امام حسين (ع ) الگوى زندگى
جلد ۵
حبيب الله احمدى
- ۹ -
اختيارات رهبرى
اينك اين نكته قابل طرح است كه اصولا رهبرى دينى چنين اختيارى دارد؟ طرح چنين نكته
اى با گستره اى كه دارد از اهداف اين نوشتارنيست .
ليكن آنچه به عنوان يك اصل مورد پذيرش همگان است ، اين كه رهبرى به حق كه مديريت
كلان جامعه را ساماندهى مى نمايد، اختياراتش محدود به احكام و حدود الهى و مصالح
امت اسلامى است نه بر خلاف حدود الهى و احكام دينى مى تواند اقدامى انجام دهد و نه
بر خلاف مصالح عمومى جامعه .
در مورد امام معصوم باور حق و انديشه شفاف و زلال شيعه بر اين بنيان است كه به
پيامبر و امام معصوم از گناه و مصون از خطا حداقل در محدود دينى است . و هيچ كس
تكليف و وظيفه براى پيامبر و يا امام محدوده دينى است . و هيچ كس تكليف و وظيفه
براى پيامبر و يا امام معصوم تعيين نخواهد نمودد ليكن در مديريت اجتماعى رهبرى
مانند پيامبر يا امام معصوم اختيارات از ابتدا محدود است به ان دو حدى كه عنوان شد.
احكام و حدود الهى و مصالح عمومى و امات . پيامبر و اما هم تصميمى فراتر از اين دو
حد نمى گيرد. و اين محدوديت از جانب كسى بر آنان تحميل شده است . از جانب خداى
سبحان است كه به آنان ولايت و اختيارت واگذار نموده است .
از جانبى دفاع از دين و امت دفاع از قرآن و عترت يك تكليف الهى و شرعى است كه بر
دوش همگان نهاده شده است و اين تكليف در هيچ شرايط دگرگونى حاصل نمى كند. يعنى بر
امام و امت لازم است در حفظ حدود الهى و دين خدا و كيان امت اسلامى تلاش نمايند و
مسووليت خود را انجام دهند. با توجه به اين نكته انيك اين سوال به صورت جدى سبز مى
شود كه پس امام حسين عليه السلام چگونه بيعت خويش را از ياران و همراهان بر مى دارد
و به آنها مى فرمايد شما ماذون هستيد مى خواهيد برويد، برويد. و حتى توصيه مى كند
كه اگر مى توانيد دست زنان و فرزندان اهل بيت را مرا هم گرفته همراه ببريد. اين
سپاه جز من با كسى كارى ندارند؟!
مگر عترت رسول الله (ص ) چون حسين در خطر جدى قرار نگرفته است .
مگر دفاع از عترت از مسووليت امت اسلامى نمى باشد. چگونه چنين اجازه اى صادر مى
شود؟
در پاسخ اين سوال عميق و بجا مى توان گفت كه اگر از سيره و يا گفتار امام اين نكته
بدست ايد برداشتن بيعت در اين شرايط خاط از جانب رهبرى بى اشكال است و اين تكليف
دفاع در اين مرحله اختصاص به امام معصوم دارد. اگر چنين چيزى در مورد امام معصوم
ثابت شود آنگاه چون گفتار و رفتار امام حجت بر ديگران است كسى حق اعتراض ندارد.
بايد پذيرفت كه اين مرحله از دفاع تنها وظيفه امام است ديگران مى توانند صحنه را
ترك كنند. بخصوص اينكه امام خود چنين اذن را صادر نموده باشد و اجازه ترك صحنه ها
را مى دهد.
اما اگر از شواهد روايايى و تاريخى اين نكته به دست نيامد كه اين مرحله از دفاع
اختصاص به امام دارد، آنگاه در مورد اين اظهارات امام بايد بررسى شود كه ايا معناى
اين اظهارات واقعا برداشتن پيمان و بيعت است . يا نه معناى ديگرى مى تواند داشته
باشد. و دفاع از قرآن عترت و در هر شرايط بر همگان لازم است .
آنچه از شواهد بر مى ايد نكته دوم است كه دفاع بر همگان امام و امت لازم است و سخن
امام هم به معناى عفو از بيعت نيست بلكه به انگيزه ديگرى ابراز شده است .
اصولا حضور در صحنه هاى سياسى و اجتماعى به خصوص دفاعى از وظايف همگانى است كه
متوجه جامعه است و كسى نمى توانند اين صحنه ها را ترك كند و حتى از اختيارات رهبرى
نيست كه اجازه دهد مردم صحنه سياسى و اجتماعى و يا دفاعى را ترك نمايند. و قرآن هم
در ان مورد چنين اجازه اى را از اختيارات رهبرى بر نمى شمرد. زيرا ايه در صدد بيان
اين نكته است كه اگر برخى افراد به لحاظ برخى گرفتارى ها و يا انگيزه هاى ديگر
خواستند يك مسووليت عمومى را زمين نهند اگر از تو استيذان نمودند و شما هم صلاح
ديدى مى توانى اجازه دهى . يعنى اگر يك مدير سياسى يا فرمانده نظامى در اثر برخى
انگيزه هاى شخصى خواست استعفا دهد و مسووليت را زمين نهد. رهبرى مى توانند در صورتى
جايگزين دارد و مديريت جامعه و دفاع اسيبى نمى بيند. چنين اجازه اى را صادر كند،
فاذا استا ذنوك لبعض شانكم فاذن لمنم شئت منهم
(369)
روشن است كه معناى اين سخن اين نخواهد بود كه در صورتى خطر اساس دين و قرآن و عترت
را تهديد مى كند كسى مجاز باشد صحنه را ترك نمايد و يا رهبرى مجاز است كه ترك صحنه
را اذن دهد!!
پس بر اين اساس مى توان گفت اجازه و اذن ترك صحنه هاى دفاع از اختيارات كسى حتى
رهبرى نمى باشد. بلكه بر رهبرى لازم است در صحنه هاى حضور داشته باشد. بلكه مسووليت
در مرحله نخست متوجه رهبرى است و شايد ايه مبارك هم سخن از شدت و تاكد مسووليت
رهبرى دارد كه مى فرمايد: لا تكلف الا نفسك رهبرى مسوول است بايد حتى اگكر ديگران
از مسووليت خويش شانه خالى مى كنند بايد وظيفه اش را انجام دهد. تمام نيروهاى و
توان مندى هاى جامعه را براى دفاع از دين و كيان امت اسلامى بسيج نمايد كه به دنبال
همان سخن اين موضوع را مطرح مى سازد حرض المومنين .
(370) مومنان را به سوى دفاع و ستيز با دشمن بسيج
نما. با توجه به اين نكته اينك سخنان امام حسين عليه السلام را مورد پژوهش
نهاده تا انگيزه بيان آنان شفاف گردد.
