قدرت آتش
حقيقى
شيخ شوشترى در مواعظش مىفرمايد:
خداوند در قرآن مىفرمايد نار حامية
(50)
يعنى آتشى گرم است، مگر آتش سرد و يخ هم داريم؟ بلى اگر نسبت پيش بيايد، آتش دنيا
نزد آتش برزخ و قيامت سرد است؛ در همين دنيا دو قسم آتش را يادآورى مىنمايد كه
وقتى نسبت در پيش آيد، معلوم مىشود كه كدام آتش حقيقى است. مىفرمايد: آتش هيزم و
زغال را با آتش صاعقه بسنجيد. صاعقه، آتش لطيفى است كه از برخورد ابرها با يكديگر
پيدا مىشود، به قدرى لطيف است كه به هر جسمى بخورد، مىسوزاند و رد مىشود، نه اين
كه بر مىگردد يا متوقف مىشود. از لحاظ سوزش هيچ چيز آن را خاموش نمىكند. اگر به
درخت بخورد كاملا خاكسترش مىكند. اگر به دريا بخورد، مىسوزاند تا قعر دريا حتى
ماهى ته دريا را بريان مىكند. صاعقه آتش است، زغال در منقل هم آتش است؛ اما اين
آتش را مشتى خاك يا آب خاموشش مىكند و سوزشش محدود است.
حالا بدانيد كه آتش عالم ديگر اصلا قابل مقايسه
با آتش اين دنيا و حتى صاعقه هم نيست. اگر بدن مثالى و روح كسى در برزخ معذب باشد،
ممكن است (البته كليت ندارد) كه همين جسد عنصرى هم متأثر شود؛ چنانچه برعكس هم
مشاهده شده، سر قبر بعضى از دوستان خدا بدون هيچ استعمال عطر يا بودن گلى، بوى مشك
و عطر از قبر استشمام مىشود.
در امان بودن
از عذابهاى برزخى
در اخبار اهل بيت (عليهم السلام) بشارتى رسيده
كه عدهاى هستند خداى تعالى ايشان را از ترس قبر و فشار آن عذابهاى برزخى در امان
نگه مىدارد. يكى آنهايى كه تلقين كرده شوند، ظاهرا مراد تلقين سوم باشد كه پس از
دفن است.
يحى بن عبدالله گفت: شنيدم
از حضرت صادق (عليه السلام) كه فرمود: چه چيز مانع است شما را از اين كه كارى كنيد
كه ميت شما از ديدن منكر و نكير در امان باشد. گفتم يا مولاى! چه كنيم؟ فرمود: چون
ميت دفن شد، بايد ولى او نزد قبرش بماند و دهان خود را نزد سمت سر آن ميت نزديك
كند، پس به صداى بلند بگويد: اى فلان پسر فلان!:
هل انت على العهد الذى فارقتنا عليه من شهادة
ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمداً (صلى الله عليه و آله و سلم) عبده
و رسوله سيد النبيين (و خاتم المرسلين) و ان عليا اميرالمؤمنين و سيد الوصيين...و
ان ما جاء به محمد حق و ان الموت حق و البعث حق...و ان الله يبعث من فى القبور.
فرمود: منكر به نكير مىگويد: برويم؛ زيرا حجت را تلقينش كردند (
تلقين اول هنگام مردن و تلقين دوم هنگام دفن كردن در قبر مىباشد
(51).
البته كسى نگويد كه مرده چه مىفهمد. سابقا گفته شد كه روح حاضر
است و بهتر از ما مىشنود. و ديگر اين كه نگوييد سواد عربى نداشت هركس كه از اين جا
رفت، جميع زبانها و لغتها برايش يكسان است، محدوديت، مال عالم ماده است.
ديگر از كسانى كه در امانند، آنهايى هستند كه از ظهر پنج شنبه تا
ظهر جمعه از دنيا بروند
(52)؛
چون در هنگام نزول رحمت وارد بر بساط پروردگار مىشوند، ايشان را هم رحمت در بر
مىگيرد. اينها هم از الطاف پروردگار است كه به اين بهانه بندهاش را مورد عنايت
خود قرار مىدهد.
جريدتين هم از امورى است كه وعده داده شده مانع از عذاب قبر
مىباشد، البته از چوب نخل باشد بهتر است و بايد تر باشد. در كتاب طهارت وسائل، باب
17 رواياتى درباره جريدتين نقل كرده از جمله از حضرت باقر (عليه السلام) مروى است
كه فرمود: تا جريدتين تر هست، ميت معذب نمىشود و بعد از خشك
شدن آن دو چوب هم او را عذابى و حسابى نيست ان شاءالله
(53).
ديگر شهادت چهل نفر يا بيشتر به خوبى ميت است و طلب مغفرت كردن
براى او.
در انوار نعمانيه از حضرت صادق (عليه السلام)
روايت كرده كه فرمود: هر گاه چهل نفر نزد ميت حاضر شوند و
بگويند: اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا؛ يعنى خدايا! ما جز نيكى از او چيزى
نمىدانيم، خداوند مىفرمايد: پذيرفتم شهادت شما را برايش و آمرزيدم آنچه را كه شما
نمىدانيد.
و نيز از آن حضرت روايت كرده كه:
در بنى اسرائيل عابدى بود و خداوند به داوود (عليه السلام) وحى
فرمود كه او رياكار است. وقتى كه مرد حضرت داوود (عليه السلام) به تشييعش نرفت.
