توصيف فضايل حميده و خصال ستوده فاطمه رسالت و
ولايت
حضرت فاطمه زهرا و فاطمه معصومه عليهما السلام
در كلام گلفام امام بسان دو كفّه ترازو مي باشند
كه با اوصافي گوناگون اما در حقيقت واحد و برابر،
از خاندان بزرگ نبوت و ولايت برآمده اند و يك نور
پاك اند كه در دو كالبد جلوه گر شده اند و بسان دو
بال عالم گستر، رهپويان حق را توان صعود بخشيده
اند و جاذبه آسماني شان تعالي بخش عارفان و طائفان
كعبه جمال به رفيع اعلا مي باشد.
از اين رو، در مشكات حاضر به تبيين اوصاف كمالي
و عظايم باطني نور قدسي فاطمه رسالت و ولايت مي
پردازيم و خاصه به شرح خصايص روحاني و فضايل معنوي
كريمه اهل بيت، حضرت معصومه عليها السلام، مبادرت
مي ورزيم و به مدد انفاس مسيحايي پير جماران و
امام عارفان و آزادگان، تمثال جميل اين فرشته عروج
به مقامات بلند سلوكي و مفتاح ورود به جنات الهي
را ترسيم مي نماييم.
1. علم و حلم الهي
(27) آن يك امواج علم را
شده مبد |
وين يك افواج حلم را
شده مصدر |
ترجمه:
(27) فاطمه زهراعليها السلام سرمنشأ برآمدن
امواج علم و دانايي است و فاطمه معصومه عليها
السلام محل صدور حلم و شكيبايي است.
شرح و تحليل:
حضرت فاطمه زهراعليها السلام درياي مواج علم، و
كوثر هميشه جاري معرفت است كه در شهر وجود نبوي
قرار دارد و باب ورود به آن جز از طريق ولايت
ميسور نمي باشد. رسول ختمي مرتبت صلي الله عليه
وآله وسلم مي فرمايد: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ
وَعَلِيٌّ بابُها؛(1)
من شهر علم هستم و علي درِ آن است». گويند كه پس
از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم
جبرائيل، فرشته وحي الهي، در طيّ 75 روز به طور
مكرّر بر حضرت فاطمه عليها السلام نازل مي شد و
حقايق و اسرار را براي ايشان بيان مي نمود و صحيفه
فاطميه قطره اي از درياي بي كران علم فاطمي است كه
علم اوّلين و آخرين و اخبار مربوط به آخر الزمان
در آن رخ نموده است(2).
حضرت امام در وصيت نامه سياسي- الهي خويش فرمود:
«ما مفتخريم... صحيفه فاطميه كه كتاب الهام شده از
جانب خداوند تعالي به زهراي مرضيه است، از ماست»(3).
ايشان در فرازي ديگر مي فرمايد: «مسأله آمدن
جبرئيل برايكسي، يك مسأله ساده اي نيست. خيال نشود
كه جبرئيل براي هركسي مي آيد و امكان دارد بيايد.
اين يك تناسب لازم است بين روح آن كس كه جبرئيل مي
خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است...
جبرئيلبه طور مكرّر در اين 75 روز وارد مي شده و
مسايل آتيه اي كه بر ذرّيهاو مي گذشته است، اين
مسايل را مي گفته است و حضرت امير هم ثبت مي كرده
است. و شايد يكي از مسايلي كه گفته است، راجع به
مسايلياست كه در عهد ذرّيه بلند پايه او، حضرت
صاحب - سلام الله عليه - است، براي او ذكر كرده
است كه مسايل ايران جزو آن مسايل باشد، ما نمي
دانيم، ممكن است»(4).
در مثال، همچنان كه امواج دريا از وسط دريا
منشأ گرفته و به سوي ساحل روانه مي شود، فاطمه
اطهرعليها السلام نيز به اشاره «أَنَا الْبَحْرُ
المَسْجُور»(5)
درياي لبريز و خروشان جمال الهي است كه امواج علم
و بصيرترا روانه قلوب مشتاق خود مي نمايد و حضرت
فاطمه معصومه عليها السلامنيز به يمن حقيقت فاطمي
خويش، محل جوشش حلم و شكيبايي است كه امواج آن از
معدن ذات خداوند «حليم» به سوي سينه هاي نيازمند
جاري مي شود تا در پرتو حلم و بردباري در برابر
مصايبو بلاياي گوناگون، امواج سهمگين طريق رشد و
تعالي را بپيمايندو به سرچشمه حيات و آگاهي و
جزيره خضراي ولايي نايل شوند: «أَشْجَعُ النَّاسِ
مَنْ غَلَبَ الْجَهْلَ بِالْحِلْمِ؛(6)
شجاع ترين مردم كسي است كهبه موجب حلم بر جهل و
ناداني غلبه كند». از اين رو، آن كس كه به زيور
حلم و شكيبايي آراسته نباشد، حظّي از معرفت نمي
برد و به حقيقت علم راه نمي يابد كه: «لا عِلْمَ
لِمَنْ لا حِلْمَ لَهُ؛(7)
كسي كه بردباري ندارد، هيچ علمي ندارد». بنابراين،
آن كه در سير الهي خود به حليه تحمل و استقامت
مزين شده، به قله رفيع علم و شناخت بار مي يابد و
چشمه سار دانايي از قلب بر لسانش جاري مي گردد:
«رَأْسُ الْعِلْمِ اَلْحِلْمُ؛(8)
سرآمد علم، شكيبايي است».
