مقصد پنجم
زبان عرفان ، زبان ورود به عالم
شهود، زبان عالم فوق عقل ، هشدار به اسرار نهفته در عالى ترين مقام
وجود و امكان وصول به آن است . در مناجات شعبانيه مى خوانيم :
الهى هب لى كمال الانقطاع اليك و آبر ابصار
قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى
معدن العظمه و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك ...
و اجعلنى ممن ناديته فاجابك و لا حظته فصعق
لجلالك و ناجيته سرا و عمل لك جهرا (خدايا) مرا از آن گروه
قرار ده كه تو آن ها را خواندى و آن ها جواب دادند، و چون به آنان
متوجه شدى ، از تجلى جلال و عظمتت مدهوش گشتند؛ آن ها كه تو در
باطن با آنان راز مى گويى و آنان آشكارا براى تو عمل مى كنند...
الهى الحقنى بنور عزك الابهج فاكون لك عارفا
و عن سواك منحرفا و منك خائفا مراقبا .
نيز در مناجات دوازدهم از دعاى خمسه عشر آمده است :
الهى فاجعلناه من الذين ترسخت اشجار الشوق
اليك فى حدائق صدورهم و اخذت لوعه محبتك بمحامع قلوبهم فهم الى
افكار الافكار ياءوون و فى رياض القرب و المكاشفه يرتعون و من حياض
المحبه لكاس الملاطفه يكرعون و شرايع المصافات يردون قد كشف الغطاء
عن ابصارهم ... ما اطيب طعم حبك و ما اعظم شرب قربك و اجعلنا من
اخص عارفيك و اصلح عبادك : خداى من ، مرا از آن گروه از
مردمان قرار ده كه نهال هاى شوق لقايت در باغ دل هاشان سبز و خرم
گشته و سوز محبت تو سراسر قلب آن ها را گرفته است . از آن رو، آنان
در آشيان هاى افكار عالى انس نشيمن يافته و به باغ هاى مقام قرب
و شهود مى خرامند، از سرچشمه ى محبتت با جام لطف مى آشامند و در
جويبار صفا درآمده اند، در حالى كه پرده از مقابل چشم هايشان
درافتاده و ظلمت شك و ريب از باطنشان زايل گرديده است (تا آن جا كه
مى فرمايد) چقدر عشق به تو شيرين است و شربت قرب به تو گوارا (سپس
مى فرمايد) خدايا، ما را از خاص ترين آشنايانت و صالح ترين بندگانت
قرار ده !
هم چنين در آخر دعاى عرفه ، حضرت سيد الشهداء عليه السلام فرموده
است : يا من استوى برحمانيه فصار العرش غيبا
فى ذاته محقت الآثار و محوت الاغيار بمحيطات افلاك الانوار، يا من
احتجب فى سرادقات عرش عن ان تدركه الابصار يا من تجلى بكمال
بهائه فتحققت عظمته الاستواء... انك على كل شى قدير و الحمدالله
وحده : اى كسى كه به رحمت واسعه (بر عالم وجود احاطه دارى
)، بر گونه اى كه عرش در (انوار) ذات تو پنهان گرديده ! آثارى را
به آثار ديگر نابود ساختى و اغيار را به احاطه مدار انوار به
تجليات خود محو نمودى ! اى آن كه در سراپرده هاى نور قاهر عرش
جلالت از ديده ها پنهان گشته اى ! اى آن كه در كمال نورانيت تجلى
كردى و به عظمت و جلال ، تمام مراتب وجود را فراگرفتى ! (تا آن كه
مى فرمايد) به درستى كه تو بر هر كارى توانا هستى و تمامى ستايش ها
تنها از آن توست !
اين فراز دعا، از ساير فرازهاى اين صحيفه الهى ممتاز و عميق تر است
، زيرا در قسمت هاى قبل كه مذكور آمد، آن امام همام در مقام
درخواست از خداى متعال است . ولى در اين مرحله شرح شهود و مشاهدات
خود را مى كند؛ يعنى خبر از غيب عرش در مقام ذات حق و محو آثار و
حكايت از تجلى عظمت و محو آثار به طور فناء در اثر قاهر بر او مى
دهد تا آن جا كه غيرى در واقع نماند و جز شئون حضرت بارى - جل
جلاله - همه چيز غايب گردد و همين است كه در آخر كار مى داند كه
فقط الحمدلله وحده .
پس در حقيقت ، اين دعا شرح سفرى معصومانه است كه آن مقام معصوم
افاضه فرموده و براى امتى كه از چنين امامى تبعيت مى كند و قدم به
جاى قدم او مى گذارد بزرگ ترين افتخار را آفريده است . مسلما اگر
او دعوت به مقام خود نكرده بود و امكان وصول به آن مقام را ناممكن
مى ديد، هرگز شرح اين مقام را در دعا انشاء نمى فرمود؛ چنان كه
بسيارى از اسرار بسيار مهم است كه فقط در نزد آن حضرات باقى مانده
و احدى از آن علوم و اسرار اطلاعى ندارد؛ مثلا اگر امام سجاد در
دعاى سى و دوم صحيفه فرموده : و لا يبلغ
ادنى ما استاءثرت به من ذلك اقصى نعت الناعتين ، به همين
نكته دقيق اشاره دارد كه فهم همه عقلا و عقل همه حكما و كشف همه
عرفا به كمتر چيزى كه امام معصوم از اسماى مستاءثره ادراك كرده ،
نمى رسد. و اين خبر از كسى است كه تا موضوع و محمول قضيه براى او
روشن نباشد - يعنى تا اعظم اسماء و ادناى مستاءثر را نشناسد - هرگز
وصف ادنى را به كار نبرده و هرگز نفى بلوغ شعور واصفان را نمى
فرمايند. زيرا او با شناخت كامل از طرفين قضيه چنين كلامى را
فرموده است . چون ايشان مى داند كه براى احدى ميسور نيست كه به آن
مقامات نايل شود، لذا از مراحل آن سخن نمى گويد. پس هر جا سخن از
مرحله اى گفته شده ، معلوم مى شود كه امكان يافتن آن سر، براى بعض
افراد امت ميسور مى باشد.
