جلسه نهم
پاسخ از يك اشكال
از
مباحث پيشين روشن شد كه اعمال دنيايي، حيات آخرت انسان را تعيين ميكند و رابطه
دنيا و آخرت«كشت» و «درو» ست. لذا، به اين اشكال كه«ميان اعمال انسان و عذاب با
ثواب الهي تناسب وجود ندارد» به سادگي ميتوان پاسخ گفت. زيرا، رعايت نكردن احكام
شرع، همچون نماز و روزه، ملكه انسان را شكل ميدهد، ملكه او هويتش را مي سازد و در
روز قيامت همان هويت دنيايي انسان است كه ظهور و بروز ميكند و اعمال خود انسان است
كه در عالم آخرت تجسم مييابد. بنابراين، عمل و مجازات دو چيز جدا نيست،بلكه يك چيز
است و نبايد همچون قانون يا قراردارد تلقي شود تا تناسب بين گناه و كيفر در آن شرط
باشد، بلكه اين دو شبيه علت و معلولند.
عينيت عمل و جزا
طبيعي
است كه وقتي نوشيدن جرعهاي زهر علت مرگ انساني ميشود،جاي اين اشكال نيست كه علت
با معلول تناسب ندارد و كسي نخواهد گفت يك لحظه اشتباه و نوشيدن اندكي زهر چرا با
نتيجه عمل، كه مرگ است، تناسب ندارد. مثل«عمل» و «جزا»ي آن مثل نوشيدن زهر و «مرگ»
است. البته، بحث تجسم اعمال از علت و معلول بالاتر است زيرا، بحث از«عينيت» است.
يعني،«عمل» و «جزا» عين يكديگرند.
...وان كان خيرا
فخيرا وان كان شرا فشرا.[1]
پس، هر
چه در عالم آخرت مهياست، بهوسيله خود انسان از پيش فرستاده شده است.
عمل و
جزا نظير وجود ذهني و وجود خارجي است. يعني، اين دنيا همچون وجود ذهني است و جهان
آخرت نظير وجود خارجي است. اين دو وجود يك حقيقت واحدي هستند و تفاوتشان در اين است
كه وجود ذهني مقداري ضعيفتر از وجود خارجي است.
با اين
بيان معلوم شد كه اصل اشكال وارد نيست.
توبه
نكته
ديگري كه در اين مقام بايد يادآوري شود،مسئله توبه و بخشش گناهان است. زيرا، با
مطالبي كه در مورد اعمال و جزا گفته شد. اين شبهه در ذهن شكل ميگيرد كه اگر عمل و
جزا دو وجود از حقيقت واحدي هستند، پس، چگونه جزاي گناهان با توبه آمرزيده ميشود و
انسان به نتيجه اعمالش گرفتار شد؟
آنچه از
روايات استفاده ميشود اين است كه توبه از گناه موجب خلاصي از آتش جهنم و رهايي
يافتن از مار و مورهاي قبر و عذاب در برزخ وگرزهاي آتشين جهنم و غل و زنجيرها و
زقوم و حميمها است.
و قرآن
نبز در اينباره ميفرمايد:
يا عبادي الذي
اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جمعياً.[2]
اي بندگان من كه
بسيار گنه كردهايد، از رحمت خدا مأيوس نشويد، همانا خداوند همه گناهان را
ميآمرزد.
گناه هر
چه سنگين باشد اما، نبايد از رحمت الهي نااميد شد. زيرا:
و لا تايئسوا من
روح الله انه لا يايئس من روح الله الا القوم الكافرين.[3]
از رحمت
بيمنتهاي خدا نااميد نباشيد، چه از رحمت خداوند مأيوس نميشوند مگر كافرين.
بنابراين،كسي كه توبه كند و به سوي خدا باز گردد، خداوند گناهان او را ميآمرزد و
ميفرمايد:
التائب من الذنب
كمن لاذنب له.[4]
كسي كه از گناه
توبه كرده باشد همچون كسي است كه گناهي نكرده است.
