تجلّي نور قدس فاطمي در وجود مطهر حضرت معصومه
عليها السلام
در ادامه، حضرت امام به توصيف بيشتر نور قدس
فاطمي كه در وجود پاك سرشت معصومه اهل بيت عليهم
السلام تجلّي يافته، مي پردازد و از اسرار و
لطايفي پرده مي گشايد كه همگي نشانگر مقام معنوي و
منزلت والاي كريمه اهل بيت عليهم السلام مي باشد.
اميد است كه در پرتو معرفتي برخاسته از كلمات طيبه
و سخنان نوراني امام راحل - قدّس سرّه - به شناخت
راستين اين بانوي مكرمه نايل گرديم و به زيارت
عارفانه حرم بهشتي اش توفيق يابيم.
1. فروغ مشيّت
(14) اين است آن نور كز
مشيّت «كُنْ» كرد |
عالم، آنكو به عالم است
منوّر |
ترجمه:
(14) نور هستي بخش فاطمه معصومه عليها السلام
همان نوري است كه با مشيت مطلقه حق عالم وجود را
پديد آورد؛ نوري كه به موجب ظهور هستي، نمايان شده
است.
شرح و تحليل:
اوّلين چيزي كه صبح ازل را شكافت و پرده اسرار
را خرق نمود و باب گنجينه پنهان ذات را گشود، مشيت
مطلقه بود كه از مقام امر است و فوق تعينات خلقي
مي باشد(1): «خَلَقَ
اللهُ الْمَشِيئَةَ بِنَفْسِها ثُمَّ خَلَقَ
الْأَشْياءَ بِالْمَشِيئَةِ؛(2)
خداوند مشيّت را به وسيله خود او خلق كرد و سپس
اشيا را به موجب مشيّت آفريد».
مشيت مطلقه دو مقام دارد: يكي مقام لا تعيّن و
لا ظهور بالوحدت، و دوم مقام كثرت و تعين به صورت
خلق و امر. مشيت مطلقه به حسب مقام اوّلش، مرتبط
با حضرت غيب يا فيض اقدس است و هيچ گونه ظهوري
ندارد و به حسب مقام دومش، ظهور تمام اشيا، بلكه
تمام اشياست و با فيض مقدس مرتبط است.(3)
حضرت امام در تعريف مشيت مطلقه مي فرمايد:
«فَهِيَ ظُهُورُ الذَّاتِ الأَحَدِي فِي هَياكُلِ
الْمُمْكِناتِ عَلي قَدْرِ اسْتِحْقاقِها، وَ
بُروزِ الجَمالِ السَّرْمَدي فِي مِرْآةِ
الْكائِناتِ عَلي قَدْرِ صَفائِها، وَ بِها
يَكْسُو كِسْوَةَ الْإِمْكانِ وَ يَتَلَبَّسُ
بِلِباسِ الْأَكْوان؛(4)
پس مشيت، ظهور ذات احدي در هيكل ممكنات به اندازه
استحقاقشان، و بروز جمال سرمدي در آيينه كائنات به
قدر صفاي هر يك از آنهاست. و اين جمال الهي است كه
به واسطه همين آيينه ها جامه امكان در بر نموده و
به لباس اكوان در آمده است».
در اين بيت، امام راحل - قدّس سرّه - نور
انعكاس يافته در وجود پاك طينت معصومه عليها
السلام را نور خدا مي داند كه با مشيت مطلقه اش
عالم را جامه ظهور بخشيده و همان جمال سرمدي است
كه در مرآت موجودات به قدر صفا و جلايشان تجلّي
يافته است. در مصرع نخست بيت مورد بحث، صنعت ادبي
«تلميح» به كار رفته و واژه «كُنْ» بدين آيه شريفه
اشاره دارد: «بَدِيعُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ
وَإِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ
فَيَكُونُ»؛(5) «او
آفريننده آسمانها و زمين است و هر گاه امري را
اراده كند، جز اين نيست كه به او مي گويد: بشو! پس
مي شود».
گفتني است كه نور خورشيد در صورتي به رؤيت مي
رسد كه بر اجسام بتابد و در واقع، نور موجب جلوه
اشيا مي گردد و اشيا نيز باعث آشكار شدن نور مي
شوند. بيان لطيفي كه در مصرع دوم بدان اشاره شده،
گوياي اين حقيقت است كه از رهگذر نور مطلق فاطمي،
موجودات جامه ظهور بر تن پوشيدند و در پرتو اين
نور، تمامي اسماي الهي ظاهر گشت و از سوي ديگر، به
يُمن مظاهر حق نيز اين نور غيبي تبلور عيني يافت و
حضرت حق در مرآت كثرات رخ نمود؛ تلألؤ جمال فاطمي
هستي را عيان ساخته و ظهورات و تجلّيات حق نيز
فروغ حُسن جمالش را پديدار كرده است : «فَأَيْنَما
تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله»؛(6)
«به هر طرف كه روي كنيد، پس آنجا وجه خداست».
