پژوهشى پيرامون شهداى كربلا

پژوهشکده تحقيقات اسلامي

- ۴ -


عَزاءً لِزَهراءِ النَّبِىّ وَزُوْجِها
خَزانَةِ عِلْمِ اللّهِ مِنْ بَعْدِ اءحمدِ
عَزاءً لاَِ هْلِ الشَّرْقِ وَالْغَرْبِ كُلّهِم
وحُزْنا على حَبْسِ الحسين المسدَّدِ
فَمَنْ مُبْلِغٌ عَنّى النّبى وَبِنْتَه
باءنَّ ابْنَكُمْ فى مَجْهَدٍ اءَىِّ مَجْهَدٍ(195)
بـه آل پـيـامبر و دخترانش تسليت [مى گويم .] به خاطر گرفتارى نوه پيامبر(ص ) كه بهترين انسان هاست .
بـه حـضـرت زهـرا(س ) و شوهرش كه پس از پيامبر خزانه علم الهى اند و بر تمام مردم شـرق و غرب تسليت [مى گويم .] و براى گرفتارى حسين راستگو و درستكار اندوهناكم پس چه كسى پيغام مرا به پيامبر و دخترش مى رساند كه فرزندت در سختى است ، و چه سختى .
سـرانـجـام وى بـه دسـت قـيـس بـن عـبـداللّه بـه فـيـض شـهـادت نايل گشت .(196) در زيارت ناحيه مقدسه امام زمان (ع ) از او چنين ياد شده است .
السلام على ابى ثمامة عمر بن عبداللّه الصائدى (197)

ابوثمامه صاعدى - ابوثمامه صائدى

ابوثمامه صيداوى - ابوثمامه صائدى

ابوحتوف بن حارث انصارى
وى را، ابوحتوف سلمة بن حرث انصارى نيز گفته اند. (وسيلة الدارين ، ص 105).
[ابو] حتوف بن حارث و برادرش سعد، از خوارج [و در سپاه عمربن سعد]بودند. آن دو با شـنـيـدن صـداى زنان و فرزندان خاندان پيامبر(ص ) شعار خوارج را سر دادند، سپس با شـمـشير حمله كردند و همراه امام حسين (ع ) جنگيدند و پس از آن كه سه تن از نيروهاى عمر سعد را از پاى درآوردند خود به شهادت رسيدند.(198)
منابع متاءخر نام وى را ابوالحتوف و نام پدرش را حرث بن سلمه انصارى عجلانى ضبط كرده و آورده اند كه وى و برادرش سعد در كوفه بودند و ايده خوارج داشتند و همراه عمر سـعـد بـه جـنـگ امـام حـسـيـن (ع ) آمـدنـد. روز دهم محرم هنگامى كه از ياران امام (ع ) به جز ((سـويـد بـن عـمـرو بن ابى المطاع )) و ((بشير بن عمرو حضرمى )) كسى باقى نمانده بـود، حـضـرت (ع ) نـداى يـارى طـلبـى سـر داد و زنـان و كودكان آغاز به ناله و شيون كـردنـد. ابـوالحـتـوف و بـرادرش سـعـد در حـالى كـه بـعـد از نماز ظهر بود و در وسط آوردگـاه جـنگ بودند با شنيدن نداى يارى طلبى امام (ع ) و صداى گريه و ناله زنان و كـودكـان خاندان پيامبر گفتند ما مى گوييم : ((لا حُكْمَ اِلاّ للّهِ ولا طاعَةَ لِمَنْ عَصاه )) و اين حـسـين (ع ) فرزند دختر پيامبر ما محمد(ص ) مى باشد. در حالى كه ما آرزوى شفاعت از جدّ او در روز قيامت داريم ، چگونه با اين وضعى كه هيچ يار و ياورى ندارد با وى بجنگيم ؟ سـپـس شـمـشـيـر كشيدند و در كنار امام حسين (ع ) با دشمنان وى به جنگ پرداختند و پس از كـشـتـن شـمـارى زيـاد و مـجـروح كـردن شـمارى ديگر، هر دو با هم در يك مكان به شهادت رسيدند. رِضْوانُ اللّهِ عليهما!(199)

ابوحتوف بن حرث انصارى ابوحتوف بن حارث انصارى

ابوحتوف سلمة بن حرث انصارى ابوحتوف بن حارث انصارى

ابوخنوق بن حرث انصارى ابوحتوف بن حارث انصارى


ابودجانه
صـاحـب ريـاض الشـّهـاده به نقل از روضة الشهداء ابودجانه را در شمار شهيدان كربلا ذكر كرده است .(200) و حال آن كه در روضة الشهداء از عبداللّه بن ابودجانه به عنوان شهيد ياد شده است .(201) نه از ابودجانه .

