معاد

شهيد محراب آيةالله سيد عبدالحسين دستغيب

- ۳ -


قدرت آتش حقيقى‏

شيخ شوشترى در مواعظش مى‏فرمايد: خداوند در قرآن مى‏فرمايد نار حامية (50) يعنى آتشى گرم است، مگر آتش سرد و يخ هم داريم؟ بلى اگر نسبت پيش بيايد، آتش دنيا نزد آتش برزخ و قيامت سرد است؛ در همين دنيا دو قسم آتش را يادآورى مى‏نمايد كه وقتى نسبت در پيش آيد، معلوم مى‏شود كه كدام آتش حقيقى است. مى‏فرمايد: آتش هيزم و زغال را با آتش صاعقه بسنجيد. صاعقه، آتش لطيفى است كه از برخورد ابرها با يكديگر پيدا مى‏شود، به قدرى لطيف است كه به هر جسمى بخورد، مى‏سوزاند و رد مى‏شود، نه اين كه بر مى‏گردد يا متوقف مى‏شود. از لحاظ سوزش هيچ چيز آن را خاموش نمى‏كند. اگر به درخت بخورد كاملا خاكسترش مى‏كند. اگر به دريا بخورد، مى‏سوزاند تا قعر دريا حتى ماهى ته دريا را بريان مى‏كند. صاعقه آتش است، زغال در منقل هم آتش است؛ اما اين آتش را مشتى خاك يا آب خاموشش مى‏كند و سوزشش محدود است.

حالا بدانيد كه آتش عالم ديگر اصلا قابل مقايسه با آتش اين دنيا و حتى صاعقه هم نيست. اگر بدن مثالى و روح كسى در برزخ معذب باشد، ممكن است (البته كليت ندارد) كه همين جسد عنصرى هم متأثر شود؛ چنانچه برعكس هم مشاهده شده، سر قبر بعضى از دوستان خدا بدون هيچ استعمال عطر يا بودن گلى، بوى مشك و عطر از قبر استشمام مى‏شود.

در امان بودن از عذابهاى برزخى‏

در اخبار اهل بيت (عليهم السلام) بشارتى رسيده كه عده‏اى هستند خداى تعالى ايشان را از ترس قبر و فشار آن عذابهاى برزخى در امان نگه مى‏دارد. يكى آنهايى كه تلقين كرده شوند، ظاهرا مراد تلقين سوم باشد كه پس از دفن است.

يحى بن عبدالله گفت: شنيدم از حضرت صادق (عليه السلام) كه فرمود: چه چيز مانع است شما را از اين كه كارى كنيد كه ميت شما از ديدن منكر و نكير در امان باشد. گفتم يا مولاى! چه كنيم؟ فرمود: چون ميت دفن شد، بايد ولى او نزد قبرش بماند و دهان خود را نزد سمت سر آن ميت نزديك كند، پس به صداى بلند بگويد: اى فلان پسر فلان!:

هل انت على العهد الذى فارقتنا عليه من شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمداً (صلى الله عليه و آله و سلم) عبده و رسوله سيد النبيين (و خاتم المرسلين) و ان عليا اميرالمؤمنين و سيد الوصيين...و ان ما جاء به محمد حق و ان الموت حق و البعث حق...و ان الله يبعث من فى القبور.

فرمود: منكر به نكير مى‏گويد: برويم؛ زيرا حجت را تلقينش كردند ( تلقين اول هنگام مردن و تلقين دوم هنگام دفن كردن در قبر مى‏باشد (51).

البته كسى نگويد كه مرده چه مى‏فهمد. سابقا گفته شد كه روح حاضر است و بهتر از ما مى‏شنود. و ديگر اين كه نگوييد سواد عربى نداشت هركس كه از اين جا رفت، جميع زبانها و لغتها برايش يكسان است، محدوديت، مال عالم ماده است.

ديگر از كسانى كه در امانند، آنهايى هستند كه از ظهر پنج شنبه تا ظهر جمعه از دنيا بروند (52)؛ چون در هنگام نزول رحمت وارد بر بساط پروردگار مى‏شوند، ايشان را هم رحمت در بر مى‏گيرد. اينها هم از الطاف پروردگار است كه به اين بهانه بنده‏اش را مورد عنايت خود قرار مى‏دهد.

جريدتين هم از امورى است كه وعده داده شده مانع از عذاب قبر مى‏باشد، البته از چوب نخل باشد بهتر است و بايد تر باشد. در كتاب طهارت وسائل، باب 17 رواياتى درباره جريدتين نقل كرده از جمله از حضرت باقر (عليه السلام) مروى است كه فرمود: تا جريدتين تر هست، ميت معذب نمى‏شود و بعد از خشك شدن آن دو چوب هم او را عذابى و حسابى نيست ان شاءالله‏ (53).

ديگر شهادت چهل نفر يا بيشتر به خوبى ميت است و طلب مغفرت كردن براى او.

در انوار نعمانيه از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: هر گاه چهل نفر نزد ميت حاضر شوند و بگويند: اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا؛ يعنى خدايا! ما جز نيكى از او چيزى نمى‏دانيم، خداوند مى‏فرمايد: پذيرفتم شهادت شما را برايش و آمرزيدم آنچه را كه شما نمى‏دانيد.

