زيتون
(ترجمه خصائص الحسينيه )

آيه الله شيخ جعفر شوشترى
مترجم : دكتر خليل الله فاضلى

- ۱۲ -


باب دوازدهم
اين باب درباره زائران حسين عليه السلام ، پس از دفن پيكر مطهر آن حضرت است ، كه چند دسته اند:
* گروهى كه به طور دايم و مستمر آن حضرت را زيارت مى كنند. اين گروه ملائكه مى باشند كه به طور پيوسته در طول شبانه روز تا روز قيامت آن حضرت را زيارت مى كنند.
* كسانى كه در اوقات معين و به طور دايم امام حسين عليه السلام را زيارت مى كنند. آن زائرى كه در وقت معين ، اما هميشه آن حضرت را زيارت مى كند خداوند بلند مرتبه است كه منزه از مكان و آمد و رفت و تغيير احوال است و هر شب جمعه حسين عليه السلام را زيارت مى كند؛ يعنى لطف خاصى بر آن حضرت افاضه مى فرمايد كه از آن به زيارت تعبير شده است .
همچنين در هر شب جمعه تمام پيامبران و اوصياء، آن حضرت را زيارت مى كنند. در شب نيمه شعبان و ليلة القدر هر سال ، تمام پيامبران به زيارت حسين عليه السلام مى آيند. جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل نيز در طول سال در اوقات مخصوصى به زيارت امام مى آيند.
* اما از اهل دنيا اولين كسى كه پس از دفن پيكر مطهر حسين عليه السلام او را زيارت كرد، امام سجاد عليه السلام بود. آن حضرت بعد از 3 روز، وقتى با گروهى از بنى اسد بدن پاك امام را دفن و قبر را مرتب نمود، با سلام خاص ‍ و عبارت هاى مخصوصى و در حالى كه دستش را بر قبر گذاشته بود، پدر بزرگوارش را زيارت كرد.
بعد از آن ، طوايفى كه در اطراف كربلا بودند، به زيارت امام حسين عليه السلام آمدند. حتى روايت شده كه در طول يك يا دو سال بعد از شهادت امام ، تعداد صد هزار زن ، از كسانى كه با آن حضرت خصومت نداشتند، قبر او را زيارت كردند.
از ديگر كسانى كه چند روز بعد از دفن پيكر امام ، آن حضرت را زيارت كرد، عمرالسهى است . گفته شده است او اولين شاعرى است كه در رثاى امام حسين عليه السلام اشعارى سرود. عمرو آمد و بر بالاى قبر ايستاد و اشعارى به اين معنا سرود: در كربلا بر سر قبر حسين آمدم . اشك فراوانى از چشم هايم براى او جارى شد. همچنان براى او مرثيه خوانى مى كنم و مى گريم . اشك هاى چشمانم و آه و ناله هاى سينه ام مرا در اين كار كمك مى كنند. سلام بر اهل قبور در كربلا، هر كس آنها را زيارت مى كند بگويد سلام من بر آنها باد. سلام بر آنها در هر صبح و شام و ظهر، و اين سلام را باد و غبار به آن قبرها مى رساند، و بوى مشك و عبير آن قبرها از كسانى كه به زيارت قبر آن حضرت نايل شده اند، به مشام مى رسد.
اولين كسى هم كه به قصد زيارت آن حضرت از نقطه اى دور دست آمد، جابر بن عبدالله انصارى بود. زيارت امام توسط جابر كيفيت خاصى دارد كه ما آن را در جاى خود خواهيم آورد.
سپس خداوند دل و جان مردم را شيفته حسين عليه السلام كرد و شيعيان در زمان بنى اميه - كه لعنت خدا بر آنها باد - به زيارت آن حضرت توجه خاصى نشان مى دادند، اما از اين كار باز داشته مى شدند؛ حتى براى جلوگيرى از اين كار نگهبان گماردند و كمينگاه هايى را ايجاد كردند و دستور كشتن و به صليب كشيدن و بريدن دست و پاى هر كس را كه به زيارت آن حضرت برود، صادر نمودند. اما اين مسائل به تعداد زائران آن حضرت افزود. سپس متوكل از حاكمان بنى عباس - لعنت الله عليه - به خاطر شدت عداوتش ، به ويژه با حضرت زهراء سلام الله عليها و فرزندان ايشان ، به شدت مانع زيارت امام عليه السلام گرديد، اما وقتى ملاحظه كرد، اين كار فايده اى ندارد، دستور داد قبر شريف را تخريب كنند. بعد ديد اين كار هم فايده اى ندارد، لذا دستور داد براى محو آثار قبر امام ، آنجا را شخم بزنند، نبش قبر كنند و آب جارى سازند. اما خداوند تعالى يكى از خصوصيات حسين را اين قرار داد كه همان شخصى كه قبر را تخريب و محل آن را شخم زد و آبيارى نمود، دستور تعمير و ساخت آن را صادر نمود و منادى به دستور او اعلام كرد كه زيارت قبر حسين عليه السلام ، مجاز مى باشد.
تفصيل اين مطلب آن طور كه در اخبار آمده ، چنين است : متوكل از خلفاى بنى عباس نسبت به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله دشمنى زياد و بغض شديدى داشت . او بود كه دستور داد بارگاه امام حسين را خراب ، قبر را ويران و آثار آن را محو نمايند و آب رود علقمه را بر آن جارى سازند، به نحوى كه اثرى از آن باقى نماند و احدى نتواند در آنجا بماند و خبرى بگيرد. او مردم را تهديد كرد هر كس قبر حسين برود، كشته مى شود. آنگاه از ميان ماءموران خود عده اى را مراقب اين كار كرد و به آنها توصيه نمود، هر كس به قصد زيارت حسين بيايد، او را بكشيد. آنها مى خواستند به اين واسطه نور خدا را خاموش و آثار ذريه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله را محو نمايند. خبر به مردى از اهل خير رسيد كه به او زيد مجنون مى گفتند، ولى او انسانى عاقل و داراى نظرى صائب بود؛ اما به اين خاطر به او مجنون مى گفتند كه هر انسان خردمند و اديبى را به سكوت وا مى داشت و دليل و برهان او را رد مى كرد و از جواب باز نمى ايستاد و از سخن گفتن خسته و ملول نمى شد. وقتى خبر تخريب بارگاه حسين عليه السلام و شخم زدن محل قبر را شنيد، اين مساءله برايش گران تمام شد و حزن و اندوهش شديد گرديد و مصيبت هاى امام به خاطر تخريب قبر امام حزن و اندوه بر او غالب شد، پاى پياده و ديوانه وار از مصر خارج شد، در حالى كه به درگاه الهى شكوه مى كرد. او همچنان اندوهگين و افسرده بود تا به كوفه رسيد. بهلول آن زمان در كوفه بود. زيد مجنون او را ديد و به او سلام كرد. بهلول جواب سلام او را داد و از او پرسيد از كجا مرا مى شناسى ، در حالى كه تو هرگز مرا نديده اى ؟ زيد گفت : اى شخص بدان كه قلوب مؤ منان چون سربازان مجهزى هستند كه نسبت به آنچه شناخت دارند با هم ائتلاف مى كنند. بهلول پرسيد: زيد! چه مساءله اى موجب شده كه تو پاى پياده از وطن و بلاد خودت بيرون بيايى ؟ در جواب گفت : به خدا سوگند تنها شدت حزن و اندوهم مرا وادار به اين كار كرد. به من خبر رسيد كه اين ملعون (متوكل ) دستور داده است ساختمان قبر حسين را خراب كرد و آنجا را شخم بزنند و زائران آن حضرت را بكشند. اين مساءله مرا از وطن آواره كرد، عيشم را منغص ، اشكم را جارى و خواب از چشمانم ربوده است . بهلول گفت : به خدا سوگند من هم چنين حالتى دارم . آنگاه به او گفت : برخيز به كربلا برويم تا قبور فرزندان على مرتضى عليهم السلام را ببينيم . دست يكديگر را گرفته راه افتادند تا به قبر حسين عليه السلام رسيدند. اما ديدند كه قبر به حال خود باقى است و تغييرى نكرده ، ساختمان قبر را خراب كرده اند، اما هر چه آب بر آنجا بسته اند، به قدرت خداوند عزيز جبار در زمين فرو رفته و حتى يك قطره آب به قبر حسين عليه السلام نرسيده و هر گاه به طرف قبر شريف مى آيد، زمين قبر به اذن خداوند تعالى مرتفع مى شود. زيد مجنون از ديدن اين صحنه متعجب شد و به بهلول گفت : بهلول نگاه كن ببين ! مى خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند، اما خدا مى خواهد نورش را كامل و تمام كند، هر چند كه مشركان را خوش نيايد. او گفت : متوكل در طول 20 سال به طور مرتب و دايم دستور داد محل قبر حسين عليه السلام را شخم بزنند و زراعت بكارند، اما قبر شريف همچنان به حالت خود باقى است و هيچ تغييرى نكرده و حتى يك قطره آب هم به آن نرسيده است .
