38- حق كسانى كه مورد ادعا و شكايتند
حق كسانى كه عليه آنان شكايت و ادعا دارى اين است كه حق خويش و ادعاى
خود را عليه او بنرمى طرح كنى زيرا ادعا هماره براى شخص مقابل ناراحت
كننده است ( و نرمش در گفتار قدرى از اين ناراحتى خواهد كاست )
با ملايمت و آرامى و بيان روشن و لطيف استدلال كن به جاى دليل و برهان
به جار و جنجال روى نياور زيرا قيل و قال حرف حسابت را هم پايمال مى
كند و مشكلاتى جبران ناپذير به وجود مى آورد و
لا قوه الا بالله
39- حق مشورت كنند گان و راءى خواهان
حق كسى كه با تو مشورت مى كند و نظر تو را درباره مساءله اى جويا مى
شود اين است كه كه اگر نظر درست و بايسته اى دارى در نصيحت و راهنمايى
او بكوشى و راهى را به او بنمايى كه اگر خودت جاى او بودى همان راه را
برمى گزيدى .
در كار نصحيت ، بايد شيوه اى رفتار كنى كه وحشت را از او بزدايى و او
را در اقدام به عمل يارى دهى !
و چنانچه در مساءله مورد پرستش ، نظر قاطع و ديد روشنى ندارى و كسى را
مى شناسى كه صاحب نظر و مورد اعتماد است ، مشورت خواه را به آن شخص
راهنمايى كنى تا از او نظر خواهى كند. تو با روش مى توانى به او خدمتى
شايان داشته باشى . ولا قوة الا بالله .
(484)
40- حق مشاوران و رايزنان
حق كسى كه مورد مشورت تو قرار مى گيرد اين است كه وقتى نظر خويش را
ابراز كرد و موافق ميل تو نظر نداد، او را متهم نكنى ! نظرها مختلف است
و تو در انتخاب و پذيرش نظر او مجبور نيستى . بنابراين اگر او شايسته
مشورت دانسته اى ، متهمش نكن ! بلكه در برابر اظهار نظر وى ، از او
تشكر و قدردانى كن .
و در صورتى كه نظر او با نظر موافق تلافى لطف او باشى .
ولا قوة الا بالله
(485)
41- حق نصيحت طلبان
كسى كه از تو نصحيت مى خواهد حقش اين است كه بينش و نظر درست خود را به
او عرضه دارى و سخن در حد فهم و درك او گويى ، زيرا هر انديشه اى ،
گنجايش و تحملى خاص دارد. روش به تو در نصيحت و راهنمايى ديگران بايد
آميخته با رحمت و ملاطفت باشد! و لا قوة الا(486)
بالله
42- حق خير خواهان نصيحت گويان
كسى كه از سير خيرخواهى به نصحيت تو مى پردازد، حقش اين است كه در
برابر او نرم باشى و سرسختى نشان ندهى ، دلت را براى درك نصيحتش
آماده كنى و خوب گوش فرا دهى . اگر سخنانش درست بود، خداى را سپاس گويى
و راهنماييش را بپذيرى و قدردانى كنى ، و اگر مطالبش را درست نيافتى ،
متهمش نكنى زيرا نهايت اين است كه او در تشخيص به خطا رفته است و با تو
غرض ندارد!
بلى ! اگر نصيحت گو از آغاز براى تو شناخته شده و مورد اتهام باشد ، در
اين صورت مجالى براى پذيرش راءى او نيست . و لا
قوة الا بالله .
(487)
43- حقوق بزرگسالان
حق كسانى كه از تو بزرگسالترند اين است كه آنان را حرمت نهى . و اگر
كسى ازايشان در ميدان دين و معنويت داراى سبقت و فضيلت است ، بدين خاطر
نيز او را ارجمند بدارى !
از در مخالفت و خصومت با او رويارو نشوى . در راه رفتن بر او سبقت
نگيرى ، كم خردش نپندارى ، اگر رفتار ناهنجارى از او ديده شد، شكيبا
باشى و به دليل پيشينهادى ديندارى و كهنسالى وى احترام وى او را نگاه
دارى زيرا حق سن و سال چون حق اسلام و ديندارى است .
ولا قوة الا بالله .
(488)
44- حق خردسالان و كوچكتران
خردسالان را بايد مورد رحمت قرار دهى و در تربيت و تعليمشان بكوشى ، از
لغزشها آنها چشم پوشى و بر خطاهاى آنان پرده تغافل افكنى ، با ايشان
سازگار باشى و ياريشان دهى .
پوشش خطاهاى كودكانه خردسالان ، زمينه اصلاح رفتار آنان است
و انگشت نهادن بر نقاط ضعف ايشان وجب تجرى و بى
باكى و تحقير مى شود.
بايد با كودك مدارا كرد و با او روش براى رشد و هدايت وى مناسبتر است .
(489)
45- حق نيازمندان و وامخوهان
حق آنان كه نزد تو اظهار نياز مى كنند و از تو طلب يارى دارند اين است
كه در رفع گرفتارى و حاجتش تلاش كنى و براى گشايش دشواريهايش دعا نمايى
.
اگر در صداقت و راستگوييش ترديد دارى و به او بدبين هستى ، نخست در اين
نكته بينديش كه بى اعتمادى تو به معلول چيست ؟آيا وساوس شيطانى سبب اين
ترديد شده است تا تو را از خدمت به او و ثواب الهى محروم كند و نگذارد
به پرودگار تقرب جويى ! يا ترديد تو علتى معقول منطقى دارد؟
به هر حال اگر تصميم ندارى نيازش را برآورده سازى ، آبرويش را نريز و!
زبان خويش او را در كن . هر چند اگر بتوانى بر ترديدها وسوسه هاى درونى
غلبه پيدا كنى و حاجتش را بر آورى ، نشان عزم راسخ توست .
(490)
46- حق نياز بر آوردان مسؤ ولان
حق كسى كه نياز خويش را نزد او اظهار مى دارى تا او نيازت را بر آورد،
اين است كه اگر خواسته ات را بر آورد و چيزى به تو عطا كرد، با تشكر و
سپاس از او بپذيرى و مراتب فضل او را قدردانى كنى و اگر عذرى آورد و
گفت نمى تواند در خواست تو را برآورده سازد، عذر او را بپذيرى و به او
بدگمان نشوى و عذر او را بهانه جويى نپندارى . و
بر فرض كه او بى جهت مالش را دريغ كرده باشد مال خود اوست و كسى
را بر مالش توبيخ نمى كنند هر چند در اين صورت او ظالم به شمار آيد
همانا انسان بسيار ستمگر و سياهكار و ناسپاس است .