ديگران آمدند و چهل نفر بر او نماز خواندند و گفتند: پروردگارا! ما جز نيكى از او
سراغ نداريم و تو به او داناترى، پس بيامرز او را و چون او را غسل دادند، چهل نفر
ديگر آمدند و همين طور گفتند، چون از باطنش خبر نداشتند. به حضرت داوود (عليه
السلام) وحى رسيد كه چرا تو بر او نماز نگزاردى؟
عرض كرد: پروردگارا! براى اين كه مرا خبر دادى
كه اين عابد، رياكار است. ندا رسيد درست است؛ اما چون جمعى شهادت به خوبىاش دادند،
ما هم امضا كرديم و او را آمرزيديم
(54).
اين هم يكى از فضل پروردگار است كه بدون
استحقاق، بندهاش را از عذاب مىرهاند.
از اين جهت است كه نيكوكاران مخصوصا سابقين،
كفنهاى خود را آماده مىكردند و از دوستان و مؤمنين مىخواستند كه شهادت خود را
درباره آنها روى كفنشان بنويسند.
و محدث جزائرى نقل كرده كه:
استادش علامه مجلسى از مؤمنين مىخواست كه بر كفن او با تربت
حسينى (عليه السلام) شهادت بر ايمان ايشان بنويسند و اين طور مىنوشتند:
لا ريب فى ايمانه و اسم خود را مىنوشتند و كامل هم
زير اسم خود را مهر مىكردند
(55).
از جمله امورى كه فوق العاده مؤثر است، گذاشتن
تربت حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) در قبر و كفن است و همچنين مسح كردن
پيشانى و دو كف دستها را با آن.
و از جمله امورى كه براى شخص در عالم برزخ و
قيامت نافع است كارهاى خيرى است كه در اين عالم دنيا به نيابت او انجام داده
مىشود، يا ثواب كار خيرى را برايش هديه بفرستند كه در درجه اول، اداى دين و قضاى
نماز و روزههايى كه از او فوت شده و حج واجب و مانند اينها و بعد صدقه دادن در راه
خدا براى آن ميت و دعا و طلب آمرزش كردن است. و در اين موضوع، روايات بسيارى از اهل
بيت (عليه السلام) رسيده و هركس طالب باشد به كتاب طهارت، ابواب احتضار، باب 28 از
وسائل الشيعه مراجعه كند.
و نيز در باب قضاء صلاة، باب 12 كه 26 حديث نقل
كرده و نيز در باب حج از كتاب مزبور مراجعه شود. و خلاصه روايات آن است كه هركس هر
عمل خيرى از نماز و روزه و حج و صدقه براى مردهاى بجا آورد، خداوند اجر و ثواب آن
را به او خواهد رسانيد و چند برابر آن را به شخص عمل كننده مرحمت خواهد فرمود.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
و گاه مىشود كه ميت در فشار و ناراحتى است، پس براى او گشايشى
مىشود و به او مىگويند كه اين نتيجه هديهاى است كه فلان شخص در دنيا براى تو
فرستاده است.
و از براى بعضى از مراتب انفاق، اجرهاى بزرگى
عايد ميت مىگردد؛ چنانچه در كتاب وسايل از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه:
خداوند امر مىفرمايد جبرئيل را با هفتاد هزار ملك كه به سمت
قبر آن ميت بروند و بر دست هر يك طبقى است از نعمتهاى بهشتى و به او مىگويند: سلام
بر تو اى دوست خدا! اينها هديه فلان، پسر فلان است كه براى تو فرستاده، پس قبرش پر
از نور مىگردد و عطا مىفرمايد خداوند به او هزار شهر در بهشت و هزار حوريه و هزار
حله بهشتى و هزار حاجت او را برآورده مىفرمايد
(56).
و در كتاب جامع الاخبار از رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) مروى است كه فرموده: هديه بفرستيد براى
مردگان خود. پرسيدند هديه مردهها چيست؟ فرمود: صدقه و دعا و فرمود ارواح مؤمنين هر
شب جمعه به آسمان دنيا مقابل خانههاى خود مىآيند و به آواز حزين و گريه فرياد
مىكنند: اى اهل من! اى اولاد من! اى پدر و مادر من! اى خويشاوندان من! مهربانى
كنيد بر ما خدا رحمت كند شما را به آنچه بود در دست ما و عذاب و حساب آن بر ما است
و نفع آن براى غير ماست و بر ما مهربانى كنيد به درهمى يا به قرص نانى يا به
جامهاى كه خدا بپوشاند شما را از جامه بهشتى «تا آخر حديث»
(57).
برزخ كجاست؟
ممكن است اين سؤال در ذهن بعضى بيايد كه عالم
برزخ با اين طول و تفصيل كجا واقع شده؟ البته عقل ما نمىرسد كه بفهميم چيزى كه هست
تشبيهاتى در روايات شده از قبيل اين كه تمام عالم دنيا از زمينها و آسمانها نسبت به
عالم برزخ مانند حلقهاى در بيابان است تا شخص در دنياست مانند كرم در سيب يا طفل
در شكم مادر است، وقتى كه مىميرد، آزاد مىشود؛ البته جايى نمىرود، در همين عالم
وجود است ليكن ديگر محدوديت ندارد. زمان و مكان ندارد. اين قيودات مال اين جا است،
مال عالم ماده و طبع است.