از اين
بحث نتيجه ميشود كه بر اثر توبه خداوند گناهان انسان را ميآمرزد. اما،در بحث
تجسم اعمال گفتيم كه گناهان انسان تجسم مييابد و در عالم آخرت با گنهكار خواهد
بود. حال ممكن است اين سؤال پيش آيد كه«پس از توبه اعمال تجسم يافته انسان چه خواهد
شد؟!»
در
اينباره به دو نظر اشاره ميكنيم.
نظر
مرحوم شيخ محمد حسين اصفهاني(كمپاني)
مرحوم
كمپاني، كه مردي عارف بود، ميفرمايد: بين توبه كننده و گناهانش جدائي افكنده
ميشود و اعمال زشت تجسم يافته از او دور ميشوند. اين همان درخواست گنهكاران، در
روز قيامت است،كه هرگز اجابت نميشود.
يوم تجد كل نفس
ما عملت من خيرا محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بينها و بينه امدا بعيدا.[5]
يعني عمل زشت و
نيك هر دو، در روز قيامت، حاضر ميشوند و گنهكار آرزو ميكند كه بيبن او و اعمالش
فاصله يادي افتد.
مرحوم
محقق كمپاني ميفرمايد:«توبه» بين اعمال زشت انسان و خود وي چنان فاصلهاي
مياندازد كه آن اعمال دست و پا پيچ او و باعث عذابش نخواهند شد. ايشان غفران را
نيز به همين معنا ميگيرد.
كلام
امام خميني در توبه و اثر آن روي اعمال
استاد
بزرگوار ما، رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي، در اينباره ميفرمايد: توبه اعمال زست
و گناهان گنهكار را معدوم ميكند و پرونده سياه انسان با آب توبه شسته ميشود. به
سخني ديگر اعمال ناپسند انسان كه در روز قيامت به صورت سگ و مار و مور و عقرب و
زقوم و حميم و زنجيرهاي آتشين تجسم مييابد، در اثر توبه از بين ميرود و شعلههاي
فروزان جهنم خاموش ميشود.
نظر
تحقيق
ظاهراً
حق با استاد بزرگوار ما است. زيرا، قرآن ميفرمايد: اي گنهكار پيشآي كه اگر آمدي
گناهت را نابود ميكنم. يعني، گناهكاران به جهنم ميروند و در آنجا مدتي بسيار
طولاني در خواري و ذلت خواهند بود، مگر آنانكه توبه كنند. نامه سياه توبهكنندگان
نابود ميشود، و جاي آن را نامه درخشان ميگيرد و خداوند تعالي اعمال زشت آنان را
به اعمال نيكو بدل ميكند. اين نامه درخشان ثواب توبه آنان است.
...الا من
تاب و امن و عمل عملاً صالحاً فاؤلئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفوراً
رحيماً.[6]
...مگر آن كساني
كه از گناه توبه كنند و به خدا ايمان آورند، و عمل صالح انجام دهند. پس، خداوند
گناهان ايشان را بدل به ثواب گرداند كه خداوند در حق بندگان بسيار آمرزنده و مهربان
است.
بنابراين، با توبه، آتش جهنم به بهشت تبديل مي شود و غل و زنجيرها به انهار و اشجار
بهشتي مبدل ميشود.
مؤمن به
جهنم نميرود
در
روايات ميخوانيم: حتي المقدور مؤمن به جهنم نميرود. او را در دنيا با فقر و مصيبت
و رنج، كه كفار گناهان است، پاك ميكنند در صورتيكه گناهانش بيش از اينها باشد،
هنگام مرگ بدو سخت ميگيرند تا آمرزيده شود. اگر همچنان گناه آلوده باشد، با فشار
قبر و عذابهاي برزخ آلودگيهايش زدوده ميشود، اگر همچنان باقي بود با دشواري روز
قيامت پاك ميشود و اگر با همه اين مقدمات آمرزيده نشد، به جهنم ميرود و آنقدر در
آتش آن ميسوزد و عذاب ميكشد تا كدورتهايش زدوده پاك شود. سپس او را از دوزخ بيرون
آورند و در حوض كوثر تطهيرش كرده و روانه بهشتش ميكنند.