(491)
47- حق شاد كنندگان و مسرت آفرينان
كسى كه وسيله خشنودى تو را فراهم آورده و خداوند از طريق او تو را
مسرور گردانيده است ، حقش اين است كه اگر انگيزه اصلى او، شادمان ساختن
تو بوده است ، نخست خداى را شكر گويى و سپس از خود آن شخص قدردانى
نمايى و در فكر جبران لطف او باشى .
و اگر منظور او مسرور ساختن تو نبوده است كار را
به انگيزه و هدف ديگرى انجام داده ولى در نهايت به نفع تو هم تمام شده
است باز هم خداى را سپاس گو و بدان كه اراده الهى در رسيدن اين
شادى به تو نقش داشته است . و به هر حال آن شخص را نيز دوست بدار و
خير خواهش باش زيرا وسيله لطف الهى در حق تو قرار گرفته ، هر چند نيت
آن نداشته است . ولا قوة الا بالله .
(492)
48- حق بدى كنندگان و جفا كاران
كسى كه واسطه شر شده و به وسيله او امرى ناگوار به تو رسيده است ، حقش
اين است كه اگر به عمد بوده ، از او بگذرى تا با عفو تو، ريشه بدى و
بدخواهى كنده شود و هم نشان ادب و اخلاق والاى توباشد. خداوند مى
فرمايد: آنان كه پس از ستم ديدن درصدد انتقام
برآيند مورد تعرض قرار نمى گيرند و... البته آن كس كه از انتقام چشم
بپوشد و صبر كند نشان اراده محكم اوست . ونيز خداوند مى فرمايد:
اگر انتقام مى گيريد به قدر ستمى كه ديده ايد
انتقام بگيريد و اگر صبر كنيد البته بهتر است .
اما اگر عمدى در كار نبوده است و آن شخص ندانسته و ناخواسته به تو جفا
كرده است ، نبايد در فكر انتقام باشى و نبايد خطا را با عمد مكافات دهى
بلكه با شيوه اى شايسته او را از كردارش بازگردان .
و لا قوة الا بالله .
(493)
49- حقوق همكيشان
حق آنان همكيش تواند اين است كه مايه رحمت آنان باشى ، با بد
رفتارانشان مدارا كنى و به صلاح دعوتشان نمايى و از نيك رفتارشان تشكر
كنى ... پس به همه همكيشان خويش دعا كن ، همه را يارى ده ، موقعيت
ارزشى هر يك را رعايت كن ، كهنسالان را به جاى پدر، كودكان را به جاى
فرزند و ميانسالان را به جاى برادر خود به شمار آور، هر كس نزد تو آمد
با وى لطف و مهربان كن و حقوق برادرى را در حقش مراعات كن .
ولا قوة الا بالله
(494)
50- حق اهل ذمه كافرانى
كه در پناه حكومت اسلامى اند
حق ذميان و يهود و نصارى و مجوس كه در جامعه اسلامى و يا در پناه حكومت
اسلامى زندگى مى كنند و حاكميت سياسى اسلام را پذيرفته اند، توهم
بپذيرى عهد و پيمان خدا را درحقشان رعايت كنى ، تنها چيزى را از آنان
طلب كنى كه در قرار داد و پيمان طلب كنى كه در قرارداد و پيمان با
ايشان قيد شده و خود پذيرفته اند، خدا پسندانه با آنها رفتار كنى و به
احترام خدا و رسول آنها را نيازارى .
زيرا از پيامبر - صلى الله عليه وآله - روايت شده است :
هر كس به كافرى كه در پناه اسلام قرار گرفته ،
ستم روا دارد، با من دشمنى ورزيده است و من دشمن اويم . پس
تقواى الهى را درباره كافران ذمى رعايت كن و لا
حول قوة الا بالله .
(495)
استمداد از خداوند در ايفاى حقوق
در پايان رساله حقوق پس از ترسيمم حقوق الهى و اجتماعى و فردى مؤمنان
چنين آمده است :
اين حقوق پنجاه گانه بر سراسر زندگى انسان سايه
افكنده است و آدمى به هر حال از مجموعه اين قوانين و حقوق نمى تواند به
دور بماند. عمل بر طبق اين حقوق ضرورى است و بايد در ايفاى اين وظايف
خطير از خداوند استعانت و يارى جست .
هيچ نيرو و توانى نيست مگر متكى به خداى يگانه .
سپاس همه جانبه ، مخصوص خداوندت پرودگار جهانيان است .
(496)
صحيفه سجاديه
در كنار روايات متعددى كه از امام سجاد -
عليه السلام - در كتابهاى حديثى ياد شده است ، آثار مستقلى نيز در
زمينه معارف اسلامى به آن حضرت نسبت داده اند، مانند تدوين يافته در
جهان اسلام دانسته اند.
(497)
اهل دانش اذعان دارند كه صحيفه سجاديه از نظر جايگاه ارزشى ، پس از
قرآن و نهج البلاغه قرار دارد و در شمار ارزنده ترين منابع معرفتى جاى
گرفته است .
(498)
محتواى معرفتى ، توحيدى ، اخلاقى و حتى حكمتهاى سازنده و نصايح و
رهنمودهاى اجتماعى نهفته در لابلاى مضامين اين كتاب ، خود گوياترين
گواه بر ارزش آن است . آنچه از صحيفه اكنون در اختيار ماست ، مشتمل بر
پنجاه و چهارباب است كه هر باب در بردارنده نيايشى ويژه مى باشد.
در برخى از احاديث ، تعدادى دعاهاى صحيفه هفتاد و پنج دعا دانسته شده
است .
(499)اين مجموعه به صورت كامل ، اكنون در دسترس نيست و
آنچه بيشتر آشناست ، نسخه بهاء الشرف مى
باشد كه تنها پنجاه و چهار نيايش را در بردارد.
مستدركات صحيفه
از آنجا كه تمامى ادعيه و نيايشهاى امام سجاد - عليه السلام - در صحيفه
كامله نيامده است .برخى از عالمان درصدد برآمدند تا آن ادعيه را به
عنوان مستدركات صحيفه ثبت كنند از آن جمله :
محدث بزرگ ، محمدبن حسن حر عاملى ره متولد 1104
هجرى نويسنده كتاب ارجمند وسايل الشيعه
صحيفه اى در تكميل صحيفه سجاديه تاءليف كرده و نام آن را اخت
الصحيفه نهاده است .