اگر به بچه در شكم مادر بگويند در وراى اين محل
تو عالمى است كه شكم مادر نزد آن هيچ است، نمىتواند درك كند و بفهمد، همچنين براى
ما كه محسوس بين دنيا هستيم، شرح عوالم بعد، قابل درك نيست؛ چنانچه درقرآن مجيد
مىفرمايد: هيچ كس نمىداند كه چه برايش تهيه شده است
(58).
بلى چيزى كه هست چون مخبر صادق خبر داده، همه را تصديق مىنماييم.
عالم برزخ محيط به اين جهان است مانند احاطه
اين عالم به رحم مادر، بهتر از اين نمىشود تعبير كرد.
انس ارواح
بايكديگر
اصبغ بن نباته گفت: مولايم
اميرالمؤمنين را در دروازه كوفه ديدم كه مقابل صحرا ايستاده و مثل اين كه با كسى
مكالمه يا محادثه مىفرمايد ليكن كسى را نمىديدم.
من هم ايستادم، مدتى گذشت، خسته شدم نشستم و رفع خستگىام شد.
دوباره ايستادم و باز خسته شده نشستم و برخاستم؛ ولى هنوز اميرالمؤمنين (عليه
السلام) ايستاده و صحبت مىفرمايد. عرض كردم: يا اميرالمؤمنين! با كه سخن
مىفرماييد؟
فرمود: اين مخاطبه من، انس با مؤمنين است عرض كردم: مؤمنين؟
فرمود: بلى، آنها كه از دنيا رفتهاند اينجا هستند. عرض كردم:
روحند يا جسد؟
فرمود: روحند، اگر آنها را مىديدى كه چطور دور
هم جمع شده و با هم انس گرفته و حديث مىكنند و نعمت خدا را ياد مىنمايند
(59).
بهرهمند شدن
از حمايت على (عليه السلام)
در احاديث ديگر كه رسيده:
هر مؤمنى كه در شرق و غرب عالم از دنيا برود، روحش كه در قالب مثالى جاى گرفت،
ظهورش در وادى السلام، جوار اميرالمؤمنين (عليه السلام) است
(60)
به عبارت ديگر، نجف اشرف، نمايشى از ملكوت
علياست؛ چنانچه براى كافر، صحراى برهوت، وادى مهيبى در يمن كه نه گياه مىرويد، نه
پرنده رد مىشود، آنجا محل ظهور ملكوت سفلى است.
آنچه را كه از اهميت همجوارى على (عليه السلام)
شنيدهايد، راجع به مجاورت روحانى است؛ هر چند بدنش دور باشد، نزديكى با على (عليه
السلام) با علم و عمل است. يك گناه كه از شخصى سرزند به همان اندازه از على (عليه
السلام) دور مىشود.
اگر روح با على باشد، جسد هم در نجف دفن شود چه
بهتر، سعادت عظيمى است؛ اما نكند كه جسد كسى به نجف برود، اما روحش در وادى برهوت
معذب باشد. پس بايد سعى كرد كه اتصال روحانى، قوى شود؛ البته دفن بدن در وادى
السلام هم بىاثر نيست بلكه كمال تأثير را دارد؛ زيرا آن يك نوع توسلى است به ذيل
عنايت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام).
در كتاب مدينة المعاجز است كه:
روزى مولاى متقيان با عدهاى از اصحاب در پشت دروازه كوفه
نشسته بودند. يك نظرى فرمود و گفت: آيا آنچه را كه من مىبينم شما هم مىبينيد؟
عرض كردند: نه يا اميرالمؤمنين!
فرمود: مىبينم دو نفر را كه جنازهاى را روى شترى مىآورند، تا
اينجا برسد سه روز راه است. روز سوم، على و دوستانش نشستهاند كه چه پيش مىآيد.
ديدند از دور، شترى نمايان شد. روى شتر جنازهاى است و مهار شتر به دست كسى است و
يك نفر هم دنبال شتر است تا نزديك شدند، حضرت پرسيد: اين جنازه كيست و شما كيستيد و
از كجا مىآييد؟
عرض كردند: ما اهل يمن هستيم و اين جنازه پدر ماست كه وصيت كرده او
را به سمت عراق حمل دهيم و در نجف، كوفه دفن كنيم.
حضرت فرمود: آيا سببش را پرسيديد؟
گفتند: بلى، پدرمان مىگفت آن جا كسى دفن مىشود كه اگر تمام اهل
محشر را بخواهد شفاعت كند مىتواند.
على (عليه السلام) فرمود: راست گفت پس دو مرتبه
فرمود: والله! من همان مرد هستم
(61).
و مرحوم محدث قمى در مفاتيح الجنان راجع به اين
كه هركس پناهنده به قبر مبارك حضرت اميرالمؤمنين شده، بهرهمند خواهد شد، مثل خوبى
و مناسبى بيان كرده. در امثال عرب است كه مىگويند احمى من
مجير الجراد؛ يعنى فلانى حمايت كردنش از كسى كه در پناه اوست، بيشتر است از
پناه دهنده ملخها. و قصه آن چنان است كه مردى باديه نشين از قبيله طى كه نامش
مدلج بن سويد بوده، روزى در خيمه خود نشسته بود. ديد
جماعتى از طايفه طى آمدند و جوال و ظرفهايى با خود دارند. پرسيد چه خبر است؟ گفتند:
ملخهاى بسيار در اطراف خيمه شما فرود آمدهاند، آمديم آنها را بگيريم.
