بخش ششم : جهان پس از مرگ(2)
1- زندگى برزخى
حيات پس از مرگ از مشكلترين مسائل بشرى و از مهمترين نيازهاى انسانهاست. بشر از
ديرزمان به دلايلى تلاش كرده سرنوشت پس از مرگ را دريابد، و اين حقيقت ماوراى طبيعت
را درك كند. يكى به دنبال شناخت اين مجهول بوده و ديگرى مىخواسته حس كنجكاوى خود
را ارضا كند؛ ديگرى به منظور تفسير و توجيه فلسفه آفرينش انسان و جهان بوده است،
زيرا انسان از قرنهاى متمادى مىخواهد بفهمد آيا فرجام جهان - كه خود نيز جزئى از
آن است - نابودى و نيستى است؟ آيا جهان آفرينش و نژاد بشر براى ابديت ساخته شده
است، يا براى فنا؟ آيا پس از مرگ شعله زندگى خاموش مىشود، يا حيات باشكوهترى آغاز
مىگردد؟ آيا با فرو ريختن نظام كنونى، جهان ابدى ديگرى به وجود خواهد آمد؟ آيا
فداكارىها و ايثارها در گستره جهان ناپديد مىشود؟ اگر كسى خدمت كند يا خيانت،
تفاوتى ندارد؟ آيا به بيدادگرىهاى ستمگران رسيدگى خواهد شد؟ آيا آرمانهاى والاى
بشر - كه از اعماق جانش برمى خيزد - رنگ تحقق به خود خواهد گرفت، يا به همراه خودش
زير خاك مدفون خواهد شد؟ آيا حيات باطراوت و پرخروش دنيا، بعد از مرگ، به سكوت و
ركود مبدل مىشود؟ آيا اين خاموشى تا بىنهايت ادامه پيدا مىكند، يا وداع اين
جهان، سرآغاز زندگى عالىتر و پرفروغترى است؟ هماهنگى و نظم عميق و دقيق در مجموعه
جهان از وجود عدالت، حكايت ندارد؟ آيا دنيا بىحساب و نظم است و هرج و مرج بر همه
جا حكومت دارد؟ آيا روزى فرا مىرسد كه همه طغيانها و بىعدالتىها پايان پذيرفته
و كيفر و پاداش اعمال هر فرد را كف دستش بگذارند؟ اگر بعد از مرگ خبرى نيست، پس چرا
مىترسيم؟ خائنان بيشتر از همه مردم از هيولاى مرگ هراسانند، و در مقابل مؤمنان
راستين، مرگ را با آغوش باز مىپذيرند و علىوار مىگويند: سوگند به پروردگار!
پروايى ندارم از اينكه به سوى مرگ حركت كنم، يا مرگ بر من وارد شود. به خدا قسم!
پسر ابوطالب به مرگ علاقهمندتر از كودك به پستان مادر است.(1)
مرگ اگر مرد است، گو نزد من آى
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من از او جامى ستانم بىنظير
او زمن زلفى ستاند رنگ رنگ
اين چراها و لطافتها از اعماق روح بشرى سرچشمه گرفته و فيلسوفان و متفكران
غيرمذهبى، پاسخى قانع كننده و آرام بخش به انسان ندادهاند! آنها براى دلدارى و
تسلاى خاطر انسانها، اشعارى سروده و الفاظى بافتهاند، ولى نه، خود قانع شدهاند و
نه، ديگران آرام گرفتهاند! البته عذر آنها موجه است، زيرا جنين كه در پشت پردههاى
سياه و تاريك رحم زندگى مىكند، كجا مىتواند فضاى روشن و گسترده جهان را درك كند؟!
او گمان مىكند هرچه هست، همين رحم مادر است! انسانى كه در محدوده جهان ماده زندگى
مىكند، نمىتواند عالم پس از مرگ را دريابد؛ زيرا از يك سو پردههاى سياه و ضخيم
محسوسات جلوى ديد او را گرفته، و از طرف ديگر انس و حرص به زندگى مادى عقل وى را از
درك ابديت بازداشته است. مولوى مىگويد:
گر جنين را كس بگفتى در رحم
هست بيرون عالمى بس منتظم
يك زمين خرمى با عرض و طول
اندر او صد نعمت و چندين اكول
كوهها و بحرها و دشتها
بوستانها، باغها و كشتها
آسمان بس بلند و پرضيا
آفتاب و ماهتاب و صدسها
در صفت نايد عجايبهاى آن
تو در اين ظلمت چهاى در امتحان
خون خورى در چار ميخ تنگنا
در ميان حبس انجاس و عنا
او بحكم حال خود منكر بُدى
زين رسالت معرض و كافر شدى
كاين محال است و فريب است و غرور
زان كه تصويرى ندارد وهم كور
همچنان كه خلق عامى در جهان
زان جهان ابدال مىگويندشان
كاين جهان چاهى است بس تاريك و تنگ
هست بيرون عالمى بىبو و رنگ
هيچ در گوش كسى زيشان نرفت
كاين طمع آمد حجابى ژرف و زفت
همچنان كه آن جنين را طعم خون
كان غذاى اوست در اوطان دون
از حديث اين جهان محجوب كرد
خون تن را بردلش محبوب كرد
برتو هم طعم خوشىّ اين جهان
شد حجاب آن خوشى جاودان
طعم ذوق اين حيات پرغرور
از حيات راستينت كرده دور
پس طمع كورت كند نيكو بدان
بر تو پوشاند يقين را بىگمان
از طمع بيزار شو چون راستان
تا نهى پا برسر آن آستان
كاندر آن در، چون درآيى، وارهى
از غم و شادى قدم بيرون نهى
يَعْلَمونَ ظاهِراً مِنَ الحَيوةِ الدُّنيا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ
غافِلونَ؛(2)
ماده پرستان از زندگى دنيا فقط ظاهر آن را مىفهمند و از آخرت [كه مرحله نهان و
واقع حيات و پايان كار است]، غافل و ناآگاهند.
بدبختى بشر اين است كه براى شناخت تمام اسرار جهان از معيارهاى مادى استفاده
مىكند. او غافل از اين است كه با موازين مادى، فقط جنبههاى طبيعى قضايا را
مىتواند بسنجد، نه جنبههاى غيبى را. فيلسوفان الهى به مدد وحى و دستيارى علم و
عقل، به كشفيات جالبى دست يافتهاند و معقولترين پاسخ را به پرسشهاى انسان
دادهاند؛ جوابهايى كه با وجدان و سرشت بشر سازگار است و عقل و منطق نيز آن را
تأييد مىكند، و نيز با حركت علمى خواناست. از ديد ما مرگ هر چه باشد، پايان زندگى
بشر نيست، بلكه آغاز مهمترين حوادث و رويدادهاست، كه اولين گردنه آن، زندگى برزخى
است؛ زيرا انسان با مردن، وارد صحنه عظيم رستاخيز نمىشود، بلكه بايد مراحل حساسى
را بپيمايد، تا به مرحله قيامت برسد؛ چون رستاخيز يك انقلاب كلى و بنيادى است، كه
همه پديدهها را دربر مىگيرد. رستاخيز، تحولى است كه نظام كنونى را به هم مىريزد
و طرحى نو و نظام جديدى مىسازد، ولى انسانها كه پيوسته مىميرند، پيش از قيامت،
در عالم برزخ زندگى مىكنند.