وقتى شخصى كه ماءمور بود آن محل را شخم بزند و زراعت كند، با اين قضيه مواجه شد، در فكر فرو رفت و گفت : به خدا و به محمد صلى الله عليه وآله ايمان آوردم . به خدا سوگند اگر ديوانه وار سر به بيابان مى گذارم ، اما قبر حسين فرزند دختر رسول خدا را شخم نمى زنم و زراعت نمى كارم . مدت بيست سال است كه معجزه الهى را مشاهده و دلايل و برهان هاى اهل بيت پيامبر خدا را مى بينم ، اما عبرت نگرفته ام . آنگاه يوغ را (از گردن گاوها) باز و گاوها را رها كرد و به طرف زيد مجنون رفت و به او گفت : پيرمرد! از كجا آمده اى ؟ گفت : از مصر. پرسيد: براى چه منظورى اينجا آمده اى ، آيا از كشته شدن نمى ترسى ؟ زيد گريه كرد و گفت : به خدا سوگند اطلاع پيدا كردم كه قبر حسين عليه السلام را شخم زده اند. اين مساءله مرا اندوهگين كرد و باعث غم و ناراحتى من شد. آن مرد بر روى پاهاى زيد افتاد و شروع به بوسيدن كرد و گفت : اى پيرمرد! پدر و مادرم به فداى تو باد. از وقتى تو پيش من آمدى رحمت الهى به من روى آورد و قلبم به نور خدا روشن گشت . من به خدا و رسول او ايمان آوردم . مدت 20 سال است كه اين زمين را شخم مى زنم و هر وقت آب به قبر حسين عليه السلام بستم ، فرو رفت و به صورت گرداب در آمد و يك قطره از آن به قبر حسين عليه السلام نرسيد. گويى كه من با به حال مست بوده ام ، اما اينك به بركت آمدن تو، به هوش آمده ام . آنگاه زيد گريه كرد و ابياتى خواند. آن شخص نيز گريه كرد و گفت : اى زيد! تو مرا از خواب غفلت بيدار كردى .
نزد متوكل در سامراء مى روم ، و ماجرا را همان طور كه هست برايش بازگو مى كنم يا مرا مى كشد يا رهايم مى كند. زيد گفت : من هم به همراه تو مى آيم و در اين باره به تو كمك مى كنم .
وقتى آن شخص وارد بر متوكل شد و مشاهدات خود را درباره قبر حسين عليه السلام به اطلاع او رساند، خشم و غضب تمام وجود متوكل را فرا گرفت و بغض و كينه اش نسبت به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله بيشتر شد و دستور قتل آن مرد را صادر نمود؛ همچنين دستور داد ريسمانى به پاى او ببندند و او را با صورت در بازار بكشند و بعد در ميان مردم به دار آويخته شود تا براى آنان كه مى خواهند عبرت بگيرند، درس عبرتى باشد و كسى باقى نماند (جراءت نكند) تا از اهل بيت يارى كند. اما زيد مجنون ؛ حزن و اندوهش بيشتر شد و همچنان گريه مى كرد و صبر كرد تا آن شخص ‍ را از چوبه دار پائين آوردند و جسدش را در ميان زباله ها انداختند. آنگاه زيد به سراغ او آمد، جنازه او را برداشت و به طرف دجله برد و در آنجا غسل داد و كفن نمود و بر او نماز خواند و سپس آن را دفن نمود و مدت سه روز تمام در كنار قبر ماند و قرآن تلاوت كرد و از او جدا نشد. يك روز كه در كنار قبر نشسته بود، بناگاه صداى فرياد و نوحه و زارى زنان و مردان بسيارى را شنيد كه با خود جنازه اى حمل مى كردند. كثرت جمعيت به قدرى بود كه راه بند آمده بود، زيد گمان كرد كه متوكل مرده است . به سوى يكى از افراد آن جمعيت رفت و از او پرسيد: اين ميت كيست ؟ گفت : جنازه يكى از كنيزان متوكل است . نام اين كنيز ريحانه و او يك كنيز سياه حبشى بود كه متوكل علاقه شديدى به او داشت .
وقتى زيد آن صحنه را ديد غم و اندوهش بيشتر شد و آتش سينه اش ‍ برافروخته گشت و بر سر و صورت خود مى زد و گريبان چاك مى كرد و خاك بر سر مى ريخت و مى گفت : واويلا وا اسفا، يا حسين ! تو در سرزمين كربلا عريان ، تنها و غريب ، لب تشنه به شهادت رسيدى ، زنان و دخترانت و اهل و عيالت را به اسارت بردند و كودكانت را كشتند، اما كسى براى تو گريه نمى كند. پيكر مطهر تو را بى غسل و كفن دفن مى كنند و بعد محل قبرت را شخم مى زنند تا نورت را خاموش نمايند، در حالى كه شما فرزند على مرتضى و فاطمه زهراء مى باشى .
اين همه احترام و عظمت براى يك كنيز سياه قايلند، اما كسى براى فرزند محمد مصطفى صلى الله عليه وآله غمگين نيست و گريه نمى كند.
زيد همچنان گريه مى كرد و نوحه سر مى داد تا از هوش رفت و تمام مردم حاضر در آنجا نيز نظاره گر بودند. برخى از آنها دلشان به حال او سوخت . وقتى زيد دوباره به هوش آمد اين سخنان را بر زبان جارى ساخت : آيا قبر حسين را در كربلا شخم مى زنند، اما قبر فرزند آن زن زناكار را آباد مى كنند. شايد زمانه دوباره عوض شود و دولت حق روى كار آيد. خدا اهل فساد و آنكه را بر اين دنياى فانى ايمان دارد، لعنت كند.