ابوصمصام امية بن سعد طائى

ابوعامر نهشلى ابوعمرو نهشلى


ابوعبداللّه بن مسلم بن عقيل
در مـنـابـع كـهـن و مـعـتبر نامى از وى به ميان نيامده ، امّا در زيارت ناحيه مقدّسه از او به عـنـوان شـهـيـد ياد شده است . منابعى كه از ابوعبداللّه نام برده اند اغلب استنادشان به زيـارت نـاحـيـه است ،(202) كه در آن جا چنين آمده است : اَلسَّلامُ عَلى اَبى عَبْدِاللّهِ بْنِ مُسْلم بن عقيل وَلَعَنَ اللّهُ قْاتِلَهُ وَرامِيَهُ عَمْرِو بْنِ صَبيحِ صَيْدَاوِىّ.(203)

ابوعبيداللّه بن مسلم بن عقيل
طـبـق زيـارت منسوب به امام زمان (ع )، وى از فرزندان مسلم (ع ) است ، ولى نسب شناسان نـام او را در شـمـار فـرزنـدان مـسـلم (ع ) نـيـاورده انـد. بـر ايـن اسـاس احـتـمـال مـى رود كـه او هـمـان عـبداللّه بن مسلم باشد كه نام او به وسيله كاتبان تصحيف گرديده است . ابوعبيداللّه در كربلا به دست عمرو بن صبيح صيداوى به شهادت رسيد .در زيـارت مـنـسـوب بـه حـضـرت صـاحـب الامـر(ع ) قاتل او نفرين شده است .(204)

ابوعمرو نهشلى
ابـوعـمـرو(205) مردى شب زنده دار و نمازگزار، متّقى و پرهيزگار بود. ابن نما به نقل از مهران ، غلام بنى كاهل ، مى گويد: روز عاشورا در كربلا حضور داشتم ، مردى را ديـدم كـه حـمـلات سنگين و سختى مى كرد و به هر گروه از دشمن كه مى رسيد آنها را متفرّق و پراكنده مى ساخت ، سپس به سوى حسين (ع ) مى شتافت و اين چنين رجز مى خواند:
إِبْشِرْ هُديتَ الرُّشْدَ تَلْقى اَحْمَدا
فى جَنَّةِ الْفِرْدَوْسِ تَعْلُو صُعُدا
مـژده بـاد تـو را كـه بـه راه رشـد و كمال هدايت شدى و پيغمبر(ص ) را در درجات بالاى بهشت ديدار مى كنى و بالا مى روى .
مهران گويد: پرسيدم اين شخص كيست ؟ گفتند كه : ابوعمرو نهشلى (يا خثعمى ) است . در هـمين هنگام عامر بن نهشل از طايفه بنى اللاّ ت ، بر وى تاخت و او را به شهادت رساند و سرش را از بدن جدا كرد.(206)

ابوعمرو خثعمى ابوعمرو نهشلى


ابوعمره ، زياد بن عريب
سيره نويسان و مورّخان پيشين درباره وى سخنى نگفته اند. ولى برخى از معاصران او را فـرزنـد عـريـب بـن حـنـظـلة بـن دارم بـن عـبـداللّه بـن كـعـب الصـائد... بـن هـمـدان دانسته اند.(207)
سـمـاوى گـويد: ابوعمره ، محضر پيامبر اكرم (ص ) را درك كرد؛ و پدرش نيز صحابى آن حضرت بوده است .(208) وى دلاورى عابد و شب زنده دار بود و بسيار نماز مى گـزارد. او در كـربـلا حـضـور يـافـت و پـس از مـبـارزه اى سـخـت بـه فـيـض شـهـادت نايل گشت .(209) از وى اطلاع ديگرى در دست نيست .

احمد بن حسن (ع )
احمد، فرزند امام مجتبى (ع )(210) و مادرش اُمّبِشر، دختر ابومسعود انصارى است . او شـانـزده (211) يـا نـوزده سـاله (212) بـود كـه هـمـراه مـادر و برادرش حـضـرت قـاسم (ع ) و دو خواهرش اُمُّالحسن و اُمُّالخير از مدينه با امام حسين (ع ) به كربلا آمـد. هـنـگـامـى كـه جـنـگ در بـعـد از ظـهـر عـاشورا شدّت يافت (213) و احمد فرياد اسـتـغـاثـه اباعبداللّه (ع ) را شنيد پس از برادرش قاسم عازم ميدان شد. درگيرى شديد وى بـا دشـمـن بـاعـث هـلاكـت جـمـع زيـادى از آنان گرديد و در حالى كه از شدّت تشنگى چشمهايش به گودى مى رفت به خيمه بازگشت و گفت :
((اى عـمـو! آيـا آبـى هـسـت كـه جـگـرم را خـنـك كـنـم و در مـقـابـل دشـمـن نـيـرومـنـد گـردم ؟ امـام حـسـيـن (ع ) فـرمـود: كـمـى صـبـر كـن تـا جـدّت رسول خدا(ص ) تو را سيراب كند كه پس از آن هرگز تشنه نشوى .))
احـمـد بـه اشـتـيـاق شهادت و ديدار با رسول خدا(ص ) بار ديگر به ميدان رفت و گروه زيـادى را بـه خـاك افكند و در مقابل ديدگان مادر و خواهرانش با تير منقذ بن نعمان عبدى (214) بـه درجـه شـهـادت نـايـل گـرديـد. او در حال نبرد چنين رجز مى خواند:
اِنّى اَنا نَجْلُ الاِْمامِ بنِ على
اَضْرِبُكُمْ بِالسَيْفِ حَتّى يَعْذِلَ
نَحْنُ وَبَيْتُ اللّه اَوْلى بِالنّبىِ
اَطْعَنُكُمْ بِالرَّمْحِ وَسَطَ القَسْطَلِ
اِصْبِرْ قَليلا فالْمُنى بَعْدَ الْعَطَشِ
فَاِنَّ روحى فى الْجَهادِ مُنكَمِشٌ
لا اَرْهَبُ الْموتَ اِذْ الْموتُ وَحَش
ولَمْ اَكُنْ عِنْدَ اللِّقاءِ ذارَعَشٍ(215)
مـن پـسـر امـامـى هـستم كه فرزند على (ع ) است . چنان با شمشير شما را مى زنم كه ملامت شويد.
سوگند به خانه خدا كه ما به پيامبر(ص ) سزاوارتريم . من ميان گرد و غبار با نيزه ، شما را مى زنم .
(اى نفس !) اندكى شكيبا باش كه پس از تشنگى زمان رسيدن به آرزوها فرامى رسد. به راسـتـى روحـم در جـهاد شتابان است . با اين كه مرگ وحشت آور است از آن نمى ترسم . و به هنگام مرگ [يا در مقابله با حريف ] نمى لرزم .
برخى از سيره نويسان معتقدند احمد، همان ابوبكر بن حسن (ع ) مى باشد و اختلاف موجود در تـاريـخ در ايـن باره از قبيل اختلاف كنيه و اسم است .(216) سيّد محسن امين (ره ) نـيـز با استناد به كتب مقاتل و تاريخ نسبت به وجود چنين فرزندى براى امام حسن (ع ) و شهادتش در كربلا ترديد دارد.(217)

