پنجم : انسان ، نيازمند
الگو
در دين شناختى شخصيت و مسايل زنان ، يك
امر حياتى ، مساءله الگو سازى و الگو دهى است . براى كمتر كسى ترديدى
در نقش تربيتى و سازندگى الگوها در زندگى آدمى وجود دارد. اگر هيچ
تحليل روانشناختى و دليل علمى بر نقش اساسى الگوها در شكل گيرى شخصيت
فرد و نحوه سلوك او و نياز همه جانبه اى كه به الگوها دارد، وجود
نداشته باشد جز همان تجربه گسترده اى كه هر فرد در زندگى شخصى در اين
خصوص دارد و احساس نياز به الگو و تاءثير آن را عملا و از درون در خود
يافته و مى يابد، در ضرورت اهتمام به اين مهم كفايت مى كند، بويژه براى
كسانى كه احساسات و عواطف قوى و پرتاءثير آنان احساس الگوخواهى و زمينه
تاءثيرپذيرى از الگوها را در آنان دوچندان مى سازد، آدمى همواره يك
نگاه او به واقعيت موجود خود است و نگاه ديگرش به نقطه اى است كه خود
را شايسته وصول به آن مى داند يا لااقل آرزوى دستيابى به آن را دارد.
يك چشم به كاستيها و استعدادهاى كنونى و يك چشم به آرمانها، اهداف و
وضعيت مطلوبى كه براى خويش ترسيم مى كند دارد. هر كس مى كوشد فاصله
ميان واقعيت موجود و حقيقت مطلوب را به حداقل برساند و اين اصلى است
مشترك ميان آدميان و ترديدى در آن نيست . نيك مى دانيم كه آنچه ميان
آدميان متفاوت است واقعيتهاى متفاوت موجود
و آرمانها و واقعيتهاى بسيار متفاوت مطلوب
است . هر كسى شخصيت و واقعيت وجود خويش را در آئينه آينده به
گونه اى مى بيند و يا مى طلبد و يا لااقل آرزو مى كند، حتى اگر آرزويى
دست نايافتنى باشد. خوشبختى ، همان حقيقت مطلوب ، واژه اى نيست كه همه
يك معنا و يك تفسير از آن داشته باشند، تلاش عمده پيامبران الهى (ع ) و
سرآمد همه آنان ، پيامبر خاتم (ص ) و اولياء اسلام (ع ) آشنا ساختن
آدميان با چهره واقعى خوشبختى يعنى همان حقيقت
مطلوب است كه كمال طلبى هر كس آن را فرياد مى كند و در پى آن مى
باشد، آدميان تفاوتشان در شكل دادن به شخصيت خود و نحوه سلوك و حيات ،
در تفسيرى كه از اين واژه محبوب ارائه مى دهند و در مسيرى كه براى وصول
به آن ترسيم مى كنند و در عواملى كه در اين مسير كه گاه به درازاى يك
عمر است يار راه مى شمارند و در سطح و عمق آگاهى آنان به آنچه در پى
آنند مى باشد. در اينها نيز ترديدى نيست . آنچه اينك در پى تاءكيد
برآنيم اين است كه آدمى همه ، هر كس به فراخور و به مقتضاى جهان بينى ،
باورها، و تحليل و تفسيرى كه به اجمال يا به تفصيل از خوشبختى و حقيقت
مطلوب خويش دارد، در نقطه اى از آينده زندگى خود كه لزوما عنصر زمان
در آن دخالت ندارد و در واقع در نقطه اى ديگر از شخصيت و حيات انسانى
خود، نمونه يا نمونه هايى را در پيش چشم آينده نگر خود نصب مى كند و آن
را مركز ثقل همت و تلاش خود قرار مى دهد. نمونه هايى كه از آن به
عنوان الگو ياد مى كنيم . الگوهايى كه در
شخصيت خويش و در شكل گيرى كمالات انسانى خود، دستيابى به آن را هر چند
نسبى ، امرى شدنى مى داند يا آرزوى آن را در سر مى پروراند. الگويى كه
مى تواند جامع خواستهاى آرمانى و مطلوب شخص باشد يا مجموعه اى از
الگوها كه در تركيب خود، چهره اى از الگوى مطلوب شخص را ترسيم مى كند.
اينجاست كه نقش الگو و ميزان تاءثير گذارى آن در شكل گيرى و سلوك آدمى
نمايان مى شود. تلاش وى در هر چه بهتر شناختن الگو و پى بردن به راز و
رمزهاى موفقيت الگو و كوشش براى كنار زدن موانع و هماهنگ سازى و تطبيق
خود با او و حتى و لااقل آرزوى پيشى گرفتن از او، آغاز مى شود، آغازى
كه پايان ندارد، آغازى كه در مسير تا انتها و حتى پس از پشت سر گذاشتن
الگو ادامه مى يابد. الگوها به فراخور جاذبه اى كه در شخص ايجاد مى
كنند نه فقط دستمايه نحوه شكل گيرى شخصيت آدمى مى شوند بلكه مايه اى
براى تشخص اجتماعى و ميزانى براى نمود بيرونى وى و معرفى او مى گردند.
بس است كه شخص براى معرفى خود، الگوهاى شناخته شده خود را بازگو كند. و
اين خود زمينه اى براى افتخار خوانيها و عاملى براى خط كشيهاى اجتماعى
و تمايز شخصيتى آحاد جامعه در ميان خود و جوامع در سطح جهانى خواهد
بود. و اين قاعده اى است نه براى فرد بلكه براى هر جامعه اى كه در
هياءت يك فرد يا يك هويت جمعى ظاهر مى شود و از ديگر جوامع متمايز مى
گردد.
و نيك مى دانيم آنچه نقطه مشترك و نخست در بحث الگو خواهى و الگو سازى
است ، اصل اين نياز و اصل تاءثير بخشى و اصل فراگيرى و گستره آن به
پهناى همه آدميان است ، اما نوع الگو، خوب يا بد، مثبت يا منفى ،
ويرانگر يا اصلاح گر، همه و همه در مرحله بعد است و همين واقعيت است كه
كار مصلحان را دشوار مى سازد و امر هدايت را در مسيرى ناهموار مى افكند
و اينجاست كه الگوهاى كاذب رخ مى نمايد و جاذبه هاى وسوسه گروه دلفريب
آن تشخيص سره از ناسره را بر بسيارى آدميان دشوار مى سازد و كار را بر
مبلغان ارزشهاى واقعى و تفسير گران خوشبختى حقيقى سخت مى سازد.
