زيتون
(ترجمه خصائص الحسينيه )
آيه الله شيخ جعفر شوشترى
مترجم : دكتر خليل الله فاضلى
- ۱۵ -
مطلب سوم : تاءثير
خاص زيارت حسين عليه السلام به نسبت حج و عمره
بايد گفت كه حسين عليه السلام در فعل
حج دخالت خاصى دارد، زيرا آن حضرت بيت الله است و براى خدا حج هاى
خاصى به جا آورده است كه نه در گذشته كسى چنين كارى را انجام داده
است و نه بعد از ايشان ، كسى اين كار را انجام داد و يا مى دهد؛ و
هر يك از حج هاى حسين عليه السلام داراى تركيب ، مواقف و مناسك
مخصوصى است . و اين بيت حقيقى داراى حجاج مخصوصى با مناسك خاصى نيز
مى باشد و آنها چند دسته هستند: گروه اول پيامبران و ملائكه مى
باشند.
گروه دوم ، شهداء و گروه سوم ، اهل بيت آن حضرت ، و گروه چهارم ،
شيعيان ايشان مى باشند.
همچنين در اين خصوص مقاصد پنجگانه اى وجود دارد كه شرح آن اين گونه
است :
* مقصد اول درباره حج حسين است . امام عليه السلام براى خدا هشت
نوع حج به جا آورد:
1 - آن حضرت 25 مرتبه پاى پياده به زيارت خانه خدا رفت ، كه تعدادى
از آنها با برادرش حسن عليه السلام انجام گرفت و تعدادى نيز پس از
وفات آن حضرت بود. در يكى از اين حج ها، اميرالحاج سعد ابى وقاص
بود. وقتى كاروان او در راه به حسن و حسين عليهماالسلام رسيد، چون
آن دو بزرگوار پياده راه را طى مى كردند، سعد و همه حجاج از مركب
هاى خود پياده شدند و به همراه آن دو پياده به راه افتادند.
سپس سعد آمد. و گفت : پياده روى مردم را خسته و به زحمت انداخته
است و از سوى ديگر در حالى كه شما پياده مى رويد، سوار شدن بر مركب
ها براى ما دشوار است و از آن دو بزرگوار تقاضا كرد كه سوار بر
مركب شوند. حسنين عليهماالسلام نپذيرفتند و فرمودند ما عهد كرده
ايم به زيارت خانه خدا برويم و سوار بر مركب نمى شويم .
2 - حج قلبى ، باطنى و روحانى ، يعنى حقايق حجى كه اين اعمال ،
علامت ، نشان و قشر و پوسته آن است ؛ چرا كه احترام داراى معناى
قلبى است و هر يك از اعمال از جمله ، بيرون آوردن لباس ، لبيك گفتن
، طواف ، سعى ، وقوف ، قربانى كردن ، سر تراشيدن ، رمى جمرات و
بيتوته كردن ، روح ، باطن و حقيقتى دارند كه اين صورت ها به خاطر
آنها وضع شده و تفصيل آنها در اسرار حج بيان گرديده است .
حسين عليه السلام باطن همه اعمال حج و حقيقت مناسك آن و بواطن
ظواهر آن و روح اشباح اين اعمال و حقايق صورت هاى آن را در عبادتى
فراهم آورد كه در طى آن به خطابى كه بر او وارد شد، گردن نهاد، كه
اين مطلب براى انسان عارف بصير متدبر آشكار مى شود؛ زيرا روح اراده
حج و مناسك آن ، به طور كلى ، نهى كردن قلب و وداع با دنيا، راحتى
خلق و تسليم قضاى الهى و ترك علايق ، حتى آنچه كه مربوط به جسم است
، و دل كندن از هر نوع وابستگى از طريق احرام و وقوف در بابى بعد
از باب ديگر و اجازه گرفتن و سعى در خدمت مولى و شتاب كردن (هروله
) در انجام خدمات او و دفع دشمنان خدا و به او و به درگاهش پناه
بردن و وسائلى از اين قبيل است . در حالى كه همه اين حقايق از حسين
عليه السلام سر زد، پس حسين عليه السلام همان شخصيتى است كه واقعيت
حج حقيقى را صراحتا نه تلويحا محقق فرمود.
3 - حج تمتعى كه براى آن محرم شد، زمانى كه در مكه بود؛ ولى چون
دانست كه اگر حج را به اتمام برساند، او را در حرم ترور مى كنند،
به حج عمره مفرده عدول فرمود و مناسك آن را به جا آورد و از احرام
خارج شد، سپس براى انجام حج ديگرى محرم شد. اين محرم شدن و بار
ديگر محرم شدن و بعد از احرام بيرون آمدن ، از ويژگى هاى آن حضرت
است كه در اين باره مى توان گفت :
حسين عليه السلام از احرام بيرون آمد كه ابراهيم خليل خطاب به
بندگان خدا ندا داد كه به سوى حج بشتابيد و كسانى كه در صلب هاى
(پدران خود) بودند و حج برايشان مقدر شده بود، به اين دعوت لبيك
گفتند؛ اما محرم به حجى شد كه خداوند تعالى قبل از خلق آسمان ها و
زمين او را مخاطب قرار داد: يا حسين ! جان خود را به خدا بفروش .
حسين عليه السلام از احرامى خارج شد كه ميقات آن مسجد شجره است ،
اما محرم به حجى شد كه ميقات آن درختى است كه (از كنار آن ) اين
صدا شنيده شد كه همانا من خداى يكتا هستم و
جز من خدايى نيست .
حسين عليه السلام از احرامى خارج شد كه ميقات آن بيرون آوردن لباس
دوخته شده از تن و پوشيدن دو تكه پارچه سفيد است ؛ اما محرم به
حجى شد كه احرام آن بيرون آوردن تمام لباس ها و پوشيدن دو تكه لباس
خاكى و سرخ رنگ است .
حسين عليه السلام از احرامى خارج شد كه از جمله مواردى كه بايد آن
را ترك نمود، ترك كردن خضاب چهره ، دست ها و پاها با حنا است ، اما
محرم به حجى شد كه از جمله اعمال آن ، خضاب چهره ، محاسن و سر، با
خون است .
حسين عليه السلام از احرامى خارج شد كه به هنگام حركت بايد سايه را
ترك نمود، اما محرم به حجى شد كه در طى آن بايد در حال حركت ، خواب
و بيدارى ، سايه را ترك نمود.
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه احرام آن سر را برهنه
كردن است ، اما محرم به حجى شد كه از احرام بيرون آمدن آن ، جدا
شدن سر از پيكر است .
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه از جمله اعمال آن
اطعام پرندگان حرم با دانه هاى گندم يا جو است ، اما محرم به حجى
شد كه از جمله اعمال آن ، اطعام پرنده حرم آن حضرت به حبه قلب است
.
