همدمى باظالمان ، جرمى بزرگ
امام سجاد - عليه السلام - در ادامه هشدارهاى خود به محمد بن مسلم او
را به خاطر نزديكى به ديار حكام جور ملاقات كرده ، مى فرمايد:
اى محمد بن مسلم زهرى من بر فرداى تو سخت
بيمناكم كه مبادا با ستمكاران خيانت پيشه گام در صحنه قيامت گذارى و به
خاطر دستمزدهايى كه از ظالمان دريافت داشته اى بازخواست شوى .
تو مالهايى را از حاكمان دريافت كرده اى كه استحقاق نداشته اى ! و به
كسى تقرب جسته اى و نزديك شده اى كه حق هيچ كس را پرداخت نمى كند و تو
نمى توانى با نزديكى به او جلو باطلى را سد كنى !
تو با دشمن خدا دوست شده اى !
آيا جز اين است كه آنان حاكمان ستمگر مى
خواهند تو را چون قطب آسياب ، محور بيدادگريهاى خود قرار دهند
با نام و امضاى تو به حاكميتشان مشروعيت ببخشد و
در لواى حمايتهاى تو، استخوان خلق را در آسياب استبدادشان درهم شكنند!
آنها مى خواهند از جود چون تويى ، پلى براى اهداف شومشان و نردبانى
براى گمراهيها و كجرويهايشان بسازند. و به همان برند، كه خويش مى روند.
(447)
عالمان دربارى اصليلترين تكيه گاه ظالمان
امام سجاد - عليه السلام - سپس با سخنان بس از بيدادگر به محمد بن مسلم
و همه عالمان لغزشگاهى را نمايانده و فرموده است :
اى زهرى ! حاكمان ستمگر مى خواند با
نزديك ساختن عالمى چون توبه دربار خويش و پرتو حمايتهاى تو از دستگاه
حكومت ، عالمان وارسته را در نظر مردم زير سؤ ال ببرند و قلب مردم عوام
را به سوى خويش جلب كنند!
خدمتى كه تو به آنها مى كنى حتى از عهده مخصوص ترين وزيران و قويترين
ياورانشان بيرون است و از دست ايشان بر نمى آيد.
تو بر خرابكاريهاى آنان ، سرپوش مى نهى و پاى همگان را به بارگاه ايشان
مى گشايى !
با اين حساب ، چه ناچيز و اندك است مزدى كه به تو درباره خويش و در
پرتو حمايتهاى تو از دستگاه حكومت ، عالمان وارسته را در نظر مردم زير
سؤ ال ببرند و قلب مردم عوام را به سوى خويش جلب كنند!
خدمتى كه تو به آنها مى كنى حتى از عهده مخصوص ترين وزيران و قويترين
ياورانشان بيرون است و از دست ايشان بر نمى آيد.
تو بر خرابكاريهاى آنان ، سرپوش مى نهى و پاى همگان را به بارگاه ايشان
مى گشايى !
با اين حساب ، چه ناچيز و اندك است مزدى كه مى پردازند در برابر چيزى
كه از تو مى گيرند! چه بى ارزشى است برايت آباد مى كنند، در قبال آنچه
ويران كرده اند.
خود به حال خويش بينديش كه ديگران حال تو نخواند انديشيد.
به حساب خود رسيدگى كن ، چونان انسانى مسؤ ول و مورد مؤاخذه .
(448)
هشدار به عالمان دنياگرا!
امام سجاد - عليه السلام - در ادامه نامه به محمد بن مسلم نوشت :
هان اى دانشمند پيوسته به دربار ظلم !
بنگر كه در برابر نعمتهاى خداوند چگونه شكر مى گزارى ! خدايى كه در
كودكى و بزرگسالى ، به تو روزى داد.
من نگران آن هستم كه مصداق اين آيه از قرآن باشى :
فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياءخذون عرض هذا
الادنى و يقولون سيغفرلنا
(449)
يعنى ؛ نسلى جايگزين ايشان شدند كه كتاب آسمانى
را به ارث بردند و متاع ناپايدار دنيا را برگزيدند عمل به كتاب آسمانى
را ترك كردند و در گناه و دنيازدگى فرو شدند و با خود مى گفتند: ما را
خواهند بخشيد!.
هان !، در سراى جاودان نيستى ، در منزلى هستى كه نداى رحيلش بلند است .
مگر بقا و دوام آدمى از پى مرگ و گناهانش از پس او بماند. هان بهوش باش
كه هشدارهاى بايسته به تو داده شد و حجت بر توتمام گرديد. فرصت زيادى
ندارى ، سر و كارت با خدايى است كه همه كارهايت را مى داند و هيچ نكته
اى بر او مخفى نيست ...
(450)
لزوم توجه به انگيزه هوادارن
از آنجا كه حمايت حاميان و تجمع و شعارهاى اطرافيان ، سبب مى شود كه
عالمان دلبسته به دنيا فريفته شوند و خويش را شايسته و سزاوار ستايش
بپندارد و همين پندار برگمراهى و كجروى ايشان بيفزايد، امام سجاد -
عليه السلام - به محمد بن مسلم زهرى - عالم دربارى - كه نفوذ اجتماعى
پيدا كرده و جمعى به خيال دستيابى به قدرتى او به شاگردى وى در آمده
اند هشدار مى دهد:
اگر مى بينى مردم گردت را گرفته اند، گمان نكن
كه براستى بر ساير عالمان شرافت و فضيلتى دارى و روى آورى مردم به تو
ناشى از علم و دانش برتر توست آنان كه گرد تو جمع شده اند بدان
جهت است كه :
1- چشم به دنياى تو دوخته اند و مى خواند از
امكانات تو بهره گيرند يا در پرتو موقعيت تو آنها به به موقعيتى در
دستگاه حكومت دست يابند.
2- در محيط زندگى آنان ، عالمانشان از دست رفته اند
و چون كسى را ندارند روى به تو آورده اند
.
3- رياست طلبى و دنيا خواهى بر ايشان و تو سايه افكنده است .
به خويشتن خويش بازگردد و نقطه هاى كور و بى دانشيهاى خود را مرور كن
تا بيابى مردم چگونه گول خورده اند و در پى تو روان گشته و دست از كار
و زندگى كشيده و در پاى كرسى درس تو زانو زده اند!
آنان در انديشه كسب مرتبه علمى و رسيدن به موقعيت اجتماعى تو مى باشند!
و از اين رو به دريايى ژرف و بلايى بى پايان فرو افتاده اند!
