پيام عاشورا
حاوى بيش از 160 پيام از حسين بن على (ع )

محمد صادق نجمى

- ۲ -


3 / 7 - يا اخى ، لو لم يكن فى الدنيا ملجا و لا ماوى لما بايعت يزيد بن معاوية .(36)
(برادر (محمد!) اگر در تمام دنيا (با اين همه وسعت ) هيچ پناهگاه و ملجاءاى نباشد، باز هم من دست بيعت به يزيد بن معاويه نخواهم داد ).
امام عليه السلام اين جمله را در پاسخ برادرش (محمد حنيفه ) فرمود، آنگاه كه وى به آن حضرت اين چنين پيشنهاد نمود كه به عقيده من شما در يك شهر معين اقامت نكنيد و به همراه فرزندانت در يك منطقه دور دست قرار بگيريد و از آنجا نمايندگانى را به سوى شهرها گسيل داريد، اگر مردم با شما بيعت نمودند، شكر خداى را به جاى آوريد و اگر با ديگران بيعت كردند، باز هم لطمه اى بر شما وارد نخواهد گرديد.
4 / 7 - و انى لا ارى الموت الا سعادة ، و الحياة مع الظالمين الا برما .(37)
(من (در چنين محيط ذلت بار) مرگ را جز سعادت و خوشبختى و زندگى با اين ستمگران را چيزى جز ننگ و نكبت نمى دانم ).
اين جمله از فرازهاى سخنرانى آن حضرت است كه در روز دوم محرم ، پس از ورود به كربلا ايراد فرموده است .
5 / 7 - و الله لا اعطيهم يدى اعطاء الذليل ، و لا افر فرار العبيد . (38)
(به خدا سوگند! نه دست ذلت در دست آنان مى گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ و از برابرشان فرار مى كنم ).
امام اين جمله را در ضمن سخنرانى اول خود در روز عاشورا ايراد فرمود.
6 / 7 - الا و ان الدعى بن الدعى قد ركز بين اثنتين ، بين السلة و الذلة ، و هيهات منا الذلة ، يابى الله لنا ذلك ورسوله و المومنون ، و حجور طابت و طهرت ، و انوف حمية ، و نفوس ابية ، من ان نؤ ثر طاعة اللئام على مصارع الكرام ... . (39)
(آگاه باشيد كه اين فرومايه (ابن زياد) و فرزند فرومايه ، مرا در بين و دو راهى شمشير (شهادت ) و ذلت (زندگى ) قرار داده است و هيهات ! كه ما به زير بار ذلت برويم ؛ زيرا خدا و رسولش و مومنان از اينكه ما پذيراى ذلت باشيم ، ابا ندارد و دامنهاى پاك مادران ما و مغزهاى با غيرت و نفوس با شرافت پدران ما روا نمى دارد كه اطاعت افراد لئيم و پست را بر قتلگاه مردان با فضيلت ، مقدم بداريم ).
اين جملات از فرازهاى دومين حسين بن على عليه السلام در روز عاشورا است .
7 / 7 - اما و الله لا اجيبهم الى شى ء مما يريدون حتى القى الله و انا مخصب بدمى .(40)
(آگاه باشيد! به خدا سوگند! من به هيچ يك از خواسته هاى دشمنان جواب مثبت نخواهم داد تا محاسنم به خونم خضاب گشته ، و به دلقاى خدا نايل گردم ).
اين جمله ، از فرازهايى از سخنان حسين بن على عليه السلام است كه در روز عاشورا پس از آنكه در ميان دو لشكر، جنگ مغلوبه اى واقع گرديد و گروهى از ياران آن حضرت به شهادت رسيدند، براى تشجيع و تسلى بقيه يارانش ، ايراد فرموده است .
8 / 7 - عند الله احتسب نفسى و حماة اصحابى .(41)
(بذل جانم و كشته شدن اصحاب و يارانم كه به فرمان خداست ، به حساب اوست و از پيشگاه او در خواست اجر و پاداش مى نمايم ).
امام عليه السلام اين جمله را در كنار پيكر قطعه - قطعه شده (حبيب بن مظاهر ) سرباز كهنسالش ايراد فرمود.
9 / 7 - انى غدا اقتل و تقتلون كلكم معى و لا يبقى منكم واحدا .(42)
(من فردا كشته مى شوم و همه شما حاضرين نيز كشته خواهيد شد و كسى شما زنده نخواهد ماند... و حتى قاسم و عبدالله شير خوار نيز كشته خواهند شد.
طبق نقل نفس المهوم ، امام عليه السلام اين جمله را در شب عاشورا پس از سخنرانى كه خطاب به اهل بيت و اصحاب خود ايراد فرمود، تذكر داد آنگاه كه به آنان اجازه داد مرخص شوند و صحنه كربلا را ترك نمايند، ولى هر يك از آنان به نحوى و با بيانى استقامت و پايدارى و حمايت خود را از امام عليه السلام اعلام نمودند.
10 / 7 - هون على ما نزل بى انه بعين الله .(43)
(تحمل اين مصيبت نيز بر من آسان است ؛ زيرا خداوند او را مى بيند ).
بنا به نقل (سيد بن طاووس ) حسين بن على عليه السلام اين جمله را هنگامى ايراد فرمود كه طفل شير خوارش در روى دستش هدف تير قرار گرفت و آن حضرت خون گلوى او را گرفت و به سوى آسمان پاشيد.
و بالاخره از پيامهاى استقامت و شعارهاى پايدارى آن حضرت كه به صورت نثر به دست ما رسيده است ، يكى هم اين جمله است كه :
11 / 7 - (موت فى عز خير من حياة فى ذل ).
(مرگ با عزت بهتر از زندگى با ننگ و ذلت است ).
اين جمله را مرحوم مجلسى در بحارالانوار (44) در ضمن بعضى از فرمايشات آن حضرت از مناقب نقل نموده است .
و اينك پيام و شعار مقاومت و پايدارى آن حضرت كه به صورت شعر نقل گرديده است :
12 / 7 -
سامضى و ما بالموت عار على الفتى
اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما
(من به سوى مرگ مى روم كه مرگ بر جوانمرد ننگ نيست ، آنگاه كه نيتش حق و جهادش براى اسلام باشد ).
