امام حسين (ع ) الگوى زندگى
جلد ۵

حبيب الله احمدى

- ۶ -


مسلم و عبيد الله  
عبيد الله همين كه به دارالاماره رسيد چهره پنهان خويش آشكار نمود و خود را به عنوان نماينده تام الاختيار و خشن يزيد معرفى نمود!! و سخنان كوتاهى را در جهت تهديد مردم به زبان آورد. با معرفى عبيد الله جمعيت همراه و استقبال كننده بهت زده مى شوند. زيرا كه با يك امر باور نكردنى مواجه شده اند كه ناگهان به جاى امام حسين كه روزها در انتظار قدوم وى در التهاب بودند، عبيد الله فرمانده جلاد يزيد را از دروازه شهر تا دارالاماره همراهى نموده اند و طبيعى است كه شرايط ناگهانى باعث بهت شده و حتى فرصت انديشه را در مرحله نخست از آنان مى گيرد.
جمعيت استقبال كننده از اطراف دارالاماره به سخنان عبيد الله گوش داده و اندك اندك پراكنده مى شود تا چه واكنش نسبت به اين رخ داد عجبب داشته باشند. (249)
مسلم بن عقيل كه از تبار انديشه زلال و از ياران اهل بيت است و فردى زيرك و سياست مدار و مدبر و شجاع مى باشد از حضور عبيد الله در قصر الاماره خبر مى شود. طبيعى است كه عبيد الله در جستجوى مسلم و هواداران وى باشد. ابنك مسلم در برابر چنين اقدام غافلگيرانه و فريبنده عبيد الله قرار گرفته است كه اگر از اين طرفند بهره نمى برد راهى به دروازه هاى شهر هم نداشت تا رسد به دارالاماره . مسلم كه فردى مدبر و سترگ است در مرحله نخست محل اقامت خويش را از منزل مختار به منزل هانى بن عروه المذحجى يا مرادى تغيير مى دهد و بر باران خويش كه به آنجا تردد دارد توصيه به مخفى بودن محل خويش مى نمايد. تردد بسيار فراوان و نيروهاى جبهه تشكل همسو در همين شرايط با مسلم پيمان يارى مى بندند. (250)
مسلم با نيروهاى خود كاملا تنگاتنگ مرتبط است در انديشه است تا عبيد الله فرصت سازى نكرده نيروهاى مخالف شهر را ساماندهى كند، در اولين فرصت اقدام بايسته عليه وى انجام دهد. به همين جهت از همان محل اقامت مخفيانه خود نيروهاى خويش را آماده ساخته و سازماندهى جهت تهاجم مى نمايد. از جانبى عبيد الله مى داند كه مسلم از منزل مختار خارج شده است . در صدد دست يافتن محل اقامت وى مى باشد، كه معقل را به صورت سرى ماءمور اين كار مى كند و معقل نيز مسلم بن عوسجه را فريب داده خود را از دوستان مسلم جلوه مى دهد. مسلم بن عوسجه معقل را به نزد مسلم راهنمايى مى نمايد و محل اقامت مسلم را كه منزل هانى باشد، به عبيد الله گزارش مى دهد. (251)
عبيد الله به دنبال هانى مى فرستند. وى احضار مى نمايد و از وى را با تهديد و ارعاب مى خواهد مسلم را تحويل دهد. ليكن هانى بن عروه جوانمردى نموده از برآوردن خواسته عبيد الله امتناع مى ورزد. و عبيد الله وى را سخت مضروب نموده و در اطاقى در دارالاماره زندانى مى نمايد، كه هم ارتباط وى با مسلم و هم با هواداران خويش قوم مذحج قطع مى شود. (252)
فرداى آن شب تاريخى عبيد الله از قصر خارج شده به مسجد جامعه شهر درآمده سخنرانى دوم خود را آغاز مى نمايد بر بالاى منبر خطبه مى خواند و مردم را سخت به شديدترين مجازات بر مخالفت با يزيد و حمابت از مسلم تهديد مى نمايد.
در همين حال تهاجم سپاه مسلم به سوى مسجد آغاز شده و چهار هزار نفر از هواداران مسلم به فرماندهى مانند: عبدالرحمن بن كريز كندى ، مسلم بن عوسجه ، ابوثمامه صيداوى ، عباس بن جعده و هبيره و عبيد الله بن عزير و... به صورت منسجم به سوى مسجد و دستگير نمودن عبيد الله حركت مى كند. تهاجم گسترده و فراگير و به سرعت به سمت مسجد در حركت است ، كه هنگام نزديك شدن به مسجد، نگهبآنان عبيد الله فرياد زده و عبيد الله را از تهاجم نيروهاى مسلم با خبر مى سازند عبيد الله سخن را قطع با سرعت تمام به قصر الاماره فرار مى كند. جمعيت انبوه بعد از اين كه وى را در مسجد نمى يابند به طرف دارالاماره حركت كرده دور دارالاماره را محاصره مى نمايند. جمعيت آن گونه انبوه است كه تمام صحن و سرا و شبستان هاى مسجد و كوچه ها و خيابان هاى اطراف پر گرديده است . (253)
فرزند مرجانه آن گونه در تنگنا قرار گرفته كه هر چه فرياد مى زند كسى به نداى وى پاسخ نمى دهد. (254) فرزند مرجانه با عده اى از 200 نفر از سران و سرسپردگانى كه از بصره به همراه وى آمده بودند يا در كوفه به وى ملحق شده بودند در درون دار الاماره قرار گرفته و درهاى دژ را بر روى خويش ‍ محكم مسدود نموده است و در خوف و خطرى قرار گرفته است كه در تاريخ زندگى اش تا آن روز به ياد ندارد.
