بسم الله الرحمن الرحيم
السلام على المهدى ...
الذى يملا الارض قسطاو عدلا...
درود بر مهدى
زنده كننده قرآن
و نجات دهنده انسان .
سرآغاز
يكى از نشانه هاى بسيار سترگ رسالتهاى بزرگ ، جداسازى
((حق )) از
((باطل )) است ، در همه
نمودهاى حق و همه نمودهاى باطل . هنگامى كه بنابر زمينه هاو علتهايى حق
پوشيده گشت ، و امورى به نام ((حق
)) خود را عرضه داشت ، و كسانى با بهره جويى از
اين نام پيش افتادند، همواره نيروى حق كنار مى رود و جولان باطل مى
گسترد. و اگر حق از پايگاه عظيم و خورشيدى خويش فرو افكنده شد، و باطل
مياندار گشت ، براى زندگى و انسان چه ارزشى بر جاى خواهد ماند؟
اينجاست كه رسالت داران بزرگ ، و خورشيد سازان قرون و اعصار آرام نمى
گيرند، و براى زدودن سياهيهاى باطل به پا مى خيزند، تا فروغ دامن گستر
حق دوباره جان گيرد و بر پهنه هاى زيست انسانى بتابد، و خردها روشن
سازد، و جان ها را زنده كند، و حياط حيوانى و منحط را به حيات انسانى و
متعالى بدل سازد.
از آغاز سلطنت اموى در دمشق ، همه گونه زمينه سازى فراهم آمد - بجز
آنچه امويان از آن پيش كرده بودند كه در تاريخ معروف است - تا حق از
پايگاه عظيم خود رو افتد، و فروغ آن نابود گردد، و باطل ميان دار و
حاكم باشد، جاهليت باز گردد و ((حزب اموى
)) پيروز شود. به خلافت رسيدن يزيد (با كوشش هاى
مزورانه ، و تهديدها و تطميعهاى دربار اموى دمشق ، و به شهادت رساندن
بزرگان اسلام ، و چه بسا دخالت مرموز ايادى دربار بيزانس ، دشمنان قسم
خورده اسلام و قرآن ))، بزرگترين دليل وقوع اين
فاجعه بزرگ بود، يعنى فرو افكندن حق و نشاندن باطل به جاى آن ، محو
اسلام قرآنى و باز گرداندن جاهليت سفيانى ...
در تاريخ بشر هيچگاه فاجعه اى به اين عظمت رخ نداده بود، كه كسى مانند
يزيد پسر معاويه ، در جاى كسى مانند پيامبر آخرالزمان و آورنده قرآن ،
حضرت محمد بن عبدالله (ص ) بنشيند، و به نام خليفه و جانشين پيامبر خدا
و نماينده ((نظام قرآنى ))
و مجرى احكام قرآن بر مردم حكم راند، و سرنوشت اسلام و مسلمانان را
تعيين كند؛ موجودى پست و بى مقدار، در جاى بزرگترين انسان كامل سده ها
و اعصار، اسيرى در دست شيطان ، در جاى تلاوتگر آيات قرآن ، و فرياد گر
توحيد عدل و احسان ،نقطه سياهى سراسر پستى و تباهى ، در جاى خوشيد فروغ
گستر آفاق تعالى و آگاهى ، خميره اى از ضلال جاهليت ، در جاى اشعه زلال
هدايت ... و روشن است كه پيامد اين سقوط بزرگ چيست : از ميان رفتن همه
آثار تربيت قرآنى و شيوع يافتن همه اوضاع منحط جاهلى .
و در چنان هنگامه اى - هنگامه زوال ارزشها و افول آثار جهادها و شهادت
ها - چه جاى زندگى و سكوت بود، در آن تباهستان تباهيزار حاكميت يزيدى ،
و فجور و انحطاط و نيرنگ اشرافيت مشرك جاهلى ... كه
لعبت هاشم بالملك ... را در گوشها مى
خواندند...؟!و آيا آن چه كس بود كه مى بايست پرچم خورشيد را بر افرازد،
و قله هاى كهكشانى قرآنى را پرتو افشان سازد، آيا حسين (ع ) زنده باشد
و اسلام مرده ؟ آيا پسر على و فاطمه (ع ) جان داشته باشد و قرآن به
صورت جسمى بى جان در آمده ؟ اين چگونه ممكن است ؟ عالم مصرى ، شيخ محمد
محمد مدنى درست مى گويد كه فريادى از درون هماره حسين (ع ) مخاطب قرار
مى داد كه ((اى فرزند پيامبر، تو مرد ميدان اين
مبارزه اى !))
