مقام سقّایی حضرت عبّاس علیه السلام
عباس علیه السلام را از همان کودکی ولادت ابا القربة و سقّا می نامیدند و سقائیت
در عربستان مقامی ارجمند داشت، بهتر است در اینجا سخنی چند در باره وضع جغرافیایی
عربستان و کم آبی آن بیان کنیم تا خوانندگان بدانند در عربستان مانند شهرستان
اصفهان یا سایر شهرهای ایران در هر خانه چشمه جوشان و منبع آب و حوض های بزرگ وجود
ندارد، برای یک ظرف آب مختصری باید متحمّل چه مشقّتها شد، واین همه مسائل که در اول
کتب فقه در باب طهارت بیان شده و روی نظر کم آبی عربستان بوده است، چه در فراوانی
آب کمتر با مشکلات مواجه می شوند.
موقعیت جغرافیایی شبه جزیره عربستان
عربستان قطعه مستعطیلی است غیر متوازی الاضلاع که از شمال به فلسطین و صحرای شام
(سوریه) و از شرق به حیره و دجله و فرات و خلیج فارس، از جنوب به اقیانوس هند و
دریای عمّان، از مغرب به بحر احمر محدود است. بنابراین، عربستان از دو طرف به دریا
و از دو طرف به صحرا محصور است، عربستان به طول دو هزار و پانصد کیلومتر و به عرض
صد کیلومتر می باشد، در این بیابان بزرگ یک رودخانه و نهر وجود ندارد، باران منظّم
نمی آید، قابل کشت و زرع نیست، چاه های آب شصت تا هفتاد ذرع عمق دارد، قسمتی از
سواحل آبهای آن و قسمتی از یمن قابل زراعت است، از این رو جز زندگی صحرانشینی در
آنجا میسّر نیست و مردم این سرزمین غالب و دایم خانه به دوش و بیابانگرد هستند،
بیابانهای عربستان خشک و سوزان است و از ریگهای مواج مستور شده و از این رو اکثر از
دور به نظر آب می آید، ولی سراب است «کسَرابٍ بَقیعةٍ یحسبهُ الظّمأن ماءاً»
(34) غیر از
شتر که به خار قناعت می کند و بار می کشد، از حیوان دیگری استفاده نمی کنند، زیرا
هیچ حیوانی این اندازه توانایی و تحمّل گرسنگی و تشنگی را ندارد، مراتع شتران بسیار
است، چراگاه آنها فراوان و به آزادی در چرا هستند، شتر در این سرزمین برای تجارت
خیلی ارزش دارد و اسب نیز فوق العاده پُربهاست برای سواری و حفاظت و حراست از خیمه
ها و اموال، مانند خانه و ملکها... .
(35)
سقایی حضرت عبّاس علیه السلام
اباالفضل علیه السلام دیگر حس کرده بود که منصب سقایی که از طرف امام، برای امام
به او تعویض شد، چه مرتبه بلندی است و برای چه منظوری به او دادند و چگونه باید از
عهده برآید، و اکثر مورّخین می نویسند: عبّاس علیه السلام در غزوات بسیار شرکت
داشته است و ابراز شجاعت و شهامت نمود و چنان خود را معرّفی کرده بود، که اکثر
شجاعان عرب، عبّاس علیه السلام را به این فضیلت می شناختند و تمامی اعراب مخصوصاً
اهل کوفه که مرکز خلافت پدرش بود، عبّاس علیه السلام را به رشادت و شجاعت و سقائیت
می شناختند و از او می ترسیدند و در سپاهی که عبّاس علیه السلام بود، دشمن بیمناک
بود، از برابری او در طرفی که عباس علیه السلام با آن طرف بود، فتح و پیروزی نصیب
آنها می شد و از منصب سقایی عباس علیه السلام دوست و دشمن بهره مند می شدند و از
همین جهت آن بزرگوار را دوست می داشتند، حضرت ابوالفضل در تمام شئون زندگانی این
وظیفه را انجام می داد، خاصه در روزهای هولناک که برادرش برای یک منظور مقدس از
مدینه به سوی مکه عزیمت نمود و از آنجا به سوی عراق آمد، اباالفضل علیه السلام
فرمانده لشکر و سپهسالار قشون و سقّای تشنگان بود، با آنکه عبّاس علیه السلام حافظ
خیام خواتین و بانوان بود و در موقع سوار شدن و پیاده شدن امام حسین علیه السلام می
ایستاد و عبّاس علیه السلام یک یک را سوار می کرد و پیاده می کرد و مراقب حال همه
بود، منصب سقّایی را بیشتر رعایت می کرد، هرگاه اطفال خردسال تشنه هستند، به آنها
