آيين زندگى از ديدگاه امام رضا (عليه السلام )

محسن كتابچى

- ۱۶ -


15 - شخصيت دروغگو از همه مردم كمتر و بى مايه تر است .
16 - دروغ كليد خانه اى است كه همه پليديها در آن است .
17 - دروغ ، رسوايى و دروغگو رسوا است .
18 - با يك دروغ گفتن هفتاد هزار ملك دروغگو را لعنت مى كنند.
19 - دروغ گفتن نشانه منافق بودن است .
20 - راى دروغگو مورد قبول نيست .
21 - دروغ از خطرناك ترين بيمارى هاى روحى انسان است .
22 - دروغ انگشت شيطان است براى ليسيدن .
23 - دروغ بدترين رباهاست (همچون ربا كه افزون طلبى نامشروع در مال است ، دروغ هم افزون طلبى نامشروع در گفتار است ).
24 - دروغ كفرآور است .
25 - دروغ از بدترين پليديهاست .
26 - دروغ فراموشى مى آورد.
27 - دروغ درى از درهاى نفاق است .
28 - دروغگو در قيامت با عذاب معذب مى شود.
29 - دروغگو از خواندن نماز شب محروم مى شود.
30 - دروغ سبب گمراهى است و دروغگو هدايت نمى يابد.
31 - ارزش و وقار انسانيت از دروغگو سلب مى شود.
32 - دروغ بزرگترين خبائث است .
33 - دروغ ضد ايمان است و هرگز با آن سازگارى ندارد.
34 - دروغ بزرگترين خطاهاست .
35 - دروغ صاحبش را هلاك مى كند.
36 - دروغگو قابل رفاقت نيست .
37 - خداوند بر دروغگو راه حق را نشان نمى دهد.
38 - به سبب دروغ گفتن حقيقت انسانيت از دروغگو سلب مى شود.
39 - دروغ سبب اضطراب و آشفتگى و ترديد روحى دروغگوست .
40 - محصول دروغ پستى در دنيا و آخرت است .
41 - عادت كردن به دروغ فقر مى آورد.
42 - دروغ از پستى درون دروغگو حكايت مى كند.
43 - دروغ اعمال خير را بى اثر مى كند.
44 - دروغ دره هولناكى است كه هرگاه آدمى در اعماق آن افتد، به هر گناهى كشيده مى شود تا هلاك شود.
45 - دروغ يكى از مصدايق لغو بيهودگى است .
46 - دوستى با دروغگو همانند سراب است . دور را نزديك و نزديك را دور جلوه مى دهد.
3 - آراستگى در محيط خانواده
عن ابن ابى نصر عن الرضا (عليه السلام ) قال : قال لى : ما تقول فى اللباس ‍ الحسن ؟ فقلت : بلغنى ان الحسن (عليه السلام ) كان يلبس وان جعفربن محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كان ياءخذ الثوب الجديد فياءمر به فيغمس فى الماء، فقال لى : البس وتجمل فان على ابن الحسين (عليه السلام ) كان يلبس الجبة الخز بخمسماءته درهم ، والمطرف الخز بخمسين دينارا. فيشتو فيه فاذا خرج الشتاء باعه فتصدق بثمنه وتلا هذه الاية :
قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده والطيبات من الرزق .(426)
ابن ابى نصر گويد: حضرت رضا (عليه السلام ) به من فرمود: درباره پوشيدن لباس زيبا و خوب چه نظر دارى ؟ عرض كرم : به من اين خبر رسيده است كه حضرت امام حسن (عليه السلام ) لباس زيبا و خوب مى پوشيده و امام صادق (عليه السلام ) نيز لباس تازه مى گرفته ، آن را در آب مى شسته سپس ‍ مى پوشيده است . آنگاه امام رضا (عليه السلام ) به من فرمود: لباس زيبا بپوش و خود را آراسته نما، زيرا امام چهارم جبه خزى كه پانصد درهم قيمت داشت و همچنين عبايى كه پنجاه دينار ارزش داشت ، مى خريد و مى پوشيد. وقتى كه فصل زمستان مى گذشت ، آنها را مى فروخت و پولش را صدقه مى داد. آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت مى فرمود:
((بگو چه كسى زينتهايى خدايى را كه براى بندگان خود آفريده و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است ))؟!(427)
4 - قدرشناسى و تمجيد
يكى از راهنمايى هاى ارزنده و تربيتى امام هشتم (عليه السلام ) اين است كه يك مسلمان علاوه بر اينكه بايد در برابر نعمتهاى الهى سپاسگزار باشد، در برابر خدمات و نيكى هاى ديگران نيز بايد تشكر نموده و محبت خويش را بى دريغ نثار آن نمايد. مخصوصا در محيط خانواده ، هرگاه ضرورت ايجاب كرد، بايد اعضاى آن با قدرشناسى و تمجيد از خدمات يكديگر، پاداش ‍ نيكوكار را بدهند.