جز فيض وجود او نباشد
هرگز |
جز عكس نمود او نباشد
هرگز |
مرگ است اگر هستي ديگر
بيني |
بودي جز بود او نباشد
هرگز(7) |
2. زيور دوشيزگان
(15) اين است آن نور كز
تجلّي قدرت |
داد به دوشيزگان هستي
زيور |
ترجمه:
(15) نور فاطمه معصومه عليها السلام كه نشانه
قدرت و عظمت الهي است، به زنان پاك گيتي زيبايي
داده است.
شرح و تحليل:
در عالم ظاهر، زنان خويشتن را به وسيله زر و
زيور دنيايي مي آرايند و بر جمال خود مي افزايند؛
اما در منطق اولياء الله، زينت حقيقي به ميزان
بهره مندي از نور قدسي فاطمه معصومه عليها السلام
است كه سيرت جميل ملكوتي را براي زنان به ارمغان
مي آورد. بنابراين، هرگاه زنْ خود را در مكتب
اولياء الله به زيور طهارت و پاكي آراسته نمايد،
چون آيينه اي شفاف تجلّيگاه نور فاطمي شده، سيرتش
آيينه دار جمال جميل فاطمه كبري عليها السلام مي
گردد.
«دوشيزه» به دختر (زن باكره) مي گويند و در
حقيقت، اين نور مقدس در زناني جلوه گر مي شود و در
مرآت وجود كساني انعكاس مي يابد كه چون مريم
عذراعليها السلام از زنگار معاصي مصونيت يافته و
چون فاطمه معصومه عليها السلام در حريم اهل الله
از هر گونه غفلت و كثرتي به دور باشند. بنابراين،
شايسته مي نمايد كه زنان مسلمان از وادي ظاهر به
حرم كمال پرور باطن گام نهند و دل و جان خود را با
نور فضايل و حقايق چنين زنان بزرگي زيور دهند و
معصومه وار مسير رشد و تعالي را بپيمايند.
و اما در مورد باكره بودن حضرت معصومه عليها
السلام بايد گفت همچنان كه اگر امام علي بن ابي
طالب عليه السلام وجود نداشت، هرگز همتايي براي
فاطمه زهراعليها السلام پيدا نمي شد، براي كريمه
اهل بيت عليهم السلام نيز چون كفو و همتايي وجود
نداشته، حضرتش هرگز مبادرت به ازدواج ننموده است؛
چنان كه مرحوم شيخ عباس قمي در اين باره مي نگارد:
«چنين رسيده كه رضائيه دختران خود را به شوهر نمي
دادند؛ زيرا كسي را كه همسر و هم كفو ايشان بود،
نمي يافتند و حضرت موسي بن جعفر (ع) را بيست و يك
دختر بوده است و هيچ يك شوهر نكرده اند».(8)
كفو تو را چون نكرد خلق
خداوند |
زان ننمودي به عمر خويش
تو شوهر |
خلق جهان جمله اند زوج و
خدا فرد |
تو چو خدا فردي و نداري
همسر(9) |
3. نور هدايت
(16) شيطان عالم شدي اگر
كه بدين نور |
ناگفتي آدم است خاك و
من آذر |
ترجمه:
(16) اگر شيطان به اين نور كه در نهاد آدم عليه
السلام به وديعت سپرده شده بود، علم داشت، هيچ گاه
خود را برتر از آدم عليه السلام نمي ديد و نمي گفت
كه او از خاك خلقت يافته و من از آتش آفريده شده
ام.
شرح و تحليل:
آن گاه كه دو دست جمال و جلال الهي در آفرينش
آدم عليه السلام رفت، او را معجوني از خاك و نور و
يا تركيبي از غيب و شهود قرار داد و در واقع، حضرت
حق نور خود را در وجود خاكي آدم عليه السلام به
وديعت سپرد و مقام خليفة اللهي را كه همان مقام
مرآتيّت است، بدو عطا كرد: «إِنِّي جاعِلٌ فِي
الْاَرْضِ خَلِيفَةً»؛(10)
«همانا من در زمين جانشيني را قرار دهنده ام».
از اين رو، زماني كه ملائكة الله به بُعد
نوراني آدم صفي الله عليه السلام وقوف يافتند، سر
بر آستان رباني آدم عليه السلام ساييدند. در صورتي
كه شيطان به جهت عدم آگاهي از وجهه نوري و نظر صرف
به جنبه خاكي آدم عليه السلام، بر طبل استكبار و
انكار كوبيد و طريق نافرماني را در پيش گرفت واين
چنين، خويشتن را آتش منوّر ديد و آدم عليه السلام
را خاكي مكدّر؛ و حال آنكه در باطن اين جسم خاكي،
حقيقتي افلاكي نهفته بود كه سروري و سيادت او را
بر تمام موجودات به ارمغان مي آورد؛ حقيقتي كه به
بيان امام جز نور قدسي صفية الله، فاطمه معصومه
عليها السلام نيست و تلألؤ روشنگرش پرده هاي جهل و
بي خبري را كنار مي زند و علم و بصيرت قلبي را
نتيجه مي بخشد.
بنابراين، اگر شيطان به اين نور معرفت بخش توجه
داشت، به مقام و منزلت آدم عليه السلام وقوف مي
يافت و سر بر پيشگاه منوّرش مي ساييد. قرآن كريم
در جريان سجده فرشتگان بر آدم عليه السلام، از اين
نور غيبي و طلعت فاطمي به عنوان «غيب آسمانها و
زمين» ياد كرده است: «أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي
أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ»؛(11)
«آيا به شما (ملائكه) نگفتم كه همانا من غيب
آسمانها و زمين را مي دانم».
