فراز ششم
شرح :
اين فقره از دعاى شريف اشاره به آن
است كه حكمت حضرت الهى انسان را به مقصدى كه قضاى كلى او ترسيم
فرموده هدايت كند، به طرف غايت و مقصدى كه بر وفق قضاى كلى و نظام
پيوسته هستى است .
پس از آن كه در فقرات قبل از جملگى نظام عالم شرح حالى آورد، از
آسمان و زمين و جميع اشيا، آنچه در فضا و يا در دل زمين است و نيز
به عالم ملائكه الله و ملكوتيان توجه فرمود، در اين فقره انسان را
در تسخير قضاى الهى ، تصرفات و تدبيرهاى او مى داند تا مبادا ساده
انگارى شود و كسى را گمان بردارد كه قانون جارى در طبيعت مسخر قدرت
الهى هست ، ولى انسان خود قائم به خود است و با معرفت و علم و
آگاهى به تدبير خود مى پردازد و همه حالات و حاجات ساخته و پرداخته
خود اوست .
البته كه چنين نيست ، بلكه ما موجودى هستيم كه در تحت قدرت و تدبير
حضرت حق قرار گرفته و اقتدار حضرت ربوبى ما را احاطه فرموده است .
هيچ حركت و سكونى و هيچ گونه تصرف در امورى متصور نيست ، مگر آنكه
از او نشاءت گرفته و به وسيله تدبير او انجام مى گيرد و هر كارى كه
از ما صادر شود از قوانين كلى حاكم بر عالم خارج نيست ؛ زيرا مى
دانيم كه خداوند متعال براى تمامى موجوداتى كه در نظام عالم ظهور
يافته اند، نظمى قرار داده و فرموده است كه جملگى با هم هماهنگ مى
باشند، بنابراين اگر گاهى اوقات تصادم و ناسازگارى به چشم مى خورد،
نسبى است كه در حوزه خاصى صورت گرفته و گرنه در نظام كل با همديگر
سازگارى كامل دارند. اگر با پيدايش علل و اسباب معين ، قالب خاصى
در هم شكست و بنيادى را برانداخت اين خود پى ريزى مستحكم بنا و
قالب ديگرى است .
اگر حرارت و آب با همديگر سازگار نيست ، بالاخره آب تبديل به بخار
و بخار مبدل به ابر و ابر مجددا مى بارد و آب جمع شده به طرف
اقيانوس ها جارى مى شود و آب موجود در اقيانوس ها را به نسبت
حكيمانه اى بر كوه ها و دشت ها با قدرت و نظام حيرت آورى تقسيم مى
كند و يا اگر برودت پاييز و باد خزان ، برگ ها را از درختان فرو مى
ريزد و شاخه ها را به طور عريان نمايان مى كند، درختان را آماده
براى پوشش نوين فروردين و ارديبهشت قرار مى دهد، اين ها نمونه هايى
است كه ما تقريبا فلسفه مختصر و نسبى از آن را مى دانيم ، ولى آنچه
از اصطكاك ها و برخوردهاى به ظاهر ناسازگار را مى بينيم و توان
توجيه آن را نداريم در همه آن ها اسرارى نهفته است كه فعلا از ما
پوشيده مى باشد، اما تاءثير و ساخت و ساز آثار حكيمانه گذشته را
پيوسته با رابطه اى تنگاتنگ در نظام فعلى مى بينيم ؛ بدان معنى كه
فعل و انفعال هاى گذشته آينده را مى سازد. انسان ها نيز از اين
قانون منظم هستى خارج نيستند و جملگى انسان ها مى كوشند تا تاءمين
زندگى خود را بنمايند و تا حد قدرت در نگهدارى فرزندان خود را
اداره مى كند و فرزندان خود را تاءمين و حفظ مى نمايد، در صورتى كه
نقش عظيم الهى نسبت به ابقاء نوع انسانى حتمى است ، ولى مصلحت چنان
است كه علل و موجبات آن را به دست خود انسان و با اختيار خود او
فراهم آورد، پس در جميع حركات و سكنات ، در تدبير خالق خود هستيم و
جميع امور اختيارى ما نقشه اى را پياده مى كند كه نظام حكيمانه
الهى ايجاب فرموده (البته بايد دانست كه اين قضاء الهى هيچ گونه
منافاتى با مساءله اختيار انسان ندارد؛ زيرا قضاء الهى بر اختيار
انسانى نيز تعلق گرفته و او را مختار آفريده )، آنچه امام معصوم در
اين فراز فرموده آن است كه خدا انسان را با تمام اختيار او در خط
نظام احسن قرار داده است .
بنابراين اين مبحث ربطى به مساءله جبر و اختيار ندارد و دقيق ترين
مباحث جهان بينى اسلامى است كه علم و فضل بسيارى را مى طلبد و بحث
از آن مجال واسع و فوق العاده اى را لازم دارد.
فراز هفتم
و هذا يوم حادث جديد، و هو علينا
شاهد عتيد، ان اءحسنا و دعنا بحمد، و ان اءسانا فارقنا بذم
. خدايا امروز، روز نو و جديد است كه گواه بر اعمال و كردار ماست .
اگر نيكوكردار باشيم با سپاس به ما وداع كند و اگر به زشتى و
ناهنجارى و بدى رفتار مبتلا شويم ، با نكوهش تمام از ما جدا شود.
شرح :
يكى از معانى يوم آن است كه بر مجموعه شبانه روز اطلاق مى
شود؛ يعنى غلبه روز بر شب ، اما در اينجا يوم به معنى از طلوع
خورشيد تا غروب آفتاب نيست ، بلكه مقصود از (يوم حادث ) پيدايش
زمان جديد است .
در اين فقره از دعا لحظه هاى زمان ، به صندوقچه هايى تشبيه شده كه
بايد در هر يك از آنان عمل صالحى ذخيره شود و آن را به آن ايام
سپرد و در قيامت بازبينى كرده و هر يك را استخراج نمايند.
اگر روزها را به بطالت بگذرانيم ، خسارت ديده و قادر به جبران آن
نخواهيم بود؛ زيرا ديگر اعاده نمى شود و هرگز آن زمان را پس از آن
نخواهيم ديد. توديع زمان و حركت او و جدا شدن او از ما قهرى است ،
و چنانچه ما در استفاده از عمر و زمان همان را استفاده كنيم كه بر
حسب واقع از ما خواسته ، در واقع اسراف زمان نكرده ايم و گويى كه
از ما تشكر مى كند و تشكر زمان از ما عبارت است از اثر نافعى كه
عمر پربركت ما در نهاد روح و قلب ما به جاى مى گذارد.
اما اگر در اتلاف زمان كوشيده و عمر خود را اسراف نموده و استفاده
مطلوب از آن نبريم ، گويى با نگرانى به نكوهش و تقبيح ما پرداخته و
روح آكنده از گناه و سريره زشت ما را واگذارده و از ما به سرعت دور
مى شود.