مدلج كه اين را شنيد برخاست، سوار اسب خود شد و
نيزه خود را به دست گرفت و گفت: به خدا سوگند! هركس متعرض اين ملخها شود، او را
خواهم كشت. آيا اين ملخها در جوار و پناه من باشند و شما آنها را بگيريد، چنين چيزى
نخواهد شد. پيوسته از آنها حمايت مىكرد تا آفتاب گرم شد و ملخها پريدند و رفتند،
آن وقت گفت: اين ملخها از جوار من رفتند، ديگر خود دانيد با آنه
(62).
و بالجمله بديهى است اگر كسى خود را به جوار آن
حضرت رساند و به آن بزرگوار پناهنده شود، قطعا از حمايت آن حضرت بهرهمند خواهد
گرديد.
مقدار علاقه
روح به قبر
محدث جزائرى در اواخر انوار نعمانيه گويد:
اگر بگويى چون ارواح در قالب مثالى و در وادى السلام هستند، پس
چرا امر شده به رفتن بر سر قبرهاى آنها و چگونه ارواح مىفهمند زيرا خود را در حالى
كه اين جا نيستند؟
در جواب گويم كه: از حضرت صادق (عليه السلام)
روايت شده كه ارواح هر چند در وادى السلام باشند ليكن براى آنها احاطه علميه است به
محل قبورشان كه مىدانند زايرين و واردين بر قبورشان را و امام (عليه السلام) تشبيه
فرموده ارواح را به آفتاب و چنانچه آفتاب در زمين نيست و در آسمان است، اما شعاع او
همه جاى زمين را احاطه نموده، همچنين است احاطه علميه ارواح
(63).
حقير گويد: و چنانچه ظهور شعاع آفتاب در جايى
كه آيينه و بلورى است، قطعا بيشتر از جاى ديگر است، همچنين توجه و احاطه روح به
قبرش بيشتر از جاى ديگر است؛ زيرا بدنى را كه سالها با او كار كرده و به بركت او به
كمالاتى و سعاداتى رسيده، مورد نظر و علاقه او خواهد بود و از اين بيان دانسته
مىشود جواب كسى كه بگويد امام همه جا حاضر است، ديگر رفتن به زيارت قبر شريف چه
لازم و تفاوتى ندارد آن محل و محل ديگر، شكى نيست كه محل قبر شريف ائمه و بزرگان
دين دائما مورد توجه ارواح شريفه آنها و محل نزول بركات و رحمتهاى الهيه و تردد
ملائكه است، اگر كسى بخواهد بهرهمندى كامل از آن بزرگواران نصيبش شود بايد دست از
اين مكانهاى متبركه برندارد و هر طورى است خود را به آن جا برساند.
شبهه ديگر و
پاسخ آن
شبهه ضعيفهاى بعضى القا كرده و مىگويند: روح
كه پس از مرگ به بدن لطيفى به نام مثالى تعلق مىگيرد
كه مثل همين بدن است به شرحى كه گذشت، با آن بدن، ثواب يا عقاب مىبيند، گويند
انسان با اين بدن ماده و خاكى، عبادت كرده چرا به بدن ديگر ثواب برسد يا مثلا با
اين جسد پوسيده شده در قبر معصيت كرده، چرا آن بدن، عتاب ببيند و معذب شود؟
براى اين سؤال چند جواب گفته مىشود:
1- به طورى كه مجلسى عليه الرحمه بيان مىكند،
بدن مثالى يك چيز خارجى نيست كه بعد از مرگ بياورند سر قبر و مثلا بگويند جناب روح
بفرماييد توى اين بدن، بلكه بدن مثالى، بدن لطيفى است كه الان هم با شخص است. هر
روحى داراى دو بدن است، بدن لطيف و بدن كثيف، عبادت با هر دو كرده و معصيت هم با هر
دو، براى اين كه خوب معلوم شود، در خواب ماده تفارق دارند، هيچ بعدى ندارد كه آنچه
شخص در خواب مىبيند با همان بدن مثالى باشد، راه رفتن، حرف زدن با بدن مثالى است،
با يك چشم به هم زدن كربلا مىرود، مشهد مىرود، به شرق و غرب مىرود، محدوديت
ندارد؛ بنابر اين، بدن مثالى هميشه با شخص است ليكن هنگام مرگ كاملا از بدن جسمانى
جدا مىشود. اين فرمايش مجلسى بسيار محققانه است و شواهد بسيارى هم برايش مىباشد.
2- وجه دوم آن كه روح انسانى پس از مرگ، مصور
مىشود به صورتى مثل بدن دنيويهاش، نه اين كه به بدن خارجى تعلق بگيرد بلكه شكل
روح به صورت بدن جسمانى است، حال مىخواهيد به آن بدن مثالى بگوييد يا قالب برزخى
يا روح ليكن چون لطيف است، چشم عنصرى مادى آن را نمىتواند مشاهده كند، اجمالا روح
بود كه در دنيا معصيت كرده و همان روح هم بعدا معذب مىشود، حالا يا به بدن مثالى
تعلق مىگيرد يا خودش مستقلا و در قيامت با همين بدن جسمانى چنانچه ذكر مىشود.
ثواب و عقاب
برزخ در قرآن
1- النار يعرضون عليها
غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعة أدخلوا ءال فرعون أشد العذاب
(64).
