بخش ششم : جهان پس از مرگ(3)
1- واكنش افراد معمولى و مذهبى
حتّى اِذا جاءَ أَحَدُهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلّى اَعمَلُ صالحاً
فيما تَرَكْتُ كَلّا اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَمِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ
اِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛(1)
هنگامى كه مرگ يكى از انسانها فرا مىرسد، (تقاضا مىكند) پروردگارا! مرا به دنيا
برگردان، تا اعمال صالحى را كه ترك كرده بودم، انجام دهم! (در پاسخ به وى گفته
مىشود:) بس كن! هرگز بازگشتى براى تو نيست؛ و اين سخن بىاساسى است كه او برزبان
جارى مىكند، و پس از زندگى دنيوى آنان، حيات برزخى است كه تا قيامت ادامه دارد.
يكى از آيات روشنى كه بر بقاى روح و جهان برزخ دلالت دارد، اين آيه است، كه حالت
ندامت شديد شخص مرده را - در تقاضاى بازگشت دوباره به دنيا، براى جبران مافات -
خاطرنشان مىكند. گاه آيات، به شكل موعظه اين حقيقت را بيان مىنمايد:
وَاَنْفِقوا مِمّا رَزَقناكُمْ مِنْ قَبلِ اَنْ يَأتِىَ اَحَدَكُمُ المَوْتُ
فَيَقُولُ رَبِّ لَولا اَخَّرْتَنى اِلى اَجَلٍ قَريبٍ فَاَصَّدَّقَ وَاَكُنُ مِنَ
الصّالحينَ؛(2)
از آنچه به شما روزى دادهايم، انفاق كنيد، پيش از اينكه مرگ يكى از شما فرا رسد و
بگويد: پروردگارا! اگر به من فرصت مىدادى و اجل مرا تأخير مىانداختى، بىگمان در
راه خدا، صدقه مىدادم و از صالحان مىشدم.
ولى اين افسوسها و آرزوها سودى ندارد. نكته جالبى كه از آيه فهميده مىشود اين است
كه ارواح نقش انفاق مالى را، در برزخ مىفهمند، بلكه مىبينند؛ اين موضوع
نشاندهنده اين است كه ثمره صدقات و انفاق مالى، در برزخ و آخرت روشن مىشود.
2- گفتار نيكوكاران و صالحان
اشخاص صالح پس از دستيابى به رحمت الهى در «برزخ» مىگويند:
قالَ يالَيْتَ قَومى يَعْلَمُونَ بِما غَفَرلى رَبّى وَجَعَلَنى مِنَ
المُكْرَمينَ؛(3)
اى كاش بستگان و قوم من مىدانستند چگونه خداوند مرا آمرزيد و مورد كرم و رحمت خويش
قرار داد.
منظور از اقوام، بستگان و خويشانى است كه در دنيا هستند، نه در قيامت.
اين معنا از امام صادق(ع) بازگو شده است؛ از حضرتش پرسيدند: «هنگامى كه مؤمن
مىميرد، روحش كجا استقرار مىيابد؟» فرمود:
هر كس بميرد و در كفر و ايمان، خالص و تكامل يافته باشد، روانش از بدن خارج شده و
به جسمى مانند كالبدش منتقل مىشود و تا روز قيامت پاداش و كيفر مىبيند... مؤمن در
باغى از باغهاى دنيا منزل مىگزيند و كافر هم - بعد از انتقال به بدن مثالى - در
آتش برزخى، تا روز قيامت قرار مىگيرد، و دليل اين موضوع، در مورد مؤمن، فرمايش
پروردگار است كه فرمود: «قيلَ ادْخُلِ الجَنَّةَ، قالَ يالَيْتَ قَوْمى يَعلَمُونَ
بِما غَفَرلى؛(4) يعنى به مؤمن گفته مىشود: به بهشت وارد شو، او با نشاط خاصى
مىگويد: اى كاش قوم من مىدانستند كه خدا چگونه مرا بخشيد و از گرامى شدگان قرار
داد.» يعنى اقوامى كه در دنيا هستند، اگر آگاه مىشدند، خوب بود؛ اما دسته ديگر،
كسانى هستند كه به حال خود رها مىشوند و چيزى (از عذاب و بهشت برزخ) درك نمىكنند
تا قيامت برپا شود.
3- پيام شهيدان پس از شهادت
بهتر از نيكوكاران، شهيدان راه خدايند، كه در لحظه شهادت آنچنان شادمان مىشوند كه
به هم سنگران خود پيام مىدهند هر چه زودتر به آنها ملحق شوند؛ قرآن كريم
مىفرمايد:
وَلاتَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِاللّهِ اَمواتاً بَل اَحْياءٌ عِنْدَ
رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحينَ بِما اَتيهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ
يَسْتَبْشِرونَ بالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلفِهِمْ اَلاّ خَوفٌ
عَلَيْهِمْ وَ لاهُم يَحزَنُونَ يَستَبشِرونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضلٍ وَ
اَنَّ اللّهَ لايُضيعُ اَجْرَ المُؤمنينَ؛(5)
گمان مبريد كسانى كه در راه خدا كشته شدهاند، از مردگانند، بلكه زنده هستند و در
پيشگاه پروردگارشان از روزىها بهرهمندند... .
برخى از مفسران، حيات شهيد را، فقط روحانى مىدانند، در حالى كه كلمه «يُرْزَقُونَ»
بيانگر نعمتهاى مادى و معنوى است؛ ولى چون در قالب جسم برزخى قرار دارد، نعمتهاى
مادى هم متناسب برزخ مىباشد، همانگونه كه با كالبد ضخيم مادى هم مىتوان از
لذتهاى مادى و معنوى دنيا برخوردار بود.
سپس آيه، حالت شادمانى شهيد و پيامش را چنين بازگو مىكند:
آنها از نعمتهايى كه پروردگار به فضل و كرمش انعام فرموده، خيلى خوشحالند و به
رزمندگانى كه هنوز به آنها ملحق نشدهاند، بشارت و نويد مىدهند كه هيچ خوف و
غصّهاى بر آنها نيست، بلكه به نعمت و فضل ويژه الهى آنان را نويد مىدهند.
اين آيات بيان مىدارد كه بعد از مرگ، زندگى ويژهاى برقرار است، كه مربوط به قيامت
نيست. در برخى از آيات از عذاب و آتش برزخ نام برده شده، كه جنايتكاران پست و
فرومايه بدان وضع فلاكتبار گرفتار مىشوند:
وَحاقَ بآل فِرْعَونَ سُوءُ الْعَذابِ النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيها غُدُوّاً
وَعَشِيّاً وَ يَوْمَ تَقومُ السّاعةُ اَدْخِلُوا آلَ فِرعَوْنَ اَشَدَّ
العَذابِ؛(6)
عذاب دردناكى آل فرعون را فرا گرفت، آنان در بامداد و شامگاه بر آتش عرضه مىشوند و
آنگاه كه قيامت برپا شود، گفته خواهد شد: آل فرعون (ستمگران و كافران خالص) را در
سختترين عذابها وارد كنيد!
اين آيه در بردارنده نكات جالبى است:
1. در برزخ، عذاب جسمانى وجود دارد و به «نار» روحى خلاصه نمىشود.
2. برزخ نه يك عالم خيالى و ذهنى است و نه جهانى ماوراى طبيعت است؛ به عبارت ديگر،
عالم برزخ نه در اعماق زمين است و نه در اوج آسمانها و نه در عالم ارواح، بلكه در
روى كره زمين است. اصولاً دنيايى كه ما در آن زندگى مىكنيم، به اعتبار زندگى انسان
در كالبد مادى، دنيا ناميده مىشود، ولى پس از جدايى روان از تن و تعلق به جسم لطيف
برزخى -كه طبيعتاً تغيير وضعيت داده و حالت خاصى پيدا كرده است - برزخ ناميده
مىشود، لذا در مورد عذاب و نعمتهاى برزخى، شب و روز و صبح و شام مطرح مىشود. از
امام صادق(ع) در مورد تفسير اين آيه سؤال شد، فرمود:
آل فرعون را در همين دنيا بر آتش عرضه مىدارند، و اين عمل در عالم برزخ پيش از
قيامت صورت مىگيرد، زيرا در روز قيامت بامداد و شامگاهى وجود ندارد.(7)
درباره نعمت، آيه مىفرمايد:
وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فيها بُكرَةً وَعَشيّاً؛(8)
صبح و شام آنان از روزىها بهره مىبرند.
بدون ترديد مقصود، نعمت مادى است، نه روحى؛ زيرا در لذتهاى روحى، روز و شب مفهوم
ندارد، بلكه جيرهاى است كه صبح و شبانگاه به مؤمنان راستين همواره مىرسد، و آن هم
در برزخ است، نه در آخرت؛ زيرا به فرمايش امام، صبح و شام در قيامت نيست؛ مضافاً بر
اينكه نعمتهاى بهشت برين در تمام لحظات در اختيار بهشتيان است؛ نه فقط در صبح و
شام. و صبح و شب، از طلوع و غروب خورشيد به وجود مىآيد، در حالى كه به نص صريح
قرآن، در آخرت خورشيدى وجود ندارد؛(9) و در بهشت آفتاب و سرمايى نيست (لايَرَوْنَ
فيها شَمْساً وَلازَمْهَريراً).