(451)
راه نجات و بازگشت
اينك اگر جوياى نجات از وابستگى به دنيا و دربار
هستى از موقعيت و امكانات مادى نارواى خويش روى بگردان تا به
شايستگاه بپيوندى ؛ شايستگانى كه با كهنه جامه زاهدانه خويش بدرود حيات
گفتند در حالى كه پشتشان به شكشان چسبيده بود ميان آنان و خدا حجابى
نبود، فريفته دنيا نشدند!
اگر چون تو عالمى با اين سن و سال گرفتار دنيا شوى ، پس از جوانان بى
دانش و كم تجربه چه انتظارى مى توان داشت !
اناالله و انا اليه راجعون !
به چه كسى بايد تكيه كرد و به كجا بايد پناه بد! ما غم و نگرانى خود را
از كارهاى تو به در گاه خدا شكوه مى بريم و مشكلات و مصيبتهايى كه از
ناحيه تو مى بينيم به حساب خداوند مى گذاريم ..
(452) چه نگران كننده است اگر اين آيه از قرآن شامل حال
تو باشد كه خداوند مى فرمايد:
اضاعول االصلاة و اتبعو الشهواات فسوف يلعون غيا
(453)
يعنى ؛ نماز را ضايع ساختند و شهوتها و تمايلات نفسانى را پيروى كردند،
پس بزودى نتيجه و كيفر گمراهيهاى خود را
خواهند ديد.
... شكر خداوند را كه ما را از فرو افتادن در مشكلات و موقعيت تو، ايمن
داشت .
ولاسلام .
(454)
فصل پنجم : جلوه هايى از درسهاى امام سجاد -
عليه السلام -
جلوه هايى از
درسهاى امام سجاد - عليه السلام
روشنترين دليل سيماى تابناك خورشيد، پرتو فروزانى است كه از آن جدا شده
و روح و تن جويندگان را گرامى و توان بخشد. از اين رو درسها و معارفى
كه از امام سجاد - عليه السلام - در متون اسلامى و منابعى دينى بر جاى
مانده و به ثبت رسيده ، خود بهترين گواه بر منزلت علمى و نيز جايگاه
اخلاقى و فضايل معنوى آن حضرت است .
چه شايسته است كه پس از ملاحظه توصيفها و تمجيدهاى ديگران و مطالعه
زندگى اصحاب و شاگردان آن حضرت ، خود به كوثر حياتبخش معارف آن اسوه
فضيلت و دانش ، دست فرو بريم و جان و انديشه را از آن سيراب سازيم .
در اين رهگذر، نخست به رساله حقوق و سپس
سجاديه نگاهى گذاريم خواهيم داشت .
رساله حقوق
در اوج حاكميت استبداد در روزگارى كه حكام اموى با تمام توان درصدد
زدودن نور شرافت و آزادى از سرزمين وحى بودند و در خاموش ساختن مناديان
حق و از ميان بردن سيره حياتبخش پيامبر كرم - صلى الله عليه وآله - از
هيچ تلاشى فروگذار دوباره قامتى در جاى ايستاد، هرچند آثار زنجيرهاى
استبداد اموى هنوز بر اندامش حك بود، اما زبانش هرگز و هيچ گاه از حق و
دفاع انسانها باز نايستاد!
رساله حقوق امام حقوق امام سجاد - عليه السلام - در عصر حاكميت جهل و
جور پيامى است فراتر از زمان خويش ، بلكه فراتر از همه اعصار تمدن بشرى
!
امروز كه بشر، مدعى دستيابى به عالى ترين شكل تمدن و فرهنگ ارزشى است و
دم از حقوق بشر و حتى حمايت از حيوانات و يا حفظ محيط زيست مى زند،
علاوه بر پوشالى بودن بسيارى از شعارهايى كه مطرح مى كند در بعد قانون
شناسى و قانونگذارى نيز ضعفهايى دارد كه اگر با رساله حقوق امام سجاد -
عليه السلام - مقايسه شود و عنصر زمان و ظرفيت ونيازها نيز ملاحظه
گردد، اوجهاى آن رساله و كاستيهاى دست نوشته هاى بشر متمدن اين عصر
آشكار خواهد شد!
هر چند پذيرش اين نكته - در نگاه نخست - براى دلباختگان مادى و دور
ماندگان از مكتب وحى و رسالت مشكل خواند نمود، اما تاءمل واقع بينى ،
آنان را به تواضع در برابر حق واخواهد داشت .
قبل از پرداختن به متن اين رساله ، تحقيقى درباره اسناد و رجال آن
شايسته مى نمايد.
رساله حقوق در منابع روايى
پيشين ترين منابع حديثى كه رساله حقوق امام سجاد - عليه السلام - را به
طور كامل ثبت كرده اند عبارتند از:
1- تحف العقول ، تاءليف حسن بن على بن حسين بن شعبه حرانى ، متوفاى 381
قمرى . در كتاب پنجاه حق از حقوق ثبت شده اما سند رساله ياد نشده است .
2- خصال تاءليف ابوجعفر محمد بن على بن حسين بابويه قمى ، متوفاى 382
هجرى .
3- من لا يحضره الفقيه ، تاءليف شيخ صدوق ابو
جعفر محمد بن على .... كه از كتب چهارگانه معتبر شيعه مى باشد.
شيخ صدوق ره دردو اثر اخير خصل و من لا يحضر
الفقيه علاوه بر پنجگانه ، حقى را تحت عنوان
حق حج ياد كرده و در مجموع پنجاه و يك حق
را متذكر شده است . هر چند در مقدمه حصال ، آنجا كه فهرست حقوق ذكر
گرديده از حج يادى به ميان نيامده است .
در حديث من لا يحضر سلسله سند نقل نشده و
حديث مرسل است .
ميان حديث من لا يحضر با روايت تحف
العقول و نيز روايت خصال تفاوتهايى ديده مى شد، در حالى كه ساير نقلها
از آغاز به تفصيل يكايك حقوق پرداخته اند.
ثانيا در سند خصال ، نامى از اسماعيل بن فضل به ميان نيامده است .
ثالثا در من لا يحضر تصريح نشده است كه
حقوق مذكور، رساله اى است از امام سجاد(ع ) ولى در خصال به اين نكته
تصريح شده است و عبارت چنين است : الحقوق
الخمسون التى كتب بها على بن الحسين سيد العابدين عليه السلام الى بعض
اصحابه ...
متن رساله حقوق
حقوق الهى ، پايه همه حقوق فردى و اجتماعى
امام سجاد - عليه السلام - در نامه يكى از اصحاب خويش درباره حقوق چنين
نوشت :
خدايت مورد رحم و محبت قراردهد!
