حقوق فرزندان در مكتب اهل بيت عليهم السلام

محمد جواد طبسي
مقدمه: استاد آيه الله معرفت

- ۲ -


شير و تاثير آن در شخصيّت فرزند

از مواردى كه مادران مى بايد رعايت كنند، مساله شير دادن به نوزاد است على رغم اينكه برخى به اين مساله سرنوشت ساز چندان توجّهى ندارند، اسلام اهميّت فوق العاده اى براى اين مساله قائل شده است .
چه بسا پدر و مادرى از هر نظر خوب و متدين هستند، اما فرزندشان منحرف مى شود و وقتى علّت انحرافش را ريشه يابى مى كنيم با كمال شگفتى عامل آن را بى توجّهى مادر به مساله شيردادن به هنگام شيرخوارگى بچّه مى يابيم ، و اگر مادر در همان وقت دقّت و عنايت كافى مى داشت چه بسا فرزندش اين گونه نمى شد.
زيرا در دوران شيرخوارگى علاوه بر اين كه ساختمان جسمى كودك محكم مى شود، ساختار روحى او نيز تكوين مى يابد. و رفتار و گفتار و غذاى مادر به همراه شير در او تاثير مى گذارد. اينك به برخى از روايات پيامبر اكرم (ص ) و معصومين - عليهم السّلام -تر مورد نقش مادر در شير دادن به فرزند، همچنين اهميّت شير مادر در رشد و شخصيّت كودك و پرهيز از دادن شيرهاى نامطلوب به خاطر آثار منفى موجود در آنها اشاره مى نماييم .

اجر مادر در شير دادن به فرزند خود

امام صادق (ع ) از پيامبر(ص ) روايت كند كه فرمود:
((ايّما امراه دفعت منه بيت ززوجها شيئا من موضع الى موضع تريد به صلاحا نظراللّه اليها و من نظراللّه اليه لم يعذّبه ، فقالت امّ سلمه : يا رسول اللّه ذهب الرّجال بكلّ خير، فاىّ شى ء للنّساء المساكين ؟
فقال : بلى اذا حملت المراه كانت بمنزله الصّائم القائم المجاهد بنفسه و ما له و فى سبيل اللّه فاذا وضعت كان لها من الاجر مالايدرى احد ما هو لعظمه ، فاذا ارضعت كان لها بكلّ مصّة كعدل عتق محرّر من ولد اسماعيل ، فاذا فرغت من رضاعه ضرب ملك كريم على جنبها و قال : استانفى العمل فقد غفر لك .)) (98) هر زنى كه در خانه شوهرش ‍ براى سامان دادن به امور منزل چيزى را جابه جا كند، خداوند به او نظر مى كند، و خداوند به هر كه نظر مى كند هرگز عذابش نخواهد كرد. امّ سلمه گفت : يا رسول اللّه مردان تمام نيكى ها را برده اند، آيا براى زنان مسكين هم چيزى مانده است ؟ پيامبر فرمود: آرى هنگامى كه زن باردار مى شود. به سان روزه دار شب زنده دارى است ، كه با جان و مال خود در راه خدا جهاد كند.
و هر گاه وضع حمل كند اجر و پاداشى دارد كه كسى از عظمت آن آگاه نيست ، و هر گاه فرزند خود را شير دهد، به هر مكيدن نوزاد، پاداشى به او دهند برابر است با آزاد كردن بنده اى از فرزندان اسماعيل .
و هنگامى كه از شيردادن فرزند خود فارغ شود فرشته بزرگوارى بر پهلويش زند و گويد: اعمال خود را از سر بگير كه خداوند تو را آمرزيده است . و در روايت ديگرى پيامبر(ص ) به حولاء عطاره چنين فرمود: ((فاذا وضعت حملها و اخذت فى رضاعه فما يمصّ الولد مصّة من لبن امّه الاّ كان بين يديها نورا ساطعا يوم القيامه يعجب من رآها من الاوّلين و الآخرين و كتبت صائمه قائمه ... فاذا فطمت ولدها، قال الحقّ جلّ ذكره : يا ايّتها المراه قد غفرت لك ما تقدّم من الذّنوب فاستانفى العمل .)) (99) پس آنگاه كه مادر وضع حمل كرده و شروع به شير دادن نوزاد كند، به هر بار مكيدن شير مادر، در روز قيامت نورى درخشان در برابرش جلوه كند و هر كس از گذشتگان و آيندگان آن را مشاهده كند به شگفتى درآيد و در نامه عمل روزه دار شب زنده دار ثبت گردد... پس اگر فرزندش را از شير گرفت خداى متعالى به او فرمايد: اى زن ! بدان كه امام گناهان را آمرزيدم پس عمل خود را از سر بگير.