3. نعمت و عذاب در برزخ ابدى نيست و با شروع قيامت پايان مىپذيرد. در قرآن كريم با
جمله «خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّمواتُ وَالاَرْضُ»(10) از آن تعبير شده است.
امام صادق(ع) فرمود: «مقصود، آتش و بهشت دنياست كه قبل از قيامت وجود دارد.» در
تفسير نعمانى از امام على(ع) روايت شده است: «آيات فوق سخن كسانى را كه معتقدند
ثواب و عقابى بعد از مرگ و قبل از قيامت وجود ندارد، رد مىكند؛ زيرا در قيامت
آسمان بدين مفهوم نيست.»
ناگفته نماند عذاب و نعمت نيز مانند سؤال قبر عموميت ندارد و فقط براى دو گروه
ممتاز در كفر و ايمان است.(11)
گاه آيات با طرح انواع موت و حيات از زبان مؤمنان - آن هم به شكل نيايش - از زندگى
برزخى سخن مىگويد:
رَبَّنا اَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَاَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا
بِذُنُوبِنا فَهَلْ اِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ؛(12)
(اين حكايتى است از سوى دوزخيان كه مىگويند:) پروردگارا! دوبار ما را مىميرانى و
زندهمىسازى و اكنون به گناهانمان اعتراف مىكنيم. آيا راه نجاتى از عذاب وجود
دارد؟
مفسران يكى از اين دو حيات را به زندگى برزخ تفسير كردهاند، ولى گروهى احياى دوم
را زندگى بعد از مرگ دانستهاند؛ يعنى حيات برزخى. اين آيه ابهام دارد؛ زيرا ممكن
است حيات دوم، زنده شدن پس از صوراسرافيل در قيامت باشد، چون با صور اول همه
مىميرند و با نفخه دوم زنده مىشوند. احتمال دارد مقصود از حيات ثانوى، بازگشت روح
به بدن باشد، كه در قيامت انجام مىشود، ولى قبل از صوراسرافيل. اگر مرگ را انتقال
از وضعى به وضعيت ديگرى بدانيم، بدون شك منظور از حياتِ نخستين همان زندگى برزخى
است، نه حيات مادى؛ زيرا مفهوم «اَماتَهُ» بعد از حيات، قابل تصور است. مرگ و مير
در صورتى به كار برده مىشود كه زنده بودن و حياتى تحقق داشته باشد.
4- ملائكه و بشارت از سرنوشت آينده
آيات گاه از طريق بشارت به جهنم و بهشت اخروى از عالم برزخ ياد مىكند، كه بىگمان
اين مژده در برزخ صورت مىگيرد:
اِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ
المَلائِكَةُ اَلّا تَخافُوا وَلاتَحْزَنُوا وَاَبْشِرُوا بِالجَنَّةِ الَّتى
كُنْتُمْ تُوعَدُونَ.(13)
نزول ملائكه و ايجاد آرامش روحى و بشارت به بهشت ابدى بىترديد در فاصله ميان دنيا
و آخرت انجام مىشود:
يَوْمَ يَرَوْنَ المَلائِكَةَ لابُشْرى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ
حِجْراً مَحْجُوراً وَ قَدِمنا إلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً
مَنْثُوراً اَصحابُ الجَنَّةِ يَوْمَئذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرّاً وَاَحْسَنُ
مَقيلاً.(14)
مشاهده ملائكه براى اولين بار در برزخ صورت مىگيرد و مقصود از «مَقيل» خواب قبل از
ظهر است (خواب قيلوله) و در بهشت قيامت خوابى وجود ندارد، با اين كه در برزخ از
خواب دنيوى خبرى نيست، ولى در عين حال در مقايسه با قيامت يك نوع خواب به شمار
مىرود.
5- وضع متوسطين در برزخ
در برخى از آيات و روايات سرنوشت مبهم مستضعفان و متوسطين بيان مىشود كه قطعاً
مقصود قيامت نيست، زيرا در آخرت، وضع همگان روشن مىشود، و در وضعيت برزخى كه هنوز
محاكمه نشدهاند، آينده آنها روشن نيست.
وَآخَرُونَ مُرْجَونَ لأَمرِاللّهِ اِمّا يُعَذِّبُهُمْ وَ اِمّا يَتُوبُ
عَلَيْهِمْ وَاللّهِ عَليمٌ حَكيمٌ.(15)
اين گروه كه بسيارى از جامعه را - با اختلاف درجات كفر و ايمان - تشكيل مىدهند، در
انتظار سرنوشت نامعلوم خود به سر مىبرند؛ آنها نه عذاب جسمانى دارند و نه از
نعمتهاى برزخى برخوردارند؛ عذابشان شكنجه وجدان و مجهول بودن وضع آينده است. اطفال
و بچههاى مسلمان كه به بلوغ نرسيدهاند و كسانى كه دستشان از فهم مسائل كوتاه
بوده، سرنوشت مبهمى دارند و كارشان با خداست.
اِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ المَلائِكَةُ ظالِمى اَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ
كُنْتُمْ قالُوا كُنّا مُستَضْعَفينَ فِى الاَرْضِ قالُوا اَلَم تَكُنْ
اَرْضُاللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَاُولئِكَ مَأويهُمْ جَهَنَّمَ وَساءَتْ
مَصيراً اِلّا الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالوِلدانِ
لايَستَطيعُونَ حيلَةً وَ لايَهْتَدُونَ سَبيلاً فُاُولئِكَ عَسَىاللّهُ اَنْ
يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللّهُ عَفُوّاً غَفوراً؛(16)
آنان كه فرشتگان مرگ از مركب حيات پيادهشان مىكنند در حالى كه به خود ظلم
كردهاند؛ هنگامى كه از آنها مىپرسند: در دنيا در چه وضعى به سر مىبرديد،
مىگويند: ما مستضعف بوديم و راه به جايى نداشتيم؛ ملائكه مىگويند: مگر زمين خدا
وسيع نبود كه هجرت كرده و از اين وضع نجات پيدا كنيد؟! و اين گروه به خاطر جرم و
تقصير، جايگاه آنها در جهنم خواهد بود؛ چه سرانجام فلاكت بارى است! ولى آنها كه
گرفتار استضعاف شدهاند (چه مرد باشند و چه زن و كودك) اينانند كه در بنبست قرار
گرفتهاند، كه نه راه به جايى مىبرند و نه چارهاى مىتوانند بينديشند! اميد است
خداوند اين گروه را مورد عفو و رحمت قرار بدهد.
اگر به تحقيق و انتخاب مذهب صحيح نپردازيم و در اقامه شعاير دينى بىاعتنا باشيم،
ظالم هستيم؛ به همين جهت عفو الهى شامل گروه اول نمىشود؛ و اگر منشأ استضعاف، عدم
امكان تغيير محيط يا عدم توجه ذهن به آيين اسلام و يا وضع خانوادگى باشد، ولى به
وجدانيات و معتقدات، مطابق دين و عقل عمل كرده و جناياتى انجام نداده باشيم، اميد
مىرود از عفو و رحمت برخوردار گرديم، و اگر مرتكب جنايات بزرگى شده باشيم و پس از
آن، اسلام بياوريم، سرنوشت ما با خداست.
در نامه اميرالمؤمنين به مردم مصر چنين آمده است:
يا عبادَاللّه! اِنَّ بَعْدَ البَعْثِ ما هُو اَشَدُّ مِنَالقَبْرِ يَوْمٌ يَشيبُ
فيهِ الصَّغيرُ وَ يَسْكَرُ فيهِ الكبيرُ وَ يَسْقُطُ فيهِ الجَنينُ؛(17)
اى بندگان خدا! پس از رستاخيز و آغاز قيامت، روزى وجود دارد كه مشكلتر از عالم قبر
است؛ روزى كه جوان را پير مىكند و بزرگسالان در آن گويى مست و مخمورند و جنين در
آن روز ساقط مىشود.
بدون شك مقصود از قبر، عالم برزخ است و قيامت پس از اتمام زندگى برزخى تحقق پيدا
مىكند. پيامبر فرمود:
اِنَّ القَبْرَ اَوَّلُ مَنازِلَ الآخِرَةِ فَاِنْ نَجى مِنْهُ فَما بَعْدَهُ
اَيْسَرُ مِنْهُ؛(18)
قبر اولين فرودگاه آخرت است؛ هر كس از آن نجات يابد، مراحل بعدى آسانتر است.
از امام صادق(ع) سؤال شد: ارواح مؤمنان كجا هستند؟ امام فرمود:
در خانههايى در بهشت دنيايند؛ از طعام آن مىخورند و از نوشيدنىهاى آن مىآشامند
و به زيارت يكديگر مىروند و مىگويند: پروردگارا! قيامت را برپاى دار، تا وعدهاى
كه به ما دادهاى، محقق شود.
پرسيدند: ارواح كفار كجاست؟ امام فرمود:
در خانههاى آتشين؛ آنها هم از طعام و مايع سوزانى بهره مىبرند و مىگويند: خدايا!