يكي از ويژگيهاي بارز و خصال ستوده كريمه اهل
بيت، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام، خصيصه حلم و
بردباري ايشان در برابر شدايد روزگار همچون: فراق
پدر بزرگوارشان، صبر در فراز و نشيب صراط معنويت و
طهارت و نيز استقامت در طريق وصول به مقتداي همام
و برادر محبوب خويش، علي بن موسي الرضاعليه
السلام، بوده است؛ خصيصه بزرگي كه از پدر و مادر
ارجمندش، به ويژه پدر عظيم القدر خود كه به سبب
بسياري حلم و گذشت از تقصيركنندگان در حقّ خويش به
لقب «كاظم» معروف بود،(9)
به ارث برده است؛ پدر شريفي كه استوارتر از
كوهساران در مقابل ظلم و ستم دستگاه حاكم و مصايب
جانكاه ايام ايستادگي كرد و تمامي سختيها را به
جان خريد و سرانجام به سال 183 هجري قمري در راه
حقّ و حقيقت شهد مصفّاي شهادت را نوشيد و حسين وار
بلانوش بزم عشق گرديد.
حضرت امام خميني - قدس سره - فاطمه زهراعليها
السلام را مظهر «علم» و فاطمه معصومه عليها السلام
را جلوه «حلم» مي دانند. در واقع، كسي از كوثر علم
فاطمي بهره مند مي شود كه حظّي وافر از حلم معصومي
داشته باشد و تنها آن كس به جمال جميل فاطمي
آراسته است كه به يمن كريمه اهل بيت عليهم السلام
به خلعت حلم و شكيبايي مفتخر گرديده باشد كه:
«جَمالُ الرَّجُلِ حِلْمُهُ؛(10)
جمال مرد، در شكيبايي اوست».
2. خطاب و عتاب ربوبي
(28) آن يك موجود از
خطابش مَجْلي |
وين يك معدوم از عقابش
مستَر |
ترجمه:
(28) موجودات به سبب خطاب فاطمه زهراعليها
السلام جامه ظهور بر تن نمودند و معدوم به موجب
عتاب فاطمه معصومه عليها السلام پوشيده گشته و از
ظهور محروم مانده است.
شرح و تحليل:
آن دَم كه مشيت ذاتي بر تجلّي موجودات يا ظهور
اسما و صفات تعلق گرفت، امر الهي «كُنْ» بود كه از
حقيقت فاطمي طنين افكن شد و به تصريح آسماني
«فَيَكُونُ»، موجودات از سراپرده جمال حق عيان
گرديدند و خلعت ظهور بر تن آراستند.
گفتني است كه موجودات قبل از «تعيّن» يا پيش از
ظهور به صورت اعيان خارجي، معدوم التعيّن هستند كه
اين خود عذابي بس بزرگ است؛ زيرا موجود تا تعين
نيابد، استعدادهاي بالقوه اش، تجلّي فعلي نمي يابد
و كمال و جمال آن به منصه ظهور نمي رسد.(11)
همانند بذري كه تا شكوفا نشود و رشد و نمو نيابد،
گلها، ثمرات و ديگر نعمات و كمالاتش همچنان مستور
خواهد ماند.
لطيفه اي عرفاني كه حضرت امام در اين بيت بدان
اشاره كرده،آن است كه عقاب و عتاب فاطمه ثاني،
حضرت معصومه عليها السلام، معدومرا پوشيده نگاه مي
دارد و خطاب و طنين فاطمه نبوي عليها السلام موجود
معدوم التعين را جلوه بخشيده، در عالم اعيان به
ظهور مي رساند.و در واقع، گوشه چشم و عنايت اين
كريمه اهل بيت عليهم السلام همان فروغ تفضل فاطمي
است كه تجلّي نبوغ و خلاقيت معنوي و شكوفايي و
بالندگي در بصيرت و طهارت را به ارمغان مي آورد و
آن كه به سبب اعمال ناشايست و ظلمات شهوات، از
الطاف اين آستان بلند محروم است، مخاطب به عتاب
ولية الله گشته، استعدادهاي پنهانش توانايي ظهور و
فعليت نمي يابد و از دست يابي به منازل كمال و
جمال فاطمي مهجور است و در عذاب سوزناك طبيعت،
پيوسته اسير تباهي و نخوت مي ماند.
