امام حسين (ع ) الگوى زندگى
جلد ۵
حبيب الله احمدى
- ۷ -
حركت امام حسين عليه السلام به سوى كوفه
هنگامى كه حرم رسول الله (ص )، مدينه و حرم امن الهى ، مكه
بر فرزند فاطمه ناامن شد و حضرت زا مكه نيز خارج شد، اين سوال مطرح مى شود كه حسين
عليه السلام كه رهبرى اين نهضت و مسؤ وليت عظيمى را به دوش دارد به كدام سو حركت
خواهد بود. با توجه به اوضاع جديد مكه آيا نهضت خويش را متوقف خواهد نمود و يا
منطقه ديگرى را در نظر مى گيرد. خلاصه به كدامين سو حركت خواهد نمود؟! ليكن با توجه
به اوضاع و شرايط اجتماعى تصميم گيرى بر فرزند رسول الله (ص ) شايد خيلى دشوار
نباشد، زيرا در شهر مدينه و مكه گرچه از تقدس و حرمت ويژه بهره مند هستند و مى
توانند پايگاه مناسب در شكل گيرى نهضت ايفا نمايند. به خصوص مدينه كه به لحاظ
سوابقش از هوشيارى هاى خاصى نيز برخوردار است . در عين حال آنچه در شكل گيرى يك
نهضت فراگير نقش اول را ايفا مى نمايد. گستره انديشه نهضت و خاستگاه فكرى نهضت در
ميان مردم مى باشد و به طور طبيعى رهبرى نهضت نيز اين موضوع را ناديده نمى انگارد.
انتخاب شهر كوفه
بى ترديد پايگاه و خاستگاه انديشه تشكل همسوى اهل بيت كوفه
عاصمه امير المؤمنين مى باشد. كه به لحاظ همين ويژگى هاى مردم كوفه على ،
كوفه را بر مدينه به عنوان مركز حكومت دارى برگزيد. اين شهر در زمان على عليه
السلام گستره كمى و كيفى حاصل نمود.
به لحاظ مركزيت يافتن شهر كوفه افراد و گروه هاى فرهنگى ، سياسى و اجتماعى به آن
شهر و ديار روى آوردند. شهرى كه على عليه السلام در آن حكومت دارى مى نمايد و
انديشه ها و رفتار على در آن متجلى مى شوند. طبيعى است نگرها را از همه اطراف به
سوى خود جلب مى نمايد. افزون بر تشكل همسوى على و اهل بيت ، تشكل هاى چالشگر نيز در
كوفه شكل گرفته اند، كوفه يك پايگاه فكرى فرهنگى و محل شكل گيرى جريان هاى متضاد
اجتماعى شده بود.
از جانبى به لحاظ مركزيت شهر كوفه و اطراف آن گروه هاى تجارى و اقتصادى نيز به اين
شهر روى آورده اند و به لحاظ آبادگرى نيز بى خانمان و گرسنه يافت نمى شد. مركز
شكوفايى اقتصادى و آبادگرى نيز بود. به طور طبيعى چنين شهرى جمعيت انبوه فكرى و
فرهنگى و اقتصادى و تجارى را جذب و رشد كمى و كيفى به خود مى گيرد.
كوفه شهرى با انبوه جمعيت حتى در زمان عمر مى باشد. با اينكه در سال 17 بنيان گذارى
شده است هنگامى كه عمر دستور بناى مسجد به سعد مى دهد به وى مى نگارد كه حدود مسجد
را به تعداد نظاميان خط كشى نمايد آنگاه سعد به تعداد 40 هزار نفر ظرفيت تعيين حدود
مى نمايد.
(299) و خود عمر در گفتگو با مغيره سخن از صد هزار جمعيت و بلكه صد هزار
نظامى و مقاتل در كوفه دارد.
(300)
اين تعداد جمعيت يا نيرو در اين شهر مربوط به زمان خليفه دوم كه چند سالى از تاءسيس
اين شهر نگذشته است مى باشد. آنگاه بعد از ده سال كه پايگاه و عاصمه على عليه
السلام قرار مى گيرد و نگرها را بيش از پيش به سوى خود جذب مى نمايد معلوم است كه
از نظر توسعه و عمران و تجارت و به ويژه فرهنگ شهر بزرگى خواهد بود.
بى ترديد بزرگترين تشكل همسوى انديشه هاى اهل بيت در كوفه شكل گرفته است گرچه بعد
از دوران على بن ابى طالب عليه السلام رفتارهاى ناهنجارى كه بنى اميه در اين منطقه
انجام دادند آسيب هاى فراوان رسانده اند، ليكن هويت تشكل همسو همواره محفوظ مانده
بوده ، كه شكل گيرى اين تشكل و تداوم آن از بركات انديشه ها و رفتار امير المؤمنين
عليه السلام مى باشد.
از جانبى مردم كوفه و تشكل همسو در رفتار انديشه هاى خويش را آشكار ساخته تنها
منطقه اى است كه بيشترين نامه ها را به حسين عليه السلام نگاشته و وى را براى به
دست گرفتن رهبرى به سوى خويش فرا خوانده اند. دست بيعت با رهبرى فشرده اند. هيچ
كجاى جهان اسلام اين گونه دعوت از حسين ننموده است ؟
پايگاه فكرى و انديشه شفاف و بالنده شيعه با آن فراخوانى ، عامل انتخاب كوفه مى
باشد و به همين جهت امام به توصيه هاى اين و آن كه وى را از رفتن به سمت كوفه بر
حذر مى داشتند، اعتنا ننمود و روى كرد و دعوت هاى مردم را مطرح مى ساخت . حتى
هنگامى كه سخن را از انتخاب كوفه مى شد مى فرمود مردم اين ديار مرا فراخوانده اند و
در برخوردهاى خود با حر و سپاهش سخن دعوت مردم به ميان آورد، انى لم آتكم حتى اتننى
كتبكم . سخن از دعوت نامه ها بود كه حر اظهار بى اطلاعى نمود امام دستور داد خورجين
نامه را بازگشوده در برابر حر ريختند.
(301)
در خطبه هاى آتشين و روشنگرانه خويش خطاب به سپاه عمر سعد نيز اين دعوت نامه ها را
مطرح مى ساخت . به امثال شيث بن ربعى مى فرمود مگر شما با نامه هاى خويش مرا به سوى
كوفه فرا نخوانديد و ننوشتيد: اقدم على جند مجند
(302). در گفگتگو با عبد الله بن مطيع سخن از نامه ها به ميان مى آورد:
فكتب الى اهل العراق يدعوننى الى انفسهم .
