امام حسين (ع ) الگوى زندگى
جلد ۵
حبيب الله احمدى
- ۸ -
چرا تصميم بر گشت ؟!
مهم تر ز همه پاسخ سوال دوم است كه اين تصميم از جانب امام هما چگونه و بر اساس
چيست ؟ ايا امام نهضت خويش را متوقف مى نهد. ايا چون مى داند آنان پيشنهاد وى را
نمى پذيرند اتمام حجت مى نمايد! و يا اين كه اين تصميم در اين شرايط يك تاكتيك به
حساب مى ايد. محور نخست كه به طور كلى منتفى است زيرا نهضت با اين عظمت در هيچ
شرايطى توقف بردار نخواهد بود. نهضت حسينى يك نهضت و انقلاب معمولى نيست كه با
تعبير برخى شرايط رهبرى ان پشيمان شده يا تسليم دشمن شود يا نهضت را ناقص و بى ثمر
رها سازد.
آنچه از سيره محكم اهل بيت عليهم السلام به دست مى ايد، اين است كه امام همام اين
تصميم را بر اساس تغيير روش و تاكتيك مى گيرد. در عين حال كه اتمام حجت ديگرى به
ستم پيشگان از خدا بى خبر مى توان باشد. امام مصمم است با آگاهى كامل تا آخرين رمق
در برابر حزب عثمانيه قد برافراشته و سايه شوم آنان را از سر مردم مسلمان كوتاه
نمايد و دين خدا را در جامعه مستقر سازد. ليكن اكنون بخاطر اين كه مقابل يك سپاه
بزرگ قرار گرفته و در آستانه يك جنگ نا برابر روبرو شده است ، سخن از باز گشت دارد.
امام مى خواهد با اين پيشنهاد اين مرحله از نهضت را بدون درگيرى سپرى كند و شرايط
بهترى براى وى پديدار شود. اين شرايط حضرت و يارانش را شديدا محاصره قرار داده و
اجازه هيچ گونه تصميمى را نمى دهد. يا تسليم ذلت بار يا كشته شدن با عزت و افتخار.
امام مى خواهد شرايط را با بازگشت دگرگون ساخته ، اين شرايط را از فرو پاشد. شرايط
كه عبيد الله پديد آورده است يك شرايط استثنايى است كه اين گونه تتوانسته است
هواداران حزب عثمانيه را ساماندهى نمايد و كوفه بلكه عراق را تسخير نمايد. اين
شرايط هميشه پايدار نخواهد ماند اگر نهضت از اين بحران عبور كند، چه بسا فرصت هاى
ديگرى فراهم آورد و به نوع ديگر تداوم يابد. شايد فرصت فراهم شود كه ارتباط امام با
هواداران و تشكل همسوى اهل بيت در كوفه بر قرار شود و حضرت با ساماندهى نيروهاى خود
رفتار ديگر و موضع ديگرى را در پيش گيرد.
بر اين اساس باز گشت امام كه به ان پا فشارى مى شود مى تواند براى نهضت امام حسين
عليه السلام فضاى ديگرى پديد آورد، تا در ان فضا فرصت سازى شده و به شيوه بهتر و
برترى در مصاف با حزب عثمانيه قرار گيرد.
كه عدم پذيرش اين پيشنهاد از جانب حزب حاكم نيز گواه بر اين نكته است كه باز گشت
امام به سود حزب عثمانيه نبوده است .
با اين توضيحات جواب دو سوال تا اندازه اى شفاف مى شود اينك سوال سوم مطرح است كه
شرايط چگونه بوده است و سپاه عبيد الله چه مقدار و از چه توان مندى برخور دار بود و
چگونه و از كجا فراهم و بسيج شد، كه امام هنگامى كه رو در روى آنان قرار مى گيرد
پيشنهاد برگشت مى نمايد. پيش از بررسى اين محورها تحليل اهداف مرحله دوم بايسته مى
نمايد.
اهداف مرحله دوم
با توجه به شرايط جديد و دگرگونى كه در اوضاع عراق پيش آمده است و با توجه به اين
كه عزم بر بازگشت امام تنها يك تغيير روش و انتخاب تاكتيك ديگرى در ستيز با حزب
عثمانيه مى باشد، نهضت امام در هيچ شرايطى متوقف نمى شود.
از جانبى دشمن نيز امام را رها نمى سازد و همواره بر فشارهاى نظامى خود مى افزايد.
اينك كه امام حسين عليه السلام تصميم بر تداوم نهضت دارد، هدف امام از تداوم نهضت
چه مى تواند باشد، و براى رسيدن به اين اهداف با توجه به اين كه با باز گشت ام
موافقت نمى شود چه راهى را در پيش مى گيرد؟
در مورد پرسش نخست مى توان گفت كه هدف اين مرحله از نهضت با مرحله نخست هيچ تفاوتى
ندارد. انگيزه هاى مرحله دوم همان انگيزه هاى مرحله نخست است . يعنى استقرار دين
الهى در جامعه و ساماندهى اجتماعى .
و البته با تداوم حاكميت حزب عثمانيه نيز اين هدف تامين نخواهد شد پس امام همام
همان اهداف را دنبال مى نمايد. مى خواهد در قدوم اول سايه شوم حزب عثمانيه از سر
امت اسلامى بر طرف شود، تا زمينه استقرار دين و ساماندهى اجتماعى پديدار شود. در
عين حال تامين اين اهداف با مرحله اول اين تفاوت آشكار دارد كه در مرحله اول اقدام
امام بر اين اساس بود كه راه اندازى يك جريان بزرگ اجتماعى و هماهنگى نيروهاى
تشكل همسو. يعنى يك انقلاب فراگير مردمى عليه حاكميت حزب عثمانيه و سر نگونى اين
حزب . اينك با دگرگون اوضاع اين اهداف از اين راه تامين نخواهند شد. زيرا تشكل همسو
سخت سركوب شده و اسيب ديده است . در عين حال ايا راه و روش ديگرى براى تامين اين
اهداف باقى مانده است ؟
به نظر مى رسد يك راه ديگر باقى است كه در اين فرصت و در اين مرحله از نهضت امام ان
را انتخاب مى نمايد و ان راه مقامت تا شهادت خود و ياران سترگش مى باشد. اينك براى
رسيدن به ان اهداف راه سرخ شهادت بايد هموار گردد. گرچه راه شهادت همانند راه و
تاكتيك اول در فرصت اول سرنگونى حزب عثمانيه را سبب نشود، ليكن راه شهادت و جوشش
خون سالار شهيدان در فرصتى ديگر باعث سقوط بنى اميه خواهد شد و سايه شوم و خطر دين
زدايى آنان را از دين و امت اسلامى بر طرف خواهد ساخت و دين خدا را در جامعه مستقر
و پايدار خواهد نمود. اينك بر اين نكته مى توان نگر افكند كه همان نقش كه چيره شدن
جريان اجتماعى تشكل همسو بر حزب عثمانيه مى توانست ايفا نمايد اينكه همان نقش را
خون به عهده خواهد گرفت . و اين كه كسى بگويد تاثير زنده بودن امام بيشتر از شهادت
وى است و چگونه ممكن است زنده بودن فردى با رحلتش يكسان باشد! سخنى نا صواب خواهد
بود زيرا نقش ايثار تا شهادت همان اثر را مى تواند داشته باشد كه ستيز و نبرد و
چيره شدن به دشمن ان اثر را دارد.