از اشتياق سجده بر خاك
چهر تو |
آدم هنوز روي دلش سوي
گندم است |
ابليس را كه چنگ ندامت
گلو فشرد |
بر درگهت اميد علاج
تندّم است(12) |
4. حقيقت هستي
(17) آبروي ممكنات جمله
از اين نور |
گر نَبُدي، باطل آمدند
سراسر |
(18) جلوه اين خود عَرَض
نمود عَرَض ر |
ظلَّش بخشود جوهريّت
جوهر |
ترجمه:
(17) تمامي موجودات يا ممكنات عزّت و شرافت خود
را از اين نور دارند و اگر اين فروغ عالم تاب وجود
نداشت، جمله ممكنات باطل مي شدند و هرگز تجلّي نمي
يافتند.
(18) ظهور نور فاطمي، عرض را عرضيّت بخشيده و
سايه اين نور الهي به جوهر، جوهريّت عطا نموده
است.
شرح و تحليل:
«جوهر» كه فارسي آن گوهر، و در لغت به معناي
سرشت و خلقت اصلي است، در اصطلاح فلسفه: «چيزي است
كه وقتي يافت شد، در موضوع نباشد»(13).
اما «عَرَض» به معناي چيزي است كه ظاهر و آشكار
است و دوام ندارد. بنابراين، جوهر، آن است كه قائم
به ذات است و به چيز ديگري محتاج نيست تا قائم به
آن باشد. در حالي كه عرض، در وجود خود محتاج به
غير است و قائم به آن مي باشد، مانند: رنگ، بو،
مزه و امثال اينها؛ به بيان ديگر، وجود جوهر،
وجودي تحصلي و استقلالي است؛ ولي وجود عرض، وجودي
اعتباري و رابطي است.(14)
آنچه در تعريف جوهر و عرض گفته شد، بيان فلسفي
بود. اما حضرت امام در تعليقات خود بر شرح فصوص،
جوهر و عرض را از منظر عرفان و لسان اهل الله چنين
تعريف مي كند:
«الْجَوْهَرُ هُوَ الْوُجُودُ الْمُنْبَسِطُ
وَالظُّهُورُ القَيُّومِي مِنَ الْحَضْرَةِ
الْاِلهِيَّة وَهُوَ ظِلُّ الْفيْضِ الْاَحَدِي
وَالْاِسْمِ الْاَعْظَمِ بِالْوَجْهَةِ
الْغَيْبِيَّةِ الْاَحَدِيَّةِ، وَالْاَعْراضُ
تَعيُّناتُ الْفَيْضِ الْقَيُّومي مِنَ الْعَقْلِ
اِلَي الْهَيُولي ظِلُّ التَّعَيُّناتِ
الاَسْمائِيَّةِ فِي الْحَضْرَةِ الْواحِدِيَّةِ
وَالْجَواهِرُ دائِماً مُكْتَنِفاتٌ
بِالتَّعَيُّناتِ الْعَرَضِيَّةِ وَهِيَ
مَحْجُوبةٌ بِها وَمُخْتَفِيَةٌ تَحْتَ اسْتارِها
كَما أَنَّ الْفَيْضَ الاَقْدَسِ الْأَحَدي
مَحْجُوبٌ بِالْاَسْماءِ الْإلهيَّةِ وَ تَحْتَ
اسْتارِها، وَالْإسْمُ هُوَ الْجَوْهَرُ
الْمُكْتَنِفُ بِالْاَعْراضِ فِي الْعَيْنِ،
وَالْفَيْضُ الْأحَدِيُّ الْمُكْتَنِفُ
بِالتَّعَيُّناتِ الْأَسْمائِيَّة؛(15)جوهر
عبارت است از وجود منبسط و ظهور قيومي از حضرت
الهي، و او همان سايه فيض اقدس احدي و وجهه غيبي
احدي اسم اعظم الله است. و اعراض عبارت اند از:
تعيّنات آن فيض قيومي از عقل تا هيولي، كه سايه
تعيّنات اسمايي در حضرت واحديت اند. جواهر همواره
به وسيله تعينات عرضي احاطه گرديده و به موجب
اعراض در حجاب رفته و زير پوشش آنها نهان گشته
اند؛ همچنان كه فيض اقدس احدي به سبب اسماي الهي
محجوب و زير پرده آنها قرار گرفته است. اسم، همان
جوهري است كه هنگام تعين، به وسيله اعراض احاطه
شده و همان فيض احدي است كه به وسيله تعينات
اسمايي پوشانده شده است».
