پندهاى امام صادق(عليه السلام) به ره جويان صادق

آيت‌الله محمدتقي مصباح يزدي

- ۱۳ -


درس بيست و پنجم : خدا و آخرت، غايت افعال مؤمن

يَا ابْنَ جُنْدَب لا تَتَصَدَّقْ على اَعيُنِ النّاسِ لِيُزَكّوْكَ فَأِنَّكَ اِنْ فَعَلْتَ ذلكَ فَقَدِ اسْتَوْفَيْتَ اَجْرَكَ و لكن اذا أَعطَيْتَ بِيَمينِكَ فَلا تَطَّلِعْ عَليها شِمالَكَ فَاِنَّ الّذى تَتَصَدَّقُ لَهُ سِرّاً يَجْزيكَ عَلانيةً عَلى رُؤوسِ الاَشهادِ فِى الْيوم الّذى لا يَضُرُّكَ اَنْ لا يَطَّلِعَ النّاسُ على صَدَقَتِك ... يَا ابْنَ جُنْدَب اَلْخَيرُ كُلُّهُ اَمامَكَ و اِنَّ الشَّرَّ كُلَّهُ اَمامَكَ و لَنْ تَرَى الْخَيْرَ و الشَّرَّ اِلاّ بَعْد الاخِرَةِ لاَِنَّ اللّهَ جَلّ و عَزَّ جَعَلَ الخيرَ كُلَّهُ فى الجَنَّةِ و الشَّرَّ كُلَّهُ فى النّارِ لاَِنَّهُما الْباقيانِ وَ الواجِبُ عَلى مَنْ وَهَبَ اللّهُ لَهُ الهُدى و اَكْرَمَهُ بِالايمانِ و اَلْهَمَهُ رُشْدَهُ و رَكَّبَ فيه عقْلا يَتَعَرَّفُ بِهِ نِعَمَهُ و آتاهُ عِلماً و حُكْماً يُدَبِّرُ بِهِ اَمْرَ دينِهِ و دنياهُ اَنْ يوجِبَ عَلى نَفْسِهِ اَنْ يَشْكُرَ اللّهَ وَ لايَكْفُرَهُ و اَنْ يَذْكُرَ اللّهَ و لايَنْساهُ وَ اَنْ يُطيعَ اللَّهَ و لايَعْصيَهُ لِلقديمِ الّذى تَفَرَّدَ لَهُ بِحُسْنِ النَّظَرِ و لِلحديثِ الّذى اَنْعمَ عليهِ بعد اِذْ اَنْشَأَهُ مخلوقاً و لِلْجَزيلِ الّذى وَعَدَهُ وَ الفَضلِ الّذى لَمْ يُكَلِّفْهُ مِنْ طاعتِهِ فَوقَ طاعَتِهِ و ما يَعْجُزُ عَنِ القيام بِهِ و ضَمِنَ لَهُ الْعَونَ عَلى تَيْسيرِ ما حَمَلَهُ مِنْ ذلِكَ و نَدَبَهُ اِلَى الاستعانَةِ عَلى قليلِ ما كَلَّفَهُ و هُوَ مُعْرِضٌ عمّا اَمَرَهُ و عاجزٌ عَنْهُ قَدْ لَبِسَ ثَوبَ الاسْتِهانَةِ فيما بَيْنَهُ وَبْيَن رَبَّهِ مُتَقَلِّداً لِهَواهُ ماضياً فى شَهَواتِهِ مُؤْثِراً لِدُنياهُ عَلى آخرتِهِ و هُوَ فى ذلكَ يَتَمَنّى جِنانَ الْفِردَوسِ وَ ما يَنْبَغى لاَِحَد اَنْ يَطْمَعَ اَنْ يُنْزِّلَ بِعملِ الفُجّارِ مَنازِلَ الابرارِ اَما اَنَّهُ لَوْ وَقَعَتِ الواقعةُ و قامتِ القيامةُ و جاءتِ الطّامَّةُ و نَصَبَ الجَبّارُ الموازينَ لِفَصْلِ القَضاءِ وَ بَرَزَ الخلائِقُ ليوم الحسابِ اَيْقَنْتَ عِنْدَ ذلكَ لِمَنْ تكونُ الرَّفْعَةُ و الكرامَةُ و بِمَنْ تَحُلُّ الحَسْرةُ و النَّدامَةُ فاعْمَلِ الْيَومَ فى الدُّنيا بما تَرْجوا بِهِ الفَوْزَ فى الاخِرَةِ.

نقش نيّت در عبادات

در فرهنگ اسلامى، نيّت نقشى تعيين كننده در ارزش اعمال انسان ايفا مى‌كند. اما اين كه سرّ اين مطلب چيست، بخشى به فلسفه اخلاق و بخشى به حوزه‌هاى ديگر مربوط مى‌شود. از آن جا كه طرح بحث‌هاى گسترده و فنى در اين مقال نمى‌گنجد، به اجمال به برخى آثار نيّت اشاره مى‌شود.

شيعه و سنى حديث شريفى از پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله) نقل كرده‌اند كه آن حضرت فرمودند: اِنَّما الاَعمالُ بِالنّيات وَ لِكُلِّ امْرِىء ما نَوى ؛(183) ارزش كارها به نيّت است و هر كس متناسب با نيّت خود بهره خواهد برد. البته، منظور از نيّت اين نيست كه انسان انگيزه خود را از انجام اعمال به زبان يا ذهن بياورد و مثلاً بگويد: من اين كار را براى خدا انجام مى‌دهم، بلكه منظور اين است كه انگيزه واقعى انسان از انجام عمل، رضاى خدا و يا رسيدن به پاداش‌هاى اخروى و يا دست كم، نجات از عذاب الهى باشد. براساس اين حديث اگر انسان كارى را به نيتى غيرالهى انجام دهد پاداشش همان خواهد بود و نزد خدا مزدى نخواهد داشت. مثلاً شخص ميلياردرى كه تمام ثروتش و يا بخش عمده‌اى از آن را صرف امور عام المنفعه از قبيل: ساختن مدرسه، بيمارستان، پل و مانند آن كرده است، اگر نيّتش از انجام اين كارها صرفاً اين باشد كه مورد تشويق و تمجيد مردم قرار گيرد، طبق حديث شريفى كه بيان شد، مزدش را دريافت كرده است و در نزد خدا پاداشى ندارد.