به ديگر سخن در مبارزه با دشمن گاهى شمشير بر شمشير مقابل چيره مى شود و جريان را
به اهداف خودش نايل مى نمايد. و گاهى خون بر شمشرمقابل پيروزى مى يابد و همان اهداف
را تامين مى نمايد. مرحله اول نهضت امام حسين اگر اوضاع عراق و كوفه دگرگون نمى شد.
بر اساس معيار نخست استوار مى بود . حال كه اوضاع دگرگون شده است اين پيروزى از راه
دوم بدست خواهد آمد.
تامين اهداف گاهى با پيروزى شمشير و گاهى با پيروزى خون شكل مى گيرد. اگر نقش خون
با نقش شمشير برابر مى كند و يا احيانا بر ان برترى دارد ان گاه تحليل روند نهضت
امام حسين عليه السلام با مراحل متفاوتش و نيز با توجه با آگاهى هاى غيبى امام و
پيش گويى هاى ساير معصومين از عاقبت نهضت هموار خواهد بود. زيرا هيچ نيازى نيست كه
كسى در مورد آگاهى هاى امام از عاقبت نهضت ترديد كند. بلكه با يقين به اين كه حضرت
آگاه از عاقبت نهضت بوده كه به شهادت پايان خواهد يافت مراحل نهضت را پديدار ساخته
است . زيرا پايان سرخ با فرجام هر دو مرحله سازگار است اين كه در سخن رسول الله (ص
) يا امير المومنين آمده باشد كه حسين در كربلا شهيد خواهد شد، يا خود امام ابراز
نموده باشد كه من شهيد مى شوم ، هم با سامان يافتن مرحله نخست همخوانى دارد و هم با
مرحله دوم . يعنى اگر مرحله نخست پيش مى رفت و اوضاع عراق دگرگون نمى شد امام با
دست يابى به نيروهاى تشكل همسو حزب عثمانيه را سر نگون و رهبرى جامعه را به عهده مى
گرفت و ناهنجارى ها را هنجار بخشيده و دين الهى را در جامعه مستقر مى ساخت ، باز هم
منافاتى نداشت كه امام در نهايت به گونه اى ديگر در همان سر زمين كربلا به شهادت
برسد. آنگاه خودش و ساير معصومان نيز از اين فرجام نيك خبر داده باشند.
همان گونه كه شهيد شدن در كربلا با مرحله دوم نيز كاملا هماهنگ است كه امام با
آگاهى به اين كه در كربلا شهيد خواهد شد. اينك كه اوضاع بر گشته است و تداوم راه
مرحله اول ممكن نمى باشد. راه مرحله دوم را پيش مى گيرد و مى داند هم كه پايان
اين مرحله به شهادت خواهد انجاميد. با اين تحليل آگاهى از شهادت با هيچ كدام از دو
مرحله نهضت امام حسين عليه السلام نا ساز گارى ندارد بلكه با هر دو مرحله همخوانى
دارد.
البته اين نكته نيز نبايد فراموش شود، همان گونه كه كسى بگويد امام از فرجام كار
خودش خبر نداشت سخنى نا صواب به نظر مى رسد. و چه بسا توجيح غير صحيح برخى شواهد
تاريخى و رواياتى نيز باشد. اين هم كه كسى بگويد حسين عليه السلام براى كشته شدن از
مدينه بيرون آمده است اين نيز سخنى است كه بايد توضيح داده شود كه كشته شدن هدف
نيست ، هدف استقرا دين است هدف اين است كه دين در جامعه پايدار شود و سايه شوم و
خطرناك حاكميت حزب عثمانيه بر كنار گردد. ولو اين هدف از انتخاب راه شهادت فراهم
گردد. و امام نيز از اين فرجام از پيش آگاهى داشته باشد.
اينك با توجه به اهداف مرحله دوم و با توجه به اين كه امام شهيدان اى اهداف را با
گزينش شهادت تامين مى نمايد، بايد اين مطالب بررسى شود كه چه سپاه بزرگى امام و
يارانش را محاصره نمود بودند، و عبيد الله اين سپاه بزرگ را چگونه و از كجا بسيج
نمود كه شرايط را اين گونه دگرگون ساخت ؟ از جانب ديگر امام همام چگونه با انتخاب
راه شهادت به اهداف خويش رسيد. اين ها محورهاى اصلى مرحله دوم نهضت حسينى عليه
السلام را شكل مى دهد كه فرصت بررسى آنها اينك فراهم است .
سپاه عبيد الله
به اين نكته در پيش اشاره شده كه كوفه يك شهر عادى به شمار نمى رفت . به خصوص از
هنگامى كه عاصمه امير المومنين قرار گرفت ، پايگاه
انديشه و فرهنگ تشيع شد و به لحاظ مركزيت و ابادگرى ان محور تجارى و اقتصادى نيز
قرار گرفت . در عرصه فرهنگ نه تنها انديشه علوى در ان شكوفا شد، بلكه كوفه پايگاه
احزاب چالشگر تشكل همسو نيز قرار داشت . احزاب مخالفت تشكل همسو نيز در همين شهر و
اطراف مستقر شده بودن با توجه به اين ويژگى ها كوفه در مجموع جمعيت انبوهى از
فرهنگى و تجارى و اقتصادى را در خود جاى داده بود.
و اينك عبيد الله و با عواملى كه بررسى شد به چنين منطقه اى سلطه يافته و خشونت
خويش را مستقر ساخته است . آنچه براى عبيد الله اهميت دارد در مرحله نخست تسخير شهر
و سر كوب نيروهاى هوادار مسلم بود، كه به بهترين شكل صورت گرفته است . رهبران تشكل
هسمو مانند مسلم و هانى به شهادت رسيده اند. و برخى نيز زندانى و برخى ديگر كوفه را
ترك نموده اند.
مرحله دوم مسووليت بزرگترى به عهده عبيد الله است اين است . و ان اين كه حسين با
كاروان خويش به سوى كوفه در حركت است . يزيد به عبيد الله دستور مى دهد سريع آماده
رويا رويى با حسين شود تا با اين خطر بزرگ مقابله نمايد.