طبق اين بيان لطيف عرفاني در تعريف جوهر و عرض،
مي توان در شرح و تحليل ابيات مذكور چنين گفت كه
جلوه نور فاطمه معصومه عليها السلام مايه ظهور و
تحقق تعينات يا اعراض گرديده و سايه اين وجود
منوّر موجب تحصل جواهر گشته است و همان گونه كه
فيض احدي به موجب تعينات اسمايي احاطه يافته است،
از رهگذر بُعد باطني و غيب فاطمي نيز كه سايه بر
گستره وجود افكنده، جواهر هستي تحصل يافته اند؛ به
بيان ديگر، سايه فيض احدي (حقيقت ليلة القدر) بر
تمامي اسماء الله گسترده شده است(16)
و به يمن بُعد ظهوري و تجلّي شهودي اش جامه اعراض
بر تن اسما آراسته گرديده و جوهريت اسما در وراي
تعينات يا اعراض نهان گشته است و به عبارت ديگر،
تمام اسماي الهي يا موجودات عرصه خلقت، جوهر يا
وجود منبسط الهي اند كه در حجاب تعينات يا اعراض
يا كثرات نهفته اند و فيض اقدس احدي اند كه در
احاطه تعينات اسمايي قرار دارند.
از اين رو، عزّت و اعتبار موجودات، و فضيلت و
شرافت ممكنات به يُمن جلوه نور فاطمي محقق گشته
است و اگر ممكنات از اين فروغ قدسي بهره مند
نبودند و پرتو هستي بخش فاطمي در مرآتشان انعكاس
نمي يافت، هرگز بسط وجود نمي يافتند و جامه ظهور
بر تن نمي آراستند و به زيور اعراض مفتخر نمي شدند
و اگر از آن نور حقّي فاطمه ثاني عليها السلام
حظّي نداشتند، جز باطل چيزي نبودند و همچنان در
پرده عدم، از بروز حقايق و استعدادات مستورشان
خبري نبود. بنابراين، بطون و ظهور وجود، وامدار
نور قدسي و سايه مبارك فاطمه معصومه عليها السلام
است و حضرتش به ممكنات خلقي، عزّت و شرافت بخشيده
و جوهريّت و عرضيّت اسما مرهون تجلّي واحدي و ظلّ
احدي اوست؛ يعني جوهريّت جوهر، همان سايه احدي يا
ظلّ غيبي فاطمي است كه چشمه وجود از آن سرمنشأ
گرفته است و عرضيّت اعراض، همان تجلّي واحدي يا
جلوه شهودي نور فاطمي است كه لباس كثرات خلقي را
بر تن آن وحدت حقي نموده و عالم «غيب» را به زيور
«شهود» آراسته است.
5. عصاره رسالت و ولايت
(19) عيسي مريم به
پيشگاهش دربان |
موسي عمران به بارگاهش
چاكر |
(20) آن يك چو ديده بان
فرا شده بر دار |
وين يك چون قاپقان
معطّي بر در |
(21) يا كه دو طفل اند
در حريم جلالش |
از پي تكميل نفس آمده
مُضطر |
(22) آن يك انجيل را
نمايد از حفظ |
وين يك تورات را بخواند
از بَر |
ترجمه:
(19) عيسي بن مريم عليه السلام در محضر والاي
فاطمه معصومه عليها السلام، نگهبانِ در است و موسي
بن عمران عليه السلام در قصر پادشاهي او چون ملازم
وخادم مي باشد.
(20) عيساي روح الله عليه السلام چون ديده باني
است كه بر صليب بالا رفته و موسي كليم الله عليه
السلام مانند درباني است كه جلوي بارگاه فاطمي
ايستاده و مشغول عطا و بخشش است.
(21) حضرت عيسي و حضرت موسي عليهما السلام در
حريم جلال و عظمت فاطمه معصومه عليها السلام
همانند دو كودك اند كه به جهت كمال يافتن نفس خود
حاجتمند آستان حضرتش شده اند.
(22) عيساي مسيح عليه السلام كسي است كه انجيل
را از حفظ نشان مي دهد و موساي كليم عليه السلام
كسي است كه كتاب تورات را از حفظ مي خواند.
شرح و تحليل:
پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم جامع ميان
شريعت و معرفت يا رسالت و ولايت است و وحدت و كثرت
در وجود جمعي حضرتش يكسان جلوه گر است؛ و حال
آنكهدر ضمير منوّر حضرت عيسي، كلمة الله عليه
السلام، جنبه روحانيت تبلور بيشتري يافته و در
نهاد پاك حضرت موسي، كليم الله عليه السلام، جنبه
شريعت و توجه به احكام ظاهري، نمود آشكارتري داشته
است.
اين حقيقت متعالي در حديث شريف نبوي كه حضرت
امام آن را در برخي از آثار گرانمايه خود ذكر
نموده، چنين تبيين شده است: «كانَ أَخِي مُوسي
عَيْنُهُ الْيُمْني عَمْياء وَأَخِيعِيسي عَيْنُهُ
الْيُسْري عَمْياء وَأَنَا ذُو الْعَيْنَيْنِ؛(17)
برادرم موسي از چشم راست نابينا بود و برادرم عيسي
چشم چپش نمي ديد و من داراي دو چشم هستم». امام
راحل در تأويل اين روايت كه منسوب به رسول خداصلي
الله عليه وآله است، فرموده: «در كتاب عيسي عليه
السلام توجه به معنويات و روحانيت بيشتر بوده است.