اديان آسمانى ، و در چهره كامل آن ، قرآن كريم ، اين زمينه غريزى و اين
نياز فطرى آدميان را فرصتى بس مغتنم دانسته و همواره در كنار رهنمودهاى
خويش و در جهت رسالت هدايتگرى خود، نمونه هاى عينى و الگوهاى تجربه شده
بشرى را در پيش چشم آنان گذاشته و در وصف آنان سخن گفته و مستقيم و غير
مستقيم آنها را در همان نقطه هايى نصب العين آدميان قرار داده كه در
دعوت خويش ، بشر را به آن نقطه مى خواند؛ مثالها و نمونه هايى از ميان
خود آدميان و از جنس آنان و در شكل و شمايل آنان . نمونه هايى عينى را
در حيات و ممات الگو شمرده است و از هر فرصتى براى توجه دادن به آنان
استفاده كرده است . تا آنجا كه براى نگاه به چهره آنان و حتى براى نگاه
به در خانه آنان ارزش قايل شده و در ادبيات دين ، براى آن
ثواب برشمرده است .
يكى از الگوهاى دين شناختى درباره بانوان و مسايل آنان ، در نگاه حضرت
امام خمينى بويژه با توجه به قوت و گستره عواطف آنان ، كه طبعا استعداد
بيشترى در جذب به الگوها را پديد مى آورد موضوع مهم و حياتى الگوطلبى و
الگوسازى و نقش شگرفت آن در شگل گيرى شخصيت بانوان مى باشد. و اين در
واقع تاءكيدى بر رويه روشن قرآن و متون دينى است كه بارها و بارها مورد
استفاده قرار گرفته است . آيات متعددى در قالبهاى مختلف به اين سنت
الهى در هدايت بشر تكيه كرده و بارها نمونه هاى عملى و عينى از تاريخ و
واقعيات هستى را با عنوان ضرب المثل
بازگو نموده و به اين شيوه نيز توجه داده است . گاه از شيوه خود اين
گونه ياد مى كند :
و لقد ضربنا للناس فى هذا القرآن من كل مثل
لعلهم يتذكرون
(30)
براى مردم در اين قرآن ، در هر زمينه اى نمونه و مثل آورديم تا شايد
ياد كنند و بپذيرند.
و گاه براى پيامبر (ص ) مثالى را بازگو مى كند تا براى مردم بيان كند.
(31)
گاه مثالها را به صورت عام و براى همه بازگو مى كند و گاه نيز به
الگوسازى و معرفى نمونه ، چه نيك و چه بد، از جمع زنان مى پردازد. در
دو آيه ، پشت سر هم نخست ، دو نمونه از زنان زشت كردار را كه اتفاقا هر
دو نيز در خانه وحى و در كنار پيامبرى الهى بودند مثال مى آورد؛ زن نوح
و زن لوط، آن دو با اينكه به تعبير آيه در عقد همسرى و در اختيار دو
نفر از بندگان صالح الهى بودند، اما اين فرصت و موقعيت ، نتوانست زمينه
اى براى رشد ارزشهاى انسانى و ارتقاى معنوى آنان گردد. دست به خيانت
زدند و نتيجه اين شد كه همراه ديگر دوزخيان راهى آتش شدند، سپس براى مؤ
منان ، آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران را به عنوان نمونه و الگو
معرفى مى كند كه اولى على رغم حضور در دستگاه فرعون به موسى (ع ) ايمان
آورد و بهشت را و نجات از فرعون و رفتار او را طلب كرد و ديگرى ، آن
بانوى عبادت پيشه اى كه خود نگهدار بود و عيسى (ع ) را مادرى كرد.
ضرب الله مثلا للذين كفروا امراءت نوح و امراءت
لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من
الله شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين # و ضرب الله مثلا للذين
آمنوا امراءت فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنه و نجنى من
فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين # و مريم ابنت عمران التى احصنت
فرجها فنفخنا فيه من روحنا و صدقت بكلمات ربها و كتبه و كانت من
القانتين .
(32)
حضرت امام مى فرمايد :
ما بايد سرمشق از اين خاندان (خاندان پيامبر (ص ) ) بگيريم ؛ بانوان ما
از بانوانشان و مردان از مردانشان بلكه همه از همه آنها.
(33)
و در جاى ديگر تاءكيد مى فرمايد :
الگو حضرت زهرا سلام الله عليها است . الگو پيغمبر اسلام است .
(34)
معرفى صحيح و جامع الگوها
آنچه گفته شد تاءكيدى مجدد بر نكاتى است كه براى همه روشن است و جاى
ترديد نيست و حضرت امام نيز بر همين اصل تاءكيد دارند، آنچه نكته اساسى
سخن مى باشد، تفسير درست و تحليل جامع از الگوهايى عينى است كه اسلام
ارائه كرده است . مهم ، پرهيز از يكسويه نگرى و تلاش براى شناختن كامل
و شناساندن درست به جامعه است .
مهم اين است كه اولا بتوانيم شخصيتهايى را كه بحق به عنوان الگوهاى
جامع و اطمينان بخش و حتى متصل به وحى به جامعه معرفى مى كنيم ،
شاخصهاى اسوه بودن در قالب ادبيات و
فرهنگ قابل فهم و قابل عمل و تاءسى ارائه دهيم و اين جز به مدد شناخت
درست تاريخ و زمان ، و توان تفكيك ميان محتوا
و قالب شخصيت و سلوك انسان اسوه امكان
نخواهد داشت به عنوان مثالى روشن و ساده همه مى خوانيم كه صديقه كبرا
(س ) در خانه با آسياى سنگى دستى ، آرد تهيه مى كرده است .
محتواى اصلى قابل تاءسى اين عمل چيزى جز
ارزش خانه دارى ، كمك به همسر، و تلاش براى توليد، نخواهد بود و
قالب آن ، دستاسى است كه حتى موجب جراحت
دست آن بانوى بزرگ (س ) مى شود. دستاس ، خصوصيتى ندارد. در همان دوره
نيز، اين فرض كه به شيوه اى ديگر از گندم ، آرد تهيه شود، چيزى از آن
محتوا نمى كاست . آنچه زمان آن را عوض مى كند قالبهايى است كه ارزش
محتوا را ندارد و لزوما قابل تاءسى نيست .
نمونه ديگر سخنرانى حضرت (س ) در مسجد مدينه است . بروشنى پيداست
محتواى قابل تاءسى آن ، نكاتى از قبيل ضرورت دفاع از حق ، پيشگيرى از
ستم ، شناساندن حقايق و معارف ، رسوا ساختن عاملان ، گمراهى ، و در عين
حال حفظ كرامت و عفاف و وقار زن مسلمان و نكاتى از اين دست است . اين
محتوا مى تواند در محيطى غير مسجد باشد، در دانشگاه يا شركت در
اجتماعات مردمى و راهپيماييها، در مجامع جهانى در رسانه هاى گروهى ، در
مجالس قانونگذارى و يا پيش از خطبه هاى نماز جمعه باشد و از همين منظر
است كه ميان حضور صديقه كبرا (س ) در مسجد مدينه و سخنرانى در پس پرده
، با حضور آن بزرگوار به همراه على (ع ) و فرزندان در مقابل يكايك خانه
هاى مهاجران و انصار در مدينه و تاءكيد بر حقانيت على (ع ) و استمداد
براى احقاق حقوق از دست رفته ، تفاوتى نيست .