بر آتش عرضه كرده مىشوند
ايشان بامداد و شامگاه و روزى كه قيامت بر پا مىشود، آل فرعون را در سختترين
شكنجهها داخل كنيد.
از جمله آياتى كه در قرآن مجيد دلالت بر عذاب
برزخ دارد، اين آيه شريفه است كه راجع به كسان فرعون مىباشد. آل فرعون كه در نيل
غرق شدند و مردند از آن وقت صبح و شام بر آتش عرضه داشته مىشوند تا وقتى كه قيامت
شود و به عذاب سختترى برسند.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
در قيامت كه صبح و شام نيست، اين راجع است به برزخ
(65).
و مروى است از رسول خدا كه فرمود:
جايش را در جهنم هر روز صبح و شب در برزخ نشانش مىدهند، اگر
اهل عذاب است و اگر اهل بهشت است، جايش را در بهشت نشانش مىدهند و مىگويند اين
است جايگاه تو در قيامت
(66).
2- فأما الذين شقوا ففى
النار لهم فيها زفير و شهيق * خالدين فيها مادامت السماوات و الأرض ألا ما شآء ربك
أن ربك فعال لما يريد * و أما الذين سعدوا ففى الجنة خالدين فيها مادامت السموات و
الأرض...
(67).
آنهايى كه اهل بدبختى و
شقاوتند تا زمين و آسمان برقرار است در آتشاند. براى ايشان فرياد سخت و نالههاى
جانگداز است، مگر پروردگارت بخواهد. به درستى كه پروردگارت آنچه بخواهد مىكند و
اما آنهايى كه خوشبختاند تا آسمانها و زمين برقرار است در بهشتاند....
امام (عليه السلام) مىفرمايد:
اين آيه راجع به برزخ است، عذاب و ثواب برزخى مراد است و گرنه
در قيامت كه آسمانى نيست اذا السماء انشقت و زمين هم
عوض مىشود، ديگر اين زمين نيست.
يوم تبدل الأرض غير الأرض
والسموات و برزوا لله الواحد القهار
(68).
3- قيل ادخل الجنة قال
ياليت قومى يعلمون * بما غفر لى ربى و جعلنى من المكرمين
(69)
.
اين آيه شريفه راجع به
حبيب نجار مؤمن در ميان فرعونيان است. پس از اين كه قوم خودش را به پيروى از
پيغمبران خواند، او را تهديد كردند (به شرحى كه در تفسير سوره يس ذكر شده) و
بالأخره او را به دار زدند و كشتند، تا مرد، به ثواب الهى رسيد و گفت: كاش قوم من
مىدانستند كه پروردگارم مرا آمرزيد و از گرامىشدگان قرار داد.
پس در اين جا كه پروردگار مىفرمايد:
به او گفته شد كه داخل بهشت شو، امام (عليه السلام)
مىفرمايد: يعنى جنت برزخيه و در روايت ديگر تعبير به
جنت دنيوى يعنى پايينتر (از بهشت قيامت) مىفرمايد.
و بالجمله، ظاهرا آيه شريفه آن است كه مؤمن آل
فرعون چون شهيد شد، بلافاصله داخل بهشت برزخى گرديد و چون قوم او هنوز در دنيا
بودند گفت: اى كاش قوم من مىدانستند كه خداوند به من چه
نعمتها و عطاهايى عنايت فرموده، پس توبه مىكردند و رو به خدا مىآوردند.
4- و من أعرض عن ذكرى فأن
له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيامة أعمى
(70)
كسى كه از ياد رو گردان
شده جز اين نيست كه برايش زندگى سخت و ناراحت كننده است و روز قيامت او را كور
محشور خواهم كرد.
بيشتر مفسرين گفتهاند كه
معيشت ضنك اشاره به عذاب در قبر و برزخ است و اين معنا هم از حضرت سجاد
(عليه السلام) روايت شده است.
5- حتى اذا جاء أحدهم
الموت قال رب ارجعون * لعلى أعمل صالحا فيما تركت كلا انها كلمة هو قآئلها و من
ورآئهم برزخ ألى يوم يبعثون
(71).
(تا آن زمان كه مرگ يكى از
آنان؛ يعنى كفار) فرا رسد، عرض مىكند: پروردگارا! مرا باز گردانيد به دنيا تا در
آنچه واگذاردم عمل صالحى انجام دهم. در جوابش گفته مىشود اين طور نيست (باز
نمىگردى) سخنى مىگويد كه فايدهاى ندارد و پشت سر آنها عالم برزخى تا روزى كه
برنگيخته مىشوند، قرار دارد.
اين آيه به خوبى دلالت دارد بر اين كه پس از
حيات دنيا و پيش از حيات آخرت و قيامت، انسان حيات ديگرى دارد كه حد فاصل ميان آن
دو است؛ حياتى كه به نام عالم قبر و عالم برزخ ناميده مىشود. و بالجمله از تدبر در
مجموع مزبوره و آيات ديگر دانسته مىشود كه روح انسانى، حقيقى است مغاير و روح را
با بدن، يك نوع اتحادى است كه به وسيله اراده و شعور، بدن را اداره مىكند و شخصيت
انسان به روح است نه به بدن كه با مرگ از بين برود و با تلاشى اجزاى بدن، فانى گردد
بلكه حقيقت و شخصيت انسان (روح) پس از مرگ باقى مانده و در يك سعادت و حيات جاويدان
يا شقاوت ابدى به سر مىبرد و سعادت و شقاوت او در آن حال بستگى به ملكات نفسانى و
اعمال او در اين جهان دارد، نه به جهات جسمى و خصوصيات اجتماعى او. و حكماى اسلام
براى اثبات اين كه روح غير از بدن است و به مرگ نيست نمىشود و احكام آن با احكام
بدن تفاوت دارد، برهانهاى عقليهاى ذكر نمودهاند و پس از قول خدا و رسول و ائمه
(عليهم السلام) ما را احتياجى نيست و اين مطلب براى ما از آفتاب روشنتر است.