آزمون ياران
اين نكته شفاف شد كه همان گونه كه از جانب حزب عثمانيه تصميم نهايى گرفته شده است ،
از جانب حسين عليه السلام نيز تصميم نهايى گرفته شده است حسين عليه السلام تصميم
نهايى گرفته كه در هيچ شرايطى با حزب عثمانيه بيعت نكند و راه ديگرى جز شهادت در
راه استقرار دين باقى نمانده است . حسين با اغوش باز و روى گشاده به استقبال اين
ارزش مى رود.
ليكن حسين خود تنها نيست عده اى از بهرتين افرادى روى زمين از هواداران تشكل همسوى
وى را همراهى مى نمايند. از جانبى عده اى از زنان و خردسالان همراه اين كاروان مى
باشد. و عده اى نيز در بين راه به كاروان حضرت ملحق شده اند. سر نوشت اينان چه
خواهد شد؟ ايا امام اينان را وادار خواهد نمود كه همراه وى باشند و به شهادت برسنتد
و يا آنان را آزاد خواهد گذاشت كه راه را خود برگزينند. و آنان را آزمون خواهد
نمود.
در كاروان حسين عليه السلام صرف نظر از زنان و كودكان دو گروه افراد به چشم مى
خورد. يك گروه كه از مدينه همراه امام شدند. افرادى شايسته و سترگ و مقاوم كه از
همان قدم آغازين راه حسين را در هر شرايط بر گزيده اند. گروه دوم افرادى كه يا در
بين راه به انگيزه هاى دنيايى يا تصميم هاى زور گذر همراه شده و يا برخى از اينان
نيز از آغاز همراه شده باشند. در هر صورت دو گروه بايد آزمون شوند تا با گزينش خويش
، راه حسين را انتخاب نمايند. گروه دوم كه مشخص است هنگامى كه اوضاع سياسى را به
جانب جنگ ببينند به يقين از حسين جدا خواهند شد. زيرا اينان از نخست هم با حسين و
حسينى نبودند، تا اكنون باقى بمانند.
اين آزمون در مراحل متفاوت سر نوشت و تصميم همراهان حسين عليه السلام را شفاف ساخت
. ان گروه كه به هواى خواهش هاى نفسانى و دنيايى با حضرتش همراه شده بودند، هنگامى
كه اخبار سقوط كوفه و كشته شدن ياران حسين عليه السلام شنيدند و سخنان امام را
شنيدند بر آنان يقين شده كه اين كاروان اهداف ديگرى را دنبال مى كند، امكان دست رسى
به رهبرى و امتيازهاى دنيايى با اين شرايط فراهم نيست ، جدا شده و رفتند. و اين
رفتن به اين معنا نمى باشد كه آنان مسوول نبودند و وظيفه نداشتند بمانند دفاع كنند.
سخن امام لزوما بدين معنا نخواهد بود كه من بيعت و پيمان خويش را برداشتم و شما
آزاد هستيد و هيچ مسووليتى نداريد، برويد.
زيرا اولا فضاى سخن امام فضاى آزمون است ، فضاى گزينش است ، امام همام مى خواهد به
افراد بفهماند كه به انگيزه هاى دنيايى همراه من آمدهايد اشتباه نموده اند در رفتار
خويش تجديد نظر كنيد. نه اين كه هيچ مسووليتى نداريد مى توانيد برويد و به همين جهت
بعد از آزمون ، آنان كه همراه حسين ماندند و در واقع حسينى بودند ان گونه تقدير
نمود كه فرمود من يارانى همانند شما سراغ ندارم .
وانگهى امام در طول مسير حركت خويش حتى روز عاشورا تا لحظه شهادت همواره يار و
همراه مى طلبيد و هواره به اطراف و اكناف نامه مى نگاشت و از سران و توده تشكل همسو
هميارى و استمداد مى نمود. و امام حتى به تك تك افراد مراجعه مى نمود و از آنان
يارى مى طلبيد. مگر امام از عبيد الله بن حر جعفى استمداد نكرد، و بهانه جويى وى را
رد نكرد، و مگر در مورد بهانه جويى وى نفرمود: فوالله لا يسمع
و اعيتنا احد ثم لا ينصرنا الا هلك .
(371) و نيز هنگامى كه عبيد الله بن حر تجهيزات پيشنهاد نمود كه اسب و
سلاح در اختيار امام نهد مگر امام نفرمود ما نيازى به مهمات تو نداريم از تو يارى
مى خواستيم و هر كس نداى استمداد اهل بيت را بشوند و جواب ندهد زندگى اش تباه است :
انما اتيناك لنسالك النصره ... لانى قد سمعت رسول الله و يقول من سمع داعيه اهل
بيتى و لم ينصرهم على حقهم لا اكبه الله على وجهه فى النار.
(372) و مگر امام حتى در روز عاشورا آمداد حر و يارانش را نپذيرفت . و
اصولا مگر امام فرياد مى آورد هل من ناصر ينصرنى هل من ذاب
يذب عن حرم رسول الله .
اگر گفته شود اين استمدادها قبل از دگرگونى اوضاع بوده و خلع بيعت بعد از دگرگونى
اوضاع مى باشد، نيز پذيرفته نيست . زيرا مگر امام به عبيد الله بن حر نفرمود اگر
فرياد هل من ناصر ما را جواب ندادى فرجام تو نگون بختى است . و مگر امام آمداد حر و
يارانش را در روز عاشورا هنگام رو در روى با دشمن نپذيرفت و مگر فرياد حسين در روز
عاشورا هل من مغيث يغيثنا لوجه الله و هل من ذاب يذب عن حرم
رسول الله نبود؟
(373) اين فرياد، فرياد حسين در روز عاشورا است . حرم رسول الله جز حسينى
كيست . ايا دفاع از عترت و حرم رسول الله (ص ) بر مردم لازم نيست . چگونه ممكن است
حسين از يك سو اين گونه فرياد استمداد داشته باشد و اين گونه يارى ياران سترگ را با
اغوش باز بپذيرد، از سوى ديگ به همراهان اجازه ترك صحنه دهد و بگويد شما ماذون
هستيد، هيچ مسووليتى نداريد مى توانيد بويد؟!
بر اين اساس اين نكته شفاف است كه سخن امام به معناى مسووليت نداشتن و مجاز بودن
ديگران براى ترك صحنه دفاع نمى باشد. امام براى آزمون افراد كه با انگيزه هاى
دنيايى به وى ملحق شده بودند اين سخنان را ابراز نمودند. امام به كسى اجازه ترك
صحنه هاى دل خراش عاشورا را ندادند و خواستند نا خالصى ها را از خالص ها جدا كنند
اين كار انجام گرفت و نا خالص ها رفتند. امام اگر سخن از رفتن دارد رفتن نا خالص
هاست كه يار حسين نيستند بمانند يا بروند. نه آنان كه فداكارى مى كنند و از جان
مايه مى گذارند اين درباره گروه اول .