از اين جهت، «عَيْنُهُ الْيُسْري » كه عبارت از
طرف طبيعتش بوده است، «عَمْياء» بوده است... يعني
توجه به اين جهت «يَسار» كه عبارت از طبيعت است،
نداشته است و كم داشته است و او (حضرت موسي عليه
السلام) هم بر حسب طبيعتش توجهش به ماديات زياد
بوده است. «وَأَنَا ذُو عَيْنَيْنِ»؛ هم جهات
معنوي، هم جهات مادي. شما احكامي را كه[در اسلام
]مي بينيد، شهادت بر اين چيز است؛ احكامي معنوي
دارد و بسياري از احكامش سياسي است»(18).
و يا در فرازي ديگر روايت مذكور را چنين تفسير
مي نمايد كه: «جناب موسي عليه السلام را كثرت غلبه
بر وحدت داشت، و جناب عيسي عليه السلام را وحدت
غالب بر كثرت بود و رسول ختمي صلي الله عليه وآله
را مقام برزخيت كبري، كه حدّ وسط و صراط مستقيم
است، بود».(19)
در اين ابيات، حضرت امام عيسي روح الله عليه
السلام را كه با ديده راست (روحانيت و معنويت) به
هستي مي نگرد، دربان پيشگاه بلند فاطمه معصومه
عليها السلام معرفي مي كند و موسي بن عمران عليه
السلام را كه با چشم چپ (طبيعت و شريعت) نظاره گر
هستي است، خادم و نوكر بارگاه آن حضرت مي داند.
گفتني است كه «پيشگاه» جايگاهي برتر و والاتر از
«بارگاه» دارد؛ زيرا به قصر يا خانه پادشاه
«بارگاه» گويند، ولي صحن سرا و محضر پادشاه را
«پيشگاه» مي نامند(20).
از اين رو، عيساي مسيح عليه السلام در نزد حقيقت
قدس فاطمي كه اينك در مرآت مصفاي معصومه عالمه
عليها السلام تجلّي يافته، همچون خضر نبي عليه
السلام مقام حاضريت را داراست و موساي كليم عليه
السلام در بارگاه فاطمي، مقام محضريت را دارد؛(21)
آن يك در مقام «مقرّبين» نگهبان مقرّب فاطمه ثاني
عليها السلام است و اين يك در زمره مخلَصين،(22)
خادم و ملازم حرم اهل بيت عليهم السلام است.
حضرت عيسي عليه السلام به لحاظ غلبه وحدت در
ضمير منيرش، سردار حق بين گشت و بر سر دارِ فنا به
منزلت بقا و منقبت «وَجِيهاً فِي الدُّنْيا
وَالْاخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبين»(23)
واصل شد و ديدگانش به شهود وجه جميل فاطمي روشني
يافت و منادي ولايت و معنويت گشت. اما حضرت موسي
عليه السلام به لحاظ غلبه كثرت در وجود پاكش، خادم
درگاه فاطمي و عطاكننده شريعت و پيام آور احكام
دين گرديد؛ چنان كه اين حقيقت، با دقت نظر و توجه
به مطالب موجود در انجيل و تورات و مقايسه آن دو
بايكديگر كاملاً مشهود است.
حضرت امام، عيسي روح الله عليه السلام و موسي
كليم الله عليه السلام را دو طفل در حريم جلالي
كريمه اهل بيت عليهم السلام مي بيند كه براي آنكه
به زيور اكمال و اتمام در مسير سلوك الي الله و
نيل به معرفت نفس آراسته شوند، خويشتن را فقير و
نيازمند آستان بلندش مي دانند. و اين گونه است كه
ثمره عروج روحاني عيسي عليه السلام در انجيل رخ
نمود و نتيجه بندگي و چاكري موسي عليه السلام در
تورات جلوه گر شد و اين دو «فرقان» الهي، نور خود
را از نور قدس حبيبه خدا، فاطمه كبري عليها السلام
برگرفتند و هر يك به نوبه خود، وامدار تلألؤ فيض
حضرتش گشتند.
آدم و نوح خليل و موسي و
عيسي |
از مدد فيض تو شدند
پيمبر (24) |
در بيت «آن يك انجيل را نمايد از حفظ * وين يك
تورات را بخوانداز بر» تعبير به «نُمايد» و
«بخواند» از آن روست كه در آيين عيسويكه به
روحانيت بيش از هر چيز ديگر توجه مي شود، از جمله
والاترين ارمغانش شهود حقايق است و عيساي مسيح
عليه السلام كسي است كه ديدگان مشاهدتش، گستره
اسرار باطني را مي نگرد و كتاب آسماني اش، انجيل(25)،
نمودي آشكار از آن زندگاني روحاني و مائده
آسمانياست و حواريون آن حضرت نيز بر همان سيره
مسيحايي طيطريق مي كردند.
اما در آيين موسوي به شريعت بيش از هر چيز ديگر
عنايت بوده، و صاحب آن، موساي كليم عليه السلام،
به بيان احكام شرعي و خواندن آن بر پيروانش همت
گمارده است؛ چنان كه كتاب شريفش، تورات(26)،
گواه روشني بر اين مدعاست.
بدين ترتيب، رسالت و ولايت وامدار نور مبارك
فاطمي گرديده و هر آنچه از معرفت و روحانيت از
ولايت متجلّي مي شود و يا هر چه از احكام شريعت و
اخلاق از جانب رسالت حاصل مي شود، مرهون طلعت قدس
فاطمي است؛ چنان كه در حديث قدسي مي خوانيم:
«وَلَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما؛(27)
اگر فاطمه نبود، شما دو تن (محمد و علي)را نمي
آفريدم».
