همسردارى

ابراهيم امينى

- ۱۰ -


مردان بدبين

درست است كه مرد بايد از همسرش مراقبت كند ليكن نه بحديكه‏به وسواسيگرى منتهى شود.بعض مردها به بيمارى بدگمانى و سوءظن‏مبتلا هستند.بى‏جهت نسبت‏به همسرانشان بدبين هستند.درباره آنان‏احتمال خيانت ميدهند.

هر مرديكه بدين بيمارى خانمانسوز مبتلا شد زندگى را به خودش و خانواده‏اش تلخ ميكند. ايراد و بهانه‏جويى ميكند.نسبت‏به اعمال وحركات همسرش به نظر بدبينى نگاه ميكند و مانند سايه او را تعقيب‏مينمايد.چون سوءظن دارد از در و ديوار شاهد و قرينه پيدا ميكند.

چيزهايى را كه اصلا دليل خيانت نيستند به منزله ادله قطعيه غير قابل انكارميشمارد.مثلا: چون فلان مرد برايش نامه نوشته لابد با هم سر و سرى‏دارند.چون با فلان مرد سلام و تعارف كرد معلوم ميشود خيانتكار است.

چون جوان همسايه از پشت‏بام باو نگاه كرد معلوم ميشود خواهان يكديگرهستند.چون از فلان مرد تعريف كرد معلوم ميشود دل بسته اوست.چون‏نامه‏اش را از من مخفى نمود لابد از معشوقش بوده است.چون كمتر ازسابق اظهار محبت ميكند معلوم ميشود زير سرش بلند است.چون قيافه‏دخترم با همسرم شباهت ندارد معلوم ميشود خيانت كرده است.

اين قبيل امور بلكه كوچكتر از آنها را دليل قطعى خيانت ميشمارد.

بدتر از همه اينكه گاهى مادر يا خواهر يا يكى از همسايگان در اثرغرض‏ورزى و كينه‏توزى عقيده‏اش را تاييد نمايد در اينصورت جرم وخيانت‏يقينى ميشود.

بدبخت‏خانواده‏ايكه به مرض بدگمانى مبتلا شوند.آسايش وخوشى ندارند.آب خوش از گلوى هيچكدامشان پايين نمى‏رود.مرد هماننديك پليس مخفى دائما از اعمال و حركات همسرش مراقبت مينمايد.از درو ديوار شاهد و دليل مى‏تراشد و در رنج و عذاب دائم بسر مى‏برد. زن‏بيچاره هم ناچار است همانند يك متهم بيگناه همواره در شكنجه و عذاب‏روحى و در حال محدوديت و تحت نظر زندگى كند.بنياد چنين خانواده‏اى‏همواره در معرض خطر قرار دارد. ممكن است طلاق و جدايى به ميان آيد و زن و شوهر هر دو بدبخت‏شوند.ممكن است در اثر بدبينى قتل و جنايت‏بوجود آيد.

مردانيكه در اثر سوءظنهاى بيجا همسران بيگناه خويش را بقتل‏رسانده و حتى خودشان انتحار كرده‏اند نمونه‏هاى فراوانى دارند.

در چنين موردى كه واقعا يكى از مواقع حساس و خطرناك‏زناشويى است مرد و زن بايد دست از لجبازى بردارند و قبل از وقوع‏حوادث ناگوار با عقل و تدبير در صدد چاره بر آيند.زن و مرد اگر اندكى‏بخود آيند و خطر بزرگى را كه در كمينشان نشسته در نظر بگيرند و بااحتياط كامل و عاقبت‏انديشى در صدد حل مشكل برآيند پيروز خواهندشد.

مرد بايد تعصبهاى غلط و توهمات بيجا را از خويش دور گرداند وبر طبق موازين عقل و وجدان رفتار كند.نسبت‏خيانت‏به كسى دادن‏موضوع بسيار دشوار و پر مسؤوليتى است.تا موضوع خيانت‏با دليل وشاهد قطعى به اثبات نرسد نمى‏توان كسى را متهم كرد.خداوند متعال درقرآن ميفرمايد:اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد از بسيارى از گمانهاى بداجتناب كنيد زيرا بعض گمانها گناه است (1) .

رسول خدا (ص) فرمود:هر كس همسرش را (بى‏جهت) متهم به‏زنا كند همانند مار كه از پوستش خارج ميشود از حسناتش خارج خواهدشد.و به تعداد موهاى بدنش هزار گناه در نامه اعمالش ثبت‏خواهد شد (2) .

