على (عليه
السلام)؛ ميزان حق
السلام على ميزان الاعمال
ميزان عدل الهى كه سر سوزنى انحراف ندارد
على بن ابى طالب است. نماز اولين و آخرين را بياورند،
ميزانش نماز على است. از حضرت صادق (عليه السلام) مروى است كه فرمود:
الموازين هم الأنبياء و الأوصياء
(193)؛
موازينى كه بر پا مىشود تا عبادات و افعال خلق سنجيده شود، انبيا و اوصيايند
در فرداى قيامت نماز ما را مىآورند، آيا شبيه
نماز على است يا نه؟ از لحاظ صفات كماليه آيا آنچه كه در على بود، در ما چيزى از آن
هست يا نه؟! سخاوت شجاعت، غيرت و فتوت، كرم، رحم، انصاف و غيره آيا در ما هم هست؟
البته نه اين كه مطابق على باشد، آن كه محال
است نه، بلكه رو به جهت مخالف نباشد. اى مردم! شبيه معاويه نشويد و از ميزان حق
منصرف نشويد. اگر دست به حرام دراز كردى، مال مردم را خوردى، در راه عمر رفتهاى كه
فدك زهرا را - كه ملك و هديه مسلم بود - غصب كرد و سپس عثمان آن را تقديم مروان
كرد.
از راستى چه
بد ديدهايم؟
آنكه متدين است و جز راه راست ميزان حق
نمىرود، چه محروميتى دارد از آنهايى كه از طرق نامشروع مىروند. اين زنهاى باحجاب
از آن رقاصهها و زنهاى عريان چه كمى دارند؟ خيال نكنيد آنها از زندگى لذت بيشترى
مىبرند. اگر خوشى است براى اهل ايمان است. اگر مرض است كه در اين جهت فرق نمىكند؛
لذت نكاح هم كه مشترك است؛ شهوات دنيا هم كه دوامى ندارد بلكه آن شخصى كه پايبند
مذهب نيست، چه محروميتهايى كه مىكشد.
براى نمونه عرض كنم مثلا در سينما چشمش به زن
زيبايى مىافتد كه دلش را مىربايد. گاهى عشق آتشينى به او پيدا مىكند ليكن مگر
هرچه خواست مىشود. اگر عشقش را دنبال كند، با چه زحماتى و بدبختيهايى كه مواجه
مىشود. چه بسا زن شوهر داشته باشد آن وقت چه خاكى بر سر مىكند؟ يا آنهايى كه شرب
خمر مىكنند؛ چه نزاعهايى كه ممكن است در پى داشته باشد. مرتكب قتل نفس گردد. سالها
زندان و محروميت بكشد كه خواسته است ساعتى خوش باشد و هكذا و هكذا.
آن كاسبى كه حلال و حرام مىكند و از حرام
پرهيز مىكند، مىداند كه خداى تعالى ضامن رزقش هست. در معامله تقلب نمىكند. مشترى
را نمىپرستد؛ اما آن بدبختى كه پايبند ميزان حق و حقيقت نيست، تملق مىگويد. رقاصى
مىكند. هزار كلك جور مىكند كه كلاهى سر طرف بگذارد. هر طرفش را كه حساب مىكنيم
مىبينيم در جهات مادى اگر بسنجيم آنهايى كه از ميزان حق دورند، هيچگونه مزيت و
برترى بر ديگران ندارند بلكه اگر راحتى است، براى اهل ايمان است:
...أولئك لهم الأمن و هم مهتدون
(194).
خلاصه عرض ما اين شد آنهايى كه پايبند ميزان
حقند در همين دنيا ضررى نكردهاند بلكه اگر نفعى هم باشد، مال آنهاست. برعكس آن
بيچارههايى كه از ميزان حق منحرفند. ضررشان در آخرت كه مسلم است ليكن نفعشان در
همين دنيا مشكوك بلكه جز ضرر هيچ ندارند. صورتش ده تومان كلاهبردارى است؛ اما يك صد
برابر آن را بايد خرج دكتر و دوا بكند. پس اى كسانى كه طالب راحتى هستيد! هيچ وقت
از ميزان حق منصرف نشويد. آيا از راستى و درستى گاهى ضررى ديدهايد؟! در يك معامله
اگر دروغ نگفتى حتما ضرر كردى؟! اين طور نيست، پس چرا دست از راستى و درستى
برداريم؟ بياييد متعهد شويم كه هرگز از ميزان حق كج نشويم، راه على (عليه السلام)،
ميزان حق، اميرالمؤمنين است.
رسيدگى به
حساب مردم
...فلا نقيم لهم يوم
القيمة و زن
(195).
از لحاظ حساب در روز جزا خلق بر چهار گروهند:
طايفه اول: عدهاى بدون حساب وارد بهشت
مىشوند. ايشان دوستان اهلبيتند كه حرامى از آنها سر نزده يا اينكه با توبه از
دنيا رفتهاند.