قيامت را برپاى ندار تا وعدهاى كه به ما دادهاى صورت عمل به خود نگيرد.(19)
البته روايات زيادى هست كه ارواح مؤمنان در سرزمين فلسطين، و ارواح كفار در حضرموت
به سر مىبرند. در حديث ديگر از امام صادق(ع) پرسيدند: وقتى مؤمن مىميرد، روحش در
كجا استقرار مىيابد؟ امام فرمود:
هر كس بميرد و در كفر و ايمان خالص باشد، روحش از بدن خارج و به جسمى شبيه پيكر
دنيايىاش منتقل مىگردد و به پاداش و كيفر موقت و مناسب با اعمالش در شرايط زندگى
برزخى مىرسد....(20)
مؤمن تا روز رستاخيز در بهشتى از باغهاى دنيا قرار مىگيرد و كافر هم روحش به بدن
مثالى منتقل مىگردد و در آتش قرار مىگيرد و تا قيامت معذب مىماند و دليل آنچه
براى مؤمن گفتيم، فرمايش خداوند است: قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يالَيْتَ قَوْمى
يَعْلَمُونَ بِما غَفَرَلى رَبّى؛(21) اى كاش قوم من كه در دنيا هستند مىدانستند
كه چگونه خداوند مرا آمرزيد؛ ولى در مورد كفار مىفرمايد: اَلنّارُ يُعْرَضونَ
عَلَيْها؛(22) و اما دسته ديگر، كسانى هستند كه به حال خود رهامىشوند و چيزى درك
نمىكنند تا قيامت برپا شود. در هر صورت سؤال و فشار و عذاب و نعمت در قبر - كه در
روايات از آن ياد شده - از حوادث عالم برزخ است، كه منشأ اشتباهات بسيارى شده است،
تا آن جا كه برخى گفتهاند: خداوند در قبر، جسم بدون روح را عذاب مىكند! و هنگام
عذاب لازم نيست احساس و ادراكى باشد!
برخى مىگويند: مردگان عذاب جسمانى را مىبينند، ولى در اين وضع حس نمىكنند و درد
و ناراحتى و عذاب قبر را در روز قيامت درك مىكنند! يعنى فعلاً بىهوشند و چيزى
نمىفهمند!
در اوائل المقالات شيخ مفيد آمده است:
آنچه از احاديث، به دست مىآيد، اين است كه روح برخى از انسانها براى ثوابوعقاب
انتقال داده مىشود، ولى برخى از انسانها نه احساس عذاب دارند ونهادراك ثواب.
بايد افزود: بچههاى نابالغ و مستضعفان فرهنگى و كسانى كه دسترسى به تحقيق ندارند،
از عذاب برزخ درامانند، همانگونه كه از نعمتها نيز بىبهرهاند.
ممكن است سؤال شود: اگر سؤال و عذاب در عالم برزخ است، پس تشريفات مستحبى، مانند
تشييع جنازه و تلقين ميت چه معنايى دارد؟ در پاسخ بايد گفت: اولاً روح با مفارقت از
بدن، علاقه و توجه خود را از جسم از دست نمىدهد، بلكه مبهوت به پيكر بى روحش
مىنگرد، و در تشييع جنازه تا مراسم تلقين و دفن و كفن حضور دارد. ما در گذشته
فايده و حكمت تلقين ميت را بيان كرديم.
اينگونه از آيات دريچههاى بقا و ابديت را بر روى بشر مىگشايد و دور نمايى از
حيات پرفروغ شهيدان را ارائه مىدهد؛ آنان كه نور و جاذبه الهى، همه وجودشان را در
دنيا فراگرفت، تا آنجا كه از وابستگىها و آرمانهاى مادى رها شده و به لقاى او
شتافتند و به زندگى خاصى دست يافتند؛ حياتى كه براى بسيارى از مردم، قابل درك و فهم
نيست؛ از اينرو در سوره بقره از اينكه به كشته شدگان در راه خدا، مرده گفته شود،
نهى مىشود؛ زيرا آنان زنده هستند، ولى ما درك نمىكنيم! دريافت محدود علمى، باشعور
لطيف و دقيق انسان تكامل يافته، ملازمتى ندارد، و درك بقا و حيات پس از مرگ، براى
همگان ميسر نيست. ارواح لطيف و عالى مىتوانند چرخش حيات و بقا را درك كنند. آنچه
شعور فطرى و ماوراى طبيعت انسان از شاهكارهاى آفرينش و زيبايىهاى طبيعت، رنجها،
عقدهها و نالههاى آدمى مىفهمد و به زبان شعرو ادب به ديگران منتقل مىسازد، علوم
تجربى و استدلالهاى عقلى نمىتواند درك كند. به كمك همين شعور مرموز است كه انسان
بهگونه ابهامآميزى، از بقا و زندگى بعد از مرگ سخن مىگويد، و احساس ابديت خود را
نشان مىدهد. در آيات گذشته سرنوشت گروههاى ديگرى نيز روشن گرديد، كه برخى در برزخ
معذب هستند و بعضى گرفتار ناراحتى روحى، و از بلاتكليف بودن رنج مىبرند. پيامبران
و دانشمندان بزرگ كه داراى وجدان وحى و شعور باطنى مىباشند، از راه وحى الهى و
اشراقات باطنى و دلايل روشن و منطقى بشر را به حيات بعد از مرگ هدايت كردهاند و
احساسات باطنى و خواستههاى درونى آنها را با كشف و شهود دريافت كرده و به صورت
لطيفترين اشعار و در قالب عالىترين مسائل عرفانى و فلسفى بيان داشتهاند؛ كه
نمونه دريافتها و اكتشافات آنان بدين قرار است:
1. در دنيا، قواى طبيعى و استعدادهاى نهانى بايد به فعليت برسد. شكوفايى نيروها و
استعدادها و خلاقيت بشر از طريق كششها و كنشها و عكسالعمل عقايد و اعمال انجام
مىگيرد؛ تكوين ابعاد شخصيت تا پايان زندگى طبيعى ادامه دارد و در پرتو مرگ، ولادت
جديدى پيدا مىكند و چهره واقعى او در آيينه برزخ و آخرت ظاهر مىگردد و شناخته
مىشود.
از رحم زادن جنين را رفتن است
در جهان او را زنو بشكفتن است
ظاهرش مرگ و به باطن زندگى است
«بَلْ هُمْ اَحْياء»(23) از پى من آمده است
2. انسان عاقل و خود مختار با اين همه قوا و نيرو و استعدادى كه دارد، بدون ترديد
قدرت و آفرينندگى انسانى او بيش از نيازهاى حيوانى اوست. اين قواى فوقالعاده براى
سفرى دورتر و مقصدى برتر از حيات موقت و زود گذر مادى به وى اعطا گرديده است؛ پس
هدفى والاتر از مقاصد حيوانى بايد در ميان باشد.
3. هماهنگى و پيوستگى اجزاى طبيعت و نظم دقيق حاكم بر تمام آفرينش، نشاندهنده هدفى
است كه نبايد خود آن و يا بدتر از آن باشد؛ اگر مرگ، نيستى محض باشد، براى جهان هدف
معقولى وجود نخواهد داشت.
4. تداوم و تضاد مرگ و حيات كه از يكديگر توليد مىشوند، و بهگونه محسوس مشاهده
مىكنيم جماد مىميرد و گياه مىشود و گياه پس از مرگ جزو بدن حيوان گشته و حيوان
هم طعمه انسان واقع شده و از عصاره آنها جنين تشكيل يافته و پسازچندى متولد
مىشود؛ بدون ترديد انسان هم با مرگ طبيعى حياتش خاتمه پيدانمىكند و به شكل
عالىترى متولد مىشود.
بار ديگر هم بميرم از بشر
تا برآرم از ملايك بال و پر
5. آن شخصيت ثابت «من» كه هرگز دستخوش تغيير و تحول مادى نمىشود و چيزى از آن
كاسته نمىگردد، نبايد بدن باشد كه همواره در حال پيرى و كاهش است.
6. آنكه از خود غافل نيست و حضور هميشگى براى خود دارد، كيست؟ كيست در ديده كه از
ديده برون مىنگرد؟! اين نيروى ثابت و عاقل و حاضر، بدن و قواى مادى نبايد باشد؛
زيرا اعضا و جوارح همواره از خود غافل و غايبند.
7. آنكه به سوى تعالى و معنويت و ايمان و ايثار و لذات برتر و انتخاب هدف عالىتر
مىكشاند، همان نيست كه به سوى حيوانيت و لذتهاى پست و متضاد دعوت مىكند. كششهاى
حيوانى با از بين رفتن بدن از بين مىروند، ولى انسانيت باقى مىماند.
8. آن قدرتى كه به تمام اعضا و جوارح فرمان مىدهد و فرمانده كل قواى بدن است، غير
از آن است كه فرمان مىبرد.
9. آنكه خواستهها و ادراكاتش كلى و نامحدود است، بدن و مواليد آن نيست.
10. آن قدرت فعالى كه همه دريافتها و برداشتهاى درونى و برونى را، تجزيه و تركيب،
تجريد و تعميم و ثبت مىكند، برتر از قوا و خواص پراكنده مادى است.
11. آن نيروى شگفتى كه ادراكات غايب را حاضر مىكند و ظرف ادراكاتش هيچ گاه لبريز
نمىشود و قلمرو قدرتش از محدوده زمان و مكان فراتر مىرود و در زمين و زمان
نمىگنجد، غير از ماده و انرژى است.
