معاد در نگاه عقل و دين

محمد باقر شريعتي سبزواري

- ۱۴ -


بخش ششم : جهان پس از مرگ(3)

1- واكنش افراد معمولى و مذهبى

حتّى اِذا جاءَ أَحَدُهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلّى اَعمَلُ صالحاً فيما تَرَكْتُ كَلّا اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَمِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛(1)

هنگامى كه مرگ يكى از انسان‏ها فرا مى‏رسد، (تقاضا مى‏كند) پروردگارا! مرا به دنيا برگردان، تا اعمال صالحى را كه ترك كرده بودم، انجام دهم! (در پاسخ به وى گفته مى‏شود:) بس كن! هرگز بازگشتى براى تو نيست؛ و اين سخن بى‏اساسى است كه او برزبان جارى مى‏كند، و پس از زندگى دنيوى آنان، حيات برزخى است كه تا قيامت ادامه دارد.

يكى از آيات روشنى كه بر بقاى روح و جهان برزخ دلالت دارد، اين آيه است، كه حالت ندامت شديد شخص مرده را - در تقاضاى بازگشت دوباره به دنيا، براى جبران مافات - خاطرنشان مى‏كند. گاه آيات، به شكل موعظه اين حقيقت را بيان مى‏نمايد:

وَاَنْفِقوا مِمّا رَزَقناكُمْ مِنْ قَبلِ اَنْ يَأتِىَ اَحَدَكُمُ المَوْتُ فَيَقُولُ رَبِّ لَولا اَخَّرْتَنى اِلى اَجَلٍ قَريبٍ فَاَصَّدَّقَ وَاَكُنُ مِنَ الصّالحينَ؛(2)

از آنچه به شما روزى داده‏ايم، انفاق كنيد، پيش از اين‏كه مرگ يكى از شما فرا رسد و بگويد: پروردگارا! اگر به من فرصت مى‏دادى و اجل مرا تأخير مى‏انداختى، بى‏گمان در راه خدا، صدقه مى‏دادم و از صالحان مى‏شدم.

ولى اين افسوس‏ها و آرزوها سودى ندارد. نكته جالبى كه از آيه فهميده مى‏شود اين است كه ارواح نقش انفاق مالى را، در برزخ مى‏فهمند، بلكه مى‏بينند؛ اين موضوع نشان‏دهنده اين است كه ثمره صدقات و انفاق مالى، در برزخ و آخرت روشن مى‏شود.

2- گفتار نيكوكاران و صالحان

اشخاص صالح پس از دستيابى به رحمت الهى در «برزخ» مى‏گويند:

قالَ يالَيْتَ قَومى يَعْلَمُونَ بِما غَفَرلى رَبّى وَجَعَلَنى مِنَ المُكْرَمينَ؛(3)

اى كاش بستگان و قوم من مى‏دانستند چگونه خداوند مرا آمرزيد و مورد كرم و رحمت خويش قرار داد.

منظور از اقوام، بستگان و خويشانى است كه در دنيا هستند، نه در قيامت.

اين معنا از امام صادق(ع) بازگو شده است؛ از حضرتش پرسيدند: «هنگامى كه مؤمن مى‏ميرد، روحش كجا استقرار مى‏يابد؟» فرمود:

هر كس بميرد و در كفر و ايمان، خالص و تكامل يافته باشد، روانش از بدن خارج شده و به جسمى مانند كالبدش منتقل مى‏شود و تا روز قيامت پاداش و كيفر مى‏بيند... مؤمن در باغى از باغ‏هاى دنيا منزل مى‏گزيند و كافر هم - بعد از انتقال به بدن مثالى - در آتش برزخى، تا روز قيامت قرار مى‏گيرد، و دليل اين موضوع، در مورد مؤمن، فرمايش پروردگار است كه فرمود: «قيلَ ادْخُلِ الجَنَّةَ، قالَ يالَيْتَ قَوْمى يَعلَمُونَ بِما غَفَرلى؛(4) يعنى به مؤمن گفته مى‏شود: به بهشت وارد شو، او با نشاط خاصى مى‏گويد: اى كاش قوم من مى‏دانستند كه خدا چگونه مرا بخشيد و از گرامى شدگان قرار داد.» يعنى اقوامى كه در دنيا هستند، اگر آگاه مى‏شدند، خوب بود؛ اما دسته ديگر، كسانى هستند كه به حال خود رها مى‏شوند و چيزى (از عذاب و بهشت برزخ) درك نمى‏كنند تا قيامت برپا شود.

3- پيام شهيدان پس از شهادت

بهتر از نيكوكاران، شهيدان راه خدايند، كه در لحظه شهادت آن‏چنان شادمان مى‏شوند كه به هم سنگران خود پيام مى‏دهند هر چه زودتر به آنها ملحق شوند؛ قرآن كريم مى‏فرمايد:

وَلاتَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ‏اللّهِ اَمواتاً بَل اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحينَ بِما اَتيهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرونَ بالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلفِهِمْ اَلاّ خَوفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُم يَحزَنُونَ يَستَبشِرونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضلٍ وَ اَنَّ اللّهَ لايُضيعُ اَجْرَ المُؤمنينَ؛(5)

گمان مبريد كسانى كه در راه خدا كشته شده‏اند، از مردگانند، بلكه زنده هستند و در پيشگاه پروردگارشان از روزى‏ها بهره‏مندند... .

برخى از مفسران، حيات شهيد را، فقط روحانى مى‏دانند، در حالى كه كلمه «يُرْزَقُونَ» بيانگر نعمت‏هاى مادى و معنوى است؛ ولى چون در قالب جسم برزخى قرار دارد، نعمت‏هاى مادى هم متناسب برزخ مى‏باشد، همان‏گونه كه با كالبد ضخيم مادى هم مى‏توان از لذت‏هاى مادى و معنوى دنيا برخوردار بود.

سپس آيه، حالت شادمانى شهيد و پيامش را چنين بازگو مى‏كند:

آنها از نعمت‏هايى كه پروردگار به فضل و كرمش انعام فرموده، خيلى خوشحالند و به رزمندگانى كه هنوز به آنها ملحق نشده‏اند، بشارت و نويد مى‏دهند كه هيچ خوف و غصّه‏اى بر آنها نيست، بلكه به نعمت و فضل ويژه الهى آنان را نويد مى‏دهند.

اين آيات بيان مى‏دارد كه بعد از مرگ، زندگى ويژه‏اى برقرار است، كه مربوط به قيامت نيست. در برخى از آيات از عذاب و آتش برزخ نام برده شده، كه جنايتكاران پست و فرومايه بدان وضع فلاكت‏بار گرفتار مى‏شوند:

وَحاقَ بآل فِرْعَونَ سُوءُ الْعَذابِ النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيها غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَ يَوْمَ تَقومُ السّاعةُ اَدْخِلُوا آلَ فِرعَوْنَ اَشَدَّ العَذابِ؛(6)

عذاب دردناكى آل فرعون را فرا گرفت، آنان در بامداد و شامگاه بر آتش عرضه مى‏شوند و آن‏گاه كه قيامت برپا شود، گفته خواهد شد: آل فرعون (ستمگران و كافران خالص) را در سخت‏ترين عذاب‏ها وارد كنيد!

اين آيه در بردارنده نكات جالبى است:

1. در برزخ، عذاب جسمانى وجود دارد و به «نار» روحى خلاصه نمى‏شود.

2. برزخ نه يك عالم خيالى و ذهنى است و نه جهانى ماوراى طبيعت است؛ به عبارت ديگر، عالم برزخ نه در اعماق زمين است و نه در اوج آسمان‏ها و نه در عالم ارواح، بلكه در روى كره زمين است. اصولاً دنيايى كه ما در آن زندگى مى‏كنيم، به اعتبار زندگى انسان در كالبد مادى، دنيا ناميده مى‏شود، ولى پس از جدايى روان از تن و تعلق به جسم لطيف برزخى -كه طبيعتاً تغيير وضعيت داده و حالت خاصى پيدا كرده است - برزخ ناميده مى‏شود، لذا در مورد عذاب و نعمت‏هاى برزخى، شب و روز و صبح و شام مطرح مى‏شود. از امام صادق(ع) در مورد تفسير اين آيه سؤال شد، فرمود:

آل فرعون را در همين دنيا بر آتش عرضه مى‏دارند، و اين عمل در عالم برزخ پيش از قيامت صورت مى‏گيرد، زيرا در روز قيامت بامداد و شامگاهى وجود ندارد.(7)

درباره نعمت، آيه مى‏فرمايد:

وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فيها بُكرَةً وَعَشيّاً؛(8)

صبح و شام آنان از روزى‏ها بهره مى‏برند.

بدون ترديد مقصود، نعمت مادى است، نه روحى؛ زيرا در لذت‏هاى روحى، روز و شب مفهوم ندارد، بلكه جيره‏اى است كه صبح و شبانگاه به مؤمنان راستين همواره مى‏رسد، و آن هم در برزخ است، نه در آخرت؛ زيرا به فرمايش امام، صبح و شام در قيامت نيست؛ مضافاً بر اين‏كه نعمت‏هاى بهشت برين در تمام لحظات در اختيار بهشتيان است؛ نه فقط در صبح و شام. و صبح و شب، از طلوع و غروب خورشيد به وجود مى‏آيد، در حالى كه به نص صريح قرآن، در آخرت خورشيدى وجود ندارد؛(9) و در بهشت آفتاب و سرمايى نيست (لايَرَوْنَ فيها شَمْساً وَلازَمْهَريراً).