كوفه شهر پرالتهاب  
عبيد الله در صدد چاره جويى و رهايى از اين گرداب خطر مى افتد. اينك در انديشه رهايى از اين خطر است كه اين ترفند را مشاوره و عملى مى سازند كه سران قبايل مانند: كثير بن شهاب ، محمد بن اشعث ، قمقاع بن شور، شيث بن ربعى ، حجار بن ابجر و شمر بن دى الجوشن و... بر بالاى دارالاماره قرار گرفته و مردم را از تعرض به داخل سخت بر حذر بدارند. هر كس در اطراف اجتماع كند خون و مالش مباح خواهد بود و آنان را از عاقبت رويارويى با عبيد الله و سپاه دروغين كه از شام خواهد رسيد تهديد مى كنند. (255)
اين ترفند كارساز شده و باعث پراكنده شدن جمعيت انبوه مى شود. و جمعيت به گونه اى پراكنده مى شود كه زنان از خانه بيرون آمده دست مردان و فرزندان و اقرباى خويش گرفته به درون مى برند. تمام جمعيت انبوه پراكنده شده ، به طورى كه مسلم در هنگام نماز مغرب و عشا خود را با اندك ياران در مسجد مشاهده مى كند. وى با 30 نفر نماز گذارده بعد از نماز مسلم تنهاى تنها حتى يك نفر هم همراه وى نمى ماند! وى سرگردان در كوچه هاى شهر به منزل زنى به نام طوعه پناه مى برد!(256)
در اين هنگام شايع مى شود كه هانى به قتل رسيده قوم وى به رهبرى عمرو بن حجاج اطراف دار الاماره را محاصره نموده تا از وضع هانى با خبر شوند. عبيد الله هنگامى كه احساس خطر ديگر مى كند از عامل ديگر نفوذى بهره مى برد. شريح قاضى كه سال هاى متمادى عنوان قاضى كوفه را يدك مى كشيد و تا اندازه اى مورد قبول بود، مامور مى سازد كه جسد نيمه جان هانى را مشاهده كند، زنده بودن وى را به قوم وى اطلاع دهد. او نيز اين چنين مى كند و قوم از اطراف دار الاماره پراكنده مى شودند! (257)
شهادت مسلم  
هنگامى كه مسلم در كوفه تنها مى شود شهر كوفه آشوب زده و پر التهاب را سپرى مى كند. شب پر التهاب و پر آشوب شهر كوفه سپرى مى شود. و نيروهاى عبيد الله مسجد و اطراف مسجد را جستجو نموده دست رسى به مسلم حاصل نمى كنند و حصين بن نمير فرمانده نيروهاى كل نظامى را دستور مى دهد شهر را خانه به خانه جستجو كنند، تا پناهگاه مسلم را بدست آورد. (258)
پسر طوعه شب وارد خانه شده از حضور مسلم در خانه مطلع مى شود. وى به عبد الرحمن بن محمد بن اشعث خبر مى دهد. عبد الرحمن نيز اين خبر سرى و مهم را به گوش پدر در حالى كه پدر در حضور عبيد الله مى رساند. عبيد الله متوجه جريان شده و محمد بن اشعث را با 70 نفر مسلح مامور مى سازد تا مسلم را دستگير نموده به دار الاماره اورند.
عبد الرحمن و محمد نيز اين گونه در قتل مسلم نقش ايفا مى كنند. كه اين خاندان پليد اشعث خود در خون على عليه السلام ، جعده در خون امام حسن مجتبى عليه السلام و محمد در خون مسلم و حسين بن على عليه السلام ، و عبد الرحمن وى نيز در خون مسلم اين گونه نقش ايفا مى نمايد. مسلم را بعد از دستگيرى به وى امام داده ! به نزد عبيد الله مى اورند. مسلم به عبيد الله وارد شده گفتگوى فراوان و در نهايت مسلم را به طرزى فجيع و مظلومانه به شهادت مى رسانند. (259)
شهادت هانى  
هنگامى كه مسلم را بالاى دار الاماره گردن مى زنند، هانى در اطاقى از همان دار الاماره زندانى مى باشد. رعب و وحشت عجيبى شهر كوفه را فرا گرفته است به گونه اى كه هيچ گونه سازماندهى براى نيروهاى تشكل همسو وجود ندارد از يك جانب مسلم به شهادت رسيده ز جانب ديگر فرد شجاع و جسورى با نفوذى چون هانى رابطه اش با قومش به طور كامل بريده شده است نيروهاى انقلابى سخت سركوب شده اند.
در اين فرصت عبيد الله دستور مى دهد هانى را از زندان بيرون آورده به ميدان فروش گوسفندان برده و در انجا گردن بزنند. هانى هر چه فرياد مى زند و وامذحجا مى گويد و از قوم خودش يارى مى طلبد، ليكن رعب و وحست تا ان مقدار شديد است كه كسى در ان اطراف نيست تا فريادى وى را بشنود، هانى نيز با كمال مظلوميت به دست عبيد الله به شهادت مى رسد. (260)
با شهادت اين دو فرزانه و با قطع ارتباط ميان ديگر رهبران تشكل همسو و هواداران آنها تشكل همسو سخت اسيب ديده و عقب نشينى مى نمايد. و شهر به طور كامل در اختيار عبيد الله قرار مى گيرد! ژ
كوفه سقوط مى كند!  
با به شهادت رساندن رهبرى تشكل همسوى اهل بيت در كوفه و ايجاد رعب شديد و قطع ارتباط ميان مردم و ساير رهبران اين گونه اوضاع دگرگون شده و كوفه سقوط مى كند. سقوط نقش محورى در چرخش نهضت امام حسين عليه السلام خواهد داشت . اين شرايط براى كوفه در صورتى فراهم آمده است . كاروان حسين عليه السلام بى اطلاع از دگرگونى اوضاع كوفه هماره به سمت كوفه در حركت مى باشد. و اين حركت سخت حاكميت حزب عثمانيه را نگران ساخته است و در صدد چاره جويى مى باشد.
حزب عثمانيه نيك مى داند كه عراق به خصوص كوفه كانون شعله ور انديشه زلال شيعه است . اگر حسين بن على در ميان ان جمعيت انبوه قرار گيرد نه تنها عراق و حجاز از دست وى رفته است ، بلكه در فرصت مناسب حكومت ستمگر شام نيز در خطر جدى خواهد بود. به همين جهت با تلاش فراوان سعى دارد كه نگذارد حسين عليه السلام به عراق به خصوص ‍ به كوفه برسد. و تلاش وى بر اين است كه ميان رهبرى نهضت و پايگاه حمايتى ان كوفه ، جدايى افكند. يزيد به عبيد الله دستور مى دهد تمام مرز ورودى حجاز به عراق را شديدا كنترل نمايد. و تمام رفت و آمدها را زير نظر بگيرد، بلغنى ان الحسين بن على قد قدم على السير الى العراق فضع المراصد و المناظر و اضرس و احبس على الظن . (261)
عبيد الله نيز يكى از فرماندهان خشن از خدا بى خبر و سر سپرده حزب عثمانيه بنام حصن بن نمير را در قوم اول با چهار هزار نيروى مسلح مامور مى سازد تا از قادسيه تا كوفه تمام مرزى كه امكان تردد دارند كنترل نمايد. (262) كه اين اقدام مهم باعث مى شود كه ميان رهبرى نهضت و پايگاه حمايتى ان يعنى كوفه جدايى افكنده شود به طورى كه نه تنها نيروهاى داوطلب نمى توانند از كوفه به يارى حسين عليه السلام بشتابند، بلكه حتى پيك هاى امام نيز دستگير نيروهاى امنيتى مى شوند. كار برد حليه هادر دگرگونى اوضاع عراق نقش اول ايفا مى نمايند و محور مديريت اين نقشه ها را نيز شخص عبيد الله تشكيل مى دهد. و ما پيش از اين كه به سراغ كاروان امام برويم كه در كجا و به چه سمت و سويى در حركت است به لحاظ اهميت سقوط كوفه عوامل اين سقوط را كه در هر زمان مى تواند درس ‍ عبرت باشد، مورد پژوهش قرار مى دهيم ، كه كوفه با ان عظمت و شكل گيرى تشكل همسوى با ان گستردگى چگونه اسيب پذير شد؟! و راه هاى اسيب ان چه بوده است . اين اسيب شناسى در موارد مشابه در هر زمان مى تواند مورد بهره ورى قرار گيرد. به همين جهت در اين فرصت عوامل سقوط كوفه را بررسى مى نماييم .