3. عزّت انبيا و شوكت اوليا
(29) آن يك بر فرق انبيا
شده تارك |
وين يك اندر سَرْ اوليا
را مَغْفِر |
ترجمه:
(29) فاطمه زهراعليها السلام همچون كلاهخود بر
سر انبيا قرار دارد و فاطمه معصومه عليها السلام
براي اوليا بسان زرهي است كه زيركلاهخود بر سرمي
گذارند.
شرح و تحليل:
حضرت امام در اثر نفيس خود، مصباح الهداية الي
الخلافة و الولاية، مي فرمايد: «ألْوِلايَةُ
باطِنُ الْخِلافَة؛(12)
ولايت ، باطنِ خلافت است». بر اساس اين كلام لطيف،
مي توان گفت كه نبوت يا خلافت محمدي، مقام شهودي و
ظهوري دارد؛ اما ولايت يا حقيقت علوي، مقام غيبي و
بطوني دارد و تمامي انبيا الهي موظف بودند كه آنچه
را در وجهه ملكوتي و غيبي انسانها نهفته است، بر
حسب استعداد آنها آشكار نمايند. به همين جهت، گروه
انبيا همواره مأمور به تصديق و پذيرش ولايت بوده
اند.
به بيان امام خميني - قدس سره - حضرت علي بن
ابي طالب عليه السلام با تمامي رسولان الهي به
صورت «قيُّوميّت»، و با جناب رسول ختمي مرتبت صلي
الله عليه وآله وسلم به نحو «تقوُّميّت» همراهي
داشته است:(13)
«كُنْتُ مَعَ الْاَنبِياءِ باطِناً وَمَعَ رَسُولِ
اللهِ ظاهِراً؛(14)
من همراه انبيا در باطن بودم و همراه رسول خدا در
ظاهر هستم».
«قيّوم» به معناي پاينده و قائم به ذات است و
معيّت ولايت با ساير انبيا به نحو قيّوميت، بدين
معناست كه نبوت رسولان، قائم به ولايت، و حيات و
پايندگي شان مرهون آن بوده است؛ اما در خصوص
پيامبر ختمي مرتبت صلي الله عليه وآله وسلم كه
ديگر انبيا از سرچشمه شريعت حضرتش جام برگرفته
اند، معيّت ولايت با ايشان به نحو تقوّميت مي باشد
و «تقوُّم» يعني راست شدن و قوام يافتن. پس نبوت
محمدي به يُمن ظهور ولايت علوي به زيور اكمال و
اتمام بار يافت و راست و تمام گرديد؛ به بيان
ديگر، شريعت هيچ يك از پيامبران به مرتبت اتمام و
اكمال بار نيافت و شريعت كامل و تام كه از هر گونه
افراط و تفريطي مبرّاست و تمام فضيلت و كمال و شرف
را در خود جمع دارد، تنها در عصر مصطفوي صلي الله
عليه وآله وسلم و در هنگام نبوت محمدي صلي الله
عليه وآله وسلم رخ نمود: «اَلْيَومَ أَكْمَلْتُ
لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ
نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»؛(15)
«امروز (روز غدير) دينتان را برايتان كامل كردم و
نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به
عنوان دين براي شما پسنديدم».
حضرت امام در بيان يكي ديگر از اوصاف معنوي اين
دو جلوه مبارك بيان مي دارد كه فاطمه زهراعليها
السلام مانند كلاهخود (تارك) بر سر انبيا (اهل
رسالت) مي باشد و فاطمه معصومه عليها السلام بر سر
اوليا (اهل ولايت) به مثابه زرهي است كه زير
كلاهخود قرار گرفته است. همان گونه كه زره زير
كلاهخود، پنهان است و كلاهخود، آشكار است، فاطمه
اطهرعليها السلام همچون انبيا مقام ظهوريت را
داراست و كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه عليها
السلام بسان اوليا مقام غيبيّت را دارا مي باشد.
فاطمه زهراعليها السلام عزّت و شكوه را براي
انبياي الهي فراهم نموده و فاطمه معصومه عليها
السلام شوكت و لطافت را براي اولياي رحماني به
ارمغان آورده است؛ آن يك تاج علم شريعت را بر سر
اهل رسالت نهاده و اين يك، عقل و خرد اهل ولايت را
به فروغ معرفت آراسته است.
بنابراين، مي توان اذعان داشت كه حضرت معصومه
عليها السلام، جمال مستور در سراپرده قدس فاطمي
است كه اولياء الله را به حقايق و لطايف معاني
مفتخر ساخته و فاطمه زهراعليها السلام جمال جلوه
گر در عالم شهود است كه شكوه و عزّت را براي
رسولان حق در پي داشته است؛ چنان كه اوّلين پيامبر
سلسله انبيا، آدم صفي الله عليه السلام، به بركت
نور فاطمه اطهرعليها السلام توبه اش پذيرفته شد:
«أَنَا [ الَّتي ] بي قَبِلَ اللهُ تَوْبَتَهُ؛(16)
من كسي هستم كه خداوند به وسيله ام توبه آدم را
پذيرفت».