3. نعمت و عذاب در برزخ ابدى نيست و با شروع قيامت پايان مى‏پذيرد. در قرآن كريم با جمله «خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّمواتُ وَالاَرْضُ»(10) از آن تعبير شده است. امام صادق(ع) فرمود: «مقصود، آتش و بهشت دنياست كه قبل از قيامت وجود دارد.» در تفسير نعمانى از امام على(ع) روايت شده است: «آيات فوق سخن كسانى را كه معتقدند ثواب و عقابى بعد از مرگ و قبل از قيامت وجود ندارد، رد مى‏كند؛ زيرا در قيامت آسمان بدين مفهوم نيست.»

ناگفته نماند عذاب و نعمت نيز مانند سؤال قبر عموميت ندارد و فقط براى دو گروه ممتاز در كفر و ايمان است.(11)

گاه آيات با طرح انواع موت و حيات از زبان مؤمنان - آن هم به شكل نيايش - از زندگى برزخى سخن مى‏گويد:

رَبَّنا اَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَاَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ اِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ؛(12)

(اين حكايتى است از سوى دوزخيان كه مى‏گويند:) پروردگارا! دوبار ما را مى‏ميرانى و زنده‏مى‏سازى و اكنون به گناهانمان اعتراف مى‏كنيم. آيا راه نجاتى از عذاب وجود دارد؟

مفسران يكى از اين دو حيات را به زندگى برزخ تفسير كرده‏اند، ولى گروهى احياى دوم را زندگى بعد از مرگ دانسته‏اند؛ يعنى حيات برزخى. اين آيه ابهام دارد؛ زيرا ممكن است حيات دوم، زنده شدن پس از صوراسرافيل در قيامت باشد، چون با صور اول همه مى‏ميرند و با نفخه دوم زنده مى‏شوند. احتمال دارد مقصود از حيات ثانوى، بازگشت روح به بدن باشد، كه در قيامت انجام مى‏شود، ولى قبل از صوراسرافيل. اگر مرگ را انتقال از وضعى به وضعيت ديگرى بدانيم، بدون شك منظور از حياتِ نخستين همان زندگى برزخى است، نه حيات مادى؛ زيرا مفهوم «اَماتَهُ» بعد از حيات، قابل تصور است. مرگ و مير در صورتى به كار برده مى‏شود كه زنده بودن و حياتى تحقق داشته باشد.

4- ملائكه و بشارت از سرنوشت آينده

آيات گاه از طريق بشارت به جهنم و بهشت اخروى از عالم برزخ ياد مى‏كند، كه بى‏گمان اين مژده در برزخ صورت مى‏گيرد:

اِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ المَلائِكَةُ اَلّا تَخافُوا وَلاتَحْزَنُوا وَاَبْشِرُوا بِالجَنَّةِ الَّتى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ.(13)

نزول ملائكه و ايجاد آرامش روحى و بشارت به بهشت ابدى بى‏ترديد در فاصله ميان دنيا و آخرت انجام مى‏شود:

يَوْمَ يَرَوْنَ المَلائِكَةَ لابُشْرى‏ يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً وَ قَدِمنا إلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً اَصحابُ الجَنَّةِ يَوْمَئذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرّاً وَاَحْسَنُ مَقيلاً.(14)

مشاهده ملائكه براى اولين بار در برزخ صورت مى‏گيرد و مقصود از «مَقيل» خواب قبل از ظهر است (خواب قيلوله) و در بهشت قيامت خوابى وجود ندارد، با اين كه در برزخ از خواب دنيوى خبرى نيست، ولى در عين حال در مقايسه با قيامت يك نوع خواب به شمار مى‏رود.

5- وضع متوسطين در برزخ

در برخى از آيات و روايات سرنوشت مبهم مستضعفان و متوسطين بيان مى‏شود كه قطعاً مقصود قيامت نيست، زيرا در آخرت، وضع همگان روشن مى‏شود، و در وضعيت برزخى كه هنوز محاكمه نشده‏اند، آينده آنها روشن نيست.

وَآخَرُونَ مُرْجَونَ لأَمرِاللّهِ اِمّا يُعَذِّبُهُمْ وَ اِمّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهِ عَليمٌ حَكيمٌ.(15)

اين گروه كه بسيارى از جامعه را - با اختلاف درجات كفر و ايمان - تشكيل مى‏دهند، در انتظار سرنوشت نامعلوم خود به سر مى‏برند؛ آنها نه عذاب جسمانى دارند و نه از نعمت‏هاى برزخى برخوردارند؛ عذابشان شكنجه وجدان و مجهول بودن وضع آينده است. اطفال و بچه‏هاى مسلمان كه به بلوغ نرسيده‏اند و كسانى كه دستشان از فهم مسائل كوتاه بوده، سرنوشت مبهمى دارند و كارشان با خداست.

اِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ المَلائِكَةُ ظالِمى اَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنّا مُستَضْعَفينَ فِى الاَرْضِ قالُوا اَلَم تَكُنْ اَرْضُ‏اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَاُولئِكَ مَأويهُمْ جَهَنَّمَ وَساءَتْ مَصيراً اِلّا الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالوِلدانِ لايَستَطيعُونَ حيلَةً وَ لايَهْتَدُونَ سَبيلاً فُاُولئِكَ عَسَى‏اللّهُ اَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللّهُ عَفُوّاً غَفوراً؛(16)

آنان كه فرشتگان مرگ از مركب حيات پياده‏شان مى‏كنند در حالى كه به خود ظلم كرده‏اند؛ هنگامى كه از آنها مى‏پرسند: در دنيا در چه وضعى به سر مى‏برديد، مى‏گويند: ما مستضعف بوديم و راه به جايى نداشتيم؛ ملائكه مى‏گويند: مگر زمين خدا وسيع نبود كه هجرت كرده و از اين وضع نجات پيدا كنيد؟! و اين گروه به خاطر جرم و تقصير، جايگاه آنها در جهنم خواهد بود؛ چه سرانجام فلاكت بارى است! ولى آنها كه گرفتار استضعاف شده‏اند (چه مرد باشند و چه زن و كودك) اينانند كه در بن‏بست قرار گرفته‏اند، كه نه راه به جايى مى‏برند و نه چاره‏اى مى‏توانند بينديشند! اميد است خداوند اين گروه را مورد عفو و رحمت قرار بدهد.

اگر به تحقيق و انتخاب مذهب صحيح نپردازيم و در اقامه شعاير دينى بى‏اعتنا باشيم، ظالم هستيم؛ به همين جهت عفو الهى شامل گروه اول نمى‏شود؛ و اگر منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط يا عدم توجه ذهن به آيين اسلام و يا وضع خانوادگى باشد، ولى به وجدانيات و معتقدات، مطابق دين و عقل عمل كرده و جناياتى انجام نداده باشيم، اميد مى‏رود از عفو و رحمت برخوردار گرديم، و اگر مرتكب جنايات بزرگى شده باشيم و پس از آن، اسلام بياوريم، سرنوشت ما با خداست.

در نامه اميرالمؤمنين به مردم مصر چنين آمده است:

يا عبادَاللّه! اِنَّ بَعْدَ البَعْثِ ما هُو اَشَدُّ مِنَ‏القَبْرِ يَوْمٌ يَشيبُ فيهِ الصَّغيرُ وَ يَسْكَرُ فيهِ الكبيرُ وَ يَسْقُطُ فيهِ الجَنينُ؛(17)

اى بندگان خدا! پس از رستاخيز و آغاز قيامت، روزى وجود دارد كه مشكل‏تر از عالم قبر است؛ روزى كه جوان را پير مى‏كند و بزرگسالان در آن گويى مست و مخمورند و جنين در آن روز ساقط مى‏شود.

بدون شك مقصود از قبر، عالم برزخ است و قيامت پس از اتمام زندگى برزخى تحقق پيدا مى‏كند. پيامبر فرمود:

اِنَّ القَبْرَ اَوَّلُ مَنازِلَ الآخِرَةِ فَاِنْ نَجى‏ مِنْهُ فَما بَعْدَهُ اَيْسَرُ مِنْهُ؛(18)

قبر اولين فرودگاه آخرت است؛ هر كس از آن نجات يابد، مراحل بعدى آسان‏تر است.

از امام صادق(ع) سؤال شد: ارواح مؤمنان كجا هستند؟ امام فرمود:

در خانه‏هايى در بهشت دنيايند؛ از طعام آن مى‏خورند و از نوشيدنى‏هاى آن مى‏آشامند و به زيارت يكديگر مى‏روند و مى‏گويند: پروردگارا! قيامت را برپاى دار، تا وعده‏اى كه به ما داده‏اى، محقق شود.