6-از جمله آيات قرآن راجع به بهشت برزخى، آخر
سوره فجر است كه مىفرمايد: ياأيتها النفس المطمئنة * ارجعى
ألى ربك راضية مرضية * فادخلى فى عبادى * وادخلى جنتى
(72).كه
به صاحب نفس مطمئنه هنگام مرگ، خطاب شود كه داخل بهشت شو
كه به جنت برزخيه تفسير شده. و همچنين در زمره بندگان من داخل
شو يعنى فى محمد و آله آيات ديگرى هم هست كه در
آن صريحاً يا كنايتاً راجع به بهشت و جهنم برزخى است ليكن همين مقدار بس است.
ثواب و عقاب
برزخى دراخبار
اخبار وارده در باب ثواب و عقاب در عالم برزخ
بسيار است و در اين مقام به چند روايت اكتفا مىشود. در جلد سوم بحار از تفسير على
بن ابراهيم قمى از حضرت اميرالؤمنين (عليه السلام) روايت كرده كه آن حضرت فرمودند:
هنگامى كه فرزند آدم در
آخرين روز دنيا و نخستين روز آخرت قرار مىگيرد، مال و فرزند و عمل او در برابرش
مجسم مىشود. روى به مالش مىكند و مىگويد: به خدا قسم! من نسبت به تو حريص و بخيل
بودم، حال سهم من نزد تو چيست؟
مىگويد: به اندازه كفنت از من بردار. سپس رو به طرف فرزندان
مىكند و مىگويد: به خدا قسم! شما را دوست مىداشتم و حامى شما بودم. سهم من نزد
شما چيست؟ مىگويند: تو را به قبرت مىرسانيم و در آن دفن مىكنيم. سپس رو به طرف
عمل مىكند و مىگويد به خدا قسم! من به تو بىاعتنا بودم و تو بر من گران بودى،
بهره من از تو چيست؟
مىگويد: من در قبر و قيامت همنشين تو خواهم بود تا من و تو به
پيشگاه پروردگارت عرضه داشته شويم؛ اگر اين شخص دوست خدا باشد، عملش به صورت
خوشبوترين و زيباترين مردم با بهترين لباسها نزد او مىآيد و مىگويد: بشارت باد بر
تو به روح و ريحان و بهشت نعيم خدا و خوش آمدى.
مىپرسد تو كيستى؟
مىگويد: عمل صالح توأم، از دنيا به بهشت حركت كن او غسل دهنده خود
را مىشناسد. به حامل بدن خود قسم مىدهد كه با تعجيل او را حركت دهد. هنگامى كه
وارد قبر شد، دو ملك كه آزمايشكنندگان قبرند در حالى كه موهاى خود را مىكشند و
زمين را با دندانهاى خود مىشكافند و صداى آنها مانند رعد، شديد و چشمهاى آنها
همچون برق جهنده است، به او مىگويند: پروردگارت كيست؟ و پيغمبرت كيست؟ و دين تو
كدام است؟
مىگويد: پروردگارم خدا و پيغمبرم محمد (صلى الله عليه و آله و
سلم) و مذهبم اسلام است.
مىگويند: خدا را در آنچه دوست مىدارى و راضى هستى ثابت بدارد.
اين همان است كه خداوند فرموده: يثبت الله الذين ءامنو بالقول
الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الأخرة...
(73).
بعداً قبر او را تا آنجا كه چشم كار مىكند، وسيع مىسازند و درى از بهشت به آن
مىگشايند و مىگويند: با چشم روشنى بخواب همچون جوان خوشبخت و كامكار، اين همان
است كه خداوند مىفرمايد: أصحاب الجنة يومئذ خير مستقراً و
أحسن مقيل
(74).
اما اگر دشمن خداى خود باشد، عملش بازشتترين لباسها و بدترين بوها
نزد او مىآيد و مىگويد: بشارت باد بر تو به آب سوزان دوزخ و وارد شدن در جهنم. او
غسل دهنده خود را مىبيند و به حمل كننده خود قسم مىدهد كه او را معطل كند.
هنگامى كه او را داخل قبر مىكنند، آزمايش كنندگان قبر مىآيند و
كفن او را از برمى گيرند و به او مىگويند: پروردگارت كيست؟ پيغمبرت كيست؟ دينت
كدام است؟
مىگويد: نمىدانم.
مىگويند: ندانى و هدايت نيابى. آنگاه چنان با
عصاى آهنين بر او مىزنند كه هر جنبندهاى از آن به وحشت بيايد جز جن و انس. سپس
درى از آتش بر وى مىگشايند و به او مىگويند: با بدترين حال بخواب و او را در مكان
تنگى جاى مىدهند مانند سوراخ سر نيزه كه انتهاى نيزه را در آن قرار مىدهند و به
اندازهاى در فشار واقع مىشود كه مغز او از ميان ناخن و گوشتش بيرون مىآيد و
خداوند مارها و عقربها و حشرات الارض را بر وى مسلط مىكند تا او را بگزند، اين
جريان ادامه دارد تا هنگامى كه خداوند او را از قبرش مبعوث گرداند و از بس در عذاب
است، آرزو مىكند قيامت بر پا شود
(75).