اين اولا، و ثانيا و مؤ كدا شرط ديگر آن است كه تصويرى جامع و گويا بى
هيچ اعمال سليقه اى از شخصيت الگو ارائه دهيم . جزئى نگرى ، و معرفى
تبعيض آميز در ابعاد گوناگونى كه شخصيت جامع الگو دارد، و يك يا چند
بعد را تاءكيد ورزيدن و ابعاد ديگر را به فراموشى سپردن ، بروشنى
پيداست كه اگر در كوتاه مدت نيز بتواند برخى اهداف مقطعى را برآورده
سازد اما در دراز مدت نمى تواند پاسخگوى نيازهاى همه جانبه جامعه باشد،
و حتى اگر از منظر باورهاى دينى نيز شخصيت الگو، از هر نظر مورد احترام
و تجليل باشد و علقه هاى قلبى مردم با وى قوت داشته باشد اما راهگشايى
و هدايتگرى مورد انتظار را نخواهد داشت . كوتاهى در معرفى درست و جامع
از شخصيت الگو است كه يك دختر مسلمان ، از سر نادانى درباره اسلامى پخش
مى شود كه موجب كمال تاءسف و تاءثر حضرت
امام مى گردد و به تعبير ايشان انسان شرم دارد
بازگو نمايد و از نقطه نظر شرعى ، گوينده را تا لبه اعدام پيش
مى برد.
(35)
و اينچنين است كه حضرت امام ، به شرح ابعادى از شخصيت و سلوك حضرت
فاطمه (س ) به عنوان شخصيت الگو مى پردازد :
اگر شما زنها هم و زنهاى ما هم همه ، كشور ما همه ، پذيرفتند كه امروز
روز زن است ؛ يعنى روز تولد حضرت زهرا كه آن وقت و آن كمال و وضعيت را
دارد، پذيرفتند كه روز زن است به عهده شما مسائل بزرگى از قبيل مجاهده
، كه حضرت مجاهده داشته است ، حضرت به اندازه خودش كه در اين ظرف كوتاه
مجاهده داشته است ، مخاطبه داشته است با حكومتهاى وقت ، محاكمه مى كرده
است حكومتهاى وقت را شما بايد اقتداء به او بكنيد تا پذيرفته باشيد كه
اين روز، روز زن است يعنى روز تولد اين حضرت روز زن است ، زهد و تقوا و
همه چيزهايى كه داشته است و عفافى كه او داشته است و همه چيز شما بايد
اگر پذيرا شديد آن را تبعيت كنيد و اگر تبعيت نكرديد، بدانيد كه شما
داخل در روز زن نيستيد.
(36)
ششم : خانواده ، نهادى
محورى و اصيل
وقتى از منظر نگاه امام خمينى به دين شناختى زنان و مسايل آنان
مى نگريم ، اصالت نهاد خانواده به عنوان مايه سكونت و انس جويى و محبت
ورزى زن و شوهر و جايگاه امن و آماده تربيت فرزندان از يك سو، و شرافت
و مقام مادرى و مسؤ وليت خطير ولى بس پرارزش آن از سوى ديگر، جلوه اى
ويژه و جايگاهى محورى دارد. عنايت و اهتمام خاصى كه آن فقيه فرزانه و
دين شناس بزرگ تاريخ اسلام به اين نهاد بويژه مقام مادرى دارد، محور
خانواده مادر را بروشنى در نگاه و انديشه
هر كس كه از منظر نگاه امام به اين محور مى نگرد، از نظر موقعيت آن و
مسؤ وليتهاى ناشى از آن ، به يكى از حياتى ترين و زير بنايى ترين
نهادها و موقعيتهاى بشرى درمى آورد و از نظر شرافت و ارزش در قله
خوبيها و سرآمد ارزشها قرار مى دهد، و امام در اين باب سخن بسيار دارد
و در اينجا به اندكى بسنده خواهد شد.
مدينه فاضله اى كه اسلام ترسيم مى كند و جامعه مدنى و توسعه همه جانبه
كه اينك به عنوان يك آرمان جهانى براى ملتهاى مختلف و از جمله امت بزرگ
اسلامى درآمده است ، بدون حضور سازنده و فعال
نهاد مقدس خانواده و بدون منظور ساختن همه شروط و لوازمى كه شكل
گيرى و تحقق خانواده مطلوب براى جامعه
اسلامى ايجاب مى كند امكان ندارد.
خانواده به عنوان يك نهاد فراگير اجتماعى ، هسته اوليه جامعه به شمار
مى رود و خاستگاه موقعيت ممتاز و ويژه آن به خصوص جايگاه مادرى ، فقط
رهنمودهاى دينى نيست . افزون بر آن همه آموزه هايى كه در جهت شكل گيرى
صحيح ، تعيين مسؤ وليتها، راه حل مشكلات و تحكيم پيوندهاى خانوادگى ،
صادر شده است ، منافع و ارزشهاى گسترده اى كه در اين نهاد هويداست ، به
عنوان واقعياتى ملموس ، براى همگان روشن است . اين است كه در سخنى از
حضرت رضا (ع ) مى خوانيم كه اگر درباره ازدواج حتى آيه اى نازل نشده
بود و سنت و روايتى نيز وجود نداشت ، همان نيكى به خويشان و انس و
الفتى كه با ديگران در آن وجود دارد به اندازه اى هست كه انسان عاقل و
خردمند، به آن رغبت كند و انسان موفق و كاردان به سوى آن شتاب ورزد :
لو لم تكن فى المناكحه آيه منزله و لا سنه متبعه
، لكان ما جعل الله فيه من بر القريب و تاءلف البعيد، ما رغب فيه
الصاقل اللبيب و سارع اليه الموفق المصيب .
(37)
پيشتر آورديم كه قرآن كريم خاستگاه غريزى و فطرى پيوند زناشويى و تشكيل
اين نهاد را آفرينش زن و مرد از يك حقيقت من انفسكم و عشق و مهربانى
موده و رحمه و آرامش خاطر لتسكنوا اليها مى شمارد و آن را از جمله
آيات الهى معرفى مى كند.