شير مادر، بهترين شير

پيامبر(ص ) فرمود: ((ليس للصّبىّ لبن خير من لبن امّه .)) (100) هيچ شيرى براى نوزاد بهتر از شير مادرش نيست .
امام صادق (ع ) به نقل از امير مومنان (ع ) فرمود: ((ما من لبن رضع به الصّبىّ اعظم بركه عليه من لبن امّه .)) (101)

انتخاب دايه براى شير دهى به كودك

تا آنجا كه ممكن است بسيار نيكوست كه مادر جز شير خود به كودك نخوراند، بلكه با در نظر گرفتن آينده فرزند خويش ، خود به چنين كارى اقدام نمايد، اما گاهى به دلايلى مادر نمى تواند به فرزند خود شير دهد در اين صورت يا مادران به شير خشك پناه مى برند و يا به دايه . اگر خواستند دايه اى براى شير دادن فرزندشان انتخاب كنند سعى كنند از زنان پاكدامن و با ايمان و با تقوا استفاده كنند هر چند مزد شير دادن به اينان بيشتر از ديگران باشد و در صورتى كه چنين بانويى يافت نشود حتّى الامكان سعى شود كه از چند دسته از زنان براى شير دادن به نوزاد خود پرهيز كنند؛ كه اثرات سوء و نامطلوبى به جاى خواهد گزارد.
البته رعايت اين مسائل نسبت به شير خشك هم لازم است و مادران را تشويق و توصيه نمى كنيم كه از شير خشك استفاده كنند، مخصوصا اگر شير خشك از كشورهاى غير اسلامى آمده باشد.

دسته اوّل زنان بى خرد

على (ع ) از پيامبر(ص ) روايت مى كند كه فرمود: ((ايّاكم ان تسترضعوا الحمقاء فانّ اللّبن ينشئه عليه .)) (102) مبادا براى شيردادن به فرزندان خود از زن احمق استفاده كيند زيرا شير پابه و اساس رشد و تربيّت فرزند است .

دسته دوم و سوم زنان بى عفت و نيز آنان كه به بيماريهاى روانى مبتلايند

رسول خدا(ص ) فرمود: ((توقّوا اولادكم لبن البغيّه والمجنونه فانّ اللّبن يعدى .)) (103) از شير زنان بدكاره و ديوانه براى فرزندانتان پرهيز كنيد زيرا شير اثر خود را مى گذارد.

دسته چهارم زنان ناصبى (دشمنان اهل بيت )

امام صادق (ع ) فرمود: ((رضّاع اليهوديّه والنّصرانيّه احبّ الىّ من رضّاع النّاصبيّه ، فاحذروا النّصاب ان تظائروهم .)) (104) شير دهنده يهودى و يا نصرانى نزد من بهتر است از شيردادن زن ناصبى . پس ‍ زنان ناصبى را به دايگى انتخاب نكنيد.

آثار منفى شير ناپاك

از مرحوم حاج شيخ فضل اللّه نورى پرسيدند: چرا يكى از پسران شما از باب يخرج الحىّ من الميّت بدين غايت شرور شده ؟ فرمود: آن چيزهايى كه من از او ديده ام و مى بينم شما نديده ايد و بعداً خواهيد ديد. اين فرزند همانا قاتل من خواهد بود و كسى كه در پاى دار من كف زنان شادى كند و تبريك بگويد. كفتند از چه رو داراى اين احوال و اوصاف است ؟ فرمود از آن كه شيرى كه خورده نجس و خبيث بوده و شيردهى كه او را تربيّت نموده نجس و پليد بوده است .
گفتند داستان او را بيان فرماييد. فرمود: آن زمانى كه در سامرّا در محضر استاد بزرگ ميزاى شيرازى مشرّف بودم ، خداوند اين پسر را به من داد. مادرش بى شير بود براى شيردادن به او ناچار به گرفتن دايه اى شديم . بدون تحقيق زنى را براى دايگى او اجير كرده و به تربيّت او گماشتيم تا حدود دو سال او را شير داد بعد معلوم گرديد كه آن زن ناصبى و از خوارج بوده و دو سال شير ناپاك به او داده است . نجس و حرام مجهول هم تاثير خود را مى گذارد. (105)