4. كعبه جلال و مشعر جمال
(30) آن يك در عالم
جلالت «كعبه» |
وين يك در ملك كبريايي
«مشعر» |
ترجمه:
(30) فاطمه اطهرعليها السلام «كعبه» عالم جلال
و شوكت الهي است و فاطمه معصومه عليها السلام
«مشعر» ديار مجد و عظمت رحماني است.
شرح و تحليل:
حضرت فاطمه مرضيه عليها السلام در مثال، همچون
كعبه الهي است و همان طور كه ابوالائمة، علي عليه
السلام، از درون كعبه تولد يافت و مهتاب ولايي اش
از سراپرده اين جايگاه مقدس و مبارك رخ نمود، از
وجود مطهر و منوّر فاطمي نيز، ديگر ائمه
اطهارعليهم السلام جلوه گر شدند و به يُمن تلألؤ
زهره رحيمي اش، ساير كواكب فروزنده ولايت و هدايت
طالع گشتند. اما حضرت فاطمه معصومه عليها السلام
به بيان امام همچون «مشعر» مي باشد.
در توضيح مصراع دوم بيت مذكور، ارائه مقدمه اي
كوتاه ضروري است و آن اينكه يكي از اعمال سيزده
گانه حج تمتع، وقوف در مشعر الحرام است. حجّاج پس
از مراسم توحيدي عرفات، در اوّل مغرب روز نهم ذي
الحجّه به سوي صحراي مشعر كوچ مي كنند و پس از طيّ
يك فرسخ، به بيابان مشعر مي رسند. در مشعر، پس از
استراحت به اقامه نماز مغرب و عشا مي پردازند و شب
را تا لحظات آغازين طلوع آفتاب روز دهم در آنجا مي
مانند. اين نشست شبانه را«وقوف در مشعر» مي نامند.
در اين شب است كه حجاج براي روز بعد كه روز رمي
جمره عقبه در «مني » است، به جمع سنگريزه مي
پردازند و هنگام طلوع آفتاب به سوي مني رهسپار مي
شوند تا در آنجا به رمي جمره عقبه و مراسم قرباني
پرداخته ، پس از حلق و يا تقصير به انجام طواف
كعبه و ساير اعمال حج مبادرت ورزند.(17)
در شرح و تحليل عرفاني اين فراز از قصيده امام
راحل بايد اظهار داشت كه رهرو صراط توحيد بايد در
صحراي مشعر با شعور و عرفاني برخاسته از وادي
عرفات و دعاي پر رمز و راز عرفه، زبان قلبشرا به
لطايف ذكر الهي مترنم گرداند: «فَإِذا أَفَضْتُمْ
مِنْ عَرَفاتٍ فَآذْكُرُوا اللهَعِنْدَ
الْمَشْعَرِ الْحَرامِ»؛(18)
«هر گاه از عرفات بازگشتيد، پس خداوند را در مشعر
ياد كنيد».
در حقيقت، ذكري انسان ساز است كه بر مبناي
معرفت به حق و بر پايه عرفان استوار باشد. عبارت
لطيفي كه در اين آيه شريفه رازگشاي حقايق گرديده،
آن است كه از وقوف در مشعر به «ذِكْرُ الله» تعبير
شده است؛ يعني ذكر واقعي در صورتي در ضمير آدمي
تحقق مي يابد كه انسان در مسير سلوك الي الله، در
پرتو شعور و معرفت، با سلاح مجاهده و تزكيه، به
جنگ با وساوس شيطاني نفس اماره قيام نمايد(19)
تا به موجب خلوص نيت، عاشقانه رهسپار مسلخ فنا
گردد و به بيان نبوي «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ
تَمُوتُوا؛(20)
بميريد پيش از آنكه بميريد» با قرباني نفس اماره
به دستان ربّاني حق به حيات طيبه رحماني نايل شود
و خالص و پاكيزه از هر شرك و شكي، شايسته طواف
كعبه جمال رحيمي شود.
از اين رو، فاطمه معصومه عليها السلام در بيان
بنان امام راحل، مشعر ملك كبريايي و ديار عظمت و
بزرگي است و فقط كسي به كعبه جمال فاطمي شرافت
حضور مي يابد كه پيش تر در مشعر كبريايي معصومه
عليها السلام به مجاهدت با نفس قيام نموده و هستي
خويشتن را در طريق وصول به قبله آمال عاشقان
قرباني كرده باشد تا در محرم سراي پاك كريمه اهل
بيت عليهم السلام به حقيقت ذكر الله دست يابد و به
زيور شعور و بصيرت آراسته گردد.
