امام حسين (ع ) الگوى زندگى
جلد ۵

حبيب الله احمدى

- ۴ -


ب : اقتصادى ، فيتخذوا مال الله دولا.  
ساماندهى اقتصادى از ويژگى هاى استقرار حكومتى دينى است كه عدالت اجتماعى را در ابعاد گوناگون مستقر مى سازد. نهاد سياسى هر مقدار از معيارهاى دينى عدول نمايد به همان مقدار به ناهنجارى هاى اقتصادى روى آورده و باعث نا برابرى هاى اقتصادى مى گردد. در زمان بنى اميه به لحاظ حاكميت قوميت برترى طلب آنان ، نا برابرى عميق در فرايند ساختار اقتصادى جامعه پديدار شد. بگونه اى كه يك اقليت حاكم فرصت طلب سرمايه هاى كلان از اموال عمومى و حيف و ميل انباشتند و كثريت جامعه به ويژه چالشگران عليه بنى اميه بخصوص عترت و هواداران آنها در تنگ ناهاى شديد محروميت گسيل شدند.
از آغازين روز حكومت عثمان و با مسلط شدن بنى اميه بر گرده مردم گسيل سرمايه ها به سود اشخاص توان مند سياسى شروع شد. و تا پايان انقراض ‍ بنى اميه ادامه يافت . آنان نه تنها نقدينه هاى بيت المال و ثروت هاى عمومى را كه ان زمان به صورت شمش هاى طلا و نقره بود به حساب هاى شخصى منظور نمودند، بلكه اموال و مستغلات و انفال را به گونه مديريت دادند كه به سود آنها ضبط و ثبت شود. اين تبعيض ناروا آن مقدار سرمايه در نزد افراد انباشت كه افراد به راحتى مى توانستند هزينه هاى جنگ هاى مهم را متحمل شوند. بنى اميه به تعبير امير المومنين همانند شتر گرسنه اى كه به علف بهارى روى آورده به بيت امال تهاجم نمودند: يخضمون مال الله خضمه الابل نبته الربيع . (141)
عثمان در اين راستا ان گونه شفاف موضع گرفت كه اظهار داشت اگر كليدهاى بهشت در اختيار من بود در اختيار بنى اميه قرار مى دادم : اما و الله لو قدرت على مفاتيح الجنه لسلمتها الى بنى اميه . (142)
و جالب اين است كه اين روش را نه تنها نكوهيده نمى دانست ، بلكه به ان افتخار هم مى كرد، زياد بن عبيد هنگامى كه از حيف و ميل هاى عثمان بر اشفت و به گريه در آمد: عثمان گفت گريه چرا! عمر خويشان خود را زا بيت المال براى رضاى خدا محروم مى نمود، من براى رضاى خدا خويشان خويش را بر مى گزينيم ! انا اعطى اهلى و قرابتى ابتغاء وجه الله . (143)
اين تبعيض ناروا را براى جلب رضاى خدا انجام مى داد! بررسى برخى امار ارقام ها روش نا برابرى بنى اميه را به خوبى آشكار مى سازد.
عثمان به چهار نفر از قريش كه آنان را به دامادى خويش بزگزيد سه هزار دينار بخشيد. هنگامى كه افريقا فتح شد يك پنجم غنائم را به دامادش ‍ مروان بخشيد. عثمان وقتى عبد الله بن اسيد در مدينه به حضور وى رسيد سيصد هزار درهم به وى و به هر يك از همراهان وى صد هزار درهم عطا كرد. كه عبد الله بن ارقم صندوق دار بيت المال از پرداخت آنها امتناع ورزيد. و كليدهاى خزانه را در مسجد به نزد عثمان آورد و بر منبر اويخت و گفت يك غلام (حلقه به گوش ) مى خواهد تا اين مبلغ ‌ها را بى چون و چرا بپردازد. عثمان هم كليدها را گرفت در اختيار غلامى به نام نائل قرار داد! عبد الله نيز به خانه خويش بر گشت .