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه در طى آن از استعمال
كافور براى ميت اجتناب مى شود، اما محرم به حجى شد كه در آن از
استعمال سدر و كافور و آب خالص خوددارى مى گردد. حسين عليه السلام
از احرام حج تمتع بيرون آمد و محرم به حجى شد كه همان عمره و تمتع
و افراد و حج تمتع و قرآن و افراد مى باشد.
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه اكثر بندگان خداوند،
30 هزار سال قبل از آدم آن حج را به جا آوردند، اما محرم به حجى شد
كه مخصوص او بود، حجى كه هيچ كس غير از آن حضرت ، چنان حجى به جا
نياورد.
حسين عليه السلام از احرام حج اصغر بيرون آمد و محرم به حج اكبر
شد.
حسين عليه السلام از احرام حج ظاهرى بيرون آمد، اما محرم به حج
ظاهرى و باطنى گرديد.
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه اكثر مردم توانايى
انجام دادن آن را دارند، اما محرم به حجى در راه خدا شد كه جز او
كسى توانايى انجام دادن آن را ندارد.
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه خداوند در قرآن نازل
شده به پيامبر صلى الله عليه و آله ، تمام جن و انس را امر به اداى
آن كرده است ، اما محرم به حجى شد كه خداوند تعالى در نامه مخصوصى
خطاب به حسين عليه السلام به او دستور انجام آن را نداد؛ همان
صحيفه ممهور به مهر طلايى كه آتش به او آسيب نرساند و همان نامه اى
كه يكى از دوازده نامه اى است كه جبرئيل آنها را براى پيامبر صلى
الله عليه وآله آورد و در نامه مخصوص به حسين نوشته شده بود كه
اى حسين ! تو جان خود را به خدا بفروش و با
گروهى كه شهادت فقط در ركاب تو نصيبشان مى شود، قيام كن و بجنگ تا
به شهادت برسى .
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه ابراهيم خليل عليه
السلام مؤ ذن آن بود و خداوند به او فرمود كه
اذن فى الناس بالحج ياءتوك رجالا و على كل
ضامر
(102)، اما محرم به حجى شد كه مؤ ذن آن پيامبر خدا
صلى الله عليه وآله بود و آن زمانى بود كه امام حسين عليه السلام
به كنار قبر مطهر پيامبر آمد تا با او وداع كند و از حالتى كه
برايش پيش آمده شكوه و شكايت نمايد كه خواب بر آن حضرت چيره شد و
سرش را بر روى قبر گذاشت و به خواب سبكى رفت و در خواب ، پيامبر
صلى الله عليه وآله را ديد كه او را در آغوش كشيده و ميان دو چشمش
را مى بوسد و براى شهادت دستور خروج به او داد و او را به آنچه
برايش اتفاق مى افتد باخبر نمود. يك بار ديگر نيز در حالت بيدارى
بود و آن وقتى كه جابر به امام گفت : من مايلم كه شما چون برادرت
با بنى اميه صلح نمايى ؛ زيرا آن حضرت موفق بود. امام حسين عليه
السلام به او فرمود: نگاه كن ، نگاه كرد و پيامبر صلى الله عليه
وآله و على و حسن را ديد و سخنانى فرمودند به اين مضمون كه
حسين كارى را انجام مى دهد كه ماءمور به آن
است و در كار شك نكن .
حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه داراى يك قسم است و با
فراغت از مناسك آن ، انسان از احرام خارج مى شود، اما محرم به حجى
شد كه مركب از پنج حج است و هر گاه از مناسك يكى از آن حج ها فارغ
مى شد و از احرام آن بيرون مى آمد، براى انجام حج ديگرى محرم مى
شد؛ كه بيان آن به طور مجمل چنين است :
حسين عليه السلام از ميقات مدينه محرم شده بود و لبيك به حج (موسى
) كليم گفت ، همان حجى كه وقتى فرعون و قومش را ترك كرد، با اين
گفته عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل
(103) قصد انجام آن را نمود. و لذا هنگام خروج از
مدينه گفت : فخرج منها خائفا يترقب قال رب
نجنى من القوم الظالمين
(104) و از شهر با حال ترس و نگرانى از دشمن بيرون
رفت و گفت بارالها! مرا از شر قوم ستمكار نجات بده . و به هنگام
ورود به مكه گفت :
لما توجه تلقاء مدين قال عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل .
و چون رو به جانب شهر مدين آورد با خود گفت اميد است كه خدا مرا به
راه مستقيم هدايت فرمايد. و هنگامى كه از احرام بيرون آمد و از
انجام مناسك آن حج فارغ شد، از مكه به حج ابراهيم خليل عليه السلام
كه با اين گفته نيت آن را نمود، محرم شد:
انى ذاهب الى ربى سيهدين
(105) من به سوى پروردگارم مى روم ، او مرا هدايت
مى كند.
و چون از احرام بيرون آمد و از مناسك آن حج نيز فارغ شد، لبيك گفت
و از خيام محرم شد و به حجى لبيك گفت كه مخصوص آن حضرت و اهل بيتش
بود.
و چون از احرام بيرون آمد و از مناسك آن حج هم فراغت يافت ، لبيك
(ديگرى ) گفت و از محلى محرم شد كه مركز آن حضرت در ميدان جنگ بود؛
و چون از انجام اين حج نيز فارغ شد، لبيك گفت و از همان مقتلى محرم
شد كه محل افتادن آن حضرت بر زمين بود. آنگاه پس از جدا شدن روح
مطهر از پيكر پاكشان لبيك به حج خاص ديگرى گفت .
هر يك از اين حج هاى پنج گانه داراى مؤ ذن خاصى است كه اين حج را
براى آن حضرت اعلام نمود. و همه آنها اعلامى است كه آن حضرت را
دعوت به امتثال امر خاصى از او امر صحيفه مخصوص به ايشان نمود. شرح
مطلب چنين است :
حسين عليه السلام نداى پيامبر خدا را در حجى كه ميقات آن ، قبر آن
حضرت بود شنيد و به آن لبيك گفت و از مدينه خارج شد و چون از مناسك
آن فارغ گرديد، در مكه دعوت ديگرى را شنيد و به آن لبيك گفت و محرم
شد و چون به كربلا رسيد، در عصر تاسوعا از مناسك آن فارغ شد؛ آنگاه
در خيام دعوت سوم را به منظور حج سوم كه دشوارتر بود، شنيد كه به
آن هم لبيك گفت و چون بعدازظهر عاشورا از انجام مناسك آن فراغت
يافت ، دعوت چهارم را به منظور انجام حج اكبر براى امتثال (امر
پروردگار) و جنگيدن تا به شهادت شنيد؛ كه نداء دهنده فرزندش ، از
زبان جدش بود كه به آن هم لبيك گفت و از موقف محرم شد. و هنگامى كه
از مناسك آن ، زمانى كه بر زمين افتاد و سر مباركشان از بدنشان جدا
گرديد، فراغت يافت ، براى انجام حج اعظم مخاطب واقع شد كه منادى
او، بدون واسطه ، همان خداوند بلند مرتبه بود. آنگاه در آن نشاءت
به آن ندا نيز لبيك گفت و حجى را به جا آورد كه تنها مختص به ايشان
بود و آن حضرت در اين حج هيچ همتايى ندارند و منحصر به فرد مى
باشند.