احمد بن عقيل
مـنـابـع مـعتبر چيزى از وى ياد نكرده اند. تنها مؤ لف وسيلة الدارين نوشته است كه او از جـمـله فـرزنـدان عـقـيـل بـن ابى طالب بود و همراه مادرش با امام حسين (ع ) از مدينه خارج شـد.(218) امـا يـكى از نويسندگان معاصر نام او را در شمار شهيدان كربلا آورده است .(219)

احمد بن محمّد بن عقيل
بـا آن كـه نـسـب شـنـاسـان بـراى مـحـمـد بـن عـقـيـل فـرزنـدى بـه نـام احـمـد ذكـر نـكرده انـد،(220) مامقانى وى را از فرزندان او قلمداد كرده و مادرش را اُمِّولد(221) دانسته است .(222)
احمد در روز عاشورا با خواندن رجز زير به دشمن حمله برد:
اَلْيومُ اَتْلُو حَسَبى وَ دينى
بِصارمٍ تَحْمِلُه يَمينى
اَحْمى به عَنْ سَيّدى وَدينى
اِبْنِ علىِ الطاهرِ الامينِ(223)
((امروز، نژاد و كيش خود را با شمشير دستم معرفى كرده و با آن از دين و سرورم ، پسر علىِ پاك و امين دفاع مى كنم .))
وى در ايـن نـبـرد دليـرانـه پيكار كرد. گروهى از دشمن را مجروح ساخت و شمارى را به خـاك افـكـنـد. سـرانـجـام ، اسـبـش پـى شـد و در مـحـاصـره اى سـنـگـيـن بـه شـهـادت رسيد.(224)

احمد بن محمد الهاشمى
احمد بن محمّد، از شهيدان والا مقام حادثه خونين كربلا است . از هاشمى بودن شهرتش چنين بـرمـى آيد كه وى از خاندان امام حسين (ع ) بوده است ولى نگارنده مناقب او را از ياران آن حضرت قلمداد كرده است .(225)
گـرچـه رجـزش در عـاشـورا تـشـابـه زيـادى بـه اشـعـار احـمـد بـن مـحـمـّد بـن عـقـيـل دارد، ولى مـعـلوم نـيـسـت كـه وى هـمـان احـمـد بـن مـحـمـّد بـن عقيل باشد، زيرا فرزندان ابوطالب به طالبى مشهورند، نه هاشمى .(226)
احـمـد پس از عمرو بن قرظه انصارى (227) و بنابه گزارشى پس از موسى بن عقيل (228) به دشمن حمله برد و اين رجز را خواند:
اَلْيَوْمُ اءَبْلُو حَسَبى وَدِينى
بِصارمٍ تَحْمِلُه يَمينى
اَحْمى به يومَ الوَغى عَنْ دينى (229)
امـروز [روز جنگ ]، شمشير در دست ، نژاد و كيشم را مى سنجم ؛ و با آن ، از دينم حمايت مى كنم .
وى در ايـن نـبـرد دليـرانـه ، هـشـتـاد تـن از دشمن را به خاك افكند و سرانجام به فيض ‍ شهادت نايل گشت .(230)