آب برساند و هرگاه بانوان محترم تشنه بودند، از عبّاس علیه السلام آب می خواستند،
کم کم منصب سقّایی یک صفت ممتاز و ویژه برای آن حضرت شد و هرچه به کربلا نزدیک تر
می شدند، عبّاس علیه السلام به همین مناسبت محبوبتر بود که همه تشنگان را در این
سفر پرحادثه و نبرد نابرابر سیراب می کرد و با آن هوای گرم آخر تابستان و اوایل
پاییز عربستان که بیشتر آب مورد احتیاج می شود، خاصّه در آن سرزمین، عبّاس علیه
السلام یک حمیت و غیرت خاصی درباره سقّایی داشت که نمی توانست کسی را که آب می
طلبد، مأیوس کند، بدین ترتیب می توان تصور نمود آن ساعتی که اطفال بر حسب تربیت و
عادت، اطراف عباس علیه السلام در جستجوی آن بزرگوار برای آب گردآمده بودند، چقدر به
عبّاس علیه السلام سخت می گذشت و خون در بدنش می جوشید تا مگر آب را به آنها
برساند، از روز هفتم تا دهم محرّم به عباس علیه السلام خیلی سخت گذشت که نمی توانست
سقّا باشد و آب تهیه کند، این مصیبت گلوی عبّاس علیه السلام را می فشرد، غیرت و
حمیت او را تهدید می کرد که وی سقّا باشد و اطفال خردسال حسین علیه السلام تشنه کام
باشند و همه آب طلب کنند، از این رو عبّاس علیه السلام مانند شیر غضبناک خون در
بدنش می جوشد تا به سوی شریعه فرات روان شد و هیچ گاه از اطفال تشنه غافل نبود که
آنها مشکهای خشک را بدست گرفته و اطراف عباس جمع شده و از او آب می خواستند.
(36)
حضرت عبّاس علیه السلام شباهت تامّ به پدر داشت
1. عبّاس علیه السلام پشت و پناه امام حسین علیه السلام بود، مانند پدرش که پشت
و پناه حضرت رسول صلی الله علیه و آله بود؛ 2. عبّاس علیه السلام در جنگها همان
استقامت و پافشاری و شجاعت و قوّت بازو و ایمان اراده و پشت نکردن به دشمن و فریب
دادن و بیم نداشتن از عظمت حریف و انبوهی دشمن را که پدرش در جنگهای احد، بدر،
خندق، خیبر و... هم نشان داد، عبّاس علیه السلام در کربلا ابراز داشت؛ 3. عبّاس
علیه السلام همان طور که علی علیه السلام همیان نان و خرما به دوش می گرفت و برای
ایتام و مساکین می برد، او به انفاق و امر برادر بسیاری از گرسنگان مکه و مدینه را
به همین ترتیب اطعام می نمود؛ 4. عبّاس علیه السلام مانند علی علیه السلام که باب
الحوائج در باره پیغمبر صلی الله علیه و آله بود و هرکس روی به ساحت او می کرد، اول
علی علیه السلام را می خواند، امام حسین علیه السلام نیز برای دفع حوائج مردم هرکس
به دربار او می شتافت، عبّاس علیه السلام را می خواند؛ 5. عبّاس علیه السلام مانند
پدر که در بستر پیغمبر صلی الله علیه و آله خوابید و فداکاری کرد در راه پیغمبر صلی
الله علیه و آله ، او نیز در روز عاشورا برای اطفال و آب آوردن، فداکاری کرد؛ 6.
عبّاس علیه السلام مانند پدر که در حضور پیغمبر صلی الله علیه و آله شمشیر می زد،
در حضور برادر شمشیر زد تا به شهادت رسید؛ 7. عبّاس علیه السلام همان طور که پدرش
به تنهایی به دعوت دشمن رفت، عبّاس علیه السلام نیز به تنهایی برای مهلت، به طرف
خیل دشمن حرکت فرموده و مهلت گرفت.
در میان بشر همه از جهت خلقت یکسان اند، ولی در صورت و سیرت و صفات و ملکات و
افکار و روحیات و طبایع، حتّی دو نفر با هم اشتراک ندارند. بسیاری از جهت صورت و
هیئت و استخوان بندی قوی و ستبر و درشت می باشند، که در استخوان بندی رشد و نموّ
آنها با سایرین فرق دارد، اینها روحاً هم دلیر و شجاع و قهرمان هستند، یک نسبت
مستقیم خیلی حسّاس، بین جسم و روح می باشد که ارتباط روح و بدن متضاد وابسته بدان
است، از این رو، آگاهی نسبت به چهره ظاهری حاکی از اسرار درونی است و از خلقت و رشد
و نموّ اعضای بدن، می توان به روحیات و افکار و مکنونات آدمی پی برد.