و آن امام شهيدان خود چنين مى گفت :
انى لا ارى الموت الا سعاده ، و لا الحياه مع
الظالمين الا برما.(1)
- من اكنون خوشبختى را در مرگ مى بينم ، و از زندگى با اين ستمگران به
تنگ آمده ام
و مى گفت :
اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا، تنافسا
فى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام ، ولكن لنرى المعالم من دينك ، و
نظهر الا صلاح فى بلادك ، و يامن المضلومون من عبادك و...(2)
- خداوندا! تو خود مى دانى كه قيام ما براى آن نيست كه به حكومتى برسيم
يا چيزى از مال و متاع دنيا به چنگ آوريم ،بلكه مى خواهيم راه روشن دين
تو را به همگان نشان دهيم ، و شهرها و آباديها را از چنگ فساد رها
سازيم ، تا مظلومان ستمكش نجات يابند و...
پس رسالت جداسازى حق از باطل و عدل از ظلم به منظور پايدارى حق و عدل و
نابودى باطل و ظلم - همواره - رسالتى عظيم است ، و عاشوراى عظيم تجلى
تام اداى اين رسالت است . به هر اندازه فاجعه قرار گرفتن يزيد در جاى
حضرت محمد (صلى الله عليه وآله ) بزرگ است ، و ظلمات آفرين ، و جاهليت
زنده كن ، به همان اندازه حركت بيدارى آفرين عاشورا بزرگ است ...
عاشورا دست بلندى است كه از افق شهادت كربلا بر آمد، و تا قله خورشيد
فرا رفت ، و تا هماره تاريخ بر فراز ماند، و سياهيهاى جاهليت از نو جان
يافته را - در همه ابعاد الحاد و ظلم و فجور ظلالت و بيخبرى - از چهره
خورشيد اسلام و قرآن فرو شست . عاشورا فريادى است كه براى هميشه خواب
غفلت را از سرهاى شور گستران آباديها و افقها بيرون كرد. عاشورا براى
هميشه حق را از باطل جدا ساخت ، تا ديگر يزيديان عصرها نتوانند ، با
پوشش اسلام ، جاهليت را زنده سازند، چه جاهليت كهن و چه جاهليت نو.
و سرانجام ، خورشيد حق از مشرق تابناك عاشورا، طلوعى جاودان كرد. و اين
حق كه مى گوييم - چنانكه اشاره كرديم- شامل همه نمودها و مظاهر حق است
، پس عدل را نيز به خوبى در بر مى گيرد، كه عدل حق است و ظلم باطل .
شهيدان راه حق و عدل - تا هميشه و در همه جا - سرودخوانان عصر
عاشورايند، كه در افقهاى زلال خويش ، محو تجليات آن خورشيد كه در عصر
عاشورا بر سر نيزه طلوع كرد (و همواره در اين طلوع باقى است )، بانگ در
بانگ ، براى جاودانگى حق و عدل سرود مى خوانند... و فرشتگان ، بال در
بال ، به سرود آنان گوش مى دهند، و شهيدان فردا - هر فردا - را مى
پرورند... و عاشورا، به نام يك ((مكتب جاويدان
))، و يك ((دانشگاه عالى
))، پيوسته شاگرد و دانشجو مى پذيرد، و معلم و
استاد تربيت مى كند... تا بشريت - همه بشريت - به بلوغ والاى انسانى
صعود دهد...
و عاشورا كه با هيچ حاكميتى بيعت نكرد، مى رود تا با مهدى (ع ) بيعت
كند، و در نماز فلسطين تكبير گويد: الله اكبر...
