امام حسين (ع ) الگوى زندگى
جلد ۵

حبيب الله احمدى

- ۵ -


استقرار دين هدف اصلى  
البته سخن از به عهده گرفتن رهبرى جامعه براى استقرار دين در جامعه و انجام اصلاحات عميق فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى كه انگيزه محورى و اصلى امام است مى باشد. اين هدف اصلى در گفتار امام اين گونه شفاف است .
در نامه خويش به مردم بصره مى نگارد: سنت خدا و رسول الله (ص ) در جامعه از بين رفته و بدعت ها پديدار شده اند. يعنى دين در خطر تحريف قرار گرفته است ، فان السنه قد اميتت والبدعه قد احييت . (206) كه در اين گفتار بسيار اهداف آشكار به خوبى شفاف است كه اهدام حضرت در حقيقت براى نجات دين از تحريف مى باشد.
در هنگامى كه اصحاب خود و سپاه حر را مخاطب قرار داده بود هدف خويش را اين گونه تبيين مى نمايد: اينان حدود خدا را تعطيل نموده و اموال عمومى را براى هواداران خود اختصاص داده و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال نموده اند! من از همه براى دگرگون نمودن اين اوضاع سزاورتر هستيم : احلو حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غير. (207)
و نيز در منزگاه (ذو حسم ) از انگيزه خود اين گونه سخن مى گويد، الا ترون ان الحق لا يعمل به وان الباطل لا يتناهى عنه . لير غب المومن فى لقاء الله محقا فانى لاارى الموت الا سعاده و الحياه مع الظالمين الا برما. (208) ايا مشاهده نمى كنيد كه به حق رفتار نمى شود و از باطل دورى نمى گردد، كه اگر از اين وضعيت كسى ان گونه برنجد كه به لقاء خدا بايل شود جا دارد، من مرگ در راه خدا جز خوش عاقبتى نمى بينم و زندگى با ستمگران جز اندوه جانكاه نمى دانم .
سخن از اين است كه به حق عمل نمى شود دين خدا رواج ندارد. سخن از اين است كه به استقرار دين اسيب رسانده اند و از گناهان و منكرات دورى نمى شود. من براى كه دين مستقر شود و مردم بر اساس احكام و دستورات الهى رفتار كنند قيام كرده ام .
و نيز حضرت در آغازين قدم خويش كه از مدينه به سوى مكه حركت مى نمود در گفتگوى خويش با برادرش محمد حنيفه از هدف خويش اين گونه سخن مى گويد: انى لم اخرج اشرا ولا بطرا ولا مفسدا ولا ظالما و انما خرجت لطلب النجاع والصلاح فى امه جدى محمد، اريد ان امر بالمعروف و النهى عن المنكر. (209) من براى اصلاحات اجتماعى و فرهنگى و ابادگى و اصلاحات اقتصادى قيام نموده ام ، من براى اين كه امر به معروف و نهى از منكر انجام دهم قيام نموده ام . امر به معروف و نهى از منكر يعنى همان استقرار دين الهى در ابعاد گوناگون در جامعه .
هدف امام از پديد آوردن نهضت به اين زلالى و شفافى در خطبه ها سخنان امام تبيين و تحليل شده است . براى دست رسى به انگيزه هاى امام بهترين راه دقت در سخنان خود امام است . افزون بر اين كه بررسى زمينه هاى نهضت نيز در تبيين اهداف و انگيزه ها يارى مى رساند.
رهبرى جامعه حق الهى عترت ال رسول مى باشد، كه شايسته ترين افراد بر اين منصب هستند و بسيار امر طبيعى است كه حسين بن على عليه السلام براى احقاق اين حق اقدام نمايد. تا با توان مندى سياسى بتواند اهداف مقدس كه استقرار دين در جامعه و هنجار بخشيدن به نا هنجارى هاى اجتماعى مى باشد نايل شود.
چرا امام حسين عليه السلام در زمان معاويه قيام نكرد؟  
البته ممكن است اين سوال در پيش روى خوانندگان سبز شود، كه ناهنجارى هاى بر شمرده در اين نوشتار و نيز خطر دين زدايى كه از جانب حاكميت حزب عثمانيه دين را تهديد مى نمود در زمان يزيد آغاز نشده بود، بلكه پيشينه ديرينه داشت . به زمان خلفا به خصوص به سياست هاى ترويرى معاويه باز گشت داشت . ريشه اين تباهى ها را سياست هاى معاويه سيرا نموده بود و امام حسين عليه السلام نيز به مدت ده سال همزمان با معاويه زندگى مى نمود چگونه براى پيش گيرى اين خطر بزرگ اقدام ننمود و قيام خويش را بلا فاصله بعد از شهادت امام مجتبى و انتقال مسووليت رهبرى و امامت به وى آغاز ننمود؟ و مگر فرجامى غير از شهادت وجود داشت و اگر شهادت راهگشاى مى باشد چرا در زمان معاويه اقدام نكرد؟
پاسخ  
اين سوال به مورد در پيش روى بسيارى خود نمايى مى نمايد. ليكن آنچه جواب اين سوال بسيار هموار و آسان مى سازد دو نكته حساس است .
نخست اين كه سياست هاى معاويه را نمى توان با سياست هاى ناشى گرانه يزيد سنجيد. لذا هر اقدامى اصلاحى كه در زمان يزيد ثمر بخش باشد، پيش بينى نمى شود كه در زمان معاويه نيز نتيجه بخش باشد. چه بسا اقدام عليه معاويه به فرجامى همانند اقدام عليه نظام يزيد نباشد. اگر چه در زمان معاويه نهضت امام حسين عليه السلام به شهادت وى مى انجاميد. چه بسا معاويه از خون شهيدان به نفع سياست هاى خويش ان گونه بهره ورى مى نمود كه از خون عثمان بهره ورى نمود.
افزون بر اين ، مانع عمده در اقدام عليه معاويه پيمان مصالحه بين معاويه و اهل بيت مى باشد. در پيمان مصالحه امام مجتبى زمامدارى تا زنده بودن معاويه به وى واگذار شده بود. البته چگونه و چرا تعطيل ان در كتاب امام حسن عليه السلام الگوى زندگى آمده است . (210) از جانب عترت نقض پيمان صورت نمى گرفت . به همين جهت خود امام وقتى سخن از اقدام عليه معاويه مى شد، مى فرمود منتظر مى مانم تا كه معاويه زنده است هيچ اقدامى نبايد شكل گيرد.