و نيز از امالى شيخ طوسى از حضرت صادق (عليه
السلام) حديثى نقل كرده و در آخر حديث، امام (عليه السلام) فرمود:
هنگامى كه خداوند روح متوفى را قبض كرد، روح وى را به صورتى
مانند صورت اصلى (دنيوى) به بهشت مىفرستد، در آنجا مىخورند و مىآشامند و هرگاه
شخص تازهاى بر آنها وارد شود آنها را به همان صورتى كه در دنيا داشتند مىشناسند
(76).
در حديث ديگر فرمود: ارواح
مؤمنان يكديگر را ملاقات مىكنند و از يكديگر سؤال مىكنند و يكديگر را مىشناسند
تا آنجا كه وقتى يكى را ببينى مىگويى آرى فلان كس است
(77).
در حديث ديگر فرمود: ارواح
با صفات اجساد در بستانى از بهشت قرار دارند. يكديگر را مىشناسند و از يكديگر سؤال
مىكنند. هنگامى كه روح تازهاى بر آنها وارد مىشود، مىگويند: او را رها كنيد (و
به حال خود گذاريد)؛ زيرا از هول عظيمى به طرف ما مىآيد (يعنى وحشت مرگ) سپس از وى
مىپرسند فلان كس چه شد؟ فلان شخص چه شد؟ اگر بگويد: من كه آمدم زنده بود، اظهار
اميدوارى مىكنند (كه او هم نزد آنها بيايد) ولى اگر بگويد از دنيا رفته بود،
مىگويند سقوط كرد، اشاره به اين كه چون اينجا نيامده لابد به دوزخ رفته است
(78).
و در جلد سوم بحار از كتاب كافى و غير آن چند
روايت نقل كرده كه خلاصه آنها اين است كه: ارواح در عالم برزخ
به زيارت و ملاقات و احوالپرسى اهل خود و نزديكان خود مىآيند؛ بعضى همه روزه و
بعضى دو روزى يك مرتبه و بعضى سه روزى يك مرتبه و بعضى هر جمعه و بعضى ماهى يك
مرتبه و بعضى سالى يك مرتبه و اين اختلاف به اعتبار تفاوت حالات وسعه و ضيق مقام
آنها و آزادى و گرفتارى آنهاست
(79).
و در روايتى است كه: مؤمن
جز خوبى و چيزهايى كه موجب فرح اوست از اهل خود چيزى نمىبيند و اگر چيزى باشد كه
روح مؤمن ناراحت مىشود، از او پنهان داشته مىشود و روح كافر جز بدى و امور ناراحت
كننده او چيزى ديگر نمىبيند
(80).
حوض كوثر در
برزخ
در كتب متعدده
(81)
مروى است از عبدالله بن سنان كه: از حضرت ابى جعفر الصادق
(عليه السلام) از حوض كوثر پرسيد. حضرت فرمود: طولش به اندازه بصره تا صنعاى يمن
است. عبدالله تعجب كرد. حضرت فرمود: آيا مىخواهى نشانت دهم؟
عرض كردم: بلى يا مولاى!
حضرت او را بيرون مدينه آوردند. پاى مبارك را به زمين زدند، فرمود
ببين (پرده ملكوتى به امر امام (عليه السلام) از پيش چشمش كنار رفت) ديدم نهرى پيدا
شد كه دو طرف آن را نمىتوانست ديد، مگر موضعى كه من و آن حضرت در آنجا ايستاده
بوديم كه مانند جزيره بود و نهرى در نظرم آمد كه از يك طرف آن آبى مىرفت از برف
سفيدتر و از يك طرف شيرى مىرفت از برف سفيدتر و از ميان آنها شرابى مىرفت مانند
ياقوت در سرخى و لطافت كه هرگز چيزى نيكوتر و خوشنماتر از آن شراب، در ميان شير و
آب نديده بودم. گفتم: فدايت شوم! اين نهر از كجا بيرون مىآيد؟
فرمود: اينها از چشمههايى است كه خداوند در قرآن فرموده كه در
بهشت چشمهاى از شير و چشمهاى از آب و چشمهاى از شراب در اين نهر جارى مىشود و
در دو كنار آن نهر، درختهايى بود و در ميان هر درختى، حوريهاى كه موها بر سرشان
آويخته بود كه هرگز به خوبى آن مويى نديده بودم و به دست هر يك ظرفى كه هرگز به
خوبى آن نديده بودم و از ظرفهاى دنيا نبود. پس حضرت نزديك يكى از آنها رفت و اشاره
فرمود كه آب بده، آن حوريه ظرف را از آن نهر پر كرد و به آن حضرت داد و ميل فرمود.
پس اشاره فرمود به آن پر كند. آن حوريه ظرف را پر كرد و آن حضرت به من داد و
آشاميدم كه هرگز آشاميدنى به آن نرمى و لطافت و لذت نچشيده بودم. بوى مشك مىداد.
گفتم: فدايت شوم! مثل آنچه امروز ديدم هرگز نديده بودم و هرگز گمان نمىكردم كه
چنين چيزى مىتواند بود.