اما روى كرد سخن امام با گروه دوم يعنى يارانى كه از مدينه همراه حسين بوده و حسينى
بودند. امام با اينها نيز دارد اتمام حجت مى كند و اين نكته شفاف مى سازد كه راه
شهادت راه انتخابى است نه تحميلى . عاشورا صحنه شفاف شدن انديشه هاست . امام مى
خواهد با آزمون حتى اين گروه از يارانش اين نكته را شفاف سازد كه در مكتب دين در
مكتب عترت اهل بيت انديشه بالنده و شفاف است . پيروى كور كورانه و تحميل و حلقه
بگوش شدن نيست . اين گونه نيست كه حال كه سپاه اندك حسين در برابر خيل بزرگ سپاه
پليد قرار گرفته ارزش ها پاى مال شود و ياران به زور وادار به جنگ و دفاع شوند.
هرگز اين موضع گيرى ها از ان سپاه يزيد و عبيد الله است كه هزاران را با زور و
تزوير همانند غلام حلقه به گوش به ميدان آورده است . به هشدارها و بيان هاى
روشنگرانه امام همام توجه ندارند.
كور كورانه از آرمانهاى حزب عثمانيه حمايت مى كنند!
در جبهه حق در جبهه اهل بيت پيروى كور كورانه نيست ، شناخت است و انتخاب و گزينش .
گرچه ياران اندكند، ليكن همين ياران اندك نيز نبايد به زور وارد شوتد، بايد مكتب
گزينش عشق بارور شود. مكتب سترگ مقاومت پايدار شود. بايد در اين مرحله حساس كه خطر
از هر سو تهديد مى كند ارزش ها به بار نشينند. و كدام ارزش از اين برتر كه حسين راه
شهادت را راه انتخابى و گزينش مى اموزد. امام به آنان مى اموزد كه راه خدا راهى
است با آگاهى و شناخت انتخاب مى شود شما در فكر اين نباشيد كه با من پيمان بستيد.
در اين انديشه باشيد كه ايا راه خويش را حق مى بينيد. ايا انديشه هاى شما بالنده و
شفاف است . با بينش شفاف راه را برگزيده ايد. يا در انتخاب خويش ابهام تاريكى داريد
كه اگر چنين است در رفتار خود تجديد نظر كنيد.
اين گونه امام دو گروه از همراهان را ازمودند و ناخالص ها كه رفتند و اما خالص ها
كه ماندند با انديشه سبز و شفاف ماندند و انگونه به وى سخن گفتند كه يك جان كه سهل
است كاش هزار جان مى داشتيم در راه تو (حسين ) فدا مى كرديم .
(374)
حمايت از رهبرى
و اين درس بزرگ ديگرى از نهضت حسينى است كه بر همگان مى اموزد. راه شهادت راهى شفاف
و هوار و با انتخاب و گزينش پيموده مى شود. دفاع از رهبرى حق ، چه پيامبر و چه امام
معصوم و چه شكل ديگرى مانند ولى فقه بر همگان لازم است . جامعه مسوول است با انديشه
شفاف و بالنده از رهبرى به حق همواره حمايت نمايد. امت همواره بايد همراه و با امام
و رهبر باشد. بى توجهى به پيام ها و رهنمودهاى رهبرى به ويژه در لحظه هاى حساس و
خطر آفرين پى آمدهاى بس ناگوار خواهد داشت . همان پى آمدى كه داورى دومه الجندل را
به دنبال داشت . همان پى آمدى كه در صحنه هاى ساباط و مداين پديدار شد. كار به آنها
آنجا رساندند كه سردار سپاه و سترگ حسن مجتبى تن به سازش با حزب عثمانيه داد! در
نهايت حاكميت حزب عثمانيه را در پى داشت . همان پى آمدى كه در اثر سهل انگارى متوجه
ياران مسلم و هانى شد و باعث سقوط شهر كوفه و اسيب سانى به تشكل همسو گرديد! و همان
پيامدهاى تلخى كه هر زمان تخلف از رهنمون هاى رهبرى و به حق به دنبال داشته و دارد.
اين گونه حسين درس حمايت از رهبرى مى اموزد درس و عبرتى پايدار كه در هر زمان
ماندگار و شفاف پيام رسانى مى نمايد.
حسين عليه السلام در آستانه شهادت
اينك رويا رويى دو سپاه نور و ظلمت در موقعيت حساس سپرى مى شود. از يك سو سپاه حزب
عثمانيه با عده فراوان و تجهيزات و تداركات كامل . از جانبى سپاه اهل بيت با ياران
اندك ليكن سترگ و مقاوم .
سپاه حزب عثمانيه همواره پشتيبانى شده و نيروهاى ان فزونى مى يابد.
در حالى كه سپاه اهل بيت از هر جانب محاصره شده كسى را توان امداد رسانى به آنان
نيست .
از يك جانب سپاه حزب عثمانيه كه همه به ظاهر مردان جنگى ، در حالى كه سپاه اهل بيت
عده اى از زنان و كودكان را نيز در بيابان گرم به همراه دارد. كه خطر نه تنها مردان
دلاور و سلحشور سپاه اهل بيت را تهديد مى نمايد، بلكه حرم سراى آنان نيز در آستانه
تهاجم و خطر جنايت كاران خشن است .
اينك فرزند على و فاطمه در ميان انبوه ، دشمن ، مى تواند با ذبونى و بيعت ، خود
همراهان را از اين خطر نجات حاصل دهد. و يا خطر را به جان و ياران خود و همسران و
خواهران و كودكان ، خريدار باشد، و راه ايثار و شهادت را تداوم بخشد.
لحظه ها بسيار حساس و خطر آفرين و هر گونه تصميم مى تواند سر نوشت جبهه و نيز نهضت
را ورق زند. ليكن با همه خوف و خطرهايى كه حسين و ياران و همراهانش را تهديد مى
نمايد، حسين راه شهادت را تداوم مى بخشد. حسين لحظه اى درنگ و انديشه در انتخاب
خويش ندارد. بلكه تصميم خود را بسيار آسان و شفاف گرفته و بر ياران نيز اعلان نموده
و از آنان خواسته هر كس عشق فداكارى و شهادت در اره خدا بر سر دارد همراه بماند.
آنان كه به انگيزه هاى ديگر آمدهاند خود دانند. و ياران حسين نيز حسينى و همه
همانند حسين در انديشه زلال و شفاف و در رفتار سترگ و مقاوم راه حسين را بر گزيده
اند.
حسين ياران اندك خويش را ازموده و سترگ و بزرگى آنان را ستود و به آنان اطمينان
داده و از عاقبت سبز كارشان خبر داده كه گرچه يك سپاه كوچك به بزرگى تاريخ ، اينك
در برابر يك سپاه پليد و خشن رويا رو شده است اما پيروزى از ان سپاه حق است .