عاشورا و جهان اسلام
1- حركت انقلابى عاشورا
ما مسلمانان براى ساختن جامعه خويش و محتوا بخشيدن به حركت هاى خود
سرمشقهايى بسيار داريم . ((قرآن كريم
)) كه داستان انقلاب هاى انبيايى را نقل كرده
است براى همين منظور است (بر هم زدن جامه ناسالم و ساختن جامعه سالم ،
و فرو افكندن نظام ناسالم و ساختن نظام سالم ). و همچنين است :
- سيره انقلابى پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) در برابر اشرافيت
قريش و سرمايه دارى جاهليت ؛
- حكومت على (ع ) و منشورهاى آفتابسازان ((نهج
البلاغه ))؛
- خطب فاطميه در دفاع از آرمان ((حكومت قرآنى
))
اينها همه مى توانند براى هر حركتى و انقلابى سرمشقهايى سازنده و تعيين
كننده باشند؛ بلكه تحقق راستين يك انقلاب اسلامى به همين است كه تعاليم
و روشها و سيره هايى كه ياد شد، در آن تحقق يابد و به ثمر برسد.
يكى ديگر از سرمشق هاى بسيار مهم ، در راه تشكيل دادن به يك انقلاب
راستين ، محتواى حركت عاشوراى حسينى است بشرط ((تبيين
درست )). آگاهان بى غرض بخوبى مى دانند كه اين
حركت خونين و تكان دهنده ، كه همواره كاخهاى ستم را لرزانده ، و جانها
را بيدار ساخته ، و آباديها را به خود آورده و ارزشهاى فراموش گشته را
از نو زنده كرده است ، يك انقلاب سريع و پويا بود كه فاصله
((عبادت )) را در
((مكه )) و
((شهادت )) را در
((كربلا)) حذف كرد، و
نشان داد كه خدا هنگامى بدرستى عبادت مى شود كه عدالت برقرار شود، با
ستمكاران مبارزه شود، و از ستمديدگان حمايت به عمل آيد. و عدالت هنگامى
درست عملى مى گردد كه ايمان به خدا در كار باشد و به قصد پرستش خدا
تحقق يابد. عاشورا نقطه پيوند ميان ((توحيد))
و ((عدل )) است ، يعنى
بازتاب فرياد پيامبران :
((ان اعبدوا الله - و - اوفوا الكيل و الميزان
خداى را بپرستيد - و - عدالت اقتصادى را بر پاى داريد)).
عاشورا، جضور مجدد آدم و نوح و ابراهيم و اسماعيل و موسى و عيسى - على
نبينا و آله و عليه السلام - است در قله فريادگرى و هدايت . اينكه حسين
(ع ) را وارث آدم (ع ) مى خوانيم و زيارت ((وارث
)) را با سلام به آن پيامبر الهى آغاز مى كنيم
براى همين است ، يعنى نقطه اتصال همه حركت هاى الهى و انقلابهاى خدايى
، به صورت تجسم دوباره
- آدم (عليه السلام ) و
- نوح (عليه السلام ) و
- ابراهيم (عليه السلام ) و
- اسماعيل (عليه السلام ) و
- موسى (عليه السلام ) و
- عيسى (عليه السلام ) و
- محمد (عليه السلام ) و
- على (عليه السلام ) و
- فاطمه (س ) و
- امام حسن (ع )
در لحظه هاى خورشيدى عاشورا و واقعيت سرشار كربلا...
و اكنون بايد اين محتوا را در ((مجالس عاشورا))
آموخت و پراكند، و بعد سازندگى عاشورا را زنده كرد. بايد مجالس عاشورا
را غنى ساخت ، و فرياد عاشورا را طنين افكن گردانيد، عاشورا فرياد
زندگى است ، پس بايد طنين آن در همه آفاق زندگى در پيچد.
چون به مجالس مذهبى در ارتباط با عاشوراى حسينى ، رسالت سترگ آن اشاره
اى شد، و چون مى نگريم كه تربيت دينى و اجتماعى مردم تا اندازه بسيارى
به محتواى اين مجالس مربوط است ، و چون هيچ حركتى و اصلاحى بدون اصلاح
تربيت عمومى به نتيجه اى مطلوب نمى رسد، در اينجا - به مناسبت -
پيرامون محتواى مجالس مذهبى سخنى به ميان مى آورم
و ان اريد الا الاصلاح ما استطعت .