و نيز از آن حضرت روايت كرده كه: در بنى اسرائيل عابدى بود و خداوند به داوود (عليه السلام) وحى فرمود كه او رياكار است. وقتى كه مرد حضرت داوود (عليه السلام) به تشييعش نرفت. ديگران آمدند و چهل نفر بر او نماز خواندند و گفتند: پروردگارا! ما جز نيكى از او سراغ نداريم و تو به او داناترى، پس بيامرز او را و چون او را غسل دادند، چهل نفر ديگر آمدند و همين طور گفتند، چون از باطنش خبر نداشتند. به حضرت داوود (عليه السلام) وحى رسيد كه چرا تو بر او نماز نگزاردى؟

عرض كرد: پروردگارا! براى اين كه مرا خبر دادى كه اين عابد، رياكار است. ندا رسيد درست است؛ اما چون جمعى شهادت به خوبى‏اش دادند، ما هم امضا كرديم و او را آمرزيديم‏ (54).

اين هم يكى از فضل پروردگار است كه بدون استحقاق، بنده‏اش را از عذاب مى‏رهاند.

از اين جهت است كه نيكوكاران مخصوصا سابقين، كفنهاى خود را آماده مى‏كردند و از دوستان و مؤمنين مى‏خواستند كه شهادت خود را درباره آنها روى كفنشان بنويسند.

و محدث جزائرى نقل كرده كه: استادش علامه مجلسى از مؤمنين مى‏خواست كه بر كفن او با تربت حسينى (عليه السلام) شهادت بر ايمان ايشان بنويسند و اين طور مى‏نوشتند: لا ريب فى ايمانه و اسم خود را مى‏نوشتند و كامل هم زير اسم خود را مهر مى‏كردند (55).

از جمله امورى كه فوق العاده مؤثر است، گذاشتن تربت حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) در قبر و كفن است و همچنين مسح كردن پيشانى و دو كف دستها را با آن.

و از جمله امورى كه براى شخص در عالم برزخ و قيامت نافع است كارهاى خيرى است كه در اين عالم دنيا به نيابت او انجام داده مى‏شود، يا ثواب كار خيرى را برايش هديه بفرستند كه در درجه اول، اداى دين و قضاى نماز و روزه‏هايى كه از او فوت شده و حج واجب و مانند اينها و بعد صدقه دادن در راه خدا براى آن ميت و دعا و طلب آمرزش كردن است. و در اين موضوع، روايات بسيارى از اهل بيت (عليه السلام) رسيده و هركس طالب باشد به كتاب طهارت، ابواب احتضار، باب 28 از وسائل الشيعه مراجعه كند.

و نيز در باب قضاء صلاة، باب 12 كه 26 حديث نقل كرده و نيز در باب حج از كتاب مزبور مراجعه شود. و خلاصه روايات آن است كه هركس هر عمل خيرى از نماز و روزه و حج و صدقه براى مرده‏اى بجا آورد، خداوند اجر و ثواب آن را به او خواهد رسانيد و چند برابر آن را به شخص عمل كننده مرحمت خواهد فرمود.

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: و گاه مى‏شود كه ميت در فشار و ناراحتى است، پس براى او گشايشى مى‏شود و به او مى‏گويند كه اين نتيجه هديه‏اى است كه فلان شخص در دنيا براى تو فرستاده است.

و از براى بعضى از مراتب انفاق، اجرهاى بزرگى عايد ميت مى‏گردد؛ چنانچه در كتاب وسايل از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه: خداوند امر مى‏فرمايد جبرئيل را با هفتاد هزار ملك كه به سمت قبر آن ميت بروند و بر دست هر يك طبقى است از نعمتهاى بهشتى و به او مى‏گويند: سلام بر تو اى دوست خدا! اينها هديه فلان، پسر فلان است كه براى تو فرستاده، پس قبرش پر از نور مى‏گردد و عطا مى‏فرمايد خداوند به او هزار شهر در بهشت و هزار حوريه و هزار حله بهشتى و هزار حاجت او را برآورده مى‏فرمايد (56).

و در كتاب جامع الاخبار از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مروى است كه فرموده: هديه بفرستيد براى مردگان خود. پرسيدند هديه مرده‏ها چيست؟ فرمود: صدقه و دعا و فرمود ارواح مؤمنين هر شب جمعه به آسمان دنيا مقابل خانه‏هاى خود مى‏آيند و به آواز حزين و گريه فرياد مى‏كنند: اى اهل من! اى اولاد من! اى پدر و مادر من! اى خويشاوندان من! مهربانى كنيد بر ما خدا رحمت كند شما را به آنچه بود در دست ما و عذاب و حساب آن بر ما است و نفع آن براى غير ماست و بر ما مهربانى كنيد به درهمى يا به قرص نانى يا به جامه‏اى كه خدا بپوشاند شما را از جامه بهشتى «تا آخر حديث» (57).

برزخ كجاست؟

ممكن است اين سؤال در ذهن بعضى بيايد كه عالم برزخ با اين طول و تفصيل كجا واقع شده؟ البته عقل ما نمى‏رسد كه بفهميم چيزى كه هست تشبيهاتى در روايات شده از قبيل اين كه تمام عالم دنيا از زمينها و آسمانها نسبت به عالم برزخ مانند حلقه‏اى در بيابان است تا شخص در دنياست مانند كرم در سيب يا طفل در شكم مادر است، وقتى كه مى‏ميرد، آزاد مى‏شود؛ البته جايى نمى‏رود، در همين عالم وجود است ليكن ديگر محدوديت ندارد. زمان و مكان ندارد. اين قيودات مال اين جا است، مال عالم ماده و طبع است.