احمد بن مسلم بن عقيل
مـورّخـان و علماى رجال براى حضرت مسلم (ع ) فرزندى به نام احمد ذكر نكرده اند؛ تنها در ميان متاءخران ، فاضل دربندى او را در شمار شهيدان كربلا آورده است . به گفته وى ، احـمـد نـيز همانند ديگر ياران از امام حسين (ع ) اجازه خواست و پس از اسحاق بن مالك اشتر به ميدان رفت و با خواندن رجز زير دليرانه به نبرد پرداخت و سرانجام با تير دشمن به شهادت رسيد:(231)
اءَطْلُبُ ثارَ مُسْلِمٍ مِنْ جَمْعِكُمْ
يا شرَّ قومٍ ظالمينَ فَسَقَهْ
اَضْرِبُكُمْ بِصارِم ذِى رونقٍ
ضَرْبَ غلامٍ صادقٍ مِنْ صَدَقَهُ
[لا] اءَنْثَنِى عَمَّنْ لَقانِى ناكصا
وَلَمْ اَكُنْ مِمَّنْ يُحِبُّ السَفَقَةْ
كَمْ جاهِدٍ لَمّا الْتَقَانى فِى الوَغا
صَيَّرْتُهُ كَالْلِبْنَةِ المُفَلَّقَةْ(232)
اى بدترين قوم ستمكار و زشت كردار! انتقام خون مسلم را از شما مى گيرم .
شـما را با شمشير آبديده و برّان مى زنم . زدنِ جوانى كه راستگو است و از راستگويان است .
فراريان از جنگ را تعقيب [ن‍] مى كنم و [هنگام نبرد] مهربانى را دوست ندارم .
چه بسيار مبارزى را در ميدان جنگ ديدار كنم و او را چون خشت خام پاره پاره كنم .

اَدْهَم بن اُميّه
اَدْهـَم بـن اُمـيـّة بـن (عـبـدى بـصـرى ) پـدرش ابـوعـبـداللّه از اصـحـاب رسـول خـدا(ص ) بـود و از آن حضرت (ص ) نقل حديث كرد. وى در بصره سُكنى گزيد و در آن شهر چند پسر از خود به جاى گذاشت .(233)
از امـام بـاقـر(ع ) نـقـل شـده اسـت كـه وى از شـيـعـيـان بـصـره بـود و در جـلسـات مـنـزل بـانـوى شـيـعـى ، مـاريـه دخـتـر مـنـقـذ (سـعـيـد) كـه خـانـه وى مـحـل تـجـمـع و تـبادل نظر بزرگان شيعه بود، شركت مى جست . آن گاه كه ابن زياد از مـكـاتـبـه اهـل عـراق بـا امـام حـسين (ع ) و حركت آن حضرت (ع ) به سوى كوفه آگاه شد، فـرمان مراقبت راه هاى بصره را به كارگزار خود صادر كرد؛ مبادا كسى براى يارى امام حسين (ع ) از بصره خارج شود. در اين هنگام يزيد بن ثَبِيطْ (ثُبيط) تصميم بر خروج از بصره و پيوستن به كاروان حسينى را گرفت . وى كه ده پسر داشت از آنها خواست تا او را همراهى كنند. دو تن از آنها به نام هاى عبداللّه و عبيداللّه دعوت پدر را اجابت كردند.
ادهـم بـن امـيـّه نـيـز بـه اتـفـاق آنـها از بصره خارج شد و در جايى به نام ((اَبْطَحْ))، در نـزديـكـى مـكـّه ، بـه كاروان حسينى رسيد پس از اندكى استراحت به آن حضرت پيوست و هـمـراه آن امـام هـُمـام به كربلا آمد؛(234) و به شهادت رسيد.(235) بنا به قـولى شـهـادت وى در شـدت درگـيـرى حـمـله نخست همراه شمارى از ياران امام (ع ) اتفاق افتاده است .(236)

اسحاق بن مالك اشتر
در مـنـابـع كـهـن هـيـچ نـام و نـشـانـى از او بـه چـشـم نـمـى خـورد و تـنـهـا فاضل دربندى در دو كتاب خود، اسرار الشهادة و جواهر الايقان از او نام برده و وى را در شـمـار شـهـيـدان كـربلا قلمداد كرده است و مى گويد: وى فرزند مالك اشتر (يار نزديك امـيـرمـؤ مـنـان عـلى (ع )) و برادر ابراهيم بن مالك است . پس از شهادت حبيب بن مظاهر به ميدان رفت و اين رجز را خواند:
نَفْسى فِداكُمْ طاعِنُوا وَجالِدُوا
حَتّى يُبانَ مِنْكُمُ الْمُجاهِدُ
وَاَرْجُلا تَتْبَعها سَواعِدُ
فى نَصْرِ مَولاىَ الْحُسَيْنِ الْعابِدُ
بِذاكَ اَوْصانا...(237) الْوالِدُ
بِنَصْرِ ابْنِ الْمُرْتَضى يا جُحَّدُ
[ اى يـاران حـسـيـن !] جـانـم فدايتان ! شمشير و نيزه بزنيد تا مجاهدان شناخته شده و جدا گردند
و پاها و در پى آن بازوان ، در يارى سرور عابدم حسين (ع ) قطع شود
اى انكاركنندگان ! پدر، ما را به يارى فرزند مرتضى سفارش كرده است
وى در هـنـگام مبارزه ، پرچمداران لشكر ابن سعد را مورد حمله قرار داد؛ و گروهى از آنان را بـه هلاكت رساند. او پس از لحظه هايى استراحت در ميدان جنگ ، بار ديگر بر آن جماعت حمله برد(238) و اين شعر را خواند:
يا لَكَ يَوْما كاسِفا وصَعْبا
يا لَكَ يَوْما لا يُوارى كَرْبا
يا اَيُّها الْباغِى الَّذى ارْتَكَبا
فَلا نَخافُ الْمَوْتَ كمّا قَرُبا
لاَِنَّ فينا بَطَلا مُجرَّبا
اَعْنِى الْحُسَينَ عِنْدَنا مُحبَّبا
فَالنَّفْسُ فينا لِلْقِتالِ تَطْلُبا
نَفْديهِ بِالاُْمِّ ولا نَبْغِى الاَْبا(239)
چه روزهاى سخت و ترسناكى در پيش دارى ، روزهايى كه سختى و رنج آن پوشيده نيست !
اى ستمگرى كه مرتكب ظلم گشته اى ، ما از مرگ هنگامى كه نزديك شود، نمى هراسيم !
چون حسين (ع ) آن شجاع آزموده و محبوب ، در ميان ما است ،
جان هاى ما خواهان جنگ است ، و پدر و مادر خود را فداى حسين (ع ) خواهيم كرد.
او در حمله اش نزديك به پانصد سوار از شجاعان دشمن را به هلاكت رساند و آنقدر جنگيد تا به فيض شهادت نائل شد.(240)