عوامل سقوط كوفه !  
سقوط كوفه در ان شرايط حساس يعنى سقوط بزرگترين پايگاه انديشه شيعى و سقوط مركز هسته اى تشكل همسو. اين روى داد بزرگ تاثير عميق در روند شكل گيرى نهضت امام حسين عليه السلام ايفا مى نمايد. اين كه چگونه يك جريان بزرگ اجتماعى در فرصت اندك اين گونه اسيب مى بيند، كه تاثير سر نوشت ساز در روند يك نهضت مانند قيام حسين مى نهد؛ امرى بسى شايسته است تا مورد تحليل قرار گرفته و عوامل ان بررسى شود؛ تا در شرايط مشابه به توان نقطه هاى اسيب پذير را مراقبت نمود. گر چه همين اسيب پذيرى تشكل همسو پيشينه دارد و در صفين فريب نيرنگ هاى قاسطين را خورد و باعث پذيرش حكميت و حكم تحميلى شد و نيز در ساباط صلح تلخ را به حسن بن على عليه السلام و تشكل همسو چكاميد.
ممكن است اين عوامل نيز مشابه همان محورهايى باشد كه در صفين و ساباط آشكار شدند. و به لحاظ همگون بودن سنت هاى اجتماعى امكان شكل گيرى آنها در شرايط همانند نيز وجود دارد. و در صورتى كه محورها اسيب پذير بازشناسى شوند با ترميم محورهاى اسيب پذير، از تكرار ان مى توان جلوگيرى نمود. در هر صورت اين محورها در نهضت امام حسين عليه السلام نقش سر نوشت ساز ايفا نموده و شايسته بررسى مى باشند. كه به پژوهش برخى از آنها مى پردازيم .
1 - عامل نفاق  
بهره گيرى از عامل نفاق از محورهاى اصلى اين گردش محسوب مى شود، منافقين بى چهره همواره در شرايط حساس بدترين ضربه را به تشكل و همگرايى امت اسلامى وارد ساخته اند، كه قرآن در تجسم عداوت ، آنان را تنها دشمن معرفى مى نمايد، هم العدو فاحذر هم . (263)
از اين طرفند دو چهره يا بى چهره عبيد الله در موقعيت هاى فراوان بهره برد. در گام نخست با گريم نمودن چهره خويش با صورتى پوشيده و با بهره گيرى از تاريكى شب با عنوان امام حسين عليه السلام وارد كوفه مى شود.
وى خود را به جاى حسين جا زده و نيروهاى تشكل همسو با غفلت ، از وى به عنوان امام حسين عليه السلام استقبال مى كنند. (264) بهره گيرى از اين عوامل باعث مى شود كه نيروهاى پر توان تشكل همسو نه تنها از ورود وى ممانعت ننمايد بلكه با استقبال با شكوه و با سلام و صلوات عبيد الله را تا دار الاماره همراهى مى نمايند. اگر عبيد الله از اين طرفند نفاق بهره نمى گرفت با هيچ نيروى نظامى و بر خورد مسلحانه نمى توانست وارد شهر كوفه شود.
بهره گيرى از عامل نفاق به اين مقدار بسنده نمى شود بلكه عبيد الله از اين طرفند در يافتن محل اقامت مسلم قبل از تهاجم به دار الاماره يعنى منزل هانى نيز بهره گرفت . به معقل از سر سپردگان خود سه هزار درهم پرداخت و به عنوان هواداران مسلم خود را معرفى نمود تا توانست از محل اقامت وى با خبر شده ، به عبيد الله اطلاع رسانى مى نمايد. (265) نقش حساس عامل نفوذى و نفاق اين گونه نقش ايفا مى نمايد.
2 - ايجاد رعب  
عرب و اضطراب يك عامل روانى و قابل شكل گيرى در هر جامعه مى باشد. اين عامل تاثير گذارى به سزا در تصميم گيرى هاى افراد و تشكل هاى اجتماعى مى گذارد. ايجاد رعب نا بهنگام و لو هيچ گونه اقدام عملى به همراهش نباشد مى توان تاثير گذارى باشد. و اگر همراه با رفتار خشونت بار نيز باشد آنگاه تاثير گذارى ان افزون خواهد بود.
عبيد الله با همراهان سر سپرده حزب عثمانيه كمال بهره ورى را از اين طرفند نمودند. و در حدى اعلاى ان ايجاد رعب و وحشت كردند.
وى بعد از مستقر شدن در دار الاماره اعلام اجتماع عمومى در مسجد مى نمايد و در سخنان خود شديدا مردم را از مخالفت نمايد، يا مخالف و چالشگرى و غريبى و پناه دهد در برابر خانه خويش براى عبرت ديگران به دار اويخته خواهد شد. سهيمه اش طايفه اش از بيت المال قطع خواهد شد. (266)
وى دستور مى دهد كه آنان به مردم بدروغ اعلان كنند كه سپاه شام در راه است و در اندك زمان از راه خواهد رسيد! (267) وى به حصن بن نمير دستور صادر مى كند براى يافتن مسلم خانه هاى كوفه را خانه به خانه جستجو نمايد. (268) اين عامل نيز نقش بسزايى در دگرگونى اوضاع و عقب نشينى تشكل همسو ايفا مى نمايد.
