زيتون
(ترجمه خصائص الحسينيه )
آيه الله شيخ جعفر شوشترى
مترجم : دكتر خليل الله فاضلى
- ۱۶ -
مقصد دوم
اين مقصد درباره صفات ملائكه است كه
امام متصف به آن است و منظور اين نيست كه آن حضرت متصف به صفت يكى
از آنها است ، زيرا اين امر در رابطه با آن حضرت ، فضيلت نيست ؛
بلكه مقصود آن است كه اگر مجموع ملائكه اى كه تعدادشان بيش از همه
مخلوقات (ديگر) است و مجموعه عبادت هاى مختلف آنها را كه غيرقابل
شمارش است ، از اول خلقتشان تا ابدالدهر در نظر بگيرى ، همه آن
عبادت ها را حسين عليه السلام در يك روز فرآهم آورد، گويى كه آن
حضرت مجموعه ملائكة الله است . پس گوش بسپار به برخى از صفات
ملائكه ، كه اميرالمؤ منين عليه السلام در بيان انواع ملائكه آن
صفات را تبيين فرموده است ؛ آن حضرت مى فرمايند: برخى از آنها در
سجده اند و هرگز ركوع ندارند، جمعى در ركوع اند و از ركوع بر نمى
خيزند، بعضى هميشه به صف هستند و تسبيح مى گويند و خستگى در آنها
راه ندارد، خواب ، چشم آنها را فرا نمى گيرد و عقل آنها زايل نمى
شود، بدن هايشان ضعيف نمى گردد و غفلت و فراموشى به آنها دست نمى
دهد. برخى از اين ملائكه امناى وحى خدا و زبان او به سوى پيامبران
هستند و در امر الهى و قضاى او مختلفند. برخى ديگر از فرشتگان
حافظان بندگان خدا و نگهبانان درهاى بهشت اند. بعضى ديگر پاهايشان
بر روى ارضين سفلى ثابت است و گردن هايشان بر آسمان عليا كشيده شده
و اركانشان خارج از اقطار (عالم ) و كتف هايشان مناسب ستون هاى عرش
مى باشد.
بايد گفت : اگر حالت هاى سيد مظلوم را ملاحظه نمايى ، در مى يابى
كه آن حضرت عبادت جميع ملائكه را، هر يك داراى مقام معلومى در
عبادت هستند، به جا آورد؛ زيرا حسين عليه السلام براى خدا به سجده
اى رفت كه از آن برنخاست و براى خدا به ركوعى رفت كه براى هميشه بر
همان حالت باقى ماند، و در شب عاشورا با همه مشكلات و دشوارى ها،
اقدام به انجام اعمال و افعال ، اياب و ذهاب ، جنگ و كر و فر،
حملات ، نداها، و اغاثه ها و استغاثه هايى نمود؛ و در اين كارها
دچار ضعف بدن نگرديد، گويى اين بدن از عالم اين اجسام نبود.
و چون آن حضرت و اصحاب او و صف آنها در انجام طاعتشان - بر اساس
آنچه در اشاره به سوره صافات ذكر كرديم - ملاحظه نمايى ، در مى
يابى كه حسين عليه السلام و اصحاب آن حضرت همان صف كشيدگان هميشگى
هستند، كه اميرالمؤ منين عليه السلام در وصف آنها گفته است : آنها
شيرينى معرفت او را چشيده و جامى از محبت او نوشيده اند و پرواى از
خدا بر اعماق قلبشان نفوذ كرده به واسطه طولانى شدن طاعت قامتشان
خميده گرديده و طول ميل به عبادت ، اصل و ماده تضرع آنها را نابود
نكرده و راءفت عظيم او، بند خشوع آنها را نگشوده و دچار عجب و
خودپسندى نشده ، كه آنچه را كه از آنها سر زده بزرگ بشمارند...
من مى گويم : اگر با چشم حقيقت بين بنگرى ، در مى يابى شيرينى
معرفت همان است كه حسين عليه السلام آن را چشيد و جام محبت ، همان
جامى است كه آن حضرت نوشيد. حسين عليه السلام شيرينى معرفتى را
چشيد كه به همراه آن تلخى و مرارتى نبود، هر چند كه جميع مرارت هاى
دنيايى از نظر قلبى ، روحى و جسمى ، باطنى و ظاهرى بر آن حضرت عارض
شد. از اين رو آن حضرت فرمود: مرگ برايم
مطبوع و دلپسند شد. همچنين آن حضرت جامى از محبت او نوشيد
كه آن تشنگى كه بر لبان ، زبان ، كبد و نور ديدگان ايشان اثر گذاشت
، در حب قلب او مؤ ثر واقع نشد و شايد آن جامى كه در دست پيامبر
خدا صلى الله عليه وآله در حالى كه منتظر حسين بود، قرار داشت ،
آبى از نوع اين جام محبت بوده است ، يا آبى بوده كه همه (خواص )
ظاهرى و باطنى آب را دارا بوده است .
و اگر با ديده بصيرت به اين گفته آن حضرت بنگرى كه در وصف ملائكه
فرمود: به واسطه طولانى شدن اطاعت ، قامتشان
خميده است . در مى يابى كه بارزترين افراد و شايسته ترين
مصاديق آن ، حسين عليه السلام است ، چرا كه او همان كسى مى باشد كه
به واسطه اطاعتى در طول يك ساعت ، قامتش خميده شد. با تحمل تير سه
شعبه اى كه بر قلب آن حضرت نشست و از پشتش خارج شد و خون از آن
قواره زد، قامت آن حضرت خميده شد و قطعه قطعه شدن پيكر آن حضرت به
خميده شدن قامت او در طاعتش افزود. و اگر بخوبى تدبر كنى ، در مى
يابى كه بارزترين مصداق اين گفته امام كه فرمود
طول ميل عبادت ، اصل و ماده تضرع آنها را
نابود نكرده است . همان حسين عليه السلام است ؛ چرا كه
معناى آن فرمايش اين است كه آنها چون ساير كسانى كه خواسته اى
دارند، ملاحظه نمى كنند كه به خواسته شان دست يافته اند تا ماده
تضرعشان قطع شود؛ بلكه آنها تضرع را مى خواهند و آن را به خاطر خود
تضرع تا زمانى كه زنده هستند، دوست دارند. و حسين عليه السلام در
اين صفت خاص ، داراى خصوصيتى مى باشد كه برتر از ملائكه است ؛ و آن
اين است كه نه تنها تا زمانى كه در قيد حيات اين دنيا بود، تضرعش
قطع نشد، بلكه خداوند سبحان را به خاطر مصيبت هايى كه بعد از
شهادتش بر پيكر مطهرش وارد مى شود، حمد و سپاس گفت و در همين دوران
اين مسائل را نيت كرد و پايمال شدن جسد و بريدن دست ها و چوب
خيزران زدن بر لبان و زبان و چرخاندن سرش را ملاحظه نمود و آن طور
كه از سخنانش بر مى آيد، اين مسائل را جزء عبادتش قرار داد.