پيغمبر اسلام (ص) فرمود:هر كس به مرد يا زن مؤمنى بهتان بزند خداوند متعال در قيامت او را بر تلى از آتش نگه ميدارد تا به كيفر بهتانش‏برسد (3) .

ماداميكه با ادله و براهين شرعى خيانت زن به اثبات نرسد مرد حق‏ندارد او را متهم سازد.و تهمت زدن به او گناه بسيار بزرگى است كه درشرع مقدس اسلام هشتاد تازيانه براى آنان مقرر شده است.

به صرف احتمال يا به وسيله شواهد و علائم خيالى نمى‏توان يك‏چنين موضوع مهمى را اثبات نمود.مثلا اگر در روزگار جوانى براى كسى‏نامه فرستاده يا برايش نامه يا عكس فرستاده‏اند دليل خيانت او نيست.

درست است كه نبايد چنين عملى را انجام داده باشد ليكن ممكن‏است در اثر سادگى و نادانى مرتكب اين اشتباه شده باشد و واقعا عفيف وپاكدامن باشد.

براى جوانان از اين قبيل اشتباهات اتفاق مى‏افتد.اگر مردى‏برايش نامه فرستاده البته نبايد نامه‏اش را قبول كند ليكن اگر از روى‏نادانى نامه‏اش را پذيرفت‏يا از ترس اتهام مخفى ساخت نمى‏توان صرف‏اين نامه را دليل خيانت‏شمرد.

اگر با مرد بيگانه‏اى سلام و تعارف كرد گر چه كار خوبى نكرده كه‏با بيگانه‏اى گرم گرفته است ليكن تنها اينكار را نمى‏توان دليل خيانت‏شمرد.شايد به عقيده خودش مى‏خواسته خوش اخلاقى بخرج بدهد يامنظور ديگرى داشته است.شايد از دوستان پدر يا برادرش بوده است.

شايد به مناسبتى سابقه آشنايى داشته‏اند.

اگر از مردى تعريف كرد دليل آن نمى‏شود كه به او دلبسته است.

البته زن كار خوبى نميكند كه نزد شوهرش از مرد ديگرى تعريف ميكندليكن شايد از روى سادگى و عدم توجه باشد و نبايد از علائم خيانت‏محسوب شود.

اگر نامه‏اش را مخفى ساخت‏يا در مورد معاشرتهايش مرتكب دروغ‏و خلافگويى شد دليل خيانت نيست.شايد از ترس اتهام نامه‏اش را مخفى‏ساخته يا مرتكب دروغ شده باشد شايد مطلب ديگرى در آن نامه بوده‏خواسته از شوهرش مخفى بماند.شايد براى خلافگويى منظور ديگرى‏داشته است.

اگر كمتر از سابق اظهار محبت ميكند دليل آن نيست كه نسبت‏به‏ديگرى دلبسته است.شايد از شوهرش دلخورى داشته باشد.شايد غم وغصه‏اى به دل داشته باشد،شايد بيمار باشد.شايد در اثر بى‏توجهى و عدم‏اظهار محبت‏شوهرش،نسبت‏به زندگى دلسرد شده باشد.

به هر حال،در اين قبيل امور كه از علائم خيانت‏شمرده ميشود دههااحتمال صحيح عقلايى وجود دارد كه اگر با وجدان پاك و بى‏آلايش‏مورد سنجش قرار گيرد احتمال خيانت‏يك احتمال مرجوح و غير عقلايى‏محسوب خواهد شد.

آقاى محترم!ترا به خدا سوگند دست از سوءظن و وسواسيگرى‏بردار.مانند يك قاضى با انصاف در محكمه داورى بنشين و ادله و شواهدخيانت همسرت را با دقت و انصاف بررسى كن و مقدار دلالت آنها رابسنج و ببين آيا قطعى هستند يا ظنى يا احتمالى؟

من نميگويم لاابالى و بى‏غيرت باش بلكه ميگويم:بهر دليلى به‏مقدار دلالتش ترتيب اثر بده نه زيادتر.چرا براى بعضى توهمات بيجا و شواهد پوچ زندگى را به خودت و خانواده‏ات تنگ ميكنى؟اگر كسى باهمين قبيل شواهد خيالى خودت را متهم سازد چه حالى پيدا ميكنى؟ چراانصاف و وجدان ندارى؟چرا آبروى خودت و همسرت را ميريزى؟چرابر احوال زار و پريشان او ترحم نميكنى؟هيچ فكر نميكنى كه ممكن است‏در اثر همين بددليها و تهمتهاى بيجا همسر پاكدامنت از وادى عفاف خارج‏شود و دامنش به فساد آلوده گردد.

