي خواب تازيانه خوردن يا دنبال شدن بوسيلة حيوان درنه را
ميبيند، وقتي از خواب بيدار ميشود، خود را خيس عرق مييابد و كاملاً آثار ناراحتي
را در سم حود مشاهده ميكند، حال آنكه خورد تازيانه و حملة حيوان درنده بر روح ـ نه
جسم ـ بوده است.
منزل اول برزخ
ملك
الموت روح را از بدن ميگيرد و به محضر روبوبيميبرد سپس بازميگرداند. اين اولين
مرحلة نخستين منزل برزخ، يعني قبر است، كه در اصطلاح عرف به « شب اول قبر» معروف
است و از نظر روايان قطعي است كه «قبر» يا باغي از باغهاي بهشت و يا حفرهاي از
حفران دوزخ است.
القبر اما حفره
من حفرالنيران او روضه من رياض الجنه.[10]
سئوال نكير و منكر
وقتي
انسان از محضر روبوبي بزگشته، دو ملك به نام «نكير» و «منكر» ميآيند و از توحيد،
نبوت، معاد، امامت و عدل ميپرسند. اين دو براي كفار وحشتناك مينمايد و دورنمايي
كه روايات از آنها ترسيم كزدهاند، اينگونه است:
«صدايشان همچون رعد كوبندة اسمانها، چشمهايشان برق خيرهكننده است» .
در بعض
روايات آمده است كه حضرت اميرالمؤمنين،عليه السلام،هم تشريف ميآورند كه در درس
پيشين در اينباره سخن رفت.
فشار قبر
از ديگر
امور مسلم، فشار قبراست. در روايات آمده است كه انسانهاي سخن چين و كساني كه در امر
طهارت و بول بيمبالاتي ميكنند و بدخلقها و پرحرفها به اين عذاب دچار ميشوند.
بنابراين چون بيشتر ما به اين اعمال ناپسند گرفتاريم، از فشار قبر در امان نيستيم و
به مناسبت شدت و ضعف گناهانمان فشار قبر نيز شدت و ضعف مييابد.
داستان معاذ
داستان
معاذ و كلام رسول خدا(ص) دربارة او شاهد اسن مدعي است. پيامبر اكرم: فرمود: «آنقدر
ملائكه براي تشييع جنازة معاذ آمدهاند كه زمين مملو از فرشتگان شد» و وقتي او را
در قبر گذاشتند فرمود: « قبر چنان فشاري بدو داد كه استخوانهايش شكست».
رسلو
خدا(ص) دربارة علت فشار قبر معاد فرمود: «او در خانه بد اخلاق بود و محيط گرم
خانواده را سرد ميكرد!!»
و به
طور كلي در روايات ميخوانيم كه قبر چنان فشاري به انسان ميدهد كه بدنش له و دماغش
خرد ميشود و روغن بدنش ميچكد.
ولي
فشار قبر مردم سخن چين، آنان كه براي مردم توطئه ميچينند و پروندهسازي ميكنند،
از همه دشوارتر است.
ثواب و عذاب برزخي
بااين
بيان معلوم شد كه اگر انسان بتواند سؤالات «نكير» و «منكر» را پاسخ گويد، «بهشت
برزخي» برايش تحثث ميپذيرد و در اين بهشت تا قيامت بسر خواهد برد. اما گناهكار
زبانش بند ميآيد و اعمال و رفتارش كلمة «لا اله الا الله» را از ياد او ميبرد.
همانگونه كه اشاره رفت، تازيانهاي به او ميزنند كه قبرش مملو از آتش ميشود و
گودالي از گودالهاي دوزخ در برابر او دهان باز ميكند و تا برپا شدن قيامت در اين
«عذاب برزخي» خواهد بود.
زمان برزخ
مدت
برزخ و درنگ در قبر براي مؤمنان آزار دهنده نيست و بسيار كوتاه مينمايد. ولي براي
غيرمؤمنان، اينزمان بسيار طولاني و با عذاب و شكنجه توانفرسا همراه است. چنانكه در
روايتي كه از حضرت عيسي(ع) نقل شده است، اسن مطلب به خوبي استفاده ميشود. در اين
روايت ميخوانيم:
حضرت،
به اذن خداجوان مردهاي را كه هنوز آب قبرش خشك نشده بود زنده فرمود. جوان وقتي
زنده شد، بسيار شكسته ئ بينشاط و خسته مينمود. گويي چندين سال است كه سر به تيرة
تراب نهاده است. حضرت عيسي (ع) از او پرسيد: «چه مدت است كه جان سپردهاي؟» گفت:
«چندين هزار سال». سپس پرسيد: «پس از مرگ بر تو چه گذشت؟» جوان گفت: «وقتي مرا به
خاك سپردند، «نكير» و «منكر» آمدند و از من سئوالاتي كردند، چون نتوانستم جواب دهم،
مرا تازيانهاي زندن كه قبرم از آتش پر شد و تا حال ميسوختم!».