(38) و در جاى ديگر جايگاه زن و شوهر و نسبت ميان آن دو
را با استعاره زيبا و گوياى لباس يكديگر
بودن بيان مى كند. در اين نهاد، مرد در
موقعيتى قرار مى گيرد كه به بيان نبوى (ص )، پس از اصل دين ، فايده اى
برتر و منفعتى بزرگتر از داشتن همسرى مسلمان و سازگار و مسؤ وليت شناس
، نبرده است . و زن پس از اصل دين كه
نياز فطرى انسانها و حاكم بر همه آنهاست ، تا بالاترين مرتبه بركت و
سودمندى قرار مى گيرد :
ما استفاد امرؤ مسلم فائده بعد الاسلام افضل من
زوجه مسلمه ، تسره اذا نظر اليها، و تطيعه اذا امرها و تحفظه اذا غاب
عنها فى نفسها و ماله .
(39)
قداست اين نهاد، برخاسته از جايگاه آن و عنايت ويژه اى است كه خداوند
بزرگ در قلم تكوين و رقم
تشريع به آن داشته و دارد. بنگريد اين
سخن شريف پيامبر (ص ) كه هيچ نهادى در اسلام را در پيشگاه خداوند دوست
داشتنى تر و عزيزتر از نهاد خانواده و پيوند زناشويى نمى داند :
ما بنى فى الاسلام بناء احب الى الله تعالى و
اعز من التزويج .
(40)
و قداست و شرافت آن از يك سو تا آنجاست كه اگر مرد بدون هيچ مانعى ، با
اينكه در محل خود به سر مى برد، شب را در بيرون از خانه به سر برد و در
جاى ديگر استراحت كند، در سخن امام (ع ) عين نامروتى و خلاف جوانمردى
است .
(41)
و از سوى ديگر در سخن نبوى (ص ) و رهنمود علوى (ع ) براى زن به مثابه
صحنه جهادى است كه او جهادگر آن ميدان است .
(42) و ارزش رساندن يك جرعه آب به همسر به جز پاداش
اخروى ، از يك سال روزه دارى و شب زنده دارى برتر است .
(43)
بارها حضرت امام در تاءكيد بر اينكه اسلام دين زندگى است و براى همه
زوايا و جوانب زندگى برنامه و چارچوب دارد، مثال تشكيل خانواده را شاهد
آورده است :
احكام شرع ، حاوى قوانين و مقررات متنوعى است كه يك نظام كلى اجتماعى
را مى سازد. در اين نظام حقوقى ، هر چه بشر نياز دارد فراهم آمده است ؛
از طرز معاشرت با همسايه و اولاد و عشيره و قوم و خويش و همشهرى ، و
امور خصوصى و زندگى زناشويى گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و
مراوده با ساير ملل ، از قوانين جزايى تا حقوق تجارت و صنعت و كشاورزى
، براى قبل از انجام نكاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور مى دهد كه
نكاح چگونه صورت بگيرد و خوراك انسان در آن هنگام يا موقع انعقاد نطفه
چه باشد، در دوره شير خوارگى چه وظايفى بر عهده پدر و مادر است و بچه
چگونه بايد تربيت شود، و سلوك مرد و زن با همديگر و با فرزندان چگونه
باشد. براى همه اين مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربيت كند.
(44)
شرح اين حقيقت بارها در كلام حضرت امام آمده است ، از جمله :
شما وقتى اسلام را ملاحظه مى كنيد به حسب ابعاد انسانيت او، طرح دارد،
قانون دارد، از قبل از اينكه انسان به اين دنيا بيايد، قبل از اينكه
پدر و مادر انسان ازدواج كند، طرح دارد براى اينكه اين بذر را خوب
تربيت كند، طرح دارد اسلام . زن را چه جور انتخاب كنيد، شوهر را چه جور
انتخاب كنيد، در وقتى كه ازدواج مى كنيد چه وضع باشد، با چه آداب باشد،
در وقت لقاح چه آداب باشد، در وقت حمل چه آداب باشد، مثل يك زارعى كه
يك تخم زراعت را مى كارد و مواظبت مى كند كه زمين خوب باشد، آب ، آب
سالم باشد، به موقع برسد، ساير تربيتها تربيتهاى نباتى باشد كه درست
تربيت بشود، اسلام براى تربيت انسان از قبل ازدواج پدر و مادر شروع
كرده است ، زمين را يك زمين سالم مطهر مى خواهد باشد، زوج را يك زوج
سالم صحيح انسان صفت انتخاب بكند. بعد هم آداب ديگر تا وقتى كه متولد
مى شود و آداب رضاع و آداب حمل و رضاع و تربيت در دامان مادر و تربيت
در پيش پدر و تربيتهاى بعدى كه دنبال اين مى آيد.
(45)
هفتم : شرافت مادرى ،
ارزشى بى همتا
شاءن مادرى ، و شرافت و مسؤ وليتى كه اين جايگاه دارد و توجه
ويژه اى كه در متون دينى به منزلت مادر، نقش و تاءثير گذارى آن ، و
طبعا مسؤ وليتهاى وى شده ، انعكاس خاصى در بيانات حضرت امام يافته است
تا آنجا كه عطوفت و رحمت نهفته در ديدگان مادر را، بارقه رحمت و عطوفت
رب العالمين شمرده و يك شب مادر نسبت به فرزند را از سالها عمر پدر
ارزنده تر دانسته است . خداوند بزرگ ، در قرآن كريم در دو مورد وقتى
سفارش احسان و نيكى به پدر و مادر را يادآور مى شود به دوران دشوار
باردارى مادر و تولد فرزند و شيرخوارگى آن اشاره مى كند و در يك مورد
آن ، از انسان مى خواهد كه شكرگزار او و
پدر و مادرش باشد.
(46)
و بروشنى پيداست كه چرا حضرت امام ، شغل مادرى را شريفترين شغل مى
شمارند :
اين مادر كه بچه در دامن او بزرگ مى شود، بزرگترين مسؤ وليت را دارد و
شريفترين شغل را دارد، شغل بچه دارى . شريفترين شغل در عالم بزرگ كردن
يك بچه است و تحويل دادن يك انسان است به جامعه ، اين همان بود كه خداى
تبارك و تعالى در طول تاريخ براى انبيا فرستاد در طول تاريخ از آدم تا
خاتم انبيا امدند انسان درست كنند.
(47)
و اينچنين است كه در سخن نبوى (ص ) هيچ شيرى براى فرزند بهتر از شير
مادر نيست :
ليس للصبى لبن خير من لبن امه .