بر اساس فلسفه اخلاق اسلامى، ارزش عملى كه در آن نيّت خدايى وجود نداشته باشد، در حد صفر است و اگر چنان چه عبادتى واجب با انگيزه خودنمايى انجام شود، ارزش آن زير صفر است؛ زيرا علاوه بر اين كه اصل عبادت باطل است، عذاب اخروى هم به دنبال دارد. اين مسأله با فرهنگ عمومى مردم دنيا، به ويژه غيرمسلمانان، تناسب و سازگارى ندارد. آنها نمى‌توانند اين مطلب را بپذيرند كه خدمات فراوان يك شخص به مردم و جامعه، به صرف اين كه انگيزه الهى در كار نبوده است، هيچ و پوچ انگاشته شود. اما از نظر آموزه‌هاى دينى اگر فردى براى كسب محبوبيت در اجتماع، خدمتى انجام دهد؛ مثلاً براى پيروزى در انتخابات وكسب رأى بيش تر،مبالغ هنگفتى راصرف امور عام المنفعه نمايد و مردم نيز به اين واسطه به او رأى بدهند، در واقع، پاداش خود را دريافت نموده و طلبى از خدا نخواهد داشت.

در نظام ارزشى اسلام، چيزى داراى ارزش است كه اثر خوبى در روح انسان برجاى بگذارد. ظهور اين حالت در آخرت به صورت نعمت‌هاى بهشتى و يا ساير نعمت‌هاى اخروى خواهد بود. به عبارت ديگر، رابطه بين انسان و خدا و يا رابطه انسان با نعمت‌هاى بهشتى، همان اثرى است كه در روح انسان باقى مى‌ماند. بهشت و نعمت‌هاى آن، در حقيقت نتيجه اعمالى است كه انسان در دنيا انجام داده است. پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمودند: وقتى شما جمله «سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر» را بر زبان جارى مى‌سازيد، در واقع، با اين كار درختى را براى خود در بهشت مى‌كاريد(184) و يا كسانى كه مبادرت به خوردن مال يتيم مى‌كنند، در واقع آتش تناول مى‌كنند: إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نار .(185)

بنابراين آنچه به عمل ما ارزش مى‌بخشد و آن را به خدا و عالم آخرت مرتبط مى‌سازد، نيّت قلبى ما است. كوچكى، بزرگى و ظاهر اعمال، نشان دهنده بى ارزشى و يا ارزش آنها نيست؛ به بيان ديگر، ارزش كارها به كميّت آنها نيست. در ظاهر قضيه، هيچ تفاوتى، مثلاً، بين خرج كردن پول در راه حلال و مصرف آن در راه حرام وجود ندارد، آنچه كه موجب جدايى آنها از يكديگر مى‌شود، نيّت انسان است. انگيزه و نيت است كه ارزش اعمال انسان را مشخص مى‌كند.

نكته ديگر اين كه، عبادات از لحاظ ميزان نفوذ و تأثير انگيزه‌هاى غير الهى در آنها در يك حد نيستند و ميان آنها تفاوت وجود دارد. براى مثال، شخصى كه براى خودنمايى نماز مى‌خواند، فقط ممكن است مورد تشويق افراد مؤمن و نمازخوان قرار گيرد و كسانى كه به نماز اهميت نمى‌دهند به كار او توجهى نمى‌كنند. اما در امور عام المنفعه مثل، ساختن مدرسه و بيمارستان و مانند آنها، هم مسلمان و هم غير مسلمان، هم نمازخوان و هم غير نمازخوان از آن استقبال مى‌كند. بنابراين زمينه خودنمايى و ريا در پول خرج كردن بيش تر است تا در نماز خواندن. كم تر كسى است كه براى نماز خواندن به شخصى رأى بدهد، اما اگر كسى پول خرج كند، احتمال اين كه افراد بيش ترى به او رأى بدهند وجود دارد. از اين رو، انگيزه افراد در عبادات فردى با عبادت‌هايى كه نفعى براى مردم دارد، متفاوت است.

ريا آفت انفاق

«انفاق» از جمله عبادت‌هايى است كه احتمال خودنمايى و ريا در آن بسيار است. در مسأله انفاق، انسان علاوه بر اين كه بايد ثواب عمل را در نظر داشته باشد، بايد به گونه‌اى عمل كند كه به آبروى شخصى كه قرار است به او انفاق شود لطمه‌اى وارد نگردد. انسان‌هاى داراى عزت نفس، از اين كه در جلوى چشم ديگران به آنها انفاق شود، ناراحت مى‌شوند. اگر انسان بتواند به گونه‌اى انفاق كند كه فرد نيازمند حتى الامكان او را نشناسد بسيار بهتر است. هر قدر انسان در اين كار مراقب حفظ آبروى افراد باشد، اجرش به مراتب بيش تر خواهد بود. گاهى يك عبادت بسيار كوچك، آن قدر ثواب پيدا مى‌كند كه انس و جن از شمردن آن عاجز مى‌مانند. اين به دليل رعايت آداب و جهات حُسن عبادت و نيز اخلاصى است كه در آن به كار رفته است. يك عمل فيزيكى و يا حركت مادى به خودى خود نمى‌تواند ارزش بيافريند، بلكه غير از حُسن فعلى، حسن فاعلى هم بايد در كار باشد؛ يعنى نه تنها خودِ كار بايد خوب باشد، بلكه فاعل و كننده كار نيز بايد نيّت خوبى براى انجام آن داشته باشد. قرآن كريم در اين باره مى‌فرمايد: مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّة أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة ؛(186) مَثَل آنان كه مالشان را در راه خدا انفاق مى‌كنند، به مانند دانه‌اى است كه از يك دانه هفت خوشه برويد، در هر خوشه صد دانه باشد ـ كه يك دانه هفت صد شود. البته، اين ارزش و ثواب به شرطى است كه انقاق فقط براى خدا، و به تعبير قرآن «يُرِيدُونَ وَجْهَ اللّهِ »(187) و «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ »(188) باشد.

انسان ممكن است عملى را به درستى انجام دهد، اما با انجام كار نادرستى، ارزش آن را از بين ببرد؛ مانند آتشى كه محصولى را بسوزاند: «إِعْصارٌ فِيهِ نارٌ »(189). از جمله كارهايى كه موجب از بين رفتن اعمال خوب انسان مى‌گردد، منّت گذارى است. قرآن كريم در اين باره مى‌فرمايد: لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَْذى ؛(190) صدقه‌هاى خود را با منّت و آزار تباه نسازيد.

تأكيد قرآن نسبت به خلوص در انفاق، به مراتب بيش تر از تأكيد بر اخلاص در نماز است. البته ترديدى نيست كه ريا در نماز موجب بطلان آن خواهد شد، اما كم تر آيه‌اى در قرآن وجود دارد كه به اخلاص در نماز سفارش كرده باشد. اين بدان سبب است كه شائبه بروز ريا در انفاق بسيار بيش تر از نماز است.

امام صادق(عليه السلام) در اين فراز از سفارش‌هاى خود به عبداللّه بن جندب مى‌فرمايند: جلوى چشم مردم انفاق مكن تا ايشان تو را ستايش كنند؛ اگر چنين كنى، در واقع، اجر خودت را دريافت كرده‌اى (يعنى ديگر اجرى نزد خدا نخواهى داشت)، چنان باش كه وقتى با دست راستت انفاق مى‌كنى دست چپت آگاه نشود. براى صدقه پنهانى (كه عدم اطلاع مردم از آن در دنيا هيچ ضررى به تو نمى‌رساند) بهترين پاداش را در روز قيامت پيش چشم همه خلايق به تو خواهند داد.

