شايد نزديك ترين راه به دل و
قلب انسان ، قوه سامعه است . بايد اين مسير از همه آلودگى ها منزه
بماند، تا باعث گرفتگى و انسداد آن نشود. امام عليه السلام مى فرمايند:
و
سماع ما لا يحلُّ سماعُه
(240).
((گوش را به روى هر چيزى كه براى آن نارواست
ببند)).
از مصاديق سخن ناروا، مطالب لغو و لهو، اباطيل و هرزه گويى هايى است كه
براى انسان حاصلى جز زيان ندارد. در روايات ، مصداق روشن لغو و لهب ،
غنا و موسيقى ذكر شده است كه هريك مستقلا موضوعى براى ممنوعيت و حرمت
است .
حرمت غنا و موسيقى
غنا، عبارت است از به كار گرفتن سخنان و يا اشعار، با نوع خاصى
از آوازه خوانى ، كه مناسب مجالس لهو و لعب است ؛ و موسيقى عبارت است
از ايجاد اصوات و صداهايى به وسيله ابزار و آلات معينى كه استعمال
متعارف آن ، در همان مجالس لهو و لعب است .
همچنان كه در كلمات اهل بيت عليهم السلام مى بينيم همه هم و غم اين
مربيان و معلمان اخلاق ، تربيت انسان و هدايت او به مسير سعادت و
انحراف ذهن از لهوولعب است . انسان ، اشرف و اجل از اين است كه فكر،
ذهن ، دل ، گوش ، چشم و ساير اعضا و جوارح خود را به لهو و لعب و لغو
مشغول كند؛ بنابراين در سخنى از امير المومنين عليه السلام آمده است :
و
كلما اءلهى عن ذكر اللّه فهو المَيسَر(241).
((هر چيز كه دل ، فكر و انديشه را از ياد خدا
غافل كند لهو و لعب است )).
بنابراين انسانى كه خود را در چهارچوبه دين قرار مى دهد، آزاد نيست كه
هرگونه دلش مى خواهد عمل كند، يقينا اگر به فرامين و محدوديت هاى دينى
بى توجهى كند، آن نتيجه اى كه از تقيد و اعتماد به دين مى طلبد، برايش
حاصل نخواهد شد. در قرآن آمده است كه :
ان
السمع و البصر و الفؤ اد كلُّ اولئك كان عنه مسئولا(242).
((گوش و چشم و دل ، هم مسوولند)).
گوش ، چشم ، دل و قلب در روز قيامت بازخواست مى شوند و از هر يك سوال
مى شود كه چه مقدار به وظايف مقرر خود عمل كردند؟ و چه مقدار از وظايف
خود تعدى نمودند؟
به نص قرآن ، در قيامت از همه اعضا نسبت به آنچه انجام داده اند سوال
خواهد شد:
اليوم نَختِمُ على اَفواهِهِم و تُكَلِّمُنا اَيديهم و تَشهد
اءَرجُلُهم بما كانوا يكسبون
(243).
((امروز بر دهانشان مهر مى نهيم ؛ و دست هايشان
با مان سخن مى گويند و پاهايشان كارهايى را كه انجام مى دادند شهادت مى
دهند)).
خداوند بر زبانها مهر مى زند و گوش ، چشم ، پا و همه جوارح را به سخن
درآورده و آنها را مورد بازجويى قرار مى دهد كه اين نعمت خداداد را در
چه مسيرى به كار گرفتيد؟ آنها پاسخ خواهند داد. وقتى انسان از اين اعضا
سوال مى كند:
لِمَ
شَهِدتُم عَلَينَا قالوا اَنطقنَا اللّه الَّذى اَنطقَ كلَّ شى ء(244).
((چرا عليه من شهادت داديد؟ آنها جواب مى دهند:
همان خدايى كه هر موجودى را به نطق درآورده ما را گويا ساخته است
)).
وقتى انسان از ابزار، نعمت ها و وسايلى كه خدا در عالم آفرينش در
اختيار او قرار داده سوء استفاده كند، علاوه بر آثار سوء اخروى ، عوارض
سوء دنيوى نيز نصيب او خواهد شد.
مرحوم مجلسى در كتاب ارزنده ((بحارالانوار))
حديثى طولانى را در عوارض انواع گناهان ذكر كرده است كه در ذيل اين
عبارت دعاى كميل كه
اللّهم اغفرلى الذنوب التى تهتك العصم ، اللّهم اغفرلى الذنوب التى
تنزل النقم ، اللّهم اغفرلى الذنوب التى تغير النعم
(245) مى گويد: گناهانى است كه پرده عصمت را مى
درد، گناهانى است كه نقمت و بلا نازل مى كند، گناهانى است كه نعمت ها
را تغيير مى دهد و بعد از آن به تبيين و توضيح گناهانى پرداخته كه حريم
و حجاب ميان خالق و مخلوق را برمى دارد(246).
با عنايت به بيان امام سجاد عليه السلام ، شنيدن سخنان لهو، حرفهاى
ياوه ، هرزه گوييها و گوش داده غنا و موسيقى ، حجاب ميان خالق و مخلوق
را از بين مى برد و رعايت نكردن حق اين عضو كارآمد و ارزشمند، محروميت
از رشد دنيوى و سعادت اخروى را در پى خواهد داشت .
نكات ديگرى درباره استفاده صحيح از قوه سامعه و يا سوء استفاده از آن
وجود دارد كه ان شاءاللّه در بيان حق چشم به آن خواهيم پرداخت ؛ چون در
بسيارى از جهات با هم اشتراك دارند و نقطه اشتراك آنها اين است كه اين
دو عضو راه هاى ورودى دل ، انديشه و فكر انسانند.