شرح اين مطالب به طور مفصل چنين است :
وقتى از حسين عليه السلام خواستند كه با فرعون امت ، يعنى يزيد بن
معاويه بيعت كند از مدينه خارج شد، وطن و آرامش را رها كرد و با
حالت ترس و نگرانى ديار خود را ترك نمود و به امر پروردگارش در عدم
بيعت و اظهار مخالفت با آنان لبيك گفت ، ضمن اينكه هيچ يار و ياورى
نداشت و مى دانست كه مردم او را يارى نمى كنند و تنهايش مى گذارند.
پس براى مخالفت و جنگيدن با آنها احرام بست و تقيه را رها نمود و
به مكه آمد و مردم را به حق دعوت كرد و اعلام نمود كه بنى اميه بر
باطلند و جنگيدن با آنها واجب مى باشد. وقتى اعمال اين حج را به جا
آورد، براى انجام مناسك حج ابراهيم خليل عليه السلام لبيك گفت و
براى انجام آن از ميقاتش ، مكه در روز عرفه محروم شد و حج او، حج
قرآن بود كه هدى او (قربانى اش ) مسلم بن عقيل و اشعار او قتل او
در همان روز بود، چرا كه مصائب حسين عليه السلام و شهداى در ركاب
آن حضرت را درك نمود. و دعوت كننده به اين حج پيامبر خدا صلى الله
عليه وآله بود كه در عالم رؤ يا حسين عليه السلام فرمود: اى حسين !
(به كربلا) برو كه خداوند خواسته است تو را شهيد ببيند و با خود
زنانت را ببر، چرا كه خداوند خواسته آنها را در اسارت ببيند.
آنگاه حضرت در پاسخ به اين دعوت چنين لبيك گفت : لبيك لبيك !
خدايا! خودم ، فرزندانم ، برادرانم ، عموزادگانم و اصحاب خاصم براى
شهادت در راه تو خارج شديم و زنانم ، خواهرانم و دخترانم را براى
اسارت در راه تو با خود آورده ام .
خدايا! به امر تو كه فرمودى با گروهى خارج شو كه شهادت فقط در ركاب
تو نصيبشان مى شود لبيك مى گويم .
آنگاه از محل امن محرم شد، چرا كه ماءمن مردم براى او محل امن
نبود، حتى ماءمن درختان ، گياهان ، كفار و مشركان ، پرندگان و
حيوانات وحشى ، ديگر براى او محل امن نبود، در نتيجه از اين ماءمن
احرام بست . پس از آن ، در حال بيدارى هر كس در ميان راه آن حضرت
را مى ديد، او را مى ترساند و به او مى گفت به سوى شمشيرها مى روى
. همچنين مناديان در هر منزلى كه آن حضرت فرود مى آمد، نداى شهادت
آن حضرت را مى دادند، كما اينكه زينب عليهاالسلام در منزل الخزيمية
در نصف شب شنيد كه هاتفى در بيابان با بيان اشعارى مى گويد: براى
آن قومى گريه كن كه مرگ در پى آنهاست ، به مقدارى كه به وعده وفا
كرده باشى . آنگاه اين ماجرا را براى برادرش حكايت كرد و امام به
او گفت : اى خواهر! هر چه خداوند مقدر كرده
باشد، همان مى شود.
همچنين هر گاه حسين عليه السلام به خواب مى رفت ، براى ايشان حالت
خوف ايجاد مى شد تا اينكه يك روز با گريه از خواب بيدار شد. آنگاه
فرزندش على به او گفت : اى پدر چرا گريه مى كنى ؟ امام فرمود: در
خواب شنيدم كه كسى مى گفت اين قوم مى روند و مرگ در پى آنان است .
پرسيد: پدر! آيا ما بر حق نيستيم ؟ فرمود: چرا، سوگند به آن خدايى
كه بازگشت بندگان به سوى اوست ما برحقيم . آنگاه على گفت : پس چه
باك از مرگ .
سپس امام از اميدوارى به نصرت و يارى مردم از او، احرام بست ، هر
چند كه گاهى به خاطر اتمام حجت ، يارى مى طلبيد. و بعد، از اميد به
ادامه حيات احرام بست و به عمربن يوذان - آنگاه كه امام را از
جنگيدن با بنى اميه بر حذر داشت - فرمود: اين ماجرا بر من پوشيده
نيست . به خدا سوگند آنها تا زمانى كه اين علقمه را از قلبم بيرون
نياورند، رهايم نمى كنند. سپس شروع به انجام مناسك اين حج نمود.
آنگاه از اتمام اماكن و بلاد احرام بست و از آنجا سعى به طرف صفاى
كربلا برايش حاصل گرديد و در آنجا براى وقوف فرود آمد؛ سپس در
كربلا از هر طعامى محرم شد و بعد نزديك عاشورا از نوشيدن آب محروم
شد و شروع به انجام مناسك نمود و با گروهى خروج فرمود كه ماءموريت
داشت آنها را با خود بياورد و از آنها ميثاق بگيرد. و چون مناسك
اين حج پايان يافت ، صداى دعوت سوم براى انجام حج سوم توسط آن حضرت
، اصحاب و اهل بيتش بلند شد. در اين مرحله ، ميقات او خيمه ها در
كربلا و منادى او پيامبر خدا، على ، فاطمه و حسن عليهم السلام
بودند و به همراه آنها فرشته اى از جانب خدا حضور داشت كه در دستش
شيشه اى از زمرد سبز رنگ بود؛ و هنگام آن پنجشنبه و شب عاشورا بود
كه حسين عليه السلام سر بر زانو زده و به شمشير تكيه كرده بود و
پيامبر او را مخاطب قرار داد و گفت : اى فرزندم ! تو شهيد آل محمد
هستى و اهل آسمان ها و اهل صفيح اعلى به تو بشارت مى دهند، پس
بشتاب ؛ افطار تو امشب نزد من است و اين يك فرشته است كه از آسمان
نازل شده تا خون تو را در اين شيشه سبز رنگ بگيرد، پس مژده باد بر
تو.