پرسيدند: ارواح كفار كجاست؟ امام فرمود:

در خانه‏هاى آتشين؛ آنها هم از طعام و مايع سوزانى بهره مى‏برند و مى‏گويند: خدايا! قيامت را برپاى ندار تا وعده‏اى كه به ما داده‏اى صورت عمل به خود نگيرد.(19)

البته روايات زيادى هست كه ارواح مؤمنان در سرزمين فلسطين، و ارواح كفار در حضرموت به سر مى‏برند. در حديث ديگر از امام صادق(ع) پرسيدند: وقتى مؤمن مى‏ميرد، روحش در كجا استقرار مى‏يابد؟ امام فرمود:

هر كس بميرد و در كفر و ايمان خالص باشد، روحش از بدن خارج و به جسمى شبيه پيكر دنيايى‏اش منتقل مى‏گردد و به پاداش و كيفر موقت و مناسب با اعمالش در شرايط زندگى برزخى مى‏رسد....(20)

مؤمن تا روز رستاخيز در بهشتى از باغ‏هاى دنيا قرار مى‏گيرد و كافر هم روحش به بدن مثالى منتقل مى‏گردد و در آتش قرار مى‏گيرد و تا قيامت معذب مى‏ماند و دليل آنچه براى مؤمن گفتيم، فرمايش خداوند است: قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يالَيْتَ قَوْمى يَعْلَمُونَ بِما غَفَرَلى رَبّى؛(21) اى كاش قوم من كه در دنيا هستند مى‏دانستند كه چگونه خداوند مرا آمرزيد؛ ولى در مورد كفار مى‏فرمايد: اَلنّارُ يُعْرَضونَ عَلَيْها؛(22) و اما دسته ديگر، كسانى هستند كه به حال خود رهامى‏شوند و چيزى درك نمى‏كنند تا قيامت برپا شود. در هر صورت سؤال و فشار و عذاب و نعمت در قبر - كه در روايات از آن ياد شده - از حوادث عالم برزخ است، كه منشأ اشتباهات بسيارى شده است، تا آن جا كه برخى گفته‏اند: خداوند در قبر، جسم بدون روح را عذاب مى‏كند! و هنگام عذاب لازم نيست احساس و ادراكى باشد!

برخى مى‏گويند: مردگان عذاب جسمانى را مى‏بينند، ولى در اين وضع حس نمى‏كنند و درد و ناراحتى و عذاب قبر را در روز قيامت درك مى‏كنند! يعنى فعلاً بى‏هوشند و چيزى نمى‏فهمند!

در اوائل المقالات شيخ مفيد آمده است:

آنچه از احاديث، به دست مى‏آيد، اين است كه روح برخى از انسان‏ها براى ثواب‏وعقاب انتقال داده مى‏شود، ولى برخى از انسان‏ها نه احساس عذاب دارند ونه‏ادراك ثواب.

بايد افزود: بچه‏هاى نابالغ و مستضعفان فرهنگى و كسانى كه دسترسى به تحقيق ندارند، از عذاب برزخ درامانند، همان‏گونه كه از نعمت‏ها نيز بى‏بهره‏اند.

ممكن است سؤال شود: اگر سؤال و عذاب در عالم برزخ است، پس تشريفات مستحبى، مانند تشييع جنازه و تلقين ميت چه معنايى دارد؟ در پاسخ بايد گفت: اولاً روح با مفارقت از بدن، علاقه و توجه خود را از جسم از دست نمى‏دهد، بلكه مبهوت به پيكر بى روحش مى‏نگرد، و در تشييع جنازه تا مراسم تلقين و دفن و كفن حضور دارد. ما در گذشته فايده و حكمت تلقين ميت را بيان كرديم.

اين‏گونه از آيات دريچه‏هاى بقا و ابديت را بر روى بشر مى‏گشايد و دور نمايى از حيات پرفروغ شهيدان را ارائه مى‏دهد؛ آنان كه نور و جاذبه الهى، همه وجودشان را در دنيا فراگرفت، تا آن‏جا كه از وابستگى‏ها و آرمان‏هاى مادى رها شده و به لقاى او شتافتند و به زندگى خاصى دست يافتند؛ حياتى كه براى بسيارى از مردم، قابل درك و فهم نيست؛ از اين‏رو در سوره بقره از اين‏كه به كشته شدگان در راه خدا، مرده گفته شود، نهى مى‏شود؛ زيرا آنان زنده هستند، ولى ما درك نمى‏كنيم! دريافت محدود علمى، باشعور لطيف و دقيق انسان تكامل يافته، ملازمتى ندارد، و درك بقا و حيات پس از مرگ، براى همگان ميسر نيست. ارواح لطيف و عالى مى‏توانند چرخش حيات و بقا را درك كنند. آنچه شعور فطرى و ماوراى طبيعت انسان از شاهكارهاى آفرينش و زيبايى‏هاى طبيعت، رنج‏ها، عقده‏ها و ناله‏هاى آدمى مى‏فهمد و به زبان شعرو ادب به ديگران منتقل مى‏سازد، علوم تجربى و استدلال‏هاى عقلى نمى‏تواند درك كند. به كمك همين شعور مرموز است كه انسان به‏گونه ابهام‏آميزى، از بقا و زندگى بعد از مرگ سخن مى‏گويد، و احساس ابديت خود را نشان مى‏دهد. در آيات گذشته سرنوشت گروه‏هاى ديگرى نيز روشن گرديد، كه برخى در برزخ معذب هستند و بعضى گرفتار ناراحتى روحى، و از بلاتكليف بودن رنج مى‏برند. پيامبران و دانشمندان بزرگ كه داراى وجدان وحى و شعور باطنى مى‏باشند، از راه وحى الهى و اشراقات باطنى و دلايل روشن و منطقى بشر را به حيات بعد از مرگ هدايت كرده‏اند و احساسات باطنى و خواسته‏هاى درونى آنها را با كشف و شهود دريافت كرده و به صورت لطيف‏ترين اشعار و در قالب عالى‏ترين مسائل عرفانى و فلسفى بيان داشته‏اند؛ كه نمونه دريافت‏ها و اكتشافات آنان بدين قرار است:

1. در دنيا، قواى طبيعى و استعدادهاى نهانى بايد به فعليت برسد. شكوفايى نيروها و استعدادها و خلاقيت بشر از طريق كشش‏ها و كنش‏ها و عكس‏العمل عقايد و اعمال انجام مى‏گيرد؛ تكوين ابعاد شخصيت تا پايان زندگى طبيعى ادامه دارد و در پرتو مرگ، ولادت جديدى پيدا مى‏كند و چهره واقعى او در آيينه برزخ و آخرت ظاهر مى‏گردد و شناخته مى‏شود.

از رحم زادن جنين را رفتن است
در جهان او را زنو بشكفتن است
ظاهرش مرگ و به باطن زندگى است
«بَلْ هُمْ اَحْياء»(23) از پى من آمده است

2. انسان عاقل و خود مختار با اين همه قوا و نيرو و استعدادى كه دارد، بدون ترديد قدرت و آفرينندگى انسانى او بيش از نيازهاى حيوانى اوست. اين قواى فوق‏العاده براى سفرى دورتر و مقصدى برتر از حيات موقت و زود گذر مادى به وى اعطا گرديده است؛ پس هدفى والاتر از مقاصد حيوانى بايد در ميان باشد.

3. هماهنگى و پيوستگى اجزاى طبيعت و نظم دقيق حاكم بر تمام آفرينش، نشان‏دهنده هدفى است كه نبايد خود آن و يا بدتر از آن باشد؛ اگر مرگ، نيستى محض باشد، براى جهان هدف معقولى وجود نخواهد داشت.

4. تداوم و تضاد مرگ و حيات كه از يكديگر توليد مى‏شوند، و به‏گونه محسوس مشاهده مى‏كنيم جماد مى‏ميرد و گياه مى‏شود و گياه پس از مرگ جزو بدن حيوان گشته و حيوان هم طعمه انسان واقع شده و از عصاره آنها جنين تشكيل يافته و پس‏ازچندى متولد مى‏شود؛ بدون ترديد انسان هم با مرگ طبيعى حياتش خاتمه پيدانمى‏كند و به شكل عالى‏ترى متولد مى‏شود.

بار ديگر هم بميرم از بشر
تا برآرم از ملايك بال و پر

5. آن شخصيت ثابت «من» كه هرگز دستخوش تغيير و تحول مادى نمى‏شود و چيزى از آن كاسته نمى‏گردد، نبايد بدن باشد كه همواره در حال پيرى و كاهش است.

6. آن‏كه از خود غافل نيست و حضور هميشگى براى خود دارد، كيست؟ كيست در ديده كه از ديده برون مى‏نگرد؟! اين نيروى ثابت و عاقل و حاضر، بدن و قواى مادى نبايد باشد؛ زيرا اعضا و جوارح همواره از خود غافل و غايبند.

7. آن‏كه به سوى تعالى و معنويت و ايمان و ايثار و لذات برتر و انتخاب هدف عالى‏تر مى‏كشاند، همان نيست كه به سوى حيوانيت و لذت‏هاى پست و متضاد دعوت مى‏كند. كشش‏هاى حيوانى با از بين رفتن بدن از بين مى‏روند، ولى انسانيت باقى مى‏ماند.

8. آن قدرتى كه به تمام اعضا و جوارح فرمان مى‏دهد و فرمانده كل قواى بدن است، غير از آن است كه فرمان مى‏برد.

9. آن‏كه خواسته‏ها و ادراكاتش كلى و نامحدود است، بدن و مواليد آن نيست.

10. آن قدرت فعالى كه همه دريافت‏ها و برداشت‏هاى درونى و برونى را، تجزيه و تركيب، تجريد و تعميم و ثبت مى‏كند، برتر از قوا و خواص پراكنده مادى است.

11. آن نيروى شگفتى كه ادراكات غايب را حاضر مى‏كند و ظرف ادراكاتش هيچ گاه لبريز نمى‏شود و قلمرو قدرتش از محدوده زمان و مكان فراتر مى‏رود و در زمين و زمان نمى‏گنجد، غير از ماده و انرژى است.