وى آنگاه اموالى را به نزد عبد الله بن ارقم فرستاد كه وى از دريافت آنها باز ايستاد و گفت اين اموال اگر از بيت المال باشد سهم من از بيت المال اين مقدار نمى باشد و اگر از اموال شخصى خليفه باشد، مرا نيازى به اين گونه اموال (144) نيست .
وى فدك را كه بخشيده رسول الله (ص ) به فاطمه عليها السلام بود در اختيار مروان داماد خويش قرار داد و بخشى از زمين بازار مدينه را در اختيار حرث بن حكم برادر مروان قرار داد. عثمان قرقگاه و مراتع مدينه را در اختيار بنى اميه قرار داده بود تا دام هايى كه از بيت المال به چنگ آورده بودند در ان مراتع بچرند و دام هاى ديگر اجازه ورود به ان مراتع را نمى داد.
عثمان بعد از فتح مغرب تمام عنائم را در اختيار عبد الله بن ابى سرح قرار داد و به كسى سهم منظور ننمود. وى به ابوسفيان دويست هزار درهم و به مروان نيز در نوبت ديگر صد هزار درهم بخشيد كه عبد الله بن ارقم صندوق دار بر اشفت و گريه كرد، عثمان گفت از اين كه صله رحم به جاى مى اورم گريه مى كنى ! عبد الله گفت براى اين گريه مى كنم كه انگار اين اموال را جايگزين اموالى مى نمايى كه در زمان رسول الله (ص ) انفاق كردى .
كه اگر ان زمان بود صد درهم اين اموال هم براى مروان زيادى بود. (145)
وى به طلحه دويست هزار دينار و به زيبر 598000 درهم و به زيد بن ثابت در يك قلم صد هزار دينار عطا نمود. زيد بن ثابت ان مقدار طلا و نقره انباشته بود كه بعد از مرگ وى شمش ها را با تبر مى شكستند و تقسيم مى نمودند. (146) يعلى بن منيه ان مقدار ثروت اندوخته بود كه بعد از عثمان هنگامى كه به مكه گريخت و با ناكثين هم پيمان شد بخش عظيمى از هزينه جنگ جمل را متحمل شد. و نيز عبد الله بن عامر (پسر دايى عثمان ) استاندار عثمان در بصره ان مقدار ثروت اندوخت كه وقتى با ناكثين در مكه هم پيمان شد بخش ديگرى از هزينه جنگ عليه على عليه السلام را متقيل شد. و شتر سرخ موى عسگر را در اختيار عايشه قرار داد. (147)
عمرو عاص در هنگام مرگ 325000 دينار و هزار درهم و دو هزار درهم گندم و ده هزار درهم رضيعه و... بجاى نهاد. (148) و شخص عثمان هنگام مرگ پنجاه هزار دينار دو ميليون درهم و هكتارها زمين و رمه هاى شتر به جاى نهاد. (149) زياد استاندار معاويه كوفه و بصره دست عمال را در حيف ميل باز گذاشت كه هزاران درهم بردند و در يك قلم 25000 درهم نصيب وى شد. (150) عبد الرحمن بن زياد در مدت كوتاه استاندارى خراسان ان مقدار مال انباشت كه اگر هر روز هزار درهم هزينه مى كرد براى صد سالش ‍ كفايت مى كرد. (151) شخص معاويه ان گونه ثروت اندوخت كه سرمايه كلان با ارزش را به خود و هوادارانش اختصاص داد. (152)
اين ها بخشى از ده ها موارد امار و ارقام حيف و ميل اموال عمومى در زمان حكومت بنى اميه مى باشد. و اين در شرايطى بود كه اكثريت مردم در انواع ناهنجارى ها و محروميت ها كه شرح ان خواهد آمد بودند. با اين سرمايه ها كاخ ‌هايى متعدد در مدينه و بصره و شام سبز نمودند (153) در كنار هزاران كوخ و هزاران ديگر كه از كوخ هم محروم بودند. با اين سرمايه زندگى ساده و زاهدانه جاى خود را به اسراف و اشرافى گرى و تباهى سپرد. و اين در شرايطى بود كه عموم جامعه به خصوص بنى هاشم و شيعيان على از حق حيات و زندگى برخوردار نبودند و جان و مالشان در امنيت نبود. در زير هر سر پناهى و در كنار هر حجر و مدرى شيعه على را مى يافتند به شهادت مى رساندند و اموال وى را به غارت مى بردند.