همان موضع گيرى كه برادر بزرگوارش در مورد معاويه داشت مى فرمود هيچ اقدامى نبايد صورت گيرد با زنده بودن معاويه ، ليكن كل رجل منكم حلسا من احلاس بيته ما دام معاويه حيا. (211) امام حسين عليه السلام نيز همان موضع را دارد، هنگامى كه معاويه مردم را به بيعت با يزيد فرا مى خواند، حضرت مى فرمايد من بيعت با اينان را خوش ندارم ، ليكن هيچ اقدامى صورت نمى گيرد تا معاويه زنده است . هنگامى كه معاويه رخت بربندد، آنگاه بررسى مى كنم كه چه اقدامى انجام گيرد، ليكن كل رجل منكم حلسا من احلاس بيته ما دام معاويه حيا فانه بيعه كنت و الله لها كارها فان هلك معاويه نظرنا و نظرتم وراينا و رايتم . (212)
مفيد نيز تصريح مى نمايد هنگامى كه امام حسن عليه السلام به شهادت رسيد حركت بزرگى عليه بنى اميه در عراق پديد آمد و تشكل همسو جان گرفت مردم عراق (كوفه ) به امام حسين عليه السلام پيشنهاد دادند كه معاويه عزل نمايد و بيعت را نقض كند. حضرت امتناع ورزيدند، كه با وجود قرار داد نقض ان ممكن نيست ، و ذكران بينه و بين معاويه عهدا و عقدا لا يجوز نقضه حتى تمضى المده فان مات معاويه نظر فى ذلك . (213) و هنگام مرگ معاويه رسيد و مدت تمام شد، امام اقدام نمود، فلما مات معاويه و انقضت مده الهديه التى كانت تمنع الحسين من الدعوه الى نفسه اظهر امره بحسب الامكان . (214)
بر اين اساس گر چه ناهنجارى هاى اجتماعى و تباهى هاى اقتصادى و فرهنگى و خطر دين زدايى به زمان معاويه باز گشت دارد، ليكن اقدام اين گونه كه در زمان يزيد پديدار شده است ، در زمان معاويه نه تنها براى امام حسين بلكه براى امام حسن مجتبى عليه السلام نيز فراهم نبود. اين فرصت پديدارى نهضت بعد از معاويه فراهم شد و بسترى فراهم آمد كه امام حركت خود را آغاز نمودند.
با تحليل اهداف محورى قيام امام حسين عليه السلام ، اينك نوبت به بررسى و تحليل مراحل قيام مى رسد. كه در ضمن اين تحليل ها روش ها و تاكتيك هاى حضرت نيز مورد بررسى قرار گرفته و مورد بهره ورى در هر زمان خواهد بود. نهضت امام حسين عليه السلام را در دو مرحله كلى مى توان چشم اندازى نمود، كه عمده تفاوت دو مرحله در روش و شيوه و با تكيتيك مى باشد در عين حال كه اهداف و انگيزه هاى دو مرحله مى تواند يكى باشد. روش امام در هر مرحله رسيدن به اهداف ياد شده مى باشد. اينك بايد بررسى نمود كه براى رسيدن به اين اهداف امام چه روشى در پيش مى گيرد و نهضت امام چه مراحلى را بايد سپرى نمايد.
ب : مراحل نهضت  
هر حركت اجتماعى در رسيدن به اهداف پيش بينى شده مراحلى را سپرى مى نمايد. هر مرحله از ان جريان اجتماعى روش و تاكتيك هاى متفاوت را خواهان مى باشد. در همين راستا بسيارى از روش ها از پيش مشحص بوده و تاكتيك ها نيز بر اساس همان پيش بينى ها تصميم گيرى مى شوند. بطور طبيعى برخى از روى دادها و چرخش ها نيز پيش بينى نمى شوند و در ميان جريان حركت اجتماعى پديدار مى شودند، كه تصميم هايى را نيز بدنبال خواهد داشت . رهبرى ان حركت بايد در فضاهاى متناسب با ان پيش آمدها روش هاى متناسب بر گرفته تا در برابر خطرها و تهديدها مقابله نموده و حركت اجتماعى خويش را از تنگناها عبور داده به ثمر رساند.
نهضت امام حسين عليه السلام يك جريان بزرگ اجتماعى است كه در تداوم حركت هاى و جريان هاى همگوى خود همانند حركت رهبران الهى پيش از خود پديدار شده است . نهضت امام حسين عليه السلام بسيج تشكل همسوى اهل بيت و ساماندهى اين جريان بزرگ اجتماعى عليه حاكميت بنى اميه و حزب عثمانيه و به عهده گرفتن رهبرى جامعه مى باشد تا از اين طريق به اهداف بزرگ استقرار دين الهى و اصلاحات اجتماعى دست يازى نمايد.
حركت انقلابى امام حسين يك جريان بريده از پيش يا پس از خود نيست ، بلكه يك حلقه درشت و شفاف از همان جريان بزرگ اجتماعى تكشل همسوى اهل بيت عليه السلام است . در حقيقت تداوم حركت هاى اجتماعى امير المومنين عليه السلام و اقدامات امام حسن مجتبى عليه السلام عليه اين ناهنجارى مى باشد. همان گونه كه امام على بن ابى طالب عليه السلام با رهبرى خويش تشكل همسو را ساماندهى نمود و با يارى و همراهى همين تكشل توانست حكومت علوى را مستقر سازد و ان گونه اصلاحات عميق اجتماعى پديدار سازد. در حكومت علوى نابسامانى هاى فرهنگى اقتصادى اجتماعى ساماندهى شدند و ان گونه فرهنگ بالنده و پوينده در جامعه پديدار شد و بنيان هاى اقتصادى جامعه مستحكم و استوار بنا نهاده كه با اجراى ان سيستم فقرزدايى و محروميت زدايى شكل گرفت .
قشرهاى اسيب پذير جامعه را ان گونه حمايت و ساماندهى نمود كه ، بعد از استقرار حكومت علوى در كوفه و بلكه در اطراف حكومت دارى امام فقر ريشه كن شد.
در سايه حكومت علوى مردم از امكانات اوليه و ضرورى خويش بهره مند شدند. ناهنجارى هاى اقتصادى همانند نابسامانى هاى اجتماعى ساماندهى شدند، ما اصبح بالكوفه احد الا نا عما ان ادناهم منزله ياكل البر و تجلس فى الظل ويشرب ماء الفرات . (215) مردم در زمان حكومت دارى على عليه السلام اسوده خاطر بودند امكانات اوليه نان و مسكن و اب مناسب براى اشاميدن براى آنها فراهم بود.
حركت اجتماعى و انقلاب شكوهمند امام على عليه السلام همان گونه با ساماندهى تشكل همسو توطئه هاى خطرناك همانند توطئه قاسطين را مهار نمود. با بسيج تشكل همسو ليله الهرير پديدار ساخت . سردمدار قاسطين معاويه ان گونه زبون شد كه توطئه داورى را تدارك ديد.