اين عمل پسنديده دو اثر بسيار مهم را به همراه خواهد داشت .
اولا: سبب مى شود كه هر كدام از اعضاى خانواده با نهايت علاقه و حسن نيت در راه انجام تقاضاها و خواسته هاى يكديگر قدم بردارند و به خاطر حل مشكلات صميمانه در تلاش و فعاليت باشند.
ثانيا: اين روش مقبول سلامت و كمال خانواده را حفظ كرده و طبعا اعضاى آن را به سوى تقوا و فضيلت سوق مى دهد.
البته براى پدران و مادرانى كه به مرحله عالى اخلاص رسيده اند، همان رضايت و آرامش خاطرى كه از انجام تكاليف و وظايف در خود احساس ‍ مى كنند، بهترين پاداش و مشوق است . اما رسيدن به چنين درجه اى ، براى همگان ميسر نيست و اغلب مردم به چنين مرحله اى از كمال نرسيده اند. لذا نبايد از اهميت و تاءثير ((قدردانى )) در مواقع لزوم غافل بود.
يكى از روان شناسان گفته است :
((هر كس در هر سن و مقامى باشد، قلبا علاقه مند است كه كارهاى او مورد توجه مردم قرار گيرد و حتى معلم سالخورده ، پس از سالها درس دادن و تمجيد شنيدن باز اگر از شاگرد كوچكى بشنود كه : ((آقا امروز از درس شما خيلى استفاده كرديم )) خوشدل و خرسند خواهد شد، احتياج ديگران را به توجه و قدرشناسى برآوريد تا دادوستد زندگى آسانتر و خوشتر باشد، هيچ فرصتى را براى قدرشناسى از كارهاى خوب ديگران از دست ندهيد تا ديگران نيز احتياج شما را به توجه و قدرشناسى برآوردند)).(428)
عن على بن موسى الرضا (عليه السلام ) قال : ((من لم يشكر المنعم من المخلوقين ، لم يشكر الله عزوجل .(429)
امام رضا (عليه السلام ) فرموده است : ((كسى كه شكر نعمت مخلوق را ادا نكند، شكر خداوند خالق را ادا ننموده و به جا نياورده است )).
بايد به خاطر داشت ، تمجيد و قدرشناسى با همه نتياج درخشان و سودمندى كه دارد، داراى حدومرزى است و نبايد از حد معقول و منطقى خود تجاوز كند. همانطورى كه بى تفاوتى نسبت به اقدامات موثر به ركود استعدادها مى انجامد. زياده روى در تمجيد و ستودن بيش از حد كتمان واقعيات است و آدمى در اثر انجام چنين صفت ناپسند اخلاقى رفته رفته به آن خو گرفته و به چاپلوسى عادت پيدا مى كند. همچنين اين آفت زشت اخلاقى را نيز به ديگران سرايت مى دهد، روان شناسان تملق را نشانه عقده حقارت برشمرده ، معتقدند كسى كه به تملق متوسل مى شود، پيوسته گرفتار ترس و زبونى است و به طور آگاه و ناآگاه سعى مى كند از كمبود خود دفاع كند، زن و شوهر مسامحه كار و نالايق سعى مى كنند به جاى فعاليت و تلاش از راه تملق گويى براى خود موقعيتى فراهم آورند و از اين رهگذر كمبودشان را تدارك نمايد. دانش آموز ضعيفى كه در درسهاى خود عقب مانده است ، پيوسته به چرب زبانى پرداخته با كرنش و خضوع فوق العاده در پى آن است تا عقب ماندگى خود را از اين راه تدارك كند.
