زيور هستي

حوريه عظيمي

- ۷ -


سيماي عرفاني حضرت معصومه عليها السّلام از ديدگاه امام خميني قدّس سرّه

مقدمه

انسان كامل به حكم آيه شريفه «و علّم آدم الاسماء كلّها»(1) مظهر جميع اسماي حسنا و صفات علياي حق جل و علا و در دار خلقت، مرتبه ظهور آنهاست. و به حكم حديث شريف «ان الله تعالي خلق آدم علي صورته»(2) عكس معبود در او افتاده و مسجود ملائكه گرديده است. از همين رو، انسان نيز به خدايي حق - تبارك و تعالي - اقرار كرد: «الست بربكم فقالوا بلي»(3).

بنابر اين چنين وجود مباركي، برزخ بين وجوب و امكان، مظهر اسماي حسنا، نور خدا در آسمانها و زمين و كون جامع و...گرديد. و همان گونه كه خود سرّ الهي است، كلامش نيز سر كلام الله است.

صحيفه اي كه پيش روي داريد، تفسيري بر قصيده «نورين نيّرين حضرت فاطمه زهرا و فاطمه معصومه عليها السلام» سروده امام خميني است و بيشتر مبناي حديثي و عرفاني و فلسفي دارد.

روش تفسير ابيات، موضوعي است. به اين صورت كه بعضي از ابيات با بيت بعد از خود وابستگي و ارتباط تنگاتنگي دارد؛ به گونه اي كه جدا كردن آنها موجب نارسايي مطلب و مقصود مي شود. از اين رو، ناگزير برخي از ابيات به صورت تك بيتي و برخي ديگر چند بيتي شرح داده شده است.

انسان كامل، مظهر ازليت و ابديت حق تعالي

اي ازليت به تربت تو مخمر وي ابديت به طلعت تو مقرر

واژه «ازل»، در لغت به معناي قِدم و نامي از نامهاي خدا و صفاتي از صفات او است.(4) در اصطلاحات صوفيه، ازل امتداد فيض را گويند؛ از مطلق معنا و ظهور ذات احديت در مجالي اسما، به نحوي كه مسبوق به ماده و مدت نباشد.

و ابديت در برابر ازليت، به معناي چيزي است كه آخر نداشته باشد و آن، امتداد زمان در طرف آينده است.(5)

مقصود از اينكه خداوند ازلي و ابدي است، اين است كه ذات الهي فراتر از چهارچوب زمان است؛ زيرا زمان از ويژگيهاي موجودات مادي است. هر كدام از اسما و صفات الهي مظهري دارد و خداونددر قرآن كريم، خود را ازلي و ابدي معرفي مي كند؛ امّا نه با اين دو اصطلاح، بلكه با تعبير «الاول» و «الاخر»، و مي فرمايد: «هوالاول والاخر والظاهر و الباطن».(6)

حضرت امام خميني قدس سره از حضرت معصومه عليها السلام به عنوان مظهر و آينه ظهور اين دو اسم شريف تعبير نموده اند؛ به اين معنا كه مظهر شي ء، صورت آن است؛ به عبارت ديگر، آنچه كه شي ء به واسطه آن معقول و محسوس مي شود.

عرفا معتقدند كه مقتضاي حكمت الهي اين است كه براي اظهار اسما و صفات نامتناهي اش، مراتب كليه و جزئيه انشا كند كه آن مراتب مظهر اسمي از اسما حق است و احكام سلطنت آن اسم در آن مظهر به تمام و كمال ظهور يابد.(7)

بنابراين، حضرت فاطمه معصومه عليه السلام مظهر اسم شريف ازلي است؛ زيرا همان طور كه بعداً خواهيم گفت، نور وجودش از نور حق تعالي است. به همين سبب، ابدي و جاودانه است كه با گذشت قرنها گرد كهنگي بر آن نمي نشيند و فاصله زماني و مكاني در وجود و ادراك او معتبر نيست. از اين رو، همان طور كه پيشينيان از سفره كرم او اطعام شده اند، آينده گان نيز از فيض او بهره مند خواهند شد؛ چنان كه در زيارت نامه حضرت امام رضاعليه السلام مي گوييم: «اشهد انك تشهد مقامي و تسمع كلامي».(8)

انسان كامل، مظهر رحمت و قدرت الهي

آيت رحمت ز جلوه تو هويد رايَتِ قدرت در آستين تو مُضْمَر

حضرت معصومه عليها السلام انسان كامل و آينه تمام نماي خداست.

«اول» و «آخر» از اسماي خداست؛ امّا اين تمام صفات او - عز و جل - نيست؛ هرچند كه هر كدام از صفات حق تعالي در بردارنده صفات ديگري نيز هست.

ما حق تعالي را به رحمانيت و قادر علي الاطلاق مي ستاييم. خداوند در قرآن كريم اين دو صفت را صريحاً عنوان فرموده و شروع سوره هاي قرآن كريم را به صفت رحمانيت و رحيميت مزين نموده است.(9) همچنين در آيات ديگري، قدرت علي الاطلاق خود را بيان فرموده: «انه علي كل شي ءٍ قدير».(10)

بنابر آنچه گفته شد، رحمت و قدرت واقعي از آن خداست. براي روشن شدن منظور حضرت امام، علاوه بر آنچه گفتيم، ناگزير از بيان دو مقدمه ايم:

1. يكي از صفات حق - تبارك و تعالي - «مؤمن» است، به دليل «هوالله الذي لا اله الاّ هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر...»(11)، از صفات انسان كامل نيز است.

2. پيامبر اكرم فرمود: «المؤمن مراة المؤمن»(12). از اين حديث، تفاسير مختلفي مي توان كرد، از جمله اينكه منظور از «المومن» اول، انسان كامل و منظور از «المؤمن» دوّم حضرت حق است. بنابراين، انسان كامل، مرآت و تجليگاه اسما و صفات حق - عزوجل - است. پس رحمت و قدرت نيز در او به نحو اتم و اكمل متجلي شده است.

به عبارت ديگر، انسان كامل، خليفة الله است: «اني جاعل في الارض خليفة»(13) و بين خليفه و مستخلف عنه بايد سنخيتي باشد، بلكه خليفه حق بايد تمام صفات او را به تمامه دارا باشد؛ منتها با حفظ مراتب وجوب و امكان.

علامه قيصري در اين باره چنين مي فرمايد:

«و مرتبة الانسان الكامل عبارة عن جمع جميع المراتب الالهية والكونية من العقول والنفوس الكلية والجزئية و مراتب الطبيعية (يعني طبيعة الوجود) الي آخر تنزّلات الوجود و تسمي بالمرتبة العمائية أيْضاً فهي مضاهية للمرتبة الالهية ولافرق بينهما الا بالربوبية ولذلك صار خليفة الله».(14)

بنابر آنچه گفته شد، حق - تبارك و تعالي - اول و آخر و ظاهر و باطن و حكيم و حليم و قادر و حي و...است و اين صفات در ميان انسانها - كه خليفة الله در ميان آنهاست - مصداقي مي طلبد كه علمشان اتم علوم، قدرتشان كامل ترين قدرتها، رحمتشان بهترين رحمتها و...باشد. و اين جز انسان كامل كسي نيست.(15)

انسان كامل، بستر فيض مقدس

جودت هم بسترا به فيض مقدس لطفت هم بالشا به صدر مُصَدَّر

انسان كامل، مظهر اسما و صفات حق است. تجلي حق به حسب اوّليت و همچنين باطنيت را فيض اقدس گويند كه به واسطه فيض مقدس به اعيان و اسما و اصل مي شود. فيض مقدس، تجلي به حسب ظاهريت و آخريت حق و قابليت در اعيان است.

بنابراين، فيض مقدس مترتب بر فيض اقدس است؛ زيرا به واسطه فيض اقدس، اعيان ثابته و استعدادهاي آنها در عالم علم محقق مي شود.(16)

جود افاده چيزي شايسته است كه بلاعوض است؛(17) به علاوه فعل فاعل كه فعلش هميشگي و بي عرض و عوض باشد، به فيض نيز تعبير مي شود و از اين جهت، حق را مبدأ فيض مي گويند.(18)

با توجه به اين معنا، مي توان گفت كه جود فيض حضرت حق است در مرتبه انسان كامل، و در واقع، بستر و محل آرامش و قرار فيض مقدس و به عبارت ديگر بستر همه هستي است.

پس جود انسان كامل ترتب بر فيض مقدس و فيض مقدس مترتب بر فيض اقدس حضرت حق است.

لطف انسان كامل هم بالش با صدر مصدر يا عقل اول است. در باب عقل اوّل، در بحثهاي بعدي به تفصيل سخن خواهيم گفت؛ امّا آنچه بيان آن در اينجا لازم است، اين است كه نور حضرت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم همان صادر اول است و نور ايشان در حضرت معصومه عليها السلام تجلي يافته است. پس وجود مبارك حضرت معصومه عليها السلام واسطه فيض است كه از حضرت حق به حضرت پيامبرصلي الله عليه وآله و از طريق ايشان به حضرت علي عليه السلام و... به حضرت معصومه عليها السلام مي رسد و به واسطه ايشان به موجودات عالم امكان مي رسد. در بحثهاي بعدي بيان كامل تري در اين مورد خواهيم داشت.

معصوميت حضرت معصومه عليها السلام

عصمت تو تاكشيد پرده به اجسام عالم اجسام گردد عالمي ديگر

بحث در عصمت حضرت معصومه است. مقام عصمت حضرت معصومه عليها السلام بحثي بسيار مفصل مي طلبد و شايسته است در اين مقام مقاله اي نوشته شود.

عصمت از صفات انبيا و جانشينان آنان است. از نگاه متكلم، عصمت يعني لطف خفي كه خداوند با مكلفي از مكلفين انجام مي دهد؛ به گونه اي كه او انگيزه اي به انجام گناه و ترك طاعت ندارد. علامه حسن زاده عصمت را چنين تعريف مي كند: «حقيقت عصمت، نيرويي نوري و ملكوتي است كه دارنده اش را از هرچه كه موجب عيب و زشتي انسان است - از قبيل پليدي گناهان و آلودگيها و سهو و نسيان و ديگر رذايل نفساني - عاصم و حافظ است».(19)

حضرت اميرالمؤمنين، علي عليه السلام در فضايل اهل بيت عليهم السلام كلامي دارد كه بيان آن در اين مقام بسيار مناسب و گوياي معناي عصمت است:

«هم عيش العلم، و موت الجهل، يخبركم حِلْمُهم عن علمهم، و ظاهرهم عن باطنهم، و صمتهم عن حِكم منطقهم، لايخالفون الحقّ ولايختلفون فيه».(20)

همچنين مي فرمايد: «فيهم كرائم القرآن و هم كنوز الرحمن، ان نطقوا صدقوا و ان صمتوا لم يسبقوا».(21) پس اهل بيت عليهم السلام به واسطه عصمتشان، نيكوترين منازل قرآن هستند و گفتارشان از روي صدق و سكوتشان از روي حكمت است. بنابراين، اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام مظهر كرائم قرآن هستند و حق تعالي تمام گوهرهاي گرانبها و صفات پسنديده از قبيل علم و حلم وجود و شجاعت و عصمت و طهارت را در ايشان قرار داده است. از اين رو، گفتارشان عين صدق و سكوتشان عين حكمت است؛ حكمتي كه از احوال صاحب عصمت است.