(303)
بيعت مردم عراق با حسين در حقيقت عامل اصلى انتخاب كوفه مى باشد. نامه هاى مردم
كوفه در مكه خدمت امام مى رسد و امام نيز در هنگام اوقات در مكه جواب نامه ها را
داده و پذيرش دعوت را مشروط به تاييد نماينده خود نهاده كه اگر مسلم اعلان آمادگى
كه در نامه ها منعكس شده بررسى از نزديك مشاده نموده و تاييد نمود آنگاه ممكن است
حضرت به سمت كوفه حركت كند.
در اين فرصت چهار ماهه كه امام در مكه اقامت دارد مسلم نتيجه بررسى هاى خود را به
امام عليه السلام گزارش مى كند مسلم نيز بعد از حدود دو ماه بررسى و اشراف كامل به
اوضاع اجتماعى و سياسى كوفه و اطمينان كامل از حمايت مردم از رهبرى اهل بيت علهم
السلام و ابا عبد الله الحسين عليه السلام ، به وى نگاشت كه آمادگى مردم فراهم است
بى درنگ به سوى كوفه حركت نما.
(304)
با رسيدن نامه اطمينان بخش مسلم به امام حسين عليه السلام و بعد از اين كه حضرت مكه
و موسم حج را بر خويش نا امن مشاهده نمود، به سوى كوفه حركت كرد. در بين راه در
محلى به نام بطن الرمه (دو راهى بين بصره و كوفه )
نامه ديگرى به مردم كوفه نگاشت به دست پيك شجاع كه چند نوبت اين راه طولانى را طى
كرده بود يعنى قيس بن مسهر
(305) سپرد تا به كوفه ببرد.
مضمون نامه امام تاييد بررسى هاى مسلم است كه بر اساس ان حضرت به سمت كوفه حركت
كرده كه به مردم مى نگارد آمادگى خود را بيشتر كنيد كه من به زودى در ميان شما
خواهم بود: فاذا قدم عليكم رسولى فانكشوا.
(306)
البته نيروهاى حصين بن نمير در ميان راه قيس را دستگير و به كوفه مى فرستند و در
كوفه وى به طرز فجيعى به شهادت مى رسد.
(307) امام پيك خود را از پيش فرستاده و خود نيز به دنبال وى به سوى كوفه
در حركت است . در اين فرصت اقداماتى نيز انجام مى گيرد كه به برخى از آنها اشاره مى
شود.
حفظ آمادگى
قيس موفق به رسياندن نامه امام عليه السلام به مردم كوفه نمى شود و اگر پيك هاى
ديگر هم از جانب امام بدين منظور گسيل شده باشند ممكن است به همان سرنوشت قيس دچار
آمده باشند. چنانكه عبد الله بن يقطر نيز دستگير و به شهادت رسيد.
(308)
از جانب ديگر اطراف كوفه و بصره تا قادسيه ان گونه در محاصره نيروهاى نظامى قرار
گرفته است كه كوچكترين حركت از ديد آنان پنهان نمى باشد. لذا همان گونه كه رفتن به
سوى كوفه از بيرون كوفه بر كسى آسان نيست ، كسى از كوفه هم به آسانى نمى تواند خويش
را به جاى ديگر برساند.
(309) به همين جهت بين مردم كوفه يعنى پايگاه اصلى نهضت و رهبرى نهضت
كاملا جدايى افكنده شده است . هيچ گونه بر قرارى ارتباط وجود ندارد.
در عين حال امام با قلبى مطمئن به طرف كوفه با كاروان خويش در حركت است و در بين
راه بر آگاهى بخشيدن به جامعه و حفظ توان مندى خود تلاش مستمر دارد. تهيه عده براى
آمادگى بيشتر براى رويارويى با حزب عثمانيه تلاش اصلى امام را در اين مرحله شكل مى
دهد. به همين جهت به مردم كوفه نگاشت بيشتر و سريعتر آماده باشند و در بين راه هم
در ملاقات هاى خود با كاروان ها و افراد و روستاها و عشاير بر دو محور تكيه مى
نمود، مردم را از تباهى هاى حاكميت حزب عثمانيه آگاه مى ساخت و موضع خود و انگيزه
موضع گيرى خود را بر مردم شفاف مى نمود و در موارد مناسب از مردم يارى مى طلبيد. كه
برخى از اين موارد مورد بررسى قرار مى دهيم .
1 - امام هنگام خروج از مكه در تنعيم (شش كيلومترى مكه ) با كاروانى تجارى از يمن
روبرو مى شود كه اجناس و كالاهايى را براى دربار يزيد حمل مى نمودند. حضرت دستور مى
دهد اموال كاروان را مصادره نموده و ساربانها را نيز مخير مى سازد كه اگر مايل
باشند با شترهاى خود بارها را براى كاروان حسين عليه السلام حمل كنند و كرايه
دريافت نمايند.
(310) با اين اقدام حضرت كاروان خود را تجهيز و تدارك مى نمايد.
2 - امام در مسير حركت به سوى كوفه در منزلگاهى فرود مى ايد با عبد الله بن مطيع
عدوى برخورد مى كند. با وى گفتگو نموده و عبد الله حضرت را از رفتن به كوفه و تعرض
به حكومت بنى اميه سخت بر حذر مى دارد. ليكن امام به اين پيشنهادها وقعى نمى نهد و
از وى جدا مى شود.
(311)
البته در منابع تاريخى مشاهده نمى شود كه امام صريحا از وى نيز استمداد مى نمايد. و
شايد علت ان هم اين باشد كه وى از هواداران عبد الله بن زبير بود و مدتى به همين
خاطر زندانى شده بود
(312) و امام چون اميدى به يارى وى نداشت از وى استمداد نكرد. گر چه حضرت
مسائل مهم از جمله انگيزه خود را از نهضت و حركت به سوى عراق را براى وى آشكار ساخت
.
3 - امام در حال حركت به سمت كوفه در منزل اطراق نموده كه قافله زهير بن قين ناچار
مى شود در همان جا در كنار كاروان حسين اطراق نمايد. امام قاصدى به سوى زهير
فرستاده وى را مى طلبد. زهير به حضور امام رسيده ، طولى نمى كشد كه با خوشحالى تمام
به طرف كاروان خويش بر مى گردد. ليكن روحيه كاملا تغيير يافته و اقدام هاى غير
منتظره انجام مى دهد. وى همسرى شيعه و مهربان و شجاع خويش را طلاق مى هد و مى گويد
به خانواده خويش ملحق شود. و ياران خويش هم مى گويد هر كس دوست دارد همراه من باشد
با من حسين عليه السلام ملحق شود و هر كسى دوست نمى دارد اين آخرين ديدار من با وى
مى باشد.