جهنم
يكي از الطاف بزرگ الهي
با اين
بيان، گفتار حكيمانه امام خميني، استاد بزرگوار ما، كه جهنم«جهنم يكي از الطاف بزرگ
الهي، است»، آشكار ميشود. زيرا، جهنم به مثابه زدودن كدورتها و تطهير انسان است و
هويت انساني را كه در اثر گناه به خوك تبديل شده است، دوباره به هويت انساني بدل
خواهد كرد.
البته،
اينها همه براي كساني است كه زمينه داشته باشند. اما، كساني كه فاقد زمينهاند، به
آتش جهنم پاك نخواهند شد، و تا ابد در آتش جهنم خواهند ماند كه:
ان الله
لايغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء.[7]
كسي كه مشرك
است برايش آمرزشي نباشد، چون ذاتش ناپاك است و ذات آلوده را نميتوان تطهير كرد.
اثر
توبه روي نفس
همانگونه كه پيشتر اشاره رفت، اعمال انسان داراي آثاري است:
اول-
تجسم اعمال در آخرت به يكي از دو معنائي كه گذشت.
دوم-
اثري كه روي نفس باقي ميگذارد و آن عبارتست از اينكه كردار و گفتار و نيات ما يا
جنبه انسانيت ما را شكوفا ميكند و يا انسانيت ما را به حيوانيت مبدل ميسازد.
اثر
ديگري كه در اين مقام قابل تذكر است اين است كه اعمال و نيات بر دل ما اثر ميگذارد
و دل ما را نوراني وتيره ميكند.
قرآن در
اين باره چنين ميفرمايد:
فويل للقاسيه
قلوبهم من ذكر الله اولئك في ضلال مبين.[8]
واي بر
آنانكه دلشان از عدم ذكر خدا تيره است، اينان در ضلالت وگمراهي روشني هستند.
سخن حق
در دل سنگ اينان بياثر است، چون به احكام شرعي و نماز و روزه اهميت نميدهند. اما،
آنان كه به احكام الهي متعبدند و در حفظ بيتالمال، خدمت به مردم و شاد كردن دل
مسلمانان كوشا هستند، دلشان نوراني و با صفاست و دلي كه نوراني باشد محل نزول رحمت
الهي است.
اثر علت
و معلولي اعمال
اثر
چهارم اعمال و نيات ما اثر علت و معلولي است. يعني گناه انسان و خانوادهي او را
گرفتار ميكند. و عاقبت گنهكار و خانوادهاش به خير نميانجامد. نه تنها عاقبت
گنهكاران ختم به خرير نميشوند، بلكه عاقبت فرزندانشان نيز به خير نميانجامد.
قرآن تقوا و سخن راست والدين را عاملي براي نيكفرجامي فرزندان معرفي ميفرمايد:
وليخش الذين
لوتركوا من خلفهم ذريه ضعافاً خافوا عليهم فليتقوا الله وليقولوا قولاً سديداً.[9]
كسانيكه بيم آن
دارند كه كودكان ناتوان و زيردست از آنها به جاي بماند، باد از خدا بترسند، و سخن
به اصلاح و درستي بگويند.
تقوا و
شهادت به حق علت نيكبختي فرزندان است. با اين بيان، نميتوان گفت كه چرا گناه
والدين دامن فرزندان را ميگيرد. زيرا، ايندو از سنخ علت و معلول است و اين آتشي
است كه والدين به درون خانوادهي خويش ميزنند و تر و خشك را با هم ميسوزانند. و
قرآن اينگونه فتنهها را چنين هشدار ميدهد:
واتقوا فتنه
لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصه.[10]
بترسيد از
بلائي كه چون آيد تنها مخصوص ستمكاران شما نباشد.
