فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السلام)
ترجمه كتاب : موسوعه كلمات الامام الحسين (عليه السلام)

گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم (عليه السلام)

- ۱۵ -


فرمود: چنين است و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز تلخى غربت و فراق خاندان و فرزندان و اموال خود را كشيده از حرم امن الهى (به مدينه ) هجرت كرد و خداى سبحان چون افسردگى و اندوه باطنى او را ديد رؤ يايى به او نماياند كه در تاءويل با رؤ ياى يوسف برابر است و راست بودن آن را به جهانيان آشكار كرد و فرمود: ((البته خدا صدق و حقيقت خواب رسولش را آشكار و محقق ساخت كه در عالم رؤ يا ديد شما مؤ منان به خواست خدا، ايمن به مسجدالحرام وارد مى شويد و (بعد از انجام وظائف حج ) سرهايتان را مى تراشيد و اعمال تقصير بى ترس و هراس به جاى آريد.))(293)
و اگر يوسف در زندان افتاد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سه سال در شعب ابى طالب زندانى شد ارحام و خويشانش از او بريدند و در سخت ترين تنگناها افكندند و خداى سبحان از فكر آنان نجاتش بخشيد و ناتوان ترين آفريده خود را برانگيخت تا عهدنامه مشركان را كه پيرامون قطع ارتباط با او نوشته (امضا كرده ) بودند خورد.
و اگر يوسف در چاه افتاد، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز از بيم دشمنانش در غار پنهان شد تا به همراهش فرمود: غمين مباش خدا با ماست . و خدا در كتاب خود به سبب همين پايدارى و آرامش و ايمانش او را ستود.
يهودى گفت : اين موسى بن عمران است كه خداى سبحان توراتى را كه حكم الهى دارد به او عطا كرد.
فرمود: چنين است و به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) فزونتر داده شد. به او در برابر انجيل سوره هاى بقره و مائده ، در برابر تورات سوره هاى طواسين و طه و نيم مفصل و حواميم ، در برابر زبور نيم ديگر مفصل و مسبحات ، و در برابر صحف ابراهيم (عليه السلام) و موسى (عليه السلام) سوره هاى بنى اسرائيل و برائت داده شد و خداى سبحان فزون بر اين ها سوره هاى بلند هفتگانه و فاتحه الكتاب - كه خود سبع مثانى و قرآن عظيم است - و نيز كتاب و حكمت را به او عطا فرمود.
يهودى گفت : خدا در طور سينا با موسى مناجات كرد؟
فرمود: چنين است و خدا نزد سدره المنتهى به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) وحى فرمود پس در آسمان مقامش محمود است و نزد منتهاى عرش ياد شده است .
يهودى گفت : خدا از خود محبتى به دل موسى بن عمران افكند.
فرمود: چنين است و به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بهتر از آن داده شد. خدا از خود محبتى به او افكند و نام او را در (همراهى ) نام الله سهيم كرد، زيرا از جانب خدا شهادت با او به انجام رسد. پس هيچ شهادتى تمام نيست مگر آنكه گفته شود: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله . در منبرها بر اين همراهى ندا كنند. هيچ صدايى در ياد خدا بلند نمى شود مگر آنكه ياد محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) همراه آن است .
يهودى گفت : اين از منزلت بلند موسى نزد خداست كه خدا به مادرش ‍ وحى فرمود:
فرمود: چنين است و خداى سبحان به مادر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) لطف فرمود: نامش را به او ابلاغ كرد تا اينكه گفت : من و دانايان گواهى مى دهيم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) پيامبر خداست كه چشم به راه اويند، و فرشتگان گواه پيامبرانند كه او را در كتب آسمانى خويش مشخص كرده اند. اين لطف خدا بود كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را به سوى او راند و از منزلت والاى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نزد خداست كه نامش را به مادرش ابلاغ فرمود و در خواب ديد به او مى گويند: آنچه در شكم دارى بزرگوار است . چون او را زادى ((محمد)) (صلى الله عليه و آله و سلم) نام بگذار. خدا نامى از نامهاى خود برايش ‍ برآورد. الله محمود است و اين محمد (صلى الله عليه و آله و سلم).