حضرت على عليه السلام به فرزندش امام حسن فرمود:مواظب‏باش در غير موضع غيرت، غيرت بخرج ندهى.زيرا اين عمل افراد صحيح‏را به سوى فساد و افراد پاكدامن را به جانب گناه متمايل خواهد ساخت (4) .

اگر نسبت‏به همسرت بدبين هستى مطلب را با هر كس در ميان‏نگذار زيرا ممكن است در اثر دشمنى يا نادانى يا تظاهر به خيرخواهى،بدون دقت و بررسى،عقيده ترا تاييد نمايند بلكه شواهد بى‏اساس ديگرى‏را بدان بيفزايند و سوءظنت را به مرحله يقين برسانند و بدينوسيله دنيا وآخرتت را تباه سازند.مخصوصا با مادر و خواهرت در اين باره صحبت‏نكن زيرا اكثر آنها باطنا با همسرت ميانه خوبى ندارند.چه بسا در اين‏مواقع حسد و كينه‏توزى آنان تحريك شود و بدون عاقبت‏انديشى بدبينى‏ترا زيادتر گردانند.اگر خواستى از راهنمائيهاى ديگران استفاده كنى بادوستان عاقل و با تجربه و خيرخواه و عاقبت‏انديش مشورت كن.بهتر ازهمه اينكه نسبت‏بهر يك از اعمال و رفتار همسرت بدبين هستى مطلب رابالصراحه با خودش در ميان بگذارى و توضيح بخواهى.ليكن منظورت‏اين نباشد كه مطلب را باثبات برسانى.

بلكه حس بدبينى را و لو موقتا كنار بگذار و خودت را خالى الذهن‏بگير.و مانند يك قاضى با انصاف كه بخواهد درباره ديگران داورى كندبه توضيحات همسرت گوش بده.اقلا احتمال صدق درباره‏اش بده،فرض‏كن شوهر خواهرت براى داورى بنزد تو آمده و براى خيانت همسرش يك‏چنين شواهدى را ذكر ميكند ببين درباره او چطور قضاوت ميكنى درباره‏همسرت نيز همانطور حكم كن؟چرا گريه و زاريها و دليل و برهانهاى اودر دل سنگ تو اثر نميكند؟و به عنوان يك مجرم قطعى به سخنانش نگاه‏ميكنى؟

بردبار و عاقل باش.مبادا به مجرد اين شواهد پوچ همسر بيگناهت‏را طلاق بدهى و خودت و او را بدبخت گردانى.گيرم اين زن را طلاق‏دادى و توانستى با تحمل خسارتهاى زياد همسر ديگرى انتخاب كنى ازكجا كه او بهتر باشد؟حالت‏بدبينى تو آنوقت هم خواهد بود.وانگهى فكربچه‏هاى بيگناهت را نميكنى؟آخر آنها چه كرده‏اند كه بايد فداى مرض‏بدبينى تو شوند؟ به چشمهاى معصوم و رنگ پريده آنان نگاه كن و دست ازبددلى بردار.

مبادا در اثر بدبينيهاى بيجا دست‏بخودكشى بزنى يا همسر بيگناهت‏را بقتل رسانى.از يك طرف مرتكب قتل نفس كه بدترين گناه است و خدابدان وعده دوزخ داده بشوى،از طرف ديگر زندگى را از هم بپاشى وخودت را سيه روز و بدبخت گردانى.

اين مطلب را بدان كه كمتر خونى است كه مخفى بماند.بالاخره‏آثار خون بروز ميكند.آنگاه به كيفر اعمالت‏يا كشته ميشوى يا براى هميشه‏بايد در زندان بسر برى. اگر مطلب را قبول ندارى به آمار محكومين كه مقدارى از آنها درصفحات مجلات و روزنامه‏ها منعكس ميشود بنگر تا عواقب اين قبيل‏جنايتها برايت روشن گردد.

همسران يك چنين مردانى نيز وظيفه بسيار سنگينى بر دوش دارند.

بايد براى نجات خودشان و شوهر و فرزندانشان فداكارى كنند.بايد واقعاشوهردارى كنند.در يك چنين مواقع دشوار است كه مراتب لياقت وكاردانى و عقل و تدبير بانوان ظاهر ميگردد.