همچنين، يك نزاع جزئي و بياساس در جبهه يا شهر تحقير يك مسلمان و... ممكن است تنها
به خود ستمكار برنگردد، بلكه همه را در آتش خود بسوزاند. كار نيكوكردن نيز علت نيك
فرجامي نيكوكار و فرزندانش ميشود، مثلاً كار خير پدر و مادر نه تنها بدانها
برميگردد، بلكه باعث سعادت فرزندانشان نيز ميشود.
جلسه دهم
منازل
معاد
از نظر
قرآن و روايات اهل بيت(ع)معاد منازلي دارد. منزل اول هنگام احتضار است كه جان از
بدن بيرون ميآيد ومنزل آخر منتهاي سير است، كه در اين منزل پرهيزكاران مؤمن را به
بهشت برند، و گنهكاران را به دوزخ افكنند.
احتضار
منزل اول
نخستين
منزل، گاه احتضار و به تعبير قرآن«سكرات موت» است. اين مرحله براي برخي از انسانها
منزلي نيكو و وقتي بسيار مبارك است. زيرا، اميرالمؤمنين(ع) و گاهي نيز چهارده
معصوم(ع) بر بالين آنان حاضر آيندذ. پس از آن «ملك الموت» با چهرهاي زيبا و
برخوردي بسيار مناسب ظاهر ميشود و روح آنان را ميگيرد. ملائكه رحمت با سلام و
درود روح مطهر آنان را به عالم ملكوت ميبرند و به هر آسماني كه ميرسند، ساكنان
آنجا آنها را با سرور استقبال ميكنند. تا سرانجام روح پاك آنان به عرش پروردگار
عالم ميرسد و در محضر ربوبي مينشينند و سپس به منزل اصلي خود باز ميگردند.
مرگ
اينان همچنان كه در روايات ميخوانيم، چون بوئيدن گل است و پس از مرگ تا روز حشر در
بهشت برزخي خواهند بود. قرآن شريف درباره اين نيكبختان سخن بسيار دارد كه به چند
آيه اشاره ميكنيم:
ان الذين قالوا
ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا
بالجنه التي كنتم توعدون نحن اوليائكم في الحياه الدنيا و في الاخره.[11]
فرشتگان بر آنان
كه گفتند محققاً پروردگار ما خداي (يكتا) است و بر اين ايمان پايدار ماندند، نازل
شوند (و مژده دهند) كه ديگر هيچ ترس و اندوهي از گذشته به دل خود راه ندهيد و شما
را به همان بهشتي كه بدان وعده داده شدهايد بشارت باد. ما در دنيا و آخرت ياران و
دوستان شما هستيم.
يعني
كسانيكه ايمان و حقيقت توحيد را به واسطهي عمل صالح در دلهاي خويش استوار
ساختهاند و به احكام شرع خصوصاً نماز اول وقت، نوافل، نگاهداشتن زبان و جوارح،
روزه، زكات، خمس، حج و جهاد اهميت دادهاند، ترسي از مرگ بر آنها نيست.
الذين
تتوفيهم الملائكه طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنه بما كنتم تعلمون.[12]
كسانيكه نيكو
كارند و فرشتگان جان آنها را ميگيرند (دشواري مرگ را حس نميكنند) فرشتگان به آنها
ميگويند درود بر شما باد به بهشت وارد شويد در جزاي اعمالي كه انجام ميداديد.
در آيات
ياد شده حال احتضار و پس از مرگ مؤمنان بيان شده است. اما قرآن كريم حال آنان را
چنين توصيف ميفرمايد:
الم تر كيف ضرب
الله مثلاً كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها تابت و فرعها في السماء توتي اكلها كل حين
بأذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون.[13]
اي رسول ما،
نداستي كه چگونه خدا كلمهي پاكيزه را به درخت زيبايي مثال زده كه اصل ساقهي آن
برقرار باشد و شاخهي آن به آسمان برشود، آن درخت زيبا به اذن خدا در همهي اوقات
ميوههاي خوش و قابل خوردن دهد، خدا اينگونه مثلهاي واضح براي تذكر مردم ميآورد.