مقصد سوم
اين مقصد درباره عناياتى است كه به ملائكه به واسطه حسين
عليه السلام شده و چندين مورد است :
اول : خداوند، حسين عليه السلام را شفيع ملائكه اى قرار داد كه
مرتكب گناه شده بدند، همان طور كه آن حضرت شفاعت فطرس و دردائيل را
نمود.
دوم : خداوند قبر حسين عليه السلام را معراج ملائكه قرار داد. كما
اينكه اين موضوع در روايت آمده است .
سوم : خداوند، حسين عليه السلام را منبع فيض براى ملائكه قرار داد،
آنها با خدماتشان ، به فيض و رحمتى دست مى يابند كه به واسطه تسبيح
و تقديسشان به دست نمى آورند؛ لذا هنگامى كه گفتند ما حمد و سپاس
تو را مى گوييم و تو را تقديس مى كنيم ، خداوند به آنها فرمود: من
به آنچه شما نمى دانيد عالم هستم . همچنين خداوند در آنچه به حسين
عليه السلام تعلق دارد، اسباب علو درجات ملائكه را به طرق مختلف
فراهم آورد.
عنوان يازدهم : خصايص حسين عليه السلام از
آنچه به پيامبران عظام تعلق دارد
اين عنوان درباره خصوصيات حسين عليه السلام است ، از آنچه
كه به انبياى عظام تعلق دارد و داراى چهار مقصد است :
مقصد اول : اين مقصد درباره صفاتى از پيامبران است كه خداوند آنها
را به حسين عليه السلام عطا فرمود. در روايت ها آمده كه خداوند
دوازده صفت را به پيامبرانش اختصاص داده است ، كه ما ثابت بودن اين
صفات را براى حسين عليه السلام وجه كامل تر متذكر شديم . از جمله
صفات انبياء اين است كه خداوند بندگانش را به اين طريق مى آزمايد
كه آنها را در حالت هايى كه به ديده مردم مى آيند، ضعيف قرار مى
دهد و به همراه آنان اوضاع دنيايى قرار نداده است ؛ اما تمام حالت
هاى ابتلاء و آزمايش هاى پيامبران در وقوف حسين عليه السلام در روز
عاشورا به آن حالت ها، فراهم شد و از اين جا حقيقت اخلاص براى خدا
و بى شائبه بودن آن آشكار مى گردد. به همين خاطر است كه پيروان آن
حضرت ملقب به صفاتى شدند؛ از جمله اينكه آنها سادات شهدا و
اولياءالله و برگزيدگان خدا و دوستداران او مى باشند.
يكى ديگر از خصوصيات پيامبران اين است كه همه آنها به فقر، يا
گرسنگى ، يا تشنگى ، يا ضرب ، يا قتل ، يا آزار و اذيت و يا تحقير
مبتلا شدند؛ اما هر كدام به يكى از اين بلاها گرفتار شدند. يعنى در
ميان پيامبران ، كسانى بودند كه از گرسنگى از دنيا رفتند و برخى از
تشنگى و يا سرما وفات يافتند. در حالى كه تمام مصيبت ها و گرفتارى
ها فقط درباره حسين عليه السلام فراهم آمد. ممكن است برخى از
پيامبران به تعدادى از گرفتارى ها مبتلا شدند، اما در عين حال از
برخى ديگر در امان بودند ولى حسين عليه السلام مختص به اين شد كه
از هيچ بلايى سالم نماند.
يكى ديگر از صفات همه پيامبران اين بود كه از بدن آنها بوى گلابى
استشمام مى شد، كما اينكه اين مطلب در حديث آمده است . اما رايحه
حسين عليه السلام رايحه سيب است ؛ كه اين مطلب از آن حديثى كه در
آن نقل شده بود، به همراه آن حضرت تا زمان شهادت سيبى بود، استنباط
مى شود. و اينك نيز از قبر آن حضرت به ويژه هنگام سحر، بوى سيب به
مشام شيعيان مخلص امام مى رسد.
مقصد دوم : اين مقصد درباره آنچه است كه عموما از پيامبران به حسين
عليه السلام عطا شده است و داراى چندين وجه است :
اول : پيامبران مدفن حسين عليه السلام را قبل از دفن آن حضرت ،
زيارت كرده اند. در حديث است كه هيچ پيامبرى نيست مگر اينكه كربلا
را زيارت كرد. و اگر پيامبرى به كربلا نيامده ، به آنجا سير داده
شده ، كما اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: مرا به جايى
سير دادند كه به آنجا كربلا مى گويند. در آنجا قتلگاه حسين بن على
به من نشان داده شد.
دوم : تمام پيامبران در طول زمان تا روز قيامت داراى اوقات مخصوصى
هستند كه به زيارت حسين عليه السلام مى آيند، مانند نيمه شعبان و
شب قدر.
مقصد سوم : اين مقصد درباره هر يك از فضايل و گرفتارى هاى پيامبران
است كه خداوند آنها را به حسين اختصاص داده است ، و داراى چندين
باب خداوند آنها را به حسين عليه السلام اختصاص داده است ، و داراى
چندين باب است .
در زيارت آن حضرت وارد شده است كه حسين وارث پيامبران است . در اين
ميان زيارت مشهور است . در بعضى از زيارت هاى آن حضرت نيز وارد شده
است كه بر پيامبران با نام بردن آنها و صفت هاى ممتازشان ، سلام
فرستاده مى شود.
در اين عنوان به هنگام تشريح مطالب ، به برخى از وجوه وراثت و
كيفيت آنها همچنين علت سلام بر يك پيامبر خاص مى پردازيم و همچنين
توضيح مى دهيم كه حسين عليه السلام هم باشد؛ چرا كه آن حضرت ايوب
صابر هم هست و هر گاه به مظلوم سلام كنى ، ممكن است يحيى را قصد
كرده باشى و يا منظور نظرت حسين عليه السلام باشد، زيرا حسين يحياى
مظلوم هم باشد، و به همين ترتيب . در اينجا موضوع را از باب آدم
عليه السلام آغاز مى كنيم :
باب آدم عليه السلام
* تمام ملائكه براى آدم عليه السلام سجده كردند، يعنى آن
حضرت قبله ملائكه بود. ملائكه نيز بر حسين عليه السلام نماز
خواندند و در گرد قبرش طواف نمودند.