يهودى گفت : اين موسى بن عمران است كه خدا او را به سوى فرعون فرستاد و آيت بزرگ را به او نماياند.
فرمود: چنين است و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) به سوى فرعونهاى گوناگون چون ابوجهل ، عتبه ، شيبه ، ابوالبخترى ، نضربن حارث ، ابى بن خلف ، منبه و نبيه (فرزندان حجاج ) و آن پنج مسخره چى ، وليد بن مغيره ، عاص بن وائل ، اسود بن عبد يغوث ، اسود بن مطلب و حرث بن ابى طلاله فرستاده شد، پس خدا آيات ، آفاق و اءنفس را بر آنان نماياند تا آشكارشان شود كه او حق است .
يهودى گفت : خداى عزيز و با جلال ، براى موسى از فرعون انتقام گرفت .
فرمود: چنين است . خدا براى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) (نيز) از فرعونها انتقام گرفت . خدا درباره آن پنج مسخره چى فرمود: ((ما از شر آن مسخره چيان تو را مصون داريم ))(294) پس خدا در يك روز هر پنج نفر را به طور جداگانه اى بكشت .
وليد بن مغيره از كنار تيرهاى مردى از قبيله خزاعه كه آنها را با پر آراسته در راه نهاده بود گذر كرد و تكه اى از آن به رگ ((چهار اندام )) او خورده آن را بريد و به خونريزى انداخت و در حالى مرد كه مى گفت : پروردگار محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا كشت .
عاص بن وائل از پى كارى به جايى رفت كه سنگى از زيرش غلطيده او را افكند و خرد كرد و در حالى مرد كه مى گفت : پروردگار محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) مرا كشت .
اسود بن عبد يغوث به پيشواز پسرش - زمعه - رفته زير سايه درختى بود. جبرئيل نزد او رفته سرش را گرفت و به درخت مى زد. او به پسرش گفت : اين را بازدار! پسر گفت : من جز خود كسى را نمى بينم كه كارى داشته باشد. پس جبرئيل او را در حالى كه مى گفت : پروردگار محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا كشت و به هلاكت رساند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به اسود بن حرث نفرين كرد تا خدا چشمش را كور و داغدار فرزندش كند، در آن روز او از پى كارى بيرون رفته بود كه جبرئيل با برگ سبزى نزد او آمد. آن را به صورتش زده كور شد و ماند تا خدا او را به داغ فرزندش نشاند.
و حرث بن ابى طلاله در باد بسيار گرم و سوزانى بيرون آمده بود كه همچون حبشى (سياه ) شد، به ميان خاندان خود برگشته گفت : من حرث هستم . آنان (او را نشاخته ) خشمگين شدند و او را در حالى كه مى گفت : پروردگار محمد مرا كشت ، كشتند.
گويند: اسود بن حرث ماهى شورى را خورده به تشنگى سختى افتاد پيوسته آب خورد تا شكمش تركيد و در حالى كه مى گفت : پروردگار محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا كشت به هلاكت رسيد.
همه اين حوادث در يك ساعت رخ داد. بدين سان كه آنان برابر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ايستاده ، گفتند: اى محمد! ما تا ظهر به تو فرصت مى دهيم . اگر از گفتارت دست كشيدى كه هيچ وگرنه تو را مى كشيم . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در حالى كه از گفتار آنان غمگين بود به منزل آمده در را به روى خود بست ، همان لحظه جبرئيل نزد او آمده عرض ‍ كرد: اى محمد! خداوند سلام سلامت مى رساند و مى فرمايد: ((به آنچه ماءمورى با صداى بلند به مردم برسان و از مشركان روى بگردان )).(295) يعنى ماءموريت خود را براى مكيان آشكار كن و آنان را به ايمان فرا خوان . محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) گفت : اى جبرئيل ! با اين مسخره چى ها و تهديدشان چه كنم ؟ فرمود: ((ما از شر استهزاگران تو را مصون داشتيم )).(296)
گفت : اى جبرئيل ! هم اكنون نزد من بودند! عرض كرد: شرشان را كندم . پس ‍ از اين ماءموريت خود را آشكار كرد. و ديگر فراعنه در روز بدر با شمشير به هلاكت رسيدند خدا همه را شكست داد و گريختند.