3 - خشونت  
عبيد الله بعد از وردود به دار الاماره رفتار خشونت اميز در پيش گرفت افراد بى گناه را به اتهام هاى واهى اعدام مى نمود. وى افزون بر اين كه با نماينده حسين عليه السلام مسلم بن عقيل با كمال خشونت رفتار كرد و هانى را با خشونت و هتك به شهادت رساند و پيك هاى حسين و مردم كوفه را مانند قيس بن مسهر و عبيد الله بن يقطر و... را به طرز فجيع به شهادت رساند. (269)
افرادى را كه متهم به هوادارى مسلم مى شدند با اندك باز جويى ، آنان را در ميان محله قوم خودش گردن مى زد. مانند عماره بن صلخب ، عبد الا على الكلبى . (270) وى سليمان كه پيك امام به بصره بود در بصره دستگير و اعدام نمود. (271) حتى افراد عادى كه غريب بودند براى انجام كارهاى شخصى به شهر آمده بودند به قتل رساند. چنآنچه فرد شامى كه براى وصول طلب خويش آمده بود به عنوان فرارى از جبهه دستگير نمودند و نزد عبيد الله آوردند، وى دستور داد گردنش را زدند. (272) وى عده اى از سران قبايل مانند مختار بن ابو عيد ثقفى و عبد الله بن حارث را زندانى نمود. (273) عبيد الله از اهرم خشونت بيشترين بهره را در جهت پراكنده كردن تشكل همسوى اهل بيت عليهم السلام برد.
4 - قطع ارتباط با رهبرى  
عامل ديگرى كه در سقوط كوفه نقش مهم ايفا نمود، قطع ارتباط ميان رهبران نهضت چه در داخل كوفه و چه در خارج شهر بود. عبيد الله با سر كوب شديد مردم ، هواداران مسلم را از وى جدا مى كرد. و نيز با نيرنگ بين هانى و قومش مذحج جدا افكند. به گونه اى كه با اين جمعيت انبوهى از وى هوادارى مى نمود حتى يك نفر نتوانست به حمايت وى برخيزد.
و نيز ارتباط ميان شهر با خارج از شهر و رهبر نهضت را قطع كرد.
عبيد الله به دستور يزيد يك ديوار انسانى ميان مرز عراق و حجاز پديد آورد، در قدم اول تعداد چهار هزار نيرو در اختيار حصين بن نمير گذاشت و وى را مامور ساخت تا از قادسيه تا كنار شهر كوفه را حراست نمايد. (274)
اين اقدام باعث شد كسى از كوفه نتواند با سپاه حسين در خارج شهر ملحق شود. اين اقدام باعث شد حتى پيك هاى امام حسين عليه السلام و مردم كوفه مانند قيس بن مسهر و عبيد الله بن يقطر و... دستگير و اعدام شوند. (275)
كه اين امر باعث قطع ارتباط رهبرى نهضت از پايگاه مردمى ان شد. و بزرگ ترين اسيب را در اين مرحله بر تشكل همسو اهل بيت وارد ساخت .
زيرا اين حراست تا پايان كار كه كاروان امام عليه السلام را محاصره نوده و حضرت را و يارانش را به شهادت رساندند، ادامه يافت .
5 - تطميع اشراف  
اشراف هر جامعه بر اساس روش نكوهيده اشرافى گرى يك طيف متمول و خوشگذرانى هستند. سياست آنان نان به نرخ روز است . و از استقرار عدالت اجتماعى گريزان مى باشند.
روى كرد اين طيف از جامعه هماره به سمت و سوى استقرار مديريتى است كه به اشرافى گرى و چپاول اموال و بهره گيرى از دست رنج ديگران ، آنان را يارى رساند و يا حداقل مزاحمت فراهم نيآورد. بدين اساس همواره از مديريت هايى كه بر اساس ارزش هاى انسانى و الهى مانند عدالت اجتماعى شكل مى گيرند گريزان خواهند و طبيعى است مديريت اهل بيت عليهم السلام را هيچ گاه بر نمى تابند. و اگر فرصت فراهم كنند به چالشگرى نيز خواهند پرداخت . به همين جهت تمايل اينان به مديريتى مانند زياد يا عبيد الله بن زياد يا در نهايت حاكميت عثمانيه بسيار نزديك تر از ديگران خواهد بود.
و با توجه به اين نكته مشاهده مى شود كه تعدادى از اينها از بصره عبيد الله را همراهى نمودند. و تعدادى هم در كوفه به وى ملحق شدند و عبيد الله هم با تطميع آنان ، توجه آنان را به خود جلب كرد و از نفوذ آنان در جهت حمايت از اهداف خودش و اسيب رساندن به تشكل همسوى اهل بيت عليهم السلام بهره ورى نمود.
اگر شواهد تاريخى هم بر اين نكته يافت نمى شد و روش و سيره مستمره اشراف جامعه گواه روشن به اين نكته خواهد بود. افزون بر اين كه شواهد قطعى نيز همين موضوع را تاييد مى نمايد كه اين گروه ها به تعبير على بن ابى طالب عليه السلام همج رعاع ، (276) همانند پشه هاى كور به چپ و راست تمايل مى كنند. يك روز با اين ، روز ديگر با ان ، هر جا سفره و رفاه فراهم باشد.
مجمع بن عبد الله عائذى از ياران حسين عليه السلام است كه در نينوا هنگامى كه سپاه حر از حركت امام ممانعت نمود از كوفه با همه حراست هايى كه بود به همراه سه نفر ديگر به امام ملحق مى شوند. امام وقتى اوضاع كوفه را از آنان مى پرسد وى مى گويد: اشراف و اعيان كوفه تطميع شده و سيم و زرهاى عبيد الله چشم و گوش آنان را مسدود ساخته است به سمت و سوى عبيد الله مى باشند، اما اشراف الناس فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم يستمال دهم و يستخلص نصيحتهم فهم الب واحد عليك و اما ساير الناس فان افئتدهم تهوى اليك ! (277) اشراف كوفه رشوه فراوان گرفته اند و كيسه هاى آنها پر شده است و تمايل آنها جذب شده است سخن خير خواهى را هم نخواهند شنيد. آنان يك دست بر عليه تو هستند و اما دگر مردم دلشان با شماست . اين شناخت صحيح از مردم كوفه است كه اين فرد زيرك اظهار مى دارد كه در كوفه چه كسانى بر عليه اهل بيت و چه كسانى همراه اهل بيت مى باشند. سليمان بن صرد نيز اين نكته را شفاف بيان نمود كه قاتل حسين عليه السلام اشراف و بزرگان كوفه بودند، ان قلته الحسين عليه السلام اشراف اهل الكوفه . (278)
ملاحظه مى كنيد اين فرهيخته سترگ چگونه و با چه ظرافتى روش و روحيه و موضع گيرى اشراف را شفاف مى سازد!
مفيد مى نگارد هنگامى كه عبيد الله وارد مسجد مى شود براى سخنرانى و ارعاب مردم ، اشراف و نگهبآنان وى همراه وى اند: وخرج عبيد الله بن زياد و معه اشراف الناس و شرطه حشمه (279) عبيد الله بر بالاى منبر قرار گرفت در حالى كه اشراف مردم و نگهبآنان و پيرامونيان وى وى را همراهى مى نمودند و نيز مى نگارد آنگاه كه در دار الاماره محاصره شده بود عده اى از اشراف و نگهبان همراه وى بودند.