مقصد ششم
دستورات عملى و اخلاقى كه در داعيه
آمده است قابل انكار نيست ، به ويژه در صحيفه سجاديه بيش از موارد
ديگر اين مهم مورد دستور قرار گرفته است . شايد يكى از موجبات اين
گونه دستورات در زبان دعا آن بوده كه در آن زمان راوى مورد اطمينان
و با قابل فهمى در كنار حضرت نبوده يا اگر در خدمت آنان بوده ،
جراءت نقل و مراوده زياد با حضرت را نداشته اند؛ زيرا تقيه كامل و
محاصره تمام موجب مى آمد كه همه دوستان حضرت شناسايى شده و يكايك
به بدترين شكل ممكن ، مورد آزار و شكنجه و چه بسا قتل قرار گيرند،
لذا شاگردان امام عليه السلام يا مراوده با آن حضرت را به حداقل مى
رساندند و ترك مى كردند و يا آن كه در صورت فراگيرى ، امكان تدوين
و تعليم آن را به ديگران نداشتند؛ لذا آن مضامين بلند كه مى بايست
بماند و در زمان خاص خود به دست افرادى كه در قرون آينده خواهند
آمد برسد در قالب دعا قرار گرفت و حفظ و نگهدارى و قرائت آن مستجب
گرديد و بدين وسيله ، دعا محفوظ ماند و به نسل هاى بعد رسيد.
O
حال وقت آن است كه پيش از پرداختن به شرح ادعيه صحيفه سجاديه به
گوشه اى از دستورات آن حضرات كه در باب مكارم اخلاقى و كرايم صفات
آمده اشاره كنيم ؛ اميد آن كه موجب بهره ورى نگارنده و خوانندگان
محترم قرار گيرد!
الف - دعا در حق
والدين و توجه به آنان
دعاى بيست و چهارم صحيفه سجاديه ، توجه خاص به دعاى بر پدر
و مادر نموده و با سفارش اكيد به آن ها دعاى خير بسيار نثارشان
نموده است : اللهم اجعلنى اءهابهما هيبه
السلطان العسوف و اءبرهما برالام الرئوف و اجعل طاعتى لوالدى و برى
بهما اقرلعينى من رقده الوسنان و اثلج لصدرى من شربه الظلمان حتى
اوثر على هواى هواهما و اقدم على رضاى رضاهما... اللهم و ما تعديا
على فيه من قول او اسرفا على فيه من فعل اوضيعا لى من حق او قصرابى
عنه من واجب فقد وهبته لهما... و لا اكره ما توليا من امرى يا رب
بار خدايا، مرا چنان قرار ده كه از پدر و مادر بترسم ،
همانند ترسيدن از پادشاه ستمكار. و با ايشان خوشرفتارى نمايم ، هم
چون خوشرفتارى مادر مهربان . و اطاعت كردنم از ايشان و خدمت كردن
به ايشان را براى من خوش تر از خواب در نظر خواب آلوده و گواراتر
از آب خنك براى انسان تشنه قرار ده تا آن جا كه خواست آن ها را
برخواست خود ترجيح دهم و رضايت ايشان را بر رضايت خود مقدم دارم .
(تا آن جا كه مى فرمايد) خدايا اگر آن دو (پدر و مادر) با سخن خود
بر من ظلم كردند، با با كار خود، حقى از حقوق مرا ضايع نمودند يا
در انجام واجبى در حق من كوتاهى كردند، همه را بخشيدم ! (تا
فرمايد) من از آنچه درباره ام نموده اند، دلگير نيستم !
از اين فراز كاملا روشن است كه امام عليه السلام بناى توجه كامل
فرزندان به پدر و مادر را دارد، زيرا خود آن حضرت و نيز پدر
بزرگوارشان معصوم بوده و هرگز ظلم نمى كنند و مسلما آن حضرت نسبت
به پدر و مادر خود كوتاهى نفرموده است ؛ پس هدف اين دعا تنها اتيان
يك عمل مستحب نيست ، بلكه خواندن براى عمل كردن است .
ب - نحوه تربيت و
حقوق فرزند
دعاى بيست و ششم ، درباره تربيت اولاد است . حضرت در اين
فراز از دعا دستور داده كه پدران فرزندان خود را دعا كنند و به
آنان توجه خاص مبذول دارند و توهم نكنند كه وظيفه والدين فقط تهيه
غذا و لباس و مسكن و دارو و تداوى و فرستادن به دبستان و دبيرستان
است ؛ بلكه عنايت اولى بايد به روش تربيتى آنان معطوف شود.
در عين حال در دعا بيان شده كه اولاد ايده آل چگونه فرزندى است ؟
آيا اگر فقط سواد باشد، كافى است يا سالم باشد و يا ثروتمند باشد
بس است ؟ و يا آن كه امور ديگرى نيز ضرورى است ؟ حضرت دستوراتى
جامع در اين باره صادر فرموده و چنين مى فرمايد :
واصح لى ابدانهم و اخلاقهم ... و ادررلى و
على يدى ارزاقهم ، و اجعلهم ابرارا اتقياء بصراء سامعين مطيعن لك و
لاوليائك محبين مناصحين و لجميع اعدائك معاندين و مبغضين و اعنى
تربيتهم و تاءديبهم و برهم ... و اعذنى و ذريتى من الشيطان الرجيم
، فانك خلقتنا و امرتنا و نهيتنا و رغبتنا فى ثواب ما اءمرتنا و
رهبتنا عقابه : خدايا، بدن آنان را برايم سالم نگه دار و هم
چنين اخلاق و دين ايشان را! روزى را براى من و به دست من بر آنان
جارى گردان و ايشان را (افرادى ) نيكوكار، با تقوى ، با بصيرت ،
شنوا و مطيع امر خود و دوست دار اولياء خود و دلسوز آن ها و دشمن و
نيكويى به ايشان كمك فرما! و مرا و فرزندانم را از شيطان حفظ فرما
چرا كه تو ما را خلق نمودى و به ما امر و نهى نمودى . (به بهشت )
در ثواب اعمالمان راغب نمودى و از عذاب خودت ترساندى .
هم چنان كه ملاحظه مى شود، به خوبى دو منظور فوق (معرفى اولاد ايده
آل و دستور العمل تربيت و نگهدارى فرزندان ) در اين دعا آمده است .