13 / 7 -
وواسى الرجال الصالحين بنفسه
وفارق مثبورا و خالف مجرما
(و با ايثار جانش از مردان نيك حمايت كند و از دشمنى با خدا، و از جنايتكاران دورى گزيند ).
14 / 7 -
اقدم نفسى لا اريد بقاءها
لتقلى خميسا فى الهياج عرمرما
(من اينك جانم را تقديم مى كنم و دست از زندگى مى شويم تا در جنگى سخت و با دشمنى بس بزرگ مواجه شوم ).
15 / 7 -
فان عشت لم اندم و ان مت لم الم
كفى بك ذلا ان تعيش و ترغما
(اگر با اين عقيده زنده بمانم ، پشيمانى ندارم و اگر بميرم مورد ملامت نيستم ، ولى براى تو همين بس كه چنين ذلت بار و ننگينى را سپرى كنى ).
امام عليه السلام اين شعار و اين ابيات چهارگانه را در منزل (اشراف ) خطاب به (حربن يزيد رياحى ) ايراد نمود، آنگاه كه در ميانشان بحث طولانى شد، زيرا امام (ع ) مى خواست به حركت خود به سوى كوفه ادامه دهد و حر، تصميم گرفته بود طبق ماموريتى كه به وى محول شده بود، از حركت آن حضرت جلوگيرى نمايد. تا آنجا كه به آن حضرت عرض كرد اگر شما اين سفر را ادامه دهيد منجر به جنگ خواهد گرديد و اگر جنگى پيش بيايد، شما حتما كشته خواهيد شد.
آن حضرت در پاسخ وى فرمود: (افباالموت تخوفنى و هل يعدو بكم الخطب ان تقتلونى ؟ ).
(آيا مرا با مرگ مى ترسانى ، مگر بيش از كشتن من نيز كارى از شما ساخته است ؟ ).
آنگاه فرمود: در اينجا من همان اشعارى را مى خوانم كه آن برادر مسلمان از قبيله اوس هنگامى كه مى خواست براى نصرت و يارى پيامبر در جنگ شركت كند، خواند، سپس اشعار ياد شده را ايراد فرمود.(45)
16 / 7 -
فان نهزم فهزامون قدما
و ان نهزم فغير مهزمينا .
(ما اگر پيروز شديم ، پيروزى ما سابقه دار و قديمى است (كه پدرم و جدم بر كفار پيروز گشته اند). و اگر شكست بخوريم ، باز هم ما شكست نخورديم (زيرا ما طرفدار حقيم و حق پايدار است ) ).
اين يكى از چهار بيت شعرى است كه امام عليه السلام در ضمن دومين سخنرانى مشروح خود كه در روز عاشورا براى اهل كوفه ايراد فرمود، به آنها متمثل گرديد.(46)
17 / 7 -
و ان تكن الا بدان للموت انشات
فقتل امرء بالسيف فى الله افضل . (47)
(و اگر اين بدنها براى مرگ آفريده شده است ، پس كشته شدن مرد با شمشير در راه خدا چه بهتر! ).
اين بيت هم يكى از چهار بيت شعرى است كه امام عليه السلام در (منزل شقوق ) در پاسخ مسافرى كه از كوفه مى آمد، ايراد فرمود؛ زيرا وى از وضع آينده اين سفر و از حوادث ناگوارى كه حسين بن على عليه السلام ممكن است با آنها مواجه شود، اظهار نگرانى نمود.
18 / 7 -
الموت اولى من ركوب العار
و العار اولى من دخول النار.(48)
(مرگ بهتر از پذيرفتن ننگ است و ننگ بهتر از قبول آتش ‍ مى باشد).
19 / 7 -
انا الحسين بن على
اليت ان لا انثنى .
(من حسين بن على هستم ، سوگند ياد كرده ام كه (در مقابل دشمن ) سرفرود نياورم ).
20 / 7 -
احمى عيالات ابى
امضى على دين النبى .(49)
(من اينك از اهل و عيال و پدرم دفاع مى كنم و در راه دين پيامبر كشته مى شوم ).
اين اشعار را امام عليه السلام روز عاشورا در حالى خواند كه به دشمن حمله نموده و مبارزه مى طلبيد.
8 - دعوت به صبر و پايدارى
انى جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون .(50)
(من امروز آنان را به خاطر صبر و استقامتشان پاداش مى دهم ، آنان پيروز و رستگارند ).
در فصل گذشته ملاحضه فرموديد كه يكى از خصوصيات اخلاقى و از برجسته ترين فضايلى كه در دوران امامت و به هنگام پذيرش مسووليت در بى اعتنايى آن حضرت به قدرت ظاهرى بنى اميه بود.
اينك در اين فصل ، با بعد ديگرى از اين فضيلت آشنا مى شويم ، زيرا آن بزرگوار، گذشته از اينكه خودش داراى اين روحيه مقاوم و استوار بود، خاندان و يارانش را نيز بر اين اصل مهم دعوت و در آنان هم ، چنين روحيه اى را تقويت مى نمود.
و با اينكه آنان در اثر ايمان قوى و اعتقاد راسخ از صبر و شيكبايى والايى برخوردار بودند، ولى باز هم آن حضرت با توجه به حساسيت شرايط و استثنايى بودن حادثه در مواردى بانوان و دختران خردسال و اصحاب و يارانش را به استقامت و پايدارى و صبر و شكيبايى توصيه مى نمود و با بيانات مختلف و ترسيم پاداشهاى معنوى و اخروى آنان را تقويت و بر دلهايشان نيرو و آرامش ‍ مى بخشيد و براى استقبال از شهادت و اسارت ، آماده تر و دلگرمتر مى ساخت و اين جملات در تقويت روحى و ايجاد اعتماد و توكل در آنان آنچنان مؤ ثر بود كه نه از مواجه شدن با نيزه و شمشير، در خود ترس و واهمه راه دادند و نه از قطعه - قطعه شدن پيكرشان ، احساس درد و رنج نمودند، سيلى و تازيانه دشمن نتوانست كودكان را مرعوب كند و شماتت و استهزايش در بانوان ، موجب شكست روحى آنان نگرديد.
