زيور هستي

زهرا اردستاني

- ۸ -


حضرت معصومه عليها السلام تجلّي انسان كامل

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

«و اكمل الاسماء هو الاسم الجامع لكل الكمالات؛ و مظهره الانسان الكامل المستجمع لجميع الصفات و الاسماء الالهيه و المظهر لجميع تجلياته ففي الاسماء الالهيه، اسم الله اكمل و في المظاهر، الانسان الكامل اكمل».(1)

سخن گفتن از انسان كامل خود رساله اي مفصل مي طلبد و در اشاره به آن، به همين كلام امام اكتفا مي كنيم كه انسان كامل، كامل ترين مظهر حق و مجلاي جميع شؤون الهي است.

تمام تجليات حق در قوس نزول و صعود از مجراي اسماء الله واقع مي شود؛ چرا كه حق تعالي به مقام غيبي اش و كنه ذاتش از دست رس همگان دور است و روشن است كه اكمل اسما كه مظهر تام صفات و اسماي حق و اول تجلي از مقام احديت است، بر بقيه اسما حكومت و احاطه دارد و واسطه رسيدن فيوضات حق به آنهاست و مبدأ و مقصد آنهاست و لذا همين مقام تقدم و احاطه براي مظهر اسم اكمل نيز نسبت به مظاهر بقيه اسما وجود دارد. به همين جهت انسان كامل كه مظهر اسم اعظم است، واسطه فيض حق به ماسوا و مبدأ و مقصد و معشوق و معبود مخلوقات است.

با اين بيان بسيار اجمالي، عظمت انسان كامل و نقش او در تحقق و دوام ماسوي الله روشن مي گردد. و البته، بسيار بسيار نادرند آناني كه بتوانند و توانسته اند به اين مقام بلند دست يابند.

نكته اي كه در اينجا لازم است اشاره شود، اين است كه وصول به اين مقام اصالتاً، مختص به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است و غير او از انبيا و اوليا، به تبعيت و شفاعت آن حضرت به اين مقام نايل مي شوند.

امام خميني - قدس سره - در آثار خود، بارها به اين نكته تصريح فرموده اند؛ چنان كه در صحيفه امام مي خوانيم:

«در ماه مبارك رمضان، مقام رسول اكرم صلي الله عليه و آله به ولايت كلي الهي بالاصالة تمام بركات را در اين جهان بسط داده است و ماه شعبان كه ماه امامان است، به بركت ولايت مطلقه به تبع رسول الله همان معاني را ادامه مي دهد».(2)

و يا در كتاب شريف چهل حديث مي فرمايند:

«بدان كه معرفت روحانيت و مقام كمال جناب ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله خاصّتاً و انبياي معظم و اولياي معصومين عليهم السلام نيز با قدم فكر و سير آفاق و انفس ميسور نگردد؛ زيرا آن بزرگواران از انوار غيبيّه الهيّه و مظاهر تامّه و آيات باهره جلال وجمال اند و در سير معنوي و سفر الي الله به غاية القصواي فناي ذاتي و منتهي العروج «قاب قوسين او ادني» رسيده اند؛ گرچه صاحب مقام بالاصالة نبي ختمي است وديگر سالكين در عروج، تبعِ آن ذات مقدس هستند».(3)

و البته در آثار ديگر ايشان نيز به اين نكته اشاره گرديده است.

ساير عرفا نيز بر همين عقيده اند؛ ابن عربي مي فرمايند:

«... و هيچ يك از اوليا جز از طريق مشكات وليّ خاتم آن رانمي بيند و حتي انبياي مرسل نيز آن را جز از طريق مشكات خاتم الاولياء نمي توانند ببينند».(4)

و خود سيد حيدر مي فرمايند:

«رجوع نبوت مطلقه و مقيده و ولايت مطلقه و مقيده به حقيقت محمديه است كه اصالتاً واجد اين كمالات اند و غير او به حكم وراثت از او، واجد آن مي شوند».(5)

در هر حال، همه عرفاي شامخين به اين عقيده متفق اند كه مظهريت اسم اعظم و تحقق به مقام انسان كامل و ولايت مطلقه كليه كه از تبعات همان مقام است و فناي ذاتي، همه اصالتاً از آن حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله است و بقيه انبيا و اوليا به تبع از ايشان و شفاعت ايشان به اين مقامات دست مي يابند.

با عنايت به اين توضيحات، امام در قصيده اي كه در مدح حضرت معصومه و حضرت زهراي مرضيه عليهماالسلام دارند، به ويژگيها و خصايصي نسبت به حضرت معصومه عليهاالسلام اشاره مي فرمايند كه از خصايص انسان كامل است و در حقيقت به نظر مي رسد با اين بيانات به دنبال اين هدف هستند كه حضرت معصومه عليهاالسلام را به عنوان مصداقي از انسان كامل و واصلان به مقام ولايت و فانيان در رتبه واحديت و اسم اعظم معرفي نمايند.

نگارنده بر آن شد، در حد توان بسيار اندك خويش، اين ابيات را با توجه به نظرات عرفاني خود امام شرح و تفسير نمايد تا شايد گوشه اي كوچك از آن شخصيت عظيم و بزرگ با تمسك به بيان امام خميني - قدسسره - معلوم و آشكار گردد؛ هرچند كه به بيان امام كه پيش از اين گذشت، معرفت اين بزرگان به قدم فكر ميسور نيست. اميد آن دارم كه اين كار كوچك مورد قبول درگاه خداوند واقع شود و حضرت معصومه عليهاالسلام به عنوان خدمتي بسيار اندك بپذيرند و بزرگان خطاها و نواقص اين نوشتار را بر من ببخشايند.

اي خداي پاك و بي انباز و يار لطف گير و جرم ما را درگذر
گرچه خطا گفتيم اصلاحش تو كن مصلحي تو اي تو سلطان سخن

و الحمد لله اولا و آخراً
12 رمضان المبارك 1425
زهرا اردستاني

شرح قصيده

اي ازليّت به تربت تو مخمّر واي ابديّت به طلعت تو مقرّر

در لغت، «ازليت» به معناي بي آغاز بودن و «ابديّت» به معناي بي پاياني و بي انتهايي است. جرجاني مي نويسد: «ازل، استمرار و امتداد وجود در زمانهاي مقدر غيرمتناهي در جانب گذشته است و ابد، استمرار وجود در زمانهاي مقدر غيرمتناهي در جانب آينده».(6)

«ازليت» و «ابديت» دو صفت از صفات ذاتي حق هستند(7) و از ذات الهي، به اعتبار اين دو صفت، دو اسم «اول» و «آخر» متجلي مي گردد.

در لغت، «تربت» به معناي خاك است و در اين بيت، كنايه از حقيقت و باطن فاطمه معصومه عليها السلام است.

«مخمّر» به معناي سرشته شده است و سرشتن به معناي آميختن؛ آميختني كه مقدمه ايجاد و محقق كردن و آفريدن است.(8)

«طلعت» به معناي وجه و روي و چهره است و در اصطلاح عرفان، «وجه» به معناي تجلي ذات حق و فياضيت اوست؛(9) چنان كه ابن عربي در تفسير آيه مباركه «اينما تولّوا فثم وجه الله»(10) مي فرمايد: «به هر جهتي از ظاهر و باطن كه توجه نمايي، ذات حق به تمام صفاتش متجلي است».(11) و در جاي ديگر مي فرمايد: «منظور از وجه حق، نور توحيد اوست كه همان نور آسمانها و زمين است».(12) و اين نور، همان وجود منبسط و فيض مقدّس است كه در تمام موجودات و عوالم سريان دارد و موجب تحقق عيني آنهاست.(13) با توجه به آنچه گذشت، معناي بيت چنين مي شود:

اي كسي كه ازليت با باطن و حقيقت تو سرشته شده و اي كسي كه ابديت با تجلي تو محقق و مقرّر گشته است.

تبيين و توضيح اين توصيف چنين است كه ذات حق داراي صفات نامتناهي است كه مندك و مستهلك در ذات حق اند و تمام مراتب و عوالم هستي تجليات حق است، به اعتبار همان صفات.

بر اساس قاعده «الواحد لايصدر عنه الا الواحد» كه مقبول حكما و عرفاست از ذات حق يك تجلي بدون واسطه بيش تر متجلي و صادر نمي گردد كه آن رب اسم اعظم، يعني مرتبه احديت ذاتيه است و از اين مرتبه به فيض اقدس اسم اعظم تعبير مي شود و سپس تجلي اي ديگر در حضرت عملي رخ مي دهد و صور و تعينات اسما، يعني همان اعيان ثابته ظهور مي يابند، كه از اين تجلي به فيض اقدس، از مرتبه احديتِ جمع جميع اسما (اسم اعظم) ابتدا عين ثابت انسان كامل متجلي مي شود و به تبع عين ثابت انسان كامل، بقيه اعيان ثابته متجلي مي شوند و سپس ظهور فيض اقدس كه فيض مقدس است، به واسطه حضرت علمي، اعيان ممكنات را متحقق مي سازد كه اين فيض اقدس و فيض مقدس، هر دو به اعتباراتي با اسم اعظم كه رب انسان كامل است و با عين ثابت انسان كامل كه صورت و تعين اسم اعظم است، عينيت و يگانگي دارد و لذا عين ثابت انسان كامل، باب رحمت خداوندي است و واسطه در ظهور عيني و علمي اسماست كه همان ظهور تعينات آنها و اعيان ثابته آنهاست؛ زيرا فيض اقدس به تأكيد امام خميني رحمه الله بدون وساطت عين ثابت انسان كامل با اعيان ثابته بقيه اسامي هيچ ارتباطي ندارد(14). پس واسطه ظهور اعيان ثابته انسان كامل است و در ظهور عيني نيز فيض مقدس در مرتبه علمي تجلي مي كند كه اين هردو متحد با عين ثابت انسان كامل اند و حضرت علمي خود تابع عين ثابت انسان كامل و در دامن اوست و به تحقق او متحقق است.

بنابراين، روشن شد كه تحقق و تقرر علمي و عيني اسما، به واسطه حقيقت و باطن انسان كامل صورت مي گيرد و در دامن باطن و حقيقت انسان كامل رخ مي دهد.