البته انسان نبايد به اين دليل كه شايد عملش آميخته با ريا باشد به طور كلى سراغ كارهاى خير و از جمله انفاق نرود. اين كار ممكن است از دسايس شيطان باشد تا ما را از انجام اعمال نيك باز دارد. به هر حال، انسان با بخشيدن چيزهاى مورد علاقه خود به ديگران مرتبه‌اى از مبارزه با نفس را، كه موجب پاك شدن از برخى آلودگى‌ها مى‌شود، پشت سر مى‌گذارد و شايد هيچ چيزى به اندازه بخل ورزيدن، براى مؤمن ناشايست نباشد. خداوند در قرآن مى‌فرمايد: وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛(191) و هر كس خود را از خوى بخل و حرص دنيا نگاه دارد، آنان به حقيقت رستگاران عالمند. سخاوت مندان، هرچند كه ثروت خود را در راه خدا مصرف نكرده باشند، نسبت به بخيلان به بهشت نزديك ترند.

نكته ديگر اين كه، گاهى انجام كار خير به شكل علنى، البته در صورتى كه انسان بتواند بر نفس خود مسلط باشد، بركات و ثواب فراوانى دارد. وقتى انسان كار خيرى را به صورت علنى انجام مى‌دهد، ديگران هم انگيزه و رغبت پيدا مى‌كنند كه مشابه آن را انجام دهند. اگر بنا باشد كه هيچ كار خيرى در پيش چشم ديگران انجام نشود، مردم جامعه، به خصوص كودكان و نوجوان ها، به اهميت كار خير پى نمى‌برند. قرآن كريم مى‌فرمايد: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ؛(192) كسانى كه مال خود را انفاق كنند در شب و روز، نهان و آشكار، آنان را پاداش نيكو نزد پروردگارشان خواهد بود، هرگز [از حادثه آينده] بيمناك و [از امور گذشته]اندوهگين نخواهند گشت. در اين آيه و برخى آيات ديگر، هم انفاق پنهانى و هم انفاق علنى تأييد و تأكيد شده است.

اثر ديگرى كه انجام علنى اعمال نيك خواهد داشت اين است كه جلوى بسيارى از سوءظن‌ها را مى‌گيرد؛ مثلاً اگر كسى مخفيانه خمس و زكات بپردازد، ممكن است موجب بدگمانى مردم شود و فكر كنند كه آن شخص واجبات دينى اش را انجام نمى‌دهد.

تأثير بينش صحيح بر رفتار انسان

جهان بينى و نوع تلقى انسان از زندگى و هستى، به زندگى انسان جهت مى‌دهد و موجب مى‌شود انسان نوع خاصى از رفتار فردى و اجتماعى را برگزيند. اگر جهان بينى بر پايه بينشى صحيح استوار باشد، رفتارهاى انسان شكل و جهتى درست به خود مى‌گيرد. اما اگر انسان تلقى درستى از عالم هستى نداشته باشد و با شك و ترديد به آن و آغاز و انجامش بنگرد، خواه ناخواه، بر اعمال و رفتارش تأثيرى نامطلوب خواهد گذاشت، كه حداقل اثر آن، سستى در انجام وظايف و تكاليف است. انسان براى فهم يك سلسله مفاهيم و حل مسايلى كه براى او سؤال برانگيز است دست كم بايد جهان هستى را درست بشناسد و نسبت به موقعيت خود در آن، و اين كه نهايتاً به كجا خواهد رفت، بينش صحيح داشته باشد. اگر انسان نتواند اين مسايل را براى خود حل كند، تلاش وى براى انتخاب يك نظام ارزشى و اخلاقى صحيح بى فايده خواهد بود؛ زيرا اخلاق منهاى دين، و نظام ارزشى منهاى جهان بينى صحيح ره به جايى نمى‌برد.

در قرون اخير، به خصوص در كشورهاى غربى، به دليل سست شدن پايه‌هاى جهان بينى و اعتقادى مردم، پايه‌هاى اخلاقى آنان نيز رو به ضعف نهاده است. از آن جا كه مفاهيمى هم چون خدا، وحى و قيامت، اساس اعتقادات انسان را تشكيل مى‌دهند و با ابزارهاى حسّى و تجربى قابل اثبات نيستند، طبعاً انسان‌هايى كه مبناى كارشان را بر تجربه حسى گذاشته اند، اين مسايل را انكار مى‌كنند و دست كم با شك و ترديد به آنها مى‌نگرند.

اين نوع تلقى و بينش با دين سازگار نيست؛ چرا كه اساس دين بر يقين است: «... وَ بِالاْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ».(193)

اما در مغرب زمين چون به فلسفه‌هاى مادى و ماترياليستى بها داده مى‌شود، از يك سو پايه‌هاى اعتقادى بسيارى از مردم سست شده است و از سوى ديگر، از آن جا كه زندگى انسان بدون نظام اخلاقى امكان پذير نيست، يك نظام اخلاقى غير دينى و سكولار پايه ريزى كرده‌اند كه اعتقاد به خدا و قيامت و وحى در آن وجود ندارد. اين كار نه تنها نتيجه نداده، كه امروزه بسيارى از فيلسوفان غربى تصريح مى‌كنند اخلاق منهاى دين مساوى است با بى اخلاقى. اگر دين از عرصه اجتماع كنار رود، جايى براى ارزش‌هاى اخلاقى و پاى بندى به آنها باقى نخواهد ماند؛ زيرا در اين صورت نظام ارزشى از پايه فكرى و منطقى برخوردار نخواهد بود و براى خوب يا بد بودن يك كار نمى‌توان دليل عقلانى آورد.

بنابراين، در صورتى ما مى‌توانيم يك نظام ارزشى صحيح داشته باشيم كه مبتنى بر بينش‌هاى صحيحى باشد. اين بينش‌ها بر پايه‌هايى استوار است كه بايد براى ما ثابت و قابل درك گردند. اگر سه اصل توحيد، نبوت و معاد، كه جزو اصول دين است، به درستى براى انسان تبيين گردد، آن گاه مى‌توان يك نظام ارزشى صحيح را بر پايه اين اصول پى ريزى كرد.

جهت دادن به زندگى در پرتو اعتقاد به معاد

يكى از اصول دين ما، اعتقاد به معاد و جهان آخرت است. اين اصل كه روح تعاليم انبيا را شكل مى‌دهد، به صورت‌هاى مختلف در قرآن و احاديث بيان شده است. بخشى از آيات قرآن در زمينه مقايسه بين زندگى دنيا و زندگى آخرت است.