ج - در شناسايى شيطان
و نحوه دورى از او
و از جمله دستورات ، تحرز از شيطان و معرفى اوست و بيان
مجارى ورود مرموز او در جان ما و نيز، طور جلوگيرى از ورود او و
دفاع از خود و دورى كردن از او و... كه هر يك از دقيق ترين مسايل
حياتى انسان است ؛ چه غفلت از هر كدام از دستورات اين بزرگواران در
برخورد با اين دشمن عظيم ، انسان را به قدرى تنزل مى دهد كه ديگر
نمى توان نام انسان بر او نهاد.
دى شيخ با چراغ همگى گشت گرد
شهر
|
كز ديو و دد ملولم و انسانم
آرزوست
|
گفتيم يافت مى نشود گشته ايم ما
|
گفت آنكه يافت مى نشود آنم
آرزوست
|
امام عليه السلام فرموده :
اءعذنى و ذريتى
من الشيطان ارجيم ... سلطته منا على مالم تسلطنا عليه منه اسكنته
صدورنا و اجريته مجارى دمائنا لا يغفل ان غفلنا و لا ينسى ان نسينا
يؤ مننا عقابك و يخوفنا بغيرك . ان هممنا بفاحشه شجعنا عليها و ان
هممنا بعمل صالح تبطنا عنه ، يتعرض لنا بالشهوات و ينصب لنا
بالشبهات ، ان وعدنا كذبنا و ان مناما اخلقنا .
اگر دقت كنيم ، مى بينيم كه چگونه اين امام معصوم ، تمام خصايص
شيطان را - كه براى معرفى او كافى است - گوشزد فرموده و ميزان خطر
او را بيان داشته است ؛ دشمنى كه سينه انسان سنگر او، و خون مجراى
حركت او، شبهات و شهوات سلاح او، و ندانستن غفلت و لهو و نسيان
نقطه امتياز اوست .
در اين جملات ، شيطان به بهترين وجه معرفى شده تا انسان را آماده
دفاع از حمله خونين او كند و تهاجم او را خنثى نمايد. البته اين
دعا از امامى است كه در حصن حصين قرب الهى قرار گرفته و هرگز در
رصد شيطان قرار ندارد، پس معلوم مى شود كه امام اين دستورات را
تنها جهت توجه امت به اين مساءله صادر فرموده است .
د - در نحوه معاشرت و
حقوق همسايگان
امام در دعاى بيست و ششم صحيفه سجاديه فرموده :
و تولنى فى جيرانى و موالى العارفين بحقنا
(تا گويد) و وفقهم لاقامه سنتك و الاءخذ بمحاسن ادبك فى ارفاق
ضعيفهم و سد خلتهم و عياده مريضهم و هدايه مسترشديهم و مناصحه
مستشيرهم و تعهد قادمهم و كتمان اسرارهم و ستر عوراتهم و نصره
مظلومهم و حسن مواساتهم بالماعون و العود عليهم بالجده و الافضال و
اعطاء ما يجب لهم قبل السؤ ال و اجعلنى اللهم اءجزى بالاحسان
مسيئهم و اعرض بالتجاوز عن ظالمهم ، و استعمل حسن الظن فى كافتهم و
اءتولى بالبر عامهم و اغض بصرى عنهم عفه و الين جانبى لهم تواضعا و
اءرق على اهل البلاء منهم رحمه و اسرلهم بالغيب موده و احب بقاء
النعمه عندهم نصحا و اوجب لهم ما لحامتى وارعى لهم ما ارعى لخاصتى
... و ارزقنى مثل ذلك منهم : و مرا همراهى فرما در رابطه با
همسايگان و دوستانم كه به حق ما (امامت ما) آشنا هستند. (تا آن جا
كه مى فرمايد) : و آنان را بر برپاداشتن طريقه و روش خودت (برپايى
فرايض و اجتناب از محرمات )، و فراگرفتن اخلاق نيكوى تو در همراهى
با ضعيفان و جلوگيرى از فقر و ندارى ايشان و عيادت بيماران و
راهنمايى رهجويان و دلسوزى براى مشورت كنندگان و ديدار تازه از سفر
برگشتگان و پنهان داشتن اسرار و پوشاندن عيب و كمك به ستمديدگان و
يارى به ايشان در (امانت دادن ) ابزار مورد نياز خانه و سود رساندن
ايشان با هدايا و دادن آنچه كه نياز دارند (قبل از درخواستشان )
توفيق ده !
خدايا مرا از آن گروهى قرار ده كه به بدكار به نيكى پاسخ دهم و از
ستم ستمكارشان در گذرم ، و به ايشان خوش گمان باشم و به همه آنان
نيكى كنم و چشم از لغزش هاى ايشان بپوشم و (در مقابل ايشان ) فروتن
و متواضع باشم و از گرفتاران ايشان با راءفت و مهربانى دلجويى
نمايم و پشت سر آن ها، دوستى خود را براى آن ها آشكار سازم و بقاى
نعمتى كه در دست دارند را بخواهم و آنچه را كه براى نزديكان خود مى
خواهم ، براى آنان نيز بخواهم و آنچه را كه براى خويشان خود رعايت
مى كنم براى ايشان نيز رعايت كنم .
ملاحظه مى شود كه در سراسر اين پندهاى انسان ساز، چگونه حضرت عواطف
انسانى را تعديل فرموده و احساسات مثبت را نسبت به همسايگان
برانگيخته است ؛ با ملاحظه آن كه در شريعت مقدس اسلام تا چهل منزل
از چهار طرف خانه ، همسايه محسوب مى شود. پس اگر اين دستورات به
مرحله عمل درآيد، چه مدينه فاضله اى كه هزاران سال آرزوى افلاطون
ها و ارسطوها بوده پيدا مى شود و حاكميت اصول انسانى و اخلاقى بدون
هيچ گونه فشار حاكم ، نظام جامعه را تاءمين مى كند! و البته پيداست
كه اين دستور العمل اخلاقى به جهت تاءمين عدل اجتماعى صورت مى گيرد
و بايد حتما مردم به آن ملتزم شوند؛ يعنى در واقع منشورى است براى
سلامت زيستن و چگونگى رفتارها و تعديل كردارها و گفتارها و حتى
انضباط خيال و وهم انسان ها نسبت به يكديگر :
نازم آن شرع مقدس كه قوانين
بنگاشت
|
چون مراعات نشد خون بشر در هدر
است
|
آن جا كه مى فرمايد :
و استعمل حسن الظن فى
كافتهم و اءغض بصرى عنهم عفه چگونه امام عليه السلام حتى در
توهم و تخيل امت خود تصرف كرده و دستور نظام تربيتى را صادر فرموده
است ؟!
