شرحى بر دعاهاى صحيفه سجاديه ، شهود و شناخت
آية الله حاج شيخ حسن ممدوحى
- ۱۳ -
فراز پانزدهم
و اجعلنا من
اءرضى من مر عليه الليل و النهار من جمله خلقك ، اءشركهم لما
اءوليت من نعمك و اءقومهم بما شرعت من شرائعك ، و اءوقفهم عما حذرت
من نهيك . خدايا، مرا از راضى ترين و مرضى ترين گروه هاى
خلق خود كه شب و روز بر آنان گذشته است ، قرار بده و از
سپاسگزارترين ايشان نسبت به نعمتهايى كه عطا كرده اى و از
پايدارترين كسان نسبت به فرمان هايت و از خوددارترين كسان نسبت به
آنچه را كه نهى فرموده اى قرار ده .
شرح :
شيخ بهايى از بعضى از دانايان ارباب قلوب نقل كرده اند كه
فرمود : علامت رضاى خدا از بنده اش آن است
كه او راضى با قضاى الهى باشد و اين ملازمه برقرار است .
چنان كه بعضى از عارفان گفته اند : علامت بنده شاكر چهار چيز است :
1. با آن كه هرگز گناه نمى كند، ولى هرگز به خود مغرور نيست و به
كوتاهى خود اقرار دارد؛
2. با آن كه به كم راضى و قانع است ، ولى خود را مبرا از ميل به
دنيا نمى بيند؛
3. پيوسته در عمل مى كوشد، اما به درگاه الهى خود را مقصر مى داند؛
4. ذكر دائم و در عين حال عمل خود را كم مى بيند.
و در خوددارى كردن و دورى از معاصى ، گذشته از آن كه معصيت نمى
كند، از شبهات نيز خوددارى مى نمايد، بلكه از خوف مسلط شدن نفس
اماره به نفس خود رياضت و تمرين داده ، احيانا از مباحات نيز
خوددارى مى كند، ولى به لذايذ نفسانى خود را عادت نمى دهد. البته
چنين فردى كه اين چنين خود را قانون مند و مطيع فرمان الهى قرار مى
دهد، قهرا از موفق ترين بندگان الهى خواهد بود و كسى كه در تلاش
است از موفق ترين افرادى باشد كه شب و روز بر او سايه افكنده ،
حتما مسلط بر خويش و خواسته هاى خود است و مقاومت او در اين راه
مساوى با مقاومت تمام كسانى است كه فرايند شب و روز كوشش داشته
اند.
بابا طاهر گويد :
مو كه چون اشتران قانع به خارم
|
خوراكم خار و خروارى به بارم
|
به اين مزد قليل و رنج بسيار
|
فراز شانزدهم
اللهم انى
اءشهدك و كفى بك شهيدا، و اءشهد سمائك و اءرضك ، و من استكنتهما من
ملائكتك و سائر خلقك ، فى يومى هذا و ساعتى هذه ، و مستفرى هذا،
اءنى اءشهد اءنك اءنت الله الذى لا اله الا اءنت قائم بالقسط، عدل
فى الحكم ، رؤ وف بالعباد، مالك الملك ، رحيم بالخلق .
خدايا تو را گواه مى گيرم و تو در اين گواهى كافى هستى و نيز آسمان
و زمين تو را و ساكنان آن دو و ساير خلق تو را در همين امروز و
امشب و همين ساعت و همين مكان شاهد مى گيرم كه من شهادت مى دهم كه
تو يگانه اى ، و جز تو خداى ديگرى نيست و قائم به عدل و عادل در
حكم و مهربان به بندگانى و مالك و مسلط بر آن ها هستى و بر خلق خود
رحيمى .
شرح :
در اين فراز از دعا، گويى در حضرتش انقلاب حالى پيش آمده
است ؛ زيرا نعمت هاى خدا را يكايك شمرده و صفات رحمانى و رحيمى او
را بيان كرده است ، چنانكه در فراز قبل تمناى عطاى شكر و سپاس را
نموده و اكنون يكباره اوج مى گيرد و معصوم به تمام حقيقت خود تجلى
كرده و از راز بزرگترين كمال معنوى خود پرده بردارى مى فرمايد :
خدايا تو را شاهد مى گيرم و بلكه جميع
ملائكه و خلقت را كه اين واقعيت از من به هيچ وجه غايب نيست كه
تنها مؤ ثر و فرمانرواى يگانه هستى تويى و جز تو هيچ خدايى نيست و
هر حكمى كه فرموده اى و هر چه را خلق كرده اى ، جملگى بر حسب عدل
محض است .
شاهد گرفتن خدا بر اين گونه گفتارها كار ساده اى نيست ، آن هم بر
يك چنين ادعايى كه از در و ديوار و زمين و آسمان ثابت و سيار جز
خدا نمى بينم و هرگز اين مساءله از نظر من غايب نيست .
و از نظر امام معصوم آنچه از پديده ها رخ مى نمايد، جملگى در خط
تربيت و تكامل قرار گرفته و سازگار با كمال راءفت خداى يگانه مى
باشد. فرستادن پيامبران ، كتب آسمانى و تمامى فرامين و دستورات او
جملگى خلاصه در آن است كه انسان ها رشد كنند و خط اصيل و مستقيم
تمامى حركات و سكنات موجودات را دريابند و بفهمند كه بر خرد و كلان
هستى جز يك حكم و يك حاكم جارى نيست و نظام حكيمانه صنع را مشاهده
كنند و در مقابل عظمت آن سلطان مطلق سر بندگى فرو آورند، چنان كه
از صدر و سياق اين فراز از دعا همين معرفت پيدا بود.
فراز هفدهم
و اءن محمدا عبدك و رسولك ، و خيرتك
من خلقك ، حملته رسالتك فاءداها، و اءمرته بالنصح لاءمته فنصح لها
. خدايا شاهد مى گيرم تو را كه پيامبر اسلام بهترين بندگان
و رسولان و بهترين خلق تو است كه رسالت تو را بر دوش گرفت و امانت
را ادا فرمود. او را امر به ارشاد و نصيحت بندگانت فرمودى و او نيز
اطاعت كرد.