حضرت معصومه عليها السلام نور خدا در آسمانها و زمين

جلوه تو نور ايزدي را مَجْلي عصمت تو سرِّ مُختفي را مَظْهَر

به حكم آيه شريفه «الله نور السموات والارض»(22) نور، اسمي از اسماء الله است. نور، عبارت است از تجلي حق - تبارك و تعالي - به اسم «الظاهر». مراد از تجلي به اسم «الظاهر»، وجود عالم ظاهر در لباسهاي گوناگون، خواه از جسمانيات باشد يا روحانيات. اين اسم نيز همانند ساير اسما، در اسم اعظم خدا و انسان كامل تجلي مي كند.(23)

شايد حضرت امام قدس سره در اينجا حديث حضرت امام صادق عليه السلام را منظور نظر داشته اند كه در تفسير آيه شريفه سوره نور(24) فرمود:

«خداوند نور آسمانها و زمين است. حكايت نور او چون نور فانوسي است. آن فانوس، فاطمه عليهاالسلام است كه در آن فانوس، چراغي است و آن چراغ، حسن است و چراغ، در شيشه اي است و آن شيشه، حسين است. شيشه، مانند اختر درخشاني است. آن اختر درخشان، فاطمه است در ميان زنان جهان كه «از درخت پربركتي افروزد». آن درخت، حضرت ابراهيم عليه السلام است؛ درخت زيتوني است نه خاوري و نه باختري»، نه يهودي و نه نصراني...».(25)

بحث عرفاني ديگري كه حضرت امام قدس سره در مصرع دوّم بدان اشاره كرده اند، «سرّ مختفي» است. از آنجا كه محور بحث، كلام حضرت امام قدس سره است، در توضيح حديث فوق از نظر خود ايشان كمك مي گيريم: «در عرفان و فلسفه اسلامي، صفات حق را به دو نوع جمال و جلال تقسيم مي كنند. از مظاهر صفات جمال، قلوب عشقي است و از مظاهر صفات جلال، قلوب خوفي است؛ ولي اين بدين معنا نيست كه صاحبان قلوب عشقي از جلال الهي و صاحبان قلوب خوفي از عشق و محبت حق - سبحانه - بي بهره باشند، بلكه هر صفتي اگر جلال باشد، جمال را در باطن خود دارد و اگر جمال باشد، جلال را».(26)

كلام رفيع مولاي عارفان و اميرمؤمنان علي عليه السلام كه مي فرمايد: «هوالّذي اشتدّت نقمتُهُ عَلي أعدائه في سعة رحمته و اتسعت رحمته لأوليائه في شدة نقمته»(27)، مؤيد اين مطلب است.

بنابراين، معناي مصراع دوم چنين است: عصمت حضرت معصومه عليها السلام مظهر سرِّ مختفي و پنهان اسماء الهي است؛ اسراري كه براي آنان آشكار است و آنها محو آن اسرار شده اند، ولي براي ما سرّند.

انسان كامل، شعاع نور حق

گويم واجب تو را نه آنَتْ رتبت خوانم ممكن تو را ز ممكن برتر
ممكن اندر لباس واجب پيد واجبي اندر رَداي امكان مَظْهَر
ممكن امّا چه ممكن، علت امكان واجب امّا شعاع خالق اكبر
ممكن امّا يگانه واسطه فيض فيض به مِهْتر رسد و زان پس كهتر
ممكن امّا نمود هستي از وي ممكن امّا زممكنات فزونتر

اين ابيات در واقع، بيانگر چند مسأله فلسفي است كه بوي عرفاني به خود گرفته است، از جمله: بحث وجوب و امكان، برزخ بين وجوب و امكان، صادر نخستين واسطه فيض، و قاعده امكان اشرف. براي روشن شدن بحث، ابتدا به تعريف وجوب و امكان مي پردازيم:

ما هر مفهومي را در نظر بگيريم يا نسبتش به وجود، ضروري است كه واجب است و يا نسبتش به وجود و عدم، يكسان است كه ممكن نام دارد.

از يك طرف، با توجه به تعاريف ياد شده، تمام ماسوي الله، امكان ذاتي دارند؛ يعني از طبيعيات گرفته تا مفارقات نوريه هرچه كه تصوّر كنيد، در دايره امكان قرار گرفته است. از طرف ديگر، هر عقل سليمي از مقايسه انبيا و اوليا با ساير مخلوقات به اين نكته اذعان خواهد كرد كه آنها وجودي برتر و ممتاز دارند. دقيق تر اين است كه بگوييم: چنين مقايسه اي، قياس مع الفارق است.

حضرت معصومه عليها السلام به عنوان يكي از اين وجودات برتر، صفات حق در او متجلي و ثابت است كه در ابتداي نظر چنين مي نمايد كه واجب الوجود بالذات است. از اين رو، حضرت امام او را ابتدا واجب مي نامد؛ امّا از آنجا كه چنين ديدگاهي با توحيد منافات دارد، بلافاصله منصرف شده، متذكر مي شود كه رتبه تو اين چنين نيست؛ امّا قابل قياس با ممكن نيز، نيستي، بلكه ممكني هستي كه ملبس به صفات حق تعالي شده است.

نكته اي كه در اينجا عنوان آن لازم به نظر مي رسد، ديدگاه حضرت امام قدس سره در كيفيت واسطه بين واجب و ممكن است. ايشان حضرت مصومه عليها السلام را علت امكان و پرتوي از شعاع ذات مقدس مي داندكه در ضمن، آن واسطه فيض الهي را از دو بُعد مختلف مد نظر قرارداده است:

1. در فلسفه، بحثي است به نام وجود رابط و وجود مستقل. تنها حضرت حق تعالي است كه وجودي مستقل دارد و غيراز او هرچه هست، عين تعلق و ربط به او و همگي «الفقراء الي الله»(28) است. نسبت آنها به حق مانند نسبت شعاع خورشيد به خورشيد است؛(29) يعني هم نسبت به حق، محض فقر وفاقه اند و هم چنان صفات حق را در خود دارند كه بين آنها و حق تعالي فاصله اي نيست.

2. از اهم معارف اسلامي، معرفت واسطه هاي فيض الهي است. بر اساس قاعده «الواحد»، اگر علّتي به تمام معنا، واحد بسيط باشد، معلول و اثري كه بي واسطه از او صادر مي شود، واحد است. صدور معلولهاي متعدد از علّت واحد محال است؛ زيرا اگر معلولهاي متعددي در عرض هم از علتي واحد صادر شوند، موجب راه يافتن تكثر در علّت خواهد بود. بنابراين، از علت واحد تنها معلول واحد صادر مي شود.

حال كه فرض صدور كثير از واحد، من جميع الجهات، مستلزم راه يافتن كثرات و جهات امكانيه در مبدأالمبادي است و او از جهات امكاني مبراست، بنابراين كثرات به واسطه صادر نخستين - كه خود واحد است - از حق صادر شده اند.

در اصلِ يگانگي چنين وجودي بين فلاسفه و عرفا اختلافي نيست و اگر هم اختلافي باشد،(30) در اين است كه مصداق آن چيست؟ عقل است يا وجود منبسط، يا قلم يا نور و...؟

در اين مجال اندك، فرصت پرداختن به آرا و اقوال عرفا و حكما و بررسي آنها نيست. تنها از نظر مبارك حضرت امام قدس سره، كه در واقع، بيان ديگري از اين ابيات است، مدد مي جويم.

ايشان در مورد اين حقيقت، از اصطلاحات گوناگوني، از جمله: وجود عالم،(31) واسطه فيض،(32) نور پيامبر و حضرت علي عليهما السلام(33) و عقل مجرد(34) و...تعبير آورده اند و معتقدند كه فيض از حضرت حق به موجودات جزئي نمي رسد، مگر پس از اينكه از اين واسطه ها بگذرد و تنها راه بهره مندي از فيض الهي وجود همين واسطه هاست.(35)

حضرت امام معتقدند كه در رسالت ختميه، تمام دايره وجود از عوالم غيب و شهود تكويناً و تشريعاً، و جوداً و هدايتاً ريزه خوار خوان نعمت آن سرور هستند و آن بزرگوار واسطه فيض حق و رابطه بين حق و خلق است و اگر مقام روحانيت و ولايت مطلقه او نبود، احدي از موجودات لايق استفاده از مقام غيب احدي نبوده و فيض حق به موجودي از موجودات نمي رسيد و نور هدايت در هيچ يك از عوالم ظاهر و باطن نمي تابيد. و آن سرور نوري است كه در آيه نور وارد است كه «الله نورالسموات والارض».(36)

شايد يكي از تأويلهايي كه مي توان بر حديث شريف قدسي «لولاك لما خلقتُ الافلاك»(37) آورد، همين كلام حضرت امام قدس سره باشد؛ چون اگر واسطه اي نبود، خلق افلاك و هيچ موجودي از موجودات امكان پذير نبود. ايشان در مورد حديث شريف «لولا نحن ما خلق الله آدم...»(38) مي فرمايد: ائمه عليهما السلام واسطه بين حق و خلق هستند و بدون آنها حتي آدم ابوالبشرعليه السلام خلق نمي شد.»(39)

ايشان بر اساس اين سخن پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله: «اوّل خلق الله نوري»(40)، معتقدند كه همه موجودات ريزه خواران سفره رسول گرامي اسلام هستند و با توجه به اينكه پيامبرصلي الله عليه وآله و عترت معصومين عليهما السلام نور واحد هستند،(41) به اين نتيجه مي رسند كه علاوه بر پيامبرصلي الله عليه وآله، در مورد حضرت علي عليه السلام و حضرت زهراعليها السلام و ساير ائمه معصومين عليهم السلام و حضرت فاطمه معصومه، فرزند حضرت موسي بن جعفرعليه السلام اين حكم صادق است.

شايد ذكر كلام صدرالدين قونوي در واسطه فيض و برزخ بودن انسان كامل بين وجوب و امكان، در اينجا خالي از فايده نباشد:

«هوالبرزخ بين الوجوب و الامكان و المرآة الجامعة بين صفات القدم و احكامه، و بين صفات الحدثان و هوالواسطة بين الحق و الخلق و به و من مرتبته يصل فيض الحق والمدد الذي هو سبب بقاء ما سوي الحق في العالم كله علواً و سفلاً، ولولاه من حيث برزخيته لاتغاير الطرفين لم يقبل شي ء من العالم المدد الالهي الوحداني لعدم المناسبة والارتباط لم يصل المدد اليه».(42)

مطلب ديگري كه حضرت امام قدس سره در اينجا متذكر شده اند، «كيفيت واسطه فيض» است:

ممكن اندر لباس واجب پيد واجب اندر رداي امكان مظهر

ايشان معتقدند كه واسطه فيض، وجودي است كه ماهيت ندارد و وجود محض است كه عين تعلق و ربط به واجب - تبارك و تعالي - است و تنها فرق آن با حق اين است:

«الواجب قيوم بذاته و مستقل في هويته والوجود العام المتقوم به ذاتاً صرف الاحتياج و محض الفاقه».(43)

در اين مختصر، بحث توحيد قرآني «الله الصمد» و همچنين وحدت وجود به طور ضمني بيان شده است كه تفصيل آن گرچه خالي از فايده نيست؛ امّا منافي با اختصاراست و ما به ذكر مختصري از آن اكتفا مي كنيم:

ذات مقدس باري تعالي، واحد، احدي و صمدي است كه بيان جامع و مانع آن را خداوند - عز و جل - در سوره توحيد، براي ژرف نگران آخرالزمان نازل فرموده است.