آگاه باش ! كه خداوند بر تو حقوقى دارد. درباره حركت و سكون و هر
جايگاهى كه در آن قدم نهى و براى هر عضوى از اعضاى تحت فرمان تو و هر
ابراز و امكاناتى كه آنها را به استخدام در مى آورى .
برخى از اين حقوق مهمتر و گرانتر از ساير حقوق به شمار مى آيند .
بزرگترين حقوق ، حقوق مربوط به خداوند است حق
معرفت و عبادت خدا و اطاعت از او... اين حقوق
كه ترسيم كننده رابطه اى خلق باخالق وظيفه انسان
در برابر خداست زيربنا وپايه ساير حقوق فردى و اجتماعى به حساب
حساب مى آيد.
(455)اگر حقوق الهى ناديده گرفته شود و انسان موجودى
غير مسوول و بى هدف و فاقد تكليف به شمار آيد در آن صورت پايبندى وى به
ساير حقوق فردى و اجتماعى لغو و بيهوده مى نمايد و هيچ قانون و تكليفى
ضمانت اجرا ندارد.
فراگيرى و گستردگى دامنه حقوق
خداوند در پى حقوق ويژه خود بر خلق حقوقى را براى تمامى اعضاى بدنت از
فرق تا قدم قرار داده است . چشم گوش ، زبان ، دست ، پا شكم و شرمگاه ،
اينها اعضاى هفتگانه اى هستند كه افعال آدمى به وسيله آنها صورت مى
گيرد.
علاوه بر اعضا كه وسيله صدور افعال مى باشند، خود افعال نيز بر انسان
حقوقى دارند.
خداوند براى نماز، روزه ، انفاق و پرداخت حقوق مالى ، هديه و ساير
افعال بر عهده تو حقوق و قوانينى نهاده است .
در مرحله سوم نوبت به حقوق اجتماعى مى رسد حقوقى كه در رابطه انسان با
جمع بر او واجب مى گردد. نخست حقوق پيشوايان تو و سپس حقوق رعايا و
كسانى كه تحت سرپرستى تو قرار داند و پس از آن حقوق خويشاوندان قرار
دارد.
فهرست حقوق اجتماعى
هر كى از حقوق اجتماعى كه بر شمرديم خود خاستگاه حقوق متعددى است . حق
پيشوايان در سه بخش بايد ملاحظه شود. 1 - حق سياستگذاران و سياستمداران
و اداره كنندگان نظام اجتماعى . 2 - حق معلمان و سرپرستان علمى و
فرهنگى . 3 - حق مولا بر بنده . البته هر مربى و اداره كننده اى خود
امام و پيشوايى به شمار مى آيد و حقوقى دارد.
حقوق رعايا و نيروهاى تحت سرپرستى انسان نيز سه است . 1 - حق رعايا و
افراد جامعه كه به قانون فرمانروا و حاكم گردن مى نهند. 2 - حق نيروهاى
تحت تعليم و شاگردان ، زيرا كسى كه چيزى را نمى داند و در مقام
دانشجويى بر آمده رعيت فرد عالم به حساب مى آيد. 3 - حق كسانى كه تو
اختيار دار آنانى مانند زنان و يا كسانى كه مملوك تواند.
و امام حق خويشاوندان بسيار است و هر چه خويشاوندى نزديكتر باشد حقوق
نيز بيشتر و جديتر خواهد بود. ضروريتر از همه حق مادر سپس حق پدر و پس
از آن حق فرزند و در مرحله بعد حق برادر و در مراتب بعد هر كدام كه
نزديكتر و نزديكترند.
از حقوق خويشاوندان كه بگذريم حقوق اجتماعى در گستره اى ديگر مطرح است
از آن جمله حقوق مربوط به مولا و سرپرستى كه تو را از قيد بردگى آزاد
ساخته است مولا و سرپرستى كه اكنون از الطاف او بهره ورى كسى كه به تو
احسان كرده آن كه با نداى اذانش تو را به سوى نماز فرا خوانده امام
جماعت تو همنشين همسايه رفيق شريك ، اموال بدهكار، طلبكار، معاشر، كسى
كه عليه تو ادعا دارد، كسى كه تو عليه او ادعا دارى مشورت كننده با تو
كسى كه با او مشورت مى كنى نصيحت خواه نصيحت گو. آنان كه از تو
بزرگترند، كسانى كه از تو كوچكترند، كسى كه دست نياز به سوى تو دراز
كرده ، آن كس كه به او اظهار نياز مى كنى ، كسى كه با سخن يا رفتار به
تو بدى روا داشته و كسى كه دانسته يا ندانسته درباره تو به خشونت رفتار
كرده است .
سپس حقوق همه همكيشانت و نيز آنان كه كافرند ولى در ذمه اسلام در آمده
اند و حاكميت سياسى را پذيرفته اند.
و سرانجام حقوقى كه بر اساس حالات مختلف و مناسبتهاى گوناگون به روابط
اجتماعى تعلق مى گيرد.
خوشا به حال كسى كه خدايش يارى دهد و در پايبندى به اين حقوق استوار و
موفق باشد.
امام سجاد (ع ) هر چند در اين فهرست به حقوق بسيار متنوع و گوناگونى
اشاره كرده اما در پايان اين حقيقت را آشكار ساخته است كه حقوق اجتماعى
و فردى به آنچه گفته شد، منحصر نمى باشد، بلكه اصولا برخى از حقوق
داراى جنبه متغيرى هستند كه در شرايط و زمان و مكان مختلف و مناسبات
گوناگون تغيير مى كنند و يا مطرح مى شوند.
بى شك گشودن اين زاويه بر اتقان ، اعتبار و واقع بينى اين رساله افزوده
است و وسعت بينش و واقعگرايى نويسنده آن را آشكار مى سازد.
امام سجاد (ع ) پس از بر شمردن فهرست حقوق الهى ، فردى و اجتماعى انسان
به توضيح و تشريح هر يك از آنها پرداخته است .
1 - حقوق الهى بر انسان
حق برتر خداوند برانسان اين است كه او را عبادت كند كمترين شركى به او
نورزد. اگر انسان ، خداى خويش را خالصانه پرستش كند، خداوند نيز امور
دنيا و آخرت او را كفايت خواهد كرد و آنچه محبوب و مطلوب آدمى اس
برايش حفظ و تدارك مى كند.
(456)
2- حق انسان بر خويش
حق نفسه آدمى بر او اين است كه آن را در اطاعت خداوند به كار گيرد.