همچنين قبر آن حضرت معراج ملائكه است .
* خداوند آدم عليه السلام را در بهشتى ساكن گردانيد، در حالى كه
حسين عليه السلام زينت بهشت حورالعين از نور حسين عليه السلام خلق
شد.
* آدم مزين به لباس بهشتى گرديد؛ در حالى كه حسين عليه السلام را
صفى قرار داد.
* آدم مبتلا به فراق از بهشت گرديد، اما حسين عليه السلام مبتلا به
فراق محبان شد.
* آدم مبتلا به كشته شدن فرزندش هابيل شد و خونى را از او ملاحظه
كرد كه زمين آن را نوشيد. اما حسين مبتلا به اين شد كه فرزندش تكه
تكه شود.
* آدم مبتلا به نهى از خوردن (ميوه ) يك درخت شد و فراموش كرد و
عزمى براى او نمى يابيم ، در حالى كه حسين عليه السلام مبتلا شد به
نهى از هرگونه علاقه اى و از هر نوع خوردنى و آشاميدنى ، و فراموش
نكرد و در او عزمى ملاحظه شد كه در غير از او ديده نشده است .
* آدم عليه السلام صفوة الله در عالم صورت است . حسين عليه السلام
صفوتى از اين صفوة در عالم معانى است . چرا كه آن حضرت از صفوة است
و صفوة از اوست .
* شيطان با اين گفته كه من بهتر از آدم هستم بر آدم عليه السلام
فخر فروخت و آن هنگامى بود كه ديد آدم از گل نرم پست ساكن آفريده
شد. يزيد لعنة الله عليه نيز بر حسين عليه السلام فخر فروخت و آن
زمانى بود كه خود را بر روى تخت ديد و همچنين ملاحظه كرد كه
طرفدارانش مزين به لباس هاى رنگين هستند و اهل و عيالش در قصرها و
در پشت پرده ها غرق در طلا و حرير تكبر مى كنند، اما زنان و
فرزندان حسين با لباس هاى پاره پاره شده و دربند در مجلس او حاضر
شده اند.
همچنين ديد كه فرزندانش معاويه و خالد با بهترين زينت ها و با شكوه
و جلال و اسلحه و جواهر در كنارش نشسته اند، در حالى كه فرزندان
حسين عليه السلام على (اكبر) و على (اوسط) يكى با سر و بدون پيكر و
ديگرى در غل و زنجير و با جسمى بيمار در مقابل او قرار دارند. خودش
را ديد كه بر سر تاج دارد و بر اريكه تكيه زده ، در حالى كه حسين
عليه السلام سرش بدون پيكر در مجلس او بر روى زمين در مقابل او
قرار دارد و سر برادران آن حضرت و اصحابش نيز همه در مقابلش قرار
دارند و مجلس مملو از دشمنان حسين است و بزرگان بنى اميه بر صندلى
ها نشسته اند. در چنين حالتى يزيد رو به اهل مجلس كرد و شروع به
شماتت و ناسزاگويى به امام حسين عليه السلام نمود. او با اشاره به
سر مبارك امام گفت : اين شخص بر من فخر مى فروخت و مى گفت : پدرم
از پدر يزيد بهتر و مادرم از مادر او و جدم از جد او و خودم از او
بهتر هستيم ، و همين امر باعث قتل او شد، اما اين گفته او كه
پدر من از پدر يزيد بهتر است پدر من
با پدر او مجادله كرد و خداوند ميان آن دو حكم داد. اما اين گفته
او كه مادرم از مادر يزيد بهتر است
سوگند به جان خودم كه راست گفته است ؛ چرا كه فاطمه دختر رسول خدا،
از مادر من برتر است و اين گفته او كه جد من
از جد يزيد برتر است كسى نيست كه به خدا و روز آخرت ايمان
داشته باشد و بگويد كه او برتر از محمد صلى الله عليه وآله است . و
اما اين گفته او كه من بهتر از يزيدم
شايد او اين آيه را نخوانده بود كه قل اللهم
مالك الملك تؤ تى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من
تشاء و تذل من تشاء
(106) بگو، بار خدايا اى پادشاه ملك هستى ! تو هر
كه را بخواهى عزت و ملك و سلطنت بخشى و از هر كه بخواهى بگيرى و به
هر كه خواهى عزت بخشى و هر كه را خواهى خوار گردانى .
اى غيرتمندان ! در اين گفته يزيد تاءمل كنيد كه چگونه با اين گفته
خود در آن حالت ، قصد خوار كردن امام را داشت ؛ بنابراين ، اى
شيعيان آن حضرت و اى صاحبان همت و مروت و اى غيرتمندان ! امام را
عزيز بداريد، كه اين گفته يزيد به طريق تحقير، قلب را مى سوزاند.
پس ما مى گوييم : حسين زينت آسمان ها و زمين است ؛ او زينت عرش
خداست ، حسين عزيز درگاه الهى و عزيز رسول خداست .
حسين همان كسى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله او را با خود
به بالاى منبر برد و فرمود: اين حسين بن على است ، پس او را
بشناسيد. حسين عزيز زهراء سلام الله عليها است .
در اينجا همچنين به همسانى ميان ابليس و يزيد نيز دقت كن . ابليس
تواضع گل و نرمى و ذلت ظاهرى آن را و حدت آتش و حرارت و برترى جويى
و سوزاندن او را ديد و پنداشت كه بر گل فضل و برترى دارد، در صورتى
كه آنچه را در گل است ، از جمله اينكه محل رويش شكوفه و گل ها و
ريحان ها و دانه ها و ميوه ها و درختان و معدن تمام فلزات و انواع
جواهرات و مخزن آبى است كه حيات جانداران به آن بستگى دارد و
مواردى از اين قبيل را نديد. يزيد نيز خود را ديد كه بر تخت نشسته
در صورتى كه سر بريده حسين عليه السلام بر تشت قرار دارد و نفس
هايش قطع شده و از حركت باز ايستاده و همچنين ملاحظه كرد كه
پيروانش مزين به انواع زيورآلات و لباس هاى فاخر هستند و افراد
مسلح در خدمت ايستاده اند؛ در نتيجه گمان كرد كه بر امام برترى و
فضيلت دارد و به اين مطلب استناد كرد كه خداوند به او ملك و سلطنت
داده و از اين طريق او را عزيز گردانيده و حسين عليه السلام را به
اين حالت ذليل ساخته است ، از اين رو آن آيه را خواند، اما آن
ملعون متوجه نبود كه با اين حالت ، او ذليل و خوار است و اين حسين
عليه السلام است كه عزيز مى باشد و خداوند تعالى ملك و سلطنت را با
چنين حالتى به حسين عليه السلام عطا فرموده و با اعمال زشتى كه
يزيد مرتكب شد ملك را از او گرفت و تمام مخالفانى كه ناسزا به
هيچكدام از خلفاء را جايز نمى شمرند، سب به او را مجاز دانسته اند.