اگر به بچه در شكم مادر بگويند در وراى اين محل تو عالمى است كه شكم مادر نزد آن هيچ است، نمى‏تواند درك كند و بفهمد، همچنين براى ما كه محسوس بين دنيا هستيم، شرح عوالم بعد، قابل درك نيست؛ چنانچه درقرآن مجيد مى‏فرمايد: هيچ كس نمى‏داند كه چه برايش تهيه شده است‏ (58). بلى چيزى كه هست چون مخبر صادق خبر داده، همه را تصديق مى‏نماييم.

عالم برزخ محيط به اين جهان است مانند احاطه اين عالم به رحم مادر، بهتر از اين نمى‏شود تعبير كرد.

انس ارواح بايكديگر

اصبغ بن نباته گفت: مولايم اميرالمؤمنين را در دروازه كوفه ديدم كه مقابل صحرا ايستاده و مثل اين كه با كسى مكالمه يا محادثه مى‏فرمايد ليكن كسى را نمى‏ديدم.

من هم ايستادم، مدتى گذشت، خسته شدم نشستم و رفع خستگى‏ام شد. دوباره ايستادم و باز خسته شده نشستم و برخاستم؛ ولى هنوز اميرالمؤمنين (عليه السلام) ايستاده و صحبت مى‏فرمايد. عرض كردم: يا اميرالمؤمنين! با كه سخن مى‏فرماييد؟

فرمود: اين مخاطبه من، انس با مؤمنين است عرض كردم: مؤمنين؟

فرمود: بلى، آنها كه از دنيا رفته‏اند اين‏جا هستند. عرض كردم: روحند يا جسد؟

فرمود: روحند، اگر آنها را مى‏ديدى كه چطور دور هم جمع شده و با هم انس گرفته و حديث مى‏كنند و نعمت خدا را ياد مى‏نمايند (59).

بهره‏مند شدن از حمايت على (عليه السلام)

در احاديث ديگر كه رسيده: هر مؤمنى كه در شرق و غرب عالم از دنيا برود، روحش كه در قالب مثالى جاى گرفت، ظهورش در وادى السلام، جوار اميرالمؤمنين (عليه السلام) است‏ (60)

به عبارت ديگر، نجف اشرف، نمايشى از ملكوت علياست؛ چنانچه براى كافر، صحراى برهوت، وادى مهيبى در يمن كه نه گياه مى‏رويد، نه پرنده رد مى‏شود، آن‏جا محل ظهور ملكوت سفلى است.

آنچه را كه از اهميت همجوارى على (عليه السلام) شنيده‏ايد، راجع به مجاورت روحانى است؛ هر چند بدنش دور باشد، نزديكى با على (عليه السلام) با علم و عمل است. يك گناه كه از شخصى سرزند به همان اندازه از على (عليه السلام) دور مى‏شود.

اگر روح با على باشد، جسد هم در نجف دفن شود چه بهتر، سعادت عظيمى است؛ اما نكند كه جسد كسى به نجف برود، اما روحش در وادى برهوت معذب باشد. پس بايد سعى كرد كه اتصال روحانى، قوى شود؛ البته دفن بدن در وادى السلام هم بى‏اثر نيست بلكه كمال تأثير را دارد؛ زيرا آن يك نوع توسلى است به ذيل عنايت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام).

در كتاب مدينة المعاجز است كه: روزى مولاى متقيان با عده‏اى از اصحاب در پشت دروازه كوفه نشسته بودند. يك نظرى فرمود و گفت: آيا آنچه را كه من مى‏بينم شما هم مى‏بينيد؟

عرض كردند: نه يا اميرالمؤمنين!

فرمود: مى‏بينم دو نفر را كه جنازه‏اى را روى شترى مى‏آورند، تا اين‏جا برسد سه روز راه است. روز سوم، على و دوستانش نشسته‏اند كه چه پيش مى‏آيد. ديدند از دور، شترى نمايان شد. روى شتر جنازه‏اى است و مهار شتر به دست كسى است و يك نفر هم دنبال شتر است تا نزديك شدند، حضرت پرسيد: اين جنازه كيست و شما كيستيد و از كجا مى‏آييد؟

عرض كردند: ما اهل يمن هستيم و اين جنازه پدر ماست كه وصيت كرده او را به سمت عراق حمل دهيم و در نجف، كوفه دفن كنيم.

حضرت فرمود: آيا سببش را پرسيديد؟

گفتند: بلى، پدرمان مى‏گفت آن جا كسى دفن مى‏شود كه اگر تمام اهل محشر را بخواهد شفاعت كند مى‏تواند.

على (عليه السلام) فرمود: راست گفت پس دو مرتبه فرمود: والله! من همان مرد هستم‏ (61).

و مرحوم محدث قمى در مفاتيح الجنان راجع به اين كه هركس پناهنده به قبر مبارك حضرت اميرالمؤمنين شده، بهره‏مند خواهد شد، مثل خوبى و مناسبى بيان كرده. در امثال عرب است كه مى‏گويند احمى من مجير الجراد؛ يعنى فلانى حمايت كردنش از كسى كه در پناه اوست، بيشتر است از پناه دهنده ملخها. و قصه آن چنان است كه مردى باديه نشين از قبيله طى كه نامش مدلج بن سويد بوده، روزى در خيمه خود نشسته بود. ديد جماعتى از طايفه طى آمدند و جوال و ظرفهايى با خود دارند. پرسيد چه خبر است؟ گفتند: ملخهاى بسيار در اطراف خيمه شما فرود آمده‏اند، آمديم آنها را بگيريم.