(313)
وى از ياران سترگ حضرت قرار گرفته و تا آخر هم با حضرت همراه و هميار و در نهايت به
شهادت مى رسد. اين نيز مورد ديگر از استمداد امام از ياران خويش است كه اين گونه
پاسخ مثبت نيز مى شوند.
4 - عبد الله بن عمير هنگامى كه تجمع سپاه عبيد الله را در نخيله كوفه مشاهده نمود
و متوجه شد كه اين سپاه براى ستيز با حسين آماده مى شود به خانه خود آمد و تصميم
گرفت بلافاصله براى ملحق شدن به سپاه حسين عليه السلام حركت كند، كه همسرش ام وهب و
نيز وهب و همسر وهب نيز وى را همراهى نمودند. با اين كه شهر و اطراف در محاصره
نيروهاى امنيتى بوده است . اين خانواده به نوعى مى توانند از كوفه دور شوند و خود
را به سپاه حسين عليه السلام برسانند. و شخص عبد الله و نيز فرزندش وهب هر دو در
روز عاشورا در دفاع از آرمانهاى حسين عليه السلام شهيد مى شوند امام نيز يارى آنان
را مى پذيرد و حتى ام وهب با چوب به سپاه عمر سعد حمله ور مى شود كه امام وى را به
خيمه ها باز مى گرداند.
(314)
5 - در فراهم آوردن عده و ياران سترگ امام تلاش گسترده اى انجام داد و چون به عراق
خيلى اميدوار بود تنها از مردم كوفه استمداد نمى كرد بلكه از ساير مراكز مانند بصره
نيز حضرت يارى مى طلبيد.
امام نامه اى به سران شيعه و طايفه ها در بصره مانند مالك بن مسمع ، احنف بن قيس ،
منذربن جارود و مسعود بن عمرو و قيس بن هيثم و عمر بن عبيد الله نگاشت و آنان در
جريان اوضاع و احوال و تصميمات خود قرار داد.
(315)
در بصره خانه زنى به نام ماريه بنت سعد پايگاه تجمع
شيعه بود كه در يكى از اجتماعات شيعه برخى تصميم مى گيرند به يارى حسين عليه السلام
بشتابند. چنانكه بعد از يكى اين جلسه ها يزيد بن بنيط با دو فرزندش عبد الله و عبيد
الله تصميم مى گيرند به امام ملحق شوند و به سمت مكه حركت مى كنند و در مكه به امام
ملحق مى شوند و در كربلا هم به شهادت مى رسند.
(316)
5 - در روز تاسوعا در هنگام محاصره امام عليه السلام حبيب بن مظاهر كه از طايفه بنى
اسد بود به حضور امام مى رسد. به امام گزارش مى دهد كه در اين نزديكى عده اى از بنى
اسد حضور دارند، اگر اجازه مى دهيد از آنان يارى طلب نماييم . امام عليه السلام
اجازه مى دهد حبيب به درون ان قوم رفته از آنان استمداد مى نمايد و هفتاد نفر از
آنان آماده شده همراه حبيب مى ايند، كه با گزارش كه به عمر سعد مى رسد عمر سعد
سپاهى را به سوى آنان گسيل نموده درگيرى شديد رخ مى دهد. عده اى از آنان كشته مى
شوند. در نهايت كسى موفق نمى شود به سپاه امام ملحق شود، حبيب بن مظاهر تنها بر مى
گردد.
(317)
داستان عبرت اميز!
6 - عبيد الله بن حر جعفى بر اثر بى تفاوتى كه مى خواست از گير و دارهاى اوضاع كوفه
فرار كند، به اطراف شهر مى رود، امام در مسير حركت خودش به سمت كوفه در منزلى به
نام قصر بنى مقاتل اطراق مى نمايد و مشاهده مى كند كه
در كنار وى كاروان ديگرى اطراق نموده است . مى پرسد اين خيمه گاه از كيست ، مى
گويند از عبيد الله بن حر جعفى . حضرت حجاج بن عروق از ياران خويش را به نزد وى مى
فرستند و از مى خواهد كه به يارى حسين بيايد. عبيد الله با شنيدن پيام حسين سخت
نگران شده ضمن استرجاع مى گويد من از كوفه بيرون آمدم كه از جريان ها در كنار باشم
نه در سپاه عبيد الله باشم و نه در كنار حسين عليه السلام در هر صورت در خدمت امام
حاضر نمى شود و فرمايش امام را ناديده مى گيرد. پيك امام بر گشته و جريان را گزارش
مى دهد. امام بعد از شنيدن سخنان پيك ، خود به خيمه عبيد الله مى رود با وى به
گفتگو مى نشيند.
نخست از اوضاع بنى اميه و امتناع از بيعت با يزيد سخن به ميان آورده ، آنگاه به وى
مى گويد مردم شهر شما، مرا به سوى خود فرا خوانده است و من به ديار آمدهام . آنگاه
هنگامى كه بى تفاوتى را مشاهده مى كند، به وى خطاب نموده كه تو به جبهه حق را يارى
نرسانده اى و از شهر فرار كرده اى و گناه بزرگى را مرتكب شده اى ليكن راه توبه ،
جبران ان هموار است و ان اين كه اينك به يارين من بشتابى .
وى در پاسخ بهانه مى آورد كه اگر مردم كوفه تو را يارى مى رساندند من پا بر جاترين
آنها بودم ، ليكن مردم صحنه را خالى كرده اند و بر تو نيز توصيه مى كنم اقدايم
انجام ندهى ليكن اگر تصمى بر ستيز دارى من اسب تيز و تندى و شمشير برنده اى در
اختيار تو مى گذارم اما خود از شركت در نبرد معذورم !
امام هنگامى كه مى بيند بى تفاوتى و بى غيرتى وى به اوج رسيده از يارى وى نا اميد
مى شود مى فرمايد: ما نيازى به تجهيزات تو نداريم يارى خودت را خواهان بوديم كه تو
فردى گمراه هستى كه من گمراهان را به يارى خويش فرا نخواهم خواند: ولم اكن اتخذ
المضلين عضدا. آنگاه فرجام كار وى را خود گوشزد مى نمايد كه كسانى كه از رهبرى به
حق اهل بيت حمايت نكند. نگون بختى در انتظار آنان خواهد: من
سمع داعيه اهل بيتى و لم ينصر هم على حقهم الا الكبه الله على وجهه النار.
در تعبير ديگر آمده : فو الله لا يسمع واعتينا احد ثم لا
ينصرنا الا هلك .
(318) هر كس يارى خواهى ما را بداند و ما را بداند و
ما ار براى بدست آوردن حق يارى نرساند فرجام وى تباهى و آتش خواهد بود.