ج : اجتماعى : و عباد الله خولا  
حاكميت سياسى بنى اميه كه تهاجم فرهنگى و نا برابرى اقتصادى را در پى داشت ، باعث نا بسامانى هاى فراوان اجتماعى گرديد. بگونه اى كه نهادهاى اجتماعى جامعه با فرهنگ و انگيزهاى هدفمند نهادينه شدند و در اختيار دستگاه حاكم و نيروهاى توانمند آنان قرار گرفتند. اين روش باعث دو قطبى شدن جامعه شده ، از يك سو اقليت حاكم متمول ناهنجار، از سوى ديگر اكثريت محروم تحت فشار. طبيعى است در چنين فضاى حاكم تا چه مقدار نا هنجار و نا بسامانى اجتماعى پديدار مى شود. و چه فشارهايى در ابعاد گوناگون اجتماعى بر توده مردم روا مى گردد.
از هنگام استقرار حكومت بنى اميه نهادهاى دينى اطلاع رسانى و تبليغى ، فضايى ، قانون گذارى و تصميم گيرى و نهادهاى دينى مانند امامت جمعه و جماعات و برگزارى مراسم پر شكوه نماز عيد قربان و عيد فطر و برگزارى كنگره عظيم حج و... در اختيار بنى اميه قرار گرفت . همانند كعب الاخبارها و ابو هريره ها، تا توانستند از زبان رسول الله (ص ) پيرايه بستند.
سر سپردگان حكومتى و نظامى و قضايى بنى اميه ، كشتن حسين عليه السلام را به عنوان آشوب گر و خروج بر ولى امر و حتى خارج شدن از دائره دين ، مشروع قلمداد كردند!
اين اتهام از سوى حزب عثمانيه به صورت گسترده بر حسين عليه السلام و يارانش مطرح شده بود كه عمرو بن سعيد استاندار حزب عثمانيه در مكه خطاب به حسين عليه السلام مى گويد: ايا از خدا پروا ندارى اين گونه وحدت جامعه را در هم زده و تفرقه افكنى مى نمايى . (154) و نيز عمرو بن حجاج از فرماندهان سپاه حزب عثمانيه در كربلا در تحريك مردم عليه حسين عليه السلام مى گويد از كشتن كسى كه از دين خارج شده است به خود ترديد راه ندهيد! (155)
و افرادى همانند هشام بن هبيره و فضاله بن عبيد انصارى و عميره بن يثربى عهده دار داورى مسلمآنان شدند. (156) عصيب جاهلى در زمان بنى مروان تا آنجا پيش رفت كه امور قضايى به غير عرب (غير عرب بنى اميه ) واگذار نمى شد. و لا يصلح القضاء الا العربى . (157)
نهاد امور مساجد و مديريت ساير اماكن مذهبى و عمومى و مديريت امامت جماعت و جمعه در سراسر كشور در اختيار بنى اميه قرار گرفت .