طايفه دوم: برعكس ايشانند، بدون حساب وارد جهنم
مىشوند كه در قرآن مىفرمايد: فلا نقيم لهم يوم القيمة وزنا
كسانى كه بىايمان از دنيا بروند، حسابى ندارند. عملشان ارزشى ندارد؛ چون
بىايمانند.
طايفه سوم: كسانى هستند كه كارهايشان حساب دارد
و در موقف قيامت معطل مىشوند؛ اما عاقبت چون حسناتشان غالب است، اهل نجاتند و
معطلى در حساب به مقدار گناه است؛ چنانچه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به
ابن مسعود فرمود: براى گناه، شخص يك صد سال معطل مىشود (هر
چند بهشتى است
(196)).
البته در روايت ذكر نشده كه چه قسم گناهى است تا اين كه مؤمنين از جميع گناهان
(197)پرهيز
كنند و از معطلى حساب، بترسند.
طايفه چهارم: كسانى هستند كه سيئات آنها بيشتر
از حسناتشان باشد پس اگر شفاعت و فضل الهى به آنها برسد اهل نجات و به بهشت خواهند
رفت و الا محكوم به عذاب و در آتش جاى آنهاست تا هنگامى كه از گناهان پاك شوند،
آنگاه نجات خواهند يافت و آنها را به بهشت مىبرند. كسى كه يك ذره ايمان داشته
باشد، در جهنم نخواهد ماند و باقى نماند در آتش مگر كافر و معاند.
يعنى اجر باقى نخواهد داشت و كردارهاى نيك او
هر چند زياد و بزرگ باشد، او را به بهشت نخواهد برد؛ زيرا شرط دخول در بهشت اعتقاد
به خدا و آيات اوست. كسى كه خدا را باور ندارد، چگونه بهشت را مىبيند و در ضمن
حديث اعرابى و سوسمار كه در جلد دهم بحار است، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) فرمود: هركس زاد و توشه سفر اعرابى را فراهم كند، من ضامن
مىشوم زاد تقواى او را.
سليمان عرض كرد: يا رسول الله! زاد تقوا چيست؟
فرمود: گفتن لا اله الا الله هنگام مرگ كه اگر آن را بگويى، مرا خواهى ديد و الا
مرا نخواهى ديد
(198).
ناگفته نماند كه مراد از گفتن كلمه توحيد با
ايمان و اعتقاد مردن است، پس اگر در حال سكرات باشد و زبان عاجز باشد و نتواند حركت
دهد، همان اعتقاد قلبى او كفايت است و چون او را در آن حال تلقين كنند، بايد به قلب
بگذارند.
احباط و
تكفير
و الذين كفروا فتعسا لهم
و أضل أعملهم * ذلك بأنهم كرهوا مآ أنزل الله فأحبط أعملهم
(199).
و الذين ءامنوا و عملوا
الصلحات و ءامنوا بما نزل على محمد و هو الحق من ربهم كفر عنهم سيئاتهم و أصلح
بالهم
(200).
طورى كه بشود ساده ذكر كرد تا همه بفهمند اين
است كه اگر كسى بىايمان از دنيا برود، هر چند از اول عمر تا آخر، كار نيك از او سر
زده باشد، فايدهاى ندارد.
احباط؛ يعنى باطل
كردن و از بين بردن. بىايمان مردن، كارهاى نيك را ضايع مىكند. اگر كسى بگويد مگر
نه اين است كه قرآن مىفرمايد: فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره
(201)؛
اگر كسى هموزن ذرهاى نيكى كرد پاداشش را مىبيند.
جواب اين است كه اين شخصى كه كافر مرده، به دست
خودش عملش را از بين برده؛ چون با كفر به خدا محال است اجر باقى و رفتن به بهشت.
خداى تعالى هم در همين دنيا تلافى نيكيهايش را مىكند؛ چنانچه در اول بحث گفتيم كه
ممكن است آسان جان دهد، يا مريض نشود، يا اگر شد، زود خوب شود، ضرر مادى به او نرسد
و غيره.
نص قرآن مجيد است كه: و
الذين كذبو بئايتنا و لقآء الأخرة حبطت أعمالهم هل يجزون الا ما كانوا يعلمون
(202)
؛ هركس كافر از دنيا برود كردارش را ضايع كرده
است. و آنچه ذكر شد از احباط در آيات متعدد قرآن راجع به شرك و كفر است، اما گناهان
ديگر چطور است؟ آيا آنها هم اعمال را ضايع مىكنند؟! بلى نسبت به بعضى گناهان، آيات
به خصوصى داريم
(203)؛
مانند عاق والدين كه مىفرمايد ندا مىرسد: يا عاق! اعمل ما
شئت
(204)؛
هرچه مىخواهى بكن كه از تو پذيرفته نيست)، اگر آه مادر پشت سر كسى باشد، كوه، كوه
عملش را آتش مىزند. بعضى از گناهان هم مثل تهمت سبب بىايمانى مىگردد و همچنين
حسد اگر بروز كند و به آزار رسانيدن ديگران برسد كه: يأكل
الايمان كما تأكل النار الحطب
(205)
چنانچه گذشت.