گفته اند كه زيد اين عبارات را در برگه اى نوشت و آن را به يكى از دربانان متوكل داد. وقتى متوكل آن را خواند به شدت خشمگين شد و او را احضار كرد. ميان زيد و او مطالبى از وعظ و توبيخ رد و بدل شد. متوكل براى تحقير شاءن امام على عليه السلام ، از او پرسيد درباره ابوتراب چه نظر دارى ؟ زيد گفت : به خدا سوگند! تو به فضل ، شرف ، حسب و نسب آن حضرت آگاه هستى و كسى جز كافران بدگمان فضل او را انكار نمى كند و جز منافقان دروغگو با او دشمنى نمى كند. آنگاه شروع به بر شمردن فضايل و مناقب حضرت على عليه السلام نمود و تا آنجا ادامه داد كه متوكل به خشم آمد و دستور داد او را زندانى كنند.
چون شب فرا رسيد و متوكل به خواب رفت ، هاتفى نزد او آمد و لگدى به او زد و گفت برخيز و زيد را از زندان بيرون بياور، و گرنه خداوند هر چه سريعتر تو را هلاك مى كند. متوكل خودش برخاست و زيد را از زندان آزاد كرد و خلعت بسيار گرانبهايى به او پوشانيد و گفت : هر خواسته اى دارى ، بگو. زيد گفت : خواسته ام عمارت و ساختن قبر حسين عليه السلام است و اينكه كسى متعرض زائران آن حضرت نشود. متوكل دستور اين كار را صادر كرد و زيد با شادى و سرور از نزد او بيرون آمد و در شهرها مى گرديد و مى گفت : هر كس قصد زيارت قبر حسين را دارد براى هميشه در امان است .
عنوان هشتم : خصوصيات امام حسين عليه السلام در قرآن مجيد
عنوان هشتم درباره خصوصيات امام حسين عليه السلام است كه در قرآن مجيد و كلام خداوند عزيز آمده و داراى چندين مقصد است :
مقصد اول
حسين عليه السلام كلام الله واقعى و قرآن است ؛ زيرا آن حضرت كلام ناطق حقيقى است كه وجودش ، به نحوى ، وحود كلام الله و مبين كلام الله صامت است و اين دو از هم جدا نمى شوند و دو ثقل مى باشند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله آنها را بر جاى گذاشت و در ميان امتش به امانت سپرد؛ اما در اين ميان ، حسين عليه السلام را به امور مخصوصى ، بطور خاص به امت سپرد. آن حضرت ، حسين را با خود به منبر برد و فرمود:
اى مردم ! اين حسين بن على است ، او را بشناسيد و او را بر ديگران ترجيح دهيد. سپس حضرت فرمود: خدايا! من او را به تو و صالح مؤ منان به وديعه سپردم . بنابراين حسين عليه السلام امانت پيامبر خدا نزد امتشان مى باشد، و نه تنها در آن زمان ، بلكه در زمان ما نيز، حسين عليه السلام امانت رسول الله صلى الله عليه وآله مى باشد. بنابراين دقت كنيد ببينيد چگونه از اين امانت حفاظت مى كنيد.
مقصد دوم
اين مقصد در بيان اين مطلب است كه حسين عليه السلام در همه صفات و خصايص و فضايل با قرآن شريك است .
قرآن مردم را به سوى اسلام هدايت مى كند و آيات بيناتى از هدايت و فرقان است . حسين عليه السلام نيز هادى مردم به سوى ايمان است . (كه ما اين مطلب را در جاى خود تبيين كرديم ) همچنين آن حضرت ، هنگامى كه تصميم گرفت با حاكمان ستمگر بجنگد و روزى كه به شهادت رسيد، آيات بيناتى از هدايت و فرقان در ميان اهل حق و باطل است .
شب نزول قرآن ، ليلة القدر است . شب ولادت حسين عليه السلام نيز ملائكه و روح به اذن خدا از هر امرى نازل مى گردانند. اين شب از جانب خداوند با درود و تهنيت به او از زبان جبرئيل ، تا سپيده صبح سلام است و تهنيت .
قرآن براى كسانى كه آن را تلاوت كنند و اين كار را تداوم بخشند، شفيع است .
حسين عليه السلام نيز شفيع كسانى است كه او را زيارت مى كنند و بر او گريانند.
قرآن با اسلوب خاص و معانى متعالى اش معجزه است . سر حسين عليه السلام ، بدن او، خون آن حضرت و تربت پاكش نيز معجزه است . اين مطلب در كرامت هايى كه در قضاياى متعدد از هر يك از اين اعضا سرزده است ، معلوم مى شود.
قرآن جديد است و با كثرت تكرار، كهنه و ملال آور نمى شود. مصيبت هاى حسين عليه السلام نيز جديد است و با كثرت يادآورى و تكرار آنها در هر سال ملال آور نيست .
تلاوت قرآن ، شنيدن آيات الهى و نگاه به قرآن عبادت است . رثاى حسين عليه السلام ، شنيدن رثاى او، نشستن براى او تظاهر به گريه كردن براى او، گرياندن براى او و تظاهر به گريه كردن براى او، همه و همه عبادت است .
قرآن داراى احترام خاص است و در اين زمينه احكامى وجود دارد، از جمله اينكه مهجور نماند، غبار بر آن ننشيند و جز انسان هاى پاك و مطهر او را لمس نكنند و مانند كالاهاى دنيايى با چيزى معامله نشود. در احترام نهادن به حسين عليه السلام نيز احكامى و آدابى وجود دارد. اما بادها، خاك را برداشته و بر پيكر مطهر آن حضرت ريختند و خاك آن را احاطه كرد و دشمن با به شهادت رساندن آن حضرت دين خود را به بهاى اندك فروخت .
قرآن كلام الله صامت است ، امام حسين عليه السلام كلام الله ناطق است .
قرآن كريم ، شريف و مجيد است ، حسين عليه السلام نيز، كريم ، شريف ، مجيد و شهيد است . در قرآن سرگذشت ها، حالات ، گرفتارى ها و ماجراهاى پيرامون ذكر شده است . در حالت حسين عليه السلام ، سرگذشت و حالت هر پيامبرى بالعيان آمده است .
قرآن آياتش آشكار و تعداد آن 6666 است . حسين عليه السلام نيز آياتش در بدنش آشكار است و تعداد آن 1900 است و گفته اند چهار هزار است . اما اگر تعداد زخم بر روى زخم و تعداد ضربت هايى كه بر آن حضرت وارد شده ، شمرده شود، تعداد آن بالغ بر 6666 مى شود.
قرآن داراى 114 بسم الله است . در بدن حسين عليه السلام نيز به مانند بسم الله ، تعداد 114 زخم شمشير است .
قرآن داراى جزء، سوره ، (آيه )، سطر، كلمات ، حروف ، نقطه و اعراب است . بدن حسين عليه السلام نيز از اجتماع سطور شمشيرها و كلمات نيزه ها و نقطه تيرها و اعراب آنها، داراى اجزاء، سوره ها، سطور، كلمات ، حروف ، نقطه ها و اعراب گرديد.
قرآن چهار قسم است : طوال ، مبين ، مثانى و مفصل . حسين عليه السلام نيز داراى چهار قسم است : سرش بر روى نيزه ها در حركت بود، جسدش در كربلا افتاده بود، خونش بر بال هاى پرندگان و بر شيشه خضراء نزد فرشتگان و صغار اعضاى اطراف جسد (دستها و پاها) در هر طرف افتاده بود.