بنابراين زمان شاهدى است بر اعمال ما كه آنچه را در آن به وديعه
بگذاريم ، بدون هيچ گونه كم و زياد او را در آينده خواهيم يافت و
اگر به بطالت بگذرانيم بازتاب اعمال هم چنان باقى است .
در اصول كافى از امام صادق عليه السلام روايتى نقل شده كه آن حضرت
مى فرمايد :
ما من يوم ياءتى على ابن آدم الا قال له ذلك
اليوم : يا ابن آدم انا يوم جديد و انا عليك شهيد، فقل فى خيرا و
اعمل فى خيرا اءشهد لك يوم القيامه فانك لن ترانى بعدها اءبدا.
(353)
هيچ روزى بر قرزند آدم نمى گذرد، جز آن كه به او خطاب مى كند كه من
روزى تو هستم و بر تمامى اعمال و رفتار تو گواهم ؛ پس در گفتار و
كردار خير در لحظات زمان بكوش كه در قيامت بر جملگى آن ها شهادت مى
دهم و تو پس از اين ديگر مرا نخواهى ديد.
روايت به اين حقيقت اشاره مى كند كه در قيامت زمان پر و خالى عبارت
از رويش ما در اين زمان ها است ؛ يعنى تجلى ظرف زمان بصورت مظروف
اوست كه اعمال ماست ، چنان كه زمان پربركت به زمانى گويند كه در آن
ظرف بركات بسيار و بزرگ مردان تاريخ ظهور كرده اند؛ پس مى بايست در
گذران عمر به نصايح لحظات زمان گوش فرا داد و سزاوار است كه صداى
اين زمان را بشنويم و به گوش جان بسپاريم ، كه ناديده گرفتن اين
گونه نصايح ، خسران عظيم در پى دارد. خداوند مهربان به جهت آماده
كردن بشر به صراط مستقيم ، سعادت ، از هيچ راهى فرو گذار نكرده ،
گاهى ما را با زبان زمان و گاهى با زبان مكان و گاهى به زبان اعضا
و هنگامى با بيان تشويق و وقتى به زبان تهديد، حقايق كرامت و
واقعيت هاى ضلالت را به ما ابلاغ فرموده تا از اين تهديد و انذارها
پند بگيريم . ان شاء الله
فراز هشتم
اللهم صل على محمد و آل محمد، و
ارزقنا حسن مصاحبته ، و اعصمنا من سوء مفارقته بارتكاب جريره ، اءو
اقتراف صغيره اءو كبيره . خدايا بر محمد و آلش درود فرست و
نيكى همراه بودن با اين روز را نصيب ما فرما و از جدايى پليدى كه
در اثر ارتكاب گناه و ابتلاى به معاصى صغيره ، يا كبيره پيدا مى
شود ما را محفوظ بدار.
شرح :
در اين فقره از دعا، امام عليه السلام جمله را با ذكر درود
بر حضرت ختمى مرتبت شروع فرموده تا كه به نام آن بزرگوار تبرك جويد
و دعا حتما به اجابت برسد تا آن كه جملات بعد را مورد درخواست قرار
مى دهد و از خداى متعال حسن مصاحبت با ايام را طلب مى كند و البته
مى دانيم كه در اين كلام از سبك استعارى بديعى استفاده شده ، چون
روز و شب هيچ گونه تاءثير مثبت و يا منفى نخواهند داشت و آنچه حسن
مصاحبت و سوء مفارقت را مى سازد، حسن رفتار و عمل به وظايف متعين
از طرف رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد. و اين مساءله
چنان مى نمايد كه پيامبر اكرم اشراف علمى بر امت خود دارد و امتش
با آن بزرگوار مصاحبت دارند و شايسته است كه حسن مصاحبت رعايت شود.
البته نبايد توهم كرد كه پيامبر چون رحلت فرموده ديگر غايب از امت
است نه هرگز چنين نيست ؛ زيرا آن كه مى ميرد تن است ، نه روح و جان
و روح براى ابد زنده خواهد بود و مردن عبارت از هم پاشيده شدن
ساختار بدن است و در اين صورت روح از بدن مادى مفارقت پيدا مى كند
نه آن كه نابود شود و البته در مبحث معرفت انبياء محققان قاطعانه و
بدون ترديد گفته اند : آنچه كه رسالت و نبوت ، قائم به اوست ، جنبه
جسمانى آن بزرگوار نيست ، بلكه آن است كه خود فرمود :
كنت نبيا و الادم بين الماء و الطين
(354) و اگر پيامبر اكرم قبل از پيدايش بدن جسمانى
نبى بوده ، چگونه پس از رحلت او حقيقت رسالت را از دست مى دهد؟ پس
بدن جسمانى او در تاريخ معينى در بين مردم ظهور يافت و به خاتم
النبيين صلى الله عليه و آله و سلم شخصيت طبيعى داد، تا همه مردم
مكه و مدينه آن حضرت را ديده و شخصيت وى را بشناسند و به جهان
اعلان شود كه اين چنين شخصى خلق شد و ظهور يافت و او داراى رسالت
خاتمى و ابدى و جهانى است و پس از او پيامبر ديگرى ظهور نخواهد
يافت .
و اما حسن مصاحبت با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عبارت است
از طاعت و رعايت كردن فرمان او، چنان كه مفارقت و دورى جستن از او
نافرمانى و خروج از حد ايمان و تقوا است .
البته معلوم است كه اين بعد قرب ، مكانى نيست ؛ زيرا شخصى مثل ابى
لهب در كنار پيامبر بود، اما به عنوان دورترين افراد نسبت به آن
بزرگوار محسوب مى شد، اما اويس قرنى
در يمن مى زيست و به پيامبر اكرم بسيار نزديك بود.
و به طور قطع و يقين مى دانيم كه كسى با گفتار تنها منتسب به
پيامبر نخواهد بود، بلكه بايد كار كرد و در موارد اطاعت و معصيت هم
چنان گوش به فرمان بود ؛ زيرا دوستى زبانى قيمت و ارزش ندارد، بلكه
بايد با عمل اثبات محبت كرد و لذا در دعا علت جدايى را ارتكاب جرم
دانسته است ، چنان كه معصيت صغيره نيز انسانى را از جوار رحمت آن
بزرگوار دور مى كند. البته راجع به صغيره و كبيره بودن گناهان كلام
بسيار است ، بعضى گفته اند : تمامى معاصى كبيره هستند؛ زيرا تمرد
مخلوق و نيازمند به خدا از فرمان خداى بى نهايت ، كارى بسيار قبيح
و شنيع است .