ولاي حضرت معصومه راحت
جان است |
به چشم مردم آگاه روح
ايمان است |
به خاك پاك تو اي بنت
موسي جعفر |
كه توتياي ضيابخش اهل
عرفان است(21) |
5. مرآت تمام نماي الهي
(31) «لَمْ يَلِد»م بسته
لب وگرنه بگفتم |
دخت خدايند اين دو نور
مطهر |
ترجمه:
(31) اين فراز از كلام الهي در قرآن مجيد كه
فرمود: «لَمْ يَلِدْ»؛ [او خدايي است كه ]چيزي را
نزاييده است» لبان مرا مهر زده و گرنه مي گفتم:
اين دو نور قدس الهي، دختران خدايند كه در عالم
ظاهر پديد آمده اند.
شرح و تحليل:
عبارت «لَمْ يَلِد» در مصرع نخست اين بيت،
تلميحي است به آيه مباركه: «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ
يُولَدْ»؛(22) «نه
زاييده است و نه زاييده شده»؛ يعني الله تعالي
خالق موجودات است، ولي زاينده آنها نيست؛ واجب
الوجودي است كه ازلي و ابدي بالذات است و از چيزي
زاييده نشده است. بنابراين، نمي توان اين دو وجود
مقدس را وليده خدا ناميد و دختران او نام نهاد؛
بلكه اين دو جلوه مبارك، خلق حسناي الهي يا تجلّي
تامّ ربوبي مي باشند. اما آنچه موجب شده كه حضرت
امام از چنين تعبيري استفاده نمايد، آن است كه اين
دو نور قدسي، جلوه تام و تمام جمال مطلق اند و
همان طور كه يك فرزند خصايص ظاهري و ويژگيهاي
باطني والدين خود را به ارث مي برد، اين دو وجود
لطيف و شريف نيز اخلاق الهي و اوصاف كمالي و جمالي
حق را به تمامه دارا هستند و مرآت تمام نماي ربوبي
اند.
مظهر حقّ اند خانواده
عصمت |
جلوه ربّ اند دودمان
مطهر |
بسته لبم لم يلد وگرنه
بگويم |
دخت خداي است بنت موسي
جعفر(23) |
6. طريقت مستقيم الهي
(32) آن يك كوْن و مكانش
بسته به مَقْنَع |
وين يك ملك جهانش بسته
به مِعْجَر |
ترجمه:
(32) وجود و مكانت حضرت فاطمه عليها السلام در
مقنعه اش پيچده شده و ملك وجود حضرت معصومه عليها
السلام به روسري اش بسته شده است.
شرح و تحليل:
به پارچه اي كه زنان سر خود را با آن مي
پوشانند، مقنعه يا «مَقْنَع» مي گويند كه از پيش
رو گشاده و باز است. و «معْجَر» به روسري زنان
گويند كه آن را روي سرشان مي اندازند.
حقيقت و منزلت وجودي فاطمه زهراعليها السلام در
وراي ضياي خورشيد رسالت محمدي (مقنع)، و عظمت و
منقبت وجودي معصومه عليها السلام در وراي نور
مهتاب ولايت علوي (معجر) نهفته است. و تنها از
رهگذر شريعت ناب محمدي و معرفت گهرتاب علوي است كه
مي توان به وجود لطيف و مكانت شريف زهراي مرضيه
عليها السلام، و جايگاه والا و عالم معناي معصومه
اهل بيت عليهم السلام واصل شد. نكته ديگر اينكه
مقنع و معجر هر دو پوشاننده مو هستند، ولي چهره را
نمي پوشانند. پس اين دو تنديس كمال و جمال، طريقت
مستقيم الهي را كه به تصريح احاديث، از شمشير
برّنده تر، از مو باريك تر و از شب تاريك تر است،
در ليلة القدر وجودشان نهفته دارند و به حقيقت،
صراط حميد وصول به سرچشمه حيات و تمثال لطيف و
منوّر حقّ اند و زلف مشكين طريقت را جز براي
راغبان و ارادتمندان صديق خويش نمي گشايند؛ چنان
كه فاطمه زهراعليها السلام فرمود: «اَنَا مَسْلَكُ
نَجاةِ الرّاغِبينَ؛(24)
من طريق نجات رغبت كنندگان هستم» ؛ همان طريقت و
مسلكي كه امام عارفان و شاهدان، و سرور آزادگان و
شهيدان، حسين بن علي عليه السلام، آن را در دعاي
خويش در صحراي عرفات از پيشگاه قدس رحماني مي
طلبيد: « إلهي حَقِّقْني بِحَقائِقِ أهْلِ
الْقُرْبِ وَ اسْلُكْ بي مَسْلَكَ أهْلِ الْجَذْب؛(25)
بارالها! مرا به حقايق مقربان بياراي و به صراط
مجذوبان و مشتاقان رهسپار ساز».