قرآن داراى سى جزء است و هر نصف جزء را به طور جداگانه آورده اند كه در فارسى به آن شصت پاره مى گويند. اما درباره حسين در تطبيق با اين ويژگى قرآن نمى دانم چه بگويم !!
خداوند قرآن را به نام هايى اسم برده كه تعداد آن به 23 عنوان مى رسد. اين اسامى بر حسين عليه السلام نيز صدق مى كنند. خداوند از قرآن به مبارك نام برده است و فرموده هذا ذكر مبارك (47). خداوند متعال امام حسين عليه السلام را نيز مبارك نام نهاد و اين مطلب را بدون واسطه در روايت عجيبى كه خبر از فضيلت عجيب آن حضرت مى دهد، بر پيامبرش ‍ وحى مى كند، كه از جمله الفاظ آن روايت اين است كه بورك من مولود عليه صلواتى و رحمتى كه ما اين مطلب را در عنوان مربوط به الطاف خاص الهى نسبت به امام حسين عليه السلام آورده ايم .
قرآن براى مؤ منان شفاء و رحمت است . حسين عليه السلام نيز براى بيمارى هاى باطنى شفاء است و تربت او شفاى بيمارى ظاهرى است . آن حضرت همچنين براى مؤ منان رحمت است و سعادت و رستگارى هر چه بيشتر آنها به واسطه حسين عليه السلام حاصل مى شود. قرآن ، نور است . حسين عليه السلام نيز آن زمان كه جسد پاكش با خاك و خون آغشته شد، نور افشانى كرد.
آن طور كه در آيه شريفه آمده است ، قرآن براى پيامبر صلى الله عليه وآله و مردم روح است . حسين عليه السلام نيز آن طور كه در حديث آمده است ؛ ريحانه رسول خدا و راحت مردم است .
قرآن حكيم است ؛ دل ها را معالجه و آنها را به اطاعت ، هدايت مى كند. حسين عليه السلام نيز حكيمى است كه با هدايت گروهى به اطاعت ، آنها را معالجه و معصيت كاران را با شفاعت معالجه كرد.
قرآن بشارت دهنده و هشدار دهنده است . حسين عليه السلام نيز بشير و نذير است . قرآن كتاب مبين است و حسين ذكر پيامبر صلى الله عليه وآله و ورد آن حضرت در تمام طول عمر شريفشان بوده است .
در قرآن آية الكرسى و آية النور است . در حسين هم كرسى است كه معدن علم الهى است و در حسين آية النور و آيه اى است كه نه با سياهى هاى شب و نه با خاك و خون خاموش مى شود.
در قرآن آيات شفاء، رجاء و رحمت وجود دارد. در حسين عليه السلام نيز آيات و صفات شفاء و اسباب رجاء وجود دارد و آن حضرت علل تامه رحمت است .
قرآن داراى 14 منزل ، از اول حدوث آن - كما هوالحق - تا استقرار آن در بهشت مى باشد. منزل اول ؛ حدوث و ايجاد آن در لوحى مى باشد كه جسمى خاص يا فرشته اى است . دوم ؛ قلب اسرافيل كه ناظر بر لوح است . سوم ؛ قلب ميكائيل ، وقتى اسرافيل قرآن را برايش تلاوت كرد. چهارم ؛ قلب جبرئيل ، وقتى كه ميكائيل آن را بر او تلاوت كرد. پنجم ؛ نزول قرآن در بيت المعمور در شب قدر. ششم ؛ نزول يك باره قرآن بر قلب پيامبر صلى الله عليه وآله تا آن را فرا بگيرد نه اينكه براى مردم تلاوت كند، كه آن در ماه مبارك رمضان بوده است . هفتم ؛ نزول قرآن بر پيامبر صلى الله عليه وآله در اول مبعث براى اينكه آن را تلاوت كند. هشتم ؛ نزول قرآن در هر شب قدر بر امام عصر كه تهنيت است تا سپيده صبح . نهم ؛ جايگاه قرآن در گوش ها. دهم ؛ جايگاه قرآن در زبان كه همان تلاوت است . يازدهم ؛ جايگاه قرآن در ميان اوراق . دوازدهم ؛ منزل قرآن در قلب ها . سيزدهم ؛ منزل قرآن در روز محشر، با هياءتى عجيب . چهاردهم ؛ جايگاه قرآن در بهشت كه داراى درجاتى است و به قارى آن گفته مى شود، تلاوت كن و ارتقاء مقام بگير. همه اين موارد بر اساس روايات گردآورى شده است . و كيفيت اين منازل شرح و تفصيلى دارد كه من پاره اى از حقايق را در روضات الجنات ذكر كرده ام ؛ از خداوند توفيق طلب مى كنم تا آن را به اتمام برسانم . اما در حال حاضر مقصود آن است كه بگويم ، حسين عليه السلام نيز در فضايل داراى چهارده منزل و جايگاه است و همچنين آن حضرت در مصائب نيز چهارده منزل دارد كه تفصيل آن به اين شرح است :
الف : ابتدا شرح جايگاه و مراتب آن حضرت : اول ، خلق نور آن حضرت ، قبل از خلقت آفرينش است . دوم ؛ منزل امام كه متعلق به عرش است و مشتمل به حالاتى است . سوم ؛ منزل امام در بهشت است ، آن حضرت در بهشت كيفياتى دارد كه از آن جمله اين است كه امام درختى در بهشت و ميوه آن است ، همچنين گوشواره گوش زهراء سلام الله عليها و زينب بهشت و گوشواره آن و زينت اركان بهشت است . چهارم ؛ منزل آن حضرت به صورت نور در رحم هاى مطهر و پاك بويژه زمانى كه حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها به آن حضرت باردار شدند؛ چرا كه حضرت فاطمه فرمود: وقتى به او باردار شدم ، در شب هاى تاريك ، نيازى به چراغ نداشتم . ششم ؛ بر دست لعياء حوريه ، كه به عنوان قابله به همراه حورالعين فرستاده شد. هفتم ؛ بدن مبارك حضرت رسول صلى الله عليه وآله ؛ زمانى كتف شريف آن حضرت ، زمانى دوش مبارك ، گاهى دامن پاك آن حضرت ، گاهى ، سينه معظم و زمانى هم پشت مبارك ايشان جايگاه حسين عليه السلام بود. كه هر يك از اين موارد كيفيت خاصى دارد كه ما آن را در محل خودش يادآور شده ايم .
همچنين اعضاى مطهر پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله بر جسم حسين عليه السلام داراى منازل خاصى است . مثلا منزل زبان آن حضرت ، دهان حسين است كه او را شير مى دهد. و منزل انگشت ابهام پيامبر، خلق حسين عليه السلام است ، تا او را تغذيه كند. اما لب هاى مبارك پيامبر، بر جسم حسين عليه السلام داراى منزلگاه هايى است كه يكى از آن منزلگاه ها پيشانى حسين و ديگرى ، گلوى آن حضرت بود. آن حضرت بيش از ساير اعضا، اين دو جا را مى بوسيد، و جاى ديگر بالاى ناف آن حضرت بود كه حضرت رسول مخصوصا آن محل را مى بوسيد.