سپاه حزب عثمانيه هيچ منطق و سخن عاقلانه را پذيرا نيست . تنها به يكه تازى و خشونت
خويش مى انديشد. فرزند سترگ فاطمه را در ميان دو راهى پذيرش ذلت و يا ستيز مخير
نموده است . و بر اين باور است ، كه با تسليم و بيعت حسين حكومت سراسر ظلم و ستم وى
پايدار مى شود و يا با كشتن حسين و يارانش مانع استقرار حكومت بنى اميه برداشته مى
شود و آنان قرن هاى متمادى بر گرده مردم خواهند ماند و به اهداف پليد خويش كه دين
زدايى عمده ان است ، دست يازى خواهند نمود.
اينان عاقبت سياست خشونت خويش را نمى انديشند كه در صورت آلوده شدن دستشان به خون
حسين و يارانش به چه رسوايى دچار خواهند شد. پايه هاى سست و بى بنيان حكومتشان
چگونه لزران خواهد شد. تنها چيزى كه در شرايط فعلى بر ان اصرار دارند يكه تازى و
ايجاد رعب و وحشت و حاكميت زور و تزوير است . هيچ گاه در اين انديشه نيستند كه در
صورت شهادت حسين و يارانش از خون شهيدان سيلاب ها خيزش خواهد نمود و كاخ هاى سبز و
سفيد را در كام خود فرو خواهد برد.
دستور پياپى مى رسد كه كار را يك سره نموده اگر حسين حاضر به تسليم نيست ، وى را به
از پاى در اوريد و هيچ فرصتى ديگر باقى نمانده است .
خندق دور خيمه ها
امام همام با اندك يارانش خويش تا آخرين لحظه پايدارى مى نمايد.
خود از ياران و همراهان به ويژه زنان و كودكان به طور جدى مراقبت مى نمايد. امام
مهربان ان گونه تدبيرى مى انديشد تا زنده است و رمق دارد اسيبى به خيمه ها و
حرمسراى عترت متوجه نشود و چون در بيابان خشك و سوزان گرفتار دشمن شده است ، براى
حراست از خيمه ها دستور مى دهد سه طرف خيمه را خندق حفر نموده و داخل خندق را پر از
موانع هيزم و... نمايند.
(375)
تنها يك طرف ان كه مقابل سپاه دشمن است باز باشد كه دشمن از هر سمت نتواند تهاجم
نمايد. سپاه حسين عليه السلام خيمه ها را نيز به طورى بر پا نمودند كه خيمه ها زنان
و كودكان در مركز قرار گيرد و خيمه يلان و دلاوران چون عباس در ابتداى ورودى خيمه
ها مقابل دشمن قرار گيرد، كه نام و يادش و صلابتش لرزه به اندام روبه صفتان مى
افكند. هر مقدار آمادگى و تهاجم دشمن نزديك مى شود، آمادگى و سترگى سپاه حسين فزونى
مى يابد. امام با ياران خويش سخنان خصوصى مطرح مى كند. بعد از آزمون ، آنان را به
عاقبت كارشان و سعادت خوشبختى و بهشت رضوان نويد مى دهد.
شب عاشورا
دشمن قصد دارد در روز نهم محرم تهاجم را شروع نمايد. امام يك شب را مهلت مى طلبد و
با اين خواسته موافقت مى شود.
در مورد انگيزه مهلت خواستن امام دو چيز مى تواند نقش داشته باشد. نخست همان نكته
در گفتار حضرت آمده است كه براى انجام عبادت و راز و نياز به درگاه ايزد حق . كه
اين فرصت براى ايجاد آمادگى در خويش و اصحابش و آماده شدن براى شدن براى ملاقت با
خداى سبحان و رسيدن به بهشت رضوان . با اين عبادت عاشقانه مى خواهد روحيه خويش و
همراهان را ان گونه آماده سازد كه شوق لقاء الله همه چيز را از ياد برده و پايدار و
سترگ در برابر دشمن بيشتر بخروشند. تا رضوان الهى نصيب آنان شود، و رضوان من الله
اكبر.
(376) به همين جهت تا صبح ان شب را شب زنده دار هستند.
فلما امسى حسين و اصحابه قاموا الليل كله يصلون و يستغفرون و يدعون و ينضرعون .
(377)
تمام شب را به مناجات سپرى مى كنند، رهبان باليل ليوث بالنهار.
دو ديگر اينكه حضرت مى خواهد هم ياران كه فردا به شهادت خواهند رسيد و هم همراهانى
كه رسالت بزرگشان از فردا آغاز خواهد نمود درس پايدارى بياموزد. امام مى خواهد از
اين فرصت در جهت آماده سازى سپاه خويش كه چگونه در برابر سپاه عظيم ، خود را نبازند
و سترگ و پايدار تا آخرين رمق استوار باشند بهره ببرد.
و نيز به همراهان كه بعد از شهادت وى گرفتار دشمن خواهند شد، درس سترگى و پايدارى
و درس صبر و استقامت اوزد، كه چگونه داغ ياران را تحميل كنند و چگونه ياد ياران را
گرامى دارند و چگونه خون شهيدان را پاس دارند. چگونه پيام و فرياد شهيدان را به گوش
همگان برسانند.
(378) بدين خاطر يك شب را از آنان مهلت گرفت ، در اين شب هم با ياران و
هم با همراهان به گفتگو نشست . آنان را از خطرهايى كه در پيش است آگاه ساخت و آنان
را براى پيمودن راه پر خطر آماده ساخت .
از اين رو شب عاشورا كه بايد شب پر التهاب باشد شبى بسيار ارام براى كاروان حسين
است . شبى است كه با حسين با خداى خود خلوت مى نمايد و مناجات مى نمايد و آماده
لقاء الله مى گردد. ياران حسين به اسغفار و مناجات مى پردازند و روح خود را آماده
لقاء الله مى سازند. هر چه خطر نزديك تر مى شود و بايد التهاب افزون گردد، ليكن به
آرامش آنان افزون مى شود، كه نفوس آنان مطمئنه شده و آماده رجوع به لقاء الله است
نداى يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه
(379) تجلى يافته است .
روز عاشورا
اينك شب پر خطر و شگفت انگيز سپرى شده و روز موعود فرا رسيده است . مهلت تمام شده
بايد سر نوشت رغم بخورد.
ياران حسين كه در شب عاشورا ارزو مى كردند كه كاش هزار جان مى داشتيم در اره حسين
ايثار مى كرديم
(380) اينك فرصت ايثار فراهم آمده است . اينك خالص ها جدا شده اند. نا
خالص ها رفته اند و خالص ها و انسان هاى ناب مانده اند، تا از خود سترگى درخشان به
ياگارى نهند. مانده اند تا فداكارى و ايثار بياموزند، مانده اند تا از حرم رسول
الله (ص ) و حريم اهل بيت دفاع كنند، مانده اند تا از حسين و زينب دفاع نمايند.