مدلج كه اين را شنيد برخاست، سوار اسب خود شد و نيزه خود را به دست گرفت و گفت: به خدا سوگند! هركس متعرض اين ملخها شود، او را خواهم كشت. آيا اين ملخها در جوار و پناه من باشند و شما آنها را بگيريد، چنين چيزى نخواهد شد. پيوسته از آنها حمايت مى‏كرد تا آفتاب گرم شد و ملخها پريدند و رفتند، آن وقت گفت: اين ملخها از جوار من رفتند، ديگر خود دانيد با آنه (62).

و بالجمله بديهى است اگر كسى خود را به جوار آن حضرت رساند و به آن بزرگوار پناهنده شود، قطعا از حمايت آن حضرت بهره‏مند خواهد گرديد.

مقدار علاقه روح به قبر

محدث جزائرى در اواخر انوار نعمانيه گويد: اگر بگويى چون ارواح در قالب مثالى و در وادى السلام هستند، پس چرا امر شده به رفتن بر سر قبرهاى آنها و چگونه ارواح مى‏فهمند زيرا خود را در حالى كه اين جا نيستند؟

در جواب گويم كه: از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده كه ارواح هر چند در وادى السلام باشند ليكن براى آنها احاطه علميه است به محل قبورشان كه مى‏دانند زايرين و واردين بر قبورشان را و امام (عليه السلام) تشبيه فرموده ارواح را به آفتاب و چنانچه آفتاب در زمين نيست و در آسمان است، اما شعاع او همه جاى زمين را احاطه نموده، همچنين است احاطه علميه ارواح‏ (63).

حقير گويد: و چنانچه ظهور شعاع آفتاب در جايى كه آيينه و بلورى است، قطعا بيشتر از جاى ديگر است، همچنين توجه و احاطه روح به قبرش بيشتر از جاى ديگر است؛ زيرا بدنى را كه سالها با او كار كرده و به بركت او به كمالاتى و سعاداتى رسيده، مورد نظر و علاقه او خواهد بود و از اين بيان دانسته مى‏شود جواب كسى كه بگويد امام همه جا حاضر است، ديگر رفتن به زيارت قبر شريف چه لازم و تفاوتى ندارد آن محل و محل ديگر، شكى نيست كه محل قبر شريف ائمه و بزرگان دين دائما مورد توجه ارواح شريفه آنها و محل نزول بركات و رحمتهاى الهيه و تردد ملائكه است، اگر كسى بخواهد بهره‏مندى كامل از آن بزرگواران نصيبش شود بايد دست از اين مكانهاى متبركه برندارد و هر طورى است خود را به آن جا برساند.

شبهه ديگر و پاسخ آن‏

شبهه ضعيفه‏اى بعضى القا كرده و مى‏گويند: روح كه پس از مرگ به بدن لطيفى به نام مثالى تعلق مى‏گيرد كه مثل همين بدن است به شرحى كه گذشت، با آن بدن، ثواب يا عقاب مى‏بيند، گويند انسان با اين بدن ماده و خاكى، عبادت كرده چرا به بدن ديگر ثواب برسد يا مثلا با اين جسد پوسيده شده در قبر معصيت كرده، چرا آن بدن، عتاب ببيند و معذب شود؟

براى اين سؤال چند جواب گفته مى‏شود:

1- به طورى كه مجلسى عليه الرحمه بيان مى‏كند، بدن مثالى يك چيز خارجى نيست كه بعد از مرگ بياورند سر قبر و مثلا بگويند جناب روح بفرماييد توى اين بدن، بلكه بدن مثالى، بدن لطيفى است كه الان هم با شخص است. هر روحى داراى دو بدن است، بدن لطيف و بدن كثيف، عبادت با هر دو كرده و معصيت هم با هر دو، براى اين كه خوب معلوم شود، در خواب ماده تفارق دارند، هيچ بعدى ندارد كه آنچه شخص در خواب مى‏بيند با همان بدن مثالى باشد، راه رفتن، حرف زدن با بدن مثالى است، با يك چشم به هم زدن كربلا مى‏رود، مشهد مى‏رود، به شرق و غرب مى‏رود، محدوديت ندارد؛ بنابر اين، بدن مثالى هميشه با شخص است ليكن هنگام مرگ كاملا از بدن جسمانى جدا مى‏شود. اين فرمايش مجلسى بسيار محققانه است و شواهد بسيارى هم برايش مى‏باشد.

2- وجه دوم آن كه روح انسانى پس از مرگ، مصور مى‏شود به صورتى مثل بدن دنيويه‏اش، نه اين كه به بدن خارجى تعلق بگيرد بلكه شكل روح به صورت بدن جسمانى است، حال مى‏خواهيد به آن بدن مثالى بگوييد يا قالب برزخى يا روح ليكن چون لطيف است، چشم عنصرى مادى آن را نمى‏تواند مشاهده كند، اجمالا روح بود كه در دنيا معصيت كرده و همان روح هم بعدا معذب مى‏شود، حالا يا به بدن مثالى تعلق مى‏گيرد يا خودش مستقلا و در قيامت با همين بدن جسمانى چنانچه ذكر مى‏شود.

ثواب و عقاب برزخ در قرآن‏

1- النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعة أدخلوا ءال فرعون أشد العذاب‏ (64).

بر آتش عرضه كرده مى‏شوند ايشان بامداد و شامگاه و روزى كه قيامت بر پا مى‏شود، آل فرعون را در سخت‏ترين شكنجه‏ها داخل كنيد.