همان گونه كه امام مجتبى عليه السلام در اولين فرصت روى كرد مردم به وى و حمايت فراگير مردمى يك حركت بزرگ عليه بنى اميه پديدار ساخت و هزاران نفر و در نبرد عليه معاويه بسيج نمود و همين امر باعث شد كه پايه لرزان حكومت بنى اميه ان گونه بلرزد كه سرد مداران قاسطين به هراس ‍ افتاده شبانه و روز تلاش كند تا زمينه مصالحه را فراهم سازد. و در نهايت هم با تزوير و نيرنگ به اين هدف نايل شود.
حركت امام حسين عليه السلام نيز يك حلقه از همين جريان اجتماعى بزرگ است . گسيل همسو عليه حاكميت بنى اميه و ناهنجارى هاى اجتماعى است كه تداوم همان حركت علوى و حسنى است . اين جريان اجتماعى بعد از امام حسين نيز به شكل هاى متفاوت توسط امامان بعدى و ياران سترگشان تداوم يافت . كه يك تشكل چالشگر در برابر حاكميت هاى ستمگرانه بنى اميه و بنى عباس شكل گرفت . در زمان امام سجاد و امامين صادقين به گونه هاى متفاوت مقاومت نموده و در زمان امام موسى عليه السلام و نيز امام رضا عليه السلام يك حركت بزرگ اجتماعى را كه فريادى رسا عليه ظلم بنى عباس بود در گوش زمان به صدا در آورد. تا آغاز دوران غيبت امام عصر (عج ) تداوم يافت .
از اين رو است كه حركت پر شور حسينى بر عليه تداوم حاكميت ستمگرانه بنى اميه كه بر تمام ارزش هاى انسانى و الهى چالشگرى مى نمود آغاز مى شود. اين حركت در رسيدن به اهداف اصلى بايد سايه شوم حاكميت بنى اميه از سر مردم بر كنار مى ساخت و يزيدها از اريكه قدرت بر افكنده مى شدند، تا زمينه مناسب براى رهبرى به حق عترت و استقرار ارزش هاى الهى و دينى فراهم مى شد.
ان گونه كه از گفتار امام شفاف شد، امام در رسيدن به اهداف خويش در مرحله اول تلاش خويش را بر سر نگونى حاكميت بنى اميه و به عهده گرفتن رهبرى جامعه متمركز نموده بودند. به همين خاطر در نيل به اين هدف دو مهم را بايد تامين مى نمود. نخست اطلاع رسانى به اكناف و اطراف جامعه اسلامى از حركت پرو شور خويش . دو ديگر پديدار ساختن يك حركت و جريان بزرگ اجتماعى براى سرنگونى حزب عثمانيه و استقرار دين الهى .
در راستاى محور اول حركت امام به نوعى تنظيم شده است كه به بهترين شيوه در ان زمان جامعه جهانى و اسلامى را از اهداف و حركت اجتماعى خويش با خبر سازد. و در محور دوم نيز حضرت اقدام هاى بايسته و شايسته اى پديدار ساخته است كه تمام هواداران خويش را بتواند به سوى خويش جذب كند و از تمام توان مندى هاى اجتماعى در جهت پديدار ساخت يك حركت بزرگ اجتماعى بهره برد. ساماندهى اين دو محور مرحله نخست قيام امام حسين عليه السلام را شكل مى دهد كه از مدينه آغاز و تا مواجه شدن با سپاه دشمن تداوم يافت است . آنگاه بعد از مواجه شدن و به تعبير ديگر در محاصره سپاه دشمن قرار گرفتن مرحله دوم قيام پديدار مى شود، كه به صورت فشرده به شرح و تحليل اين دو مرحله مى پردازيم .
مرحله نخست  
در مرحله نخست انتخاب تاكتيك و روش از جانب اما حسين عليه السلام به گونه اى است كه از بهترين روش در جهت اطلاع رسانى جامعه از حركت و اهداف خويش ، يارى طلبيدن و ساماندهى نيروهاى مردمى عليه حزب حاكمه در رسيدن به اهداف مقدس شكل گرفته است . امام حسين عليه السلام براى يك جنگ نابرابر آماده نمى شود و جامعه را هم براى هر يك برخود نظامى آمده نمى سازد، بلكه يك حركت فراگير مردمى پديدار مى سازد تا كه با توان مندى نيرومند اين حركت بتواند به هدف خويش ‍ نزديك شود.
سخن از فراهم آوردن چند ده نفر يا صد يا هزار سرباز نظامى نيست .
سخن از يك شور يك انقلاب و يك بسيج مردمى فرا گير عليه تباهى هاى بنى اميه مى باشد. سخن از پديدار ساختن يك جريان فرا گير و بزرگ اجتماعى است .
هدف امام بر خورد دو سپاه نظامى در ميدان نبرد نيست . بلكه بسى والاتر و برتر از برخورد و رويا رويى دو لشكر مسلح مى باشد. جريان نهضت حسينى رويا رويى دو جريان بزرگ اجتماعى ، يكى تشكل همسو و همراه اهل بيت و به رهبرى حسين عليه السلام ، و ديگرى تشكل چالشگر حزب عثمانيه به رهبرى يزيد و ديگر رهبران اين حزب .
بر اين اساس اقدامى كه حسين بايد انجام دهد تنها فراهم آوردن سپاه براى ميدان نبرد خونين نيست ، بلكه آگاه ساختن و به حركت در آوردن يك تشكل همراه است ، كه در سراسر كشور اسلامى با لايه هاى ضخيم و نازك حضور دارد. اگر اين حركت اجتماعى ساماندهى شود، ان گونه توان مند خواهد كه بتواند اهرم هاى قدرت ستمگران شكسته و نهادهاى دينى را در مديريت جامعه مستقر سازد. و اصلاحات عميق اجتماعى را در فرآيندهاى گوناگون همانند زمان على عليه السلام پديدار سازد.
حركت به سوى مكه  
در آغازين روز نهضت در اثر ناشى گرى هاى يزيد مبنى بر بيعت گرفتن و تسليم حسين عليه السلام در مدينه كه شهر رسول الله (ص ) را بر حسين نا امن نمود. زيرا يزيد به فرماندار نگاشته بود يا بيعت حسين و يا سر حسين ! (216)
با نا امن شدن مدينه مدينه امام ناچار مى شود وطن و مدينه الرسول را در 27 رجب ترك گويد. (217) خروج شب هنگام حضرت از مدينه ان هم با كاروان عظيم خورد و كلان كه از ياران سترگ چون عباس ، تا فرزندان شير خوار همراه است ، همه مدينه و اطراف را از اقدام حسين با خبر ساخت . در مسير حركت خويش به مكه تلاش وسيعى در جهت اطلاع رسانى انجام دادند، تا نهضت خوش را فراگير ساماندهى كند. امام در مسير حركت به هر رهگذر و روستايى كه مى گذشت آنان را از اقدام خويش با خبر مى ساخت ، تا به مكه مى رسيد. رسيدن حضرت به مكه همزمان با نزديك شدن موسم بسيار حساس حج است .