اما حسين عليه السلام قلوب همه اهل دنيا را به خاطر رفتارى كه با
آن حضرت شكسته است و ميل و رغبت او را دارند و اگر مى خواهى به
مصداق اين فرمايش خداوند كه تعز من تشاء و
تذل من تشاء پى ببرى ، به قبر ابا عبدالله عليه السلام و
احترام آن و زيادى زينت آن و اوضاع آن و آبادانى آن كه از زمان
شهادت آن حضرت آغاز شده و تا ابد ادامه خواهد داشت ، خوب بنگر و به
قبر يزيد در شام نيز نگاه كن . از همان روزى كه آن ملعون در آنجا
دفن شد تا به حال ، هر كس گذارش به آنجا مى افتد، آن را چون شيطان
با سنگ رجم مى كند و با خود از دور سنگى بر مى دارد و به سوى قبر
او پرتاب مى كند. اين كار توسط شيعه ، سنى ، مسيحى و يهودى انجام
مى گيرد. تجربه شده است كه اگر كسى آنجا را با سنگ هدف قرار ندهد،
حاجتش برآورده نمى شود. آنجا به تل عظيمى از سنگ تبديل شده است .
زينب سلام الله عليها در گفتگويى با يزيد داشت او را از بطلان اين
گمان آگاه نمود.
* آدم عليه السلام مبتلا به مفارقت ناگهانى و به يكباره از بهشت
گرديد و از آن (محل ) انس و رياض قدسى خارج و به زمين خاكى كه معدن
آفات و بدى ها و درندگى ها و آزار و اذيت هاست ، آمد. آنگاه گفت :
بلاد و هر كس بر روى آن است ، تغيير كرده و چهره زمين ، خاكى و
قبيح است ، هر چيز با طعم و رنگى تغيير كرده و چهره هاى خندان با
نمك اندك است .
حسين عليه السلام نيز مثل آن مورد مبتلا شد، آن حضرت به طور
ناگهانى و به يكباره از بهشت اجتماع محبان ، فرزندان و برادران
خارج شد و همه اين موارد در ظرف دو ساعت انجام گرفت و آن طور كه در
روايت آمده است : وقتى ديگر كسى از (ياران امام حسين ) باقى نمانده
بود، پسربچه اى كه گوشواره بر گوش داشت ، از خيمه بيرون آمد، وحشت
زده بود و به چپ و راست خود نگاه مى كرد، آنگاه هانى فرزند شبيب -
لعنت الله عليه - آمد و با شمشير ضربه اى به او زد و او را به
شهادت رساند. همچنين هنگامى كه ديگر كسى باقى نمانده بود كه امام
با او ماءنوس شود، به خواهرش زينب عليهاالسلام : گفت : فرزندم على
اصغر را بياور، حضرت زينب او را براى امام آورد و بعد آن ماجرا
واقع شد. چون آن كودك شيرخوار هم به شهادت رسيد و ديگر كسى جز زنان
حرم نبود كه امام با او سخن بگويد، آنها را مخاطب قرار داد و چون
از پيش آنها هم بيرون آمد و تنها به راه افتاد و ملاحظه كرد كه آن
بلاد تغيير كرده و هيچ كس با او نيست ، مانند آدم كه به هنگام فراق
از بهشت ، به درگاه پروردگارش دعا كرد و گريه نمود؛ اما حسين عليه
السلام در يك روز يعنى روز عاشورا در مواضع خاصى گريه كرد، لكن
گريه آن حضرت با گريه آدم عليه السلام مقايسه نمى شود؛ چون گريه
حسين عليه السلام ، گريه رقت و ترحم بر حال كسانى بود كه بر آن
حضرت گريه مى كنند و نه به خاطر خودش . گريه آدم عليه السلام بسيار
زياد و طولانى بود به نحوى كه رودها از اشك او جارى شد، اما گريه
حسين عليه السلام كوتاه بود، ولى خون بود كه از چشمه قلب مى جوشيد.
گريه آدم مقرون به تسلى بود، در صورتى كه وقتى حسين عليه السلام
گريه كرد، كسى نبود او را تسلى بدهد.
گريه آدم به خاطر تنها يك فرزند بود كه به قتل رسيده بود، اما گريه
حسين عليه السلام به خاطر برادران ، فرزندان ، عموزادگان ، اصحاب و
اهل و عيال و كودكانش بود.
* آدم عليه السلام مبتلا به تحصيل قوت و طعام براى همسر و خودش شد،
آن هم به نحوى كه كسى مانند او مبتلاى به اين كار نشد، زيرا در
زمين اسباب تحصيل چيزى وجود نداشت ، ايشان مى بايست (ابتدا) در
تحصيل علم اسباب آنها تلاش كند و تلاش او بدون وجود همكار و ياورى
از همنوع خودش صورت مى گرفت كه اين امر، بسيار دشوار بوده است و
اگر تاءييد او (از جانب خداوند) نبود، اين كار برايش امكان پذير
نبود. حسين عليه السلام نيز مبتلى به تحصيل اسباب آب براى رفع عطش
كودكان و اهل و عيالش گرديد، در آن هنگام كه آنها را از آب مبذول
موجود جارى محروم كردند و آن حضرت در اين راه به زحمت افتاد و در
اعمال اسباب آن متحمل انواع مشقت هاى جسمى و روحى گرديد. گاهى خودش
آنها را در اين باره موعظه كرد و گاهى كسى را شبانه فرستاد، و يك
بار اقدام به حفر چاه نمود.
يك بار براى زنان طلب آب نمود، چون آنها كه اهل جنگ نبودند و يك
بار براى فرزند شيرخوارش طلب آب نمود و بك بار هم در حال احتضار
براى خود از آنها آب درخواست كرد.
آدم عليه السلام پس از تحمل رنج و زحمت ، طعام به دست آورد، ولى
حسين عليه السلام با وجود تحمل اين رنج ها و مشقت ها، لب تشنه جان
سپرد. جان عالمى به فدايت يا حسين !