از جمله آياتى كه در قرآن مجيد دلالت بر عذاب برزخ دارد، اين آيه شريفه است كه راجع به كسان فرعون مى‏باشد. آل فرعون كه در نيل غرق شدند و مردند از آن وقت صبح و شام بر آتش عرضه داشته مى‏شوند تا وقتى كه قيامت شود و به عذاب سخت‏ترى برسند.

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: در قيامت كه صبح و شام نيست، اين راجع است به برزخ‏ (65).

و مروى است از رسول خدا كه فرمود: جايش را در جهنم هر روز صبح و شب در برزخ نشانش مى‏دهند، اگر اهل عذاب است و اگر اهل بهشت است، جايش را در بهشت نشانش مى‏دهند و مى‏گويند اين است جايگاه تو در قيامت‏ (66).

2- فأما الذين شقوا ففى النار لهم فيها زفير و شهيق * خالدين فيها مادامت السماوات و الأرض ألا ما شآء ربك أن ربك فعال لما يريد * و أما الذين سعدوا ففى الجنة خالدين فيها مادامت السموات و الأرض... (67).

آنهايى كه اهل بدبختى و شقاوتند تا زمين و آسمان برقرار است در آتش‏اند. براى ايشان فرياد سخت و ناله‏هاى جانگداز است، مگر پروردگارت بخواهد. به درستى كه پروردگارت آنچه بخواهد مى‏كند و اما آنهايى كه خوشبخت‏اند تا آسمانها و زمين برقرار است در بهشت‏اند....

امام (عليه السلام) مى‏فرمايد: اين آيه راجع به برزخ است، عذاب و ثواب برزخى مراد است و گرنه در قيامت كه آسمانى نيست اذا السماء انشقت و زمين هم عوض مى‏شود، ديگر اين زمين نيست.

يوم تبدل الأرض غير الأرض والسموات و برزوا لله الواحد القهار (68).

3- قيل ادخل الجنة قال ياليت قومى يعلمون * بما غفر لى ربى و جعلنى من المكرمين‏ (69) .

اين آيه شريفه راجع به حبيب نجار مؤمن در ميان فرعونيان است. پس از اين كه قوم خودش را به پيروى از پيغمبران خواند، او را تهديد كردند (به شرحى كه در تفسير سوره يس ذكر شده) و بالأخره او را به دار زدند و كشتند، تا مرد، به ثواب الهى رسيد و گفت: كاش قوم من مى‏دانستند كه پروردگارم مرا آمرزيد و از گرامى‏شدگان قرار داد.

پس در اين جا كه پروردگار مى‏فرمايد: به او گفته شد كه داخل بهشت شو، امام (عليه السلام) مى‏فرمايد: يعنى جنت برزخيه و در روايت ديگر تعبير به جنت دنيوى يعنى پايين‏تر (از بهشت قيامت) مى‏فرمايد.

و بالجمله، ظاهرا آيه شريفه آن است كه مؤمن آل فرعون چون شهيد شد، بلافاصله داخل بهشت برزخى گرديد و چون قوم او هنوز در دنيا بودند گفت: اى كاش قوم من مى‏دانستند كه خداوند به من چه نعمتها و عطاهايى عنايت فرموده، پس توبه مى‏كردند و رو به خدا مى‏آوردند.

4- و من أعرض عن ذكرى فأن له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيامة أعمى‏ (70)

كسى كه از ياد رو گردان شده جز اين نيست كه برايش زندگى سخت و ناراحت كننده است و روز قيامت او را كور محشور خواهم كرد.

بيشتر مفسرين گفته‏اند كه معيشت ضنك اشاره به عذاب در قبر و برزخ است و اين معنا هم از حضرت سجاد (عليه السلام) روايت شده است.

5- حتى اذا جاء أحدهم الموت قال رب ارجعون * لعلى أعمل صالحا فيما تركت كلا انها كلمة هو قآئلها و من ورآئهم برزخ ألى يوم يبعثون‏ (71).

(تا آن زمان كه مرگ يكى از آنان؛ يعنى كفار) فرا رسد، عرض مى‏كند: پروردگارا! مرا باز گردانيد به دنيا تا در آنچه واگذاردم عمل صالحى انجام دهم. در جوابش گفته مى‏شود اين طور نيست (باز نمى‏گردى) سخنى مى‏گويد كه فايده‏اى ندارد و پشت سر آنها عالم برزخى تا روزى كه برنگيخته مى‏شوند، قرار دارد.

اين آيه به خوبى دلالت دارد بر اين كه پس از حيات دنيا و پيش از حيات آخرت و قيامت، انسان حيات ديگرى دارد كه حد فاصل ميان آن دو است؛ حياتى كه به نام عالم قبر و عالم برزخ ناميده مى‏شود. و بالجمله از تدبر در مجموع مزبوره و آيات ديگر دانسته مى‏شود كه روح انسانى، حقيقى است مغاير و روح را با بدن، يك نوع اتحادى است كه به وسيله اراده و شعور، بدن را اداره مى‏كند و شخصيت انسان به روح است نه به بدن كه با مرگ از بين برود و با تلاشى اجزاى بدن، فانى گردد بلكه حقيقت و شخصيت انسان (روح) پس از مرگ باقى مانده و در يك سعادت و حيات جاويدان يا شقاوت ابدى به سر مى‏برد و سعادت و شقاوت او در آن حال بستگى به ملكات نفسانى و اعمال او در اين جهان دارد، نه به جهات جسمى و خصوصيات اجتماعى او. و حكماى اسلام براى اثبات اين كه روح غير از بدن است و به مرگ نيست نمى‏شود و احكام آن با احكام بدن تفاوت دارد، برهانهاى عقليه‏اى ذكر نموده‏اند و پس از قول خدا و رسول و ائمه (عليهم السلام) ما را احتياجى نيست و اين مطلب براى ما از آفتاب روشن‏تر است.