هشتم ؛ سينه حضرت زهراى بتول عليهاالسلام . نهم ؛ دستان على عليه السلام ، زمانى كه حسين عليه السلام را روى دست گرفت و رسول الله صلى الله عليه وآله او را بوسيد و گريه كرد و چون از علت گريه سؤ ال كرد، ايشان فرمود: جاى شمشيرها را مى بوسم و گريه مى كنم . دهم ؛ كتف و گردن جبرئيل عليه السلام ، جبرئيل بارها از رسول الله صلى الله عليه وآله تقاضا مى كرد و حسين را از ايشان مى گرفت و با خود حمل مى كرد. يازدهم ؛ منبر رسول الله صلى الله عليه وآله ، آن حضرت هيچ كس جز على عليه السلام را بالاى منبر نبرد. در روز عيد غدير پيامبر، على را بالا برد و فرمود: هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست . ولى حضرت رسول صلى الله عليه وآله ، حسين عليه السلام را با خود بالاى منبر برد و او را در جلو يا بر دامن مباركشان نشاند اينكه خداوند او را برترى داده است . سپس خبر شهادت او را داد و بعد قاتل او و كسانى را كه او را يارى نكردند، نفرين نمود و سپس او را به تمام مؤ منان به امانت سپرد - تا جايى كه آن حضرت را به شما هم سپرده است ، زيرا اين فرمايش پيامبر عموميت دارد كه فرمود: خدايا! من او را به تو و صالح مؤ منان به امانت سپردم . - آنگاه مردم گريه كردند و حضرت فرمود: آيا گريه مى كنيد ولى او را يارى نمى نماييد؟! دوازدهم ؛ قلب پيامبر صلى الله عليه وآله ؛ حسين عليه السلام در قلب پيامبر خدا داراى جايگاه و موقعيت مخصوصى است كه خود آن حضرت اين جايگاه را چنين توصيف كرده كه كسى جاى او را در قلبش نمى گيرد. سيزدهم ؛ سينه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در زمانى مخصوص ؛ آن هنگام كه حضرت در حال احتضار بودند؛ حسين عليه السلام بر روى سينه ايشان قرار داشت . چهاردهم ؛ قلب پيامبر صلى الله عليه وآله در حالت احتضار؛ در حالى كه پيامبر اسلام در حال احتضار بودند براى حسين حسرت مى خوردند و حالات او را يادآور مى شدند و فرمودند: مرا با يزيد چه كار است ؟ خداوند به او بركت ندهد. سپس فرمود: به سوى رفيق اعلى مى روم و روح شريفش ‍ از جسد مطهرش جدا شد. پانزدهم ؛ قلوب مؤ منان ؛ در قلب هاى مؤ منان محبتى نسبت به حسين عليه السلام است كه پيامبر صلى الله عليه وآله از آن اين گونه تعبير كرده اند كه اين محبت در باطن آنها نهفته است ، و اگر تو به درون خودت مراجعه كنى صدق فرموده پيامبر خدا را تاءييد مى كنى .
ب : شرح و مصائب و منزلگاه هايى كه اين مصائب بر آن حضرت روى آورد:
اول ؛ اولين منزل در مدينه بود، هنگامى كه امام از آنجا رانده شد، خيلى براى او سخت آمد و يك بار ديگر به پيامبر صلى الله عليه وآله شكايت كرد و در كنار قبر آن حضرت گفت : من حسين فرزند فاطمه ام ، آنها با من دشمنى كردند و حق ما را ضايع نمودند.
دوم ؛ منزل آن حضرت در جايى كه براى همه ، از انسان گرفته تا حيوان و پرنده و حيوانات وحشى و درختان و گياهان ، امن است ، يعنى مكه مكرمه . اما همين جاى امن براى آن حضرت ناامن شد، زيرا در صدد برآمدند او را در اين محل به شهادت برسانند؛ به همين خاطر آنجا را ترك كرد.
سوم ؛ حدفاصل ميان مكه و كوفه ؛ در طى اين سفر، حضرت در منازل بين راه نسبت به هر كس كه با او ملاقات مى كرد، نگران بود و هر كس را كه ديد، او را يارى نكرد و آن حضرت را تنها گذاشت .
چهارم ؛ كربلاء؛ حسين عليه السلام به قصد اقامت و نيت توطن در آنجا فرود آمد و به شتردارانى كه همراهش بودند، فرمود: شتران را در همين جا بخوابانيد و بارها را پائين آوريد و برويد، كه من هرگز از اين نقطه نخواهم رفت .
پنجم ؛ نقطه اى در ميدان جنگ ؛ امام پس از مدتى جنگيدن ، هر گاه مى خواست استراحت كند، به آن نقطه بر مى گشت و مى گفت : لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
ششم ؛ آنجا كه امام بر زمين افتاد؛ امام درباره آن نقطه فرمود: براى من مصرعى (48) انتخاب شده است كه آن را ملاقات مى كنم جنازه آن حضرت سه يا چهار روز بر روى زمين باقى ماند و بعد در بطن همان زمين كه قبر شريف معظم شان باشد، دفن شد.
هفتم ؛ محل نزول سر مبارك آن حضرت ؛ در شب يازدهم محرم سر مطهر آن حضرت را به خانه خولى فرزند يزيد بردند. در حديث است كه بر آن پوشش قرار دادند، اما مشهور بر زبان ها اين است كه آن نور در تنور فرود آمد.
هشتم ؛ منزل ابن زياد، سر مطهر امام حسين عليه السلام را در طبقى جلوى آن ملعون گذاشتند و او از اينكه سر حسين عليه السلام را برايش آورده بودند، خوشحال بود. بزرگترين مصيبت آن است كه وقتى سر مبارك را پيشش گذاشتند لبخند زد و شايد اين تبسم گران تر از آن خيزران و ضرباتى بود كه بر لب و چشم آن حضرت وارد شد.
نهم ؛ منزل آن حضرت در كوفه ، آنگاه كه سر آن حضرت را بر درختى آويختند.
دهم ؛ منزلگاه هاى ميان كوفه تا شام است . در اين فاصله گاهى سر آن حضرت بر نيزه ها و گاهى در صندوقچه اى بود. تعداد اين منزل ها در مناطق مختلف فراوان است و از هر منزلى تا كنون علامت و نشانى باقى مانده است .
يازدهم ؛ دير راهب ؛ در اين منزل از سوى ميزبان ، سر امام مورد احترام و اكرام واقع شد، به بوى خوش و طيب آغشته گرديد و در پارچه لطيف و پاك نهاده شد و به او تحيت و سلام داده شد و ايشان جواب سلام او را دادند. شرح اين مطلب در جاى خودش خواهد آمد. ان شاء الله .
دوازدهم ؛ نزول سر آن حضرت در شام ، مجلس يزيد - لعنت الله عليه - بود. سر مبارك آن حضرت را در تشتى از طلا گذاشتند و پيش يزيد آوردند. در اين منزل بنا بر جهاتى - كه تعداد آن از بيست مورد بيشتر است - مصيبت ها بر آن حضرت فراهم آمدند.
سيزدهم ؛ نزول سر آن حضرت آن زمان كه به در خانه يزيد آويخته شد؛ اما همسر يزيد نتوانست اين صحنه را تحمل كند و سر برهنه بيرون آمد و نزد يزيد رفت و فرياد زد: آيا اين سر حسين پسر فاطمه است كه به در خانه ما آويخته شده است ؟ يزيد برخاست و او را پوشاند و به حرمش باز گرداند دستور داد سر مبارك را پائين بياورند. و به او گفت : هند! برو و براى پسر رسول خدا و فريادرس قريش گريه و زارى كن .