حضرت
دگر بار پيرمردي را كه ساليان دراز از مرگش ميگذشت و نشاني از قبرش به جاي نمانده
بود، به اذن خدا زنده كرد. وقتي زنده شد، بسيار با نشاط، جوان و با جمال جلوه كرد.
حضرت از او پرسيد: «چند وقت از كه چهره در نقاب خاك كشيدهاي؟» پيرمرد گفت:
«هماكنون و تا مردم مرا به خاك سپردند، «نكير» و «منكر» آمدند و از من سئوالاتي
كردند، چون جواب دادم، باغي از باغهاي بهشت بر من نمايان شد ... در همانجا بودن كه
مرا احضار فرموديد.»
تقريب
نسبي بودن زمان برزخ به ذهن
طولاني
بودن زمان برزخ براي برخي و كوتاه بودن آن در نظر برخس ديگر ـ نسبي بودن مدت برزخ ـ
را با تشبيهي، به ذهن تقريب ميدهيم. بسيار ديدهايد كه زمان براي بيماري كه از شدن
درد به خود ميپيچيد بسيار طولاني مينمايد كه از پس آن شام بلند، سپيدهاي نخواهد
دميد.
عكس آن
را نيز ديدهايد: كسي كه در شادي و لذت باشد، زمان در نظرش چنان با شتاب ميگذرد،
كه روزها را لحظهاي انگارد.
مثال
معروف عرب به اين مطلب اشاره دارد:
سنه الفراق و سنه
الوصال سنه.
يعني براي عاشق
يك لحظة فراق گويي يك سال است، و يك سال وصال برايش چون يك چشم به هم زدن مينمايد.
همچنين، گاهي انسان مدت اندكي به خواي ميرود، در عالم خواب به مكه و مدينه و شام
و كربلا و نجف مشرف ميشود و همه سير را تنها در همان مدت كوتاه ميپيمايد.
بكار
آمدن «صبر» در عالم برزخ
«صبر»
در دنيا، در عالم برزخ به كار خواهد آمد، چنانكه در روايات ميخوانيم وقتي بندهاي
را در قبر گذاشتند و روي آن را پوشاندند، اعمالش يعني نماز، روزه، خمس، صبر و
خوبيهايي كه به مردم كرده است به سراغش ميآيند. «صبر» گوشهاي ميايستد و به ديگر
اعمال نظر ميافكند كه براي او چه ميكنند. آيا او را توانند نجات داد؟ تا آن هنگام
كه «نكير» و «منكر» بيايند. صبر به نماز و ديگر اعمال گويد: «دونكما صاحبكما ... »
صاحب
شما را به خودتان ميسپارم، او را حفظ كنيد و اگر نتوانستيد من او را نگاه خواهيم
داشت.
«صبر»
مصاديق فراواني دارد از جمله: صبر بر فقر، ساختن بر بد اخلاقي زن يا شوهر، تحمل
رفيق بد، صبر در عبادات و صبر بر معصيت. اما آنچه بيش از همه در برزخ بكار ما
ميآيد، «صبربر معصيت» است. خداوند در حق انان كه صابرند فرمود:
اولئك عليهم
صلواه من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون.[11]
«صبر بر
معصيت» بدين معناست كه وقتي مقدمات گناهي فراهم شد و نفس بدان رغبت داشت، انسان
صبركند، از گناه درگذرد و به خدا پناه ببرد.
اثر محبت اهل بيت (ع)
چيزي
ديگري كه انسان را در «قبر» از عذاب و ناراحتي نجات ميدهد و از همة اعمال كارسازتر
است، محبت اهل بيت عصمت و طهارت (ع) است.