حسين عليه السلام به اين دعوت و به اين حج لبيك گفت ، اما وقتى
زينب نسبت به آن پيام اطلاع يافت و صداى لبيك و تسليم برادرش را در
شب عاشورا شنيد، سر و پا برهنه در حالى كه به سر و صورت مى زد و
فرياد مى كشيد، گفت : اى برادر! اين كاش من
مرده بودم ؛ اين سخن كسى است كه به كشته شدن يقين پيدا كرده و
تسليم آن شده باشد. امام به خواهرش گفت :
بله ، خواهر! يعنى من تسليم آن شده
ام و چاره اى نيست و راه هاى رهايى از آن بسته شده است . زينب گفت
: اين كه تو چاره اى ندارى ، بيشتر قلب مرا
جريحه دار مى كند. آنگاه گريبان چاك كرد و فريادى كشيد و از
هوش رفت . امام حسين عليه السلام در كنار او نشست و آب بر صورتش
ريخت ، تا اينكه به هوش آمد و آنگاه امام شروع كرد او را به نصيحت
كردن تذكر دادن و به صبر دعوت كردن . سپس امام مشغول به انجام
مناسك حج مرسوم شد. در اين حج با عبادت و نماز و تلاوت قرآن ، بر
گرد بيت عشق به رب ، طواف وداع نمود، سپس هدايا و قربانى هايى را
تقديم كرد، البته نه از بدن كه از شعائرالله است و نه از گوسفند كه
فدايى اسماعيل عليه السلام مى باشد، بلكه قربانيان او برگزيدگان
خدا و دوستان او بودند، از كسانى كه از نظر خلق ، خلق و منطق برتر
از اسماعيل بودند، همچنين قربانى او نور ديدگان و قدرت و توانش
برد. پس آنها را قربانى و به پروردگار اهداء نمود و در آن حالت
شروع به سعى ، بيش از هفتاد قدم نمود، كه در مواردى به حالت هروله
مى رفت و در مواردى با تاءنى قدم بر مى داشت . سپس پس از فارغ شدن
از اين حج و اتمام مناسك آن ، نداى چهارم خطاب به او بلند شد.
منادى اين حج (على اكبر) شبيه مصطفى و به زبان مصطفى بود. او پدر
خود را به حجى دعوت كرد كه آمر به آن همان خدا در گفته او بود و
آنگاه جنگيد تا به شهادت رسيد و اين حج همان حج اكبر بود و منادى
آن على بن الحسين عليهماالسلام در آن هنگام بود كه در ميدان جنگ بر
زمين افتاد و در حال شهادت خطاب به پدر گفت : اى پدر! اين جدم
پيامبر خداست كه خطاب به شما مى گويد: بشتاب
، بشتاب ؛ و زمان اين حج ظهر عاشورا بود. حسين عليه السلام
در ميقاتش به اين حج لبيك گفت و در حالى كه در موقفش در ميدان قرار
داشت ، فرمود: اللهم لبيك ، خدايا! فرزندانم ، برادرانم و
عموزادگانم را تقديم كردم و ديگر كسى برايم باقى نمانده است . سپس
با زنان ، دختران و خواهرانش وداع كرد و گفت : لبيك ، اللهم لبيك ؛
خدايا! زنان و دخترانم را تشنه و سرگشته و حيران برجاى گذاشتم .
آنگاه امام حسين عليه السلام كهنه پيراهنى را براى احرام به تن كرد
و آن را در مواضع زيادى پاره نمود و سوار بر اسبش شد و در موقف
عجيبى ايستاد كه كسى غير از او در خدمت به پروردگارش در عرفه ، منى
و مشعر نايستاد و كسى مانند آن حضرت در ميدان قرار نگرفت و كسى جز
او چنان مبارزه اى نكرد، در حالى كه سوى تو آمده ام ، قلبم را به
خاطر تو از هرگونه علاقه اى به غير از تو محروم كردم ؛ پس غريبى ام
موجب غم و اندوه نمى شود و تنهايى ام باعث وحشت نمى گردد و كشته
شدن فرزندانم كبدم را ضعيف نمى كند و پريشانى اهل و عيالم حالم را
دگرگون نمى سازد و كشته شدن مردانم تغييرى در حالم ايجاد نمى كند و
نور چشمم از تشنگى از بين نمى رود و از كثرت دشمنان دچار ترس و
وحشت نمى شوم و به خاطر شدت مصيبت هاى وارده مضطرب نمى گردم . لذا
جوارح و نفس آن حضرت آرام و قرار گرفت و نيرو و توانش بازگشت و
سيماى مباركش گلگون شد، تا جايى كه كسى متوجه آن لبيك شد، از اين
حالت متعجب گرديد. (امام لبيك گويان مى گفت :) خدايا! من به خاطر
تو امتناع كردم كه سرم بر روى بدنم قرار گيرد و بدنم بر روى پاهايم
بايستد و دستم چيزى را بگيرد. لبيك ، اللهم لبيك ، خدايا! به خاطر
تو جگرم را از آب ، پوستم را، حتى به اندازه روييدن مويى ، از
سلامت ماندن ، مويم را از خضاب زينت و از باقى ماندن به رنگ خودش ،
قطعات بدنم را از اتصال به هم ، و گوشم را از پيوستن به استخوان ها
و استخوان ها را از پيوستن به هم و قلبم را از آرام و قرار داشتن و
باقى ماندن به صورت خودش و رگ هاى گردنم را از تعلق به سرم و
سرخرگم را از وصل به گردنم ، محروم نمودم .
سپس بيت (حقيقى ) بر گرد خانه خدا طواف كرد و سعى به جا آورد؛ سپس
در مواقفى ايستاد كه همان مركز وقوفى بود كه احدى از بندگان خدا
وقوف نكرد. پس حقيقت عرفه و مشعر حق ، براى او مى باشد. آنگاه با
حملات سه گانه ، جمرات سه گانه (را رمى نمود) كه تفصيل آن در باب
شهادت آن حضرت خواهد آمد.
سپس امام حسين عليه السلام براى سر تراشيدن و ذبح قربانى ، بلكه
براى سر دادن و جان خود را فدا كردن به منى رفت و در آنجا بيتوته
را تا سيزدهم از ايام تشريق كامل كرد و بعد از انجام اين مناسك و
بيرون آمدن از احرام اين حج ، از معدن عظمت كبريا درباره حج اعظم
اخص كه همان قسم پنجم از حج آن حضرت باشد، نداء محقق گرديد. اين
همان حجى است كه كسى قبل از آن حضرت به جا نياورد و براى احدى هم
بعد از ايشان حاصل نشد، تنها آن حضرت توانست چنين حجى را به جا
آورد. و اعلام اين حج از جانب خدا و بدون واسطه بود، كه فرمود:
يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك
راضية مرضية و آن طور كه در روايت آمده ، مخاطب اين پيام حسين عليه
السلام مى باشد، و اوست كه نفس مطمئنه است ؛ و هنگام احرام آن حضرت
، عصر عاشورا، بعد از مفارقت روح از بدن ، و ميقاتش مقتل بود.