در باب معاد و زندگى پس از مرگ، دو نوع جهان بينى وجود دارد؛ يك تلقى مى‌گويد، پس از مرگ همه چيز تمام مى‌شود؛ تلقى ديگر قايل است انسان پس از مرگ براى هميشه باقى خواهد ماند. در اين ميان، يكى از اركان «جهان بينى دينى» اعتقاد به معاد و جهان پس از مرگ است. حتى بعضى از اديانى كه قايل به نبوت نيستند، به معاد اعتقاد دارند. كاوش‌هاى باستان شناسى نشان مى‌دهد كه انسان‌هايى كه هزاران سال پيش مى‌زيسته‌اند نيز بعضاً اعتقاد به معاد داشته اند؛ زيرا كشف اشيايى كه در كنار آنها در قبر دفن شده، نشان مى‌دهد كه آنان مى‌خواسته‌اند مردگانشان پس از زنده شدن، از اين ابزار استفاده نمايند.

فلسفه دين و ارسال رسل بر اين اصل استوار است كه انسان را متقاعد كند كه زندگى دنيا زندگى اصلى نيست، بلكه مقدمه‌اى است براى سراى ديگر. زندگى در دنيا، شبيه دورانى است كه انسان در رَحِم مادر به سر مى‌برد؛ يعنى همان‌گونه كه انسان دوران جنينى را جزو عمر خود به حساب نمى‌آورد، نبايد زندگى دنيايى خود را نيز به حساب آورد، زندگى واقعى و ابدى هنگامى شروع مى‌شود كه انسان از اين دنيا به سراى ديگر قدم بگذارد.

قرآن به ما مى‌آموزد كه بايد برخى از مطالب را مرتب تكرار نماييم تا نسبت به آنها توجه بيش ترى پيدا كنيم. خواندن نمازهاى يوميه، كه مرتب تكرار مى‌شود، نمونه‌اى از اين توجه و تذكار است. در مورد آخرت و جهان پس از مرگ نيز يكى از چيزهايى كه قرآن زياد بر آن تأكيد ورزيده اين است كه زندگى واقعى پس از مرگ است؛ از جمله مى‌فرمايد: وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ؛(194) اين زندگانى دنيا سرگرمى و بازيچه‌اى بيش نيست و زندگى حقيقى همانا سراى آخرت است. اين آيه بر اين مطلب تأكيد مى‌كند كه حيات منحصراً در زندگى آخرت است، و زندگى دنيا بازيچه‌اى بيش نيست. در جاى ديگر مى‌فرمايد: در روز قيامت وقتى كافر مى‌بيند چيزى ندارد كه به كارش بيايد، مى‌گويد كاش خاك بودم تا چنين به آتش كفر نمى‌سوختم.(195)

آخرت، محل سعادت و شقاوت واقعى انسان

آموزه ديگرى كه قرآن در اين زمينه مطرح مى‌كند اين است كه مى‌فرمايد: جاى خير و سعادت و متقابلا جاى شرّ و شقاوت، هر دو، در آخرت است: فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ ؛(196) وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذ .(197)

هركسى از هر قوم و مليتى، به گونه اى، دركى نسبت به مفهوم خوشبختى و بدبختى دارد. همه فيلسوفان از گذشته‌هاى دور تاكنون در اين باره بحث كرده اند. اكثر قريب به اتفاق انديشمندانى كه در مورد سعادت و شقاوت بحث كرده اند، صرفاً به اين مسأله پرداخته‌اند كه انسان براى خوشبختى در اين دنيا چه كارهايى را بايد انجام دهد. اما قرآن مى‌گويد: سعادت مختص كسانى است كه در بهشت‌اند و شقاوت از آن كسانى است كه در جهنم اند.

قرآن ناراحتى‌ها و گرفتارى‌ها و نيز خوشى‌ها و راحتى‌هاى مردم در اين دنيا را انكار نمى‌كند، ولى از آنها به عنوان وسيله و ابزار آزمايش ياد مى‌كند: أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ ؛(198) اموال و فرزندانتان وسيله آزمايش هستند. «وَ نَبْلوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً؛(199) و شما را به بد و خوب خواهيم آزمود.

برخى از مردم چنين مى‌پندارند كه خوش بودن در دنيا به معناى عزيزبودن نزد خدا است و به عكس، محروميت از نعمت‌هاى دنيا نشانه غضب خداوند است. قرآن مى‌فرمايد هر دوى اينها براى آزمايش انسان است: فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ؛(200) اما انسان، هنگامى كه پروردگارش وى را مى‌آزمايد و عزيزش مى‌دارد و نعمت فراوان به او مى‌دهد، مى‌گويد: «پروردگارم مرا گرامى داشته است.» و اما چون وى را مى‌آزمايد و روزى اش را بر او تنگ مى‌گرداند، مى‌گويد: «پروردگارم مرا خوار كرده است.»

انسان بايد نه از خوشى‌هاى دنيا سرمست و مغرور شود و نه از ناخوشى‌هاى آن چندان غمگين و ناراحت. قرآن مى‌فرمايد: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ؛(201) هرگز بر آن چه از دست شما رود دلتنگ نشويد و به آنچه به شما رسد دلشاد نگرديد.

يكى از تعاليم اصلى همه انبيا، كه در كتاب‌هاى آسمانى و به ويژه در قرآن آمده، اين است كه زندگى واقعى در سراى ديگر است و حتى عمرهاى طولانى انسان در اين دنيا، در مقايسه با آخرت، به اندازه يك چشم برهم زدن هم نيست.

قرآن مى‌فرمايد: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّى بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى؛(202) حقّاً كه فلاح و رستگارى يافت آن كس كه تزكيه نفس كرد و با ذكر نام خدا به نماز پرداخت. [اما مردم از جهل به سوى سعادت نروند]بلكه زندگانى دنيا را بگزينند و عزيز دارند. در صورتى كه منزل آخرت بسى بهتر و پاينده تر است. آخرت در مقابل دنيا اساساً قابل مقايسه نيست؛ آن بقاى حتمى دارد و اين فناى حتمى. اگر انسان بخواهد جهان بينى صحيحى داشته باشد، بايد اين پايه فكرى اش را محكم كند كه دنيا محل عبور و گذر و مقدمه‌اى است براى جهانِ باقى.

خوشى‌ها و ناخوشى‌هاى دنيا، خير و شر مطلق و واقعى نيستند و هرچند قرآن نسبت به برخى از امور مربوط به دنيا عنوان «خير» اطلاق مى‌كند، اما اين خير، نسبى است. از جمله اين كه مى‌فرمايد: وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ ؛(203) و راستى او [انسان] سخت شيفته مال است؛ و يا: إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الاَْقْرَبِينَ؛(204) اگر مالى بر جاى گذارد، براى پدر و مادر و خويشاوندان وصيت كند. اين كه چرا قرآن در مورد مال تعبير خير به كار برده، نكته‌هاى تفصيلى فراوانى دارد كه فعلا مجال طرح آنها نيست. اجمالا اين كه مال بايد حلال باشد تا انسان آن را براى فرزندان خود باقى گذارد.