5 - حق چشم
و
اءَمَّا حَقُّ بصرك فغضُّهُ عمَّا لا يحلُّ لك و تَركُ ابتذالهِ الا
لموضعِ عبرة تستقبل بها بصرا اءو تعتقد بها علما فانَّ البصرَ بابُ
الاعتبار.
((اما حق چشم تو آن است كه آن را از هر ناروا
بپوشانى و با استفاده از چشم ، عبرت آموزى و جز بدين منظور آن را به
كار نگيرى و از هرزه نگرى و بيهوده نگاه كردن پروا كنى ؛ زيرا با چشم
يا بايد بر دانش خود بيفزايى و يا بينش خود را افزون كنى ، چرا كه چشم
، وسيله عبرت آموزى است )).
همان طور كه در آغاز حق گوش گفته شد، چشم و گوش دو راه ورودى دل و
انديشه بشرند. بنابراين در معارف تربيتى بر صيانت و نگهدارى اين دو
تاكيد شده ، و كيفيت استفاده صحيح از آنها نيز تبيين شده است .
پوشيده داشتن چشم از نگاه
حرام
در اين جا امام سجاد عليه السلام ، اولين گام را در رعايت حقوق
چشم ، پوشيده داشتن از هر ناروا، زشتى و حرام و پيشگيرى از هرزه نگرى
ذكر فرموده است ؛ و اين تعبير امام عليه السلام كه
حق
بصرك فغضه عما لا يحل لك برگرفته از آيه شريفه سوره مباركه نور
است :
قل
للمومنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم انّ اللّه
خبير بما يصنعون # و قل للمومنات يغضضن من ابصارهنَّ و يحفظنَ فروجهنَّ
و لا يُبدينَ زينتهنَّ الا ما ظَهَرَ منها وَليَضربنَ بخُمُرِهنَّ على
جُيُوبهنَّ و لا يبدين زينتهن
(247).
((به مومنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به
نامحرمان ) فروگيرند، و عفاف خود را حفظ كنند؛ اين براى آنان پاكيزه تر
است ؛ خداوند از آنچه انجام مى دهند آگاه است ؛ و به زنان باايمان بگو
چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ
كنند و زينت خود را جز آن مقدار كه نمايان است آشكار ننمايند، و (اطراف
) روسرى هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده
شود) و زينت خود را آشكار نسازند)).
به هرحال ؛ از نظر معارف دين ؛ چشم و گوش ، در حكم يك دريچه اند و آنچه
را مى بينند يا مى شنوند در خود نگه نمى دارند؛ حاصل نگاه ، بسان مايعى
روان تا اعماق جان و دل نفوذ مى كند؛ حال اگر اين مايع ، زلال و پاكيزه
بود، جان و دل تشنه را، از علم ، ادب و انديشه سيراب و بهره مند مى كند
و اگر آلوده و مسموم باشد، دل و فكر را پژمرده و مريض كرده ، در نهايت
آن را مى ميرانند. بنابراين در معارف ما آمده است :
ايَّاكم والنَّظر فانَّها تزرَعُ فى قلب صاحبه الشهوةَ و كفى بها
لصاحبها فتنة
(248).
((از نگاه كردن ناروا پرهيز كنيد؛ چون اين نگاه
در قلب و دل انسان شهوت پرست ، هوى و هوس مى روياند و او را در معرض
خطرات قرار مى دهد)).
در اين حكم ، بين پير و جوان ، عالم و جاهل ، زاهد و فاسق فرقى نيست ؛
همه در اطلاق اين حكم و خطاب مساويند. هركس كه چشم را به هرزگى عادت
دهد و نپوشاند، ثمره اين كشت و زرع در قلب او نمايان مى شود.
حكايت برصيصاى عابد
مرحوم طبرسى صاحب تفسير مجمع البيان در تفسير اين آيه مباركه از
سوره حشر كه مى فرمايد:
كَمَثَلِ الشَّيطان اذ قالَ لِلانسان اكفر فلمَّا كفر قال انِّى برى ء
منك انِّى اَخافُ اللّه رب العالمين
(249).
((كار آنها همچون شيطان است كه به انسان گفت :
كافر شو (تا مشكلات تو را حل كنم ) اما هنگامى كه كافر شد گفت : من از
تو بيزارم ، من از خداوندى كه پروردگار عالميان است بيم دارم
)).
از ابن عباس داستانى شيرين و شنيدنى نقل مى كند و مى نويسد:
كان
فى بنى اسرائيل عابد اسمه برصيصا عبداللّه زمانا من الدهر حتى كان يؤ
تى بالمجانين يُداويهم و يعودهم فيَبرَءون على يده و انَّه اءَتى
بامراءة فى شرف قد جُنَّت ... فاءُمر به فصُلِب فلمّا رُفع على خشبتِهِ
تَمَثَّل له الشيطان فقال : اءنا الَّذى اَلقَيتُك فى هذا فهل انت
مطيعى فيما اءقول لك فَاُخَلِّصُك ممَّا انت فيه ؟ قال : نعم ، قال
اسجد لى سجدة واحدة ، فقال : كيف اسجد لك و انا على هذه الحالة ؟ فقال
اكتفى منك بالايماء فاءوماءَ له بالسّجود فكفر باللّه و قُتِل الرجل
(250).