يهودى گفت : اين موسى بن عمران است عصائى به او داده شده كه اژدها مى شد.
فرمود: چنين است و به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بهتر از آن داده شد، مردى از ابوجهل پول جزورى (297) را كه از او خريده بود مى خواست . ابوجهل به او اهميت نداد. او نتوانست طلب خود را بگيرد يكى از مسخره چى ها گفت : با كه كارى دارى ؟
گفت : با ابوجهل ، از او طلب دارم .
گفت : آيا تو را راهنمايى كنم به كسى كه حقت را از او بگيرد؟ گفت : آرى . پس او را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) راهنمايى كرد - ابوجهل پيوسته (آرزو كرده ) مى گفت : اى كاش محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) به من نيازى پيدا كند تا او را مسخره كرده رد كنم - آن مرد نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آمده ، عرض كرد: اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)! به من گفته اند ميان شما و ابوجهل دوستى خوبى برقرار است . از تو مى خواهم برايم وساطت كنى (و طلبم را از او بستانى ) رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) برخاسته همراه او به در منزل ابوجهل آمد و فرمود: ابوجهل ! حق اين مرد را بپرداز - پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين روز بود كه (براى اولين بار) او را ((ابوجهل )) نام نهاد - ابوجهل با شتاب برخاسته بدهى آن مرد را پرداخت ، چون به جاى خود بازگشت ، يكى از دوستانش گفت : از ترس محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) اين كار را كردى ؟! گفت : واى بر شما معذورم داريد، چون او پيش آمد ديدم در طرف راست او مردانى با نيزه هاى درخشان اند، و در طرف چپ او دو اژدهاست كه دندانهاى خود را به هم ساييده آتش از چشمانشان مى درخشد. اگر خوددارى مى كردم از بيم نيزه داران كه شكمم را بدرند و آن دو اژدها كه تكه تكه ام كنند و بخورند آسوده نبودم .
اين آيت از آيت موسى بزرگتر بود و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) اژدها و هشت ملك نيزه دار فزون داشت .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با دعوت خود، قريش را آزرده مى كرد. روزى برخاسته آنان و دينشان را كاهيده و بتهايشان را ناسزا گفت و پدرانشان را گمراه شمرد. آنان سخت ناراحت شدند. ابوجهل گفت : به خدا سوگند براى ما مرگ بهتر از اين زندگى است . آيا در ميان شما طوايف قريش ‍ كسى نيست كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را بكشد و خود نيز در قصاص او كشته شود؟ گفتند: نه . گفت : من خود او را مى كشم . اگر فرزندان عبدالمطلب خواستند، مرا به قصاص او بكشند وگرنه رهايم كنند. گفتند: اگر تو چنين خدمتى به مردم (بت پرست ) اين سرزمين كردى پيوسته ياد خواهى شد. گفت : او كنار كعبه سجده طولانى دارد هرگاه سجده رفت سنگى برداشته سرش را مى شكافم . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به خانه خدا آمده هفت بار طواف كرد و نماز خواند به سجده اى طولانى رفت ابوجهل سنگى برداشته از جانب سر حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) پيش آمد. چون نزديك شد جانور نرى از جانب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) جلو رفته ، دهانش را به سوى او گشود. ابوجهل ترسيده دستش لرزيد و سنگ افتاد و پايش را شكافت . خونين و رنگ پريده و عرق ريزان برگشت .
يارانش گفتند: هيچ وقت تو را چنين آشفته نديده ايم ؟!