بيقين برپا دارى مجالس سوگوارى - در صورتى كه همراه با ملاكها و موازين
شرعى باشد - مطلوب خواهد بود؛ و اگر با قصد قربت توام باشد، عبادت
محسوب مى گردد، بلكه از عبادت مهم به شمار مى آيد. ياد مجاهدان راه خدا
و شهداى دين خدا، زنده نگهدارنده دين خداست ، و مانند ياد خدا زنده
كننده دلها و روشن كننده جانها و روانهاست . و هر جا ذكر صالحان رود
رحمت خدا نازل گرددعند ذكر الصالحين تنزل الرحمه
.
و چون دين خدا و هدايت الهى - كه وسيله نجات انسان هاست - با زحمات و
فداكاريها و جانبازيهاى آنان به ما رسيده است ، اين مجالس مى تواند از
نظر انسانيت و حق شناسى نيز عرض ادبى و اداى وظيفه اى باشد به پيشگاه
مقدس و مقام والاى حضرت خاندان پاك و مطهر پيامبر اكرم (صلى الله عليه
وآله )، بويژه به پيشگاه مبارك اشراف اكبر و حماسه اعظم ، حضرت حسين بن
على سيدالشهدا - عليه السلام .
2- عاشورا، مشعل جاويدان
حركت عاشورا يك حركت قرآنى (انقلابى ) است ، حركتى كه فرزند متقى و
رشيد و آگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله )، در راه زنده كردن قرآن و
فعال ساختن ارزشهاى فراموش شده اسلام آن را پديد آورد. اين حركت نخست
با درخواست فراوان و اصرارآميز جمع بسيارى از مسلمانان ، و برخى از
مبارزان آگاه متعهد و با سابقه آغاز گشت ، و پس از حوادثى كه پيش آمد،
و بعد از تذكرهاى بسيار و سخنرانيهاى فراوان در جهت بيدار كردن سپاه
اموى كوفه و شام و نپذيرفتن آنان سخن عدل و حق را، كار به درگيرى و جنگ
كشيد. و در اين هنگام امام حسين (عليه السلام ) و ياران او، با كمال
شهامت و آزادگى و استقامت و فداكارى ، در دفاعى مقدس از مرزهاى دين
توحيد و عدل ، با ايمانى ژرف و حماسه آفرينيهايى شگرف ، به آستان شهادت
سرنهادند، و در راه بقاى دين خدا جان دادند، و تجلى آيين محمدى را
جاودان ساختند.
بدينگونه عاشورا... نشان بزرگ افتخار است كه تاريخ آنرا به سينه اسلام
آويخته است ،... و مشعل جاويدان هدايت است كه تاريخ آن را بر سر راه
فرزندان اسلام قرار داده است . و اين فرزندان اسلامند در همه سرزمين
هاى اسلامى و در همه زمانها؟ بايد آن را زنده بدارند و مراسم عاشورا را
- با ياد كرد هماره اهداف والاى آن - برگزار كنند. و از مكتب انسان ساز
و مجاهد پرور عاشورا پيوسته بهره مند گردد.
حسين (عليه السلام ) فرزند پيغمبر اسلام است ، با آن همه احاديث و
سخنان كه شيعه و سنى درباره او از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله )
نقل كرده اند. بنابراين ، چگونه مسلمانان جهان حاضرند از ياد شهادت نور
چشم پيامبر خود، كه در راه حفظ دين و پايدارى آيين آنان شهيد گشته است
، و خود و خاندان خود را آنگونه فداى دين كرده است ، غفلت كنند، چگونه
؟...و چگونه غيرت و شرف و شهامت و انسانيت و اسلاميت آنان اجازه مى دهد
كه از كنار اين حادثه بزرگ بسادگى بگذرند، چگونه ؟... و چگونه ارادت و
محبتشان به پيامبر خدا، محمد مصطفى (صلى الله عليه وآله )، مى گذارد كه
اين خون مقدس را فراموش كنند، چگونه ؟...