انسان مادامى كه جهان آخرت را نديده، مى‌پندارد كه زندگى اين دنيا حيات است و پس از آن فنا و نيستى است، اما وقتى جهان آخرت را ديد، مى‌بيند كه حيات واقعى آن جا است. همان‌طور كه اشاره شد، قرآن در موارد متعدد بر اين مسأله تأكيد كرده است. تأكيد فراوانى كه به خواندن سوره اعلى در نماز شده است به دليل وجود معانى و تعابير بلندى است كه در آن به كار رفته است. اگر انسان با توجه كامل آن را بخواند، قطعاً تأثير شگرفى بر او خواهد گذاشت. صرف تركيب حروف عربى تأثيرى در روح ما ندارد، بلكه دقت در معانى واژه‌ها و توجه به مفاهيم آن اثربخش است. اين را كه «وَ الاْخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى؛(205) آخرت نيكوتر و پايدارتر است » همواره بايد در ذهن خود تكرار كنيم تا زمينه‌اى براى همه كارهاى خير فراهم شود؛ زيرا در نظام ارزشى اسلام همه چيز بر اين اساس است.

امام صادق(عليه السلام) نيز به عبداللّه بن جندب مى‌فرمايند: اَلْخَيْرُ كُلُّهُ اَمامَكَ و اِنَّ الشَّرَّ كُلَّهُ اَمامَكَ و لَنْ تَرَى الْخَيْرَ و الشَّرَّ اِلاّ بعد الاخِرَةِ ؛ همه خوبى‌ها پيش روى تو است و همه بدى‌ها در آينده است، هرگز خوبى و بدى نخواهى ديد جز در آخرت. اين فراز از سخن حضرت به اين معنا است كه خير و شرّى كه انسان دراين دنيا دارد، خير و شرّ نسبى است، خير و شرّ حقيقى در آخرت است. خوبى‌ها و بدى‌هاى اين دنيا آن قدر ضعيف‌اند كه اصلا قابل توجه نيستند. البته درك اين واقعيت براى بسيارى از مردم مشكل است. انسانى كه 60، 70 سال زحمت مى‌كشد تا زندگى راحتى را براى سال‌هاى آخر عمر خود فراهم سازد، ممكن است به آسانى نتواند از آن چشم پوشى نمايد. انسان بر اساس فطرت خود به دنبال چيزى است كه دوام داشته باشد. دلبستگى ما به بعضى از ظواهر دنيا به اين دليل است كه آنها دوام نسبى دارند. اما آيا واقعاً اينها فناناپذير و دايمى‌اند؟ وقتى در قرآن داستان فريب خوردن حضرت آدم و حوّا را مى‌خوانيم، متوجه مى‌شويم كه ابليس از همين نكته، يعنى ميل انسان به ابدى بودن، استفاده كرد و به نتيجه رسيد: هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْك لا يَبْلى ؛(206) آيا [ميل دارى] تو را بر درخت ابديت و ملك جاودانى دلالت كنم ؟ امام صادق (عليه السلام) در ادامه مى‌فرمايند: لاَِنَّ اللّهَ جلّ و عزّ جَعَلَ الخيرَ كُلَّهُ فى الْجَنَّةِ و الشَّرَّ كُلَّهُ فى النّارِ لاَِنَّهُمَا الباقيانِ ؛ يعنى خير و شر واقعى در بهشت و جهنم خواهد بود كه دايمى و هميشگى هستند.

بنابراين از خير دنيا بايد براى آبادى آخرتمان استفاده كنيم و از شرّ آن دور شويم تا مانع تكامل ما و سعادت ابدى مان نشود.

تفكر پيرامون نعمت‌هاى الهى

انسان بيش تر اوقات به ارزش و اهميت بسيارى از فضايل اخلاقى واقف است، اما براى رسيدن به آنها انگيزه و همت لازم را ندارد. به بيان ديگر، انسان مى‌خواهد به مواعظ اخلاقى انبيا و اولياى الهى(عليهم السلام) عمل كند، اما چون از انگيزه و همت قوى در اين زمينه برخوردار نيست، امور مربوط به زندگى دنيا را بر آنها مقدم مى‌دارد. اين جا است كه اين سؤال مطرح مى‌شود كه چگونه مى‌توان به مقامات عاليه نايل شد و نسبت به اين مهم تصميمى جدّى اتخاذ نمود؟

براى پاسخ به اين سؤال ابتدا بايد بدانيم كه هر تصميمى نياز به زمينه‌ها و مقدماتى دارد؛ يعنى يك سلسله شناخت‌هايى كه انسان بايد آنها را مدنظر قرار دهد تا زمينه ساز ايجاد اراده و تصميم قوى در او باشد. يكى از مسايلى كه انسان بايد نسبت به آن شناخت داشته باشد، نعمت‌هاى خدا است؛ يعنى اين كه بداند خداوند چه نعمت‌هاى فراوانى به او عطا كرده است. اين امر منوط به اين است كه انسان درباره نعمت‌هايى كه خداوند به او ارزانى داشته تفكر كند و آنها را در نظر آورد.

براى نمونه، برخوردارى از ايمان و مذهب صحيح، از نعمت‌هاى بسيار بزرگى است كه خدا به ما ارزانى داشته است. به علاوه، نعمت‌هاى خداوند محدود به دوران حيات ما نيست بلكه دوران پيش از تولد ما را نيز شامل مى‌شود؛ مثلاً، اگر زندگى پدر و مادر ما براساس مسايل معقول و مشروع نبود، قطعاً ما اين گونه نمى‌شديم و چه بسا از نظر عقلى و جسمى نيز در سلامت كامل نبوديم.

علاوه بر دو نوع نعمت قبل و بعد از آفرينش انسان در اين دنيا، خداوند وعده نعمت‌هاى ديگرى را هم داده است كه در آخرت به ما عطا خواهد فرمود. اين نعمت‌ها قابل وصف و احصا نيستند و ما نمى‌توانيم به درستى عظمت و ارزش آنها را درك كنيم. شرط رسيدن به نعمت‌هاى آخرت، عمل به تكاليفى است كه خداوند براى ما در دنيا مقرر فرموده است. البته خداوند انجام تكاليف سخت و طاقت فرسا را شرط رسيدن به نعمت‌هاى ابدى قرار نداده است: يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ ؛(207) خدا براى شما آسان مى‌خواهد و براى شما دشوارى نمى‌خواهد. سهل و آسان قراردادن تكاليف نيز خود نعمتى بزرگ براى ما است؛ زيرا اگر بنا بود براى رسيدن به نعمت‌هاى اخروى تكاليف شاقّ و طاقت فرسايى انجام دهيم، چه بسا از عهده آنها برنمى‌آمديم و از آن نعمت‌ها محروم مى‌شديم. حتى در مورد انجام همين تكاليف آسان هم خداوند فرموده اگر از من كمك بخواهيد شما را يارى خواهم كرد.