12. به راستى تصور سرنوشت فلاكت بارى - مانند حيوانات - براى انسان ناگوار و غير
قابل تحمل مىباشد. انسان با احساس و دريافت حالتهاى سه گانه:
الف) نرسيدن به آرمانهاى متعالى و از بين رفتن نوع بشر؛
ب) مبارزه نيكىها و پليدىها، علم و جهل، فضيلت و رذيلت، حق و باطل و پيروزى كوتاه
مدت يا نهايى حق بر باطل و غلبه ظاهرى باطل برحق؛
پ) بدون پاداش ماندن نيكوكاران و بدكاران بهگونه كامل؛
به اين نتيجه مىرسد كه وجود آرزوها، به زندگى ارزش مىبخشد، و با ايمان به پيروزى
حق بر باطل، احساس عدالت در مردم پرورش مىيابد. احساس سوم اصل نظم و حساب را در
آفرينش به ثبوت مىرساند و از سوى ديگر بقا و هستى انسانيت بر اين سه باور اتكا
دارد و گرنه همه چيز هيچ و پوچ خواهد شد. معاد، فلسفه وجود انسان را توجيه مىكند و
به حيات انسان معنا مىبخشد.
6- ضرورت وجود برزخ
درباره ضرورت برزخ چند دليل مىشود اقامه كرد:
دليل اول: تكامل نظرى
بدون ترديد عالم برزخ جهان ركود و توقف نيست، بلكه روح و عقل انسانها در برزخ،
بهسوى تكامل علمى و فرهنگى و دينى در بُعد نظرى حركت مىكند؛ بدينسان كه دور هم
جمع مىشوند و مطالب علمى و معارف اسلامى به وسيله ارواح عالمان و نوابغ، براى
كسانى كه اينگونه معلومات را كسب كردهاند، مطرح مىگردد. مطابق بعضى از روايات
آموزش و حفظ قرآن در برزخ انجام مىگيرد، زيرا ارتقا به درجات بهشت در قيامت در گرو
خواندن آيات قرآن است. ملائكه مىگويند قرآن بخوان و بالاتر برو. وجود تعليمات
قرآنى بيانگر اين است كه آموزشهاى دينى و عقلانى در آن جا وجود دارد. زيرا
اينگونه نيست كسى كه بميرد خود به خود دانشمند و دانا شود. كسانى كه در دنيا از
معلومات بىخبرند، در برزخ نيز چنين هستند. دربرزخ فرصتى مساعد و طولانى براى تعليم
و تعلم وجود دارد. يكى از علماى فقيد ضرورت وجود عالم برزخ را چنين تشريح مىكند:
خواست و مشيت ذات اقدس الهى در جهان بر اين امر استوار است كه هر پديدهاى از
پديدههاى آفرينش چه كوه، دريا، انسان و چه حيوان داراى سه رتبه وجودى است؛ مرتبه
لطيف، كه رو به بالا دارد؛ مرتبه ضخيم و ثقيل، كه به سوى پستى مايل است؛ و حد وسط
ميان اين دو كه برزخ نام دارد؛ و در واقع رابط ميان مرتبه عالى و پست است. يك هسته
درخت با ميوه فاصله دارد؛ تنه درخت واسطه ميان هسته و ميوه است. بايد نخست هسته در
زمين غرس شود و سپس به صورت تنه و شاخ و برگ درآمده، گل بدهد و از گل، ميوه توليد
شود. انسان داراى جسم مادى و روح ملكوتى است و جسم لطيف برزخى - كه واسطه و عامل
حفظ ارتباط ميان روح و كالبد است - آن جسم شفاف و سبكبالى است كه در عالم خواب
انسان را به همه جا مىبرد. جهان نيز روحى دارد و جسمى؛ و برزخ عالمى است كه در مرز
دنيا و آخرت قرار گرفته و پل ارتباطى ميان جهان ماده و قيامت است. نكته اصلى اين
است كه تا انسان دوران تكامل برزخ را سپرى نكند، ورود به عالم ديگر برايش ميسر
نمىشود. در برزخ بايد ساخته و پرداخته شود تا آمادگى حضور در قيامت را پيدا كند.
جنين اگر در رحم مادر آمادگى جسمى و روحى پيدا نكند، نمىتواند وارد صحنه طبيعت
شود؛ و اگر به زور او را بيرون آورند، قدرت ادامه حيات را نخواهد داشت، مگر اينكه
وضعيت رحم را برايش فراهم آورند.
انسان هم براى نيل به بهشت و جهنم ابدى بايد وضعيت برزخى را بگذراند، تا در سايه
تكامل ذاتى و جوهرى، جسم و روح مناسب با ابديت را به دست آورد.(24)
البته تكامل ارواح با هم متفاوت است. هر روحى به تناسب ملكات اخلاقى و عقايد صحيح و
اعمال و افكار نيكى كه در دنيا كسب كرده است، به كمال مناسب خود مىرسد و به همين
دليل امام(ره) مىفرمايند:
ناگفته نماند: در كسب فضائل اين طور نيست كه فرقى در آنها نباشد، چون به محض بيرون
رفتن از دار طبيعت تجرّد عقلانى كامل [در كار] نيست، بلكه برزخ هم هست كه بايد از
آن برزخ هم به حركت جوهريه گذشت و به تجرّد عقلانى صرف وارد شد. پس برزخ براى همه
هست و اهل برزخ، وجودِ برزخى بين وجود تجردى عقلانى و وجود جسمانى طبيعى دارند؛ لذا
بهشتِ سعدا بهشت برزخى و جهنم اشقيا دوزخ برزخى... خواهد بود. و عالم برزخ هم يك
مرحله قهرى [و جبرى] از مراتب وجود است. لذا براى همه قهرى است. منتها كسانى كه در
اين عالم مطالب عقلانى و فضايل كسب كرد[ها]ند، راه برزخيشان كوتاه است و زود به
عالم تجرّد عقلانى مىرسند و سير برزخى آنها كمتر مىباشد و حركت جوهرى برزخيه
تندتر و سريعتر مىگردد، چون به معاونت [و يارى] كسب فضايل عقلانى براى نيل به
پوشيدن خلعت تجرد عقلانى مستعدتر هستند و همچنين آنهايى كه كسب رذايل كردهاند،
دوزخ تجردى كامل زودتر نصيبشان مىشود و در دوزخ برزخى آن قدر معطلى ندارند. ميزان
در طول كشيدن عالم قبر و برزخ همين تعلقات است هر چه آنها كمتر باشد، برزخ و قبر
انسان روشنتر و گشادهتر و مكث در آن كمتر است، از اين رو براى اولياى خدا بيشتر
از سه روز عالم قبر نيست آن هم براى همان علاقه طبيعى و جبلى است.
خروج انسان از اين جهان به هر شكلى كه باشد به معنى دُخول او در عالم قبر است. عالم
قبر همان عالم برزخ است. از امام صادق(ع) پرسيدند: قبر چيست، فرمود: القبر هو
البرزخ .(25) و بالجمله صريح اخبار اين است كه عالم برزخ در قبر متعيّن است و برزخ
همان بقاى انس طبيعت است. وقتى اين انس تمام شد و به خاطر بروز و ظهور و غلبهاى كه
عالم غيب دارد، توجهات به دارِ طبيعت قطع شد، تمام شدن انس همان بعث و قيامت كبرى
است. پس برزخ هر كسى با برزخ سايرين متفاوت است و توقف در عالم قبر نيز نسبت به
اندازه انس اشخاص به دارِ طبيعت مختلف است، ولى با اين حال منافات ندارد كه همه در
قيامت مجتمع باشند، براى اين كه در عالم آخرت غيب نيست، مكان و زمان نيست تا بعديت
و موجبات عدمحضور حاصل باشد؛ همه مجتمعند و اهل جهنم اهل بهشت را مىبينند و
بالعكس؛ چون بهشت و جهنّم فوق مكان و زمان است.(26)
بديهى است نمىتوان گفت همه نفوس مجرد عقلانى خواهند شد و به آن درجه و سعادت
خواهند رسيد. آنگونه اشخاص جز عدّه قليلى نيستند. قليلى از انبيا و اوليا و مؤمنين
خلّص و مخلص به آن درجه از سعادت خواهند رسيد. و اينها عدّه شان در عالم در نهايت
اقليت است و عذاب و عقابى ندارند و در روح و ريحان واقعاند و متنعم از نعم
الهىاند و قوّه تخيليّه هم ندارند، ولى اين منافات ندارد كه بگوييم با آنها بدنى
است بدون اين كه قوّه متخيّله داشته باشند و چه بسا آنها طالب مأكولات و حورى و
بهشت نباشند، بلكه آنها به امورى فوق اين مأكولات و حورى و بهشت، متنعّم هستند و
از آن امور لذّت مىبرند.
و امّا نوع ناس دو گروهاند: گروهى كه از سعداى متوسط هستند و گروه ديگر اهل معاصى
هستند و اين دو گروه به تجرّد عقلانى محض نخواهند رسيد، بلكه تجرّدشان برزخى است و
ابدان برزخى دارند. بلى قوّه خيال مجرّد است، ليكن نه تجرّد تام، بلكه تجرّدش،
تجرّد برزخى است و هيچ مانعى از تجرّد برزخى قوّه متخيّله نداريم.