برخى نقل كرده اند كه شيخ محمد بن على حرفوشى نيز كه چهل سال قبل از
صاحب وسائل بدرود حيات گفته است ، مستدركاتى بر صحيفه سجاديه داشته است
.
(500)
مرحوم شيخ آقا بزرگ در كتاب الذريعه
(501) ونيز مرحوم سيد محمد مشكوة در مقدمه صحيفه سجاديه
، كسان ديگرى را با مستدركاتى ديگر ياد كرده اند كه براى اطلاع فزونتر
مى توان به اين دو منبع مراجعه كرد.
شرحهاى نگاشته شده بر صحيفه
از جمله دلايل اهميت جايگاه صحيفه در ميان انديشمدان اسلامى اين است كه
بر آن شروح و حواشى متعددى نگاشته اند. كثرت اين شروح گواه اهتمام آنان
به مضامين و محتواى صحيفه و ارزش گذارى آنان به سند آن مى باشد.
صاحب الذريعه متجاوز از شصت كتاب را ياد كرده كه در اين باره تاءليف
شده است .
(502)
برخى آن شرحها چنين است :
1- شرح : از ابوجعفر محمد بن منصور بن احمد بن ادريس حلى
متوفاى 589 هجرى ؛
2- شرح : از ابو العباس احمد بن حسن بن رافع بن حسين سوان شيبانى موصلى
متوفاى 680 هجرى ؛
3- شرح : از ابن فتاح مفتاح زيدى
متوفاى 877 هجرى ؛
4- شرح از تقى الدين ابراهيم بن على بن حسن بن محمد بن صالح بن اسماعيل
كفعمى ، صاحب مصباح متوفاى 905 هجرى ؛
5- شرح : از عزالدين حسين عبدالصمد حارثى عاملى والد شيخ بهائى
متوفاى 984 هجرى ؛
6- شرح : از عزالدين حسين بن عبدالصمد حارثى عاملى والد شيخ بهائى
متوفاى 984هجرى ؛
7- شرح از سيد حسين بن حسن بن ابى جعفر محمد موسى كركى
متوفاى 1001 هجرى ؛
8- شرح : از حاشيه شيخ بهايى معروف به حديقه
الهلاليه متوفاى 1030 هجرى ؛
9- شرح : از ابو جعفر بن محمد موسى كركى متوفاى
1001 هجرى ؛
10- شرح از مير محمد باقر حسينى استرآبادى معروف به محقق داماد
متوفاى 1040 هجرى ؛
11- شرح : از حاشيه فخر الدين محمد على طريحى ، صاحب البحرين
متوفاى 1085 هجرى ؛
12- شرح : از محمد بن شاه مرتضى معروف به مولى محسن فيض كاشانى
متوفاى 1091 هجرى ؛
13- شرح : از فرائد الطريفه از علامه
محمد باقر مجلسى متوفاى 1111 هجرى ؛
14- شرح : از نعمة الله بن عبدلله موسوى تسترى معروف به سيد نعمت الله
جزايرى متوفاى 1112 هجرى ؛
15- شرح از رياض السالكين از علامه سيد على خان حسينى مدنى
متوفاى 1118 هجرى ؛
16- شرح : از آقا حسين بن حق سليمانى جيلانى
متوفاى 1129هجرى ؛
17- شرح : از علامه ميرزا عبدالله افندى ، صاحب كتاب
رياض العلماء
متوفاى 1130 هجرى ؛
18- شرح : از سيد محسن شامى متوفاى 1251 هجرى
؛
19- شرح : از سيد محمد عباس تسترى هندى متوفاى
1306 هجرى ؛
20- شرح : از علامه ميرزا محمد على چاردهى جيلانى مشهدى ،
متوفاى 1334 هجرى ؛
(503)
سند و رجال صحيفه كامله سجاديه
شهرت و حضور صحيفه كامله سجاديه در محافل علمى شيعه به پايه اى است كه
برخى دعاهاى ثبت شده در صحيفه را متواتر دانسته و آن را بى نياز از
بررسى سندى شمرده اند.
به طور مسلم نسخه هاى مختلف صحيفه ، در تعداد دعاها ونيز تقديم و
تاءخير آنها با يكديگر تفاوتهايى دارند، اما در مجموع ، اين كتاب و
انتساب آن به امام سجاد - عليه السلام - مجال تشكيك ندارد.
در مقدمه صحيفه آمده است :
اهميت دادن اهل بيت و شيعيان به صحيفه موجب شد
تا آن را با اساتيد بسيارى نقل كننده و اجازات فراوانى در نقل آن بدهند.
(504)
علامه فقيد شيخ آقا بزرگ تهرانى مى نويسد:
سند صحيفه در هر طبقه و عصرى سرانجام به امام
باقر - عليه السلام - و زيد شهيد منتهى مى شود كه آن دو بزرگوار آن را
از على بن الحسين - عليه السلام - نقل كرده اند.
سپس مى نويسد: اين صحيفه از متواترات نزد اصحاب
است .
(505)
محقق بزرگ سيد محمد باقر، مشهور به داماد، در شرح خويش بر صحيفه سجاديه
مى نويسد:
اساتيد شيوخ حديث در نقل صحيفه كامله سجاديه
متواتر است و از طرق مختلف آن را نقل كرده اند.
(506)
محدث بزرگوار ميرزا حسين نورى ره مى گويد:
اسانيد تمام نسخه هاى صحيفه - با تفاوتهايى كه در اصل نسخه ها وجود
دارد - همگى به متكل بن عمير يا
متوكل بن هارون باز مى گردد و صحيفه را
بزرگان طايفه روايت كرده و تلقى كرده اند و كسى در مقام انكار بر
نيامده است .
(507)
البته صحيفه اى كه اكنون موجود است از نظر سند به
نجم الدين بهاء الشرف ، ابوالحسن محمد ين حسن بن
احمد ين على بن عمر بن يحيى علوى حسينى مى رسد كه از علماى قرن
ششم بوده است .
نجم الدين بهاء الشرف اسناد صحيفه را تا
على بن الحسين - عليه السلام - يكايك ياد
كرده است .
حديث صحيفه
در مقدمه صحيفه سجاديه حديثى ثبت شده است كه از چگونگى دست يابى
متوكل بن هارون مى گويد پس از شهادت
زيدين على بن الحسين فرزندش يحيى را ملاقات كردم .