در ميان قوم بنى اسرائيل عابدى به نام برصيصا بود. ديوانگان و مريضان
را نزد او مى آوردند و او در سايه عبادت زياد و نفس گرمى كه داشت ،
آنها را درمان مى كرد. تا اين كه روزى ، زنى از اشراف زادگان محترم را
كه ديوانه شده بود براى درمان نزد وى بردند داستان طولانى است و مرحوم
طبرسى آن را به تفصيل نقل كرده است عابد با يك نگاه همه ايمان و
اندوخته هاى عبادى خويش را به باد داد؛ و در نتيجه براى فرار از رسوايى
، زن ديوانه را كشت و پنهانى دفن كرد. برادرانى كه خواهر را براى درمان
نزد عابد برده بودند از ماجرا خبردار شدند. به سلطان و حاكم وقت اطلاع
دادند. سلطان ، عابد را احضار كرد و او نيز به گناه خود اعتراف كرد.
بنابه دستور حكومتى عابد را بر چوبه دار آويختند. چوبه هاى دار آن زمان
اينگونه نبود كه زود انسان را خفه كرده و به حيات او خاتمه دهد؛ انسان
را براى مدتى به چوبه اى آويزان مى كردند تا در اثر سرما، گرما، گرسنگى
و تشنگى از دنيا مى رفت .
در آن حال شيطان به نزد او آمد و گفت : من بودم كه اين مصيبت را براى
تو به وجود آوردم . حالا اگر صادقانه بگويى كه از من اطاعت مى كنى ، تو
را از اين مهلكه نجات مى دهم . عابد گفت : من تسليمم . شيطان گفت : مرا
سجده كن . عابد گفت : من در حالى كه بالاى چوبه دار هستم ، چگونه سجده
كنم ؟ شيطان گفت : من به اشاره چشم تو قانعم . او در بالاى چوبه دار،
با ايما و اشاره چشم بر شيطان سجده كرد و بعد از عمرى عبادت به درگاه
خداى متعال ، كافر شد و آنگاه شيطان هم از او تبرّى جست و سپس كشته شد.
يك نگاه از دريچه چشم عبور كرد و حاصل آن ، دل را متحول كرد؛ گناه زنا
و قتل واقع شد و در نهايت با كفر، الحاد و سجده بر شيطان پايان پذيرفت
.
بر اساس همين خطرات است كه تعبيرات عجيبى در تحذير و تخويف و هشدار
انسان ها، نسبت به كيفيت استفاده از چشم آمده است :
النظرةُ سهم من سهام ابليس
(251).
((نگاه به سان تيرى از تيرهاى شيطان است
)).
واقعا اينگونه است ؛ چون شيطان به عزت و جلال خدا قسم خورده است كه همه
بندگان خدا را گمراه كند و ابزارى كه او براى گمراهى انسان به كار مى
گيرد، همان وسايل و ابزارى است كه خداوند متعال براى تحصيل كمال در
اختيار بشر قرار داده است ؛ در حقيقت آلات و ابزار كمال و انحراف ،
ابزار مشتركى است ؛ در صورت استفاده صحيح مى تواند انسان را در صعود و
ترقى و وصول به مراتب عالى انسانى يارى كند، و برعكس مى تواند انسان را
از عالى ترين كمالاتى كه تحصيل كرده به نازل ترين مرتبه ؛ يعنى كفر و
شرك و عبوديت شيطان ساقط نمايد.
پس وظايف اين ابزار در مكتب اخلاقى دين به صورت بايدها و نبايدهاى
اخلاقى و ارشادى و هدايتى آمده ، و به تعبيرى در قالب احكام فقهى به
شكل واجب ، حرام ، مستحب ، مكروه و مباح ذكر شده است . بنابراين مى
توان گفت كه چشم يكى از ابزار بسيار گران سنگ و توانمند براى سير به
سوى كمال است و به تعبير اميرالمومنين عليه السلام :
ليس
فى الحواس الظاهرة شى ء اءشرف من العين فلا تعطوها سؤ لها فتشغلكم عن
ذكر اللّه
(252).
((در حواس ظاهرى بشر، چيزى اشرف و ارجمندتر از
چشم نيست ؛ هرچه كه او ميل دارد به او ندهيد كه نتيجه آن فراموشى ياد
خداست )).
چشم و مسؤ وليتهاى آن
چشم وظايفى دارد كه اگر به آنها عمل شود حق او ادا مى شود كه
اهم آن وظايف ، بستن آن به روى صحنه هاى منحرف كننده دل ، انديشه و فكر
است .
وظيفه اول : پرهيز از نگاه حرام
در قرآن صريحا آمده است كه :
قل
للمؤ منين يَغُضُّوا مِن اءَبصارهم
(253).
((به مردان مومن بگو تا چشم از نگاه ناروا
بپوشند)).
و قل
للمؤ منات يَغضُضنَ مِن اَبصارِهنّ(254).
((به زنان مومن بگو تا چشم از نگاه ناروا بپوشند)).
جالب اين است كه اين آيات كريمه ، از يك طرف حكم تربيتى و اخلاقى دين
است و از طرف ديگر، حكم فقهى مساله پوشش و حجاب در اجتماع .
برخلاف آنچه گفته شده يا نقل مى شود، اعراب نسبت به پوشش در كمال آزادى
و بى پروايى بودند و اصلا چيزى به عنوان سنت پوشش و حجاب در ميان ايشان
متعارف نبود؛ برخلاف ايران باستان ، هند، روم ، قوم يهود و همه ملل و
اقوامى كه از نوعى مدنيت و فرهنگ ريشه دار نسبتا صحيحى برخوردار بودند
و بر اساس آن به حجاب و تقيدات شبيه آن پايبند بودند، تاريخ به صورت
قطعى و صحيح شهادت مى دهد كه زن هاى عرب ، با بهترين زينت و بدون پوشش
، از خانه بيرون آمده ، در مجامع عمومى ظاهر مى شدند. و همچنين تاريخ
گواهى مى دهد كه هرچه فاصله اجتماعات آن زمان از فرهنگ دورتر بود، تقيد
به پوشش ضعيف تر بود تا جايى كه در احكام فقهى ما اين تاثير روشن را مى
بينيم .