وظيفه انسان در قبال نعمت‌هاى الهى

وظيفه ما در قبال نعمت‌هاى خدادادى چيست؟ انسان‌هايى كه از فطرت پاك برخوردارند، حتى خدمت بسيار كوچك ديگران را هرگز فراموش نمى‌كنند و هميشه خود را شرمنده آنان مى‌دانند. حالْ فطرت انسان چگونه قبول مى‌كند كه در برابر نعمت‌هاى بى شمار خداوندى در مقام شكر و حق شناسى برنيايد؟ اگر انسان همواره به نعمت‌هايى كه خداوند به او عطا كرده است توجه داشته باشد، هيچ گاه از ياد خدا غافل نمى‌شود. انسان اگر بداند كه حتى انجام همين تكاليف آسان نيز براى به كمال رسيدن و سعادت ابدى او است، همواره شكرگزار و مطيع اوامر و دستورات الهى خواهد بود. هر قدر انسان نسبت به اين مسايل بيش تر بينديشد، انگيزه بيش ترى براى عمل به دستورات اخلاقى پيدا مى‌كند.

بياناتى كه حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) در اين قسمت از اين روايت شريف خطاب به عبداللّه بن جندب مى‌فرمايند، ناظر به همين مسايل است. آن حضرت در اين فراز از سخنان خود با اشاره به اين مطلب مى‌فرمايند، كسى كه خداوند دين حق را به او شناسانده و او را هدايت كرده و به رشد رسانيده و عقلى به او داده كه بتواند به وسيله آن نعمت‌هاى خدا را بشناسد و او را از علم و حكمت بهره مند ساخته تا بتواند كارهايش را با تدبير انجام دهد؛ بايد شكرگزار خدا باشد و درباره نعمت‌هاى خدا بينديشد و كفران نعمت ننمايد و همواره روح اطاعت از خدا و ترك گناه و معصيت در او وجود داشته باشد: وَالواجِبُ عَلى مَنْ وَهَبَ اللّهُ لَهُ الْهُدى و اَكْرَمَهُ بِالايمانِ و اَلْهَمَهُ رُشْدَهُ و رَكَّبَ فيهِ عقلا يَتَعَرَّفُ بِهِ نِعَمَهُ و آتاهُ عِلماً و حُكْماً يُدبِّرُ بِهِ اَمْرَ دينِهِ و دُنياهُ اَنْ يوجِبَ عَلى نَفْسِهِ اَنْ يَشْكُرَ اللّهَ و لا يَكْفُرَهُ و اَنْ يَذْكُرَ اللّهَ و لايَنْساهُ و اَنْ يُطيعَ اللّهَ و لايَعْصيَهُ .

امام صادق(عليه السلام) در اين بيان، به سه فضيلت اخلاقى اشاره مى‌كنند كه براى نيل به كمالات انسانى جنبه كليدى دارند؛ يعنى با انجام دادن آنها، انسان به فضايل اخلاقى ديگر نيز دست مى‌يابد. اول، تقويت روحيه شكرگزارى و حق شناسى است. كسى كه نسبت به خدمت كوچك انسان‌هاى عادى حق شناسى مى‌كند، چگونه حاضر است از كنار نعمت‌هاى بى نهايت الهى بى تفاوت بگذرد؟! دوم اين است كه انسان هميشه و در همه حال ياد خدا باشد. خُلق سوم نيز اين است كه انسان نسبت به ولى نعمت خود فرمان بردار و مطيع بوده، مرتكب عصيان و گناه نشود.

حضرت در ادامه به بيان چگونگى متخلّق شدن انسان به اين سه خُلق كليدى مى‌پردازند و مى‌فرمايند: لِلْقديمِ الّذى تَفَرَّدَ لَهُ بِحُسْنِ النَّظَرِ و لِلحَديثِ الّذى اَنْعَمَ عليهِ بعد اِذْ اَنْشَأَهُ مخلوقاً و لِلْجزيلِ الّذى وَعَدَهُ والْفَضْلِ الّذى لَمْ يُكَلِّفْهُ مِنْ طاعَتِهِ فَوقَ طاعَتِهِ و ما يَعْجُزُ عَنِ الْقيامِ بِهِ و ضَمِنَ لَهُ الْعَونَ على تَيْسيرِ ما حَمَلَهُ مِنْ ذلكَ و نَدَبَهُ اِلَى الاستعانَةِ على قليلِ ما كَلَّفَهُ و هُوَ مُعْرِضٌ عمّا اَمَرَهُ و عاجِزٌ عَنْه قَدْ لَبِسَ ثوبَ الاسْتِهانَةِ فيما بَيْنَهُ و بِيْنَ رَبِّهِ مُتَقَلِّداً لِهَواهُ ماضياً فى شَهَواتِهِ مُؤْثِراً لِدُنياهُ على آخرتِهِ و هُوَ فى ذلكَ يَتَمَنّى جِنانَ الفِردَوسِ... مضمون سخنان حضرت امام صادق(عليه السلام) در اين قسمت از حديث شريف اين است كه انسان بايد درباره نعمت‌هايى كه خداوند به او عطا كرده است بينديشد. نعمت‌هاى خداوند سه دسته اند: يك دسته، نعمت‌هايى است كه مربوط به پيش از تولد انسان مى‌شود. دسته دوم، نعمت‌هايى است كه خداوند در اين دنيا به بندگان خود مرحمت مى‌كند و دسته سوم، نعمت‌هايى است كه خداوند وعده آنها را در روز قيامت داده است. شرط رسيدن به نعمت‌هاى اخروى، اطاعت از دستورات الهى است. البته اين تكاليف، فوق طاقت و توان انسان نيست و تكاليفى كه دين اسلام بر عهده مسلمانان گذاشته، دستورات و اعمال ساده‌اى است كه همه مى‌توانند آنها را انجام دهند. علاوه بر اين كه در صورت پيش آمدن عسر و حرج، همان تكليف آسان نيز از گردن انسان ساقط مى‌شود: وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج .(208)

خداوند حتى در انجام دادن همين تكاليف آسان نيز انسان را تنها نگذاشته و ضمانت فرموده كه در صورت كمك خواستن انسان، او را يارى رساند: و نَدَبَهُ اِلَى الاستعانَةِ على قليلِ ما كَلَّفَهُ اما انسان با اين كه غرق در نعمت‌هاى الهى است ناسپاسى مى‌كند: إِن الاِْنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ .(209) انسان از امر و نهى‌هاى الهى غافل است و آنچه را كه مربوط به ارتباط او با خدا است سبك مى‌شمارد و آن قدر تابع هوا و هوس و نفس خود است كه از نعمت‌هاى خداوند و تكاليفى كه بر عهده او گذاشته شده غافل است. او مى‌خواهد به كمالات عاليه و مقام قرب الهى برسد، اما حاضر نيست به شرايط آن تن دهد و در پى آن است كه نعمت‌هاى اخروى را آسان و رايگان به دست بياورد!