تكفير از كفاره
(206)
به معناى پوشانيدن و محو كردن اثر گناهى است كه واقع شده است. شكى نيست كه قبول
ايمان كردن، اثر كفر سابق را محو مىكند، پس اگر كسى از اول عمر بىايمان بود و آخر
عمر با ايمان شد و از دنيا رفت، يقيناً اهل نجات است و اما اثر گناهانى كه واقع شده
پس محو كننده قطعى آنها توبه جامع شرايط است؛ چنانچه درباره اهل توبه در قرآن مجيد
فرموده: ...فأولئك يبدل الله سيئاتهم حسنت...
(207)
خداوند گناهان و زشتيهاى آنها را تبديل به حسنات و خوبيها
مىفرمايد. و اما غير از توبه صادقه از حسنات ديگر، آيا محو كننده و پاك
كننده گناهانى است كه واقع شده يا نه، پس ظاهراً آيه شريفه
...ان الحسنت يذهبن السيئات...
(208)؛
آن است كه فى الجمله بجا آوردن حسنات، پاك كننده سيئات است؛ ولى تعيين آنها؛ يعنى
كدام حسنات است كه اين اثر را دارد، پس در بسيارى از روايات پارهاى از حسنات ذكر
شده كه پاك كننده است؛ مانند اينكه روايت شده در جلد پانزدهم بحار كه:
شخصى نزد خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و عرض
كرد گناه من بزرگ است. (گناهش اين بود كه در جاهليت دخترش را زنده به گور كرده بود)
عرض كرد: عملى يادم بدهيد تا خداى تعالى مرا بيامرزد. فرمود مادر دارى؟
عرض كرد: نه (معلوم مىشود نيكى به مادر
بزرگترين علاج اين گناه و نظاير آن مىباشد).
فرمود: خاله دارى؟ گفت: آرى.
فرمود برو به خالهات نيكى كن (تابه واسطه
علاقهاش به مادرت، نيكى به مادر هم شده باشد).
بعد فرمود: لو كان امه
؛ يعنى اگر مادرش بود، بهتر بود
(209)؛
چون نيكى كردن به مادر، اثرش در پاك شدن از چنين گناهى يقيناً بيشتر است.
پرسشهاى
قيامت
در چندين جاى قرآن مجيد ذكر شده كه: از انبيا و
امت سؤال كرده مىشود
(210).
از پيغمبران مىپرسند كه شما را براى دعوت خلق فرستاديم آيا به مردم رسانديد؟
عرض كنند: پروردگارا! تو شاهدى كه ما مسامحه
نكرديم.
ندا مىرسد شاهد شما كيست؟
همه گويند: شاهد ما خاتم ما است؛ يعنى محمد
(صلى الله عليه و آله و سلم)
(211).
و همچنين از عيسى بن مريم مىپرسند: آيا تو گفتى كه من و مادرم را بپرستيد كه
يكدفعه عيسى در مقابل عظمت پروردگار مىلرزد و عرض مىكند: پروردگارا! اگر من چنين
حرفى زده بودم تو مىدانستى، من گفتم بنده خدايم و خداى من و خودتان را بپرستيد
(212).
از امتها هم سؤال كرده مىشود كه آيا پيغمبرتان
به شما قضاياى امروز را خبر نداد؟
همه مىگويند: آرى. ديگر از موارد سوأل، پرسش
از نعمتهاى پروردگار است كه با آن چگونه رفتار شده است
(213)؟
آيا بر نعمت، شكر كرده است يا نه بلكه كفران نموده است.
درباره سؤال از نعمت، روايات مختلف است. آنچه
جمع بين روايات است اين است كه نعمت، مرتبه دارد. مهمترين مراتب آن نعمت ولايت آل
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است بلكه نعيم مطلق، ولايت است.
امام (عليه السلام) به قتاده فرمود:
شما عامه راجع به ثم لتسئلن يومئذ عن
النعيم چه مىگوييد؟
عرض كرد: درباره آب و نان و غيره سؤال كرده مىشود.
امام فرمود: خدا كريمتر است كه از اينها سؤال كند (اگر شما كسى را
برخوان غذاى بخوانيد، بعداً از او درباره خوراكيهاى آن بازخواست مىكنيد؟!).
عرض كرد: مراد از نعيم چيست؟
حضرت فرمود: نعمت ولايت ما آل محمد (صلى الله
عليه و آله و سلم) است.
پرسيده مىشود: شما با آل
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) چه كرديد؟ چقدر محبت و تبعيت از ايشان داشتيد؟.