سرمايه وجود را هدر ندهد و صرف بيهوده گيها و
گمراهيها نكند. و حق زبان ، گوش ، چشم و دست و... را ادا كند
آنها را در مسير باطل و پوچ به كار نيندازند
و در راستاى استفاده صحيح از اين امكانات خداوند يارى بجويد.
(457)
3- حق زبان و قوانين گفتار
حق زبان اين است كه از گرفتار شدن به گفتار زشت مصون ماند و عادت بر
خوبيها و سخنان نيك پيدا كند.
زبان بايد كنترل و محبوس شود، جز آنها كه نيازى ارزشى باشد و در راستاى
منافع دين و دنيا قرار گيرد. آن را از سخنان بيهوده و كم نتيجه و زايان
آورى بايد دور داشت . آنچه مشخص مى كند كه كجا بايد سخن گفت و زبان را
به كار گرفت عقل است . جمال انسان عاقل در شيوه گفتار او متجلى است -
نيرويى نيست مگر متكى به خداوند بزرگ -
جمله اخير امام سجاد - عليه السلام - يعنى ؛ لا
قوة الا بالله العلى العظيم ظاهرا حكايت از دشوارى امر و
ناتوانى انسان در مسير حفظ كامل زبان و تنظيم گفتار دارد. و هشدارى است
به اين كه براى موفقيت در اين راه بايد از حميت الهى ، بهره گرفت و با
استمداد از درگاه او به پيروزى رسيد.
(458)
4- قواى شنوايى
حق قواى شنوايى است كه آن را از شنيدن سخنان آلوده و شنيدنيهاى مضر دور
نگاه دارى . گوش كانالى است به سوى قلب - مركز ادراك ، تصميم گيرى و
تاءثير پذيرى - انسان ، اين كانال را جز بر روى سخنان ارزشى و خير
آفرين مگشاى ؛ سخنانى كه يا نتيجه مثبتى براى قلبت به ارمغان آورند و
يا اخلاق كريمانه اى را به تو تعليم دهند.
ابزار شنوايى ، كانال و در ورودى قلب آدمى است و از اين طريق انواع
معانى و مفاهيم به قلب مى رسد، خير باشد يا شر!
و لا قوة الا بالله .
(459)
5- حق قواى بينايى
حق چشم اين است آن را به حرام ندوزى و جز در مسير عبرت آموزى و بينش
يابى و دانش اندوزى به كارش نگيرى . همانا چشم گذرگاه عبرتها و درس
آموزيهاست .
(460)
6- حق پا، به كارگيرى آن در مسير عزت و دين
حق پا اين است كه آن را به حرام دراز نكنى تا به كيفر الهى مبتلا نگيرى
و به راهى نكشانى كه صاحبش را به ذلت افكند. پا چونان استرى است راهوار
كه مى بايست تو را در راه دين و پيروزى در ميدان ارزشها پيش برد
و لا قوة الا بالله
7- دست ، باز داشتن آن از تجاوز و ناحق
حق دست اين است كه آن را به حرام دراز نكنى تا به كيفر الهى مبتلا
نگردى و در دنيا از سوى مردم ملامت نشوى .
دست از واجبات بر مدار و با دور داشتن آن از حرام حرمتش را نگه دار.
كارآيى آن را محدود به واجبات مساز بلكه در ميدان ارزشهاى غير واجب
مستحبات - نيز به كارش گير!
استفاده خردمندانه و شرافتمندانه از اين عضو مهم بدن - دست - پاداشهاى
اخروى را به دنبال خواهد داشت .
(461)
8- ممنوعيت زياده روى در خوراك
حق شكم اين است كه آن را ظرف كمترين غذاى حرام قرار ندهى و نيازش را
از راه حلال و به اندازه بر آورده سازى كار تقويت را به سستى و تن
پرورى و ناجوانمردى و بيعارى نكشانى .
شكم بايد به هنگام تشنگى و گرسنگى تحت كنترل باشد. سيرى زياد، مايه
كسالت ، كندكارى و بازماندن از ارزشها و كرامتهاست .
زياده روى در نوشيدن آب ، مايه كند فهمى و كودنى مى شود.
(462)
9- كنترل قواى شهوى با ياد مرگ
حق اندام جنسى اين است كه آن را از مبتلا شدن به حرام نگاه دارى . و
اين مهم را از طريق كنترل نگاه عملى سازى ، زيرا چشم بستن از مناظر
شهوت انگيز، از مهمترين عوامل مصونيت انسان به شمار مى آيد.
ياد مرگ و تهديد نفس به كيفر الهى و بيم دادن خويش از مخالفت خدا نيز
از ديگر عوامل امنيت فكرى و عملى انسان از آفات شهوت است .
پاكدامن ماندن نياز به كمك از سوى خدا دارد لا
حول و لا قوة الا بالله
(463)
حقوق در قلمرو كردار
10- حق نماز و قوانين مربوط به آن
حق نماز اين است كه بدانى نماز حركت به درگاه الهى است . با نماز در
پيشگاه خدا مى ايستى .
اگر اين حقيقت را به هنگام نماز متوجه باشى ، شايسته است كه چونان بنده
اى ذليل ، چشم دوخته به لطف و رحمت حق ، بيمناك از كجى اعمال خويش و
كيفر پروردگار، اميدوار به غفران او و با تضرع به زارى در برابر خدا
بايستى و نمازگزارى .
چونان كسى كه با آرامش و سرافكندگى و تواضع و كرنش به آستان بلندش
سرمى سايد و در اعماق وجود با او مناجات دارد و آزادى خويش را باز بند
گناهانش مى طلبد. ولا قوة الا بالله
11- روزه ، با دارنده از آتش و عصيان
حق روزه اين است كه بدانى حجابى است ايمنى بخش ، پوشش است كه آدمى را
از آفات زبان و گوش و چشم و اندامى جنسى و شكم مصونيت مى دهد و از آتش
ايمن مى دارد.
در حديث چنين آمده است : روزه سپرى در برابر آتش
است .
اگر اعضاى خويش را در پس اين سپر و حجاب ، از مبتلا شدن به عصيان نگاه
دارى ، اميد است كه وجودت از عذاب الهى در امان ماند و اگر با وجود اين
حجاب ، اعضاى خويش را از گناه بازدارى و با داشتن روزه ، چشمت نگاه
شهوت انگيز كند و قوايت به راه نادرست صرف شود، چه بسا اين حريم بشكافد
و از آن شكاف بيرون افتاده ، آتش مبتلا شوى .