علاوه تعذّب و گرفتارى آنان از ادراكات است، چنانچه گرفتارى فعلى ما هم از ادراكات
است و اگر ادراك نباشد، عذابى نخواهد بود؛ پس هر چه ادراك قوّت داشته باشد، درك
آلام هم شديدتر مىباشد و چون درّاكيّت نفس در برزخ و بعد از موت زيادتر است، از
باطن ذات خود طبق ملكاتى كه در دار دنيا كسب كرده، در آن جا بروز مىدهد و انشا
مىكند، بلى بازار تجارت در آنجا برچيده شده است، ولى كالا و متاع را از اين دنيا
مىبرد و ملكاتى را كه كسب نموده، با ذاتش متحد است و ممكن است شخصيتش مجسّمهاى از
غضب باشد، چون در اينجا شخص [عصبانى و] غضوبى بوده و اين صفت، ملكه و متّحد با
ذاتش شده و در آنجا باطن ذاتش ظهور پيدا مىكند و نفس طبق ملكه [و خصايل روحى] كه
از اين عالم پيدا كرده، صورى را انشا مىكند كه آن صور مناسب غضب [و خشم خواهد
بود]. بالجمله چون غضب متحد با ذات شده، خود ذات فعلاً حقيقة الغضب است و آنچه نفسش
انشا مىكند، مطابق خود ذات است، نه اين كه منشآت ذات و صور ذهنيه باشند، بلكه
منشآت نفس صور عينيّه هستند و وجود عينى دارند، زيرا نفس به كمال رسيده و هر چه
انشا مىكند، خارجيت دارد، گرچه نفس در اين دنيا به خاطر ضعفش، فقط صور ذهنيه ايجاد
مىكند.(27)
به علاوه در نگاه روايات ما در عالم برزخ تعليم و تعلّم وجود دارد؛ آنانى كه در
دنيا قرآن را نياموختهاند براى ترفيع درجات اخروى ناگزيرند در برزخ قرآن را آموخته
و حفظ نمايند؛ زيرا خطاب مىرسد «قرآن بخوان و بالا برو» و مىتوانند تمام
دانشهايى را كه بدان احساس نياز مىشود، مانند تفسير، فلسفه، عرفان، كلام و... از
اساتيد بزرگ بياموزند.
دليل دوم: جبران كاستىها
يكى از فوايد برزخ، جبران اعمالى است كه از انسان فوت شده است؛ اگر كسى مديون خدا و
خلق باشد، مىتواند وصيت كند تا ورثه، خواسته او را انجام دهند. بدين وسيله مؤاخذه
و عقابى براى متوفا نخواهد بود. و نيز اشك و زارىها و حسرت و ندامتها برگذشته و
توسّل به حضرت حقّ و معصومان(ع) مىتواند بسيارى از گناهان را كه در عالم برزخ مانع
تكامل است، برطرف كند؛ بدان جهت كه خود ائمه فرمودهاند ما براى شما از عالم برزخ
ترسانيم، ولى در قيامت شفاعت خواهيم كرد. از سوى ديگر بهشت و جهنم برزخى، آدمى را
براى تحمل عذاب ابدى آماده مىسازد، به طورى كه هر چه پوست بدن ذوب شود، به سرعت
مىرويد تا پيوسته گناهكار عذاب را بچشد. وضعيت مادى در كار نيست؛ همين كه روح، بدن
و جهان را رها كرد و در ماوراى طبيعت قرار گرفت، آن جا ديگر واحد زمان در كار نيست
تا بگوييم گذشت سال و ماه و قرن بيهوده است؛ زيرا در قيامت وقتى از برخى ساكنان
برزخ سؤال مىشود: چه مدت در برزخ بوديد، مىگويند: يك روز يا بيشتر!
«آلبرت انيشتين» درباره نارسايى عقل و علم بشرى و لزوم متافيزيك مىنويسد:
در تكامل فكر علمى، حقيقتى به صورت خيلى روشن، ظاهر و بارز گشته است؛ هيچ رازى در
جهان فيزيكى نيست كه به راز ديگرى در وراى خود منتهى نشود؛ همه شاهراههاى عقل و
همه كوره راههاى علوم نظرى و فرضيات و حدسيات سرانجام به فضاى بىپايانى منتهى
مىگردد كه عقل بشر از ادراك اندازه آن قاصر است؛ زيرا كه بشر به زنجير اوضاع وجود
خود بسته و در درون حدود وقيود طبيعت خويش زندانى است؛ [او] هر چه افقهاى خود را
بيشتر بسط مىدهد، به اين حقيقت بيشتر متوجه مىشود كه به قول «نيلس پوهر»
فيزيكدان معروف: ما در نمايشنامه بزرگ وجود، هم بازيگريم و هم تماشاچى؛ پس انسان
بزرگترين معما براى خود است. او به پاره كردن پرده اسرار جهانى كه در آن زيست
مىكند، موفق نمىشود... كمتر از همه متوجه شريفترين و مرموزترين استعداد خود
يعنى استعدادى كه مىتواند در فوق خود قرارگيرد و خويشتن را در حين مشاهده ببيند،
بنبستى است كه بشر را از آن گريزى نيست كه وى خود همان جهانى است كه مىخواهد به
كُنه آن پىببرد... او كه در نيمه راه بين بىنهايت بزرگ و بىنهايت كوچك متوقف
است، از هر طرف با مانعى روبهرو است و جاى آن است كه با حيرت جملهاى را كه هزار و
نهصد سال قبل «پولس» مقدس بر زبان آورد، تكرار كند و بگويد: جهان به امر خدا به
وجود آمد و در آن هر چيزى كه پيداست، ساخته و پرداخته چيزى است كه پيدا نيست!(28)
7- برزخ از نگاهى ديگر
براى روشن شدن ويژگىهاى عالم برزخ، ناگزير بايد گفت:
برزخ عالمى است كه ميان دنيا و آخرت قرار گرفته است، و گاه عالم مثالش مىگويند، در
مقابل عالم ارواح و مجردات. همانگونه كه در عالم ارواح، از ماده و آثار ماده خبرى
نيست، در جهان برزخ هم، كه حدفاصل دنيا و آخرت است، ماده در كار نيست؛ ولى بعضى از
آثار ماده، مانند: شكل و كميت و مكان را دارا مىباشد. براى توضيح بيشتر بايد گفت:
ماده جوهرى است كه صورتهاى مختلف جسمانى را مىپذيرد و مانند آب و خاك و ستاره و
ماه و انسان و حيوان و غيره است؛ ولى موجود مجرد، از همه عوارض ماده عارى است.
موجوداتى كه در عالم برزخ هستند، ماده ندارند، ولى شكل و صورت و اندازه و رنگ و بو
دارند، و مكان و زمان را اشغال مىكنند. آنها خوشحالى و ناراحتى و عذاب و لذت مادى
و معنوى دارند. گاه عالم برزخ را «عالم خيال» مىگويند؛ يعنى عالمى كه در آنجا شكل
و صورت و ويژگىهاى صورت محسوسه وجود دارد، ولى ماده ندارد. البته صورتهايى كه در
آن جا وجود دارد، از موجوداتى كه در عالم ماده و دنيا وجود دارند، قوىتر و حركت
آنها سريعتر است؛ حتى غم و اندوه و سرورشان شديدتر است؛ زيرا ماده، مانع ظهور
بيشتر اين خصوصيات است، ولى عالم برزخ چون از ماده و ماديات خالى است، اين آثار در
آن جا تجلى بيشترى دارد(29)؛ از اينرو عالم خيال، عالمى است بسيار وسيع و از ماده
قوىتر است. در توضيح مطلب مىتوان گفت: بدن افراد بشر از هر جهت محدود و مشخص است،
ولى نيروهاى باطنى، مانند: حافظه، تفكر، قوه واهمه و تخيل وجود دارد كه با اين قواى
باطنى مىتوانيم كارهاى عجيبى انجام دهيم؛ مثلاً در زمان اندكى ساختمان صد طبقهاى
در ذهن خود مىسازيم و سپس خرابش مىكنيم، يا در يك لحظه از شرق به غرب مىرويم و
يا در مدت كوتاهى كارهاى دراز مدتى انجام مىدهيم؛ پس قلمرو ذهن ما به كمك قواى
درونى، نسبت به كالبد مادى و قواى طبيعى گستردهتر و بزرگتر است؛ به همين اندازه
عالم برزخ نسبت به دنيا وسعت و عظمت دارد. از آنجايىكه عالم خواب نيز نمونهاى از
برزخ منفصل است، لذا فعاليتهاى عجيب و حركتهاى غريبى در عالم رؤيا صورت مىگيرد،
انسان در خواب همين كه اراده مىكند، بر مىخيزد و همچون فرشته سبكبال به آسمانها
پرواز مىكند و از بلندىها خود را پرت مىكند و آرام برزمين مىنشيند. گستردگى و
عظمت آخرت نيز به همين اندازه از برزخ وسيعتر و حقيقىتر است؛ بنابراين آنچه در
دنيا، در خواب مشاهده مىكنيم، فقط نمونهاى از عالم برزخ است، نه خود برزخ؛ زيرا
برزخ به اندازهاى وسيع و دقيق و لطيف است كه از دسترس حواس ظاهرى ما خارج است،
بهگونهاى كه با قواى ظاهرى قابل لمس و رؤيت نيست؛ زيرا حواس در ارتباط انسان با
عالم طبيعت و ماده مطرح مىشود، نه درباره دنيايى فراتر از ماده؛ از اينرو حقايق
برزخى نمىتواند در آيينه ماده منعكس شود، بلكه عالم ماده آنچه را كه از برزخ نشان
مىدهد، به اندازه ظرفيت و استعداد ماده است؛ همانگونه كه آثار قيامت نيز در آيينه
برزخ در صورت مثالى ديده نمىشود؛ و آنچه از واقعيات قيامت در برزخ انعكاس مىيابد،
به اندازه استعداد و فراخور گنجايش اوست(30)؛ ازاينرو ادراكات در قيامت قوىتر و
وسيعتر است، همچنان كه قواى ظاهرى انسان در عالم برزخ، از نظر گستره، بيشتر و
دقيقتر است. اگر در بسيارى از روايات، از حوادث پس از مرگ، به عذاب و ثواب قبر
تعبير مىشود، به خاطر اين است كه برزخ در وضعيت دنيا تحقق مىيابد، ولى در قيامت،
روح با بدن جسمانى مؤاخذه مىشود و پاداش مىبيند؛ آن هم در برزخ، و در قالب مثالى.