در
اينجا تشبيه معقول به محسوس شده است، يعني ميفرمايد كلمه «لا اله الا الله» اگر به
واسطهس عمل در قلب استمرار و استحكام يافت، موجب استقرار ايمان ميشود، و انساني
كه ايمان به قلبش رسيده و استقرار يافته باشد نيكيها، عبادات، خيرها و خوبيهايش
مقطعي و در زماني خاص نيست. بلكه همواره به دوري از محرمات و عمل به واجبات و
مستحبات و كمك به مردم و جبهه و جنگ مشغول است. او كسي است كه همواره از ترس ارتكاب
به گناه و آتش جهنم ترسان و گريان است.
عباداتش
فصلي نيست، همانطور كه در ماه مبارك رمضان با قران مأنوس است و ختم قرآن ميكند، در
ايام ديگر نيز، به تناسب حال خويش قرآن تلاوت و در آن تأمل ميكند. زيرا ايمان در
وجود او ريشهي محكم دوانيده و شاخههاي پربار گسترده است و هميشه ميوههاي تازه و
قابل استفاده دارد.
كيفيت
احتضار مرحوم آقا ميرزا جواد ملكي تبريزي (قدس سره)
به
راستي كه انسان وضع خطرناك و مراحل هولناكي پيش رو دارد و اين منزل (احتضار) از
همهي منازل مشكلتر است. مگر بر آناني كه راه خدا ميپيمايند و خرسندي راه او را
ميجويند، كه بر اينان نه تنها حال احتضار هموار است بلكه به ديدار معشوق شتافتن
ميماند.
يكي از
دوستان مرحوم آقا ميرزا جواد ملكي تبريزي نقل ميكند كه روزي آقا مرا خواستند وقتي
به خدمتشان رسيدم، ديدم كه استحمام كرده و محاسن را خضاب بسته و پاكيزه و آرام در
ميان بستر بيماري آرميده بود و نماز ظهر و عصر را انتظار ميكشيد. در ميان بستر
شروع به گفتن اذان و اقامه كرد و سپس دعاي تكبيرات افتتاحيه را خواند. همين كه به
تكبره الاحرام رسيد و جملهي شريف «الله اكبر» را بر زبان جاري كرد، روح مقدسش بدن
را وداع گفت و به ملاء اعلي و منزل اصلي خويش پرواز كرد.
احتضار كافران
وقت
احتضار براي كافران بسيار دردناك است زيرا دلبستگي به دنيا ريشه در وجودشان كرده
است و چنان فريفتة مظاهر دنيا شدهاند، كه به سختي از آن دل ميكنند. اينان هنگام
احتضار، ملكالموت را با چهرة زيبا و حقيقياش نميبينند، زيرا معصيت تماي وجودشان
را فراگرفته است و در دنيا غرق شدهاند.
در
روايات آمده است كه حضرت ابراهيم (ع) از خداوند تقاضا كرد كه شكل و شمايل ملكالموت
را هنگام قبض ارواح كافران ببيند، بدو خطاب رسيد كه بر آن صبر نتواني كرد. گفت با
اين وجود مايلم.