فصل سوم : رابطه پدر و فرزند

1- خوشحالى از ولادت دختر

آداب و رسوم غلط جاهليّت هنوز در بين مسلمانان صدر اسلام كاملاً محو نشده بود و عدّه اى با اينكه مسلمان شده بودند اما هنوز رسوبات افكار و عادات جاهلى در مغزشان باقى مانده بود. آنان با شنيدن تولّد دخترى چهره عبوس مى كردند و از اينكه پيامبر(ص ) دخترى را بر زانو نشانيده و با او به مهربانى رفتار مى كند سخت عصبانى مى شدند.
قرآن كريم پرده از افكار و عقايد جاهليّت برداشته با اينكه : در جاهليّت دخترها را زنده به گور مى كردند و حاضر بودند هر گونه ننگى را بپذيرند اما ننگ دختر داشتن فاجعه اى تلقّى مى شد كه هيچكس ياراى پذيرش ‍ آن نبود. وقتى به يكى از آنان خبر داده مى شد، كه صاحب دخترى شده است ، چهره در هم مى كشيد و از فرط خشم صورتش سياه مى گشت . ((و اذا بشّر احدهم بالانثى ظلّ وجهه مسودّا و هو كظيم .)) (106) و از شرم و حيا از ميان قوم متوارى مى شد ((يتوارى من القوم من سوء ما بشّر به .)) (107) اين آثار فرهنگ جاهلى هنوز در افكار و اذهان مردم حضور داشت ، پيامبر(ص ) براى از بين بردن اين تعصّبات و رسمهاى جاهلى سخت در برابر آنها مى ايستاد و براى زدودن آنها مبارزه مى كرد.
روزى به رسول خدا(ص ) مژده دادند كه دخترى به دنيا آمده است . پيامبر درهمان حال به صورت ياران نگاه كرد با كمال تاسف چهره همگان درهم كشيده شده بود. پيامبر به آنان فرمود: ((مالكم ريحانه اشمّها و رزقها على اللّه )) شما را چه مى شود؟ چرا ناراحت شديد؟ اين دختر گلى است خوشبو كه بويش را احساس ‍ مى كنم و روزيش نيز بر خداست . (108)
اين اخلاق پاك محمّدى امروز بايد سرمشق تمام پدران و مادران جامعه اسلامى باشد. آنان بايد دختران خويش را دوست داشته باشند، و به ايشان محبّت كنند. مبادا آنكه افكار پوسيده جاهلى در آنها راه يابد و آنان از داشتن دختر و دختران از دختر بودن خويش افسرده خاطر و اندوهگين باشند.

پاسخ دندان شكن امام صادق (ع ):

دختران امروز مادران فردايند، و انسانهاى بزرگوار و صالح و سازندگان فرهنگ بشرى ، در پرتو تربيّت و بركات وجودى مادران پاكدامن و خردمند نشو و نما مى يابند و به درجات عالى تكامل مى رسند، از اينجاست كه مى توان به نقش سرنوشت ساز دختران درآينده ، واقف شد.
روزى مردى صاحب نوزاد دخترى شد، امام صادق (ع ) ديد كه مرد سخت عصبانى و خشمگين است . فرمود: چه مى انديشى اگر خداوند به تو وحى مى فرستاد و مى فرمود: من برايت انتخاب كنم يا خودت انتخاب مى كنى چه مى گفتى ؟
گفت عرض مى كردم : خدايا به هر آنچه را كه تو برايم برگزينى راضيم .
حضرت فرمود: خداوند براى تو همين نوزاد دختر را انتخاب كرده است .
سپس فرمود: آن كودك به دست آن مرد عالم در سفر با حضرت موسى ، كشته شد و در قرآن مجيد داستانش آمده است : ((فاردنا ان بيدلهما ربّهما خيرا منه زكوه و اقرب رحما.)) (109) خاوند به جاى آن پسرك دخترى به آنان عطا كرد كه (از نسل خويش ) هفتاد پيامبر به دنيا آورد. (110)

نگران مباش كه روزى ده خداست :

سكونى مى گويد به حضور امام صادق (ع ) رسيدم در حالى كه سخت اندوهگين بودم . امام به من فرمود: اى سكونى ! اندوه تو از چيست ؟
عرض كردم : صاحب دخترى شده ام . امام فرمود: اى سكونى ! سنگينى اش روى زمين و روزى او بر خداست . مدّت عمر او از عمر تو جداست ، و آنچه مى خورد روزى خود اوست نه روزى تو. سكونى گويد: (از اين سخن ) حزن و اندوهم به كلى فرو ريخت .
سپس امام فرمود: او را چه نام نهادى ؟ عرض كردم : فاطمه . امام فرمود: آه ،آه ،آه ، سپس دست خود را بر پيشانى خويش گذاشت و فرمود: حال كه نامش را فاطمه گذاشته اى او را دشنام مده ، و نفرين مكن و مزن . (111)
اين سه ماجرا تا حدودى حسّاسيّت مردم از آن روز را نسبت به داشتن دختر نشان مى دهد ولى آنچه بيشتر سبب شد كه مردم از آن عقايد خرافى دست بردارند، تشويق پيامبر(ص ) و معصومين (ع ) و تكريم دختران و بزرگداشت مقام زن از سوى اهل بيت (ع ) بود.
در اين باب روايات فراوانى به دست ما رسيده است كه مرحوم صاحب وسائل آنها را چند دسته تقسيم كرده است و اينكه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :

خوشحال كردن دختران

پيامبر(ص ) فرمود: هر كس وارد بازار شود و تحفه و هديه اى براى خانواده خود بخرد چون كسى است كه صدقه اى براى گروهى نيازمند برده باشد و اگر خواست آنچه را كه به خانه برده بين آنان تقسيم كند از دختران شروع كند، زيرا هر كه دختر خود را خوشحال كند همانند آن است كه بنده اى را از اولاد اسماعيل آزاد كرده باشد و هر كس سبب شادمانى فرزندى شود مثل آن است كه از ترس خدا گريسته باشد و هر كس از خوف خدا اشك بريزد، خداوند او را به بهشتهاى پر نعمت خويش داخل مى گرداند. (112)