و عده اى ديگر گفته اند كه آن دسته از معاصى كه وعده آتش به آنان
داده شده كبيره است ، چنان كه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام
روايت شده كه آن حضرت بسيارى از معاصى ؛ مانند دروغ ، غيبت ، قتل
نفس ، فجور، عاق والدين ، ربا، ظلم ، شرب خمر، قمار، زنا، و نظاير
آنان را معصيت كبيره خوانده است ،
(355) ولى آنقدر هست كه هرگونه معصيتى نقطه ى سفيد
روح و جان آدمى را چركين مى كند و به همان قدر نور ايمان و سنخيت
با عالم پاك را از او مى گيرد و بايد دانست كه انسان پاك به عالم
پاك مى رود نه هر كسى ، و بايد سعى بليغ كرد كه حسن مصاحبت با
پيامبر اكرم و حشر در قيامت نيز در مصاحبت آن بزرگوار باشيم كه در
غير آن صورت شخص با پيامبر اكرم را نمى شناسد و يا با حسرت تمام
فرياد مى زند ترجمه : اى كاش با پيامبر راهى براى خود مى گرفتم .
يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا .
(356)
فراز نهم
و اءجزل لنا فيه من الحسنات ، و
اءخلنا فيه من السيئات ، و املا لنا ما بين طرفيه ، حمدا و شكرا و
اءجرا و ذخرا و فضلا و احسانا . بر پيامبر اكرم صلى الله
عليه و آله و سلم درود فرست و در اين روز حسنات بزرگ نصيبمان فرما
و از گناهان به دور بدار، و سراسر آن را به حمد و شكر و اجر و
پاداش و فضيلت و كرامت به پايان برسان .
شرح :
در اين فراز از دعا امام عليه السلام از خداوند منان
درخواست مى دارد كه توفيق انجام كارهاى نيك و اجتناب از سيئات و
گناهان را به ايشان عنايت فرمايد؛ يعنى از خداوند متعال درخواست
قوه قدسيه اى را دارد كه استعداد پيدايش آن در نفوس انسانى موجود
است .
اگر فيض روح القدس مدد فرمايد، انسانى پيوسته به كارهاى نيك رغبت
فراوان نشان دهد و شوق به طرف اعمال صالحه پيدا نموده به تدريج
روحى پاك و آماده پيدا مى كند كه از گناه نفرت دارد و هرگز به
ناپاكى نمى گردد؛ زيرا طهارت باطن او هم سنخ با پستى هاى معصيت
نيست ، بر خلاف آن كه روحش به ناپاكى آلوده است كه شوق او هميشه به
طرف فجور است و از نصيحت ناصحان مشفق اعراض مى كند و از آيات الهى
روى گردان است .
خداوند متعال در قرآن مى فرمايد : اذا تتلى
عليه آيانتا ولى مستكبرا كان لم يسمعها :
(357) هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود با
خود بزرگ بينى روى بر مى گرداند گويا هرگز آن را نشنيده است :
و اذا ذكر الله وحده اشماءزت قلوب الذين لا
يومنون بالاخره :
(358) و هنگامى كه خداوند يگانه ياد مى شود قلوب
آنان كه به آخرت ايمان نياورده اند رميده و متنفر مى شود.
درست همانند مثلى كه مثنوى آورده ، كه دباغى از بازار عطر فروشان
مى گذشت ، به شدت حالت عادى را از دست داد و به زمين افتاد و هر چه
بيشتر عطر و گلاب به صورت او مى پاشيدند، او منقلب تر مى شد، تا
اين كه يكى از آشنايانش كه از آنجا عبور مى كرد صحنه را ديد و گفت
: اين شخص عمرى را در وضعى سپرى كرده كه سنخيت با گلاب و عطر
ندارد و اگر اين كار را ادامه دهيد او ناراحتيش شدت پيدا مى كند و
چه بسا جان خود را از دست بدهد، چون او عادت به بوى ديگرى دارد.
تنفر مردم دور از تقوا و الهيت بر همين حسب است كه روح او با پليدى
ها مناسبت داد، نا با پاكيزگى .
امام عليه السلام در قسمت ديگر اين فراز توفيق حمد و شكر را از
حضرت ربوبى درخواست فرموده است . از اين رو فرق
حمد و شكر
آن است كه حمد سپاس زبانى در مقابل منعم ؛ يعنى نعمت دهنده است ،
ولى شكر، سپاس منعم است به زبان يا به قلب ؛ يعنى آن حالت آرامش و
رضايت عميق در درون جان ، در مقابل مقررات حضرت خداوندى - جل جلاله
- خود شكر منعم است و اين شكر و حمد توفيق الهى را طلب مى كند؛
زيرا هر كسى موفق به اين عبادت عظيم نخواهد بود.
امام عليه السلام در ادامه از خداى متعال طلب توفيق نموده كه براى
آينده ى خود اعمال صالحه ذخيره نمايد؛ زيرا هيچ ذخيره اى همانند
عمل صالح براى قيامت نيست ؛ لذا وقتى در قيامت انسان از همه چيز
بريده مى شود، عمل صالح دست او را مى گيرد و بدان وسيله از مخمصه
عذاب جهنم رهايى مى يابد.
و ديگر درخواست حضرت از خداى متعال فضل و احسان است . فضل برترى
خاصى است كه از مراتب بندگى و اطاعت نصيب انسان مى گردد.
ولى احسان بر حسب روايتى كه از پيامبر اكرم نقل شده عبارت است از :
الاحسان اءن تعبد الله تراه و ان لم تكن
تراه فانه يراك :
(359) احسان يعنى آن چنان خدا را بندگى كنى كه گويى
او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى خدا تو را مى بيند.
فراز دهم
اللهم يسر على الكرام الكاتبين مؤ
ونتنا و املاء لنا من حسناتنا صحائفنا، و لا تخزنا عندهم بسوء
اعمالنا . خدايا زحمت و رنج را از كاتبان اعمال ما به جهت
ثبت معاصى برطرف گردان و صحيفه اعمال ما را از حسنات آكنده بدار و
به بدى اعمال ما را نزد آنان رسوا مگردان .
شرح :
در اين زمينه آيات زيادى در قرآن كريم آمده كه خداوند مى
فرمايد : ان عليكم لحافظينَ كراما كاتبين
(360) به درستى كه بر شما نگه دارنده هايى وجود
دارد؛ بزرگوارانى نويسنده .
و اذا الصحف نشرت
(361) هنگامى كه نامه ها (ى اعمال ) باز شوند.
در اين فقره از دعا امام عليه السلام برطرف شدن رنج و زحمت كاتبين
را از خداوند متعال طلب مى كند.