12. به راستى تصور سرنوشت فلاكت بارى - مانند حيوانات - براى انسان ناگوار و غير قابل تحمل مى‏باشد. انسان با احساس و دريافت حالت‏هاى سه گانه:

الف) نرسيدن به آرمان‏هاى متعالى و از بين رفتن نوع بشر؛

ب) مبارزه نيكى‏ها و پليدى‏ها، علم و جهل، فضيلت و رذيلت، حق و باطل و پيروزى كوتاه مدت يا نهايى حق بر باطل و غلبه ظاهرى باطل برحق؛

پ) بدون پاداش ماندن نيكوكاران و بدكاران به‏گونه كامل؛

به اين نتيجه مى‏رسد كه وجود آرزوها، به زندگى ارزش مى‏بخشد، و با ايمان به پيروزى حق بر باطل، احساس عدالت در مردم پرورش مى‏يابد. احساس سوم اصل نظم و حساب را در آفرينش به ثبوت مى‏رساند و از سوى ديگر بقا و هستى انسانيت بر اين سه باور اتكا دارد و گرنه همه چيز هيچ و پوچ خواهد شد. معاد، فلسفه وجود انسان را توجيه مى‏كند و به حيات انسان معنا مى‏بخشد.

6- ضرورت وجود برزخ

درباره ضرورت برزخ چند دليل مى‏شود اقامه كرد:

دليل اول: تكامل نظرى

بدون ترديد عالم برزخ جهان ركود و توقف نيست، بلكه روح و عقل انسان‏ها در برزخ، به‏سوى تكامل علمى و فرهنگى و دينى در بُعد نظرى حركت مى‏كند؛ بدين‏سان كه دور هم جمع مى‏شوند و مطالب علمى و معارف اسلامى به وسيله ارواح عالمان و نوابغ، براى كسانى كه اين‏گونه معلومات را كسب كرده‏اند، مطرح مى‏گردد. مطابق بعضى از روايات آموزش و حفظ قرآن در برزخ انجام مى‏گيرد، زيرا ارتقا به درجات بهشت در قيامت در گرو خواندن آيات قرآن است. ملائكه مى‏گويند قرآن بخوان و بالاتر برو. وجود تعليمات قرآنى بيانگر اين است كه آموزش‏هاى دينى و عقلانى در آن جا وجود دارد. زيرا اين‏گونه نيست كسى كه بميرد خود به خود دانشمند و دانا شود. كسانى كه در دنيا از معلومات بى‏خبرند، در برزخ نيز چنين هستند. دربرزخ فرصتى مساعد و طولانى براى تعليم و تعلم وجود دارد. يكى از علماى فقيد ضرورت وجود عالم برزخ را چنين تشريح مى‏كند:

خواست و مشيت ذات اقدس الهى در جهان بر اين امر استوار است كه هر پديده‏اى از پديده‏هاى آفرينش چه كوه، دريا، انسان و چه حيوان داراى سه رتبه وجودى است؛ مرتبه لطيف، كه رو به بالا دارد؛ مرتبه ضخيم و ثقيل، كه به سوى پستى مايل است؛ و حد وسط ميان اين دو كه برزخ نام دارد؛ و در واقع رابط ميان مرتبه عالى و پست است. يك هسته درخت با ميوه فاصله دارد؛ تنه درخت واسطه ميان هسته و ميوه است. بايد نخست هسته در زمين غرس شود و سپس به صورت تنه و شاخ و برگ درآمده، گل بدهد و از گل، ميوه توليد شود. انسان داراى جسم مادى و روح ملكوتى است و جسم لطيف برزخى - كه واسطه و عامل حفظ ارتباط ميان روح و كالبد است - آن جسم شفاف و سبكبالى است كه در عالم خواب انسان را به همه جا مى‏برد. جهان نيز روحى دارد و جسمى؛ و برزخ عالمى است كه در مرز دنيا و آخرت قرار گرفته و پل ارتباطى ميان جهان ماده و قيامت است. نكته اصلى اين است كه تا انسان دوران تكامل برزخ را سپرى نكند، ورود به عالم ديگر برايش ميسر نمى‏شود. در برزخ بايد ساخته و پرداخته شود تا آمادگى حضور در قيامت را پيدا كند. جنين اگر در رحم مادر آمادگى جسمى و روحى پيدا نكند، نمى‏تواند وارد صحنه طبيعت شود؛ و اگر به زور او را بيرون آورند، قدرت ادامه حيات را نخواهد داشت، مگر اين‏كه وضعيت رحم را برايش فراهم آورند.

انسان هم براى نيل به بهشت و جهنم ابدى بايد وضعيت برزخى را بگذراند، تا در سايه تكامل ذاتى و جوهرى، جسم و روح مناسب با ابديت را به دست آورد.(24)

البته تكامل ارواح با هم متفاوت است. هر روحى به تناسب ملكات اخلاقى و عقايد صحيح و اعمال و افكار نيكى كه در دنيا كسب كرده است، به كمال مناسب خود مى‏رسد و به همين دليل امام(ره) مى‏فرمايند:

ناگفته نماند: در كسب فضائل اين طور نيست كه فرقى در آنها نباشد، چون به محض بيرون رفتن از دار طبيعت تجرّد عقلانى كامل [در كار] نيست، بلكه برزخ هم هست كه بايد از آن برزخ هم به حركت جوهريه گذشت و به تجرّد عقلانى صرف وارد شد. پس برزخ براى همه هست و اهل برزخ، وجودِ برزخى بين وجود تجردى عقلانى و وجود جسمانى طبيعى دارند؛ لذا بهشتِ سعدا بهشت برزخى و جهنم اشقيا دوزخ برزخى... خواهد بود. و عالم برزخ هم يك مرحله قهرى [و جبرى‏] از مراتب وجود است. لذا براى همه قهرى است. منتها كسانى كه در اين عالم مطالب عقلانى و فضايل كسب كرد[ه‏ا]ند، راه برزخيشان كوتاه است و زود به عالم تجرّد عقلانى مى‏رسند و سير برزخى آنها كمتر مى‏باشد و حركت جوهرى برزخيه تندتر و سريع‏تر مى‏گردد، چون به معاونت [و يارى‏] كسب فضايل عقلانى براى نيل به پوشيدن خلعت تجرد عقلانى مستعدتر هستند و همچنين آنهايى كه كسب رذايل كرده‏اند، دوزخ تجردى كامل زودتر نصيبشان مى‏شود و در دوزخ برزخى آن قدر معطلى ندارند. ميزان در طول كشيدن عالم قبر و برزخ همين تعلقات است هر چه آنها كمتر باشد، برزخ و قبر انسان روشن‏تر و گشاده‏تر و مكث در آن كمتر است، از اين رو براى اولياى خدا بيشتر از سه روز عالم قبر نيست آن هم براى همان علاقه طبيعى و جبلى است.

خروج انسان از اين جهان به هر شكلى كه باشد به معنى دُخول او در عالم قبر است. عالم قبر همان عالم برزخ است. از امام صادق(ع) پرسيدند: قبر چيست، فرمود: القبر هو البرزخ .(25) و بالجمله صريح اخبار اين است كه عالم برزخ در قبر متعيّن است و برزخ همان بقاى انس طبيعت است. وقتى اين انس تمام شد و به خاطر بروز و ظهور و غلبه‏اى كه عالم غيب دارد، توجهات به دارِ طبيعت قطع شد، تمام شدن انس همان بعث و قيامت كبرى است. پس برزخ هر كسى با برزخ سايرين متفاوت است و توقف در عالم قبر نيز نسبت به اندازه انس اشخاص به دارِ طبيعت مختلف است، ولى با اين حال منافات ندارد كه همه در قيامت مجتمع باشند، براى اين كه در عالم آخرت غيب نيست، مكان و زمان نيست تا بعديت و موجبات عدم‏حضور حاصل باشد؛ همه مجتمعند و اهل جهنم اهل بهشت را مى‏بينند و بالعكس؛ چون بهشت و جهنّم فوق مكان و زمان است.(26)

بديهى است نمى‏توان گفت همه نفوس مجرد عقلانى خواهند شد و به آن درجه و سعادت خواهند رسيد. آن‏گونه اشخاص جز عدّه قليلى نيستند. قليلى از انبيا و اوليا و مؤمنين خلّص و مخلص به آن درجه از سعادت خواهند رسيد. و اينها عدّه شان در عالم در نهايت اقليت است و عذاب و عقابى ندارند و در روح و ريحان واقع‏اند و متنعم از نعم الهى‏اند و قوّه تخيليّه هم ندارند، ولى اين منافات ندارد كه بگوييم با آنها بدنى است بدون اين كه قوّه متخيّله داشته باشند و چه بسا آنها طالب مأكولات و حورى و بهشت نباشند، بلكه آن‏ها به امورى فوق اين مأكولات و حورى و بهشت، متنعّم هستند و از آن امور لذّت مى‏برند.

و امّا نوع ناس دو گروه‏اند: گروهى كه از سعداى متوسط هستند و گروه ديگر اهل معاصى هستند و اين دو گروه به تجرّد عقلانى محض نخواهند رسيد، بلكه تجرّدشان برزخى است و ابدان برزخى دارند. بلى قوّه خيال مجرّد است، ليكن نه تجرّد تام، بلكه تجرّدش، تجرّد برزخى است و هيچ مانعى از تجرّد برزخى قوّه متخيّله نداريم.