3- عاشورا و تاكيدهاى پيامبر اكرم (صلى الله
عليه وآله )
پيامبر بزرگوار (صلى الله عليه وآله )، درباره چيزهايى بسيار به سختى
تاكيد فرموده و آنها را ياد آور شده است ، از جمله ((عاشورا))
و اهميت آن . در اينجا شماره اى از آن امور مهم مورد تاكيد پيامبر (صلى
الله عليه وآله ) را - براى تذكر - مى آوريم و سپس به عاشورا اشاره مى
كنيم :
(1) قرآن كريم
- بطور عمومى ، كه مسلمانان همه قرآن را بياموزند و بخوانند، و در
خواندن آن كوتاهى نكنند، و به قرآن عمل كنند، و به ويژه به هنگام
پيشامد حوادث گمراه كننده و تاريك شدن جو انديشه و زندگى و رخ نمودن
امور دلسردى آفرين ، به قرآن رجوع كنند، و آن را بخوانند، و در آن
بينديشند، و خود را در پناه قرآن ، از هر نواميدى و گمراهى و سقوط،
نجات دهند .
ب - بطور خصوصى ، كه علما و متفكران و دانشمندان و معرفت جويان اسلام -
در هر عصر - امر قرآن را ساده نگيرند؛ و درباره فهم خالص معارف و علوم
آن بكوشند؛ و از تاويل آيات قرآن ، و تفسير به راى ، و التقاط و
اختلاط، به سختى بپرهيزند؛ و از آميختن حقايق و معارف قرآن بامطالب
ديگران و بيگانگان از اسلام همواره بگريزند؛ و ((تعقل
)) خويش را، ((تعقل قرآنى
)) خالص قرار دهند نه جز آن
(3) ؛ و خلوص آسمانى علم قرآنى را با ((شوائب
انظار))(4)
و داده هاى ذهن بشر - اگر چه بزرگان - در هم نياميزند؛ و خود را از فهم
خالص و مستغنى علم قرآنى بى نصيب نگردانند؛ و به تفاوت عظيم علم
((انسان هادى )) با
تصورات ((انسان هابط))
توجهى عميق كنند؛ و هر چه را از قرآن ندانستند، به صاحبان
((عقل كامل الهى )) و
دارندگان ((علم صحيح ))
يعنى ((اهل الذكر))
(چنانكه خود قرآن كريم تصريح كرده است ) مراجعه كنند، يعنى به عالمان
علم قرآنى (من خوطب به )، كه باب مدينه علمند، و ((علم
صحيح )) را درباره ((كتاب
اجمالى )) (قرآن )، و ((كتاب
تفصيلى )) (جهان )، از پيامبر خدا فرا گرفته
اند.
(2) معلمان قرآن (امامت - پيروى از
((انسان هادى )))
كه مسلمانان به هدايت ثقلين (دو يادگار بزرگ پيامبر (صلى الله عليه
وآله ) در ميان امت ) چنگ در زنند، و از شناخت امام زمان خود- در هر
دوره - غفلت نكنند؛ تا آنجا كه در احاديث نبوى - از طريق سنى و شيعه -
رسيده است كه ((هر كس از جهان در گذرد و امام
زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت مرده است ))،
يعنى مانند مردم عهد جاهليت در گذشته و به حقيقت اسلام و هدايت قرآنى
نرسيده است ، و زندگيى قرآنى نداشته است .
و راز اين امر روشن است ، زيرا كه قرآن به ((صراط
مستقيم )) دعوت كرده است ، و پيمودن صراط مستقيم
را تنها راه نجات انسان در اين جهان و آن جهان دانسته است ؛ و صراط
مستقيم - در همه ابعاد نظرى و عملى آن - امرى بديهى نيست ، يعنى چنان
نيست كه همه افراد - يا حتى بزرگان بشر - آن را بدانند و حدود و چگونگى
هاى آن را تشخيص ندهند، وگرنه همه اهل جهان به همان طريق مى رفتند، و
اين همه اختلاف و درگيرى و گمراهى و انحطاط و ظلم و جنگ و جهل و سقوط
در كار نبود.
نيز چنان نيست كه مسلمانان بخودى خود، يا با استفاده از قرآن بدون امام
معصوم ( يعنى بدون معلمى راستين كه داناى علم قرآنى باشد، و علم قرآن
را - مستقيم - از آورنده قرآن فرا گرفته باشد)، آن را بشناسد و حدود و
چگونگى هاى آن را دريابند، وگرنه همه مسلمانان - كه قرآن در دستشان هست
- همان يك راه را مى پيمودند، و به اين همه اختلاف نظرها و بحثها و
درگيريها و جنگها... دچار نمى گشتند. اين است كه قرآن معلم و مبين مى
خواهد، و صراط مستقيم دليل و هادى . و معلم قرآن و هادى صراط مستقيم
امام معصوم است ، كه علم قرآن و رموز صراط مستقيم و سر هدايت را - سينه
به سينه- از پيامبر خدا و آورنده قرآن فرا گرفته است . پس شناخت امام
معصوم كه پيامبر اكرم آنگونه بر آن (در دهها حديث معتبر) تاكيد كرده
است امرى ضرورى است ، و در واقع مقدمه شناخت قرآن است و عمل به قرآن .