 
به مژگان ، خاكهاى راه رفتن   به ناخن سنگهاى خاره سفتن
به بى تقصيرى اندر حبس تاريك   پيام حكم قتل خود شنفتن
مرا خوشتر بود از يك تملق   به نزد مردمان سفله گفتن
((سيد على يزدى ))
يكى از متفكران مى گويد:
((برخى از افراد مهمترين رخدادهاى زندگى خود را دستخوش شرايط مى سازند و خوشبختى و بدبختى خود را به دست شانس مى سپارند. هر مردى مى داند كه اگر زنش را تشويق كند به خاطر او هر كارى را انجام مى دهد، ولى با اين وجود نسبت به او خشونت به خرج مى دهد و او را آزار مى رساند و نمى تواند از وجود زنش به چيزى دست يابد، در حالى كه اگر هرچند گاه هديه ارزان قيمتى براى سپاس از حسن تدبير يا انجام شايسته كارى به او دهد، قلب و عقل و عواطف او را تسخير خواهد كرد. هر مردى مى داند كه اگر چيزى همچون لباس يا دست پخت همسرش را بستايد، حتى اگر در نظر همسرش بى اهميت باشد، همين او را واميدارد تا نسبت به اين امور اهتمام ورزد و خود را مديون شوهرش بداند، براى مثال اگر همسر شما لباس مندرسى بپوشد و شما از لباس او تعريف كنيد، همين لباس براى او حكم بهترين مدلها را خواهد يافت در صورتى كه اگر از بهترين لباس او غفلت ورزيد و از آن تعريف نكنيد، همين لباس فاخر براى او حكم لباس ‍ مندرس را خواهد يافت . موضع گيرى ، سخن ، روابط زناشويى و حتى امور دينى و عبادات وضعيتى همچون لباس او را دارد. اگر توجه او را به نماز بستايى بدان خواهد پرداخت و اگر از مهربانى ، عطوفت و اخلاق خوش او تعريف كنى ، تقيد و التزام بدان را ادامه خواهد داد. برخى به جاى نرمى ، خشونت به كار مى برند و به همين سبب ريشه هاى خير را در وجود ديگرى مى خشكانند و خشونت خواه از سوى شوهر باشد يا زن ، روابط زناشويى را به تباهى مى كشاند)).(430 )
5 - ارزش شادى و تفريح براى آرامش روانى خانواده
اعضاى هر خانواده براى آنكه بر اثر كار مداوم كسل و فرسوده نشوند، بايد در شبانه روز مدتى از وقت خود را به كارهايى غير از كارهاى جارى اختصاص دهند تا بتواند خستگى روزانه را برطرف سازند، كسانى كه برنامه زندگى خود را با كار پر كرده اند، سخت در اشتباهند و برنامه خوبى ترتيب نداده اند. برنامه صحيح آن است كه در آن ، ساعاتى هم براى تفريح كه در روح افراد و در سعادت خانواده بسيار موثر است ، منظور شود.
مى دانيم كه افراد هر خانواده براى تفاهم بيشتر و تكميل سعادت خود بايد در روز مدتى با هم بگذرانند. چه بهتر كه اين مدت توام با ساعات تفريح باشد زيرا تفريحات گروهى افراد را به هم نزديكتر مى كند و آنان را به خصوصيات روحى يكديگر آشناتر مى سازد.
در تنظيم برنامه اى براى تفريح بايد توجه داشت كه از جنبه هاى آموزنده آن استفاده كرد. مثلا برنامه طورى تنظيم شود كه ضمن اجراى آن اطفال احترام به قوانين ، منظم بودن ، سر وقت حاضر شدن و رعايت حال ديگران و مانند اين امور را بياموزند.