(48)
و ارزش دوران باردارى و شيردادن ، با مرزبانى در راه خدا برابرى مى كند
و اگر اين دوران دشوار منجر به فوت مادر شود، جايگاهى چون شهيد خواهد
داشت و اين سخنى است كه به نقل اميرالمؤ منين (ع )، پيامبر اكرم (ص )
در پاسخ زنى فرمود كه پرسيد : پس زنان را از ارزش جهاد چه بهره اى است
؟
(49)
التزام به نگرشى كه حضرت امام به دين و معارف اسلامى دارد و شناخت
الگوهاى رفتارى دينى از منظر آن بزرگوار، در گرو شناخت همه انديشه ها و
رهنمودهاى امام و پايبندى به همه آموزه هاى ايشان است . تنها نگاهى
كوتاه به بيان امام در شرح شاءن مادرى و مسؤ وليت خطير آن و رسالتى كه
هيچ چيز نمى تواند جايگزين آن گردد و نيز شرافت و ارزشى كه اين جايگاه
در نگاه امام به فراخور اهميت و نقش آن دارد، هيچ ترديدى باقى نمى
گذارد كه مادرى و مسؤ وليتهاى ناشى از آن ، يك محور اساسى و بدون
جايگزين در حركت جامعه اسلامى و سلامت آن مى باشد و هر چقدر به دانش و
آگاهى و رشد و پيشرفت جامعه افزوده گردد بايد اين ركن ، و طبعا لوازم و
مقتضيات آن بيشتر مراعات شود. يك جامعه اسلامى و انقلابى كه به تعادل
رفتارى و آگاهى درست و بينش توحيدى همه جانبه دست يافته باشد همواره
در سياستگذاريها و برنامه ريزيهاى خود، شاءن و مسؤ وليت و نيز شرافت و
ارزش مادرى را يك اصل محورى و بى بديل مى شمارد و به مقتضاى آن به
تنظيم مناسبات اجتماعى و سامان دادن امر جامعه و مردم و حكومت مى
پردازد؛ اصلى جارى در همه صحنه ها و حاكم بر همه برنامه ريزيها.
زيربناى معرفتى و دينى و ارزشى اين امر كاملا روشن است . همه تلاشهاى
فردى و اجتماعى حتى تشكيل حكومت در نگاه دين ، بايد در يك نقطه به هم
برسند و پيوند بخورند و آن هدايت و تربيت انسان است . اسلام نيز
براى ساختن انسان آمده است . كتاب آسمانى اسلام
كه آن قرآن مجيد است ، كتاب تربيت انسان است
(50) و چه كسى شايسته تر و مؤ ثرتر از مادر براى اين
هدف چه اينكه اگر انسان زاده نشود، موضوعى براى هدايت وى و رسالت دين
باقى نمى ماند و اينچنين است كه حضرت امام در شرح اين شاءن و در تبيين
همين نقش و مسؤ وليت ، چنان كه به اشاره گذشت ، در فرازى بسيار زيبا و
از منظرى عرفانى تربيتى به فرزند خود مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج
سيد احمد خمينى مى نويسند :
حقوق بسيار مادرها را نمى توان شمرد و نمى توان به حق ادا كرد يك شب
مادر نسبت به فرزندش از سالها عمر پدر متعهد ارزنده تر است . تجسم
عطوفت و رحمت در ديدگان نورانى مادر، بارقه رحمت و عطوفت رب العالمين
است . خداى تبارك و تعالى قلب و جان مادران را با نور رحمت ربوبيت خود
آميخته آن گونه كه وصف آن را كس نتوان كرد و به شناخت كسى جز مادران در
نيايد و اين رحمت لايزال است كه مادران را تحملى چون عرش در مقابل
رنجها و زحمتها از حال استقرار نطفه در رحم و طول حمل و وقت زاييدن و
از نوزادى تا به آخر، مرحمت فرموده ، رنجهايى كه پدران يك شب آن را
تحمل نكنند و از آن عاجز هستند. اينكه در حديث آمده است كه
بهشت زير قدمهاى مادران است
(51) يك حقيقت است و اينكه با اين تعبير لطيف آمده است
براى بزرگى عظمت آن است و هشيارى به فرزندان است كه سعادت و جنت را در
زير قدم آنان و خاك پاى مبارك آنان جستجو كنيد و حرمت آنان را نزديك
حرمت حق تعالى نگهداريد و رضا و خشنودى پروردگار سبحان را در رضا و
خشنودى مادران جستجو كنيد.
(52)
و صد البته ، چنان كه در كلام امام صادق (ع ) آمده است ، خوشا به حال
كسى كه مادرش پاكدامن و عفيف باشد.
(53)
جلوه اى از اين سخن جعفرى (ع ) را در اين فراز از سخنان امام مى خوانيم
؛ فرازى كه استدلالى روشن و انكارناپذير را در خود دارد و بارها حضرت
امام در اين باره سخن گفته اند :
شما خانمها شرف مادرى داريد كه در اين شرف از مردها جلو هستيد و مسؤ
وليت تربيت بچه در دامن خودتان داريد. اول مدرسه اى كه بچه دارد دامن
مادر است . مادر خوب ، بچه خوب تربيت مى كند و خداى نخواسته اگر مادر
منحرف باشد، بچه از همان دامن مادر منحرف بيرون مى آيد و چون بچه ها آن
علاقه اى كه به مادر دارند به هيچ كس ندارند و در دامن مادر هستند تمام
چيزهايى كه دارند، آرزوهايى كه دارند خلاصه مى شود در مادر و همه چيز
را در مادر مى بينند، حرف مادر، خلق مادر، عمل مادر، در بچه ها اثر
دارد.
لامحاله يك بچه در دامن مادر كه اول كلاس است ، اين دامن اگر يك دامن
طاهر پاكيزه مهذب باشد، بچه از همين اول كه دارد رشد مى كند با آن
اخلاق صحيح و با آن تهذيب نفس و با آن عمل خوب رشد مى كند بچه وقتى در
دامن مادرش هست مى بيند مادر اخلاق خوش دارد، اعمال صحيح دارد، گفتار
خوش دارد، آن بچه ها از همان جا اعمالش و گفتارش به تقليد از مادر كه
از همه تقليدها بالاتر است و به تزريق مادر كه از همه تزريقها مؤ ثرتر
است ، تربيت مى شود.
(54)
بخش سوم : جامعه و فرهنگ
هشتم : زن و مرد، نقش تكميلى متقابل
يكى از نكات محورى در انديشه دين شناختى حضرت امام در حوزه
مسايل زنان توجه به اين اصل است كه زن و مرد همان گونه كه در نظام
آفرينش و ساختار تكوينى زندگى آدمى نقش تكميلى
متقابل دارند و در اين خصوص و با توجه به جايگاه و نقشى كه هر
يك از آن دو دارند، هيچ كدام فرع بر ديگرى نيستند و تفاوت در نقش به
مقتضاى حكمت بالغه الهى و ضرورت آن در نظام آفرينش ، به معناى اصل بودن
يكى و فرعى تلقى شدن ديگرى نيست ، در نظام تشريع و تنظيم مناسبات
اجتماعى و جايگاه انسانى اجتماعى هر يك از آن دو نيز، مكمل يكديگرند و
يك محور اساسى در تحليل و تبيين تفاوتهاى قراردادى و اعتبارى نيز همين
نقشهاى تكميلى است كه خاستگاه آن عمدتا تفاوتهاى ساختارى هر يك در نظام
آفرينش مى باشد و در واقع يك تقسيم كار طبيعى را مى طلبد.