شرح :
در اين فراز از دعا امام عليه السلام پيامبر را معرفى مى
كند كه او بنده اى تمام عيار است ، از خود هرگز حرفى ندارد، هر چه
هست وحى است و پيام از خداست و از بهترين بندگانى است كه خداى
متعال او را برگزيده است .
او در كمال امانت آنچه را مى بايست عمل كند، به جا آورد و تو
پيوسته به او گفته بودى كه مشفقانه عمل كند و او را رحمه للعالمين
قرار دادى و او هم بر حسب آنچه فرمان فرمودى عمل كرد و مشفقانه
نصيحت مى كرد.
نصيحت كلمه جامعى است كه ديگران را از فساد و تباهى باز مى دارد و
به جميع خيرات و صلاح ترغيب مى كند.
و در مورد نصيحت قرآن كريم مى فرمايد :
البلغكم رسالات ربى و اءنالكم ناصح امين
(396)
اين پيام را از هود و نوح نقل فرموده است كه البته اين صفت همه
پيامبران است .
و پيامبر اكرم هم در گرفتن وحى از خدا، و در نگهدارى وحى ، و در
ابلاغ بر مردم ، و انتخاب موقعيت معصوم بود، به طورى كه خداى متعال
تمامى گفته هاى او را گفته خود مى داند؛ زيرا فرمود :
ان هو الا وحى يوحى علمه شديد القوى
؛
(397) يعنى هر چه مى گويد به تعليم من است و تا
چنين نباشد اثر لازم را ندارد و تا ما پيامبر را اينگونه نشناسيم
تسليم قطعى نخواهيم بود.
فراز هيجدهم
اللهم فصل على محمد و آله ، اكثر ما
صليت على اءحد من خلقك ، و آته عنا اءفضل ما آتيت اءحدا من عبادك و
اءجزه عنا اءفضل و اءكرم ما جزيت اءحدا من اءنبيائك عن امته
. خدايا بر محمد و آلش درودى فرست كه افضل از تمام تحيت هايى باشد
كه بر خلق خود نثار فرمودى و بهترين سلام ما را كه افضل از تمامى
درودها بر بندگانت باشد بر او عرضه بدار و بهترين پاداشى را كه همه
انبيا در رابطه با هدايت امت هايشان داشته اند، به پيامبر اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم اهدا بفرما.
شرح :
امام عليه السلام بزرگترين اجرى را كه خداوند بر بندگان
مقرر فرموده براى پيامبر خاتم طلب مى فرمايد و اين مربوط به نظام
عاطفى خويشاوندى نيست ، بلكه سر اين دعا را در فراز قبل فرمود كه
او فردى ممتاز بود و به همين دليل از بين خلايق او را برگزيد و چون
بهترين بندگان بوده پس بهترين اجر را براى آن بزرگوار درخواست
داشته است و در عين حال سپاسگزارى و قدردانى را به امت تعليم
فرموده كه مردم بايد در مقابل زحمات طاقت فرساى آن بزرگ منجى عالم
، ارادت قلبى خود را ابراز دارند.
آن حضرت در هدايت خلق آن قدر كوشيد كه آيات مكررى نازل شد و پيامبر
را در اين زمينه نه تنها تحسين ، بلكه امر به خوددارى فرمود. به
طورى كه خداى متعال از پيامبر خود نسبت به سختى كار قدردانى فرموده
و مى فرمايد : طه ما انزلنا عليك القرآن
لتشقى
(398) و آيه لا تذهب نفسك
عليهم خسرات
(399) از حسرت بر اين مردم نفس شريف خود را در تعب
و غم قرار نده .
گذشته از آن كه شكرانه بر زحمات پيامبر اكرم خود عامل وادار كننده
است مردم نيز پيوسته بايد در كنار فرامين آن بزرگوار آماده بر عمل
باشند.
پس اگر امام عليه السلام براى پيامبر خاتمى كه افضل انبيا است ،
افضل پاداش ها را درخواست مى كند، امرى بسيار متناسب و عادلانه و
به دور از هرگونه شائبه است ؛ زيرا هيچ پيامبرى همانند او به رنج و
تعب به خاطر امت خود قرار نگرفت .
فراز نوزدهم (آخرين
فراز)
انك اءنت المنان ؛ بالجسيم ، الغافر
للعظيم ، و اءنت اءرحم من كل رحيم ، فصل على محمد و آله الطيبين
الطاهرين الاءخيار الاءنجبين . خدايا تو بر بندگان منت
فراوان دارى و بخشاينده گناهان بزرگى و از هر مهربانى مهربان تر
هستى ؛ پس بر محمد و آل طاهرينش درود و سلام ما را ابلاغ بفرما!
شرح :
خداى تعالى در عين بخشندگى نعمت هاى بزرگ ، غفار نيز هست ؛
يعنى هم خلق را غرق در نعم قرار داده و هم از لغزش ها مى گذرد و از
هر رؤ وف و مهربانى ، خداوند مهربان تر است .
رؤ وف ترين افراد نافرمانى ها را در مرتبه اول و يا دوم و يا سوم
ناديده مى گيرند ولكن پس از چند مرتبه به خروش آمده و عذاب مى
كنند، ولى خداى متعال جهان را غرق در غفلت مى بيند و در عين حال
مردم غرق در نعم او هستند و هرگز عفو و رحمت و مغفرت او لحظه اى
دريغ نمى گردد.
نقل است كه حضرت ابراهيم عليه السلام بدون ميهمان غذا تناول نمى
فرمود. روزى بر در خانه منتظر ايستاد تا شايد فردى را بر سفره خود
بخواند و تنها غذا نخورد، پيرى فرتوت را مشاهده نمود، بر او راءفت
آورده و به خانه خود به طعام دعوتش فرمود، آن پيرمرد مشغول به
خوردن غذا شد و نام خدا را بر زبان نراند، آن حضرت تذكرش داد كه
چرا بسم الله نگفتى ؟ او در جواب گفت : نام كدامين خدا را؟ من
خدايى را نمى شناسم تا نام او را ببرم . پيامبر خدا از خانه خارج
شد و در بين راه كه مى رفت به او گفت : اى ابراهيم همان خدايى كه
تو گفتى چرا نام او را نياورده ام ، نزديك به قرنى است كه به من
روزى مى دهد و من حتى يك بار هم نام او را بر زبان نياوردم ، و او
هرگز مرا از سفره گسترده اش محروم نفرمود و مرا بيرون نراند، ولى
تو نتوانستى براى يكبار هم مرا تحمل بكنى . و در آخرين فراز مجددا
بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و آل منزه و نجيب او درود مى
فرستد تا تكميل كننده شكر و ثناى آن امام باشد؛ زيرا درود بر آن
پيامبر و آلش مورد عنايت حضرت حق است و با اين ستايش جلب رضايت
حضرت حق بيشتر شده و در مزيد لطف او مؤ ثر است .