در روايتى آمده است : در عجب از فرزند آدم است كه دو ملك همراه او
هستند و زبان او قلم آن دو و ترشحات دهان او مركب آن دو ملك مى
باشند، لذا چگونه است كه فرزند آدم سخنانى را ابراز مى كند كه براى
او مفيد نيست .(362)
و نيز گفته اند : بزرگى فردى را ديد كه به فحاشى مشغول بود، آن
بزرگ به او خطاب كرد كه تو اكنون دارى به دو ملك نگهبان خود املا
مى گويى و او در دفتر، اعمال تو را مى نويسد.
البته غرض از زحمت فرشتگان آن است كه آن دو نويسنده اى كه ماءمور
ثبت كردار و رفتار ما هستند، از عالم پاك ملكوت هستند و هيچ گونه
سنخيتى با زشتى ها و كجى ها ندارند و لذا هنگام مشاهده اعمال
نارواى ما با پديده هاى غير قابل قبول و ناروا مواجه شده و به جهت
نداشتن سنخيت از ثبت و ضبط آن ها متاءذى و نگران و ناراحت هستند و
آنان بدون اغماض با دقيق ترين ابزار همه اعمال ما را مى نگارند.
فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل
مثقال ذره شرا يره .
(363)
و اين نكته هم جالب است كه انسان اعمال خود را در صحيفه ذات خود
مكتوب ديده كه بر لوح جان او نقش بسته است .
كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له
يوم القيامه كتابا يلقاه منشورا .
(364)
نامه عمل هر انسانى بر دوش خود اوست و در قيامت مى بيند كه تمامى
رفتار او به طور مشروح در اين كتاب مكتوب است .
هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق اناكنا نستنسخ
ما كنتم تعملون .
(365)
اين كتاب فرستاده از طرف ماست كه با شما سخن بگويد، زيرا آنچه عمل
كرده ايد ما از آن نسخه بردارى كرده ايم . و اعمال زشت براى انسان
رسوايى مى آورد؛ زيرا در آن روز حجاب ها برداشته شده و هر كس با
تمام سراير خود در ملاء عام قرار خواهد گرفت و اعمال رسوب يافته و
زشت انسانى او را رسوا كند؛ زيرا آن روز به نص قرآن كريم يوم تبلى
السرائر
(366) است ؛ يعنى روزى است كه هيچ چيز در آن روز
پنهان كردنى نيست و همه چيز نزد همه كس برملا است . البته كسانى كه
نزد خدا محبوب باشد و در دنيا به پرده درى ديگران و بى حيايى
گسيخته مبتلا نباشند، خدا آنان را در ملاء عام محاكمه نمى فرمايد.
فراز يازدهم
اللهم اجعل لنا فى كل ساعه من ساعاته
حظا من عبادك ، و نصيبا من شكرك ، و شاهد صدق من ملائكتك .
خدايا در هر ساعتى از ساعات شبانه روز بهره اى از بندگانت و نصيبى
از سپاست و گواه راستى از فرشتگانت به ما عطا بفرما.
شرح :
در روايت آمده كه خداى تعالى در روز قيامت 24 مخزن را باز
كند كه بعضى پر از نور و بعضى پر از ظلمت و آتش و بعضى ديگر خالى و
تهى است كه كنايه از 24 ساعت شبانه روز است كه به اعمال نيكو مشغول
بوده ، يا به معصيت و گناه و يا آن كه وقت خود را به بطالت و
بيكارى گذرانده است .
و مساءله عبد در آيات و روايات و دعاها، با عنايت هاى مختلف و دقيق
مرود توجه قرار گرفته است . از اين رو قرآن كريم تمامى موجوداتى را
كه در آسمان و زمين هستند عبد مى داند.
ان كل من فى السموات و الاءرض الا ءاى
الرحمن عبدا .
(367)
موجودى در آسمانها و زمين نيست ، مگر آن كه در خط اطاعت و بندگى
خداوند متعال است .
و در جايى ديگر ملائكه الله را بنده خوانده است .
و جعلوا الملائكه الذين هم عباد الرحمن
انائا
(368) و قالوا اتخذ الرحمن
ولدا سبحانه بل عباد مكرمونَ لا يسبقونه بالقول و هم باءمره يعملون
(369)
و آنان چنين مى گفتند كه ملائكه فرزندان خدا هستند، نه چنين است ،
بلكه بندگانى هستند كه هرگز جز تبعيت از فرمان خدا هيچگونه اراده
اى ندارند.
و گاهى به طبقه اى از انسان ها بنده مى گويد و آنان كسانى هستند كه
بالاترين مراتب وجودى و كمالات معنوى را طى كرده اند. در حقيقت
يادآورى از آنان به صفت عبوديت ، يكى از بزرگترين مقاماتى است كه
براى آنان اثبات شده است .
مانند آن كه در قرآن كريم به شيطان خطاب شده كه :
ان عبادى ليس لك عليهم سلطان :
(370) بدرستى كه بندگان من ،
در توان تو نيست كه بر آن ها تسلط يابى .
ان عبادى ليس لك عليهم سلطان .
(371)
و نيز راجع به انبيا، مانند سليمان عليه السلام مى فرمايد :
و وهبنا لداوود سليمان نعم العبدانه اءواب
:
(372) و به داوود عليه
السلام سليمان را بخشيديم ، خوب بنده اى بود او بسيار توبه كننده
بود.
و راجه به ايوب عليه السلام مى فرمايد : نعم العبد اءنه اءواب
(373)
و راجع به نوح عليه السلام مى فرمايد : ذريه
من حملنا مع نوح انه كان عبدا شكورا
(374) و نيز در حال تشهد نماز قبل از آن كه پيامبر
اسلام را به صفت رسالت يادآورى كند او را به عبوديت توصيف كرد كه
گويى چون خاتم انبيا عبد بود، رسول نيز گرديده است .
كامل ترين افراد در بين بندگان خداوند حضرات معصومين هستند و
ديگران نيز با فهم و درايت و به كار بستن فرامين آنان مى توانند در
مسير آنان حركت كرده و بهره مند گردند. البته ممكن است كه بهره
بردن از بندگان صالح خدا كه در بين امت مى زيستند خود موجب كرامت و
فضيلت گردد و بعيد نيست كه در اين دعا حضرت عليه السلام از خداى
متعال سنخيت با اين گونه بندگان را طلب كند، چون حظ بردن از آنان
به جهت سنخيت با آن بندگان مخلص است . ابولهب در كنار رسول الله
بود، اما محروم بود، ولى امت آن حضرت پس از گذشت چندين قرن از رحلت
آن حضرت از آن بزرگوار استفاده مى كنند و هر فرد از امت در حد
مرتبه علمى و عملى خود بهره ور است و اين مساءله كاملا روشن است كه
بهره ورى حتى از استاد در علوم رسمى هميشه در حد خاص ، تعالى وحى و
علمى دانشجو است و بندگان كامل خدا جملگى چنين اند و بلكه به طور
كلى مى توان گفت : هر كسى در حد طور وجود و سنخيت خويش از كسانى كه
با آنان هم سو هستند، متاءثر است و گويى از او نسخه بردارى مى كند.