7. حجاب عصمت و نقاب عفّت
(33) چادر آن يك حجاب
عصمت ايزد |
مِعْجَر اين يك نقاب
عفّتِ داور |
ترجمه:
(33) چادر حضرت زهراعليها السلام حجاب عصمت
خداوندي است؛ يعني عصمت الهي در زير پوشش فاطمه
عليها السلام نهفته است و روسري حضرت معصومه عليها
السلام روبند عفاف و پاكي ربوبي است و در حقيقت
چهره عفيف و نوراني حق وراي اين وجود لطيف و
روحاني پنهان گشته است.
شرح و تحليل:
«چادر» به پارچه اي گويند كه تمام بدن زن به جز
صورت را مي پوشاند و مراد از «مِعْجر» روسري است
كه سر و گردن زن را مي پوشاند و زير چادر قرار مي
گيرد(26). در اين
بيت، امام راحل حضرت معصومه عليها السلام، اين
سلاله پاك فاطمه اطهرعليها السلام را در پس حجاب
فاطمي مستور مي داند و اظهار مي دارد كه عصمت الهي
در زير پوشش فاطمي نهفته است و در واقع، انوار
عصمت ايزدي از وراي حجاب فاطمه عليها السلام اين
حجت باهره حق، بر وجود قدسي ائمّه اطهارعليهم
السلام تابيده است. در حالي كه وجه لطيف و عفيف حق
در زير نقاب حضرت معصومه عليها السلام مكنون مي
باشد.
«عصمت» به معناي ملكه اجتناب از گناه و لغزش
است و «عفت» به مفهوم پاكدامني و پارسايي است(27)
و در واقع، نتيجه و رهاورد عصمت، عفت مي باشد. اگر
عصمت الهي را به پيكر يك انسان تشبيه كنيم، صورت
اين تنديس پاكي، عفت الهي است و اوج زيبايي و
جوهره عصمت ربوبي در اين سيماي دلربا خلاصه مي
شود. بنابراين، تنها كسي از حقيقت عفت بهره مند مي
شود كه در پوشش عصمت فاطمي قرار گيرد و صرفاً كسي
مَحرم حرم اهل بيت، وجود قدسي فاطمه معصومه عليها
السلام، خواهد بود كه به يمن برخورداري از فروغ
عصمت ايزدي، سلمان وار به عفاف و پاكي باطن نايل
آيد و از رهگذر «فَمَنْ تَبِعَنِي فَهُوَ مِنِّي»(28)
به منقبت «سَلْمانُ مِنّا أهْلَ الْبَيْت»(29)
واصل گردد و اين گونه، به بركت رداي عصمت ربوبي از
هر گونه لغزشي مصونيّت مي يابد و نقاب از وجه جميل
حق به كنار رفته، چشمان تيزبين بصيرتش در جنّت لقا
شاهد وجه منوّر و مطهر پروردگار خويش مي گردد:
«فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطآءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ
حَدِيدٌ»؛(30) «پس
پرده ات را از تو برگرفتيم و امروز ديدگانت بينا
شده است».
معصومه تو از موهبت دولت
مهري |
هم نايره نور قمر حور
سپهري |
چون شد نظرم پاك بر اين
عصمت افلاك |
يا رب بده از جنّت
معصومه تو فهري(31) |
8. مسند نشين سرير حقيقت
(34) آن يك بر ملك
لايزالي تارُك |
وين يك بر عرش كبريايي
اَفسر |
ترجمه:
(34) حضرت فاطمه عليها السلام بر بلنداي ديار
جاودانگي و ابديّت قرار گرفته و حضرت معصومه عليها
السلام بر سرير عظمت و بزرگي حق، همچون تاج
پادشاهي است.
شرح و تحليل:
در سراي ظاهر، «آب» مظهر حيات و زندگي است و
پايندگي و بالندگي موجودات به وجود «آب» وابسته
است. در عالم باطن و سراي حقيقت نيز وجود كوثري
فاطمه زهراعليها السلام نمود تامّي از جاودانگي حق
و آب حيات در ظلمات ذات است؛ چشمه سار زلالي كه
نسيم حيات و روح پايندگي را در ضمير عارفان مقام و
منزلت فاطمه عليها السلام نثار نموده است.
بنابراين، فاطمه زهراعليها السلام پادشاه خلود و
پايندگي است و حضرت فاطمه معصومه عليها السلام بر
سرير عظمت و شرافت همچون تاج زرّين پادشاهي است.
آن يك در زير ساق عرش، كوثر هميشه جاري و روح حيات
آفرين وجود است و اين يك بر عرش كبريايي نغمه
سروري و سيادت بر هستي را سر مي دهد.
حقيقت عرش به بيان نبوي «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ
عَرْشُ الرَّحْمنِ»،(32)
قلب مؤمن سليم و كاملي است كه بر زمزم حيات فاطمه
اطهرعليها السلام استقرار يافته و به يمن وجود
لطيف و شريف فاطمه ثاني عليها السلام به تاج
زيبنده مجد و كرامت مزين گشته است و اين گونه، قلب
مطهر ارادتمندان آستان ولايي با كوثر بهشتي فاطمه
عليها السلام زنده شده و در پرتو شأن و شكوه كريمه
اهل بيت عليهم السلام به سلطنت و عظمت بار يافته
است؛ چه اينكه آن، پادشاه ملك لايزالي حقّ است و
اين، تاج زيبنده سيادت و عزّت است كه زينت بخش
قلوب مؤمنان مي باشد.