شرح صحيفه سجاديه : دعاى هفتم
يا من تحل به عقد المكاره ، و يا من
يفثاء به حد الشدائد، و يا من يلتمس منه المخزج الى روح الفرج ،
ذلت لقدرتك الصعاب ، و تسبيت بلطفك الاءسباب و جرى بقدرتك القضاء،
و مضت على ارادتك الاءشياء فهى بمشيتك دون قولك مؤ تمره و بارادتك
دون نهيك منزجره .
اءنت المدعو للمهمات ، و اءنت المغزع فى
الملمات لا يندفع منها الا ما دفعت ، و لا ينكفشف منها الا ما كشفت
.
و قد نزل بى يا رب ما قد تكاءذنى ثقله و
اءلم بى ما قد يهظنى حمله ، و بقدرتك اءوردنه على ، و بسلطانك
وجهته الى فلا مصدر لما اءوردت و لا صارف لما وجهت ، و لا فاتح لما
اءغلقت و لا مغلق لما فتحت ، و لا ميسر لما عسرت و لا ناصر لمن
خذلت .
فصل على محمد و آله و افتح لى يا رب الفرج
بطولك و اكسر عنى سلطان الهم بحولك ، و اءنلنى حسن النظر فيما شكوت
و اءذقنى حلاوه الصنع فيما ساءلت ، و هب لى من لدنك رحمه و فرجا
هنيئا، و اجعل لى من عندك مخرجا وحيا .
و لا تشغلنى بالاهتمام عن تعاهد فروضك و
استعمال سنتك ، فقد ضقت لما نزل بى يا رب ذرعا، و امتلاءت بحمل ما
حدث على هما و اءنت القادر على كشف ما منيت به و دفع ما وقعت فيه .
فافعل بى ذلك ، و ان لم اءستوجبه منك يا ذالعرش العظيم .
فراز اول
يا من تحل به عقد المكاره ، و يا من
يفثاء به حد الشدائد، و يا من يلتمس منه المخرج الى روح الفرج ،
ذلت لقدرتك الصعاب ، و تسببت بلطفك الاءسباب . اى كسى كه
پيچيدگى ناگوارى ها فقط به وسيله او حل مى شود، اى كسى كه برندگى
سختى ها را او مى شكند و اى آن كه روى آوردن به سوى آسايش را از او
تمنا مى كنيم ! فقط به قدرت تو هر دشوارى هموار است و تنها سبب
ساز، لطف عام تو مى باشد.
شرح :
عقده هاى روحى انسان آن چنان پيچيده است كه در روان شناسى
جديد بعضى را غير قابل حل و بعضى را بسيار مشكل تشخيص داده اند و
توان علاج آن ها را در مرزى دانسته اند كه از عهده بسيار كمى از
متخصصين بر مى آيد. پيچيدگى بسيارى از گرفتارى ها پيچش نظام روحى
افراد است ، ولى خداى متعال گره هاى كورى كه به دست هيچ كس باز نمى
شود را به آسانى مى گشايد و مى داند كه چگونه بايد بندگان مبتلا و
گرفتار را به سامان برساند.
اين جاست كه ياءس و نااميدى انسان زايل مى شود، زيرا با كرم او همه
چيز حل مى گردد و كمترين نگرانى در كار نخواهد بود. زيرا كليد همه
اسرار گره خورده عالم در ارتباط با تدبير حكيمانه خداوند قرار
دارد.
اى دل آر سيل فنا بنياد هستى بر
كند
|
چون ترا نوح است كشتيبان ز
طوفان غم مخور
|
اين دل غمديده حالش به شود دل
بد مكن
|
اين سر شوريده باز آيد به سامان
غم مخور
|
پس ، گذشته از آن كه گشايش هر در بسته اى به يد قدرت اوست ،
شكنندگى مصائب و حاد بودن آنان نيز در برابر قدرت و پشتيبانى او
كند گرديده و از كنار زندگى بدون هيچ گونه اصطكاكى عبور خواهد كرد،
و به همين دليل حضرت فرموده كه فقط به وسيله
تو خروج از وادى غم ميسور است و هيچ چيز براى تو مشكل نيست .
عبارت آخر اين فراز از دعا، جالب ترين قسمت آن است كه فرمود :
تسببت بلطفك الاسباب ؛ يعنى نظام
جبرى علت و معلولى در سلطه ى قدرت تو ضرورت و جبر پيدا كرده و همه
سبب ها و علت ها به تو باز مى گردد؛ به ديگر بيان : خداى متعال خود
سبب ساز است ، يعنى علت و معلول و رابطه اى بين اين دو جملگى در
قبضه قدرت اوست و هيچ چيز يا كس ديگر بر آن حاكم نمى باشد. تنها
اوست كه محكوم هيچ ضرورتى نخواهد بود، بلكه هم چنان كه قرآن كريم
فرموده : و انا فوقهم قاهرون
(400)
بدين سان است كه در قلب و خاطر بندگان صالح خدا ياءس و نوميدى از
بن و ريشه خشكيده و هيچ گاه بن بست در زندگى آنان معنى ندارد.
فراز دوم
و جرى بقدرتك القضاء و مضت على
ارادتك الاءشياء، فهى بمشيتك دون قولك مؤ تمره و بارادتك دون نهيك
منزجره اءنت المدعو للمهمات ، و اءنت المفزع فى الملمات لا يندفع
منها الا ما دفعت ، و لا ينكشف منها الا ما كشفت . تنها به
قدرت تو و حاكميت تو همه چيز برقرار است و بر حسب اراده تو تمام
موجودات در مجارى خود جارى هستند و در صورت اراده تو، جملگى آن ها
بدون آن كه نهى شان كرده باشى از كار باز مى ايستند! در مهمات
زندگى و گرفتارى هاى درد آور آن فقط تو فرياد رس هستى ! فقط آنچه
را كه تو سامان دهى و موانعى را كه تو بر طرف كنى رهايى از آن ها
حاصل مى شود.