از دشمنان مىپرسند: چرا با اين نعمت دشمنى
كرديد؟ از خوراك سؤال كرده نمىشود مگر اين كه شخصى اسراف كرده يا تبذير كرده باشد،
يا از حرام كسب كرده باشد، يا در حرام صرف كرده باشد آن وقت از اين جهت مورد سؤال
واقع مىشود.
از هر حرام و گناهى هم سؤال كرده مىشود كه چرا
چنين كردى؟ از بعضى نعمتها هم هست كه به خصوصه پرسيده مىشود؛ يكى از نعمتها
عمر است؛ چنانچه در روايات داريم كه نمىگذارند كسى قدم
از قدم بردارد مگر اين كه جواب اين چهار نعمت را بدهد: از عمرش
كه در چه آن را گذرانيده؟ از جوانىاش كه به چه چيزهايى
خودش را مبتلا كرد و از مالش كه از كجا به دست آورده و
در كجا صرف كرد؟ و همچنين از ولايت آل محمد (صلى الله عليه و
آله و سلم)
(214).
قانون از كجا آوردهاى؟
آنجا خوب اجرا مىشود. آن وقت در كجا صرف كردهاى؟ حتى اگر انفاق به ريا كرده
باشد، مورد مؤاخذه قرار مىگيرد.
پرستش از
عبادات
وقفوهم انهم مسئولون
(215)
اولين چيزى كه مورد سؤال واقع مىشود، نماز
است؛ اول ما يحاسب به العبد الصلاة
(216).
آيا نمازهاى واجب را در وقتش ادا كرده است يا نه؟ احكام اين امر بزرگ را كه عمود
دين و امانت الهيه بود، درست انجام داده است يانه. سپس از ساير عبادات پرسيده
مىشود.
پرسش از
مظالم و حق الناس
در نهج البلاغه اميرالمؤمنين مىفرمايد:
گناه بر سه قسم است؛ گناهى كه آمرزيده شده و گناهى كه براى
صاحبش اميد آمرزش است و گناهى كه بخشيده شدنى نيست.
اما گناهى كه بخشيده شدنى است آن است كه در دنيا تلافى شده باشد؛
يعنى حد بر آن جارى گرديده است. خدا كريمتر از آن است كه براى يك گناه، دو مرتبه
عقوبت بفرمايد.
قسم دوم گناهى است كه اميد بخشش است، گناهى است كه در دنيا تلافى
نشده ليكن صاحبش توبه كرده است.
قسم سوم گناهى كه آمرزيده شدنى نيست. مظالم
عباد بر يكديگر است. اينها حق الناس است كه خداوند نخواهد گذشت
(217).
اگر پر كاهى را از كسى به ظلم گرفته باشد،
خداوند تلافى خواهد فرمود؛ چنانچه فرمود مرصاد در آيه
قرآن
(218)،
تفسير به عقبه حق الناس شده، به درستى كه پروردگارت در كمين است كه حق هركس را به
او رد كند.
محدث قمى در منازل الآخره حكايت
ابو سليمان دارانى را كه از زهاد و عباد است و ذكر او
در تذكرهها زياد گرديده، نقل مىكند كه:
بعد از مرگش او را در خواب
ديدند. از او احوال پرسيدند كه چگونهاى؟ گفت: يك سال است در يك عقبه معطلم. روزى
بار كاهى وارد شهر مىشد، من تكه چوبى از آن كندم كه خلال كنم، يك سال است كه مورد
عتابم كه چرا بدون اذن صاحبش در مال مردم تصرف كردى؟ آيا صاحبش راضى بود
(219)؟.
مگو اينكه ارزشى ندارد، درست است ليكن مال كه
هست. ملك مردم است. بعضى هستند كه در رودرواسى مال يكديگر را مىگيرند و چيزى به
دست مىآورند، اين اخذ به حياست كه المأخوذ حياء كالمأخوذ
غصباً حرام است. كارى كنيد كه وقتى از دنيا مىرويد، بارى بر دوش شما نباشد.
اگر هم تاكنون مسامحهاى بوده، از صاحبانش حليت بطلبيد. عقبه مظالم نسبت به اشخاص
فرق مىكند. برخى هستند كه هزار سال در اين موقف معطلاند.
اخذ حقوق
خداى تعالى نسبت به بندگان دو قسم معامله دارد؛
يكى به عدل، ديگرى به فضل. در معامله به عدل، هركس حق ديگرى بر عهده اوست، بايد به
همان مقدار از حسناتش بگيرند و به صاحب حق بپردازند؛ مثلا غيبت كسى را كرده، به كسى
تهمت زده، خدا داند چقدر از حسنات و عباداتش بايد بردارند و به آن شخص كه غيبتش را
كرده يا تهمتش زده، بدهند. و اگر مفلس است و حسناتى ندارد، به همان اندازه از وزر و
گناهان آن شخص بايستى بردارند؛ چنانچه در روايات به اين مطلب تصريح شده است.