و اينك ده فقره از اين پيامهاى آرامبخش :
1 / 8 - يا اختاه ، تعزى بعزاء الله ، و اعلمى ان اهل الارض ‍ يموتون و اهل السماء لايبقون .(51)
(خواهرم ! با استمداد از خداوند، صبر و شكيبايى در پيش بگير و بدانكه همه مردم دنيا مى ميرند و كسى از اهل آسمان باقى نمى ماند ).
طبق آنچه در منابع معتبر از امام سجاد عليه السلام نقل شده است ، حسين بن على عليه السلام اين جملات را در شب عاشورا خطاب به زينب كبرا عليه السلام فرمود، آنگاه كه امام حسين بن على عليه السلام در ميان خيمه اش اشعارى در بى وفايى دنيا مى خواند: (يا دهر اف لك من خليل ...).
زينب كبرا در كنار بستر امام سجاد نشسته بود، با شنيدن اين اشعار از برادرش ، با عجله وارد خيمه او گرديد و چنين گفت : (برادرم ! كاش مى مردم و چنين روزى را نمى ديدم كه اين مصيبت ، همه مصايب را زنده كرد ) و امام عليه السلام با جملات ياد شده خواهرش را تسلى داد. آنگاه چنين فرمود:
2 / 8 - يا اختاه ! يا ام اكلثوم ! يا فاطمة ! يا رباب ! انظرن اذا قتلت فلا تشققن على جبيبا، و لا تخمشن وجها، و لا تقلن هجرا .(52)
(خواهرم ام كلثوم ! (دخترم ) فاطمه ! (همسرم ) رباب ! پس از مرگ من گريبان چاك نكنيد، سيلى به صورت نزنيد و سخنى كه از شما شايسته نيست بر زبان نرانيد).
3 / 8 - استعدوا للبلاء، واعلموا ان الله تعالى حاميكم و حافظكم ، وسينجيكم من شر الاعداء، ويجعل عاقبة امركم الى خير، و يعذب عدوكم بانواع العذاب ، و يعوضكم عن هذه البلية بانواع النعم و الكرمة ، فلا تشكوا و لا تقولوا بالسنتكم ما ينقض ‍ من قدر كم .(53)
(براى سختيها آماده باشيد و بدانيد خداوند پشتيبان و حافظ شما است و در آينده نزديك ، شما را از دست دشمنان نجات خواهد داد و فرجام كار شما را نيكو قرار مى دهد. و دشمن را به عذابهاى گوناگون معذب و براى شما در مقابل اين گرفتارى ، نعمتها و عزتهاى فراوان ارزانى خواهد داشت ، پس شكوه نكنيد و آنچه ارزش شما را كم مى كند، بر زبان نياوريد ).
اين جملات را امام عليه السلام در آخرين وداعش خطاب به خواهران خود و بانوان حرم ايراد فرمود.
4 / 8 - ان الله تعالى اذن فى قتلكم و قتلى فى هذا اليوم ، فعليكم بالصبرو القتال .(54)
(خداوند اجازه داده كه من و شما در اين روز كشته شويم ؛ (حكم جهاد، شامل حال ما گرديده است ) بر شما است كه صبر و شكيبايى كنيد و با دشمن بجنگيد ).
5 / 8 - صبرا بنى الكرام ! فما الموت الاقنطرة تعبر بكم عن البؤ س و الضراء الى الجنان الواسعة و النعيم الدائمة ، فايكم يكره ان ينتقل من سجن الى قصر، و ما هو لا عدائكم الا كمن ينتقل من قصر الى سجن و عذاب .(55)
(اى بزرگ زادگان ! صبر و شكيبايى كنيد كه مرگ جز پلى نيست كه شما را از سختيها و رنجها عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهاى هميشگى مى رساند و چه كسى از شما است كه نخواهد از زندان به قصر انتقال يابد و همين مرگ براى دشمنان شما مانند آن است كه آنان را از كاخى به زندان و شكنجه گاه ، منتقل كنند ).
6 / 8 - ان ابى حدثنى عن رسول الله صل الله عليه و آله وسلم ان الدنيا سجن المومن و جنة الكافر و الموت جسر هولاء الى جناتهم و جسر هولاء الى جحمهيم ما كذبت و لا كذبت .(56)
(پدرم از رسول خدا نقل نمود اينكه دنيا زندان مؤ من و بهشت كافر است و مرگ پل آنان (مسلمانان ) است براى بهشتشان و پل اينان (كافر) است براى دوزخشان ، نه به من دروغ گفته اند و نه من دروغ مى گويم ).
اين سه فراز از خطبه حسين بن على (عليه السلام ) است كه در روز عاشورا پس از اقامه نماز صبح ، خطاب به يارانش ايراد نمود.
7/8 - (قوموا ايها الكرام الى الموت الذى لابد منه فان هذه السهام رسل القوم اليكم ) (57)
(اى بزرگواران برخيزيد به سوى مرگ كه راه گريزى از آن نيست و اين تيرها پيكهاى مرگ است كه از اين مردم به سوى شما پرتاب مى شود ).
حسين بن على عليه السلام اين جملات را در روز عاشورا آنگاه ايراد فرمود كه مراجعت نمود و در اين موقع ، عمر سعد، به خيمه اش تيرى به سوى خيمه گاه آن حضرت رها كرده و گفت : شما نزد امير (ابن زياد) شهادت بدهيد من اولين كسى بودم كه به سوى خيمه هاى حسين ، تيراندازى نمودم . لشكريان او با ديدن اين صحنه ، تيرها را مانند قطرات باران به خيمه ها فرو ريختند كه بنا به نقلى در اثر اين تيراندازى عمومى ، در ميان خيمه ها كمتر كسى ماند كه تيرى بر بدن او اصابت نكرده باشد، امام در اين موقع حساس ‍ فرمود: ( ايها الكرام !...)
8/8 - يا كرام ! هذه الجنة قد فتحت ابوابها و اتصلت انهارها و اينعت ثمارها، و هذا رسول الله (عليه السلام ) و الشهداء الذين قتلوا فى سبيل الله يتوقعون قدومكم و يتباشرون بكم ، فحاموا عن دين الله و دين نبيه و ذبوا عن حرم الرسول (صل الله و عليه و آله و سلم ) . (58)

(اى عزيزان ! اى بزرگ منشان ! اينك درهاى بهشت (به روى شما باز شده كه نهرهايش جارى و درختانش سرسبز و خرم است و اينك رسول خدا صل الله عليه و آله وسلم و شهيدان راه خدا منتظر شما هستند و ورود شما را به همديگر مژده مى دهند، پس بر شماست كه از دين خدا و رسولش حمايت و از حرم پيامبر صل الله عليه و آله وسلم ، دفاع كنيد ).