علاوه تعذّب و گرفتارى آنان از ادراكات است، چنانچه گرفتارى فعلى ما هم از ادراكات است و اگر ادراك نباشد، عذابى نخواهد بود؛ پس هر چه ادراك قوّت داشته باشد، درك آلام هم شديدتر مى‏باشد و چون درّاكيّت نفس در برزخ و بعد از موت زيادتر است، از باطن ذات خود طبق ملكاتى كه در دار دنيا كسب كرده، در آن جا بروز مى‏دهد و انشا مى‏كند، بلى بازار تجارت در آن‏جا برچيده شده است، ولى كالا و متاع را از اين دنيا مى‏برد و ملكاتى را كه كسب نموده، با ذاتش متحد است و ممكن است شخصيتش مجسّمه‏اى از غضب باشد، چون در اين‏جا شخص [عصبانى و] غضوبى بوده و اين صفت، ملكه و متّحد با ذاتش شده و در آن‏جا باطن ذاتش ظهور پيدا مى‏كند و نفس طبق ملكه [و خصايل روحى‏] كه از اين عالم پيدا كرده، صورى را انشا مى‏كند كه آن صور مناسب غضب [و خشم خواهد بود]. بالجمله چون غضب متحد با ذات شده، خود ذات فعلاً حقيقة الغضب است و آنچه نفسش انشا مى‏كند، مطابق خود ذات است، نه اين كه منشآت ذات و صور ذهنيه باشند، بلكه منشآت نفس صور عينيّه هستند و وجود عينى دارند، زيرا نفس به كمال رسيده و هر چه انشا مى‏كند، خارجيت دارد، گرچه نفس در اين دنيا به خاطر ضعفش، فقط صور ذهنيه ايجاد مى‏كند.(27)

به علاوه در نگاه روايات ما در عالم برزخ تعليم و تعلّم وجود دارد؛ آنانى كه در دنيا قرآن را نياموخته‏اند براى ترفيع درجات اخروى ناگزيرند در برزخ قرآن را آموخته و حفظ نمايند؛ زيرا خطاب مى‏رسد «قرآن بخوان و بالا برو» و مى‏توانند تمام دانش‏هايى را كه بدان احساس نياز مى‏شود، مانند تفسير، فلسفه، عرفان، كلام و... از اساتيد بزرگ بياموزند.

دليل دوم: جبران كاستى‏ها

يكى از فوايد برزخ، جبران اعمالى است كه از انسان فوت شده است؛ اگر كسى مديون خدا و خلق باشد، مى‏تواند وصيت كند تا ورثه، خواسته او را انجام دهند. بدين وسيله مؤاخذه و عقابى براى متوفا نخواهد بود. و نيز اشك و زارى‏ها و حسرت و ندامت‏ها برگذشته و توسّل به حضرت حقّ و معصومان(ع) مى‏تواند بسيارى از گناهان را كه در عالم برزخ مانع تكامل است، برطرف كند؛ بدان جهت كه خود ائمه فرموده‏اند ما براى شما از عالم برزخ ترسانيم، ولى در قيامت شفاعت خواهيم كرد. از سوى ديگر بهشت و جهنم برزخى، آدمى را براى تحمل عذاب ابدى آماده مى‏سازد، به طورى كه هر چه پوست بدن ذوب شود، به سرعت مى‏رويد تا پيوسته گناهكار عذاب را بچشد. وضعيت مادى در كار نيست؛ همين كه روح، بدن و جهان را رها كرد و در ماوراى طبيعت قرار گرفت، آن جا ديگر واحد زمان در كار نيست تا بگوييم گذشت سال و ماه و قرن بيهوده است؛ زيرا در قيامت وقتى از برخى ساكنان برزخ سؤال مى‏شود: چه مدت در برزخ بوديد، مى‏گويند: يك روز يا بيش‏تر!

«آلبرت انيشتين» درباره نارسايى عقل و علم بشرى و لزوم متافيزيك مى‏نويسد:

در تكامل فكر علمى، حقيقتى به صورت خيلى روشن، ظاهر و بارز گشته است؛ هيچ رازى در جهان فيزيكى نيست كه به راز ديگرى در وراى خود منتهى نشود؛ همه شاه‏راه‏هاى عقل و همه كوره راه‏هاى علوم نظرى و فرضيات و حدسيات سرانجام به فضاى بى‏پايانى منتهى مى‏گردد كه عقل بشر از ادراك اندازه آن قاصر است؛ زيرا كه بشر به زنجير اوضاع وجود خود بسته و در درون حدود وقيود طبيعت خويش زندانى است؛ [او] هر چه افق‏هاى خود را بيش‏تر بسط مى‏دهد، به اين حقيقت بيش‏تر متوجه مى‏شود كه به قول «نيلس پوهر» فيزيكدان معروف: ما در نمايشنامه بزرگ وجود، هم بازيگريم و هم تماشاچى؛ پس انسان بزرگ‏ترين معما براى خود است. او به پاره كردن پرده اسرار جهانى كه در آن زيست مى‏كند، موفق نمى‏شود... كم‏تر از همه متوجه شريف‏ترين و مرموزترين استعداد خود يعنى استعدادى كه مى‏تواند در فوق خود قرارگيرد و خويشتن را در حين مشاهده ببيند، بن‏بستى است كه بشر را از آن گريزى نيست كه وى خود همان جهانى است كه مى‏خواهد به كُنه آن پى‏ببرد... او كه در نيمه راه بين بى‏نهايت بزرگ و بى‏نهايت كوچك متوقف است، از هر طرف با مانعى روبه‏رو است و جاى آن است كه با حيرت جمله‏اى را كه هزار و نهصد سال قبل «پولس» مقدس بر زبان آورد، تكرار كند و بگويد: جهان به امر خدا به وجود آمد و در آن هر چيزى كه پيداست، ساخته و پرداخته چيزى است كه پيدا نيست!(28)

7- برزخ از نگاهى ديگر

براى روشن شدن ويژگى‏هاى عالم برزخ، ناگزير بايد گفت:

برزخ عالمى است كه ميان دنيا و آخرت قرار گرفته است، و گاه عالم مثالش مى‏گويند، در مقابل عالم ارواح و مجردات. همان‏گونه كه در عالم ارواح، از ماده و آثار ماده خبرى نيست، در جهان برزخ هم، كه حدفاصل دنيا و آخرت است، ماده در كار نيست؛ ولى بعضى از آثار ماده، مانند: شكل و كميت و مكان را دارا مى‏باشد. براى توضيح بيش‏تر بايد گفت: ماده جوهرى است كه صورت‏هاى مختلف جسمانى را مى‏پذيرد و مانند آب و خاك و ستاره و ماه و انسان و حيوان و غيره است؛ ولى موجود مجرد، از همه عوارض ماده عارى است. موجوداتى كه در عالم برزخ هستند، ماده ندارند، ولى شكل و صورت و اندازه و رنگ و بو دارند، و مكان و زمان را اشغال مى‏كنند. آنها خوشحالى و ناراحتى و عذاب و لذت مادى و معنوى دارند. گاه عالم برزخ را «عالم خيال» مى‏گويند؛ يعنى عالمى كه در آن‏جا شكل و صورت و ويژگى‏هاى صورت محسوسه وجود دارد، ولى ماده ندارد. البته صورت‏هايى كه در آن جا وجود دارد، از موجوداتى كه در عالم ماده و دنيا وجود دارند، قوى‏تر و حركت آنها سريع‏تر است؛ حتى غم و اندوه و سرورشان شديدتر است؛ زيرا ماده، مانع ظهور بيش‏تر اين خصوصيات است، ولى عالم برزخ چون از ماده و ماديات خالى است، اين آثار در آن جا تجلى بيش‏ترى دارد(29)؛ از اين‏رو عالم خيال، عالمى است بسيار وسيع و از ماده قوى‏تر است. در توضيح مطلب مى‏توان گفت: بدن افراد بشر از هر جهت محدود و مشخص است، ولى نيروهاى باطنى، مانند: حافظه، تفكر، قوه واهمه و تخيل وجود دارد كه با اين قواى باطنى مى‏توانيم كارهاى عجيبى انجام دهيم؛ مثلاً در زمان اندكى ساختمان صد طبقه‏اى در ذهن خود مى‏سازيم و سپس خرابش مى‏كنيم، يا در يك لحظه از شرق به غرب مى‏رويم و يا در مدت كوتاهى كارهاى دراز مدتى انجام مى‏دهيم؛ پس قلمرو ذهن ما به كمك قواى درونى، نسبت به كالبد مادى و قواى طبيعى گسترده‏تر و بزرگ‏تر است؛ به همين اندازه عالم برزخ نسبت به دنيا وسعت و عظمت دارد. از آن‏جايى‏كه عالم خواب نيز نمونه‏اى از برزخ منفصل است، لذا فعاليت‏هاى عجيب و حركت‏هاى غريبى در عالم رؤيا صورت مى‏گيرد، انسان در خواب همين كه اراده مى‏كند، بر مى‏خيزد و همچون فرشته سبكبال به آسمان‏ها پرواز مى‏كند و از بلندى‏ها خود را پرت مى‏كند و آرام برزمين مى‏نشيند. گستردگى و عظمت آخرت نيز به همين اندازه از برزخ وسيع‏تر و حقيقى‏تر است؛ بنابراين آنچه در دنيا، در خواب مشاهده مى‏كنيم، فقط نمونه‏اى از عالم برزخ است، نه خود برزخ؛ زيرا برزخ به اندازه‏اى وسيع و دقيق و لطيف است كه از دسترس حواس ظاهرى ما خارج است، به‏گونه‏اى كه با قواى ظاهرى قابل لمس و رؤيت نيست؛ زيرا حواس در ارتباط انسان با عالم طبيعت و ماده مطرح مى‏شود، نه درباره دنيايى فراتر از ماده؛ از اين‏رو حقايق برزخى نمى‏تواند در آيينه ماده منعكس شود، بلكه عالم ماده آنچه را كه از برزخ نشان مى‏دهد، به اندازه ظرفيت و استعداد ماده است؛ همان‏گونه كه آثار قيامت نيز در آيينه برزخ در صورت مثالى ديده نمى‏شود؛ و آنچه از واقعيات قيامت در برزخ انعكاس مى‏يابد، به اندازه استعداد و فراخور گنجايش اوست‏(30)؛ ازاين‏رو ادراكات در قيامت قوى‏تر و وسيع‏تر است، هم‏چنان كه قواى ظاهرى انسان در عالم برزخ، از نظر گستره، بيش‏تر و دقيق‏تر است. اگر در بسيارى از روايات، از حوادث پس از مرگ، به عذاب و ثواب قبر تعبير مى‏شود، به خاطر اين است كه برزخ در وضعيت دنيا تحقق مى‏يابد، ولى در قيامت، روح با بدن جسمانى مؤاخذه مى‏شود و پاداش مى‏بيند؛ آن هم در برزخ، و در قالب مثالى.