پاداش احسان به دختران :

از پيامبر بزرگوار اسلام (ص ) روايت شده است كه فرمود: هر كس دو خواهر يا دو دختر داشته باشد و به آنان احسان كند، من و او در بهشت همانند اين دو در كنار هم خواهيم بود و به دو انگشت سبّابه و انگشت ميانى خود اشاره كرد. (113) تربيّت دختر سپرى در برابر شعله هاى آتش ‍ دوزخ : ابن مسعود از پيامبر: ((من كانت له ابنه فادّبها و احسن ادبها و علّمها فاحسن تعليهما فاوسع عليها من نعم اللّه الّتى اسبغ عليه كانت له منعه و سترا من النّار.)) (114) هر كه دخترى داشت و به بهترين صورت او را تربيّت و تعليم كرد و همچنين از نعمتهايى كه خداوند بر او ارزانى داشته بهره مندش ساخت در برابر آتش جهنّم براى خود سپرى فراهم ساخته است .

احترام به دختران :

ابن عبّاس نقل كند كه پيامبر فرمود: ((من كانت له انثى فلم يوذها و لم يهنها و لم يوثر ولده عليها ادخله اللّه الجنّه .)))) (115)
هر كه دخترى داشته باشد و به او آزار نرساند و بى احترامى نكند و پسرش را بر او مقدّم ندارد خداوند او را وارد بهشت مى كند.
آنان كه آرزوى مرگ دختران خويش كنند: امام صادق (ع ) فرمود: ((من تمنّى موتهنّ (البنات ) حرّم اجرهنّ ولقى اللّه عاصيا.)) (116) هر كس آرزوى مرگ دختران خود را كند، از پاداش دختر دارى خويش محروم ماند و خداوند را ملاقات مى كند در حالى كه گنهكار است .

2- محبت به فرزند

وظيفه پدر و مادر تنها تامين غذا و لباس و بهداشت كودك نيست بلكه فراتر از آن آبيارى كردن مزرعه دلهاى كودكان با آب حياتبخش محبّت و عطوفت است . محبّت و دوست داشتن ، درخواست طبيعى كودك است زيرا او كانون گرم و اطمينان بخشى را مى طلبد كه در پرتو آن استعدادهايش شكوفا گردد و شخصيّت ى ساخته و پرداخته پيدا كند و با دنياى پرجاذبه محبّت و عاطفه و صميميّت آشنا گردد نوازش والدين به كودك جرات و شجاعت و اعتماد به نفس مى بخشد و روحيّه او را در برابر مشكلات قوى مى سازد اكسير محبّت ، داروى بسيارى از آلام و بيماريهاى روحى و حتّى جسمى كودك است . او با محبّت آرام و شاداب مى شود و غنچه دلش شكوفا مى گردد. كمبود و يا فقدان محبّت زمينه ساز بسيارى از بيماريهاى روانى و جسمى كودك است از قبيل بى اشتهايى ، بى خوابى ، شب ادرارى ، تقليدهاى بى مورد، رفتارهاى نامعقول خوابهاى آشتفته ، افسردگى روانى ، عصبانيّت و خشونت و...

آثار منفى فقدان يا افراط در محبّت

فقدان محبّت به خصوص در سنين آمادگى زمينه اضطراب و تشويش و انحراف كودك را فراهم مى سازد.
بچه هايى كه كمتر محبّت پدر و مادر را احساس مى كنند به هر كس پناه مى برند تا شايد جاى خالى اين كمبود را پر كنند.
عصبانيت و ناراحتى را بايد در فقدان محبّت جستجو كرد كه سرانجام عقده حقارت را در وجود او پديد مى آورد.
راز انحراف بسيارى از دختران و لغزش پسران در اين مساله نهفته است ، مثلا دخترى كه از محبّت خانواده ، سرشار باشد، هرگز خود را در محيط جامعه تحت تاثير محبّت سطحى و ساختگى جوانان عيّاش و شهوت پرست قرار نمى گيرد و از حريم عفّت و پاكى بيرون نمى رود و گام در جادّه گناه نمى گذارد.
بايد به اين نكته توجه داشت كه مهر و محبّت به افراط نكشد زيرا افراط در محبّت زيانهاى جبران ناپذيرى در پى دارد، كه از اين جمله مى توان ضعيف شدن احساس مسؤ وليّت در كودك ، كاهش رشد عقلى ، لوس ‍ بارآمدن ، حقوق ديگران متجاوز بودن ، خود را در هرچيز محق دانستن و... را ذكر كرد. (117)

اظهار محبّت

محبّت را بايد از دل به زبان و عمل آورد تا كودك آنرا با تمام وجود لمس ‍ كند ممكن است پدر و مادرى فرزند خود را در دل دوست داشته باشند اما اظهار نكنند اين نوع محبّت تاثير چندانى ندارد بلكه گاه تاثير منفى مى گذارد و كودك مهر و محبّت والدين را احساس نمى كند و در نتيجه خود را تنها مى يابد و مى انديشد كه مورد توجّه والدين نيست بنابراين عقايد تحقيرآميزى نسبت به خود پيدا مى كند. از اين رو پدر و مادر بايد محبّت خود را به صور گوناگون آشكار سازند.
اينك نظرى مى افكنيم به برخى از روايات اهل بيت (ع ) در موضوع مهر ورزيدن به فرزندان و تاكيدهايى كه بر اين مطلب رفته است .