شرح :
قضا در اصطلاح علم كلام ،
عبارت از حتميت نظام موجود عالم است
؛ امرى است كه بايد باشد و
تخلف ناپذير است . به طورى كه با
احكام و روابط و قواعد حتميه آن به مبارزه و مقابله نمى توان
پرداخت و هرگونه مبارزه اى با واقعيات آن محكوم به شكست است . پس ،
قضا به معنى حتميت و قطعى بودن موجودات و جريان هاى گوناگون و
روابط بين آن هاست كه امورات آن فقط به دست خداوند متعال است و هيچ
كس ديگرى را در اين فعل و انفعالات تكوينى سهمى نيست .
اراده خدا نيز عبادت از مبدئيت موجودات است كه داراى نظام اصلح است
و غير اصلح بر حسب ساير موجودات را اداره نمى فرمايد. پس وجوب و
حتميت موجودات عالم از جناب حق است كه با علم به نظام احسن آن ها،
يكايك را در مجراى اصلى خود قرار داده است .
پس موجودات به محض وجوب مصلحت ، در خارج يافت شوند؛ بدون آن كه هيچ
حاجتى به قول داشته باشند و با نداشتن مصلحت لازم ، متحقق نمى
شوند، بدون اين كه به نهى و بازدارندگى نيازى وجود داشته باشد.
اصول زندگى ما داراى آن چنان امتيازاتى است كه با نبودن هر يك از
آن ها، جز پريشانى چيز ديگرى نصيب نخواهد بود. پس در مهمات زندگى
جز از او حاجتى نخواهيم داشت ، براى استحكام همان اصول است كه آنكه
داراى بينش و آگاهى بيشترى است جز به سوى خداى بزرگ كه منشاء تمامى
خرد و كلان هستى است حركت نمى كند. لذا اگر انسان اين واقعيت را
شناخت ، در بر طرف شدن نابسامانى ها جز به مبدئيت متعالى به كس
ديگرى متوسل نمى گردد.
فراز سوم
و قد نزل بى يا رب ما قد تكاءذنى
ثقله و اءلم بى ما قد يهظنى حمله ، و بقدرتك اءوردته على ، و
بسلطانك وجهته الى فلا مصدر لما اءوردت و لا صارف لما وجهت ، و لا
فاتح لما اءغلقت و لا مغلق لما فتحت ، و لا ميسر لما عسرت و لا
ناصر لمن خذلت . خدايا، گرفتارى هاى وارد شده بر من ، سخت
مرا به زحمت انداخته و بارى كه بر دوشم فرود آمده وامانده ام ساخته
، و تو با تمام قدرت و تسلط خود آن ها را متوجه من ساخته اى . و
هرگز آنچه را كه تو اراده فرمايى ، كس را نرسد كه مانع آن باشد و
هر در را كه تو بسته اى ، هرگز بازكننده اى ندارد و آن درى را كه
تو باز فرمايى بستن آن در توان كسى نيست و هر چه را تو آسان فرمايى
، مشكل نباشد و هر فردى كه تو پريشان سازى يارى نخواهد داشت .
شرح :
شدايد و گرفتارى ها و حوادث ناگوار گاهى چنان انسان را خسته
و ناتوان مى كنند كه تمام توان خود را از دست داده و تحمل كمترين
فشار درونى و بيرونى را ندارد، و در مسير زندگى خود جز تاريكى و
ياءس و نااميدى چيزى نمى بيند و درهاى نجات را بر خود بسته مى
انگارد.
پريشانى ايام نيز گاهى بدان جا مى انجامد كه كسانى كه به خدا ايمان
ندارند و يا توكل مناسبى در آنان نيست را به خودكشى و خاتمه دادن
به زندگى مى كشاند؛ يعنى آنان ترك زندگى را بر خود زندگى ترجيح مى
دهند؛ ولى آنان كه به خداى متعال يعنى قدرت حكيمانه برتر و نيروى
لايزال غير متناهى اميدوارند، هرگز شدايد زندگانى بر آنان غالب نمى
گردد. لذا به هر مقدار كه حوادث ناگوار آنان را احاطه كند، نه تنها
اميدشان به ياءس تبديل نمى شود، بلكه قدرت فوق العاده اى از ايمان
به دست مى آورند كه آن را سپر حوادث قرار مى دهند. همين نكته است
كه سبب تقويت ضريب نيرو در افراد با ايمان مى شود و لذا قرآن كريم
فرموده :... ان يكن منكم عشرون صابرون
يغلبوا ماءتين ...
(401) نيروى بيست نفر انسان مؤ من متوكل ، بيش از
نيروى دويست نفر و غالب بر آنان خواهد بود، زيرا آنان در مكتب اهل
بيت تربيت شده اند و معتقدند كه و لا صارف
لما و جهت و لا مغلق لما فتحت
(402) آنچه را او به سويى حركت دهد هرگز مانعى بر
سر راهش نخواهد بود و آن در را كه او ببندد، هرگز كليدى نخواهد
داشت . و لا ناصر لمن خذلت
(403) و آن كس را كه در حريم نصرت و يارى تو قرار
نگيرد، هرگز ياورى نخواهد داشت . و لذا در آيه كريمه آمده است :
ان ينصركم الله فلا غالب لكم و ان يخذلكم
فمن ذالذى ينصركم من بعده .
(404)
فراز چهارم
فصل على محمد و آله و افتح لى يا رب
باب الفرج بطولك و اكسر عنى سلطان الهم بحولك ، و اءنلنى حسن النظر
فيما شكوت و اءذقنى حلاوه الصنع فيما ساءلت ، و هب لى من لدنك رحمه
و فرجا هنيئا، و اجعل لى من عندك مخرجا وحيا . خدايا، بر
محمد و آلش درود فرست و به قدرت خود گشايش را نصيبم فرما. فراگيرى
پريشانى و غم را در هم شكن و به شكوه هاى من حسن نظر بفرما و
شيرينى اجابت درخواست هايم را به من بچشان و از درگاه منيع خود
رحمت و گشايش گوارايى نصيب فرموده و گشايش دشوارى ها را بر من سريع
و آسان بگردان .