اين جريان از جهاتى قابل بررسى و بهره ورى است كه در مورد ديگرى از اين نوشتار
بيشتر به ان خواهيم پرداخت . ليكن نبه طور خلاصه نخست به چند نكته اشاره مى شود:
1 - امام عبيد الله بن حر را كه از سران شيعه بود به يارى خود طلبيد كه مورد سخن
فعلى ما نيز همين است كه حضرت در هر جا زمينه مى ديد افراد و گروها را به يارى خويش
فرا مى خواند.
2 - امام وى را به خاطر اين كه بى تفاوت مانده و تماشاى صحنه هاى اجتماعى سخت نكوهش
نموده و وى را گنهكار خواند و راه جبران ان را رهنمود نمود!
3 - امام هنگامى كه از يارى نا اميد شد فرمود من از گمراهان كمك و يارى نمى خواهم .
4 - عاقبت و سر انجام كار كسى كه از جبهه حق اهل بيت مراقبت نمى كند باز گو نمود
تباهى و گرفتارى عذاب الهى است .
5 - يارى رساندن امام حسين عليه السلام در ان شرايط حساس و با توجه به خوف و
خطرهايى كه در پيش بوده بر همگان لازم بود است و هيچ عذر و بهانه اى پذيرفته نيست
كه كسى خود را از صحنه هاى دفاع از دين و عترت كنار بكشد. بى تفاوتى نسبت به امور
اجتماعى و دفاعى گناه نابخوشودنى است . بر اين اساس هيچ كس مجاز نمى باشد رهبرى به
حق مانند امام حسين عليه السلام را تنها گذاشته به زندگى خود بپردازند. كه در اين
باره توضيح بيشتر خواهد آمد.
6 - جريان باز گشت حر بن يزيد رياحى نيز گواه ديگر بر اين موضوع است كه حضرت حتى در
روز عاشورا نيز يارى مى طلبيد و نيروهايى كه آماده مى شدند در كنار امام قرار
گيرند، آنان را با روى گشاده مى پذيرفت .
همان گونه كه وقتى حر در انجام كار ديد كه تصميم قطعى جنگ با حسين عليه السلام است
، خود را از سپاه باطل كنار به سپاه حق پيوند خورد و از گذشته خود نيز اظهار
پشيمانى نمود و گذشته خود را كه راه را بر فرزند رسول الله (ص ) بسته بود جبران كرد
و در راه آرمانهاى حسين به شهادت رسيد.
(319) همان پيشنهادى كه حضرت به عبيد الله بن يزيد جعفى نمود ولى چون وى
شايستگى ان را نداشت نپذيرفت .
بر اين اساس آنچه در مرحله نخست از قيام مى توان بهره ورى نمود اين كه امام براى
دست يازى به اهداف و انگيزه هاى خويش يك حركت بزرگ اجتماعى را پديدار ساخت . يك
انقلاب فرا گير مردمى پديد آورد كه تقريبا تمام جهان اسلام را از اقدام و حركت و
اهداف خود با خبر ساخت .
زيرا هدف امام بسى والا و گسترده بود هدف امام هنجار بخشى به ناهنجارى هاى اجتماعى
و سياسى و اقتصادى جامعه بود. هدف امام استقرار دين الهى در جامعه بود و براى رسيدن
به اين اهداف مهم و گسترده بزرگترين مانع حاكميت حزب عثمانيه است كه منشا اين نا
بسامانى ها شده بود تا اين مشكل اجتماعى از سر راه بر كنار نمى شد امكان دستيازى به
اه اهداف ممكن نبود. امام براى رسيدن به ان اهداف در مرحله نخست تلاش نمود اين
مشكل را حل كند. راه حل سياسى و اجتماعى اين مشكل يك به برخورد نظامى محدود نبود.
زيرا همان گونه كه در بخش زمينه ها بررسى شد حزب حاكميت در سراسر كشور اسلامى سايه
گسترده بود گرچه لايه هاى ضخيم ان در شامات بود، ليكن شاخه ها و لايه هاى نازك ان
در سر تا سر كشور اسلامى حتى حجاز و عراق به چشم مى خورد. بنى اميه بر تمام نهادهاى
اجتماعى و سياسى چنگ اندازى نموده بودند و اگر فرصت تداوم حكومت دارى حاصل فراهم مى
نمودند، خطرهاى بيش از اين امت اسلامى را از جانب آنها تهديد مى نمود.
مقابله و چالشگرى عليه يك جريان اجتماعى اين گونه ، تنها با برخورد نظامى ساده و
محدود نمى توانست باشد. بايد يك جريان بزرگ اجتماعى و يك خيزش عمومى و يك انقلاب
فراگير عليه اين حاكميت شكل مى گرفت . و امام همام نيز چنين حركت عظيم را پديدار
ساخت . تاكتيكى برگزيد حركت خود را ان گونه كه شرح داده شد از مدينه تا كوفه تنظيم
نمود و پايگاه بزرگ انديشه زلال شيعه عراق به خصوص كوفه را توسط نماينده خود تسخير
نمود و همان گونه كه مشاهده نموديد در مسير راه نيز همواره از فرصت ها بهره مى برد
و مردم را از اوضاع سياسى و اجتماعى با خبر مى سازد و افراد و گروها را به يارى
خويش فرا مى خواند و تلاش مى كند خود را به كوفه پايگاه انديشه زلال علوى برساند تا
با يارى مردم و هوادارى آنان جريان بزرگ اجتماعى ، در برابر حزب حاكميت عثمانيه
پديدار سازد. و آنان را از اريكه قدرت بركشيده و رهبرى جامعه را به صاحبان شايسته
آنان كه اهل بيت باشد باز گردانند.
تا اين بخش از مرحله نخست نهضت حسينى اهداف و انگيزه ها و روش و تاكتيك ها براى
رسيدن به ان انگيزه ها شفاف و زلال تحليل شد، هيچ گونه غبارى به آنها مشاهده نمى
شود و با شواهد رواياتى و تاريخى معتبر انگيزه ها و روش رسيدن به آنها كه راه صحيح
منطقى و مدبرانه بود، تحليل گرديد. و در ضمن نوشتار اوضاع كوفه و نيز اوضاع دگر
كوفه بررسى شد. و حوادث و جريان هاى مهم كه در راستاى اهداف اين مرحله بود بررسى
شد. تمام اين روى دادها و موضع گيرى ها مربوط به مرحله نخست نهضت حسينى است كه
نتايج ان را اين گونه مى توان خلاصه نمود:
1 - زمينه هاى نهضت امام حسين عليه السلام به زمان خلافت خلفا به خصوص خليفه سوم و
حاكميت حزب عثمانيه باز گشت داشت .
كه عمده آنها ناهنجارى هاى اجتماعى و دين زدايى بود، كه از جانب حزب عثمانيه متوجه
امت اسلامى و اسلام شده بود.