6-از جمله آيات قرآن راجع به بهشت برزخى، آخر سوره فجر است كه مى‏فرمايد: ياأيتها النفس المطمئنة * ارجعى ألى ربك راضية مرضية * فادخلى فى عبادى * وادخلى جنتى‏ (72).كه به صاحب نفس مطمئنه هنگام مرگ، خطاب شود كه داخل بهشت شو كه به جنت برزخيه تفسير شده. و همچنين در زمره بندگان من داخل شو يعنى فى محمد و آله آيات ديگرى هم هست كه در آن صريحاً يا كنايتاً راجع به بهشت و جهنم برزخى است ليكن همين مقدار بس است.

ثواب و عقاب برزخى دراخبار

اخبار وارده در باب ثواب و عقاب در عالم برزخ بسيار است و در اين مقام به چند روايت اكتفا مى‏شود. در جلد سوم بحار از تفسير على بن ابراهيم قمى از حضرت اميرالؤمنين (عليه السلام) روايت كرده كه آن حضرت فرمودند:

هنگامى كه فرزند آدم در آخرين روز دنيا و نخستين روز آخرت قرار مى‏گيرد، مال و فرزند و عمل او در برابرش مجسم مى‏شود. روى به مالش مى‏كند و مى‏گويد: به خدا قسم! من نسبت به تو حريص و بخيل بودم، حال سهم من نزد تو چيست؟

مى‏گويد: به اندازه كفنت از من بردار. سپس رو به طرف فرزندان مى‏كند و مى‏گويد: به خدا قسم! شما را دوست مى‏داشتم و حامى شما بودم. سهم من نزد شما چيست؟ مى‏گويند: تو را به قبرت مى‏رسانيم و در آن دفن مى‏كنيم. سپس رو به طرف عمل مى‏كند و مى‏گويد به خدا قسم! من به تو بى‏اعتنا بودم و تو بر من گران بودى، بهره من از تو چيست؟

مى‏گويد: من در قبر و قيامت همنشين تو خواهم بود تا من و تو به پيشگاه پروردگارت عرضه داشته شويم؛ اگر اين شخص دوست خدا باشد، عملش به صورت خوشبوترين و زيباترين مردم با بهترين لباسها نزد او مى‏آيد و مى‏گويد: بشارت باد بر تو به روح و ريحان و بهشت نعيم خدا و خوش آمدى.

مى‏پرسد تو كيستى؟

مى‏گويد: عمل صالح توأم، از دنيا به بهشت حركت كن او غسل دهنده خود را مى‏شناسد. به حامل بدن خود قسم مى‏دهد كه با تعجيل او را حركت دهد. هنگامى كه وارد قبر شد، دو ملك كه آزمايش‏كنندگان قبرند در حالى كه موهاى خود را مى‏كشند و زمين را با دندانهاى خود مى‏شكافند و صداى آنها مانند رعد، شديد و چشمهاى آنها همچون برق جهنده است، به او مى‏گويند: پروردگارت كيست؟ و پيغمبرت كيست؟ و دين تو كدام است؟

مى‏گويد: پروردگارم خدا و پيغمبرم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و مذهبم اسلام است.

مى‏گويند: خدا را در آنچه دوست مى‏دارى و راضى هستى ثابت بدارد. اين همان است كه خداوند فرموده: يثبت الله الذين ءامنو بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الأخرة... (73). بعداً قبر او را تا آن‏جا كه چشم كار مى‏كند، وسيع مى‏سازند و درى از بهشت به آن مى‏گشايند و مى‏گويند: با چشم روشنى بخواب همچون جوان خوش‏بخت و كامكار، اين همان است كه خداوند مى‏فرمايد: أصحاب الجنة يومئذ خير مستقراً و أحسن مقيل (74).

اما اگر دشمن خداى خود باشد، عملش بازشت‏ترين لباسها و بدترين بوها نزد او مى‏آيد و مى‏گويد: بشارت باد بر تو به آب سوزان دوزخ و وارد شدن در جهنم. او غسل دهنده خود را مى‏بيند و به حمل كننده خود قسم مى‏دهد كه او را معطل كند.

هنگامى كه او را داخل قبر مى‏كنند، آزمايش كنندگان قبر مى‏آيند و كفن او را از برمى گيرند و به او مى‏گويند: پروردگارت كيست؟ پيغمبرت كيست؟ دينت كدام است؟

مى‏گويد: نمى‏دانم.

مى‏گويند: ندانى و هدايت نيابى. آنگاه چنان با عصاى آهنين بر او مى‏زنند كه هر جنبنده‏اى از آن به وحشت بيايد جز جن و انس. سپس درى از آتش بر وى مى‏گشايند و به او مى‏گويند: با بدترين حال بخواب و او را در مكان تنگى جاى مى‏دهند مانند سوراخ سر نيزه كه انتهاى نيزه را در آن قرار مى‏دهند و به اندازه‏اى در فشار واقع مى‏شود كه مغز او از ميان ناخن و گوشتش بيرون مى‏آيد و خداوند مارها و عقربها و حشرات الارض را بر وى مسلط مى‏كند تا او را بگزند، اين جريان ادامه دارد تا هنگامى كه خداوند او را از قبرش مبعوث گرداند و از بس در عذاب است، آرزو مى‏كند قيامت بر پا شود (75).