لیاقت و برازندگی حضرت عبّاس علیه السلام
در میان فامیلها و قبایل و حتی در اجتماعات، اشخاصی که نسبتاً قوی تر و درشت تر
و در هیئت و صورت کاملتر و بزرگتر هستند، برای مناصب عالیه امنیت و تهیه احتیاجات و
دفاع تربیت و انتخاب می شوند، هر فامیل و هر جامعه با یک سری کارهای مهمّی مواجه می
شوند که انجام آن از عهده هرکس برنمی آید، مردان دلیر و شجاع و جسور که دارای اراده
آهنین بوده و تحمّل و صبر بر شداید داشته باشند، در خورِ این گونه اعمال اند و نیز
در میان هر جامعه کوچک یا بزرگ کارهای مهم معنوی هست که بایستی به کمال ایمان و
ایقان و درستی و راستی و حلم و صبر و بردباری و تدبیر تلقی انجام شود، و آن محتاج
به مردان سالخورده مجرّب و کارآزموده است که با امانت و دیانت و مناعت طبع انجام
دهد، در میان بنی هاشم پس از شهادت حضرت علی علیه السلام ، عبّاس علیه السلام
نیرومندتر و قویتر و در بسیاری از فضایل، آراسته تر از سایرین بود و مخصوصاً با آن
فضایل اخلاقی که در برادر بزرگوارش مانند غیرت، حمیت، جود و کرم، اخلاق نیکو، شجاعت
و مردانگی بود، عباس علیه السلام نیز بین این دو غریزه جسمی و روحی، مادی و معنوی
جمع کرده بود و لهذا او را برای مناصب عالیه انتخاب می کردند و انصافاً هم خوب از
عهده برمی آمد و خصوصاً در مسافرت از مکه به مدینه که منظور مهمّی در این قیام بود،
مناصبی برای حضرت ابوالفضل علیه السلام قائل شد، گویند: عبّاس علیه السلام هفده
منصب داشت: 1. سپهسالار؛ 2. علمدار؛ 3. صاحب منصب کشیک خیام؛ 4. دربان مخصوص؛ 5.
وزیر و مشاور؛ 6. سقّا؛ 7. فرمانده قشون؛ 8. مراقب حال طفلان و زنان و سایرین.
سپهسالاری حضرت عبّاس علیه السلام
قبل از عاشورا، در زمان امام مجتبی علیه السلام و بعد از شهادت آن حضرت، عبّاس
علیه السلام فرمانده قشون و هماره ملتزم رکاب برادران بود و با یک شوکت و عزّتی
تمام، گروهی از جوانان بنی هاشم و صحابه در فرمان او مجهّز و مکمّل بودند که عده
آنها از جوانان بنی هاشمی کمتر از سی نفر نبود و هرگاه از منزل خارج می شدند در زیر
لوای او سوار می شدند، و در نعم او متنعّم و برای انتقام و دادخواهی و برقراری حق و
حقیقت مهیا و آماده و فرمانبر بودند، و شمشیرهای برهنه را بدست گرفته، سوار اسبهای
قیمتی شده، در حمایت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام روان می شدند و
این حرکت که به ریاست عبّاس علیه السلام در التزام رکاب امام بود، یک رعب و ترسی در
دل اعراب ایجاد کرده و در معابر و گذرها بر قامت بلند و شجاعت و برازندگی عبّاس
علیه السلام می نگریستند، در محافل و مجامع عربی از شهامت و صلابت و صولت و غیرت و
حمیت عبّاس علیه السلام صحبت در میان بود، و حتّی روزی که ولید حاکم مدینه خواست
نامه یزید را به امام حسین علیه السلام ابلاغ کند آن حضرت به رسم معهود، به
فرماندهی عباس علیه السلام به اتفاق سی نفر از جوانان بنی هاشمی که همه شجاع و دلیر
و باوقار بودند، با شمشیرهای برهنه سوار شدند و در رکاب آن حضرت بودند تا مقابل
خانه ولید و بر حسب امر امام داخل نشدند و در طول مسافرتها کسانی که با آقا از
مدینه به مکه و از مکه به کربلا حرکت کردند، تحت فرمان حضرت ابوالفضل علیه السلام بودند.