اينك عبيد الله مسووليت اول را انجام داده آماده انجام ماموريت دوم و بسيج سپاه به
سمت و سوى حسين مى باشد. با تلاشى كه وى انجام مى دهد. با تزويز و زور و زر و ايجاد
رعب و وحشت موفق مى شود سپاه بزرگ را در نوبت هاى متعدد به طرف حسين بسيج نمايد.
سپاه وى را از 20000 نفر، 23000 نفر تا سى هزار نفر مى شمرند.
(335)
كه مرحله به مرحله به سمت مسير حركت امام اعزام مى شوند. با حر بن يزيد رياحى هزار
نفر. با عمر سعد چهار هزار نفر با حصين بن نمير چهار هزار نفر، با شمر بن ذولجوشن
چهاز هزار نفر. همراه مصاب مارى 3000 نفر. زيد بن ركاب الكلبى 2000. نصر بن حربه
2000 نفر. يزيد بن حارث 1000 نفر. حجار بن ابجر 1000 نفر. شبث بن ربعى 1000 نفر
(336).
مجموع اين امار 23000 نفر، و شايد بقيه سپاه تا سى هزار را گروه هاى كوچك دويست يا
سيصد نفرى تشكيل مى داده اند. افزون بر اين تعداد گروه هاى افراد مانند كثير بن
شهاب ، محمد بن اشعث ، قعقاع سويد، در ميان اين امار نمى باشد. به يقين همراه اينان
نيز تعدادى اعزام شده اند.
عبيد الله سپاه را در نخيله جمع مى كرد و در آنجا گروه ها را آماده و سازماندهى مى
نمود و با زور و تزوير و زر در برابر امام حسين عليه السلام اعزام مى نمود. حقوق و
عطاياى چند صد برابر افزايش مى دهد. ايجاد رعب و وحشت هم كه به نهايت رسيده است .
فرماندهان مانند كثير بن شهاب ، محمد بن اشعث ، و قعقاع بن سويه و اسماء بن خارجه
مامور مى شوند در كوفه گردش كنند و هر مردى كه توان حركت دارد به جبهه اعزام نمايند
و كوچكترين سهل انگارى پذيرفته نيست و طرف سهل انگار اعدام مى شد.
و حتى افراد رهگذر را به دار مى اويختند كه فرد شامى كه براى وصول مطالبات خود به
كوفه آمده بود وقتى دستگير به حضور عبيد الله آورده شد وى را گردن زدند.
(337)
اين امار تعداد سپاه عبيد الله است . از لحاظ كيفيت نيز نيروهايى كه زير پرچم وى
گرد آمدهاند، نيروهاى زبده و خشن و بسيارى از آنان هواداران حزب عثمانيه كه بغض اهل
بيت در سينه هاى آنان موج مى زند مى باشند و نيز افراد مانند قوميت حمراء كه به نان
شبى جنايت مرتكب مى شودند. به همين جهت سپاه عبيد الله با تعداد گسترده و با اين رو
حيات از توان مندى خوبى بهره مند است كه در برابر كاروان كوچك ، ليكن به بزرگى
تاريخ بشريت يعنى كاروان حسين عليه السلام قد بر افراشته تا از خود جنايت ماندگار
به يادگار نهد. البته تعداد كاروان حسين را در حدود 200 نفر مى شمارند.
فراهم نمودن سى هزار سپاه عليه حسين اين نكته را شفاف مى سازد كه حزب عثمانيه وحشت
از اين دارد كه حسين به كوفه دست رسى حاصل كند و تشكل همسو از وى حمايت نمايد. و
الا براى از پاى در آوردن كاروان دويست نفرى هيچ گاه منطقى نيست اين تعداد سپاه
فراهم شود.
كدامين شمشير از كوفه عليه حسين عليه
السلام آشكار شد؟!
ان گونه كه در همين نوشتار آمد كوفه پايگاه انديشه متضاد و احزاب اجتماعى چالشگر
يكديگر بود. اگر بهترين و مقاوم و گسترده ترين پايگاه تشكل همسوى اهل بيت را كوفه
شكل مى داد، و در برابر احزاب چالشگر فراوان نيز در همين منطقه شكل گرفته بودند.
گروه نفاق كه همواره چهره هاى اصلى خويش را پنهان مى ساخت ، هواداران حزب عثمانيه
كه به طور آشكار از آرمانهاى حاكميت اين حزب حمايت مى نمودند.
اشراف كه همواره سياست هاى نا برابرى بنى اميه را ترجيح مى دادند. و قوميت
حمراءمزدور كه تعدادشان به هزاران مى رسيد و همواره ابزار دست زياد ابيه و اينك
عبيد الله فرزند همان زياد قرار گرفته اند.
اين تركيب و بافت جمعيتى كوفه و اطراف است . بسيارى از اين گروه ها مانند هواداران
حزب عثمانيه ، اشراف ، قوميت حمرا همواره منتظر چنين فرصتى بودند، كه در صف باطل
جولان دهند، به نواى دنيايى دسترسى حاصلى نمايند. و همان گونه كه گفته شد كوفه شهر
بزرگى بود كه جمعيت انبوهى را در خود جاى داده بود. بسيج نيرو و سپاه هزاران نفرى
از كوفه براى فردى مانند عبيد الله خيلى دشوار نخواهد بود. زيرا اولا بسيارى منتظر
چنين فرصت بودند و ثانيا زر و تزوير و زور حاكميت ، بيداد كرده است .
عبيد الله ان گونه با زور و تزوير و زور نيروهاى چالشگر اهل بيت را ساماندهى نمود
كه حتى نيازى نبود يك نفر از شام به سپاه كوفه بپيوندد.
چنانكه نوشته اند يك نفر شامى در سپاه وجود نداشت : و كان
جميع من حضر مقتل الحسين من العساكر و حرابه و تولى قتله من اهل الكوفه خاصه لم
يحضر هم شامى .
(338)
اكثريت قريب به انفاق سپاه عبيد الله نيروهاى احزاب چالشگر اهل بيت شكل مى دهند
همان گونه كه امار دقيق نشان مى دهد از 23000 نفر سپاه 20000 نفر ان مربوط به
افرادى مى شوند كه از ابتدا در صف مقابل امام حسين عليه السلام بود، جزءاعضاى حزب
عثمانيه و اشراف و قوميت حمراء بودند. حتى كسانى نبودند كه براى حسين عليه السلام
نامه نگاشته باشند. بقيه نيروها اگر سى هزار نفر سپاه صحيح باشد، هم مربوط به ساير
سران احزاب مخالف مانند كثير بن شهاب ، محمد بن اشعث ، قعقاع بن سويد است ، تنها
فرماندهان سه هزار نفر از زمره كسانى هستند كه نامه نوشته بودند يعنى شبث بن ربعى ،
يزيد حارث ، حجار بن ابجر، و مجموع نيروهاى اينان نيز كمتر از سه هزار نفر است . كه
اينها همان هايى هستند كه در روز عاشورا امام آنان را به اسم خطاب كرد و فرمود:
يا شبث بن ربعى و يا حجار بن ابجر، يا قيس بن الاشعث و يا يزيد بن الحارث ، الم
تكتبوا لى ... انما تقدم على جند مجند.