امام خميني - قدس سره - با توجه به اين امر، اشاره دارد به اينكه تحقق و تقرر ابديت و ازليت به توسط باطن حضرت معصومه عليها السلام صورت مي پذيرد و در واقع با اين اشاره، تصريح مي فرمايد به اينكه فاطمه معصومه عليها السلام انسان كامل است.

در مصرع اول مي فرمايد: ازليت به باطن تو سرشته و متحقق گشته است؛ يعني تحقق علمي ازليت كه همان ظهور تعين و صورت و عين ثابته آن است، به تحقق باطن تو و در دامن تعين تو، متحقق گرديده است. و در مصرع دوم مي فرمايد كه ابديت به وجه و تجلي تو مقرر و محقق است؛ يعني تحقق عيني و خارجي ابديت كه اين تحقق به ظهور مظاهر آن است، به واسطه تجلي باطن فاطمه معصومه عليها السلام كه حقيقت انسان كامل است، رخ مي دهد. اين به آن جهت است كه تجليات هر مرتبه به حيثي تجلي آن است و به حيثي تجلي حق. بنابراين، ظهور مظاهر اسما كه حكم وجود خارجي آنها را دارد، به تجلي و فياضيت انسان كامل است.

اينكه در مصرع دوم، تحقق خارجي را لحاظ نموديم، اين است كه به تجلي رب انسان كامل در عين ثابت انسان كامل، وجود علمي اسما متحقق مي شود و به تجلي انسان كامل مظاهر خارجي اسما متحقق مي شود و چون امام خميني - قدس سره - اشاره به تجلي فاطمه معصومه عليها السلام نموده اند، مناسب تر است كه تحقق خارجي ابديت لحاظ شود، نه علمي. تبيين ديگري كه براي اين بيت مي توان داشت، اين است كه ظهور ازليت و ابديت به دو اسم اول و آخر است، كه اسم اول در مورد ذات حق به معناي مبدأ تحقق عوالم و آخر به معناي منتها و معاد و محل بازگشت عوالم و موجودات است كه طبق بيان و كلام عرفاي مشامخين ايجاد و اعاده، هر دو به واسطه انسان كامل رخ مي دهد و به بيان ديگر، مبدأ و منتها، انسان كامل است و تحقق اول و آخر به تحقق انسان كامل.(15)

بنابراين، هر انساني كه فاني در حقيقت انسان كامل شود و به مظهريت اسم اعظم دست يابد، بي واسطه و بالاصالة چون پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله يا بالتبعية و بالوراثة چون معصومين عليهم السلام يا بالتبعية و الشفاعة چون كمّل اولياي معصومين عليهم السلام، خود مبدأ و منتها مي شود و اول و آخر و در نتيجه مظهر ازليت و ابديت.

امام خميني در اين بيت، با اشاره به نقش باطن فاطمه معصومه عليها السلام در تحقق اسماء الله، انسان كامل بودن آن حضرت را مطرح نموده اند.

آيت رحمت ز جلوه تو هويد رايتِ قدرت در آستين تو مُضْمَر

با توجه به بيت قبل، روشن شد كه از ديدگاه امام خميني - قدس سره -حضرت فاطمه معصومه عليها السلام انسان كامل است. انسان كامل مظهر تام حق و نايل به مقام خليفة اللهي است و كليه صفات حق به وسيله او به ظهور مي رسد. به بيان ديگر، چنان كه در سير نزول، انسان كامل مربوب اسم اعظم استو عين ثابتش صورت اسم اعظم و قابل كليه صفات حق به نحو جمعي است، به اين معنا كه حكم هيچ صفتي بر صفت ديگر غالب نيست، در سير صعودي نيز تنها انسان كامل است كه تمامي صفات را كه به نحو اجمال داراست، به ظهور مي رساند و مظهر تفصيلي آنها مي گردد. به عبارتي، آثار و احكام كليه صفات در او آشكار و هويدا است و آن چنان كه عيسي بن مريم عليه السلام به مظهريت اسم محيي رسيد و اثر آن را كه زنده كردن مردگان بود، به ظهور رسانيد، انسان كامل آثار كليه اسما و صفات حق را به ظهور مي رساند، و در نهايت سير خود، به ولايت مطلقه الهيه كه ولايت تكويني و تشريعي از شؤونات آن است، دست مي يابد و اراده حق در تمام جهات و با تمام شؤوناتش به واسطه او در عالم هستي جاري مي شود و اين وساطت اوست در تجلي ظلي حق، والّا در مراتب مافوق نيز او دخيل است و واسطه حق. و بر همين اساس است كه رحمت حق به هر دو قسمش يعني رحمت رحمانيه كه ايجاد موجودات است و رحمت رحيميه كه هدايت و وصول به كمالات است، به واسطه انسان كامل به عالميان مي رسد و با تجلي و جلوه گري انسان كامل است كه عوالم هستي تحقق مي يابد و هدايت مي شود.(16)

در اين بيت امام خميني - قدس سره - اشاره به اين امر دارند و مي فرمايد كه رحمت حق به هر دو قسمش به تجلي تو متجلي مي گردد؛ يعني اين تو هستي كه به عنوان انسان كامل، واسطه فيض حق و باب رحمت الهي و موجب رسيدن فيض وجود به اسما و مظاهر آنها هستي و به واسطه ولايت تكويني ات، واسطه هدايت و وصول به كمالات براي صاحبان استعداد و خواهندگان كمال هستي.

قدرت در خداوند به معناي تحقق و وجود بخشيدن با اراده و اختيار است و به اعتباري با مقام مشيت مطلقه فعليه متّحد و اين مقام نيز با انسان كامل متّحد است و لذا قدرت الهي از ناحيه انسان كامل در عوالم جاري مي گردد و منشأ قدرت است و لذا انسان كامل هم مبدأ خلقت است، به اين معنا كه خلقت از او آغاز مي شود و هم فاعل و خالق، به اعتباري اوست؛ لذا در مصرع دوم بيت مي فرمايد كه قدرت حق در تو پنهان است؛ يعني تو حامل قدرت حقي و آن را به ظهور مي رساني، كما اينكه انسان كامل در سير صعودي به مقام قرب فرايض نايل شده و دست و گوش و چشم و... حق مي گردد و لذا دست قدرت الهي از آستين او بيرون مي آيد و بر عوالم هستي حكم مي راند و حكومت مي كند؛ يعني نه تنها ايجاد حق به قدرت الله به دست وواسطه انسان كامل است، بلكه مديريت و اداره عوالم نيز به قدرتالهي به دست انسان كامل است؛ يعني دست قدرت حق در همه موارداز كسوت او بيرون مي آيد و ولايت حق به اذن الله به او تفويض مي شود(17) و امام خميني - قدس سره - در مصرع دوم به اين امر نيزاشاره مي فرمايند.

جودت هم بسترا به فيض مقدس لطفت هم بالشا به صدر مصدَّر

برترين جود و نعمت خداوند، فيض وجود است كه به واسطه فيض مقدس به موجودات هستي، عنايت مي شود و به واسطه اين فيض، ايجاد و ظهور عيني اسما و ايجاد ممكنات - كه همان رحمت رحمانيه حق است - صورت مي پذيرد.

حضرت امام در مصراع اول اين بيت جود حضرت معصومه عليها السلام را هم سطح و هم عرض فيض مقدس معرفي مي كند كه مي توان گفت به يك اعتبار حقيقت است و به يك اعتبار، مجاز است و تشبيه.

جهت حقيقت آن، اينكه فيض مقدس، در سير نزول و تحقق و ايجاد عوالم، خود متجلي و مستفيض از حقيقت و رب انسان كامل است و چون شعاع وجود اوست، با او متحد است.

چنان كه پيش از اين هم اشاره گرديد، فيض وجود حق به واسطه تجليات انسان كامل، در هستي ساري و جاري است.

بنابراين، به آن جهت كه حضرت معصومه عليها السلام انسان كامل است و مظهري از آن حقيقت عظما و فاني در آن، لذا واسطه ايصال فيض وجود است و خود به حيث حقيقت متحد با فيض مقدس مي باشد. بدين ترتيب، يكي دانستن جود اين دو حقيقت، حقيقي است.

به اعتبار و حيث ديگر هم مي توان گفت امام خميني -قدس سره - قصد تشبيه دارند، براي اشاره به شدت جود و بخشش وجود حضرت معصومه عليها السلام؛ به آن علت كه وجود (از برترين نعمتهاي الهي) از طريق فيض مقدس، بر مراتب مادون و اعيان ثابتات افاضه مي گردد و اين برخاسته از شدت جود و كرم ذات الهي است. بنابراين، امام مي فرمايد كه حضرت معصومه عليها السلام به لحاظ جود و بخشش، هم سنگ فيض مقدس است.

شايد بتوان وجه تشبيه را - با توجه به آنچه در مصرع دوم آمده كه بعد از اين توضيح خواهيم داد - حيات بخشيدن دانست با به اين توضيح كه فيض مقدّس با خارج كردن موجودات از عدم به وجود به اذن الله، به آنها حيات مي بخشد. حضرت معصومه عليها السلام نيز به ولايت تكويني، با خارج كردن موجودات از نقص به كمال به آنها حيات مي بخشد.

در توضيح مصرع دوم بايد ابتدا معناي لطف را به لحاظ لغت و اصطلاح بدانيم. در لغت، «لطف» به معناي نرمي و نازكي در كار و كردار است و در اصطلاح عرفاني، آنچه بنده را به طاعت حق نزديك كند و از معاصي دور كند، «لطف» است و همچنين پرورش عاشق به طريق مشاهده و مراقبه را «لطف» خوانند.(18)

صدر به يك معنا، مهمتر و بزرگ را مي گويند و مصدَّر يعني، صدرنشين و بالا قرار داده شده، و احتمالاً منظور حضرت امام ازصدر مصدّر، حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله است كه مهتر عالميان از ازل تا ابد است و در سير نزول و صعود، صدرنشين و مبدأ و منتها اوست.

لطف پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بر عالميان روشن است كه ايشان به ولايت مطلقه و تشريع و تكوين، خلايق را به طاعت و بندگي حق و زهد و تقوا و لقاي حق فراخوانده و هدايت فرموده و مي فرمايند.