و نيز از امالى شيخ طوسى از حضرت صادق (عليه السلام) حديثى نقل كرده و در آخر حديث، امام (عليه السلام) فرمود: هنگامى كه خداوند روح متوفى را قبض كرد، روح وى را به صورتى مانند صورت اصلى (دنيوى) به بهشت مى‏فرستد، در آن‏جا مى‏خورند و مى‏آشامند و هرگاه شخص تازه‏اى بر آنها وارد شود آنها را به همان صورتى كه در دنيا داشتند مى‏شناسند (76).

در حديث ديگر فرمود: ارواح مؤمنان يكديگر را ملاقات مى‏كنند و از يكديگر سؤال مى‏كنند و يكديگر را مى‏شناسند تا آن‏جا كه وقتى يكى را ببينى مى‏گويى آرى فلان كس است‏ (77).

در حديث ديگر فرمود: ارواح با صفات اجساد در بستانى از بهشت قرار دارند. يكديگر را مى‏شناسند و از يكديگر سؤال مى‏كنند. هنگامى كه روح تازه‏اى بر آنها وارد مى‏شود، مى‏گويند: او را رها كنيد (و به حال خود گذاريد)؛ زيرا از هول عظيمى به طرف ما مى‏آيد (يعنى وحشت مرگ) سپس از وى مى‏پرسند فلان كس چه شد؟ فلان شخص چه شد؟ اگر بگويد: من كه آمدم زنده بود، اظهار اميدوارى مى‏كنند (كه او هم نزد آنها بيايد) ولى اگر بگويد از دنيا رفته بود، مى‏گويند سقوط كرد، اشاره به اين كه چون اين‏جا نيامده لابد به دوزخ رفته است‏ (78).

و در جلد سوم بحار از كتاب كافى و غير آن چند روايت نقل كرده كه خلاصه آنها اين است كه: ارواح در عالم برزخ به زيارت و ملاقات و احوالپرسى اهل خود و نزديكان خود مى‏آيند؛ بعضى همه روزه و بعضى دو روزى يك مرتبه و بعضى سه روزى يك مرتبه و بعضى هر جمعه و بعضى ماهى يك مرتبه و بعضى سالى يك مرتبه و اين اختلاف به اعتبار تفاوت حالات وسعه و ضيق مقام آنها و آزادى و گرفتارى آنهاست‏ (79).

و در روايتى است كه: مؤمن جز خوبى و چيزهايى كه موجب فرح اوست از اهل خود چيزى نمى‏بيند و اگر چيزى باشد كه روح مؤمن ناراحت مى‏شود، از او پنهان داشته مى‏شود و روح كافر جز بدى و امور ناراحت كننده او چيزى ديگر نمى‏بيند (80).

حوض كوثر در برزخ‏

در كتب متعدده‏ (81) مروى است از عبدالله بن سنان كه: از حضرت ابى جعفر الصادق (عليه السلام) از حوض كوثر پرسيد. حضرت فرمود: طولش به اندازه بصره تا صنعاى يمن است. عبدالله تعجب كرد. حضرت فرمود: آيا مى‏خواهى نشانت دهم؟

عرض كردم: بلى يا مولاى!

حضرت او را بيرون مدينه آوردند. پاى مبارك را به زمين زدند، فرمود ببين (پرده ملكوتى به امر امام (عليه السلام) از پيش چشمش كنار رفت) ديدم نهرى پيدا شد كه دو طرف آن را نمى‏توانست ديد، مگر موضعى كه من و آن حضرت در آن‏جا ايستاده بوديم كه مانند جزيره بود و نهرى در نظرم آمد كه از يك طرف آن آبى مى‏رفت از برف سفيدتر و از يك طرف شيرى مى‏رفت از برف سفيدتر و از ميان آنها شرابى مى‏رفت مانند ياقوت در سرخى و لطافت كه هرگز چيزى نيكوتر و خوش‏نماتر از آن شراب، در ميان شير و آب نديده بودم. گفتم: فدايت شوم! اين نهر از كجا بيرون مى‏آيد؟

فرمود: اينها از چشمه‏هايى است كه خداوند در قرآن فرموده كه در بهشت چشمه‏اى از شير و چشمه‏اى از آب و چشمه‏اى از شراب در اين نهر جارى مى‏شود و در دو كنار آن نهر، درختهايى بود و در ميان هر درختى، حوريه‏اى كه موها بر سرشان آويخته بود كه هرگز به خوبى آن مويى نديده بودم و به دست هر يك ظرفى كه هرگز به خوبى آن نديده بودم و از ظرفهاى دنيا نبود. پس حضرت نزديك يكى از آنها رفت و اشاره فرمود كه آب بده، آن حوريه ظرف را از آن نهر پر كرد و به آن حضرت داد و ميل فرمود. پس اشاره فرمود به آن پر كند. آن حوريه ظرف را پر كرد و آن حضرت به من داد و آشاميدم كه هرگز آشاميدنى به آن نرمى و لطافت و لذت نچشيده بودم. بوى مشك مى‏داد. گفتم: فدايت شوم! مثل آنچه امروز ديدم هرگز نديده بودم و هرگز گمان نمى‏كردم كه چنين چيزى مى‏تواند بود.