علمداری حضرت عبّاس علیه السلام
در بین هفده منصبی که برای اباالفضل علیه السلام می نویسند، یکی علمداری است و
این وظیفه اجتماعی و سیاسی و جنگی در صدر اسلام دارای اهمیتی بسزا بوده است، در
اعراب مخصوصاً و در سایر ملل عموما، در جنگها، رایت و عَلم و پرچم و هر کلمه که این
معنا را برساند، یک علامت خاصی که دسته را از دسته دیگر تمیز می داد، داشتند و در
میان گروه و انبوه قشون و جمعیت با مقدم و مأخر نیرو برمی افراشتند و در جنگهای
اعراب که بر خلاف امروز جنگ تن به تن و با شمشیر و نیزه بود، پرچم و عَلم دست شجاع
ترین و دلیرترین مردان بوده است که در حراست و حفاظت آن پافشاری تواند کرد، چه فتح
و ظفر تا زمانی برقرار بوده که عَلم برافراشته و در اهتزاز باشد و هرگاه عَلم
سرنگون می شد، موجب شکست بود و لشگر مخالف از خم شدن یا سرنگون شدن علم به شکست طرف
مقابل یقین می کردند و اغلب فرمانده سپاه و رئیس قشون در زیر پرچم قرار داشت و
هرگاه آن رایت سرنگون می شد، دلیل بر کشته شدن فرمانده و رئیس قشون بوده و از این
رو در جنگهای اولیه اسلام می دیدیم که قریش به هر وسیله بود، خود را به علمدار می
رساندند و چون سرنگون می شد، به دروغ فریاد می کردند، محمّد صلی الله علیه و آله
کشته شده و برای نمونه در جنگ بدر این شایعه را مطرح کردند، از این رو بایستی عَلم
به دست کسی سپرده شود که از همه مصمم تر و در مقابل بلایا و مصائب متحمّل تر و با
استقامت تر از سایرین باشد، و لذا در بعضی موارد که کار خیلی مهم بوده، پیغمبر علم
را در دست شخص علی علیه السلام می داد، از آن موارد یکی جنگ خیبر بود که فرمود:
فردا رایت را به دست کسی خواهم سپرد که خدا و رسول خدا او را دوست دارند و تا پیروز
نگردد، بازنگردد، و بر دشمن حمله بَرد و از حمله دشمن نگریزد، در روز تاسوعا نهم
محرّم از امام حسین علیه السلام سؤال کردند: پرچم را به دست کی خواهی داد؟ فرمود:
«لاعطنّ الرّایة غداً بعلاً؛ به دست بزرگترین و ارجمندترین کسان پرچم سپرده می
شود»، و این مقام کمتر از مقام «لافتی الاّ علی لاسیف الاّ ذوالفقار» نبود که در
باره حضرت علی علیه السلام در جنگ بدر اعلام شد، روز عاشورا امام حسین علیه السلام
بر حسب آداب جنگی، با آن سپاه محدود و انگشت شمار در قبال لشگر انبوه بی شمار، پرچم
را به دست عبّاس علیه السلام برادر خود داده که از همه قوی تر و با استقامت تر است
و میمنه و میسره و جناح لشگر را نیز آراست، عبّاس علیه السلام در قلب لشگر پرچم
بدست دارد و در مقابل انجام منظور مقدس برادر، بیشتر پافشاری می کند و از این رو او
را علمدار دشت کربلا گویند، تا حمله صبح دهم محرم که هنوز جنگ مغلوبه نشده بود،
عبّاس علیه السلام علمدار بود و برای حفاظت و بر فراز بودن اهتزاز پرچم حسین علیه
السلام از هیچ کوششی دریغ نمی کرد و هر گزندی هم به او می رسید، در مقابل انجام
وظیفه، آن هم دینی و آسمانی در حضور امام و به فرمان جگرگوشه پیغمبر صلی الله علیه
و آله ناچیز می دانست و در حمله اول صبح عبّاس علیه السلام با حفاظت پرچم، شجاعت
خود را ثابت کرد تا حمله به پیروزی سپاه حسین علیه السلام تمام شد، یعنی از هفتاد و
دو نفر، سی نفر و از آن گروه بیش از دو هزار نفر کشته شدند، پس از آن اعلام کردند،
یک یک به جنگ بروند و علّت آن این بود که گمان می کردند در جنگ تن به تن، بزودی این
عدّه کم از پا در می آیند و کار یکسره گردد، غافل از آنکه این گروه محدود، مانند
شیر غضبناک هریک با ده ها نفر از سپاه ظالم اموی یکسان بلکه برتری دارند، و این
حقیقت را عملاً پس از تلفات بسیار مشاهده کردند و تصدیق نمودند و با این نقشه ها
موفّق نشدند، یعنی نتوانستند بزودی و بدون تلفات، جنگ را خاتمه دهند، هر یک نفر که
میدان می رفت، خواه جوان ده ساله یا پیرمرد شصت ساله تا گروهی را از پا درنیاورد،
پا از رکاب خالی نمی کرد.