در اين مصرع، امام خميني - قدس سره - چنين لطف و عنايتي كه البته فقط به ولايت تكويني صورت مي پذيرد، به حضرت معصومه عليها السلام نسبت مي دهد. نياز به تكرار نيست كه اين توصيف با عنايت به مقام ولايت حضرتش عليها السلام بيان گرديده است.

عصمت تو تا كشيد پرده به اجسام عالم اجسام گردد عالم ديگر

در لغت، «عصمت» به معناي نگاه داري نفس از گناه و پاكدامني است.(19) و در اصطلاح كلامي و فلسفي، از صفات و ويژگيهاي، پيامبران و امامان عليهم السلام است و عبارت است از مصون بودن از هر گونه خطا و گناه در طول حيات. در عرفان، «عصمت» معنايي عميق تر دارد و افزون بر دوري از گناه و خطا، در مراتب عالي تر ترك هر نوع انانيت و توجه به غير حق است.

امام خميني - قدس سره - مراتب مختلف طهارت را كه عبارتٌ اخراي عصمت است، چنين بيان مي فرمايد: (با تلخيص)

- تطهير ظاهر از ارجاس معاصي و اطلاق شهرت و غضب؛

- تنزيه از قذارات معنويه و تطهير از كثافات اخلاق ذميمه؛

- تنزيه خواطر و وساوس شيطانيّه و تطهير از ارجاس افكار باطله و آراي ضالّه مضلّه؛

- تنزيه از تلوينات و طهارت از تقلبات و تطهير از احتجاب به علوم رسميه و اصطلاحات؛

- تنزيه از احتجاب از مشاهدات؛

- تنزيه از توجه به غير و غيريت و تطهير از حجب خلقيّه؛

- تنزيه از رؤيت مقامات و مدارج و تنزيه از اغراض و غايات؛

- تنزيه از تعيّنات اسمائيه و صفاتيّه؛

- تنزيه از تلوين بعد التمكن و تطهير از غلبه تجليات بعضي بر بعض كه مقام رؤيت مظهريت احدية الجمع است.

اين مراتب متفاوت طهارت و به بيان عصمت، به تمامه در انسان كامل محقق است.(20)

همچنين در شأن انسان كامل و ائمه هدي عليهم السلام مي فرمايد: «زوال شرك و شك، تطهير از ارجاس و اخباث عالم طبيعت و ظلمات تعلقات به غير حق تعالي و كدورت انيت و حجاب غليظه انانيت و رؤيت غير حق از مقام والاي عصمت ايشان است».(21)

چنين عصمتي منجر مي شود كه انسان كامل مظهر تام و تمام و آيينه تمام نماي حق گردد؛ به طوري كه اراده اش ظل اراده حق است و آنچه در گفتار و كردار و... از او صادر مي شود، عين اراده الهي و به عبارتي اراده الهي است.

و چنين انساني فاني در احديث اسمائيه يا احديت ذاتيه است، بالاصالة يا بالتبعية و الشفاعة. اما اينكه امام - قدس سره - مي فرمايند: «عصمت تو تا كشيده پرده به اجسام» يعني تا تو و باطن تو تجلي نمود. پيش از اين گذشت كه باطن حضرت معصومه عليهاالسلام به عنوان انسان كامل و مربوب و مظهر «اسم اعظم» و مرتبه واحديت، متحد با آن است و شايد به اين علت امام از باطن حضرتش و در نتيجه، آن مرتبه به «عصمت» تعبير مي كنند كه اگر «عصمت» را به معناي خالي بودن از «حجابها» بدانيم، آن مرتبه كه جامع اسماي جمال و جلال الهي است، كمترين حجاب را با حق دارد و در نتيجه، از بالاترين عصمت برخوردار است.

و البته اين بي حجاب همان گونه كه اين مرتبه و فانيان در آن را به حق نزديك تر و هم گون تر مي كند، به همان ميزان آنها را از ماسوي الله دور مي كند؛ يعني عصمت پرده اي و حايلي است بين آنها با ماسوي الله.

حال اگر حق بخواهد به عشق وحب، جمال خود را كه مختص و پوشيده به پرده عصمت است، اظهار نمايد، با تجلي اين پرده را به كناري زده، در حجاب تعينها، اسماء مجاليه و جلاليه خويش را - كه به اعتباري همه جماليه اند - متجلي و آشكار مي سازد و روشن است كه كامل ترين مظهر جمال حق انسان كامل است.

حافظ كلامي دارد كه گويي بيان همين ادعاست، مي فرمايد:

من از آن حُسن روزافزون كه يوسف داشت دانستم كه عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا را(22)

شايد بتوان گفت منظور از حُسن، جمال الهي است كه به پرده عصمت مرتبه احديت اسمائيه مختص است و منظور از يوسف مرتبه احديث اسمائيه ومنظور از زليخا انسان كامل مظهر جمال حق، كه به واسطه عشق حق به ظهور، تجلي مي يابد و از پشت پرده عصمت ربّ خود، واحديت، خارج مي گردد.

اينكه از مرتبه احديت به عصمت ياد مي شود، شايد به اين دليل باشد كه عصمت، پوشش و حجابي است بر جمال و كمال كه آن را از دست نامحرمان مصون و محفوظ مي دارد و مرتبه احديت نيز مرتبه اي است كه تمامي صفات حق در آن متجلي و مستقرند و دست ماسوي الله از آن كوتاه است و حتي اسم اعظم و انسان كامل كه مظاهر آن مرتبه اند نيز از كنه آن مرتبه محروم اند؛ لذا از آن مرتبه به عصمت ياد مي شود و فاني در آن مرتبه نيز از عصمت برخوردار است.

در هر حال، امام خميني - قدس سره - گويي باطن حضرت معصومه عليهاالسلام را كه فاني در مرتبه واحديت و چه بسا احديت ذاتيه است بالتبعية، به خاطر خالي بودن از هر نوع حجابي، «عصمت» مي خوانند و قصد دارند به تجلي ايشان و در نتيجه، وساطت ايشان در فيوضات حق اشاره فرمايند.

اما چرا از تجلي به «پرده» ياد مي نمايند و تجلي نمودن ذات حضرت را به سان پرده كشيده بر چيزي مي دانند، شايد بتوان چنين تبيين نمود:

در اصطلاح عرفان، «پرده» به معناي حاجب ميان حق و بنده، و مانعي است ميان عاشق و معشوق و از جهت معشوق [كه ] از لوازم طريق باشد.(23)

در لغت، پرده در معاني مختلفي به كار رفته است، لكن در تمام آنها معناي حايل و مانع مستتر است.

ويژگي اي كه در فيض و تجلي، وجود دارد اين است كه آن كه موجب ظهور متجلا است و با توجه به نوع فيض و تجلي، آثار حيات بخش و روشنايي بخش متفاوتي را براي مرتبه مادون و قابل دارد؛ در عين حال حايل و مانع و حجابي نيز بين عالي و داني و بين متجلا و قابل تجلي است. با تجلي، پرده از جمال الهي كنار مي رود، ولي پرده اي دگر كشيده مي شود و همواره مرتبه داني از كنه مرتبه عالي محجوب است و هرگز مرتبه عالي به طور كامل بر مرتبه مادون تجلي نمي كند و شايد بتوان گفت كه اين حجاب چيزي نيست، جز حجاب تعيّن مرتبه مادون و يا تعيّن خود تجلي.

بنابراين، امام خميني - قدس سره - مي فرمايد كه شما - حضرت معصومه عليها السلام - تا پرده از عصمت برداشتيد و تجلي فرموديد، عالم اجسام، يعني قوابل تجليات شما دگرگون شد؛ در عين حال كه حجاب و مانعي نيز با اين تجلي بين خود به عنوان مظهر تام حق و ماسوا كشيدي. پس در اين مصرع اشاره دارد به فيوضاتي كه از وجود مبارك حضرتش عليها السلام به ماسوايشان مي رسد و با اين فيوضات حيات مي يابند و دگرگون مي شوند.

گفتيم كه انسان كامل واسطه فيض رحمانيه و رحيميه حق است. بنابراين، آنجا كه وساطت در فيض رحمانيه مي فرمايند، منظور از عالم اجسامي همان قوابل و اعيان ثابته است كه به اين فيض وجود عيني و خارجي مي يابند و آنجا كه وساطت در فيض رحيميه مدنظر است، مي توان گفت: منظور از عالم اجسام، قلب سالك است كه به تجليات الهيه به واسطه انسان كامل معرفت و قرب مي يابد.

نيز مي توان گفت كنايه و اشاره است به انسانهايي كه به خاطر دلبستگي به زندگي مادي، از حيات حقيقي كه معرفت و شناخت خداوند و قرب به اوست، دور مانده اند و بسان اجسام اند كه كم ترين بهره را از كمالات وجود، دارا مي باشند. البته، اگر انسان كاملي چون حضرت معصومه عليها السلام به ولايت تكويني، عنايت بفرمايد و بر قلوب ايشان تجلي نمايد، آنها حيات حقيقي يافته، دگرگون مي شوند. و چنين مقامي براي ايشان حتمي است؛ به ويژه آنكه آية الله كمپاني آن را براي كنيز فاطمه زهراعليها السلام متحقق مي داند:

«مفتقرا» متاب رو از در او به هيچ سو ز آنكه مس وجود را «فضّه» او طلا كند(24)

پس در بيت محل بحث به اعتباري، امام خميني - قدس سره - در پي طرح اين مطلب نيز هستند. كه ايشان اگر اراده بفرمايند، مي توانند به اذن الله به تصرف و اراده تكويني، انسان را از شرك خفي برهانند.

جلوه تو نور ايزدي را مَجْلي عصمت تو سرّ مختفي را مظهر

در اصطلاح عرفاني، «نور» به يك اعتبار، ذات حق را گويند كه روشن به ذات خود است و منور غير؛ و به يك اعتبار، اسمي از اسامي حق است و همان فيض مقدّس و وجود منبسط كه ساري در حقايق ممكن است و سبب تحقق آنها و به عبارتي وجه يلي الربي موجودات است. و به اعتبار ديگر، منظور از نور تجلياتي است كه بر قلب سالك وارد مي شود و زمينه قرب و معرفت او را نسبت به حق فراهم مي سازد.(25)

در مصراع اول بيت، مي فرمايد كه تجليات و جلوه هاي تو مجلا و جلوه گاه نور حق است.