اعمال اين حج نيز لبيك گفتن به دعوت كننده بود، البته نه آنچنان كه
هر كسى قهرا به اين دعوت كننده لبيك مى گويد، بلكه لبيك گفتن
مخصوصى كه خداوند از آن به راضية مرضيه
تعبير فرمود و نه تنها به صابرة ؛
بلكه خداوند نهايت رضايتش را ابراز فرمود و حتى خداوند تعالى صفت
رضايت او را از پروردگارش - تحت اين عنوان كه او از پرورگارش راضى
است - مقدم داشت . پس تو در اين نكته دقيق خوب تاءمل كن ، تا برايت
، امور عجيبى آشكار گردد.
بعد از آن ، امام عليه السلام سلاح را افكند، سپس همه لباس ها را
حتى احرامى را كه در حج قبلى بر تن كرده بود، بيرون آورد. بله ،
البته دو نوع لباس ديگر بر تن كرد كه تار و پود آن باد و گرد و
غبار خونين رنگ بود. سپس زينت را، نه تنها انگشتر را بلكه جاى
انگشتر را نيز ترك كرد. سپس سر را برهنه نمود و همچنان تا زمانى كه
به شهادت رسيد، سر برهنه باقى ماند، كما اينكه اگر كسى محرم از اين
دنيا برود، چنين حكمى دارد؛ بعد آن را از بدن جدا نمود. سپس زنان و
عيال و فرزندانش و انس و الفت به همه آنها را ترك كرد، بعد طوافى
كرد كه كسى مانند آن را انجام نداد، بعد طواف اول در بيت المعمور،
آن هنگام كه به آسمان صعود كرد، انجام داد. سپس بدن مبارك سه روز
در موقع تشريق بيتوته نمود. بعد با سر از صفاى كربلا به كوفه و سپس
از كوفه به شام و از شام به مدينه و سپس به آسمان و بعد به صفا در
كربلا، سعى نمود. بعد از آن با تلاوت قرآن در مكان هاى چندى ذكر
خدا را گفت . سپس سر خود را نه تنها از سايه قرار گرفتن ، بلكه از
اينكه روى زمين قرار گيرد، محروم نمود؛ لذا گاهى سر آن حضرت بر روى
نيزه ها بود، زمانى بر روى درخت و يك بار بر دروازه دمشق و بار
ديگر بر در خانه يزيد قرار گرفت . بله ، در اين حج نه تنها خضاب
كردن ممنوع نبود، بلكه احرام اين حج با خضاب كردن بدن ، محاسن ،
چهره و سر با خضاب (خون ) بود، و در اين حج از احرام خارج شدن وجود
نداشت ، چرا كه آن حضرت اين چنين گفت : تا
خداوند تعالى در حالى كه به خون خود خضاب شده ام ، ملاقات كنم .
و مقصود آن حضرت روز قيامت است ، زيرا حسين عليه السلام در حالى
محشور مى شود كه از رگ هايش خون مى جهد و آغشته به خون است .
همچنين در اين حج اجتناب از صيد حيوانات وحشى و پرندگان وجود نداشت
، لذا حيوانات آمدند و گردن بر روى جسد مطهر حسين خم نمودند و شب
را تا صبح براى او گريه كردند. پرندگان نيز بر روى پيكر مطهر
افتادند و بال هاى خود را به خون آن حضرت آغشته نمودند و هر كدام
نوحه خوان به طرفى پرواز كردند.
خاتمه اين بحث :
از آنجا كه چنين حجى ، بويژه حج هشتم به آن حضرت اختصاص
داده شده است ، - حجى كه هيچ بنده اى ، مانند، او خدا را عبادت
نكرد - پس تعجبى ندارد كه خداوند عمده اجر زيارت آن حضرت را معادل
حج و عمره قرار دهد؛ زيرا اين ثواب ، اجر زيارت شونده است ، به
خاطر آن حجى كه به جا آورد. و نبايد از چند برابر شدن آن ، به حسب
خصوصيات آن زيارت ، تعجب كرد، تا آنجا كه به صدهزار و هزاران هزار
برسد و همچنين جاى تعجب نيست كه اجر زيارت حضرت تا به آنجا برسد كه
براى هر قدمى كه زائر بر مى دارد، چنان پاداشى به او بدهند و نيز
جاى شگفتى نيست كه به زائر حسين عليه السلام ، اجر حج با پيامبر
صلى الله عليه وآله با حضرت قائم - عجل الله تعالى فرجه - داده شود
و حتى از چند برابر شدن آن نيز نبايد تعجب كرد. سپس از اينكه به
زائر حسين عليه السلام اجر نود حج از حج هاى پيامبر داده مى شود،
تعجب نكن ، زيرا اين پاداش (در اصل ) اجر حج حسين عليه السلام است
.
مقصد دوم ، در بيان
حجاج آن حضرت
اين مقصد درباره حجاج مخصوص آن حضرت از ملائكه گرفته تا
انبياء و انسان ها است ؛ كه اولين آنها پيامبر صلى الله عليه وآله
مى باشد. آن حضرت داراى حج و مناسك خاصى در اين باره است كه به
خواست خدا آن را تبيين خواهيم كرد. بعد از پيامبر كسانى كه در ركاب
امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند؛ چرا كه آنها براى آن حضرت
حقيقتا حج به جا آوردند. اين شهدا به خاطر او از هرگونه عادتى
امتناع كردند و زنان و كودكان و اموال و حيات را به امام
بازگرداندند و سه شب در مناى او بيتوته كردند و لباس هاى دوخته شده
را از تن بيرون آوردند و لباس هاى غيردوخته را هم به او
بازگرداندند، از اين رو بدون كفن به خاك سپرده شدند. نحوه حج اين
شهدا نيز با اختلاف در مناسكشان با هم تفاوت داشت ، و چون امام بيت
حقيقى است ، لذا آنها بر گرد او طواف كردند، البته طواف آنها تنها
چرخيدن و دور زدن نبود؛ آنها داراى سعى هم بودند، البته نه سعيى كه
تنها راه رفتن باشد، همچنين آنها با آن حضرت وقوفى داشتند كه تنها
حضور در موقف مطرح نبود، و آنها در كنار آن حضرت داراى نمازى بودند
كه تنها نماز طواف نبود.