حضرت
امام رضا، عليه السلام، فرمود: «از مواردي كه به زيارت زائرم ميآيم شب اول قبر
اوست». مرحوم «محدث قمي» در مفاتيح نقل ميكند كه «ظالمي پس از مرگ به خواب يكي از
علما آمد. مرد عالم از او پرسيد چگونه در راحتي بسر ميبري حال آنكه بايد دچار درد
و شكنجه باشي؟ ظالم در پاسخ گفت: تا ديشب در عذاب ميسوختم و قبرم مملو از آتش بود،
ولي از ديشب تاكنون عذاب بطور موقت از قبرستان برداشته شده. زيرا، حضرت سيد
الشهداء، عليهالسلام، ديشب 3 بار به ديدن يك بانوي محترم آمد! مرد عالم به جستجو و
تحقيق دربارة اين يانو پرداخت، تا همسر او را پيدا كرد. از او پرسيد: «همسر شما چه
اعمال نيكي انجام ميداد كه امام حسين، عليهالسلام، به ديدنش آمده است؟!» مرد
مقداري از اعمال صالح همسرش را برشمرد كه از جملة آنها اين بود كه او بر خواندن
زيارت عاشورا مداومت داشت. يك عمر زيارت عاشورا ميخواند. با اين سخن مرد عالم پي
برد كه چرا امام حسين(ع) در شب اول قبر به ديدن آن زن آمده بود.
عالم برزخ و حق الناس
از جمله
اموري كه در قبر و عالم برزخ بسيار خطرناك است، و باعث عذابهاي شديد ميشود
«حقالناس» است. البته هر گناهي در شب اول قبر و عالم برزخ دست و پا گير انسان
ميشود، اما «حقالناس» را عذابي ديگر است.
مرحوم
نوري ـ استاد مرحوم حاج شيخ عباس قمي ـ در كتاب «دارالسلام» ميفرمايد: «يكي از
علما پس از مرگ پدر، او را به خواب ديد در حالي كه بسيار افسرده مينمود. از او
پرسيد كه شما عالم خدمتگذار به اسلام بودي، پس چرا چنين ناراحت و افسردهاي؟ پدر
گفت: «مقام و جاي من خوب است، ولي واي از حقالناس. من ده تومان به فلاني بدهكارم،
همين قرض مرا ناراحت و چنين آزرده خاطر و افسرده كرده است». پسر گويد: رفتم و
طلبكار را پيدا كردم، از او سئوال كردم: «آيا پدر من اين مقدار به تو بدهكار است؟
گفت: «آري». گفتم: «پس، چرا نيامدي تا طلب خود را وصول كني؟» گفت: «ترسيدم مرا
دروغگو پنداريد، اما از دست پدر شما ناراحت بودم كه چرا بدهياش را در دفتري
ننوشته است!»
آبروي مردم
از
حقالناس مهمتر «آبروي مردم» است. يكي از علماي بزرگ را در خواي ديدن و حالش را
پرسيدند. گفت: «حالم بسيار خوب است، اما عقربي به انگشت پايم چسبيده است و مرتباً
مرا نيش ميزند!» وقتي علت را پرسيدند، گفت: «آه آه از زخم زبان».
آري! يك
زخم زبان زدن، دل بيگناهي را شكستن، شخصيت انساني را لكهدار كردن يا آبروي كسي را
ريختن عقربي ميشود و در برزخ به چشم و پا و دست و زبان انسان ميچسبد و تا روز
قيامت انسان را ميآزارد.
از
اينرو امام صادق(ع) ميفرمايد: «اي شيعيان من، حتي اگر شفاعت ما در روز قيامت نصيب
شما بشود، برزخ به عهدة خود شماست.»
پىنوشتها:
3. سورة زمر،
آيه42.
خداستت كه وقت
مرگ ارواح مردم را ميگيرد.
4. سورة سچده
، آيه11.
(اي رسول) به
آنها بگو فرشته مرگ مأمور گرفتن روح شماست جان شما را خواهد گرفت.
5. سورة
انعام، آيه61.
وقتي مرگ يكي
از شما فرا رسد، فرشتگان و رسولان ما راغ شما ميآيند. و البته در اينكار
سستي نميورزد.
6. سورة كهف ،
آيات79 – 82.
9. سورة
واقعه،آيات 83،86،88،92،95 .
10. وفي الخبار
العمه: اذا وضع الميت اتاه ملكان اسودان ارزقان اصوتهما كالرعد القاصف و
ابصارهما كالبرق الخاطف يخرقان الارض بانيابهما...
علامه مجلسي،
عليه الرحمه، اين روايت را در جلد ششم بحار نقل كرده است.
(علم اليقين،
فيض كاشاني(ره)، ج2، ص 866)