پيش از اين گذشت كه تحقق علمي و عيني موجودات به وساطت عين ثابت انسان كامل رخ مي دهد و در حقيقت، تمام عوالم هستي تجليات او هستند و او تجلي اسم اعظم الهي است و شعاع وجود حق و قائم به او.

آنچه به تحقق عيني منجر مي شود، تجلي و سريان فيض مقدس است در اعيان ممكنات كه خود تجليات انسان كامل اند.

بنابراين، چون فيض مقدس يا همان نور حق متجلي در جلوه ها و تجليات انسان كامل است، مي فرمايد كه جلوه هاي تو جلوه گاه نور حق است. اگر نور تجليات حق در سير صعودي بر قلب سالك باشد، باز اين تجليات به واسطه انسان كامل رخ مي دهند و معناي مصرع روشن است.

در مصرع دوم مي فرمايد كه عصمت تو مظهر سرّ مختفي است.

منظور از سرّ مختفي، مرتبه احديت ذات است؛ مرتبه اي كه اولين تجلي حق است و تمامي اسما و صفات حق در آن مستهلك اند و هيچ ظهور و بروزي ندارند و حضرت امام در آثار خود «هويت مطلقه»، «غيب الغيوب» و «عنقاء مغرب» را كه ديگران به كنه ذات الهي اطلاق مي كنند، براي اين مرتبه مناسب مي دانند.(26)

عرفا، مظهريت اين مرتبه را بالاصالة مختص به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و بالوارثة، متعلق به معصومين عليهم السلام و بالشفاعة از آن اولياي ايشان مي دانند.

امام خميني - قدس سره - در اين مصرع اشاره دارد به مقام مظهريت اين مرتبه به تبعيت تام و تمام از معصومين عليهم السلام و به شفاعت ايشان براي حضرت فاطمه معصومه عليها السلام.

مرتبه احديت، مرتبه اي است كه در آن تمامي صفات حق مستهلك اند و هيچ ظهور و بروزي ندارند و حكم هيچ صفت و اسمي بر صفت و اسم ديگر غالب نيست. در آن مرتبه، اول، عين آخر، و آخر، عين اول؛ ظاهر، عين باطن و باطن، عين اول است و كوچك ترين اثري از تمايز وجود ندارد.

بيش ازاين، درتعريف عصمت گذشت كه بالاترين مرتبه آن، مرتبه اي است كه در آن هيچ تجلي بر تجلي ديگر غلبه نكند و قلب سالك با تجلي حق به اسم اول از تجلي حق به اسم آخر غفلت نمي كند و تجلي حق به اسم ظاهر او را از تجلي حق به اسم باطن محجوب نمي كند، بلكه جامع بين تجليات ذاتي و صفاتي و فعلي، كلي و جزيي حق است.

امام خميني - قدس سره - مي فرمايد كه اين جامعيت قلب فاطمه معصومه عليها السلام در پذيرش تجليات حق - كه از آن به «عصمت» ياد مي شود - مظهر آن جامعيت مرتبه احديت است.

گويم واجب تو را، نه آنت رتبت خوانم ممكن تو را، ز ممكن برتر

وجود كه به معني هستي و بود است در مقابل عدم و نيستي، موضوع علم فلسفه است و در فلسفه به واجب و ممكن تقسيم مي شود.

ممكن الوجود، به موجودي اطلاق مي شود كه به خودي خود و في نفسه، وجود براي او ضروري نيست و وجود و عدم براي او مساوي است. اين علت است كه وجود را براي او واجب مي كند و در نتيجه، از عدم به وجود خارج مي شود و تحقق عيني پيدا مي كند و به اصطلاح، واجب الوجود بالغير است و ممكن الوجود بالذات. در مقابل ممكن، موجودي كه وجود براي او في ذاته و لذاته و بذاته، واجب و ضروري است و در نتيجه، وجودش ازلي و ابدي بالذات است و از عدم متحقق نشده است. به چنين موجودي «واجب الوجود بالذات» اطلاق مي گردد.

امام خميني - قدس سره - در اين بيت مي فرمايد كه نه شما را واجب مي توانم بخوانم كه مرتبه تان از واجب پايين تر است و نه ممكن مي توانم بخوانم كه از آن برتريد.

اين كلام حضرت امام منطبق با قواعد عرفاني است؛ زيرا كه طبق مباحث مطرح شده در كتب عرفاني، مرتبه عالي و داني، با هم منقطع الارتباط هستند؛ يعني مرتبه داني نمي تواند كسب فيض از مرتبه عالي نمايد، مگر به واسطه و برزخ كه دووجهي است؛ به وجهي متناسب با مرتبه عالي و به وجهي متناسب با مرتبه داني است؛ لذا واسطه ايصال فيض از عالي به داني مي شود. به عبارتي، فيض از عالي در برزخ تجلي مي كند و از او در داني. چه در تجلياتي كه در سير نزول رخ مي دهد و سبب اتحاد و تحقق مراتب هستي مي گردد و چه در تجلياتي كه در سير صعودي رخ مي دهد و موجب خرق حجب و كسب معرفت و كمال براي سالك مي گردد. اولين برزخ كه مبدأ و منشأ تحقق و ايجاد است، انسان كامل است. به تصريح عرفا، اگر حقيقت وجودي انسان كامل نباشد، هيچ موجودي، نعمت وجود نمي يابد. و روشن است كه برزخ چون دو وجهي است و با هر دو مرتبه عالي و داني تناسب دارد، لذا دون عالي و فوق داني است. بنابراين، انسان كامل كه برزخ و واسطه بين واجب و ممكن است و به واسطه او ممكنات تحقق عيني و علمي مي يابند، دون واجب و فوق ممكن است؛ چنان كه شيخ كبير در فكوك مي فرمايد:

انسان كامل حقيقي، برزخ بين وجوب و امكان و مرآت جامع بين صفات قدم و احكام آن و صفات حدثان است. و او واسطه بين حق و خلق است و به واسطه او و كسي كه در مرتبه اوست، فيض حق و مدد حق - كه سبب بقاي ماسواي حق در عالم مي باشد - به موجودات اعم از عالي و سافل مي رسد.(27) اگر انسان كامل به حيث برزخيتش - كه متغاير با دو طرف نيست (با هر دو طرف متناسب است و دووجهي است؛ جهت وحدت كه متناسب با مافوق است و جهت كثرت كه متناسب با مادون است؛ و لذا نقش واسطه را بين آن دو بازي مي كند. به همين جهت، مي فرمايد با دو طرف مغاير نيست) نبود، هيچ شيئي در عالم، به خاطر عدم تناسب و ارتباط با حق، مدد حق به او نمي رسيد.

بنابراين، انسان كامل از آن حيث كه حق به تمام صفاتش در او تجلي مي كند، شامل تمام حقايق عالم است به نحو اجمال، و مشتمل بر كليه صفات الهي است؛ به نحوي كه همه مندمج در حقيقت او هستند و به سان حق، به حيث حقيقتش هيچ صفتي ظهور و بروز ندارد، متناسب با واجب است، و از آن حيث كه وابسته به حق است و غير مستقل و متحقق به تجلي حق و... متناسب با ممكن است و جامع بين صفات واجب و ممكن است و برتر از دومي و دون تر از اولي.

امام خميني - قدس سره - در اين بيت با عنايت به انسان كامل بودن حضرت معصومه عليها السلام، به همين مطلب اشاره دارند كه ايشان دون واجب و فوق ممكن اند.

ممكن اندر لباس واجب پيد واجبي اندر رَداي امكان مَظهر

ممكن هستي كه در لباس واجب آشكارشده اي؛ يعني گرچه ممكني اما رنگ واجب داراي و صفات او را دارايي.

مُظهر به معناي ظاهر است در مقابل مَظهر كه مَظهر جلوه و تجلي ظاهر است. در مصرع دوم مي فرمايد كه واجبي هستي كه در لباس ممكن تجلي كرده اي؛ يعني گرچه ظهورت در صورت و لباس ممكنات است، اما باطنت فوق ممكن است.

ممكن اما چه ممكن علت امكان واجب اما شعاع خالق اكبر

توضيح اين بيت، با توجه به آنچه تا به حال بيان گرديد، كاملاً واضح است. مي فرمايد: تو ممكني؛ اما چه ممكني كه خود علت تحقق امكاني! به عبارتي، امكان به تجلي تو معنا مي يابد و اگر تو را ممكن مي خوانند به خاطر نبود لفظ ديگري است و الاّ تو چگونه ممكني و حال آنكه تحقق امكان به واسطه توست!

و تو واجب هستي و تمام صفات او را دارا هستي؛ با اين حال وجودت قائم به خودت نيست، بلكه ظل و شعاع و قائم به وجود حق هست و وجودت ظلي است.

ممكن اما يگانه واسطه فيض فيض به مهتر رسد وزان پس كهتر

ممكني اما يگانه و تنها واسطه فيض. علت اينكه امام از آن حضرت و به اعتباري، از انسان كامل، به عنوان يگانه واسطه فيض ياد مي فرمايد، با آنكه انسان كامل تنها برزخ نيست و برازخ ديگري هم وجود دارد، اين است كه فيض تحقق علمي اسما و ظهور اعيان ثابته كه صور اسمايند در مرتبه علمي به واسطه انسان كامل به اسما مي رسد. به حيث تحقق و وجود عيني و خارجي نيز تمام ممكنات داراي وجه

يلي الربي هستند كه اين وجهيلي الربي بي واسطه آنها را به حق متصل مي كند و خود همان فيض مقدس است كه باز به واسطه انسان كامل در ممكنات ساري و جاري است.

حق به دو فيض اقدس و مقدس در مراتب هستي تجلي مي نمايد كه اين دو، تمايز حقيقي ندارند و دوئيتشان اعتباري است، نه حقيقي و فيض مقدس ظل فيض اقدس است و شدت وحدت در آن كم تر است. و فيض اقدس و مقدس به اعتبار اتحاد ظاهر و مظهر يك نحو اتحاد و يگانگي با انسان كامل دارند و تمايز آنها نيز به اعتبار است، به اعتباري متمايزند و به اعتباري متحد.