چهاردهم ؛ دروازه شهر دمشق بود كه سر امام را در آنجا آويختند و اين جا بود كه امام سجاد عليه السلام هم نتوانست آن را تحمل كند و صبرشان به سر آمد و با اينكه سخن گفتن برايش دشوار بود، شروع به صحبت نمودند. وقتى سر امام را نهادند و با خيزران بر او جسارت كردند، امام سجاد عليه السلام سخن نگفت ، اما وقتى ملاحظه كرد كه سر مبارك حسين عليه السلام بر دروازه شهر آويخته شده است ، فرياد زد و گفت : اى يزيد! آيا از اين كه فرزند فاطمه بر دروازه شهر شما آويخته شده است ، حيا نمى كنى . او امانت پيامبر خدا صلى الله عليه وآله است .
بعد از اين منازل ، آن حضرت مانند قرآن ، داراى منازل خاصى در محل دفن و محشرش به هياءت خاصى است . پايان منازلش ، محل خاص آن حضرت در بهشت ، در درجاتى است كه جدش به او فرمود: تو درجاتى دارى كه جز با شهادت به آنها نايل نشوى . عالى ترين آن درجات ، اين است كه در حديث آمده است ؛ خداوند آن حضرت را در منزلت و درجه ، به پيامبرش ملحق گردانيد.
مقصد سوم
اين مقصد درباره آياتى از قرآن است كه در رثاى آن حضرت مى باشد.
اول ؛ در بيان حامله شدن به ايشان و ولادت آن حضرت است كه خداوند فرمود: و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته و حمله و فصله ثلاثون شهرا حتى اذا بلغ اءشده و بلغ اربعين سنة قال رب اوزغنى ان اشكر نعمتك التى انعمت على و على والدى و ان اعمل صالحا ترضاه و اصلح لى فى ذريتى الى تبت اليك و انى من المسلمين (49) و ما انسان را به احسان در حق پدر و مادر سفارش كرديم كه مادر با رنج بار حمل كشيد و باز با مشقت وضع حمل نمود و سى ماه تمام مدت حمل و شيرخوارى بود تا وقتى كه طفل به حد رشد رسيد و چهل ساله گشت ، گفت : پروردگار من ! به من توفيق بده شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم داده اى به جا بياورم و عمل شايسته اى را كه تو از آن راضى مى شوى انجام دهم و فرزندان مرا صالح گردان . من به درگاه تو باز آمده ام و از تسليمان فرمان تو شده ام .
در كتاب الكامل و بحارالانوار به اسناد معتبر وارد شده است كه وقتى حضرت فاطمه سلام الله عليها به امام حسين عليه السلام باردار شدند، جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت : يا محمد! خداوند به تو سلام مى فرستد و تو را به مولودى بشارت مى دهد كه از فاطمه متولد مى شود و امت تو او را بعد از تو به شهادت مى رسانند.
حضرت رسول فرمود: سلام من بر پروردگارم باد. من به فرزندى كه از فاطمه به دنيا آيد و امتم او را به شهادت برسانند، احتياجى ندارم . جبرئيل عروج كرد و دوباره نازل شد و همان عبارت هاى قبل را تكرار كرد. پيامبر نيز همان جواب را داد.
جبرئيل مجددا عروج كرد و سپس براى بار سوم نازل شد و عرض كرد: خداوند به تو بشارت مى دهد كه امامت ، ولايت و وصايت را در فرزندان او قرار دادم . پيامبر گفت : راضى شدم . سپس حضرت رسول ، حضرت فاطمه را از آنچه جبرئيل عليه السلام در مرتبه اول آورده بود، باخبر كرد. حضرت فاطمه سلام الله عليها گفت : من به فرزندى كه امت تو او را بعد از تو به شهادت برسانند، احتياج ندارم .
سپس پيامبر به فاطمه مژده اى را داد كه جبرئيل به او داده بود. آنگاه حضرت زهراء گفت : راضى شدم . سپس حضرت زهراء با رنج و غم بار حمل او را كشيد، چون مى دانست حسين عليه السلام شهيد مى شود و همچنين به همان حالت ، وضع آن حضرت نيز با رنج و مشقت بود. دوران حمل و شيرخوارى آن حضرت 30 ماه بود تا اينكه به حد رشد رسيد و چهل ساله شد و به درگاه خدا عرض كرد: خداى من ! به من توفيق بده كه شكر نعمتى را كه بر من و پدر و مادرم داده اى به جا آورم و عمل شايسته اى انجام دهم كه تو را خشنود كند و فرزندانم را صالح بگردان . امامان عليه السلام همه از فرزندان امام حسين عليه السلام مى باشند. حسين عليه السلام نه از مادرش فاطمه و نه از زن ديگرى شير خورد، بلكه او را نزد پيامبر صلى الله عليه وآله مى بردند و آن حضرت انگشت ابهامش را در دهان حسين مى گذاشت ، و طفل آن را مى مكيد به طورى كه تا دو يا سه روز او را كفايت مى كرد.
بنابراين گوشت حسين عليه السلام از گوشت پيامبر خدا صلى الله عليه وآله روئيد و خون او از خون پيامبر است و هيچ كودكى جز حسين عليه السلام و يحيى فرزند زكريا عليهماالسلام ، شش ماهه به دنيا نيامد.
بدان كه معناى كره همراه با حزن و تاءسف بر آن حضرت اين است كه دوران بادارى بر او، به دنيا آمدن او، شيرخوارگى اش ، تربيتش ، بازى با او در دوران كودكى اش ، شاد كردن او از طرف جد، پدر و مادرش ، همه و همه با حزن و غم و اندوه بود. حتى روزى كه جد بزرگوارش مى خواست از دنيا برود و همچنين روز وفات مادر و پدرش ، آنها بر حسين عليه السلام تاءسف مى خوردند و اندوهگين بودند، كما اينكه هنگام رحلت ، اين مساءله را بر زبان مى آوردند. خواهرش نيز در مقتل از او با سختى و غم و اندوه فراوان جدا شد و او را رها كرد. چه غم و اندوه و تاءسف جانكاهى و چه فرياد و شيونى !!
آيه دوم ؛ در بيان خروج آن حضرت از مدينه است و آن اين است كه خداوند فرمود: اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير الذين اخرجوا من ديارهم حق الا ان يقولوا ربنا الله (50)
رخصت (جنگ ) به (مؤ منان ) كه (ديگران ) با آنها مى جنگند، داده شد، زيرا آنها از دشمن ستم كشيدند و خدا بر يارى آنها قادر است . آن مؤ منانى كه بناحق از خانه هايشان آواره شدند (و) جز آن كه مى گفتند پروردگار ما خداى يكتا است (جرمى نداشتند).
از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه اين آيه درباره حضرت على ، جعفر و حمزه عليهم السلام نازل گرديده است . آنها از خانه هايشان آواره شدند و به شهادت رسيدند، در حالى كه گناهى نداشتند و هيچ كس حقى بر آنها نداشت و جرم آنها فقط اين بود كه مى گفتند: پروردگار ما خداى يكتا است و بر اين گفته خود ثابت قدم ايستادند. اما درباره امام حسين عليه السلام جريان خاصى پيش آمد، زيرا آن حضرت از خانه اش و همچنين از هر مقر ديگرى نيز آواره شد و هيچ جاى امن و مفرى براى آن حضرت باقى نگذاشتند تا جايى كه فرمود: اگر در لانه حشره اى از حشرات زمين هم بروم ، مرا بيرون مى آورند و به شهادت مى رسانند.