همچنين تفريح خانواده بايد طورى باشد كه :
فكر و اعصاب را فرسوده نكند،
با افراد تناسب داشته باشد،
بين افراد ايجاد دوستى و محبت بيشترى بكند،
فرصت اظهار وجود به هر يك از افراد را بدهد،
در محيطى كاملا آزاد انجام شود،
هيچگونه بدآموزى نداشته باشد،
((براى سعادتمند بودن ، تنوع لازم است ، مسافرت به شهرهاى مختلف ، تعويض خانه ، آشناشدن با دوستان جديد و كتابها و افكار تازه و مفيد لازم و سرگرم كننده است ، و گرنه مانند ((ايرج ميرزا)) ناله و افغان برخواهيد داشت كه :
 
من از اين زندگى يك نهج آزرده شدم   گرچه قند است نخواهم كه مكرر گذرد
زندگى اغلب افراد در قوالبى از پيش ساخته شده جريان دارد. قسمت اعظم افراد اسير محيط، عرف و عادت و قيود اجتماعى هستند، براى اينكه زندگى راحت تر و بى دردسترى براى خود فراهم كنيم ، بايد خود را از اين قيود و قوالب آزاد كنيم و گرنه هميشه در زندان محيط خود زندانى باقى خواهيم ماند)).(431)
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ): اجتهدوا ان يكون زمانكم اربع ساعات ، ساعة لله لمناجاته ، وساعة لامر المعاش ، وساعة لمعاشرة الاخوان الثقات ، والذين يعرفونكم عيوبكم ويخلصون لكم فى الباطن ، وساعة تخلون فيها للذاتكم ، وبهذه الساعة تقدرون على الثلاث الساعات .(432)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: بكوشيد كه بتوانيد اوقات روزانه خود را به چهار بخش تقسيم كنيد، بخشى را براى خلوت و راز و نياز با خدا، بخشى را براى فعاليت و كسب و كار جهت تامين زندگى ، بخشى براى معاشرت با دوستان مورد اعتماد كه در باطن با شما مخلص و با صفا و مورد اعتماد بوده و معايب و نواقص زندگى را به شما گوشزد كنند و تذكر دهند، و در بخش ‍ چهارم ، استراحت و تفريحات سالم داشته تا از نشاط و نيرويى كه از اين راه به دست مى آوريد، بتوانيد در قسمتهاى ديگر زندگى تمركز اعصاب و موفقيت كسب كنيد)).
برنامه ريزى عبادت است از انتخاب راه و روش معين براى نيل به هدفى مطلوب در زندگى ، داشتن برنامه ريزى در زندگى ، راهها و روشهاى وصول به هدف را مشخص كرده ، آدمى را براى پاسخگويى به همه خواسته هاى مثبتش يارى مى دهد.
انسانها در زندگى دو دسته اند: يك دسته آنها كه بدون هدف مشخص و برنامه منظم زندگى مى كنند و منطقشان اين است : هر چه پيش آيد، خوش ‍ آيد. زندگى به هر جا پايان يافت ، يافت . متاءسفانه اين دسته ، اكثريت قطعى جامعه را تشكيل مى دهند. دسته ديگر آنها كه در زندگى هدف دارند و در پى آن همراه برنامه و با مطالعه دقيق همچنان پيش مى روند و لحظه اى از آن هدف غفلت نمى ورزند و از چهار چوب برنامه خود منحرف نمى شوند. مسلما اين گروه در كمترين مدت بيشترين بهره را از عمر خويش خواهند برد.
6 - كنترل خواسته ها(ى نامشروع ) و تعديل آنها
امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
من علامات الفقيه (433) الحلم والعلم والصمت ، ان الصمت باب من ابواب الحكمة ان الصمت يكسب المحبة ، انه دليل على خير.(434)
از جمله نشانه هاى انسانهاى فهميده و باكمال داشتن سه خصلت است : بردبارى ، دانش سكوت ، بدون ترديد خاموشى يكى از درهاى حكمت است ، خاموشى محبت ديگران را جلب مى كند و راهنماى هرگونه خير و سعادت مى باشد.
غرايزى كه خداوند در وجود انسان به وديعه نهاده است ، هر كدام حكمت خاصى دارد و براى فايده و هدف معينى خلق شده است و نبايد بيهوده به هدر رود. اسلام از پيروان خود خواسته است كه اين غرايز در حد معقول استفاده شود تا هر كدام در حد خود به كار افتند و آدمى از نتايج درخشان آنها برخوردار گردد و هرگز اجازه نداده است كه اين غرايز از حدود معقول تجاوز كند، زيرا در اين صورت نيروى بشرى كه بايد در جهت مختلف مصرف شود، در يك راه صرف شده و ساير جنبه ها محبوس و محدود مى ماند.
مسير زندگى پرخطر و پراز فراز و نشيب است و تمايلات انسان بى انتها.