2 - انگيزه هاى كلان كه هدف امام عليه السلام از نهضت را شكل مى داد هنجار بخشيدن
به نابسامانى هاى اجتماعى و استقرار دين الهى مى باشد.
3 - گر چه اين ناهنجارى باز گشت به حاكميت حزب عثمانيه به خصوص دوران معاويه داشت
، ليكن با وجود قرار داد مصالحه بين عترت و اهل بيت و معاويه در زمان معاويه ايجاد
نهضت ممكن نبود.
4 - چون انگيزه هاى اصلى امام استقرار دين و ساماندهى اجتماعى بود، با وجود حاكميت
حزب عثمانيه كه منشا اين نابسامانى ها بود رسيدن به اين اهداف ممكن نمى شد. بايد
سايه شوم اين حاكميت از كشور اسلامى بر كنار مى شد.
5 - امام در رسيدن به اين اهداف در مرحله نخست تلاش نمود رهبرى جامعه كه حق اهل بيت
عليهم السلام بوده به عهده گيرد كه براى دستيازيى به ان تلاش مستمر و گسترده و همه
جانبه از سوى مردم و امام شكل گرفت .
6 - تلاش امام در روياروى با حزب حاكميت عثمانيه تنها به يك برخورد نظامى محدود
نبود بلكه تلاش گسترده يك جريان بزرگ اجتماعى كه همان تشكل همسوى اهل بيت عليهم
السلام بود كه در واقع تلاش برپايى يك انقلاب فراگير يك نهضت پايدار عليه ناهنجارى
هاى موجود بود متشكل نمودن همان تشكل همسوى صفين و ساباط عليه بنى اميه بود كه در
عراق امكان شكل گيرى ان وجود داشت .
7 - رهبرى نهضت روش مدبرانه و منطقى و هوشمندانه در جهت همسويى تشكل همسو و تسخير
پايگاه هاى انديشه اى ان كه محوريت ان را عراق به خصوص كوفه شكل مى داد شكل داد.
بسيارى از انديشمندان جهان اسلامى از اقدام حضرت با خبر شدند و انديشه هاى تشكل
همسو يك جانبه ساماندهى شد.
8 - بعد از اين كه دو حرم امن الهى را حزب حاكميت عثمانيه بر حضرت نا امن ساخت
فراخوانى مردم عراق به خصوص كوفه از امام نقش محورى در جهت تصميم امام و عزيمت وى
به سمت عراق و كوفه ايفا نمود و امام بر همين اساس به سمت كوفه حركت نمود. فراخوانى
مردم كوفه از امام گواه روشن است كه زمينه حمايت مردمى از آرمانهاى امام در سر تا
سر كشور اسلامى وجود داشت گر چه لايه ضخيم ان در عراق و به خصوص كوفه بود. ليكن به
لحاظ اين كه مردم در تمام كشور از ستم بنى اميه به ستوه آمده بودند، خواهان اصلاحات
عميق اجتماعى بودند و امام نيز اين مهم را هيچ گاه از نظر دور نداشت ، بلكه حمايت
مردم يك محور اساسى نهضت حسينى را شكل مى داد كه به خوبى پيش بينى مى شد.
9 - اوضاع عراق و كوفه با دو نگاه بررسى شد. يك نگاه تشكل همسوى اهل بيت كه كه
اكثريت انبوه جمعيت را شكل مى داد و با جان ان آرمانهاى اهل بيت دفاع و حمايت مى
نمود. كه پيمان و بيعت گسترده آنان با مسلم و حسين عليه السلام گواه صادق بر اين
مدعى است .
نگاه دوم دگرگونى اين اوضاع با سلطه عبيد الله مى باشد، كه اوضاع حاكميت و اجتماعى
را تغيير داد در عين حال كه تشكل همسو اسيب ديد و سركوب شد. ليكن با تسلط عبيد الله
اوضاع كاملا گردش نمود و معادلات سياسى دگرگون شد كه عوامل سقوط عراق و كوفه نيز
بررسى شد.
10 - امام همام در مسير خويش به سمت عراق در عين حال كه تلاش به گستره نهضت خويش
داشت همواره از فرصت ها بهره مى برد و تلاش بر تهيه نيرو و امكانات در جهت مقابله
با دشمن بود. امام تلاش فراوان در جهت اطلاع رسانى به جهان اسلامى ، و با خبر ساختن
مردم از تباهى هاى حزب عثمانيه و خطرهاى جدى كه از جانب اين حزب متوجه كيان امت
اسلامى و دين مى باشد انجام داد. امام تلاش گسترده مى نمايد تا خود را به كوفه
برساند.
امام در مرحله نخست نهضت در تلاش است كه براى رسيدن به اهداف كلان نهضت يك جريان
بزرگ اجتماعى و يك انقلاب فرا گير عليه حزب عثمانيه پديد آورد. آنگاه با سرنگونى
اين حزب رهبرى جامعه را خود به عهده گرفته و دين خدا را مستقر و نا بسامانى ها را
ساماندهى نمايد. اين ها برخى نتايج مرحله نخست قيام امام حسين عليه السلام مى باشد.
اين شواهد گواهى مى دهد كه در اين مرحله تلاش امام در رسيدن به اهداف خود، بر كنارى
رژيم ستم پيشه بنى اميه و به عهده گرفتن رهبرى جامعه بود، تا راه جهت رسيدن به
اهداف حضرت هموار گردد. امام از هيچ تلاشى در جهت بسيج توان مندى هاى اجتماعى و
پديدار ساختن يك حركت و يك جريان بزرگ اجتماعى عليه حزب عثمانيه فرو گذار نكرد. و
اين تلاش نتايج مثبت و پربارى نيز به كف آورد. ليكن اين روش و مرحله مربوط به پيش
از دگرگون اوضاع عراق و پيش از سقوط كوفه مى باشد. و اما بعد از اين كه كوفه به دست
عبيد الله سقوط نمود و ياران حسين به شهادت رسيدند و سپاه بزرگى از كوفه و اطراف
عليه امام شكل گرفت و امام كاروان خويش ار در برابر ان سپاه مشاهده نمود، موضع امام
در اين مرحله چگونه خواهد بود و شروع اين مرحله چه تحولى عميق در گردش و چرخش نهضت
امام حسين عليه السلام پديدار ساخت و در نهايت سرانجام نهضت به كدامين سمت و سو
انجاميد و امام فرزانگان در شرايط بسيار سخت بحران چگونه نهضت را تداوم بخشيد؟ اين
ها برخى محورهاى مرحله دوم نهضت امام حسين عليه السلام مى باشد كه در اين فرصت به
بررسى و تحليل آنها مى پردازيم .