نخست بايد ديد برزخ چيست؟ زندگى برزخى چگونه است؟ و ديدگاههاى مختلفى كه در اين
زمينه وجود دارد، كدامند؟ و فلسفه وجودى آن چيست؟
2- برزخ از نظر فرهنگها
برزخ - همانگونه كه از نامش پيداست - به معناى حاجز، مانع، حائل و حد فاصل بين دو
چيز است. در قرآن كريم برزخ به همين معنا به كار رفته است: «مَرَجَ الْبَحرَيْنِ
يَلْتَقيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لايَبْغيانِ؛(3) دو دريا را به هم آميخت كه با هم
برخورد كردهاند، ولى بين آن دو برزخ و حد فاصلى قرار دارد كه بر يكديگر وارد
نمىشوند و به هم نمىآميزند».
در آيه ديگر مىفرمايد: «وَجَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحجُوراً؛(4) و
در ميان آنها برزخى قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (گويى به هم مىگويند:) دور باش
و نزديك نيا». در اين دو آيه برزخ به مفهوم مانع و حد فاصل بين دو چيز است. از
اينرو پردهاى كه بين زرده و سفيدى تخم مرغ و مانع اختلاط آن دو است، برزخ ناميده
مىشود. برزخ به مثابه سدى است كه بين دو چيز قرار گرفته باشد. بعضى از متفكران كه
معتقدند در برزخ عذابى جز حسرت و افسوس وجود ندارد، برزخ را سدى بين اعمال و نتايج
آن مىدانند. عدهاى مىگويند برزخ سدى براى عدم بازگشت به دنيا و مانعى براى رسيدن
به آخرت - پيش از قيامت - است.
برخى به دليل اينكه در آن وضع زندگى نه جنبه معنوى خالص دارد و نه مادى محض، و فقط
بعضى از لوازم مادى همچون شكل و مقدار و آن چه از اعراض شمرده مىشود، وجود دارد،
برزخش گفتهاند. عالم برزخ در واقع نمونه و مثالى از حيات اخروى و تتمه زندگى دنيوى
است و در اصطلاح مذهبىها به نقطه مرزى بين دنيا و آخرت گفته مىشود.
3- برزخ از نظر وحى و عقل
براى اثبات وجود عالم برزخ - قطع نظر از قرآن و سنت - از عقل و برهان مىتوان مدد
گرفت. تمام دلايلى كه درباره تجرد و بقاى روح آورده شده و حيات روح را پس از كالبد
مادى اثبات مىكند، بهگونه غير مستقيم زندگى برزخى را نيز اثبات مىكند؛ زيرا
ارواح پس از قطع رابطه از بدن دنيوى در وضع خاصى قرار مىگيرند كه آن را عالم برزخ
مىنامند. در اينجا دلايل گذشته را مرور مىكنيم تا اين حقيقت روشن گردد:
تجرد و بقاى روح
دلايلى براى اثبات وجود روح و استقلال آن از جسم آورديم و ثابت شد غير از جسم و
حواس ظاهرى نيرويى به نام روح نيز وجود دارد كه قوانين عمومى و خصوصى ماده بر آن
جارى نمىشود، كه از جمله آنها ضعف و پيرى و انحلال و زوالپذيرى است. روح با مرگِ
جسم نمىميرد، بلكه باقى و ماندگار است. جايگاه ارواح پس از انقطاع از ابدان حيات
برزخى است.
اسپرتيسم (احضار ارواح)
احضار ارواح و ارتباط زندگان با مردگان قابل انكار نيست، گر چه مدعيان دروغين
بسيارى دارد، ليكن موارد قطعى و راستين آن اندك نيست. حتى در اروپا منكران بقاى روح
به مجامع روحى دعوت شده و پس از آزمونهاى فراوان و گوناگون سرانجام به وجود عالم
ارواح اعتراف كردهاند.(5)
تنويم مغناطيسى
امروزه برخى انسانها را به خواب مصنوعى فرو مىبرند و روح آنها را در مكانهاى
مختلف سير مىدهند. اين عمل به قدرى با سرعت و دقت انجام مىگيرد كه نمىتوان گفت
تلقين است، گرچه در اين آشفته بازار ترفندها و تزويرهايى به چشم مىخورد، ولى
فرستادن ارواح به دورترين نقاط جهان و رهايى روح از بدن كه گاهى به مرگ «مديوم»
(ميانجى) مىانجامد، قابل انكار نيست. ارواح پس از خروج از وضع كنونى مىتوانند با
سرعتى حدود سرعت نور بدون وسيله و مركب سريعالسير به اقصى نقاط جهان بروند و
اطلاعاتى را بازگو كنند كه با معيارهاى مادى قابل قبول نيست. سير ارواح با اراده
صورت مىگيرد. حتى ديده شده «مديوم» را به سنين گذشته برده و او حوادثى را كه برايش
اتفاق افتاده، بازگو مىكند و بدين وسيله بعضى از بيمارىهاى روانى را معالجه
مىكنند.
آن وضعيتى كه ارواح پس از رهايى از كالبد مادى مىتوانند بدون وسيله و احساس مانع
حركت كنند، عالم برزخ ناميده مىشود.
خوابها و رؤياهاى راستين
انسان در عالم خواب به سير و سياحت مىپردازد. به نقاط مختلف جهان سفر مىكند و
ساعتها با خاطراتى به سر مىبرد و با اشخاصى حرف مىزند و خود را سبكبال احساس
مىكند، به طورى كه از بلندترين قلهها به آرامى خود را به زمين مىرساند؛ اطلاعات
دقيقى به دست مىآورد و پس از بيدارى و نگاه به ساعت مىبيند يك ساعت بيشتر
نخوابيده است! اما آنچه بر او گذشته است، با يك يا چند ساعت جور در نمىآيد! پيداست
در آن وضعى كه زمين و زمان را سريعاً درمىنوردد، آنجا عالم برزخ است، نه دنياى
مادى. شكل و صورت ماده محفوظ است، اما از وزن و مقدار خبرى نيست.(6)
به يارى براهينى كه براى اصل وجود جهان بازپسين گفتيم اصل وجود جهان ديگر ثابت و
اجمالاً روشن مىشود، ليكن چگونگى آن را بايد از طريق وحى به دست آوريم. كه اكنون
به بحث از آن مىپردازم.