در روضه كافى، حديث 79، حديثى طولانى درباره
حساب خلايق در قيامت و گرفتن حقوق و مظالم از حضرت على بن الحسين (عليه السلام) نقل
نموده تا اينكه مىگويد خداوند مىفرمايد:
منم خدايى كه شايسته پرستش
جز من نيست. حاكم و دادگسترى هستم كه خلاف نگويد. ميان شما به داد و عدالت خود
قضاوت كنم. امروز در بر من به كسى ستم نرود، امروز از نيرومند، داد ناتوان بستانم و
از بدهكار، حق بستانكار بگيرم و با حسنات و سيئات، تقاص بدهكاريها را
بنمايم...امروز است كه هيچ ستمكارى از اين گردنه در برابرم نگذرد كه مظلمهاى از
كسى به گردن او باشد. اى خلايق! به هم بچسبيد و هر حقى به گردن كسى داريد كه در
دنيا به ستم از شما باز گرفته، از او بخواهيد و من خود گواه شما هستم بر عليه او.
در آخر حديث است كه يك مرد قرشى به آن حضرت
گفت:
اى پسر پيغمبر! هرگاه مرد
مؤمنى حقى به گردن كافرى دارد، از آن كافر كه اهل دوزخ است در برابر آنچه بستاند؟
امام (عليه السلام) فرمود: از گناهان آن مرد مسلمان به اندازه حقى
كه به گردن آن كافر دارد، كم مىشود و آن كافر به اندازه آنها به همراه عذاب كفر
خود، عذاب مىشود.
آن مرد قرشى گفت: هرگاه مسلمانى به گردن مسلمانى حقى دارد، چگونه
حقش از آن مسلمان دريافت شود؟
امام (عليه السلام) فرمود: براى آن مسلمان بستانكار از حسنات
مسلمان بدهكار ظالم بگيرند و بر حسنات آن ستم كشيده بيفزايند.
پس آن مرد قرشى گفت: اگر آن ظالم حسناتى نداشته باشد؟
امام (عليه السلام) فرمود: از گناهان آن مظلوم
بستانكار بگيرند و به گناهان ظالم بدهكار بيفزايند
(220).
ناگفته نماند هرگاه كافرى بر مسلمانى حقى داشته
باشد؛ چون كافر قابليت حسنات مسلمان را ندارد، پس مقتضاى عدل آن است كه به مقدار
حقش از عذابش تخفيف داده شود و براى دانستن اين مطلب به داستان مرد عابدى كه پنج
قران به يك نفر يهودى بدهكار بود و در اين كتاب نقل گرديد، مراجعه شود
(221).
در لئالى الأخبار، از حضرت سجاد (عليه السلام)
مروى است كه فرمود: روز قيامت دست بندهاى را مىگيرند و بلند
مىكنند كه همه او را ببينند و گفته مىشود: هركس بر اين شخص حقى دارد بايد از او
بگيرد و نيست چيزى سختتر بر اهل محشر از اين كه ببينند كسى را كه ايشان را بشناسد
و آشنايى داشته باشد، از ترس اينكه چيزى بر آنها ادعا كند.
در همين كتاب از پيغمبر خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) نقل مىنمايد كه به اصحاب فرمود: آيا مىدانيد كه
كيست؟ گفتند: در بين ما كسى است كه وجه نقد و اثاثيه و دارايى، هيچ ندارد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
جز اين نيست كه مفلس از امت من كسى است كه در قيامت بيايد با نماز و روزه و زكات و
حج بجا آورده در حالى كه به كسى فحش داده و سب كرده و مال ديگرى را خورده و خون
شخصى را هدر داده و ديگرى را زده است، پس از حسناتش به اين و آن داده مىشود و چون
حسناتش تمام شود و هنوز بدهكار باشد، از گناهان گرفته مىشود و به او انداخته
مىگردد.
معامله
خداوند با مردم به فضل و كرم خويش
اگر كسى مشمول عنايت پروردگار شود، در صورتى كه
مظالم بر عهده او باشد، در موقف حق الناس كه معطل مىشود، بعضى هستند كه غرق عرق
مىشوند، خداى تعالى به فضل و كرمش قصرى از قصرهاى بهشتى را نمايان مىكند. ندا
مىرسد: اى كسانى كه به گردن فلان بنده من حق داريد! اگر
مىخواهيد در عوض به اين قصر برسيد، او را رها كنيد و حلالش نماييد.
بلى كسى كه با خدا بست و بند دارد، همه جا كارش
درست است. اگر خدا اصلاح نكند، كى مىتواند؟ اين است كه امام زين العابدين (عليه
السلام) ناله مىكند كه: و من ايدى الخصماء غداً من يخلصنى
(222)؟.
حالا بايد دعا كنيد كه پروردگارا! به فضيلت با
ما رفتار نما؛ الهى عاملنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك يا كريم!