استقامت حضرت عبّاس علیه السلام
استقامت، پایداری، پافشاری و الفاظی که این حقیقت را برساند، در سایه دین و
عقیده و ایمان بدست می آید، هر قدر ایمان آدمی با انجام منظور محکم تر باشد و علم و
معرفت او در حقیقت موضوع وسیع تر باشد، در راه نشر آن عقیدت بیشتر پافشاری می کند و
اگر گزندی به او برسد استقامت می ورزد، زیرا موفقیت و سعادت نصیب جامعه ای می شود
که این صفات ممتاز و فضایل اخلاقی به آنها تعلیم گردد و انکار و مخالفت اولیه،
نتیجه جهل و نادانی است. از همین روست که مشاهده می کنیم بعضی از ملتها و اقوام
ابتدا از روی جهل و نادانی به مخالفت با اسلام پرداختند، ولی همین که در سایه دین،
به آسایش و نعمت، امنیت و سعادت رسیدند، خود پیشوای تبلیغات اسلامی و مجاهدین آن
گردیدند و این حقیقت بود که امیرالمؤمنین علیه السلام را بر استقامت و پافشاری در
مقابل دشمن، صبور و حلیم می ساخت و خستگی به او راه نمی داد و همین طور عبّاس علیه
السلام در میدان جنگ، چنان سرگرم به انجام مقصود بود که از خود بی خبر بود و دست او
هم قطع شده بود، باز هم جنگ می کرد و رجز می خواند، تا وقتی که از منظور مأیوس شد،
قدم از رکاب خالی کرد، او مانند پدرش علی علیه السلام که در جنگ اُحد آنقدر در
برابر گروه بی پایان دشمن به تنهایی شمشیر زد و استقامت ورزید که نزدیک بود بر زمین
افتد و شمشیر او شکست، جبرئیل آمد بازوهای او را گرفت و او را در نصرت دین و عقیده
پیغمبر صلی الله علیه و آله یاری نمود، عبّاس علیه السلام بقدری روز عاشورا با
تشنگی و خستگی شمشیر زد و استقامت ورزید، تا جایی که دیگر قدرت نداشت و مأیوس شد و
در زیارت ابو حمزه ثمالی قدس سره از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده که: أشهدُ
أنّک قد بالغت بِی النصیحة واغطیت غایةَ الجهُود، تا آنجا که فرمود: اشهدُ أنّک لم
تُهِن ولم تنکل، هیچ گاه با آن همه تیر و نیزه و شمشیر که به بدنش وارد آمد، ضعف و
سستی به خود راه نداد و استقامت ورزید، تا دیگر جای درنگ برای او باقی نماند و بی
اختیار بر زمین فرود آمد.
(37)
غیرت و حمیت حضرت ابوالفضل علیه السلام
غیرت و حمیت و فتوت، بخشی از صفاتی هستند که جزو فضایل دینی محسوب می شوند که
بندگان خاصّ خدا و رسولان او و مردان بزرگ آسمانی به جامعه بشری تعلیم نموده اند،
اگر خلاصه کنیم و بگوییم معنی این کلمات، حمایت و طرفداری از نقطه نظر دینی است،
شاید بهتر معنی کرده باشیم، غیرت بر دو قسم است:
1. غیرت دین؛ 2. غیرت دنیا. غیرت دنیا یا شخصی است یا نوعی. به عبارت دیگر
اجتماعی و عمومی است. اول، غیرت شخصی است که به حکم عقل و دین، انسان اموال خود را
بدست غیر ندهد و حریم خانوادگی خود را که نسبت اختصاص دارد، از چشم نامحرم بپوشاند
تا هرکس چشم خیانت نیندازد و طمع نورزد و در حفاظت حدود شرع و عفّت و عصمت خاندان
مبالغه نماید، تا حقوق افراد و اجتماع از اموال و نفوس انتسابی و اختصاصی محفوظ
بماند و فساد از بین جهال برداشته شود. دوم، غیرت نوعی است و آن حسّ تفوق و حاکمیت
است که بشر دانا می خواهد خود را بر همه معاصرین افضل و اشرف و متمکن و مقتدر سازد
و بر حسب جاه و مقام، فرمانفرما گردد، این حسّ غیرت و حمیت منوط به همّت بلند و
شانس و اقبال یا تقدیر نیز می باشد و با این فضایل ممکن است، گره هایی از کار توده
را باز کند و مشکلاتی را حل نماید و به عبارت ساده خدمتی به همنوع کند، این منصب و
ارزش وابسته به همّت و غیرت است، این یک امر طبیعی است و قابل چون و چرا نیست که
بشر جاهل و نادان، عقلش در چشمش حکمفرما است و هرچه چشم بیند، دل می خواهد و هرچه
دل خواست، در پی آن می شتابد و در راه وصول هرچه را که فاقدِ آن است، کوشش کافی
مبذول می دارد و از هیچ امر خلاف، انصاف و وجدانی حتّی خلاف دین و آیین و مروّتی هم
در راه وصول به مقصود دریغ ندارد و این معنی حقیقی فساد است، این جهالت و بی تربیتی
موجب شد که عرب بی فرهنگ بادیه نشین وارد مدینه شد و دید یکی از زوجات بنی هاشم
دارای صورت ملیح و وجیهی است، دل پسند آمد نزد او و گفت: آمده ام معامله کنم و آن
معاوضه زنان ماست که من زن خود را به اضافه ده شتر می دهم، تو زن خود را به من بده،
این حرف کودکانه و جاهلانه که مبدأ فسق و فساد اجتماع می شد و به کلّی رشته حساب
مال و ثروت و ریشه قومیت و نسب و حسب را متزلزل می ساخت و موجب فساد و ناراحتی
جامعه بشری می گردید، موجب تألّم خاطر رسول خدا صلی الله علیه و آله شد، جبرئیل