راه رفتن در اين مسير خطرناك بدون هادى خطرناك است . توجه به اين خطر، آدمى را وادار به جستجوى راههايى براى آسان كردن اين راه مى نمايد. ((دانش ))، ((بردبارى ))(435) و ((خاموشى )) چراغهايى هستند كه در تاريكى هاى زندگى آدمى را راهنمايى كرده از راههاى پرپيچ و خم آن كه در هر مرحله اش خوف و خطراتى نهفته است ، عبور داده به سرمنزل شرافت و افتخار مى رساند.
((دانش ))، ((بردبارى )) و ((خاموشى )) آنچنان به سازمان فكرى روحى آدمى نظام و قدرت اعجازآميز مى بخشد كه هر گرايشى را در مكان صحيح خودش جاى مى دهد و همه اركان گردونه حيات روانى را در جهت درست به فعاليت درمى آورد. كسى كه فاقد اين سه فضيلت اخلاقى باشد، فاقد قدرت حقيقى است ، زيرا نمى تواند بين سازمان جسم و روح خود تعادل حاصل كند و خويشتن را از بسيارى از لغزشگاهها حفظ نمايد.
به عكس هركه داراى سه فضيلت مذكور باشد، انديشمند واقعى است ، زيرا علاوه بر اينكه علم به منزله نورى اعماق درونش را روشن مى كند و در اخلاق و رفتار و كردارش تاثيراتى شگرف ايجاد مى نمايد، به علاوه بردبار و با وجود تحصيل قدرت بر سخن گفتن ، بسيار خاموش است و خاموشى او به سبب عجز از گفتار نيست زيرا اين عامل نقص است و خاموشى با آن كمال نيست ، بلكه خاموشى زينت علم محسوب مى شود كه پيوسته بر وقار و هيبت عالم مى افزايد، زيرا عالم در حال سكوت زبان دلش گشود ست و اشتغالات درون و افكار عميق ضميرش او را وادار به تامل و عبرت گيرى مى نمايد. به خلاف جاهل كه خاموشى براى او پرده اى كه پوشاننده نادانى اوست ، چه آنكه با زيادى سخنانش رازش فاش و عيوبش آشكار مى شود.
سكوت گنج فراوانى است و زينت شخص بردبار و پوشاننده عيب جاهل ، انباشتن علم بدون تحصيل حلم و خاموشى مطلوب نيست و علم اگر با ساير اوصاف مطلوب همراه نشد، به علم مضر تبديل مى شود.
منظور از سكوت و خاموشى ، حفظ زبان از اطاله كلام ، وراجى و زياده روى در تكلم است ، سكوت عالم بر اساس مصلحت و تواءم حكمت و تفكر است ، نه سكوتى كه سبب تباه شدن حق يك فرد و يا ادامه ظلم ديگران شود (زيرا وظيفه امر به معروف و نهى از منكر و وجوب اقامه حق و اجراى آن ، ايجاب مى كند كه در اين مورد حق اظهار شود). هر چه آدمى خاموش ‍ شد، مجال استراحت عقل بيشتر است . سكوت اساس و سلاح ضبط نفس ‍ و باعث سلامتى روح و مانع از ندامت و پشيمانى است . هر كه با خاموشى ملازم باشد و از آن جدا نشود، از سرزنش و ملامت در امان است . حضرت على (عليه السلام ) در وصف پيشوايان دين فرموده است : ((اگر سخن گويند، راست مى گويند، اگر خاموش باشند، از پيش خود خاموشند، نه اينكه كسى از آنها را ساكت كند و خاموشى را بر آنها تحميل نمايد. كسى در اين سكوت بر آنها پيشى نمى گيرد)).