حسين بن على عليه السلام اين جملات را پس از اقامه نماز ظهر، آنگاه كه چند نفر به هنگام نماز، در دفاع از آن بزرگوار سينه خود را سپر نموده و به خاك و خون غلطيدند؛ ايراد فرمود.
9 / 8 - ( تقدم فانا لا حقون بك عن ساعة ).(59)
( ( عمرو!) پيش به سوى بهشت ! ما نيز، به زودى به تو ملحق مى شويم ).
امام عليه السلام اين جمله را هنگامى به (عمرو بن خالد صيداوى ) فرمود كه وى عرضه داشت يابن رسول الله ! جانم به قربانت ! من تصميم گرفته ام هر چه دارم زودتر به ياران شهيد تو ملحق شوم ؛ زيرا براى من سخت است كه خودم را كنار بكشم و ببينم كه تو در ميان اهل و عيالت تنها مانده اى و به دست دشمن كشته مى شوى ).
10 / 8 - رح الى ماهو خير لك من الدنيا و ما فيها، و الى ملك لا يبلى .(60)
( (حنظله !) بشتاب به سوى (بهشتى كه ) بهتر از دنيا و آنچه در اوست و بشتاب به سوى ملك و مقامى كه هميشگى است و كهنه نمى شود).
(حنطله شبامى ) كه تاخير در شهادت را جايز نمى دانست ، عرض ‍ كرد:
افلا نروح ربنا و نلحق باخواننا؟؛ آيا به سوى پروردگارمان نروم و به برادرنمان كه به فيض شهادت نايل گشته اند لاحق نشوم ؟ ).
حضرت در پاسخ فرمود : (رح الى ...).
11 / 8 - صبرا يا بنى عمومتى ! صبرا يا اهل بيتى ! لا رايتم هوانا بعد هذا اليوم ابدا .(61)
(عموزادگان من ! اهل بيت من ! (در مقابل مرگ )، صبور و شكيبا باشيد كه پس از اين جنگ و بعد از شهادت ، روى خوارى نخواهيد ديد ).
حسين بن على عليه السلام اين جمله را در حالى فرمود كه چند نفر از جوانان بنى هاشم به سوى دشمن حمله كردند و چون امام اين حمله دستهه جمعى را مشاهده نمود، فرمود:(صبرا...).
12 / 8 - يا بن اخى ! اصبر على ما نزل بك فان الله يلحقك بابائك الطاهرين الصالحين . برسول الله صل الله عليه و آله وسلم و على و حمزة و جعفر و الحسن .(62)
(فرزند برادرم ! صبور و شكيبا باش بر رنج و فشارى كه برتو وارد مى شود زيرا خداوند تو را به نياكان پاك و صالحت رسول خدا، على ، حمزه ، جعفر و حسن ملحق خواهد نمود ).
حسين بن على عليه السلام پس از مرگ طولانى كه در روى خاك و در محاصرت دشمن قرار گرفت كودكى از برادر زادگان آن حضرت ، خود را شتابان به امام عليه السلام رسانيد، زينب كبرى او را به خيمه در كنار او قرار گرفت ، يكى از افراد دشمن به نام (بحر بن كعب ) به سوى امام حمله نمود، آن كودك دست خود را پيش برد تا مانع رسيدن شمشير به عمويش شود، شمشير به دست طفل فرود آمد و آن را قطع نمود و دست آويزان گرديد، امام عليه السلام در حالى كه به روى خاك افتاده بود، آن طفل را به آغوش كشيد و دست به گردن وى انداخت و با همين جمله او را تسلى داد:
(يا بن اخى ! اصبر على ما نزل بك ...).
9 - امر به معروف و نهى از منكر در پيام حسين بن على (ع )
مساله (امر به معروف و نهى از منكر ) بعنوان يكى از مهمترين برنامه هاى شريعت و زيربناى نظام اسلامى و عامل اجرايى قوانين اين آيين مقدس به شمار مى آيد و در قرآن مجيد با عناوين و تعبيرات مختلف از جمله به صورت ارائه يك وظيفه حتمى و تكليف موكد آمده است :
ولتكن منكم امة يدعون الى الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون .(63)
و گاهى به عنوان بيان اوصاف و نشانه هاى مومنان راستين از آن ياد شده است چنانچه مى فرمايد:
و المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر... .(64)
و در كلمات پيامبر صل الله عليه وآله و سلم و ائمه معصومين عليه السلام هم در اين مورد تاكيدات فراوان وجود دارد؛ از جمله امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
(امر به معروف و نهى از منكر، دو فريضه بزرگ الهى است كه بقيه واجبات با آنها برپا مى شوند و به وسيله اين دو، راهها امن مى گردد و كسب و كار مردم حلال مى شود، حقوق افراد تاءمين مى گردد و در سايه آنها زمينها آباد و از دشمنها انتقام گرفته مى شود و در پرتو آنها، همه كارها روبه راه مى گردد).(65)
با توجه به اين اهميت است كه عده اى از فقهاى بزرگ شيعه ، جهاد را با تمام عظمتش و با تمام ابعاد و احكامش ، بخشى از امر به معروف و نهى از منكر مى دانند و گوشه اى از اين وظيفه اسلامى به حساب مى آورند و جمله :
اشهد انك قد اقمت الصلاة و اتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر .
كه در زيارت حسين بن على عليه السلام آمده است ، گواه اين حقيقت است . و اين معنا را تفهيم مى كند كه آن حضرت با قيام و جهاد خود، وظيفه امر به معروف را به انجام رسانيده است .
به هر حال ، اين موضوع با توجه به اهميتى كه داراست ، در كلام و پيام حسين بن على عليه السلام در سه محور و سه بخش مختلف ، مورد توجه قرار گرفته است :
الف - اهميت امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى .
ب - نكوهش سستى كنندگان در امر به معروف و نهى از منكر.
ج - امر به معروف و نهى از منكر، عنصر اصلى و عامل مهم در قيام حسين بن على عليه السلام است .
اينك بخش اول :
الف - اهميت امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى
1 / 9 - ايها الناس ! ان رسول الله صل الله عليه و آله وسلم قال : من راءى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله يعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا على الله ان يدخله مدخله .(66)
(مردم ! پيامبر خدا فرمود هر كس سلطان جائر و زور گويى را ببيند كه حرام خدا را حلال نموده و پيمان او را در هم شكسته ، با سنت پيامبر، مخالفت مى ورزد، در ميان بندگان خدا راه گناه و مخالفت با قانون الهى را در پيش مى گيرد و با چنين فردى با عمل و گفتارش مخالفت نكند، بر خداوند است كه چنين فرد (ساكت ) را به محل همان طغيانگر (آتش جهنم ) داخل كند ).
اين فراز، بخش اول از سخنرانى حسين بن على عليه السلام است كه در منزل (بيضه ) خطاب به سپاهيان حر ايراد فرمود.
2 / 9 - اعتبروا ايها الناس بما وعظ الله به اولياء من سوء ثنانه على الاخبار اذ يقول : لو لا ينهاهم الربانيون و الاخبار عن قولهم الاثم ...و قال : لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل - الى قوله - لبئس ما كانوا يفعلون .(67)
(اى مردم ! از پندى كه خدا به اوليا و دوستانش به صورت نكوهش از علماى يهود داده ، عبرت بگيريد، آنجا كه مى فرمايد: چرا دانشمندان نصارى علماى يهود، آنان را از سخنان گناه آميز و خوردن مال حرام ، نهى نمى كنند. و باز مى فرمايد:از بنى اسرائيل آن عده كه كافر شدند، مورد لعن و نفرين قرار گرفتند؛ زيرا آنان همديگر را از اعمال زشتى كه انجام مى دادند، نهى نمى كردند و چه بدكارى كه مرتكب مى شدند).
اين فراز و فرازهاى نه گانه از فرازهاى خطبه مفصل و تاريخى حسين بن على عليه السلام است كه دو سال قبل از مرگ معاويه ، در سرزمين منى آن را ايراد فرموده است .
3 / 9 - و انما عاب الله ذلك عليهم لانهم كانوا يرون من الظلمة الذين بين اظهر هم المنكر و الفساد فلا ينهونهم عن ذلك رغبة فيما كانوا ينالون منهم و رهبة مما يحذرون و الله يقول : فلا تخشوا الناس و اخشون و قال : و المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر... .(68)
(در حقيقت خدا سكوت آنان را از اين جهت عيب مى شمارد كه آنان با چشم خود مى ديدند كه ستمكاران به زشتكارى و فساد پرداخته اند و باز منعشان نمى كردند و اين سكوت به خاطر علاقه به چيزهايى بود كه از آن دريافت مى كردند و به خاطر ترسى بود كه از آزار و تعقيب آنان به دل راه مى دادند، در حالى كه خداوند مى فرمايد:از مردم نترسيد و از من بترسيد. و مى فرمايد:مردان و زنان مومن ، ولى (يار و ياور) يكديگرند، همديگر را امر به معروف و نهى از منكر مى كنند ).
4 / 9 - فبدا الله بالامر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضة منه لعمه بانها اذا اديت و اقيمت استقامت الفرائض كلها هينها وصعبها و ذلك ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفى ء و الغنائم و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فى حقها .(69)
(خداوند در اين آيه (كه فراز قبلى آورده شد) در شمردن صفات مومنان كه مظهر دوستى و همكارى هستند، از امر به معروف و نهى از منكر شروع مى كند و نخست آن را موجب مى شمارد؛ زيرا مى داند اگر اين دو امر در جامعه برقرار شود، همه واجبات از آسان گرفته تا مشكل ، برقرار خواهد شد؛ چون امر به معروف و نهى از منكر، دعوت به اسلام ، باز گرداندن حقوق به ناحق گرفته شده ، ستيز با ستمگر و تقسيم ثروتهاى عمومى و غنايم جنگى است بر موازين اسلام و اخذ جمع آورى صدقات (زكات و مالياتهاى الزامى ) از موارد صحيح و واجب آن و به مصرف صحيح و شرعى رسانيدن آن است ).
مهم ترين بعد در امر به معروف و نهى از منكر
آنچه در اين فراز از پيام و سخن امام عليه السلام قابل توجه و حائز اهميت است ، بيان ابعاد وسيع و مفهوم گسترده امر به معروف و نهى از منكر و اشاره به مهمترين بعد و جنبه عملى در اين مساله اساسى و حياتى است ؛ زيرا آن حضرت با استناد به دو آيه از قرآن مجيد، مى فرمايد: (اگر امر به معروف و نهى از منكر در جامعه برقرار شود، همه واجبات از كوچك و بزرگ ، عملى و همه مشكلات اجتماعى ، حل خواهد شد ).
آنگاه به عنوان نمونه و مثال ، پنج مورد از اين امور را بدين صورت بيان مى كند.
يك - و ذلك ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر دعاء الى الاسلام .
(امر به معروف و نهى از منكر دعوت به اسلام است ).
دو - (مع رد المظالم ).
(و باز گرداندن حقوق به ناحق گرفته شده است ).
سه - (و مخالفة الظالم ).
(مبارزه با ستمگران است ).
چهار - (و قسمة الفى ء و الغنائم ).
(توزيع عادلانه ثروتهاى عمومى و غنايم است ).
پنج - (و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فى حقها ).
(و جمع آورى صدقات (زكات و مالياتهاى الزامى ) بجا و صحيح و صرف كردن آنها در موارد شرعى است ).
و پر واضح است كه قيام به امر به معروف و نهى از منكر در اين سطح وسيع مبارزه با ستمگران و گرفتن حقوق ستمديدگان و ريشه كن نمودن جور و فساد و اقامه عدل و داد در جامعه نمى تواند به صورت (فردى ) و يا با امر به معروف (قولى ) و بدون تشكيل حكومت اسلامى و ايجاد نيروى اجرايى ، امكان پذير باشد.