در التماس بارقه گنبدش
هنوز |
در طور روح موسي اندر
تكلم است(28) |
مسيح زنده شود در حريم
اين بانو |
عجب ز فيض دمش روح پرور
است اينجا |
از آن پناه به كوي تو
آرم اي بانو |
كه فيض روح ز لطفت ميسر
است اينجا(29) |
6. معجزه ولايي
(23) گر كه نگفتي امام،
هستم بر خلق |
موسي جعفر وليِّ حضرت
داور |
(24) فاش بگفتم اين رسول
خدايَست |
معجزه اش مي بُوَد،
همانا دختر |
ترجمه:
(23) و (24) ا گر امام موسي بن جعفرعليه السلام
كه وليّ خداي دادور و عادل است، نمي گفت: من امام
و پيشواي مردمان هستم، آشكارا اين حقيقت را بيان
مي كردم كه اين امام همام، رسول خداست و معجزه اش
پديدآوردن دختري چنين بزرگ و والامقام مي باشد.
شرح و تحليل:
نور پرفروغ حضرات چهارده معصوم عليهم السلام در
حقيقت، يكي است و همگي در معنا از يك نور واحد
خلقت يافته اند؛ همان نور مقدسي كه در نشأه خلقت
نخست در وجود عالم تاب محمدي جلوه يافته و ساير
معصومين عليهم السلام نيز با اين نور وحدت وجودي
دارند. امام سجادعليه السلام دراين باره مي
فرمايد: « كُلُّنا واحِدٌ مِنْنُورٍ واحِدٍ...
أَوَّلُنا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنا مُحَمَّدٌ وَ
اخِرُنا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنا مَحَمَّد؛(30)
همه ما يكي هستيم و از نور واحديم... اوّل ما
محمد، و ميان ما محمد، و آخر ما محمد است و تمام
ما محمد مي باشيم».
بنابراين، هر يك از ائمّه اطهارعليهم السلام
مرآت تمام نماي محمدي هستند و اگرچه ايشان مأمور
به ابلاغ ولايت اند، ولي در باطن با حقيقت محمديه
اتحاد دارند و در واقع، حقيقت محمدي و علوي نور
واحدي است كه در مظاهري مقدس جلوه گر شده است؛ به
بيان ديگر، حقيقت علويه در باطن انبياي الهي پنهان
شده و در مقابل، ضياي حقيقت محمديه در مرآت
وجودشان آشكارا رخ نموده است؛ در حالي كه حقيقت
محمدي در وجود قدسي اولياي رحماني مستور گشته و در
برابر، نور حقيقت علوي در آيينه تمام نمايشان جلوه
اي كامل دارد.
حضرت فاطمه معصومه عليها السلام فرزند پاك سرشت
امام موساي كاظم عليه السلام است و همان طور كه
معجزه نبوي وجود منوّر فاطمه زهراعليها السلام مي
باشد، معجزه امام هفتم عليه السلام نيز دختر عظيم
الشأن ايشان حضرت معصومه عليها السلام است.
«معجزه»، عمل خارق العاده اي است كه ديگران از
آوردن مثل آن عاجزند و به راستي، وجود پُر جود
كريمه اهل بيت عليهم السلام كه از پدري پاك و
نوراني، و مادري عفيف و پرهيزكار متولد شده، معجزه
نادر ولايي و كرامت عظيم ربوبي است؛ چه اينكه
حضرتش در جوار امامان معصومي چون امام موساي كاظم
عليه السلام و امام علي بن موسي الرضاعليه السلام
رشد و نمو يافته و همواره بهره مند از تعاليم
معنوي آن اختران منوّر آسمان ولايت بوده است كه
اين امر، عاملي بسيار مهم در شكل گيري شخصيت
يگانه، و تكامل علمي و معنوي آن بانوي بزرگ بوده
است.
دختري كش دايه دوران
نيابد همسري |
دختري كش مادر گيتي
نزايد خواهري |
دختري كه اباء و اجداد
گرامش يك به يك |
تا به آدم يا امامي
بوده يا پيغمبري(31) |
7. يگانه هاي آفرينش
(25) دختر جز فاطمه
نيايد چون اين |
صُلبِ پدر را هم مَشيمه
مادر |
(26) دختر چون اين دو از
مَشيمه قدرت |
نامد و نايد دگر هماره
مقدّر |
ترجمه:
(25) ديگر دختري مانند فاطمه معصومه عليها
السلام از پشت هيچ پدر و از رحم هيچ مادري بيرون
نخواهد آمد.
(26) از سراپرده قدرت الهي دختري همچون اين دو
بزرگوار، يعني فاطمه زهرا و فاطمه معصومه عليهما
السلام به ظهور نرسيده و تقدير ربوبي بر اين است
كه ديگر چنين اسوه هاي نيكويي تجلّي نيابد.