اشراف و رفاه طلبان جامعه فرومايگانى هستند كه افزون بر اين كه نوعا دست خودشان به ستم اغشته اشت ، هماره ياور ستمگران نيز بوده اند و جبهه باطل را در فرصت هاى مناسب حمايت مى نمايند. به ويژه هنگامى كه سر كيسه ها شل شده ، و به سوى آنان سرازير شود، كه عبيد الله اموال عمومى فروان در اختيار آنان مى نهاد. در هر صورت اشراف رفاه طلب كوفه نيز در گردش اوضاع نقش ايفا نمودند. (280)
6 - ساماندهى احزاب چالشگر  
قبلا اشاره شد كوفه مركز انديشه هاى متضارب بود گر چه تشكل همسو جبهه اكثريت را شكل مى داد. ليكن براى احزاب چالشگر كه درون مردم حضور داشتند در فرصت هاى مناسب امكان اظهار وجود پديد مى آمد و اينك با اوضاع آشوب زده كوفه يك فرصت مناسب براى چنين احزاب خواهد بود كه فرزند مرجانه را يارى رساند.
به خاطر داريم كه عبيد الله وارد كوفه اى شده است كه پدرش زياد در زمان معاويه فرماندار نظامى همين كوفه بود و با حمايت احزاب مخالف تشكل علوى همانند منافقين ، قوميت حمراء، و اشراف و... شيعيان را قتل عام مى نمود. قوميت حمرا كه تعدادشان به هزاران مسلح مزدور مى رسيد در اختيار زياد بود اين كوفه همان كوفه است . بقاياى اين احزاب كه از بين نرفته اند چندين هزار نفر مزدور جلاد امثال قوميت حمراء كه در كوفه ريشه كن نشده است . بلكه به دنبال فرصت هستند كه به نيكى چاپلوسى و بردگى براى حاكميت حزب عثمانيه نمايندو و اينكه ان فرصت به خوبى فراهم آمده است . اينان ابزار دست عبيد الله قرار گرفته اند و هر فرمان غير انسانى در قتل و غارت را بسان عبيد الله قرار گرفته اند و هر فرمان غير انسانى در قتل و غارت را بسان غلام حلقه به گوش اجرا نمايند.
بر همين اساس در تاريخ سخن از همراه شدن همين تشكل هاى چالشگر با عبيد الله مى باشد: فاقبل عبيد الله فى وجوه اهل البصره و يا قال عبيد الله الوجوه اهل الكوفه . (281) عبيد الله با سران بصره وارد كوفه مى شود و با گفتگوى وى با سران كوفه يعنى همراه شدن سران با وى خواهد بود، وجوه الناس يعنى سران قبايل و احزاب كه همراه عبيد الله بودند. همه سران همانند شريك بن اعور نبودند. وى از شيعيان فرزانه و زيركت و با نفوذ بصره بود و به همراه عبيد الله به كوفه آمد. وى از همراهى با عبيد الله هدف ديگرى را دنبال مى نمود. مى خواست اوضاع كوفه را آشنا شده و جبهه تشكل همسوى اهل بيت را يارى رساند به همين جهت به محض ‍ ورود به كوفه از عبيد الله جدا شد، به منزل هانى كه مسلم در آنجا بود رفت ، وى در آنجا بيمار شد و چون به ظاهر از دوستان عبيد الله به شمار مى رفت و مى دانست با شنيدن بيمارى وى عبيد الله هنگامى كه بيمارى وى با خبر شود عيادت وى خواهد آمد، طرفندى تدارك ديد كه هنگامى ملاقات با عبيد الله ، مسلم كه او نيز در منزل هانى بود عبيد الله را به قتل رساند و اطمينان داد كه مقدار كافى نيرو از بصره همراه تو خواهم نمود. البته هانى مسلم را از اين كار منصرف ساخت و در نهايت شريك بعد از سه روز بيمارى در گذشت . (282)
سران قبايل و احزاب همگى همراه عبد الله همگى مثل ايشان نبودند.
سران قبايل چالشگر مانند كثير بن شهاب ، حصين بن نمير، شمر بن ذى الجوشن ، محمد بن اشعث (283) شبث بن ربعى و... يا از بصره همراه شده بودند و يا در كوفه به وى ملحق شدند، و نقش مهمى در پراكنده كردن تشكل همسو ايفا نمودند و نيز در تامين سپاه عبيد الله براى رويا رويى با حسين عليه السلام اين احزاب نقش محورى ايفا نمودند كه شرح ان خواهد آمد.
7 - نماد دينى  
محور ديگرى كه در سقوط كوفه و گردش معادلات سياسى نقش ايفا نمود، بهره ورى از نمادهاى دينى مى باشد. در جامعه پاى بند به ارزش هاى دينى نمادهاى دينى قويترين اهرم هاى حركت هاى اجتماعى را شكل مى دهند. براى سركوب نيروهاى هوادار دينى و نيز براى بسيج افراد و گروهاى پاى بند به دين به سوى اهداف از نماد و مظاهر دينى بهره ور مى شود. البته چالشگران دينى از اين اهرم ها سوء بهره ورى نموده و از نمادهاى دينى عليه بهره ورى مى نمايند.
حزب عثمانيه در طول حاكميت خويش از اين اهرم بيشترين بهره ورى را مى نمود. معاويه خودش را به عنوان امير المومنين و خليفه و جانشين رسول الله (ص ) مطرح ساخت و از خون خواهى عثمان به عنوان خليفه رسول الله (ص ) نيز بيشترين بهره ورى نمود. در هر فرصتى از مظاهر دينى به سود سياست خودش بهره جست .
با طرح اين طرفند كه معاويه يا ساير حاكمان حزب عثمانيه خليفه مشروع دينى هستند، يك محور نماد ديگر بيشترين بهره ورى را به سود خويش ‍ شكل دادند و ان اين كه اقدام عليه آنان به عنوان خليفه مشروع ، افزون بر اين كه يك اقدام ضد امنيتى عمومى است يك اقدام ضد دينى خروج از دين به شمار مى رود. آنگاه اگر چالشگر مخالف دين معرفى شد.
مشخص است كه فرآيند عوام فريبى تا چه مقدار زمينه فراهم مى سازد كه هر اقدامى را عليه چالشگر مشروع قلمداد مى نمايند.