ب - نكوهش سستى كنندگان در امر به معروف و نهى از منكر
اينك بخش دوم پيام آن حضرت كه در اين قسمت از پيامش ‍ كسانى كه وظيفه خود را در مقابل فريضه بزرگ ( امر به معروف و نهى از منكر ) ناديده گرفته و در انجام اين واجب ، سستى به خرج داده اند، مورد نكوهش و ملامت قرار داده ، آنگاه آثار شوم اين سهل انگارى و عواقب تلخ و ثمرات ناگوار اين ترك مسووليت را كه پيش از همه متوجه خود آنان گرديده است ، تذكر مى دهد و مى فرمايد:
5 / 9 - ثم انتم ايتها العصابة عصابة بالعلم مشهورة ، و بالخبر مذكورة ، و بالنصيحة معروفة ، و بالله فى انفس الناس ‍ مهابة ، يهابكم الشريف ، و يكرمكم الضعيف ، و يؤ ثروكم من لا فضل لكم عليه و لا يدكم عنده ، تشفعون فى الحوائج اذا امتنعت من طلابها، وتمشون فى الطريق بهيبة الملوك و كرامة الاكابر .
(شما اى گروه حاضر! اى گروهى كه به علم و دانش شهرت داريد! و از شما به نيكى ياد مى شود و به خير خواهى و راهنمايى در جامعه ، معروف شده ايد و به خاطر خدا در دل مردم شكوه و مهابت داريد، به طورى كه افراد مقتدر از شما بيم دارند، شما را بر خود مقدم مى شمارند و نعمتهاى خدا را برخود دريغ و بر شما ارزانى مى دارند، مردم در حوائج و نيازهايشان ، شما را واسطه قرار مى دهند و در كوچه و خيابان با مهابت پادشاهان و شكوه بزرگان ، قدم بر مى دارند ).
6 / 9 - اليس كل ذلك انما نلتموه بما يرجى عندكم من القيام بحق الله و ان كنتم عن اكثر حقه تقصرون ، فاستختففتم بحق الائمة ، فاما حق الضعفاء فضيعتم ، واما حقكم بزعمكم فطلبتم ، فلا مالا يذلتموه ، و لا نفسا خاطرتم بها للذى خلقها، و لا عشيرة عاديتموها فى ذات الله .
(آيا بر همه اين احترامات و قدرتهاى معنوى از اين جهت نايل نگشته ايد كه از شما اميد مى رود تا به اجراى قانون خدا كمر ببنديد گرچه در موارد زيادى از قوانين خدا، كوتاهى كرده ايد، بيشتر حقوق الهى را كه به عهده داريد، فرو گذاشته ، حق ائمه را خوار و خفيف و حق افراد ناتوان را ضايع كرده ايد، اما در همان حال به دنبال آنچه حق خويش مى پندارند برخاسته ايد، نه پولى خرج كرده ايد و نه جان را در راه كسى كه آن را آفريده به خطر انداخته ايد. و نه با قبيله و گروهى به خاطر خدا در افتاده ايد ).
7 / 9 - انتم تتمنون على الله جنته و مجاورة رسله و امانا من عذابه ، لقد خشيت عليكم ايها المتمنون على الله ان تحل بكم نقمة من نقمانه ، لانكم بلغتم من كرامة الله منزلة فضلتم بها، و من يعرف الله لا تكرمون و انتم بالله فى عباده تكرمون .
(شما آرزو داريد و حق خود مى دانيد كه خداوند بهشتش و همنشينى پيامبرانش را ايمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد، اى كسانى كه چنين انتظارهايى از خدا داريد! من از اين بيمناكم كه عذابى از عذابهايش بر شما فرود آيد؛ زيرا در سايه عزت و عظمت خدا به منزلتى بلند رسيده ايد، ولى خدا شناسايى را كه مبلغ خداشناسى هستند، احترام نمى كنيد حال آنكه شما به خاطر خدا در ميان بندگانش احترام داريد ).
8 / 9 - و قد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون ، و انتم لبعض ذمم آبائكم تفزعون ، و ذمة رسول الله مخفورة محفورة و العمى و البكم و الزمنى فى المدائن مهملة ، لا نرحمون و لا فى منزلتكم تعملون ، ولا من عمل فيها تعينون و بالادهان و المصانعة عند تاءمنون ، كل ذلك مما امركم الله به من النهى و التناهى و انتم غافلون .
(و نيز از آن جهت بر شما بيمناكم كه به چشم خود مى بينيد تعهدات و پيمانهاى در برابر خداوند گسسته ، اما نگران نمى شويد در حالى كه براى پاره اى از تعهدات پدرانتان آشفته مى شويد و اينك تعهداتى كه در برابر پيامبر انجام گرفته (تعهد اطاعت از او و جانشينش ) مورد بى اعتنايى است ، نابينايان و اشخاص كر و لال و زمينگير و ناتوان در همه شهرها بى سرپرست مانده اند، بر آنان ترحم نمى شود و نه مطابق شان و منزلتتان عمل مى كنيد و نه به كسى كه بدين سان عمل كند، مدد مى رسانيد. با چرب و چاپلوسى ، خود را در برابر ستمكاران ايمن مى سازيد، تمام اينها دستورهاى خداست به صورت نهى يا تناهى (باز داشتن يكديگر از منكر، كه شما از آن غفلت مى ورزيد ).
9 / 9 - و انتم اعظم الناس مصيبة لما غلبتم عليه من منازل العلماء لو كنتم تشعرون ، ذلك بان مجارى الامور و الاحكام على ايدى العلماء بالله ، الامناء على حلاله و حرامه ، فانتم المسلوبون تلك المنزلة ، و ما سلبتم ذلك الا بتفرقكم عن الحق و اختلافكم فلى السنة بعد البينة الواضحة .
(و مصيبت شما را از مصايب همه مردم سهمگين تر است ؛ زيرا منزلت و مقامى كه بايد علما داشته باشند از شما باز گرفته اند؛ چون امور ادارى كشور و صدور احكام قضايى و تصويب برنامه هاى اجرايى به دست دانشمندان روحانى كه امين حقوق الهى و به حلال و حرام آگاهند، اجرا شود، اما اينك اين مقام را از دست شما ربوده اند و از دست دادن چنين مقامى ، هيچ علتى ندارد جز اينكه از پيرامون حق (قانون اسلام و حكم خدا) پراكنده ايد و درباره سنت پس از آنكه دلايل روشن بر حقيقت آن وجود دارد، اختلاف كرده ايد ).