اسد بن ابى دجانه
صاحب روضة الشهداء نوشته است كه وى در روز عاشورا همراه محمّد بن انس و فيروزان ، غـلام امـام حـسـيـن (ع )، بـه كـمـك عـبـداللّه بـن حـسـن (ع ) شتافت و پس از كشتن تنى چند از نيروهاى دشمن ، توسط بخترى بن سعد و ازرق بن هاشم به شهادت رسيد.(241)
در مـنـابـع مـتـقـدّم مربوط به عاشورا نامى از اسد بن ابى دجانه به عنوان شهيد كربلا برده نشده است .

اسد كلبى
صـاحـب نـاسخ التواريخ نوشته است كه امام حسين (ع ) پس از شهادت يارانش ، عده اى از جـمـله اسـد كلبى را به نام صدا زد و پس از يادكرد از شجاعت و فداكارى شان ، از آنان براى دفاع از خود و اهل بيتش استمداد نمود.(242)
نـويـسـنـده فـرسـان الهـيـجـاء نـيـز هـمـيـن مـطـلب را از ابـومـخـنـف نـقل كرده است (243) اين قضيّه موجب گرديده كه برخى منابع متاءخر(244) نـام اسـد كـلبـى را در شـمار شهيدان كربلا ذكر كنند. در حالى كه در منابع كهن مربوط به عاشورا، نام اسد كلبى در شمار شهيدان كربلا ديده نشد.

اسلم بن عمرو
در منابع مربوط به قيام امام حسين (ع )، از غلامى ترك يا رومى ، سخن به ميان آمده است . بـرخـى او را واضـح (245) و برخى ديگر اسلم بن عمرو(246) خوانده اند. نيز، گروهى او را از آنِ امام حسين (ع )(247) و گروهى از آنِجنادة بن حارث سلمانى (248) و ابن شهرآشوب وى را از آنِ حُرّ(249) دانسته است .
نقل شده است كه وى قارى قرآن ، داناى به زبان عربى و در مواقعى كاتب امام حسين (ع ) بـوده اسـت . هـنـگـام هـجـرت امـام حـسين (ع ) از مدينه به مكّه و از آنجا به كربلا، همراه آن حـضـرت بـود. روز عـاشـورا از امـام (ع ) اذن مـيدان گرفت و آهنگ پيكار كرد.(250) سماوى رجز زير را به اين غلام نسبت داده است :
اءَميرى حُسَيْن وَنِعْمَ الاَْمير
سُرورُ فُؤ ادَ البَشيرِ النَّذير(251)
فـرمـانـده مـن حـسـيـن (ع ) اسـت ؛ و چـه خـوب فـرمـانـدهـى ! [ هـمانا او] مايه شادمانى قلب رسول خدا(ص ) است .
امـا بـرخـى ديـگر از منابع رجز مذكور را از آنِ جوانى كه روز عاشورا پدرش شهيد شده بود و به تشويق مادرش وارد ميدان نبرد گرديده دانسته اند.(252)
پاره اى از مآخذ رجزى را كه در پى مى آيد، براى اين غلام ذكر كرده اند:
اَلْبَحرُ مِنْ طَعنى وَضَربي يَصْطَلي
وَالْجوُّ مِنْ سَهمي وَنَبلي يَمْتلي
اِذا حِسامي فِي يَميني يَنْجَلي
يَنشَقُّ قَلْبُ الْحاسِدِ المُبَجَّلِ(253)
دريا از ضربت نيزه و شمشيرم مى جوشد؛ و آسمان از تيرم پر مى شود.
آنگاه كه تيغ در كفم آشكار شود؛ قلب حسود متكبر شكافته مى شود.(254)
غـلام پـس از مـبـارزه اى شـجـاعـانـه و كـشـتـن شمارى از آن قوم تبهكار، سرانجام بر اثر فراوانى جراحات بر زمين افتاد و با اندك توانى كه در بدن داشت ، به سوى امام حسين (ع ) اشـاره كـرد. حـضـرت بـه بـاليـن وى آمـد، و دست در گردنش انداخت ، و صورت بر صـورت او گـذاشـت . غـلام چـشـم گـشـوده ، بـا ديـدن امـام (ع ) تـبـسـّمـى كـرد و گـفـت : ((مثل من [ سعادتمند] كيست كه فرزند رسول خدا(ص ) صورتش را بر صورتم نهاده است !)) و آنگاه به ديدار پروردگار شتافت .(255)