حجاب و پوشش اسلامى
مرحوم كلينى ، روايتى را از عباد بن صهيب به اين مضمون نقل مى كند كه :
سمعت
اباعبداللّه عليه السلام يقول : لا باءسَ بالنَّظر الى رُءوس اهل
التهامة ، و الاعراب و اهل السّواد و العلوج ، لانَّهم اذا نُهوا لا
ينتهون
(255).
((از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمودند:
نگاه كردن به زن هاى باديه نشين ، بيابانى ، و اهل سواد و علوج زنانى
كه از قسمت هاى مختلف آفريقا به عنوان برده و اسير به منطقه حجاز آورده
مى شدند جايز است ؛ زيرا اگر آنها از بدحجابى نهى شوند، نمى پذيرند)).
روايت عجيبى است ، صرف نظر از جنبه هاى فقهى و فتوايى ، گوياى يك حقيقت
بسيار روشن تاريخى است كه اهل سواد و علوج ؛ يعنى همان برده ها و
اسيرانى كه از قسمت هاى مختلف آفريقا، به حجاز آورده مى شدند، هيچ حجاب
و استتارى نداشتند. بنابراين به علت عدم تقيد به حجاب و دارا نبودن
استعداد پذيرش اين فرمان ، شامل قاعده
واذا
نهين لا ينتهين شدند؛ يعنى از كسانى بودند كه از بيرون آمدن
بدون حجاب نهى شدند ولى نپذيرفتند، بنابراين نگاه كردن به آنها جايز شد
مانند نگاه كردن به ديوانگان .
همچنين مى بينيم امام عليه السلام اهل تهامه ، باديه نشين ها، اعراب و
اهل سواد و علوج را استثنا كرده است . شايد علتش اين بوده كه اين افراد
از فرهنگ ، مدنيت ، آداب و ادب شهرنشينى دور و تقيدشان به حجاب و پوشش
كمتر بوده است . صرف نظر از استفاده هاى فقهى كه فقها از اين روايات و
امثال آن فرموده اند، به يك حقيقت تاريخى برمى خوريم و آن اين كه به
شهادت صحيح تاريخ و برخلاف آنچه كه گفته مى شود، سنت حجاب برخاسته از
سنت جاهليت است كه حرف غلط و ناتمامى است ، يك ابتكار و دستورالعمل
تاءسيسى از شرع مقدس اسلام است و سرّ آن هم روشن است ؛ به همان ملاكى
كه انسان در اساس آفرينش با ساير موجودات و حيوانات متفاوت است ، براى
دوام و بقاى زندگى و رسيدن به كمال و سعادت و صعود به اوج انسانيت نيز
نيازمند وضع قانون و مقررات فراوانى است و طبيعتا از جمله اين قوانين
مساله ضرورت پوشش در شكل هاى متفاوت براى زن و مرد است ؛ يعنى از نظر
قانون حجاب ، نه مرد حق دارد آن گونه كه جنس نر حيوانات در جنگل ها
زيست مى كنند، در جوامع انسانى ظاهر شود و نه زن مجاز است مانند جنس
ماده ساير حيوانات در جوامع انسانى ظهور پيدا كند. در كهن ترين تواريخ
اثرى از قانون مدون ، براى همزيستى حيوانات نمى يابيم ؛ اما در ميان
انسان ها هر چه كند و كاو تاريخى ، عميق تر و دقيق تر مى شود، به آثار
جالب تر و جديدتر از مدنيت مى رسيم .
براساس همين نكته است كه مى گوييم : انسانها، هميشه در چهارچوب قوانينى
محصور بوده اند؛ هرچند اين قوانين ناقص و غلط بوده ؛ چون ساخته خود
انسان بوده است . ولى اساسا حيات انسانى با آزادى مطلق هيچ گاه قابل
دوام و بقا نبوده است ، بنابراين در همه اديان الهى علاوه بر قانونمند
بودن همه امور زندگى ، درباره ضرورت پوشش زن و مرد ردّ پايى مى يابيم ؛
و شايد يكى از عوامل آن ، شخصيّت دادن به زن و بيرون كشيدن او از
مقهوريت صاحبان قدرت است . كسانى كه مثل حيوانات جنگل با تكيه بر قدرت
خود، ديگران را براى رفاه و آسايش و تامين اميال منافع خود به خدمت مى
گيرند. در جوامع انسانى هم ، چون مردها هميشه چنين تخيل و احساسى داشته
و براى زن ارزشى قائل نبوده اند، دستور حجاب آمد تا مانع اين تفكر غلط
باشد.
در همين غرب مدعى تمدن ، در روزگارى نه چندان دور، زن را از اتباع كشور
خود نمى دانستند؛ همان گونه كه در هيچ مملكتى هنوز هم متعارف نيست كه
حيوانات را از اتباع آن حساب كنند. در بين اعراب اصلا زن حق حيات نداشت
. و اين يك عرف بود كه به هنگام زايمان ، زن ها بايد به صحرا مى رفتند؛
اگر مولود آنها پسر بود باعث افتخار مى شد و اگر دختر بود همان جا دفن
مى كردند و به خانه برمى گشتند(256).
بنابراين اديان الهى به خصوص اسلام ، با وضع قانون ضرورت پوشش و تعالى
و تشخص بخشيدن به شخصيّت زن ، او را از طعمه شدن براى قدرتمندان و
صاحبان قدرت نجات داد.