از اين
رو «عزرائيل» در سيماي مردي سياهچهره و بد بو كه مو بر بدنش ظاهر شد در حالي كه
تنپوشي سياه داشت و از دهان و بينياش زبانههاي آتش و دود خارج ميشد. حضرت
ابراهيم(ع) با روئيت او از حال رفت و پس از چندي كه به هوش آمد، فرمود: اگر كافران
را عذابي جز رؤيت تو نباشد، همان، نيز توان فرساست.[14]
كيفيت
جان كندن كافر بدان گونه است كه ملائكه عذاببا تازيانه بر بالين او حاضر ميشوند و
بر ر و صورتش تازيانه ميزنند، در همانحال جان او را با چنان شدتي ميگيرند كه
گوئي تمام شريانهاي بدن او از چشمش خارج ميشود و آنگاه روح او نيز به مانند ارواح
مؤمنين به آسمانها برده ميشود تا در محضر ربوبي حاضرش كنند. اما، در مسير گاهي به
صورت سگ بر ساكنان آسمان عرضه ميشود، گاهي به شكل خوك و گاهي با هويتي ديگر
سرانجام در محضر ربوبي حاضر ميشوند، و آنگاه مورد قهر و خطاب الهي قرار ميگيرند و
با«اخسه.[15]
از درگاه الهي رانده ميشود. پس از حضور در پيشگاه پروردگار او نيز به منزل اصلياش
باز ميگردد و به عذابهاي برزخي دچار ميشود.
قرآن درباره جان باختن اينان ميفرمايد:
ولو تري اذيتوفي
الذين كفروا الملائكه يضربون وجوههم و ادبارهم وذوقوا عذاب الحريق[16]
اگر به سختي حل
كافران هنگام جان دادن نظر افكني(ميبيني) كه فرشتگان جان آنان را ميگيرند و با
تيغ(قهر و غضب الهي) بر روي و پشت آنها ميزنند وبه آنها ميگويند بچشيد طعم عذاب
سوزنده را..
...ولوتري اذ
الظالمون في غمرات الموت و الملائكه باسطوا ايديهم اخرجوا انفسكم تاليوم تجزون عذاب
الهون بما كنتم تقولون علي الله غير الحق و كنتم عن آياته تستكبرون.[17]
و نيز اگر سختي
حال ستمكاران را هنگام مرگ نظاره كني،(خواهي ديد) كه در سكرات موت گرفتار آيند و
فرشتگان براي قبض روح آنها دست به(قهر و قدرت) برآورند و گويند كه جان از تن به در
كنيد، امروز كيفر عذاب و خواري ميكشيد، چون بر خدا سخن نابهحق ميگفتيد و از حكم
آيات او گردن كشي و تكبر مينموديد.
و مثل كلمه
خبيثه كشجره اجتثت من فوق الارض ما لخا من قرار.[18]
مثل كفر مانند
درخت پليدي است كه ريشة آن به فلب زمين نرود بلكه بالاي زمين افتد(و زود خشك شود) و
هيچ ثبات و قراري نخواهد داشت.
آية
شريفه به اين مهم اشاره دارد كه اگر كلمه«لااله الا الله»، يعني حقيقت توحيد، در
قلب انسان ريشه نداشته باشد بيپايه و سست است وبا مختصر فقر، مرض و مصيبتي از بين
ميرود.
چنين
انساني را قرآن به«درخت خبيثه» مثل زده، كه در اثر ارتكاب محرمات و دوري از واجبات
الهي تنومند شود. اما سراسر شومي و تلخي است و اين چنين انساني از سخن و فكر و نيت
و عملش شرارت ميبارد.
روايتي در مورد احتضار
پيغمبر
اكرم(ص) بر بالين جواني كه در حال احتضار بود آمدند و به او فرمودند:«بگو لااله الا
الله». ولي او به زبان گشودن قادر نبود. حضرت دريافتند كه بندآمدن زبانش به سبب
كثرت گناه است، لذا مادر جوان را خواستند و از او پرسيدند كه از دست پسرش راضي است
يا نه. مادر جوان عرض كرد كه او مرا بسيار آزرده است و از او راضي نيستم. حضرت
فرمودند: او در حال مرگ است از گناهنش درگذر، و از او راضي باش.
مادر
نيز امر پيامبر(ص) را فرمان برد، از پسر خود درگذشت و او را حلال كرد. سپس حضرت
ذكر«لااله الا الله» را بدو تلقين كرد. اين بار جوان به سخن آمد و ذكر را بازگفت.