افزون بر اين كه مدت اقامت حضرت در مكه پيش از موسم حج نيز، زمان حساس است به ويژه كه هم زمان با ماه رمضان بوده است . م دت اقامات حضرت در مكه از سوم شعبان تا هشتم ذى الحجه يعنى ماهاى شعبان رمضان شوال و ذوالقعده و هشت روز از ذوالحجه را حضرت در مكه بسر برده است . (218)
تا هنگام خروج امام از مكه هزاران نفر از اطراف و اكناف براى انجام مناسك عمره مفرده و نيز حج به حرم امن الهى روى آورده اند. در اين مدت ملاقات هاى فراوان با سران احزاب و نيز ملاقات فراوان با مردم شكل گرفت . و امام بى پروا و شفاف موضع خويش را در برابر حكومت بنى اميه مطرح مى سازد و تعداد زيادى از مردم از اوضاع سياسى بنى اميه و اهداف امام با خبر مى شوند. (219) امام در اين مدت به بخشى از هدف مقدس ‍ خويش يعنى اطلاع رسانى تقريبا دست يافته و تقريبا بيشتر جهان اسلام از اقدام وى با خبر شده اند.
يك تحول  
در مدت اقامت حدود چهار ماهه امام در مكه حوادث بزرگ و كوچك همواره رخ مى دهد. حضور امام در مكه موضوع روز محافل سياسى و اجتماعى مكه ، بلكه كل كشور پهناور اسلامى است . به طورى كه جهان اسلام از حضور امام در مكه آگاهى يافته اند. از جمله مردم كوفه از امتناع حضرت از بيعت با يزيد و خروج نا بهنگام وى از مدينه و حضور در مكه آگاه مى شوند.
مردم كوفه مردم عادى نيستند با تمام مردم حتى مدينه متفاوتند و هسته مركزى تشكل همسوى اهل بيت را همواره كوفه عاصمه امير المومنين شكل مى داد. گر چه آنان در دومه الجندل فريب نيرنگ معاويه و عمرو عاص را خودند و طعم تلخ پى آمد ان را به خصوص در زمان سلطه معاويه در زمان امام حسن و امام حسين عليه السلام به خوبى چشيده اند. ليكن همواره در صدد يارى اهل بيت بودند و همواره بدنبال فرصتى بودند تا رهبرى جامعه را به جايگاه اصلى اش يعنى عترت باز گردانند. اينك ان فرصت پديد آمد است .
مردم كوفه حتى در هنگامى كه مسووليت امامت به عهده امام حسين عليه السلام ، و همزمان با دوران معاويه بود، از امام حسين عليه السلام مى خواستند معاويه را خلع نموده و رهبرى را به عهده بگيرد، وكتبوا الى الحسين عليه السلام فى خلع معاويه والبيتعه له . (220) ليكن امام حسين عليه السلام بدلايلى كه اشاره آمد از اين اقدام سرباز مى زد، در زمان معاويه نهضت خود را آغاز نكرد. منتظر ماند تا مرگ فرا رسد. اينك مرگ معاويه فرا رسيده است مردم كوفه موقعيت را مناسب ديده اند تا به صورت جدى و گسترده از امام بخواهند به سوى عراق آمده و رهبرى جامعه را عهده دار شود. تمام عراق به خصوص كوفه خيزش نموده است به تعبير مفيد تحركت الشيعه بالعراق (221) شيعه در عراق خيزش نمود. مردم كوفه حركت خود را با نگاشتن نامه به امام حسين عليه السلام آشكار ساختند. آنان نامه مهمى با امضاى سران كوفه مانند: سليمان بن صرد خزاعى ، مسيب بن نجبه ، شبث بن ربعى ، حجاز بن ابجر، يزيد بن الحارث ، عزره بن قيس ، عمرو بن حجاج ، محمد بن عمير عطارد، حبيب بن مظاهر و... به همراه دو قاصد بنام هاى عبيد الله بن مسمع و عبد الله دراك يا وال به حضور امام ارسال مى دادند، كه ارسال اين نامه يك تحول بزرگ در نهضت حسين عليه السلام پديد مى آورد.
مضمون نامه :
بسم الله الرحمن الرحيم
به حسين بن على عليه السلام
سليمان بن صرد و...
سلام عليك
اما بعد سپاس سبحان را كه دشمن جبار و كينه توز (معاويه ) به هلاكت رساند همان كه بيت المال را غصب نموده بود و بر مردم بر غم رضايت آنان حكم رانى نمود كه بندگان نيك را به قتل مى رساند و اشرار را باقى مى نهاد. و ثروت هاى الهى را در بين هواداران خود دست به دست مى گرداند. آنان همانند قوم ثمود احدوثه شده و به زباله دانى تاريخ سپرده شدند.
اينك ما رهبرى نداريم ، روى اور به به سوى ما كه شايد خداى سبحان با محوريت تو ما را به حق گرد آورد. نعمان بشير (استاند ار كوفه از جانب حزب عثمانيه
كه در قصر الاماره به سر مى برد، ما همراه وى نيستيم ، در جمعه و عيد وى شركت نمى كنيم . اگر با خبر شويم كه تو به سوى ما حركت مى كنى وى را اخراج و تا شام دنبالش خواهيم نمود. (222) اين نامه در بيستم رمضان در مكه به دست حسين على عليه السلام مى رسد. (223)
آنگاه نامه هاى ديگر نيز حدود يكصد و پنجاه نامه از مردم كوفه كر هر كدام را چند تن از سران شيعه و تشكل همسوى اهل بيت امضا نموده بود توسط قيس بن مسهر صيداوى و عبد الرحمن ، عبد الله الكدن ارحبى و عماره بن عبيد سلولى به حضور امام عليه السلام ارسال مى گردد. (224)
اعزام مسلم به كوفه  
امام عليه السلام بعد از دريافت نامه هاى مردم كوفه نامه اى در جواب آنان مى نگارد. حضرت نامه را به همراه نماينده خود مسلم بن عقيل به همراهى سه نفر ديگر به نام هاى قيس بن مسهر، و عماره بن عبيد السلولى ، و عبد الرحمن بن عبد الله ، به سوى گسيل مى دارد و به مسلم دستور مى دهد كه جهات امنيتى و پنهان كارى كاملا رعايت نمايد.