* آدم عليه السلام مبتلا به اين شد كه قابيل ، هابيل را به قتل
برساند و او را دفن كند، اما خون او را نديد، زيرا زمين آن خون را
نوشيد و ملعون شد، از اين رو ديگر خون نياشاميد؛ ولى حسين عليه
السلام على خود را تكه تكه ، بدون كفن بر روى زمين را ديد، به همين
خاطر توانش از ميان رفت . همچنين آدم عليه السلام مدت چهل شبانه
روز براى هابيل گريه كرد، سپس به او وحى شد كه به جاى او برايت
هبت الله را خلق مى كنم ، آنگاه چنين فرزندى براى آدم متولد شد.
ولى امام حسين عليه السلام براى فرزندش دقايقى چند گريه كرد كه
همين مدت برابر چهل سال توان آن حضرت را تحليل برد، سپس بعد از آن
دچار مصيبت از دست دادن على ديگرى شد و بعد نوبت به فراق ميان او و
على ديگر شد.
باب ادريس عليه
السلام
* خداوند ادريس عليه السلام را به مكانى عالى ميان آسمان
چهارم و پنجم بالا برد. حسين عليه السلام نيز، جسمش ، روحش ، خونش
، مثالش و تربتش به مكانى عالى ارتقاء يافت .
* ادريس عليه السلام مبتلى به هجرت از دست سلطان و پراكنده شدن
ياران گرديد، در صورتى كه حسين عليه السلام مبتلى به هجرت گرديد تا
در حرم كشته نشود و احترام حرم حفظ گردد و همچنين مبتلى به جنگيدن
و عطش به مدت سه روز گرديد، تا جايى كه خواهرش در رثاى او گفت :
پدرم فداى آن عطشانى كه با لب تشنه به شهادت رسيد.
باب نوح عليه السلام
* نوح عليه السلام شيخ المرسلين ، و حسين عليه السلام سيد
همه جوانان اهل بهشت است .
* خانه نوح عليه السلام كه همان مسجد كوفه است ، شرافت پيدا كرد،
در صورتى كه مدفن حسين عليه السلام بر مسجد كوفه از چندين جهت
شرافت يافت .
* خداوند تعالى درباره نوح فرمود: سلام على
نوح فى العالمين
(107) سلام بر نوح در ميان جهانيان . چون نجات مردم
از طوفان به سبب آن حضرت مى باشد. و سلام
على الحسين فى العالمين ، چرا كه نجات مردم از آتش به سبب
آن حضرت است .
* نوح عليه السلام صاحب كشتى جارى بر امواج آب ها است ، حسين عليه
السلام هم صاحب كشتى نجاتى است كه هر كس بر آن سوار گردد، از طبقات
آتش نجات پيدا مى كند.
* نوح عليه السلام در ميان قومش 950 سال درنگ كرد و آنچنان مورد
ضرب واقع مى شد كه تا سه روز بيهوش مى ماند و خون از گوشش جارى مى
گرديد. حسين عليه السلام نصف روز در ميان قوم درنگ كرد و آنها را
دعوت به حق كرد، و آن حضرت در نيمه روز زدند و تا سه روز پيكر
مطهرش بدون سر در بيابان افتاد و خون از تمام اعضايش جارى بود، و
ستمى كه به آن حضرت در يك ساعت وارد گرديد، شديدتر از ضربه 950 سال
بود.
باب ابراهيم عليه
السلام
* آنگاه كه مى گويى السلام على
ابراهيم خليل الله مى توانى خليلى را قصد كنى كه خود را
تقديم خداوند كرد و يك فرسنگ آتش به او عرضه گرديد، با اين حال كمك
و يارى ملائكه را نپذيرفت و حتى براى نجات از آتش ، به درگاه
پروردگارش دعا نكرد و گفت علم او به حال من ، مرا از سؤ ال كردن
كفايت مى كند. و اگر خواستى خليلى را قصد بنما كه جان خود را تقديم
كرد و تا فرسنگ ها افراد مسلح با شمشير و نيزه راه را بر آن حضرت
گرفتند، اما كمك و يارى ملائكه را رد كرد و آتش جهنم را براى مردم
بسيارى سرد و سلامت گردانيد.
* (وقتى مى گويى السلام على ابراهيم خليل
الله ) مى توانى ، قصد خليلى را بنمايى كه فرزندش اسماعيل
راتقديم كرد و اگر خواستى قصد خليل را كن كه فرزندش على اكبر را
تقديم نمود و او را در حالى كه پيكرش پاره پاره شده بود، بر روى
زمين نهاد.
* (و چون آن عبارت را گفتى ) اگر مايل بودى ، خليلى را قصد كن كه
ساره (همسرش ) از او مقدارى آرد خواست و او خجالت كشيد و دست خالى
برگردد، از اين رو كيسه اى را پر از ماسه نمود، اما خداوند آن ماسه
ها را برايش تبديل به آرد كرد، و اگر خواستى خليلى را قصد كن كه
سكينه از او آب خواست ، آنگاه بيرون رفت و بدون آب بازگشت و تنها
سخنى كه به او گفت اين بود كه سكينه جان ! براى من آه و ناله و
تشنگى تو گران است .
* (و چون گفتى السلام على ابراهيم خليل الله
)، اگر خواستى خليلى را قصد كن كه زن و فرزندش را در سرزمين
غيرقابل زراعت ساكن نمود و فقط در كنارشان مشك آبى بود؛ و آنگاه
بازگشت و در كعبه را گرفت و به درگاه الهى عرض كرد: خدايا! من ذريه
ام را در وادى غيرقابل زراعت ساكن نمودم ؛ و بعد براى آنها دعا
نمود كه خداوندا! دلهاى مردم را متمايل به آنها كن و آنها را از
ثمرات روزى بده ؛ و اگر خواستى خليلى را قصد كن كه زن و فرزندش را
تشنه و سرگردان در بيابانى به جا گذاشت كه در آن نه آبى بود و نه
غذايى و هنگام جدايى به آنها گفت : خود را براى اسارت آماده كنيد.
* (وقتى آن عبارت را گفتى ) اگر خواستى خليل صاحب ملت را قصد كن و
يا خليل منبع رحمت را.
* (و اگر آن عبارت را گفتى ) اگر خواستى خليل دوستدار ميهمان را و
يا خليل رؤ وف به اهل عصيان را قصد كن ؛ چرا كه هر كس به آن حضرت
متوسل شود، نااميد بر نمى گردد.