اسلم تركى اسلم بن عمرو


اسلم بن كثير
اَسلَم بن كثير اءَزدىّ اءَعْرَج ؛ در زيارت منسوب به ناحيه مقدسه ، از او به عنوان يكى از شـهيدان كربلا ياد گرديده ، و اين گونه بر وى درود فرستاده شده است : اَلسَّلامُ عَلى اَسْلَمِ بْنِ كثير الاَ زُدِىِّ الاَ عْرَجِ.(256)
پژوهشگران احتمال داده اند كه اين شخص همان مسلم بن كثير ازدى اعرج است ، كه در منابع كـهـن و مـعـتـبـر رجـال و تـاريخ از وى به عنوان يكى از شهداى كربلا نام برده شده است .(257)

اسماعيل بن عبداللّه بن جعفر
وى اسـمـاعـيل بن عبداللّه بن جعفر بن ابى طالب ملقب به زاهد،(258) از تابعان و راويان مورد وثوق مى باشد،(259) و شيخ طوسى او را از اصحاب امام صادق (ع ) مى داند.(260)
بـرخـى او را در شـمـار شـهـيـدان كـربـلا آورده و مـادرش را زيـنـب كـبـرى (س ) دانـسـتـه اند.(261) ولى در منابع معتبر تاريخى ، در اين باره چيزى نيامده است . ابن عنبه ، بدون يادكرد از واقعه كربلا او را كشته بنى اميه مى داند.(262) مامقانى در تنقيح از اين سخن به شگفت آمده ، مى گويد: اسماعيل بن عبداللّه بر اثر امتناع از بيعت با محمّد بن عبداللّه بن حسن مثنى ، توسط فرزندان برادرش ، معاوية بن عبداللّه ، در 145.ق در نـودسـالگـى ، بـه قـتـل رسـيـد و بـا تـوجـه بـه انقراض بنى اميه پيش از اين دوران ، قـتـل او تـوسط بنى اميه سخن نادرستى است . سپس مى گويد: به گمان من تصحيف واژه ((بنى اخيه )) به ((بنى اميه )) موجب پيدايش چنين پندارى شده است .(263)
از سوى ديگر از فرزندان عبداللّه بن جعفر (همسر حضرت زينب (س )) دو تن به نام هاى مـحـمـّد و عـون در كربلا شهيد شدند و بنا به گفته ابوالفرج ، تنها عون از فرزندان حضرت زينب است .(264)

اشعث بن سعد
اشـعـث فـرزنـد سـعـد در مـنـابـع كـهـن نام و نشانى ندارد ولى ملاحسين كاشفى وى را جزو شـهـيـدان كـربـلا برشمرده ، كيفيت شهادت او و قيس بن ربيع و تعداد ديگرى از شهدا را به يك گونه نقل كرده است .(265)

اشعث بن قيس
بـرخـى اشـعـث بـن سـعـد را بـه اشتباه اشعث بن قيس دانسته و او را جزء شهداء برشمرده انـد.(266) و حـال آن كـه اشـعـث بـن قـيـس از دشـمـنـان سـيـدالشـهداء(ع ) بوده است .(267)

اُمِّحسن
ام حـسـن ، فـرزنـد امـام مجتبى (ع ) و مادرش اُمِّبشير(268) دختر ابى مسعود انصارى (269) يـا خـزرجـى (270) اسـت . برخى نيز، مادر او را مليكه [ ملكه ]، دختر احنف بن قيس دانسته اند.(271)
بـه گـفـتـه بـرخـى از مـعـاصرين ، وى همراه مادر، برادران خود قاسم و احمد و خواهرش ‍ اُمُّالخـيـر بـا امـام حـسـيـن (ع ) از مـدينه به كربلا آمد(272) و هنگام غارت خيمه هاى سيّدالشهداء(ع ) زير دست و پاى مهاجمين بى رحم به شهادت رسيد.(273) ولى در منابع پيشين از او به عنوان شهيد ياد نشده است .