4- چهره و ماهيت عالم برزخ
براى شناخت ماهيت برزخ بايد به اين نكته توجه كرد كه هر كدام از عوالم هستى، نظام و
احكام مخصوصى دارد. جهان مادى داراى نظامات ويژه و احكام خاصى است كه بر تمام مظاهر
و پديدهها حكومت دارد. عالم برزخ نيز ماهيت و احكام و آثار مخصوصى دارد كه بايد آن
را شناخت. جهان برزخى وسيعتر و بالاتر از عالم ماده و محيط بر آن است. باطن و
ملكوت اين جهان برزخ است. انسان در اوضاع و شرايط دنيوى از ادراك برزخ محجوب است.
پرده ضخيم ماده مانند حجابى انسان را از ديدن حيات برزخى محروم ساخته است. وقتى روح
از بدن مادى قطع رابطه مىكند و لباس قالب مثالى را مىپوشد، برزخ بر او جلوهگر
مىشود؛ يعنى روح انسان با انقطاع از دنيا و قالب دنيوى حجابها را كنار مىزند و
خود را در برزخ مىيابد. به عبارت ديگر عالم برزخ عالمى نيست كه پس از مرگ انسان
پيدا شود، بلكه عالمى است كه انسان در حيات دنيوى در بطن آن بوده، ولى محجوب از آن
است. با مرگِ بدن حجابها كنار رفته و روح خود را در آنچه باطناً بوده، مىيابد. هر
عملى كه انسان در دنيا انجام مىدهد، چهره باطنى و برزخى آن را نيز مىسازد.
همانگونه كه در دنيا بين انسانها روابط و نسبتهاى اعتبارى وجود دارد، در برزخ
نيز عقايد و اعمال و اوصاف و روابطى با اشخاص ديگر وجود دارد. دريافت اين روابط و
نسبتها قبل از قرار گرفتن در آن نظام ممكن نيست، مگر از طريق كشف و شهود.
پس از مرگ و انقطاع از دنيا هنگامى كه انسان در جايگاه برزخى خود قرار گرفت، عقايد
و خصلتها و اعمال خود را با چهره برزخى مىيابد و هر عقيده و صفت حق و باطلى را به
صورت برزخى متناسبى مىبيند.
حضرت على(ع) درباره حيات برزخيان مىفرمايد:
فَاِنَّكُمْ لَوْعايَنْتُمْ ما قَدْ عايَنَ مَنْ ماتَ مِنكُمْ لَجَزَعْتُمْ وَ
وَهَلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ اَطَعْتُمْ، وَلكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ ما قَدْ
عايَنُوا وَ قَريبٌ ما يُطْرَحُ الحِجابُ؛(7)
اگر آنچه كه بر رفتگان آشكار و نمايان گرديده، بر شما هم علنى شود، از فرط ناراحتى
و ترس ناله و فرياد مىكشيد و پس از اين هر چه از مناديان دين بشنويد، عمل مىكنيد؛
ليكن آن حقايق برزخى كه مردگانتان بالعيان مشاهده مىكنند، از شما پوشيده است، ولى
بزودى [با فرا رسيدن مرگ] پردهها و موانع از جلو چشم شما برداشته خواهد شد.
عالم برزخ بر ما محيط است، ولى ما از ديدن آن محروميم. وقتى مرديم، با چشم برزخى آن
را مشاهده خواهيم كرد. با توجه به ماهيت عالم برزخ و احاطه آن بر عالم ماده، ارواح
انسانها - با اختلاف مراتب و درجات و به تناسب منزلت و مرتبه وجودى و موقعيت روحى
- با اهل و عيال و نزديكان خود در ارتباط خواهند بود. هر انسانى طبق خصوصيت وجودى و
اكتسابى خود - كه در حيات دنيوى به دست آورده است - در برزخ وضع خاص و جايگاه مخصوص
نظام برزخى را احراز مىكند، كه از نظر روايات به چهار دسته عمده تقسيم مىشود:
مؤمنان خالص، كافران خالص، متوسطان و مستضعفان.
5- عالم برزخ كجاست؟
جايگاه برزخ يكى از مشكلات بحث معاد است. سؤال اساسى اين است: آيا عالم برزخ در
دنيا واقع شده، به طورى كه ساكنان برزخ طلوع و غروب خورشيد و ماه را مىبينند و يا
اصولاً براى دوزخيان شب و روزى وجود ندارد؟
برخى مىگويند برزخ در بطن عالم دنيا قرار دارد. اين جهان مُلك است و ملكوت آن عالم
برزخ است و ملكوت اشيا از قلمرو حواس ظاهرى بيرون است و يا برزخ از مراحل قيامت
است.
در اينكه برزخ از منازل قيامت نيست، ترديدى نداريم؛ زيرا در قيامت خورشيد و ماه و
ستارهاى نيست، بلكه در مقدمات رستاخيز، نظام كنونى به طور كلى فرو مىريزد و
خورشيد و ماه از بين مىروند و ستارگان سقوط مىكنند و زمين چنان مىلرزد كه كوهها
را از جا مىكند و آنها به شكل پنبه زده شده در مىآيند. در آن وضع نورى وجود
ندارد. هر كسى به ميزان عمل صالح و اعتقادات درستى كه كسب كرده، با خود نورى دارد
كه مىتواند در پرتو آن راه را از چاه تشخيص بدهد. طبق آيه قرآن: آن روز مردان و
زنان مؤمن را مىبينى كه شعاع نور آنان پيش و پشت سر آنها را روشن مىكند. مردان و
زنان منافق استدعا مىكنند آهستهتر حركت كنيد تا از شعاع نور شما استفاده كنيم،
ولى به آنان گفته مىشود: برگرديد، نور ديگرى پيدا كنيد. ناگهان حصارى زده مىشود
كه براى مؤمنان رحمت و براى كافران و منافقان عذاب است.(8)
پس از تحقق قيامت و آمادگى جن و انس براى رسيدگى به اعمال، زمين قيامت به نور
پروردگار روشن مىگردد (وَاَشْرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَوُضِعَ
الْكِتابُ).(9)
بنابراين نور قيامت به وسيله خورشيد نيست. شايد در نظام جديد و قيامت درخشانى و
نورانيتى باشد كه در پى آن تاريكى وجود ندارد. گو اينكه ممكن است خورشيد و ماه بر
چيزى طلوع و غروب كنند، ولى آن چيز با چشم مادى و ابزارهاى علمى قابل رؤيت نباشد.