1- محبّت به فرزند بهترين عمل نزد خدا:

امام صادق (ع ) فرمود:
((قال موسى يا ربّ اىّ الاعمال افضل عندك ؟ قال : حبّ الاطفال فانّى فطرتهم على توحيدى فانّ امتّهم ادخلتهم برحمتى جنّتى .)) (118) موسى بن عمران گفت : پروردگارا! كدام عمل نزد تو برتر است ؟ فرمود: دوست داشتن كودكان ، زيرا فطرت آنان را بر توحيد و يگانگى ام آفريدم و اگر هم آنان بميرانم با رحمتم داخل بهشتم مى گردانم .

2- ترّحم خداوند به خاطر محبّت به فرزند:

امام صادق (ع ) - عليه السّلام - فرمود: ((ان اللّه عزّوجلّ يرحم الرّجل لشدّه حبّه لولده .)) (119)
خداوند مرد را بخاطر شدّت محبّت و دوستى فرزندش ، مورد لطف و رحمت خويش قرار مى دهد.

3- محبّت را اظهار كنيد:

تنها دوست داشتن فرزند كافى نيست بلكه آثار تربيّتى اين دوستى آنگاه ظهور تمام مى يابد كه مهر و محبّت قلبى به عاطفه و محبّت و صميميّت در سخن گفتن و عمل كردن مبدّل گردد، و يا در عمل بگونه اى رفتار كنيد كه فرزندتان اين محبّت را با تمام وجود احساس كند و در يابد. اينك نظر شما را به سه نمونه از اين قبيل رفتارهاى نيكو در زندگى سه تن از ائمّه معصومين (ع ) جلب مى كنيم :

الف ) اظهار محبّت اميرمومنان به زينب و قمر بنى هاشم :

در مجموعه شهيد آمده است : قيل لمّا كان العبّاس و زينب - ولدى على - صغيرين قال على : للعبّاس قل واحد فقال واحد، فقال : قل اثنان قال استحى ان اقول باللّسان الّذى قلت واحد اثنان ، فقبّل على عينيه ثمّ التفت الى زينب و كانت على يساره و العبّاس على يمينه فقالت : يا ابتاه اتحبّنا؟ قال : نعم يا بنى اولادنا اكبادنا فقالت يا ابتاه حبّان لايجتمعان فى قلب المومن : حبّ اللّه و حبّ الاولاده ، وان كان لابدّ لنا فالشّفقه لنا و الحبّ للّه خالصا فازداد علىّ بهما حبّا.)) (120) زمانى كه عبّاس و زينب - دو فرزند على (ع ) - كودك بودند روزى على (ع ) به فرزند خود عبّاس فرمود: فرزندم بگو: يك . عبّاس گفت : يك . حضرت فرمود: بگو: دو عبّاس گفت : خجالت مى كشم با زبانى كه يك گفتم دو بگويم امام از عقل و هوش و درايت فرزند خود بسيار مسرور شده بود. چشمان فرزند خود را بوسيد، آنگاه به زينب كبرى كه در طرف چپش قرار گرفته بود نگاه كرده . زينب گفت : پدر جان آيا ما را دوست دارى ؟ امام فرمود: آرى دخترم فرزندانمان جگرگوشه هايمان هستند. زينب گفت : پدر جان دو محبّت است كه با هم در قلب مومن جمع نگردد؛ ((حبّ خدا)) و ((حبّ اولاد)) و اگر از مهر ما گريزى نيست پس عطوفت و شفقت از آن ما و محبّت خالصانه از آن خدا. اين سبب شد كه مهر و عاطفه على (ع ) به آن دو فزونى گيرد.

ب - اظهار محبّت امام صادق (ع ) به فرزند خود:

محمّد بن مسعده بصرى گويد: ((كان لجعفر بن محمّد ابن يحبّه حبّا شديدا، فقيل ما بلغ من حبّك له ؟! قال : ما احبّ انّ لى ابنا آخر فينشر لى فى حبّى .)) (121)
امام صادق (ع ) پسرى داشت كه او را بسيار دوست مى داشت به آن حضرت عرض شد محبّت شما نسبت به او چه اندازه است ؟
فرمود: مهر من به او چنان است كه دوست ندارم پسر ديگرى داشته باشم كه محبّتم به او نيز تعلق پذيرد.