هزاران سخن گوى خود فروخته بر بالاى ده ها هزار منبر فرا رفتند و آنچه كه بنى اميه مى خواستند سخن بر زبان جارى مى ساختند. اين امور در اختيار بنى اميه بود كه در مورد كوفه اين گونه آمده است كه امامت كوفه نبايد از اعراب خارج شود: لايوم الكوفه الا عربى . (158)
بر گزارى كنگره بزرگ حج سال هاى متمادى به دست امير الحجاج هايى مانند، معاويه ، مروان حكم ، سعيد بن عاص ، عنسبه بن ابوسفيان ، عتبه بن ابوسفيان ، وليد بن عتبه بن ابى سفيان ، مغيره بن شعبه ، عثمان بن محمد بن ابى سفيان و... انجام گرفت . (159) و اميران بى كفايت حج هم تا مى توانستند از كنگره بزرگ حج در جهت تثبيت حاكميت بنى اميه تلاش مى نمودند و از كنگره عظيم حج كه از هر نقطه كشور اسلامى نماينده دارد و بزرگترين و گسترده ترين سايت تبليغاتى محسوب مى شود بهترين بهره ورى را نمودند.
در عصر بنى اميه به ويژه بعد از سلطه بر حجاز و عراق و مصالحه با امام حسن عليه السلام ميدان جولان بر بنى اميه بى رقيب شد. و آنان عمال جيره خوار را بر مردم مسلط ساختند و دستور قتل و غارت و تخريب خانه هاى مخالفين به ويژه شيعيان على عليه السلام و همراه تشكل همسو را صادر نمودند.
بنى اميه دست عمال و حاكمان خويش در انجام هر جنايتى باز نهادند و آنان نيز ان مقدار كشته گرفتند كه از كشته ها پسته ها ساختند و با ايجاد رعب و وحشت صداى هر مخالف را خفه ساختند و هر كس كه حتى متهم به شيعه مى شد از دم شمشير مى گذشت . آنان ياران على را تبعيد و شكنجه و شهيد نمودند. ميثم تمارها بر بلاى دار زبان بريدند تا فضيلت على عليه السلام را بازگو ننمايند. (160)
شيعيان را بر شاخه درخت اويختند و بر چشمان آنها ميل گداخته كشيدند. كه امام حسين عليه السلام در نامه خويش به معاويه جنايات معاويه را اين گونه بر مى شمارد. ... ثم سلطته على العراقين قطع ايدى المسلمين و سمل اعينهم و صلبهم على جذوع النخل . (161) تو زياد را بر كوفه و بصره مسلط نمودى و وى نيز دستان مسلمآنان را بريد و چشمان آنان ميل گداخته كشيد و آنان را بر دار اويخت
. تو دستور دادى شيعيان على را در هر جا يافتند بكشند و مثله كنند، فكتب اليه اقتل من كان على دين على و رابه فقتلهم و مثل بهم با مرك . (162) بسر بن ارطاه مامور بود هر كس متهم به شيعه على مى باشد و متهم به شركت در قتل عثمان باشد به قتل رساند. (163)
زياد بن ابيه همين مسووليت را به نحو شديدتر به عهده دارد كه هر جا شيعه مى يابد به قتل مى رساند. (164) هنگامى سخنرانى زياد در كوفه وى را سنگسار نمودند. زياد دستور داد جمعيت را محاصره نموده و شخصادر كنار در خروجى مردم را مورد باز جويى قرار داد. در نهايت دست هاى هشتاد نفر از آنان را بريد. (165) زياد شش ماه در كوفه و شش ماه در بصره اقامت مى گزيد. در يك نوبت سمره بن جندب را جانشين خود در بصره اقامت مى گزيد. در يك نوبت سمره بن جندب را جانشين خود در بصره قرار داد و به كوفه آمد، هنگام باز گشت از كوفه سمره هشت هزار نفر را به قتل رسانده بودكه 47 نفر آنان جامع قرآن بودند. (166)
زياد با ايجاد رعب و خشونت به زعم خو ان گونه امنيت مستقر ساخته بود كه اگر مالى از كسى مى افتاد كسى جرات برداشتن ان را نداشت و مردم لازم نمى ديدند درهاى خانه خود را در شب ببندند. ان گونه وحشت حاكم بود كه كسى جرات سرقت و امثال ان را نداشت . (167) كه البته امنيت ملى مطلوب است ليكن نه در سايه اين مقدار خشونت و وحشت .