براى ترسيم اجمالى اين معنا بايد بگوييم:
اگر انسان جنبههاى وجودى خود را مورد بررسى و مطالعه قرار دهد، خواهد فهميد داراى
يك جسم مادى است كه از قوانين عمومى ماده برخوردار است، مانند: تحول، انقسام،
سنگينى و حجم. جسم مادى انسان پيوسته با تغيير و تحول همراه است و داراى ثقل و
سنگينى است. صورتى هم دارد كه با بدن است، نه در بدن؛ و بر بدن احاطه و سلطه كامل
دارد و كالبد مادى را طبق شكل خود ساخته و پرداخته مىكند، ولى سنگينى و انقسام و
تحول در آن راه ندارد.
وقتى شما به آيينه نگاه مىكنيد، صورتتان در آن منعكس مىشود، ولى از تغيير و
سنگينى اثرى در آيينه نيست، از اينرو به آيينه فشار وارد نمىشود، و تغيير محسوسى
در آن پديدار نمىگردد؛ حزن و سرور انسان هرگز به آيينه منتقل نمىشود؛ كار آيينه
فقط انعكاس صورت است، نه وزن و حجم. البته صورت برزخى غير از شكل و شمايل خارجى است
كه در آيينه نقش مىبندد؛ مضافاً بر اينكه صورت خارجى در آيينه ظاهر نمىشود، بلكه
آيينه موج را شكسته و انسان به خاطر شفاف بودن سطح آيينه و بازگشت شعاع، چشم، چهره
خود را مشاهده مىكند. اين مثال را از باب تشبيه معقول به محسوس و به خاطر نزديك
شدن ذهن به مقصودمان آورديم، تا صورت برزخى نامأنوس نباشد و ذهن آماده پذيرش
اينگونه حقايق گردد.
8- آيا در برزخ خواب هست؟
در برزخ خواب به مفهوم دنيوى آن نيست، ولى آنگونه هم نيست كه خواب به طور مطلق در
آن جا نباشد. اگر خواب به معناى غفلت از واقعيات باشد، ما در طول زندگى دنيا همواره
خوابيم!
حال دنيا را چو من پرسيدم از فرزانهاى
گفت يا خواب است، يا باد است، يا افسانهاى
از مجموع آيات و احاديث برمىآيد كه در عالم برزخ به طور كلى سه گروه با حفظ درجات
زندگى مختلفى دارند:
1. مؤمنان خالص كه از نعمتهاى بهشتى به طور محدود بهرهمندند و دعا مىكنند كه
رستاخيز برپا شود؛
2. سردمداران كفر و ضلالت و نفاق در عين اين كه صبح و شام بدن برزخى آنها به آتش
جهنم برزخى عرضه مىشود، آرزو مىكنند كه قيام برپا نشود؛
3. مستضعفان گروهها و امتهايى هستند كه نه از نعمت برخوردارند و نه از عذاب.
اينها غالب اوقات در حال خواب و يا غفلت و بى خبرى به سر مىبرند، ولى در قيامت
بيدار مىشوند، آياتى بر اين حقيقت دلالت دارد:
الف) «يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا؛(31) اى واى چه كسى ما را از خوابگاهمان
برانگيزانيد».
از واژه «مرقد» پيداست كه برزخ براى بعضى از ارواح به منزله خوابگاه است.
ب) «گروهى از مجرمان با برپايى قيامت سوگند ياد مىكنند كه ساعتى بيش در عالم برزخ
زيست نكرده بودند... ولى به زودى آنان كه علم و ايمان دارند به آنان مىگويند: مدت
زيادى در برزخ بوديد و اكنون قيامت برپا شده است»(32).
ج) قرآن از زبان عزير چنين بيان مىدارد: «لبثت يوما أو بعض يوم(33)؛ گمان دارم يك
روز يا قسمتى از روز را درنگ كردم». در ادامه مىفرمايد: «بلكه صد سال است كه درنگ
كردهاى». با توجه به اين كه هر كس مىميرد و روحش به عالم برزخ منتقل مىشود، با
وجود اين حضرت عزير(ع) از مدّت زندگى برزخى خويش آگاهى دقيقى نداشته است، با اين كه
ارواح در عالم برزخ از صبح و شام به تبع حيات دنيوى آگاهى دارند؛ زيرا رواياتى
داريم كه ارواح هر كجا كه بروند خواه به زيارت يا سياحت، شب هنگام به مقرّ خود بايد
بازگردند، مضافاً بر اين كه نعمت و عذاب برزخى در دو نوبت (صبح و شب) بر آنان عرضه
مىشود. بنابراين، سخنان بعضى از ارواح در مورد كوتاهى توقفشان در برزخ با تعابيرى
چون ساعت، روز و قسمتى از روز، دليل بر اين است كه اغلب در حالتى شبيه به خواب به
سر مىبرند. البته بايد توجه داشت كه براى اثبات وجود خواب در برزخ نمىتوان به
ماجراى اصحاب كهف تمسّك جست، چون آنان سيصد سال در خواب بودند و روح ملكوتى آنان با
حيات حيوانى در ارتباط بود، ولى عزير مرده بود.
پيامبر بزرگوار اسلام فرمود:
اَلنّاسُ نِيامٌ فَاِذا ماتُوا اِنْتَبَهُوا؛
مردم در خوابند، وقتى مىميرند بيدار و آگاه مىشوند.
بنابراين اگر عالم برزخ را با قيامت مقايسه كنيم، يك نوع خواب است، و قيامت، بيدارى
و هشيارى است. قرآن مىگويد:
هنگامى كه قيامت بر پا مىشود، با نفخ صور اول همگى مىميرند و با صور دوم زنده
مىشوند. وقتى ملائكه از مدت اقامت آنها در برزخ مىپرسند، مىگويند: يك روز يا نصف
روز در آنجا بوديم!(34)
بنابراين اگر با ديد عميقى نگاه كنيم، تمام عالم برزخ نسبت به قيامت، خواب است، ولى
روايات مىگويد: بعضى از ارواح ضعيف و مستضعف - كه نه از عذاب برزخ برخوردارند و نه
از نعمتهاى آن بهرهمندند و در دنيا هم وجودشان جهت مثبت و منفى نداشته است - در
عالم برزخ مانند انسان خوابيدهاند و از برزخ جز يك ترسيم خواب آلود، چيزى بيش
ندارند!
از آنرو كه برزخ تا اندازهاى به نمودهاى قيامت شباهت دارد و در واقع نمونه و مثال
ناقصى از قيامت است، عالم مثالش گويند؛ همانگونه كه دنيا نمونه ناقصى از برزخ است.
در مثال گذشته آيينه از خود تصويرى ندارد؛ رنگ و شكل و كم و كيفى درآ ن نيست و صورت
و رنگ و شكل آن پيرو شكل خارجى است. در عالم برزخ نيز صورتها و الگوهايى كه
موجوديت پيدا مىكند، تابع زشتى و زيبايىهاى معنوى و زاييده ملكات كفر و ايمان و
عقايد انسان است امام صادق(ع) فرمود:
هنگامى كه مؤمن را در قبر مىگذارند، دو فرشته (نكير و منكر) از، پروردگار، دين و
پيغمبر او مىپرسند و مؤمن پاسخ صحيح مىدهد؛ پس آن گاه به اندازه شعاع ديد و
بينايى چشمش قبر او را وسعت مىدهند.(35)
ترديدى نيست مقصود از وسعت دادن قبر، بزرگ كردن ظاهرى آن نيست، همچنان كه مقصود از
قبر، قبر خارجى نمىباشد؛ بلكه گشايش مناسب با برزخ مقصود است. جالب اين است كه اين
وسعت معنوى، به مقدار بصيرت و شعاع ديد انسان است. بىگمان شعاع ديد اصحاب يمين و
شهدا و مقربان و مخلصان با هم متفاوت است؛ از اينرو قلمرو قدرت آنها و برخوردارى
از نعمتهاى برزخى نيز مختلف خواهد بود. كميت و كيفيت عمل و خلوص و انگيزههاى
كردار و تقوا و ايمان هر فرد، در وضعيت برزخ او مؤثر است؛ در حديث قدسى آمده است:
اَعْدَدْتُ لِعِبادىَ الصَّالحينَ ما لا عينٌ رَأتْ وَ لاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ
لاَخَطَر عَلى قَلبِ بَشَرٍ فَهُوَ ما اُطْلِعْتُكُمْ عَليه اِقْرَأُوا إنْ شئتم:
فَلاَ تَعْلَمْ نَفسٌ ما اُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْيُنٍ(36)»؛(37)
براى بندگان صالحم نعمتهايى آماده كردهام كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه
تاكنون به قلب بشرى خطور كرده است؛ و آن چيزى، است كه شما را بر آن مطلع ساختم؛
بخوانيد اين آيه را: هيچ كس نمىداند چه پاداشهاى مهمى - كه مايه روشنى چشمهاست -
براى مؤمنان نهفته شده است.