ج - اظهار محبّت امام هفتم به امام رضا(ع ):

مفضل بن عمر گويد: ((دخلت على ابى الحسن موسى بن جعفر - عليه السّلام - و على ابنه فى حجره و هو يقبّله و يمصّ لسانه و يضعه على عاتقه و يضمّه اليه و يقول بابى انت ما اطيب ريحك و اطهر خلقك و ابين فضلك .)) (122) بر امام موسى كاظم (ع ) وارد شدم . ديدم كه آن حضرت فرزند خود على (بن موسى الرضا) را در دامان خود نشانده و او را مى بوسد و زبانش را مى مكد. و گاه برشانه اش مى گذارد و گاه او را در آغوش مى گيرد و مى گويد: پدرم فداى تو باد! چه بوى خوشى دارى و چه اخلاق پاكيزه اى و چه روشن و آشكار است فضل و دانشت .

سيره پيامبر(ص )

اظهار محبّت پيامبر اكرم (ص ) به على عليه السلام :

على (ع ) خود چنين بيان مى كند: ((شما قرابت مرا با پيامبر و منزلت مخصوصى را كه نزد آن حضرت داشتم به خوبى مى دانيد. كودك خردسالى بودم كه رسول خدا(ص ) مرا بر دامان خود مى نشاند، در آغوشم مى گرفت ، به سينه خود مى چسباند. گاه مرا در بستر خود مى خوابانيد، و از محبّت و دوستى صورت خويش بر صورت من مى ساييد و مرا به استشمام بوى لطيف خود وا مى داشت ، براى من هر روز از سجاياى پسنديده خود پرچمى بر مى افراشت و امر مى فرمود كه : عملاً از اخلاق آن حضرت پيروى كنم .)) (123)

اظهار علاقه پيامبر(ص ) به حسنين (ع ):

انس و عبداللّه بن شيبه از پدرش نقل كند: ((انّه دعى النّبىّ الى صلاه و الحسن متعلّق به فوضعه النّبىّ(ص ) فى مقابل جنبه و صلى ، فلمّا سجد اطال السّجود، فرفعت راسى من بين القوم فاذا الحسن على كتف رسول اللّه (ص ) فلمّا سلّم قال له القوم يا رسول اللّه لقد سجدت فى صلاتك هذه سجدة ما كنت تسجدها كانّما يوحى اليك فقال عليه السلام : لم يوح الى و لكن ابنى كان على كتفى فكرهت ان اعجله حتّى نزل .)) (124) روزى پيامبر(ص ) آهنگ نماز كرد، در حالى كه امام حسن (ع ) به آن حضرت آويزان بود، رسول خدا(ص ) امام حسن (ص ) را در مقابل خود بر زمين نهاد و شروع به نماز كرد. پس وقتى كه به سجده رفت آن را طولانى نمود.
راوى گويد: سر خود را از سجده برداشتم - تا ببينم چرا سجده پيامبر طولانى شده است - ناگاه چشمم به امام حسن (ع ) افتاد كه بر شانه پيامبر نشسته بود.
هنگامى كه آن حضرت سلام نماز را گفت مردم به آن جضرت عرض ‍ كردند اى رسول خدا(ص ) در اين نماز سجده اى كردى كه پيش از اين چنين سجده اى نكرده بودى گويى بر شما وحى نازل مى شد. پيامبر در پاسخ فرمود: بر من وحى نازل نشد اما پسرم بر دوشم نشسته بود و دوست نداشتم كه او را شتابزده كنم ، صبر كردم تا اينكه از دوشم پايين آمد.
عبداللّه گويد: ((كان النّبىّ(ص ) اذا صلّى وثب الحسن والحسين على ظهره فاذااراد ان يجلس قال بيده هكذا على ظهره حتّى لايقعان .)) (125) هنگامى كه پيامبر نماز مى خواند امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) به پشت آن حضرت مى پريدند و هرگاه كه مى خواست سر از سجده بردارد، و بنشيندد دست بر پشت خود مى گذاشت تا آن دو نيفتند. (126)

اظهار محبّت به نوادگان :