9. پرتو جمال و سايه جلال
(35) تابشي از لطف آن،
بهشت مُخَلّد |
سايه اي از قهر اين
جحيم مُقعَّر |
(36) قطره اي از جودِ
آن، بِحار سَماوي |
رشحه اي از فيض اين،
ذخاير اغير |
ترجمه:
(35) پرتوي از انوار لطف و عنايت فاطمه
زهراعليها السلام، خود بهشت جاودان است و سايه اي
از قهر و غضب فاطمه معصومه عليها السلام، خود دوزخ
ژرف الهي است.
(36) قطره اي از جود و بخشش فاطمه اطهرعليها
السلام، خود درياهاي آسماني است و قطره تراوش
نموده از فيض و تفضل فاطمه معصومه عليها السلام،
گنجينه هاي انباشته براي ديگران مي باشد.
شرح و تحليل:
امام خميني - قدس سره - در تعليقات خود بر شرح
فصوص قيصري مي نگارد: «فَالْجَمالُ ظُهُورُ
الْجَمالِ وَالجَلالُ باطِنٌ فِيه
وَبِالْعَكْس.فَالنَّارُ صُورَةُ الْغَضَبِ
الإِلهِي وَباطِنُها الرَّحْمَةُ لِأَنَّها
خُلِقَتْ لِاَجْلِ تَخْليصِ الْعِبادِعَنْ
لَوازِمِ أَعْمالِهِم؛(33)
جمال، در ظاهرْ جمال است و جلال در باطن آن استو
همين طور برعكس (جلال، در ظاهرْ جلال است و جمال
در باطن آن نهفته است). پس آتش دوزخ صورت خشم الهي
است و باطن آن، رحمت است؛ زيرا جهنم به منظور خالص
كردن بندگان از نتيجه كردارشان آفريدهشده است».
بنابراين، در اعتقاد عرفاني امام كه خاستگاه آن
آيات نوراني و روايات اسلامي مي باشد، بهشت، صورت
جمال و رحمت الهي است و جهنم، صورت جلال و غضب
الهي است؛ به بيان ديگر، همه انسانها بر حسب
مراتبشان به سوي خداوند بازگشت مي كنند؛ يكي به
سبب اعمال صالح به جلوه جمالي خداوند، يعني بهشت
نايل مي شود و ديگري به موجب رفتار زشت و ناپسند
خويش به جلوه جلالي حق، يعني دوزخ مي رسد تا در
شراره هاي غضب الهي از ظلمت گناهان خويش پيراسته
گردد و طلاي فطرتش از هرگونه ناخالصي مبرا شود و
در نهايت، شايستگي بهره مندي از رحمت ربوبي و
تجلّيات جمالي را داشته باشد:
«خداوند تبارك و تعالي چون به بندگانش عنايت
داشته، به آنان عقل داده، نيروي تهذيب و تزكيه
عنايت فرموده، انبيا و اوليا فرستاده تاهدايت شوند
و خود را اصلاح نمايند و دچار عذاب اليم جهنم
نگردند و اگر اين پيش گيريها مايه تنبه و تهذيب
انسان نگرديد... خداوند كريم مهربانبنده خود را به
آتش اصلاح كند، همانند طلايي كه بايد در آتش،
خالصو پاك گردد».(34)
ازاين رو، پرتوي از ستاره درخشنده فاطمه
زهراعليها السلام و قطره اي از جود و بخشش آن
حضرت، خودْ درياهاي بي كران آسماني است كه نعمات
روح پرور و ثمرات كمال بخش معنوي را در پي دارد؛
دريايي كه امواج جمالش از جمال جميل بي نهايت حق
برآمده و هر دم بر ساحل قلوب عاشقان و عارفان
آستانش روان است و به عنوان فرشته نجات راغبان،
آنان را به جنت عدن لقا و جزيره خضراي جمال رحيمي
فرامي خواند(35) و
در حقيقت، زهراي مرضيه عليها السلام جلوه متكامل
فردوس اعلاست كه صالحان و مؤمنان را همواره از لطف
و رحمت بهشتي خويش بهره مند مي سازد و باران كرامت
و عنايتش را پيوسته بر جانهاي تشنه حقيقت و معنويت
فرومي ريزد.