چون تنها واسطه سريان فيض مقدس و وجه الله در ممكنات، انسان كامل است، مي فرمايد كه تو تنها واسطه فيضي.

مصرع دوم نيز معنايش واضح است. طبيعي است كه مراتب طوليه هستي بر اساس قرب وجودي به حق چينش يافته اند و مسلماً فيض حق ابتدا به آن مرتبه كه به او نزديك تر است، مي رسد و از مجراي او و پس از او به مراتب دورتر. پس فيض اول به مهتر مي رسد، سپس به كهتر.

ممكن، اما نمود هستي از وي ممكن، اما ز ممكنات فزون تر

برخلاف فلسفه كه با توجه به توجيهي كه براي رابطه بين حق با خلق دارند و عوالم هستي را مفعول و مخلوق حق اما بهره مند از وجود مي دانند، با اين تفاوت كه وجودشان ضعيف تر است. به سان نور جاري در لامپ 200 و 100 وات كه هر دو نور است، ولي شدت اولي بيش تر است. و با اين توجيه، بوي دوئيت بين حق با خلق به مشام مي رسد؛ يعني كثرت وجود را حقيقي مي دانند.

عرفا، كثرت را براي مظاهر قائل اند، نه وجود. و وجود، واحد است و از آنِ حق. پس يك وجود بيش تر نيست و آن حق است و مابقي تجليات و مظاهر اويند و وجودشان ظلي و ربطي.

در اين بيت، منظور از هستي، خداوند است كه هستي حقيقي و وجود مطلق است و منظور از نمود، ماسواي اوست؛ يعني مراتب هستي كه نمودها و مظاهر و تجليات اويند. و اينكه مي فرمايد كه حضرتش عليها السلام ممكن است، اما ممكني كه نمود و مظاهر هستي از اوست، به اين علت است كه انسان كامل نيز وجودش ظلي است و وابسته و قائم به حق؛ لذا از اين حيث ممكن است و از طرفي به خاطر وساطتي كه در تحقق عوالم هستي دارد، تمام عوالم هستي تجليات او هستند كه تجليات حق مي باشند؛ يعني به حيثي مظاهر انسان كامل اند و به حيثي مظاهر حق تعالي؛ لذا مي فرمايد: تو ممكني هستي كه نمود و ظهور حق از ناحيه توست و تو اگر نبودي، حق نيز ظهور نمي يافت و به همين نقش و ارتباط و تناسب با حق، از ممكنات برتري.

وين نه عجب زان كه نور اوست ز زهر نور وي از حيدر است و او ز پيمبر
نور خدا در رسول اكرم پيد كرد تجلي ز وي به حيدر صفدر
وز وي تابان شده به حضرت زهر اينك ظاهر ز دخت موسي جعفر

بيت اول به خوبي نشان مي دهد كه ابيات پيشين همه در توصيف فاطمه معصومه عليها السلام بوده است؛ نه فاطمه زهراعليها السلام.

نوري كه در اين ابيات به آن اشاره مي شود، همان نور ولايت مطلقه است كه به واسطه فناي در احديت و وصول به مظهريت ذاتي الله حاصل مي شود. پيش ازاين گذشت كه اين ولايت بالاصالة ازآنِ حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله است و از او به وراثت به بقيه معصومين عليهم السلام تعلق دارد.اين وراثت همراه با تبعيت است.اولياء الله و غير معصومين عليهم السلام نيز به تبعيت و شفاعت به اين مقام دست مي يابند.

امام خميني - قدس سره - در اين ابيات ضمن تأكيد بر مقام ولايت حضرت معصومه عليها السلام، سلسله مراتب تعلق اين مقام را نيز بيان فرمودند و دقيقاً مشخص كردند كه اولين قابل و پذيرنده اين گوهر و امانت، حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله است.

اينكه نفرمودند اين نور از موسي بن جعفرعليهما السلام به حضرت معصومه عليها السلام داده شد، بلكه فرمودند از فاطمه زهراعليهما السلام در ايشان تجلي نمود، مي تواند به دو مطلب اشاره داشته باشد:

1. برتري مقام فاطمه زهراعليها السلام نسبت فاطمه معصومه عليها السلام به آن حيث كه هميشه واسطه فيض، فوق مُفاض است. در حقيقت، فاطمه معصومه عليها السلام با فناي درحقيقت فاطمه زهراعليها السلام به مقام ولايت، رسيده اند.

2. اشاره به قرابت ولايت اين دو شريف است؛ زيرا هر دو به ولايت مطلقه دست يافته اند، لكن ولايت تشريعي در هر دو پنهان است و ظهور ندارد و لذا واجب الاطاعة نيست.

اينكه عرفا، ولايت مطلقه را مختص به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و معصومين عليهم السلام و كمّل از اولياي ايشان مي دانند، به علت مظهريت مرتبه احدي است؛ چنان كه امام خميني - قدس سره - در تعليقات خود بر فصوص الحكم مي فرمايد: «پيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله چون از حضرت ذات، به حسب مقام جمعي و اسم اعظم، ظهور يافته و ايشان مظهر احدي جمعي هستند، ولي مطلق اند و بقيه اوليا مظاهر ولايت و محلهاي تجلي اويند، خداوند متعال «هوي» مطلق و حضرت رسول اكرم صلوات الله عليه و آله ولي مطلق است».(28)

منظور از «نور»، «ولايت» است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

«خداوند بود آن زمان كه بودي نبود، پس او كون و مكان را آفريد و نورها و نور نورها كه نورهاي ديگر از آن نوراني شدند را آفريد و در آن نور، نورها از نور خود جاري ساخت كه نورها همه از او منور شدند و آن نور جاري، همان است كه محمد و علي عليهما السلام را از آن آفريد... ».(29)

حضرت امام در شرح اين حديث مي فرمايد: «و يكون المراد من نوره الذي نورت منه الانوار هو الفيض المنبسط؛ منظور از نور خدايي كه بقيه نورها از آن نور، نوراني مي شوند، فيض منبسط المنبسط(30) است». وي سپس به اثبات و بيان دليل مي پردازد. «فيض منبسط» و «ولايت مطلقه» متحدند به اتحاد ظاهر و مظهر. و امام مي فرمايد كه «ولايت مطلقه» همان «فيض مقدس» است.(31)

در اين ابيات، امام خميني - قدس سره - مي فرمايد: اين نور ولايت و مقام عظماي انسان كامل به ايشان از ناحيه معصومين عليهم السلام رسيده است، به واسطه تبعيت و فاني شدن در حقيقت آن اعاظم صلوات الله عليهم اجمعين؛ كما اينكه خود ايشان نيز اين مقام را به تبعيت و فناي در حقيقت رسول الله صلي الله عليه وآله به دست آورده اند. امام خميني - قدس سره - در مورد ولايت امام زمان رواحنا لمقدمه الفداء مي فرمايد: ايشان خاتم ولايت كلي به تبعيت هستند، چنان كه رسول اكرم صلوات الله عليه و آله خاتم ولايت كلي بالاصالة مي باشند.(32) و نيز مي فرمايد كه وجود ساير ائمه عليهم السلام نسبت به پيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله چون نفس است بر روح و رتبه ساير انبيا و اوليا رتبه ساير قواي نازله از نفس است و معيت علي عليه السلام كه مي فرمايند: من با انبياء در نهان بودم و با پيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله آشكارا؛ اين معيت با ساير انبيا، معيت قيوميه است و با رسول اكرم صلوات الله عليه و آله معيت تقوميه مي باشد.(33)

يعني ديگران قائم به علي بن ابي طالب روحي فداه هستند و علي عليه السلام قائم به رسول الله صلوات الله عليه و آله.

نور وجود و ولايت حضرت معصومه عليها السلام تجلي و ظل نور وجود و ولايت ائمه عليهم السلام است، به جهت اتحاد وجودي ايشان عليهم السلام با اسم اعظم - كه به اعتباري، مقدم و محيط بر فيض مقدس است - به حكم اتحاد ظاهر و مظهر.

اين است آن نور كز مشيت «كن» كرد عالم آن كو به عالم است منور

مشيت مطلقه داراي دو مقام حفظ و ظهور است و به اعتبار مقام دومش كه مقام تجلي علمي و ظهور علمي اعيان و صفات است. همان مرتبه علمي و ظهور واحديت است. اعيان ثابتات به امر تكويني «كن» در دامن فيض مقدس - كه ظهور فيض اقدس است - ظهور عيني و تحقق خارجي مي يابند.

به عبارت ديگر، ظهور اعيان خارجي مترتب بر اعيان ثابته و حضرت علمي و مقام ظهور مشيت مطلقه است كه اعيان ثابته در اقتران با فيض مقدس، ظهور عيني و خارجي مي يابند؛ يعني بين فيض مقدس به عنوان امر تكويني و فيض وجود با اعيان ممكنات، دوئيت و جدايي نيست. اين خود فيض مقدس است كه در قالب تعينات خارجي درآمده و آنها را متحقق مي سازد و فعل و ايجاد حق نيز، چيزي جز همين فيض مقدس نيست كه خود داراي مراتب متفاوتي است.

امام خميني - قدس سره - مي فرمايد: اين نور وجود اهل بيت عليهم السلام است - كه متحد با فيض مقدس است - كه از مقام مشيت مطلقه كه عالم علم است، عالم عين را متحقق مي سازد.

و نيز اينكه مي فرمايد: آن كو به عالم است منور؛ يعني آن نوري كه عالم، تجلي اوست و او با اين تجلي به ظهور رسيده است. و منظور از منور، متجلي شدن و خارج شدن از بطون است و الّا عالَم بدون فيض مقدس و نور حق، سراسر ظلمت است و تاريكي.

اين است آن نور كز تجلي قدرت داد به دوشيزگان هستي زيور

گفتيم كه همه موجودات و مراتب هستي، مظاهر حق اند و نتيجه تجليات الهي و قدرت كه صدور فعل است از روي علم و اراده و اختيار(34) مصدر تجلي فعلي حق و تحقق مراتب عيني است كه همان تجلي حق به فيض مقدس است در اعيان ثابتات و تحقق ممكنات.