(339)
بر اين اساس اكثريت سپاه عبيد الله را همان نيروهاى احزاب چالشگر تشكيل مى داده اند
و از نيروهاى تشكل همسوى اهل بيت كمترين افراد بسيج شدند، كه آنها هم يا در بين راه
فرار كردند و يا با زر و زور وارد نبرد عليه امام حسين عليه السلام شدند.
بر اين اساس همسو گر چه اسيب ديد و ليكن اين گونه نبود كه بر عليه امام شمشير
اهيخته نمايد. افرادى شركت نمودند در مقايسه با سپاه بزرگ عبيد الله بسيار نا چيز
هستند. اين كه در بخش زمينه هااين نكته اشاره شد كه سخن فرزدق و امثال فرزدق كه به
امام حسين عليه السلام مى گفتند انديشه هاى مردم عراق و كوفه به سمت شما، ليكن
شمشيرهاى آنان با بنى اميه است قابل نقد است ، به اين لحاظ است . و لذا امام حسين
عليه السلام به پيشنهادهاى امثال فرزدق وقعى ننهاد. زيرا تشكل همسو شمشيرش عليه
امام حسين عليه السلام اهيخته نشد.
شمشير همواره در اختيار انديشه است . انديشه به هر سمت و سو باشد شمشير هم به همان
جهت خواهد بود. در عراق ان شمشير هايى كه عليه حسين اهيخته شد، شمشير تشكل همسوى
اهل بيت نبود. آنها بسيار اندك بودند ان شمشيرها شمشيرهاى هواداران احزاب مخالف
مانند حزب عثمانيه مانند برخى خوارج و اشراف و به مزدورى قوميت هايى مانند قوميت
حمرا بود. شمشير همانند عمر سعد بن وقاص ها، شمر بن ذى الجوشن ها كه از خوارج و از
هواداران حزب عثمانيه و حصين ين نميرها و كثير بن شهاب هاى مزدور بود كه از هيچ
جنايتى در راه آرمانهاى حزب عثمانيه فرو گذار نمى كردند.
البته همان گروه اندك از تشكل همسو كه در صف سپاه عبيد الله ايستاده باشد نيز از
نظر دور نيست . برخى از ان افراد نيز شركت داشتند و فريب كيسه هاى زر شدند و يا از
ترس جان خويش در جبهه عليه حسين شركت نمودند. ليكن آنچه عمده سپاه عبيد الله را شكل
داد هواداران گروه و احزاب چالشگر مى باشد. اينك اين پرسش در برابر چشم خواننده
قرار مى گيرد، پس تشكل همسوى اهل بيت چه شد. ان هزاران نفرى كه با مسلم بيعت كرده
بودند اگر در صف سپاه عبيد الله نا يستادند پس كجا رفتند و اين همه نيرو چه شد؟ و
خلاصه سوال نيروى تشكل همسوى اهل بيت عليهم السلام كجا رفتند؟
تشكل همسو كجا رفت ؟
انديشه تشكل همسو سويه از افكار بلند و الهى على عليه السلام مى گرفت . از زمان
حكومت دارى على در كوفه اين انديشه شكوفا و مستقر شد. طبيعى است مهار و سركوب اين
انديشه خيلى آسان نخواهد بود و به راحتى نمى توان اين انديشه را مقابل آرمانهاى على
قرار داد.
اينك با تسلط عبيد الله به كوفه گر چه اين تشكل سخت اسيب ديده است و بسيارى از
هواداران نيز به شهادت رسيده اند.
ليكن اين گونه نيست كه بتوان حتى با زور و سرنيزه هزاران تن از انديشمندان سبز تشكل
همسو را به جبهه مقابل على و حسين عليهما السلام گسيل نمود. گر چه زر و زور در
موقعيت هاى حساس تاثير گذار مى باشند.
بر اين اساس مى توان گفت تشكل همسو اسيب جدى متحمل شده است و ارتباط خود را با
رهبرى بريده مى بيند. اما ايا آنان حتى با زور و زر عبيد الله كه شمشيرها اهيخته و
سر كيسه هاى بيت المال را شل كرده بود از انديشه و آرمان خويش بريدند. يا اين كه
اسيب را تحمل نمودند و همين تشكل در موقعيت هاى ديگر فرصت شكوفايى فراهم نمودند.
آنچه هويت و ساختار اين تشكل به ان فرا مى خواند و شواهد تاريخى ان را تاييد مى
نمايد اين است ك تشكل همسوى اهل بيت اسيب را تحمل نمود و در اين موقعيت حساس كوفه
دچار سر نوشتى كه به برخى از آنها اشاره مى شود.
1 - عده اى در اثر سستى ، فريب زر و زور عبيد الله خوردند و در صف جبهه مقابل
ايستادند. كه نسبت اين عده نسبت به سپاه عبيد الله بسيار اندك است .
2 - برخى از آنان و نيز سر ان به امام ملحق شدند مانند حبيب بن مظاهر و مسلم بن
عوسجه ، زهير بن قين و عبد الله بن عمير و ام وهب و وهب و...
(340)
3 - برخى از سران آنان زندانى شدند مانند مختار و عبد الله بن حارث
(341) عده اى زيادى از شيعيان زندانى شدند كه زندانيان عبيد الله را
12000 نفر مى شمارند كه بايد عده زيادى از آنان در همان آغاز تسلط باشد.
(342)
4 - برخى ديگر از كوفه خارج شدند و خود را پنهان ساختند مانند عبد الله بن حر جعفى
كه با عشيره و تبار خويش به بيابان ها سر نهاده بود كه از غايله كوفه به دور باشد.
كه كر على مافر شد و قافله حسين بن على عليهما السلام
برخورد و امام با وى مذاكره نمود و ليكن خواهش هاى نفسانى نگذاشت به يارى حسين
بيايد. اما در بيابان ها ماند به يارى عبيد الله هم نرفت .
(343)
5 - برخى ديگر كه با زور به جبهه اعزام مى شدند در بين راه فرار كرده و خود را
پنهان مى ساختند كه در برخى منابع آمده گروه هزار نفرى اعزامى تنها كمتر از 300 نفر
آنان به جبهه مى رسيد، بقيه فرار مى نمود.