مضمون نامه حضرت :
بسم الله الرحمن الرحيم
از حسين بن على
به عموم مسلمآنان و شيعيان
آخرين نامه هاى شما توسط هانى و سعيد به نزد ما رسيد و من از منظور شما به خوبى آگاهى يافتم كه ما رهبر نداريم و به سوى ما حركت كن . من براى بررسى امور نماينده حويس مسلم بن عقيل كه فردى مورد اطمينان است به سوى شما گسيل نمودم . اگر مسلم با بررسى اوضاع مطالب شما و خواسته هاى شما را تاييد نمود كه شما واقعا خواهان رهبرى من هستيد من به زودى به سوى شما خواهم آمد، البته بدانيد رهبرى حق از ان كسى است كه بر اساس كتاب خدا داورى كند عدالت را در جامعه مستقر سازد و به دين خدا پاى بند باشد. و نفس خويش را از خواهش هاى نفسانى باز دارد. والسلام . (225)
به طور طبيعى امام بعد از اين نامه بايد در مكه اقامت گزيند، منتظر دريافت اخبار عراق و كوفه باشد تا خبر دقيق و كامل توسط نماينده خويش مسلم كه فردى زيرك و فرزانه و شجاع مى باشد دريافت نمايد.
مسلم در كوفه  
مسلم در وسط ماه رمضان از مكه حركت نموده راهى كوفه مى شود.
چون مدينه در مسير راه است به مدينه آمده ضمن زيارت رسول الله (ص ) خويشان و اهل بيت خويش ديدار مى نمايد و از آنجا به سوى كوفه حركت مى نمايد. وى در مسير راه برخى از ياران خود را در اثر شدت سختى و تشنگى از دست مى دهد. خود نيز نامه نگاشته به امام حسين عليه السلام از وى دستور جديد در خواست مى كند، كه امام به وى مى نگارد حتما با عزمى راسخ به سوى كوفه حركت كند. مسلم به راه خود ادامه داده تا در بيست و پنجم شوال وارد شهر كوفه مى شود. (226)
كوفه در اختيار مسلم  
با ورود پنهانى مسلم به كوفه و مستقر شدنش در منزل مختار بن ابى عبيده ثقفى ، منزل وى محل رفت و آمد شيعيان و بيعت با مسلم مى شود. تعداد انبوه جمعيت با مسلم بيعت مى نمايد كه تعداد بيعت كنندگان را از دوازده هزار تا هيجده هزار و نيز بيست هزار و نيز سى هزار و همچنين چهل هزار نفر مى نگارند. (227) حتى برخى اعلان آمادگى و بيعت صد هزار را مطرح مى سازند كه صد هزار شمشير بدست آماده حمايت از حسين عليه السلام مى باشند. (228)
روى كرد انبوه جمعيت مسلم را وادار نمى سازد كه با احساسات برخورد كند. در اين كار مهم عجله نموده و فورا از امام بخواهد به جانب كوفه بيايد، بلكه مدتى زيادى بررسى و انديشه نموده تا به وفادارى مردم كاملا اطمينان حاصل كند. بعد از انديشه و تحقيق كامل كه ههواره به تعداد بيعت كنندگان افزوده مى شده است و اوضاع هر روز بهتر و شفاف تر از قبل جلوه گرى مى نمايد، با روى كرد جمعيت انبوه در حقيقت كوفه به دست مسلم تسخير مى شود و نعمان بن بشير كه فردى ضد علوى بود به هراس افتاده در ضمن سخنرانى مردم را به آرامش دعوت مى نمايد. (229)
مسلم بعد از بررسى كامل حدود يك ماه قبل از شهادت خود به امام حسين عليه السلام نامه مى نگارد و پشتيبانى مردم را به حضرت اطمينان مى دهد و حضرت را به سوى كوفه فرامى خواند (230)، اما بعد فقد بايعنى من اهل الكوفه ثمانيه عشر الفا فعجل الاقبال حين ياءتيك كتابى فان الناس كلهم معك ، ليس لهم من آل معاويه راءى و لا هوى و السلام . (231) هيجده هزار نفر با من بيعت نموده اند، هنگامى كه نامه به دست شما مى رسد فورا به سوى كوفه حركت كنيد همه مردم هوادار شما هستند، مردم هيچ گاه تمايلى به بنى اميه ندارند.
ملاحظه مى كنيد اين نامه كه با بررسى هاى كامل بعد از مدت اقامت و مشاهده و بررسى از نزديك و تماس مستقيم با نمايندگان و سران شيعه نگاشته شده است . چگونه اين فرد فرزانه از هوادارى مردم اطمينان حاصل نموده است و به امام همام اطمينان مى دهد كه به سوى كوفه حركت نمايد.
نا امن شدن حرم امن الهى بر حسين عليه السلام  
نامه مسلم به همراه نامه هاى مرحله دوم كوله در مكه به دست امام عليه السلام مى رسد. امام عليه السلام با دريافت نامه ها از پشتيبانى مردم اطمينان حاصل مى كند و در انديشه است كه در فرصت مناسب به جانب عراق حركت نمايد كه با يك اقدام سرى ناجوان مردانه حكومت مواجه مى شود. اگر اين تصميم از جانب حكومت شكل نمى گرفت ، شايد امام مناسك حج خويش را به پايان مى برد و در مراسم با شكوه حج در مواقف مقدسه و مشرفه عرفات و مشعر و به خصوص منا از جمعيت انبوه حجاج بيشترين بهره بردارى در جهت آگاه سازى آنان را از اوضاع سياسى و نابسامانى هاى موجود و راه كارهاى عملى كه اقدام و نهضت خويش بود صورت مى داد.
ليكن تضميم جاهلانه حكومت اين فرصت را از امام مى گيرد زيرا مديريت سفيهانه يزيد به عمر بن سعد استاندار مكه دستور محرمانه صادر كرده است كه امام را در موسم حج به طور مخفيانه به شهادت رساند! وى نيز يحيى بن سعيد بن العاص را با گروه مسلح مامور اين مسووليت نموده است . يحيى با گروه همراهش مراقب امام هستند تا فرصت مناسب جنايت ماندگار ار خود به يادگار نهند!
اينك معلوم مى شود خطر از جانب حكومت بسيار جدى است ، همان گونه كه حرم رسول الله (ص ) را بر حسين نا امن نمودند و حضرت را وادار ساختند از شهر و ديار خود كه شهر و حرم رسول الله (ص ) مهبط وى بود خارج شود. اكنون مى خواهند از مراسم موسم حج بهره گيرى نموده و حضرت را مخفيانه به شهادت رسانند. اينك حرم امن الهى را نيز بر فرزند حرم نا امن نمايند!