گفت : واى بر شما، معذورم داريد. از جانب محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) جانور نرى به سويم آمد كه دهانش را گشوده نزديك بود مرا ببلعد. من (ترسيدم ) سنگ را انداختم ، پايم را شكافت .
يهودى گفت : به موسى (عليه السلام) آيت ((يد بيضا)) عطا شد. آيا به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) هم داده شد؟
فرمود: چنين است و به محمد بهتر از آن داده شد. هر جا كه مى نشست نورى از جانب راست و نورى از جانب چپ او مى درخشيد و مردم آن را مى ديدند.
يهودى گفت : براى موسى (عليه السلام) راهى در دريا باز شد. آيا براى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز چنين شد؟
فرمود: چنين است و به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بهتر از آن داده شد. در خدمت او به حنين رفتم (در خلال اين جنگ ) ناگاه به دره اى كه آب آن با سرعت مى گذشت رسيديم ، (عمق ) آن را اندازه گرفتيم چهارده قامت آدمى بود، گفتند: ((اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! دشمن پشت سرما و اين دره رو به روى ماست . همانگونه كه اصحاب موسى گفتند: ((اكنون ما دست فرعونيان افتاده هلاك مى شويم .)).(298)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) (از مركب خويش ) فرود آمده ، عرض كرد: بارالها! تو براى هر پيامبرى آيتى قرار داده اى ، قدرت خود را بر من بنمايان ، و سوار شد پس اسبها و شتران از آب گذشتند، بى آنكه سم هايشان تر شود. برگشتيم و پيروز شده بوديم .
يهودى گفت : به موسى (عليه السلام) آن سنگ ويژه عطا شد كه از آن دوازده چشمه جوشيد؟
فرمود: چنين است و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) چون به حديبيه فرود آمد و مشركان مكه او را محاصره كردند بهتر از موسى (عليه السلام) به او عطا شد. يارانش از تشنگى به او شكايت بردند، تا آنجا كه خبر دادند (از تشنگى ) دو پهلوى اسب ها به هم آمده است . او مشكى يمانى خواست ، دست خود را در آن داشته از ميان انگشتانش چشمه ها جوشيد و ما و اسب هايمان سيراب گشته همه ظروف و مشكها را نيز پر كرديم .
و نيز در سفر حديبيه به چاهى خشكيده برخورديم . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از تركش خود تيرى در آورده به براء بن عازب داد و فرمود: اين تير را ببر و در آن چاه خشكيده بنشان . او چنين كرد و از زير تير دوازده چشمه جوشيد.
و نيز يوم الميضاه (روز ظرف وضو) كه همچون سنگ ويژه موسى نشانه نبوت و مايه پند منكرانش بود - ظرف را خواسته دست مبارك خود را در آن داشت دست در آب فرو رفته ، آب فزونى يافت ، تا آنجا كه هشت هزار نفر از آن وضو ساختند و آشاميدند و حيواناتشان را هم سيراب كردند و هر چه خواستند برداشتند.
يهودى گفت : به موسى (عليه السلام) ((من وسلوى (299))) عطا شد. آيا نظيرش به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) داده شد؟
فرمود چنين است و به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بهتر داده شد. خداى سبحان براى او و امتش گوسفندان را حلال كرد با اين كه پيش از او براى كسى حلال نبود و اين بهتر از من و سلوى است . و نيز پاداش بر نيت را - بى آنكه عمل صالحى انجام گيرد - ويژه او و امتش قرار داد و براى كسى پيش از او مقرر نفرمود. چون يكى از امت او آهنگ كار نيكى كند و آن را انجام ندهد پاداش يك كار نيك و هرگاه آن را انجام دهد پاداش ده كار نيك براى او نوشته شود.
يهودى گفت : بر موسى (عليه السلام) ابر سپيد سايه افكند؟
فرمود: چنين است اين ، در بيابانى كه او گم گشت انجام گرفت و به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بهتر داده شد. از روزى كه به دنيا آمد تا روزى كه از دنيا رفت پيوسته در سفر و حضر - ابر سپيدى بر او سايه مى افكند اين بهتر از عطيه موسى (عليه السلام) بود.