باب يعقوب عليه
السلام
* در زيارت امام حسين عليه السلام آمده است كه
السلام على يعقوب الذى رد الله اليه بصره
برحمته سلام بر يعقوب پيامبر كه خداوند به رحمت خودش بينايى
او را به او بازگرداند. (چون اين عبارت را گفتى ) اگر خواستى يعقوب
فرزند اسحاق ، پدر 12 پسر را قصد كن كه همگى زنده بودند و در خدمتش
ايستاده بودند و آنگاه پدر را مخاطب قرار داده گفتند: اى پدر! يكى
از ما را گرگ خورد، آنگاه كمر يعقوب از شدت غم خم شد و چشمانش
نابينا گرديد؛ و اگر خواستى يعقوب ، پدر فرزند تنهايى را قصد كن كه
صداى پسرش را شنيد كه مى گفت : ابناه عليك
منى السلام پدر جان خداحافظ كه من رفتم .
* و اگر خواستى يعقوبى را قصد كن كه پيراهن خون آلود، اما پاره
نشده يوسف را ديد، و اگر خواستى يعقوبى را قصد كن كه فرزندش را ديد
كه قطعه قطعه شده و در پيراهن و پيكر او جاى سالمى باقى نمانده است
.
* پسران يعقوب عليه السلام از او خواستند كه يوسف را با خود ببرند
تا گردش و بازى كند، اما با آنها مخالفت كرد و گفت :
بردن او توسط شما مرا اندوهگين مى كند.
حسين عليه السلام وقتى فرزندش على عازم ميدان شد، زنان با رفتن او
مخالفت كردند و او را گرفتند، ولى امام فرمود: بگذاريد برود كه او
مشتاق ديدار جدش مى باشد.
* بشارت دهنده ، پيراهن يوسف را براى يعقوب آورد و او بينايى اش را
بازيافت امام حسين عليه السلام صداى (خداحافظى ) فرزندش را شنيد و
ديدگانش تيره و تار شد.
باب يوسف عليه السلام
* بعد از آنكه ميان يوسف و پدرش جدايى افكندند، قصد از بين
بردن او را نمودند، اما گفتند او را نكشيد، بلكه در چاه اندازيد،
از اين رو آن حضرت را در چاه آب انداختند، ولى حسين عليه السلام ،
با وجود اين كه پس از شهادت فرزندان و برادران و اصحابش ، وارد
آمدن زخم شمشيرها، نيزه ها و تيرها بر بدنش براى شهادت آن حضرت
كافى بود، دشمن فرياد زد: او را بكشيد، آنگاه گروهى براى به شهادت
رساندن و ذبح آن مقتول و نحر كردن آن منحور، آن هم به شيوه اى كه
قلم توان تحرير آن را ندارد، آن حضرت را مورد حمله قرار دادند.
* بعد از آنكه يوسف در چاه افكنده شد، مسافران به او برخورد كردند
و او را به عنوان اسير با خود بردند و در بازار مصر براى فروش
گرداندند. حسين عليه السلام نيز بعد از آنكه بر زمين افتاد، گروهى
با سر آن حضرت برخورد كردند و آن را بر روى زمين نيزه نمودند و در
بازار كوفه و شام و كوچه هاى آن چرخاندند.
* يوسف عليه السلام را به اجبار نزد عزيز (مصر) بردند، اما او يوسف
را نزد خود بزرگ و امين قرار داد، ولى (سر) حسين عليه السلام را
پيش يزيد بردند و او شروع به ناسزاگويى و استهزاء به امام كرد و
دندان هاى مبارك آن حضرت را (با چوب خيزران ) زد.
باب صالح عليه السلام
* صالح عليه السلام صاحب ناقه اى بود كه مبتلى به سيراب
كردن آن شد، حسين عليه السلام هم صاحب عيال و اطفالى بود كه مبتلى
به سيراب كردن آنها گرديد.
* صالح خواست يك روز تمام ، آب براى ناقه باشد، به نحوى كه غير از
او كسى ننوشد، و آنها اين كار را براى مدتى انجام دادند. يك روز
نوشيدن آب به آنها اختصاص داشت و يك روز به ناقه ؛ ولى حسين عليه
السلام براى عيال و كودكانش يك مشك آب و سپس براى آن كودك يك جرعه
و بعد براى جگر (سوخته ) خودش يك قطره آب خواست ، اما از همان اول
به او ندادند.
* وقتى ناقه صالح را پى كردند، بچه اش ضجه اى كشيد و بر بالاى كوه
رفت و تا به حال هر كس بر آن كوه گذر كند دچار وحشت مى شود. حسين
عليه السلام نيز وقتى براى كودكش درخواست آب كرد، اما او را تير
مورد اصابت قرار دادند و طفل چنان ضجه اى زد كه جانش در آن بود،
خطاب به خداوند عرض كرد: خدايا! اين كار به درگاه تو از بچه ناقه
صالح كم ارزش تر نيست ، پس انتقام او را بگير و اگر اينك مصلحت در
انتقام نيست ، بهتر از آن به ما عطا كن . به اعتقاد من ، بهتر از
انتقام عاجل ، همان چيزى است كه به جبران فرياد آن طفل خداوند،
فريادرسى به ضجه كنندگان در محشر و در مواقف و ضجه كنندگان در آتش
را به آن حضرت عطا كرد، بويژه اگر در اين دنيا صداى ضجه نسبت به
فرياد اين طفل و مصيبت او بلند باشد.
باب هود عليه السلام
* هود عليه السلام صاحب توكل خاص مى باشد و كسى است كه گفت
: فكيدونى جميعا ثم
لا تنظرون
(108) شما فكر و تدبيرى در كار من داريد، بى هيچ
مهلت انجام دهيد. حسين عليه السلام نيز وقتى در مقابل آن قوم قرار
گرفت همان كلام را گفت .
* هود عليه السلام در حالى آن مطلب را خطاب به آنها گفت ، كه تنها
او را با
چوب و سنگ مضروب نمودند، در صورتى كه حسين عليه السلام را با هر
وسيله و ابزارى از جمله شمشير، نيزه ، چوب ، تير و سنگ مورد حمله
قرار دادند.
باب شعيب عليه السلام
* شعيب عليه السلام پدر آن دو دخترى
است كه موسى عليه السلام آنها را بر آب مدين به همراه گوسفندانى
ديد. موسى عليه السلام در كنار آب مردمى را ديد كه در حال آب دادن
گوسفندان خود بودند و در ميان آنها دو زن را ديد تا مردم بروند،
چون ما نمى توانيم به همراه آنها گوسفندان را آب دهيم و پدرمان
پيرمرد است و نمى تواند به همراه ما بيايد. موسى عليه السلام وقتى
ديد كه آنها از آب محروم شده اند و دريافت كه پدرشان ناتوان و
پيرسالخورده است ، نسبت به آن دو ترحم كرد و گوسفندان را براى آنها
آب داد. ولى حسين عليه السلام داراى دختران و خواهران چندى بود، او
پدر كودكان صغير و صاحب برادر و فرزند بود، وقتى به آب فرات وارد
شد كه مردم و حيوانات از آن مى نوشند و يهود و نصارى ، سگ ها و
ديگر حيوانات وارد آن مى شوند و كسى مانع آنها نمى شود، اما در عين
حال ملاحظه فرمود كه عيال و فرزندانش از اين باب محروم اند و عطش
دارد آنها را از پا در مى آورد، در حالى كه پدرشان آقايى بزرگوار
است كه از همه جهانيان برتر مى باشد.