مانده اند تا از دين و باورهاى خويش دفاع كنند.
روز عاشورا روز رويا رويى دو جبهه ، عبيد الله كه به جز خشونت و خيانت به چيزى نمى
انديشد. سپاه ديگر كه به جز به مسووليت به چيز ديگر فكر نمى كند. سپاه به جز فراهم
آوردن رضاى خدا به چيزى نمى انديشد. اين كاروان كوچك به در مسووليت بزرگ مى انديشد.
نخست حفظ و حراست از حريم و حرم رسول الله (ص ) و عترت تا آنجا كه توان و جان دارد.
دو ديگر روشنگرى و شفاف نمودن موضع دو جبهه و سخن با سپاه مقابل . به همين جهت هم
امام همام و هم يارانش بارها با دشمن سخن گفتند و موضع حق خود را آشكار ساختند تا
بلكه گوش شنوايى باشد!
افزون بر خطبه هاى روشن و آتشين حسين عليه السلام سخنرانى هاى شفاف و متعددى از سوى
ياران همانند حبيب بن مظاهر زهير بن قين و... صورت مى گرفت و سپاه فريب خورده حزب
عثمانيه را از فرجام كارش بر حذر مى داشتند. پيشينه جنايت بار زياد در كوفه و اطراف
را به ياد آنها مى آوردند.
(381)
فرماندهان سپاه عبيد الله در اين هراس بودند كه اگر سخنان امام و يارانش به گوش
سپاه عبيد الله برسد انقلاب و شورش ايجاد مى كند. لذا دستور دادند با ايجاد هلهله و
سر و صدا مانع رسيدن سخنان سپاه حق به سپاه باطل مى شدند. البته برخى از آنان نيز
ان مقدار سياه دل شده بودند كه مى گفتند ما همه اينها را مى دانيم ليكن راهى به جز
كشتن تو نداريم .
(382)
اينك تفاوت دو فرهنگ را مشاهده نما ان يكى ان مقدار سياه دل شده و تاريك مى انديشد
كه آشكارا و با آگاهى از فضايل حسين در برابر فرزند رسول الله (ص ) شمشير اهيخته
است . اين يكى ان گونه شفاف و عرشى مى انديشد كه اين همه مصيبت را چون در راه خدا
تحمل مى كند مى گويد خدا براى ما جز خوبى چيزى نخواسته است . چنانكه هنگامى كه
مصيبت ها را به رخ بريد كشيدند وى در پاسخ گفت خواست
خدا و رفتار خدا درباره من جز خير و نيكى نبوده است ، صنع الله والله بى خيرا.
(383) اين است تفاوت دو فرهنگ !
آغاز گر جنگ
در مورد متعدد از جانب سپاه امام پيشنهاد آغاز جنگ مى شود، ليكن حضرت هيچ گاه نمى
پسنديد كه آغاز گر جنگ باشند و هماره مى فرمود ما آغاز گر نخواهيم بود.
(384) دين و عترت شمشير خشونت آشكار نمى سازد.
شمشير خشونت هماره از سوى دشمن دين اهيخته مى گردد. شمشير دين شمشير دفاع است .
سپاه خشونت جنگ را آغاز و ابلهانه به ان افتخار هم مى كند. فرمانده سپاه عبيد الله
يعنى عمر بن سعد بن وقاص اولين تير را رها ساخت و ديگران را نيز گواه گرفت كه شاهد
باشند كه وى اول كسى است كه به سوى حسين تير مى افكند، اشهدوا انى اول من رمى .
(385) حماقت تا كجا؟!
تهاجم سپاه خشونت آغاز، هر لحظه روى دادى بس شگفت رخ مى دهد. از يك جانب عثمانيه به
تلافى اينكه عثمان تشنه كشته شده است اب را به رخ حسين و سپاه وى مى بندد، و حصين
بن نمير با پانصد نيرو مراقب فرات است كه سپاه حسين به اب دست رسى حاصل نكند،
لايذو قوا منه قطره كما صنع بالتقى الزكى المظلوم امر المومنين عثمان بن عفان
!
(386) از جانب ديگر حسين عليه السلام مظهر جوان مردى سپاه دشمن حتى اسبان
آنان را سيراب مى سازد.
(387) كه در حادثه قتل عثمان نيز على بود كه به عثمان محاصره شده اب
رساند.
(388) و پاكترين دست نسبت به خون عثمان دست على و عترت بود. اينك فرزند
همان على به جرم گناه مرتكب نشده تشنه مى ماند. ايا اينان حزب عثمانيه نيستند و
عنوان حزب عثمانيه بر اينان گزاف است كه در هر اقدام خويش سخن از تلافى كشته شدن
عثمان را به ميان مى اورند.
هنگامى كه خبر شهادت حسين به مدينه رسيد زنان بنى هاشم در مرگ حسين ناله و صيحه
زدند. عمرو بن سعيد استاندار مكه در مدينه بود هنگامى كه صداى ناله هاى زنانه بنى
هاشم را شنيد، گفت اين ناله ها در برابر ناله هاى قتل عثمان .
(389)
در هر صورت روى داد سبز ديگرى كه بسى عبرت اموز است باز گشت حر است . هنگامى كه
مشاهده نمود سپاه خشونت عمر سعد تصميم قطعى بر جنگ گرفته است از سپاه باطل جدا شده
براى جبران گذشته خويش به سپاه حسين پيوند مى خورد و از حسين عليه السلام عذر خواهى
نمود، آنگاه از حريم اهل بيت جآنانه دفاع مى نمايد و رو سفيد و با فرجامى خوش به
شهادت رسيده و در جوار حق مى ارمد.
(390)
درگيرى يا صحنه نبرد
درگيرى دو سپاه آغاز و مدتى دو نيرو درگير مى شوند، تا هنگام ظهر فرا مى رسد. فرصت
يك مناجات ديگر، فرصت يك نماز، ولى آخرين نماز، عشق ، نماز پايدارى ابوث ثمامه عمرو
بن عبد الله الصائدى زوال ظهر را امام حسين (ع ) الگوى زندگى - جلد 5رى مى نمايد. امام از وى تقدير مى كند و در
حق وى دعا مى كند كه خدا شما را از نماز گزاران قرار دهد، جعلك الله من المصلين .
آنگاه موذن اذان سر داده امام با سپاهش نماز خوف مى خواند.
(391)
بعد از نماز درگيرى ادامه يافته ياران يكى پس از ديگرى حماسه مى آفرينند. در هر
لحظه از لحظه هاى روز عاشورا اتفاقى بس بزرگ رخ مى دهد. انديشه هاى بالنده مى شوند
و با يارى از ياران حسين به شهادت مى رسند.