در زمان بنى اميه ياران و صحابه سترگ رسول الله (ص ) مورد شكنجه و آزار قرار گرفتند. در زمان عثمان عمار ياسر ان گونه مورد ضرب و شتم دستگاه حاكم قرار گرفت كه بقيه عمر خويش را به مانند جانباز سپرى كرد. (168)
عبد الله بن مسعود قارى معروف قرآن گونه مورد ضرب چكمه پوشان حكومت قرار گرفت كه دنده هايش شكسته شد. (169)
ابوذر غفارى يار ديرين رسول الله (ص ) كه حضرت در حق وى فرمود آسمان بر راستگوتر از ابوذر سايه نيافكنده ، (170) در اثر اعتراض به نا برابرى هاى عثمان از مدينه به بيابان ربذه تبعيد مى گردد و در همان جا غريبانه جان مى سپارد. (171)
عثمان با نامه محرمانه حكم تبعيد فرزانگانى چون مالك اشتر، صعصه بن صوحان ، زيد بن صوحان ، كميل بن زياد، جندب ، حارث بن عبد الله ، ثابت بن قيس ، عمرو بن حمق و... را صادر و آنان را از عراق به شام تبعيد مى نمايد. (172)
در زمان بنى اميه به ويژه معاويه ده ها نفر از ياران سترگ على عليه السلام و هوادار اهلى بيت همانند رشيدها و عمرو بن حمق ها به طرز فجيعى به قتل مى رسند كه در يك اقدام هجرى بن عدى با پنج تن از همراهانش از كوفه دست بسته به شام اعزام مى شوند و در بين راه در مرج عذرا در شصت كيلومترى شام با كتف بسته مظلومانه به شهادت مى رسند. (173)
در زمان بنى اميه به خصوص بعد از مصالحه با امام مجتبى عليه السلام شيعيان از تمام حقوق مدنى و اجتماعى محروم بودند و حتى به جرم شيعه بودن از ليست سهميه اموال بيت المال حذف مى شدند.
محروميت تا بدان حد رسيد كه سخن امام مجتبى در حق آنان مصداق حاصل نمود كه حضرت مردم را به پايدارى در برابر سلطه بنى اميه فرا مى خواند و عواقب شوم سلطه بنى اميه هشدار مى داد مى فرمود اگر رهبرى حق را يارى نرسانيد دچار سلطه بنى اميه خواهيد شد. و سلطه آنان بر دين من (حسن بن على عليه السلام ) خطرى ندارد ليكن آينده شما را مى بينم كه ان گونه حقوق اوليه شما به غارت رفته و ان گونه مورد ستم بنى اميه قرار مى گيرد كه براى نيازهاى اوليه كه حق شما مى باشد و براى نان شب خود به در خانه بنى اميه مى رويد و از آنان تقاضاى اب و نانى كه حق خود شما مى باشد، مى نماييد و آنان اين حقوق را نيز از شما دريغ مى كنند: و انى اقدر ان اعبد الله وحدى ولكنى انظر الى ابنائك واقفين على ابواب ابنائهم يستسقون و يستطعمونهم بما جعل الله لهم فلا يسقون و لا يطعمون . (174)
اين عاقبت و سر نوشت اجتماعى مردم در زمان بنى اميه مى باشد.
معاويه در كنار هزاران كوخ ، كاخ سبز با بيگارى گرفتن از مردم ساخت و براى خويش نگهابان قرار داد و خود را از مردم محجوب ساخت و بر تخت نشست و خود را به عنوان اولين پادشان معرفى نمود. (175)
در عصر اموى ها به خصوص معاويه مسلمآنان غير عرب ان گونه تحقير شدند كه ديگران بايد بار عرب ها را همانند برده به منزل رسانند.