حضرت فرمود: اين كمتر چيزى است كه خداوند براى شيعيان ما مهيا كرده است؛ چون متوفى از دنيا مى‏رود، روحش را به سوى اين نهر مى‏برند و در باغستانهاى آن حركت مى‏كند و از خوردنيهاى آن مى‏خورد و از آشاميدنيهاى آن مى‏آشامد. و دشمن ما چون مى‏ميرد، روحش را مى‏برند به وادى برهوت و در عذاب آن هميشه مى‏باشد و از زقوم آن به او مى‏خورانند و از حميم آن به حلق او مى‏ريزند، پس پناه بريد به خدا از آن وادى.

و از جمله كسانى كه بهشت برزخى را در اين عالم ديدند، اصحاب حضرت سيدالشهداء (عليه السلام)اند كه در شب عاشورا آن حضرت نشان آنها داد و در جلد دوم بحار از حضرت باقر مروى است كه:

هيچ متوفى از دنيا نمى‏رود مگر آن كه در نفس آخرش، از حوض كوثر به او مى‏چشانند؛ چنانچه هيچ كافرى نمى‏ميرد مگر آن كه از حميم جهنم به او بچشانند.

برهوت؛ مظهر جهنم برزخى‏

همان طورى كه گذشت وادى‏السلام محل ظهور و تجمع ارواح سعادتمند است و برهوت، صحراى خشك و بيابانى بى‏آب و علف هم مظهر دوزخ و محل عذاب ارواح كثيف و خبيث است. حديثى در اين‏باره عرض كنم تا مطلب روشن‏تر گردد.

روزى مردى وارد مجلس خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم) شد و اظهار وحشت كرد كه چيز عجيبى ديده‏ام.

فرمود: چه ديدى؟

عرض كرد: زنم سخت مريض شد، به من گفتند اگر از چاهى كه در برهوت است آب بياورى، خوب مى‏شود (بعضى از امراض جلدى به آب معدنى معالجه مى‏شود) پس مهيا شدم و باخود مشكى و قدحى برداشتم كه از آن قدح آب در مشك بريزم و آن‏جا رفتم. صحراى وحشتناكى راديدم با اين كه خيلى ترسيدم؛ ولى مقاومت كردم و براى آوردن آب در جستجوى چاه بودم. ديدم شخصى است و مى‏گويد: مرا سيراب كن كه هلاك شدم. چون سربلند كردم كه قدح آب را به او دهم، ديدم مردى است كه زنجير به گردن اوست و تا خواستم به او آب دهم، او را كشيدند بالا تا نزديك قرص آفتاب. باز دو مرتبه خواستم مشك را آب كنم، ديدم پايين آمد و اظهار عطش مى‏كند. خواستم ظرف آبى به او بدهم. باز او را كشانيدند و بردند تا به قرص آفتاب. سه مرتبه چنين شد و من مشك رابستم و به او آب ندادم، من ترسيدم لذا خدمت شما آمده‏ام ببينم اين چه بود؟.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اين بدبخت قابيل است (فرزند آدم كه برادرش را كشت) و تا روز قيامت همين جا معذب است تا در آخرت به جهنم و عمده عذاب برسد (82).

در كتاب نور الأبصار سيد مؤمن شبلنجى شافعى از ابوالقاسم ابن محمد روايت كرده كه گفت:

در مسجد الحرام جماعتى را در مقام ابراهيم (عليه السلام) انجمن ديدم سبب پرسيدم. گفتند: راهبى مسلمان شده و مكه آمده و حديث عجيبى خبر مى‏دهد. پيش رفتم. شيخ كبيرى پشمينه پوش باكلاهى از پشم عظيم الجثه ديدم نشسته و مى‏گفت: من در كنار دريا ميان صومعه خود جاى داشتم. روزى نگران دريا شدم. ديدم مرغى مانند كركس بزرگ بيامد و بر فراز سنگى نشست و از بدن مردى يك ربع را قى كرد و رفت و باز آمد و ربع ديگرى را قى كرد تا چهار مرتبه اعضاى آن مرد را قى كرد و آن مرد برخواست و انسان كامل شد. من از اين امر در عجب شدم. ديدم همان مرغ آمد و يك ربع آن را بلعيد و رفت و بدين سان در چهار كرت او را بلعيد و ببرد من در حيرت شدم كه اين چيست و اين مرد كيست و تأسف كردم كه چرا از وى نپرسيدم.

روز دوم نيز ديدم آن مرغ آمد و يك ربع او را بر سنگى قى كرد اين كرت چون اعضاى او را به جمله بياورد و قى كرد و آن مرد برخاست و شخص كامل شد، من از صومعه خود دويدم و او را سوگند دادم به خداى كه تو كيستى؟ پاسخ نداد، گفتم به حق آن‏كس كه آفريدت سوگند مى‏دهم كه بگو چه كس باشى؟

گفت: من ابن ملجم هستم.

گفتم: چگونه است قصه تو با اين مرغ؟

گفت: من على بن ابى طالب (عليه السلام) راكشتم و خداوند اين مرغ را بر من گماشته است كه هر روز مرا بدين‏گونه كه ديدى عذاب كند. پس من از صومعه بيرون آمدم و پرسيدم على بن ابى طالب كيست؟

گفتند: ابن عم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و وصى او. پس قبول اسلام كردم و به حج بيت‏الحرام و زيارت قبر حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) مشرف شدم‏ (83).