(464)
12- انفاق ، ذخيره سازى امكانات نزد خداوند
حق انفاق وصدقه اين است كه بدانى نزد پروردگارت ذخيره مى شود. انفاق
امانتى است كه نياز به گواه است كه نياز به گواه ندارد. اگر به اين
حقيقت رسيده باشى ، اين نكته را نيز درك خواهى كرد كه انفاق در نهان ،
مطمئنتر از انفاق در عيان است ، سزاست كه انفاقها همواره سرى ميان تو و
خدايت باشد. چه اين كه تظاهر به انفاق و نماياندن آن به خلق ، مثل اين
است كه ايشان را مطمئنتر از خدا به حساب آورده اى و ميل دارى آنان نيز
گواه شاهد باشند!
پس از اين نكته كه يد شد، بايد مراقب اين جهت باشى كه در انفاقها و بذل
و نهادن و آزرده ساختن روح افراد، به همان ميزان انفاق و پس انداز تو
معيوب مى شود.
منت نهادن بر ديگران به خاطر انفاقى كه كرده اى معنايش اين است كه آن
انفاق را براى خود نيندوخته اى وگرنه چه دليلى دارد كه كسى براى ذخاير
و اندوخته هاى خود بر ديگران منت نهد!
(465)
13- قربانى ، ايثار خالصانه و بى تكلف
حق قربانى اين است كه با نيت خالص و بدون
خودنمايى صورت گيرد. صرفا رضا و رحمت حق مورد نظر باشد و جلب
توجه ديگران هدفت نباشد.
قربانى خالصانه ، دور از ريا و خودنمايى است . و كارى كه براى خودنمايى
نباشد خالى از تكلف و همراه با سهولت و آسانى ، زيرا خداوند براى
بندگانش سهولت و آسانى قرار داده است .
زندگى ساده و متواضعانه بسيار راحت تر از زندگى پر تكلف و خان منشانه
است .
زيرا تواضع و ساده زيستى با روح و فطرت آدمى سازگارتر است .
و لا قوة الا بالله
(466)
حقوق پيشوايان و مديران
14- حق رهبران سياسى و مديران جامعه
حق رهبر سياسى اين است كه بدانى خداوند تو را وسيله آزمايش او قرار
داده است .
تسلطى كه حاكم و رهبر سياسى بر تو دارد، مايه ابتلا و آزمايش اوست .
بايد خيرخواهانه نصيحتش كنى و از در لجاجت و ستيز با او وارد نشوى و او
و خود را به هلاكت نيفكنى .
آن گونه رفتار نكن كه تو خود شريك كارهايى باشى كه حكومت عليه تو اعمال
مى كند.
(467)
در تبيين اين بخش از رساله حقوق بايد توجه به شرايط سياسى امام سجاد -
عليه السلام - و نيز موقعيت شيعه داشت ، زيرا امام سجاد - عليه السلام
- اين رهنمودها را به شيعيان خود داده است . و چون عصر آن حضرت از
دورانهاى تاريك دينى و سياسى به شمار مى آيد، امام - عليه السلام -
پيروان خويش را به نوعى تقيه فرا خوانده است ، هر چند رهنمود آن حضرت
داراى جنبه هاى عمى نيز هست زيرا اصولا اگر هميشه بنا به جنگ و معارضه
با حكومتها و حاكمان و نظامهاى سياسى باشد، هرگز در جامعه ثبات سياسى
شكل نخواهد گرفت و عدم ثبات سياسى بسيارى از امور اجتماعى را نيز
متزلزل وناپايدار كرده و جامعه را مواجه با ركود اقتصادى و فرهنگى مى
كند.
بنابر اين ، اصل برمدار و نصيحت ارشاد است ، مگر آن جا كه حتى نصيحت و
ارشاد نيز نه دنياى مردم امنيت و رفاه يابد و نه دين مردم باقى بماند.
در چنين صورتى است كه تكليف فرق كرده و براى حفظ اسلام و صيانت جامعه
اسلامى ، جهاد عليه حاكم جائر ضرورت مى يابد.
15- حق استادان و پيشوايان علمى
حق معلمان و سرپرستان علمى اين است كه آنان را بزرگ بدارى ، مجلس و
حضورش را محترم شمارى و با دقت سخنانش را بشنوى .
استاد را به بيان مطالبى يارى دهى كه به كار تو مى آيد و به آن
نيازمندى .
فكر را فارغ و ذهن را مهياسازى .
با چشمپوشى از لذتها كاستن از تمايلات درونى ، قلب خويش را پاك و چشم
خود را جلا دهى !
خويش را پيك استاد در رساندن آن معارف به ديگران بدين و در ايفاى رسالت
علمى خود مرتكب خيانت نشوى و لا حول ولا قوة الا
بالله .
(468)
16- حق پرستان مالك
حق مولا و مالك ، چون حق حاكم است با اين تفاوت كه اين مالك است و آن
مالك نيست . از اين رو اطاعت مولا در هر امر كوچك و بزرگ واجب است مگر
آن جا كه تو را از حق خدا بازدارد و ميان تو و خدا حقوق خلق حايل شود
كه در اين صورت اداى حق خدا و خلق بر تو لازم است .
ولاقوة الا بالله .
(469)
حقوق رعيت و عناصر تحت سرپرستى
17- حقوق مردم در نظام سياسى
حقوق مردم كه تحت مديريت و حكومت تو به سر مى برند اين است كه بدانى تو
در پرتو برخى ويژگيها و توانمنديها بر آنان سرورى و فرمانروايى يافته
اى ، پس سزاوار است كه از موقعيت فرمانپذيرى آنان سوء استفاده نكرده ،
بر ايشان رحم آورى و آنان را مورد حمايت و شكيبايى قرار دهى .
قدرت خويش را با لطف و رحمت به بندگان خدا بياميزى و از اين طريق
خداوند را سپاسگزارى . زيرا نعمتها در پرتو شكر است .
پايدارى حكومت و فرمانروايى در سايه راءفت و
رحمت و دلسوزى براى خلق .. ولاقوة
الابالله .
(470)
18- حقوق دانشجويان و متعلمان
حق آنان كه از تو مى آموزند، اى است كه بدانى خداوند آنچه از دانش و
حكمت در اختيار تو قرار داده براى خدمتگزاران آنهاست .
يعنى ؛ علم بايد در خدمت خلق خدا باشد.