7 - شناخت گردنه هاى زندگى و طريق عبور از آنها
عن ابى الصلت الهروى : قال :
سمعت على بن موسى الرضا (عليه السلام ): يقول : اوحى الله عزوجل الى نبى من انبيائه : اذا اصبحت فاول شى ء يستقبلك فكله والثانى فاكتمه والثالث فاقبله والرابع فلا تؤ يسه والخامس فاهرب منه ، قال : فلما اصبح مضى فاستقبله جبل اسود عظيم فوقف فقال : امرنى ربى عزوجل ان آكل هذا وبقى متحيرا، ثم رجع الى نفسه فقال : ان ربى جل جلاله لا ياءمرنى الا بما اطيق ، فمشى اليه لياءكله فلما دنى منه صغر حتى انتهى اليه فوجده لقمة فاكلها فوجدها اطيب شى ء اكله ، ثم مضى فوجد طستا من ذهب . فقال : امرنى ربى عزوجل ان اكتم هذا، فحفرله وجعله فيه والقى عليه التراب ، ثم مضى فالتفت فاذا الطست قد ظهر، فقال : قد فعلت ما اءمرنى ربى عزوجل ، فمضى فاذا هو يطير وخلفه بازى فطاف الطير حوله ، فقال : امرنى ربى عزوجل ان اءقبل هذا. ففتح كمه فدخل الطير فيه . فقال له البازى : اخذت منى صيدى وانا خلفه منذ ايام ، فقال : امرنى ربى عزوجل لا اءويس هذا فقطع من فخذه قطعة فاءلقاها اليه ، ثم مضى (فلما مضى ) فاذا هو بلحم ميتة منتن مدود فقال : امرنى ربى عزوجل ان اهرب من هذا، فهرب منه و رجع ، فراءى فى المنام ؟ كاءنه قد قيل له : انك قد فعلت ما امرت به فهل تدرى ما اذا كان ؟ قال : لا.
قيل له : اما الجبل ! فهو الغضب ، ان العبد اذا غضب لم ير نفسه وجهل قدره من عظم الغضب فاذا حفظ نفسه وعرف قدره وسكن غضبه كانت عاقبته كاللقمة الطيبة التى الكلتها، واما الطست فهو العمل الصالح اذا كتمه العبد واخفاه ابى الله عزوجل الا ان يظهره ليزينه به مع ما يدخر له من ثواب الاخرة ، واما الطير فهو الرجل الذى ياءتيك بنصيحة فاقبله واقبل نصيحته واما البازى فهو الرجل ياءتيك فى حاجة فلا تؤ سيه ، واما اللحم المنتن فهى الغيبة فاهرب منها.(436)
((اباصلت هروى )) گويد: از امام رضا (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود:
خداوند به يكى از پيامبرانش وحى كرد، هرگاه شب را به صبح رساندى ، پيج ماءموريت را انجام ده .
1 - نخستين چيزى كه با تو روبرو مى شود، آن را بخور.
2 - دومين چيزى كه با تو روبرو مى شود، آن را پنهان كن .
3 - سومين چيز را بپذير.
4 - چهارمين چيز را ماءيوس مكن .
5 - از پنجمين چيز فرار كن .
آن پيامبر هنگامى كه صبح فرا رسيد، كوه بسيار بزرگى در برابرش نمايان شد، او ايستاد و با خود گفت ، خداوند به من امر كرده كه نخستين چيز را بخورم ، در حيرت فرو رفته بود كه چگونه آن كوه بسيار بزرگ را بخورد. سپس به ياد آورد كه خداوند انسان را به كارى كه قدرت انجام آن را ندارد، فرمان نمى دهد، تصميم گرفت كه آن كوه را بخورد، هرچه به كوه نزديك مى شد، كوه كوچكتر مى گشت ، تا وقتى كه به پاى آن كوه رسيد، آن را به اندازه يك لقمه يافت و خورد، و دريافت كه لذيذترين غذايى است كه در مدت عمر تناول كرده است . سپس از آنجا عبور كرد، طشتى از طلا يافت ، با خود گفت : خداوند به من فرمان داده كه اين را بپوشانم . گودالى حفر كرده و آن را در ميان گودال گذاشت و خاك روى آن ريخت و آن را پوشاند. سپس از آنجا عبور كرد، توجه نمود كه طشت طلا آشكار شده ، با خود گفت : آنچه خداوند به من امر كرده بود، انجام دادم . از آنجا گذشت ، ناگهان ديد پرنده اى در حال پرواز است و باز شكارى در پى آن پرنده است تا صيد نمايد و آن پرنده به دور آن پيامبر مى گشت ، او با خود گفت : خداوند به من امر كرد كه اگر با سومين چيز روبرو شدم ، آن را بپذيرم . از اين رو آستين خود را گشود و آن پرنده به داخل آستين او رفت . باز شكارى به آن پيامبر گفت : صيد مرا كه مدتى است در تعقيبش بودم ، گرفتى . آن پيامبر با خود گفت : خداوند به من امر كرده است كه چيزى را مايوس نكنم ، آنگاه مقدارى از غذاى خود را جلو باز شكارى انداخت . از آنجا گذشت ، ناگهان لاشه مردار متعفنى را ديد كه حشرات دور او جمع شده و آن را طعمه خود قرار داده اند، با خود گفت : خداوند به من فرمان داد كه در ماءموريت پنجم (به هر چه برخورد كردى ) از آنجا فرار كن . لذا از آنجا دور شد و به خانه خود برگشت . هنگام خواب در عالم رويا ديد به او گفته شد: تو به ماموريتهاى الهى خود عمل نمودى ، آيا مى دانى اين پنج چه بود؟ او پاسخ داد: نه .