نازل شد و آیه حجاب آورد که: یا رسول اللّه ! دستور ده زنان اسلام خوددار و حجاب بر
صورت گیرند تا هردم مورد توجه هواخواهان و مفسده جویان و تابعین دل و شیطان نفس
نشوند، در میان تمام اجتماعات بشری حتّی در ملل متمدن دیدیم و خواندیم که جامعه بی
تربیت و با تربیت متمدن و وحشی، همه مقهور دل و نفس امّاره هستند و در نتیجه در
چنگال قهر و غضب عفریت نفس، خود و دیگران را مفتضح و رسوا نموده اند و داستانهای
عشق شهوی را شهره آفاق ساختند، از این رو باید خوب رویان را از دیده ناپاک جهّال
شهوتران پنهان ساخت و این معنای غیرت و حمیت است، امّا غیرت عمومی آن است که عصمت و
ناموس سایر افراد را که ناموس اجتماع است، مانند ناموس خود حفاظت نماید و این وظیفه
اجتماعی بشری است که حریم دیگران را مانند حریم خود، در پس پرده عفّت و عصمت حفظ
نماید و یا آنکه سرایر زندگانی آدمیان را افشاء نکند، چنان که میل ندارد اسرار
زندگانی خودش فاش شود و بداند همان طور که آدمی دارای اعضا و جوارح است و هر کدام
موظّف و مسئول هستند، هیئت اجتماع مرکب از افرادی شده که هر کدام به منزله یک عضو،
مسئول وظیفه خاصی هستند، حضرت امیر علیه السلام فرمود: هرطور دوست داری مردم با تو
باشند، همان طور با مردم باش.
غیرت عمومی، پوشاندن اسرار و معایب مردمان و حفاظت ناموس افراد آدمیان است؛ و از
گناهان کبیره است که بر افشای گناهان مردم بکوشید و هرکس عیب مسلمانی را بپوشد،
خدای تعالی عیوب او را می پوشاند، و حمیت همان حمایت است که معنی و کمال غیرت باشد،
اگر کسی پناه به آدمی آرد، اقتضای غیرت و حمیت آن است که برای حفظ آن تا آنجا که در
توان قدرت اوست، حمایت نماید و این فضیلت در میان اعراب، به طور کامل دارد.
امّا غیرت دین، تعصّب و غیرت و دفاع از دین است و آن تمشیت در امور قوانین
آسمانی است که امر به معروف و نهی از منکر نماید، و نسبت به اموری که رخ می دهد سهل
انگاری نکند، و با غیرت و حمیت در حفظ حدود و احکام اسلامی به هر اندازه که می
تواند دریغ ندارد، این است معنی غیرت دین، ادای این وظیفه امر به معروف و نهی از
منکر است که با شرایط آن واجب و ترک آن معصیت است.
غیرت حضرت ابوالفضل العبّاس علیه السلام
امّا غیرت اباالفضل علیه السلام به حدّی بود که نمی توانست ناملایمات را تحمّل
نماید، در هنگام مسافرت به فرمان امام حسین علیه السلام ، آن بزرگوار مراقب سوار
کردن و پیاده کردن بانوان بود، در آن محیطی که عبّاس علیه السلام به این وظیفه
مشغول بود، کسی جرأت نمی کرد نزدیک اباالفضل علیه السلام برود، و او بود که به همه
افراد قافله که از دویست و پنجاه نفر کمتر و از دو هزار و پانصد نفر بیشتر نبوده
اند، رسیدگی می فرمود، یک مجموعه منسجم و قوی در رکاب حضرت ابی عبداللّه علیه
السلام ملتزم بود که برای احدی این امکان نبوده و با آنکه به کشته شدن و اسارت علم
داشتند، مانند کسانی که در آغوش موفقیت و روی نقطه مطلوبی که سالها برای وصول به آن
می کوشیدند، پیش می رفتند و عبّاس علیه السلام سپهسالار و فرمانده و وزیر مخصوص
حسین علیه السلام بوده، تمامی احکام بوسیله او ابلاغ می شد، کلّیه اوامر امام بدست
اباالفضل علیه السلام اجرا می گردید، پسر پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله با
آن محبّتی که پیغمبر و علی و فاطمه علیهم السلام به او داشتند و تمامی مسلمین را به
آن محبّت و دوستی موظّف نموده بودند، اینک با یک قافله بزرگی از مکه رهسپار عراق
است، باید گفت در حقیقت عبّاس علیه السلام برای حسین علیه السلام به منزله علی علیه
السلام برای پیغمبر صلی الله علیه و آله بود و هیچ نیرویی غیر از عبّاس علیه السلام
، روح مدیریت و شهامت و صلابت و شجاعت و غیرت او را نداشت که این قافله را اداره
کند و به سر منزل مقصود برساند، با این غیرت وارد شریعه شد و آب نخورد و برگشت، تا
عبّاس علیه السلام بود، لشگر بنی امیه جرأت توجه به خیمه ها را نداشت، به قدری
عبّاس علیه السلام در سپاه دشمن ایجاد ترس و رعب کرده بود که همیشه به یکدیگر از
غضب عبّاس علیه السلام توصیه می کردند، این بود که بعد از کشته شدن عبّاس علیه
السلام ترس از دلهای اعراب برداشته شد و جسورانه مرتکب فجایعی شدند و به طرف خیام
حمله کردند، تا آن روز را به ننگ ابدی برای خود یادگار سرمدی گذاشتند و ابواب لعن و
طعن را برای همیشه بر روی خود باز نمودند.