چنان كه جنيان از خورشيد و ماه بهره مىبرند، ولى از قلمرو حواس ظاهرى ما دورند.
بهشتى كه آدم و حوا در آن زندگى مىكردند، از سنخ باغهاى دنيا بود، ولى براى مردم
قابل رؤيت نبود. امام صادق(ع) در اينباره فرمود: «جَنَّةٌ مِنْ جَنانِ الدُّنيا
تَطْلَعُ فيها الشَّمسُ وَالقَمَرُ؛(10) بهشت آدم باغى از باغهاى دنيا بود كه
آفتاب و ماه بر آن پرتو مىافكندند».
در حديث ديگر امام باقر(ع) فرمود:
من شنيدهام خداوند در مغرب زمين بهشتى آفريده است كه آب فرات از آنجا عبور مىكند
و ارواح مؤمنان هر روز بعدازظهرها به آن مكان مىروند و از نعمتها و ميوههاى آن
استفاده و با هم ملاقات مىكنند و به هنگام طلوع فجر صادق از آنجا خارج
مىشوند.(11)
مطابق روايات زيادى اين بهشت در سرزمين عراق - در نجف اشرف - پشت كوفه
(وادىالسلام) قرار دارد.(12)
رؤياهاى صادق و راستين و مكاشفاتى كه براى اولياى خدا رخ مىدهد، وجود برزخ را
تأييد مىكند. همچنين آيات قرآن نيز بر اين حقيقت دلالت دارد. علىبن ابراهيم قمى
در تفسير آيه «اَلنّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوّاً وَعَشِيّاً»(13) به نقل از
صادق آلمحمد مىنويسد:
اِنَّما هذا فِى الدُّنيا فَاَمّا فى نارِ الْخُلْدِ فَهُوَ قَولُهُ تَعالى: وَ
يَومَ تَقُومُ السّاعَةُ ادْخُلُوا آلَفَرعَوْنَ اَشَدَّ العَذابِ؛(14)
اين نوع عذاب دنياست. اما در مورد آتش قيامت، خدا مىفرمايد: وقتى رستاخيز برپا
شود، آل فرعون را به شديدترين عذاب وارد مىكنند.
آيهاى كه امام گفتهاند، دنباله آيه قبل است و در واقع عذاب برزخ و قيامت را
بهگونه مجزّا خاطر نشان مىسازد. مرحوم قمى در تفسير آيه مىافزايد: «اين صبح و
شام در دنياست؛ زيرا در آخرت صبح و شامى وجود ندارد. بهشت و جهنم فاقد خورشيد و ماه
است». طبق اينگونه احاديث آب فرات از بهشت برزخى عبور مىكند، اما ديده نمىشود.
6- جايگاه ارواح در برزخ
در طى مطالب پيشين جايگاه ارواح در عالم برزخ روشن شد. در اين قسمت جمع بندى روايى
مىكنيم، تا باعث ازدياد بصيرت گردد. همانگونه كه گفتيم ارواح مؤمنان مطابق روايات
در هر كجا فوت كنند، به وادى السلام منتقل مىشوند، كه در پشت كوفه قرار دارد و
شعبهاى از جنت عدن است.(15)
در برخى از روايات صريحاً گفته شده است: ارواح مؤمنان در حجرههايى از بهشت
بهسرمىبرند. از طعام و شراب آن بهرهمندند و به زيارت يكديگر مىروند و برپايى
قيامت را از خدا مىطلبند.(16)
در مقابل، كافران در حجرات آتشين مسكن دارند و از طعام و شراب آن استفاده و با هم
ملاقات مىكنند و از خدا مىخواهند قيامت برپا نشود.(17)
از دعاى مؤمنان و كافران پيداست كه نعمت و عذاب برزخى قابل قياس با نعمتها و
عذابهاى رستاخيز نيست، بلكه دوزخ، عذاب يا نعمتى موقتى و محدود به صبح و شام است.
امام مجتبى(ع) در پاسخ مَلِك روم مىفرمايد: «ارواح مؤمنان شبهاى جمعه در اطراف
سنگ بيتالمقدس به سر مىبرند». به هر روى جايگاه اصلى و مسكن واقعى مؤمنان
وادىالسلام است، ليكن شبهاى جمعه به مراكز زيارتى مانند حائر حسينى و مكه و مدينه
و ساير مكانهاى مقدس مىتوانند بروند و مجدداً برگردند، ولى ارواح كافران به وادى
حضرموت (برهوت) كه در سرزمين يمن است، منتقل مىشوند.(18) در عالم برزخ ارواح با
تفاوت درجات ايمان و اختلاف بينشها و آگاهىها به زندگى خود ادامه مىدهند. لذتها
و رنجها مطابق وضع برزخى وجود دارد و تنها از راه جسم برزخى از نعمتها و عذابهاى
مناسب و موقت مىتوانند استفاده كنند.
سير تكامل انسان از نظر ارتباط با بدن و انقطاع از آن به سه مرحله تقسيم مىشود: در
نخستين مرحله روح همراه جسم مادى است و قوانين عمومى و خصوصى ماده بر جسم حكومت
دارد. روان انسان نيز به حكم اتحاد و تعلق تحت تأثير كالبد خويش است و از اين نوع
اثرات بركنار نيست، زيرا نمودهاى مادى و تظاهرات روانى تا حدودى به هم آميخته است.
ترسِ روح قلب را به تپش مىاندازد. شادمانى روان در سرخى و نشاط چهره، بلكه تمام
بدن اثر دارد. سلامت جسم انسان باعث نشاط روح و بيمارى او موجب تأثر روحى مىگردد.
در مرحله دوم روان به طور كامل از كالبد قطع رابطه نكرده است، ولى اينگونه نيست كه
به تمام لوازم و احكام جسم محكوم باشد، ليكن چون از كالبد مادى به كلى رها نشده و
از طريق تنفس و بقاى حيات رابطه خود را حفظ كرده است، در حد محدودى، از احكام
جسمانى پيروى مىكند؛ مانند كسى كه به خواب سنگين و عميقى فرو رفته باشد و يا تحت
تأثير خواب كننده (منوِّم) به خواب مغناطيسى و مصنوعى گرفتار شده و روحش به سير و
سياحت پرداخته است.