شرح :
در فراز قبل ، امام عليه السلام توجه گرفتارى و شدت نگرانى
ها به خويش را بر شمرد و ضعف خود را نسبت به تحمل آنان بيان داشت .
در اين فراز، حضرت بر محمد و آلش درود فرستاده و از خداى متعال
درخواست فرج و گشايش و رفع غم و هم از خويش را فرموده است . اما
اين كه قبل از بيان حاجت بر محمد و آلش درود فرستاده سرش آن است كه
خداوند متعال حتما درود بر پيامبر را به اجابت مى رساند؛ زيرا
قابليت از طرف پيامبر و اهل بيت آن بزرگوار تمام شده است و فاعليت
نيز در خداى متعال كامل مى باشد. از اين رو اجابت حتمى خواهد بود،
و خداى متعال اجل و اكرم از آن است كه از ميان دو سؤ ال ، يكى را
مقرون به اجابت و ديگرى را مردود فرمايد. از اين رو بسيارى از
ادعيه مقرون به درود بر پيامبر و آلش مى باشد.
امام عليه السلام براى برطرف شدن گرفتارى ها تعبيرات مختلفى آورده
است ، از قبيل فتح باب ، فرج و شكستن سلطه هم و غم ، طلب و حسن نظر
جناب حق ، چشيدن شيرينى در بخش رحمت و گشايشى گوارا و بيرون رفتن
سريع از گرفتارى ها. البته بعيد نيست كه هر يك از اين عنوان ها در
ارتباط با نوعى خاص از گرفتارى ها باشد؛ خروج از بعضى مصائب ،
شكستن سلطه هم و غم است ، مانند فقر و قرض و دشمن غدار و مكار. و
بعضى ديگر مانند چشيدن شيرينى است ، مانند عافيت از دردها و مرض
ها، كه پس از بهبودى آرامش پيدا شده و بسيار لذت آور است . طلب حسن
نظر در مواردى است كه تقاضاى نعمت بيشتر و لطف زايد است ، و گشايش
گوارا مانند از غربت نجات يافتن و راه گم كرده را پيدا كردن و يا
دوست از دست رفته را باز يافتن .
خروج سريع هم در مواردى همچون در بند دشمن افتادن و به همدم ناجنس
مبتلا گرديدن مصداق دارد كه در حقيقت ، امام معصوم عليه السلام به
خوبى همه آن ها را تعليم داده و به ما آموخته كه چگونه در موارد
مختلف از خداى متعال درخواست يارى كنيم .
فراز پنجم (آخرين
فراز)
و لا تشغلنى بالاهتمام عن تعاهد
فروضك و استعمال سنتك ، فقد ضقت لما نزل بى يا رب ذرعا، و امتلاءت
بحمل ما حدث على هما و اءنت القادر على كشف ما منيت به و دفع ما
وقعت فيه . فافعل بى ذلك ، و ان لم اءستوجبه منك يا ذالعرش العظيم
. خدايا، به سبب دشوارى هاى زندگى مرا از به جاى آوردن
تكاليف واجب و فرامين مستحب باز مدار! اكنون ، گرفتارى طاقتم را از
دست برده و دل و جانم آكنده از غم و اندوه گشته ؛ تو توانايى كه
تمام ناگوارى ها و غم هاى مرا برطرف كنى ! تقاضايم آن است كه با
تلطف خود مرا به عافيت برسانى ، اگر چه لايق فضل و عنايت تو نيستم
، اى كسى كه بر عرش قرار دارى !
شرح :
در اين فراز، امام عليه السلام از خداى متعال عافيتى را
درخواست مى فرمايد كه در پناه آن بتواند به عهد بندگى پايبند باشد
و رسوم عبوديت را چنان كه بايد انجام دهد و تكاليف خود را به انجام
رساند؛ زيرا شرط اول در رسيدن به نقطه مقصود
عافيت است ؛ شرطى كه با نبود آن ، حركت به طرف مطلوب ميسور
نيست . لذا گاهى يك فرد در تمام عمر خود همدم رنج و تعب و مرض و
آفت است و نمى تواند كمتر قدمى براى پيشرفت خود بردارد.
البته به خوبى روشن است كه آن كه گرفتارى ها طاقتش را طاق كرده و
قلب و خاطرش مالامال از غم و غصه است ، نمى تواند به وظايف خود به
درستى عمل كند؛ زيرا توان او در تقابل با گرفتارى ها به صفر رسيده
و از كار و عمل به تنگ آمده است ؛ به قول آن شاعر :
به گرداگرد خود چندان كه بينم
|
بلا انگشترى و، من نگينم !
|
معلوم است كه در چنين موقعيتى ، فرصتى براى كسى وجود نخواهد داشت !
البته كسانى هم هستند كه در شرايط دشوار، در امتحان هاى سخت قرار
گرفته اند و سربلند بيرون آمده اند اينان بهترين زمينه رشد را در
هنگام گرفتارى هاى متعدد يافته اند.
من از درمان و درد و وصل و
هجران
|
پسندم آنچه را جانان پسندد
|
چنين افرادى ، پيوسته درد را بهتر از عافيت و فقر را بهتر از غنا
مى دانند، زيرا يگانه عامل رشد خود را در اين ورطه هولناك و سهمگين
ديده اند. البته چنين اشخاصى بسيار كم هستند و از نوادر روزگار به
شمار مى آيند؛ همانند حضرت زينب عليها السلام كه پس از جريان
عاشورا با كمال قدرت در مقابل ياوه گويى هاى ابن زياد خبيث فرمود :
و ما زاءيت الا جميلا.
البته آنچه امام در اين فراز فرموده اند، جملگى مربوط به مردم
متوسط و دينداران معتقد به مبداء و معاد است كه در مراتب وسط
هستند، نه مربوط به انسان هاى كامل !