يحيى بن زيد عازم خراسان بود.
او از خانواده و خويشاوندان خود و پسر عموهايش احوال پرسيد. بويژه از
حال امام صاره - عليه السلام - سوال كرد.
به او گفتم آن حضرت در سلامتند و براى شهادت مظلومانه پدرت سوگوارند.
يحيى گفت : آرى عمويم محمد بن على - عليه السلام - - باقر العلوم - قبل
از خروج پدرم عليه بنى اميه ، به او ياد آور شد كه خروج و قيام او
منتهى به شهادت خواهد شد. ولى پدرم - زيد بن على - به هر حال از مدينه
خارج شد و سرانجام آنچه امام باقر - عليه السلام - براى او پيش بينى
كرده بود، رخ داد.
در اين هنگام يحيى رو به جانب من كرد: و پرسيد:
آيا از پسر عمويم - جعفر بن محمد - عليه السلام - - درباره سرنوشت من
چيزى شنيده اى ؟
من در پاسخ گفتم : بلى مطالبى شنيده ام ولى دوست ندارم با بازگو كردن
آنها خاطر تو را پريشان سازم ؟
يحيى گفت : آيا مرا از مرگ مى ترسانى !
ناگزير، حقيقت را به او گفتم و ياد آورى شدم كه امام صادق - عليه
السلام - سرنوشتى زيدبن على - عليه السلام - برايش پيش بينى كرده است و
او نيز به دار آويخته خواهد شد!
رنگ يحيى با شنيدن اين مطلب تغيير يافت و گفت :
يمحوالله مايشاء و يثبت و عنده ام الكتاب .
(508)
يعنى ؛ خداوند آنچه را اراده كند محو مى كند
سرنوشت را مى تواند تغيير دهد و آنچه را بخواند تثبيت مى نمايد
ونزد خداست ام الكتاب .
سپس يحيى ادامه داد و گفت :
اى توكل ! اين تقدير الهى است كه براى ما علم و شمشير قرار داده ولى
پسر عموهاى ما - امام باقر و امام صادق - عليه السلام - را تنها به
وسيله علم تاءييد كرده است !
متوكل مى گويد:
من به يحيى گفتم : براستى چرا گرايش مردم به امام صادق - عليه السلام -
بيش از گرايش به تو و پدرت زيد است ؟
يحيى گفت : زيرا آنها - امام باقر و امام صادق - عليه السلام - مردم را
به زندگى مى خوانند و ما مردم را به مرگ و شهادت دعوت مى كنيم !
گفتم : آيا آنها داناترند يا شما؟
يحيى مدت سر به زير افكند گويى به اهميت سؤ ال
متوكل مى انديشيد، چون علم برتر مى توانست درستى روش اما صادق - عليه
السلام - را اثبات كند، زيرا حركت و قيامى ارزشمندتر است كه متكى به
علم و آگاهى بيشتر باشد. يحيى كه تا اين لحظه سعى داشت بر حقانيت روش
خود و پدرش اصرار ورزيد با اين حال چشم از سخن حق نپوشيد و واقعيت را
گفت .
يحيى پس از لختى اظهار داشت : ماخاندان ، هر كداممان بهره اى از علم
داريم با اين فرق كه آنچه ما مى دانيم امام باقر و امام صادق - عليه
السلام - ميدانند ولى آنچه آنها مى دانند ما نمى دانيم .
يعنى دايره علم و دانش ائمه - عليه السلام - از
ساير افراد گسترده است .
يحيى در ادامه اين گفتگو پرسيد:
آيا از امام صادق - عليه السلام - مطالبى يادداشت كرده اى و فا گرفته
اى ؟
بخشى از آموخته هايم را براى او بازگو كردم ، از آن جمله دعايى بود كه
امام صادق - عليه السلام - آن بر من املا كرده بود. و گويا آن حضرت از
پدر بزرگوارش امام باقر - عليه السلام - دريافت داشته بود و آن را از
دعاهاى صحيفه كامله مى دانست .
يحيى نگاهى به دعا انداخت و آن را مطالعه كرد و گفت :
آيا اجازه مى دهى نسخه اى از اين دعا را بنويسم ؟
گفتم : اى پسر رسول خدا - صلى الله عليه وآله - آيا از من اجازه مى
گيريد در حالى كه از خود شما خانان و متعلق به شماست !
يحيى گفت : اينك به تو صحيفه اى را خواهم داد كه پدرم زيد از پدرم على
بن الحسين - عليه السلام - دريافت كرده است ...
من با اين خبر پيشانى يحيى را بوسيدم و گفتم ، محبت شما بر ما واجب است
...
يحيى بستهاى را باز كرد، صحيفه اى را بيرون آورد، بر مهر آن بوسه زد و
گريست !
صفحه را گشود و به چشمان خويش كشيد آن گاه گفت :
اگر نبود كه پسر نبود كه پسر عمويم - امام صادق - عليه السلام - از
شهادت من خبر داده است ، اين صحيفه را به تو نمى دادم ، ولى اكنون به
تو مى دهم تا در حفظ و نگهدارى آن بگوشى ، بيم دارم كه اين صحيفه به
دست بنى اميه بيفتد و آن را از اهلش دريغ دارند...
متوكل بن هارون مى گويد: صحيفه همراه من بود تا خدمت تا خدمت امام صادق
- عليه السلام - رسيدم ، صحيفه را به آن حضرت نشان دادم و ايشان بسيار
مسرور شد و فرمود: سوگند به خداوند! اين خط
عمويم زيد و دعاى جد من على بن الحسين - عليه السلام - است .
آن گاه امام صادق - عليه السلام - به پسرش اسماعيل رو كرد و فرمود: آن
صحيفه اى را كه به تو سپرده ام بياور!
اسماعيل صحيفه اى را آورد، امام آن را بوسيد و به چشمانش كشيد و فرمود:
اين صحيفه به خط پدرم - امام باقر - عليه السلام - و املاى جدم على بن
الحسين زين العابدين (ع ) است .
متوكل مى گويد: از امام صادق - عليه السلام - در خواست كردم كه دو
صحيفه را با هم مقابله كنم .
امام اجازه فرمود و من دو صحيفه را مقابله كردم و هيچ تفاوتى ميان آن
دو نديدم ..