آيه مباركه ((اهدنا الصراط المستقيم
)) نيز كه همواره در نماز خوانده مى شود ناظر به
همين معنا است . ما در عين اينكه مسلمانيم و اهل قبله و قرآنيم ، و به
هدايت مهديه هدايت شده ايم ، باز در هر شبانه روز - دست كم - ده بار در
نماز مى گوئيم : ((اهدنا الصراط المستقيم
))، و از خداوند بزرگ مى خواهيم كه ما را به
((صراط مستقيم )) هدايت
كند. اين صراط مستقيم كدام است و چيست ؟ اين مطلوب و مقصود، مرتبه
تفصيلى آن اجمال است . يعنى اصل هدايت ما به دين اسلام ، هدايت به
((صراط مستقيم )) است
بطور اجمال . سپس از خدا مى خواهيم و در خواست مى كنيم ما را به تفصيل
اين اجمال و شئون خاصه آن برساند، و از همه ابعاد علمى و عملى صراط
مستقيم و راه راست آگاه گرداند، تا بر آنهمه - به توفيق او - ثابت قدم
باشيم ، و به آنهمه - به توفيق او - عمل كنيم . و استعانتى كه در
((اياك نستعين )) مى
جوييم و از خداى متعال كمك و مدد و يارى مى طلبيم نيز نظر به همين جهات
است .
مفسر جليل ، شيخ ابو على طبرسى ، در تفسير اين آيه سخنانى مفيد آورده
است ، از جمله مى گوييد ((براى صراط مستقيم چند
معنى گفته اند، يكى اينكه مراد پيامبر (صلى الله عليه وآله ) است و
امامان بعد از او. و در اخبار ما شيعه ، اين معنى آمده است .))،
سپس مى افزايد: الصراط المستقيم ، هو الدين
الذى امر الله به ، من التوحيد والعدل و لايه من اوجت الله طاعه .(5)
صراط مستقيم همان دينى است كه خداوند امر به قبول آن و عمل به آن كرده
است ، يعنى : توحيد و عدل و ولايت (امامت ) كسى كه خدا اطاعت او را
واجب كرده است .
(3) اجراى عدالت
واى كه تا چه اندازه دراين باره تاكيد كرده اند، بطورى كه دين اسلام ،
دراين ((توحيد و عدل ))
خوانده شده است ، عدل به همه معانى و در همه مقصدهاى آن . همه مسلمانان
خداى متعال را ((عادل ))
مى دانند، پس او چگونه به ظلم راضى است ؟ هرگز چنين نيست . عدل جزء ذات
دين است . و همين عدل است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرموده است
: ((يك ساعت اجراى عدالت بهتر است از هفتاد سال
عبادت ، شبانه روز نماز و روزه )).(6)
و خوشبختانه براى فهميدن معانى ((عدل
)) نياز به كسى و تعريفى و فلسفه اى نداريم ،
زيرا از امامان معصوم (عليه السلام ) دراين باره صريحتيرن بيان ، در
معتبرترين كتاب آمده است . شيخ بزرگوار كلينى ، از حضرت امام جعفر صادق
(عليه السلام ) نقل كرده است كه فرموده : ((اگر
در ميان مردم به عدالت رفتار شود، همه بى نياز خواهند گشت
)).(7)
پس عدالت اجتماعى و اقتصادى يعنى رسيدن به زندگى منهاى فقر. پس هرجا
فقر است عدل نيست . و هر جا عدل نيست توحيد نيز - چنانكه بايد - نيست .
(4)- طلب علم و دانش
كه آن را بر همه افراد، از مرد و زن ، واجب فرموده است ، و احاديث نبوى
دراين باره چه بسيار است .