امام همان هنگام كه از توطئه دشمن با خبر مى شود بايد دو تصميم درباره خويش بگيرد. يكى خروج از مكه ديگرى انتخاب محلى كه بايد بدآنجا روى آورد. امام تصميم اول را گرفته نا بهنگام در هشتم ذى الحجه در حالى كه تمام حجاج با محرم شدن به سوى منا و عرفات در حركتند، از مكه به سمت شمال عراق خارج مى شود. زيرا توطئه بسيار عميق است و خود حضرت از توطئه پرده بر مى دارد كه : لو لم اعجل لا خذت ، (232)، اگر خارج نمى شدم دستگير مى شدم .
امام نمى خواهد با رخ دادن جنايتى ديگر حرمت حرم شكسته شود و يا در كنار حرم به شهادت برسد. مى فرمايد: و فا احب ان اكون ذلك الكبش . (233) من نمى خواهم در حرم قربانى شوم . حضرت از تصميم قطعى آنان با خبر است كه هر جاى حرم باشد، امام را به شهادت خواهند رساند، لو كنت فى حجر هامه من هذه الهوام لا ستخرجونى . (234) اگر در جاى هر خزنده هم باشم مرا به چنگ خواهند آورد. امام براى پاس نهادن به حرمت حرم مى فرمايد و لو يك وجب از حرم دورتر كشته شوم بهتر است ، والله لئن خارجا منها شبرا احب الى من ان قتل داخلا منها. (235)
اگر يك وجب دورتر از حرم كشته شوم بهتر از ان است كه يك وجب نزديكتر كشته شوم .
يحى بن سعيد از حركت امام با خبر شده كاروان امام را تعقيب مى نمايد، در خارج شهر با كاروان حضرت درگير مى شوند و چون ناتوان بوده اند، نمى توانند كاروان را به مكه باز گردانند، خود مايوسانه به مكه بر مى گردند. (236)
كوفه پايگاه تشيع  
امام تصميم ديگرى كه در اين فرصت بايد مى گرفت اين كه حضرت به كدامين سو روى آورد؟ در يافتن پاسخ صحيح به اين سوال بايد ديد كدامن منطقه مى تواند پايگاه فكرى و حمايت رفتارى مردم از ان حركت شكل مى دهد. نهضت با شكوه امام حسين عليه السلام نيز از اين معيار استثنا نيست . امام بايد به منطقه اى روى آورد كه در انديشه زلال و شفاف مى انديشند و در عمل نيز حمايت بى دريغ از آرمانهاى وى را دارد.
با توجه به بررسى و تحقيقى نماينده حضرت از كوفه نموده و با توجه به پافشارى كه مردم كوفه در فراخوانى امام دارند با توجه بها اطلاع دقيق و اطمينان كامل امام از كوفه ، كوفه را از ميان همه سر زمين اسلامى بر مى گزيند. گر چه كوفه از ديدگاه برخى مانند محمد بن حنيفه و عبد الله بن عباس و عبد الله بن مطيع و نيز فرزدق (237) كه به امام توصيه مى كردند به كوفه نرود، (238) جاى مناسب نمى باشد. زيرا از ديدگاه اينان سابقه خوبى ندارد با على عليه السلام رفتار وفادارى نداشت ، با امام حسن عليه السلام ان گونه رفتار نمود كه حضرت مدينه را ترجيح داده به مدينه باز گشت .
ليكن مى توان گفت اين شناخت صحيح از اوضاع تشيع و منطقه شكل گيرى تشكل همسوى اهل نمى باشد. شايد امثال ابن عباس و فرزدق موضع گيرى گروه هاى و احزاب چالشگر را مى بينند و يا برخى سهل انگارى هاى گذشته در نظر دارند. ليكن به نظر مى رسد اين گونه نگرش به كوفه يك نگرش يك سوريه است . زيرا كوفه عاصمه على عليه السلام است . كوفه پايگاه انديشه زلال علوى است . امام همام خوب مى داند پايگاه شيعه عاصمه امير المومنين عليه السلام شهر كوفه تشكيل مى دهد. امام نيك مى داند كه انديشه تشكل همسو در كوفه شكوفا شده است و همين تشكل بهترين و بيشترين يارى رسانى را در فرصت هاى مناسب در زمان على عليه السلام و زمان امام مجتبى به اهل بيت انجام داده است . اينك نيز همين تشكل از كوفه خيزش نموده و مردم كوفه هستند كه با هزاران نامه حضرت را به سوى خويش فراخواند و با وى پيمان خون بسته اند.
امام نيك مى داند اكنون منطقه توان مندى تشكل همسو كه مى تواند به صورت جدى از وى حمايت نمايد و باعث گردش معادله سياسى گردد كوفه است . كوفه هم از لحاظ عده ، جمعيت انبوه شيعه را در خود جاى داده است كه روى كرد آنان به مسلم نمونه بارز ان است و هم از لحاظ پاى بندى مردم مقاومى هستند كه امتحان هاى خود را داده و توطئه هاى بزرگى را با يارى رساندن اهل بيت مهار نموده اند. و نيز مردم فرزانه اى هستند كه با سادگى نمى توان آنان را فريب داده از صحنه خارج نمود.
اين ويژگى ها در هيچ كجاى كشور اسلامى يافت نمى شود. شناخت امام از مردم عراق بر همين اساس استوار است به همين جهت به پيشنهادهاى همانند اب عباس و فرزدق توجهى نمى كند با عزمى راسخ كوفه را انتخاب مى كند.
در كوفه سران احزاب و قوميتهاى شيعه حضور دارند در عراق امثال حبيب بن مظاهر و سليمان بن صرد خزاعى و شريك بن اعورها حضور دارند كه هر كدام هزاران نفر را به دنبال خويش دارند. همان شريك بن اعور كه از بصره به كوفه آمد به طرح قتل عبيد الله را به مسلم پيشنهاد و به وى گفت اگر عبيد الله به قتل برسد من ان مقدار نيرو براى تو از بصره فراهم مى اورم كه تو را بى نياز سازد. (239)
كوفه همان شهرى است كه هزاران نفرش با مسلم يعنى با حسين عليه السلام پيمان وفا دارى بسته اند و با اصرار فراوان از امام مى خواهند به سوى آنان بيايند. و امام هم از هوادارى آنان اطمينان حاصل نموده است و شناخت صحيح دارد كه به سوى كوفه حركت مى كند. و همان گونه كه در بخش ‍ زمينه هاى قيام بررسى شد نمى توان پذيرفت جامعه شناختى امثال فرزدق با اين عباس بر شناخت امام برترى دارد. آنان تنها شمشيرهاى احزاب چالشگر را مى بينند توانمندى و گستردگى تشكل همسوى اهل بيت را در كوفه بررسى نمى نمايند. با توجه به اين ويژگى و شناختى كه امام از منطقه عراق به خصوص كوفه دارد ايا تصميم حركت به سوى عراق بر امام حسين عليه السلام امرى آسان نمى باشد؟!