9- تأثير عوامل غيب در شهود
انسان كه از دنيا مىرود، روحش در قالب مثالى - كه به شكل و صورت دنيوى است - قرار
مىگيرد، و يا اينكه روح با قدرت و خلاقيتى كه دارد، جسم مناسبى براى خود مىسازد
و در همان حال علاقه و رابطه خود را از بدن مادى قطع نمىكند؛ مانند شخص خوابيده كه
ارتباط روح او با بدن كمتر مىشود، ولى قطع رابطه صورت نمىگيرد. بدن انسانِ
خوابيده سرد مىشود، و اگر پوششى روى بدنش نباشد، سرما مىخورد؛ ولى در حال مرگ،
قطع رابطه روح از بدن بيشتر است؛ از اينرو تمام دستگاههاى بدن و تنفس تعطيل شده
و قلب از حركت بازمىماند؛ لذا به هنگام مرگ روح، بدن خود را مىبيند و به دنبال او
تا قبر مىرود. به خاطر همين ارتباط است كه قبور ائمه اطهار(ع) و علما و نيكان و
شهداى راه خدا، منشأ بركات و محل فرود رحمت و استجابت دعاست، و مخاطب سلام و درود،
ارواح برزخى آنهاست، نه بدن جسمانى دفن شده. براى خوشنودى روح مؤمن است كه بايد
بدنش غسل و كفن شود و با احترام خاصى دفن گردد.
10- بدن مثالى چيست؟
روايات فراوانى هست كه روح انسان در قالبى مثل كالبد دنيوى قرار مىگيرد، ولى معلوم
نيست اين قالب مثالى از پيش، ساخته شده يا پس از مرگ ساخته مىشود، يا قالبى است كه
هميشه همراه روح است(38)؛ و روح توسط آن جسم لطيف با بدن مادى در دنيا مرتبط است،
يا روح انسان با قدرت و خلاقيتى كه دارد، جسم مثالى براى خود مىآفريند و به آن
تعلق پيدا مىكند.
ممكن است ارواح پس از جدايى از بدن، يك نوع تجسمى پيدا كرده و بدين وسيله يكديگر را
بشناسند. به هر حال عقايد گوناگونى وجود دارد، ولى به اتفاق آرا جسم برزخى، شبيه
قالب دنيوى است؛ از اين رو ارواحى كه در دنيا با هم آشنا بودهاند، پس از مرگ
يكديگر را شناسايى مىكنند. بعضى از روايات مىگويد:
ارواح مؤمنان در بهشت برزخى در كنار درختى، به صورت جسم بشرى قرار دارند و به همين
خاطر يكديگر را مىشناسند و از حال هم مىپرسند و هنگامى كه روح تازهاى بر آنها
وارد شود، مىگويند: فعلاً او را رها كنيد كه از هول و هراس عظيمى جدا شده است. سپس
از او مىپرسند: فلان مرد يا زن چه شد؛ اگر بگويد هنوز زنده است، به رحمت خدا و
نجات او اميدوارند، ولى اگر بگويد قبل از روح مرده است، ارواح مىگويند: اى واى
سقوط كرد و به ذلت و بدبختى گرفتار شد.(39)
ابو بصير از امام صادق(ع) درباره ارواح مؤمنان پرسيد. امام فرمود:
ارواح مؤمنان در غرفههايى از بهشت سكونت دارند؛ آنها از غذاى بهشتى تناول كرده و
از آشاميدنىهايش مىآشامند و مىگويند: پروردگارا! قيامت را برپاى دار و به آنچه
وعده دادى، وفا كن و آخرين فرد ما را به اولين ما ملحقساز!(40)
در حديث ديگرى وضع كافران و ملحدان اينگونه مشخص مىشود:
آنان از خوراكىها و نوشيدنىهاى دوزخ، در برزخ مىخورند و مىآشامند و مىگويند:
پروردگارا! رستاخيز را برپاى مدار و آنچه را به ما وعده دادى، اجرا مكن!(41)
همچنين در كافى روايتى مىگويد:
مؤمن بستگان خود را در دنيا مىبيند و اعمالى را كه دوست دارد از آنها سرزند،
مشاهده مىكند و آنچه كه باعث ناراحتى اوست، ازوى مستور مىماند، ولى كافر، اعمال
زشت بستگانش را مىبيند، ولى خوبىهاى آنها را نمىبيند، و اين يك نوع پاداش و
كيفرى است كه مؤمن و كافر در عالم برزخ مىبينند.(42)
در روايت ديگرى آمده است:
مؤمن اعمال خوب اقوام و نزديكانش را مشاهده مىكند، و دو فرشته به هنگام ملاقات و
نزديك شدن روح با نزديكانش او را همراهى مىكنند.(43)
11- برزخ از منظر ملل و نحل
با اينكه اديان كهن به خاطر گذشت زمان و خيانت بدعتگذاران دچار حذف و يا تحريف شد،
ولى مسائلى در مورد برزخ و قيامت باقى ماند كه نشانگر وحدت اديان و قطعى بودن زندگى
برزخى است، و ما نمونهاى از آن را ذكر مىكنيم.
عالم پس از مرگ از ديد يهوديان
در تورات - كه منتسب به حضرت موسى است - گفتگويى از برزخ و قيامت نيست؛ و يهوديان
معتقدند: پاداش بدكاران در همين دنيا به آنها داده مىشود. و خداى بنىاسرائيل از
كيفر و مجازات جنايتكاران در دنيا غفلت نخواهد ورزيد!
ولى بايد گفت: بسيارى از نيكوكاران اكنون گرفتار رنج و عذابند و فرومايگان در دنيا
در لذت و نشاطند. اين سؤال در ماجراى ايوب به خوبى مشهود است و تاكنون براى
بنىاسرائيل به صورت معماى حل نشدنى باقى مانده است. اينك خلاصه گفته تورات را - كه
در بردارنده افكار يهود است - بازگو مىكنيم.
در بخش سيزدهم از سفر ايوب، گفتگوى او با يارانش درباره خداوند متعال و رنجهاى
فراوانش اينگونه است:
هرگاه خدا مرا بميراند، من نسبت به او اميدوار و آرزومند خواهم بود؛ جز اينكه در
پيشگاهش نسبت به راه و رسم خودم كه با چنين مصايب و گرفتارىها دست به گريبانم،
تقاضاى دليل و برهان خواهم كرد و علت گرفتارىهايم را خواهم پرسيد.(44)
از اين بيان، به خوبى معلوم مىگردد به مجرد فرا رسيدن مرگ، انسان نمىميرد؛ البته
سخنى كه از ايوب نقل شده، زبان حال بنىاسرائيل است كه مىخواهند با كوتهبينى
مادىگرايانه خود، علت حوادث و سرنوشت غمبار بشرى را درك كنند! آنها مىگويند:
ايوب كه بيش از همه با تقوا و امين بود، چرا همه چيز خود را از دست داد و همه عناصر
يك تراژدى در زندگى برايش فراهم آمد؟!(45)
عالم برزخ در آيين زرتشت
طبق نقل برخى از مورخان زرتشتى، ميان بهشت و دوزخ، برزخى است، كه نه عذابهاى
جسمانى دوزخ و نه شادمانى و كاميابىهاى بهشت را داراست. آن جا از پاداش و مكافات
خبرى نيست و جايگاه ارواح كسانى است كه اعمال بد و نيك آنها برابر بوده است. اين
دسته از روانها در آن جا براى روز رستاخيز دقيقه شمارى مىكنند تا «سوشيانت» ظهور
كند و رستاخيز جسمانى مردگان را سبب شود.(46)
برزخ از نظر مصريان
مصريان معتقد بودند روح افراد در يك وادى در زيرزمين به موازات رود نيل قرار دارد.
جهان زيرين به وسيله رشته جبالى از مصر جدا مىشود و اين جدايى تنها به واسطه راه
تنگ و گذرگاهى تاريك و ظلمانى است كه از آن خورشيد و ارواح مردگان قادرند بگذرند!