(344)
كه قهرا نيروهاى فرارى همان هستند كه با زور اعزام مى شدند و جنگ با حسين براى آنان
خوشايند نبود، يصلون الى كربلا ام يبق منهم الا القيليل كانوا
يكرهون قتال الحسين فيرتدعون فيتخلفون .
(345) كه اينان نيروهاى امثال شبث بن ربعى و حجار بن ابجر مى توانند
باتشند.
6 - برخى ديگر شهيد شده يا در گذشته مانند هانى بن عروه ، از سران بنام و بزرگ كوفه
بود و هزاران نفر از قبيله مذحج را به همراه خويش داشت .
(346) و مانند شريك بن اعور از بصره كه شيعه مخلص امام حسين عليه السلام
بود و به قول خودش به مقدارى كه وى را بى نياز سازد نيرو از بصره بسيج خواهد نمود.
وى همراه عبيد الله به كوفه آمده و به منزل هانى رفت و در آنجا بيمار شد بعد از سه
روز همانجا در گذشت .
(347)
7 - برخى ديگر كه شايد اكثريت را شكل مى دادند در خانه هاى خويش خزيدند كه نه
فرصت يارى حسين را فراهم ساختند در خانه ها خويش خزيدند كه نه فرصت يارى حسين را
فراهم ساختند و نه در صف مقابل ايستادند. عبد الله بن حر جعفى همين بهانه را آورد
به امام حسين عليه السلام عرض كرد من ديدم مردم (تشكل همسو) به خانه هاى خود
برگشتند و صحنه را خالى نمودند من هم از كوفه بيرون آمدم و
لكنى رايت شيعتك بالكوفه و قد لزموا منازلهم خوفا من بنى اميه .
(348)
از اين گروه مى توان سليمان بر صدد خزاعى ، مسيب بن نجبه فزارى ، عبد الله بن سعد،
عبد الله بن وال ، رفاعه بن شداد. و نيز خالد بن سعد و حنش بن ربيعه
(349)
اين هفت نفر كه پنج نفر اول از سران صاحب نفوذ شيعه به خصوص سليمان كه از صحابه
رسول الله (ص ) نيز بود.
اينان همان هايى هستند كه بيش از صد نفر از سران قبايل و بزرگان كوفه را گردهم جمع
نمودند و به خون خواهى حسين عليه السلام بپا خواستند.
(350)
و اينان همان هايى هستند كه 16000 هزار نفر از شيعيان بعد از شهادت حسين با آنان به
خصوص رهبرشان سليمان بن صرد پيمان بستند تا انتقام خون حسين و يارانش را بگيرند، گر
چه چهار هزار نفر وفادار سليمان ماندند.
(351)
انديشه اين گونه را با اين گسترده نمى توان به زور به جبهه عليه حسين اعزام نمود.
البته سهل انگارى همين تشكل بحث ديگرى است كه حسين را يارى نرساندند و در بخش عوامل
سقوط كوفه به اين نكته اشاره شد.
ليكن اكثريت اين ها در صف دشمن هم نا يستادند.
اين سر نوشت تشكل همسو است كه اگر اين بررسى درست باشد آنگاه مى توان گفت شمشيرها
در اختيار انديشه هاست و از هم جدا نمى شود. گرچه برخى بى پايه و بى انديشه اند و
شمشيرهاى آنان نيز هر روز از خواهش و آرمانى حمايت مى كنند. ليكن افراد سترگ و
انديشمند هماره شمشيرش حامى انديشه اش است و از آرمانش دفاع مى نمايد. و شمشيرى كه
رخ حسين آشكار شد شمشير تشكل همسو نبود گر چه تعدادى از آنان نيز فريب خورده در
ميان سپاه عبيد الله باشند. و به همين جهت بعد از حادثه كربلا همين تشكل همسو
دوباره انسجام حاصل نمود و با رهبرى همين سليمان بن صرد نهضت توابين را پديدار ساخت
.
و همين تشكل مختار را يارى رساند، جنايت كاران جنگ كربلا را به قتل رسانند و هزاران
نفر از همينان گرد زيد بن على بن الحسين آمدند و نهضت زيد را بعد از سالها پديد
آوردند. و نيز همين تشكل تداوم يافت تا زمان بنى عباس . و همين خط سرخ ايثار شهادت
تا به امروز تداوم يافته و تا قيام مهدى ال محمد تداوم خواهد يافت . و در نهضت فرا
گير مهدى (عج ) همين تشكل در تمام جريان ها و قدرت هاى پوشالى و تو خالى چيره خواهد
شد.
با اين توضيح به پيشنهاد امام حسين عليه السلام بر مى گرديم كه ايا پيشنهاد باز گشت
از سوى حزب عثمانيه پذيرفته مى شود و يا تصميم ديگرى در مورد امام و كاروانش در پيش
مى گيرند؟
تصميم نهايى حزب عثمانيه
تصميم بر خورد نظامى و حتى كشتن امام حسين عليه السلام در صورت عدم تسليم از جانب
حزب عثمانيه توسط حاكم اموى يزيد گرفته شده بود و يزيد به دروغ در پايان كار اظهار
پشيمانى نمود و مى گفت من دستور قتل صادر ننموده بودم .
هدف اصلى يزيد از نصب عبيد الله در عراق اقدام مقابله با نهضت حسينى بود. و به همين
سبب به اهميت مسووليت عبيد الله واقف بود و به همين جهت اختيار تام به وى واگذار
كرده و دست وى را در انجام هر جنايت باز گذاشته بود. تصميم نهايى را همان آغاز كار
گرفته بود كه در برخورد با حسين عليه السلام دو راه وجود دارد يا پذيرش بيعت يا
ستيز و كشته شدن حسين . اين تصميم از همان آغاز اتخاذ شده بود. نامه يزيد به در قدم
اول قتل است چنانچه به وليد بن عتبه بن ابى سفيان در مدينه نوشت :
اذ اتاك كتابى هذا فاحضر الحسين بن على و عبد الله بن زهير فخذها بالبيعه لى فان
امتنعا فاضرب اعناقهما.
(352) در برخى ديگر حتى دارند كه در نامه كوچك يزيد كه باندازه گوش موش
با نامه رسمى ضميه شده بود
(353) دستو راين بود كه بعد از شهادت حسين سر مبارك او نيز به نزد يزيد
بفرستند: فخذ الحسين بن على و عبد الرحمن بن ابى بكر و عبد
الله بن زهير و عبد الله بن عمر الخطاب اخذا عنيفا لست فيه رخصه فمن ابى عليك منهم
فاضرب عنقه و ابعث الى و براسه .