حضرت از او سؤال كردند چه ميبيني؟
عرض
كرد: يا رسول الله(ص)، شخصي بسيار زشت، ترسناك، سياه و خشن ميبينم كه گلويم را
فشار ميدهد. حضرت به جوان فرمودند: بگو:
يا من يقبل
اليسير و يعفو عن الكثير اقبل مني اليسير واعف عني الكثير انك انت الغفور الرحيم.
اي كسي كه اعمال
كم را قبول ميكني و از گناهان زياد در ميگذري، اعمال كم مرا قبول فرما و از
گناهان زياد من درگذر كه تو بخشنده و مهربان هستي.
جوان
چند بار اين ذكر شريف را تكرار كرد،سپس رسول گرامي(ص) از او سؤال كرد اكنون چه
ميبيني؟ عرض كرد:آن مرد وحشتناك رفت واكنون شخصي معطر، زيبا و مهربان در نزد من
است وبا تلطف با من برخورد ميكند، حضرت فرمودند: همان ذكر را بگو، جوان نيز ذكر
را آنقدر تكرار كرد تا از دنيا رفت.
حضور اميرالمؤمنين(ع) بر بالين محتضران
حضرت
اميرالمؤمنين، عليه السلام، هنگام جان دادن همه افراد، اعم از مؤمن و كافر و منافق،
بر بالين آنها حاضر ميشوند. اما، حضور ايشان بر بالين افراد به صورتهاي متفاوتي
است. زيرا گاهي جهت تلطف و مهرباني و گاهي به حالت قهر و غضب است. يعني حضور مبارك
امام عليه السلام، بر بالين دوستان و مؤمنان براي ياري و تلطف است و بر بالين
كافران به خشم و قهر.
بدا به
حال كسي كه اميرالمؤمنين عله السلام، هنگام مرگ از او ناراحت باشد چون شيطان در
همان لحظات واپسين زندگي، ايمانش را ميربايد و او در حالي از دنيا ميرود كه
بيايمان است.
ملكه ايمان گاه احتضار
در كتاب
جامع الخبار روايتي بدين مضمون آمده است كه اگر مردم با«منبر و محراب» سر و كار
نداشته باشند، خداي تعالي آنها را گرفتار ميكند و در حال بيايماني از دنيا
ميروند. واقعاً اين مصيبت از اعظم مصائب بشر است. زيرا، تا در زندگي انسان قرآن و
پيشوايان دين و روحانيت و مسجد وحراب نقش اساسي را نداشته باشد و اين ارتباط
استمرار نيابد، ملكه ايمان در قلب انسان ثابت و استوار نميشود. بنابراين هنگام
مرگ چون در پناه ولايت و قرآن و عترت نيست و قلبش خالي از ملكه ايمان است، در برابر
وعدهها و ترفندهاي شيطان تسليم ميشود و در دام او ميغلتد و سرانجام شيطان به
تناسب حال محتضر، به التماس و نرمش، با خشم و قهر يا با وعده و فريب ايمانش را
ميربايد تا بي ايمان چشم از دنيا فروبندد.
اما،
كسي كه در پناه ولايت امام علي،عليه السلام، قرار داشته باشد و دست لطف وعنايت مولي
بر سرش باشد هرگز به دام شيطان نميافتد و شيطان در برابر او دست بسته خواهد بود.
پىنوشتها:
1. علم
اليقين، فيض كاشاني(ره)، صفحه884، جلد2.
4. وسائل
الشعيه، ج11، ص358.
11. سورة فصلت،
آيات31-30.
14. بحارالانوار
جلد3،(مضمون نقل شده است).
15. خساء: طرد
شدن و طر كردن- استعمال اولي اين كلمه را دربارة راندن گ گفتهاند حتي بعضي
از مترجمين معاصر آية اول را اينطور ترجمه كردهانذ: اي سگان به دوزخ
رويد. استعمال اين كلمه به منظور رساندن خفت و خواري و حقارت است.
18. سورة
ابراهيم، آيه 26.