در دعاى ابو حمزه چند جا حضرت نالههايى در اين
زمينه دارد: و الى معروفك اديم نظرى - فضلك رجائى؛
خدايا چشم اندوختهام به فضل و كرم تو.
حوض كوثر
انآ أعطينك الكوثر
(223).
از امورى كه مسلم است و در قرآن مجيد به آن
تصريح شده و روايات عامه و خاصه هم بر طبق آن داريم حوض كوثر
است؛ خير كثيرى كه خداى تعالى به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مرحمت فرموده
است.
طول اين حوض - چنانچه قبلاً هم اشاره شد - از
صنعاء تا بصره است و به عدد ستارگان آسمان در اطرافش جام مىباشد كه به دست
حورالعين پر شده و به مؤمن داده مىشود. جامها مختلف است؛ بعضى، از نقره بهشتى و
برخى، از بلور است.
ظاهر بعضى (از آيات و) روايات اين است كه اين
حوض سه قسمت است: ...و أنهر من لبن لم يتغير طعمه و أنهر من
خمر لذة للشربين و أنهر من عسل مصفى...
(224).
از شراب بهشتى و شير و عسل مىباشد.
بعضى هم فرمودهاند كه قدر مسلم آن است كه حوض
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) از عسل شيرينتر، از برف خنكتر است. بهبه! از
چنين حوضى كه شرابش گوارا است! هرگز پس از آن تشنگى نمىآيد
(225).
شيخ شوشترى در خصائص و ديگران هم در كتابهاى
خود ذكر كردهاند كه: حوض كوثر، سقايىاش با محمد (صلى الله
عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) است و هر مؤمنى از آن خواهد چشيد.
اما حسينىها يك خصوصيت ديگرى به حوض كوثر
دارند كه حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمايد: و ان الكوثر
لاشد فرحاً لباك الحسين (عليه السلام). ديگران وقتى كه به حوض كوثر مىرسند،
شاد مىشوند، امام مىفرمايد: گريه كننده بر حسين وقتى كه به
حوض كوثر مىآيد، حوض كوثر شاد مىشود.
براى دانستن تفصيل بيشترى از حوض كوثر به اول
كتاب محرم وقايع الايام خيابانى مراجعه شود.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
خداى تعالى اطراف اين حوض، هزار هزار درخت خلق فرموده كه هر
درختى 360 شاخه و برگ دارد و از هر برگى، نغمهاى بر مىخيزد كه از ديگرى شنيده
نمىشود. آواز خوش و طربانگيز مىخواهيد، سر حوض كوثر، به شرطى كه گوشى كه بايد
چنين صداهاى خوش روحانى را بشنود، به لهو و لعب و موسيقى اينجا آشنا نكنيد
(226).
ظهور عظمت
محمد و آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)
صاحب لواء الحمد و المقام
المحمود
از مواقف قيامت، موقفى است كه عظمت شأن و جلالت
قدر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)، ظاهر مىشود.
لواء عبارت است از
بيرقى از نور كه هزار سال راه طول آن است و داراى سه شقه يعنى تكه و پرده است كه در
روايت مىفرمايد: هر شقه آن بين شرق و غرب است و در روايت ديگر
اعظم من الشمس و القمر است. بر يكى
بسم الله الرحمن الرحيم و بر دومى
الحمدلله رب العالمين و بر سومى
لا اله الا الله محمد رسول الله نقش بسته است
(227).
جميع انبياء و صلحا و مؤمنين، زير اين بيرقى كه
علمدار آن اميرالمؤمنين است، قرار مىگيرند.
وسيله: و قرب اليه
الوسيله عبارت است از منبرى كه خاص رسولالله است، داراى هزار پله و هر
پلهاى تا پله ديگر، زبرجد و زمرد، ياقوت و طلاست، البته از جواهرات بهشتى، درجه
آخر كه بالاى آن هيچ درجهاى نيست، مختص خاتم الانبياء است. درجه بعدى، وصى بلا
فصلش على بن ابى طالب (عليه السلام) و پله بعدى ابراهيم خليل الرحمن و بعد، هر يك
از انبيا و اوصيا بر طبق درجاتشان.
مقام محمود: پيغمبر
اكرم بر روى چنين منبرى شروع به مدح پروردگار مىفرمايد؛ چنان مدحى كند كه از اولين
تا آخرين، كسى اينطور مدح خدا نكرده و بعد حمد و ستايش از ملائكه و صلحا و مؤمنين
مىفرمايد؛ رهى سعادت و افتخار كه در چنين مقام رفيعى اول شخص عالم وجود، ياد كسى
نمايد: پروردگارا! ما را جزء صلحا قرار ده.
در روز عاشورا اين جمله را به دقت بخوانيد:
و اسئله ان يبلغنى المقام المحمود لكم عندالله
(228)
از خداى مىطلبم كه مرا به مقام محمودى كه براى شما اى آل محمد (صلى الله عليه و
آله و سلم) نزد اوست برساند، اين مقام ارجمند در اثر شبخيزى
(229) رسول خداست كه ده سال تا صبح
نخوابيد و آنقدر به عبادت ايستاد كه پاهايش ورم كرد.