خانم محترم!قبل از هر چيز اين مطلب را بدان كه شوهرت به يك‏بيمارى خطرناك روانى مبتلا است.بى‏جهت نميخواهد زندگى را به‏خودش و تو تلخ كند بيمار است.آرى وسواسيگرى نيز يكى از بيماريهاى‏خطرناك است.با بيمار بايد مدارا نمود تا بيماريش برطرف گردد. تاميتوانى به او اظهار عشق و محبت كن.آنقدر اظهار علاقه كن تا يقين كندكه جز او كسى در دل تو راه ندارد.اگر ايراد و بهانه‏جويى ميكند تحمل‏كن.در مقابل تنديها و خشونتهايش بردبارى بخرج بده.در مقابل‏سختگيريهايش مدارا كن.داد و قال راه نينداز.قهر و دعوا نكن.در مقابل‏پيشنهاداتش لجبازى نكن.اگر احساس كردى كه نامه‏ها و معاشرتهايت راكنترل ميكند اصلا برويش نياور.تمام اعمال و رفتار و حوادث روزانه رابرايش تشريح كن.هيچ حادثه‏اى را از وى مخفى مدار.در هر موردى‏توضيح خواست‏حقيقت را بدون كم و زياد در اختيارش بگذار.از دروغ وكتمان واقع جدا اجتناب كن زيرا اگر يك مرتبه دروغت آشكار شد آنراسند جرم و دليل قطعى خيانت محسوب ميدارد و باين آسانيها بدبينى اوبرطرف نخواهد شد.اگر گفت: با فلان كس معاشرت نكن و فلان كار را انجام نده بدون چون و چرا بپذير و سرسختى نشان نده كه سوءظنش‏زيادتر ميشود.

از كارهاييكه اسباب بدگمانى و تهمت ميشوند جدا اجتناب كن.

حضرت على (ع) فرمود:هر كه نفس خويشتن را در موضع تهمت‏قرار دهد نبايد كسانى را كه به او گمان بد ميبرند ملامت كند (5) .

اگر نسبت‏به شخص معينى حساسيت دارد او را به طور كلى رها كن.

تو اگر بتوانى شوهر و زندگى خودت را حفظ كنى بهتر است تااينكه دوستى با افراد مخصوصى را نگهدارى كنى.پيش خود نگو مگر من‏اسير و بنده زر خريد شوهرم هستم كه مجبور باشم اينقدر مدارا كنم.البته‏بنده نيستى ليكن همسر يك مرد بيمار هستى.

در آن هنگام كه با هم پيمان زناشويى بستيد متعهد شديد كه درمشكلات و گرفتاريها يار و غمخوار يكديگر باشيد آيا رسم وفا است كه بايك شوهر بيمار لجبازى و ستيزه‏گرى كنى؟ احساسات خام را كنار بگذارهوشمند و عاقبت‏انديش باش.به خدا سوگند براى حفظ شوهر وخانواده‏ات هر چه بردبارى و فداكارى كنى ارزش دارد.هنر زن در اينست‏كه در يك چنين مواقع دشوار با چنين مردانى سازگارى كند.

امام صادق (ع) فرمود:جهاد زن در اين است كه در مقابل اذيتها وغيرتهاى شوهرش بردبارى كند (6) .

كارى نكن كه شوهرت بدبين يا بدبين‏تر شود.از مردان بيگانه‏مخصوصا آنها كه شوهرت نسبت‏به آنها حساسيت دارد تعريف نكن.به مردان نامحرم خيلى نگاه نكن.پيغمبر اسلام (ص) فرمود:خداوند متعال برزن شوهردارى كه چشمش را از نگاه به نامحرم پر كند غضب شديد خواهدكرد (7) .

با مردان بيگانه معاشرت و گفتگو نكن.بدون اجازه شوهرت به‏خانه آنها نرو.به اتومبيل آنها سوار نشو.عفت و پاكدامنى تو كافى نيست‏بلكه بايد از امورى كه اسباب سوء ظن مى‏شود جدا اجتناب نمايى.ممكن‏است در اثر غفلت و سادگى كار كوچكى از تو سر بزند كه شوهرت رابدبين گرداند.