و نيز از خداى متعال تقاضاى نصيب از شكر او را فرموده و اين اشاره
به مقام بلند شاكرين است كه هر كسى توان ورود به اين مقام را ندارد
كه در قرآن كريم مى فرمايد :
و قليل من عبادى الشكور
(375) كم بودن تعداد بندگان شاكر، خود دليل بر عظمت
مقام شاكران است و نيز فرمود : و لا تجد اكثرهم شاكرين
(376) و در جزاى شاكران فرمود :
و سنجزى الشاكرين .
(377)
و هم چنين سيجزى الله الشاكرين .
(378)
و سپس امام عليه السلام از خداوند شاهد صدقى از ملائكه درخواست مى
كند كه بر اين حالت نظر باشند.
و اين از اسرار بزرگ اين فراز است كه عبارت از آمادگى صادقانه روحى
خود اوست كه قواى عقلانى و معنوى وى با تمام ظرفيت در اين مقام
قرار گيرد و از بركات رهبران معصوم و دانشمندان ربانى و الهى
استفاده كند و به دنبال آن شكر صادقانه را خواسته كه شكر اين نعمت
عظيم به كار بستن بهره هايى است كه بزرگان از آن استفاده برده اند.
فراز دوازدهم
اللهم صل على محمد و آله ، و احفظنا
من بين اءيدينا، و من خلفنا و عن اءيماننا و عن شمائلنا، و من جميع
نواحينا، حفظا عاصما من معصيتك ، هاديا الى طاعتك ، مستعملا لمحبتك
. خدايا بر محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم درود
فرست و ما را از معاصى و دام هايى كه شيطان از پيش رو و پشت سر و
از طرف راست و چپ و از همه جوانب گسترانيده حفظ فرما و نيز
محفوظمان بدار تا بتوانيم به طرف اطاعت تو روى آوريم و در محبت به
تو موفق باشيم .
شرح :
در قرآن كريم از شيطان لعين نقل كرده كه شيطان گفته :
فيما اءغويتنى لا قعدن لهم صراطك المستقيمَ
ثم لآتينهم من بين اءيديهم و من خلقهم و عن اءيمانهم و عن شمائلهم
و لا تجد اءكثرهم شاكرين .
(379)
از حضرت امام باقر عليه السلام نقل شده كه در تفسير آيه فوق فرمود
: ثم لآتينهم من بين اءيديهم يعنى آينده و آخرت را از نظر آن ها
سبك مى كنم و از اهميتش در نزد آنان مى كاهم .
و من خلقهم يعنى آنان را به جمع اموال بعد از خودشان ترغيب كرده و
به بخل و نپرداختن حقوق الهى وادارشان مى كنم تا اموال آنان براى
وارثان بماند.
و عن اءيمانهم يعنى راه ضلالت را براى آنان تزيين كنم و شهادت را
تحسين نمايم .
و عن شمائلهم يعنى پيروى از لذات و درخواست هاى نفس را در نظر آن
ها جلوه داده ، به طورى كه آن را محبوب دلشان قرار مى دهم .
بعضى از ارباب قلوب گفته اند كه سالك الى الله بايد از شيطان سخت
بهراسد كه او باكى ندارد و از هر جهت ممكن است كمين كند و دستبرد
بزند و سالك چاره اى ندارد جز آن كه از شر اين طغيانگر فقط به خدا
پناه برده و حفظ خود را از خدا خواهد و راه ورودى شيطان را مسدود
سازد كه قلب انسان هميشه مورد حمله و مقصد اصلى اوست كه اگر قلب را
فتح كند نيازى به ديگر سنگرها نيست و بر تمامى حركات و سكنات
انسانى مسلط مى شود.
مستعملا لمحبتك در اين قسمت امام عليه السلام از خداوند متعال طلب
كرده اند كه طاعت خودش را به خاطر محبت او بنمايد؛ زيرا محبت ،
عبادت را از هرگونه شائبه اى خالص مى سازد.
و به خاطر همين عبادت خالصانه است كه حضرت على عليه السلام فرمود :
ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنتك بل
وجدتك اهلا للعباده فعبدتك .
(380)
و نيز آن حضرت در دعاى شعبانيه فرمود :
الهى لم يكن لى حول فانتقل به عن معصيتك الا
فى وقت اءيقظتنى لمحبتك
(381) يعنى آنگاه مى توانم از خطاها و معصيت ها
بركنار باشم كه تو مرا به وسيله محبت خود از خواب غفلت بيدار
فرمايى .
البته عبادتى كه از روى ترس و يا به طمع بهشت باشد خود داراى اجر
فراوان است ، ولى شائبه حب نفس در كار مى باشد كه با نظر دقيق مى
توان گفت كه عبادت از خوف و يا طمع در واقع خارج از بندگى است ،
بلكه درخواست مشتهيات نفس خود است ، ولى خالق متعال به جهت لطف
خاصى كه به بندگانش دارد از عنايت به ايشان دريغ نمى كند كه به اين
دقت فوق جناب شيخ الرئيس ابن سينا نيز اشاره دارد كه عابد و زاهدى
كه از ترس و يا طمع در خط فرمان قرار گيرد در واقع در خط مشتهيات
نفسانى قرار گفته است .
(382)
فراز سيزدهم
اللهم صل على
محمد و آل محمد، و وفقنا فى يؤ منا هذا، و ليلتنا هذه و فى جميع
ايامنا : لاستعمال الخير و هجران الشر، و شكر النعم و اتباع السنن
، و مجانبه البدع و الاءمر بالمعروف ، و النهى عن المنكر، و حياطه
الاسلام و انتقاص الباطل و ادلاله ، و نصره الحق و اعزازه ، و
ارشاد الضال و معاونه ااضعيف و ادارك اللهيف . خدايا بر
محمد و آلش درود فرست و ما را موفق بدار در اين شب و روز، بلكه در
تمامى ايام زندگى ، در پى به دست آوردن خير و دور بودن از شر و
سپاس از نعمت ها و پيروى از سنت الهى و اجتناب از بدعت ها و امر به
معروف و نهى از منكر و حفظ اسلام و شكستن و از بين بردن باطل و
يارى و بزرگداشت حق و ارشاد گمراهان و كمك به ضعيف و رسيدگى به ستم
ديدگان .
شرح :
در اين فراز از دعا امام عليه السلام بسيارى از آداب بندگى
و فضايل و كرامات انسانى را از حضرت احديت - جل جلاله - درخواست
فرموده است كه در هر جمله آن ظرايف خاصى است كه مجموعا آن را در شش
قسمت تنظيم كرده ايم .