خاستگاه بخشى از نقشهاى متفاوت تكميلى ، چنان كه اشاره شد اقتضائات
طبيعى هر يك از طرفين است . اما بخشى از آن نيز به عرف و عادات اجتماعى
و اعتباراتى برمى گردد كه فرد يا جامعه به هر دليل آن را براى خود
پذيرفته است . اينكه به عنوان مثال مادر، به صورت غريزى احساس مى كند
بايد از كودك خود حمايت كند يا به او شير بدهد، اعتبارى و بسته به
قراردادهاى اجتماعى نيست ؛ با اين تفاوت كه در اولى با پدر مشترك است و
در دومى تنهاست ، اما اينكه زن اجمالا نمى تواند بدون موافقت شوهر از
خانه خارج شود يا شوهر نمى تواند بر خلاف قرار اوليه زن را از شهر محل
سكونتش به جايى ديگر منتقل كند، امورى است كه خود آنان در چارچوب
قرارهاى عام يا خاص پذيرفته اند.
بهر روى ، ترديدى نيست كه موضوع نقش تكميلى
در نظام آفرينش آدمى ، و پيوندهاى اجتماعى و تنظيم روابط انسانى
، از عامترين و ملموسترين موضوعات است و كسى اصولا در صدد ترديد در اين
واقعيت نيست تا نيازى به تاءكيد بر آن باشد. آنچه مورد تاءكيد است يكى
اين است كه در ايفاى نقش تكميلى و در قرار گرفتن هر يك از زن و مرد در
اين جايگاه كه مكمل ديگرى مى باشند، يكى
اصل و ديگرى فرع نيست ، يا هر دو اصلند يا هر دو فرع قرآن كريم به صورت
عام و فراگير همه انسانها را در خدمت يكديگر مى شمارد؛ خدمت متقابلى كه
زاييده نياز متقابل است :
اهم يقسمون رحمه ربك نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى
الحياه الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا و
رحمه ربك خير مما يجمعون ؛
(55)
آيا اينان رحمت پروردگارت را قسمت مى كنند! ما ميانشان ، امكانات زندگى
اشان را تقسيم كرديم و آنان را بر يكديگر برتريهايى داديم تا يكديگر را
به خدمت گيرند، و رحمت پروردگارت از آنچه آنان گردهم مى آورند بهتر است
.
مفاد آيه شريفه تقسيم بندى جامعه به افراد با درجه و افراد بى درجه ،
يعنى افرادى كه فقط يكديگر را به خدمت و تسخير
مى كشند و افرادى كه فقط به خدمت و تسخير
ديگران درمى آيند نيست ، نياز متقابل است كه تسخير متقابل را در پى
دارد. شرايع الهى نيز در صدد هدايت بشر به تنظيم روابط و مناسبات
عادلانه اجتماعى و معرفى حقوق متقابل
اعضاى جامعه بوده اند. تبيين تكاليف و مسؤ وليتهاى متقابل اجتماعى و
تقسيم وظايف در جهت ايجاد روابط عادلانه ، كارى است كه در حوزه مسؤ
وليت انبياء الهى بوده است . نمود روشن ، عميق و گسترده آن در شكلى
سازمان يافته همراه با حقوق و تكاليف معين ، در قالب نهاد خانواده شكل
مى گيرد و ايفاى نقش تكميلى هر يك از زن و مرد و سمت و سوى اين رابطه
تسخيرآميز، نه فقط در سطح ايجاد زمينه هاى همزيستى مسالمت آميز، بلكه
پاسخگويى به ندايى است كه از عمق فطرت و از نهان عواطف ، غرايز و وجود
آدمى به گوش مى رسد و مايه آرامش و سكونت
نفس را مى طلبد.
(56) اين است كه قرآن كريم در خصوص رابطه و نقش
تكميلى زن و مرد، طبعا در چارچوب نهاد خانواده ، آن را مايه سكونت
طرفين و در فضايى آكنده از مودت و مهربانى مى شمارد :
و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا
اليها و جعل بينكم موده و رحمه .
(57)
و همين نقش را در شكلى كاملا رسمى ، در قالب روابط همسرى با اين بيان
كه هر كدام لباس ديگرى است بيان مى دارد
:
هن لباس لكم و انتم لباس لهن .
(58)
و يا آنگاه كه بر اين اصل الهى تاءكيد مى ورزد كه خداوند عمل هيچ عمل
كننده اى را ضايع نمى كند، چه مرد باشد چه زن ، بلافاصله با تعبير
بعضكم من بعض به همزادى زن و مرد و نقش تكميلى آن دو، ولى با يك
خاستگاه انسانى ، اشاره مى كند.
(59)
جلوه اى از اين نقش متقابل تكميلى را در اين فراز از بيانات حضرت امام
به وضوح مى بينيم :
خدمت مردها هم بسيارش مرهون خدمت زنهاست در مردها يك حسى است كه اگر
ببينند زنها بيرون آمده از خانه ها براى يك مقصدى ، اگر قوه شان يكى
باشد، ده تا مى شود و در مملكت ما اين طور شود كه بانوان همدوش بلكه
جلوتر از مردها از خانه ها بيرون آمدند و در اين راه اسلامى زحمت
كشيدند و رنج ديدند، جوان دادند، شوهر دادند، برادر دادند، معذلك رنج
كشيدند، عمل كردند، پشتيبانى از اسلام كردند و مردها هم بسيارى به تبع
زنها اين كار را كردند.
(60)
حضرت امام اين واقعيت را با همين مضمون در چند جاى ديگر نيز بيان كرده
اند اما نكته قابل توجه آن است كه ايشان يك عامل اساسى در حركت و قيام
خودشان و استمرار آن را همين حضور و فداكارى بانوان مى شمارند. يعنى
حضور و حركت زنان ، انگيزه حركت امام و ادامه آن . اين نكته اى بود كه
حضرت امام در 13 بهمن 57، يك روز پس از بازگشت به ايران يادآور شدند :
روز سكوت نيست ، روز فعاليت است ؛ هر كس در هر منصبى كه هست ، در هر
مقامى كه هست نبايد ساكت باشد، اين فريادى كه اينها مى زنند، زنها را
شما ببينيد چه فرياد مى زنند، مردها چه فرياد مى زنند، اينها پشتوانه
شما هستند. شكر الله سعيهم اگر اينها نبودند، ما هيچ قدمى بر نمى
داشتيم ، اينهايند كه من را وادار مى كنند به قدم برداشتن .
(61)
و اينچنين است كه يك ماه پس از آن ، در حالى كه انقلاب روزهاى نخست
پيروزى را مى گذارند، همه را مرهون بانوان مى شمارند :
ما همگى مرهون شجاعتهاى شما زنان شيردل هستيم .