على (عليه
السلام) قسمت كننده بهشت و دوزخ
قسيم الجنة و النار.
در همان مقام محمود، جميلترين ملائكه نزد
پيغمبر آمده سلام مىكند و مىگويد: من رضوان؛ كليددار بهشتم
و كليدهاى بهشت را تقديم پيغمبر مىكند و بعد ملك مهيبى مىآيد و كليدهاى جهنم را
تقديم مىكند. پيغمبر هر دو را به على (عليه السلام) مىسپارد و حضرت نزد صراط
مىآيد، هركس را كه اذن فرمود، به بهشت مىرود وگرنه زبانه آتش او را پايين مىكشد.
پيغمبر به على (عليه السلام) فرمود:
يا على! اطاعت آتش از تو از اطاعت عبد از مولايش بيشتر است.
لزوم اعتقاد
به صراط
و ان الذين لا يؤمنون
بالأخرة عن الصراط لنكبون
(230).
صراط هم از چيزهايى است كه اعتقاد به آن واجب و
از ضروريات مذهب است، البته اين هم اجمالا بايد عقيده داشت، صراط در لغت به معناى
راه است، كسانى كه در دنيا بر صراط راست بودند؛ يعنى از جاده مستقيم حقيقت، راستى،
درستى و ديندارى كج نشدهاند، در آخرت هم از صراطى كه روى جهنم است صحيح و سالم رد
خواهند شد. بعضى مانند برق و برخى مانند اسب و پارهاى افتان و خيزان مىگذرند تا
در دنيا چگونه بوده باشند، هر طورى كه در راه شرع سلوك كرده باشند، آنجا هم از
صراط مىگذرند.
در تفسير آيه شريفه و
جاىء يومئذ بجهنم...
(231)
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مروى است كه فرمود:
فرداى قيامت كه مىشود
جهنم را مىآورند در حالى كه يك هزار مهار دارد و هر مهارى را يك هزار ملك گرفته كه
هزار هزار ملك مأمور كشاندن جهنم هستند (فرمود:) جهنم نعره مى زند و شعله آتش بالا
مىزند و شكل نگين انگشتر، اطراف خلايق را مىگيرد. مردم چنان مضطرب مىشوند كه
نزديك است هلاك گردند. آن وقت از طرف پروردگار امر مىشود صراط را بياوريد. پلى را
روى جهنم قرار مىدهند كه همه بايد از اين پل عبور كنند. هيچ چارهاى نيست و استثنا
هم ندارد. صريح قرآن مجيد
(232)
است. چه بهشتى و چه جهنمى همه بايد از اين راه بگذرند (فرمود:) اين راه هفت عقبه و
هر عقبهاى موقفهايى دارد. هر موقفى هفده هزار فرسخ است و در هر عقبه، هفتاد هزار
ملك مأمورند. همه بايد از اين هفت عقبه رد شوند.
عقبه اول:
صله رحم، امانت و ولايت
اول پل، جلوت را مىگيرد. آى كسى كه از برادرت،
از پدرت، از مادرت، از رحمت قطع كردى، علاوه بر آثارى كه قطع رحم در دنيا دارد از
كوتاهى عمر و رفتن بركت از مال، در آخرت هم در اولين موقف صراط، بازخواست مىشويد؛
چنانچه در قرآن مجيد است
(233)
پس اگر يكى از ارحام شما مريض شد، عيادتش كنيد. اگر محتاج است، دستگيرش كنيد. حاجتى
دارد، انجام دهيد. در اوقات لازمه از او ديدن كنيد.
ديگر، موقف امانت
است؛ البته اختصاص به مال ندارد بلكه اگر كسى حرفى را نزد شما امانت قرار داد كه به
كسى نگوييد، اگر گفتيد، خيانت به امانت كردهايد المجالس
بالامانة. اگر كسى را رسوا كرديد، به او خيانت نمودهايد.
يا در مال، اگر خانهاش گروى تو بود، سر موعدى
كه پولش را پرداخت، خانه را رد نكردى، اين هم خيانت است؛ چون تصرف، زايد از قرارداد
است. و همچنين اگر خانهاش مغازهاش را اجاره كردى، مدت اجاره كه سر آمد، بايد
فوراً تخليه كنى و به او رد نمايى. اجمالاً خيانت در قول يا فعل به طور كلى
بازخواست كرده مىشود.