پس اگر در ايفاى اين نقش وفادار بودى و گنجينه دار امين و مهربانى به
شمار آمدى و حق خدا را درباره بندگانش به نيكى به جاى آوردى ، راه رشد
و تكامل در پيش خواهى داشت وگرنه خائن به خدا و ظالم به خلق خواهى بود
و در اين صورت سزاست كه خداوند دانش تو را برگيرد.
(471)
19- حقوق متقابل زن و مرد در نظام همسرى
حق زنى كه به وسيله ازدواج در دايره سرپرستى مرد قرار مى گيرد، اين است
كه مرد به فلسفه همسرى و ارزش وجودى وى توجه داشته باشد و بداند كه
خداوند، زن را مايه آرامش ، آسايش انس و پاسدارى از زندگى و نظام
خانواده قرار داده است . و نبايد از او انتظارى
مغادير با اين امور داشت .
اصولا زن و مرد آن گاه كه به همسر خويش را موهبتى الهى بدانند كه
خداوند به او عطا كرده است . آن گاه با چنين بينش و نگرشى ، ضرورى است
كه هر كدام از آنان نعمت خدا به به شايستگى ارج نهاده ، براى هم انيس و
همراهى مهربان و رحيم باشند.
در اين ميان هر چند وظايف مرد در ميدان مديريت نظام خانواده و تنظيم آن
فزونتر است و جنبه مديريت وى - در امور مباح - تقويت شده است ولى اين
تقدم و اولويت هرگز نبايد مورد سوء استفاده قرار گيرد و وسيله بى مهرى
به حقوق زن باشد ، زيرا زن به هر حال حق رحمت ، انس آرامش و كامجويى
دارد و مرد مو
است كه اين حقوق را براى او تاءمين كند و نبايد نحوه مديريت و برنامه
ريزى او مايه از ميان رفتن حقوق ياد شده زن گردد.
(472)
20- حقوق مملوكان برمالكان
حق مملوكان بر مالكان اين است كه مالك بداند انسان زيردست او، همانند
او مخلوق وبنده خداست .
مملوك با وارد شدن در ملك مولاى خويش به منزله گوشت و خون مولا مى شود
يعنى همان گونه كه انسان از اعضاى وجود خود، هم
كار مى كشد و هم نسبت به آنها راءفت و دلسوزى دارد، نسبت به مملوكان و
خدمتكاران خويش نيز اين چنين است .
مالك بايد بداند كه آفريدگار خدمتگزار و مملوك خويش نيست ؛ تنها مالك
اوست . بنابراين مالك بر مملوك خدايى ندارد و در قلمرو قوانين الهى مى
تواند از تو كار بكشد و انتظار داشته باشد.
مالك و ارباب ، نه گوش و چشم خدمتكارش را آفريده و نه واقعا روزى رسان
اوست . آفريننده و روزى رسان ، تنها خداست و اوست كه مملوك را تحت
فرمان مالك به امانت سپرده است .
از اين مالك بايد رفتارى خدا پسندانه داشته باشد هر چه مى خورد به
مملوك خويش هم بدهد و هر چه مى پوشد به مملوك خويش بپوشاند، كار بيش از
طاقت بر عهده اش ننهد و اگر نسبت به او نفرت و بيزارى پيدا كرد، او را
بفروشد و مورد آزار و شكنجه قرار ندهد. ولا قوة
الا بالله .
(473)
حقوق خويشاوندان
21- حقوق مادران
حق مادر اين است كه بدانى او تو را به گونه اى نگهدارى كرده رشد داده و
پروريده است كه نظير و مانند ندارد. از شيره وجودش به تو خورانده است ،
و اين كارى است كه جز مادر ، كيس در حق ديگرى انجام نداده و نمى دهد.
مادر با تمام وجودش از تو حمايت و مراقبت كرده و تمامى سختيهاى دوران
باردارى را بر خويش هموار ساخته است تا تو گام بر زمين نهاده اى .
مادر دلخوش بود كه تو را سير كند، هر چند خود گرسنه بماند؛ تو را
بپوشاند، سرت سايه افكند، هرچند خود طعم آفتاب را بچشد؛ خود سختى كشد و
تو را به ناز پرورد؛ بيدار ماند و تو را به خواب نوش كند.
آرى مادر! تنش ظرف وجود تو، دامنش ، آرامشگاه تو و جانش ، سپر بلاى تو
است .
سرد و گرم جهان را به خاطر تو به جان خريد و تو بايد در خور چنين
فداكارى و محبتى ، شكرگزار و حق شناس وى باشى ! و البته اين حق شناسى
را - با چنين وسعت وژرفايى ! - جز توفيق و كمك خداوند نتوانى !
(474)
22- حقوق پدر
حق پدر اين است كه بدانى اصل توست و تو شاخه وجود اويى . اگر او وجود
نداشت تو نيز گام به عالم وجود نمى گذاشتى . پس هرگاه ارزشى در زندگى و
وجود خود يافتى ، بدان كه آن نعمت را از پدر دارى . پس بدين پايه و در
خور شاءن او، قدردان و سپاسگزارش باش و لا قوة
الا بالله
23- حق فرزدان و مسؤ وليت سرپرستى آنان
حق فرزند اين است كه توجه كنى او جزئى از وجود توست . فرزند با هر خير
و شرى كه داشته باشد، منتسب به پدر است .
تو نسبت به ادب ، خداشناسى ، رفتار عبادى و دينى او مسوول هستى و در
قبال آن پاداش و يا كيفر خواهى داشت .
پس فرزندت را چنان پرورشى ده كه در دنيا مايه افتخار و زينت تو باشد و
در آخرت نزد خداوند معذور باشى . و لا حول و لا
قوة الا بالله
(475)
24- حقوق برادران
حق برادر اين است كه او را دست كار آمد و كارگشاى خويش بدانى . و وى را
پشتوانه اى امن و مايه عزت و اعتماد به شمار آورى . و بدانى كه او
نيروى تو در برابرمشكلات و ناهنجاريهاست . پس او را در گناه و معصيت حق
و وسيله ظلم به حقوق الهى قرار نده .
او را در اصلاح امور خويش رها مكن و در برابر دشمنان تنها مگذار، ميان
و شياطين مانع شو، ازنصيحت كردن او دريغ ننما و در مسير خدا همواره به
او توجه داشته باش اگر فرمانبر خدا و بنده مطيع فرمانش باش - ولى اگر
اهل گناه معصيت بود، فرمان و خواست خدا را بر خواست او مقدم دار.
(476)
25- حق مولى و آزاد كننده عبد
بنده اى كه بوسيله مولايش آزاد شده بايد سپاسگزار لطف مولايش باشد؛ چه
اين كه مولا را از ذلت بندگى رهانيده و او عزت آزادى بحشيده است ،...