نيت آنها هم در اين مناسك مانند نيت ساير حجاج و يا ساير شهداى
ديگر نبود، بلكه نيت خالصى بود كه خصوصيات ويژه اى داشت و با اين
نيت حالتى بر آنها عارض گرديد كه امكان بيان آن نيست . آنها وقتى
آن حالت حسين عليه السلام و نحوه تنهايى و اضطرار او و خانواده و
كودكان آن حضرت و حالت آنها را مشاهده كردند، براى جان دادن شتاب
ورزيدند. البته اعمال و مناسك آنها با هم تفاوت دارد. برخى از آنها
محرم شدند، البته نتوانستند باقى مناسك را به جا آورند، مانند
كسانى كه در اول روز عاشورا به شهادت رسيدند. برخى هم مانند حربن
يزيد رياحى ، به خاطر اضطراب از نيت حجش ، به بوسيدن آستانه بيت
اكتفا كرد. تعداد ديگرى مانند سعيدبن عبدالله حنفى ، پس از احرام ،
به طواف بر گرد بيت حقيقى اكتفا كرد و به شهادت رسيد. تعداد ديگرى
، طواف وقوف و سعى را به جا آوردند.
برخى ديگر نيز نماز طواف را با بيت (حقيقى ) و در كنار او، به سوى
بيت به جا آوردند. برخى از اين شهدا در بوسيدن اركان بيت به هنگام
طواف ، ويژگى هايى دارند. برخى از آنها نيز مانند غلام ترك ، بيت
را استلام و اركان آن را بعد از شهادت او بوسيدند. ما براى همه اين
شهدا بيتوته ايام تشريق در منا ميسر شد.
اما زنانى كه به عنوان حاجيان آن حضرت مى باشند. دسته اول كسانى
هستند كه به همراه حسين عليه السلام در كربلا حج خاصى از آنها محقق
شد. اولين آنها مادر وهب همان زن نصرانى بود كه به تازگى اسلام
آورده بود. بعد از استطاعت ، براى حج بيت ، احرام بست و در مشعر با
شعور خاصى وقوف كرد و دريافت كه واجب است حسين عليه السلام را يارى
نمود و امر به نصرت و يارى او مقرر است و آن حضرت بيتى است كه مى
بايست براى او قربانى تقديم كرد؛ از اين رو قربانى و هديه خود را
تقديم نمود. او نزد فرزندش آمد و به او گفت : پسرم ! برخيز و فرزند
دختر پيامبر خدا صلى الله عليه وآله را يارى كن . پسر گفت : اى
مادر! چنين خواهم كرد و كوتاهى نمى كنم . آنگاه در حالى كه رجز مى
خواند به ميدان رفت و هفده نفر سواره و دوازده نفر پياده را كشت و
بازگشت و در مقابل مادر و همسرش ايستاد و گفت : اى مادر! آيا از
من راضى شدى ؟ مادر گفت : نه ، تا اينكه در پيشگاه فرزند دختر رسول
خدا صلى الله عليه وآله به شهادت برسى و او در روز قيامت شفيع تو
بشود پس اى پسرم ! به ميدان جنگ بازگرد؛ سپس خود آن زن نيز چنان
دشمنان را با سنگ رمى مى كرد كه نظيرى نداشت .
دومين زن ، همسر وهب بود. اين زن ، ابتدا اين بيت را نمى شناخت و
براى حج آن محرم نشده بود، بلكه مانع همسرش شد و گفت مرا آزرده نكن
. اما مادر وهب گفت : به حرف او گوش نكن . بعد، حالتى بر او عارض
شد و براى اين حج احرام بست و خطاب به همسرش گفت : در راه پاكان
قتال كن . اين زن خود نيز گرد خانه طواف كرد و براى جنگيدن هروله
كنان رفت ، تا اينكه غلام شمر او را به شهادت رساند و او كشته بر
زمين افتاد. اين زن همراه با ديگر شهدا اين ويژگى را يافت كه سه
شبانه روز در مناى (حسين ) بيتوته كند، اما معلوم نيست كه آيا سر
او را هم به همراه سر شهدا با خود بردند يا نه .
زن سوم ، اين زن داراى همسر و فرزندى بود كه به سن بلوغ نرسيده
بود.
همسرش به شهادت رسيد و حسين عليه السلام ملاحظه فرمود كه پسرش
نيز عازم ميدان است . امام فرمود: اين نوجوان ، پدرش به شهادت
رسيده و شايد مادرش راضى به جنگيدن او نباشد. آن نوجوان گفت : اى
پسر رسول خدا! مادرم به من دستور اين كار را داده است . او به من
گفت : پسرم ! برخيز و در پيشگاه فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه
وآله بجنگ . بنابراين آن زن ، فرزند خود را هديه و قربانى حسين كرد
و هنگامى كه سر پسرش را به طرفش پرتاب كردند، آن را در بر گرفت و
بوسيد و سپس به طرف آنها پرتاب نمود.
اما حقيقت حج حسين عليه السلام در حاجيه خانمى تحقق پيدا كرد كه
احدى قبل و پس از او، مناسك آن حج را به جا نياورد. اين شخص ، همان
زينب دختر على عليهماالسلام است . اما كسى چه مى داند كه حج او
چيست و كيفيت مناسك و احرام بستن او چگونه بود و همچنين كسى نمى
داند كه كعبه او، ركن او و مستجار او كيست . شرح اين مطلب در عنوان
مخصوص به آن حضرت در عناوين جلد دوم - به خواست خدا - خواهد آمد.
عنوان دهم : خصوصيات مربوط به ملائكه
اين عنوان درباره خصوصيات مربوط به ملائكه است و در آن چند
مقصد وجود دارد:
مقصد اول ؛ درباره موارد مربوط به فرشتگانى است كه خداوند به حسين
عليه السلام عطا فرمود.
مقصد دوم ؛ درباره صفات ملائكه است كه به آن حضرت داده است .
مقصد سوم ؛ درباره مواردى است كه آن حضرت به ملائكه عطا كرد.
مقصد اول
خداوند سه دسته از ملائكه را به حسين عليه السلام عطا
فرموده است . دسته اول فرشتگانى كه در ايام حيات آن حضرت خادم
ايشان بودند. در روايت ها آمده است كه اسرافيل بر جبرئيل افتخار
كرد كه او صاحب و همراه حاملان عرش و صورت هاست و مقرب ترين ملائكه
از نظر مكان است . جبرئيل نيز افتخار كرد كه امين وحى و فرستاده
خدا به سوى پيامبران مى باشد و صاحب قذوف و خسوف و صيحه و زلزله ها
مى باشد. آنگاه داورى به نزد خدا بردند. خطاب به آنها وحى آمد كه
ساكت شويد. قسم به عزت و جلالم كسى را آفريده ام كه از شما بهتر
است .