(62)
بنابراين ، زن و مرد، هم در جامعه و روابط اجتماعى ، و هم در فضاى خانه
و در مناسبات خانوادگى ، دو وجود مكمل يكديگرند و نه دو قطب مخالفى كه
وجود هر يك ، عرصه را بر ديگرى تنگ مى كند و به ناگزير يكى بايد حذف
شود و يا كاملا در خدمت ديگرى باشد. از اين رو در شناخت و تنظيم
مناسبات اجتماعى و خانوادگى ميان زن و مرد و معرفى وجهه انسانى اجتماعى
آنان ، حضور و نقش آفرينى هر يك بدون ديگرى را بايد ناقص شمرد و صد
البته كه انسانها در موقعيتها و شرايط متفاوت ، وظايف و حقوق متفاوت
دارند و در كسب شايستگيهاى ارادى چون ايمان علم ، تقوا و جهاد، كسانى
برترند كه شايستگى بيشترى كسب كنند، چه زن و چه مرد.
ما نهضت خودمان را مديون زنها مى دانيم . مردها به تبع زنها در
خيابانها مى ريختند، تشويق مى كردند زنها مردان را. خودشان در صفهاى
جلو بودند. زن يك همچو موجودى است كه مى تواند... يك قدرت شيطانى را
بكشد.
(63)
نهم : ارزشهاى وجودى ،
ميزان شخصيت
يكى ديگر از الگوهاى دين شناختى در حوزه مسايل بانوان ، توجه به
ملاكها و معيارهاى حقيقى در ارزشگذارى شخصيت و وزن انسانى و اجتماعى ،
افراد است . آنچه حضرت امام ، در اين خصوص يادآور شده اند جلوه اى از
معيارهاى روشن اسلام و تاءكيدى بر مفاد رهنمودهايى است كه در آيات و
روايات و در سيره معصومان (ع ) آمده است . آنچه اساس شخصيت يك انسان
را شكل مى دهد فضايل و ارزشهايى است كه در عمل اكتسابى خود و بر اساس
اراده و تلاش خويش به دست مى آورد. عواملى چون رنگ ، زبان ،
خويشاوندى ، و جنس ، تنها در شناخت آدميان و تمايز ميان آنان دخالت
دارد و نه در ميزان ارزشهاى وجودى و شخصيتى . قرآن كريم وقتى از آفرينش
آدميان از يك مرد و زن سخن مى گويد، هم ، يكسان بودن آنان در منشاء
آفرينش را يادآور مى شود و هم اينكه اين منشاء، فقط مرد يا فقط زن نيست
، بلكه من ذكر و انثى ؛ مرد و زن با هم . آنچه خاستگاه تمايز در اين
مرحله و شاخه شاخه شدن و قبيله قبيله گشتن آدميان يعنى و جعلناكم شعوبا
و قبائل است ، امكان شناخت يكديگر و تفاوت گذارى ميان آنان در اين مقطع
است كه جزء نخستين و ضرورى ترين نيازهاى زندگى اجتماعى و حتى خانوادگى
است . همان كه قرآن با تعبير لتعارفوا از آن ياد مى كند. تا اينجا،
عوامل تمايز نوعا طبيعى و خارج از اراده و خواست اوليه خود افراد است و
به هر حال ملاك و ميزانى براى ارزشگذارى نيست و اينچنين است كه در اين
مرحله هيچ تفاوتى ميان آدميان در پيشگاه خداوند نيست چرا كه همه آفريده
او و رابطه وجودى اشان با آفريدگار يكسان است . آنچه وجه تمايز و در
واقع ميزانى براى ارزشهاى وجودى و شخصيتى انسان ، زن يا مرد، به شمار
مى رود همان است كه قرآن در پى اشاره به يكسانى آفرينش و تفاوتهاى
طبيعى و خاستگاه آن ، با تعبير ان اكرمكم عند الله اءتقيكم از آن ياد
مى كند.
(64) تقوا در معناى حقيقى
و گسترده آن كه اينك مجال پرداختن به شرح آن نيست ، شامل پايبندى به
همه مقررات دينى و احكام الهى و همه ارزشهاى دينى مى گردد. لذا اگر در
جاى ديگرى از فضيلت جهاد و تفاوت مجاهدان و قاعدان سخن مى گويد و تصريح
مى كند كه خداوند جهاد گران را بر
قعود پيشگان ، برترى ويژه اى داده است ،
در واقع يك مصداق روشن از تقوا پيشگى و كسب ارزش جهاد است .
(65)
اگر از تمايز ميان عالم و
جاهل و طبعا برترى
عالم بر جاهل و در واقع ،
علم بر جهل
سخن مى گويد، ميزانى را ارائه مى دهد كه امرى اكتسابى است و جنسيت
ملاكى براى دستيابى به آن نيست .
(66) آيات چندى نيز كه تفاوتهاى ارزشى ميان آدميان را
يادآور مى شود، مثالها و نمونه هايى را كه شاهد مى گيرد امورى خارج از
جنسيت است . خبيث و
طيب
(67)، اعمى و
بصير و ظلمات
و نور
(68) و زندگان و
مردگان
(69)، بهشتيان و
دوزخيان
(70)، مؤ من و
فاسق
(71) و موارد چند ديگرى كه در عدم همسانى و تمايز آشكار
ميان دو دسته از مردمان بيان كرده است .
(72) فهم تفاوت ميان نمونه ها و تمثيلها نيز امرى است
وجدانى كه قرآن به داورى وجدان خود مردمان وانهاده است و نيازى به
استدلال ندارد.
اگر قرآن كريم از تفاوت و مراتب متفاوت آدميان در نظام آفرينش نيز سخن
گفته ، يكى به اين هدف شمرده است كه تفاوتها، منشاء و موجب احساس
نياز متقابل و در نتيجه
خدمت متقابل و تنظيم و تقويت مناسبات و
روابط اجتماعى باشد، و همه در خدمت هم باشند،
(73) و ديگرى به اين هدف كه زمينه آزمون آنان فراهم
آيد.
(74) كما اينكه در تنظيم روابط اجتماعى و مناسبات ميان
آدميان كه طبعا بر اساس جعل و در چارچوب قرارهاى اعتبارى و
نظام تشريع مى باشد بر همسانى زنان و
مردان در اختصاص داشتن دستاورد هر يك به خود، تاءكيد مى ورزد و هر يك
از آن دو را صاحب ارزشها و سرمايه هاى مادى و معنوى خود مى داند و كسى
را نرسد كه كه چشمداشتى به سهم يا كسب ديگرى داشته باشد :
و لا تتمنوا ما فضل الله بعضكم على بعض للرجال
نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن .
(75)
و اگر در جايى نيز پس از تاءكيد بر يكسانى و همسانى
حقوق با تكاليف
زنان ، در چارچوب روابط زناشويى (به حدس قوى ) يا فراتر از آن
در مناسبات اجتماعى (به احتمالى )، به يك نوع برترى مردان بر زنان حكم
داده است
(76)، در مقام تشريع و چارچوب
تدبير منزل يا تنظيم روابط اجتماعى
اس كه طبعا مسؤ وليتهاى سنگين ترى متوجه مردان است و پر واضح
است كه اين تمايز ربطى به ارزشهاى اكتسابى هر يك از آن دو، در زمينه
هايى كه اسلام آنها را مايه ارزش مى داند؛ ندارد. و به بيان علامه
طباطبايى :
ان الاعمال التى يهديها كل من الفريقين الى المجتمع هى الملاك لما اختص
به من الفضل ، و ان من هذا الفضل ما تعين لحوقه بالبعض دون البعض كفضل
الرجل على المراءه فى سهم الارث ، و فضل المراءه على الرجل فى وضع
النفقه عنها، فلا ينبغى اءن يتمناه متمن ، و منه ما لم يتعين الا بعمل
العامل كائنا من كان كفضل الايمان و العلم و العقل و التقوى و سائر
الفضائل التى يستحسنها الدين ، و ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء و اسئلوا
الله من فضله .
(77)
مضمون سخن اين مفسر بزرگ اين است : ملاك امتياز
و ارزش ، در هر يك از زن يا مرد، اعمالى است كه تقديم جامعه مى كنند.
البته پاره اى امتيازات امرى اختصاصى است مثل افزونى سهم ارث مرد بر زن
، و امتياز زن بر مرد در عدم مسؤ وليت نسبت به نفقه . در اين بخش هيچ
كس نبايد چشمداشتى نسبت به امتياز ديگرى داشته باشد. و بخش ديگر تنها
به عامل آن بستگى دارد، هر كس مى خواهد باشد. ارزش و امتياز ايمان و
دانش و عقل و پرهيزگارى و ساير ارزشهايى كه دين مى پذيرد، همه از اين
نوع است . ارزش و امتيازى است كه خداوند به هر كس بخواهد مى دهد و
توفيق آن را بايد از خداوند خواست .
و اينچنين است كه حضرت امام خمينى در تاءكيد بر فداكارى اعجاب آميز
زنان بزرگ ايران در طول جنگ ، يادآور مى شوند :
اينجانب در طول اين جنگ ، صحنه هايى از مادران و خواهران و همسران عزيز
از دست داده ديده ام كه گمان ندارم در غير اين انقلاب نظيرى داشته
باشد.
و آنگاه به نمونه اى از ايثار و ارزشهاى متعالى و افتخارآميز بانوان به
عنوان يك خاطره فراموش نشدنى مى پردازند :
و آنچه براى من يك خاطره فراموش نشدنى است ، با اينكه تمام صحنه ها
چنين است ، ازدواج يك دختر جوان با يك پاسدار عزيز است كه در جنگ هر دو
دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسيب ديده بود. آن دختر شجاع با
روحى بزرگ و سرشار از صفا و صميميت گفت حال كه نتوانستم به جبهه بروم ،
بگذار با اين ازدواج دين خود را به انقلاب و به دينم ادا كرده باشم .
عظمت روحانى اين صحنه و ارزش انسانى و نغمه هاى الهى آن را نويسندگان ،
شاعران ، گويندگان ، نقاشان ، هنرپيشگان ، عارفان ، فيلسوفان ، فقيهان
و هر كس را كه شماها فرض كنيد، نمى توانند بيان و يا ترسيم كنند و
فداكارى و خداجويى و معنويت اين دختر بزرگ را هيچ كس نمى تواند با
معيارهاى رايج ارزيابى كند.
(78)
و اين مصداقى از رهنمود آسمانى حضرت صادق (ع ) است كه فرمود :
الامراءه الصالحه خير من اءلف رجل غير صالح
؛
(79)
زن صالح ، به از هزار مرد ناصالح است .
و در بيان ديگر فرمود :
ليس للمراءه خطر، لا لصالحتهن و لا لطالحتهن ،
اما صالحتهن فليس خطرها الذهب و الفضه . و اما طالحتهن فليس التراب
خطرها؛ التراب خير منها ؛
(80)
زن را ارزش و بهايى نيست ، نه براى صالح آنان و نه براى ناصالحشان .
اما صالح آنان ، در مقابلش ، طلا و نقره برابرى نمى كند، و اما ناصالح
آنان ، ارزش خاك نيز ندارد و خاك بهتر از او است .
در ضد ارزشها نيز، تفاوتى ميان زن و مرد نيست و اين درست بر خلاف تصور
جاهلى و باور خرافه اى برخى مردم است كه قبح ارتكاب گناه توسط زنان را
در مواردى بيشتر مى دانند و ننگ آن را براى او حتى اگر توبه كند
جاودانه مى شمارند، اما مرد را حتى اگر اصرار بر آن ورزد مستحق چنين
سرزنشى نمى شمارند. علامه طباطبايى ، خاستگاه چنين خرافه اى را همان
تصور دوران جاهليت مى شمارد كه آنان را به زنده به گور كردن دختران وا
مى داشت . علت اصلى اين بود كه در تصور آنان دختر وقتى بزرگ مى شد و به
همسرى ديگرى درمى آمد بازيچه دست او مى شد و شوهر هرگونه كه مى خواست
از او بهره مى جست و اين مايه ننگ خانواده دختر بويژه پدر او بود.
آنگاه مى افزايد :
و قد بقى من هذه الخرافات بقايا عند المسلمين
ورثوها من اءسلافهم ، و لم يغسل رينها من قلوبهم المربون ، فتراهم
بعدون الزنا عارا لازما على المراءه و بيتها و ان تابت دون الزانى و ان
اصر، مع ان الاسلام قد جمع العار و القبح كله فى المعصيه ، و الزانى و
الزانيه سواء فيها ؛
(81)
ته مانده هايى از اين خرافه ها بين مسلمانان مانده است و از پيشينيان
خود به ارث برده اند و مربيان جامعه ، زنگار اين خرافه ها را از دلهاى
آنان نشسته اند. لذا مى بينى كه زنا را ننگى ماندگار نسبت به زن و
خانواده اش ، حتى اگر توبه كند مى شمارند اما مرد زناكار را حتى اگر
اصرار ورزد، نه . با اينكه اسلام ننگ و زشتى را همه در گناه مى داند و
مرد بدكاره و زن بدكاره ، از اين نظر يكسانند.
حضرت امام نيز چند روز پيش از پيروزى انقلاب اسلامى با اشاره به موقعيت
زنان در جمهورى اسلامى مى افزايند :
ما همه گونه آزادى را به زن خواهيم داد، البته جلوى فساد را مى گيريم و
در اين مورد، ديگر بين زن و مرد فرقى نيست .
(82)