در مرحله سوم با عروض مرگ، روح به كلى ارتباط خود را از جسم قطع كرده، ديگر از
احكام و خواص عمومى و خصوصى جسم تبعيت نمىكند. البته توجه و علاقه شديدى به پيكر
جسمانى خود دارد و از سرنوشت بدن سخت غمناك و افسرده است. جسم را مىبيند و مشايعه
كنندگان را مشاهده مىكند و به هنگام برگشتن مردم فرياد سهمگين مىكشد، ليكن
گوشهاى دنيويان از شنيدن آن محروم است، چنانچه اگر انسان در خواب منظره هولناكى
ببيند، هر چه فرياد كشد، اطرافيان نمىفهمند.
7- جايگاه مستضعفان
مستضعف از نظر قرآن و سنت به چند گروه گفته مىشود:
1. كسانى كه بر كفر يا ايمان نمىتوانند دليلى اقامه كنند؛ مانند كودكان و مردان و
زنانى كه عقل ناقص دارند و تكليف از آنها برداشته شده است.
2. گروه ديگر عقب ماندگان ذهنى و منگولها و كسانىاند كه گرفتار فلج مغزى و
معلوليت و جنونند. از آن دو كه آنان فاقد عقل و اختيار درحد تكليف مىباشند، ولى
رنجهايى را متحمل شدهاند، مورد عنايت و رحمت الهى واقع مىشوند.
3. آنان كه توحيد و معاد و نبوت را قبول دارند، ليكن امامت و ولايت را نپذيرفتهاند
و امام واجبالطاعه را نمىشناسند و عناد و لجاجتى هم ندارند، و همچنين كسانى كه
نمىتوانند تشخيص دهند كدام يك از مذاهب پنجگانه اسلامى صحيح و قابل پيروى است،
بلكه نمىدانند كدام يك از اديان معروف جهان درست است، چون فاقد قدرت تشخيص حق و
باطلند، و يا حقى جز دين آبا و اجدادى خود نمىشناسند؛ و نيز كسانى كه گمان دارند
تمام مذاهب و اديان در عرض هم قرار گرفتهاند و هيچ يك ناسخ ديگرى نيست؛ بنابراين
هر كسى مىتواند به هر آيينى عمل كند و به پاداش اخروى برسد.
اينان در صورتى كه در مقدمات كار مقصر نباشند، از مستضعفان فكرى محسوب مىشوند.
امام باقر(ع) كسانى را كه نبوت را پذيرا شده و امامت را انكار كردهاند، به دو گروه
تقسيم مىكند و مىفرمايد:
آنان كه اعمال صالح داشته و با اهل بيت عنادى ندارند، تا قيامت در قبر محبوس
مىشوند و به هيچ وجه اجازه خروج ندارند؛ اما به پاس اعمال نيكى كه انجام دادهاند،
روزنهاى از بهشت بر روى آنها گشوده مىشود، تا از هواى تازه و نسيم لطيف آن
استفاده و استراحت كنند، تا قيامت برپا گردد. و آنان كه دشمنى دارند، تا رستاخيز در
قبرها زندانى مىشوند و روزنهاى از آتش به روى آنها باز مىشود و حرارت و دود و
آبهاى داغ به آنها مىرسد.
اين بيان شامل حال همه گروههاى مذكور مىشود؛ يعنى كسانى كه با دين حق دشمنى
نمىورزند و يا بىاعتنا هستند، گو اينكه به همه اديان احترام مىگذارند. وضع
اينها مانند منكران امامت است.
4. گروهى كه بسيار ساده و ابلهاند و پيوسته تحت تأثير محيط اجتماعى قرار دارند.
آنها در بخشى از زندگى ديندارند و در بعضى كارها لاابالى؛ از ضرورت دين و عدم آن
چيزى نمىدانند و به طور كلى فاقد عقل و شعور كافىاند. مثل برخى مستضعفان سياسى كه
همواره در جهت باد حركت مىكنند و به زندگى حيوانى دل خوش كردهاند. نه از اسلام
خبر دارند و نه از مسيحيت و نه از ديگر اديان.
اين دسته در عالم برزخ خوابند؛ نه از نعمتهاى برزخى خبر دارند و نه از عذاب آن.
وقتى قيامت برپا شود، از خواب بيدار مىشوند. وضع آنها مانند اصحاب كهف است؛
نمىدانند چه اندازه خوابيدهاند، حتى نمىدانند در دنيا خواب بودهاند و يا در
دوزخ.
5. گروه ديگر ايمان آوردگان و پيروان پيامبران و اديان الهى مىباشند كه كردارنيك
وبد آنها مساوى است؛ يعنى كفه اعمال نيك آنان بر گناهان ترجيح ندارد و ايمان و
اعمال صالح آنها مانع ورود به جهنم شده، اعمال زشتشان مانع ورود به بهشت است.
اين گروه در «اَعراف» نگهدارى مىشوند؛ برروى حصارى كه بين جهنم و بهشت كشيده شده و
مشرف بر آن دو است. آنها به حكم غلبه رحمت الهى بر غضب، اميدوارند با شفاعت وارد
بهشت شوند. آنان يكى از مصاديق آيه «وآخَرُونَ مُرْجَونَ لِامْرِ اللّهِ اِمّا
يُعَذِّبُهُمْ وَ اِمّا يَتُوبُ عَلَيهِم» هستند.(19) آنها به مرتبه ايمان دست پيدا
نكردهاند. ايشان نه مؤمن و نه كافرند، ولى مؤمنان راستين در ميراث و معاشرت و
ازدواج مىتوانند با آنها مشاركت داشته باشند. آنان در انتظار فرمان الهى نشستهاند
كه يا عذابشان كند و يا عذرشان را بپذيرد، ليكن طمع و اميدشان به رحمت الهى بيشتر
است. اين گروه وقتى به دوزخيان مىنگرند، مىگويند: خدايا! ما را با ظالمان محشور
مكن (وَإِذا صُرِفَتْ اَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ اَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا
لاتَجْعَلنا مَعَ القَومِ الظالمينَ).(20) آنها اهل بهشت را صدا مىزنند و بر آنها
سلام مىكنند و چشم طمع به بهشت دوختهاند.
8- اعراف چيست؟
سورهاى به نام اعراف داريم كه در بيان اهميت اعراف و اعرافيان است. اعراف در
لغتوروايات اسلامى به معناى حصار، پل، قله بلند، خانههايى كه در بلندى ساخته
مىشود و صراط و پلى كه روى جهنم و بهشت كشيده شده، است (وَبَيْنَهُما حِجابٌ)(21).
راغب اصفهانى در كتاب المفردات مىنويسد: «اعراف، سور و حصارى است كه بين بهشت و
جهنم كشيدهشده است».