(354)
در طى مراحل حركت امام تا رو در رويى با سپاه حزب عثمانيه روى دادها و اوضاع جبهه
همواره به عبيد الله گزارش مى شد. و به پيشنهاد حسين عليه السلام مبنى بر باز گشت
نيز توسط فرماندهان جبهه حر بن يزيد و عمر سعد به عبيد الله گزارش شد. و منتظر جواب
ماندند. ليكن آنچه از جانب عبيد الله پاسخ آمد اصرار بر همان موضع و دستور يزيد بود
كه دو راه بيشتر براى حسين وجود ندارد، يا تسليم و بيعت با حزب عثمانيه و يا جنگ و
ستيز. حتى عين تصميم يزيد به فرماندهان ابلاغ مى شود. دستور نهايى اين است كه بر
حسين و يارانش اگر بيعت نكرد بتازيد و آنان را مثله كنيد و بعد از كشتن وى بر بدن
حسين اسب بتازيد: فاز حف الهم حتى تقتلهم و تمثل بهم فانهم
لذلك مستحقون فان قتل الحسين فاوطى الخيل صدره و ظهره .
(355) و اصولا تصميم قتل حسين چيزى نيست كه عبيد الله و يا همانند وى
بتوانند از پيش خود تصميم گيرند. بدون شك تصميم محورى سياست كلان حزب عثمانيه است
كه رهبرى ان همانند يزيد بايد تصميم گيرد. و عبيد الله به لحاظ مديريت زيركانه و
خشنى كه دارد تنها مجرى دستورات يزيد و حزب عثمانيه مى باشد.
در هر صورت اينك لحظه شرايط در حال دگرگونى است از يك جانب پيرامون كاروان حسين را
سپاه محاصره نموده است و راه را بر حسين عليه السلام بسته و ارتباط حسين رامردم
عراق و كوفه و اطراف بطور كلى قطع نموده است . از جانب ديگر همواره هزاران به سپاه
عبيد الله در كربلا افزوده مى شود كه از سپاه وى از يك هزار به بيش از بيست هزار و
بلكه سى هزار فزونى يافته است . با اين شرايط كه براى حاكميت حزب عثمانيه پديد آمده
است طبيعى است كه بر موضع خويش پافشارى خواهد نمود و از حسين خواهد خواست كه با وى
دست بيعت دهد و حاكميت حزب عثمانيه را رسميت شناسد. و يا تن به قتال دهد. بر اين
اساس عبيد الله نامه هاى حر و سعد را كه تصميم باز گشت حسين را مطرح ساختند مردود
دانسته به همان دستور يزيد پافشارى مى نمايد.
وى به عمر سعد مى نگارد حسين را بين دو چيز مخير نما بيعت و جنگ و اگر بيعت نپذيرفت
سريعا با وى قتال نما و اگر در اين امر خود را ناتوان مى بينى فرماندهى سپاه را به
شمر بن ذى الجوشن واگذار نما، و ان ابيت فاعتزل و جندنا و خل
بين شمر بن ذى الجوشن و بين العسكر.
(356) اينك بايد ديد كه اين تصميم نهايى و جنايت بار حزب عثمانيه چه
تاثيرى در عزم اراده حسين عليه السلام خواهد داشت . واكنش رهبرى نهضت در اين راستا
چگونه خواهد بود؟
امام در ميان دو راهى
اينك با فراهم آمدن اين گونه شرايط امام در ميان دو راهى قرار گرفته است . يا دست
ذلت دراز كند خود و ياران و همراهان خود را از اين اوضاع وحشتناك نجات حاصل كند و
يا مقاوم سترگ و در برابر ستم بايستد و درس كرامت و آزادگى به تمام تاريخ بشريت
بياموزد. يا ستم و ذلت آنان نپذيرد، با در برابر ستم قد قامت نموده و لو فرجام ان
كشته شدن خود و يارانش باشد. يا با بيعت حزب عثمانيه در گوشه از جهان اسلام منزوى و
سركوب شود (اگر طرح بيعت عثمانيه نباشد) و يا راه شهادت در راه استقرار دين الهى را
برگزيند تا افتخار جاويد از خود يادگار بنهد.
ايا حسين راه سازش را پيش مى گيرد و يا راه سر افرازى و آزادگى و راه شهادت در راه
خدا. از ميان اين دو راه فرزند فاطمه به يقين راه دوم ، راه شهادت را بر مى گزيند.
و فرياد هيهات منا الذله را ان گونه سر مى دهد تا ابد در گوش تاريخ در هم پيچيد.
امام و بيعت با يزيد!
در اين مرحله از شرايط اوضاع از هر دو جانب قابل دقت و اهتمام است . از يك جانب
سپاه انبوه عبيد الله كه عده آنها را هواداران حزب عثمانيه و ديگر قوميت هاى چالشگر
تشكيل مى دادند و از روحيه خشن برخوردار بوده و از هيچ جنايتى روى گردان نبود صف
اراسته اند.
از جانب ديگر يك عده از اصاحب و همراهان كوچك ليكن به عظمت و بزرگى همه ارزش هاى
انسان و الهى و به رهبرى فرزانه و الگوى همه فرزانگان امام نور و امام ملك و ملكوتى
. اين سپاه كوچك و اين امام همام در برابر اين ستم و خشونت چه تصميمى خواهد گرفت .
فريادهاى حسين عليه السلام در اين راستا چه خواهد بود؟! فريادهاى حسين اين گونه است
: انى لا ارى الموت الا السعاده و لا الحياه مع الظالمين الا
برما
(357) من شهادت را جز سعادت نمى انديشم و زندگى با
ستمگران را زجر جانكاه مى دانم . ان لم يكن دين و كنتم
لا تخافون يوم العاد فكونوا احرارا فى دينكم
(358) اگر شما دين باور نيستيد، از قيامت نمى
هراسيد، در دنيا آزاد مرد باشيد. لا والله اعطيكم بيدى
اعطاء الذليل و لا افر فرار البعيد.
(359)
من نه دست ذلت دراز مى كنم و نه مانند بردگان از صحنه فرار مى
كنم . الا ان الدعى بن الدعى قد ركز بين اثنتين بين
القتله (السله ) و الذله و هيهات منا اخذ الدنيه ابى الله ذلك و رسوله و جدود طابت
و حجور طهرت و انوف حميه و نفوس ابيه لا توثر طاعه اللئام على مصارع الكرام .
(360)
نا پاك و پر نا پاك مرا بين دو چيز، شمشير و ذلت مخير ساخته
است ، ما و ذلت ! هرگز، خدا و رسول خدا و پيشينيان پدران و مادران پاك ننگ ذلت را
بر ما روا نمى بينند. غيرت مندان بلند همت و جان هاى سترگ در ميدان مبارزه پيروى از
پستى ها نمى نمايند.