به داستان زير توجه فرماييد:

دختر 27 ساله‏اى...در دادگاه گفت:در زمستان سال 1342 در يك‏روز برفى به تقاضاى يكى از دوستانم به اتومبيل دايى او سوار شدم تا مرابه منزل برساند.و همين امر هشت‏سال است كه مرا بلاتكليف گذارده‏است،دو ماه قبل از واقعه موقعى كه در كلاس ششم دبيرستان تحصيل‏مى‏كردم عقد شده بودم.يك روز كه براى حاضر كردن درس به خانه يكى‏از همشاگرديهايم رفته بودم برف شروع شد.همشاگردى از من خواست كه‏دايى‏اش مرا به منزل برساند.اتفاقا هنگامى اتومبيل حامل من به منزل‏رسيد كه شوهرم سر كوچه ايستاده بود.من كه متوجه خطر شده بودم به‏راننده گفتم فرار كند او هم مانند يك مجرم فرار كرد و همين امر برسوءظن شوهرم افزود.بعدا نيز موقعى كه مورد اعتراض قرار گرفتم‏جريان را انكار كردم و اين امر سوءظن او را بيشتر كرد به طورى كه بعداحتى شهادت همشاگردى و خانواده‏اش نتوانست‏خاطر او را آسوده سازد و مرا از اتهام برهاند.

شوهرم ديگر نه حاضر شد مرا به خانه ببرد و نه طلاقم گويد هشت‏سال است كه همينطور بلا تكليف مانده‏ام (8) .

به نظر خوانندگان مقصر در اين داستان كيست؟به نظر من عمده‏تقصير به گردن زن است. اوست كه در اثر سادگى و غفلت،خودش وشوهرش را به اين روز انداخته است.

اولا كار خطائى كرد كه در اتومبيل مرد بيگانه‏اى سوار شد.برفرض اينكه شوهرش هم اين قضيه را نديده بود اصولا سوار شدن زن دراتومبيل يك مرد بيگانه كار زشت و خطرناكى است.

ثانيا گيرم كه در اثر غفلت اين عمل را انجام داد ليكن وقتى ديدشوهرش سر خيابان ايستاده است‏بايد فورا به راننده بگويد نگه‏دار.ازاتومبيل پياده شود و با شوهرش به منزل برود و جريان را براى او شرح بدهدثالثا يكى از اشتباهات بزرگش اينست كه به راننده دستور فرارداده.

چهارمين اشتباهش اينست كه بعدا قضيه را به كلى انكار نموده‏است.بعد از همه اينها جا داشت وقتى شوهرش را ملاقات مى‏كرد تمام‏قضايا را برايش شرح مى‏داد و اعتراف مى‏كرد كه من در اثر سادگى وخجالت اشتباه كردم.

البته مرد هم در مرتبه دوم بى‏تقصير نبوده است.نبايد تنها اين حادثه‏را دليل قطعى يانت‏بشمارد.بايد احتمال بدهد كه همسرش در اثر غفلت‏و سادگى و عدم تجربه مرتكب اين خطا شده بعدا هم از ترس اتهام دستور فرار داده و به همين جهت هم اصل قضيه را منكر شده است.

در اين صورت بايد با كمال انصاف و بيطرفى در اطراف قضيه‏خوب تحقيق كند.وقتى به برائت او اطمينان حاصل كرد خطايش راببخشد و زياد سختگيرى نكند.

زن خيانتكار

اگر با ادله و شواهد قطعيه باثبات رسيد كه زن خيانتكار است و بامردان بيگانه رابطه نامشروع دارد مرد با مشكل بسيار دشوارى روبرومى‏شود.از يك طرف حيثيت و آبرويش در معرض خطر قرار دارد ازطرف ديگر تحمل چنين ننگى دشوار است.مرد در بن‏بست‏سختى گيركرده كه نجات از آن كار بسيار خطرناك و دشواريست.

در اينجا مرد چند راه در پيش دارد:

راه اول-براى حفظ آبرو و بقاى خانواده‏اش دندان بر سر جگرنهاده موضوع خيانت همسرش را ناديده بگيرد و با وضع موجود تا آخرعمر بسازد.البته اين راه درستى نيست.زيرا هيچ مرد غيرتمندى نمى‏تواندشاهد خيانتهاى همسرش باشد و وجود اطفال نامشروع را تحمل كند.

غيرت براى مرد يكى از صفات پسنديده است و مرد بى‏غيرت نزد خدا ومردم خوار و فرومايه و بى‏آبروست.

واقعا چه زندگى كثيف و ننگ‏آورى دارند نامردانى كه بدين خوى‏بد آلوده‏اند؟!

نه تنها مرد نيستند بلكه از حيوانات هم پست‏ترند. پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:

بوى بهشت از پانصد سال راه استشمام مى‏شود ليكن دو دسته مردم‏از بوى بهشت محرومند: عاق والدين و ديوث.عرض شد:يا رسول الله‏ديوث كيست؟فرمود:مردى كه ميداند همسرش زناكار است (و در مقابل‏خيانت او سكوت مى‏كند) (9) .