حجاب موجب تحكيم خانواده ها
در نگاه دين ، خانواده از منزلت و جايگاه ويژه اى برخوردار است كه سكون
و ثبات فردى و اجتماعى و رشد زن و مرد را در گرو خانواده اى صميمى ،
گرم و فعال مى بيند و با هر عاملى كه استوارى و استحكام اين پيوند را
متزلزل كند، مبارزه مى كند.
واضح است كه پوشش و حجاب يكى از عوامل قطعى و مسلم در استوارى و
استحكام خانواده هاست ، البته مدعى نيستيم كه اين مساله ، تنها عامل
ثبات خانواده است ، ولى يقينا يكى از عوامل تعيين كننده در حفظ، صيانت
و نگهدارى پيوند خانواده است و تحقيقا نبود حجاب ، آزادى اختلاط و پروا
نكردن از محرم و نامحرم يكى از عمده ترين عوامل متلاشى شدن و گسستگى
خانواده هاست و اين همان چيزى است كه مكتب تربيتى اسلام در هر شكل و
صورتى با آن مبارزه كرده است ؛ حتى از طلاق كه پيوند خانواده را مى
گشايد و در بعضى موارد هم جدا يك مساله ضرورى است تعبير به
اءبغض الحلال
(257) شده است ، در اشعار مثنوى هم آمده :
تا توانى ، پا منه اندر فراق |
|
ابغض الاشياء عندى الطلاق
(258) |
در فقه براى وقوع حتمى طلاق ، شرايط بسيار سخت و دشوارى مى بينيم كه
فرموده اند: در قدم اول براى تحقق مساله طلاق بايد نسبت به حقوق مالى
زوجين بر يكديگرى تفاهم كامل شود؛ نكته دوم اين كه زمان اجراى صيغه
طلاق به تعبير فقهى ، بايد در طهر غير مواقعه باشد؛ يعنى بايد در زمان
پاكى زن كه هيچ نوع عمل زناشويى صورت نگرفته واقع شود؛ نكته سوم اين كه
به هنگام اجراى صيغه طلاق حتما بايد دو شاهد عادل حضور داشته و صيغه
طلاق را بشنوند؛ نكته چهارم اينكه حتى بعد از اجراى صيغه طلاق ، زن
بايد سه طهر، عده نگه دارد و اين كه بعضى عده را فقط براى پاكيزگى نسل
و عدم اختلاط مياه دانسته اند، به نص قرآن مطلب غير صحيحى است ؛ چون
قرآن در سياق آيات عده مى فرمايد:
لعلّ
اللّه يُحدث بعد ذلك امرا(259).
((شايد خداوند بعد از اين ، وضع تازه (وسيله
اصلاحى ) فراهم كند
)).
قرار دادن عده براى اين است كه شايد در فاصله بين اجراى صيغه طلاق و
چند ماهى كه زن بايد عده نگه دارد، بين آن دو دوباره صلح و صلاح برقرار
شود.
بنابراين ، نكته اساسى اين است كه مقررات اساسى و اصلى شرع مقدس از
طريق وحى گرفته مى شود و خداوند متعال در باب الزام به حجاب و رعايت
پوشش ، نكات متعددى را در نظر گرفته كه يكى از آنها توجه به مساله
خانواده و استحكام اين پيوند و علقه خانوادگى است .
حجاب موجب پاكيزگى محيط اجتماع
علاوه بر اين موارد، به نص آيات كريمه قرآن ، يكى از آثار بسيار
ارزشمند رعايت پوشش و حجاب ، پاكيزگى محيط اجتماعى و دل هاست .
قل
للمومنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم
(260).
((به مومنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به
نامحرمان ) فرو گيرند، و عفاف خود را حفظ كنند؛ اين براى آنان پاكيزه
تر است
)).
حجاب و پوشش ، پاكيزگى و تنزيه اجتماعى و عمومى را براى مومنان به
ارمغان مى آورد و رعايت كردن اين قانون ، آلودگى ، اضطراب و فساد روحى
را از بين مى برد.
بنابراين اگر به آيات تشريع حجاب و ادله و براهينى كه قرآن ذكر مى كند
دقت كنيم ، مى بينيم كه به طهارت و پاكيزگى اجتماعى عنايت خاصى دارند.
خداوند متعال مى فرمايد:
يا
ايها النَّبى قُل لازوَاجِكَ و بَنَاتِكَ و نِسآء المؤ منينَ يُدنِينَ
عَلَيهنَّ مِن جَلابِيبِهِنَّ ذلك اَدنى اَن يُعرفنَ لا يُؤ ذينَ و كان
اللّه غفورا رحيما(261).
((اى پيامبر! به زنان و دخترانت و زنان مومنان
بگو: جلباب ها
((روسرى هاى بلند
))
خود را بر خويش فروافكنند، اين كار براى آن كه شناخته شوند و مورد آزار
قرار نگيرند بهتر است ؛ خداوند همواره آمرزنده و رحيم است
)).
نكته مهم در آيه 59 سوره احزاب اين است كه در حقيقت ، رعايت حجاب ،
نشانه شرافت خانواده و بى حجابى دليل پستى خانواده است ، همان طور كه
اشاره شد، سنت بوده كه كنيزها و باديه نشين ها و آنهايى كه در اجتماع
از منزلت پايين اجتماعى برخوردار بودند، بدون پوشش و حجاب از خانه
بيرون مى آمدند.
حجاب موجب پاكيزگى دل ها
در آيه ديگر سوره احزاب آمده است كه خداوند مى فرمايد:
و
اذا سَاءَلُتموهُنَّ مَتَاعا فَسئَلوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَاب ذلكم
اءَطهر لقلوبكم و قلوبهنَّ(262).