باب ايوب عليه السلام
* خداوند درباره ايوب عليه السلام فرموده است :
انا وجدناه صابرا نعم
العبد انه اءواب
(109) ما او را صابر يافتيم
. او خوب بنده اى است او بسيار رجوع كننده است .
خداوند تعالى حسين عليه السلام را صابر، بلكه شاكر و بلكه راضى
يافت ، لذا آن حضرت متصف به لنفس المطمئنه
الراضيه شد و خداوند به اين اكتفا نفرمود كه او بنده خوبى
است ، همچنين آن حضرت را در زمره بندگان خاص خودش قرار داد. بالاتر
از اين او را از آن بنده اى قرار داد كه در حق او فرمود:
سبحان الذى اسرى بعبده
(110) پاك و منزه است خدايى كه در شبى بنده خود
(محمد) را (از مسجدالحرام به مسجدالاقصى ) سير داد. همچنين حسين
عليه السلام حقيقتا اواب (رجوع كننده ) به سوى خداوند است ، زيرا
هر گاه در انجام طاعتى امتثال امر مى كرد، با شوق و اشتياق بيشترى
به انجام طاعت ديگرى مى پرداخت كه از اولى دشوارتر بود، پس اواب
واقعى همان ايوب كربلا است .
* ايوب عليه السلام بر هر بلايى صبر و تحمل كرد، اما بلاى شماتت و
بلاى برهنه شدن سرش را تحمل نكرد، در صورتى كه حسين عليه السلام در
روز عاشورا نسبت به تمام مصيبت ها صبر و تحمل كرد، اما وقتى خواهرش
زينب - آن هنگام كه خواستند امام را به شهادت برسانند - از خيمه
بيرون آمد و امام او را ديد، هيچ مصيبتى مانند آن ، براى امام نبود
و عمده همت و تلاش ايشان اين بود كه خواهرش را به خيمه بازگرداند.
باب يحيى عليه السلام
يحيى عليه السلام با امام حسين عليه السلام از سه جهت داراى
خصوصيت مشترك هستند:
اول : مخصوصا وارد شده است كه حسين عليه السلام با يحيى عليه
السلام در اشياى زيادى به موازات هم هستند.
دوم : از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل شده كه فرمود: در جهنم
جايگاهى است كه احدى از مخلوقين مستحق آن جايگاه نيست ، مگر قاتل
يحيى فرزند زكريا و قاتل حسين .
سوم : امام حسين عليه السلام در طى سفر به كربلا، در هر منزلى كه
فرود مى آمد و هر گاه از آنجا كوچ مى كرد، يحيى عليه السلام را
متذكر مى شد.
اينك به توضيح هر يك از اين موارد مى پردازيم :
الف : در بيان موازات آن دو كه در روايات آمده ؛ در تبيين قضيه
بايد گفت :
* قبل از تولد يحيى و حسين عليهماالسلام ، درباره آنها بشارت داده
شد.
يحيى بشارت مى دهيم ، و بشارت دوم درباره حسين عليه السلام بود كه
خطاب به حضرت رسول پيام آمد: اى محمد!
خداوند تو را به مولودى از فاطمه بشارت مى دهد. اما بشارت
تولد يحيى موجب شادى شد؛ در حالى كه بشارت تولد حسين موجب حزن و
اندوه گرديد، چرا كه حملته امه كرها و وضعته
كرها آن طور كه در حديث آمده ، منظور حضرت زهراء
عليهاالسلام است .
* يحيى و حسين عليهماالسلام شش ماهه به دنيا آمدند.
* يحيى و حسين عليهماالسلام را خداوند خودش نامگذارى كرد. خداوند
تعالى درباره يحيى فرمود: ما تو را به فرزندى كه نامش يحيى است ،
بشارت مى دهيم و درباره حسين عليه السلام به زبان جبرئيل فرمود: من
نام او را حسين گذاشتم .
* يحيى و حسين عليهماالسلام غالبا از پستان شير ننوشيدند، يحيى از
آسمان شير داده شد و حسين عليه السلام از عرش عظيم يعنى زبان
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله شير نوشيد.
* يحيى و حسين عليهماالسلام پيشانى شان مى درخشيد و نورافشانى مى
كرد.
* يحيى و حسين عليهماالسلام در طول عمرشان ، خوشحال ديده نشدند و
اگر اين امر براى آنها اتفاق مى افتاد، تبديل به حزن و اندوه مى
شد.
* يحيى و حسين عليهماالسلام را، ولدزنا به شهادت رساند.
* بنا به فرموده پيامبر اسلام ، در جهنم جايگاهى است كه فقط قاتل
يحيى و قاتل حسين عليهماالسلام ، استحقاق آن را دارند.
* آسمان و زمين براى يحيى و حسين عليهماالسلام خون گريه كردند.
* سر يحيى و سر حسين عليهماالسلام ، بعد از شهادت سخن گفتند. يحيى
خطاب به آن پادشاه گفت : از خدا بترس
و سر حسين عليه السلام بارها قرآن تلاوت كرد و از او عبارت
لا حول ولا قوة الا
باالله .
* قتل يحيى ، قتل صبر بود، به همين خاطر امام سجاد عليه السلام
فرمود: من فرزند آن كسى هستم كه قتلش ، قتل صبر بود.
ب :حسين عليه السلام در هر منزلى ، شهادت يحيى عليه السلام و بويژه
موضوع اهداى سر او را متذكر مى شد، و اگر به ديده بصيرت بنگرى ،
اين امر را سخت ترين مصيبت مى يابى ، چرا كه شماتت دشمن بزرگترين
مصيبت ها و مواجه شدن با دشمن در حال ضعف و گرفتارى بزرگتر است .
حال تصور كن مصيبت قرار گرفتن سر بريده در مقابل دشمن و بازى با آن
تا چه اندازه عظيم است . اين قضيه بخصوص براى پيامبر اسلام صلى
الله عليه وآله دشوار بود، به همين خاطر بر كسانى كه به سر حسين
عليه السلام نگاه كردند و راضى به آن كار بودند، نفرين نمود.