قسمت اول : آن كه لحظات عمر هرگز از بكارگيرى خير و دورى گزيدن از
شرور و اعمال بد فرجام خالى نيست به طورى كه همت واحد انسان و
تمركز او به بندگى تعلق گيرد و حتى براى لحظه اى از ياد خداى تعالى
فراغت نيابد، كه اين درخواست همان درخواست اميرالمؤ منين عليه
السلام در دعاى كميل است كه خداى متعال مى خواهد
و اجعل احوالى و اءورادى كلها وردا و احدا و
حالى فى خدمتك سرمدا .
(383)
تمام احوال و گفتار مرا متمركز در ذكر خودت قرار بده تا پيوسته در
خدمت تو باشم .
قسمت دوم : درخواست شكر در برابر نعم الهى است كه ادب زندگى اين
حالت را طلب مى كند؛ زبرا بدون آنكه بندگان بر خداى متعال حقى
داشته باشند، ابتدائا نعمت از اوست و در اين حالت عقل حكم مى كند
كه مى بايست بر الطاف بى دريغش شكر كرد، گذشته از آن كه شكر در جلب
نعمت ها بسيار مؤ ثر است كه لان شكرتم لا
زيدتكم و لان كفرتم ان عذابى لشديد .
(384)
و كفران نعمت و بى اعتنايى به عطاياى الهى در از بين رفتن نعمت سخت
مؤ ثر است و در آيات و روايات زيادى بر اجتناب از آن تاءكيد شده
است ، زيرا چه بسا انسان از كارهاى خود غفلت دارد و اعمالى را
انجام مى دهد كه كفران نعمت الهى است و اين كفران موجب زوال نمعت
گشته و خود او نداند كه اين زوال از كجا نشاءت گرفته است .
در روايتى آمده است آنچه از ناخوشايندى ها به شما مى رسد در اثر
اعمال ناهنجار خود شماست . و خداوند در قرآن مى فرمايد :
و ما اءصابك من سيئه فمن نفسك
(385)
اين نكته نيز در خور توجه است و نيز مى فرمايد :
و من يشكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان
الله غنى حميد
(386)
و هر كس شكرگزارى كند پس براى خود (به نفع ) اوست و هر كس ناسپاسى
كند به درستى كه خداوند بى نياز و بزرگوار است .
قسمت سوم : يكى از بزرگترين خطراتى كه پيوسته نظام الهيت انسانى را
تهديد مى كند، تخلف از دستورات رهبران الهى و پيوستن به آراى شخصى
است كه هميشه دستخوش خواسته هاى نفسانى افراد مى باشد كه اگر كار
به اين نقطه برسد امنيت عقايد به خطر افتاده و آرامش اعتقادى و روح
ايمان مردم خدشه دار خواهد شد. بنابراين اگر اعتقاد و يقين انسان
به شك و ترديد تبديل شود در اين صورت به طور كلى بنياد قداست دينى
از پايه ويران مى گردد و به همين جهت است كه بايد به شدت از بدعت
احتراز كرد بدعتى كه در كتاب و سنت مورد نفرت شيعه قرار گرفته است
.
خداوند مى فرمايد :
فيما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم
قاسيه يحرفون الكلم عن مواضعه .
(387)
چون ميثاق خود را شكستند آنان را مورد لعن و دورى از خود قرار داده
و قلب هاى بسيارى از آنها سخت و داراى قساوت شده و به تحريف و بدعت
پرداخته اند.
قسمت چهارم : و الاءمر بالمعروف و النهى عن
المنكر است كه در اين زمينه قرآن كريم امت اسلامى را بهترين
امت دانسته و مى فرمايد : كنتم خيراءمه
اخرجت للناس تاءمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر .
(388)
شما بهترين امتى بوديد كه در نسل امت ها و انسانى ظاهر شديد؛ زيرا
شما امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد.
در دنياى امروز علوم سياسى وقتى از مرزبندى ، نظام سياسى و داخلى
كشورها دم مى زند، تنها معيارى را كه برترى ملتى بر ملت ديگر مى
داند اقتدارهاى غير معقول ثروت هاى غير مشروع جهانگيرى هاى غير
مضبوط و يا احيانا بت ساختن از پيشرفت تاكتيك بدون آن كه بررسى
نتيجه معقول آن را بنمايند مى باشد. و حال آن كه ميزان ارزش هميشه
در ارزش نتيجه بايد بررسى شود.
آنچه از غارت مظلومان و زنده به گور كردن ها و عياشى ها و ميگسارى
ها در زمان جاهليت اتفاق افتاد، و ننگ جاهليت را بر دامن بشر
كوبيد، به صورت مدرن و بسيار پيشرفته و با كيفيتى شديدتر از كيفيت
جاهلى به عنوان آزادى در جهان پيشرفته امرورز به طور طبيعى نه تنها
عملى است ، بلكه از آن دفاع هم مى شود.
بشر امروز علم را از قداست انداخته و آن را در خدمت استعمار قرار
داده است ، رنج هايى را كه امروز پيشرفت صنعت بر بشر تحميل نموده
آن قدر زيان بار بوده و خطر آفرين است كه قابل مقايسه با خدمات آن
نيست . امروز جهان بر بسترى عظيم از قدرت انفجار اتمى آرميده كه
نتيجه تكنولوژى پيشرفته است .
بمب شيميايى ، اتمى و هيدروژنى را دانشمندان و متفكران درجه اول
بشرى مى سازند تمامى اين خطاها در اثر آن است كه معروف و منكر را
نمى شناسند، بلكه معروف را منكر، و منكر را معروف مى دانند و لذا
اين تخلف تكوينى نتيجه اش تنبيه عظيم تكوينى بشريت است كه بشريت
امروز در انتظار آن وحشت زده و خود باخته نشسته است .
آرى آن كه معروف را نمى شناسد، چگونه به آن امر كند و آن كه منكر
را نمى داند چطور احترام نمايد.
قرآن كريم على رغم استعدادهاى خام ، امت اسلامى را بهترين امت عالم
مى داند؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر از ضروريات دينى است و
آنان لياقت آمريت به معروف و ناهى بودن از منكر را دارند.
بنابراين اگر اين فريضه الهى آنچنان كه شايسته است و بر طبق دستور
شرع عملى شود، مدينه فاضله اى تشكيل مى شود كه بهشت برين را تداعى
خواهد كرد. رزقنا الله و اياكم انشاء الله .
در اين بحث مطلب بسيار است كه از آن جمله شرايط، و ديگرى مراتب آن
است . شرايط آن عبارتند از : 1. شناخت معروف و منكر؛ 2. احتمال
تاءثير؛ 3. امن از ضرر بر خود و ديگران ؛ 4. علم به اصرار شخص بر
منكر و ترك معروف ؛ يعنى بدانيم كه اين شخص ترك معروف و فعل منكر
را به طور پيوسته انجام مى دهد؛ پس اگر بدانيم كه او بدون سابقه به
اين عمل دست زده و پس از اين انجام نمى دهد در صورتى كه كار او از
قبيل امورى كه ملتزم حد و قصاص نباشد، تذكر كافى است ، بلكه گاهى
تذكر هم لازم نيست .