ه - بيان فضايل و
رذايل اخلاقى
از جمله دستورات مهم در ادعيه ، تذكر مسايل اخلاقى و مزين
كردن جان و روح به آن هاست كه در رابطه با خود و داخل زندگى و
اجتماع و رعايت حقوق الهى است . در اين زمينه بد نيست به
رساله الحقوق امام سجاد مراجعه شود
كه حضرت در آن به دقت تمامى مواردى را كه انسان به نحوى با آن در
رابطه است را در نظر گرفته و براى هر يك دستورات لازم را رقم زده
كه به راستى سازنده انسان كامل است .
در دعاى بيست و دوم صحيفه سجاديه مى خوانيم :
اللهم صل على محمد و آل محمد و خلضنى من
الحسد و احصونى عن الذنوب و ورعنى عن المحارم و لا تجرئنى على
المعاضى (تا گويد) و اجعلنى فى كل حالاتى محفوظا مكلوئا مستورا
ممنوعا معاذا مجارا : خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد و
مرا از حسد پاك گردان و از گناهان و از (افعال ) حرام باز دار و
مرا بر گناهان جرئت مده . (تا آنجا كه ) و مرا در همه حالاتم در
پناه خود نگهدار و (عيب هايم را) پوشيده (و از ستم ديگران )
بازداشته ، و در پناه تو قرار گرفته و زينهار شده قرار ده .
نيز توجه به دعاى مكارم الاءخلاق كه دعاى بيستم صحيفه سجاديه است ،
در اين زمينه بسيار كارساز و براى تربيت ما بسيار نافع است كه اينك
به گوشه اى از آن اشاره مى نماييم كه نمونه اى از نظام اخلاقى
انسان است . عجيب تر آن كه اين دعا به دقت فوق العاده اى مجهز است
، به طورى كه گاهى حتى از ديد دقيق كسانى كه مراقب احوال نفس هستند
مهجور مانده است و به آن توجه كافى ندارند.
با ملاحظه دقيق مضمون و متن اين دعا، گويى به كتابخانه اى از نظام
اخلاقى و عقل عملى مراجعه كرده ايم و جملگى را خلاصه گيرى كرده و
عصاره اى از مجموعه اى عظيم به دست آورده ايم مى فرمايد :
و اجر للناس على يدى الخير و لا تمحقه بالمن
وهب لى معالى الاخلاق و اعصمنى من الفخر و (نيز فرموده ) و اغننى و
اوسع على فى رزقك و ولا تفتنى بالنظر و اءعزنى و لا تبتلينى بالكبر
و عبدنى لك و لا تفسد عبادتى بالعجب : (خدايا)، به دست من
به مردم خير برسان و (ثواب آن را) با منت گذارى نابود مساز و به من
اخلاق نيكو عنايت فرما و مرا از فخر فروختن (بر مردم ) حفظ فرما.
و نيز فرموده : و مرا بى نياز گردان و روزى مرا فراوان كن و مرا به
نگاه كردن (به آنچه در دستان آدميان است ) گرفتار مفرما و به من
عزت نفس كرامت فرما و از تكبر دور گردان و مرا بنده خود قرار ده و
عبادت مرا با عجب فاسد مگردان !
نكته دقيق آن جاست كه گاهى رعايت نظام اخلاقى ، خود تبعات فاسده اى
دارد كه به آن كمتر توجه مى شود؛ مثلا كمك كردن به مردم ممكن است
همراه منت فاسد كننده عمل باشد و يا كثرت عبادت موجب عجب شود و يا
اخلاق كريمه انسانى موجب مفاخره شود يا عزت نفس گاهى مبدل به تكبر
گردد.
اين ها حبايل و دسيسه هاى شيطان است كه بر سر راه آدمى نهاده ، به
طورى كه اگر از هر يك اين گرفتارى ها فرار كند، مبتلا به كمند
ديگرى مى شود. على اى حال تا انسان بتواند خود را از جملگى اين
كمندها خلاص كند مسيرى بسيار سخت در پيش رو دارد و محتاج به يارى
حضرت خداوندى و تاءييدات پى گير آن رب محبوب است كه رزقنا الله و
اياكم انشاء الله .
در اين دعا، پس از آن كه بسيارى از ذلات و لغزش ها را ذكر فرموده و
از جميع آن ها به خدا پناه برده ، به اين نكته توجه مى دهد كه آن
چنان زشتى ها خلقى از نظر آن حضرت نكوهيده است ، كه در صورت نداشتن
علاج از خداوند طلب مرگ مى كند :
و عمرنى
ماكان عمرى بذله فى طاعتك فاذا كان عمرى مرتعا للشيطان فاقبضنى
اليك قبل ان يسبق مقتك الى او يستحكم غضبك على : خدايا،
مادامى كه عمر من در راه طاعت تو صرف مى شود، به من عمر بده (در
غير اين صورت )، اگر عمر من چراگاه شيطان گشته ، جان مرا بگير، قبل
از آن كه انتقام تو بر من سبقت گيرد يا غضبت بر من مستحكم شود.
و - در ارتباط با
نظام حكومتى
و از جمله خصيصه دعا، اشاره به نظام
حكومتى اسلام و درخواست انسجام ، و واداشتن امت براى دفاع از حريم
مقدس كشورهاى اسلامى است . امام عليه السلام در اين رابطه دعايى
مخصوص مرزداران و حافظان نظام دارد كه دعاى بيست و هفتم صحيفه
سجاديه است و نسبتا هم مفصل و طولانى است . ايشان در اين كريمه به
مردم هشدار داده و آنان را به آمادگى براى حفظ كيان خود وامى
دارند؛ فرموده : و حصن ثغور المسلمين و
ايدحماتها بقوتك ... و كثر عدتهم و اشحذ اسلحتهم و احرس حوارتهم و
امنع حرمتهم و الف جمعهم و دبر امرهم و واتر بين ميرهم (تا گويد) و
علمهم ما لا يعلمون و عر فهم ما يجهلون و بصرهم ما لا يبصرون ...