اُمِّ وَهَبْ
ام وهـب دخـتـر عبد و همسر عبداللّه بن عمير كلبى ـ از بنى عُليم ـ از طايفه نمر بن قاسط است .(274) برخى نام وى را قمر يا قمرى خوانده اند.(275) او با همسرش در يـكـى از مـحـلّه هـاى كـوفـه سـكـونـت داشت . هنگامى كه عبداللّه از حركت مردم به سوى كـربـلا بـراى جـنـگ بـا امـام حـسين (ع ) آگاه شد، تصميم گرفت به يارى امام حسين (ع ) بشتابد و همسرش را نيز از نيّت خود آگاه كرد. او نيز شادمان گرديد و با وى همراه شد. آن دو شبانه خود را به كربلا رساندند و به كاروان حسينى پيوستند. روز عاشورا هنگام ورود عـبـداللّه بـه مـيـدان ، ام وهب گرزى به دست گرفت و به او گفت : پدر و مادرم به فـدايت ، از پاكان و از باقى ماندگان محمّد(ص ) دفاع كن . عبداللّه به طرف دشمن حمله ور شد، و زن نيز در پى او رفت . عبداللّه از او خواست كه پيش زنان بازگردد. اما ام وهب جـامـه اش را گـرفـت و گفت : رهايت نمى كنم ، بايد من هم با تو بميرم . در اين هنگام امام حـسـيـن (ع ) صـدا زد: خدا شما خاندان را پاداش نيك دهد. اى زن ، خدايت رحمت كند پيش زنان بازگرد و با آنها بنشين كه بر زنان پيكار نيست . و او نيز بازگشت .(276)
بـنـا بـه نقلى اُمِّوهب پس از شهادت همسرش كنار او آمد، خاك و خون از چهره او برگرفت و گـفت : بهشت گوارايت باد، در همين لحظه غلام شمر كه رستم نام داشت به دستور وى با زدن عـمودى آهنين بر فرق زن ، او را به شهادت رساند.(277) او نخستين بانويى بود كه در كربلا به شهادت رسيد.(278)
روايـتـى ديـگـر حـاكـى از آن اسـت كـه اُمِّوهـب نه با همسرش ، بلكه با پسرش ـ وهب ـ به كربلا آمد و در آن جا وهب كه نصرانى بود به دست امام حسين (ع ) اسلام اختيار كرد؛ و به دفاع از آن حضرت برخاست . در حالى كه همسر وهب مانع او مى شد. مادرش عنوان كرد كه تا در راه حسين (ع ) به شهادت نرسد از وى راضى نخواهد گشت . وهب جنگيد و به شهادت رسيد؛ مادرش نيز به گونه اى كه گفته شد شربت شهادت نوشيد.(279)

اُميّة بن سعد طائى
اُميّة بن سعد مكنّى به ابوصمصام (280) از قبيله طي و از ياران شهيد امام حسين (ع ) اسـت .(281) مـنـابـع كـهن بيش از اين درباره او چيزى ننوشته اند، ولى در نوشته هـاى متاءخران آمده است كه اُميّة بن سعد بن زيد طائى ساكن كوفه و از تابعان و اصحاب اميرالمؤ منين (ع ) بود و در غزوات و جنگ ها به ويژه جنگ صفين حضور داشت . او با شنيدن خـبـر آمـدن امـام حـسـيـن (ع ) بـه كربلا، در روزهاى پيش از جنگ با شمارى ديگر از كوفه خـارج شـد و در شـب هشتم محرم به كاروان حسينى پيوست و با آن حضرت (ع ) بود تا آن كه در روز دهم محرم در حمله نخست سپاه عمرسعد، همراه شمارى ديگر از ياران امام در مقابله با آنان به شهادت رسيد.(282)

انس بن ابى سحيم - انس بن حارث كاهلى

انس بن حارث كاهلى
اَنـس بْنِ حَرْث بْنِ نَبيه بْنِ كاهِلِ بْنِ عَمْرو بْنِ مُصعَب بْنِ اَسدِ بنِ خُزيمه اَسدى كاهلى ،(283) كه در منابع گوناگون از او به عنوان انس بن حارث كاهلى ،(284) انـس ‍ بـن ابـى سـحـيـم (285)، مـالك بـن مـالك بـن انـس (286) و انـس بـن كـاهـل اسـدى (287) ياد مى شود، از صحابه بزرگوار پيامبر(ص ) بود و در جنگ هاى بدر و حنين شركت داشت .(288)
انـس از پـيـامـبـر خـدا(ص ) شـنـيـد كـه فـرمـود: ((فـرزنـدم ـ اشاره به امام حسين (ع ) ـ در سـرزمـيـنـى بـه نـام كربلا كشته مى شود، هر كس تا آن هنگام زنده بود و او را درك كرد بايد يارى اش كند.))
راوى گـويـد: انـس بـن حـارث بـه كـربـلا آمـد و در ركـاب امـام حـسـيـن (ع ) كـشـتـه شد.(289)
وى كـه در كوفه زندگى مى كرد،(290) به گفته برخى در مكه (291) و بـه گـفـتـه بـرخـى ديـگر شبانه در كربلا به امام (ع ) پيوست .(292) ولى طبق گـفته بلاذرى انس از كوفه بيرون آمد؛ و پس از مشاهده گفت وگوى امام (ع ) با عبيداللّه بن حرّ جعفى در قصر بنى مقاتل ، خدمت آن حضرت رسيد و با اداى سوگند اظهار داشت كه هـدف وى از خـروج از كوفه آن بوده است كه همانند عبيداللّه بن حرّ به نفع هيچ كدام (امام (ع ) و يـا دشـمنان ) وارد جنگ نشود؛ و در ادامه افزود: (([ ولى ] خداوند يارى كردن تو را در قلب من افكند و به من جراءت بخشيد تا در اين راه با تو همگام باشم .))
امام حسين (ع ) به وى نويد هدايت و امنيت داد و او را با خود همراه ساخت .(293)
انـس در كـربـلا مـاءمـوريـت يـافت تا پيام امام حسين (ع ) را به عمرسعد برساند و به او انـدرز دهـد، شـايـد بـه خـود آيـد. هنگام رسيدن نزد عمرسعد سلام نكرد؛ و او پرسيد چرا سـلام نـكـردى ؟ آيـا ما را كافر و منكر خدا پنداشته اى ؟! گفت : چگونه منكر خدا و پيامبر نـيـسـتـى و حـال آن كـه براى ريختن خون فرزند پيامبر دامن همّت به كمر بسته اى ! عمر سـعـد لخـتـى سـر بـه زيـر افكند و آن گاه گفت : به خدا سوگند مى دانم كه كشنده اين گروه در دوزخ است ولى فرمان عبيداللّه بايد اطاعت شود.(294)
انس در روز عاشورا همچون ديگر ياران امام حسين (ع ) پس از كسب اجازه از محضر آن حضرت در حـالى كـه بـا بستن شالى بر كمر، قامتش را راست نگه داشته و ابروان سفيدش ـ كه بر اثر كهنسالى بر چشمانش افتاده بود ـ با پيشانى بندبسته بود،(295) عازم مـيـدان جنگ شد. با مشاهده حالت او اشك امام حسين (ع ) سرازير گشت و فرمود: خداى از تو قبول كند، اى پيرمرد.(296)
وى هنگام ورود به ميدان مبارزه چنين رجز خواند:
قَدْ عَلِمَتْ كاهِلُها وَدُودانُ
وَالخَندَفيّونَ وَقَيسُ عَيلانِ
بِاءنَّ قَوْمى آفَةٌ لِلا قرانِ
يا قَومُ كُونوا كَاسُودِ الجان
وَاسْتَقْبِلُوا القَومَ بِضرِّ الا نِ
آلُ علىٍ شيعَةُ الرَّحمنِ
وَ آلُ حَرْبٍ شيعَةُ الشَّيطانِ(297)
تيره هاى كاهل و دودان و خندف و قيسُ عيلان همه مى دانند كه قبيله من نابود كننده هماوردانند. اى يـاران هـمـچـون شـيـر غـران بـاشـيـد هـم اكـنـون رو در رو بـا دشـمـنـان بـسـتـيزيد كه آل على پيرو رحمان هستند و آل حرب (بنى سفيان ) پيروان شيطان .
انس پس از كارزارى سخت و كشتن چهارده (298) يا هجده تن (299) از سپاهيان دشـمـن بـه درجـه رفـيـع شهادت نايل آمد؛ و مقبره وى در بارگاه دسته جمعى شهدا پايين پاى امام حسين (ع ) واقع است . كميت ، شاعر مشهور عرب در سوگ وى و حبيب بن مظاهر چنين سروده است :
سِوى عُصْبَةُ فيهِم حَبيبُ مَعفَّرُ
قَضى نَحْبَهُ وَالكاهِلىُ مَرمَّلُ(300)
جز گروهى كه در ميانشان حبيب جان سپرد و پيكرش به خاك غلطان شد، و كاهلى ، كه جسم او به خون آغشته است .
در زيارت ناحيه مقدسه و رجبيّه از وى چنين ياد شده است :
السَّلامُ عَلى اَنَسِ بْنِ الكاهِلِ الاَْسَدى .(301)