اعرافيان كيستند؟
از آيات و روايات فهميده مىشود اعرافيان، دو گروه كاملاً جداگانهاند كه براى دو
هدف مجزّا گرد آمدهاند. گروهى از آنان جبراً در اعراف ساكنند - كه بر شمرديم - و
گروهى ديگر براى نظارت و شفاعت، در آن جا حضور دارند. گروه دوم پيامبران و جانشينان
و اصحاب آنهايند؛ كه در رأس آنان حضرت ختمى مرتبت و اهل بيت(ع)قرار دارند و پس از
آنها علماى ربانى هر امت و شهدا و صالحان هستند. از حضور حمزه سيدالشهدا و عباسبن
على و جعفر طيّار نيز سخن به ميان آمده است.(22) حضرت على(ع) مىفرمايد: «من صاحب
اعراف هستم».(23) فلسفه حضور پيامبران و رجال الهى، به امر پروردگار و براى نظارت و
شفاعت است. قرآن مىفرمايد: «يَومَ نَدْعُوا كُلَّ اُناسٍ بامامهم؛(24) روزى كه هر
گروه را با پيشوايشان مىخوانيم». پيشوايان راستين و پيامبران هدايت و رحمت در
بلنداى اعراف قرار مىگيرند وپيروان راستين و مخالفان و ستمگران را از چهره و
صورتشان مىشناسند. خود آنها نيز براى مؤمنان و پيروانشان شناخته شدهاند (وَ عَلَى
الاَعرافِ رِجالٌ يَعرِفُونَ كُلاً بِسيماهُمْ)(25).
به حكم «يُعْرَفُ المُجرِمُونَ بِسيماهُم»(26) (مجرمان از چهرههايشان شناخته
مىشوند) جنايتكاران از ظاهرشان دانسته مىشوند. چنانكه فرزانگان نيز مشخص
مىگردند؛ زيرا صورت حقيقى افراد، در قيامت متناسب با اعمالشان ظاهر و نمايان
مىگردد و رنگ رخساره خبر مىدهد از سرّ درون. از اينرو در احاديث آمده است: چهره
مؤمنان در كمال شفافيت و نورانيت است، ولى چهره مشركان و منافقان و جباران سياه و
وحشتناك است.(27)
گروه ناظر به ستمگران و سردمداران كفر و شرك سرزنش كنان مىگويند: ديديد مال و قدرت
نتوانست شما را از مهلكه برهاند! مگر شما نبوديد كه مؤمنان مستضعف را آدمهاى مفلوك
و بيچاره تلقى كرده و به بند كشيده بوديد و سوگند ياد مىكرديد آنها روى خوشبختى را
نمىبينند و از رحمت الهى محرومند؟! سپس آنان رو به مستضعفان كرده و مىگويند: وارد
بهشت شويد. هيچگونه ترس و غمى بر شما نيست. (وَنادى اَصحابُ الاَعرافِ رِجالاً
يَعرِفُونَهُم بِسيماهُمْ قالُوا ما اَغنى عَنكُمْ جَمْعُكُم وَ ما كُنتُم
تَستَكبِرونَ اَهؤلاءِ الَّذينَ اَقْسَمْتُم لايَنالُهُمُ اللّه بِرَحْمةٍ ادْخُلوا
الجَنَّةَ لاخَوفٌ عَلَيكُم وَ لااَنتُم تَحْزَنونَ)(28).
گروه ناظر به سردمداران كفرو الحاد، با زبان طعن و توبيخ مىگويند: ديديد كه ساز و
برگ نظامى و قدرت اقتصادى نتوانست شما را نجات دهد! شما گمان كرديد مستضعفان - كه
اكنون در اعراف به سر مىبرند - هرگز روى سعادت را نخواهند ديد، ولى اكنون به آنها
مىگوييم: وارد بهشت شويد!
اعراف در روايات
آنچه بيان شد، از ظواهر آيات بود. خوشبختانه روايات نيز همين مفهوم را بيان مىكند.
احاديث گروه دوم (رجال اعراف) را آل محمد معرفى مىكند: «هُمْ آلُ مُحَمّدٍ
لايَدخُلُ الجَنَّةَ اِلّا مَنْ عَرَفَهُمْ و عَرَفُوهُ وَ لايَدْخُلُ النّارَ الّا
مَنْ اَنكَرَهُمْ وَ اَنكَرُوهُ.(29)
سلمان فارسى مىگويد: «متجاوز از دهبار از پيامبر شنيدم كه فرمود: يا على! اِنَّكَ
وَالاَوصياءُ مِنْ بَعْدِكَ اَعرافٌ بَينَ الجنَّةِ وَالنّارِ لايَدْخُلِ الجَنَّةَ
الّا مَنْ عَرَفَكُمْ و عَرَفْتُمُوهُ وَلايَدخُلُ النّارَ إلّا مَنْ اَنْكَركُمْ
وَاَنكَرتُموهُ».(30) امام صادق(ع) فرمود: «نَحنُ اَصحابُ الاَعرافِ».(31)
شيخ صدوق مىگويد:
اعتقاد ما درباره اعراف اين است كه آن حصارى بين بهشت و جهنم است.بالاى اين حصار
پيامبر اكرم و امامان معصوم(ع)اند. هيچ كس وارد بهشت نمىشود مگر اينكه آنان را
بشناسد و به حق آنها معرفت داشته باشد. و كسى وارد جهنم نمىشود مگر اينكه منكر
آنان باشد و آنها نيز او را نشناسند. در اعراف اشخاصى هستند كه «مَرْجون لِأمر
اللّه»اند؛ يا مورد عفو قرار مىگيرند و يا عذاب مىشوند.
امام جعفر صادق(ع) در تعريف اعراف مىفرمايد:
اَعراف، جايگاه بلندى بين بهشت و دوزخ است و هر پيامبر و جانشين او به همراه
گناهكاران امت خود در آن جا متوقّف مىشوند، همانند فرماندهى كه به همراه سپاهيان
ضعيف خود مىايستند (تا سرنوشت آنان مشخص شود). و اين در حالى است كه نيكوكاران به
بهشت رفتهاند. در اين هنگام، جانشين هر رسولى به همراهيان گناهكار خود مىگويد: به
برادران نيكوكار خود بنگريد كه چگونه به بهشت راه يافتهاند. آن گاه گناهكاران
بدانان سلام مىكنند.
اين مطلب تفسير كلام خداوند است كه مىفرمايد: «ونادوا أصحاب الجنّة أن سلام
عليكم؛(32) (اعرافيان) بهشتيان را ندا مىدهند كه بر شما سلام باد». سپس خداوند خبر
مىدهد: «آنان (اعرافيان) هنوز وارد بهشت نشدهاند، ولى در انتظار هستند»(33). يعنى
عاصيان به بهشت گام نگذاردهاند، ولى اميد دارند كه خداوند با شفاعت پيامبر و
جانشين او، آنان را وارد بهشت سازد.