گسترده معارف در صحيفه سجاديه
چنان كه در گذشته ياد كرديم ، صحيفه سجاديه هر چند سراسر دعا و نيايش
است و تمام مطالب آن به عنوان راز و نياز انسان با پروردگار خويش ارائه
شده است ، ولى تاءمل و تحقيق در گستره مفاهيم و معارفى كه امام سجاد
عليه السلام در نيايشها خود جاى داده است يك انسان خلوت تنهايى خود و
بحران مشكلات زندگى ، با خداى خويش دارد.
مناجاتهاى صحيفه ، در حقيقت نجواى علم و اخلاق و عقيده و سياست است با
روح موحدان و مناجاتيانى كه درمحراب عبادت و ميدان جهاد و صحنه مبارزه
با شيطانهاى درونى و بيرونى حضور دارند.
امام سجاد - عليه السلام - از محراب نيايش ، مكتبى سرشار از آموزش و
پرورش پديد آورده و بايسته ترين خصلتها و ارزنده ترين انديشه ها را با
لطافت و عطر مناجات درهم آميخته و شيفتگان جمال حق را تا جايگاه شناخت
حقايق اوج داده است .
دعاهاى صحيفه با ذخاير معرفتيش ، نمودى كامل و ارزنده
هنر تبليغ و هديتگرى است .
هنر تبليغ و هدايتگرى
تبليغ و رساندن پيام وحى به ژرفاى جان انسانها و هدايت آنان به سوى
ارزشهاى الهى و جاودان ، از آشكارترين وظايف هر امام و پيشواى امام
الهى است .
امام سجاد - عليه السلام - همان مسئووليتى را دارا بود كه امير
المؤمنين على ين ابى طالب - عليه السلام - بر عهده داشت و حسن بن على -
عليه السلام - و حسين بن على - عليه السلام - آن را بر عهده داشتند و
ايفا كردند.
رسالتها و وظايف امامان - عليه السلام - در اصل و بنيان با هم برابر
است ولى شرايط و مقتضيات زمان و نيازهاى مردم هر عصر متفاوت است .
تفاوت شرايط و مقتضيات نمى تواند اصول را جابجا كند و آنها را از ارزش
و اعتبار ساقط نمايد، ولى مى يابد شيوه ها و روشها را تغيير دهد. به
عنوان مثال على بن ابى طالب - عليه السلام - وظيفه داشت تا با ظلم و
انحراف مبارزه كند و خلافت بحق خويش را به مردم بشناساند و رهبرى امت
اسلامى را به سوى نظام عقيدتى ، سياسى و اخلاقى اسلام ناب بر عهده گيرد
و همين رسالتها را حسن بن على و حسين بن على - عليه السلام - نيز بر
عهده داشتند. در حالى كه واقعيت اسناد و مدارك تاريخ مى نماياند كه هر
يك از اين امامان روش ويژه اى را در ايفاى رسالت و مسووليت يگانه خود
اتخاذ كردند. اين در حالى است كه عقيده و پيام و هدف آنها كمترين
تمايزى با يكديگر نداشته است .
تفاوت و تمايزى كه در زندگى ائمه مشهود مى باشد، مربوط به روشها و
برنامه هايى است كه مى بايست با توجه به شرايط و امكانات و مقتضيات عصر
اتخاذ شود و نه مربوط به تفاوت مبانى و باورها.
اين نكته مهم در مدارك روايى و منابع دينى مورد تاءييد تصريح قرار
گرفته است و هم با مطالع تاريخ و سيره و سخنان ائمه - عليه السلام -
بروشنى استفاده مى شود . ما در اين فصل از كتاب ، درصدد هستيم تاحقيقت
ياد شده را در زندگى و شخصيت امام سجاد - عليه السلام - تحقيق كرده و
بنمايانيم كه بر خلاف برخى پندارهاى سست و سطحى ، امام سجاد تنها
پيشواى اهل عبادت و محراب نبوده است بلكه در ميدان سياست داراى همان
اصول علوى و حسينى بوده و در صحنه علم و اخلاق حضورى انكارناپذير داشته
است ولى اين همه ره را به متقاضيان شرايط و امكانات عصر خويش در لابلاى
دعاها و مناجاتها به پيروان و شيعيان خود رسانده است .
نسلها زمانها نه هميشه از خطابه هاى آتشين و خطبه هى اديبانه و حكيمانه
استقبال مى كند و نه در هر شرايطى آمادگى روحى براى ستيز و نبرد را
دارند بلكه از پس از بحران و ابتلائى بزرگ و طولانى ، ملتها درونگرا مى
شوند و به التيام دردها مى انديشند. در چنين شرايطى فراخوانى مردم به
صحنهاى جدى نبرد، چه بسا با شكست مواجه شود ولى از سوى ديگر نمى توان
آنها را به خود وانهاد تا براى تسكين آلام خويش به انزوا و افيون و
راههاى ويرانگر كشيده شوند.
پيشواى هشيار و حكيم سعى مى كند حتى از چنين شرايطى به نفع هدايت و
ارشاد مردم و زنده نگاهداشتن ارزشها در جان نسلها استفاده كند.
تاريخ نشان مى دهد كه شيعيان در عصر امامت امام سجاد - عليه السلام -
با جراحتهاى سنگينى كه از روزگار غصب خلافت و جنگ صفين و نهروان و جمل
و روزگار احساس مى كردند، مجالى براى نبردى دوباره با دستگاه اموى
نداشتند. فشارهاى روز افزون دستگاه خلافت و نافرجامى قيامهاى توابين ،
بذر ياءس و نااميدى را در روحها پراكنده ساخته بود.
در چنين شرايطى ، امام سجاد - عليه السلام - نه اجازه داشت كه به طور
رسمى و علنى مانند امام باقر و امام صادق - عليه السلام - به تعليم و
آموزش پيروان خود بپردازد و نه امكان آن را داشت تا مانند على بن ابى
طالب - عليه السلام - قوايى را عليه دستگاه اموى گرد آورد.
اين دو مشكل در ميدان فرهنگ و سياست و جامعه مى توانست براى مدتى
طولانى انديشه و معارف شيعى را مورد غفلت قرار دهى تا آن را به بن بست
رسيده ، معرفى كند!
هنر رهبرى در هدايت و تبليغ جامعه ، اقتضا مى كرد تا رهبرى على رغم همه
دشواريها، ارتباطش را با امت حفظ كند پيامش را به آنان برساند و اصول
را در ذهن ايشان زنده نگاه دارد.