اگر غير عرب سواره بود بايد پياده مى شد و مركب خويش را در اختيار عرب قرار مى داد. و اين مقدار ارزش براى ان قابل نبودند كه دختران آنان را از پدر يا مادران خواستگارى كنند بلكه از رئيس قبيله خواستگارى مى كردند. (176)
در عصر بنى اميه مردم حق انتخاب سر نوشت خويش را نداشتند و آزادى اجتماعى رخت بر بسته بود. معاويه همان گونه كه خود را با زور. تبليغ و سر نيزه بر مردم تحميل كرد و مردم عراق را به زور وادار به بيعت ساخت به زور سر نيزه براى جانشين خود يزيد بيعت گرفت و رسما زمامدارى دينى را به پادشاهى تبديل نمود.
اين ها نمودارى از اوضاع اجتماعى در زمان بنى اميه مى باشد. اين شواهد گواهى مى دهند كه چگونه اكثريت مردم در زير ستم قرار گرفته و از حقوق اوليه اقتصادى و اجتماعى خويش محروم شده اند. اين نمودارها نابسامانى هاى اجتماعى خويش محروم شده اند. اين نمودارها نابسامانى هاى اجتماعى را شفاف مى سازد و حاكميت خشونت و رعب وحشت را آشكار مى نمايد. و به خوبى روشن مى كند كه در زمان بنى اميه آزادى اجتماعى براى مردم واژه اى بيگانه بوده و مردم از ابتدايى ترين حق خود مانند نان شب محروم شده بودند تا رسد به بزرگترين حق اجتماعى مانند انتخاب سر نوشت و حق انتخاب مديريت سياسى و مانند ان .
اين نمودارها شفاف مى سازد كه امنيت جاى خود را به خشونت ، و عدالت اجتماعى جاى خود را به نا برابرى بى حد سپرده بود. اين موارد نشان مى دهد كه بالندگى فرهنگى جاى خود را به فرهنگ جاهلى عصيبت سپرده است . و به خوبى شفاف مى سازد كه صميميت و مهربانى و برادرى و مسالمت چگونه بى رنگ و قساوت ، قتل و غارت راواج يافته است . و به خوبى شفاف مى سازد كه بردگى به شكل ديگرش شكل گرفته و آزادى اجتماعى فراموش شده است .
در زمان بنى اميه نهاد سياسى دينى كه به شكل امامت در باور تشكل همسو و شيعه و به شكل خلافت در باور ديگران شكل گرفته بود به پادشاهى و اشرافيت و مورثى بودن گردش مى كند. عنوان پادشاهى را كه حتى خلفاى پيشين اباء داشتند كسى به آنها اطلاق كند و تلاش بر زهد و پرهيز از زخاف دنيايى داشتند، در زمان بنى اميه رسما نهاد سياسى جامعه به پادشاهى موروثى و حيف و ميل و روى آوردن به اشرافى گرى و اسراف و تبزير بى حد چرخش مى كند.
ايا اين مقدار دگرگونى در ابعاد نهاهاى اجتماعى و اين مقدار فاصله گرفتن از معيارهاى دينى براى مردم و براى رهبرى دل باخته دين همچون امام حسين عليه السلام قابل تحمل خواهد بود. ايا اين ناهنجارى هاى اجتماعى مسووليت و تعهد الهى را موجب نيست كه در برابر ستمگران ستم پيشه قد افراشته و چهره پنهان و نفاق آنان را رسوا ساخته و آنان را از تداوم اين حركت مانع شوند؟!
د: دين زدايى ، و دين الله دغلا  
عملكرد بنى اميه و نيز اعتراف هاى خود آنان و نيز گفتار رسول الله و ديگر معصومين (ص ) درباره آنها گواه صادق بر يك موضوع مهم ديگر، يعنى دين زدايى بنى اميه مى باشد. دين زدايى آنها خطر بزرگى است كه عميق ترين و متراكم ترين فشار را بر جامعه دينى متوجه مى سازد.