شرح و تحليل:
در منظر معنوي امام، فاطمه مرضيه و فاطمه
معصومه عليهما السلام دو مولود خجسته و دو زن
والامقامي اند كه هيچ پدر و مادري چونان اين دو
وجود مبارك نزاييده و نمي زايد و صدف هستي ديگر
گوهرهايي چنين نفيس را به خود نمي بيند. پدر حضرت
فاطمه زهراعليها السلام پيامبر عظيم الشأني است كه
تمامي انبيا از شريعت آسماني اش جام برگرفته اند و
خورشيد تابناكي است كه صحيفه منوّر قرآن كريم را
براي هدايت و تطهير انسانها به ارمغان آورده است و
مادر بزرگ مرتبه اش خديجه كبري است كه صادقانه دل
از جاه و منال دنيايي شست و تمام هستي اش را
عاشقانه فداي محبوب خويش، رسول اكرم صلي الله عليه
وآله وسلم ساخت. و اين گونه، درّ ثمين و مرواريد
درخشان هستي از صلب پاك نبوي در وجود مطهّر خديجه
كبري قرار گرفت و پس از ميلادي فرخنده در دامان
سرشار از مهر و محبت محمدي تربيت يافت و به كمال و
جمال بي نهايت نايل شد:
«[صديقه طاهره - عليها السلام - ] از مرتبه
طبيعت شروع كرده، حركت كرده است، حركت معنوي. با
قدرت الهي، با دست غيبي، با تربيت رسول الله صلي
الله عليه وآله وسلم مراحل را طي كرده است تا
رسيده است به مرتبه اي كه دست همه از او كوتاه
است».(32)
فاطمه معصومه عليها السلام نيز پدر بلند اختري
همچون امام موسي بن جعفرعليه السلام ملقب به كاظم،
و مادر عفيف و مؤمني به نام «خيزران»، ملقّب به
نجمه داشت(33) كه
وليده بهشتي و پاكي چون او را ثمر بخشيدند. نسب
اين دختر صاحب منزلت از طرف جدّ و جده پدرش به
تنديس حلم و استقامت، امام حسن مجتبي عليه السلام،
و به مصباح هدايت و سفينه سعادت، حسين بن علي عليه
السلام مي رسد.(34)
از اين رو، در زيارت حضرت معصومه عليها السلام مي
خوانيم: «السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْحَسَنِ
وَالْحُسَيْنِ؛(35)
سلام بر تو اي دختر حسن و حسين».
پدر شريف آن حضرت، امامي عظيم الشأن بود كه در
شب زنده داري بسيار كوشا و در انجام طاعات و
عبادات الهي جديت تمام داشت و عابدترين اهل زمان
به شمار مي رفت و به همين جهت، «عبد صالح» ناميده
مي شد. و اما مادر آن حضرت، تكتم يا خيزران، زن
طهارت پيشه و عابدي است كه مادر امام كاظم عليه
السلام در وصفش خطاب به فرزندش، موسي، فرمود:
«تكتم جاريه اي است كه من از او بهتر نديده ام در
زيركي و محاسن اخلاق. و مي دانم هر نسلي كه از او
به وجود آيد، پاكيزه و مطهر خواهد بود»(36).
زن در منطق قرآن كريم، به منزله كشتزاري است(37)
كه چنانچهاز هر گونه خس و خاشاك و هر نوع پليدي و
مرضي پاك گردد،به زمين حاصل خيزي مبدل مي شود كه
ثمره هايي مصفا و خالصاز آن به دست خواهد آمد.
گفتني است كه تمامي ائمه هدي عليهم السلام
باغباناني حاذق و كامل بوده اند، اما آنچه موجب
ايجاد تفاوت معنوي در ميان فرزندانشان گرديده،
ميزان طهارت معنوي و توجه قلبيو ايمان و اطاعت و
ارادت همسرانشان خاصّه در ايام بارداري، بهآن
ستارگان پرفروغ ولايت و سعادت بوده است و به بيان
ديگر،آب زلال در هر ظرفي كه قرار گيرد، شكل و رنگ
همان ظرف را بهخود مي گيرد.
فاطمه معصومه عليها السلام نهال طيبه اي است كه
در بوستان ولايت روييده و از كوثر فاطمي سيراب
گشته است و اين وليده نوراني ثمره پدر ولايي و
مادر عفيفي است كه اوصاف حميد ملكوتي و مقامات
شگفت معنوي و خُلق و خوي پسنديده الهي را در او به
وديعت نهاده اند. از اين روست كه امام راحل نقش
زنان را در تربيت انسان و اصلاح جامعه بسي بالاتر
از مردان مي داند و مي فرمايد: «زن، مظهر تحقق
آمال بشر است. زن، پرورش دهنده زنان و مردان
ارزشمند است. از دامن زن، مرد به معراج مي رود.
دامن زن، محلّ تربيت بزرگ زنان و بزرگ مردان است»(38).