براين اساس، هيچ موجودي حتي قطب عالم امكان در رتبه با او برابري نمي كند؛ امّا اين بدان معنا نيست كه حق تعالي از غير خود(44) جداست؛(45) زيرا چنين نگرشي مستلزم راه يافتن جهات امكاني در ذات مقدس است، بلكه نسبت حق با موجودات، مانند نسبت دريا با موج است. از اين رو، حضرت امام قدس سره در ادامه، چنين سروده اند:

ممكن امّا چه ممكن علت امكان واجب امّا شعاع خالق اكبر

بنابراين، بين حق و خلق، معاينت و مباينت تام نيست و فيوضات الهي از طريق برزخي كه علت امكان است، به موجودات امكاني مي رسد؛ برزخي كه شعاعي از نور حق - تبارك و تعالي - است و وجود مستقل ندارد.

از ديگر معارفي كه در اين ابيات مدنظر قرار گرفته، قاعده امكان اشرف است: «فيض به مهتر رسد و زان پس كهتر».

براساس اين قاعده، از آنجا كه وجود ذو مراتب است، در تمام مراتبِ وجودِ ممكنات، لازم است كه ممكن اشرف، تقدم وجودي بر ممكنِ اخس داشته باشد؛ به عبارت ديگر، هرگاه ممكنِ اخس موجود باشد، ناگزير بايد پيش از آن ممكنِ اشرفي موجود شده باشد، و گرنه اشكالات چندي لازم مي آيد كه عبارت اند از:

1. صدور كثير از واحد بسيط؛

2. اشرف بودن معلول از علت خويش؛

3. وجود موجودي اعلا و اشرف از باري تعالي.

هر سه مورد محال است. پس ممكناتِ اشرف قبل از ممكناتِ اخس وجود يافته و واسطه فيض الهي شده اند و اين است منظور حضرت امام قدس سره از اينكه مي گويد:

ممكن امّا نمود هستي از وي ممكن امّا ز ممكنات فزونتر

مظاهر نور حق

وين نه عجب زانكه نور اوست ز زهر نور وي از حيدر است و او ز پيمبر
نور خدا در رسول اكرم پيد كرد تجلي ز وي به حيدر صفدر
وز وي تابان شده به حضرت زهر اينك ظاهر ز دخت موسي جعفر

آنچه در مدح حضرت فاطمه معصومه عليها السلام، بنت موسي بن جعفرعليه السلام گفته شد، تنها شمه اي از فضايل ايشان بود؛ زيرا در او نوري است كه همان نور رسول اكرم صلي الله عليه وآله است.

قبلاً گفتيم كه به حكم آيه شريفه «الله نور السموات والارض»،(46) ذات مقدس، نور است. بنابراين، «ظاهرٌ بذاته و مظهر لغيره»(47) است. همچنين گفته اند كه خداوند، نور است؛ زيرا تمام عالم را روشن كرده و آنها را از ظلمت عدم و نيستي به سوي نور وجود و هستي كشاندهاست يا ظاهري است كه هيچ گاه قابل عدم نيست و وجودش نوري است كه به اشيا فيض مي رساند و ماسوا را به انوار خويش مدد مي رساند.

پس حقيقت نور آن است كه غير را روشن سازد و هرآنچه كه غير را روشن نكند، نور نيست و حق تبارك و تعالي نور است و تمام انوار از اوست و قوام همه نيز به اوست.(48)

قبلاً گفتيم، مؤمن، آينه مؤمن است. بنابراين، نور كه از اسماي حسناست، در وجود انسان كامل تجلي كرده است. از اين رو، پيامبرصلي الله عليه وآله مي فرمايد: «اول ما خلق الله نوري»(49) شايد فرازهايي از دعاي نور از حضرت فاطمه زهراعليها السلام اشاره به همين مطلب باشد:

«بسم الله النور بسم الله النور بسم الله نور علي نور...بسم الله الذي خلق النور من النور والحمد الله الذي خلق النور من النور...»(50)

بنابر آنچه گفته شد، حق - تبارك و تعالي - پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله را از نور خويش خلق كرد و پس از آن حضرت، اين نور در حضرت علي عليه السلام و سپس در حضرت فاطمه عليها السلام تجلي يافت و همين طور در ساير معصومين از عترت پيامبرعليهم السلام.

از اين رو، حضرت محمدصلي الله عليه وآله، در حديث كساء عرض كرد: «اللهمّ ان هولاء اهل بيتي و خاصّتي و حامّتي، لحمهم لحمي و دمهم دمي...»(51)

حضرت امام محمد باقرعليه السلام در تفسير آيه «فامنوا بالله و رسوله و النور الذي انزلنا...»(52) فرمود:

«به خدا سوگند كه مقصود از نور، ائمه آل محمدصلي الله عليه وآله هستند تا روز قيامت. به خدا كه ايشان همان نور خدا هستند كه فرو فرستاده، به خدا كه آنان نور خدا در آسمانها و زمين هستند...».(53)

جايگاه نور در فلسفه اشراق همان جايگاه وجود در فلسفه صدرالمتألهين است. شيخ اشراق فلسفه خود را براساس نور بناكرد و خداوند را نور الانوار ناميد و معتقد شد كه نور توسط انوار قاهره به انوار سافل مي رسد؛ يعني ايشان نيز از واسطه فيض الهي تعبير به نور كرده است. حضرت امام قدس سره در اين ابيات، به آيات شريفه قرآن اشاره و مبناي فلسفه شيخ اشراق را تبيين مي كند و معتقد است نوري كه در وجود حضرت معصومه عليها السلام است، همان نور محمدي صلي الله عليه وآله است و دقيق تر آنكه همان نور الهي است كه در برزخ بين وجوب و امكان يا در انسان كامل متجلي شده است.

همه موجودات عيني به منزله اعضا و جوارح انسان كامل هستند

اين است آن نور كز مشيت «كن» كرد عالم، آنكو به عالم است منوّر

يكي از امتيازات انسان از ساير حيوانات، فكر كردن است كه از معلومات خود با طي مراحلي به كشف مجهولات نائل مي شود.(54)

صاحبان روح قدسي يا مؤيدين من عندالله نياز به تفكر ندارند، بلكه آنان صاحبان حدس قوي هستند كه بدون طي مراحل فكر، به كشف مجهول نائل مي شوند.

چنين شخصي در عمل نيز همين حكم را دارد و نيازمند ابزار نيست؛ چون صاحب مقام مشيت الهي است و خداوند سمع و بصر و زبان و دست اوست، به حكم حديث شريف:

«...و انه يتقرب اليّ بامنافله حتي احبّه، فاذا احببته كنتُ سمعَهُ الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به ويده التي يبطش بها...»(55)

حق تعالي عين جوارح و قواي روحاني و جسماني او مي گردد. بنابراين، تصرف فعلي او، مثل حدس مي شود كه در آن زمان قول و فعل يكي است. از اين رو انتقال و امتداد زماني در آن راه ندارد.

چنين انساني محل مشية الله مي گردد كه مظهر مقام شريف «انّما قولنا لشي ءٍ اذا اردناه ان نقول له كن فيكون»(56) است. پس زمان قول و فعل يكي شده،(57) حتي اطلاق زمان از ضيق تعبير است.

معاني اندر حرف نايد كه بحر قلزم اندر ظرف نايد

به عبارت ديگر، عالم امكان به منزله اعضا و جوارح او مي باشد و همان طور كه انسان اگر حركت دست و پا و هريك از اعضاي خود را اراده كند، مانند: بستن چشم و حركت لبها و زبان و...، بدون اينكه واسطه اي دربين باشد، آن را حركت مي دهد، موجودات ديگر نيز براي انسان كامل همين حكم اعضاي بدن را دارند. بنابراين، او مي تواند در اعيان خارجي تصرف كند.

براي مزيد توضيح، لازم است بدانيم كه انسان كامل، ظرف حقايق و خزاين اسماء الله است. اسماي خدا صرف لفظ نيستند، بلكه اعيان حقايق نوري هستند.(58) از حضرت امام صادق عليه السلام، روايت شده است كه فرمود: «و في قوله الله عزوجل: و الله اسماء الحسني فادعوه بها، قال: نحن و الله الاسماء الحسني التي لايقبل الله من العباد عملاً الاّ بمعرفتنا».(59) پس بايد صاحب اين مقام، صاحب ولايت تكويني باشد. از اين رو، مي توان گفت: «وعنده مفاتيح الغيب»(60)، كه مي تواند به اذن الهي در موجودات تصرف كند، حتي در بيرون از ظرف وجودي خويش موجودي را ايجاد كند؛ زيرا به برهان ثابت شده است كه تعلق نفس به بدن، تعلق تدبيري است و نفس، موجودي مجرد و قائم به ذات و محيط به بدن است. پس تفاوتي ندارد كه تصرف در بدن خود كند يا تصرف در ساير كائنات و اعيان خارجي، كه به منزله بدن است.(61) اين چنين مقامي را نه تنها حضرت محمدصلي الله عليه وآله و خاندان پاكش دارند، بلكه در مورد برخي از اولياءالله نيز صادق است و كراماتي كه از بزرگان و اولياء الله ديده مي شود، از اين دست است؛ البته مراتب، متفاوت است.

انسان كامل، صاحب مقام «كُن» است و عالم به وسيله اين چنين انساني منور مي شود و نور وجود را در كل عالم امكان ساري و جاري مي سازد.

فاطمه عليها السلام كوكب دري

اين است آن نور كز تجلي قدرت داد به دوشيزگان هستي زيور

در مباحث قبلي گفتيم كه نور فاطمه معصومه عليها السلام از نور حضرت زهراعليها السلام است و در اين ابيات به همين نور، و مباهات عالميان به وجود چنين نوري در افراد انساني اشاره شده است. براي اينكه به عمق معناي آن پي بريم، ابتدا بايد دو اصل مهم فلسفي به خوبي روشن شود:

1. نظام كنوني عالم، نظام احسن است: در جهان بيني اسلامي، نظام عالم بهترين نظام ممكن است و حكيم بودن خداوند اقتضا دارد كه از ميان جهانهاي بي شمار ممكن، بهترين و كامل ترين جهان را بيافريند كه خود فرمود: «الذي احسن كل شي ءٍ خلقه».(62)

2. سنخيت ميان علت و معلول: هميشه بين علت و معلول و خليفه و مستخلف عنه، سنخيت است. از اين رو، صادرِ نخستين و خليفة الله و انسان كامل بايد صفات كمال الهي را به بهترين وجه و در بالاترين مرتبه امكان دارا باشد؛ زيرا اوّلاً هر اثري نمودار دارايي مؤثر خود است. علاوه برآن، امساك فيض در فيّاض علي الاطلاق راه ندارد، وگرنه مستلزم راه يافتن نقص و قوه در حق تعالي است؛ حال آنكه واجب - جلّت عظمته - واجب من جميع الجهات و غني مطلق است: «انتم الفقراء الي الله و الله هوالغني الحميد»(63) و حالت منتظره در او راه ندارد و تمام آنچه كه براي ممكن به امكان عام است، در آن مقام مقدس به وجوب و فعليت محض است و اگر قابل در فعليت تام باشد، براي اخذ حقايق، حالت منتظره نخواهد داشت. به همين جهت، انسان كامل در قابليت اسماي حق تام است و مظهر و مصداق آيه شريفه «و علم آدم الاسماء كلّها»(64) است.

از آنچه كه گفته شد، روشن مي شود كه وجود مبارك حضرت فاطمه معصومه عليها السلام مظهر همين آيه شريفه است و خداوند با دست قدرت علي الاطلاق خويش اين وجود را به بهترين وجه ترسيم نموده و فرموده است: «قل كل يعمل علي شاكلته».(65)

اين تجلي و اين نور مايه افتخار تمام زنان، بلكه تمام انسانهاست؛ چرا كه زن به طور اخص و انسان به طور اعم شايستگي پيدا كرده كه مظهر چنين نوري قرار گيرد. خداي تبارك و تعالي مي فرمايد: «كأنها كوكبٌ دريٌّ»(66) و حضرت امام صادق عليه السلام از آن كوكب، تعبير به حضرت فاطمه زهراعليها السلام كرد،(67) كه «اينك ظاهر ز دخت موسي جعفر».