مرحله دوم
چشم اندازها
چشم انداز مرحله نخست نهضت امام حسين را گستره نهضت و تلاش رهبرى ان جهت فرا گير
نمودن نهضت بود. بعد از اين كه مكه بر حضرت نا امن شد فراخوانى مردم عراق باعث شد
كه امام به سمت كوفه حركت نمايد. چشم انداز اين مرحله بدين صورت شكل يافت كه امام
بر اساس اظهار حمايت از جانب مردم عراق و تاييد ان حمايت از جانب مسلم ، به
هميارى مردم عراق اميدوار شده و اطمينان حاصل نمود كه بزرگترين پايگاه مردمى نهضت
خويش در عراق شكل گرفته است . به هين سبب به سوى عراق حركت نمود.
كه اگر پيش بينى و روال عادى پيش مى رفت و امام همام به كوفه مى رسيد و پايگاه فكرى
و فرهنگى شيعه را در اختيار مى گرفت آنگاه با ساماندهى تشكل همسو و با فراگيرى
انقلاب خويش مى توانست با حزب حاكم عثمانيه به ستيز بر بر خيزد و با توجه به حمايت
گسترده نيروهاى پر توان و با توجه به بى تجربگى حاكم تازه به دوران رسيده بنى اميه
يعنى يزيد، اين اطمينان فراهم بود كه تشكل همسوى اهل بيت عليهم السلام بر رقيب خويش
چيره شده و كوفه براى بار دوم عاصمه تشيع و استقرار انديشه هاى علوى گردد. اين پيش
بينى از باورهايى است كه هر كسسس به اوضاع اجتماعى و سياسى ان زمان آشنا مى بود
براى وى اطمينان حاصل مى شد.
پى آمد سقوط كوفه
ليكن اوضاع به طور كلى دگرگون شده است . اوضاع اجتماعى عراق با تسخير كوفه توسط
عبيد الله 180 درجه چرخش نموده است . اينك عراق به ويژه كوفه به تنها در اختيار
تشكل همسو نمى باشد، بلكه تشكل همسو به شدت سر كوب شده است . ياران سترگ حسين مانند
مسلم بن عقيل و هانى بن عروه و قيس بن مسهر به شهادت رسيده اند. حزب عثمانيه به طور
گسترده نه تنها شهر و اطراف كوفه و بصره را در تحت سيطره خويش قرار داده است ، بلكه
با ساماندهى تشكل ها و احزاب چالشگر اهل بيت ان گونه خشونت حاكم نموده است و ان
گونه سلطه خويش را توسعه داده است كه از كوفه تا قادسيه در كنترل وى در آمده و
كوچكترين حركت و تمام ترددها تحت كنترل شديد قرار گرفته است .
سلطه اين گونه ارتباط ميان رهبرى نهضت و مردم عراق و كوفه به طور كلى بريده است و
حتى پيك هاى امام نتوانسته اند خود ار به كوفه برسانند.
اينك هيچ گونه ارتباط بين رهبرى نهضت و پايگاه مردمى ان وجود ندارد.
و اين در حالى كه رهبرى نهضت با كاروانش هنوز به سمت كوفه در حركت است .
امام با كاروان خويش به منزلگاه زدود مى رسد كه فردى از
بنى اسد از سمت كوفه مى رسد. ليكن چون هراس برخورد با كاروان ها را داشته ، راه
خويش را بى راهه ساخته به راه خود ادامه مى دهد. دو نفر از بنى اسد وى را تعقيب
نموده با او به گفتگو نشسته از اوضاع كوفه اطلاعات مى گيرند و گزارش اوضاع كوفه را
كه مسلم و هانى و قيس بن مسهر به شهادت رسيده اند به عرض امام مى رسانند. (در برخى
منابع آمده خود اين شخص اوضاع كوفه را به امام گزارش مى كند.) امام از شنيدن خبر
شهادت يارانش محزون شده و استرجاع مى نمايد آنگاه با اصحاب خويش مشاوره مى نمايد
كه چه بايد كرد كه براداران مسلم (4 نفر) بالاتفاق اصرار مى ورزند كه بايد به سمت
كوفه حركت نمود و انتقام خون مسلم را گرفت .
(320)
امام به حركت خودش ادامه مى دهد. و شايد علت ان نه فقط اصرار برادران مسلم باشد
بلكه شايد به اين خاطر باشد، كه هنوز خبر اطمينان بخش و كامل و جامع از اوضاع كوفه
به وى نرسيده و هنوز اوضاع مشخص نيست . بر فرض مسلم و هانى هم به شهادت رسيده باشند
اينك اوضاع از چه قرار است . ايا امكان دست رسى به كوفه وجود دارد. اوضاع تا چه
مقدار دگرگون شده است . اين موارد شفاف نيستند. به همين جهت امام به حركت خود ادامه
داد.
بر اساس برخى نقل ها در منزگاه زباله پيك محمد بن اشعث
و عمر سعد كه مسلم به آنها وصيت نموده بود حسين را از اوضاع كوفه با خبر سازند مى
رسند و اوضاع كوفه و وصيت مسلم را به امام مى رساند.
(321)
(البته فرستادن پيك از جانب عمر سعد كه وابسته شديد به دستگاه حكومتى است بعيد نيست
. زيرا حركت امام به سوى كوفه خوشايند حكومت نبود چون منطقه خطر اصلى بر حكومت كوفه
بود. بر اين اساس صحيح مى تواند باشد كه جيره خوران حكومت نيز اين اقدام را انجام
داده باشند.)
با رسيدن پيك امام ، اطلاع بيشتر از اوضاع كوفه فراهم مى نمايد. در عين حال از تلاش
هاى امام همواره به دست رسى به كوفه اصرار مى ورزد اين نكته آشكار است كه امام همام
به هميارى و حمايت مردم كوفه خيلى اميدوار است . با همه اخبار تلخى كه از كوفه به
وى مى رسد، هنوز اميد دست يازى به پايگاه خويش را از دست نداده است .
كاروان امام به حركت خود ادامه مى دهد كه در منزلگاه زباله
خبر شهادت پيك ديگر وى (عبد الله بن يقطر) به حضرت مى رسد. امام بعد از دريافت اين
خبر اطمينان كامل از سقوط كوفه و اوضاع جديد عراق حاصل مى نمايد. اين تحول باعث
گردش محورى مى گردد كه در سخنان امام آشكار است حضرت بعد از دريافت خبر شهادت عبد
الله بن يقطر اظهار مى دارد كه : خبر جانگذارى به ما رسيده كه عزيزان ما مسلم بن
عقيل و هانى بن عروه و عبد الله بن يقطر به شهادت رسيده اند و نيروهاى ما، ما را
يارى نرسانده اند. هر كس مى خواهد بر گردد، بر گردد!