شرح صحيفه سجاديه : دعاى هشتم
اللهم انى اعوذ بك من هيجان الحرص و
سوره الغضب و غلبه الحسد و ضعف الصبر و قله القناعه و شكاسه الخلق
و الحاح الشهوه و ملكه الحميه و متابعه الهوى و مخالفه الهدى و سنه
الغفله و تعاطى الكلفه و ايثار الباطل على الحق .
و الاصرار على الماءثم ، و استصغار المعصيه
و استكبار الطاعه و مباهاه المكثرين و الازراء بالمقلين ، و سوء
الولايه لمن تحت اءيدينا، و ترك الشكر لمن اصطنع العارفه عندنا
.
اءو اءن نعضد ظالما اءو نخذل ملهوفا، اءو
نروم ماليس لنا بحق ، او نقول فى العلم بغير علم .
و نعوذ بك اءن ننطوى على غش اءحد، و اءن
نعجب باعمالنا، و نمد فى آمالنا، و نعوذ بك من سوء السريره و
احتقار الصغيره .
و اءن يستحوذ علينا الشيطان ، اءو ينكبنا
الزمان ، اءو يتهضمنا السلطان ، و نعوذ بك من تناول الاسراف ، و من
فقدان الكفاف ، و نعوذ بك من شماته الاءعداء، و من الفقر الى
الاءكفاء و من معيشه فى شده و ميته على غير عده .
و نعوذ بك من الحسره العظمى ، و المصيبه
الكبرى ، و اءشقى الشقاء، و سوء المآب و حرمان الثواب ، و حلول
العقاب . اللهم صل على محمد و آله و اءعذنى من كل ذلك برحمتك و
جميع المؤ منين و المؤ منات ، يا اءرحم الراحمين .
فراز اول
اللهم انى اعوذ بك من هيجان الحرص و
سوره الغضب و غلبه الحسد و ضعف الصبر و قله القناعه و شكاسه الخلق
و الحاح الشهوه و ملكه الحميه و متابعه الهوى و مخالفه الهدى و سنه
الغفله و تعاطى الكلفه و ايثار الباطل على الحق . خدايا، به
تو پناه مى برم از طغيان حرص و قلت قناعت و كجى خلق و افراط در
شهوات و عصبيت شديد و پيروى هوا و مخالفت با هدايت و سستى غفلت و
روا داشتن تكلف ها و انتخاب باطل در مقابل حق !
شرح :
امام عليه السلام در دعاى هشتم ، از چهل نوع گرفتارى و بلاى
گوناگون به خدا پناه برده است كه ده نوع آن را در اين فراز آورده
ايم كه اولين طغيان حرص است ؛ بلايى بى پايان و گرفتارى دايمى اى
كه ملازم انسان است .
امام صادق عليه السلام در كتاب شريف كافى ، طى روايتى شخص حريص
را به كرم ابريشم مانند كرده كه پيوسته به دور خود پيله مى تند و
هرچه بيشتر فعاليت مى كند محصورتر مى گردد و لذا اميد به نجات او
كمتر است تا سرانجام در پيله خود جان مى سپارد؛
(405) خصلتى كه تنها درمان آن ،
قناعت و محدود
كردن خواسته ها و آرزوها است .
صفت ديگر بد خلقى است . خلق عبارت از
هياءت نفسانى خاصى است كه انجام عمل را بسيار ساده مى كند؛ مثلا
كسى كه داراى خلق سخاوت است ، به راحتى از اموال خود بذل و بخشش مى
كند، و يا كسى كه داراى خوى شجاعت است ، به آسانى در جريان هاى ترس
آور اقدام مى كند. لذا اگر كسى بدخلق بود، على الدوام رفتار او به
طور عادى موجب آزار خود او و ديگران است و در نهايت ، شخص را
مستوجب عذاب الهى مى گرداند.
صفت ديگر طغيان غضب است . فرد غضبناك
در هر امرى ، خشن و خارج از تعقل اقدام مى كند، كه بايد از شر اين
صفت خطرناك به خدا پناه برد.
صفت ديگر غلبه حسد است كه آن نيز
صفات بسيار پليد است و پيوسته خود حسود را آزار مى دهد. در روايتى
از امام صادق عليه السلام مى خوانيم : المؤ ن يغبط و المنافق يحسد
:
(406) مؤ من غبطه مى خورد و منافق حسد مى ورزد.
غبطه صفت خوبى است كه انسان را وادار به كسب كمال مى كند، ولى حسد
افراط در شهوت است كه همان راحت طلبى و عافيت خواهى دائم است ؛ به
طورى كه انسان را از هرگونه كمال باز مى دارد.
صفت بعدى عصبيت است كه خود نشانى از
جاهليت مى باشد. زيرا عصبيت به معنى دفاع بدون قيد و شرط و طرفدارى
غير معقول است ؛ لذا امام صادق عليه السلام از پيامبر اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم نقل فرموده اند : من
كان فى قلبه حبه من خردل من عصبيه بعثه الله يوم القيامه مع اءعراب
الجاهلى .
(407)
فراز دوم
و الاصرار على الماءثم ، و استصعار
المعصيه و استكبار الطاعه و مباهاه المكثرين و الازراء بالمقلين ،
و سوء الولايه لمن تحت اءيدينا، و ترك الشكر لمن اصطنع العارفه
عندنا . خدايا، پناه مى برم به تو از آن كه بر معصيت اصرار
ورزم و معصيت را كوچك و طاعت را بزرگ شمارم ! و نيز به فخرفروشى
ثروتمندان و تحقير نيازمندان ، سوء سرپرستى نسبت به زيردستان و
ناسپاسى نسبت به آنان كه به ما نيكى كرده اند.
شرح :
اصرار بر گناه به معنى ملازمت با گناه بدون استغفار از آن
است ؛ فرق هم نمى كند كه انسان دائم به معصيت مشغول باشد و يا آن
كه بر تصميم خود بر گناه قاطع باشد. به هر صورت ، كسى كه داراى
چنين حالتى است در گناه كبيره به سر مى برد. در روايتى از امام
صادق عليه السلام آمده است : لا صغيره مع
الاصرار و لا كبيره مع الاستغفار .