سپس آن حضرت را به نحوى خاصى به شهادت رساندند و به او و فرزندان و كودكانش ظلم خاصى روا داشتند. و امام حسين همان كسى است كه قدرت خدا براى نصرتش ظهور كرد.
آيه سوم ؛ درباره اندك بودن ياران آن حضرت است كه خداوند فرموده است : الم تر الى الذين قيل لهم كفوا ايديكم و اقيموا الصلوة و اتوا الزكاة فلما كتب عليهم القتال اذا فريق منهم يخشون الناس كخشية الله او اشد خشية و قالوا ربنا لم كتبت علينا القتال لولا اخرتنا الى اجل قريب (51) آيا نمى نگرى و عجب ندارى از حال آن مردمى كه مى گفتند به ما اجازه جنگ بده و به آنها گفته شد اكنون از جنگ خوددارى كرده و به وظيفه نماز و زكات قيام كنيد، ديدى آنگاه كه بر آنها حكم جهاد آمد، در آن هنگام بيش از آن اندازه كه بايد از خدا بترسند از مردم ترسيدند و گفتند: اى خدا! چرا بر ما حكم جنگ را فرض كردى كه عمر ما را تا به هنگام اجل مهلت ندهى .
از حسن بن زياد عطار نقل شده كه گفت : در مورد اين آيه از امام صادق عليه السلام سؤ ال كردم . ايشان فرمود: اين آيه درباره حسن بن على عليهماالسلام نازل شده است . خداوند دستور داد كه از جنگ خوددارى كند. پرسيدم : پس چرا جنگ بر آنها واجب شد: امام فرمود: اين امر درباره حسين بن على عليهماالسلام نازل شد. خداوند بر او و اهل زمين واجب كرد كه در ركاب او بجنگند.
على بن اسباط گفته است ، يكى از اصحاب ما از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: اگر تمام اهل زمين در ركاب او مى جنگيدند كشته مى شدند.
در تفسير عياشى از ادريس ، غلام عبدالله بن جعفر از امام صادق عليه السلام در تفسير آيه (فوق ) آمده است : آيا نديدى كسانى را كه به آنها گفته شد كه با حسن عليه السلام از جنگ خوددارى كنيد و نماز به پا داريد و آنگاه كه جنگ به همراه حسين بر آنها واجب شد گفتند خدايا! چرا جنگ را بر ما واجب نمودى و عمر ما را تا به هنگام ظهور حضرت قائم (عجل الله فرجه ) به تاءخير نيندازى ؟ چرا كه پيروزى و نصرت با اوست . خداوند تعالى فرمود: به آنها بگو كه متاع اين دنيا اندك است و آخرت براى تقواپيشگان بهتر مى باشد.
آيه چهارم ؛ آيه چهارم درباره شهادت ، مكان شهادت و حالات امام حسين عليه السلام است ؛ كه خداوند تعالى فرمود: كهيعص (52) كما اينكه اين مساءله در حكايت زكريا - آنگاه كه قضيه كربلا و كشته شدن عترت پاك حسين توسط يزيد، عطش و صبر آنها به حضرت زكريا وحى شد - آمده است ، و ما آن را در عنوان مربوط به مجالس رثاى حسين عليه السلام آورده ايم .
آيه پنجم ؛ درباره ندايى است كه از جانب پروردگار به هنگام شهادت حسين عليه السلام ، خطاب به آن حضرت آمد و آن اين آيات شريفه است يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى (53) اى نفس مطمئن (به ياد خدا) باز آى به سوى خدايت كه خشنود و خشنود شده اى ، در صف بندگان من در آى و در بهشت من داخل شو.
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: منظور حسين عليه السلام است ، زيرا آن حضرت صاحب نفس مطمئنه و راضية و مرضية است .
در اينجا بايد بگويم كه هر كس خدا را بشناسد و او را بزرگ بدارد، عاشق خدا مى شود و هر كس به او عشق بورزد، به هر آنچه از جانب خدا باشد، راضى و خشنود است و هر چه از جانب پروردگارش بر او وارد شود، دچار تزلزل و غم و اندوه نمى شود، بلكه به هنگام سخت ترين مصيبت ها و گرفتارى ها آرامش و اطمينان خاطر و رضايتمندى اش بيشتر مى شود و مصداق اين قضيه عملا در حسين عليه السلام ظهور پيدا كرد.
آيه ششم ؛ در بيان خونخواهى آن حضرت است و آن اين فرمايش خداوند تعالى در قرآن است كه فرمود: و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف فى القتل انه كان منصورا (54) كسى كه خون مظلومى را به ناحق بريزد، ما به ولى او حكومت و تسلط بر قاتل داديم ، پس ‍ در مقام قتل و خونريزى اسراف نكند كه او از جانب ما مؤ يد و منصور خواهد بود. از امام باقر عليه السلام روايت شده كه منظور از قتل مظلوما حسين عليه السلام است كه مظلومانه به شهادت رسيد و فقد جعلنا لوليه سلطانا ما به ولى او حكومت و تسلط داديم ؛ ولى حسين عليه السلام ، حضرت قائم (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) است . فلا يسرف فى القتل ، يعنى درباره قاتلش اسراف نمى كند. و انه كان منصورا يعنى حسين عليه السلام مؤ يد و منصور مى باشد. همچنين در بعضى از روايت ها آمده است كه فاعل فعل يسرف همان ولى است و مرجع ضمير ه در انه نيز همان كلمه ولى مى باشد و منظور اين است كه در قتل به غير از قاتل آن حضرت اسراف نمى كند، نه اينكه از جهت كثرت باشد.
اما من معتقدم كه معناى ظاهرى آيه ، حكمى عام است كه بر همه مردم صدق مى كند و آن اين است كه هر كس مظلومانه به قتل برسد، ولى او حق قصاص قاتل را دارد و در كشتن غير از قاتل نبايد اسراف كند.
بنابراين معنا، ولى حسين عليه السلام بايد قاتل آن حضرت را قصاص كند و اگر بخواهيم قاتل او را معين كنيم و بگوييم چه كسى قاتل او است : آيا قاتل امام ، يزيد يا ابن زياد، يا ابن سعد، يا شمر، يا سنان يا ديگران ، از جمله ، صالح بن وهب است كه آن حضرت را با تير زد و ايشان از روى اسب به زمين افتاد يا صاحب آن تير سه شعبه اى است است كه بر قلب امام زد و يا ديگران هستند؟! واقعيت اين است كه اين شهيد صد هزار قاتل دارد؛ البته نه به معناى مشتركا بلكه هر يك در اين امر مستقل هستند و اگر قاتلان آن حضرت به طور منفرد در نظر گرفته شوند، واقعا آن حضرت صدهزار قاتل مستقل دارد كه عبارت هستند از: يزيد، (ولذا در اخبار پيامبران آمده كه قاتل حسين عليه السلام يزيد است .) ابن زياد (از اين رو يزيد گفت او را پسر مرجانه كشت .) ابن سعد (به همين خاطر اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله وقتى پسر سعد را كه كودكى بيش نبود، مى ديدند، مى گفتند او قاتل حسين است )، شمر، سنان ، خولى و پرتاب كننده تير سه شعبه ، و آخر كلام اينكه ، قاتل آن حضرت ، تشنگى ، غيرت و اشك چشم است . اما حقيقت امر همان است كه خود آن حضرت فرمود: من با غم و اندوه كشته شدم ، يعنى غم و اندوه مرا كشت ، يعنى غم و اندوه قلب مرا كشت . از اين رو صاحب كربلا ناميده شد و لفظ كربلا اشاره به سبب قتل آن حضرت دارد.