در همين راستا وقتى حزب عثمانيه تصميم بر قتل مجاهدان و ياران سترگ على چون حجر بن عدى و يارانش گرفت از اين محور بهره ورى نمود. معاويه خود را به عنوان امير المومنين مطرح است تا اقدام عليه وى اقدام ضد امنيتى و خروج از دين مطرح خواهد بود. آنگاه تصميم گيرى درباره فرد خاطى بسيار سهل خواهد شد كه طرف را حتى به بدترين وضع ممكن اعدام نمايد و افكار عمومى و متدين جامعه نيز پذيراى ان باشند.
بر همين اساس هنگامى دستور اعزام حجر و همراهش از كوفه به شام صادر شد. زياد دستور داد طومارى از امضا تهيه كنند كه هفتاد نفر از سران و با نفوذى هاى اجتماعى امضا كنند كه حجر و يارانش بر عليه امت و وحدت مسلمآنان اقدام كرده و بر عليه حاكميت مشروع خليفه شورش نموده اند. برخى از هفتاد نفر كه حاضر شدند ان گونه شهادت دهند همين فرماندهان نظامى سپاه فرزندش عبيد الله در كربلا مى باشند مانند عمرو بن حجاج ، شمر بن ذوى الجوشن ، عمرو بن سعد، كثير بن شهاب ، شبث بن ربعى ، قعقاع بن شور و... و نيز فردى وجيهى مانند قاضى محكمه جناب شريح قاضى . (284)
و اينك در نهضت بزرگ و گسترده امام حسين عليه السلام حزب عثمانيه همواره از اين اهرم بهره مى گيرد. و يزيد را به عنوان خليفه مطرح نموده است و بيعت براى وى در شام و برخى مناطق ديگر فراهم شده و اينك مخالف يزيد همانند حسين بن على با عنوان مخالف خليفه مشروع و اقدام عليه حاكميت حزب عثمانيه اقدامى غير مشروع و ضد دين مطرح مى شود. بر همين اساس براى سر كوبى اين نهضت بزرگ همواره رهبران نهضت را به عنوان آشوبگر و افرادى كه از دين خارج شده اند مطرح مى سازند. و اقدام عليه آنان حتى كشتن آنان را در نظر مردم متدين مشروع جلوه مى دهند.
عمرو بن سعيد والى مكه هنگامى كه موفق نمى شود كاروان حسين را به مكه برگرداند خطاب به امام حسين عليه السلام مى گويد، يا حسين اما تتقى الله تخرج من الجماعه و تفرق بين هذه الامه (285) حسين عليه السلام ايا از خدا نمى ترسى اين گونه اتحاد جامعه را بر هم زده و بين امت تفرقه افكنى مى نمايى !.
عمو بن حجاج همان كه در مورد حجر ان گونه شهادت مى داد در روز عاشورا خطاب به سپاه عبيد الله مى گويد: يا اهل الكوفه الزموا طاعتكم و جماعتمكم و لاتر تابوا فى قتل من مرق عن الدين . (286) مردم كوفه از رهبرى خود پيروى و متحد باشيد و در كشتن كسى كه از دين خارج شده است به خود ترديد راه ندهيد!.
يزيد در مورد مسلم بن عقيل مى نويسد: يخبرونى ان ابن عقيل بها يجمع الجموع و يشق عصا المسلمين (287) جاسوسان به من خبر مى دهند كه ابن عقيل نيرو فراهم مى كند و وحدت مسلمآنان را بر هم زده است .
عبيد الله نيز براى سركوب نيروهاى تشكل همسو و نيز براى بسيج سپاه عليه حسين عليه السلام از اين محور بهره ورى مى نمايد. در جريان ارام نمودن قوم هانى شريح قاضى را كه فردى با سابقه و مورد قبول بود و از زمان عمر متصدى امر قضاى كوفه بود وادار نمود هانى را بيند و شهادت دهد كه وى زنده است ! همين امر باعث شد چندين هزار نفر از هواداران هانى كه براى نجات وى آمده بودند پراكنده شوند. (288) با پراكنده شدن نيروهاى هانى ، هانى را به طرف مسلخ عشق مى كشانند و هر چه فرياد بر مى آورد و از قوم خويش استمداد مى كند و مى گويد اگر ده نفر به يارى من آيند مرا نجات خواهند داد (289)، كسى به فرياد وى نمى رسد. تا اين كه ان گونه مظلومانه وى را به شهادت مى رسانند و شهر كوفه را تسخير مى نمايند. (290) بهره گيرى از وجهاهت شخصى مانند شريح قاضى كه تا سال 60 بيش از 40 سال سابقه قضايى دارد و ان گونه رفتار دو گانه دارد كه از يك جانب براى رعايت حقوق مردم اجازه نمى دهد اب ناودان منزلش به كوچه بريزد، ناودان ها را به داخل منزل قرار مى دهد (291)، از جانب ديگر اين گونه شهادت نا حق درباره حجر مى دهد و اين گونه شهادت نا حق و خيانت در مورد هانى مرتكب مى شود! اين هم نوعى دين دارى است !!
8 - سابقه زياد بن ابيه  
عامل ديگرى كه مى توان گفت در دگرگونى اوضاع كوفه نقش ايفا نمود سابقه زياد بن ابيه مى باشد. معاويه بعد از شهادت امير المومنين زياد بن ابيه را با حفظ سمت استاندار كوفه قرار داده و دست وى را در انجام جنايت باز گذاشت . هدف معاويه از اين اقدام ، بهره ورى از خباثت و خوى خشونت بار وى بود. كه چنين فرد نابخرد را به پايگاه فكرى تشيع عاصمه على عليه السلام مسلط مى سازد. زيرا بيشتر خطر مردمى به پادشاهى معاويه از جانب انديشه شفاف شيعه بود، كه مركز شكوفايى ان را كوفه تشكيل مى داد. زياد با اختيار تامى كه از جانب معاويه گرفت جنايات را به حد اعلا رساند و شيعيان على را هر كجا مى يافت به شهادت مى رساند. حتى اگر كسى متهم به شيعه بود از عقوبت وى در امان نبود. زياد مردم را در كنار ميدان دار الاماره جمعه گرد آورده بود مردم را به زور وادار مى كرد از على اظهار بى زارى كنند، هر كسى سر پيچى مى كرد از دم تيغ مى گذشت . (292)
زياد از خون شيعيان على ، در عراق جوى خون روان ساخت و ياران سترگ على مانند رشيد هجرى ، حجر بن عدى به دستور وى و بدست عمال وى به شهادت رسيدند. (293) زياد از خود جنايات ماندگار به يادگار نهاد. تسمه از گرده مردم كوفه كشيد.
اينك عبيد الله پسر همان پليد است و همان ماموريت از جانب حاكميت حزب عثمانى دريافت نموده است و خاطرات تلخ پدرش هنوز در ذايقه مردم را آزار مى دهد. به نظر مى رسد وقتى مردم كوفه از ورود عبيد الله به شهر كوفه ، ان هم دار الاماره با خبر شدند ان خاطرات در ذهن ها تداعى و باعث ايجاد رعب بيشتر شده باشد.