اين گناهكاران [كه در اعراف به سر مىبرند] به دوزخيان مىنگرند و مىگويند:
«خدايا، ما را با اين ستمكاران قرار مده»(34). آن گاه اهل اعراف كه پيامبران و
امامان(ع) باشند دوزخيان را با صداى كوبندهاى ندا مىدهند كه: «ديديد اجتماع و
استكبارتان نتوانست شما را بىنياز سازد». آيا اينان همان مستضعفان نيستند كه شما
آنان را حقير مىشمرديد و با قدرت دنيايى خود بر آنان ستم روا مىداشتيد؟ آن گاه به
دستور خداوند به مستضعفان مىگويند: «وارد بهشت شويد كه هيچ ترس و واهمه و غم و
غصهاى بر شما نخواهد بود».(35)
9- دوزخيان و بهشتيان در برزخ
از جمعبندى مجموع روايات بدين نكته نغز مىرسيم كه همه مؤمنان و كافران در بهشت
ودوزخ برزخى قرار ندارند، بلكه از احاديثى كه در آن عبارت «ماحِضُ الايمانِ
وَماحِضُ الكُفْرِ مَحضاً» و همچنين «مَحضُ الايمانِ وَ مَحْضُ الكُفْرِ مَحْضاً»
است، استفاده مىشود تنها سردمداران ايمان و كفر و ستم از نعمت يا عذاب برزخى - به
تفصيلى كه گذشت - بهرهمىگيرند و ساير مؤمنان و كافران معمولى از عذاب يا نعمت
بىبهرهاند و فقط عذاب ياتمتع روحى دارند.
10- برهوت (حضرموت) كجاست؟
سردمداران كفر، بدعت گذاران، مبلّغان مكاتب باطل، ظالمان و ستمگران، حاكمان جبار و
آدم كشان تاريخ و همه كسانى كه با پيامبران و اديان جهانى به جنگ و ستيز برخاستند،
در برهوت زندگى مىكنند. در توصيف اين جايگاه دوزخى پيامبر و امامان معصوم(ع) سخن
بسيار گفتهاند. پيامبر(ص) فرمود:
بهترين آبهاى روى زمين، آب زمزم و بدترين آنها برهوت است كه در بيابان حضرموت واقع
است. ارواح كفار با بدنهاى مثالى به آنجا منتقل مىشوند. جز مارهاى سياه و جغدهاى
جنبده در آن جا نيست. در آن سرزمين چاهى به نام بلهوت است. ارواح مشركان بدانجا
رفت و آمد مىكنند و از آب گنديده آن استفاده مىكنند.(36)
در احاديث زيادى مضمون حديث ذيل تكرار شده است:
خداوند متعال آتشى در مشرق زمين آفريده، تا ارواح كافران در آنجا سكونت كرده و از
آب تلخ و بدبو و بدطعم و گرم آن استفاده كنند. وقتى صبح طلوع كند، به سرزمين يمن
كوچ داده مىشوند كه از آتش برهوت بىبهره نمانند. هواى آنجا از آتش دنيا گرمتر
است. ستمگران و مشركان در آنجا با هم ملاقات و معارفه مىكنند. وقتى شب فرا رسد،
به سوى آتش برگردانده مىشوند و تا قيامت بدين منوال بر آنها مىگذرد.(37)
مطابق اين نوع احاديث برهوت در ماوراى يمن در جزيرةالعرب قرار دارد. در كتاب لغت
چنين نوشته شده است:
برهوت سرزمينى در حضرموت است. در آنجا چاهى وجود دارد كه از آن گازهاى متعفن و
بدبو فوران مىكند. مشهور است كه ارواح كافران در آن بيابان اجتماع مىكنند و از
شدت ناراحتى در تب و تاب قرار دارند و فرياد بر مىآورند.(38)
فريد وجدى در دائرةالمعارف خود مىنويسد:
حضرموت بخشى از جزيرةالعرب است كه در كنار درياى عمان قرار دارد. كشاورزى در آن
سرزمين بسيار اندك و رياست آن در دست شيوخ قبيلههاست. شهرهاى معروف آن: تريم، قصير
و يروم است. بيابان وسيع «احقاف»(39) در شمال آناست.
به علت وجود شنهاى نرم و متراكم راه رفتن در آنجا بسيار مشكل، بلكه طاقت فرساست.
حتى يك گام زدن هم امكان ندارد. همانگونه كه انسان در دريا غرق مىشود، در اين
ريگزارها مفقود مىگردد.
سخن «فريد وجدى» انعكاس دقيقى از مضامين رواياتى است كه از اهل بيت(ع) رسيده است.
11- زيارت اهل قبور
روايات قابل توجهى درباره زيارت اهل قبور وجود دارد. سيره عملى پيامبر و اهل بيت و
اصحاب بر اين امر بوده است. حتى بهترين وقتى كه انسان بايد به زيارت برود، مشخص شده
است. غالب روايات قبل از طلوع خورشيد رإ؛هه معيّن كردهاند. عصرهاى پنجشنبه نيز
مورد تأكيد قرار گرفته است و قرائت هفت بار سوره قدر توصيه شده است.
امام صادق(ع) فرمود: «اگر مردهها را پيش از طلوع آفتاب زيارت كنيد، سخنان شما را
مىشنوند و پاسخ مىدهند، ولى اگر پس از طلوع آفتاب برويد، حرف شما را مىشنوند،
ولى جواب نمىدهند».(40)
باز امام صادق(ع) مىفرمايد: «نماز و روزه و حج و صدقه و نيكى و خيرات و دعا وارد
قبر ميت مىشود و پاداش آن براى ميت و خواننده نوشته مىشود».(41) دعا براى اهل
قبور و نهى از نوحه سرايىهاى جاهلانه و گريههاى غيرطبيعى و خراشيدن صورت و كوبيدن
سر بر ديوار و فرياد زدن و استحباب خواندن قرآن و هديه كردن ثواب آن به روح مردگان
موضوعات بسيار جالبى است كه در اين مقال نمىگنجد.(42)
12- ارتباط ارواح با خويشان و دوستان
ارواح با خويشان و دوستان خود ارتباط دارند، ولى اين ارتباط بىقيد و شرط نيست و در
حدى است كه وضع برزخى اجازه مىدهد و مشيت الهى بر آن تعلق گرفته است. نوع ارتباط و
آمد و رفت برزخىها طبق نظام برزخى است، نه دنيوى و آنها به مجرد اراده نمىتوانند
به هر نقطه كه بخواهند، بروند. نعمتهاى برزخى و عذابهاى آن تجلى و مظاهر اسماى
رحمت يا غضب الهى است. هر نظامى احكام و آثار خاصى دارد و براى انسانها وضع جديدى
پيش مىآورد و حجابها و رنگهاى جديدى را مىنماياند.