يهودى گفت : اين داود (عليه السلام) است كه خدا آهن را برايش نرم كرد و او از آن زره ها ساخت ؟
فرمود: چنين است و به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بهتر داده شد. خداى سبحان براى او سنگ محكم آهنين را نرم كرده آن را گود نمود. در بيت المقدس آن صخره زير دستش همچون خمير نرم شده فرو رفت . ما خود آن را ديده زير پرچم او آن را جستجو كرديم .
يهودى گفت : اين داود (عليه السلام) است كه بر خطاهاى خود تا آنجا گريست كه كوهها باخوف او همراه شدند؟
فرمود: چنين است و به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بالاتر داده شد. چون به نماز مى ايستاد از گريه سخت او در سينه اش - همانند ديگ روى اءجاق - صداى غليان شنيده مى شد با اين كه خداى سبحان از عقاب خود او را ايمن ساخته بود او مى خواست با گريه خود با خشوع به پروردگارش ‍ اسوه پيروانش باشد. او ده سال بر پنجه پاى خود ايستاده (نماز مى خواند) تا پاهايش ورم كرده چهره اش زرد شد.
تمام شب را به نماز مى ايستاد تا (از جانب خدا) بدين سان عتاب شده كه : ((طه ! ما قرآن را براى تو نازل نكرديم كه خويشتن را به رنج افكنى ))(300) بلكه تا با آن كامياب گردى . چه بسا (از خوف خدا) مى گريست تا بيهوش ‍ مى شد. به او عرض شد: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! آيا خدا گناه پيش و پس تو را نيامرزيده است ؟! فرمود: چرا، آيا بنده سپاسگزار حق نباشم ؟! اگر كوهها در تسبيح حق با داود همراه شدند براى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بهتر از آن شد. ما بر كوه حرا هماره با او بوديم كه كوه لرزيد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: آرام باش كه بر فراز تو جز پيامبر يا صديق شهيد نيست كوه از فرمان او آرام گرفت . و نيز در ركاب او به كوهى گذشته در بخشى از آن (صداى گريه شنيده ) اشك روان ديديم . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى كوه ! چرا مى گريى ؟! عرض كرد: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! (عيسى ) مسيح بر من گذر كرده ، مردم را از آتشى كه هيمه آن مردم (بدكار) و سنگهاست بيم مى داد. من مى ترسم از آن سنگها باشم . فرمود: نترس ، آن سنگها گوگرد است . پس كوه آرام گرفته فرموده او را پذيرفت .
يهودى گفت : اين سليمان (عليه السلام) است كه به او سلطنتى داده شد كه پس از او كسى را نشايد.
فرمود: چنين است و به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بهتر داده شد. به سوى از ميكائيل - فرشته اى كه هنوز به زمين نيامده بود - فرود آمده عرض كرد: اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)! چون پادشاهى آسوده ، زندگى كن ، اين كليد گنجينه هاى زمين است كه با كوههاى طلا و نقره آن در خدمت توست با اينكه از پاداشهاى آخرتت چيزى نكاهد، و به جبرئيل - كه از دوستان فرشته اش بود - اشاره كرد: فروتن شو، پس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من (دوست دارم ) مانند پيامبرى بنده زندگى كنم كه يك روز بخورم و دو روز نخورم و به برادران پيامبرم بپيوندم . چون چنين كرد خداى خجسته و والا مقام به او ((كوثر و شفاعت )) بخشيد. اين هفتاد بار از پادشاهى آغاز تا انجام دنيا بالاتر است و نيز به او مژده ((مقام محمود)) داد. چون قيامت شود خداوند او را بر عرش خود بنشاند، و اين از تمام عطيه سليمان برتر است .