اللهم و ايما غاز غزاهم من اهل ملتك او مجاهد جاهدهم من اتباع سنتك
... فلقه اليسر و هيئى له الامر... و اءعفه عن الجبن و اءلهمه
الجراءه و ارزقه الشده و ائده بالنصره و علمه السير و السنن و سدده
فى الحكم : و مرزهاى مسلمين را (از تجاوز بدخواهان ) حفظ
فرما و با نيروى خودت مرزداران را تاءييد كن ! (تا آن جا كه گويد)
تعداد ايشان را زياد و اسلحه ايشان را تيز و فرما و منطقه ايشان را
حفظ فرما و اطراف ايشان را نگهدارى كن و جمع ايشان را گردهم آر و
امر ايشان را تدبير فرما و آذوقه شان را پى درپى بفرست . (سپس مى
گويد) و به آنان آنچه را نمى دانند ياد ده و چيزى را كه به آن جهل
دارند بشناسان و (مكر و فريب دشمنان ) را به ايشان نشان ده . (و
نيز گويد) خدايا هر رزمنده اى كه با ايشان (دشمنان اسلام ) جنگيده
است ، و هر مجاهدى كه با ايشان به جنگ پرداخته است ، پس به او
آسانى (در زندگى ) عطا كن و امر او را براى او مهيا قرار ده و از
ترس حفظ فرما و به او شجاعت الهام كن و (به او) سخت گيرى (بر
كافران ) روزى كن و با يارى خودت او را تاءييد نما و به او راه و
روش (رسول اكرم ) را بياموز و در حكم كردن ، او را به راه راست
هدايت فرما.
آنچه از جملات و فرازهاى مختلف اين صحيفه كريمه استفاده مى شود،
تشكل سازمان يافته مسلمين است ؛ به طورى كه از دشمن تصور تهاجم را
نيز سلب كند و نظم و قرار تثبيت شود، آمادگى مسلحانه موفق به طور
مدرن و پيشرفته كه در آن هيچ گونه كمبودى نبوده و با داشتن ذخيره
كافى و بودجه تمام و مجهز بودن به نظام فوق مدرن زمان كه جملگى
بتواند در طى دفاع از حق و حفظ حدود و ثغور مسلمين با كمترين جنبش
خود برق از چشم دشمن هتاك و خيره سر گرفته و تصور خام و فكر شوم او
را در نطفه خفه كند.
جمله اشحذ اسلحتهم به معنى كارا بودن و غالب آمدن است ؛ يعنى در هر
زمان بر حسب همان وقت بايد اسلحه را تشحيذ كرد و سازمان دهى مناسب
نمود. و جمله علمه السير و السنن به معنى فراگيرى تاكتيك ها و
هنرهاى زمان و فنون رزمى و رموز فنى رزم آورى است و جمله
عرفهم ما يجهلون و علمهم ما لا يعلمون و
بصرهم بما لا يبصرون بهترين دليل است كه ارتش اسلام در هر
زمان مى بايست بهترين فنون نظامى را مطابق با روش روز آموخته و دور
از هرگونه جهل و مجهز به همه ى فرمول هاى دقيق زمان باشد و به طور
هم آهنگ و در نهايت بينايى و بصيرت ، نسبت به موقعيت ها و شناخت
دقيق اوضاع دشمن عمل كند، يعنى نه تنها بايد مجهز باشد، بلكه
جاهلانه عمل نكند و در متن كار با كمال آشنايى و روشنى پس آمدها و
در نظر گرفتن جملگى تبعات به طور معقول و آگاهانه قدم بردارد.
قابل توجه آن كه امام اين نظام قوى و هماهنگ را، نه براى كشور
گشايى و سلطه بر مظلومان و تاختن بر بيچارگان مى خواهد، بلكه براى
دفاع از حق و حفظ شؤ ون اسلام و مسلمين و پيشبرد اهداف هدايت گر
اسلام مى بيند.
و لذا مى فرمايد :
اللهم و قو بذلك محال اهل
الاسلام و حصن به ديارهم و فرغهم عن محاربتهم لعبادتك و عن
منابذتهم للخلوه بك حتى لا يعبد فى بقاع الارض غيرك و لا تعفر لاحد
منهم جبهه دونك : خدايا، بدين وسيله شهرهاى اسلامى را قوت
ببخش و ديار ايشان را حفظ فرما و ايشان را از جنگ با كفار، براى
عبادت خودت فارغ گردان و براى خلوت كردن (و انس گرفتن ) با خودت
(آسوده ساز) تا آن كه در قطعه هاى مختلف زمين غير از تو عبادت نشود
و پيشانى هيچ كس جز براى تو بر خاك ماليده نشود.
حضرت در دعاى افتتاح از خداى متعال ، دولت صالحى را درخواست مى
فرمايد :
اللهم انا نرغب اليك فى دوله كريمه
تعزبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و تجعلنا فيها من الدعاه
الى طاعتك و القاده الى سبيلك : خدايا، ما رغبت به سوى تو
پيدا مى كنيم در دولت كريم و بزرگوارى كه اسلام به آن عزيز شود و
نفاق ذليل گردد و ما را از آن كسانى قرار ده كه به عبادت تو دعوت
مى كنند و از رهبران (هدايت ) به راه تو هستند.
هم چنين در فراز ديگرى با تحرز از جائر و ستمگر به خداى تعالى چنين
عرض مى كند :
الحمدلله قاصم الجبارين مبير
الظالمين مدرك الهاربين نكال الظالمين صريخ المستصرخين موضع حاجات
الطالبين : تمامى ستايش ها از آن خدايى است كه درهم كوبنده
ستمگران و نابود كننده ظالمان و دريابنده فراريان و به كيفر
رساننده ظالمان و فرياد رس فرياد خواهان است ، و جايگاهى است كه
حاجتمندان به آن روى كنند، كه در اين فراز به مستضعفان جهان اميد
داده و آنان را از ياءس و نوميدى دور مى دارد كه بدانند خدا به ياد
آنان است ، زيرا كشنده ظالمان و شكننده جباران و دشمن نابكاران و
پناه دهنده بيچارگان مى باشد. و آنگاه كه به فرار از دشمن ظالم
ناگريز شوند، خدا بهترين كسى است كه او را يارى كند، تا هرگز خود
را تنها نديده و به ظالم اجازه تبهكارى بيشترى ندهد و بر عليه او
با جراءت تمام دل به خدا بسته اقدام معقول و مناسب را بنمايد.