(408)
يكى از مصاديق شقاوت آن است كه انسان گناه خود را كوچك و اطاعت خود
را بزرگ بداند؛ مثلا بگويد : اگر من از گناه را انجام داده ام ،
عيبى ندارد! در روايت آمده كه اگر كسى اين كلام را بگويد هرگز
خداوند از او نگذرد؛ زيرا انسان بايد بداند كه چه كسى را معصيت مى
نمايد.
يكى ديگر از صفات بسيار پليد آن است كه انسان بر ديگران فخر بفروشد
و خود را از ديگران بيشتر و پيشتر بداند و معيارش هم ثروت يا مقام
باشد. بعضى از بزرگان فرموده اند : المباهات
بالاشياء الخارجه عن الانسان نهايه الحمق لمن نظر بعين عقله
،
(409) زيرا كمال آن است كه خوراك وجود انسان شود و
با ذات او عجين گردد و قابل جدا شدن نباشد. پس آنچه كه قابل جدا
شدن از انسان ، باشد كمال نخواهد بود.
در كتاب كافى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود :
من استذل مؤ منا او احتقره لقله ذات يده و
لفقره ، شهره الله يوم القيامه على رئوس الخلائق .
(410)
از ديگر صفات مذموم ، بدرفتارى با زير دستان
است ؛ يعنى شخص حقوق آنان را رعايت نكند. اين كار داراى
عقوبت بسيار سختى است كه خداى متعال هرگز از آن نمى گذرد، زيرا
نداى مظلوم كه ياورى جز خدا ندارد، سخت دامن گير است .
و از ديگر صفات مذموم بى اعتنايى و كم لطفى نسبت به كسانى است كه
داراى حقى هستند و يا خدمتى به انسان انجام داده اند. و لذا از
امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود :
لعن الله قاطعى سبيل المعروف ! قيل : و ما قاطعوا سبيل المعروف ؟
قال : الرجل يصنع اليه المعروف فيكفره فيمتنع صاحبه من اءن يصنع
ذلك الى غيره
(411) البته اين مساءله منافات با فرموده امير مؤ
منان عليه السلام كه فرمود : لا يحمد حامد الاربه
(412) ندارد؛ زيرا اين شكر، تشكر از واسطه خير است
و پرواضح است كه خداوند مبداء همه خيرات مى باشد.
فراز سوم
اءو اءن نعضد ظالما اءو نخذل ملهوفا،
اءو نروم ماليس لنا بحق ، او نقول فى العلم بغير علم . و به
تو پناه مى بريم از كمك به ظالمان و ظلم به مظلومان ، و نيز از آن
كه درخواست كنيم آنچه را كه حق ما نيست . يا اين كه در معارف الهى
بدون علم سخن بگوييم !
شرح :
آيه كريمه 113 سوره هود صريحا به حرمت ميل به طرف ظالم
دلالت مى كند : و لا تركنوا الى الذين ظلموا
فتمسكم النار .
زمخشرى كه از مفسرين بزرگ است مى
گويد : اين آيه هم چنين شامل كسى كه با ظالمين معاشرت و مجالست كند
يا مداهنه نمايد و يا رضايت به اعمال آن ها داشته باشد يا مانند آن
زندگى كند و يا چشم به زخارف دنيوى آن ها بدوزد و يا از آن ها ياد
كرده و به نام نيك از ايشان ياد كند و يا بر حسب دلخواه آنان عمل
نمايد نيز مى شود.
در آيات زيادى از قرآن كريم از ميل به سوى ظالم نهى شده ؛ از قبيل
آيه 51 سوره مائده : و من يتولهم منكم فانه
منهم ، ان الله لا يهدى القوم الظالمين .
در روايات نيز در اين زمينه مطالب روايات فراوانى موجود است كه در
آن ها پيوسته از كمك به ظالم نهى شده است . از امام صادق عليه
السلام نقل شده كه فرمودند :
لا تعنهم ولو على بناء مسجد.
(413)
و نيز از آن حضرت نقل شده كه فرمودند : اذا
كان يوم القيامه نادى مناد اين الظلمه و اعوان الظلمه و من لاق لهم
دواه او ربط لهم كيسا او مده لهم مد قلم فاحشروهم معهم .
(414)
دقيقا در مقابل اين مساءله ى ، ظلم به مظلوم
و اجحاف به او مطرح است كه نه تنها اين ظلم حرام است ، بلكه
اگر مظلوم كسى را به كمك بطلبد و او از يارى آن مظلوم خوددارى
نمايد، در نزد خدا مورد عقاب خواهد بود.
همين مضمون در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است :
ما من مؤ من يخذل اخاه و هو يقدر على نصرته
الاخذله الله فى الدنيا و الاخره .
(415)
حضرت ، به دو صفت ديگر نيز در اين فراز اشاره مى نمايد :
صفت اول آن كه طلب نمايد آن را كه حق او نيست ، و ادعا كند آنچه را
كه او در آن حد نيست ، كه اين كار از اكبر صفات رذيله است و نوعى
نفاق و دورويى محسوب مى شود، زيرا ادعاى باطل جرمى نابخشودنى است .
لذا اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : هلك من ادعى و خاب من افترى
:
(416) هر كس ادعايى بر خلاف حق كند در معرض هلاكت
قرار مى گيرد.
صفت دوم نيز قول بلاعلم (گفتار بدون
عمل ) است ، كه موجب هلاكت ديگران و اغراء به جهل مى گردد از امام
باقر عليه السلام نقل كرده اند كه فرمود :
من افتى الناس بغير علم و لا هدى لعنه ملائكه الرحمه و ملائكه
العذاب و يلحقه و زرمن عمل بفتياه .
(417)
فراز چهارم
و نعوذ بك اءن تنطوى على غش اءحد، و
اءن نعجب باءعمالنا، و نمد فى آمالنا، و نعوذ بك من سوء السريره و
احتقار الصغيره . و به تو پناه مى بريم كه در باطن جان با
كسى نفاق ورزيم ، يا نسبت به اعمال خود با عجب بنگريم و درازى آرزو
داشته باشيم ! و پناه مى بريم به تو از بدى ذات و كوچك شمردن گناه
صغيره !
شرح :
نفاق و دورويى از صفاتى است كه بناى اطمينان را ميان دوستان
سست مى كند و موجب سلب آرامش خاطر و ايجاد خلل در زندگى اجتماعى مى
شود.