غفلت شيطان از نور آدم عليه السلام

شيطان عالم شدي اگر كه بدين نور ناگفتي آدم است خاك و من آذر

شيطان پس از شش هزار سال عبادت حق تعالي، با اينكه از جنّيان بود، در اثر كثرت عبادت، در صنف فرشتگان درآمد و در مقام كروبين قرار گرفت. زماني كه حضرت حق، آدم عليه السلام را آفريد، امانت خويش را از فرشتگان طلبيد و انجام عهد و پيمانش را از آنان خواست و فرمود كه براي سجده به آدم و فروتني در برابر عظمت و بزرگي او حاضر شوند. همه مقربان درگاه سجده كردند، غير از شيطان كه غرور جلوي چشم حقيقت بين را گرفت و بدبختي بر وي غلبه كرد. شيطان به اينكه از آتش آفريده شده است، تكبر نمود و آدم را كه از پاره گل خشك آفريده شده بود، ناچيز دانست و مطرود درگاه الهي گرديد.(68) خداوند در چند آيه از قرآن كريم، اين واقعه را با تعابير گوناگوني بيان فرموده است، ازجمله: «و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس و ابي واستكبر و كان من الكافرين»(69)

به جهت اينكه جنبه جسماني آدم - علي نبينا و آله و عليه السلام - را مي ديد، از حقيقتي كه در وجود حضرت آدم عليه السلام بود، غفلت و از فرمان حق - عزوجل - سرپيچي كرد؛ امّا اگر به نورانيت انسان علم داشت و مي دانست كه آتش وجود شيطان نسبت به آن نور چيزي نيست، هرگز نافرماني نمي كرد.(70) اين واقعيت را حضرت سيدالساجدين، زين العابدين، علي بن حسين عليه السلام در ضمن حديثي از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله بيان مي فرمايد. با وجود اينكه ذكر آن، منافي با اختصار است، ولي بياني بسيار مناسب و جامع در اين زمينه است. از اين رو، ما به بعض قسمتهاي آن در اينجا تبرك مي جوييم:

«قال علي بن الحسين عليهما السلام: حدثني ابي عن ابيه عن رسول الله صلي الله عليه وآله قال: يا عباد الله ان آدم لمّا رأي النور ساطعاً من صلبه اذكان الله قد نقل اشباحنا من ذروة العرش الي ظهره، رأي النور ولم يتبين الاشباح، فقال: يارب ما هذه الانوار؟ فقال عزوجل: انوار اشباح نقلتهم من أشرف بقاع عرشي الي ظهرك، ولذلك امرت الملائكة بالسجود لك، اذكنت و عاء لتلك الاشباح، فقال آدم: يارب لو بينتها لي، فقال الله عزّوجل: انظر يا آدم الي ذروةالعرش. فنظر آدم عليه السلام و وقع نور اشباحنا من ظهر آدم علي ذروة العرش فانطبع فيه صور انوار اشباحنا التي في ظهره كما ينطبع وجه الانسان في المرآة الصافية فرأي اشباحنا فقال: ما هذه الاشباح يارب؟ قال الله: يا آدم هذه الاشباح أفضل خلائقي و برياتي... هؤلاء خيار خليقتي و كرام بريّتي بهم آخذ و بهم أعطي و بهم أعاقب و بهم أثيب فتوسل بهم اليّ...».(71)

بقاي عالم امكان به وجود انسان كامل

آبروي ممكنات جمله از اين نور گر نَبُدي، باطل آمدند سراسر

كلام حضرت امام قدس سره را در قالب بحثهاي گوناگون و به انحاي مختلفي مي توان تفسير كرد؛ به اين معنا كه هم در قالب بحث حديثي و هم فلسفي و هم عرفاني قابل ارائه است. از آنجا كه احاديث شريف معصومين عليهما السلام تقدم وجودي و بالشرف نسبت به بقيه بحثها دارد، ابتداي اين بحث را به احاديثي چند مزين مي كنيم و بعد به ديگر مباحث مي پردازيم:

الف. بحث حديثي: به برخي از اين احاديث، در بحث «برزخ بين وجوب و امكان» اشاره كرديم كه حاكي از عظمت وجودي مقدس پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و اهل بيت پاكش عليهم السلام بود، از جمله: در حديث شريف قدسي «لولاك لما خلقت الافلاك؛(72) اگر تو اي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نبودي، زمين و آسمان (تمام ما سواي الله است) را خلق نمي كردم».

بنابراين، منظور حضرت امام از «گر نبدي باطل آمدند سراسر» اين است كه بدون اين نور، امكان آفرينش موجودات ديگر نبود، نه اينكه بگوييم موجودات ممكن به وجود مي آمدند و وجودشان باطل و بيهوده بود.

مطلب ديگري كه بدان اشاره شده است، اين است كه آبروي تمام ماسوي الله از اين نور است؛ يعني علاوه بر اينكه تمام موجودات، نور وجود خويش را از اين نور مقدس گرفته اند، به چنين نوري مباهات نيز مي كنند؛ چنان كه اشاره به برخي اتفاقات شب معراج، نمايانگر بخشي از اين واقعيت است:

حضرت محمدصلي الله عليه وآله در معراج خويش چون به بيت المقدس رسيد و داخل مسجد شد، حضرت ابراهيم و موسي و عيسي و ساير انبياعليهم السلام دور آن حضرت حلقه زدند و بعد آماده نماز شدند. حضرت محمدصلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد: «شك نداشتم كه نماز به امامت جبرئيل برپا مي شود، اما وقتي صفوف نماز به هم پيوست، جبرئيل دست بر شانه ام گذاشت و مرا مقدم داشت و خود نيز به اتفاق پيامبران عليهم السلام به من اقتدا كرد.»(73)

حكايتي ديگر كه مقام اين نور را بيان مي كند، ملاقات حضرت محمد و حضرت علي عليهما السلام است. حضرت محمدصلي الله عليه وآله در شب معراج، در آسمان پنجم، صورت نوراني علي بن ابي طالب عليه السلام را ديد. از جبرئيل سؤال فرمود: مگر پسر عمويم قبل از من آمده است! جبرئيل عرض كرد: خير، ملائك مشتاق ديدن علي عليه السلام بودند، خداوند ملكي را به شكل علي عليه السلام درآورد تا ملائك هم لذت ببرند.(74)

ب. بحث فلسفي: ماسوي الله، همه ممكن اند، امّا وجود ذو مراتب ابتدا به ممكن اشرف مي رسد، بعد به واسطه آن به ممكنِ اخس. بنابراين، وجود مخلوقات تابع حقيقت محمدي صلي الله عليه وآله است كه آدم ابوالبشرعليه السلام آن را در ذروه عرش ديد؛ به اين معنا كه خداوند اوّلاً و بالذات، وجود حقيقت احمدي را اراده كرد و بالتبع و به وسيله آن، ساير مخلوقات را.

شايان ذكر است كه اين بحث را در ضمن بحثهاي صادر نخستين و واسطه فيض مي توان مطرح كرد.

ج. بقاي عالم امكان به بقاي قلب عالم امكان است: تفسير سوم احاديث شريف و كلام رفيع حضرت امام قدس سره به اين صورت است كه اگر بعد از وجود يافتن موجودات امكاني، اين حقيقت محمدي صلي الله عليه وآله وجود نداشته باشد - از آنجا كه غايت موجودات امكاني انسان كامل است، حتي معاد ماسوا نيز به واسطه او صورت خواهد گرفت - موجودات هلاك خواهند شد كه در حديث آمده است: «لولا ذلك لساخت الارض باهلها»؛(75) يعني همان گونه كه حيات انسان به حيات قلب اوست، حيات عالم امكان نيز به بقاي قلب عالم امكان و انسان كامل است. اين، از جمله دلايلي است كه در اثبات زنده بودن حضرت مهدي (عج) بدان استناد مي شود.

جوهريت اشيا به واسطه انسان كامل

جلوه اين خود عَرَض نمود عَرَض ر ظِلّش بخشود جوهريّتِ جوهر

براي روشن شدن بحث، ابتدا بايد تعريف جوهر و عرض را بدانيم. حكما معتقدند كه جوهر چون جنس اعلا است، تعريف حقيقي ندارد. توضيحي كه براي شناخت معناي جوهر ارائه مي دهند، معمولاً با عنوان رسم بيان است:

الجوهر الماهية المحصلة اذا غدت في الغير لاموضوع له(76)

حضرت امام قدس سره نيز در فلسفه همين را پذيرفته و عرض را چنين تعريف كرده اند:

«عرض چيزي است كه وجود في نفسه اش عين وجودش در موضوع است و حصول عرض در موضوع، عرضي نيست تا اين عرض، موضوع آن عرض كه حصول عرض در موضوع است، باشد؛ بلكه وجود في نفسه عرض عين وجود آن در غير است.»(77)

آن چه تا كنون گفته شد، تعاريفي بود كه در السنه حكما جاري است؛ امّا جوهر و عرض در زبان عرفا تعريف ديگري دارد. عارفان معتقدند اگر انسان در حقايق عيني، دقيق شود، حقايق بر دو نوع اند؛ برخي متبوع و منعوت و موصوف هستند و برخي ديگر از آنها تابع و نعت و وصف هستند. حقايق تابع را عرض و متبوع را جوهر گويند. جامع بين اين دو حقيقت، اصل وجود است كه گاه به صورت تابع و گاه به صورت متبوع جلوه مي كند(78)

حضرت امام قدس سره در باب جوهر نيز كلامي به اين مضمون دارند:

«كون الجوهرية والعرضية نسبة لايقتضي جواز تقدم احدهما بالاخر كما ان العقلية والجسمية ايضاً نسبة و لايجوز احدهما بالاخر فانّ مظاهر الاسماء تابعة لها فالاسماء المتبوعة تقتضي الجوهرية و التابعة تقتضي العرضية والمراتب محفوظة ولن تجد لسنة الله تبديلاً».(79)

براين اساس، نور و حقيقت محمديه و روح مقدس حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله را جوهر اول گويند(80) كه فرمود: «كنت نبياً و آدم بين الماء والطين»(81) و همين نور است كه در حضرت معصومه عليها السلام ظهور نموده و هستي بخش ساير جواهر و اعراض شده است.

افضليت اهل بيت عليهم السلام بر انبياي قبل از حضرت محمدصلي الله عليه وآله وسلم(82)

عيسي مريم به پيشگاهش دَربان موسيِ عمران به بارگاهش چاكر
آن يك چون ديده بان فراشده بردار وين يك چون قاپقان معطّي بردر
يا كه دو طفل اند در حريم جلالش از پي تكميل نفس آمد مضطر
آن يك انجيل را نمايد از حفظ وين يك «تورات» را بخواند از بر

آيات و احاديث زيادي ثابت مي كند كه حضرت علي عليه السلام و عترت طاهرةعليهم السلام، از انبياي پيشين افضل هستند. خداي - تبارك و تعالي - در آيه مباهله، حضرت علي عليه السلام را نفس پيامبر خواند: «نقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل...»(83) بنابراين علي عليه السلام با حضرت محمدصلي الله عليه وآله مساوي است؛ زيرا نمي توان گفت كه اين دو، يك شخص، و نفسِ هم هستند. حضرت محمدصلي الله عليه وآله برترين مردم و مساوي او نيز برترين مردم پس از رسول الله خواهد بود.