به نظر مى رسد تصميم بسيار آسان است گر چه اگر ان اقدام جاهلانه حكومت مبنى بر تصميم ترر امام نبود، امام اندكى ديگر در مكه مى ماند.
حداقل مناسك خويش را به انجام مى رساند. ليكن ان تصميم به سرعت حركت امام افزود و امام در روز هشتم ذى الحجه تصميم گرفته از مكه خارج و به سمت كوفه حركت نمايد. در اين مرحله امام يك اقدام مدبرانه و زيركانه ديگرى نيز انجام ميد هد ان اين كه مردم هوادار خويش عراق را از اقدام خويش با خبر مى سازد لذا نامه اى نگاشته به دست قيس بن مسهر صيداوى مى سپارد و مردم را از حركت خويش با خبر مى سازد تا آمادگى بيشترى در جهت حمايت از رهبرى نهضت شكل گيرد.
بسم الله الرحمن الرحيم
از حسين بن على
به : برادران شيعه و مسلمان
سلام عليكم خداى يكتا را سپاس گذارم
نامه مسلم بن عقيل كه خبر مى دهد شما نيك مى انديشيد و بر حمايت از ما اهل بيت متحد شده ايد و حق ما را مى خواهيد مطالبه نماييد، به من رسيده است .
از خداى مى خواهم كه انجام كار نيك شود و خدا به شما بزرگترين پاداش را نصيب نمايد. من روز شنبه هشتم ذى الحجه از مكه به سوى شما حركت نموده ام . هنگامى كه پيك من به شما رسيد، شما با سرعت بيشتر و به صورت جدى آماده باشيد كه من همين روزها در ميان شما خواهم بود. والسلام عليكم و رحمه الله (240)
نامه ديگر به بصره  
در همين راستا اما براى جلب حمايت عموم مردم عراق نامه ديگرى به سران بصره مى نگارد و ضمن بر شمردن برخى جنايات و تباهى هاى بنى اميه آنان را به يارى خويش و حمايت از نهضت فرا مى خواند. نامه امام به بصره خطاب به سران طايفه ها مانند مالك بن مسمع ، احنف بن قيس ، منذر بن جارود، مسعود بن عمرو، قيس بن هيثم ، عمرو بن عبيد الله ... و نامه اى نيز خطاب به تمام سران تشيع در بصره مى باشد.
در اين نامه امام ضمن سخن از رسالت رسول الله (ص ) و سخن از اين كه شايسته ترين افراد بر جانشينى رسول الله (ص ) ما اهل بيت مى باشيم ، مردم را به كتاب خدا و سنت رسول الله (ص ) دعوت مى كند. آنگاه مقاسد و تباهى هاى نظامى حاكم را گوشزد مى كند كه بدعت ها آشكار شده و سنت هاى دينى زير پا نهاده شده است . در نهايت به مردم مى نگارد اگر از رهبرى من حمايت نمايد، شما را به راه سعادت خوش عاقبتى رهنمون خواهم بود. (241) پيك هاى نامه رسان امام به سوى عراق پيشاپيش امام حركت نموده اند و اما نيز با كاروان همراه مكه خارج و به سمت عراق در حركت مى باشد.
اوضاع دگرگون كوفه  
اوضاع كوفه تشكل يك جريان بزرگ به حمايت از رهبرى اهل بيت كه با دعوت و فرا خوانى حسين عليه السلام تجلى يافته است . و اين اوضاع حاكميت حاكمان بنى اميه را سخت نگران ساخته است . حكومت شام امتناع از بيعت از جانب امام حسين عليه السلام و خروج نا بهنگام و سريع امام را از مدينه دريافت نموده است . و از وضاع كوفه نيز با خبر است كه چه تشكلى در آنجا شكل گرفته است . حكومت شام گر چه مى بيند امام به سوى مكه حركت كرده و در مكه اقامت نموده است ، ليكن احتمال عزيمت وى را از مكه دور نمى داند. به همين جهت از يك سوى اقامت امام در مكه وى را نگران ساخته است ، از جانب ديگر اوضاع سياسى و ملتهب كوفه وى را سخت مضطرب نموده است .
حاكمان حزب عثمانيه نيك مى دانند كه اگر حسين خويش به عراق و كوفه برساند آنگاه كنترل اوضاع براى حكومت اموى نا ممكن خواهد شد. از اين رو با مراقبت هاى ويژه تلاش دارد امام را هر طور شده و لو به صورت محرمانه و سرى و لو در حرم امن الهى به شهادت برساند! تا فرصت باز سازى نيروى عظيم مردمى را از حسين بگيرد. در همين راستا حزب عثمانيه با دو ناكامى مواجه مى شود. نخست اينكه ترور امام در موسم حج ميسر نمى شود و نقشه شوم آنها بر ملا شده و بيش از پيش حكومت بنى اميه را رسوا ساخته است . از جانب ديگر چيزى كه بسيار از ان خوف داشتند، اينك تحقق يافته و ان فراخوانى حسين از سوى مردم كوفه و ايجاد ارتباط بين امام و مردم عراق مى باشد.
مردم كوفه و اطراف و يا به كلى عراق دعوت گسترده انجام داده است و امام را به سوى خويش فرا خوانده است . و امام هم با فرستادن نماينده خود مسلم به كوفه دعوت مردم را پذيرفته و مردم با نماينده وى بيعت گسترده و پيمان خون بسته اند و هزاران نفر از حسين پشتيبانى نموده اند!
يعنى حقيقتى كه حزب عثمانيه از تحقق ان سخت در وحشت بود. و نيز متوجه شده است كه افزون به اين كه موفق بر ترور امام نشده بلكه اقدام آنان به حركت امام سرعت بخشيده است . حاكميت اين دو ناكامى بزرگ را در اين مرحله مشاهده مى كند.
از جانب سوم جاسوسان يزيد مانند عبد الله بن مسلم و مسلم بن سعيد الخصرمى و عاره بن عقبه از كوفه گزارش نموده اند كه ، فرماندار كوفه نعمان بشير در برابر تشكل همسوى اهل بيت سستى نشان داده است و چه بسا خود تسليم آرمانهاى مسلم شده است . و مسلم براى حسين توانسته بيعت گسترده بگيرد. (242)
عزل نعمان بن بشير  
با رسيدن نامه عبد الله بن مسلم به يزيد، يزيد با مشاوره اطرافيان خويش در صدد چاره انديشى درباره كوفه مى شود.