آنچه از رفتار و گفتار و نيز روايات بدست مى ايد اين است كه بنى اميه دين را بازيچه اهداف سياسى خود قرار داده بودند و اظهار تدين آنها نيز در راستاى اهداف سياسى بوده كه با پوشش دينى حاكميت خويش را مستقر ساختند. در محور نخست اين نكته مهم در خور تاءمل است كه عناد و محاربه معاويه و اعقاب وى با عترت رسول الله - صلى الله عليه وآله - مانند امير المومنين حسن مجتبى و سالار شهيدان عليه السلام بر دين باورى آنان خدشه جدى مى سازد و آنان را در صف كفار قرار مى دهد كه رسول الله (ص ) در مورد عترت فرمود جنگ و صلح با آنها جنگ صلح با من است : قال لما نظر الى على و فاطمه و الحسن و الحسين انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالكم . (177) و نيز درباره همين عترت فرمود: سبب و نفرين على و سبب و نفرين من است كه مصادف با سب خداست : من سب عليا قد سبنى و من سبنى فقد سب الله .. .(178) كه سب على سر از كفر بيرون مى آورد و بنى اميه از زمان معاويه به بعد بدون ترديد با عترت محاربه نمودند و بدون ترديد خود و كارگزارانشان على و اولاد على عليه السلام را سب و نفرين نمودند.
از اعتراف هاى برخى از سران حزب اموى به خوبى اين نكته آشكار است كه آنان به اكراه در صف مسلمآنان ايستادند. دين باورى در عمق جان آنها نفوذ ننموده ، چگونه شخص مى تواند ادعاى مسلمانى كند آنگاه صريحا اظهار دارد كه براى حكومت در ستيز بوديم بهشت و جهنمى در كار نيست . و يا بگويد حكومت كه به دست بنى اميه افتاد، بايد همانند توپ بين آنها دست به دست شود (179)، مگر اين اظهارات از ابوسفيان مدعى اسلام نمى باشد؟
و مگر شخص معاويه اعتراف ننمود كه ما براى نماز و روزه و حج و زكات با كسى نمى جنگيم ، من براى به چنگ آوردن حكومت در ستيز هستم . (180) و مگر معاويه هنگام شنيدن صداى مؤذن كه به رسالت رسول الله شهادت مى داد، اظهار نكرد كه من بايد اين نام را از زبان ها بزدايم !(181)
و چگونه شخصى مدعى اسلام باشد و آنگاه وحى و رسالت را انكار مى نمايد. و در مجلس جشن اين گونه پنهان خويش را آشكار كند، كه بنى هاشم حكومت را بازيچه قرار داده اند و الا وحى و رسالتى در كار نيست مگر يزيد اين سخنان را در مجلس شام به زبان نيآورد كه :
لعب هاشم بالملك فلا
خبر جاء و لا وحى نز ل (182)
اين اعتراف ها درون پنهان و چهره گريم شده بنى اميه را رسوا مى سازد كه آنان بر همان باورهاى جاهلى خود ماندگار بوده اند و اظهار تدين آنها در راستاى اهداف سياسى و دنيايى آنان بوده است .
گفتار رسول الله (ص ) در مورد بنى اميه گواه روشن بر اين مدعى است كه بسيارى از سران بنى اميه از ايمان بهره نبردند. از رسول الله (ص ) در مورد بنى اميه به ويژه معاويه سخن فراوان است ، حتى حكم قتل معاويه پيشاپيش از جانب حضرت صادر مى شود كه به برخى از آنها اشاره مى گردد.