از نظر احاديث و روايات نيز همين طور است. حضرت محمدصلي الله عليه وآله به حضرت علي عليه السلام فرمود: «انك تسمع ما أسمع وتري ما أري الاّ انك لست»(84) و حال آنكه آنچه را قلب عالم امكان - حضرت ختمي مرتبت - مي شنيد و مي ديد، انبياي پيشين قادر به آن نبودند. در بحارالانوار، يك باب (باب 101 امامت) با عنوان «انهم (الائمة عليهم السلام)- اعلم من انبياء عليهم السلام» در بردارنده رواياتي در اين باره است.

با توجه به آنچه ذكر شد، نبوت بر دو نوع است: نبوت تشريعي و نبوت انبائي. نبوت تشريعي به حضرت محمدصلي الله عليه وآله ختم شد، ولي نبوت انبائي يا مقامي در آن حضرت پايان نپذيرفت و خبري در كتاب و سنت از ختم آن نيامده است. پس امكان دارد كه كسي صاحب نبوت تشريعي نباشد، و تنها نبوت انبائي داشته باشد. اين مقام اختصاصي به زن و مرد ندارد، بلكه مردان و زنان در آن يكسان اند. اين چنين فردي با اينكه مقام نبوت تشريعي ندارد، امّا ممكن است بر صاحبان نبوت تشريعي - به غير از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله - فضيلت و برتري داشته باشد.(85) اين همان مقامي است كه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: انبيا به اين مقام غبطه مي خورند.(86) حضرت علي و همسر و فرزندانش عليهم السلام با اينكه به حسب ولايت تشريعي، فضل نبوت را نداشته اند، امّا منافاتي ندارد كه آنان در اتصاف به تحقق اسماي الهي، چنان علوّ و درجاتي داشته باشند كه به حسب ولايت تكويني، اشرف و افضل باشند و اين مطلب كاملاً موافق كتاب و سنت و حكمت متعاليه و عرفان اسلامي است. اين افضليت به واسطه پيامبرصلي الله عليه وآله است كه در اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نمود پيدا كرده است.

خداوند حكم به افضليت حضرت علي عليه السلام كرد،(87) و پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله آن را تأييد كرد، از آنجا كه حضرت فاطمه زهرا كفوِ علي عليهما السلام استكه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود كه اگر علي عليه السلام نبود، كفوي براي فاطمهوجود نداشت.(88)

گر مرتضي نبود، به عالم كسي نبود كو ناشدي به رتبه سزاوار فاطمه(89)

فاطمه عليها السلام مساوي پيامبر است. و همان نور حضرت فاطمه عليها السلام است كه در حضرت معصومه عليها السلام تجلي نمود و شايد از آن روست كه امام معصوم عليه السلام ايشان را «فاطمه» و «معصومه»، به همان نام فاطمه معصومه - دختر پيامبر گرامي اسلام - نام نهاد.

بنابراين، پيامبر و خاندان پاكش بر انبياي پيشين برتري دارند، حتي واسطه رسيدن فيض به آنان هستند. به همين خاطر، حضرت امام خميني قدس سره، حضرت عيسي و حضرت موسي - علي نبينا و آله و عليهماالسلام - را كه صاحب كتاب و شريعت اند، دربان پيشگاه حضرت معصومه عليها السلام معرفي كرده و آن دو را طفلي مي داند كه براي تكميل وجود خويش از محضر آن حضرت عليها السلام بهره ببرند.

معجزه فعلي حضرت امام موسي كاظم عليه السلام

گر كه نگفتي امام، هستم بر خلق موسي جعفر وليّ حضرت داور
فاش بگفتم كه اين رسول خدايست معجزه اش مي بُوَد همانا دختر
دختر جز فاطمه نيايد چون اين صلب پدر راهم مَشيمه مادر

از مهم ترين راه هاي شناخت پيامبران عليهما السلام، معجزه است. معجزه عبارت است از كار خارق العاده اي كه ديگران از انجام آن عاجزند - چه در قسمت ايجابي و چه در قسمت سلبي - و همراه با ادعاي نبوت است.(90)

قرآن كريم، معجزه جاوداني حضرت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله است كه سفره اي است پهن شده و هركس به اندازه سعه وجودي خويش از آن بهره مند مي شود. قرآن را عوالمي است كه يك عالم آن همين قرآن مكتوب است كه آن را مي گشاييم و با زبان ظاهري تلاوت مي كنيم؛ قرآني كه از مقام اسما و صفات ذات مقدس و از خزاين ربوبي و از ملكوت عالم، تنزل كرده و به صورت كتاب درآمده است.(91) پس قرآن شريف صورت كتيبه انسان كامل است و انسان كامل، قرآن ناطق است.(92) حضرت معصومه عليها السلام نيز انسان كامل است. به همين خاطر، حضرت امام قدس سره مي فرمايد:

گر كه نگفتي امام هستم بر خلق موسي جعفر وليّ حضرت داور
فاش بگفتم اين رسول خدايست معجزه اش مي بُوَد همانا دختر

يعني چون حضرت فاطمه معصومه عليها السلام صورت عينيه قرآن كريم است، پس شايستگي معجزه بودن را دارد؛ به عبارت ديگر، اگر كسي با وجود چنين دختري - به عنوان معجزه - ادعاي نبوت مي كند، ادعاي به حقّي است؛ زيرا ارزش و عظمت هرچيزي به حسب كمالاتش است و كمالات را به نحو اتم و اكمل خداي تعالي دارد. انسان كه اشرف مخلوقات است، هرچه بيشتر به كمالات حق تعالي متصف شود، به مبدأ نزديك تر و آثار وجودي اش بهتر و كامل تر و تام تر است. بنابراين، انسان كامل مجمع اسما و صفات واجب تعالي(93) و صورت عينيه قران كريم است. از اين رو، پيامبر كه با صورت كتبيه وجودي، ادعاي به حق نبوت كرد، اگر حضرت امام موسي كاظم عليه السلام با صورت عينيه آن ادعاي نبوت مي كرد، ادعاي گزافي نبود؛ امّا چون نبوت تشريعي در وجود مبارك رسول اكرم صلي الله عليه وآله خاتمه يافت، آن حضرت تنها صاحب مقام نبوت انبائي است. آثار وجودي حضرت موسي كاظم عليه السلام در دخت گرامي اش متجلي شده است:

دختر جز فاطمه نيايد چون اين صلب پدر را هم مشيمه مادر

آيه «قل كل يعمل علي شاكلته»(94) مؤيد شايسته اين مطلب است.

انسان كامل، كعبه اسما

دختر چون اين دو از مشيمه قدرت نامد و نايد دگر هماره مقدّر
آن يك امواج علم را شده مبد وين يك افواج حلم را شده مَصْدَر
آن يك موجود از خطابش مَجْلي وين يك معدوم از عقابش مُسْتَر
آن يك برفرق انبيا شده تارك وين يك اندر سر اوليا را مغفِر
آن يك دَر عالم جلالت «كعبه» وين يك در ملك كبريايي «مشعر»

در مباحث قبلي گفته شد كه امساك فيض بر باري تعالي محال است و در جريان فيض حالت منتظره راه ندارد، و الاّ لازم مي آيد حق تعالي در علّيت خود، تامه و در كمالات وجودي اش، كمال صرف نباشد و اين مستلزم تناقض است. پس امساك فيض در حق تعالي راه ندارد. و وجود و عساكر آن، هر آن از ذات مقدسش فيضان مي يابد. علاوه بر آن، اگر قابلي در قابليتش تام باشد، حقايق را به نحو اتم و اكمل دريافت خواهد كرد. در مورد حضرت زهرا و فاطمه معصومه عليهما السلام قابليت، تام و از طرف خداوند هم فاعليت، تام است.

بنابراين، حضرت حق با دست قدرت خويش، اين دو وجود با مجد و عظمت را ترسيم كرده و آنان را به نوري آراسته كه از نور پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله ساطع شده است. چنين وجودي از ابتداي خلقت نه وجود داشت و نه پس از آن خواهد آمد:

نه آرد نه آورده يزدان داور به قدر و به قيمت چو زهراي أزهر

زيرا كوثري است كه از نور خاتم الانبياءصلي الله عليه وآله خلق شده و همسر و كفو حضرت علي عليه السلام و مادر ساير معصومين عليهما السلام است.(95) خداوند معصومه اش را به نور فاطمه عليها السلام آراست؛ حال چگونه ممكن است انساني پا به عرصه وجود بگذارد كه در شأن و رتبه با اين دو بزرگوار برابري كند! حاشا و كلاّ چنين چيزي امكان پذير نيست.

بحث ديگري كه حضرت امام قدس سره در اين ابيات آن را بيان فرموده اند، اين است كه - همان طور كه قبلاً گفتيم - انسان كامل مظهر آيه شريفه «و علّم آدم الاسماء كلها»(96) است؛ به عبارت ديگر، «خليفة الله» جامع جميع اسماء الله است. پس حق، جل و علا، مطابق برهان و قرآن عليم است. آيه شريفه مي فرمايد: «والله بكل شي ءٍ عليم»(97). و براساس آن، حق تعالي احاطه علمي بر جميع ماسوا دارد.

آيات مذكور بايد مظهري در افراد انساني داشته باشد كه علمش اتم علوم است. اسماي الهي كه معرف صفات جمال و جلال است، به اعتبار جامعيت، بعضي را بر بعضي ديگر فيض و امتيازي است، تا اينكه به اسم جلاله مي رسد كه اسم اعظم و كعبه جميع اسماست و همه گرداگرد او طواف مي كنند و اين، جامع اسماي ديگر است؛ علاوه بر آن، مظهر اسم اعظم و تجلي اتم و اكمل آن در انسان كامل است كه كعبه همه است. بنابراين، انسان كامل، اسم اعظم الهي است. باتوجه به مقدماتي كه بيان كرديم، خواه اسم جلاله را اسم اعظم و كعبه اسما بدانيم و خواه علم را، در هر دو صورت، حضرت زهراعليها السلام مظهر اسم اعظم و كعبه تمام اسماست؛ به اين معنا كه ايشان از آن جهت كه انسان كامل اند، مظهر اسم جلاله «الله» هستند كه ديگر اسما گرداگرد آن طواف مي كنند. از اين رو، ائمه معصومين عليهم السلام به مادر خود افتخار مي كنند و همان طور كه اسما حول اسم جلاله در حركت اند، ائمه عليهم السلام نيز حول محور حضرت فاطمه زهراعليها السلام در حركت اند.(98)

اگر علم را اسم اعظم بدانيم، همان طور كه برخي از بزرگان گفته اند، باز حضرت زهراي اطهرعليها السلام كعبه اسماست؛ زيرا در علم آن حضرت عليها السلام همين بس كه فرشتگان پس از رحلت حضرت پيامبرصلي الله عليه وآله بر حضرت فاطمه عليها السلام نازل مي شدند و با آن حضرت سخن مي گفتند و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آن سخنان را مي نوشتند(99) تا اينكه مصحف فاطمه به اين صورت شكل گرفت كه تمام حوادث آينده در آن آمده و اكنون در اختيار حضرت مهدي (عج) است. پس همان طور كه حق تعالي علم به گذشته و آينده دارد، علم حضرت زهراعليها السلام نيز چنين است. پس حضرت زهراعليها السلام كعبه اسماي ديگر است.