حزب عثمانيه در اين پندار خوش است كه با ايجاد اين گونه رعب و وحشت و يا گسيل نمودن
اين مقدار نيروى خشن نظامى به جنگ حسين عليه السلام ، توان مند خواهد بود كه روحيه
سترگ و مقاوم حسين را بشكند و وى را وادار به تسليم نمايد. و در اين خوش خيالى است
كه حسين را دست بسته به كوفه آورد و دست وى را به دست عبيد الله آنگاه يزيد نهد!
ليكن زهى خيال باطل . اين شناخت سطحى از فرزند على و فاطمه است مثل اين كه حزب
عثمانيه از سترگى و كرامت و عزت حسين كمترين اطلاعاتى ندارد. آنان حسين را با افراد
معمولى مى سنجند و نمى توانند باور كنند كه حسين فرياد جوان مردى و آزادگى سر خواهد
داد كه گوش همه آزادگان جهان را تا قيامت نوازش مى دهد.
حزب عثمانيه با تسلط بر اضاع عراق راه اول را بر روى حسين مسدود نموده است . پيروزى
شمشير بر شمشير در اين شرايط نا برابر جنگى پيش بينى نمى شود، گرچه احتمال ان
منتفى نيست زيرا: كم من فئه قليله غلبت فئه كثيره .
(361)
حزب عثمانيه بر فراهم آوردن اين شرايط سى هزار نفر نيروى خشن قداره بند، در برابر
يك كاروان حدود دويست نفرى كه بسيارى از آنان را زنان و كودكان تشكيل مى دهند، بر
اين خيال خام است كه فرزند فاطمه عليها السلام را تسليم خواهد نمود. اينك كه كاروان
فرزند رسول الله همانند كبوتران بى گناه در چنگال هزاران درنده گرفتار آمدهاند.
تسليم آنان خواهند شد. ليكن حزب ال سفيان هيچ گاه بر فرهنگ شهادت نمى انديشد و توان
انديشيدن سبز و بالنده شهادت را ندارند. زيرا خاستگاه ان را تباهى هاى جاهليت شكل
مى دهد. چگونه مى تواند به ارزش و آثار شهادت انديشه نمايد. آنان نمى دانند حسين
عليه السلام با انديشه زلال وحيانى و آسمانى خويش اينك راه ايثار و شهادت را درر
پيش خواهد گرفت . آنان كه پا فشارى بر تحميل ذلت بر حسين دارند! اين نكته را نمى
توانند درك كنند كه حسين راه عزت و افتخار و شهادت را بر مى گزيند. و اين گزينش
آگاهانه و زلال و شفاف است . در هيچ شرايطى بر شهيد و سالار شهيدان تحميل كردنى
نيست . شايد در شرايط سخت و بحران بتوان ذلت را بر كسى تحميل نمود. ليكن عزت و
آزادگى و ايثار و شهادت چيزى نيست كه به توان بر كسى تحميل كرد. راه شهادت گزينشى
است . شهيد اين راه را با آگاهى و انديشه زلال خويش بر مى گزيند. در يك شرايط بحران
شايد بتوان صلح را به جبهه اى مانند تشكل همسوى اهل بيت تحميل نمود. چنانكه تحميل
داورى و داور در دومه الجندل از اين قبيل بود. تحميل صلح در ساباط از اين قبيل بود.
اما ايثار و شهادت يك فرهنگ شفاف كه در هيچ شرايطى بر كسى تحميل نمى توان نمود.
ان قلم بدستانى كه بر اين پندار غلطاند كه شهادت بر حسين تحميل شده است ! سخنى
بيهوده و خوش خيالى نموده اند شهادت امرى نيست كه حتى در سخترين شرايط بر كسى تحميل
شود.
و اينك حسين كشته شدن را آشكارا مى بيند و به ان يقين دارد. در اين شرايط جبهه اگر
بيعت نكند حتما خود و يارانش به شهادت خواهند رسيد. در عين حال بدون درنگ اين راه
را مى پذيرد. و در برابر ستم پيشگان حزب عثمانيه سر فرود نمى آورد. بلكه مقاوم و
سترگ مى ايستد. و خيلى آسان راه دوم يعنى راه سرخ شهادت را بر مى گزيند.
البته حسين كه خود اين گونه است يارانى نيز حسين گونه مى خواهد تا در كنار وى تا
آخرين لحظه با ايثار و شهادت در راه آرمانهاى مقدس حسين دفاع نمايند اين ياران
چگونه افرادى خواهند بود؟ و اصولا ياران اهل بيت چه كسانى هستند؟
ياران اهل بيت عليهم السلام
اينك كه حسين از ميان دو راهى راه آزادگى و شهادت را بر مى گزيند و راه شهادت نيز
مشخص است كه همه شايستگى ان را ندارند. شهادت در راه آرمانهاى حق و استقرار دين
الهى امتيازى نيست كه نصيب هر كس شود. بلكه شايستگى بس والا لازم دارد كه به اين
سعادت نايل شود. از اين رو بايد ياران حسين كه ياران حق مى باشند نيز همانند خود
حضرت ممتاز باشند. بايد افرادى سترگ و مقاوم باشند و بايد افرادى فداكار و ايثار گر
باشند. با انديشه زلال و شفاف راه را برگزيده باشند كه راه شهادت راهى است با آگاهى
و بينش و انديشه شفاف انتخاب مى شود. يارانى مى توانند در اين مرحله حسين را همراهى
كنند كه بر خواهش هاى نفسانى و دنياطلبى چيره شده و راه گذشت از زندگى دنيا بر آنان
هموار شده باشد.
هر كس را توان ان نيست كه همراه و هم رزم حسين در كوى حسين به شهادت برسد. ياران
اهل بيت را افرادى مقاوم كه در انديشه زلال سبز مى انديشند و رفتار سترگ و مقاوم
راه مى پيمايند، تشكيل مى دهند. اين گونه افراد همراه تشكل همسو مى باشند.
امام على ويژگى ياران اهل بيت را اين گونه شفاف مى سازد: لسنا
نرعد حتى نوقع و لا نسيل حتى نمطر
(362) ما و ياران ما همانند رعد و برق هاى بى باران
نيستيم كه صداى طبل تو خالى اند، مانند رعد غرشيش هستيم كه بدنبال باران مى ريزد و
بارانى هستيم كه سيل اسا و با خروش دشمن را از جاى بر مى كنيم على افرادى
را كه همانند طبل تو خالى (خالى بند) پر صدا و بى رمقند يار، بر نمى گزيند. على
يارانش همانند خودش سترگ مقاومند، همانند ابرى هستند كه باران پر بركت ريزش مى
نمايند. ياران على را مالك اشترها، عمار ياسرها تشكيل مى دهد و ياران حسين را حبيب
بن مظاهرها و زهيرها تشكيل مى دهند. اينان ياران اهل بيت در ان زمان و هر زمان مى
باشند.