و اما مراتب آن نيز عبارتند از : 1. انكار قلبى و مبغوض شمردن آن ؛
2. اظهار كراهت بدون گفتن كلام و يا انجام كارى ؛ 3. اظهار كراهت
به زبان به وسيله ى وعظ، وگرنه به تهديد و ضرب در صورت لزوم ؛ 4.
در صورت اذن حاكم اسلامى مى تواند او را مجروح كند و البته نبايد
خود سرانه اقدام نمايد.
قسمت پنجم : و حياطه الاسلام و انتقاص
الباطل و اذلاله و نصره الحق و اعزازه
در اين قسمت امام عليه السلام از خداى متعال صيانت و حفظ اسلام و
علنى كردن عيوب و نقصان باطل و خوار كردن آن و يارى رساندن به حق و
بزرگداشت آن را خواسته است كه در حقيقت بى تفاوت بودن و از كنار
مسايل بدون مسؤ وليت گذشتن صفت يك فرد مسلمان نيست .
اين فراز گرچه به صورت دعا از خداى متعال درخواست شده است ، ولى
دستورى است بر همه مسلمين و خود بزرگترين دليل بر زنده بودن دين
اسلام و لزوم آمادگى آحاد مردم براى پشتيبانى آيين مقدس است . و
تابلوى روشن سر در مكتب آن آيين استقامت و غلبه بر باطل است كه
امام معصوم توفيق بر اين شعار را از خداى متعال طلب مى كند و در
قرآن كريم نيز خداوند منان وعده نصرت و پيروزى را داده و مى فرمايد
: ان جندما لهم الغالبون
(389) كه با پنج تاءكيد خداى متعال لشكر خود را
غالب مى داند : 1. تاكيد به ان 2. جمله اسميه 3. لام تاءكيد 4.
ضمير فصل 5. الف و لام الغالون .
چنان كه آيه ش شريفه فضل الله المجاهدين على
القاعدين اجرا عظيما
(390) مكتبى آفريده است كه پرورده هاى آن مكتب با
خضوع هر چه تمامتر ذلت و ان تقاص باطل و نصرت حق را از خدا مى
خواهند و ايشان زاهدان شب و شيران ، روز در ميدان هاى نبرد هستند و
پرورش اين گونه شخصيت ها كه داراى صفاتى هستند كه در موارد متضاد
به طور متناسب ظهور مى كنند فقط در بستر اين آيين مقدس است و اين
خود از بزرگترين معجزات باقى اسلام است .
نه خون ريز و سفاك است و نه ساجد و عابدى كه فقط گليم خود را از آب
مى گيرد.
در صحيفه سجاديه دايره المعارفى وجود دارد كه به همه وظايف بلند
الهى انسانى ، اخلاق ، جهان بينى ، نظام سياسى ، احقاق حق ، ابطال
باطل اشراف دارد و جملگى اين دستورات در آيين نامه هاى الهى به
صورت دعا در بين امت به وديعه گذارده شده است .
و مى توان گفت : سيد الشهداء عليه السلام بر حسب وظيفه و دستور
الهى جنگيد و شهيد شد و يكى از بزرگترين حماسه هاى تاريخى را آفريد
و فرزند بزرگوار ايشان حضرت على بن الحسين نيز با تدوين صحيفه
مكرمه خود و پيدايش اين دايره المعارف الهى كه غرض از تمامى جنگ و
دعوت و هدايت است ، حماسه عظيم ديگرى را در حركت الهى امت بجاى
گذارد و در ابقاء مذهب اهل البيت كارى صورت داد كه از حماسه كربلا
كمتر نبود؛ زيرا بنياد علمى و معرفتى كه در پى ريزى صحيفه سجاديه
موجود است ، در هيچ كتاب فنى فلسفى و عرفانى نخواهد بود كه خود
معرف بنياد متعال مساءلت نمايند.
در حقيقت اين فرد، گذشته از آن كه صلاح جامعه را تاءمين مى كند،
خود او نيز فداى ديگرى نمى شود؛ زيرا حكومت الهى اسلامى غير از
حكومت هاى سياسى است كه در جنگ و ستيزها جز تضييع افراد مقتول و به
آسايش رسيدن ديگران براى رزمندگان سهم ديگرى نيست ، ولى در اسلام
شهيد در درجه اول خود به بزرگترين
سعادت كه نظر بوجه الله و حشر با انبيا است نايل مى آيد و سپس
ديگران در ضوء كرامت او فايده مى برند.
قسمت ششم : ارشاد الضال و معاونه الضعيف و
ادارك اللهيف است .
اين قسمت از دعاى شريف ،، بزرگترين دليل بر آن است كه آيين مقدس
اسلام در مديريت خود از سياسى پويا حمايت مى كند كه امنيت بايد در
مجتمع انسانى و در طول تاريخ حيات او و از باطن خود آن نشاءت يابد
و به طور خودكار خود را حفظ كند و اين دين آنچنان امت را تربيت مى
كند كه تمامى شكاف ها و ناهماهنگى ها را مسدود كرده و نظام خود را
از فروپاشى نگه مى دارد و اختلاف در طبقه را به طور طبيعى برمى
چيند، بدون آن كه كمترين تصرفى كه طبيعت انسان ها، آن را نمى پذيرد
و بر خلاف فطرت است ، انجام دهد.
سياستمداران گاه بر جراحى هاى ناموزون دست مى زنند و يكباره حكم به
تساوى در حقوق مى كنند. و يكبار با جبرى خاص كه حاكم بر جامعه مى
شود چنان عملى مى كنند كه بايد بين آنان اختلاف باشد تا بتوانند
حاكميت خود را ادامه دهند.
و يا سياست بى خبرى را بر جامعه تحميل كنند و اين بى خبرى را گاه
با جهل آن ها و هنگامى با اجمال گويى و گاهى با فراهم كردن بساط
عياشى و فجور فراهم آورند. و يا آن كه سياست بقاء نسل برتر را پيشه
گرفته كه بايد نسل ضعيف از بين برود كه كل اين سياست ها شوم و بر
خلاف فطرت و خواست دقيق طبع بشرى است .