اما جحيم اسفل و آتش دوزخ، سايه اي از قهر و
غضب فاطمه معصومه عليها السلام است و به واقع،
شعله هاي قهاريت و خشم الهي استكه تطهير بندگان از
لغزشها و پاكي آنان از زنگار كثرات را به
دنبالدارد. از اين رو، تنها آن كه در آتش جلاليّت
حضرت معصومه عليها السلام تطهير يافته، شايستگي
حضور در فردوس اعلاي فاطمي را مي يابدو آن كه قطره
اي از چشمه سار فيض فاطمه ثاني عليها السلام چشيده
و قبسياز جلالت و كبريايي او برگرفته است، به معدن
عظمت الهي دست يافته، سرشار از قداست و طهارت به
بحر زلال و گواراي جمال فاطمي نايل مي شود و اين
گونه، پس از طهارت و پاكي در «حرم اهل بيت عليهم
السلام» است كه برخوردار از رحمت باطني و سرمست از
فروغ وجه جميل فاطمي مي گردد.
هم نافه ولايي هم ناقه
سمايي |
معصوم اهل بيتي هم اسوه
كمالي |
در گلشن معاني ريحان
عارفاني |
مهتاب عاشقاني هم طرّه
جمالي |
دلها ز عشق رويت خوانده
حديث كويت |
هم ليلي ولايت هم شهره
جلالي(36) |
پىنوشتها:
1) نهج الحق» ص 221.
2) اصول كافي» ج 1، ص 458، ح 1.
3) صحيفه انقلاب» ص 3؛ «صحيفه نور» ج 21، ص 171.
4) امامت و انسان كامل» تبيان دفتر چهل و دوم، صص
340 - 339.
5) الفضائل» ص 82 .
6) تصنيف غرر الحكم و درر الكلم» ص 285، ح 6387.
7) همان، ص 286، ح 6431.
8) همان، ح 6427.
9) منتهي الآمال» ص 779.
10) تصنيف غرر الحكم و درر الكلم» ص 285، ح 6392.
11) ر.ك: «مصباح الهداية» صص 86 - 84.
12) همان، ص 84 .
13) همان، ص 77: «وَ المَعيّةُ بالنِّسبَة الي
سائر الأنبيا، عليهم السلام مَعيَّةٌ قَيّوميّةٌ
وَ بالنِّسبة الي رسول الله صلّي الله عليه و آله
مَعيَّةٌ تَقَوُّميّةٌ».
14) همان، ص 84 ؛ «كلمات مكنونه» ص 167، قال رسول
الله (ص): «بَعَثَ عَليّاً مَعَ كُلِّ نَبيٍّ
سرّاً وَ مَعي جَهْراً».
15) سوره مائدة: 5، آيه 3.
16) الفضائل» ص 80 .
17) رساله نوين» ترجمه و توضيح عبد الكريم بي آزار
شيرازي، صص 159-154.
18) سوره بقرة: 2، آيه 198.
19) بحار الانوار» ج 17، ص 44، قال رسول الله (ص):
«ما من انْسان الّا وَ معَه شَيْطانٌ؛ هيچ انساني
وجود ندارد، مگر اينكه همراه او شيطاني است».
20) همان، ج 69 ، ص 59.
21) فروغي از كوثر» ص 94 (شعر از معجزه).
22) سوره توحيد: 112، آيه 3.
23) گنجينه دانشمندان» ج 1، ص 24 (قصيده فاطمه
ثاني از آية الله ثقفي تهراني) .
24) الفضائل» ص 80 .
25) مفاتيح الجنان» دعاي عرفه امام حسين(ع)، ص
497.
26) لغت نامه دهخدا».
27) فرهنگ عميد» ذيل واژه عفت.
28) سوره ابراهيم: 14، آيه 36: «پس كسي كه از من
تبعيت كند، از من است».
29) متشابه القرآن» ج 1، ص 217.
30) سوره ق: 50، آيه 22.
31) شعر از نويسنده، با نام «عصمت افلاك».
32) بحار الانوار» ج 55، ص 39، ب 4.
33) تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس» ص
20.
34) مبارزه با نفس يا جهاد اكبر» ص 41-40.
35) پرواز در ملكوت» جزء دوم، ص 22: «نسبت جنت عدن
و جنت المأوي، مثل ساحل درياست با ناف دريا؛ هر چه
موج به ساحل مي رسد، از ناف دريا است. گويي جنة
المأوي موج ساحلي جنت عدن است كه بايد به زورق و
كشتي نشست و خود را به ناف دريا رسانيد. اين عالم
جمال كه حاشيه بهشت است به اين سو، ما را به جنت
المأوي مي رساند و جمال صافي جنت المأوي مجدّداً
ما را به جنت عدن مي برد؛ چون جمال اين از لبريزي
جمال آن است؛ موج به ساحل مي آيد و برمي گردد و در
ناف دريا قرار مي گيرد. موج جمال هم مستقر و
قرارگاهي دارد و همان موج او دل ما را به همراه
خود مي برد ... تا به تفريحگاههاي عالي تري كه در
جنت بالاتري است، سري بكشند. آنجا، جنّت فردوس
است».
36) شعر از نويسنده، با نام «معصوم اهل بيت».