ج : بزرگترين فاجعه :
امام حسين عليه السلام در هر منزلى كه فرود مى آمد و از آن بار مى
بست ، هنگامى كه حضرت يحيى را متذكر مى شد، بر او سلام و درود مى
فرستاد. امام براى ما اسوه حسنه است ، پس ما نيز در اين منازل
مطابقت (اين دو بزرگوار) بر او سلام و درود مى فرستيم و همان طور
كه در زيارت امام حسين عليه السلام آمده است مى گوييم :
السلام على يحيى الذى
ازلفه الله بشهادته سلام بر يحيى كه
خداوند او را با شهادتش مقرب گردانيد؛ او را نگه داشتند و بعد سرش
را از تن جدا نمودند و اگر خواستى ، قصد يحيايى را بنما كه قتل او
هم قتل صبر بود، يعنى به خاطر وارد شدن زخم ها بر پيكر مطهرش و
جارى شدن خون ، هنگامى كه سر از بدنش جدا مى كردند، هيچ حركتى
نداشت . و همچنين اگر خواستى يحيى را قصد كن كه سرش با دست به
آرامى گرفته شد و (در جاى خصوصى ) قرار داده شد و آنگاه قطع گرديد
و اگر خواستى ، يحيايى را قصد كن كه با فرو رفتن نيزه به پهلويش ،
از اسب بر زمين افتاد و آنگاه سرش از تن جدا شد.
اگر خواستى قصد يحيى را كن كه عداوت دشمنان ، با ذبح او با يك كارد
از اول تا آخر، فرو نشست و اگر خواستى يحيايى را قصد كن كه دشمنان
او به اين اكتفا نكردند كه او را فقط مورد اصابت چهار هزار تير و
صد و چند ضربه شمشير و به همين مقدار ضربه نيزه قرار دهند و سرش را
قطع كنند و گلويش را پاره نمايند و جسدش را پس از شهادت مثله
نمايند و پايمال سم اسبان كنند، بلكه دشمنى خود را نسبت به سر آن
حضرت نيز آشكار نمودند، به نحوى كه آن را بر بالاى نيزه كردند و در
بلاد گرداندند و دندان ها و لبان آن حضرت را در مجالس مختلف مضروب
نمودند.
* و (چون گفتى السلام على يحيى الذى ازلفه
الله بشهادته ) اگر خواستى يحيى را نيت كن كه تنها يك بار
سرش از خانه اى به خانه ديگر اهداء شد و اگر خواستى يحيايى را قصد
كن كه سرش در بلاد فراوانى گردانده شد و چندين مرتبه اهداء گرديد.
* (و چون آن عبارت را گفتى ) اگر مايل بودى يحيى را نيت كن كه وقتى
سرش از بدن جدا شد و ظالم آن امر را ديد حالتش دگرگون شد، و اگر
خواستى يحياى مظلومى را نيت كن كن وقتى سر مباركش در مقابل آن
ملعون گذاشته شد و شروع به تبسم كرد و اين تبسم او از همه زخم هاى
وارده بر پيكر مطهرش ، دردناك تر بود. كور باد آن چشمى كه از اين
تبسم باخبر شود، اما گريه نكند.
* (و به هنگام بيان آن عبارت ) اگر خواستى مظلومى را به نام يحيى
قصد كن كه وقتى خواستند او را به شهادت برسانند از مسجد خارج شد در
حالى كه انسانى پارسا و بدون علاقه بود و اطفال و عيالى نداشت ، و
اگر خواستى مظلومى را قصد كن كه از خيمه هايى خارج شد كه در آنها
زنان حيران و تشنه در بيابان ، تنها و غريب در ميان دشمنان قرار
داشتند و هر كدام از آنها او را مخاطب قرار داده و مى گفتند ما را
به چه كسى مى سپارى ؛ سپس آنها را ساكت مى كند و از خيمه خارج مى
شود، بعد، با دختر كوچكى مواجه مى گردد كه برپايش افتاده دستش را
مى بوسد و از تنهايى فرياد مى زند و او را به كمك مى طلبد، آنگاه
امام بر مى گردد و او را به دامنش مى نشاند و به او مى گويد: دخترم
! تا جان در بدن دارم با اشك حسرت بارت ، دلم را آتش نزن و آنگاه
كه به شهادت رسيدم ، تو براى گريه كردن براى من از هر كسى
سزاوارترى ؛ اى بهترين زنان !
* و (چون آن عبارت را گفتى ) اگر مايل بودى يحيايى را قصد كن كه
كشته شد و در حالى كه قربانى شد، و اگر خواستى يحيايى را قصد كن كه
لب تشنه به شهادت رسيد.
* و به هنگام گفتن آن سلام ، اگر خواستى يحيى را قصد كن كه در تشت
سر از بدنش جدا شد و فقط يك قطره خونش بر زمين ريخت كه تا سال ها و
تا زمانى كه بنى اسرائيل نابود شدند، همچنان مى جوشيد و آنگاه از
جوشش باز ايستاد؛ و اگر خواستى يحيايى را قصد كن كه بر روى خاك
سر از تنش جدا كردند و خونش با خاك آغشته شد و همه خونش بر روى
زمين جارى شد، مگر چند قطره از آن ، كه آن را با دست گرفت و بر
چهره ماليد و سپس مقدارى از آن را به سوى آسمان پاشيد و به زمين
بازنگشت ، و اگر (آن قطرات ) بر زمين مى ريخت ، با اهلش زير و رو
مى شد!
* (هر گاه آن سلام را گفتى )، اگر خواستى يحيى را قصد كن كه سرش از
قفا بريده شد، و اگر خواستى يحيايى را نيت كن كه سرش را با دوازده
ضربه شمشير از بدن جدا كردند.
* (و چون آن عبارت را گفتى ) اگر خواستى يحيى را قصد كن كه سر از
بدنش جدا شد، اما پيكرش سالم ماند، و اگر خواستى يحيايى را قصد كن
كه سرش از بدن جدا گرديد و بدنش زير سم اسبان لگدمال شد و از شدت
ضربت هاى وارده ، پيكر مطهرش سوراخ سوراخ شده بود.
پس از سلام بر آن يحيايى كه سرش بارها اهداء گرديد و با خيزران و
چوب نى بارها مضروب شد؛ سلام بر آن يحيايى كه سرش بر بالاى نيزه ها
قرار گرفت ، سلام بر آن يحيايى كه سرش را بر دروازه ها آويخته شد و
سلام بر آن يحيايى كه سرش را در مكان هاى متعددى قرار دادند و چه
بسا در مكان هاى مختلفى دفن كردند، هر چند كه سرانجام سر در كنار
بدن قرار گرفت .
|