البته اين نكته بارز و روشن است كه شريعت مقدس اسلام ، نظر بسيار
جدى و محكمى نسبت به تشكل هاى اجتماعى مسلمين دارد، لذا كسانى را
كه بخواهند رخنه در اين امر مهم كنند، به اشد مجازات سزاوار دانسته
و در بعض از آيات قرآن كريم جزاى بعض از اصناف آنان را تا سرحد قتل
تجويز كرده است :
(250) لئن له ينته المنافقون
و الذين فى قلوبهم مرض و امرجفون فى المدينه لنغرينك بهم ثم لا
يجاورونك فيها الا قليلا ملعونين اينما ثقفوا اءخذوا و قتلوا
تقتيلا : و اگر منافقين و كسانى كه در دل مرض دارند و
شايعه پراكنان ، دست از كار خود برندارند به (سختى ) با ايشان
دشمنى خواهيم ورزيد و اينان در شهر در كنار تو نخواهند بود، مگر
زمان اندكى . در حالى كه از رحمت بدورند و هر كجا كه يافت شوند به
سختى كشته خواهند شد.
و از اين قبيل مفاهيم محكم در سياست الهى ، در قرآن كريم بسيار است
و اين سياست براى حفظ كيان الهى اسلامى ملت بزرگ اسلام بوده و به
شدت مورد عنايت الهى است و هر مانع سر راه را برمى دارد؛ به طورى
كه خداى منان در قرآن كريم حمد را براى ذات اقدس خود به جهت قطع
ريشه ى ظالمان سزاوار ديده و مى فرمايد :
فقطع دابر الذين ظلموا و الحمدلله رب العالمين : پس پشت
كسانى كه ظلم كردند قطع شد و ستايش ها از آن خداوند متعال است .
و از نظر حضرات معصومين نيز آن چنان اين تشكل و نظام حكومتى اسلام
پر اهميت بوده كه امير مؤ منان عليه السلام در نهج البلاغه فرموده
: من ديدم اگر بخواهم حق خود را گرفته و در مقابل دستگاه حكومتى
وقت بايستم ، براى تشكل مردم مضر است ، لذا از حق خود گذشته و آن
را حفظ كردم و خود را در كنار دستگاه هر يك به طور ناصح مشفق و
مشاور امين قرار داد.
و به همين خاطر امام حسن مجتبى عليه السلام با معاويه - عليه
الهاويه - قطع نامه معروف را امضا فرمود. و در ادعيه بسيارى حضرات
دستور به دعا بر امام عادل مسلمين داده اند.
O
آنچه در بالا آمد، گوشه اى از مفاهيم مورد نظر ائمه معصوم عليهم
السلام در ادعيه ماءثوره و دقيقه اى از هزار توى مفاهيم و معانى
بسيار آن بود كه تقديم گرديد.
اميد كه مورد توجه خوانندگان عزيز قرار گيرد و اسباب توجه و تنبه
بيشتر دعا كنندگان باشد. اكنون به شرح كوتاهى از صحيفه سجاديه امام
چهارم شيعيان ، اين زبور آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم آغاز
مى كنيم .
ولله الحمد
شرح صحيفه سجاديه : دعاى اول
الحمدلله
الاول بلا اول كان قبله و الآخر بلا آخر يكون بعده ، الذى قصرت عن
رؤ يته اءبصار الناظرين و عجزت عن نعته اوهام الواصفين .
ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا و اختر عهم على
مشيته اختراعا، ثم سلك بهم طريق ارادته و بعثهم فى سبيل محبته لا
يملكون تاءخيرا عما قدمهم اليه و لا يستطيعون تقدما الى ما اخرهم
عنه .
و جعل لكل روح منهم قوتا معلوما مقسوما من
رزقه لا ينقص من زاده ناقص و لا يزيد من نقص منهم زايد .
ثم ضرب له فى الحيوه اجلا موقوتا و نصب له
امدا محدودا، يتخطا اليه بايام عمره و يرهقه باعوام دهره حتى ادا
بلغ اقصى اثره و استوعب حساب عمره ، قبضه الى ما ندبه اليه من
موفور ثوابه او محذور عقابه ليجزى الذين اساؤ ا بما عملوا و يجزى
الذين احسنوا بالحسنى عدلا منه ، تقدست اسمائه و تظاهرت آلائه ، لا
يسئل عما يفعل و هم يسئلون .
و الحمدلله الذى لو حبس عن عباده معرفه حمده
على ما اءبلاهم من مننه المتتابعه و اسبغ عليهم من نعمه المتظاهره
لتصرفوا فى مننه فلم يحمدوه و توسعوا فى رزقه قلم يشكروه و لو
كانوا كذلك لخرجوا من حدود الانسانيه الى حد البهيميه فكانوا كما
وصف فى محكم كتابه ان هم الا كالانعام بل هم اصل سبيلا .
و الحمدلله على ما عرفنا من نفسه و اءلهمنا
من شكره و فتح لنا من ابواب العلم بربوبيته و دلنا عليه من الاخلاص
له فى توحيده و جنبنا من الالحاد و الشك فى امره ، حمدا نعمر به
فيمن حمده من خلقه و نسبق به من سبق الى رضاه و عفوه .
حمدا يضى ء لنا به ظلمات البرزخ و يسهل
علينا به سبيل المبعث و يشرف به منازلنا عند مواقف الاشهاد يوم
تجزى كل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون ، يوم لا يغنى مولى عن مولى
شيئا و لا هم ينصرون .
حمدا يرتفع منا الى اعلى عليين فى كتاب
مرقوم يشهده المقربون ، حمدا تقربه عيوننا اذا برقت الابصار و تبيض
به وجوهنا اذا اسودت الابشار .
حمدا نعتق به من اءليم نارالله الى كريم
جوار الله ، حمدا نزاحم به ملائكته المقربين و نضام به انبيائه
المرسلين فى دار المقامه التى لا تزول ، و محل كرامته التى لا تحول
.