اكنون كه كلام به اينجا رسيد، سزاوار است كه در شرح مطلب، به حديثي از معصومين عليهما السلام تبرك جوييم كه نقل آن در اين مقام بسي شايسته است:

حضرت امام صادق عليه السلام در تفسير آيه «ان من شيعته لابراهيم اذ جاء ربه بقلب سليم»(100) مي فرمايد: ابراهيم از شيعيان حضرت علي عليه السلام بود.(101)

در روايات ديگري نيز همين معنا وارد شده است، از جمله: «مردي خدمت امام علي بن حسين عليه السلام عرض كرد: اي پسر رسول خدا، من از شيعيان مخلص شما هستم. حضرت به او فرمود: اي بنده خدا! بنابراين، تو همچون ابراهيم خليل عليه السلام هستي؛ زيرا خداوند فرمود: همانا از جمله شيعيان او ابراهيم است؛ چون كه با قلب سليم نزد خدايش آمد. پس اگر قلب تو همچون قلب اوست، پس تو از شيعيان ما هستي».(102)

بر اساس روايات وارده از ائمه معصومين عليهم السلام، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام، پيشواي خليل الرحمن است. اين روايات را به حديثي كه قبلاً ذكر كرديم كه علي عليه السلام كفو فاطمه عليها السلام است، ضميمه مي كنيم و اين نتيجه را به دست مي آوريم كه فاطمه عليها السلام نيز پيشواي پيامبران و مايه افتخار شيعيان است؛ فاطمه اي كه صاحب مشيت مطلقه است. مطلب ديگري كه اين ابيات حاكي از آن است، اين است:

آستان مقدس حضرت معصومه عليها السلام ساليان متمادي علماي بزرگواري را در خود پرورش داده است. اگر تاريخ علوم را در قم مطالعه كنيم، مي بينيم كه ايشان چه اعاظم و افاضلي را در كنف لطف خويش پرورده و چه اوليايي را به عنايت خويش دستگيري كرده است. از آن مهم تر، حضرت معصومه عليها السلام فرزند و خواهر و عمه ولي الله است كه اگر زندگاني آن حضرت را مطالعه كنيم، اقداماتي كه در زمان هارون الرشيد انجام داد و پس از آن هنگامي كه برادرش امام رضاعليه السلام را به طوس بردند، براي ياري كردن برادرش به قصد طوس حركت كرد و مشكلاتي كه تحمل فرمود، بيانگر اين است كه حضرت معصومه عليها السلام هميشه نقش سپر و مانعي را در برابر تهاجم دشمنان براي اوليا و اوصياء الله ايفا كرده است.

با توجه به آنچه گفتيم، معناي كلام حضرت امام خميني قدس سره روشن مي شود كه «وين يك اندر سر اوليا را مغفر».(103)

حضرت معصومه عليها السلام مشعر ملك كبريايي

حضرت امام قدس سره در اين قصيده، حضرت معصومه عليها السلام را مشعر ملك كبريايي معرفي مي كند. معناي «كبريا» در لغت، به معناي عظمت و غرور و تكبر است كه آن را چنين تعريف كرده اند: «هي عبارة عن كمال الذات و كمال الوجود ولايوصف بها الاّالله...»(104)

مشعر در لغت، به معناي درخت زمين نرم كه مردم از سايه آن در گرما پناه مي گيرند و همچنين به معناي نشانه؛ شعار؛ معظم مناسك حجّ آمده است.(105)

حال با توجه به معناي لغوي «كبريا» و «مشعر»، شايد منظور حضرت امام قدس سره اين باشد كه حضرت معصومه عليها السلام در ملك عظمت خداوندي مشعر است؛ حال هر كدام از معاني «مشعر» را در نظر بگيريم، در مورد آن حضرت صادق است.

حضرت معصومه عليها السلام پناهِ مردم در گرم و سرد روزگار است و هر كسي هر عطيه اي ببخشايد و هر عملي را انجام دهد، تا در پيشگاه آن حضرت ثبت و مورد قبول واقع نشود، مورد قبول و رضاي حق تعالي واقع نمي شود. بنابراين، هر عملي بايد به تأييد حضرت ايشان برسد، تا مورد رضاي حق تعالي قرار بگيرد.

حضرت فاطمه معصومه عليها السلام آينه تمام نماي حق

«لم يلد»م بسته لب وگرنه بگفتم دخت خدايند اين دو نور مطهر
آن يك كون و مكانش بسته به مَقْنَع وين يك مُلك جهانش بسته به معجر
چادر آن يك حجاب عصمت ايزد مِعْجَر اين يك نقاب عفّتِ داور

باتوجه به اندك خصوصياتي كه ذكر كرديم و از نور طاهره فاطمه زهرا و فاطمه معصومه عليها السلام و از تجليات صفات حق در اين دو وجود سخن گفتيم و ضميمه كلام، آيه شريفه «قل كل يعمل علي شاكلته(106) را ساختيم، و اينكه خدا اين دو را از نور وجوديش آفريد و اعلان «نفختُ فيه من روحي»(107) كرد، چنان صفات حق در اين دو بزرگوار متجلي شده كه اگر منافاتي با آيه شريفه «لم يلد و لم يولد»(108) نداشت، گمان مي كرديم كه فرزندان خدا هستند.

انسان كامل، مرآت تمام نماي اسما و صفات حق است. علامه قيصري در باب مرآتيت انسان كامل، چنين مي گويد:

«و مرتبة الانسان الكامل عبارة عن جمع جميع المراتب الالهية والكونية من العقول و النفوس الكلية و الجزئية و مراتب الطبيعية (يعني طبيعة الوجود) الي آخر تنزلات الوجود و تسمي بالمرتبة العمائية أيضاً فهي مضاهية للمرتبة الالهية و لافرقبينهما الا بالربوبية و المربوبية و لذلك صار خليفة الله».(109)

انسان كامل را به سبب مرآتيت ،كون جامع(110) نيز مي گويند. در اينجا حضرت امام قدس سره مي فرمايد كه چون حضرت معصومه عليها السلام مظهر و مجلاي صفات عليا و اسماي حسناي حق است، در زير مقنعه و حجاب خويش جهاني نهفته دارد؛ يعني در زير آن حجاب، جهاني از مجد و عظمت و قدرت است و وجود حضرت فاطمه سلام الله عليها و حضرت معصومه عليها السلام در بردارنده عالم صغير است؛ زيرا «چون كه صد آمد نود هم پيش ماست».(111) پس تمام مخلوقات را در آينه وجودي آنها مي توان يافت:

«آن يك كون و مكانش بسته به مقنع وين يك ملك جهانش بسته به معجر»

بحث ديگري كه حضرت امام قدس سره در اين مقام ارائه مي دهند،بحث عصمت اهل بيت عليهما السلام است كه ابيات چهارم و پنجم نيز ازبعد ديگري اين مبحث را مطرح كرده بودند. در اين ابيات،حضرت فاطمه معصومه عليها السلام را «حجاب عصمت ايزد» و «نقاب عفت داور» معرفي مي كنند؛ يعني حجاب اين دو بزرگوار، حجاب عصمت الهي است.

شايد منظور حضرت امام قدس سره اشاره به مظلوميت و شهادت حضرت زهرا و حضرت معصومه عليها السلام باشد. احتمال ديگر اين است كه منظور حضرت امام قدس سره اشاره به بخشي از زيارت نامه حضرت زهراعليها السلام باشد كه در آن مي خوانيم:

«...السلام عليك ايتها المضطهدة المقهورة»(112)...المظلومة المقهورة المغصوبة حقها الممنوعة ارثها المسكورة ضلعها المظلوم بعلها المقتول ولدها...»(113).

از آن جهت كه اين دو وجود مبارك، حجاب عصمت و نقاب عفت حق - تبارك و تعالي - هستند، احترام اين دو، احترام خدا و بي احترامي به آنان، بي احترامي به ذات مقدس است. به همين سبب است كه به حكم شريف «ان الله تبارك و تعالي يغضب بغضب فاطمة و يرضي لرضاها»(114)، رضاي فاطمه، رضاي خدا و غضب فاطمه غضب خداست.

بنابراين، آنان كه پيامبر خدا را اذيت كردند، به ولايت حضرت علي عليه السلام پشت پا زدند، فدك را غصب كردند، وجود مبارك حضرت فاطمه عليها السلام را بين در و ديوار گذاشتند و فرزندانش را يكي پس از ديگري به شهادت رساندند، همگي حجاب عصمت حق را پاره و به حضرت حق بي احترامي كرده اند. همين طور است آنان كه حضرت معصومه عليها السلام را به شهادت رساندند و پدر بزرگوارش عليه السلام را زنداني كرده، به شهادت رساندند و برادرش ثامن الائمه عليه السلام را به طوس بردند و...، به نقاب عفت حق بي احترامي كردند.

عالم امكان، رشحه اي از رشحات انسان كامل

آن يك بر ملك لايَزالي تارُك وين يك بر عرش كبريايي افسر
تابشي از لطف آن، بهشتِ مُخَلّد سايه اي از قهر اين جحيم مُقَعّر
قطره اي از جود آن، بِحار سَماوي رَشْحه اي از فيضِ اين، ذخاير اغير
آن يك، خاك مدينه كرده مُزيّن صفحه قم را نموده اين يك انور
خاك قم اين كرده از شرافتِ جنّت آب مدينه نموده آن يك كوثر

نكته اي كه بايد در اينجا ياد آور شويم، اين است كه تفسير و تحقيق دقيق ابياتي كه در اين بخش از مديحه آمده است، تقريباً شبيه مطالب قبلي است و اگر اين ابيات به طور كامل شرح داده شود، يك سري از مباحث تكراري مطرح خواهد شد و بيان آن اعاده مطلب است و گرچه خالي از فايده نيست، ولي منافي با اختصار است. از اين رو، به اجمال به توضيح آنها مي پردازيم. من از مفصل اين نكته مجمل گفتم، «تو صد حديث مفصل بخوان از اين مجمل».

چنان كه گفتيم، انسان كامل، خليفة الله و واسطه فيض الهي و علت امكان است. پس آنچه كه ما مي بينيم و مي دانيم، تنها رشحه اي از رشحات فيض آن حضرت و پرتوي از وجود كسي است كه ملقب به «سيدة النساء العالمين»(115) و «تفاحة الفردوس والخلد التي شرفت مولدها بنساء الجنة»(116) شده است. اين هم شامل دنيا و هم شامل آخرت است؛ هر آنچه در آسمان و زمين است، ريزه خواران سفره آن حضرت هستند و رضاي خدا در گرو رضاي اوست. بنابراين، خشنودي آنان مجوز ورود به بهشت(117) و غضبشان باعث هلاكت و افتادن در آتش جهنم است؛ زيرا حضرت محمدصلي الله عليه وآله فرمود: «يؤمني ما يؤلمهم و يحزنني ما يحزنهم».(118)

حال كه خاك قم و مدينه چنين نوري را در برگرفته، عزت و شرافت يافته و كعبه آمال شيعيان گشته است.

قم و عرش الهي

عرصه قم غيرت بهشت بَرين است بلكه بهشتش يَساولي است برابر
زيبد اگر خاك قم به «عرش» كند فخر شايد اگر «لوح» را بيابد همسر
خاكي عجب خاك! آبروي خلايق ملجأ بر مسلم و پناه به كافر
گر كه شنيدندي اين قصيده «هندي» شاعر شيراز و آن اديب سخنور
آن يك طوطي صفت همي نسرودي «اي بجلالت ز آفرينش برتر»
وين يك قمري نمط هماره نگفتي «ايكه جهان از رخ تو گشته منوّر»

غيرت از جمله لوازم محبت است و عرصه قم از اين جهت غيرت بهشت است كه گفتيم محبت حضرت معصومه عليها السلام سبب بخشش از طرف حق است و مطلوب صاحب جنّت، مطلوب صاحب قم است: «بلكه بهشتش يساولي برابر».