9 - خوش باورى  
خوش باورى خوى نا پسنده است كه امتى را دچار فريب نموده و باعث ذلت و شكست ان مى گردد. خوش باورى و ديد ظاهريين همانند پوشش ‍ براى توطئه ها و طرفندهاى دشمن است قرآن براى بارور و بالنده نمودن جامعه در اين مورد رهنون جالبى ارائه دارد كه امت اسلامى را در برابر فريب كارى هاى دشمن ، هوشيار و مقاوم مى سازد.
به لحاظ اين كه طرفندهاى دشمن رنگا رنگ و سر پوش نهاده اند. تمام اقشار جامعه توان تحليل مسائل و شناخت صحيح جريان هاى اجتماعى را ندارند و لايه هاى عظيم از توده مردم چه بسا در بسيارى موارد گرفتار اشتباه مى شودند.
قرآن گر چه تلاش دارد كه همه مردم به لحاظ اين كه طرفندهاى دشمن رنگا رنگ و سر پوش نهاده اند، رشد و بالندگى تا ان حد حاصل نمايند. كه توان تحليل مسائل را داشته باشند، ليكن چه بسا اين ايده به شكل كامل تحقق نيابد و لايه هاى بزرگى از اجتماعى اين توان مندى را فراهم ننمايند.
در مورد اين گروه رهنون قرآن اين است كه در برابر انديشه ها و جريان هاى تاثير نپذيرند. جامعه پايگاه تضارب انديشه هاى متضاد است و چون متشكل از سطوح مختلف و لايه هاى متفاوت است همه سطوح توان تحليل انديش هاى متضاد در تبيين و تحليل و انتخاب درست از نا درست را ندارند. به همين جهت سطح ميانى و پايينى از ان در اين راستا نياز به رهنمون دارند.
قرآن در اين راستا رهنمون مى دهد كه اين افراد نبايد فورا شنيده ها را باور نمايند و اگر توان تحليل ان را ندارند بايد از افشا و گسترش ان باز ايستند و به افرادى كه توان تحليل مسائل را دارند مراجعه ، تا مسايل شفاف گردد، فاذا جاء هم امر من الامن او الخوف اذاعوا به و لو ردوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم . (294) ايه در صدد نكوهش ‍ افرادى است كه بدون تحقيق شنيده ها را اشاعه و گسترش مى دهند مى فرمايد اينان وقتى خبرى را درباره امنيت يا خوف و خطرها مى شنوند فورا افشار و گسترش مى دهند! در صورتى كه اگر ان جريان را به رسول الله يا ولاه امر و مسوولين واگذار مى نمودند افراد تحليل گر مى توانستند با بررسى صحيح جريان ها را بازشناسى و صحيح را از نا صحيح تشخيص ‍ دهند.
اگر توان تحليل ندارند به رسول الله (ص ) كه رهبرى فرزانه و يا ولاه امر كه آنان نيز همانند وى از فرزانگى بهره مند هستند، باز گشت كنند تا آنان كه توان تحليل امور را دارند اخبار و جريان ها را بررسى نموده و راه كارهاى مقابله را ارئه نمايند. نه انيكه اخبار به صورت خام در همه جا منتشر، آنگاه چه بسا بسيارى از اخبار بى پايه و تنها شايعه بوده ، كه نقش تخريبى خود را ايفا نمايد جامعه دينى از ديدگاه قرآن نبايد شايعه زده ، و خوش باور باشد.
اين رهنمون تضارب انديشه ها را ميدان مى دهد، در عين حال ان گونه جهت دهى مى نمايد كه جامعه از خطر لغزش در امان باشد و در دام نحله ها و دين سازان قرار نگيرد.
چنين جامعه از خطرها و كمين هاى انحراف بيمه مى شود. آنگاه رخ دادهاى ناگوار و يا بروز جريان هاى چالشگر و انديشه هاى متضاد نه تنها اسيب به انديشه زلال و شفاف جامعه با باورها حق مدارش نمى رساند، بلكه باعث بالندگى ان نيز مى گردد. به همين سبب پديدار شدن اين موارد را سبب اسيب رسانى نمى داند و مى فرمايد: ان الذين جاووا بالافك لا تحسبوه شرا لكم بل هو خير لكم . (295) آنان كه افترا و افك آوردند و به ديگران پيرايه بستند گمان نبرند كه اين پيرايه بستن ها باعث اسيب و شر است بلكه زميه رشد و بالندگى خواهد شد و باعث خير نيز خواهد بود. ايه در مورد افترا برخى منافقان نسبت به همسران پاك دامن رسول الله (ص ) مى باشند. چون وابسته به بيت وحى بود به جهت اهتمام موضوع خداى مى باشند. و چون وابسته به بيت وحى بود به جهت اهتمام موضوع خداى سبحان از پاك دامنى وى دفاع نموده و رهنمون قرآن اين است كه هر خبر و شايعه اى را نپذيرند بلكه بايد تحليل كنند تا به صحت و سقم ان دست يابند. از اين جهت بروز شايعه ها را موجب رشد و بالندگى مى داند نه باعث گمراهى . البته جامعه اى كه رهنمون وحى را اويزه گوش قرار داده و از رشد و فرهنگ غنى بهره مند باشد.
در هر صورت در جريان سقوط كوفه خوش باورى تشكل همسو يكى از مواصع اسيب پذير ان مى باشد. كه مردم كوفه كه هزاران نفر آنان امام حسين عليه السلام را به سوى خويش دعوت نموده بودند و بى صبرانه در انتظار قدوم حضرتش به سر مى بردند و آماده استقبال از مقدم مبارك وى مى شدند، چگونه غافل شده و از عبيد الله به جاى حسين استقبال نمودند؟! مگر عبيد الله صورت خود را نپوشانده بود و مگر از تاريكى شب بهره نمى جست و شبانه وارد نمى شد؟ ايا بهتر نبود در دروازه هاى شهر در مورد كاروانى كه مى خواهد وارد شود. ايا كسى از خود نمى پرسيد كه فرزند رسول الله (ص ) كه دعوت هزاران نفر را پذيرفته و به سوى آنان بال گشوده بود، چه نيازى به پوشاندن صورت دارد. و ايا از خود نپرسيدند فرزند فاطمه عليها السلام كه سر پاى زندگى اش شفاف و روشن و موضع گيرى هايش آشكار است ، نياز ندارد از تاريكى شب بهره بجويد و در ميان هواداران خود قرار گيرد؟! اين غفلت و خوش باورى بزرگى است كه تشكل همسو را از اين محور اسيب پذير نموده است .