خداوند به او وحى كرد:
1 - آن كوه خشم و غضب بنده است كه هرگاه خشمگين شود، از عظمت خشم خود را نبيند و قدر خود را نشناسد، ولى اگر خشم خود را كنترل نمايد و قدر خود را بشناسد و آتش خشمش فرو نشيند، سرانجام مانند همان لقمه گوارا مى شود كه خوردى .
2 - آن طشت ، عمل صالح آدمى است . هرگاه انسان عمل صالح خود را بپوشاند، خداوند آن را آشكار مى كند تا بنده را به وسيله آن بيارايد، علاوه بر پاداش آخرت كه برايش ذخيره كرده است .
3 - منظور از آن پرنده ، فرد خيرخواهى است كه به سوى تو مى آيد تا پندت دهد. پس نصيحت او را بپذير.
4 - باز شكارى ، فرد نيازمندى است كه براى حاجتى نزد تو مى آيد، پس او را نااميد مكن .
5 - اما آن مردار متعفن ، غيبت كردن از ديگران است ، از آن بگريز.(437)
8 - عوامل سست شدن بنيان محكم نظام خانواده در كلام امام رضا (عليه السلام )
1 - گناه
اغلب بدبختى هايى كه دامنگير افراد مى شود، معلول آلودگى به انواع گناه و بيباكى در معاصى و محرمات است . همانطور كه فرد سالم در اثر عدم رعايت قوانين بهداشتى به انواع بيماريها دچار مى شود، فرد گنهكار نيز به سبب تخلف از دستورات الهى و ارتكاب گناه به انواع بلاها و نكبتهاى دنيوى و اخروى گرفتار و مجازات خواهد شد. كيفر برخى از گناهان ممكن است زودرس باشد، برخى ديررس . پيشوايان بزرگ اسلام و فرمايشات خود تمام كيفرها و آثار ناشى از گناهان را گوشزد نموده اند تا مسلمانان براى درك فضايل روانى و نيل به كمال انسانيت از آنها اجتناب نمايند.
امام رضا (عليه السلام ) فرموده است :
كلما احدث العباد ما لم يكونوا يعملون ، احدث الله لهم من البلاء ما لم يكونوا يعرفون .(438)
مردم هر چه گناهان جديد و تازه مرتكب شوند كه قبلا انجام نمى دادند، خداوند هم به بلاهايى مبتلايشان خواهد ساخت كه در گذشته آنرا نمى شناختند!!
گنهكار علاوه بر آنكه شخصيت روانى خود را ساقط مى كند، جامعه را به عوارض شوم و خطرناك روانى و اجتماعى همچون اختلال و ناامنى دچار خواهد ساخت . ((معاصى چنان كه مى دانيم ، زندگى فردى را بى مايه و آلوده مى كند. تحمل بدى و زشتى اشتباه خطرناكى است . هر كس آزاد نيست كه به ميل خود رفتار كند. كسى كه مرتكب بى اعتدالى و تنبلى و افترا و گناهان ديگر مى شود، بايد يك خطاكار عمومى در نظر آيد)).(439)
فرد آلوده به گناه همواره ضميرش مضطرب و روحش آشفته است . در خود احساس حقارت و ننگى مى كند. وجدان اخلاقيش وى را سرزنش مى كند. برخى از مواقع ممكن است فشار شديد وجدان اخلاقى ، چنان وى را دچار اضطراب دلخراش كند كه هر بيننده اى از وضع وى متاثر و ناراحت شود.
((شكنجه هاى وجدان اخلاقى بسيار جانكاه و توانفرساست و گاهى صورت پشيمانى به خود مى گيرد كه آنرا جز با جبران خطا يا ((فديه )) نمى توان آرام كرد، به همين جهت آمرزيدن گناهان در اديان حائز مقامى مهم مى باشد)).(440)