(5)- نماز
كه آن را ستون دين شمرده است ، و همين بس است درباره اهميت نماز، زيرا
كه ((بر پا نبودن خيمه بى ستون
)). و فرموده است كه نماز بهترين همه كارهاى انسان است .
(6)- ((امر به معروف
)) و ((نهى از منكر))
كه فرموده است : ((چون مردم اين دو فريضه را ترك
كنند... اشرار بر آن مسلط گردنند... و دعاى نيكان نيز مستجاب نگردد...)).(8)
(7)- رعايت همسايه ، خدمت به مردم
كه تا چهل خانه را، از چهار طرف ، همسايه شمرده است ، و فرموده است :
((هركس سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد، به
من ايمان نياورده است ))،(9)
و چه بسيار سفارشهاى ديگر، درباره همسايگان ؛ و بطور عام ، درباره هركس
كه انسان با او سروكارى پيدا كند، از هر دين و مذهب كه باشد، سفارش شده
است كه با تواضع و صداقت و امانت و ادب با او رفتار كند؛ چنانكه امام
محمد باقر (عليه السلام ) فرموده است : ((... با
مردم مؤ من دوستى يكدل باش ؛ و اگر يهودى با تو همنشين شد، با او به
خوبى معاشرت كن )).(10)
و درباره ((خدمت به مردم ))
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) رسيده است كه فرموده :
((مردمان خانواده خدا هستند، اين است كه
محبوبترين خلق در نزد خدا كسى است كه نفعى به خانواده خدا (يعنى مردم )
برساند، و خانوارى را شادمان سازد).(11)
((بهترين كارها در نزد خدا آن است كه براى مؤ
منى كارى كنى ، او را سير كنى يا غمى از دلش بر دارى )).(12)
و از امام صادق (عليه السلام ) رسيده است كه فرموده :
((... هنگامى كه بنده خدا براه افتد براى انجام دادن كارى براى
مؤ منى ، خداوند دو فرشته را - در طرف راست و چپ او - مامور مى كند تا
براى او طلب مغفرت و دعا كنند... و به خدا سوگند، هنگامى كه كار كسى
درست شود و احتياج مسلمانى بر آورده شود، پيامبر خدا (صلى الله عليه
وآله ) بيشتر خوشحال مى شود تا صاحب حاجت )).(13)
همچنين امام صادق (ع ) فرموده : ((هركس خانه اى
داشته باشد، و مسلمانى نياز به آن خانه پيدا كند و صاحب خانه ندهد،
خداوند متعال مى فرمايد: اى فرشتگان من !آيا اين بنده من نشستن در خانه
دنيا را از بنده ديگر من دريغ كرد، به عزت و جلال خودم سوگند كه هرگز
او به بهشت من پا نخواهد گذاشت )).(14)
(8)حق الناس
كه فرموده است : ((كسى كه حقى از ديگرى بر گردن
او باشد و ادا نكند، صاحب حق در قيامت مطالبه خواهد كرد و از او خواهد
گرفت )).(15)
(9)-طلب روزى حلال
كسب حلال و پاكى در كار و كسب و شغل ، و قانع بودن به نفع كم ، در
زندگى جسمى و روحى انسان مؤ ثر است ، و ارزش عبادتهاى شخص به خوراك و
پوشاك و مسكن حلال اوست .پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرموده است
: ((... بالاترين و بهترين مراتب عبادت طلب روزى
حلال (و كسب درست و حلال ) است .))(16)
(10)داشتن اخلاق خوش
((داشتن اخلاق خوش ، انسان را به مقام كسانى مى
رساند كه روزها روزه اند و شبها مشغول نماز و عبادت ))؛
((بهترين شما خوش اخلاقها هستيد ، كه با مردم
مى جوشند و (با خوش برخوردى و اخلاق خوش و روى گشاده و تواضع ) با همه
سلوك مى كنند)).(17)
((اى ابوذر!انسان بد اخلاق - تا اخلاق خود را
خوب نكند - دايم از خدا دور مى شود))؛(18)
((با خانواده خود و همسايگان و هر كس از مردم كه
با شما معاشرت و سرو كار دارد، با خوش اخلاقى رفتار كنيد، تا خداوند
درجات عالى بهشت را به شما بدهد)).(19)