و نيز هنگام نيروى چهار هزار نفرى مسلم اطراف دار الاماره محاصره كرده و فرزند مرجانه در تنگنا قرار دادند كه متوسل به ارعاب و تهديد تو خالى شد، چگونه تشكل همسو تهديدها را باور نموده از سپاه دروغين شام هراسيد و يا از توان مندى احزاب چالشگر كه در لانه هاى خود خزيده بودند به خويش بيم داد. پذيرش اين تهديدها نيز مورد ديگرى از خوش باورى تشكل همسو مى باشد.
و باز در هنگامى كه قوم بنى مذحج به يارى هانى برخاسته و دار الاماره را محاصره نمودند و فرزند مرجانه از بيم خطر متوسل به بهره ورى از نماد دينى و از وجاهت امثال شريح قاضى شد، چگونه عمرو بن حجاج و نيروى هزاران نفرى وى فريب شريح را خوردند؟ آنان مى توانستند با پا فشارى هانى را از مهلكه نجات دهند. نه با خوش باورى سخنان شريح قاضى را پذيرفته از اطراف دار الاماره پراكنده شوند، تا فرزند مرجانه فرصت سازى كند و شهر را قبضه نموده و هانى را مظلومانه به شهادت برساند.
به همين جهت خوش باورى از محورهايى است كه موضع اسيب پذيرى بوده و موارد فروان از ان در جريان نهضت امام حسين عليه السلام مى توان مشاهده نمود.
10 - بى تفاوتى  
عبيد الله بعد از ورود به كوفه شروع به تهديد تشكل همسو نمود و تهديدهاى وى نيز بسيارى پوشالى و طبل تو خالى بود. برخى نيروهاى تشكل همسو را اين تهديدها باور آمده ، صحنه ها را خالى نمودند. ليكن برخى ديگر در كنار جريان ها بى تفاوت عبور نمودند.
در هنگامى كه مسلم با نيروى چهار هزار نفرى خود فرزند مرجانه را محاصره نموده بود چگونه اين نيروى عظيم با شنيدن تهديدها بى تفاوت صحنه را ترك كرد و هيچ گونه گونه حمايتى از مسلم ننمود و مسلم تنها و تنها در كوچه هاى شهر سر گردان شد. ايا واقعا هيچ گونه حمايت از آنان ساخته ؟! يا ترك صحنه هاى مبارزه قدرى هم به بى تفاوتى آنان باز گشت مى نمايد. البته بررسى يك موضوع اين چنين و داورى در مورد ان بعد از هزار و پانصد سال كارى بس مشكل است . ليكن از شواهد تاريخى از جمله نكوهش هايى از جانب رهبران دينى و عترت ال رسول به چشم مى خورد، اين نكته را گواهى مى دهد كه قدرى از اين اسيب ها مربوط به سهل انگارى و بى تفاوت تشكل همسو مى باشد.
به همين جهت است كه امام على عليه السلام در مواردى از همين هواداران گلايه مند است و به همين جهت امام حسين عليه السلام در برخى سخنان خويش هنگامى كه در بيابان تنها ماند، اظهار داشت هواداران ما ما را سر شكسته نمودند... و قد خذلتنا شيعتنا (296) روى كرد اين نكوهش ها بى تفاوتى تشكل همسو مى تواند باشد.
و اين همان حقيقت تلخى است كه تشكل همسوى اهل بيت بعد از شهادت حسين و بعد از فاجعه انسانى كربلا خود به ان اعتراف نمود.
سليمان بن صرد در اولين اجتماعى هواداران تشكل همسو در منزل وى در كوفه ، بعد از شهادت حسين اين گونه سخن مى گويد:... حتى بلا الله اخيارنا فوجدنا كاذبين فى موطنين (كل موطن ) ابن ابنه نبينا (ص ) و قد بلغتنا قبل ذلك كتبه و قدمت علينا رسله واعذر الينا يسالنا نصره عودا وبدءا و علانيه و سرا فبخلنا عنه با نفسنا حتى قتل الى جانبه لا نحن نصرناه بايد ينا ولا جادلناه عنه بالستنا و لا قويناه با موالناه ولا طلبناه له النصره الى عشائر نا فما عذرنا الى ربنا... لا والله لا عذر لنا. (297) خدا ما را در فرصت هاى گوناگون ازمود و كاذب و دروغين بوديم . فرزند دختر پيامبر خود را كه نامه ها پيك هايش به سوى ما آمد و همواره از ما يارى مى طلبيد، وى را يارى نكرديم تا در كنار ما كشته شد در صورتى كه ما نه با مال و نه با جان و نه با زبان از وى حمايت ننموديم . قبيله خويش را به يارى وى فرا نخوانديم ، چه عذرى در پيشگاه خدا داريم به خدا سوگند هيچ غذرى پذيرفته نيست .
و نيز همين فرد در اعتراف ديگر در هنگامى كه براى تجديد عهد در كنار مزار حسين جمع شدند، اين گونه سخن مى گويد: يا رب انا خذلنا ابن بنت نبينا فاغفر لنا ما مضى منا (298) پروردگارا گذشته ما را ببخش كه ما فرزند دختر پيامبر خود را تنها و بى ياور نهاديم .
اين دو محور اسيب در هر زمان بين مردم و تشكل همسوى حق و رهبرى جدايى مى افكند و بيشترين اسيب را متوجه جبهه حق مى نمايد. كه رفتار و سيره گذشته و ازموده هاى آنان براى ديگران و آيندگان اموزنده مى باشد. آنان كه عبرت بگيرند كه خردمند و انديشه بالنده داشته باشند.
از ميان محورهاى ده گانه گر چه بيشتر آنها مربوط به رفتار طرف مقابل و چالشگرى هاى آنان مى شود، ليكن مسووليت اين دو محور يعنى خوش ‍ باورى و بى تفاوتى متوجه تشكل همسو و جبهه هواداران حق مى باشد. كه از اين دو موضع در مرحله هاى خطر و سر نوشت ساز همواره اسيب مى بيند.
بررسى اين نوع عوامل كه موجب سقوط كوفه شد براى هر زمان پيام زنده مى تواند داشته باشد. زيرا اين معيارها به كوفه و بصره منحصر نمى شود، هر زمان در هر جا قابل بررسى خواهند بود. با توضيح اين محورها اينك به وضعيت كاروان حسين عليه السلام و رهبرى نهضت بر مى گرديم كه ببينيم با اين اوضاع دگرگون شده كوفه ، كاروان حسين كجاست و چه مى كند و به چه سمت و سويى در حركت است ؟!

next page

fehrest page

back page