براى ترسيم اجمالى اين معنا بايد بگوييم:

اگر انسان جنبه‏هاى وجودى خود را مورد بررسى و مطالعه قرار دهد، خواهد فهميد داراى يك جسم مادى است كه از قوانين عمومى ماده برخوردار است، مانند: تحول، انقسام، سنگينى و حجم. جسم مادى انسان پيوسته با تغيير و تحول همراه است و داراى ثقل و سنگينى است. صورتى هم دارد كه با بدن است، نه در بدن؛ و بر بدن احاطه و سلطه كامل دارد و كالبد مادى را طبق شكل خود ساخته و پرداخته مى‏كند، ولى سنگينى و انقسام و تحول در آن راه ندارد.

وقتى شما به آيينه نگاه مى‏كنيد، صورتتان در آن منعكس مى‏شود، ولى از تغيير و سنگينى اثرى در آيينه نيست، از اين‏رو به آيينه فشار وارد نمى‏شود، و تغيير محسوسى در آن پديدار نمى‏گردد؛ حزن و سرور انسان هرگز به آيينه منتقل نمى‏شود؛ كار آيينه فقط انعكاس صورت است، نه وزن و حجم. البته صورت برزخى غير از شكل و شمايل خارجى است كه در آيينه نقش مى‏بندد؛ مضافاً بر اين‏كه صورت خارجى در آيينه ظاهر نمى‏شود، بلكه آيينه موج را شكسته و انسان به خاطر شفاف بودن سطح آيينه و بازگشت شعاع، چشم، چهره خود را مشاهده مى‏كند. اين مثال را از باب تشبيه معقول به محسوس و به خاطر نزديك شدن ذهن به مقصودمان آورديم، تا صورت برزخى نامأنوس نباشد و ذهن آماده پذيرش اين‏گونه حقايق گردد.

8- آيا در برزخ خواب هست؟

در برزخ خواب به مفهوم دنيوى آن نيست، ولى آن‏گونه هم نيست كه خواب به طور مطلق در آن جا نباشد. اگر خواب به معناى غفلت از واقعيات باشد، ما در طول زندگى دنيا همواره خوابيم!

حال دنيا را چو من پرسيدم از فرزانه‏اى
گفت يا خواب است، يا باد است، يا افسانه‏اى

از مجموع آيات و احاديث برمى‏آيد كه در عالم برزخ به طور كلى سه گروه با حفظ درجات زندگى مختلفى دارند:

1. مؤمنان خالص كه از نعمت‏هاى بهشتى به طور محدود بهره‏مندند و دعا مى‏كنند كه رستاخيز برپا شود؛

2. سردمداران كفر و ضلالت و نفاق در عين اين كه صبح و شام بدن برزخى آنها به آتش جهنم برزخى عرضه مى‏شود، آرزو مى‏كنند كه قيام برپا نشود؛

3. مستضعفان گروه‏ها و امت‏هايى هستند كه نه از نعمت برخوردارند و نه از عذاب. اينها غالب اوقات در حال خواب و يا غفلت و بى خبرى به سر مى‏برند، ولى در قيامت بيدار مى‏شوند، آياتى بر اين حقيقت دلالت دارد:

الف) «يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا؛(31) اى واى چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيزانيد».

از واژه «مرقد» پيداست كه برزخ براى بعضى از ارواح به منزله خوابگاه است.

ب) «گروهى از مجرمان با برپايى قيامت سوگند ياد مى‏كنند كه ساعتى بيش در عالم برزخ زيست نكرده بودند... ولى به زودى آنان كه علم و ايمان دارند به آنان مى‏گويند: مدت زيادى در برزخ بوديد و اكنون قيامت برپا شده است»(32).

ج) قرآن از زبان عزير چنين بيان مى‏دارد: «لبثت يوما أو بعض يوم‏(33)؛ گمان دارم يك روز يا قسمتى از روز را درنگ كردم». در ادامه مى‏فرمايد: «بلكه صد سال است كه درنگ كرده‏اى». با توجه به اين كه هر كس مى‏ميرد و روحش به عالم برزخ منتقل مى‏شود، با وجود اين حضرت عزير(ع) از مدّت زندگى برزخى خويش آگاهى دقيقى نداشته است، با اين كه ارواح در عالم برزخ از صبح و شام به تبع حيات دنيوى آگاهى دارند؛ زيرا رواياتى داريم كه ارواح هر كجا كه بروند خواه به زيارت يا سياحت، شب هنگام به مقرّ خود بايد بازگردند، مضافاً بر اين كه نعمت و عذاب برزخى در دو نوبت (صبح و شب) بر آنان عرضه مى‏شود. بنابراين، سخنان بعضى از ارواح در مورد كوتاهى توقفشان در برزخ با تعابيرى چون ساعت، روز و قسمتى از روز، دليل بر اين است كه اغلب در حالتى شبيه به خواب به سر مى‏برند. البته بايد توجه داشت كه براى اثبات وجود خواب در برزخ نمى‏توان به ماجراى اصحاب كهف تمسّك جست، چون آنان سيصد سال در خواب بودند و روح ملكوتى آنان با حيات حيوانى در ارتباط بود، ولى عزير مرده بود.

پيامبر بزرگوار اسلام فرمود:

اَلنّاسُ نِيامٌ فَاِذا ماتُوا اِنْتَبَهُوا؛

مردم در خوابند، وقتى مى‏ميرند بيدار و آگاه مى‏شوند.

بنابراين اگر عالم برزخ را با قيامت مقايسه كنيم، يك نوع خواب است، و قيامت، بيدارى و هشيارى است. قرآن مى‏گويد:

هنگامى كه قيامت بر پا مى‏شود، با نفخ صور اول همگى مى‏ميرند و با صور دوم زنده مى‏شوند. وقتى ملائكه از مدت اقامت آنها در برزخ مى‏پرسند، مى‏گويند: يك روز يا نصف روز در آن‏جا بوديم!(34)

بنابراين اگر با ديد عميقى نگاه كنيم، تمام عالم برزخ نسبت به قيامت، خواب است، ولى روايات مى‏گويد: بعضى از ارواح ضعيف و مستضعف - كه نه از عذاب برزخ برخوردارند و نه از نعمت‏هاى آن بهره‏مندند و در دنيا هم وجودشان جهت مثبت و منفى نداشته است - در عالم برزخ مانند انسان خوابيده‏اند و از برزخ جز يك ترسيم خواب آلود، چيزى بيش ندارند!

از آن‏رو كه برزخ تا اندازه‏اى به نمودهاى قيامت شباهت دارد و در واقع نمونه و مثال ناقصى از قيامت است، عالم مثالش گويند؛ همان‏گونه كه دنيا نمونه ناقصى از برزخ است.

در مثال گذشته آيينه از خود تصويرى ندارد؛ رنگ و شكل و كم و كيفى درآ ن نيست و صورت و رنگ و شكل آن پيرو شكل خارجى است. در عالم برزخ نيز صورت‏ها و الگوهايى كه موجوديت پيدا مى‏كند، تابع زشتى و زيبايى‏هاى معنوى و زاييده ملكات كفر و ايمان و عقايد انسان است امام صادق(ع) فرمود:

هنگامى كه مؤمن را در قبر مى‏گذارند، دو فرشته (نكير و منكر) از، پروردگار، دين و پيغمبر او مى‏پرسند و مؤمن پاسخ صحيح مى‏دهد؛ پس آن گاه به اندازه شعاع ديد و بينايى چشمش قبر او را وسعت مى‏دهند.(35)

ترديدى نيست مقصود از وسعت دادن قبر، بزرگ كردن ظاهرى آن نيست، هم‏چنان كه مقصود از قبر، قبر خارجى نمى‏باشد؛ بلكه گشايش مناسب با برزخ مقصود است. جالب اين است كه اين وسعت معنوى، به مقدار بصيرت و شعاع ديد انسان است. بى‏گمان شعاع ديد اصحاب يمين و شهدا و مقربان و مخلصان با هم متفاوت است؛ از اين‏رو قلمرو قدرت آنها و برخوردارى از نعمت‏هاى برزخى نيز مختلف خواهد بود. كميت و كيفيت عمل و خلوص و انگيزه‏هاى كردار و تقوا و ايمان هر فرد، در وضعيت برزخ او مؤثر است؛ در حديث قدسى آمده است:

اَعْدَدْتُ لِعِبادىَ الصَّالحينَ ما لا عينٌ رَأتْ وَ لاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لاَخَطَر عَلى‏ قَلبِ بَشَرٍ فَهُوَ ما اُطْلِعْتُكُمْ عَليه اِقْرَأُوا إنْ شئتم: فَلاَ تَعْلَمْ نَفسٌ ما اُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْيُنٍ‏(36)»؛(37)

براى بندگان صالحم نعمت‏هايى آماده كرده‏ام كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه تاكنون به قلب بشرى خطور كرده است؛ و آن چيزى، است كه شما را بر آن مطلع ساختم؛ بخوانيد اين آيه را: هيچ كس نمى‏داند چه پاداش‏هاى مهمى - كه مايه روشنى چشم‏هاست - براى مؤمنان نهفته شده است.