درس بيست و ششم : نماز مقبول و آثار آن

يَا ابْنَ جُنْدَب قال اللّهُ جلّ و عزّ فى بَعضِ ما اَوْحى: اِنَّما اَقْبَلُ الصَّلاةَ مِمَّنْ يَتَواضَعُ لِعَظَمَتى و يَكُفُّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ مِنْ اَجْلى و يَقْطَعُ نَهارَهُ بِذِكْرى و لايَتَعَظَّمُ عَلى خَلْقى و يُطْعِمُ الْجائِعَ و يَكْسوُ الْعارِىَ وَ يَرْحَمُ المُصابَ و يُؤْوِى الْغَريبَ فَذلِكَ يُشْرِقُ نورُهُ مِثْلَ الشَّمسِ اَجْعَلُ لَهُ فى الظُّلْمَةِ نوراً و فِى الجَهالةِ حِلْماً اَكْلَأُهُ بِعِزَّتى وَ اَسْتَحْفِظُهُ ملائكتى يَدْعُونى فَاُلَبّيهِ و يَسْأَلُنى فَاُعْطيهِ فَمَثَلُ ذلك الْعَبدِ عندي كَمَثَلِ جَنّاتِ الفِردَوسِ لا يُسْبَقُ اَثمارُها و لاتَتَغَيَّر عن حالِها.

شرط اول قبولى نماز

انسان براى پيمودن راه صحيح تكامل و سعادت بايد از يك سو رابطه خود را با خدا و از سوى ديگر با خلق خدا تقويت نمايد. بهترين راه تقويت رابطه با خدا، نماز است. البته مسأله عمل به تكاليف دينى و از جمله اقامه نماز و پرداخت زكات، بحثى است و رسيدن به مراتب عالى كمال بحثى ديگر. مرتبه‌اى از نماز و زكات كه همين نماز و زكات ظاهرى و معمولى است، تنها موجب اسقاط تكليف مى‌شود؛ يعنى انسان با آن از عذاب الهى نجات مى‌يابد. اما اين بدان معنا نيست كه لزوماً موجب كمال وى و نزديكى اش به خداوند گردد. رسيدن به مقام قرب الهى از طريق گزاردن نماز، مستلزم رعايت نكات خاصى است كه با صِرف عمل به تكليف، آن هم از روى عدم توجه به مفاهيم بلند آن، محقق نمى‌گردد.

امام صادق(عليه السلام) در اين بخش از سخنان خود با بيان حديثى قدسى، برخى از شرايط قبولى نماز را يادآور مى‌شوند. اولين شرط اين است كه نمازگزار در هنگام نماز، عظمت خدا را به ياد آورد. انسان هرچه بيش تر موفق به درك عظمت خدا گردد، تواضعش در مقابل ذات اقدس احديّت بيش تر خواهد شد و به كوچكى و ناچيزى خود پى خواهد برد.

در اين جا براى درك بهتر عظمت خدا، روايتى را از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل مى‌كنيم: در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) زنى زندگى مى‌كرد به نام زينب عطاره كه به شغل عطرفروشى اشتغال داشت. آن زن عطرهاى خوبى را كه تهيه مى‌كرد، ابتدا خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى‌آورد و حضرت نيز آنها را خريدارى مى‌كردند. آن زن روزى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) خواست تا عظمت خدا را برايش تشريح نمايند. حضرت فرمودند: تو نمى‌توانى عظمت خدا را درك كنى، مگر اين كه ابتدا به عظمت مخلوقات خدا پى ببرى. سپس پيامبر (صلى الله عليه وآله) درباره عظمت آفرينش آسمان و زمين فرمودند: اين زمين پهناور با تمام درياها و كوه‌ها و شهرهاى بزرگى كه دارد، نسبت به آسمان اول به مانند حلقه‌اى است كه در يك بيابان بى كران افتاده باشد. همين طور نسبت آسمان اول به آسمان دوم تا برسد به آسمان هفتم، و آسمان هفتم نيز نسبت به عرش خدا، هم چون حلقه‌اى است در يك بيابان بسيار وسيع.

امروزه كيهان شناسان، كهكشان‌هايى را كشف كرده‌اند كه ميلياردها سال نورى با كهكشان ما فاصله دارند؛ يعنى كل منظومه شمسى با همه عظمتش در برابر كهكشان راه شيرى و نيز اين كهكشان در برابر كهكشان‌هاى ديگر بسيار ناچيز هستند. حضرت به زينب عطاره فرمودند: وقتى به اين مسايل خوب بينديشى، متوجه مى‌شوى كه در برابر عظمت مخلوق خدا هيچ به حساب نمى‌آيى تا چه رسد به عظمت خدا. وقتى انسان به اين مسايل توجه كند، خودش را در برابر عظمت بى نهايت خداوند بسيار كوچك مى‌شمارد و حالت تواضع براى او پيش مى‌آيد.

شرط دوم

شرط دوم از شرايط قبولى نماز اين است كه نمازگزار به خاطر خدا از هوا و هوس‌هاى باطل خود دست بردارد: وَ يَكُفُّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ مِنْ اَجْلى. بگويد: خدايا! به خاطر اين كه تو را دوست دارم، دنبال شهوت رانى و گناه نمى‌روم. همان‌طور كه انسان به خاطر دوستان خود از برخى خواسته هايش صرف نظر مى‌كند، به خاطر خدا هم، بايد از شهوات نامشروع خود چشم بپوشد. بين نمازِ خوب خواندن و دنبال شهوات نامشروع رفتن نسبت معكوس وجود دارد؛ به اين معنا كه انسان هر قدر نمازش را بهتر بخواند، به همان ميزان از شهوات نامشروع دور مى‌شود و به عكس، هر چه بيش تر شهوت رانى كند، از نماز دور مى‌شود. قرآن كريم درباره برخى اقوام گذشته اين مطلب را به زيبايى بيان كرده است؛ پس از ذكر نام تعدادى از انبي(عليهم السلام) مى‌فرمايد: إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا؛(210) هرگاه آيات [خداى] رحمان بر ايشان خوانده مى‌شد، سجده كنان و گريان به خاك مى‌افتادند. سپس در ادامه مى‌فرمايد: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ؛(211) آن گاه پس از آنان جانشينانى به جاى ماندند كه نماز را تباه ساخته و از هوس‌ها پيروى مى‌كردند. انسان اگر بخواهد بداند چرا آن طور كه بايد و شايد نمى‌تواند در نماز با خدا انس بگيرد، بايد ببيند چقدر به شهوات نامشروع و افكار باطل دل بسته است.