حضرت فرمود: اين كمتر چيزى است كه خداوند براى
شيعيان ما مهيا كرده است؛ چون متوفى از دنيا مىرود، روحش را به سوى اين نهر
مىبرند و در باغستانهاى آن حركت مىكند و از خوردنيهاى آن مىخورد و از
آشاميدنيهاى آن مىآشامد. و دشمن ما چون مىميرد، روحش را مىبرند به وادى برهوت و
در عذاب آن هميشه مىباشد و از زقوم آن به او مىخورانند و از حميم آن به حلق او
مىريزند، پس پناه بريد به خدا از آن وادى.
و از جمله كسانى كه بهشت برزخى را در اين عالم
ديدند، اصحاب حضرت سيدالشهداء (عليه السلام)اند كه در شب عاشورا آن حضرت نشان آنها
داد و در جلد دوم بحار از حضرت باقر مروى است كه:
هيچ متوفى از دنيا نمىرود
مگر آن كه در نفس آخرش، از حوض كوثر به او مىچشانند؛ چنانچه هيچ كافرى نمىميرد
مگر آن كه از حميم جهنم به او بچشانند.
برهوت؛ مظهر
جهنم برزخى
همان طورى كه گذشت وادىالسلام محل ظهور و تجمع
ارواح سعادتمند است و برهوت، صحراى خشك و بيابانى بىآب و علف هم مظهر دوزخ و محل
عذاب ارواح كثيف و خبيث است. حديثى در اينباره عرض كنم تا مطلب روشنتر گردد.
روزى مردى وارد مجلس خاتم
الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم) شد و اظهار وحشت كرد كه چيز عجيبى ديدهام.
فرمود: چه ديدى؟
عرض كرد: زنم سخت مريض شد، به من گفتند اگر از
چاهى كه در برهوت است آب بياورى، خوب مىشود (بعضى از امراض جلدى به آب معدنى
معالجه مىشود) پس مهيا شدم و باخود مشكى و قدحى برداشتم كه از آن قدح آب در مشك
بريزم و آنجا رفتم. صحراى وحشتناكى راديدم با اين كه خيلى ترسيدم؛ ولى مقاومت كردم
و براى آوردن آب در جستجوى چاه بودم. ديدم شخصى است و مىگويد: مرا سيراب كن كه
هلاك شدم. چون سربلند كردم كه قدح آب را به او دهم، ديدم مردى است كه زنجير به گردن
اوست و تا خواستم به او آب دهم، او را كشيدند بالا تا نزديك قرص آفتاب. باز دو
مرتبه خواستم مشك را آب كنم، ديدم پايين آمد و اظهار عطش مىكند. خواستم ظرف آبى به
او بدهم. باز او را كشانيدند و بردند تا به قرص آفتاب. سه مرتبه چنين شد و من مشك
رابستم و به او آب ندادم، من ترسيدم لذا خدمت شما آمدهام ببينم اين چه بود؟.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
اين بدبخت قابيل است (فرزند آدم كه برادرش را كشت) و تا روز
قيامت همين جا معذب است تا در آخرت به جهنم و عمده عذاب برسد
(82).
در كتاب نور الأبصار سيد مؤمن شبلنجى شافعى از
ابوالقاسم ابن محمد روايت كرده كه گفت:
در مسجد الحرام جماعتى را
در مقام ابراهيم (عليه السلام) انجمن ديدم سبب پرسيدم. گفتند: راهبى مسلمان شده و
مكه آمده و حديث عجيبى خبر مىدهد. پيش رفتم. شيخ كبيرى پشمينه پوش باكلاهى از پشم
عظيم الجثه ديدم نشسته و مىگفت: من در كنار دريا ميان صومعه خود جاى داشتم. روزى
نگران دريا شدم. ديدم مرغى مانند كركس بزرگ بيامد و بر فراز سنگى نشست و از بدن
مردى يك ربع را قى كرد و رفت و باز آمد و ربع ديگرى را قى كرد تا چهار مرتبه اعضاى
آن مرد را قى كرد و آن مرد برخواست و انسان كامل شد. من از اين امر در عجب شدم.
ديدم همان مرغ آمد و يك ربع آن را بلعيد و رفت و بدين سان در چهار كرت او را بلعيد
و ببرد من در حيرت شدم كه اين چيست و اين مرد كيست و تأسف كردم كه چرا از وى
نپرسيدم.
روز دوم نيز ديدم آن مرغ آمد و يك ربع او را بر سنگى قى كرد اين
كرت چون اعضاى او را به جمله بياورد و قى كرد و آن مرد برخاست و شخص كامل شد، من از
صومعه خود دويدم و او را سوگند دادم به خداى كه تو كيستى؟ پاسخ نداد، گفتم به حق
آنكس كه آفريدت سوگند مىدهم كه بگو چه كس باشى؟
گفت: من ابن ملجم هستم.
گفتم: چگونه است قصه تو با اين مرغ؟
گفت: من على بن ابى طالب (عليه السلام) راكشتم و خداوند اين مرغ را
بر من گماشته است كه هر روز مرا بدينگونه كه ديدى عذاب كند. پس من از صومعه بيرون
آمدم و پرسيدم على بن ابى طالب كيست؟
گفتند: ابن عم محمد (صلى الله عليه و آله و
سلم) و وصى او. پس قبول اسلام كردم و به حج بيتالحرام و زيارت قبر حضرت رسول (صلى
الله عليه و آله و سلم) مشرف شدم
(83).