و در جاي ديگر، به صراحت بيان مي دارد كه: «نقش زن
در جامعه بالاتر از نقش مرد است».(39)
در مورد بيت اخير (دختر چون اين دو از مشيمه
قدرت * نامد و نايد دگر هماره مقدّر) شايان ذكر
است كه اين فرمايش حضرت امام به معناي مسدود بودن
راه كمال براي زنان و مردان نيست؛ بلكه اين دو
دختر پاك سرشت، اسوه هاي كامل هدايت انسان به سوي
مدارج عالي و نيل به مراتب اعلاي كمال و جمال مي
باشند. اگرچه تاريخ بشري، گوهرهايي درخشان نظير
اين دو جلوه لطيف و متكامل غيبي به خود نديده و
نخواهد ديد، ولي هدف و مقصود از تجلّي اين دو نور
رحيمي، واصل نمودن رهروان و حق جويان به قله هاي
رفيع تكامل است. باشد تا آدميان با نظر در مرآت
تمام نماي ايشان به اصلاح خويش همت گمارند و مسّ
وجودشان را به طلاي ناب حقّ و حقيقت مبدل سازند و
در پرتو عشق و ارادت قلبي بدين حوري سرشتان ملكوتي
به ملأ اعلا پَر كشند و بر طريق جمال حق، رهسپار
كمال مطلق گردند. زهره منوّر آسمان معنا، فاطمه
زهراعليها السلام فرمود: «أَنَا مَسْلَكُ نَجاةِ
الرَّاغِبِينَ؛(40)
من طريق نجات رغبت كنندگانم».
به يك نگاه مسّ قلب ما
طلا سازي |
تويي كه با نظر خويش
كيميا داري(41) |
پىنوشتها:
1) مصباح الهداية» ص 61.
2) اصول كافي» ج 1، ص 110، ح 4.
3) مصباح الهداية» صص 46 - 45.
4) همان، ص 47.
5) سوره بقرة: 2، آيه 117.
6) همان، آيه 115. امام صادق عليه السلام در تفسير
اين آيه شريف مي فرمايد: «... نَحْنُ كَعْبَةُ
الله وَ نَحْنُ قبْلَةُ الله وَ نَحْنُ وَجْهُ
الله، قالَ اللهُ تَعالي : «فَأَيْنَما تُوَلُّوا
فَثَمَّ وَجْهُ الله» ...» «بحار الانوار» ج 24، ص
303، ح 14).
7) ديوان امام» رباعي فيض وجود، ص 217.
8) منتهي الآمال» صص 846 - 845.
9) گنجينه دانشمندان» ج 1، ص 24 (قصيده اي از
آيةالله ثقفي تهراني به نام فاطمه ثاني).
10) سوره بقرة: 2، آيه 30.
11) همان، آيه 33.
12) زندگاني حضرت معصومه و تاريخ قم» ص 86 . (شعر
از تاج الشعراء).
13) نرم افزار «نور الحكمة» بخش فرهنگ نامه، فرهنگ
فلسفي، به نقل از كتاب نجاتابن سينا.
14) ر.ك: «تقريرات فلسفه امام خميني» ج 1، صص 362
- 358.
15) تعليقات علي شرح فصوص الحكم» صص 29 - 28.
16) سوره فرقان: 25، آيه 45: «اَلَمْ تَرَ إِلي
رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ»؛ «آيا نديدي كه
پروردگارت چگونه سايه را گسترانيد».
17) تفسير سوره حمد» ص 11؛ «سرّ الصلوة» ص 92.
18) همان، ص 256، به نقل از«صحيفه نور» ج 1،ص
239،بيانات امام درتاريخ 6/7/1356.
19) همان، ص 11.
20) لغت نامه دهخدا».
21) مصباح الهداية» ص 46.
22) ر.ك: سوره مريم: 19، آيه 51.
23) سوره آل عمران: 3، آيه 45: «و بود صاحب زيبايي
در دنيا و آخرت، و بود از تقرّب يافتگان».
24) گنجينه دانشمندان» ج 1، ص 24 (قصيده اي از آية
الله ثقفي به نام «فاطمه ثاني»).
25) واژه انجيل به معناي «بشارت» است («عيسي»
هامفري كارپنتر، ترجمه حسن كامشاد، ص 13).
26) تورات، معرب «تورة» عبري است و معناي آن شريعت
و وصيت است.
27) علم اليقين» ج 1، ص 381.
28) فروغي از كوثر» ص 91 (شعر از تاج الشعراء در
مدح فاطمه معصومه عليها السلام با عنوان «بارگاه
رفيع فاطمي»).
29) همان ، صص 90 - 89 (شعر از تاج الشعراء، مديحه
فاطمه معصومه (س) با عنوان «ريحانه رسول»).
30) بحار الانوار» ج 26، ص 5.
31) زندگاني حضرت معصومه وتاريخ قم» ص 107 (شعر از
هاتف اصفهاني با عنوان«چراغ قم»).
32) امامت و انسان كامل» تبيان، دفتر چهل و دوم،
صص 343 - 342.
33) فروغي از كوثر» ص 32.
34) نگين قم» جواد محدثي، ص 13.
35) مفاتيح الجنان» زيارت حضرت معصومه عليها
السلام، ص 1035.
36) منتهي الآمال» ص 861 .
37) سوره بقره: 2، آيه 223: «نِسائُكُمْ حَرْثٌ
لَكُمْ»؛ «زنان كشتزار شمايند».
38) جايگاه زن در انديشه امام خميني» تبيان، دفتر
هشتم، صص 58 - 57.
39) كلمات قصار» ص 207.
40) الفضائل» ص 80 .
41) لمعات عشق» حيدر معجزه، ص 106، (غزل «حبيبه
حق» در مدح حضرت معصومه عليها السلام.