و گفتيم كه فيض مقدس با ولايت مطلقه يكي است امام مي فرمايد: تجلي حق به فيض مقدس و تحقق عيني وجود مبارك فاطمه معصومه عليها السلام كه به مقام مظهريت ولايت نيز متحقق است، موجب زيور و آراستگي دوشيزگان و زنان عالم است از ازل تا ابد و برگ افتخار و سربلندي ايشان.

شيطان عالِم شدي اگر كه بدين نور ناگفتي آدم است خاك و من آذر

اگر شيطان به نور ولايت، علم مي يافت و عظمت آن را درك مي كرد، هرگز خود را برتر از آدم عليه السلام نمي ديد.

آبروي ممكنات جمله از اين نور گر نَبُدي، باطل آمدند سراسر

عرفا براي موجودات دو جهت يا وجه قائل اند: وجه حقي و وجه خلقي. وجه حقي آنها، همان سريان فيض منبسط در صورت اعيان ثابته، يعني اعيان ممكنات است كه همين سريان نيز موجب ظهور و تحقق عيني آنها مي شود و ممكنات به واسطه اين جهت و وجه خود، مرتبط با حق و ظل و شعاع حق و قائم به حق اند و معيت قيوميه حق با ممكنات، ناشي از همين وجه حقي آنهاست. و ممكنات داراي تعينات و قيودي هستند كه زمينه ساز اختلاف و تكثر آنهاست و از آن به وجه خلقي ياد مي شود.

ممكنات به وجه خلقي خود غير مرتبط با حق اند و «سوي الحق» ناميده مي شوند.اين وجه خلقي، عدمي و باطل است؛چنان كه شبستري مي گويد:

وجود اندر كمال خويش ساري است تعين ها امور اعتباري است(35)

يعني تعينات عارض بر وجودند و في نفس الامور، تحقق ووجود ندارند.

خلاصه آنچه از اثر و حيات در ممكنات ديده مي شود، ناشي از وجه حقي آنهاست و برخاسته از همان فيض منبسط ساري در آنها و الّا ممكنات به حيث تعينات و تقيداتشان اعتبار محض اند و باطل صرف و هيچ بهره اي از وجود و بود ندارند.

به همين جهت، امام خميني - قدس سره - مي فرمايد: آبروي ممكنات از همين نور ولايت و فيض منبسط است و بدون اين نور، سراسر باطل اند و غير متحقق؛ يعني ممكنات به حيث وجه حقي شان، از خود چيزي ندارند و وجه حقي، شعاع و ضل وجود حق است كه در آنها ساري است و صاحب اثر هم در ممكنات همين وجه حقي است و به حيث وجه خلقي شان، صرف اعتبارند و قابليت و بي بهره از وجود و تحقق. بنابراين، ممكن هر چه دارد از همين نور ولايت و فيض منبسط است و به خودي خود، هيچ و باطل است.

جلوه اين، خود عرض نَمود عَرَض ر ظِلّش بخشود، جوهريتِ جوهر

يعني جوهريت جوهر و عرضيت عرض، همه ناشي از تجلي همين نور و فيض است.

در فلسفه، ممكنات - فارغ از ارتباط و احتياج و وابستگي شان به علت، به دو دسته: جوهر و عرض، تقسيم مي شوند. جوهر ممكني است كه در تقرر وجودي خود نيازي به محل و موضوع ندارد و وجودش استقلالي است و عرض ممكني است كه وجودش تبعيو وابسته به موضوع است و براي تقرر وجودي محتاج به محل و موضوع.(36)

در واقع، امام خميني - قدس سره - در اين بيت وابستگي محض ممكنات به نور حق را بيان مي دارد و مي فرمايد كه حتي جواهر و اعراض، جوهر بودن و عرض بودن را نيز از خود ندارند و در اين ويژگيها تابع و نتيجه تجلي نور حق اند.

عيسي بن مريم به پيشگاهش دربان موسي عمران به بارگاهش چاكر

پيش از اين به اشاره گذشت كه ولايت تمامي پيامبران تابع ولايت معصومين عليهم السلام است و نتيجه تجلي ايشان. به عبارتي، هيچ يك از پيامبران و اولياء الله پيش از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، به مقام ولايت مطلقه دست نيافته اند و ولايتشان جزئيه است.

يكي از علل برتري امت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بر امتِ پيامبران ديگر اين است كه پيامبر اسلام چون داراي ولايت مطلقه است، راه نيز براي ايشان باز است تا به تبعيت تامه و فناي در آنها و به شفاعت ايشان عليهم السلام به مظهريت اين مقام دست يابند و شايد يك علت آن روايت معروف كه مي فرمايد: «علماء امتي افضل من انبياء بني اسرائيل»، همين جهت باشد؛ به اين معنا كه چون ايشان علمشان را از ولي مطلق حق دريافت مي كنند، اين علم نسبت به علم انبياي بني اسرائيل، وسيع تر است.

حضرت امام در ابيات پيشين، حضرت معصومه عليها السلام را از مظاهر انسان كامل و ولي مطلق و واصلان به آن مرتبه ناميد. آن حضرت به واسطه اين مقام به انبيا برتري دارند و به عبارتي، مقوم ايشان اند؛ لذا امام مي فرمايد كه موسي و عيسي عليهما السلام به ايشان عليها السلام ادب مي نمايند.

آن يك چو ديده بان، فرا شده بردار وين يك چون قاپقان معطّي بر در

«معطّي» به معناي خدمتكار است. و اين بيت نيز به همان معناي بيت پيشين و در پي طرح عظمت و برتري فاطمه معصومه عليها السلام است به نسبت بقيه انبياعليهم السلام.

امام خميني در اين شعر مي فرمايند: آن تفاوتي كه بين ديده بان و نگهبان هست، بين انبيا و حضرت معصومه عليهم السلام وجود دارد. آنان ديده بان غيب و شهودند و ايشان نگهبان غيب و شهادت.

يا كه دو طفل اند در حريم جلالش از پي تكميل نفس آمده مضطر

موسي و عيسي عليهم السلام در حريم عظمت و جلال او به سان دو طفلي مي مانند كه مضطر به آن حريم پناه آورده اند تا به دست ولايت خود، آنها را معرفت عطا نموده، نفسشان را به كمال برساند. اين نيز به آن جهت است كه علمي كه به انبيا عطا شده، از مجراي ولايت مطلقه بوده كه حضرتش عليهاالسلام بالتبعية به آن مقام رسيده اند.

آن يك «انجيل» را نمايد از حفظ وين يك «تورات» را بخواند از بر

گفتيم كه ولايت تمامي انبياي پيشين تابع ولايت مطلقه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيت و اولياي آن حضرت عليهم السلام است كه به واسطه تبعيت به مقام ولايت، وراثةً يا شفاعةً، نائل گرديده اند.

در حقيقت شعاع وجود ايشان اند و هر آنچه از احكام و عقايد و كتاب ارائه كرده اند، از ناحيه ايشان به آن پيامبران رسيده است.

امام رحمه الله مي فرمايد كه موسي و عيسي عليهما السلام انجيل و تورات را از حقيقت باطن فاطمه معصومه عليها السلام - كه متصل به منبع ولايت گرديده و با آن يكي است - دريافت مي نمايند و كتاب دين خود را از آن مقام مي آموزند و به قلبشان تجلي مي كند.

گر كه نگفتي: امام هستم بر خلق موسيِ جعفر وليّ حضرت داور
فاش بگفتم كه اين رسول خدايست معجزه اش مي بُوَد همانا دختر

در اين دو بيت، باز امام در پي بيان عظمت و بلنداي وجود مبارك فاطمه معصومه عليها السلام است كه اين وجود چون معجزه اي است كه مي توان با آن، اثبات رسالت و نبوت نمود؛ لذا مي فرمايد: اگر امام موسي بن جعفرعليهما السلام خود نفرموده بود كه امام هستم، من او را با اين معجزه (وجود مبارك فاطمه معصومه) رسول خدا معرفي مي كردم.

دختر، جُز فاطمه نيايد چون اين صُلب پدر را هم مشيمه مادر

در اين بيت، امام به مدح امام موسي بن جعفرعليهما السلام و همسر گرامي شان پرداخته اند و مي فرمايند: از آن صلب شامخ و رحم مطهر جز چنين دختري انتظار نمي رود. صلب و رحمي كه پسراني چون علي بن موسي الرضاعليه السلام به بار بنشاند، دخترش هم بايد فاطمه معصومه اي باشد كه تا مقام ولايت و عصمت اوج بگيرد.

دختر چون اين دو از مشيمه قدرت نامد و نايد دگر هماره مقدّر

امام خميني - قدس سره - از اينجا به بعد، به مدح دو فاطمه فاطمه زهراعليها السلام و فاطمه معصومه عليها السلام مي پردازند.

منظور از قدرت همان مقام مشيت فعليه مطلقه الهي است كه مصدر فعل خداوند است و خداوند به واسطه تجلي در آن، عوالم عيني را متحقق مي سازد؛ چنان كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «خلق اللهُ المشية بنفسها و الاشياء بالمشية»(37) و چون تجلي در اين مرتبه صورت مي گيرد، و عوالم عيني حاصل مي شود، از آن به مشيمه قدرت ياد شده است كه اشاره به تناكح اسمايي دارد.

امام موسي بن جعفرعليهما السلام درباره خلقت و مراحل آن مي فرمايد: «لا يكون شي ء الا ماشاء الله و اَراد و قدّر و قضي ، قلتُ ما معني شاء؟ قال: ابتداءُ الفعل، قلتُ ما معني قدّر؟ قال: تقدير الشي ء من طوله و عرضه...»(38). بر اساس اين روايت، مقدمات خلقت، مشيت است و اراده و تقدير و قضا كه قضا همان مقام «كن» است.

حضرت امام مي فرمايد: از مشيمه قدرت از ازل تا ابد، هيچ زني چون اين دو شريف مقدر و متحقق نشده است و نخواهد شد.

آن يك امواج علم را شده مبد وين يك، افواج حلم را شده مصدر

فاطمه زهراعليها السلام مبدأ و منبع علم است و فاطمه معصومه عليها السلام مصدر و منبع حلم.