اوقتاده گويد: ((انّ النّبىّ صلّى وهو حامل امامه بنت زينب فاذا ركع وضعها فاذا قام رفعها)) . (127) پيامبر نماز مى خواند در حالى كه امامه دختر زينب را در بغل گرفته بود و هرگاه مى خواست به ركوع رود او را به زمين مى گذاشت و هرگاه مى خواست برخيزد بار ديگر او را به بغل مى گرفت .
تعجب يهودى از برخورد محبّت آميز پيامبر با كودكان : ليث بن سعد گويد:
((انّ النّبىّ كان يصلّى يوما فى فئه و الحسين بالقرب منه فكان النّبىّ(ص ) اذا سجد جاء الحسين فركب ظهره ثمّ حرّك رجليه و قال حلّ حلّ، فاذا ازاد ان يرفع راسه اخذه فوضعه الى جانبه فاذا سجد عاد على ظهره و قال : حل حل فلم يزل يفعل ذلك حتّى فرغ النّبىّ(ص ) من صلاته فقال يهودىّ: يا محمّد انّكم لتفعلون بالصّبيان شيئا ما نفعله نحن فقال النّبىّ: اما لو كنتم تومنون باللّه و رسوله لرحمتم الصّبيان قال : فانّى اومن باللّه و برسوله فاسلم لمّا راى كرمه مع عظم قدره .)) (128) روزى پيامبر با مردم نماز مى خواند امام حسين (ع ) كه كودكى خردسال بود، نزد آن حضرت نشسته بود و هرگاه پيامبر به سجده مى رفت وى بر پشت پيامبر مى نشست و دوپاى خود را تكان مى داد و مى گفت حل حل (129) و هر گاه پيامبر مى خواست سر از سجده بردارد او را مى گرفت و در كنار خود مى نشاند، اما همين كه به سجده مى رفت بار ديگر امام حسين (ع ) بر پشت آن حضرت قرار مى گرفت و جمله : حل حل را تكرار مى كرد، تا اينكه پيامبر از نماز فارغ شد. يك يهودى (نظاره گر مهربانى پيامبر به امام حسين بود) به سخن درآمد و گفت : اى محمّد شما با فرزندان خود رفتارى مى كنيد كه هرگز ما چنين نمى كنيم ، پيامبر فرمود: اگر شما نيز به خدا و رسول او ايمان داشتيد بى ترديد نسبت به فرزندان خود مهربان بوديد. مرد يهودى گفت پس من به خدا و رسول او ايمان مى آورم و اسلام آورد زيرا مشاهده كرد كه پيامبر(ص ) با همه عظمتى كه داشت چگونه بزرگوارانه (با كودكان ) رفتار مى كند.