(322)
در اين موقعيت سخن از باز گشت خود امام نيست بلكه سخن از باز گشت همراهان است .
ليكن كاروان امام بعد از حركت از اين مكان در شرايطى سخت ترى قرار مى گيرد كه خود
امام نيز تصميم بر باز گشت مى گيرد. كه ان شرايط چگونه بوده است كه چنين تصميمى از
جانب امام گرفته مى شود و منظور امام از اين تصميم چه مى تواند باشد! مواردى است كه
شايسته بررسى مى باشد.
در هر صورت حركت امام به سوى كوفه ادامه مى يابد تا از چند منزل عبور مى كند تا به
سرزمين نينوا مى رسد. در اطراف نينوا ناگهان با سپاه هزار نفرى حر برخورد مى نمايد.
گفتگوهاى فراوان بين فرماندهى دو طرف سپاه شكل مى گيرد. حر از انگيزه امام مى پرسد.
امام پاسخ مى دهد به دعوت مردم اين ديار بدينجا آمدهام ، حر اظهار مى دارد كه ما از
اين دعوت نامه ها اطلاعى نداريم ، امام از ماموريت حر مى پرسد وى اظهار مى دارد ما
مامور هستيم شما را به كوفه نزد امير عبيد الله ببريم . امام به وى مى گويد مرگ
آسانتر از اين اروز است .
(323)
در هر صورت در مرحله نخست حر انچنان سخت گيرى نمى نمايد و حتى وقتى هنگام نماز ظهر
فرا مى رسد امام مى فرمايد تو با سپاه خود و من نيز با سپاه خودم نماز مى گزارم كه
حر پيشنهاد مى كند من هم در نماز شما شركت مى كند امام دو نوبت نماز با دو سپاه در
بيابان گرم مى گزارد و در هر دو نوبت سخنرانى نموده و تصميماتى را اعلام مى دارد،
(324) در اين شرايط حساس است كه تحول مهم در تصميم امام پديدار مى شود
و امام سخن از تصميم به باز گشت دارد.
عزم باز گشت !
اينك امام در شرايط جديدى قرار گرفته است ورود سپاهى مانند سپاه هزار نفرى حر دليل
است كه اوضاع كوفه كاملا دگرگون شده است ، يعنى امام متوجه مى شود كه كوفه سقوط
كرده و عبيد الله با تسخير كوفه به اوضاع مسلط شده است . و نيز با خبر مى شود! بر
اين امر واقف مى گردد كه نه تنها اكنون امكان ارتباط با مردم كوفه وجود ندارد، بلكه
روزها پيش از اين راه ها تحت مراقبت شديد قرار گرفته است و حتى نامه هاى پيشين امام
كه بر مردم كوفه نگاشته و آنان را از حركت خود از مكه با اطلاع ساخته به مسلم مردم
كوفه نرسيده است .
در اين شرايط است كه مشاهده مى شود در تصميم امام يك تغيير اساس شكل مى گيرد. و
ان تصميم عبارت از باز گشت و انصراف است .
اين تصميم بر اساس شرايط جديد گرفته مى شود و در چندين نوبت در برخورد با نيروهاى
دشمن ابراز مى گردد.
گرچه برخى نخستين مورد از سخن از انصراف را هنگامى مى نويسند كه خبر شهادت مسلم به
حضرت رسيد، با صرف نظر از ان مورد، نخستين مورد ابراز اين تصميم در هنگام برخورد با
سپاه حر مى باشد كه در هنگامى كه دو سپاه نماز ظهر را بجا آوردند امام در ضمن خطبه
خويش آنان را به اطلاع رسانى از اوضاع اجتماعى مى فرمايد، من به دعوت مردم به اين
ديار آمدهام ولى اكنون اگر دعوت كننده ها از من حمايت نمى كنند و اوضاع دگرگون شده
است من بر مى گردم و هم ان يرجع .
نوبت دوم كه بر اين موضع تاكيد مى نمايد همان روز بعد از نماز عصر، كه ان با شركت
دو سپاه حر و امام برگزار شد. حضرت در خطبه خويش همان تصميم را امام حسين (ع ) الگوى زندگى - جلد 5رى مى كند كه
اگر اوضاع دگرگون شده است من بر مى گردم كه برادران مسلم در اينجا نيز اصرار به
ادامه راه و رسيدن به كوفه و گرفتن انتقام خون مسلم را دارند.
(325)
بعد از برگزارى نماز ظهر و عصر كاروان امام حركت نموده تا پيكى از كوفه دستور جدى
مى آورد. اين پيك دستور عبيد الله را آورده كه راه را بر حسين بسته و به وى اجازه
حركت ندهند، مگر اين كه تسليم بيعت با آنان شود. با رسيدن دستور جديد حر دستور جديد
را امام اعلان مى كند، امام مى فرمايد اينك كه اجازه حركت و ادامه راه نمى دهيد
بگذاريد در اين روستا (قاضريه ) فرود اييم . شايد به لحاظ اين كه زنان و كودكان
همراه امام هستند براى اسايش بهتر آنان اين پيشنهاد را نمود كه حر پاسخ مى دهد اين
نامه رسان جاسوس عبيد الله است و من چنين اجازه اى ندارم از اين مكان اجازه عبور
نداريد! در اين فرصت امام از نام ان مكان جستجو نمود كه بعد از اين كه چند نام گفته
مى شود به عرض مى رساند كه اين مكان را كربلا نيز مى گويند. با شنيدن نام كربلا
تداعى گذشته ها مى نمايد.
پيش گويى هاى معصومين تداعى مى نمايد كه كربلا نام آشنايى براى حسين عليه السلام مى
باشد.
اينك فرود امام در اين سرزمين با اجبار و اكراه دشمن شكل مى گيرد.
از هنگام ورود امام به كربلا در دوم محرم سال 61 تا روز شهادت امام هشت روز فاصله
است . در اين فاصله هشت روز تحولات جبهه بسيار عبرت اموز و شايسته تحقيق بررسى مى
باشد. از يك جانب جبهه باطل عبيد الله با نيروهاى متراكم به همراه فرماندهان پليد و
از خدا بى خبر همواره تقويت مى شود. از جانب ديگر شرايط بر امام و اصحابش همواره
دشوارتر و سخت تر مى گردد. پيش از بررسى اين كه اين سپاه انبوه از كجا و چگونه از
كوفه و اطراف ان به كربلا بسيج شد. بررسى اين نكته را ادامه مى دهيم كه امام در اين
فرصت پافشارى بر برگشت دارند و اين موضوع را در موارد ديگر نيز ابراز نموده اند.