ولى امام عليه السلام در اين فراز از دعا دستور مى دهد كه از خدا
بخواهند كه گمراهان را ارشاد كند؛ يعنى به نصيحت فقط اكتفا نكنند،
بلكه آنان را رشد دهند و ناتوانان را كمك كنند و گرفتاران را نجات
دهند، كه اگر درست دقت كنيم و علل بى خاصيت ماندن جامعه ها و دليل
مرگ معنوى و سياسى جامعه ها را بررسى كنيم ، خواهيم ديد كه مجموعا
عبارت از گمراهى ، جهل ، فقر در امور مالى ، بى بند و بارى ،
مجامله و خيانت سردمداران و پيش آمدهاى فاجعه آميز ديگرى است كه
جملگى موجب واماندگى انسان ها مى گردد و اگر جهل و فقر و فلاكت از
جامعه اى رخت بربندد آن جامعه به برترى فوق العاده ارتقا خواهد
يافت .
به اين روايت از على عليه السلام توجه فرماييد كه فرمود :
آنگاه كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و
سلم مرا به يمن فرستاد، فرمود : يا على با احدى از در جنگ وارد
مشو، بلكه آنان را به طرف اسلام دعوت كن . قسم به خدا اگر يك نفر
به دست تو هدايت گردد براى تو بهتر است از مالكيت تو بر آنچه
خورشيد بر آن مى تابد و غروب مى كند.
(391)
و نيز حضرت امام صادق عليه السلام فرمود :
كسى كه برادر مؤ من خود را در حال گرفتارى دريابد و در نجات دادن
او كوشش كند نزد خدا اجرهاى بسيارى دارد كه يكى از آن اجرها براى
معيشت دنياى او كافى بوده و باقى را براى قيامت وى ذخيره خواهد
كرد.
(392)
ملاحظه فرموده ايد كه چگونه مردم را به طرف مدينه فاضله مى خوانند،
گاه به دستور دعا هدايت مى كنند و گاه با وعده اجر و جزاى خدايى در
دو جهان او را تشويق مى نمايند تا سريعتر به سوى نقطه ايده آل حركت
كنيم .
اسلام بذات خود ندارد عيبى
|
هر عيب كه هست از مسلمانى ماست
|
تنها گرفتارى ما عمل نكردن به دستورات الهى است و البته تنها نام
اسلام هم هرگز هيچ ضمانتى براى پيشرفت انسان نمى دهد، بلكه آنچه مؤ
ثر است ، مجهز شدن به عمل و كردار صحيح بر حسب فرمان و دستورات
رهبران اسلام است و تنها لفظ و حرافى نه اسلام است و نه اثرگذار.
فراز چهاردهم
اللهم صل على محمد و آله ، و اجعله
اءيمن يوم عهدناه ، و اءفضل صاحب صحبناه ، و خير وقت ظلنا فيه
. خدايا بر محمد و آلش درود فرست و امروز ما را بهترين و
مبارك ترين روزى قرار بده كه تاكنون ديده ايم و بهترين يارى كه
تاكنون با او موافقت داشته ايم و بهترين روزى كه آن را شب رسانيده
ايم .
شرح :
ظلول در روز مانند بيتوته (شب زنده دارى ) در شب است .
در اين فراز امام معصوم عليه السلام از خداوند مى خواهد كه امروز
را بهترين روز و برترين آن ها و خوش يمن ترين ايام عمر قرار بدهد.
اين فراز از دعا مضمون همان روايتى است كه از پيامبر اسلام صلى
الله عليه و آله و سلم نقل شده كه فرمود :
من استوى يوماه فهو مغبون ، و من كان غده
شرا من يومه فهو ملعون ، و من لم يتفقد النقصان فى عمله كان
النقصان فى عقله ، و من كان النقصان فى عمله و عقله فالموت ؛ خير
له من حياته ؛
(393)
هر كس فرداى او بدتر از امروز اوست از درگاه احديت دور است و هر كس
علت منقصت فرداى او بدتر از امروز اوست از درگاه احديت دور است و
هر كس علت منقصت در عمل خود را جويا نشود، در عقل او نقصان است و
آن كه در عقل و عمل او نقصان هست ، مرگ براى او، از زندگى بهتر است
.
در نظام هستى موجود همه موجودات در تكاپو و تلاش هستند و موجود
ساكن در عالم طبيعت وجود ندارد، از معدن گرفته تا گياهان و از
گياهان تا جانوران پيوسته به طرف نقطه مطلوب خود در حركت و تلاش
هستند، حال اگر انسانى در نظام انسانيت تكامل پيدا نكند، از قافله
هستى عقب خواهد ماند؛ پس بايد هر روز او از ديروز بهتر باشد، و
بلكه لحظات زندگى او پيوسته رشد كند و گرنه پست ترين موجودات خواهد
بود كه خداوند مى فرمايد :
ان شر الدواب
عندالله الصم البكم الذين لا يعقلون
(394)
بدترين جنبنده نزد خدا انسان كر و گنگى است كه تعقل ندارد.
منظور از گنگ و كر در اينجا ديدن و شنيدن فيزيكى نيست ، بلكه مراد
اين است كه چشم دل و گوش جان آدمى باز شود، تا آن كه اين آيه شريفه
ذيل بر او صادق نشود :
لهم قلوب لا يفقهون
بها و لهم اءعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها و اءولئك
كالانعام ، بل هم اءضل .
(395) عمر سرمايه انسانى است ، نبايد آن را به
آسانى از دست داد.
لحظات عمر اگر از دست برود باز نمى گردد و ديگر بايد براى هميشه از
او خداحافظى كرد و جزء تاريخ زندگى شمرد.
اين كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود :
كسى كه فردايش از امروزش بدتر باشد، ملعون
است ؛ يعنى دور از رحمت خداست و در حرمان به سر مى برد.
انسان بايد مواظب باشد تا روزگار عمر را كه سرمايه است و مى توان
با آن بزرگترين مقام قرب به خداى متعال و سلطنت ابد را فراهم نمود،
به سادگى در مقابل هيچ از دست ندهد و يا نعوذ بالله بدان وسيله
عذاب جاويد فراهم نكند. و براى انسان عاقل ننگى بدتر از اين ممكن
نيست كه بهترين سرمايه او، خود، مايه حرمان و سقوط در عذاب ابد و
خلود در نقمت و نكبت گردد.
هفته ها، ماه ها و سال هاى عمر از دست مى رود - و از نظر نجومى 50
سال گذشته - ولى از نظر رشد عقلانى كودكى پنج ساله بيش نيست .
و اشتباه عظيم تر آن كه بعضى مى پندارند رشد انسانى عبارت از جمع
آورى مال و افزودن ثروت و گسترانيدن تزيينات است . و همان عوامل
كودكانه در ايام پيرى باقى است و به گرد آورى زر و زيور دست مى زند
و فراموش كرده كه رشد بايد در نهاد فضايل و كرامت انسانى باشد و
گرنه خزان عمر مى رسد و از اين جهان فانى مى رود و جز خسارت چيز
ديگرى به همراه نخواهد داشت .