پرسيدند: چگونه ، در حالى كه ما را از نور عظمت خود خلق كرده اى ؟
آنگاه به ساق عرش نگاه كردند، ديدند كه بر آن نوشته شده است
لا اله الا الله ،
محمد و على و فاطمة و الحسن و الحسين
آنگاه شرمنده شدند و جبرئيل گفت : پروردگارا! به حق آنها بر تو، از
درگاهت مى خواهم كه مرا خادم آنها قرار بدهى . خداوند درخواستش را
پذيرفت و جبرئيل خادم آنها شد. ولى حسين عليه السلام (در اين باره
) ويژگى خاصى دارد، زيرا جبرئيل عليه السلام گهواره او را تكان مى
داد و برايش لالايى مى خواند و مى گفت : در بهشت نهرى از شير جارى
است كه متعلق به على ، حسن و حسين عليهم السلام است . هر كس محب
آنها باشد، بى دردسر وارد بهشت مى شود.
همچنين جبرئيل عليه السلام بارها از بهشت براى امام حسين عليه
السلام ميوه و زيور آورد و لباسش را رنگ زد و در عزاى او نازل شد و
تربتش را با خود برد و با اينكه پس از وفات پيامبر خدا نازل نشد،
اما آن طور كه در روايت امام سجاد عليه السلام آمده است ، وقتى
حسين عليه السلام به شهادت رسيد، جبرئيل بر زمين نازل شد. امام
سجاد عليه السلام فرموده است : وقتى حسين
عليه السلام به شهادت رسيد، در حالى كه آنها در اردوگاه بودند، كسى
نزد آنها آمد و فرياد سر داد. به او گفته شد چرا فرياد مى زنى ؟
گفت چرا فرياد نكنم ، در حالى كه پيامبر خدا ايستاده و يك بار به
زمين مى نگرد و بار ديگر به حزب و گروه شما، و من خوف آن دارم كه
بر اهل زمين نفرين كند و زمين و هر آنچه در آن است هلاك شود. در
اين هنگام بسيارى از آنها متنبه شدند. امام سجاد فرمود: آن
كسى كه فرياد مى زد، جبرئيل بود. و در صورتى كه اجازه داشت آنچنان
صيحه اى مى كشيد كه جانشان از بدنشان جدا مى شد، اما خداوند به
آنها مهلت داد.
آنچه بيان شد، درباره افضل ملائكه بود؛ غير او نيز، خداوند فرشتگان
زيادى را ماءموريت داد كه خادم آن حضرت باشند؛ از جمله فرشتگانى كه
حامل تربت او براى جدش صلى الله عليه وآله بودند؛ همچنين فرشتگانى
كه براى تهنيت نازل شدند و غير از اينها فرشتگان خادم ديگرى نيز
وجود دارند كه وضع آنها در ضمن روايات و حكايت معلوم مى گردد.
* دسته دوم ، ملائكه انصار امام . ملائكه در چند جا براى نصرت و
يارى امام آمدند: يك جا، خارج مدينه بود. وقتى امام حركت كرد،
چندين فوج ملائكه نشان دار كه در دست نيزه هايى داشتند و سوار بر
اسب هاى بهشتى بودند، آمدند و بر امام سلام كردند و گفتند: اى حجت
خدا بر خلق پس زا جد و پدر و برادرت ! خداوند سبحان جدت را در
مواقع زيادى به واسطه ما يارى كرد و خداوند تو را به واسطه ما كمك
و يارى مى كند. امام به آنها گفت : وعده ما در بارگاه و محل دفنم و
آنجا كه شهيد مى شوم ، كه آن مكان كربلا است ؛ چون به آنجا وارد
شدم ، نزد من آييد. آنها گفتند: اى حجت خدا! شما دستور دهيد، ما
اطاعت مى كنيم . آيا از دشمنى كه با تو رو به رو مى شود، خوف دارى
در حالى كه ما با تو هستيم . امام فرمود: براى آنان راهى بر من
نيست و از آنها ناپسندى به من نمى رسد تا اينكه من به بقعه ام برسم
.
* محل ديگر در مكه بود. واقدى و زرارة بن صالح گفته اند كه ما حسين
بن على عليهماالسلام را سه روز قبل از رفتن به عراق ديديم و به آن
حضرت اوضاع مردم كوفه را و اينكه قلب هاى آنها با حضرت است ، اما
شمشيرهايشان عليه او مى باشدت ، اطلاع داديم . اما با دست به طرف
آسمان اشاره كرد، درهاى آسمان گشوده شد و ملائكه به تعداد بى شمارى
نازل شدند. بعد امام فرمود: اگر نه اينكه مى بايد كارها به صورت
عادى جريان يابد و از بين رفتن اجر شهادت مطرح نبود، با اين ملائكه
با آنها مى جنگيدم ، اما به طور يقين بدان كه من و اصحابم كشته مى
شويم و كسى جز فرزندم على نجات پيدا نمى كند.
* محل سوم در كربلا بود. وقتى كار بر او سخت شد، ملائكه آمدند و
پرچم نصر و پيروزى را بر فراز امام به اهتزاز درآوردند و آن حضرت
ميان پيروزى و ديدار خداوند مخير شد، اما لقاى پروردگارش را
برگزيد.
فرشتگان در خدمت :
دسته سوم فرشتگانى هستند كه به خدمت رسانى به آن حضرت و امور مربوط
به ايشان در كنار قبر شريفش مشغول مى باشند. اين فرشتگان داراى
اعمال و مشاغل مختلفى هستند و چندين گروه و دسته مى باشند:
گروه اول ؛ فرشتگانى كه در كنار قبر آن حضرت هستند و در حالى كه
غبارآلودند، كارشان شبانه روز گريه بر حسين عليه السلام است ؛
تعداد آنها به چهار هزار مى رسد.
گروه دوم : فرشتگانى هستند كه ماءموريتشان هستند استقبال از زائران
حسين عليه السلام و مشايعت آنها و عيادت از بيمارانشان و حضور
يافتن در مراسم اموات آنها است .
گروه سوم : ملائكه اى كه در هر صبحگاه در كنار قبر آن حضرت ندا مى
دهند: اى آنكه خير را اختيار كردى ! بشتاب به سوى كه براى خدا خالص
شده و با كرامت بار سفر ببند و از ندامت ايمن باش .
گروه چهارم : فرشتگانى كه خطاب به زائرانى كه از كنار قبر آن حضرت
مراجعت مى كنند، مى گويند: خوشا به حالت اى بنده خدا! غنيمت بردى و
سالم ماندى و خداوند تو را آمرزيد، پس دوباره اين كار را از نو
آغاز كن .
گروه پنجم : فرشتگانى كه به عنوان زائر و گريه كننده بر آن حضرت
نازل مى شوند و در كنار قبر ايشان مى مانند و سپس عروج مى كنند.
تعداد اين فرشتگان نيز در هر روز چهار هزار مى باشد.
گروه ششم : تعداد صدهزار فرشته از هر آسمان در هر روز كه بر او
درود و صلوات مى فرستند.