اظهار محبّت به ساير كودكان

1- ابو سعيد گويد:
((جاء صبىّ - قد سمّاه - الى رسول اللّه و هو ساجد فركب على ظهره فامسكه بيده ثمّ قام و هو على ظهره ثمّ ركع ثمّ ارسله فذهب .)) (130) روزى كودكى نزد پيامبر آمد و در حالى كه آن حضرت در سجده بود، بى درنگ بر پشت پيامبر نشست . آن حضرت از روى مهر و ملاطفت به آن طفل ، او را نگه داشت و به همان حالت برخاست و هنوز كودك بر پشتش بود، سپس به ركوع رفت و پس از آن كودك را رها كرد و طفل از آنجا رفت .
2- از امام حسن يا جابر بن عبداللّه نقل شده كه : ((صلّيت مع رسول اللّه الظّهر او العصر فلمّا سلّم قال لنا على اماكنكم ، قال جرّه فيها حلوى فجعل ياتى على رجل رجل فيلعقه لعقه حتّى اتى على - و انا غلام - فالعقنى لعقه ثم قال : ازيدك ؟ قلت نعم فالعقنى اخرى لصغرى فلم يزل كذلك حتّى اتى على آخر القوم .)) (131) يعنى : نماز ظهر يا عصر را در محضر رسول اللّه خواندم ، همين كه آن حضرت سلام دادند به ما فرمودند: بر جايتان بمانيد و فرمود: كوزه اى است با مقدارى حلوا. آنگاه براى تقسيم آن در ميان نمازگزاران از جا برخاست و به هر كدام انگشتى حلوا مى خوراند تا اينكه به من رسيد من كودك بودم آن حضرت انگشتى حلوا بمن خوراند سپس فرمود: باز هم بدهم ؟ عرض ‍ كردم آرى آن حضرت انگشتى ديگر به خاطر خردسال بودنم به من خورانيد و بدين حال بودند تا آن گاه كه به همگان حلوا دادند.
3- اسامه بن زيد گويد: ((كان نبىّ اللّه (ص ) لياخذنى و يقعدنى على فخده و يقعد الحسن على الاخرى ثمّ يضمّنا ثمّ يقول الّلهمّ ارحمهما فانّى ارحمهما.)) (132) گاه مى شد كه رسول خدا مرا بر يك زانوى خود مى نشانيد و بر ديگرى امام حسن (ع ) را و هر دوى ما را در آغوش مى كشيد، سپس مى فرمود: خدايا به اين دو رحم كن ، كه من هر دو را دوست دارم .
4- عايشه گويد: ((قال لى رسول اللّه اغسلى وجه اسامه فنظر الىّ و انا انقّيه فضرب يدى ثمّ اخذه فغسل وجهه ثمّ قبّله .)) (133) پيامبر به من فرمود: صورت اسامه را بشوى سپس به من نگاهى افكند و من در حال تميز كردن اسامه بودم ، آن حضرت دست مرا كنار زده خود از جاى برخاست و صورت اسامه را شست و سپس او را بوسيد.
5- مرحوم طبرسى گويد: ((و كان رسول اللّه يوتى بالصّبىّ الصّغر ليدعو له بالبركه او يسمّيه فياخذه فيضمّه فى حجره تكرّمه لاهله فربّما بال الصّبىّ عليه فيصيح بعض من رآه حين يقول فيقول : لاتزرموا بالصّبىّ فيدعه حتّى يقضى بوله ، ثمّ يفرع له من دعائه او تسميته و يبلغ سرور اهله فيه ولايرون انّه تاذّى ببول صبيّهم فاذا انصرفوا غسل ثوبه بعده .)) (134) گاهى نوزادى را خدمت پيامبر مى آوردند تا آن حضرت براى تكريم پدر و مادر، كودك را در آغوش مى گرفت ، و بسا مى شد كودك در همان حال ادرار كند برخى از كسانى كه شاهد ماجرا بودند بر سر كودك فرياد مى كشيدند اما پيامبر(ص ) مى فرمود! ادرارش را قطع مكنيد و كودك را به حال خود مى گذاشت تا ادرارش تمام شود سپس برايش دعا مى كرد يا نامى براى او انتخاب مى نمود و بدين ترتيب باعث سرور و شادى پدر و مادر طفل مى گشت . و آنها احساس نمى كردند كه پيامبر از ادرار فرزندشان ناراحت شده باشد و آن گاه آنجا را ترك مى كردند پيامبر پيراهن خود را مى شست .
6- فيض كاشانى مى نويسد: از خلقيّات پيامبر اسلام چنين بود كه وقتى از سفر مراجعت مى كرد و در گذرگاه با كودكان مردم روبرو مى د به احترام آنها مى ايستاد سپس امر مى فرمود كودكان را مى آورند و از زمين برمى داشتند و به آن حضرت مى دادند رسول اكرم (ص ) بعضى را در آغوش مى گرفت و بعضى را بر پشت و دوش خود سوار مى كرد و به ياران خويش مى فرمود: كودكان را در آغوش بگيريد و بر دوش خود بنشانيد.
اطفال از اين صحنه مسرّت آميز بى اندازه خوشحال مى شدند و از شادى و نشاط در پوست نمى گنجيدند.
اين خاطرات شيرين را هرگز از ياد نمى بردند. چه بسا پس از مدتى دور هم جمع مى شدند و ماجرا را براى يكديگر بازگو مى كردند و در مقام افتخار و مباهات يكى مى گفت : پيامبر مرا در بغل گرفت و تو را بر پشت خود سوار كرد.
ديگرى مى گفت : پيامبر مرا در بغل گرفت و تو را بر پشت خود سوار كرد.
ديگرى مى گفت : پيامبر به ياران خود امر كرد تو را بر پشت او بگذارند. (135)
7- نوازش فرزند شهيد: جعفر طيّار در جبهه جنگ به شهادت رسيد. رسول خدا(ص ) به خانه او رفت و به اسماء بنت عميس ، همسر جعفر فرمود: كودكان جعفر را بياور. سپس آن حضرت ، فرزندان شهيد را در آغوش كشيد و آنان را بوسيد. عبداللّه پسر جعفر مى گويد: خوب به خاطر دارم كه روزى پيامبر(ص ) نزد مادرم آمد و خبر شهادت پدرم را به او داد. سپس دست محبّت بر سر من كشيد. (136)
8- برخورد پدرانه با فرزند رفاعه : در تفسير كشف الاسرار ميبدى آمده كه روزى پيامبر(ص ) همراه عدّه اى از اصحاب از كوچه هاى مدينه عبور مى كردند، در يكى از كوچه ها چند كودك مشغول بازى بودند و در كنار آنها كودكى خود را روى زمين مى كشيد و گريه مى كرد.
حضرت متوجّه آن كودك شده و پهلوى او روى زمين نشستند، سپس آن طفل را از زمين بلند كرده و علّت گريه او را جويا شدند، كودك گفت : من پسر رفاعه انصارى هستم پدرم در جنگ احد كشته شد. خواهرى داشتم كه ازدواج كرد و مادرم نيز شوهر كرد و مرا از خود راند، اكنون من بى كس و تنها مانده ام ، بچّه ها مرا سرزنش مى كنند و به بازى نمى گيرند.
حضرت بسيار ناراحت شده و اشك از چشمانش جارى گرديد و بعد او را روى زانوى خود نشانيد و فرمود ناراحت مباش ، من از امروز پدر تو و دخترم فاطمه (س ) خواهر تو است . كودك شادمان شد و برخاست و فرياد زد: اى بچه ها، ديگر مرا سرزنش نكنيد كه پدرم از پدرهاى شما بهتر است . آن گاه پيامبر(ص ) دست او را گرفتند و به خانه دخترشان فاطمه (س ) بردند و گفتند دخرم : اين كودك ، فرزند ما و برادر تو است ، از او نگهدارى كن . فاطمه (س ) نيز جامه اى پاكيزه بر او پوشاند، سرش را روغن زد و ظرف خرمايى پيش روى او گذاشت و فرمود: حسن و حسينم بياييد و با هم غذا بخوريد. بعد از رحلت حضرت رسول (ص ) او بر سر خود خاك مى ريخت و فرياد مى زد: وا ابتاه امروز من يتيم شدم و همه مردم از سوز او مى گريستند. (137)