آن يك موجود از خطابش مَجلي وين يك، معدوم از عقابش مستر

تحقق و خلقت ناشي از خطاب كن است و اعلام موجودات نتيجه تجلي قهر و جلال الهي است.

امام خميني - قدس سره - مي فرمايد كه موجودات به واسطهخطاب «كن» خداوند كه از لسان باطن و حقيقت فاطمه زهراعليها السلام ادا مي شود، متحقق شدند و محل جلوه حق، و آنچه از وجود، رخ پنهان مي كند و به وادي عدم منتقل مي شود، به تجلي قهري و جلالي حق به تجلي قهري فاطمه معصومه عليها السلام است. اين كلمات نيز به واسطه همان نقشي است كه انسان كامل در هستي دارد و مبدأ و مقصد است و به اعتباري محيي و مميت.

آن يك بر فرق انبيا شده تارك وين يك اندر سر اوليا را مغفر

تارك به معناي قله و مغفر به معناي كلاهخود است. امام در اين بيت، اشاره به بلندمرتبگي و تقدم وجودي و كمالي فاطمه زهرا و فاطمه معصومه عليهما السلام بر انبيا و اوليا كه خود برتران مردمان اند، دارند. فاطمه زهراعليها السلام صدرنشين انبياست و آنها ريزه خوار وجود مبارك حضرتش عليها السلام هستند و فاطمه معصومه عليها السلام صدرنشين و مقوم اوليا.

آن يك بر فرق انبياء شده تارك وين يك اندرستر اولياء را مغفر

تارك به يك معنا قله و رأس چيزي را گويند و مغفر به معناي كلاه خود و آن چيزي است كه بر سر نهند. در اين بيت اشاره امام به همان بلندمرتبگي و تقدم وجودي و كمالي اين حضرات - عليهم السلام - مي باشد بر انبياء و اولياء كه خود بر توان مردمانند. فاطمه زهر عليهاالسلام صدرنشين انبياء است و آن ها ريزه خوار وجود مباركش هستند و فاطمه معصومه عليهاالسلام صدرنشين و مقوم اولياء.

آن يك در عالم جلالت «كعبه» وين يك در مُلك كبريايي «مشعر»

امام در كتاب شريف «سرالصلوة» مي فرمايند كه در تعينات اسمايي و صفاتي، مصلّي حق است و معبد نفس تعينات و تعين اسم اعظم، كعبه است و در تجلي فعلي به فيض مقدس اطلاقي معبد، تعين عالم است و حق تعالي مصلي و انسان كامل و نبي ختمي صلي الله عليه و آله است.(39) با اين بيان امام روشن است كه چرا ايشان، در مصرع اول فاطمه زهرا عليهاالسلام را كعبه معرفي مي فرمايد.

منظور از «كعبه» در عرفان توجه دل به حق و مقام وصال مي باشد.(40) و به اعتباري مظهر و تجلي ذات حق است و توجه به آن و طواف و فناي در آن و وصالش، فناي در حق و وصال حق است و لذا مي فرمايند: در عالم جلالت و جبروت حق، فاطمه زهرا عليهاالسلام كعبه است و مظهر ذات حق. حقايق عالم جبروت حقيقت و باطن و رب عين ثابت فاطمه زهرا - يعني عين ثابت انسان كامل را كه تعين اسم اعظم و مرتبه واحديت است - قبله قرار مي دهند و گرد آن حقيقت مي گردند كه به حكم اتحاد ظاهر و مظهر با وجود مبارك فاطمه زهرا عليهاالسلام متحد است و در عالم ملك و ملكوت، قبله عشق، وجود شريف فاطمه زهرا عليهاالسلام است كه تجلي انسان كامل و مظهر تام اسم اعظم و لذا همه عالم گرد وجود او مي گردند و طالب وصال وي هستند كه مقصد و منتهي اوست و فاطمه معصومه عليهاالسلام مشعر است كه همگان به فناي در او، به قربانگاه حق مي روند و قرباني و فاني در حق مي شوند كه او نيز مبدأ و منتهاست و قبله و صراط.

«لم يلدم» بسته لب وگرنه بگفتم دخت خدايند اين دو نور مطهّر

فرزند هر انساني، چكيده وجود اوست و شبيه ترين فرد به اوست. لذا مي فرمايد به آن حيث كه اين دو بزرگوار تمام صفات حق را به ظهور رسانيده اند و مظهر و جلوه تام او هستند و قريب ترين و شبيه ترين به حق به حيث كمال اند كه اگر خداوند از خود فرزند داشتن را سلب نفرموده بود، اين دو نور پاك را دختر خدا مي شمردم.

آن يك كون و مكانش بسته به مقنع وين يك مُلك جهانش بسته به معجر

مقنع و معجر، هردو به معناي چادر و پوششي است كه زنان از آن استفاده مي كنند.(41)

امام خميني - قدس سره - مي فرمايد كه همه عالم وابسته و طفيلي حجاب اين دو بانو و نور نيّر مي باشند، و اين بيان به آن جهت است كه چنان كه پيش از اين گذشت، انسان كامل واسطه ايصال فيض حق است به اعيان ثابته و ممكنات و به عبارت ديگر، اعيان به هر دو قسمش تجليات و فيوضات انسان كامل اند و از آنجا كه هر تجلي گرچه ظهور عالي است، لكن حجابي نيز بر آن است، امام مي فرمايد كه عوالم به واسطه تجلي اين دوعليهما السلام كه حجابي نيز بر آنهاست، متحقق شدند.

چادر آن يك، حجاب عصمت ايزد معجر اين يك نقاب عفت داور

فاطمه زهراعليها السلام را مظهر تام عصمت حق و فاطمه معصومه عليها السلام را مظهر تام عفت حق دانست و فرمود كه حجاب ايشان كه همان تجليات و ظهور ايشان در لباس اعيان است، حجابي است كه بر عصمت و عفت حق افتاده است؛ آن چنان كه زنان با حجاب، خود را از ديد نامحرمان حفظ مي نمايند، اين دو بزرگوار كه عصمت و عفت حق اند، به حجابو تجلي خود، نه خود را كه عصمت و عفت الهي را از مشاهده نامحرمان مي پوشانند.

آن يك بر مُلكلايزالي تارك وين يك بر عرش كبريايي افسر

اين دو بانوعليهما السلام صدرنشين و فوق همه عوالم هستي اند و به حيث حقيقت و باطن خود، مقدم بر تمام عوالم. اين به واسطه همان مظهريت تام و تمام انسان كامل است.

تا بشي از لطف آن، بهشت مخلد سايه اي از قهر اين جحيم مُقعّر

جهنم و بهشت، هر دو پرتو و تجلي اي از آن دو ذات مكرمه اند؛ بهشت جلوه اي از لطف فاطمه زهراعليها السلام و جهنم تجلي اي از قهر فاطمه معصومه عليها السلام است.

قطره اي از وجود آن بِحار سماوي رشحه اي از فيض اين ذخاير اغير

در عرفان بحر كنايه از درياي هستي و هستي مطلق است و هم چنين به معناي ذات و صفات بي نهايت حق است كه تمام كائنات امواج آن بحر نامتناهي اند.(42) به طور كلي، به هر مرتبه از مراتب هستي و هر حضرت از حضرات خمس نيز دريا مي توان اطلاق نمود. امام خميني - قدس سره - در مصرع اول با توجه به اينكه نعمت ظهور و وجود ناشي از جود و بخشش حق است، مي فرمايد: «بحار سماوي» كه همان مراتب و عوالم غيب است، قطره اي از جود و بخشش وجود مبارك فاطمه زهراعليها السلام است. ذخاير در عرفان به معناي اولياءالله(43) است كه مورد عنايت و توجه حق هستند و «اغير» به معناي غيرت مندتر است.

امام در مصرع دوم مي فرمايد: اولياي خاص الهي رشحه و جلوه اي از وجود مبارك فاطمه معصومه عليها السلام و قائم به وجود مبارك اويند؛ زيرا جلوه و رشحه هر وجودي قائم به آن وجود است.

آن يك خاك مدينه كرده مزين صفحه قم را نموده، اين يك انور

خاك مدينه به وجود مبارك فاطمه زهراعليها السلام زينت يافته و خاك قم به وجود مبارك فاطمه معصومه عليها السلام نور يافته و نوراني گشته است.

خاك قم اين كرده از شرافت جنت آب مدينه نموده آن يك، كوثر

به وجود فاطمه معصومه عليها السلام خاك قم شرافت يافته است و مبدل به بهشت گرديده و آب مدينه از بركت فاطمه زهراعليها السلام كوثر و شفاي صدور گرديده است؛ چرا كه كوثر آب حيات است.

عرصه قم غيرت بهشت برين است بلكه بهشتش، يساولي است برابر

امام خميني - قدس سره - در بيت قبل فرمود كه خاك قم، مبدل به بهشت شده و در اين بيت مي فرمايد كه اين سرزمين از بهشت نيز برتر است، آن چنان كه بهشت بر آن رشك مي برد و به سان خادم و غلامي آماده به خدمت است در برابر آن.

بهشت، عالم ملكوت است كه عالم ارواح و غيب و معناست و حريم اهل بيت عليهم السلام، جبروت است كه عالم انوار و فوق ملكوت مي باشد و ملكوت، قائم به جبروت و تحت آن است و مربوب و مظهر آن. و همواره رب و ظاهر مقصد و محبوب و معشوقِ مربوب و مدبر و مطاع آن است. لذا امام به آن جهت كه قم حريم و حرم فاطمه معصومه عليها السلام است، از آن به جبروت ياد مي فرمايد كه بهشت و عالم ملكوت مربوب آن و چون خادم تحت تدبير و اداره آن است. چون هر عاشقي نسبت به معشوق غيرت دارد، امام فرمود كه خاك و نور قم كه محبوب و معشوق بهشت است، غيرت آن است؛ يعني بهشت نسبت به آن غيرت دارد.

زيبد اگر خاك قم به «عرش» كند فخر شايد گر «لوح» را بيابد همسر

«عرش» به اعتباري، جسم كل است و «لوح» نفس كل و نفس محيط(44) و حقايق عالم از لوح به عرش منتقل شده و مراتب مادي مادون آن متحقق شده است؛ لذا امام خميني - قدس سره - جهت تعظيم «قم» به واسطه دربرگرفتن جسم مطهر فاطمه معصومه عليها السلام، آن را با عرش مقايسه فرموده و برتر از آن دانسته و فرموده است كه اين سرزمين شايسته همسري «لوح» و تجلي گاه آن است.