و الحمدلله الذى اختار لنا محاسن الخلق و
اجرى علينا طيبات الرزق و جعل لنا الفضيله بالملكه على جميع الخلق
فكل خليقته منقاده لنا بقدرته و صائره الى طاعتنا بعزته .
و الحمدلله الذى اغلق عنا باب الحاجه الا
اليه فكيف نطيق حمده ام متى نؤ دى شكره لا متى ؟
و الحمدلله الذى ركب فينا آلات البسط و جعل
لنا ادوات القبض و متعنا بارواح الحيوه و اثبت فينا جوارح الاعمال
و غذانا بطيبات الرزق و اغنانا بفضله و اقنانا بمنه .
ثم امرنا ليختبر طاعتنا و نهانا ليبتلى
شكرنا فخالفنا عن طريق امره و ركبنا متون زجره ، فلم يبتدرنا
بعقوبته و لم يعاجلنا بنقمته ، بل تانانا برحمته تكرما و انتظر
مراجعتنا براءفته حلما .
و الحمدلله الذى دلنا على التوبه التى لم
نفدها الا من فضله ، فلو لم نعتدد من فضله الا بها لقد حسن بلائه
عندنا و جل احسانه الينا و جسم فضله علينا .
فما هكذا كانت سنته فى التوبه لمن كان
قبلنا، لقد وضع عنا ما لا طاقه لنا به ، و لم يكلفنا الا وسعا، و
لم يجشمنا الا يسرا، و لم يدع لاءحد منا حجه و لا عذرا، فالهالك
منا من هلك عليه ، و السعيد منا من رغب اليه .
و الحمدلله بكل ما حمده به اءدنى ملائكته
اليه ، و اءكرم خليقته عليه ، و اءرضى حامديه لديه ، حمدا يفضل
سائر الحمد كفضل ربنا على جميع خلقه .
ثم له الحمد مكان كل نعمه له علينا و على
جميع عباده الماضين و الباقين عدد ما اءحاط به علمه من جميع
الاءشياء، و مكان كل واحده منها عددها اءضعافا مضاعفه اءبدا سرمدا
الى يوم القيامه .
حمدا لا منتهى لحده ، و لا حساب لعدده ، و
لا مبلغ لغايته و لا انقطاع لاءمده ، حمدا يكون وصله الى طاعته و
عفوه ، و سببا الى رضوانه ، و ذريعه الى مغفرته و طريقا الى جنته ،
و خفيرا من نقمته .
و اءمنا من غضبه ، و ظهيرا على طاعته ، و
حاجزا عن معصيته و عونا على تاءديه حقه و وظائفه . حمدا نسعد به فى
السعداء من اوليائه ، و نصير به فى نظم الشهداء بسيوف اءعدائه ،
انه ولى حميد .
فراز اول
الحمدلله الاول بلا اول كان قبله و
الآخر بلا آخر يكون بعده ، الذى قصرت عن رؤ يته اءبصار الناظرين و
عجزت عن نعته اوهام الواصفين . تمامى ستايش ها از آن خدايى
است كه پيش از همه موجودات است و هيچ چيز قبل از او امكان وجود
ندارد. او غايت همه موجودات است و هرگز پس از او موجودى نيست .
چشمان بينندگان در حدى نيست كه او را ببيند و اوهام واصفان از وصفش
ناتوانند.
شرح :
در اين فراز، حضرت سجاد عليه السلام خداوند را به اوليت
ستوده است ، ولى از آن جا كه اذهان عموم مردم پيوسته از كلمه اول ،
اوليت زمانى را فهميده و در امتداد زمان ، پيوسته پيش و پس را در
نظر مى گيرند، امام عليه السلام به اين نكته اشاره مى فرمايند كه
اگر چه براى هر اول زمانى ، زمانى قبل از آن قابل تصور است ، ولى
صفت اوليت براى خداوند متعال غير از اوليت نسبى است كه قبليت ديگرى
را مى پذيرد؛ چرا كه آن اوليت هرگز قبل پذير نيست .
توضيح آن كه جملگى پديده ها در نظام هستى معلول هستند و هيچ چيز
نيست كه از اين سنخيت خارج باشد، و پرواضح است كه هر معلولى از علت
خود متاءخر بوده و به آن وابسته مى باشد. پس هيچ چيز قبل از او
وجودى نخواهد داشت .
هم چنين ، او آخرى است كه پس از او آخر ديگرى قابل تصور نيست ؛
زيرا اولا : هيچ موجودى نسبت به خداوند متعال استقلال ندارد تا
بتوان آن را آخر دانست ، و ثانيا : خداى متعال غايت همه موجودات
عالم است و غايت هر چيز غير از آن خود آن چيز مى باشد.
در آيات عديده اى از قرآن كريم نيز به اين نكته عميق برمى خوريم :
O اليه ترجع الامور : كارها فقط به سوى او باز مى گردد.
O الى الله المصير : بازگشت شما فقط به سوى خداست .
O اليه تصير الامور : امور فقط به سوى او (خداوند) باز مى گردند.
O الى الله الرجعى : فقط به سوى خداوند بازگشت شماست .
O و الى ربك المنتهى : فقط به سوى پروردگارت پايان كار است .
O كل الينا راجعون : همه به سوى ما باز خواهند گشت .
O هو الاول و الاخر : او (خداوند متعال ) اول و آخر است .
و بسيارى از آيات ديگر كه حاكى از اين حقيقت مى باشند كه غير از
او، چيز ديگرى منتهى اليه نيست ، زيرا اوست كه كمال است و همه عالم
به طرف كمال مطلق در تكاپو است ؛ گرچه خود نمى داند.
(251)
خداى ناديدنى
امام عليه السلام در سومين وصف فرمود كه بينندگان از ديدار
حضرت حق ناتوان هستند. به راستى چشمان ظاهربين ما، چه مقدار توان
رؤ يت پديده هاى طبيعى را دارد و نسبت بين ديدنى ها و ناديدنى ها
او چه مقدار است ؟
حقيقت آن است كه ديدنى ها اندك و ناديدنى ها بسيار است ؛ زيرا
ديدنى هاى انسان در محدوده يك سلسله امواج با طول موج هاى متناسب
با دستگاه بينايى قرار دارند؛ همچنان كه گوش انسان نيز فقط امواج
با طول موج هاى مخصوص را مى گيرد و از درك بقيه آن ها عاجز است .