انس بن حرث كاهلى - انس بن حارث كاهلى

انس بن كاهل - انس بن حارث كاهلى

اَنيس بن معقل اصبحى
يا، اُنَيْس (نفس المهموم ، ترجمه شعرانى ، ص 150)
انـيـس ، فـرزنـد مـعـقـل اصبحى از ياران امام حسين (ع ) و از شهيدان كربلاست . وى در روز عاشورا، پس از شهادت جون (غلام ابوذر)، از امام (ع ) اجازه گرفت و با خواندن رجز زير عازم ميدان شد:
انا اَنيسٌ وَ انا بْنُ مَعْقِلٍ
وَ فى عَينى نَصْلُ سَيْفٍ مُصْقَلِ
اَضْرِبُ بِهِ فِى الْحَرْبِ حَتّى يَنْجَلى
اَعْلُ بِهَا الْهاماتِ وَسْطَ القَسْطَلى
مِنَ الْحُسَيْنِ الْماجِدِ الْمُفَضَّلِ
اِبْنِ رَسُولِ اللّهِ خَيْرِ مُرْسَلِ(302)
من انيس فرزند معقل هستم و در دستم شمشيرى است برّاق
در ميان گرد و غبار جنگ بر فرق ها مى زنم تا آن كه تب جنگ فروكش كند
به دفاع از حسين ، انسان والا و برتر و زاده بهترين پيامبران الهى
انـيس ، پس از جنگى دليرانه و كشتن بيش از بيست تن از سپاه دشمن (303) در روز عـاشورا در ركاب امام حسين (ع ) به شهادت رسيد.(304) وى در مقبره جمعى شهيدان كـربـلا واقـع در شـرق قـبـر مـطـهـر، و پـايـيـن پـاى امـام حـسـيـن (ع ) بـه خـاك سـپـرده شد.(305) نام وى در زيارت ناحيه و رجبيّه نيامده است .

بدر بن رقيد - بدر بن رقيط

بدر بن رقيط
يا، رقيد، (معجم رجال الحديث ، ج 3، ص 272).
در مـنـابـع كـهـن ، بـه جـز زيارت رجبيّه نام و نشانى از بدر بن رقيط وجود ندارد. اما با استناد به بخشى از اين زيارت كه در ذيل مى آيد مى توان بدر و دو فرزندش عبداللّه و عبيداللّه را از شهيدان كربلا دانست :
((السلام على بدر بن رقيط وابنيه عبداللّه وعبيداللّه .))(306)
((درود بر بدر بن رقيط و دو پسرش عبداللّه و عبيداللّه .))