واژه «يساول» مأخوذ از زبان تركي به معناي سواري است كه ملازم اميران و رجال بزرگ است.(119) بهشت به منزله مدخل و مأمور تشريفات دربار حضرت معصومه عليها السلام است. بهشت در مقايسه با محضر مبارك حضرت معصومه عليها السلام و به تبع آن، خاك قم، به منزله ملازمي است كه چماق طلا و نقره به دوش گرفته و پيشاپيش او قرار دارد.

زيبد اگر خاك قم به عرش كند فخر شايد اگر لوح را بيابد همسر

عرش، محل استقرار اسماي مقيد الهي است و آسمان و همچنين فلك الافلاك را نيز عرش گويند و نفس كليه را كه محيط است بر اشيا، بر وجه تفصيل، عرش كريم و لوح قدر و لوح محفوظ و...مي گويند.(120) سزوار است كه قم مقدسه به عرش الهي فخر كند؛ زيرا راز آفرينشزن، انسان كامل، مظهر اسماي حسنا و صفات عليا را در خود گرفته است؛ به عبارت ديگر، به حكم «قلب المؤمن عرش الرحمن»، قلب مؤمن عرش حضرت حق است كه مراد از «مؤمن»، انسان كامل است و قلب او عرش رحمن است. تمام وجود چنين مؤمني را خاك پاك قم در خود جاي داده است. بنابراين، خاك قم با وجود اينكه خاك است و همان چيزي است كه شيطان گمان كرد كه چيز پستي است و بر آدم سجده نكرد، به واسطه حضرت معصومه عليها السلام چنان مجد و عظمتي پيدا كرد كه آبروي خلايق شده است. انسان به اينكه از چنين خاكي آفريده شده است، افتخار مي كند و همين خاك پناهگاه و ملجأ المستغيثين است.

حضرت معصومه عليها السلام آيت رحمت حضرت حق است كه هم شامل كافر و هم شامل مؤمن است؛ چنان كه در حديثي، قم به عنوان مأمن و ملجأ انسانها معرفي شده است: «...عن محمد بن جعفر عن ابيه الصادق عليه السلام قال اذا اصابتكم بلية و عناء فعليكم بقم، فانّه مأوي الفاطميين و مستراح المؤمنين و سيأتي زمان ينفر اوليائنا و محبّونا عنا و يبعدون منّا و ذلك مصلحة لهم لكيلا يعرفوا بولايتنا و يحقنوا بذلك و دمائهم و اموالهم و ما اراد احد بقم و اهله سوءاً الاّ اذله الله وابعده من رحمته».(121) پايان

فهرست منابع

1. قرآن كريم.

2. فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، سيد جعفر سجادي، طهوري، تهران، چاپ پنجم، 1370 ش.

3. فرهنگ معارف اسلامي، سيد جعفر سجادي، انتشارات كوشش، تهران، چاپ چهارم، 1370 ش.

4. مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز، شمس الدين محمد لاهيجي، مقدمه و تصحيح و تعليقات: محمد رضا برزگر خالقي و عفت كرباسي، انتشارات زوار، چاپ دوّم، 1374 ش.

5. نهج البلاغة، ترجمه فيض الاسلام، انتشارات فقيه، تهران، چاپ چهارم، 1379 ش.

6. الكافي، محمد بن يعقوب، كليني، دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1365 ش.

7. انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة، حسن حسن زاده آملي، انتشارات قيام، قم، چاپ دوّم، 1379 ش.

8. كتاب الصافي في تفسير القرآن، فيض كاشاني، تصحيح: شيخ ابوالحسن شعراني، كتابفروشي اسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1387 ق.

9. آداب الصلوة، روح الله الموسوي الخميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1372 ش.

10. انسان و قرآن، حسن حسن زاده آملي، انتشارات الزهراء، قم، چاپ دوّم، 1369 ش.

11. تعليقة علي مصباح الانس، روح الله الموسوي الخميني، پاسدار اسلام، قم، چاپ دوّم، 1490 ق.

12. علل الشرائع، شيخ صدوق، طبع حيدريه، نجف، 1386 ق.

13. عوالي اللآلي، ابن ابي جمهور الاحسائي، سيدالشهداء، قم، 1403 ق.

14. مصباح الهداية الي الخلافة والولاية، روحالله الموسوي الخميني، مقدمه: سيد جلال الدين آشتياني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، چاپ دوّم، 1373 ش.

15. مناقب آل علي ابن ابي طالب، ابن شهر آشوب، طبع حيدريه، نجف، 1376 ق.

16. كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، علامه حلّي، تعليقات: سيد ابراهيم موسوي زنجاني، مؤسسه علمي مطبوعات، بيروت، چاپ اوّل، 1399 ق.

17. طلب واراده، امام خميني، ترجمه سيد احمد فهري، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، 1362 ش.

18. مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمي، مؤمنين، قم، چاپ چهارم، 1381 ش.

19. بحارالانوار، علامه مجلسي، مؤسسةالوفاء، بيروت، 110 جلدي، 1404 ق.

20. المنطق، محمد رضا مظفر، انتشارات فيروز آبادي، قم، چاپ اوّل، 1421 ق.

21. شرح المنظومه، حاج ملاهادي سبزواري، انتشارات لقمان، قم، چاپ اول، 1372 ش.

22. شرح مقدمه قيصري، سيد جلال الدين آشتياني، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم چاپ دوّم، 1370 ش.

23. فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية، حسن حسن زاده آملي، نشر طوبي، قم، 1379 ش.

24. نوادر الاخبار فيما يتعلق باصول الدين، ملامحسن بن مرتضي فيض كاشاني، تحقيق: مهدي انصاري قمي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، تهران، 1372 ش.

25. مجالس المؤمنين، قاضي نورالله شوشتري، كتابفروشي اسلاميه، تهران، 1365 ش.

26. داستانهايي از معراج پيامبر اكرم، سيد عبدالله حسيني، انتشارات مهدي يار، قم، 1380 ش.

27. لغت نامه دهخدا، علي اكبر دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، 50 جلدي، 1352 ش.

28. تأويل الآيات الظاهرة، سيد شرف الدين علي حسيني استرآبادي، مؤسسه انتشارات اسلامي، قم، چاپ اول، 1409 ق.

29. تفسير الامام العسكري، نگارش ابويعقوب يوسف بن محمد بن زياد و ابوالحسن علي بن محمد بن سيار، انتشارات مدرسه امام مهدي(عج)، قم، چاپ اول، 1409 ق.

30. عيون اخبارالرضا(ع)، شيخ صدوق، انتشارات جهان، 1378 ش.

31. مستدرك الوسائل، محدّث نوري، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، قم، چاپ اول، 1408 ق.

32. التحصين، سيد علي بن طاووس حسيني حلي، مؤسسه دارالكتاب، قم چاپ اول، 1413 ق.

33. كنزالعمال، متقي الهندي، مؤسسةالرسالة، بيروت، 16 جلدي، 1939 م.