بنابراين قدرت ديد انسان بسيار محدود بوده و جز يك سلسله از امواج
خاص - كه متناسب با ساختار چشم است - را نمى بيند. البته روشن است
كه اين مقايسه فقط در ارتباط با جهان مادى صحيح مى باشد، زيرا
عوالم ديگر، از دسترس امواج و نوسانات نورى خارج بوده به هيچ وجه
در ارتباط با ساختار چشم نيست و لذا خارج از قلمرو قواى حسى انسان
مى باشد.
از اين رو، ديدن ذات خداوند متعال كه آفريدگار همه چيز و خلاق همه
عالم (از جمله چشم ) است ، هرگز باوركردنى نيست ؛ چرا كه علت ، در
افق احاطه يا ديد معلول قرار نمى گيرد.
فراز آخر دعا در بيان عجز واصفان عالم است ؛ آنان كه بايد طيران
عقول خود را در آن اوج - كه برتر از آن محال است - قرار دهند و به
اين نكته در رسند كه ناتوان تر از آنند كه كمتر وصفى از حقيقت
نامحدود و غيرمتناهى خالق بى همتاى خويش را ارايه كنند؛ زيرا آنچه
در احاطه ذهنى مخلوق درمى آيد محدود است .
فراز دوم
ابتدع بقدرته الخلق التداعا و
اخترعهم على مشيته اختراعا، ثم سلك بهم طريق ارادته و بعثهم فى
سبيل محبته لا يملكون تاءخيرا عما قدمهم اليه و لا يستطيعون تقدما
الى ما اخرهم عنه . خلق را به قدرت و مشيت خود به صورت بى
سابقه اى آفريد، سپس بر حسب اراده ازلى ، آنان را آن چنان كه مى
خواست در مسير معينى قرار داد و در طريق محبت خود برانگيخت . لذا
هرگز آنان آن جا كه تقدم دارند قادر بر تاءخير نيستند و آن جا كه
مؤ خرند، قدرت بر تقديم ندارند.
شرح :
ساختار دستگاه آفرينش آن چنان است كه هر چه از آن در مرحله
ظهور قرار گرفته ، به شكل و صورتى است كه هرگز بر خاطره هيچ كس
خطور نكرده و امكان تصور آن براى هيچ عقل و فكرى ميسر نبوده است .
و اين شگفتى ، از كوچك ترين تا بزرگ ترين مخلوقات الهى جارى و سارى
است .
(252)
پس گذشته از اصل اعطاى وجود به موجودات ، ساخت پيكره و طرز خلقت
آنان نيز بى سابقه و غير قابل پيش بينى است . اين مساءله آن چنان
مهم است كه اداى حق آن با هزاران تاءليف و تصنيف و تحقيق هم ميسور
و ممكن نخواهد بود.
محبوب دوست داشتنى
سپس امام سجاد عليه السلام فرمود : خداى تعالى مردم را در
مسير محبت خود قرار داد. حال ممكن است براى شما اين سؤ ال پيش
بيايد كه بسيارى از انسان ها، نه تنها دوستدار خدا نيستند، بلكه
گاهى دم از عناد و الحاد و دشمنى با او نيز مى زنند و خود را ضد
خدا قلمداد مى كنند؟
پاسخ اين سؤ ال روشن است ، زيرا بر محققان پيداست كه آنچه آن فرد
ملحد، دشمن مى دارد خدا نيست ، بلكه توهم غلطى است كه ساخته و
پرداخته ذهن خود اوست . خداى متعال هرگز قابل دشمنى نيست ، زيرا او
ايجاد كننده همه ، و مبداء على الدوام ادامه حيات ، و منبع جميع
خيرات و علت تمام قوا و اعطا كننده تمامى دلبستگى ها مى باشد. لذا
امكان ندارد كسى مبداء هستى و مبداء ادامه حيات و همه متعلقات خود
را دشمن بدارد. خدايى كه على الدوام سلامتى ما را تضمين ، خوف و
وحشت ما را برطرف و از فقر و فاقه ما را غنى مى سازد، چگونه امكان
دارد او را دشمن خود دانسته و از او بيزار باشيم ؟ زيرا بيزارى و
دشمنى از او، دشمنى با سلامتى ، امنيت ، بى نيازى و ثروت خود ما مى
باشد.
اگر كسى را كه تمام هستى و ذره ذره اجزاى ما را على الدوام و لحظه
لحظه ادامه مى دهد شناختيم ، چگونه امكان دارد او را دشمن بداريم ؟
پس تمام مشكل ما آن است كه خداى راستين را نشناخته ايم و آنچه را
كه خدا انگاشته ايم ، مخلوق ذهن خود ماست . پس بر ماست كه كوشش
كنيم تا آن محبوب راستين و خالق مهربان را بشناسيم .
افسوس كه آنچه برده ايم باختنى
است
|
بشناخته ها تمام نشناختنى است
|
بشناخته ايم هر آنچه نشناختنى
است
|
نشناخته ايم هر آنچه بشناختنى
است
|
حضرت در آخرين قسمت اين فراز فرمود : قدرت تغيير مرتبه اى كه ما را
در آن آفريده نداريم . اين مساءله كنايه از آن است كه اطوار وجودى
ما از جهت شرايط تكوينى به دست حضرت اوست و در اين زمينه از ناحيه
خود، قدرت تغيير و دگرگونى نداريم ؛ زيرا هيچ موجودى هرگز قدرت
تاءثير و تصرف در اصل وجود خود و با چگونگى حقيقت آن را ندارد. چون
اين كار مستلزم آن است كه خود آن موجود در گرو ساخت و ساز خود
باشد، كه اين مساءله از بديهى ترين محالات است .
و جعل لكل روح منهم قوتا معلوما مقسوما من رزقه لا ينقص من زاده
ناقص و لا يزيد من نقص منهم زايد خداى تعالى براى هر روح و نفسى
رزق خاصى قرار داده است ؛ هر كه را روزى فراوان عنايت كرد، كسى را
قدرت بر كم كردن آن نيست . و هر كه را روزى اندك عنايت كرد، كسى را
قدرت بر ازدياد آن نيست .