از يك جانب خيانت و خشونت و تباهى به اوج رسيده است . از جانبى ايثار و فداكارى و
پايدارى درخشش نموده است . ياران يكى پس از ديگرى به شهادت مى رسند. لحظه ها شفاف
تر و خطرها نزديك تر.
حسين خود چندين نوبت ميدان رفته و به خيمه هاى خويش باز گشته ، تا لحظه هايى كه
تمام ياران از بنى هاشم و ديگران كه آنان نيز از بنى هاشم اند كه سلمان منا اهل
البيت ، همگى جان خود را در راه آرمانهاى حسين و استقرار و پايدار دين فدا مى
نمايند. ياران حسين ان گونه حق يافته اند كه كه اشك شوق مى ريزند و لحظه شمارى مى
نمايند تا لحظه وصال رسد. و ان گونه وفادارند كه در هنگام وداع با حسين اشك وفا مى
ريزند و مى گويند نگران حال تو همراهان هستيم كه چه ستمى بر آنان روا خواهند داشت .
(392)
شهادت امام حسين عليه السلام
بعد از ظهر عاشورا ياران حسين كه همه از اهل بيت بودند همگى به شهادت مى رسند. حتى
كودك چند ماهه (شش ماهه ) حضرت ، عبد الله رضيع معروف به على
اصغر در هنگام وداع حسين با وى در كنار خيمه ها به شهادت مى رسد. هفت تن از
برادران امام به شهادت مى رسند.
يادگاران حسين مجتبى نوجوان به نام هاى قاسم (13 ساله ) و عبد الله (احتمالا ده
ساله ) نيز ابوبكر در دفاع از حرم رسول الله (ص ) به شهادت مى رسند.
عباس با با سه برادرش به شهادت مى رسند، فرزندان عبد الله بن جعفر به شهادت مى
رسند، چهار تن از برادران مسلم به شهادت مى رسند، فرزند برومند امام ، على اكبر به
شهادت مى رسد. امام تنهاى تنها مى ماند.
فريادهاى هل من مغيث ، هل من ذاب حضرت فضاى صحراى طف را عطر اگين مى كند. اينك حسين
سفارش ها و اموزه هاى خويش را بر همراهان و آنانى كه زنده خواهند بود نموده به خصوص
به همسر و خواهران و ديگر زنان توصيه نموده كه در مرگ حسين و يارانش شكيبا باشند.
و براى حراست از كودكان خردسال حضرت نموده كه در خيمه ها باقى بمانند و در هيچ
صورتى بيرون نيايند. و زينب كه سترگ و پايدارى را درس مى اموزد، اينك در چنين
شرايط داغدار و مصيبت بار مسووليت بس سنگين را متحمل مى شود. بايد داغ ياران و
داغ عزيزان و عزيزتر از عزيزان حسين را تحمل كند. بايد يتيم دارى نمايد و بايد از
حرم اهل بيت و كودكان حسين و ساير شهدا مراقبت نمايد. و بايد پيام و رسالت آنان را
به آيندگان پيام رسانى نمايند.
اينك درندگانى به صورت انسان فرزند زهرا را محاصره نموده و هر گونه مهلت را از او
گرفته اند. بعد از چندين ساعت درگيرى تمام ياران وى را به شهادت رسانده اند. حسين
عليه السلام كه از حمله هاى دشمن زخم هاى فراوان بر جان خريده است . اينك آخرين
لحظه هاى خويش را سپرى مى نمايد. در اثر جراحات و اسيب هاى ، بدن ضعيف شده و ديگر
توان مقاومت ندارد.
از جانبى حلقه محاصره همواره تنگ تر مى شود و با اين كه فرزند فاطمه ناتوان و تنها
مانده از هيبت وى رو به صفتاهنوز در هراسند. و كسى جرات نمى كند به حضرتش نزديك
شود. به همين جهت تهاجمى حمله ور شده خاك كربلا را با خون عزيز فاطمه گلگون مى
سازند.
قاتل امام حسين عليه السلام
قاتل حسين و يارانش را نمى توان گفت يك فرد يا دو فرد مى باشد.
زيرا قاتل همه آنانى هستند كه در سپاه عمر سعد يعنى حزب عثمانيه حضور داشتند. بلكه
همه افرادى كه به نوعى در قتل حسين عليه السلام سهيم بودند، قاتل مى باشند. آنان كه
دستور دادند، آنان كه نيرو فراهم كردند، آنان كه زير پرچم آنان در جبهه شركت
نمودند، انا كه زمينه را فراهم آوردند، و آنان كه حسين را به شهادت رساندند. و حتى
آنان كه در ان زمان و يا هر زمان به اين جنايت غير انسانى راضى شدند. همه از يك
تيره زمان و تبار هستند. هم پيروان يك جريان اجتماعى هستند. و همه از اولين آنان تا
آخرين آنان به نوعى قاتل مى باشند. زيرا جريان هاى اجتماعى كه در جامعه تداوم مى
يابند خاستگاه آنها يك ايده است همه در ايده و آرمان همگونند. قرآن در مورد همين
جريان ها چون مديريت و تشكل آنان بر اساس يك ايده است ، همه را يك جريان و نيرو و
يك آرمان مى داند. حال افراد آنان اين زمان باشند يا هزار سال پيش از اين و يا
هزاران سال پس از اين ...
قرآن جريان اجتماعى كه از قوم بنى اسرائيل از فرعون پيروى مى نمايد و آرمانهاى آنان
خوى استكبارى و ستيزه جويى و ماجراجويى مى باشد چون خاستگاهش يك آرمان است و همه
پيرو يك مرام هستند از سر نوشت مشابه نيز برخوردارند. اگر بنى اسرائيل ان زمان گرد
ذلت بر پيشانيشان نشسته است بنى اسرائيل امروز (اسرائيل ) كه بر همان آرمان است ،
همگون همان سر نوشت ، سكه ذلت بر اينان نيز زده شده است چرا؟ زيرا كه ايده يكسان
است ، تشابهت قلوبهم .
(393)
اين حقيقت در مورد همه جريان هاى اجتماعى است . اختصاص به بنى اسرائيل ندارد. بر
همين اساس آنان كه به نوعى در فراهم آوردن زمينه براى كشتن حسين تلاش كردند، در قتل
حسين (به عنوان سبب ) سهيمند.
چون همه هوادار يك جريان و يك ايده اند و به همين خاطر همه مورد لعن و نفرين قرار
مى گيرند. در زيارت نامه امام حسين اين گونه با حسين سخن مى گوييم : خدا لعنت كند
آنان را كه با تو ستيز كردند و آنان كه تجهيزات اسب و استر و ادوات جنگى فراهم
نمودند و آنان كه زمينه را فراهم ساختند و حتى آنان كه به اين جنايت راضى شدند.