صحيفه سجاديه و نيايشهاى سراسر رمز و راز آن با محتواى عقيدتى ، اخلاقى
و سياسى خود، نمودى روشن از اين گونه رهبرى و هنر هدايتگرى است . اكنون
به بيان گوشه اى از معارف نهفته در صحيفه سجاديه مى پردازيم تا ابعاد
علمى ، اخلاقى و سياسى و اجتماعى آن را به گونه اى ملموس ترسيم كنيم .
باورهاى اصولى ، در صحيفه سجاديه
صحيفه سجاديه در لابلاى مطالب فراوان خود، اصول عقايد و باورهاى
بنيادين شيعه را كه برگرفته شده از اسلام ناب محمدى - صلى الله عليه
وآله - منبع زلال قرآنى است ، مطرح ساخته است .
ما بدون اين كه درصدد كاوشى همه جانبه باشيم به بخشى از آن حقايق اشاره
خواهيم داشت :
توحيد و شناخت خداوند
با توجه به ارتباط جدايى ناپذير دعا نيايش با شناخت معبود، فرازهاى
صحيفه سجاديه از غنى ترين منابع معرفت خداوند و صفات جمال و جلال او به
شمار مى آيد.
فراوانى مطالب در اين زمينه به قدرى است كه حتى ياد آورى فهرست گونه
آنها در مجال اين نوشته نمى گنجد . از اين رو بدون اينكه ادعاى استقصا
داشته باشيم به بخشى از آن معارف گسترده اشاره مى كنيم .
خداوند، خود معرف خويش
و الحمدالله على ما عرفناا من نفسه و الهمنا من
شكره ، و فتح لنا من ابواب العلم بربوبيته و و دلنا عليه من الاخلاص له
فى توحيده .
(509)
سپاس ويژه خداوند، بدان خاطر كه به وسيله وحى و
بر انگيختن رسولان خويش را به ما معرفى كرد و شكر گزارى در برابر
نعمتهايش رسولان خويش را به ما معرفى كرد و شكرگزارى در برابر
نعمتهايش را به ما الهام نمود و درهايى از علم به مقام پرودگاريش را بر
روى ما گشود و ما را به اخلاص در توحيد راهمايى كرد.
خداوند، يگانه و بى همتا
اللهم انى اشهد وكفى بك شهيدا سماءك وارضك و من
اسكنتهما من ملائكتك وسائر خلقك فى يومى هذا و ساعتى هذه و ليلتى هذه ،
انى اشهد انك انت الله الذى لا اله انت .
(510)
خداوند! تو را گواه مى گيرم و گواهى تو خود كافى
است . و آسمان و زمين و ساكنان آن دو - فرشتگان و ساير مخلوقات - را
نيز در اين روز و ساعت و در اين شامگاه به گواهى مى طلبم كه من به
يگانگى تو شهادت مى دهم و تو آن خدايى هستى كه جز تو معبودى نيست .
خداوند بى ضد و بى شريك
اللهم ... انى لا اجعل لك ضدا و لا ادعو معك ندا
(511)
خداوند! .. من براى تو ضد وجود و نيرويى كه
بتواند مستقل از تو و در قبال تو عرض اندام نمايد قرار نمى دهم و هيچ
چيز و هيچ كسى را در پرستش شريك تو نمى خوانم .
ويژگى اين دعاها و نيايشها اين است كه بايدها را به صورت اخبار دراورده
و با زيان خير و شيوه اقرار، انسان را به تفكر وا مى دارد و نهاد او را
به پايبندى و تعهد در قبال آنچه اقرار مى كند فرا مى خواند و اين همان
رسالاتى است كه از شيوه كار آمد نيايش بر مى آيد.
انت الذى لم يعنك على خلقك شريك ولم يوازرك فى
امرك ولم يكن لك مشاهد و لا نظير.
(512)
خداوند! تو آنى كه كار آفرينش و رسيدگى به خلق ، شريكى ندارى كه تورا
يارى دهد و در انجام و تدبير امور، وزيرى ندارى كه تو را كمك نمايد و
براى تو ناظر و نظيرى نيست .
انت الذى لا ضد معك فيعاندك ، و لا عدل لك
فيكاثرك ، و لا ند لك فيارضك .
(513)
خداوند! تو آنى كه نيروى معارضى دركنارت نيست تا به عناد و ستيز با تو
برخيزد و كسى همگون و همانندت نيست تا بر تو فزونى جويد و شريك ندارى
تا به مقابله و معارضه تو اقدام كند.
اهميتى اعتقاد به توحيد
اللهم ... و انى و ان لم اقدم ما قدوه من
الصالحات فقد توحيدك و نفى لااضداد و الاشباه عنك
(514)
خداوند!... هر چند من مانند تلاشگران در ميدان طاعت و عبادت ، اعمال
نيك و صالحى را براى جهان آخرت پيش فرستاده ام هر چند تهيدست و فرومايه
ام اما يك اندوخته گرانبها دارم و آن اين است كه اعتقاد به توحيد دارم
و اين بار مقدس را توشه خويش ساخته ام و هرگونه ضد و شريك و شبيه را از
تو نفى كرده ام .
امام سجاد - عليه السلام - با اين بيان به انسان تعلم مى دهد كه اعتقاد
به توحيد از چنان اهميتى برخوردار است كه انسان مى تواند همه كاستيها و
نارساييها خود را در پرتو اهميت و كمال آن جبران كند و انتظار داشته
باشد كه خداوند به خاطر اين اندوخته او را بپذيرد.
صفات خداوند
از آنجا كه ذات خداوند فراتر از آن است كه در محدوده ذهن آدميان بگنجد
و برتر از آن است كه در قلمرو حس در آيد، شناخت صفات آن حقيقت نامحسوس
، و بر شمردن آن صفات ، راهى است هموار، براى نزديك شدن به حريم معرفت
او و مناجات و راز و نياز با حضرت يگانه اش . صحيفه سجاديه به دليل اين
كه بنيانش بر نيايش وگفتگوى با خدانهاده شده است ، به گونه طبيعى ياد و
نام و صفات خدا، بيش از هر ياد و سخن ديگرى در آن نمايان است . ولى
امتياز آشكارى كه صحيفه سجاديه و ساير ادعيه ائمه (عليهم السلام ) با
دعاها و نيايشهاى ديگران دارد اين است كه - علاوه بر محتواى پيامدها -
در بعد اسما و صفات الهى از غنا و فراگيرى ويژه اى برخوردار است .
مناجاتيان ، معمولا با بينش و گرايش ويژه فكرى ، علمى ، سياسى و
اجتماعى خود تنها خدا را با صفاتى مى خوانند كه خويش را بدانها محتاجتر
مى بيند.