مورد بعدى (سوم ) كه بطور مشخص امام سخن از باز گشت دارد بعد از ورود سپاه 4000
هزار نفرى عمر سعد و در اختيار گرفتن فرماندهى سپاه يزيد در كربلا مى باشد و عمر
سعد پيكى به نام قره بن قيس به حضور امام فرستاده از
هدف امام پرسش مى نمايد. هنگامى كه پيام وى به حضرت مى رسد حضرت اظهار مى دارد ما
به عبرت اين مردم به اين ديار آمدهايم و اگر اكنون از پذيرش ما اكره دارند من بر مى
گردم ،
فاما اذ كرهونى فانا انصرف عنهم
(326) فسالهم ان يخلو بينه و بين الرجوع
(327)، انصرف عنكم من حيث جئت
(328). من از همانجا كه آمدهام باز مى گردم .
مورد ديگر (چهارم ) روز عاشورا قبل از شروع درگيرى كه امام در برابر سپاه عمر سعد
خطبه مى خواند سخن از باز گشت دارد، وسالهم ان يخلوا بينه و بين الرجوع
(329). در اين فرصت حضرت چون آگاهى دارد برخى از آنان كه نامه به امام
حسين عليه السلام نگاشته اند، در ميان سپاه عمر سعد حضور دارند، نام برخى از آنان
را ذكر مى كند مانند شبث بن ربعى ، حجار بن ابجر، قيس بن اشعث ، يزيد الحارث ، به
آنها مى فرمايد مگر شما نامه ننوشتيد كه به سوى ما بيا و اگر اكنون اكراه داريد من
بر مى گردم :
الم يكتبوا الى فى القدوم عليكم اذ كرهتمونى فدعونى انصرف الى مامنى من الارض .
(330)
مورد ديگرى (پنجم ) مى توان از شواهد به دست آورد اين كه در برخورد سپاه امام با
عمر سعد حضرت پيشنهاد نمود كه با عمر سعد در جلسه محرمانه در شب داشته باشند. عمر
سعد اين پيشنهاد را پذيرفت ، جلسه خصوصى است از جانب امام ، خود امام و حضرت
اباالفضل و على اكبر، از ان جانب هم عمر سعد و فرزندش ، حفص و غلامى وى لا حق ، در
ان جلسه حضور دارند. اين جلسه خصوصى مذاكراتى انجام گرفته آنچه از محتواى مذاكره
فاش شد اين است كه حضرت تلاش نموده با گفتگو عمر سعد ار از موضع باطلش برگرداند كه
وى نمى پذيرد. و حتى امام حاضر مى شود وعده هايى كه عبيد الله به عمر سعد داده بود
تامين نمايد وى نمى پذيرد. امام بعد از اين جلسه عمر سعد نامه به عبيد الله مى
نگارد كه عبيد الله در پاسخ وى مى نگارد تو دارى وقت كشى مى كنى كار را بايد يكسره
كن اگر حسين تسليم امر ما نمى شود راهى جز كشتن وى نيست .
(331)
آنچه از شواهد اين جلسه محرمانه به دست مى ايد، اين كه عمر سعد موفق نمى شود
پيشنهاد امام را بپذيرد كه جنگ را ترك كند امام به وى پيشنهاد باز گشت داده باشد، و
عمر سعد نيز همين پيشنهاد را به عبيد الله گزارش نموده است كه عبيد الله ان گونه
پاسخ مى دهد. كه بخشى از اين مطالب در برخى منابع نيز آمده است . با اضافات ديگر كه
آنها را نمى توان پذيرفت زيرا در برخى منابع آمده است امام به عمر سعد پيشنهاد نمود
كه مار بين سه چيز مخير گزاريد: 1 - باز گشت به همان جايى كه از آنجا آمدم 2 - بيعت
با يزيد 3 - باز گشت به برخى مرزها
(332). ليكن محور دوم اين پيشنهاد كاملا دروغ است زيرا تمام نهضت براى
اين پديد آمده است كه با يزيد بيعت نكند اگر قرار بود امام حسين عليه السلام بيعت
يزيد را بپذيرد كه در همان جلسه وليد بن عتبه فرماندار مدينه مى پذيرفت اين حركت
بزرگ و اين تلاش هاى گسترده براى چيست ؟! افزون بر اين امام در هيچ شرايطى بيعت با
يزيد را صلاح نمى ديد نه در شرايطى كه در مدينه داشت و نه شرايطى كه اكنون بريا وى
پيش آمده و شديدا در محاصره دشمن قرار گرفته است . زيرا آنان بارها اظهار نمودند يا
بيعت و يا جنگ . اگر امام راضى به بيعت مى شد وى را رها مى نمودند. گر چه اين خطر
نيز وجود داشت كه طرح موضوع بيعت از سوى حزب عثمانيه تنها فريب باشد. امام اگر بيعت
مى كرد وى را به شهادت مى رساندند. همان گونه كه مسلم را امان دادند ليكن به شهادت
رساندند.
در هر صورت از شواهد قطعى اين موضوع مستند است كه امام هنگام مواجه شدن با سپاه
دشمن و بويژه ان موقع كه در محاصره شديد دشمن قرار گرفت سخن از باز گشت و انصراف
دارد. اينك اين سوال ها پى آمد اى اقدام امام خواهد بود كه امام به كجا مى خواهد بر
گردد؟ دو ديگر اين كه منظور امام از باز گشت چه مى تواند باشد، ايا باز گشت يعنى
توقف نهضت حسينى ؟! سوال سوم كه نيز بايد پاسخ داده شود چه شرايط فراهم آمده است كه
امام عزم برگشت دارد؟! با بدست آوردن پاسخ اين نوع پرسشها اهداف مرحله دوم نيز شفاف
خواهد شد.
جواب سرسش اول را از شواهدى كه عنوان شد مى توان به كف آورد كه در برخى سخن از باز
گشت به هماى جايى كه از ان جا كه آمدهام انا انصرف من حيث جئت .
(333)
در برخى ديگر اشاره شده بود كه به جاى ديگرى از زمين باز گردم :
فدعونى انصرف مانى من الارض
(334). شايد منظور امام حرم رسول الله (ص ) باشد. شايد منظور باز گشت به
مكه حرم امن الهى باشد. كه از همانجايى كه آمدهام البته مى دانيم كه حزب عثمانيه
حتى دو حرم امن الهى نيز بر امام نا امن ساخته بود و در ان شرايط حساس كه مركز
انديشه شيعه عراق و كوفه اين گونه نا امن شده است كدامين امن خواهد بود؟! در عين
حال امام مى خواهد از شرايط نجات حاصل كند. و به جاى روى آورد كه اين مرحله از نهضت
را به گونه ديگرى سپرى سازد. گرچه امام پيش بينى مى نمود كه با باز گشت وى موافقت
نخواهد شد.
|