9- تأثير عوامل غيب در شهود

انسان كه از دنيا مى‏رود، روحش در قالب مثالى - كه به شكل و صورت دنيوى است - قرار مى‏گيرد، و يا اين‏كه روح با قدرت و خلاقيتى كه دارد، جسم مناسبى براى خود مى‏سازد و در همان حال علاقه و رابطه خود را از بدن مادى قطع نمى‏كند؛ مانند شخص خوابيده كه ارتباط روح او با بدن كم‏تر مى‏شود، ولى قطع رابطه صورت نمى‏گيرد. بدن انسانِ خوابيده سرد مى‏شود، و اگر پوششى روى بدنش نباشد، سرما مى‏خورد؛ ولى در حال مرگ، قطع رابطه روح از بدن بيش‏تر است؛ از اين‏رو تمام دستگاه‏هاى بدن و تنفس تعطيل شده و قلب از حركت بازمى‏ماند؛ لذا به هنگام مرگ روح، بدن خود را مى‏بيند و به دنبال او تا قبر مى‏رود. به خاطر همين ارتباط است كه قبور ائمه اطهار(ع) و علما و نيكان و شهداى راه خدا، منشأ بركات و محل فرود رحمت و استجابت دعاست، و مخاطب سلام و درود، ارواح برزخى آنهاست، نه بدن جسمانى دفن شده. براى خوشنودى روح مؤمن است كه بايد بدنش غسل و كفن شود و با احترام خاصى دفن گردد.

10- بدن مثالى چيست؟

روايات فراوانى هست كه روح انسان در قالبى مثل كالبد دنيوى قرار مى‏گيرد، ولى معلوم نيست اين قالب مثالى از پيش، ساخته شده يا پس از مرگ ساخته مى‏شود، يا قالبى است كه هميشه همراه روح است‏(38)؛ و روح توسط آن جسم لطيف با بدن مادى در دنيا مرتبط است، يا روح انسان با قدرت و خلاقيتى كه دارد، جسم مثالى براى خود مى‏آفريند و به آن تعلق پيدا مى‏كند.

ممكن است ارواح پس از جدايى از بدن، يك نوع تجسمى پيدا كرده و بدين وسيله يكديگر را بشناسند. به هر حال عقايد گوناگونى وجود دارد، ولى به اتفاق آرا جسم برزخى، شبيه قالب دنيوى است؛ از اين رو ارواحى كه در دنيا با هم آشنا بوده‏اند، پس از مرگ يكديگر را شناسايى مى‏كنند. بعضى از روايات مى‏گويد:

ارواح مؤمنان در بهشت برزخى در كنار درختى، به صورت جسم بشرى قرار دارند و به همين خاطر يكديگر را مى‏شناسند و از حال هم مى‏پرسند و هنگامى كه روح تازه‏اى بر آنها وارد شود، مى‏گويند: فعلاً او را رها كنيد كه از هول و هراس عظيمى جدا شده است. سپس از او مى‏پرسند: فلان مرد يا زن چه شد؛ اگر بگويد هنوز زنده است، به رحمت خدا و نجات او اميدوارند، ولى اگر بگويد قبل از روح مرده است، ارواح مى‏گويند: اى واى سقوط كرد و به ذلت و بدبختى گرفتار شد.(39)

ابو بصير از امام صادق(ع) درباره ارواح مؤمنان پرسيد. امام فرمود:

ارواح مؤمنان در غرفه‏هايى از بهشت سكونت دارند؛ آنها از غذاى بهشتى تناول كرده و از آشاميدنى‏هايش مى‏آشامند و مى‏گويند: پروردگارا! قيامت را برپاى دار و به آنچه وعده دادى، وفا كن و آخرين فرد ما را به اولين ما ملحق‏ساز!(40)

در حديث ديگرى وضع كافران و ملحدان اين‏گونه مشخص مى‏شود:

آنان از خوراكى‏ها و نوشيدنى‏هاى دوزخ، در برزخ مى‏خورند و مى‏آشامند و مى‏گويند: پروردگارا! رستاخيز را برپاى مدار و آنچه را به ما وعده دادى، اجرا مكن!(41)

همچنين در كافى روايتى مى‏گويد:

مؤمن بستگان خود را در دنيا مى‏بيند و اعمالى را كه دوست دارد از آنها سرزند، مشاهده مى‏كند و آنچه كه باعث ناراحتى اوست، ازوى مستور مى‏ماند، ولى كافر، اعمال زشت بستگانش را مى‏بيند، ولى خوبى‏هاى آنها را نمى‏بيند، و اين يك نوع پاداش و كيفرى است كه مؤمن و كافر در عالم برزخ مى‏بينند.(42)

در روايت ديگرى آمده است:

مؤمن اعمال خوب اقوام و نزديكانش را مشاهده مى‏كند، و دو فرشته به هنگام ملاقات و نزديك شدن روح با نزديكانش او را همراهى مى‏كنند.(43)

11- برزخ از منظر ملل و نحل

با اين‏كه اديان كهن به خاطر گذشت زمان و خيانت بدعتگذاران دچار حذف و يا تحريف شد، ولى مسائلى در مورد برزخ و قيامت باقى ماند كه نشانگر وحدت اديان و قطعى بودن زندگى برزخى است، و ما نمونه‏اى از آن را ذكر مى‏كنيم.

عالم پس از مرگ از ديد يهوديان

در تورات - كه منتسب به حضرت موسى است - گفتگويى از برزخ و قيامت نيست؛ و يهوديان معتقدند: پاداش بدكاران در همين دنيا به آنها داده مى‏شود. و خداى بنى‏اسرائيل از كيفر و مجازات جنايتكاران در دنيا غفلت نخواهد ورزيد!

ولى بايد گفت: بسيارى از نيكوكاران اكنون گرفتار رنج و عذابند و فرومايگان در دنيا در لذت و نشاطند. اين سؤال در ماجراى ايوب به خوبى مشهود است و تاكنون براى بنى‏اسرائيل به صورت معماى حل نشدنى باقى مانده است. اينك خلاصه گفته تورات را - كه در بردارنده افكار يهود است - بازگو مى‏كنيم.

در بخش سيزدهم از سفر ايوب، گفتگوى او با يارانش درباره خداوند متعال و رنج‏هاى فراوانش اين‏گونه است:

هرگاه خدا مرا بميراند، من نسبت به او اميدوار و آرزومند خواهم بود؛ جز اين‏كه در پيشگاهش نسبت به راه و رسم خودم كه با چنين مصايب و گرفتارى‏ها دست به گريبانم، تقاضاى دليل و برهان خواهم كرد و علت گرفتارى‏هايم را خواهم پرسيد.(44)

از اين بيان، به خوبى معلوم مى‏گردد به مجرد فرا رسيدن مرگ، انسان نمى‏ميرد؛ البته سخنى كه از ايوب نقل شده، زبان حال بنى‏اسرائيل است كه مى‏خواهند با كوته‏بينى مادى‏گرايانه خود، علت حوادث و سرنوشت غمبار بشرى را درك كنند! آنها مى‏گويند:

ايوب كه بيش از همه با تقوا و امين بود، چرا همه چيز خود را از دست داد و همه عناصر يك تراژدى در زندگى برايش فراهم آمد؟!(45)

عالم برزخ در آيين زرتشت

طبق نقل برخى از مورخان زرتشتى، ميان بهشت و دوزخ، برزخى است، كه نه عذاب‏هاى جسمانى دوزخ و نه شادمانى و كاميابى‏هاى بهشت را داراست. آن جا از پاداش و مكافات خبرى نيست و جايگاه ارواح كسانى است كه اعمال بد و نيك آنها برابر بوده است. اين دسته از روان‏ها در آن جا براى روز رستاخيز دقيقه شمارى مى‏كنند تا «سوشيانت» ظهور كند و رستاخيز جسمانى مردگان را سبب شود.(46)

برزخ از نظر مصريان

مصريان معتقد بودند روح افراد در يك وادى در زيرزمين به موازات رود نيل قرار دارد. جهان زيرين به وسيله رشته جبالى از مصر جدا مى‏شود و اين جدايى تنها به واسطه راه تنگ و گذرگاهى تاريك و ظلمانى است كه از آن خورشيد و ارواح مردگان قادرند بگذرند! روح در راه خود از گذرگاه‏هاى مهيب و هراسناكى مى‏گذرد كه مسكن غولان و اهريمنان است. در راه اين وادى دروازه‏هاى متعدد و دروازبان‏هاست، كه ارواح بعد از عبور از اين راه، به رودخانه خروشان و بزرگى مى‏رسند؛ سپس كرجى‏بان پيرى همچون «شارون» (از اساطير يونانى) ارواح را سوار كرده و به قلمرو «اوسى ريس» مى‏رساند، ولى پيش از آن‏كه ارواح به قلمرو مردگان برسند، بايد از مرحله‏اى به نام داورى مردگان بگذرند.(47)