بهره ورى از امور حلال دنيا را بر او ممكن ساخته و تمامى وقت و
امكاناتش را در اختيار او نهاده تا به هر اندازه خواست به عبادت
خداوند بپردازد...
مولايى كه بنده را آزاد مى سازد، نزديكرين كس به آن آزاد شده - پس از
خويشاوندان رحمى رحمى او - است . اگر مولا نيازى به كمك و هميارى پيدا
كرد، سزاوارترين كس به يارى دادن او، همان آزاد شده اوست .
(477)
26- حق بنده آزاد شده ، برمولا خويش
مولايى كه بنده اش را آزاد مى كند، بايد بداند كه خداوند او را حامى و
پناه آن بنده بى پناه قرار داده است ، در حقيقت او - بنده آزاد شده -
وسيله اى است ميان خدا و مولا يعنى با لطف و
رحمت نسبت به بنده اش مى تواند جلب رضاى خدا كند و رحمت الهى را نصيب
خويش سازد تا آنجا كه مى سزد همان برده ناتوان كه در جامعه
بظاهر قدر و هويتى ندارد، مولاى خويش را از آتش دوزخ برهاند و دنيوى
اين است كه اگر بنده شده وارثى نداشته باشد، مولايى كه به او نعمت
آزادى بخشيده ، ميراث بر او خواهد بود تا در برابر مالى باشد كه براى
او صرف كرده است .
اگر مولا پس از آزاد سازى بنده خويش ، حقوق بعدى او را ادا نكند چه بسا
ميراث آن عبد، بر مولا گوارا حلال نباشد.
و لا قوة الا بالله .(478)
در روزگار ما، هر چند مساءله بردگى بردگى به
صورت گذشته مطرح نيست و اصولا تدابير رهايى بخش اسلامى سبب گرديده است
تا در ممالك اسلامى قبل از ساير جوامع مساءله بردگى و برده دارى از
ميان برود، اما ثبت اين حقوق كه امام سجاد - عليه السلام - براى حقوق
متقابل مولا و بنده آزاد شده او مطرح كرده از آن جهت ثمر بخش است كه
اين رهنمودها خود گواه تدابير عميق رهبران دينى در گشودن زنجيرهاى
بردگى و پس از آن حمايت اجتماعى از ايشان است .
برده اى كه آزاد مى شود، عنصرى است بى پيوند با جامعه ، غريب و بى پناه
و نيازمند حمايت و مساعدت . از اين رو امام سجاد - عليه السلام - بر
اساس مبانى دينى ، مولا را موظف مى داند كه پس از آزاد ساختن بنده خويش
، او را رها و بى پناه نگذارند بلكه براى آزاد زيستن او زا يارى دهد.
اكنون دانسته مى شود كه چقدر فاصله است ميان ذهنيت برده دارى در جوامع
غير اسلامى با آنچه در جوامع اسلامى بوده است ! چقدر فرق است ميان
جوامع غربى و اروپايى و جوامع صدر اسلام و رفتار آنان بابردگان . چه
اين كه در جوامع غربى انسانهاى آزاد به جرم پوست سياهشان به اسارت
كشيده و به ممالك خود آورده و به عنوان برده مورد بدترين سوء استفاده
ها قرار مى دادند و اكنون كه بظاهر آن گونه بردارى را كنار گذشته اند
به غارت منابع اقتصادى و ملى و فرهنگى ملتهاى جهان سوم پرداخته اند و
در پوشش حمايت از حقوق بشر، آزاديخواهان جهان را به تروريست بودن محكوم
مى كنند و در برابر چشم جهانيان ، خود به هر سرزمين و ملتى كه بخواهند
زور مى گويند، فرمان مى رانند، لشكركشى مى كنند و حكومتهاى مردمى را
عزل و حكام وابسته به خويش را بر سر ملتهاى مسلمان مسلط مى دارند!
چه قدر تفاوت است ميان تزورگرانى كه امروز در صحنه جهانى دم از
دموكراسى و حقوق بشر مى زنند و هدفى جز حمايت از منافع سلطه گرانه خويش
ندارند، با رهبران مسؤ ول و صادقى چون امام سجاد - عليه السلام - كه
اگر در رساله حقوقش سخن از حمايت محرومان و بردگان به ميان آورده ، خود
در طول زندگيش صدها اسير را آزاد ساخته و نه تنها به بردگان - كه
انسانند و بنده خدايند - بلكه به حيوانات نيز كمترين ظلم و آزارى وارد
نساخته است .
27- حق احسان كنندگان به انسان
حق آن كس كه به تو نيكى و احسان كرده ، اين است كه از او تشكر كنى و
مراتب امتنان و قدرشناسى خود را به او بنمايى ، لطفش را به زبان آرى ،
او را در محافل به نيكى يادكنى و در اعماق وجودت برايش خالصانه دعا كنى
تا از اين طريق در نهان و عيان يادكنى و در اعماق وجودت برايش خالصانه
دعا كنى تا از اين طريق در نهان و عيان قدرشناسى كرده باشى . اگر
توانستى بايد لطفش را جبران كنى وگرنه مترصد فرصتى مناسب باشى
(479)
28- حق مؤذنان و مناديان نماز
مؤذن ،خداى به را ياد تو مى آورى و به عبادت حق فرا مى خواند و بهترين
بارى دهنده تو در راستاى عبادتى است كه خداوند بر تو واجب ساخته است .
سپاس از مؤذنان در حقيقت سپاس از احسانگران است .
آنگاه كه تو در خانه آرميده اى چه بسا او را متهم كنى
چرا كه در سحرگاه تو را از بستر گرم به محراب
فرا مى خواند و اين ناسازگار با طبع آسايش طلب آدمى است و نفس را خوش
نمى آيد اما او در كار خويش از سوى خدا هرگز متهم نيست
شيوه اش مورد رضاى خداست .
منادى اذان نعمتى است از خدا بر تو، پس با نعمت خدا بر خوردى نيك داشته
باش و شاكر باش .
(480)
29- حق معنوى امام جماعت
آن كسى كه در نماز جماعت به امامت مى ايستد، سفيرى ميان تو و خداست .
نماينده ، به درگاه پروردگار است ، از جانب ، سخن مى گويد، برايت دعا
مى كند و از جانب ،، واجبات و مستحبات نماز را به جا مى آورد، اگر نقصى
در كار او باشد، مقصر اوست نه تو در حالى در كاستيهاى عمل او شريك
نيستى .