خاكي عجب خاك! آبروي خلايق ملجأ بر مسلم و پناه به كافر

حرمهاي ملكوتي اهل بيت عليهم السلام محلهاي امن الهي در زمين اند؛ اماكني كه جان و مال هر انساني در آن در امان است و روح هر انساني به خاطر توجه به ارواح ملكوتي اهل بيت عليهم السلام و حضور و نزول ملائكة الله در آرامش. امام در بيت فوق به همين معنا اشاره فرموده اند.

گر كه شنيدي اين قصيده «هندي» شاعر شيراز و آن اديب سخنور
آن يك طوطي صفت همي نسرودي «اي به جلالت ز آفرينش برتر»
وين يك قمري نمط هماره نگفتي «اي كه جهان از رخ تو گشته منوّر»

«هندي» تخلص امام خميني - قدس سره - در جواني است.(45) منظور از قصيده هندي همين قصيده «نورين نيّرين» است و مراد شاعر شيراز، حبيب الله شيرازي، متخلص به «قاآني» است كه در قصيده سرايي و مدح توانا بود و از سخن سرايان نامدار قرن سيزدهم است و در قصيده اي كه در مدح حضرت معصومه عليها السلام سروده است، مي گويد: «اي به جلالت ز آفرينش برتر».(46)

اما شاعر مصرع «اي كه جهان از رخ تو گشته منور» را نتوانستم بيابم، ولي به قرينه مقام، اين قصيده نيز در وصف كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه عليهاالسلام است كه به قلم شاعرش جاري گشته است. منظور از «طوطي صفت» و «قمري نمط» نيز همين دو شاعر هستند كه با اين اوصاف امام اشاره به رواني كلام آن دو نموده اند.

امام خميني - قدس سره - مي فرمايد اگر اين دو شاعر اين قصيده مرا شنيده بودند، هرگز آن عبارات را در وصف حضرتش به كار نمي بردند.

منابع

1. «نص النصوص در شرح فصوص الحكم» سيد حيدر آملي، ترجمه: محمدرضا جوري، تهران، روزنه، 1375 ش.

2. «تفسير ابن عربي» بيروت، دار صادر، 1422 ق.

3. «فصوص الحكم» محي الدين ابن عربي، با مقدمه قيصري، تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، تهران، علمي و فرهنگي، 1375 ش.

4. «مجموعه رسائل» محي الدين ابن عربي، بيروت، دارالحجة البيضاء، 1421 ق.

5. «تقريرات فلسفه امام خميني(ره)» سيد عبدالغني اردبيلي، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره)، تهران، 1381 ش.

6. «ديوان كمپاني»، محمد حسين غروي، تهران، لقمان، دوم، 1367 ش.

7. «التعليقة علي الفوائد الرضوية» امام خميني(ره)، قم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره)، 1375 ش.

8. «تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس»، امام خميني(ره)، تهران، مؤسسه پاسدار اسلام، 1410 ق.

9. «سرالصلوة» (معراج السالكين و صلوة العارفين) امام خميني(ره)، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، هشتم، 1381 ش.

10. «شرح چهل حديث»، امام خميني(ره)، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره)، تهران، بيستم، 1378 ش.

11. «مصباح الهدايه الي الخلافة و الولاية» امام خميني(ره)، مقدمه سيد جلال الدين آشتياني، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره)، اول، 1372 ش.

12. «ديوان امام» امام خميني(ره)، تعليقات: علي اكبر رشاد، تهران، مؤسسه چاپ و نشر، سوم، 1380 ش.

13. «ديوان حافظ» نسخه قزويني و غني، تهران، آبنوس، 13782ش.

14. «فرهنگ علوم فلسفي و كلامي» سيد جعفر سجادي، تهران، اميركبير، 1375 ش.

15. «امامت و انسان كامل از ديدگاه امام خميني(ره)» فروغ السادات رحيم پور، تبيان آثار موضوعي تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره)، 1381 ش.

16. «فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» سيد جعفر سجادي، تهران، كتابخانه طهوري، سوم، 1375 ش.

17. «اسرارالآيات» صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازي، مقدمه و تصحيح: محمد خواجوي، بيروت، دارالصفوة، 1413 ق.

18. «ديوان اشعار» قاآني شيرازي، تصحيح و مقدمه: محمد جعفر محجوب، تهران، اميركبير.

19. «شرح توحيد صدوق» قاضي سعيد محمد بن محمد مفيد، تصحيح و تعليق: نجفقلي حبيبي، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، 1377 ش.

20. «شرح گلشن راز» شيخ محمد لاهيجي، مقدمه: كيوان سميعي، تهران، سعدي، دوم، 1374 ش.

پى‏نوشتها:‌


1) امامت و انسان كامل از ديدگاه امام خميني(ره)» تدوين: فروغ السادات رحيم پور، ص 24.
2) به نقل از «امامت و انسان كامل» رحيم پور، ص 103.
3) چهل حديث» امام خميني(ره)، ص 544 و 545.
4) به نقل از «نص النصوص در شرح فصوص الحكم» سيد حيدر آملي، ص 154.
5) نص النصوص در شرح فصوص الحكم» سيدحيدر آملي، ص 154.
6) فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» سيد جعفر سجادي.
7) در عرفان، همه موجودات ازلي و ابدي اند؛ با اين تفاوت كه ازليت و ابديت در حق متعال، بالذات است. ازليت صفت سلبي است؛ يعني سلب مي كند تحقق حق را از عدم؛ زيرا كه حق تعالي عين وجود است و مسبوق به عدم نيست، ولي در ماسوي الله اين ازليت به واسطه اعيان ثابته شان است كه تداوم دارند در گذشته به دوام وجود حق ضمن آنكه مستحقق از عدم اند و ابديتشان نيز به واسطه بقاي موجدشان است، يعني حق تعالي و ازليت و ابديت در ماسوي الله بالغير است. (ر.ك: «مجموعه رسائل ابن عربي» ج 1، ص 408.)
8) فرهنگ معين».
9) فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» سيد جعفر سجادي.
10) سوره بقره: 2، آيه 115.
11) تفسير ابن عربي» ج 1، ص 43.
12) مجموعه رسائل ابن عربي» ج 2 ، ص 401.
13) ر.ك: «شرح چهل حديث» امام خميني(ره)، ص 635؛ «مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية» امام خميني(ره)، ص 62 و 63؛ «التعليقة علي الفوائد الرضوية» امام خميني(ره)، ص 66 و 67.
14) ر.ك: «مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية»، ص 34.
15) التعليقه علي الفوائد الرضويه» ص 109، 56 و 57.
16) ر.ك: «فصوص الحكم» 13، صص 351 و 352؛ «مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية» ص 78.
17) ر.ك: «شرح چهل حديث» ص 55.
18) فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفان» سيد جعفر سجادي.
19) فرهنگ معين» ج 2، ص 2313.
20) سر الصلوة» ص 35.
21) شرح چهل حديث» ص 552.
22) ديوان حافظ».
23) فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» سيدجعفر سجادي.
24) ديوان كمپاني» ص 41.
25) ر.ك: «فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» سيد جعفر سجادي.
26) شرح چهل حديث» ص 624.
27) فكوك به نقل از فصول الحكم پاورقي ص 352.
28) تعليقات علي شرح فصوص الحكم» صص 41-39.
29) اصول كافي» ج 1 ص 441، كتاب الحجة، باب مولد النبي صلي الله عليه وآله، ح 9.
30) مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية» ص 63.
31) شرح چهل حديث» ص 635.
32) امامت وانسان كامل از ديدگاه امام خميني(ره)» فروغ السادات رحيم پور، ص 105.
33) مصباح الهداية الي الخلافة والولاية» ص 77.
34) تقريرات فلسفه امام خميني، شرح منظومه(1)، ص 153.
35) شرح گلشن راز» ص 395.
36) فرهنگ علوم فلسفي و كلامي» سيدجعفر سجادي، ص 249.
37) توحيد صدوق» باب الارادة انها من صفات الفعل، ح 4.
38) اصول كافي» ج 1، باب مشيت و اراده، ح 1.
39) سرالصلوة» امام خميني(ره)، ص 56.
40) ديوان امام خميني(ره)» ص 361.
41) فرهنگ معين».
42) ر.ك: «فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني».
43) همان.
44) اسرار الآيات» ص 117 و 118.
45) ديوان امام» ص 44، پاورقي.
راز عشق تو نگويد «هندي»
چه كنم من كه ز رنگش پيداست
46) ديوان اشعار» حكيم قاآني شيرازي، صص 219-217. ابياتي از آن قصيده در زير مي آيد.
اي به جلالت ز آفرينش برتر
ذات تو تنها به هرچه هست برابر
از تو تسلّي گرفته خاطر گيتي
وز تو تجلي نموده ايزد داور
عالم جاني و جان دو جهاني
اخت رضايي و دخت موسي جعفر
فاطمه است نام و از سلاله زهرا
كز رخ او شرم داشت زهره زهرا
اي تو به حوّا ز افتخار مقدم
ليك ز حوا به روزگار مؤخّر
علت ايجاد اگر عفاف تو بودي
نقش جهان نامدي به چشم مصور
عصمتت ار پيش چرخ پرده كشيد
بر زمين نامدي قضاي مقدر
هست ز يك نور پاك ايزد ذوالمنن
ذات تو و حيدر و بتول و پيمبر
گر ز يكي شمع صد چراغ فروزند
نور نخستين بود كه گشته مكرر
تا تو به خاك سياه رخ بنهفتي
هيچ كس اين حرف را نكردي باور
كز در قدرت خداي هر دو جهاني را
جاي دهد در دو گز زمين مقعر
گرچه نمردي و هم غيري از يراك
جاني و جان را هلاك نيست مقرر
ليك چو نامحرمست ديده عامي
كه سخن به نهفته در پس چادر
بس كن قاآنيا ثناي كسي را
كش ملك العرش مادحست و ثناگر