زيرا اگر حامى ان جريان و ايده حزب عثمانيه نباشند به رفتار آنان راضى نخواهند
بود،اللهم العن العصابه التى جاهدت الحسين و شايعت و بايعت على قتله . اسر جب و
الجمت و تنقبت لقتالك . و حتى آنان كه سمعت بذلك و رضيت به . اكنون قاتل
امام حسين عثمانيه 14000 سال پيش نيست .
اكنون هم ممكن است كسى از اعضا حزب عثمانيه باشد. همان گونه كه اكنون هم ممكن است
از اعضاى حزب تشكل همسوى اهل بيت باشد.
سلمان منا اهل البيت در هر زمان مصداق دارد.
اما اين كه قاتل مباشر حسين عليه السلام چه كسى بوده است يعنى سر مبارك امام را چه
كسى جدا كرده است . به لحاظ اين كه كشتن امام به صورت تهاجمى انجام گرفته ، شايد
نتوان به طور دقيق مشخص نمود كه سر مبارك امام را كدام فرومايه جدا كرده ، سنان يا
شمر يا يك پليد ديگر. و منابع تاريخى هم مختلف عنوان مى نمايند.
در آن لحظه حساس كه آخرين رمق در كالبد حضرت باقى مانده بود به صورت تهاجمى به حضرت
حمله ور مى شوند زرعه بن شريك ضربه اى به دست چپ حضرت وارد مى سازد. آنگاه ضربه
ديگر بر دوش و كنار گردن حضرت وارد مى سازد و بر مى گردد امام بعد از اين ضربه ها
در حالى قرار مى گيرد كه داهى بر زمين مى افتاده و داهى برمى خاسته . در اين هنگام
سنان نيزه مهلكى بر پلهوى حضرت فرود مى آورد كه حضرت بر روى زمين قرار مى گيرد،
خولى بن ءيد نزديك مى شود كه سر حضرت را جدا كند بر خود مى لرزد و بر مى گردد.
آنگاه سنان با نكوهش خولى خودش سر مبارك را جدا مى سازد.(394)
برخى نقل ها شبل بن يزيد برادر خولى را عنوان مى نمايند.(395)
ديگر شمر را قاتل مباشر معرفى مى نمايند.
(396) و برخى هم خولى را قاتل معرفى مى نمايند.
(397) از ميان اين نقل ها شايد بتوان گفت نقل اول كه قاتل مباشر سنان
معرفى مى كند از همه قوى تر باشد. گرچه پذيرش اين نكته رذالت شمر را كاهش نمى دهد.
انديشه بالنده زينب عليها السلام
شرايط سختى همانند شرايط روز عاشورا براى خاندان عترت بى نظير است . عزيزان عترت در
توان فرساترين موقعيت به شهادت مى رسند. بازماندگان آنان يك عده زنان و كودكان بى
پناهند ، كه در يك بيابان سوزان گرفتار دشمن خشن شده اند. مصيبت بسيار توان زا و بى
بديل است ! چگونه انديشه و پايدارى را بايد كه اين گونه مصيبت ها را تحمل نمايد؟!
كدامين انديشه بالنده است كه اين مصيبت ها را زيبا ببيند.
كدامين زانوى سترگ است كه در برابر اين فشارهاى متراكم خم نشود.
ارى انديشه علوى و سترگى فاطمى كه در فرزندان آنان زينب و كلثوم وديعه نهاده اينك
بالنده و شكوفا مى شود. مصيبت بسيار بزرگ و رسالت بسيار با عظمت ، ليكن عظمت زينب و
كلثوم از اين ها فراتر است . زينب ان گونه صبر جميل مستقر ساخته و شكيباست كه اين
همه داغ جانسوز را به جان مى خرد. ليكن چون در راه خدا و براى استقرار دين خداست خم
به ابرو نمى آورد. و اصولا اين ها را در راه خدا جز زيبايى و نيكى چيز ديگر نمى
بيند. مصيبتى كه اين بانوى بزرگوار عقيله بنى هاشم تحمل مى نمايد نمونه ندارد. ليكن
انديشه انگونه بالنده و شفاف است و ان گونه عرشى مى انديشد كه اين مصايب را با اغوش
باز استقبال مى كند. صبر و تحمل مى نمايد كه گريبان چاك نمى كند. مويه پرنيان نمى
كند
(398) و از كودكان همراهان مراقبت مى نمايد و به آنان استوارى مى اموزد
تا فرصت ها پديدار شود. زبان على در كامش گشوده شود و ان گونه بنى اميه را رسوا
سازد كه همگان را به خاك ذلت فرو نشاند.
زينب در انديشه انگونه بالنده است كه اين همه مصيبت را تحمل نمود وقتى فرزند نابكار
در مجلس جشنش سخن فتح و پيروزى حزب عثمانيه را پيش كشيد و سخن مصيبت ها اهل بيت به
ميان آورد و از وى پرسيد: رفتار خدا را در مورد برادرت چگونه ديدى ، ان گونه پاسخ
شفاف و بالنده شنيد كه تا گوش شنوايى در كار باشد بالندگى دارد در برابر وى فرمود
من جز زيبايى چيزى نديديم مارايت الا جميلا.
(399)
انديشه تا كجا بالنده عرشى است و تا كجا پيش رفته است كه اين همه مصيبت را اين گونه
زيبا مى بيند.
(400) اين انديشه و اين ايمان اين گونه مصيبت را بر خويش هموار مى سازد
كه ما رايت الا جميلا بر زبان جارى مى شود. كه اينان يادگاران على و فاطمه اند،
وارثان انديشه تابناك على و سترگى فاطمه اند.
يك جنايت ماندگار ديگر
بعد از شهادت حسين عليه السلام طبق دستور حزب عثمانيه بر بدن پاك مطهر حضرت اسب مى
تازند. كه اين رفتار ضد بشرى و فرومايگى حزب حاكم بر اين اساس بوده كه زهره چشم از
مخالفين بگيرد و شايد اندكى از بغض و عداوتى كه در سينه آنان عليه ال على موج مى زد
كاسته شود. فاتوا فداسوا الحسين بخيولهم رضوا ظهره و صدره
فسئل عن ذلك فقال هذا امر الامير عبيد الله
(401) . به دستور عبيد الله بر پشت و سينه حسين اسب تازيدند تا
ريزه ريزه نمودند! كه اين همان دستورى بود كه در اولين اقدام يزيد به عبيد الله
نگاشته شده بود.
تعداد شهداى كربلا
تعداد سپاهيان امام عليه السلام در برخى منابع 500 سوار نظام و صد پياده .
(402)
برخى 45 پياده صد سواره
(403) در مورد عدد سپاهيان و شهداى حسين در منابع تاريخى معتبر و مستند
به قرن هاى اول و دوم و سوم اختلاف ديدگاه فراوان به چشم مى خورد كه چه معروف و
مشهور 72 از ياران حسين عليه السلام به شهادت كه برخى منابع نيز همين تعداد را مى
نويسند.