((اگر خواستيد با زنها سخن بگوييد، يا متاعى از
آنها بگيريد و يا درخواستى داريد، از پس پرده و پوششى باشد؛ زيرا اين
عمل ، سلامت و پاكى دل شما و ايشان و در نتيجه سلامت جامعه را تضمين مى
كند
)).
گاهى شارع و قانون گذار در بيان احكام و مقررات شرعى علت وضع حاكم و
قانون را بيان كرده است ، كه از آن تعبير به
((احكام
منصوص العلّة
)) مى شود؛ گاهى نيز در بيان علت و
انگيزه وضع قانون سكوت كرده است . در اين موارد، ما حق نداريم دليل
تراشى كنيم . موضوع حجاب و ممنوعيت نظر به نامحرم ، از احكام و قوانين
((منصوص العلّة
)) است و
علت آن هم اين است كه انسان ها و جوامع انسانى از هر نوع آلودگى و
هرزگى جنسى كه افراد و در نتيجه جامعه را به گناه و ناپاكى سوق مى دهد،
محافظت كند و قانون گذار در اين وادى تا آنجا پيش رفته و به اين مهم
توجه فرموده كه به زن ها مى گويد:
قل
للمومنات يغضُضنَ مِن اءَبصارهن و يَحفظن فُروجهن و لا يَبدين
زينَتهنَّ الا ما ظَهَرَ منها(263).
((به زنان باايمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه
هوس آلود) فروگيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را جز آن
مقدار كه نمايان است آشكار ننمايند
)).
و بعد از اين اصرار و پافشارى بر حفظ عفت و پوشش در ادامه آيه مى
فرمايند:
خانم ها حق ندارند به گونه اى پاى بر زمين بگذارند و حركت كنند كه صداى
زينت هاى پنهانى آنان به گوش نامحرم برسد؛ چرا كه در ميان اعراب سنت
بود كه زن ها خلال به پا مى كردند.
از آيه كريمه و اين حكم استفاده مى كنيم : هر حركتى كه مستلزم ابراز و
اظهار زينت پنهانى زن شود ممنوع است و يا در آيه ديگر مى فرمايد:
فلا
تَخضَعنَ بالقول فيَطمَعَ الَّذى فى قلبهِ مَرَض
(264).
((زن حق ندارد طورى سخن بگويد كه دل هاى مريض را
به طمع بيندازد
)).
بنابراين ، علت تشريع قانون حجاب و ضرورت حفظ پوشش براى خانم ها، اين
نكته است كه هر حركتى موجب آلودگى و انحراف انسان ها و تمايل به طغيان
غرائز شهوانى شود، ممنوع است . از ديدگاه معارف دين و با توجه به
تعليلى كه در لسان ادله و در متن قانون آمده ، ابراز و اظهار هر نوع
حركتى كه مرد و زن را به آلودگى و گناه سوق دهد؛ مثل سخن گفتن ، راه
رفتن و لباس پوشيدن تحريك آميز، ممنوع و حرام است و در حقيقت جعل اين
قاعده ، عين خير و صلاح براى جامعه بشر و آحاد افراد بشر، بويژه زن ها
است .
بهترين زنان امت
در روايتى از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده كه روزى رسول اكرم
صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم هنگام سخن گفتن در مسجد
فرمودند:
اءى
شى ء خير للمراءةِ؟ فلم يُحبِبهُ اءَحد منَّا فذكَرتَ ذلك لفاطمة
عليهاالسلام فقالت : ما من شى ء للمراءَة من اءَن لا ترى رجلا و لا
يَراها، فذكرتُ ذلك لرسول اللّه صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم
فقال : صَدَقَت انَّها بضعة منِّى
(265).
((چه چيزى براى زن ها بهترين است ؟ هر كس سخنى
گفت ؛ تا اين كه خبر به فاطمه زهرا سلام اللّه عليها رسيد. ايشان
فرمودند: بهترين چيز براى زن آن است كه نه او مردى را ببيند و نه مردى
او را. در خبر وارد شده كه وقتى اين پاسخ را به سمع رسول اللّه صَلَّى
اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم رساندند حضرت فرمودند: راست گفت ،
همانا او پاره تن من است
)).
رعايت حجاب و حفظ پوشش ، به ويژه براى خانم ها از ضروريات دين است و
هرگونه مناقشه در اين اصل به صورتى كه پوشش كامل را انكار نمايد، قابل
قبول نيست . رعايت عفت چشم ، در كلام امام عليه السلام ناظر به همين
معناست .
بنابراين ، در ادله همان گونه كه بيان شد نگاه كردن به هر منظره و صحنه
اى كه مهيج و محرك قوه شهوت انسان باشد مصداق همان فرمايش امام عليه
السلام است كه
فغَضُّه عما لا يحل لك در حقيقت اين فرمايش امام عليه السلام
در اولين قدم براى اداى حق چشم است .
وظيفه دوم : عبرت آموزى
در گام دوم ، نگريستن به مناظر عالم به نظر اعتبار، پندآموزى و يادگيرى
است ؛ كه اگر صحنه مطلوب و موزونى ببيند، بهترين آموزگار براى تدوين
راه و رسم زندگى او باشد و اگر مناظر نامطلوب و غير موزون ببيند، آن را
بهترين وسيله تنبه و پرهيز و پروا از تكرار در زندگى خود بداند.
همان گونه كه قبلا هم در حقوق گوش ، اين نكته را مكرر يادآور شديم ،
اين دو عضو بسيار مهم (گوش و چشم ) در حكم دريچه و معبرند و دستاورد
خود را در خود نگه نداشته ، بالطبع در انديشه و فكر انسان كارگر مى شود
تا جايى كه به نيروى انديشه نسبت چشم داده مى شود و دليلش شدت كارآيى
اين وسيله ، در وصول به هدف و مقصود است . در روايتى از اميرالمومنين
عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
ما
اءَكثر العبر و اءقلَّ الاعتبار(266).