پى‏نوشتها:‌


1) سوره بقره: 2، آيه 31.
2) الكافي» ج 1، ص 134، ح 4، از رسول اكرم عليها السلام.
3) سوره اعراف: 7، آيه 172.
4) ر.ك: «فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» ص 80.
5) ر.ك: همان، و «فرهنگ معارف اسلامي» ج 1، ص 153.
6) سوره حديد، 57: آيه 3. در برخي از روايات نيز ازليت و ابديت خدا به همين معنا آمده است: «الاول الذي لم يكن له قبل فيكون شي ء قبله والاخر الذي ليس له بعد فيكون شي ء بعده». (ر.ك: «نهج البلاغه» خطبه 91) همچنين در حديثي از امام صادق عليه السلام چنين آمده است: «الاول لاعن اوّل قبله ولا عن بدءٍ سبقه والاخر لا عن نهاية...لم يزل ولا يزول بلا بدءٍ ولا نهاية» اصول كافي، ج 1، ص 116، ح 6).
7) ر.ك: «مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز» ص 7.
8) مستدرك الوسائل» ج 10، ص 345، ح 12149.
9) منظور «بسم الله الرحمن الرحيم» است.
10) سوره بقره: 2، آيه 109، 148، 259 و... .
11) سوره حشر: 59، آيه 23.
12) مستدرك الوسائل» ج 8 ، ص 320، ح 9546.
13) سوره بقره: 2، آيه 30.
14) مقدمه شرح فصوص الحكم» ص 37.
15) براي مطالعه بيشتر، ر.ك: «انسان و قرآن» ص 120.
16) ر.ك: مقدمه «شرح فصوص الحكم».
17) شرح اشارات» ج 3، ص 145.
18) ر.ك: «مقدمه شرح فصوص الحكم».
19) فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية» ص 153.
20) نهج البلاغة» خطبه 239.
21) همان، خطبه 153.
22) سوره نور: 24، آيه 35.
23) ر.ك: «مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز» ص 4.
24) الله نور السموات والارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كانها كوكب دري يوقَدُ من شجرة مباركة زيتونة لاشرقية ولاغربية يكاد زيتها يضي ءُ و لو لم تمسسه نارٌ نورٌ علي نورٍ يهدي الله لنوره من يشاء و يضرب الله الامثال للناس و الله بكل شي ءٍ عليم».
25) الكافي، ج 1، ص 195، ح 5: «...قال ابوعبدالله في قول الله تعالي «الله نورالسموات والارض مثل نوره كمشكاة»» فاطمه عليهاالسلام. «فيها مصباح» «الحسن المصباح في زجاجة» الحسين و «الزجاجة كانها كوكب دريٌّ» فاطمه كوكب دري بين نساء اهل الدنيا...». در احاديث ديگري، از معصومين عليهم السلام تعبير به نور خدا شده است. ممكن است اشكال شود كه منظور احاديث، چهارده معصوم عليهم السلام است، امّا به زودي روشن خواهد شد كه نور حضرت معصومه عليها السلام نيز از نور پدر بزرگوارش امام موسي كاظم عليه السلام است.
26) ر.ك: «آداب الصلوة» ص 13.
27) نهج البلاغة» خطبه 90.
28) سوره فاطر: 35، آيه 15 «يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله والله هوالغني الحميد».
29) اشاره به حديثي است كه در آن، حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «ان روح المؤمن لاشد اتصالاً بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها». حضرت امام خميني در تفسير اين حديث چنين گفته اند: «جميع دايره وجود از اعلي مراتب غيب تا ادني منازل شهود، عين تعلق و ربط و محض تدلي و فقر است به قيوم جلّت عظمته». («آداب الصلوة» صص 95 - 94).
30) لازم به ذكر است كه حضرت امام قدس سره اختلاف بين اقوال را اساسي نمي دانند، بلكه از نظر ايشان اين اختلاف صوري است. به همين سبب، ايشان در صدد جمع بين آن آرا بر آمده اند. براي مطالعه بيشتر، ر.ك: «مصباح الهداية الي الخلافة والولاية» مقدمه استاد سيد جلال الدين آشتياني، صص 127 - 126.
31) ر.ك: «تعليقة علي مصباح الانس» ص 287.
32) ر.ك: «مصباح الهداية الي الخلافة والولاية» ص 55.
33) ر.ك: «آداب الصلوة» صص 138 - 137.
34) ر.ك: «طلب و اراده» ص 28.
35) ر.ك: «مصباح الهداية الي الخلاقة والولاية» ص 55.
36) همان، ص 63.
37) مناقب ابن شهرآشوب» ج 1، ص 186.
38) علل الشرائع» ج 1، ص 5.
39) ر.ك: «مصباح الهداية الي الخلافة والولاية» ص 78.
40) بحارالانوار» ج 1، ص 97، ح 7.
41) همان، ج 26، ص 16، اميرالمؤمنين عليه السلام: «كلُّنا واحد من نور واحد».
42) انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة» ص 131.
43) تعليقة علي مصباح الانس» ص 287.
44) اگر تعبير «غير خود» درست باشد.
45) هو معكم اين ما كنتم»، (سوره حديد: 57، آيه 4).
46) سوره نور: 24، آيه 35.
47) بحارالانوار» ج 4، ص 20.
48) شرح حكمة الاشراق» ص 113.»
49) عوالي اللئالي» ج 4، ص 99؛ «بحارالانوار» ج 1، ص 97.
50) مفاتيح الجنان» ص 234.
51) همان، ص 1165.
52) تغابن: 64، آيه 8.
53) الكافي» ج 1، ص 194، ح 1: «والله الأئمة من آل محمد الي يوم القيامة و هم و الله نورالله الذي انزل و هم والله نورالله في السّموات و في الارض...».
اگرچه اين قبيل احاديث درباره معصومين عليهم السلام است، اما چون نور حضرت معصومه عليها السلام از نور پدر بزرگوارش امام موسي كاظم عليه السلام است، شامل وي نيز مي باشد.
54) ر.ك: «مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز» ص 47؛ «المنطق» ص 20. شيخ محمود شبستري در اين باب چنين مي گويد:
ز ترتيب تصورهاي معلوم
شود تصديق نامفهوم مفهوم
55) الكافي» ج 2، ص 352، ح 7؛ همان طور كه خداوند، سمع و بصر انسان مؤيد من عندالله مي شود، چنين انساني نيز يدالله، عين الله، وجه الله و جنب الله است و اين مطلب به وفور در روايات به چشم مي خورد، از جمله:
و هو يسمع و يبصر و يبطش بالله و الله يبصر و يسمع و يبطش به...؛ علي عين الله و سمع الله و جنب الله...؛
علي ممسوس في ذات الله. نحن وجه الله.
56) سوره نحل: 16، آيه 40.
57) براي مطالعه بيشتر، ر.ك: «نهج البلاغة» صص 31 - 29.
58) اين مطلب را مرحوم فيض در تفسير صافي، به طور كامل تر بيان كرده است. ر.ك: «الصافي» صص 76- 74.
59) الكافي» ج 1، ص 143، ح 4.
60) منظور از مفاتيح الغيب، اسماي ذات است كه مقام غيب الهي و تعين اول است.
61) ر.ك: «انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة» ص 174.
62) سوره سجده: 32، آيه 7.
63) سوره فاطر: 35، آيه 15.
64) سوره بقره: 2، آيه 31.
65) سوره اسراء: 17، آيه 84.
66) سوره نور: 24، آيه 35.
67) الكافي» ج 1، ص 195، ح 5، امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «فاطمه كوكب دري بين نساء اهل الدنيا».
68) ر.ك: «نهج البلاغة» خطبه اوّل.
69) سوره بقره: 2، آيه 34.
70) اشاره به حديثي از حضرت امام صادق عليه السلام است.
71) الصافي في تفسير القرآن» ج 1، جزء اوّل، ص 78. توضيح و تفسير حديث شريف ر.ك: «انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة».
72) مناقب، ابن شهر آشوب» ج 1، ص 186.
73) ر.ك: «نوادر الاخبار فيما يتعلق باصول» ص 143. بخشي از اين كتاب كه مربوط به معراج است، به نام: «معراج به روايت فيض» توسط مهدي آيت الله زاده نائيني، به چاپ رسيده است.
74) ر.ك: «بحارالانوار» ج 39، ص 98 و «المناقب» ج 2، ص 234. البته روايات ديگري نيز هست كه نشان از ارزش بالاي نور حضرت محمد و حضرت علي عليهما السلام دارد. حضرت محمدصلي الله عليه وآله در مسدرة المنتهي، چنان حب علي را در دل داشت كه خداوند با لهجه حضرت علي با ايشان سخن گفت. بعد فرمود كه به بالا نظر كن و حضرت نگاه كرد در ملأاعلا صورت نوريه حضرت اميرالمؤمنين را ديد. ر.ك: «داستانهايي از معراج پيامبر اكرم» سيد عبدالله حسيني، صص 81 - 80 .
75) بحارالانوار» ج 57، ص 212، ح 22.
76) شرح المنظومه» بخش حكمت، ص 461.
77) ر.ك: «تقريرات شرح المنظومة» امور عامه، مقصد دوّم، فريده اوّل.
78) ر.ك: «شرح مقدمه قيصري» ص 404.
79) تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس» ص 245.
80) ر.ك: «فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» ص 158.
81) بحارالانوار» ج 16، ص 402، ح 1.
82) در افضليت حضرت علي عليه السلام و ساير ائمة بر انبياي پيشين، همين بس كه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: يا علي ان الله تبارك و تعالي فضل انبيائه المرسلين علي ملائكة المقربين و فضلني علي جميع النبيين والمرسلين والفضل بعدي لك يا علي و للأئمة من بعدك، و ان الملائكة لخدّامنا و خدام محبينا». نوادرالاخبار» ص 130).
83) سوره آل عمران: 3، آيه 61.
84) بحارالانوار» ج 14، ص 476.
85) براي مطالعه بيشتر، ر.ك: «فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية»؛ «انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة».
86) اشاره به حديث «ان لله عباداً ليسوا بانبياء يغبطهم النبيون» است، ر.ك: «كنزل العمال» ج 9، ص 14.
87) در احاديث شريفه اين مطلب آمده است، از جمله در حديثي از امام رضاعليه السلام وارد است: «في العيون باسناده الي عبدالسلام بن صالح الهروي قال: قلت للرضاعليه السلام: يابن رسول الله اخبرني عن الشجرة التي اكل منها آدم و حواء ما كانت؟ فقد اختلف الناس فيها فمنهم من يروي انّها الحنطة و منهم من يروي انها العنب و منهم من يروي انّها شجرة الحسد، فقال عليه السلام: كل ذلك حق، قلت فما معني هذه الوجوه علي اختلافها؟ لّما فقال، يا ابا الصلت ان شجرة الجنة تحمل انواعاً و فكانت شجرة الحنطة و فيها عنب و ليست كشجرة الدنيا و ان آدم لمّا اكرمه الله تعالي ذكره باسجاد ملائكة له و بادخاله الجنة فقال في نفسه هل خلق الله بشراً افضل مني فعلم الله عزوجل ما وقع في نفسه فناداه ارفع رأسك يا ادم و انظر الي ساق العرش فرفع آدم رأسه فنظر الي ساق العرش فوجد عليه مكتوباً لا اله الا الله، محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و علي بن ابي الطالب اميرالمؤمنين و زوجة فاطمة سيدة نساءالعالمين و الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة فقال آدم يارب من هؤلاء فقال عزوجل هؤلاء من ذريتك و هم خير منك و من جميع خلقي و لولاهم ما خلقك ولا خلقت الجنة والنار و لا السماء و لا الارض فاياك ان تنظر اليهم بعين الحسد فاخرجك عن جواري فنظر اليهم بعين الحسد و تمني منزلتهم فتسلط عليه الشيطان حتي اكل من الشجرة التي نهي عنها و تسلط علي حواء لنظرها الي فاطمة بعين الحسد حتي اكلت من الشجرة كما اكل ادم فاخرجها الله تعالي. (ر.ك: «الصافي في تفسير القرآن» صص 80 - 79) و همچنين در تفسير آيه شريفه «و اذ قلنا للملائكة السجدوا لادم» مرحوم فيض چنين مي فرمايد: «ذلك لما كان في صلبه من انوار نبيناصلي الله عليه وآله و اهل بيته المعصومين عليهما السلام و كانوا قد فضلوا علي الملائكة...» (ر.ك:همان، صص 78 - 77).
88) اشاره به حديث حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم است كه فرمود: «يا علي لولاك لما كان لها كفو علي وجه الارض». «بحارالانوار» ج 43، ص 107، ح 22).
89) فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية» ص 313.
90) ر.ك: «كشف المراد» ص 377.
91) ر.ك: «انسان و قرآن» ص 99.
92) ر.ك: «بحارالانوار»، ج 106، ص 152.
93) ر.ك: «انسان و قرآن» ص 120.
94) سوره اسراء: 17، آيه 84.
95) اشاره به بخشي زيارت نامه حضرت فاطمه عليها السلام است: «حبيبة المصطفي و قرينة المرتضي و سيدة النساء و مبشرة الاولياء حليفة الورع و الزهد و تفاحة الفردوس و الخلد التي شرفت مولدها بنساء الجنة و سَللْتَ منها انوار الائمة...». («بحارالانوار» ج 97، ص 199، ح 20)
96) سوره بقره: 2، آيه 31.
97) سوره تغابن: 64، آيه 11.
98) در صفحه دوم كتاب «انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة» تصويري است كه از نظر نگارنده، به خوبي بيانگر اين مطلب است.
99) آن مصحفي كه جامع اسرار كائنات و ز خط مرتضي است و گفتار فاطمه
100) سوره صافات: 37، آيه 84 - 83.
101) تأويل الآيات» ص 485.
102) تفسير الامام العسكري» ص 309، ح 155.
103) مغفر در لغت به معناي خود و كلاه آهني است كه در روز جنگ مي پوشند.
104) ر.ك: «لغت نامه دهخدا» ج 35، ص 312.
105) همان، ج 42، ص 498.
106) سوره اسراء: 17، آيه 84.
107) سوره حجر: 15، آيه 29.
108) سوره توحيد: 112، آيه 3.
109) انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة» ص 124.
110) شاه نعمت الله مي گويد:
كون جامع مظهر ذات و صفات
سايه حق آفتاب كائنات
وجهي از امكان، وجهي از وجوب
در شهادت آمد از غيب الغيوب
صورت و معني به هم آراسته
ظاهر و باطن به هم پيراسته
جمع كرده خلق و باخود همدگر
همچو نوري مي ماند در نظر
111) نام احمد نام جمله انبياست
چون كه صد آمد نودهم پيش ماست
112) مفاتيح الجنان» ص 629.
113) همان، ص 631.
114) عيون اخبار الرضا» ج 2، ص 26، ح 6.
115) مفاتيح الجنان» ص 628.
116) همان، ص 631.
117) در حديث آمده است: «ان الله تبارك و تعالي يغضب بغضب فاطمه و يرضي لرضاها». همچنين امام صادق(ع) فرمود: «الا ان الله حرماً و هو مكّه الا ان لرسول الله حرماً و هو المدينة الا ان لامير المؤمنين حرماً و هو الكوفة الا ان حرمي و حرم ولدي من بعدي قم. الا ان قم. كوفة صغيرة الا ان للجنة ثمانية ابواب ثلث منها الي قم تقبض فيها امرأة هي من ولدي و اسمها فاطمة بنت موسي تدخل بشفاعتها شيعتي الجنة باجمعهم». (مجالس المؤمنين، ج 1، ص 83 و بحارالانوار،ج 6، ص 228، ج 59)
118) التحصين لابن طاوس» ص 634؛ «حديث شريف كسا».
119) لغت نامه دهخدا» ج 50، ص 194.
120) ر.ك: «آداب الصلوة»، ص 225.
121) بحارالانوار» ج 57، ص 214، ح 32.