تو امام جماعت احسان خاصى نكرده اى اما او خود و نمازش را سپهر تو
ساخته و اين لطف ، شايان قدردانى است . و لا قوة
الا بالله
(481)
30- حقوق همنشينان
حق همنشين اين است كه با او نرمش و ملايمت اخلاقى داشته باشى ، در
گفتگوى با او از مرز انصاف نگذرى ، با بى مهرى نگاه از او برنگيرى و در
خور فهم او با وى سخن بگويى .
اگر تو بر او وارد شده اى ، حق حركت و اقدام به ترك مجلس با توست ولى
اگر تو ابتدا خواستن از وى حركت كنى و مجلس را ترك گويى .
ولا قوة بالله
(482)
چنان كه در اين رهنمود تاءمل شود، امام - عليه السلام - به ريزترين
نكات اخلاقى و لطفترين مسايل روابط اجتماعى اشاره كرده است . نكاتى كه
اگر مورد توجه قرار گيرد، جامعه اسلامى در اوج اخلاق و آداب صحيح
اجتماعى قرار مى گيرد و بى نياز از رهاوردهاى ناهنجار روانشناسان و
دانشمندان علوم تربيتى غرب و شرق خواهد بود.
31- حق همسايگان
حق همسايه اين است كه در غياب وى آبرو امكانات
او را نگهبان باشى در حضورش ، احترام وى را نگاه دارى . هماره
ياريش دهى ، درصدد عيبجويى او و كنجكاو لغزشهايش نباشى . اگر اتفاقا
عيبى از او مشاهده كردى ، آن عيب را در سينه ات نهان دارى ، آن گونه كه
سرنيزه نتوانند دژ سينه ات را فتح كنند و به آن سر دست يابند!
اگر همسايه ات با كسى راز مى گويد، سعى نكن تا ارزش مطلع شوى .
در سختيها، تنهايش مگذار، در نعمت بر او رشك مبر، از خطايش درگذر! به
بدگويانش مجال و زمينه بدگويى مده ، اگر دغلكار را بر او آشكار ساز! با
همسايه ات خوش رفتار باش . و لا حول قوة الا
بالله
(483)
32- حق همراهان و همسفران
حق همراه و همسفر اين است كه تو در نيكى و محبت از او برتر و فزونتر
باشى و اگر فزوتر نيستى دست كم با او برابر باشى آن گونه كه تو را
اكرام و احترام مى كند تو نيز او را حرمت نهى و اكرام كنى .
اجازه نده در جوانمردى بر تو پيشى گيرد و اگر پيشى گرفت درصدد جبران
باش .
در مسير دوستى كوتاهى نكن . خير خواه و پاسدار عزت و آبرويش باش
در راه اطاعت خدا ياريش كن و در ترك گناه معاونش باش
براى او لطف و رحمت باش و نه مايه عذاب و رنج و
لا قوه االا بالله .
حق شريك
حق شريك اين است كه در نبودن او كارهايش را سامان دهى و در حضورش با
وى به مساوات و برابرى رفتار كنى تنها بر اساس راى خويش و بدون مشورت
با وى تصميم نگيرى مستبدانه عمل ننمايى از داراييش نگهدارى كنى و در هر
موضوع كوچك و بزرگى به او خيانت نورزى اين حديث به ما رسيده است كه :
دست حمايت خداوند بر سر دو شريك است تا آن زمان كه به هم خيانت نورزند.
و لا قوه الا بالله .
حق داراييها و امكانات مادى
حق مال اين است كه آن را از حرام به كف نيازى در حرام به كار نگيرى از
صرف آن در امور بايسته و ارزشى دريغ ننمايى و در مسايل غير ضرورى آن را
به هدر ندهى .
داراييها و امكاناتى كه از آن خداست و موهبت او به توست در مسير خدا و
وسيله اى براى تقرب به او قرار ده آنها را براى كسانى به ارث نگذار كه
چه بسا تو را ستايش هم نكنند و براى تو جانشين شايسته اى نباشند.
با ارث دادن اموال فراوان به وارثان ناشايست در حقيقت تو آنها را در
حيف و ميل امكاناتت يارى داده اى .
بر فرض كه وارثان تو شايسته باشند و مالت را در راه خدا صرف كنند باز
اين آنهايند كه منافع معنويش را مى برند و اين تو هستى كه بايد حسرت و
پشيمانى و كيفر و مواخذه به دست آوردن آن اموال را داشته باشى و تحمل
كنى . و لا قوه الا بالله .
حقوق طلبكاران
حق طلبكار اين است كه اگر مال و طلب او را در اختيار دارى و مى توانى
طلبش را ادا كنى او را سرگردان و معطل نگذارى زيرا رسول خدا ص فرمود: -مسامحه
كارى بدهكار نسبت به پرداخت حق طلبكار ظلم است
و اما اگر حق طلبكار را اكنون در اختيار ندارى سعى كن كه با زبان خوش
رضايت او را به دست آورى و مهلت گيرى و با لطف بارش گردانى نه اين كه
هم مالش را به او ندهى و هم با او به درشتى و خشونت رفتار كنى زيرا اين
كار فرومايگى است . و لا قوه الا بالله .
حق معاشران
حق معاشر اين است كه از در نيرنگ و تقلب و دروغ با او وارد نشوى اغفالش
نكنى و چون دشمن بيرحم او را نكوبى اگر به تو اعتماد كرد توانت را در
مسير رعايت حال او به كارگيرى زيرا فريب دادن شخصى كه به تو اعتماد
كرده چونان ربا و ربا خوارى است . و لا قوه الا
بالله
حق مدعيان و شاكيان
حق مدعى اين است كه اگر ادعايش بحق است و دلايلش صحيح و منطقى است او
را رد نكنى بلكه خويش را در كنار او و همصداى او عليه خويش به شمار
آورى بى آن كه نيازى به شاهد باشد تو خود هم گواه باشى و هم داور.
اين حق خدا بر توست .
و چنانچه ادعاى او باطل و نارواست نرمش و تهديد را درهم آميزى و او را
به دينش سوگند دهى و با ياد خدا سرسختى او را درهم فرو ريزى سخنان
بيهوده و جنجال را به ميدان نياورى ، زيرا اين گونه سخنان نه خشم طرف
مقابل را مى كاهد و نه تو را به مقصود مى رساند بلكه ناظران تو را متهم
واقعى مى پندارند سخن ناهنجار شراره بديها را مى افروزد و سخن نيك آتش
شر را خاموش مى كند. - و لا قوه الا بالله