در آيين مغان عناصر ما بعدالطبيعه بسيارى وجود داشت... عقيده به رستاخيز و برانگيختگى ارواح و بقاى روح نيز نزد مغان رواج داشته است.(48)

برزخ در آيين بودايى

در اين آيين كه ششصد سال قبل از ميلاد مسيح آغاز شده، عقيده به تناسخ وجود ندارد، اما عقيده به بخشش و رحمت خدا براى رسيدن به روح بزرگ «نيروانا» وجود داشته و از اصول مذهب به شمار مى‏رود. از سفارشى كه بودا به هنگام مرگ به رهبانان و پيروان خود مى‏كند، ايمان او را درباره زندگى پس از مرگ در مى‏يابيم:

اى گروه رهبانان! بدانيد به دنيا آمدن و سپس پيرى و بيمارى و مرگ براى آدمى دردناك و گرانبار است... اساس و مايه تمام گرفتارى‏ها و سيه روزى‏هاى بشر، تشنگى است؛ انسان به خاطر حرص در شهوات و لذت‏ها به اين جا و آن جا كشيده مى‏شود؛ اين عطش سه‏گونه است: عطش لذتخواهى و خوشگذرانى، علاقه مفرط به زندگى، حرص به مال اندوزى و افزون‏طلبى. بدانيد مبارزه با جاه‏طلبى و شهوات فريبنده و خود كامگى مى‏تواند شما را نجات‏دهد.

در پايان لازم به ذكر است كه به صورت كلى سه گروه، به زندگى پس از مرگ و برزخ اعتقاد داشته‏اند:

1. پيروان مذاهب؛

2. اقوام باستانى؛

3. حكما و فيلسوفان.

عقيده پيروان اديان گفته شد و عقيده دو گروه اخير را گذرا بيان مى‏داريم:

اقوام باستانى

بسيارى از اقوام وحشى و نيمه متمدن عقيده داشتند پس از مرگ ارواح در زير توده‏هاى خاك در جوار مردم دنيا زندگى جديدى را آغاز مى‏كنند و به شكل ديگرى به زندگى ادامه مى‏دهند و رنج‏ها و خوشى‏ها را در زير خاك احساس مى‏كنند آنها به خاطر همين عقيده، وسائل و لوازم زندگى را در كنار مردگان دفن مى‏كردند، و مرده‏ها را در مكان وسيعى دفن مى‏كردند تا تنگى جا نداشته باشند. تحقيقات جامعه شناسان نشان مى‏دهد تمام اقوام باستان به زندگى پس از مرگ اعتقاد داشتند.

عقيده فلاسفه و حكما

دفاعيات سقراط نشان مى‏دهد فيلسوفان نيز بر اين باور بودند؛ وى مى‏گويد:

امر از دو صورت خارج نيست؛ يا كسى كه مى‏ميرد، هيچ مى‏شود؛ پس ديگر چيزى درك نمى‏كند، يا چنان‏كه مى‏گويند: مرگ، گذر كردن نفس است از جايى به جايى ديگر. هر گاه شق اول درست باشد، بى‏شك مرگ، خوابى است آسوده، كه هيچ نوع رؤيا آن را پريشان نمى‏سازد. اما اگر مرگ، گذرگاهى بيش نباشد و اين سخن راست از كار درآيد كه آن‏جا ميعادگاه همه مردم است، چه نعمتى از اين بهتر! چون ممكن است در دنيا شخص، گرفتار كسانى باشد كه مدعى عدالتند، ولى در آخرت با دادگران حقيقى كه در زندگى عادل بوده‏اند -و گفته مى‏شود آن جا بر مسند قضا تكيه زده‏اند - همنشين خواهد بود؛ آيا اين مسافرت ارزش ندارد؟!

در رساله فيدون، سقراط در زندان با شاگردانش حرف مى‏زند، و عالم پس از مرگ را اين‏گونه ترسيم مى‏كند:

اگر مرگ، پايان همه چيز بود، مراقبت و تزكيه نفس اهميتى نداشت، ليكن اگر روح انسان هميشه زنده باشد، صفت ذاتى خود را، چه بد و چه خوب، با خود به جهان غيب مى‏برد و حيات ابدى‏اش به آن بستگى دارد.(49)

پاورقى:‌


1. مؤمنون (23) آيه 99 - 100.
2. منافقون (63) آيه 10.
3. يس (36) آيه 27.
4. يس (36) آيه 27.
5. آل عمران (3) آيه 169 - 170.
6. غافر (40) آيه 46.
7. «اِنَّ هَذا في النّارِ البَرْزَخِ قَبْلَ الْقِيامَةِ إذْ لاغَدُوَّ وَلاعَشىٌّ في الْقِيامَةِ». (رساله معاديه، ص 125).
8. مريم (19) آيه 62.
9. انسان (76) آيه 14.
10. هود (11) آيه 107.
11. بيش از پنجاه روايت - در اين باره - از طرق مختلف وارد شده است؛ علامه مجلسى در بحار، ج‏3، ص‏168 مى‏نويسد: «ثواب و عقاب در برزخ مورد اتفاق نظر امت اسلامى - در گذشته و حال - است و بسيارى از ملت‏هاى مذهبى بدان معتقدند؛ و مسلمان‏ها - جز تعداد انگشت شمارى - منكر آن نشده‏اند. احاديث مربوطه از طريق شيعه و سنى به تواتر رسيده است. حكيم طوسى در تجريد مى‏گويد: عذاب قبر حقيقت دارد؛ زيرا از نظر عقل امكان‏پذير و از طريق وحى هم روايات زيادى وارد شده است. مرحوم مفيد مى‏گويد: از ائمه هُدى‏ نقل شده است: هر مرده‏اى در قبر عذاب نمى‏شود، بلكه از ميان كفار، كسانى كه در كفر خالص شده‏اند، عذاب مى‏شوند و همچنين هر كسى كه به راه خدا رفته، از نعمت‏ها بهره‏مند نمى‏شود، بلكه آن‏كه مجسمه ايمان است، از نعمت برخوردار مى‏گردد و كسانى كه غير از اين‏دو گروهند، به حال خود رها مى‏شوند».
12. غافر (40) آيه 11.
13. فصلت (41) آيه 30.
14. فرقان (25) آيه 22 - 24.
15. توبه (9) آيه 106.
16. نساء (4) آيه 97 - 99.
17. بحارالانوار، ج‏7، ص‏103.
18. همان، ج‏6، ص‏242.
19. فروع كافى، ج‏3، ص‏244.
20. همان.
21. يس (36) آيه 26.
22. «عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى‏شوند». «غافر (40) آيه 46».
23. اشاره به آيه 169 سوره آل عمران.
24. آيةاللّه قزوينى، بحث شريف معاد، ص‏72.
25. بحار الانوار، ج 6، ص‏218، باب احوال البرزخ، حديث 12.
26. شرح اسفار، ص 917 الى 921.
27. آيين انقلاب، گردآورى سخنان حضرت امام(ره)، ص 31 - 33.
28. جهان و انيشتين، ترجمه احمد بيرشك، ص‏132 - 133.
29. مقصود از عالم خيال، خيال منفصل است، نه خيال متصل؛ كه عبارت باشد از قوه خيالى كه با بدن خاكى آميخته است، بلكه مانند حركت انسان در عالم خواب نمايان مى‏شود، همان‏گونه كه عالم برزخ را نيز مثال منفصل مى‏گويند؛ چون مثال متصل، همان برزخ انسان خاكى است كه ميان بدن و روح او موجود است.
30. جسمى كه در ميان قبر قرار مى‏گيرد، غير از صورت مثالى و خيالى خود اوست، كه در عالم خواب مشاهده مى‏شود و در برزخ واقعيت پيدا مى‏كند؛ از اين‏رو سؤال و جواب و عذاب قبر با بدن مثالى است، نه جسم خاكى؛ بدن خاكى نه حركتى دارد و نه چشم و گوش و عقلى برايش متصور است. بدن خاكى چه بپوسد و چه نپوسد، مسأله‏اى نيست، زيرا بدن مثالى او زنده است.
31. يس (36) آيه 52.
32. روم (30) آيه 55 و 56.
33. بقره (2) آيه 259.
34. كهف (18) آيه 19.
35. صدوق، امالى، ص‏174.
36. سجده (32) آيه 17.
37. كلمة اللّه، ص 134، (به نقل از اسرار الصلوة شهيد ثانى و تفسير حسن طبرى).
38. قالب «پريسپرى» يا جسم برزخى كه اسپرتيسم‏ها به آن معتقدند.
39. فروع كافى، ج‏1، ص‏67 (چاپ سنگى).
40. همان.
41. محاسن برقى، ج‏1، ص‏178.
42. فروع كافى، ج‏1، ص‏62 و 63.
43. فروع كافى، ج‏1، ص‏62 و 63.
44. تورات، باب 13، (سفر ايوب).
45. رساله پژوهش از واقعيت.
46. تاريخ اديان، ص‏241، (با تلخيص).
47. بيان‏الاديان، ص‏161 - 162.
48. همان، ص‏353.
49. رساله اريطون، به نقل از رساله فيدون.