طبيعى است حال كه اين كاروان به سوى گزينش شهادت پيش مى رود و حسين با آگاهى كامل
اين راه را برگزيده است ياران خويش را نيز از بين افرادى بر مى گزيند كه اين
شايستگى ها در آنها مستقر شده باشد. كسانى بايد همراه حسين باشند كه از مال و خواهش
هاى دنيا بلكه از جان كه شيرين ترين است نيز دست شسته باشند. آنان كه براى استقرار
دين خدا نه فقط ايثار مال ، بلكه ايثار جان ايثار فرزند مى نمايند. امام حسين عليه
السلام در طى مسير خود اين گونه افراد را به عنوان يار بر مى گزيند. و چون افرادى
با انگيزه هاى دنيايى همراه كاروان حسين شده اند، اينك كه براى كاروان حسين جز
فداكارى و جز انتخاب راه شهادت راه ديگرى باقى نمانده است ، اصحاب بايد در اين
مرحله غربال شوند تا خالص ها از نخاله ها جدا گردند. خالص ها همراه حسين بمانند،
نخاله ها
دو ريخته شوند.
برداشتن ميثاق رهبرى !
از اين رو در گفتار امام نكته بس در خور تامل و انديشه به چشم مى خورد. و ان اين كه
امام با ياران خويش سخن گفته و از آنان مى خواهد در صورت تمايل صحنه را ترك كنند و
مى فرمايد اين سپاه به جز من با كسى كارى ندارد. شما مى توانيد از تاريكى شب بهره
برده اين صحنه را ترك نماييد و نيز مى توانيد همراهان مرا (زنان و فرزندان خردسال )
همراه خويش ببريد!
به آنان صريح و شفاف اعلان مى دارد كه من پيمان خويش را از عهده شما بر نهادم !
پيمان با من مانع رفتن شما نباشد، آزاد هستيد مى توانيد برويد!
اين سخنان امام در شرايط بسيار حساس و خطر، كه سپاه دشمن وى را محاصر نموده است
ابراز مى شوند! به آنان اعلام مى دارد كه اگر براى خاطر من بدين ديار آمدهايد من
پيمان خوش را برداشتم مى توانيد برويد: فانه قد اتانا خبر
مسلم بن عقيل و هانى بن عروه و عبد الله بن يقطر و قد خذلتنا شيعتنا فمن احب منكم
الا نصراف فلينصرف ليس عليه منا ذمام
(363) آنگاه مشاهده مى شود كه عده از چپ و راست متفرق شند و
رفتند و افرادى كه همراه حضرت از مدينه آمده بودند ماندند.
حتى بقى فى اصحابه الذين جاووامعه من المدينه .
(364)
علت اين كار را نيز عنوان شده كه چون عده اى از اعراب بادى نشين به انگيزه هاى ديگر
همراه امام شده بودند، لانه ظن انما اتبعه الا عراب لانهم
ظنوا انه ياتى بلدا قد استقامت له طاعه اهله .
(365) عده اى همراه حسين آمده بودن به گمان اين كه
رهبرى و حكومت وى مستقر خواهد شد. در شب عاشورا خطاب به اصحاب خويش مى
فرمايد: انى لا اعلم اصحابا اولى و لا خيرا من اصحابى و لا
اهل بيت ابر و لا اوصل من اهل بيتى فجزكم الله عنى جميعا خيرا الا و انى اظن يومنا
من هولاء الا عدا غدا الا و انى قد (اذنت لكم فانطلقوا جميعا فى ليس عليكم منى ذمام
هذا ليل قد عشيكم فاتخذوه جملا.
(366) و نيز فان القوم يطلبونى ولو اصابونى لهوا عن
طلب غيرى و انتم فى حل من بيعتى ليست لى فى اعناقكم بيعه و لا ذمه .
(367)
از جهت بيعت من شما رها هستيد، هيچ پيمان و بيعتى بر عهده شما
نيست !
اينك اين سوال مطرح است كه ايا مفهوم و معناى اين موضع گيرى اين است كه امام پيمان
خويش را با ياران خود گسسته و آنان را ازاذ نهاده و هيچ گونه مسووليتى متوجه آنان
نيست و مى توانند صحنه را ترك نموده و بروند؟!
اگر امام پيمان و ميثاق رهبرى را از دوش آنان نهاده باشد، آنان بدون اين كه
مسووليتى متوجهشان باشد صحنه را ترك مى نمايند و در پيشگاه الهى نيز مواخذه نخواهند
شد.
به ديگر سخن ترك صحنه هاى سياسى و اجتماعى و دفاعى در جايى كه به اذن و اجازه رهبرى
باشد، بى اشكال است و قرآن نيز بر اين نكته تصريح دارد مى فرمايد:
انما المومنون الذين امنوا بالله و رسوله و اذا كانوا معه على امر جامع لم يذهبوا
حتى يستاذنوه ...
(368) مومنان راستين انند كه به خدا و پيامبرش ايمان
دارند و هنگامى كه در يك امر مهم عمومى (امور اجتماعى و سياسى و دفاعى ) با پيامبر
مى باشند بدون اجازه پيامبر صحنه را ترك نمى كنند و از وى اجازه مى گيرند.
اگر ترك صحنه ها با اذن رهبر باشد مسووليتى متوجه طرف نيست و امام حسين عليه السلام
به ياران خويش اجازه مى دهد كه صحنه دفاع را ترك نمايند.
ليكن اين نكته در صورتى صحيح مى تواند باشد ك دو مطلب و مدعى به اثبات برسد. يكى
اين كه ترك صحنه هاى اجتماعى و دفاعى از اختيارات رهبرى دينى مى باشد. رهبر مى
تواند چنين اذنى را صادر كند.
دو ديگر اينكه بايد اين نكته نيز مستند شود كه سخنان امام حسين عليه السلام به
عنوان اذان ترك صحنه هاى بيان شده باشد انگيزه ديگرى در ابراز اين سخنان در كار
نبوده است .
ليكن اگر چنين اجازه اى از اختيارات رهبرى نباشد و يا سخنان امام حسين عليه السلام
نيز انگيزه ديگرى در ميان داشته ، آنگاه نمى توان گفت ترك صحنه هاى دفاعى در ان
شرايط حساس بى مسووليت بوده باشد. و آنان كه صحنه دفاع از عترت رسول الله (ص ) را
ترك كردند مسوول نبوده اند!
|