اولين موضوع كه در جلو چشم حكومت شام سبز است موضوع فرماندار كوفه است بايد سريعا درباره ان تصميم گرفت .
با مشاوره هاى انجام گرفت و نظر خواهى نعمان بن بشير عزل مى شود.
سر جون از موالى و مشاوران معاويه نظر مى دهد، راه چاره و مشكل عراق و كوفه عبيد الله بن زياد مى تواند باشد. به يزيد پيشنهاد مى كند به سيره پدرش عمل كند. همان گونه كه معاويه افزون به بصره كوفه را در اختيار زياد قرار داد، وى نيز مشكل شورش شيعيان را با سر كوب شديد حل نمود اينك اين مشكل اينك به دست فرزند پليد وى عبيد الله چاره سازى خواهد شد.
يزيد با اين كه ميانه خوبى با عبيد الله نداشت نظر وى را پذيرفت ، فورا عبيد الله را با حفظ سمت (استاندارى بصره ) استاندار افسار گسيخته كوفه قرار داده و به وى اين گونه نامه نگاشت : فانه كتب الى شيعتى من اهل الكوفه يخبرنى ابن عقيل بالكوفه يجمع الجموع لشق عصا المسلمين فسر حين تفرا هذا حتى تاتى اهل الكوفه اين عقيل لكلب الخرز حتى تثقفه فتوثقه او تقتله او تنفيه . (243) پيروان من از كوفه خبر داده اند كه ابن عقيل پيروان خود براى ايجاد تفرقه و بر هم زدن وحدت مسلمآنان ساماندهى نموده است . هنگامى كه نامه را خواندى به سوى كوفه مى روى و ابن عقل را دستيابى نموده به زنجير مى كشى هنگامى كه بر وى دست يافتى يا وى را مى كشى و يا تبعيد مى نمايى .
عبيد الله در كوفه  
با رسيدن دستور يزيد به عبيد الله ، وى برادرش عثمان بن زياد را جانشين خود در بصره قرار داده با همراه همانند شريك بن اعور و مسلم بن عمر الباهلى ، منذر بن عمرو بن الجارود (244) با سرعت تمام عازم كوفه مى شود. ليكن وى نيك مى داند كه كوفه در تسخير مسلم است و سهر در التهاب و با شور تمام از مسلم حمايت مى كند و مسلم توانسته است هزاران نفر را ساماندهى نموده و متشكل سازد. از جانبى امام حسين را به سوى خويش ‍ فرا خواند. و امام نيز به نداى آنان پاسخ داده و آنان را اميدوار ساخته است كه به زودى به ميان آنان خواهد آمد.
به همين سبب كوفه در انتظار قدوم مبارك حسين بن على عليه السلام است كه با ورود حضرتش دوباره جان تازه گرفته و بعد از حدود بيست سال به عنوان عاصمه و پايگاه رهبرى اهل بيت قرار گيرد. با اقامت بيش از دو ماه ، مسلم و تحولى عميق و انسجام در تشكل همسو، و با نامه نگارى مسلم به حسين عليه السلام و اعلان آمادگى از جانب امام حسين عليه السلام براى ورود به كوفه اينك شهر در التهاب است و بى صبرانه در انتظار قدوم مبارك حضرت مى باشد.
از جانبى عبيد الله تصميم ورود به چنين شهرى را دارد. از اوضاع ان نيز نيك با خبر است و به خوبى مى داند كه به عنوان نيروى مخالف حسين بخواهد وارد شود نه تنها امكان ورود به شهر را نخواهد يافت ، بلكه خود و همراهانش در اولين فرصت از پاى در خواهند آمد. عبيد الله مى داند در درون شهر كوفه گر چه تشكل همسوى مسلم شكل گرفته و جآنانه از آرمانهاى ان حمايت مى كند، ليكن بر اين نكته نيز واقف است كه كوفه مركز تضارب ارائو مركز گرد آمدن نيرووهاى متضاد از ابتداى حكومت على عليه السلام بوده است . همواره در فرصت هاى متفاوت انديش هاى متضاد و چالشگر همديگر فرصت ابراز وجود نموده اند. وى آگاه است در درون جمعيت انبوه كوفه هوداران حزب چالشگر اهل بيت و مخالف حسين به ويژه هواداران حزب عثمانيه نيز فراوان وجود دارند. ليكن چگونه مى توان به آنها دست رسى حاصل نمود و با آنها ارتباط بر قرار ساخت . توان اين نيروهاى تا ان حد نيست كه با اين شرايط ملتهب بتوانند راه بر ورود عبيد الله را باز كنند.
در اين موقعيت عبيد الله با زيركى تمام سيسات نفاق را به كار مى گيرد نه تنها از جو ملتهب شهر نمى هراسد، بلكه كاملا از اين جو به سود خويش ‍ بهره مى برد. وى از عامل نفاق بهره وافر برده و صورت خود را پوشانده و با عنوان امام حسين شبانه وارد شهر مى شود! (245)
مردم منتظر قدوم حسين از وى به عنوان امام حسين ان گونه استقبال شايان مى نمايند كه همين استقبال پر شور كه به عنوان ورود امام حسين شكل مى گرفت سخت وى را غضبناك و نگران ساخت . (246)
مردم در پيشاپيش پاى عبيد الله پايه كوبى نموده و خير مقدم مى گويند، مرحبا بك يا ابن رسول الله (ص ) قدمت خير مقدم . (247) جمعيت انبوه خير مقدم گويان به همراه نعمان بشير كه وى نيز در اين خيال است ، كه از حسين بن على عليه السلام استقبال مى نمايد عبيد الله را با سلام و صلوات تا دارالاماره كوفه همراهى مى نمايند. (248)
عبيد الله در انديشه تسخير كوفه است كه اينك با گريم كردن خويش شبانه به عنوان امام حسين وارد مى شود در واقع يك قدم اساسى در جهت اهداف خويش برداشته است . ليكن تسخير يك شهر ملتهب كه اكثريت جمعيت آن منسجم از يك سمت و سو سويه مى گيرد خيلى آسان نخواهد بود. بايد بررسى نمود كه قدم هاى بعدى عبيد الله چه خواهد بود و واكنش ‍ تشكل همسو به اين موضوع چگونه خواهد بود و مسلم كه رهبرى اين تشكل را به عهده دارد چه اقداماتى انجام مى دهد؟! گرچه ورود به شهر قدم بزرگى به حساب مى آيد.

next page

fehrest page

back page