روح در راه خود از گذرگاههاى مهيب و هراسناكى مىگذرد كه مسكن غولان و اهريمنان
است. در راه اين وادى دروازههاى متعدد و دروازبانهاست، كه ارواح بعد از عبور از
اين راه، به رودخانه خروشان و بزرگى مىرسند؛ سپس كرجىبان پيرى همچون «شارون» (از
اساطير يونانى) ارواح را سوار كرده و به قلمرو «اوسى ريس» مىرساند، ولى پيش از
آنكه ارواح به قلمرو مردگان برسند، بايد از مرحلهاى به نام داورى مردگان
بگذرند.(47)
در آيين مغان عناصر ما بعدالطبيعه بسيارى وجود داشت... عقيده به رستاخيز و
برانگيختگى ارواح و بقاى روح نيز نزد مغان رواج داشته است.(48)
برزخ در آيين بودايى
در اين آيين كه ششصد سال قبل از ميلاد مسيح آغاز شده، عقيده به تناسخ وجود ندارد،
اما عقيده به بخشش و رحمت خدا براى رسيدن به روح بزرگ «نيروانا» وجود داشته و از
اصول مذهب به شمار مىرود. از سفارشى كه بودا به هنگام مرگ به رهبانان و پيروان خود
مىكند، ايمان او را درباره زندگى پس از مرگ در مىيابيم:
اى گروه رهبانان! بدانيد به دنيا آمدن و سپس پيرى و بيمارى و مرگ براى آدمى دردناك
و گرانبار است... اساس و مايه تمام گرفتارىها و سيه روزىهاى بشر، تشنگى است؛
انسان به خاطر حرص در شهوات و لذتها به اين جا و آن جا كشيده مىشود؛ اين عطش
سهگونه است: عطش لذتخواهى و خوشگذرانى، علاقه مفرط به زندگى، حرص به مال اندوزى و
افزونطلبى. بدانيد مبارزه با جاهطلبى و شهوات فريبنده و خود كامگى مىتواند شما
را نجاتدهد.
در پايان لازم به ذكر است كه به صورت كلى سه گروه، به زندگى پس از مرگ و برزخ
اعتقاد داشتهاند:
1. پيروان مذاهب؛
2. اقوام باستانى؛
3. حكما و فيلسوفان.
عقيده پيروان اديان گفته شد و عقيده دو گروه اخير را گذرا بيان مىداريم:
اقوام باستانى
بسيارى از اقوام وحشى و نيمه متمدن عقيده داشتند پس از مرگ ارواح در زير تودههاى
خاك در جوار مردم دنيا زندگى جديدى را آغاز مىكنند و به شكل ديگرى به زندگى ادامه
مىدهند و رنجها و خوشىها را در زير خاك احساس مىكنند آنها به خاطر همين عقيده،
وسائل و لوازم زندگى را در كنار مردگان دفن مىكردند، و مردهها را در مكان وسيعى
دفن مىكردند تا تنگى جا نداشته باشند. تحقيقات جامعه شناسان نشان مىدهد تمام
اقوام باستان به زندگى پس از مرگ اعتقاد داشتند.
عقيده فلاسفه و حكما
دفاعيات سقراط نشان مىدهد فيلسوفان نيز بر اين باور بودند؛ وى مىگويد:
امر از دو صورت خارج نيست؛ يا كسى كه مىميرد، هيچ مىشود؛ پس ديگر چيزى درك
نمىكند، يا چنانكه مىگويند: مرگ، گذر كردن نفس است از جايى به جايى ديگر. هر گاه
شق اول درست باشد، بىشك مرگ، خوابى است آسوده، كه هيچ نوع رؤيا آن را پريشان
نمىسازد. اما اگر مرگ، گذرگاهى بيش نباشد و اين سخن راست از كار درآيد كه آنجا
ميعادگاه همه مردم است، چه نعمتى از اين بهتر! چون ممكن است در دنيا شخص، گرفتار
كسانى باشد كه مدعى عدالتند، ولى در آخرت با دادگران حقيقى كه در زندگى عادل
بودهاند -و گفته مىشود آن جا بر مسند قضا تكيه زدهاند - همنشين خواهد بود؛ آيا
اين مسافرت ارزش ندارد؟!
در رساله فيدون، سقراط در زندان با شاگردانش حرف مىزند، و عالم پس از مرگ را
اينگونه ترسيم مىكند:
اگر مرگ، پايان همه چيز بود، مراقبت و تزكيه نفس اهميتى نداشت، ليكن اگر روح انسان
هميشه زنده باشد، صفت ذاتى خود را، چه بد و چه خوب، با خود به جهان غيب مىبرد و
حيات ابدىاش به آن بستگى دارد.(49)
پاورقى:
1. مؤمنون (23) آيه 99 - 100.
2. منافقون (63) آيه 10.
3. يس (36) آيه 27.
4. يس (36) آيه 27.
5. آل عمران (3) آيه 169 - 170.
6. غافر (40) آيه 46.
7. «اِنَّ هَذا في النّارِ البَرْزَخِ قَبْلَ الْقِيامَةِ إذْ لاغَدُوَّ وَلاعَشىٌّ
في الْقِيامَةِ». (رساله معاديه، ص 125).
8. مريم (19) آيه 62.
9. انسان (76) آيه 14.
10. هود (11) آيه 107.
11. بيش از پنجاه روايت - در اين باره - از طرق مختلف وارد شده است؛ علامه مجلسى در
بحار، ج3، ص168 مىنويسد: «ثواب و عقاب در برزخ مورد اتفاق نظر امت اسلامى - در
گذشته و حال - است و بسيارى از ملتهاى مذهبى بدان معتقدند؛ و مسلمانها - جز تعداد
انگشت شمارى - منكر آن نشدهاند. احاديث مربوطه از طريق شيعه و سنى به تواتر رسيده
است. حكيم طوسى در تجريد مىگويد: عذاب قبر حقيقت دارد؛ زيرا از نظر عقل امكانپذير
و از طريق وحى هم روايات زيادى وارد شده است. مرحوم مفيد مىگويد: از ائمه هُدى
نقل شده است: هر مردهاى در قبر عذاب نمىشود، بلكه از ميان كفار، كسانى كه در كفر
خالص شدهاند، عذاب مىشوند و همچنين هر كسى كه به راه خدا رفته، از نعمتها
بهرهمند نمىشود، بلكه آنكه مجسمه ايمان است، از نعمت برخوردار مىگردد و كسانى
كه غير از ايندو گروهند، به حال خود رها مىشوند».
12. غافر (40) آيه 11.
13. فصلت (41) آيه 30.
14. فرقان (25) آيه 22 - 24.
15. توبه (9) آيه 106.
16. نساء (4) آيه 97 - 99.
17. بحارالانوار، ج7، ص103.
18. همان، ج6، ص242.
19. فروع كافى، ج3، ص244.
20. همان.
21. يس (36) آيه 26.
22. «عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مىشوند». «غافر (40) آيه 46».
23. اشاره به آيه 169 سوره آل عمران.
24. آيةاللّه قزوينى، بحث شريف معاد، ص72.
25. بحار الانوار، ج 6، ص218، باب احوال البرزخ، حديث 12.
26. شرح اسفار، ص 917 الى 921.
27. آيين انقلاب، گردآورى سخنان حضرت امام(ره)، ص 31 - 33.
28. جهان و انيشتين، ترجمه احمد بيرشك، ص132 - 133.
29. مقصود از عالم خيال، خيال منفصل است، نه خيال متصل؛ كه عبارت باشد از قوه خيالى
كه با بدن خاكى آميخته است، بلكه مانند حركت انسان در عالم خواب نمايان مىشود،
همانگونه كه عالم برزخ را نيز مثال منفصل مىگويند؛ چون مثال متصل، همان برزخ
انسان خاكى است كه ميان بدن و روح او موجود است.
30. جسمى كه در ميان قبر قرار مىگيرد، غير از صورت مثالى و خيالى خود اوست، كه در
عالم خواب مشاهده مىشود و در برزخ واقعيت پيدا مىكند؛ از اينرو سؤال و جواب و
عذاب قبر با بدن مثالى است، نه جسم خاكى؛ بدن خاكى نه حركتى دارد و نه چشم و گوش و
عقلى برايش متصور است. بدن خاكى چه بپوسد و چه نپوسد، مسألهاى نيست، زيرا بدن
مثالى او زنده است.
31. يس (36) آيه 52.
32. روم (30) آيه 55 و 56.
33. بقره (2) آيه 259.
34. كهف (18) آيه 19.
35. صدوق، امالى، ص174.
36. سجده (32) آيه 17.
37. كلمة اللّه، ص 134، (به نقل از اسرار الصلوة شهيد ثانى و تفسير حسن طبرى).
38. قالب «پريسپرى» يا جسم برزخى كه اسپرتيسمها به آن معتقدند.
39. فروع كافى، ج1، ص67 (چاپ سنگى).
40. همان.
41. محاسن برقى، ج1، ص178.
42. فروع كافى، ج1، ص62 و 63.
43. فروع كافى، ج1، ص62 و 63.
44. تورات، باب 13، (سفر ايوب).
45. رساله پژوهش از واقعيت.
46. تاريخ اديان، ص241، (با تلخيص).
47. بيانالاديان، ص161 - 162.
48. همان، ص353.
49. رساله اريطون، به نقل از رساله فيدون.