10 / 9 - و لو صبرتم على الارض و تحملتم المؤ ونة فى ذات الله كانت امور الله عليكم ترد و عنكم تصدور و اليكم ترجع ، و لكنكم مكنتم الظلمة من منزلتكم ، و استسلمتم امور الله فلى ايديهم ، يعملون بالشبهات ويسيرون فى الشهوات ، سلطهم على ذلك فرار كم من الموت ، واعجابك بالحياة التى هى مفارقتكم ، فاسلمتم الظعفاء فى ايديهم ... .(70)
(شما اگر بر شكنجه و ناراحتى شكيبايى مى نموديد و در راه خدا متحمل ناگوارى بوديد، مقررات براى تصويب ، پيش شما آورده مى شد و به دست شما صادر مى گرديد و شما مرجع كارها بوديد، اما به ستمكاران مجال داديد تا اين مقام را از دست شما بستانند و اجازه داديد حكومت به دست آنان بيفتد تا بر اساس سنت حدس و گمان ، به حكومت پردازند و راه خود كامگى و اقناع شهوت پيشه سازند، سبب تسلط آنان بر حكومت ، فرارتان از كشته شدن و دلبستگى شما به زندگى كوتاه دنيا بود، شما با اين روحيه و رويه ، توده ناتوان را به چنگال اين ستمگران گرفتار كرديد ).
ج - امر به معروف و نهى از منكر، عنصر اصلى وعامل مهم در قيام حسين بن على (ع )
و اينك پس از نقل پيام حسين بن على عليه السلام در دو بخش از امر به معروف و نهى از منكر، به بخش سوم اين موضوع كه در آن پنج پيام نقل گرديده است ، مى پردازيم :
11 / 9 - اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا فى سلطان ، و لا التماسا من فضول الحطام ولكن لنرى المعالم من دينك ، ونظهر الاصلاح فى بلادك ، و ياءمن المظلومون من عبادك ، و يعمل بفرائضك ، سننك و احكامك .(71)
(خدايا! بى شك تو مى دانى آن چه از ما سر زده (و مبارزه اى كه بر ضد بنى اميه شروع كرده ايم ) نه رقابت در به دست آوردن قدرت سياسى است و نه جستجوى ثروت و نعمتهاى بيشتر، بلكه براى اين است كه ارزشهاى درخشان آيينت را ارائه دهيم و در بلاد و شهرها اصلاحات پديد آوريم و بندگان ستمديده ات را از حقوقشان برخوردار و ايمن سازيم و براى اين است كه به قوانين و احكام تو عمل شود ).
12 / 9 - اللهم انى احب المعروف و انكر المنكر، و انى اسئلك يا ذاالجلال و الاكرام بحق هذا القبر و من فيه الا اخترت لى من امرى ما هو لك رضى و لرسولك رضى .(72)
(خدايا من دوستدار معروف و از منكر بيزارم . اى خداى بزرگ و كرامت بخش ! تو را به حق اين قبر و به حق كسى كه در ميان آن است ، سوگندت مى دهم كه در اين تصميم و اراده اى كه دارم ، راهى را براى منم بنمايى كه موجب رضا و خشنودى تو و پيامبرت باشد ).
امام عليه السلام اين جمله را در يك برهه حساس و در يك شرايط تاريخى در كنار قبر رسول خدا صل الله عليه وآله وسلم ايراد فرمود، آنگاه كه تصميم گرفت مدينه را به سوى مكه ترك گويد و براى آخرين بار به زيارت قبر رسول خدا (ص ) شتافت و با جد بزرگوارش وداع نمود.
13 / 9 - و انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاطلاح فى امة جدى (ع ) اريد ان امر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدى وابى على بن ابى طالب .(73)
(و من نه از روى خود خواهى و يا براى خوشگذرانى و نه براى افساد و ستمگرى ، از مدينه خارج شدم بلكه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهى از منكر و خواسته ام از اين حركت ، اصلاح مفاسد امور است و احيا و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا (ص ) و راه و رسم پدرم على ابن ابيطالب است ).
اين جمله ها بخشى از متن وصيتنامه حسين بن على عليه السلام است كه هنگام حركت از مدينه خطاب به برادرش (محمد بن حنيفه ) نوشته است .
14 / 9 - و انا ادعوكم الى كتاب و سنة نبيه ، فان السنة قد اميتت و البدعة قد احييت تسمعوا قولى اهدكم الى سبيل الرشاد .(74)
(من شما را به كتاب و سنت پيامبرش دعوت مى كنم ، زيرا سنت فراموش شده و بدعت ، جاى آن را گرفته است ، اگر سخن مرا بشنويد، به راه سعادت و خوشبختى رهنمونتان خواهم بود ).
اين جمله نيز كه بيانگر انگيزه قيام و حركت حسين بن على عليه السلام است ، از فرازهاى نامه اى است كه آن حضرت پس از ورود به مكه ، به سران شهر بصره مانند (مالك بن مسمع بكرى ، مسعود بن عمرو، منذر بن جارود و...) نگاشته است .
15 / 9 - الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان ، و تركوا طاعة الرحمان ، و اظهروا الفساد، و عطلوا الحدود، و استاثروا بالفى ء، واحلوا حرام الله ، و حرموا حلاله ، و انا احق ممن غير .(75)
(مردم آگاه باشيد! اينان (بنى اميه ) به پيروى از شيطان گردن نهاده و اطاعت خدا را ترك نموده اند، فساد را ترويج و حدود خدا را تعطيل نموده اند و بيت المال را به خود اختصاص داده ، حرام خدا را حلال و حلال خدا را تحريم كرده اند و اينك من سزاوار و شايسته ام بر حكومت مسلمانان نه اينان كه اسلام را تغيير داده اند ).
اين جمله بخشى از سخنرانى مشروح حسين بن على عليه السلام است كه در (منزل بيضه ) در نزديكى كربلا خطاب به سپاهيان (حر ) ايراد فرمود.