(38)
در میان ائمه هدی علیهم السلام و راهبران طریقه نبوّت و ولایت، هیچ کسی به قدر
حضرت ابی عبداللّه علیه السلام در درجه اول و پس از آن حضرت ابوالفضل علیه السلام
در دنیا ثروت ندارد، معروف است که حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام دارای ثروت
بسیاری است، ولی این نظر مربوط به افراد بی اطلاع نسبت به دستگاه باعظمت حسین علیه
السلام است، باید حضرت رضا علیه السلام را در درجه سوم محسوب داشت، در تمام کره
زمین هرجا خشکی هست و بشر آنجا مسکن دارد و در میان آنها شیعه یا مسلمان وجود دارد،
یک قطعه زمین به حضرت حسین علیه السلام یا حضرت ابوالفضل قمر بنی هاشم علیه السلام
اختصاص داده شده و آنها را به نام وقف بر حسین علیه السلام و وقف بر حضرت عبّاس
علیه السلام می خوانند، به گونه ای که این موقوفات از حساب اعداد خارج است، یکی از
مستشرقین اروپایی برآورد نموده که در هر سال بالغ بر دویست میلیون لیره انگلیسی صرف
مخارج عزاداری حسین علیه السلام می شود، غیر از درآمد اوقاف، و اطلاع او بیشتر از
قاره آفریقا و شبه قاره هند بوده، کشورهای ایران و ترکیه و افغانستان و عراق و سایر
ممالک آسیا را محاسبه نکرده و مبالغی که در راه حضرت ابوالفضل علیه السلام به منظور
سقّاخانه ساخته شده، همچنین چه آبهای جاریه و قنوات و یخچالهایی که وقف بر عبّاس
علیه السلام است، در هر گذر و کوچه و خیابانی مخصوصاً در میان شیعه سقّاخانه ها وقف
بر عبّاس علیه السلام است، چقدر نذورات برای او تهیه و داده می شود، آنچه که شنیده
شده شیعه حق دارد و از مسلمین عامّه هم که بگذری، یهود نسبت به حضرت اباالفضل علیه
السلام نذورات و تحفه هایی آوردند و زنهای یهودی به حضرت عبّاس علیه السلام متوسل
شده و روضه علمدار کربلا را نذر کرده و می خواهند و در این راه بذل مال کنند، آیا
اینها حاکی از حقیقت مطلقه عبّاس علیه السلام نیست و آیا اینها اجر جهاد در راه خدا
نیست که پس از سالیان درازی در قلوب کفّار و منافقین سلطه یافته و آنها را به
پیشگاه خود خاضع و خاشع ساخته است؟
(39)
مناسب است در این جا یک روایت در باره این شخصیت والا نقل کنیم:
کان العبّاس علیه السّلام رجلاً وَسیماً جمیلاً یرکبُ الفرس المطهم ورِجلاهُ یخطّانِ فی الأرضِ وَیقالُ له قمرَ بَنِی هاشمٍ،
(40)
حضرت عبّاس علیه السلام صورت و شمایل زیبا و قد رشیدی داشت که وقتی بر روی اسبهای
تنومند سوار می شد، پاهایش بر زمین کشیده می شد و او را قمر بنی هاشم می گویند.
اولاد حضرت عبّاس علیه السلام
در عمدة الطالب فی انساب آل أبی طالب وتحفة الجلالیة فی انساب الطالبیة چنین
آمده: در ذکر نسل حضرت ابی الفضل عبّاس بن علی بن ابی طالب علیهم السلام از لبابة
بنت عبداللّه بن عباس بن عبدالمطلب علیهماالسلام ، دو پسر باقی مانده یکی عبیداللّه
و دیگری فضل که به سبب او عبّاس علیه السلام را اباالفضل گفتند و عیناً این وجه
تسمیه برای عباس بن عبدالمطلب علیهماالسلام که او نیز فرزندی داشت به نام فضل و او
را اباالفضل گفتند، هست و فضل بلا عقب بود و عبیداللّه به کمالات و جمال موصوف و پس
از پنجاه و پنج سال عمر فوت کرد و او دو پسر داشت: عبداللّه و جعفر و در خبر دیگر
اولاد او را سه نفر نوشته اند، بدین ترتیب: 1. فضل، که از فضلای این خاندان و بلا
عقب بوده؛ 2. محمّد، که بنا بر خبر اسفراینی در کربلا در پانزده سالگی شهید شد؛ 3.