((مناظر و صحنه هاى آموزنده و پندآموز فراوان ،
اما چشم بصيرت كه پند بگيرد و تنبه و توجه پيدا كند، بسيار نادر و كم
است
)).
بنابراين ، حق ديگرى كه به عنوان گام دوم از آن ياد شد، عبرت آموزى به
وسيله اين نيروى ارزشمند الهى است .
وظيفه سوم : دانش اندوزى
بدون ترديد در دانش اندوزى و فراگيرى علم ، اهم ابزار و وسايل ظاهرى ،
چشم انسان است و در اين باره امام عليه السلام بر اداى حق اين عضو در
به كارگيرى آن در مسير دانش اندوزى ، كه يكى از مهم ترين طرق كمال بشرى
است ، تاكيد مى فرمايند؛ زيرا نفس علم و دانش ، در مكتب اسلام از
جايگاه ويژه و منزلت والايى برخوردار است و يكى از معيارهاى سنجش ارزش
افراد بشر، ميزان دانش و آگاهى انسان هاست . در تعبيرى از
اميرالمومنين على عليه السلام آمده است :
قيمة
كلِّ امرى ء ما يُحسِنُه
(267).
((ارزش و اعتبار هر انسانى به مقدار دانشى است
كه خوب فراگرفته است
)).
در تعبير ديگرى از امام صادق عليه السلام وارد شده است :
اكثر
الناس قيمة اءَكثرهم علما و اءَقلّ الناس قيمة اءَقلّهم علما(268).
((ارزشمندترين افراد كسانى اند كه بيش از ديگران
علم آموخته باشند و كم ارزشترين افراد كسانى اند كه از علم و دانش بهره
اى كمتر داشته باشند
)).
نتيجه اين كه : وسيله اى كه مى تواند اعتبار و ارزش انسان را بالا برده
، و او را به كمال برساند، از شرافت ويژه اى برخوردار خواهد بود و طبعا
انسان عاقل كسى است كه وسيله كمال و صعود خود را به پليدى ها نيالايد
تا اسباب سقوط و انحطاط شخصيّت انسانى او فراهم نشود.
نهايتا در كلام امام سجاد عليه السلام پاسداشت حق چشم در سه مطلب بيان
شد:
1 - چشم را به روى هر چه ناروا و ممنوع است بايد ببندد؛ كه ثمره آن
آرامش در دنيا و ايمنى از حيله هاى شيطان است . حضرت اميرالمومنين عليه
السلام فرمودند:
مَن
غضَّ طرفَهُ اَراحَ قلبُه
(269).
((هر كه چشمش را ببندد، دل خود را در آسايش و
آرامش قرار داده است
)).
و در سخن ديگر مى فرمايند:
العيون مصائد الشيطان
(270).
((چشمها دام هاى شيطانند
)).
پس اين توجه امام سجاد عليه السلام در رعايت حق چشم ، هم براى انسان
ايمنى از خطرات و لغزش ها را فراهم مى كند و هم سبب آرامش انسان مى
شود، علاوه اين كه بنابر صريح فرمايش پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و
آلِهِ و سَلَّم مصونيت از آتش غضب الهى را نيز در پى دارد.
حُرِّمت النَّار على عين غضَّت عن محارم اللّه
(271).
((خداوند آتش را بر چشمى كه به محرمات الهى نظر
نمى كند حرام كرده است
)).
2 - از چشم و ديده براى عبرت آموزى بهره جويد.
بديهى است كه هيچ انسانى دو بار به دنيا نمى آيد و بايد همه قله هاى
كمال را در همين دوران ناچيز عمر بشرى فتح كند و علاوه بر عقل ، تدبير،
دانش و علم استفاده از تجربيات ديگران يكى از راه هاى دسترسى به
مراحل كمال است . انسان زيرك و توانا كسى است كه توانسته با دقت نظر در
آنچه مشهود و پيش چشم اوست ، راه دشوار زندگى را آسان نمايد؛ آن كس كه
با داشتن اين همه امكانات باز هم خود را دچار آزمون و خطا مى كند، از
اداى حق سرمايه ها و توانمندى خود عاجز است . حضرت اميرالمومنين عليه
السلام مى فرمايند:
انَّما البصير مَن سَمِعَ ففكَّر و نظر فاءبصَرَ و انتَفَعَ بالعِبَرِ(272).
((بصير و دانا كسى است كه مى شنود و انديشه مى
كند؛ نگاه مى كند و آگاهى مى يابد؛ و از عبرت ها سود و فايده مى برد
)).
3 - از چشم براى فراگيرى علم و دانش استفاده نمايد.
ناگفته پيداست كه انسان با مطالعه كتاب هاى دانشمندان مى تواند به آرا
و نظريات آنها آگاهى پيدا كند و از تجربيات و يافته هاى آنها بهره مند
گردد و به قله هاى مرتفع علوم و فنون ، دست يابد.
6 - حق پا
و
اءَمَّا حَقُّ رجلَك فاءَن لا تَمشىَ بهَا الى ما لا يحلُّ لك و لا
تجعَلَهَا مَطِيَّتِكَ فى الطريق المُستَخِفَّة باءهلها فيها فانَّها
حامِلَتُك و سالكة بك مسلكَ الدِّين و السَّبَقِ لك و لا قوةَ الا
باللّه فبِهِما تَقِفُ على الصِّراط فانظر اءن لا تزلُّ بك فتردِى فى
النَّارِ .