(404) و نيز سرهايى كه به كوفه ارسال شده 72 سيدند
(405) ليكن اين عده امار با مستند تاريخ سازگار ندارد. برخى تعداد شهدا
87 نفر تن ذكر مى نمايند.
(406)
ملاحظه مى كنيد كه اختلاف ديدگاه فراوان است . يك پژوهش تاريخى را مى طلبد كه
بتواند تعداد افراد را به طور تقريبى مشخص نمايد. در اين بخش اساس افرادى را كه
به تابلوهايى كه در كنار مرقد حضرت در پايين پاى امام عليه السلام است نگاشته شده
اند آورده مى شود كه تعداد آنها البته با تعداد معروف هفتاد و دو تن همخوانى ندارد.
على بن الحسين ، عبد الله بن الحسين عبد لله بن على ، عثمان بن على ، جعفر بن عثمان
، محمد بن امير المومنين ، قاسم بن الحسين ، عبد الله بن الحسن ، ابوبكر بن الحسن
الزكى ، عون بن عبد الله بن جعفر، محمد بن عبد الله بن جعفر، عبد الله بن مسلم بن
عقيل ، احمد بن مسلم بن عقيل ، محمد بن سعيد بن عقيل ، عبد الرحمن بن عقيل ، جعفر
بن عقيل ، ابو الحتوف العجلانى ، ابو ثمامد عمرو بن صائدى ، ابراهيم بن حصين ازدى ،
انس بن حارث الكاهلى ، اسلم مولى الحسين ، انيس بن معقل الاصبيحى ، ام وهب بنت عبده
، ادهم بن اميه العبدى ، اميه بن سعد الطايى ، برد بن خظر همدانى ، بشر بن عمر
حضرمى ، بكر بن حى التيمى ، سليمان بن مالك البجلى ، شبيب بن عبد الله النهشلى ،
شبيب بن مولى الحارث الهمدانى ، شيعه من حنظله التيمى ، شوذب بن مولى شاكر،
الضرغامه بن مالك التغلبى ، عابس بن شبيب الشاكرى ، عبد الرحمن الارحبى ، عبد
الرحمن الانصارى ، عامر بن مسلم العبدى ، عبد الرحمن بن عروه غفارى ، عبد الرحمن
البزنى ، عبد الرحمن المسعود تيمى ، عبد الله بن بشر الخثيمى ، عبد الرحمن بن عروه
الغفارى ، عائذ بن المجمع العائدى ، عبد الله بن عمير الكلبى ، عبد الله بن يزيد
العبدى ، عقبه بن الصلت ابجهى ، عماره بن حسان الطائى ، عمرو بن جناده الانصارى ،
عمار الدالانى ، عمر بن جندب حضرمى ، عمر بن صعصعه الضبيعى ، جابر بن الحجاج ، جبله
بن على شيبانى ، جناده بن كعب الانصارى ، جناده بن الحارث السلمانى ، جندب بن حجير
الكندى ، جون بن حوى ، جوير بن مالك التيمى ، حر بن يزيد رياحى ، حجاج بن بدر صدرى
، حجاج بن مسروق الجعيفى ، الحلاس بن عمرو راسبى ، الحرث بن نبهان ، حبيش بن قيس
النهيمى ، حنظله بن اسعد الشبامى ، الحارث بن امرو القيس ، خالد بن عمرو بن خالد،
خباب بن عامر التيمى ، راقع بن عبد الله ازدى ، زاهر بن عمر، زهى بن سليم الازدى ،
زياد بن عريب الصائدى ، زهير بن قين البجلى ، سالم بن عمر الكلبين ، سالم بن مولى
عامر، سعد بن الحراث ، سعد بن عبد الله ، سعيد بن عبد الله المتفى ، سواد بن منعم
التهيمى ، سويد بن الختيمى ، سيف بن الحارث الجابرى ، عمران بن كعب الاشجعى ، عمر
بن مطاع الجعفى ، عمير بن عبد الله الدئلى ، قاسط بن زهير التغليمى ، القاسم بن
حبيب الازدى ، قره بن ابى قره غفارى ، قعنب بن عمرو النمرى ، قيس بن مسهر الصيداوى
، كردوس بن زهير، كنانه بن عتيق التغليبى ، مالك بن عبد بن الربيع ، مجمع بن عبد
الله العائذى ، مجمع بن زياد الجهيمى ، مسعود بن حجاج تيمى ، مسلم بن عوسجه اسدى ،
مسلم بن كثير الاسدى ، منجح بن سهم ، الموقع بن ثمامه الاسدى ، مقسط بن زهير
التغليبى ، نافع بن هلال الجملى ، نعمان عمر الراسبى ، نصر بن ابى نيزير، نعيم بن
عجلان الانصارى ، وهب بن الحباب الكلبى ، واضح بن مولى الحارث السلمانى ، يحيى بن
سليم المازنى ، يزيد بن حصين الهمدانى ، يزيد بن معقل الجعفى ، يحيى بن الهانى
العروه ، الهناف بن المهند افراسبى ، عمرو بن الخالد الازدى .
اسامى نامبرده كه بيش از صد نفر مى باشند برخى احتمال تكرار در آنها نيز وجود دارد
گرچه احتمال تعدد نيز مطرح است ، اكثر اين تعداد و در همان مكان شريف پايين پاى
حضرت به صورت دست جمعى به خاك سپرده شده اند. ليكن در عين معيار اين كه اسامى اين
افراد در اين مكان نگاشته شده روشن نيست ، زيرا اگر منظور افرادى است كه در اين محل
دفن شده اند، اسامى برخى افراد ديده مى شود كه قبر آنها اين محل نيست مانند حر بن
يزيد رياحى و مانند قيس بن مسهر كه در كوفه به شهادت رسيد. و اگر منظور شمارش تمامى
افرادى است كه در ركاب حضرت به شهادت رسيده اند برخى از فرادى در بين اين اسامى
ديده نمى شود مانند حبيب بن مظاهر، مسلم بن عقيل ، هانى بن عروه و...
در هر صورت آنچه بر اساس منابع اكثر ياران حضرت كه همراه حضرت به شهادت رسيده اند
در پايين پاى حضرت مدفون هستند كه نزديكترين آنان به حضرت على اكبر مى باشد.
(407) البته دو تن از شهداى كربلا جداگانه به خاك سپرده شده اند. يكى
حبيب بن مظاهر كه بالاى سر حضرت اندكى جلوتر از حضرت مدفون است و ديگرى حر در اطراف
شهر كربلا مدفون مى باشد علت ان مشخص نيست . شايد علت ان تصميم خانواده وى بوده است
كه خواسته جنازه را در ان محل به خاك سپارد.
|