آنان كه اشتياق به بهشت و نعمتهاى اخروى در وجودشان شعله ورتر است به
رحمت و فضل و وسعت و امتنان الهى بيشتر تمسك مى جويند و آنان كه از
لهيب سوزان جحيم و رنجهاى قبر و قيامت بيشتر بيمناكند، خدا را با اوصاف
غفور و تواب و وهاب و... مى خوانند. ولى دعاهاى صحيفه و ساير ادعيه
رسيده از معصومين (ع ) همانگونه كه در محتواى علمى و معرفتى غنى و
فراگير است در توجه به ابعاد صفات و جلوهاى حق ممتاز مى باشد.
بديهى است كه امام (ع ) با ياد كردن هر صفت از صفات الهى ، هدف خاصى را
دنبال كرده و پيام ويژه اى را به شاگردان و پيراوانش ابلاغ نموده است
ولى اين نوشته ، گنجايش آن بررسى تفصيلى را ندارد. از اين رو به بيان
اجمالى و فهرست گونه بخشى از آن صفات مى پردازيم .
بخشى از صفات الهى كه امام سجاد (ع ) خداوند را بدانها ياد كرده ، از
اين قرار است :
الاول الاخر، الحميد، الجواد، الكريم ، العزيز،
القدير، العظيم ، القديم ، القريب ، المجيب ، السميع ، العليم ،
الغفور، الرئوف ، المنان ، المعيد، التواب ، الواحد، الاحد، الصمد،
الوهاب ، الشاكر، المحسن ، المجل ، المالك ، العفو، المحب ، الضامن ،
الخالق ، المصور، المقدر، الواسع ، الحافظ، الحليم ، الشديد، المحمود،
الناصر، الولى ، الرزاق ، الوارث ، الفرد، الكبير، العلى ، الرحمن ،
الرحيم ، البصير، الخبير، الدائم ، الناظر الحنان ، المجيد، الكافى .
در كنار اين صفات ، صفتهاى تركيبى بسيار گسترده اى در مضامين صحيفه ،
ذوالعرش العظيم ، مالك الملك ، المنان ، بالجسيم ، الغافر للعظيم
المتفضل بالاحسان ، المتطول بالامتنان ، الوهاب الكريم ، ذوالجلال و
الاكرام ، ارحم من كل رحيم ، دو رحمة ، ذو رحمة واسعة ، خير المنعيمن ،
ذوالبها و المجد، خير الغافرين ، فارج الهم ، كاشف الغم ، اعدل
العادلين اكرم المسئولين ، خير الرازقين ، خير المجيرين و....
عدل الهى
يكى از ويژگيها و امتيازات شيعه بر بعضى از گروهها و ديگر مذاهب اسلامى
، اعتقاد عميق به عدل الهى است . امام بعضى سجاه - عليه السلام - اين
عقيده زا از زاوياى مختلف و در كاربردهاى گوناگونانش مورد توجه قرار
داده است . از آن جمله :
انى اشهد انك انت الله الذى لا اله الا انت ،
قائم بالقسط، عدل فى الحكم ، روف بالعباد.
(515)
خداوند! من گواهى مى دهم كه جز تو خداوند گار و
معبودى نيست ، تويى به پا دارنده قسط و حكم كننده به عدل و داراى راءفت
و رحمت بر بندگان ،
از آن جا كه بيان برخى مجازاتها براى گناهان ، ممكن است اين سؤ ال را
در ذهن شنونده پديد آورد كه آيا براستى ميان گناه و مجازات آن ، رعايت
عدل و انصاف شده است ، امام سجاد - عليه السلام - بارها و در دعاها به
اين پرسش ، پاسخ داده و فرمود است :
.... ان سنتك الافضال ، و عادتك الاحسان ، و
سبيلك العفو فكل البرية معترفة بانك غير ظالم لمن عاقبت و شاهدة بانك
متفضل على من عافيت و كل مقر على نفسه بالتقثصير عماا استوجبت .
(516)
خداوند! سنت و روش هميشگى تو، بذل و بخشش است و برنامه مداوم تو احسان
و شيوه ات عفو و گذشت مى باشد، بر اين اساس همه آفريدگان ، به راه
نداشتن ظلم در عقوبتها و نظام كيفريت اعتراف دارند گواهى مى دهند كه هر
كس از بند درد و رنج و عقوبت رهد از لطف و عنابت تو بهره جسته است ، و
همگان به كوتاهى و تفصير خويش در پيشگاهت اقرار دارند.
لطف و رحمت الهى
روح دعا و نيايش ، التجا به لطف و رحمت خداست . از اين رو در صحيفه
سجاديه ، ياد رحمت گسترده خدا، بيشترين درس و زمزمه اى است كه روح را
مى نوازد و جان را اميد مى بخشد.
امام سجاد - عليه السلام - در فرازى ازنيايش خود به خداوند عرضه مى
دارد:
يا من لا تفنى خزائن رحمته صل على محمد و آله و
اجعل لنا نصيبا من رحمتك .
اى خداوندى كه گنجينه ها و خزانه رحمت خويش فنا
نمى پذيرد، بر محمد و خاندان او درود فرست و از بيكران رحمت خويش مرا
بهره مند ساز!.
در دعايى ديگر امام چنين بيان داشته است :
انت الذى تسعى رحمته امام غضبه
(517)
خداوند! تو آنى كه لطف و رحمتت در پيشاپيش غضبت
حركت مى كند.
انت الذى اتسع الخلائق كلهم فى وسعه
(518)
تو آنى كه تمامى آفريده ها، در گسترده لطف و
قدرتش جاى دارند و قرار گرفته اند.
علم و قدرت الهى
يا الله الذى لا يخفى عليه شى ء فى الارض و لا
فى السماءو كيف يخفى عليك يا الهى ما انت تدبره ...
(519)
خداوند! اى آن كه چيزى در زمين و آسمان بر او
مخفى نيست خداوند! چگونه ممكن است چيزى بر تو مخفى باشد با اين كه تو
خود آن را آفريده اى !
چگونه ممكن است تحت نظارت و كنترل و شمارش نداشته باشى موجودى را كه
خود آن را ساخته اى ! چگونه ممكن است از تو نهان باشد آنچه خود برايش
برنامه ريزى كرده اى و تحت تدبر قرار داده اى .