همچنان بايد گفت : عبارت قتل مظلوما معانى ديگرى دارد كه همه آنها منطبق با حال حسين عليه السلام است و آن حضرت حقيقت اين معنا است كه در اينجا برخى از آن معانى را يادآور مى شويم :
الف : قتل مظلوما، يعنى در حالت مظلوميت به شهادت رسيد. امام حسين در حالتى به شهادت رسيد و بر او تعدى كردند كه همه چيز او را، - ملك ، مال ، اصحاب ، برادران ، فرزندان ، اعضا و جوارح ظاهرى و باطنى اش را - گرفتند و زخم شمشيرها و نيزه ها همه اعضاى او، حتى گلوى شريفشان را تغيير داد، دشمن بر مال ، عيال و فرزندان آن حضرت مسلط شد، در حالى كه غريب و تنها و آواره بود.
حضرت با چنين شرايط و حالتى به شهادت رسيد. پس تنها كسى كه به نسب همه چيز مظلومانه به شهادت رسيد، حسين عليه السلام است و چون اين كليت فقط درباره آن حضرت صدق مى كند، از اين رو كلمه مظلوم با الف و لام به صورت المظلوم به عنوان اسم معرفه و صفت براى آن حضرت آورده شده است و آن حضرت را المظلوم مى نامند. لذا در دعا وارد شده است كه تو را به خون مظلوم سوگند مى دهم و در حديث هم آمده كه زيارت مظلوم را ترك نكن . راوى نيز پرسيده است مظلوم كيست ؟ در جواب به او گفته شده است : آيا نمى دانى كه او، همان حسين عليه السلام ، صاحب كربلا، است ؟!
ب : من قتل مظلوما در اصل اشاره به شهادت آن حضرت است ، يعنى بى آنكه مستحق قصاص يا حدى باشد و يا فسادى را مرتكب شده باشد. به عبارت ديگر معنى عبارت اين است : كسى كه بدون هيچ جرمى كشته شود كه بارزترين آن معنى حسين عليه السلام است . كما اينكه خود آن حضرت فرمود: واى بر شما! آيا از من خون كسى را كه كشته ام يا مالى را كه صاحب شده ام مطالبه مى كنيد، يا مى خواهيد مرا به خاطر زخمى كه بر كسى وارد كرده ام يا تغييرى در دين ايجاد نموده ام ، قصاص كنيد؟!
ج : من قتل مظلوما درباره كيفيت قتل آن مظلوم است . خداوند در همه ابعاد به احسان و نيكى دستور داده است ، حتى درباره ذبح حيوانات ؛ مثلا در قربانى كردن حيوان ، سفارش شده است كه كارد، تيز و تند باشد و كشته حيوان ديگرى از نوع خودش به قربانى نشان داده نشود. كارد را به حيوان نشان ندهند، حيوان به شدت به بند كشيده نشود و به هنگام قربانى سيرابش كنند و...
در مورد انسان نيز چه بسا مظلوم كشته شود در حالى كه به او در نحوه كشته شدنش يا حالش احسان شود، اما ممكن است كسى كشته شود، ولى نسبت به اين امور هم مظلوم واقع شود؛ يعنى هيچ احسانى به او نشود. مانند حسين عليه السلام كه از روى ظلم و مظلومانه به شهادت رسيد، زيرا هيچ گونه احسانى به آن حضرت نشد.
د: و من قتل مظلوما منظور اين باشد كه وقتى آن حضرت را به شهادت رساندند، به وجوه مختلف ، بر ايشان تعدى نمودند. و اين امر منحصر در يك مقتول است كه همان شهيد مظلوم (حسين عليه السلام ) مى باشد.
ه : و من قتل مظلوما منظور بعد از قتل آن حضرت است كه لباس از تن حضرت بيرون آوردند، اعضاى بدنش را بريدند، جسمش را پايمال سم اسبان نمودند و بدون كفن و دفن در بيابان رها كردند. چنين معنايى فقط در مورد حسين مظلوم صدق مى كند. حتى پيراهن كهنه ى پاره اى را كه ارزشى نداشت ، از تن او بيرون آوردند.
آيه هفتم ؛ اين آيه درباره انتقامى است كه روز قيامت به خاطر او گفته مى شود؛ كه اين فرمايش خداوند تعالى است : و اذا الموئودة سئلت باى ذنب قتلت ع .(55) آنگاه كه از دختران زنده به گور شده سؤ ال شود، به كدامين گناه كشته شدند. از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه اين آيه درباره حسين عليه السلام نازل شده است .
از آنجا كه اين آيه شريفه پس از ذكر وقايع بزرگى چون تاريك شدن خورشيد، تيره شدن ستارگان و به حركت درآمدن كوه ها آمده است ، مى بايست مساءله اى كه پس از اين وقايع عظيم يادآورى شود، از نظر عظمت و دگرگونى احوال اهل محشر در آن ، داراى ويژگى خاصى باشد، به نحوى كه تمام مردم را شامل شود و به واسطه آن دچار ترس و وحشت شوند.
هر چند سؤ ال درباره زنده به گورشدگان است و اينكه آنها بدون هيچ جرم و تقصيرى زنده به گور شدند، و هر چند اين كار امر عظيمى است ، اما سؤ ال از كسى كه گرفتار و مورد ظلم و ستم واقع شد و از هر طرف در تنگنا بود؛ يعنى حسين عليه السلام ، فرزندان و عيال او، و اينكه آنها به چه گناهى كشته شدند، سؤ ال مهم تر و بزرگترى است . و شايد به همين خاطر باشد كه امام فرمود اين آيه درباره حسين بن على عليهماالسلام نازل شده است . حقيقت مطلب آن است كه زنده به گورشدگان واقعى حسين عليه السلام ، فرزندان و عيال آن حضرت در روز عاشورا، قبل از اينكه به شهادت برسند، مى باشند. زيرا تعدادى از آنها از شدت تشنگى ، محاصره و گرفتارى ها و وارد شدن مصيبت ها دچار خفقان شده و جانشان به لب رسيده بود.
آيه هشتم ؛ و فديناه بذبح عظيم (56) و بر او ذبح بزرگى را فدا ساختيم . در روايت آمده كه ذبح بزرگ ، همان حسين عليه السلام مى باشد. لازم نيست مرتبه كسى كه فداى او مى شوند، برتر باشد، بلكه معنا اين است كه آنچه را فداى او ساختيم به سبب ذبح عظيمى است كه از صلب او خارج مى شود، يا به اين معناست كه فدا شدن او (اسماعيل عليه السلام ) به خاطر پروردگارش ، تبديل به فدايى بزرگتر ديگرى شد و اين مرتبه عظمى از آنجا حاصل شد كه حسين عليه السلام جان خود را در راه خدا فدا نمود.