يك بخش از روايات بيان مىدارد: مؤمنان و كافران به ميزان عمل و قدر و منزلتى كه
دارند و مطابق فضائل اخلاقى كه كسب كردهاند، با اقوام خود ملاقات مىكنند. در
احاديث از ملاقات روزانه تا هفتهاى يك بار يا يك بار در ماه يا سال مطالبى گفته
شده است. در اين سركشى اگر بستگان آنها صالح و نيكوكار باشند، خوشحال مىشوند و اگر
بدكار باشند، سخت گرفتار اندوه و حسرت مىگردند. البته گروهى از كفار و معاندان كه
در قبر برزخى براى هميشه زندانى هستند، چنين آزادى ندارند. آنها تنها از طريق
ارواحى كه به عالم برزخ منتقل مىشوند، از وضع خانواده و دوستان خود اطلاع پيدا
مىكنند. روايتى در كافى هست كه مؤمن، اقوام خود را در دنيا مشاهده مىكند و اعمالى
را كه دوست دارد از آنها سرزند، مىبيند و آنچه باعث ناراحتى او مىشود، بر وى
مستور مىماند، ولى كافران در قطب مخالف قرار دارند؛ يعنى اعمال زشت بستگانشان را
مىبينند و خوبىهاى آنها را نمىبينند. اين موضوع يك نوع پاداش و كيفرى است كه
مؤمن و غير مؤمن در عالم برزخ مىبينند.(43)
در حديث ديگر - افزون بر اين - مىفرمايد: كردار نيك اقوام و نزديكانش را مشاهده
مىكند و دو فرشته به هنگام ملاقات و نزديك شدن روح با نزديكانش او را همراهى
مىكنند.(44)
13- برزخ از ديدگاه كتاب و سنت
براى شناخت و اثبات عالم برزخ، بايد منابع وحى را مورد مطالعه قرار دهيم. قرآن كه
عالىترين و اطمينان بخشترين منابع معرفت به شمار مىرود، درباره برزخ، تعبيرات
مختلفى دارد و به شكلهاى گوناگون سخن گفته است؛ گاه به صورت عكسالعمل انسانها پس
از مرگ و درك عالم برزخ، آن را بيان مىكند، و واكنشهاى متفاوتى را خاطر نشان
مىسازد. در اين آيات گفتار مردم عادى و عكس العمل منكران خدا، ظالمان و جنايتكاران
و مؤمنان خالص و شهدا - پس از مرگ - كاملاً فرق دارد. نظر شهيد، در قالب پيام و
اظهار شادمانى مطرح شده و مقام و موقعيت خود را در برزخ بازگو مىسازد. به هر حال
اين آيات بر وجود برزخ و بقاى روح حكايت دارد.
پاورقى:
1. نهج البلاغه، خطبه55.
2. روم (30) آيه 7.
3. الرحمن (55) آيه 19. مجله الفتح در شماره 353 خود مىنويسد: هيأت اكتشافى «سرجون
امرى» به اتفاق هيأت اكتشافى مصرى در درياى سرخ و اقيانوس هند بررسىهايى به عمل
آوردند. آنها متوجه شدند آبهاى خليج عقبه از جهت خواص و تركيبات شيميايى از بقيه
آبهاى درياى سرخ متمايزند و در آن تفاوتهاى بسيارى موجود است. بلافاصله
دستگاههاى بسيارى به كار افتاد تا حقيقت امر روشن شود. پس از تحقيقات دامنه دار
معلوم شد در يك نقطه از كف دريا حائلى به ارتفاع هزار متر وجود دارد، كه گاه برخى
از قسمتهاى آن به سيصد متر مىرسد. دانشمندان اظهار نظر كردند تفاوت آب به سبب اين
حائل است كه بين دو دريا وجود دارد. بلافاصله جريان با تفصيل در دفاتر دانشگاه
كمبريج و مصر ثبت گرديد (به نقل از دائرةالمعارف شيعه 155/2).
تا دو قرن پيش امكان رفتن به عمق هزار مترى و يا حتى سيصد مترى براى هيچ انسانى
وجود نداشت. در عمق آب - گذشته از فقدان اكسيژن براى تنفس - فشار آب انسان را هلاك
مىكند. بيان اين حائل در هزار و چهارصد سال پيش از اعجازهاى علمى قرآن است.
4. فرقان (25) آيه 53.
5. ر.ك: لئوندنى، عود ارواح؛ انسان روح است، نه جسد؛ فريد وجدى، على اطلال والمذهب
المادى.
6. به اسرار مرگ، نوشته كاميل فلاماريون مراجعه كنيد.
7. نهجالبلاغه، كلام 10.
8. حديد (57) آيه 12 - 13.
9. زمر (39) آيه 69.
10. اصول كافى، ج3، ص247.
11. همان، ص246.
12. همان، ص242.
13. غافر (40) آيه 46.
14. بحارالانوار، ج6، ص286.
15. كافى، ج3، ص243، ح1 و 2.
16. بحارالانوار، ج6، ص234، ح49.
17. بحارالانوار، ج 6، ص 234، ح49.
18. توبه (9) آيه 106.
19. اعراف (7) آيه 47.
20. اعراف (7) آيه 46.
21. بحارالانوار، ج 8، ص331.
22. همان، ص336.
23. اسراء (17) آيه 71.
24. اعراف (7) آيه 46.
25. رحمن (55) آيه 41.
26. بحارالانوار، ج 8، ص331.
27. اعراف (7) آيه 48 - 49.
28. بحارالانوار، ج 8، ص331.
29. همان، ص337.
30. همان، ج35، ص45.
31. اعراف (7) آيه 46.
32. اعراف (7) آيه 46.
33. همان، آيه 47.
34. بحارالانوار، ج8، ص331.
35. كافى، ج3، ص246، ح4.
36. كافى، ج3، ص246، ح4.
37. مجمعالبحرين، ج6، ص342.
38. احقاف به بيابان وسيعى گفته مىشود كه بادهاى شنى فراوانى دارد. آيه 21 سوره
احقاف در وصف همين بيابان است. قوم عاد در چنين مكانى گرفتار عذاب شدند.
39. بحارالانوار، ج102، ص297.
40. وسائل الشيعه، ج2، ص655.
41. خوانندگان به كتابهاى: بحارالانوار، ج102، ص229 - 300 و ج82، ص101 و كافى،
ج3، ص222 - 224 مراجعهكنند.
42. فروع كافى، ج 1، ص 62 - 63.
43. فروع كافى، ج 1، ص 62 - 63.