((حق پاهايت آن است كه با آنها به سوى آنچه كه
بر تو روا نيست نروى ؛ و آنها را مركب گردش و حركت در راهى كه موجب
استخفاف و سبكى رهرو است قرار ندهى ؛ چرا كه بايد به وسيله آنها در
مسير دين گام بردارى و پيشى بگيرى و بر اين دو پا؛ بر صراط بايستى ، پس
مراقب باش كه تو را نلغزاند و در آتش نيفكند
)).
بعد از بحث پيرامون حقوق بعضى از اعضاى بدن انسان ، شايد اين مطلب روشن
شده باشد كه خداوند متعال در معارف دين براى همه آنها، وظايف و تكاليفى
قرار داده است كه رعايت هر يك به منزله حق و تكليف ، براى انسان لازم
است و به نص قرآن ، در قيامت علاوه بر محاكمه كلى ، تك تك اعضاى بدن
انسان ، مورد بازخواست و محاكمه قرار مى گيرند:
اليوم نَختِمُ على اءَفواهِهِم و تُكَلِّمُنَا اءَيديهم و تشهد
اءَرجلهم بما كانوا يَكسبون
(273).
((امروز ما بر دهان انسان ها مهر مى زنيم ؛ و
دست هايشان با ما سخن مى گويند و پاهايشان كارهايى را كه انجام مى
دادند شهادت مى دهند
)).
بنابراين ، روا نيست كه هيچ يك از اين اعضا و جوارح در طريق گناه مورد
استفاده قرار گيرد و به همين دليل در تعبير امام سجاد عليه السلام آمده
است :
و
اءَمَّا حَقُّ رجلك فاءن لا تمشى بها الى ما لا يحل لك .
گاهى رفتن به مكان هاى ممنوع ، تجاوز به حقوق ديگران و گاه موجب تضييع
حق نفسانى و شخصى خود انسان است ؛ و اين هر دو مصداق
ما
لا يحل لك است . اما قرآن در سوره مباركه نور به مصداق اول
تصريح مى فرمايد كه :
يا
ايها الَّذين آمنوا لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستاءنسوا و
تسلِّموا على اءهلها ذلكم خير لكم لعلَّكم تذكرون # فان لم تجدوا فيها
اءَحدا فلا تدخلوها حتى يؤ ذن لكم و ان قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو
اءَزكى لكم و اللّه بما تعملون عليم
(274).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به ملك و خانه
هاى غير خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام كنيد، اين
براى شما بهتر است ؛ شايد متذكر شويد. و اگر كسى از داخل خانه به شما
اجازه ورود نداد يا كسى براى پاسخ گويى نبود، حق ورود به ملك ديگران
را نداريد و اگر از داخل خانه پاسخ آمد كه برگرديد، باز حق ورود
نداريد؛ اين براى شما پاكيزه تر است ؛ و خداوند به آنچه انجام مى دهيد
آگاه است
)).
اين دو آيه شريفه ، دلالت صريح و روشن دارد بر ممنوعيت ورود به ملك
غير، بدون اجازه صاحب آن ؛ حتى اگر غير، نزديك ترين فرد به انسان باشد.
در روايتى نقل شده است كه :
رُوىَ اءَنَّ رجلا قال للنَّبىِّ صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و
سَلَّم اءستاءذن على اءُمّى ؟ فقال : نعم ، قال : انَّها ليس لها خادم
غيرى اءفاءستاءذن عليها كلما دخلت ؟ قال : اءتحب اءن تراها عريانه ؟
قال الرجل : لا، قال : فاستاءذن عليها(275).
((روايت شده فردى بعد از نزول اين آيه به پيامبر
صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم عرض كرد: يا رسول اللّه ! آيا
من براى ورود به خانه مادرم بايد از او اجازه بگيرم ؟ فرمودند: بله ،
بايد از مادر هم اجازه بگيرى . عرض كرد كه مادرم پيرزنى است كه جز من
خدمتكارى ندارد من بايد خدمت او را انجام بدهم و به او كمك كنم آيا هر
بار كه مى خواهم داخل خانه شوم بايد از او اجازه بگيرم ؟ فرمودند: آيا
دوست دارى مادرت را بدون لباس و عريان ببينى ؟ عرض كرد: نه ، يا رسول
اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم ! حضرت فرمود: پس بايد حتى براى ورود
به خانه مادر، اجازه بگيرى
)).
بر اساس اين آيه شريفه ، براى ورود به ملك و خانه ديگران بايد رضايت و
اجازه صاحب آن حاصل شود. گاه اين عمل ، مصداق عنوان غصب است كه حرام
شرعى و عقلى است ؛ زيرا مصداق ظلم به ديگرى است . بنابراين تعبير امام
عليه السلام كه فرمودند:
اءَن
لا تمشى بها الى ما لا يحل گاهى از باب تجاوز به حقوق ديگران
است و گاه نيز تعدى و تجاوز به حقوق خود انسان است ؛ كه بيان امام عليه
السلام به مصداق دوم معطوف است ؛ يعنى در ورود به محل و مكانى كه به
حسب ظاهر ممنوع نيست ، ولى قدم نهادن به آن موجب سبك و كوچك شدن انسان
است بايد پرهيز كرد؛ چرا كه براساس معارف دين ، انسان مجاز نيست خود را
كوچك و سبك كند و بايد هميشه حرمت انسانى خود را حفظ كند. در تعبيرى از
امام عسكرى عليه السلام آمده است كه فرمودند:
انّ
اللّه تبارك و تعالى فوَّضَ الى المؤ من كلّ شى ء الا اذلال نفسه
(276).
((خداوند همه اختيارات را به انسان تفويض كرده
است ، مگر چيزى كه موجب ذلت و حقارت او بشود
)).