البته دورويى با برادران ايمانى ، داراى صور مختلفى است كه گاهى در
معاملات رخ مى نمايد و گاهى در مجالست ها؛ گاهى موجب مغبون شدن
ديگرى مى شود، گاهى زبان ظاهر به گونه اى و زبان باطن به طورى ديگر
است و گاهى با تهمت و غيبت همراه است .
گاه نيز موجب لطمه زدن به آبرو و خيانت هاى ديگرى مى شود كه همه
غير قابل بخشش است .
در اين رابطه ابن عباس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
نقل مى كند كه فرمود : من بات و فى قلبه غش
لاخيه المسلم بات فى سخط الله و اصبح كذلك و هو فى سخط الله حتى
يتوب و يراجع و ان مات كذلك مات على غير دين الاسلام .
(418)
يكى از صفات مذموم ديگر، مساءله عجب
است كه خود نوعى از خود پسندى است . يكى از آثار بسيار بدعجب
پسنديدن و خشنود بودن به وضع موجود است كه موجب مى شود انسان قدمى
براى تكامل وضع خود برندارد و پيوسته در جا بزند.
گاهى هم عجب موجب مى شود كه فرد اعمال عبادى خود را بزرگ ببيند، كه
اين عمل بسيار دور از راه و رسم بندگى است .
البته اگر انسان عمل خود را از آن نظر بپسندد كه در بندگى خدا بوده
و بترسد كه نقصان در انجام وظيفه پيدا كند و از خدا تاءييد خود را
در انجام دستورات و بندگى بخواهد، اين موجب دورى از درگاه احديت
نخواهد شد.
و به طور خلاصه ، اخبار و روايات در مذمت خود پسندى در انجام اعمال
الهى و دستورات دينى بسيار است ؛ از جمله از امام صادق عليه السلام
نقل شده كه فرموده اند : ان الله علم ان
الذنب خير للمومن من العجب و لولا ذلك ما ابتلى مؤ من بذنب ابدا
؛
(419) يعنى پشيمانى شخص گنهكار از گناهان بسيار
خود، در نزد خدا بهتر از خوش آمدن يك عابد از خود و عبادت هايش مى
باشد.
فراز پنجم
و اءن يستحوذ علينا الشيطان ، اءو
ينكينا الزمان ، اءو يتهضمنا السلطان ، و نعوذ بك من تناول الاسراف
، و من فقدان الكفاف ، و نعوذ بك من شماته الاءعداء و من الفقر الى
الاءكفاء و من معيشه فى شده و ميته على غير عده . به تو
پناه مى بريم از غلبه شيطان و مصيبت هاى زمان و ظلم سلطان ! به تو
پناه مى بريم از آلودگى به اسراف و نداشتن كفاف زندگى ! و پناه مى
بريم به تو از شماتت دشمنان و فقر در مؤ ونه زندگى و زندگى سخت و
مردن بدون داشتن آمادگى (ساز و سامان ).
شرح :
غلبه شيطان بر انسان ، از مشكل ترين گرفتارى هاى انسان است
. زيرا او داراى مكايد بى شمارى است كه بر حسب افراد و آگاهى هاى
آن ها، از آن مكايد استفاده مى كند؛ لذا هيچ كس - از صالح و فاسد -
از تيررس او خارج نيست . مگر مخلص
باشد كه در هر عصرى از اعصار شايد تعداد آن ها به انگشتان يك دست
نيز نرسد.
پس ساير انسان ها به طور مطلق در معرض حملات شيطان هستند. البته
كيد او با علما، غير از فاسقان و با فقير، غير از ثروتمند و با
ضعيف ، غير از قدرتمند است .
هم چنين او با اشخاص سرشناس و معروف روشى غير از افراد گمنام دارد.
اما به طور كلى همه بايد بدانيم كه هيچ كس از كيد او بى نصيب نيست
.
حضرت ، از گرفتارى هاى زمان به خدا پناه مى برد؛ بدين معنى كه دنيا
عالمى است كه زندگى در آن هيچ گاه خالى از دغدغه و تزاحم نيست . به
عنوان مثال بدن ما به راحتى با كمترين بى احتياطى بيمار گرديده و
حتى انسان را تا دم مرگ مى برد.
حضرت در مقطع بعدى مى فرمايد : و نعوذ بك من
تناول الاسراف و من فقدان الكفاف . نقل قضيه زير، اين سه
فراز پشت سر هم را كاملا روشن مى كند :
عبدالله بن عبدالرحمان امام جماعت
كوفه مى گويد : در سنه 190 ه . ق روزى بر مادرم وارد گرديدم و نزد
او پيرزنى عجوزه را ديدم كه لباسى بسيار پاره بر تن داشت ، ولى
بسيار بازبان و بيان بود. از مادر در مورد او سؤ ال كردم ، گفت :
او خاله توست كه عنايه نام دارد و مادر جعفر بن يحيى برمكى است .
سلام كردم و گفتم : آيا روزگار اين چنين با تو بازى كرد؟ گفت :
فرزند! ما عاريه داران روزگار بوديم كه جملگى داده هايش را از ما
گرفت . در روزى مثل اين روز 400 كنيز پيرامون من ايستاده بود و
هنوز فرزندم راضى نبود و امروز، به پوست گوسفندى كه بر آن بخوابم
محتاجم !؟
چند درهمى به او دادم نزديك بود از خوشحالى بميرد!
و نعوذ بك من الحسره العظمى ، و المصيبه الكبرى ، و اءشقى الشفاء،
و سوء المآب و حرمان الثواب ، و حلول العقاب . اللهم صل على محمد و
آله و اءعدنى من كل ذلك برحمتك و جميع المؤ منين و المؤ منات ، يا
اءرحم الراحمين . و به تو پناه مى بريم از حسرت و مصيبت بزرگ در
قيامت و بدترين شفاوت ها و سوء عاقبت و محروم ماندن از ثواب و
راهيابى عقاب ! خدايا، بر محمد و آلش درود فرست و مرا از تمامى اين
آفات در پناه خود محفوظ بدار و نيز تمام زنان و مردان مؤ من را در
حمايت خود بدار؛ اى ارحم الراحمين !
|