يهودى گفت : اين سليمان است كه باد تسخيرش شده او را در قلمرو فرمانروايى اش صبحگاه يك ماه راه مى برد و عصر يك ماه .
فرمود: چنين است و به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بهتر داده شد. او از مسجد الحرام تا مسجدالاقصى - كه مسافت يك ماه است - شبانه برده شد و در كمتر از يك سوم شب مسافت پنجاه هزار سال را در ملكوت آسمانها عروج داده شد تا به عرش رسيده با علم (شهود) نزديك شد. پس ‍ شاخه فرو هشته سبزى از بهشت آويزان شد و نور سراسر ديدش را پوشاند و او با دل خود - نه با چشم - كبريايى پروردگار عزيز و با شكوه خود را ديد، ميان او و كبريائى حق به اندازه دو كمان يا نزديكتر از آن بود. خدا به بنده خود هر چيزى كه بايد وحى كند، وحى كرد، از جمله اين آيه سوره بقره است كه : ((آنچه در آسمانها و زمين است همه ملك خداست و اگر آنچه در دل داريد آشكار و يا مخفى كنيد همه را خدا در محاسبه شما خواهد آورد، آنگاه هر كه را خواهد مى بخشد و هر كه را خواهد، عذاب كند و خداوند بر هر چيز تواناست .))(301)
اين آيه شريفه بر همه انبيا از آدم (عليه السلام) تا (بعثت ) خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم) و نيز بر همه امتها عرضه شد ولى - به سبب گرانبار بودن آن - هيچ يك نپذيرفتند و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آن را پذيرفته بر امت خود ارائه داد، آنان نيز پذيرفتند. خداى متعال چون پذيرش ‍ آنان را ديد دانست كه توانش را ندارند پس چون محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) به عرش آمد باز آيه را بر او نماياند تا آن را دريابد. پس فرمود: ((رسول به آنچه خدا بر او نازل كرد ايمان آورده است )).(302)
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از جانب خود و امتش پاسخ داد: ((و مؤ منان نيز همه به خدا و فرشتگان خدا و كتب و پيامبران خدا ايمان آوردند (و گفتند): ما ميان هيچ يك از پيغمبران خدا فرق نگذاريم (به همه ايمان داريم )))(303). خداى سبحان فرمود: ((در برابر اين كارشان (پاداش ) بهشت و مغفرت دارند)).(304)
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض كرد: ((پروردگارا! ما (نيز) آمرزش ‍ تو را مى خواهيم ، بازگشت همه به سوى توست )).
خداى سبحان پاسخ داد: در حق تو و امتت چنين كردم . سپس فرمود: چون تو و امت تو اين آيه را - كه ديگران به سبب سختى و گرانبار بودنش ‍ نپذيرفتند - پذيرا شديد، اكنون بر من است كه آنرا از امت تو (نيز) بر دارم و فرمود: ((خدا هيچ كس را تكليف نكند مگر به قدر توانايى او (و روز جزا) نيكيهاى هر شخص به سود خود او و بديهايش نيز به زيان خود اوست .))(305)
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) چون اين بشنيد عرض كرد: (بارالها!) اكنون كه چنين لطف فرمودى پس بيفزا.
فرمود: بخواه . عرض كرد: ((پروردگارا! ما را بر آنچه از روى فراموشى يا اشتباه كرده ايم مؤ اخذه نفرما)).(306) خداى سبحان فرمود: چون تو بنده گرامى منى امتت را بر فراموشى و اشتباه مؤ اخذه نكنم . امتهاى پيشين هرگاه (هدايت و نعمت ) تذكر داده شده را فراموش مى كردند درهاى عذاب را بر آنان مى گشودم . اين را از امت تو برداشتم . امتهاى پيشين چون اشتباه مى كردند بازخواست و عقاب مى شدند، اين را (نيز) - بخاطر تو - از امت تو برداشتم .
عرض كرد: بارالها! اكنون كه اين را عطايم فرمودى باز بيفزا.