گروه هفتم : فرشتگانى كه ماءموريت آنها استغفار براى زائران آن
حضرت است .
گروه هشتم : فرشتگان شب و روز كه از فرشتگان حافظ مى باشند، آنها
بر ملائكه حرم وارد مى شوند، و با آنها مصافحه مى كنند و سپس عروج
مى نمايند.
گروه نهم : فرشتگانى كه بر زائران آن حضرت صلوات مى فرستند.
گروه دهم : فرشته اى كه ماءمور ابلاغ سلام از راه دور به آن حضرت
است كه همان فطرس مى باشد. خداوند اين فرشته را از روزى كه به
گهواره حسين عليه السلام پناهنده شد، به اين كار اختصاص داده است .
گروه يازدهم : فرشتگانى كه زائران آن حضرت را ممهور به نور خدا مى
كنند، با اين عنوان كه اين شخص زائر قبر
بهترين شهداء است و آن زائران با اين نور در قيامت شناسايى
مى شوند و پيامبر صلى الله عليه وآله و جبرئيل عليه السلام بازوى
آنها را مى گيرند.
گروه دوازدهم : فرشتگانى كه اشك هاى گريه كنندگان بر آن حضرت را مى
گيرند.
در حديث آمده است كه ملائكه آن اشك هاى جارى شده را مى گيرند و آن
را با آب حيوان ممزوج مى كنند و گوارايى آن بيشتر مى شود.
گروه سيزدهم : ملائكه اى كه ايستاده و مفاصل آنها از ترس و وحشت ،
از هنگامى كه روح حسين عليه السلام (از آسمان ها) عبور كرد تا روز
قيامت ، مرتعش است و آن طور كه در حديث ابوذر غفارى رضوان الله
عليه آمده ، تعداد آنها در هر آسمان هفتاد هزار است .
گروه چهاردهم : فرشتگان ياور آن حضرت به هنگام رجعت ايشان . اين
فرشتگان همانهايى هستند كه وقتى كار بر امام سخت شد، از خداوند
اجازه نصرت و يارى او را خواستند و خداوند اين اجازه را به آنها
داد و طولى نكشيد كه آماده شدند و چون نازل شدند، ملاحظه كردند،
امام به شهادت رسيده است . آنگاه ملائكه گفتند: خدايا! تو به ما
اجازه فرود آمدن و يارى حسين را دادى ، آنگاه ما را معذور داشتى و
جان او را گرفتى . خطاب به آنها وحى شد، ملازم قبه او باشيد تا
اينكه ببينيد او را كه خروج مى كند؛ آنگاه او را يارى كنيد و براى
او و به خاطر اينكه نصرت و يارى او را از دست داديد، گريه كنيد.
فرشتگان در آنجا مانده اند و مشغول گريه اند و چون امام خروج
نمايد، آنها از ياران و انصار آن حضرت خواهند بود. در اينجا بايد
گفت هر گاه يكى از شيعيان آن حضرت گريه كند، او را يارى كرده و
اميد آن مى رود كه يكى از اين ملائكه باشد.
گروه پانزدهم : فرشتگانى كه از جانب پيامبر خدا صلى الله عليه وآله
به زائر حسين عليه السلام سلام مى رسانند. چنانچه اين مطلب در
روايت آمده است .
گروه شانزدهم : در روايت عقبه از امام صادق عليه السلام آمده است
كه شنيدم آن حضرت فرمودند: خداوند تعالى هفتاد هزار فرشته را
ماءمور كرده است در كنار قبر حسين عليه السلام او را عبادت كنند و
نماز هر يك از آنها معادل صدهزار نماز آدميان است و ثواب اين نماز
به زائران حسين عليه السلام تعلق دارد.
گروه هفدهم : پروردگرا! اين بنده توست كه به خانه اش رسيده است .
آنگاه به آنها دستور داده مى شود كه بر در خانه آن شخص زائر بمانند
و به نيابت از او خدا را عبادت كنند. فرشتگان همين كار را انجام مى
دهند تا زمانى كه آن زائر از دنيا برود سپس مى گويند: اى خدا! بنده
تو از دنيا رفت ؛ خطاب به آنها وحى مى شود كه به نيابت از او، تا
روز قيامت حسين عليه السلام را زيارت كنيد.
گروه هيجدهم : فرشتگانى كه پس از وفات زائر حسين عليه السلام در
كنار قبر او باقى مى مانند و تا روز قيامت براى او طلب آمرزش مى
كنند.
گروه نوزدهم : ملائكه اى كه در گرد و اطراف حرم آن حضرت قرار
دارند. تعداد آنها در هر روز تا روز قيامت ، هزار فرشته است .
گروه بيستم : فرشتگانى كه درباره امر امام به درگاه الهى ضجه مى
كشند كه همه فرشتگان را شامل مى شود و همه آنها وقتى حسين عليه
السلام بر زمين افتاد و بعد سر مباركش را از تن جدا كردند، به
يكباره ضجه مى زدند. از امام باقر عليه السلام نقل است كه تمام
ملائكه به يك باره با گريه و نهيب ضجه زدند و گفتند: خدايا! سرور و
مولاى ما! با حسين صفى تو و فرزند پيامبرت و بهترين خلقت اين گونه
رفتار مى كنند. خداوند خطاب به آنها وحى فرمود: اى ملائكه من آرام
بگيريد، به عزت و جلالم از آنها انتقام مى گيرم ؛ و لو بعد از گذشت
زمانى باشد. آنگاه خداوند امامان را كه از نسل حسين عليه السلام
هستند، ظاهر فرمود و سايه حضرت قائم عجل الله تعالى فرجه را در
حالى كه ايستاده بود و نماز مى خواند، براى آنها برپا نمود و
خداوند به آنها فرمود: توسط اين قائم از آنها انتقام مى گيرم .
گروه بيست و يكم : فرشتگانى كه تربت حسين عليه السلام را بعد از
شهادت آن حضرت به آسمان ها بردند؛ از جمله ، فرشته اى از فرشتگان
فردوس بر دريا نازل شد و بال هايش را بر همه درياها گسترد. سپس
فرياد زد: اى اهل درياها! لباس حزن و اندوه بر تن كنيد، چرا كه
فرزند رسول خدا را سر بريدند، سپس از تربت آن حضرت بر بال هاى خود
به آسمان ها برد و هيچ فرشته اى باقى نماند مگر اينكه آن را
استشمام كرد و از آن تاءثير پذيرفت .
گروه بيست و دوم : فرشتگانى كه براى تجهيز، غسل و حنوط و تكفين
امام حسين عليه السلام نازل شدند. ما اين مطلب را در عنوان مربوط
به اقامه تجهيز حسين عليه السلام توضيح خواهيم داد.
|