موقف ديگر كه در همين عقبه است و روايات سنى و
شيعه در اين باره بسيار است ولايت على بن ابى طالب (عليه
السلام) است كه در تفسير ثعلبى و غيره در آيه شريفه:
وقفوهم انهم مسئولون
(234)
مىگويد؛ يعنى مسؤولون عن ولاية على بن ابيطالب. ايشان
را نگهداريد كه پرسيده گرديده شوند؛ يعنى از دوستى على بن ابى طالب كه آيا دوستدار
على هستند يا نه؟
حموينى و طبرسى - كه هر دو اجله علماى سنى
هستند - از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت مىكنند كه فرمود:
يا على! هركس برات ولايت
تو را دارد، از صراط رد مىشود.
روايات بسيارى هم در نظر است كه براى اختصار از
ذكر آن خوددارى مىشود.
عقبه دوم:
نماز
از عقبه اول كه ولايت على و رد امانت و صله رحم
شد، به عقبه نماز مىرسد. از نمازهاى واجب يوميه و آيات و قضا و غيره پرسيده
مىشود؛ چنانچه قبلاً هم اشاره شد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
به شفاعت من نمىرسد كسى كه نماز را ضايع (و سبك) سازد
(235).
آخرين وصيت حضرت صادق (عليه السلام) اين بود
كه: شفاعت ما به كسانى كه نماز را سبك بشمارند، نمىرسد
(236)؛
مثلاً نماز صبح را آفتاب زده يا ظهر و عصر را هنگام غروب مىخواند، چه رسد به اين
كه اصلاً نماز را ترك كند كه در روايات تارك الصلاة تشنه مىميرد و تشنه سر از قبر
به در آورد. و بالجمله موضوعى را كه بايد تأكيد كنم كه همه بشنوند و به ديگران هم
به برسانند، مسئوليتى است كه در برابر فرزندان داريم؛ بايستى بچهها را قبل از بلوغ
به نماز عادت داد. بايستى بچه را تربيت كرد كه نمازخوان بار بيايد؛ البته نتيجهاش
براى خودت هست. هر عملى كه بچه در اثر كوشش پدر و مادر انجام مىدهد، قبل از بلوغ،
ثوابش براى آنهاست و بعد از تكليفش هم چون سبب خير بودهاند، مشمول لطف و عنايات
خداى تعالى هستند؛ حتى شنيدهايد كه:
پيغمبرى با اصحابش از قبرستان عبور مىكردند.
به ايشان گفت كه زود رد شويد كه اين صاحب قبر را عذاب مىكنند. سال بعد از همان جا
گذشت، از عذاب، خبرى نبود. عرض كرد: پروردگارا! چه شده كه اين ميت ديگر معذب نيست؟
ندا رسيد كه اين مرد، پسرى داشت كه پس از مرگش او را به مكتب فرستادند. استاد يادش
داد كه بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم؛ چون پسرش ما را به رحمان و رحيم ياد كرد؛ ما
هم عذاب را از پدرش - كه واسطه خلقت بچه بود - برداشتيم.
غرضم تأثير عبادات بچه است كه براى والدين نافع
مىباشد. خلاصه وظيفه شرعى بر عهده همه ماست و مرتبه اول از امر به معروف و نهى از
منكر نسبت به زن و بچه و بعد ساير اقارب است
(237).
عقبه سوم:
خمس و زكات
اگر كسى به اندازه يك درهم خمس يا زكات بر
ذمهاش باشد، همانجا جلوش را مىگيرند. رواياتى كه درباره عذاب مانع الزكات است،
بسيار، مىباشد. از جمله آن كه مىفرمايد:
اژدها وقتى كه سمش زياد
گرديد، موهايش ريخته مىشود (و در عربى اقرعش خوانند) چنين اژدهايى را خداى تعالى
قرار داده كه دور گردنش مىپيچند
(238).
و در روايت ديگر مىفرمايد:
زارعى كه زكات زراعتش را ندهد، زمين او تا هفت طبقه طوقى به
گردنش مىشود
(239).
و همچنين زمان ظهور حضرت ولى عصر عجل الله فرجه
حضرت مانع الزكات را مىكشد.
مبادا كسى يك درهم زكات بر ذمهاش باشد كه اگر
از طلا و نقره و مسكوك اندوخته كند و زكاتش را نپردازد، روز قيامت آن درهم و دينار
را سرخ مىكنند و پيشانى و پهلوهايش را با آن داغ مىكنند
(240).
ضمناً بدانيد كه فرقى بين زكات مال و زكات بدن
نيست. شب عيد فطر هم بايد زكات بدن را از مال خود خارج كرد.
و اما راجع به خمس، پس روايات وارده در سختى
پرسش از آن، زياد است و تنها اكتفا مىشود به روايتى كه در كتاب كافى و تهذيب و
فقيه است.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
ان اشد ما فيه الناس يوم القيامة ان يقوم صاحب الخمس فيقول يا
رب خمسى
(241).
سختترين حالات مردم در
قيامت وقتى است كه مستحقين خمس برخيزند و مطالبه حق خود را از كسانى كه خمس را به
آنها نرسانيدند، بنمايند و بس است در سختى، آنكه كسانى كه بايد از او شفاعت كنند،
خصمى او باشند.