در اين فرازها، امام سجاد - عليه السلام - علاوه بر مطرح ساختن گسترده
علم خدا، دلايل عقلى سيطره علم خدا بر زواياى مسايل خلق را به گونه اى
غير مستقيم بيان داشته است .
امام سجاديه - عليه السلام - در بيان قدرت الهى مى فرمايد:
.... قدرته التى لا تعجز عن شيى ءو ان عظم ، و
لا يفوتها شى ء و ان لطف .
(520)
قدرتى كه با وجود آن از هيج كارى ، - هر چند
بزرگ و گران باشد - عاجز نيست و هيچ چيزى - هر چند ريزباشد - از او
مخفى نمانده و از دايره قدرت و احاطه فوت نخواهد شد.
امام سجاد - عليه السلام - در عبارتى ديگر ياد آور شده است كه اگر
طبيعت و مظاهر آن ، تحت فرمان بشر قرار دارد و ما مى توانيم به گونه اى
دلخواه از عناصر زمين و طبيعت در جهت منافع خود بهره گيرى كنيم ، اين
خود به اراده و قدرت خداست و اين اوست كه نظام جهان را به گونه اى پى
ريزى كرده كه در خدمت انسان و مقهور او باشد.
... كل خليقته منقادة لنا بقدرته ...
(521)
تمامى آفريده هاى خدا، به قدرت او، رام و
فرمانبرار مايند
عزت و بى نيازى خداوند
اللهم يا ذاالملك المتبد باخلود و السلطان
الممتنع بغير جنود و لا عوان ، العز الباقى عل مر الدهور و خواكى
الاعوان و مواضى الازمان و الايام
(522)
بار الها! اى فرمانرواى جاودان كه فرمانرواييت
ابدى است ، اى دارنده سلطه بر هستى كه بدون لشكر و پشتيبان ، نيرومند و
توانايى ، اى عزتمندى در طول روزگاران و گذشت ايام ، همچنان باقى است .
امام سجاد - عليه السلام - درباره بى نيازى و غناى خداوند از خلق ،
بيانى اين چنين دارد:
تمدحت بالغعناء عن خلقك و انت اهل الغنى عنهم و
نسبتهم الى الفقروهمم اهل الفقرا اليك .
(523)
خداوند! تو خويش را بى نيازى از آفريده هايت
ستوده اى و براستى تو شايسته بى نيازى هستى ، و از سوى ديگر آفريده
هايت را به فقر و نياز نسبت داده اى و براستى آنها به تو نيازمند و
وابسته اند.
ناتوانى انسان از وصيف كامل خداوند
هر چند نايشهاى صحيفه ، آميخته با ياد وصف خداست ولى امام سجاد - عليه
السلام - در موارد متعددى به اين حقيقت تصريح كرده است كه نيروى تخيل و
فهم آدميان هرگز قادر نيست كه صفات الهى را آن گونه كه شايسته ذات اوست
، توصيف تصوير نمايد.
امام سجاد - عليه السلام - در اين باره فرموده است :
انت الذى قصرت الاوهام عن ذاتيك و عجزت الافهام
عن كيفيتك و لم تدرك الابصار موضع اينيتك ، انت الذى لا تحد فتكون
محدودا و لم تمثل تفتكون موجودا...
(524)
واژه ها در توصيف تو ناتوانند و به هنگام ترسيم
ارزشهايت ، از ناتوانى به گمراهى مى روند و تار و پود الفاظ در زير بار
ستايش تو از هم مى گسلد. انديشه هاى نيرومند كه از پيچيده ترين و
باريكترين گذرگاههاى معرفت مى گذرند در وادى كبريايى تو سرگردان مى
مانند.
تداوم خط رسالت در طول تاريخ
فى كل دهر و زمان ارسلت فيه رسولا، و اقمت لاهله
دليلا من لدن آدم الى محمد - صلى الله عليه وآله - من ائمة الهدى و
قادة اهل التقى على جميعم السلا.
(525)
خداوند! در هر عصر وزمانى رسولى را فرستادى و
براى هر نسل دليلى را بر پا داشتى ، از روزگار آدم تا عصر پيامبر خاتم
محمد - صلى الله عليه وآله - كه درود تو بر او و خاندانش ؛ خاندانى كه
پيشوايان هدايت و پيشروان اهل تقوايند، بر تمامى آنها درود.
پيامبر اسلام ، خاتم پيامبران
اللهم صل على محمد خاتم النبين و سيد المرسلين .(526)
خداوند! بر محمد كه پايان بخش سلسله پيامبران و
سرآمد نسل رسولان است ، درود فرست !
اصحاب راستين پيامبر - صلى الله عليه وآله -
اللهم و اصحاب محمد خاصة احسنوا الصحابة ، و
الذين آبلو البلاء الحسن فى نصره و كانفوه ...
(527)
خداوند! پاداش نيك عطا كن به اصحاب محمد - صلى
الله عليه وآله - بويژه آنان كه همراهى با پيامبر را هماره نيكو داشتند
و آنان كه در يارى آن حضرت آزمونى شايسته دادند، كمك رساندند، به جمع
يارانش شتافتند و با سرعت ، دعوتش را لبيك گفته ، دلايل رسالتش را
پذيرا شدند. در اظهار دين اعتلاى اسلام ، از زن و فرزند گسستند و در
راه تثبيت رسالت پيامبر با پدران و فرزندان آنها رود ررو شدند و
جنگيدند و در پرتو وجود آن حضرت به پيروزى رسيدند.
قرآن دليل حقانيت پيامبر - صلى الله عليه وآله -
اللهم و كما نصبت به محمد علما للدلالة عليك ...
فصل على محمد و آله ، و اجعل القرآن وسيلة لنا الى اشرف منازل الكرامة
.
(528)
خداوند! همان گونه كه به وسيله قرآن و جلوه هاى
اعجازى آن ، محمد - صلى الله عليه وآله - را براى رهنمايى و هدايت خلق
به سوى خودت ، منصوب داشتى ... بر او و خاندانش درود فرست و قرآن را
وسيله راهيابى ما به شرافتمندترين مراتب كرامت قرار ده !
قرآن فراتر از همه كتابهاى آسمانى
اللهم انك ... جعلته مهمنا على كل كتاب انزلته ،
و فضلته على كل حديث قصصته
(529)
خداوندى ! اين تواى كه قرآن را در بردارنده همه
حقايق اصولى كتابهاى آسمانى پيشين و گواه و امانتدار آنها دادى و بر
ساير سخنانى كه براى آدميان گفته ايد، برترى بخشيدى .