راه دوم-همسر خودش يا مرد خيانت پيشه را به قتل برساند.

البته بدين طريق مى‏تواند انتقام بگيرد و به طور موقت تشفى قلب حاصل‏كند.ليكن كار بسيار خطرناكى است و عاقبت‏خوشى ندارد.زيرا كمتراتفاق مى‏افتد كه موضوع قتل براى هميشه مخفى بماند.بالاخره قاتل‏شناخته و مورد تعقيب قرار خواهد گرفت.در دادگاه هم موضوع خيانت‏همسرش را به اين آسانيها نمى‏تواند به ثبوت برساند.بدين جهت احتمال‏تبرئه شدنش بسيار ضعيف است.يا محكوم به اعدام مى‏شود يا اينكه اقلامدت درازى را بايد در زندان بسر برد.زندگى او از هم مى‏پاشد.اطفالش‏بدبخت و بى‏سرپرست مى‏شوند.بنابراين، عقلايى نيست كه انسان تحت‏تاثير احساسات خام قرار بگيرد و براى تشفى نفس و ارضاى حس‏كينه‏توزى دست‏به چنين اقدامات خطرناكى بزند و جان خودش را درمعرض خطر قرار بدهد.

مرد بايد عاقل و بردبار و عاقبت‏انديش باشد.آنقدر قدرت نفس‏داشته باشد كه دست‏به اقدامات جنون‏آميز نزند تا اينكه چاره واقعى را پيداكند.

مردانى كه به يك چنين بليه زندگى گرفتارند بايد قبل از هر گونه اقدام خطرناك،عواقب آن را بخوبى بسنجند و به آمار مردانى كه همسرخويش يا مرد خيانت پيشه را به قتل رسانده‏اند، و در صفحات مجلات وروزنامه‏ها هر روز منعكس مى‏شوند،مراجعه كند و نتيجه كارشان را ببيند وآنگاه تصميم بگيرد.

راه سوم-خودكشى كند تا خيانتهاى همسرش را نبيند و از اين‏زندگى ننگين نجات پيدا كند، البته اين راه هم عقلايى نيست.زيرا از يك‏طرف مرتكب قتل نفس شده كه از لحاظ شرع يكى از گناهان بزرگى است‏كه خداوند متعال وعده دوزخ بدان داده است.

از طرف ديگر،خودش را نابود و از زندگى محروم نموده است.

اين چه كار غير عقلايى است كه انسان براى انتقام از ديگران خودش را به‏هلاكت دنيوى و اخروى بيندازد؟!و همسرش را براى ارتكاب خيانت‏آزادى بيشترى بدهد؟شايد بدترين راهها همين راه باشد.

راه چهارم-در صورتى كه خيانت همسرش به طور يقين به اثبات‏رسيد و ديد به هيچ قسمى حاضر نيست از كارهاى غير مشروعش دست‏بردارد بهترين و بى‏خطرترين و عقلايى‏ترين راه اينست كه او را طلاق‏بدهد و از شر او نجات پيدا كند.

درست است كه در اثر طلاق زندگى او از هم مى‏پاشد و خسارتهاى‏زيادى هم خواهد ديد و تحمل اينكار دشوار است مخصوصا اگر بچه‏دارباشد ليكن به هر حال چاره‏اى جز اين وجود ندارد.بهترين راه اينست كه‏همسرش را طلاق بدهد و فرزندانش را تحويل بگيرد.زيرا صلاح نيست‏فرزندان بيگناهش را در اختيار يك زن فاسد قرار دهد.

البته نگهدارى از بچه‏ها دشوار است ليكن بايد مرد مطمئن باشد كه چون براى رضاى خدا اين طريق را انتخاب نموده خدا هم ياريش مى‏كند وبزودى يك زن پاكدامن و عفيف نصيبش مى‏گردد و طولى نخواهد كشيدكه زندگى او در يك مسير عادى و آبرومند قرار خواهد گرفت.

پاورقى:‌


1- سوره حجرات آيه 12.
2- بحار جلد 103 ص 248.
3- بحار جلد 75 ص 194
4- بحار جلد 103 ص 252
5- بحار جلد 74 ص 187
6- وسائل ج 14 ص 111
7- بحار ج 104 ص 39
8- اطلاعات 23 اسفند ماه 1350
9- وسائل ج 14 ص 109