10 - نماز در پيام امام
در دين مقدس اسلام (نماز) در راس همه اعمال و عبادات قرار گرفته است چنانچه خداوند در اوصاف متقين كه بهترين بندگان اويند مى فرمايد:
الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلوة .(76)
( (پرهيزكاران ) كسانى هستند كه به غيب ( آنچه از حس ‍ پوشيده و پنهان است ) ايمانمى آورند و نماز را بر پا مى دارند ).
اين عبادت از آن چنان اهميتى برخوردار است كه نه تنها در دين اسلام بلكه در اديان گذشته و در شرايط انبياى پيشين نيز در راس همه برنامه ها و عبادات بوده است و لذا حضرت ابراهيم عليه السلام از خداوند براى خود و ذريه اش توفيق اقامه نماز را درخواست مى كند و مى گويد:
(رب اجعلنى مقيم الصلوة و من ذريتى ...).(77)
و حضرت لقمان در به پا داشتن نماز به فرزندش توصيه مى كند:
(يا بنى اقم الصلوة ...).(78)
و حضرت عيسى آن را از وظايف اوليه اش مى شمارد و مى گويد:
(و اوصانى بالصلوة و الزكاة ما دمت حيا)؛ (79) (تا زمانى كه زنده ام مرا به نماز و زكات توصيه كرده است ).
خلاصه در اهميت نماز، همين بس كه معيار قبول و رد همه اعمال و عبادات ديگر معرفى شده است .(80)
براين اساس است كه حسين بن على عليه السلام با پيام و شعارش ، پيروانش بر اهميت نماز متوجه ساخته است و از ياران و اصحابش كه در حساسترين شرايط از نماز حمايت كرده و حتى براى اقامه تنها يك نماز، جانشان را فدا كرده اند، تقدير به عمل آورد است :
1 / 10 - ارجع اليهم فان استطعت ان توخرهم الى غدوة و تدفعهم عنا العشية لعلنا نصلى لربنا الليلة و ندعوه و نستغفره .(81)
(ابوالفضل ! به سوى آنان بر گرد و اگر توانستى همين امشب را مهلت بگير و جنگ را تا فردا صبح به تاخير بينداز اميد است تا ما امشب به نماز، دعا و استغفار با پروردگار مان بپردازيم ).
2 / 10 - فهو يعلم انى قد كنت احب الصلوة له و تلاوة كتابه و كثرة الدعاء و الاستغفار .(82)
(زيرا او مى داند كه من به نماز و قرائت قرآن و استغفار و مناجات پرودگار علاقه شديد دارم ).
امام عليه السلام اين جمله را كه حاوى دو پيام و شعار مستقل در بيان اهميت نماز است ، عصر تاسوعا هنگامى كه دشمن به سوى خيمه ها حركت نمود، خطاب به برادرش ابوالفضل عليه السلام ايراد فرمود؛ زيرا در مرحله اول به وى دستور داد كه به سوى دشمن برود و علت حركت تا به هنگام آنان را سؤ ال كند و پاسخ آنان اين بود كه دستور جديد و اكيد از ابن زياد آمده است كه يا بايد همين الان جنگ شود يا بيعت با يزيد انجام گيرد.
وقتى حضرت ابوالفضل اين پيام دشمن را به امام ابلاغ نمود، در مرحله دوم آن حضرت مجددا اين دستور را صادر فرمود. آرى قرار بود عصر تاسوعا جنگ شروع شود، ولى امام عليه السلام براى اهتمام بر نماز و قرائت قرآن از دشمن فرومايه اش در خواست مهلت نمود.
3 / 10 - ذكرت الصلاة جعلك الله من المصلين الذاكرين .(83)
(ابوثمامه ! نماز را به ياد آورى ، خدا تو را از نماز گزارانى كه به ياد خدا هستند، قرار بدهد ).
4 / 10 - نعم ، هذا اول وقتها، سلوهم ان يكفوا عنا حتى نصلى .(84)
(آرى اينك اول وقت نماز است ، از دشمن بخواهيد دست از جنگ بردارد تا نماز خود را به جاى آوريم ).
امام عليه السلام اين جمله را كه مانند جمله قبل ، مركب از دو شعار است ، در پاسخ (ابوثمامه صيداوى ) يكى از ياران وفادارش ‍ فرمود، آنگاه كه او را در حال شدت جنگ متوجه گرديد كه اول ظهر است ، لذا به آن حضرت عرض نمود:
(بنفسى انت ؛ جانم به قربانت )، گرچه اين مردم به حملات خود ادامه مى دهند، ولى به خدا سوگند! تا مرا نكشته اند نمى توانند بر تو دست يابند و من دوست دارم آنگاه به لقاى خدايم نايل شوم كه اين يك نماز آخر را هم با امامت شما به جاى آورده باشم .
5 / 10 - (نعم ، انت امامى فى الجنة ).(85)
(سعيد! آرى تو پيش از من در بهشت (برين ) هستى ).
روز عاشورا براى اداى نماز ظهر، پيشنهاد آتش بس از سوى حسين بن على عليه السلام عملا مورد موافقت قرار نگرفت و آن حضرت بدون توجه به تيرباران دشمن در بيرون خيمه ها و در مقابل صفوف اهل كوفه ، به نماز ايستاد و چند تن از ياران با وفايش از جمله (سعيد بن عبدالله ) و (عمروبن قرظه كعبى ) در پيش روى آن حضرت ايستادند و سينه خود را سپر كردند و در اثر تيرهايى كه به سرو سينه آنان اصابت نمود، پس از نماز به روى خاك افتادند و به شهادت رسيدند.
سعيد، پس از نماز آن حضرت كه با ضعف شديد و با پيكر خون آلود افتاده بود، چشمش را باز كرد و امام را در كنارش ديد كه در روى زمين نشسته و خاك و خون از صورت وى پاك مى كنند، در مقابل اين محبت امام عليه السلام كه سر از پا نمى شناخت ، چنين عرض كرد:(اوفيت يا ابن رسول الله صل الله عليه و آله وسلم ؛ اى فرزند رسول خدا! آيا من وظيفه خود را به نيكى انجام دادم ؟ ).
امام عليه السلام هم در پاسخ وى فرمود: آرى تو پيش از من در بهشت (برين ) هستى .