عبیداللّه ، که به مدینه بازگشت و خود و پسرش عبداللّه قاضی حرمین مکه و مدینه
بودند و اولادهای بسیار پیدا کردند که همه از مروّجین اسلام و علمای شیعه و مرجع
قضاوت مسلمین گشتند و در بزرعه، مصر، طبریه، قم، شیراز، ارجان، یمن، حزان، مغرب
الاقصی و دمیاط ریاست و پیشوایی داشتند و شجره عبّاسیه را حضرت آیة اللّه العظمی
سید شهاب الدین مرعشی نجفی قدس سره در کتاب مشجّرات آل الرسول صلی الله علیه و آله
که از ابتکارات ایشان و از نفایس کتب اسلامی و افتخار سادات جهان است و ریشه و
شجرات تمامی سادات دنیا را در آن کتاب نفیس، ضبط فرمودند.
(41)
در مدح و مصیبت قمر بنی هاشم علیه السلام
عباس که فرزند علی شیر خداست * در معرفت و علم و ادب، بی همتاست
تشبیه اگر به شمس گردیده حسین * در پرتو خورشید، قمر هم پیداست
چون پا به رکاب کرده می گشت سوار * گویی که زقامتش، قیامت برپاست
دشمن همه از هیبت او می لرزید * گویا که اباالفضل، همان شیر خداست
صدها صف دشمنان به یک حمله درید * جنگاور صفین، وصف کرببلاست
وارد به شریعه گشت و لب تر ننمود * الحق که به روزگار، این رسم وفاست
گفتا به خدا نمی چشم آب روان * تا تشنه جگر، نور دو چشم زهراست
بیرون زشریعه گشت و عازم به حرم * داند که صدای العطش، سوی سماست
دشمن به کمین نشست و با تیغ جفا * همّش همه قطع دست محبوب خداست
از هر طرفش تیر چو باران آید * آن مشک پر آبش، هدف تیر بلاست
آندم که به مشک آب تیری بنشست * نومید شد و آه زقلبش برخاست
آندم که عمود کین شکافَد فرقش * هنگام وداع با خون خداست
فرمود به بالین اباالفضل حسین * از مرگ تو دیگر نشود پشتم راست
مرثیه سرا یگانه در ماتم توست * چشم طمعش بسوی تو در روز جزاست.
(42)
بخش چهارم : شهادت
شجاعت
از شجاعت اباالفضل علیه السلام در جنگهای دوران خلافت پدر بزرگوارش اطلاعی در
دست نیست، ولی قدر مسلّم است که او در اکثر معرکه های جنگ حضور و مقامی داشته است و
ابراز شجاعت و دلاوری چنان نموده که توده عرب از او در بیم و ترس و هراس افتاده
است، و در روز عاشورا، چهار هزار تن و به روایت دیگر ده هزار تن بر شریعه فرات
گماشته بودند تا کسی نتواند وارد شریعه شود و تمام ارباب مقاتل از سنّی و شیعه می
نویسند: عبّاس علیه السلام یک تن و تنها داخل شریعه فرات شد و تمامی این جمعیت را
متفرّق ساخت که همه شجاعان عرب حیران ماندند و با آنکه شش مرتبه لشگر هجوم آوردند
تا نگذارند عبّاس علیه السلام وارد شریعه شود و آب بردارد، تمام این حملات را
اباالفضل علیه السلام دفع نمود و چنان به طرف دشمن می تاخت که دلها را رعب و ترس
فرا می گرفت، و به جای آنکه از ورود عباس علیه السلام جلوگیری کنند، به او راه می
دادند، همه اصحاب از قهرمانان و ابطال بودند مع ذلک جز اباالفضل علیه السلام کسی
نتوانست وارد فرات شود، او مانند شیر غضبناک صفوف این همه دشمن را شکافت و داخل آب
شد و اینجا بود که جهاد با نفس کرد، ابراهیم بن محمد بیهقی در کتاب المحاسن و
المساوی می نویسد: چون اصحاب خواستند آب بردارند، لشگر ابن سعد حائل شدند، شمر -
لعنة اللّه علیه - فریاد زد: وای بر شما اگر بگذارید اصحاب حسین علیه السلام آب
ببرند، اباالفضل علیه السلام دید کارزار سخت گردید و جنگ درگرفت، مانند شیر غضبناک
یک تن و تنها بر انبوه دشمن چنان حمله کرد که گویا علی علیه السلام است که حمله می
کند و تمامی آن جماعات را متفرّق ساخت و وارد شریعه فرات شد و اصحاب را به شریعه
برد، آنها همه سیراب آشامیدند و برای خیام آب بردند.
(43)
سزاوار است مطالبی در باره صبر و بردباری حضرت اباالفضل العبّاس قمر بنی هاشم علیه السلام صحبت بیان نماییم.