خداى متعال فرمود: بخواه ، عرض كرد: ((پروردگارا! تكليف گران و طاقت فرسا چنانكه بر پيشينيان نهادى بر ما نگذار)).(307) خداى عزيز و بزرگ پذيرفته فرمود: از امت تو آن تكليفهاى گرانى را كه بر امتهاى پيشين بود (نيز) برداشتم كه از جمله آنهاست :
1) نماز آنان را جز در مكانهاى مشخصى كه گزيده بودم قبول نمى كردم ، هر چند از آن مكانها دور باشند، ولى براى امت تو همه زمين را مسجد و طهور پاكيزه قرار دادم .
2) هرگاه به آنان (از بيرون ) نجاستى مى رسيد، آن را از بدن خود مى بريدند، اما براى امت تو آب را پاك كننده ساختم .
3) آنان قربانيهاى خود را بر گردن نهاده به بيت المقدس مى آوردند. از هر كه قبول مى كردم آتشى فرستاده قربانى اش را مى سوخت و او شادمان بر مى گشت و از هر كه قبول نمى كردم او محروم برمى گشت . ولى قربانى امت تو را از آن شكم نيازمندان و تهيدستان نهادم . از هر كه قبول كنم چند برابر خواهم داد و از هر كه نپذيرم (تنها) عقوبات دنيا را از او بردارم .
4) بر آنان در تاريكيهاى (نيمه ) شب و نيمه هاى روز نماز واجب بود و اين بر آنان سخت گران بود. اكنون آن را از امت تو برداشته نماز اطراف شب و روز و اوقات نشاطشان را واجب كردم .
5) بر آنان پنجاه نماز در پنجاه وقت واجب ساختم و آن را از امت تو برداشته پنج نماز در پنج وقت قرار دادم ، نماز (فريضه و نافله ) امت تو پنجاه و يك ركعت است كه من به آنان پاداش پنجاه و يك نماز را مى دهم .
6) هر كار نيك آنان يك پاداش و هر كار بد آنان يك كيفر داشت . اكنون آن را از امت تو برداشته هر كار نيكشان را برابر پاداش ، و هر كار بدشان را يك سزاى بد مى دهم .
7) هرگاه يكى از آنان آهنگ كار نيك مى كرد و انجام نمى داد، پاداشى نداشت و اگر انجام مى داد يك پاداش مى برد اما يك نفر امت تو اگر آهنگ كار نيك كند و انجام ندهد يك پاداش مى برد و اگر انجام دهد ده پاداش ‍ مى برد.
8) هرگاه يكى از آنان آهنگ كار بد مى كرد و انجام نمى داد سزايى نداشت و اگر انجام مى داد يك سزا داشت ولى يك نفر از امت تو هرگاه آهنگ كار بد كند و آن را انجام ندهد يك پاداش نيك مى برد.
9) اگر آنان گناه مى كردند آن را بر در خانه شان مى نوشتم و توبه گناهشان را پس از پشيمانى ، تحريم محبوب ترين خوراكشان قرار مى دادم . اكنون آن را از امت تو برداشته گناهشان را ميان خود و آنان شمرده بر آن پرده هاى ستبر افكندم (تا ديگران ندانند) و نيز بى هيچ عقوبتى توبه آنان را مى پذيرم ، بى آنكه محبوب ترين خوراكشان را تحريم كنم .
10) چه بسا يكى از آنان صد سال يا هشتاد سال يا پنجاه سال از گناه خود توبه مى كرد و من تا در دنيا به سزايش نمى رساندم نمى پذيرفتم . اكنون آن را از امت تو برداشتم ، چه بسا كسى بيست سال يا سى سال يا چهل سال يا صد سال گناه كند سپس به يك چشم بهم زدن توبه كند و پشيمان شود من همه گناهانش را بيامرزم .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض كرد: حال كه اين همه عطايم فرمودى باز بيفزا.
فرمود: بخواه ، عرض كرد: ((پروردگارا! بار گرفتاريهاى فوق طاقت ما را بدوش ما منه )).(308)