شرط سوم

شرط سوم اين است كه نمازگزار، روز خود را با ياد خدا سپرى كند. هستند كسانى كه هميشه و در همه حال به ياد خدا هستند و هرگز از ياد خدا غافل نمى‌شوند: رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ ؛(212) پاك مردانى كه هيچ كسب و تجارت آنان را از ياد خدا غافل نگرداند. خداوند چنين مردانى دارد كه حتى اشتغالات مادى دنيا، آنان را از ياد خدا بازنمى‌دارد. مرحوم علامه طباطبايى(رحمه الله) در اين باره كه چگونه انسان هم مى‌تواند به ياد خدا باشد و هم به امور زندگى خود بپردازد، مى‌فرمودند: مثل اين است كه هيچ گاه از دست دادن عزيزى و يا محبت داشتن به دوستى، مانع از كار و فعاليت روزانه نمى‌شود و انسان على رغم اين كه به امور دنيوى خود مشغول است، به ياد عزيز از دست رفته و يا دوست خود نيز هست. مردان الهى نيز به همين صورت همواره و در تمام حالات به ياد خدا هستند: وَ يَقْطَعُ نَهارَهُ بِذِكْرى.

شرايط ديگر

انسان همان‌گونه كه در پيشگاه الهى متواضع است، بايد به بندگان خدا هم بزرگى نفروشد و به آنها خدمت كند؛ مثلاً اگر گرسنه‌اى را ديد كه توان سير كردن شكم خود را ندارد، او را اطعام كند. اين خود يكى از مصاديق زكات است. زكات در اصطلاح قرآن، فقط آن زكات واجبى كه به اموال خاصى تعلق مى‌گيرد نيست، بلكه مفهوم زكات در قرآن، انفاق در راه خدا است. در اسلام، هم زكات واجب داريم و هم زكات مستحب؛ زكات واجب، فقط به برخى اموال تعلق مى‌گيرد، اما زكات مستحب، شامل صدقات، انفاق‌ها و مواردى نظير آن مى‌شود. زكات و نماز هيچ گاه از يكديگر جدا نمى‌شوند؛ نماز كه هست، زكات هم بايد باشد. قرآن از زبان حضرت عيسى(عليهم السلام) مى‌فرمايد: وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا؛(213) و تا زنده‌ام مرا به نماز و زكات سفارش كرده است. بنابراين، پرهيز از فخرفروشى به خلق خدا و نيز انفاق به نيازمندان، از ديگر شروط قبولى نماز است: ولا يَتَعَظَّمُ على خَلْقى و يُطعِمُ الْجائِعَ.

شرط ديگر قبولى نماز اين است كه انسان اگر برهنه‌اى را ديد كه توان پوشاندن خود را ندارد، او را بپوشاند. البته اين سخن بدين معنا نيست كه فرد حتماً بايد برهنه باشد، يعنى ساتر عورت هم نداشته باشد، تا ما به او لباس بدهيم، بلكه منظور اين است كه اگر كسى احتياج به لباس داشت، براى او لباس تهيه كنيم و نيز اگر كسى به مصيبتى دچار شده است، به كمك او بشتابيم و اگر سرپناهى ندارد، تا آن جا كه برايمان مقدور است، براى وى مسكن تهيه كنيم: و يَكْسوُ الْعارِىَ و يَرْحَمُ المُصابَ و يُؤْوى الْغَريبَ .

آثار نماز مقبول

كسى كه شرايط قبولى نماز را رعايت كند، چهره اش در عالم معنا و ملكوت هم چون خورشيد مى‌درخشد و اين درخشش را كسانى كه چشم باطن بين داشته باشند، در همين دنيا مى‌بينند. ممكن است امثال من و شما اين درخشش را نبينيم، اما هستند كسانى كه چشم دلشان به آن عالم باز است و به محض نگاه كردن به چهره كسى متوجه مى‌شوند كه وى اهل معصيت است يا اهل عبادت. نورانيت دل و روح، يكى از آثار تكوينى عبادت است: فذلك يُشْرِقُ نورُهُ مِثْلَ الشَّمْسِ. خداوند ظلمت‌هاى زندگى را براى بنده‌اى كه نمازش را قبول كرده است، روشن مى‌سازد: اَجْعَلُ لَهُ فى الظُّلْمَةِ نوراً. خداوند در قرآن مى‌فرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛(214)‌اى كسانى كه ايمان آورديد، اينك خداترس شويد و به رسولش نيز ايمان آوريد تا از رحمتش شما را دو بهره نصيب گرداند و براى شما نورى قرار دهد كه بدان راه سپريد و بر شما ببخشايد و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است. انسان‌هاى خداترس و متقى هنگامى كه دچار ظلمت‌هاى مادى مى‌شوند، خداوند حتى نور حسّى هم به ايشان عطا مى‌فرمايد. بوده‌اند افراد نابينايى كه قرآن را از رو تلاوت مى‌كرده اند. يكى از اين موارد كه خود من از افراد مورد اعتماد شنيدم اين است كه يك شب خادم مدرسه مروى تهران در يكى از حجره‌ها دو شعاع نور مى‌بيند. وقتى نزديك مى‌رود، مشاهده مى‌كند كه فرد نابينايى مشغول تلاوت قرآن است و از دو چشمش، دو شعاع نور بر قرآن مى‌تابد.

انسان در دنيا خواه ناخواه با كسانى مواجه مى‌شود كه با برخوردهاى نابخردانه شان، صبر و تحمل را از انسان مى‌گيرند. بسيار مشكل است كه انسان بتواند در اين شرايط خودش را كنترل نمايد. اما خداوند به كسانى كه نمازشان را پذيرفته است، بردبارى و حلمى عطا مى‌فرمايد كه در مقابل افراد نابخرد بتوانند خودشان را كنترل كنند: و فى الجَهالةِ حِلماً. خداوند مادامى كه ادامه حيات به نفع چنين بنده‌اى باشد، او را به وسيله فرشتگانش حفظ مى‌كند: اَكْلاَُهُ بِعزَّتى و اَسْتَحْفِظُهُ ملائكتى. و درخواست او را اجابت مى‌كند: يَدْعُونى فَأُلَبّيهِ و يَسأَلُنى فَاُعْطيهِ. چنين بنده‌اى هم چون گل‌ها و ميوه‌هاى بهشتى كه هيچ گاه پژمرده و پوسيده نمى‌گردند، هميشه با طراوت و سرزنده است: فَمَثَلُ ذلك العبدِ عندى كمَثَلِ جَنّاتِ الفِردَوسِ لا يُسْبَقُ اَثْمارُها و لا تَتَغَيَّرُ عَنْ حالِها. تفسير عقلانى اين مطلب اين است كه بنده آن چنان با آموزه‌هاى دينى خو گرفته است كه هيچ گاه اين حالت او تغيير نخواهد كرد؛ يعنى اين حالات در او ملكه شده و به صورت صفتى ثابت براى نفس و روحش درآمده است.