اذا بلغ ولد العاص (الحكم ) ثلاثين رجلا اتخذوا مال الله دولا و دين الله دغلا و عبدالله خولا. (183) هنگامى كه فرزندان عاص (در برخى آثار حكم به جاى عاص آمده است كه عاص پدر حكم است ) به سى نفر برسند، اموال عمومى را بين خويش دست به دست و مردم را برده خويش ‍ نموده و دين خدا را دست اويز فريب قرار خواهند داد.
و نيز از حضرت اين گونه در مورد شخص معاويه حديث آمده كه هنگامى كه معاويه را بر فراز منبر مشاهده كرديد خطبه مى خواند وى را به قتل برسانيد: اذ رايتم معاويه يخطب على منبرى فاقتلوه . (184) و در نهايت رسول الله (ص ) اين گونه فرمود كه معاويه به دين من از دنيا نخواهد رفت . (185)
امير المومنين عليه السلام در موارد فراوان تحليل هاى گويا و رسا از باورها و فرهنگ و رفتار بنى اميه به ويژه معاويه دارد كه اظهارت حضرت باطن آنها را به خوبى شفاف مى سازد، كه بنى اميه دين را بازيچه سياست قرار داده اند، بنى اميه دين را روانه تفسير نمودند و بنى اميه دين را تحريف نمودند، بنى اميه دين را تحريف نمودند و حرام خدا را حلال و حلال را حرام معرفى نمودند، انا امنا و كفرتم و اليوم انا استقمنا و فتنتم و ما اسلم مسلمكم الا كرها. (186) ديروز ما مسلمان بوديم شما كافر امروز ما بر ايمان خويش استوار شما فتنه نموده دستخوش آزمونيد. مسلمان شما با اكراه در صف مسلمآنان ايستاد.
و نيز حضرت در هنگام بسيج نيرو به جبهه جنگ با معاويه وى را دشمن خدا و پناهگاه منافقين و پيرو احزاب مخالف اسلام معرفى مى نمايد: سيروا الى اعداء الله و كهف المنافقين و بقيه الاحزاب . (187)
حضرت از دين آنان به عنوان دين واژگون يا مى كند: ايها الناس سياتى عليكم زمان يكفافيه الا سلام كما يكفا الا ناء بما فيه . (188) مردم زمانى بر شما خواهد آمد كه همان گونه كه ظرف را واژگون نموده و از درون تهى مى سازند، اسلام را واژگون و از درون تهى و بى محتوا جلوه مى دهند. كه اين حقيقت در گفتار ديگر حضرت هم آمده كه اسلام آنان را همانند پوستين واژگون معرفى مى نمايد: لبس الا سلام لبس الفرو مقلوبا. (189)
حضرت از بنى اميه به عنوان كسانى كه حرام خدا را حلال مى كنند، ياد مى كند: و لا يزالون حتى لا يدعوا الله محرما الا استحلوه . (190) همواره در اين پندار هستند كه هيچ حرامى را نگذارند جز آنكه ان را حلال شمارند.
بر اساس همين خطر است كه حضرت صريحا نسبت به خطر بنى اميه هشدار داد و فرمود بدترين خطر بر امت اسلامى خطر بنى اميه است : الا و ان اخوف الفتن عندى عليكم فتنه بنى اميه . (191) زيرا فتنه بنى اميه افزون بر اين كه عزت و عظمت امت اسلامى را اسيب رسانده ، خطر براى دين يعنى تحريف و واژگون معرفى نمودن دين بود.
خطر دين زدايى كه به نام دين شكل مى گرفت دين ناب و اصيل را زدوده ، دين محرف را جايگزين ان مى نمايد. كه البته اين هدف با نمادهاى دينى شكل پذير خواهد بود با تزوير و فريب و نفاق امكان شكل گيرى ان وجود دارد. حزب بوسفيان همان گونه كه مى گفت عترت رسول الله (ص ) و ذو القربى رسول الله (ص ) مقام منزلت ندارد. با اين كه فضايل عترت ان گونه گسترده مطرح بود كه قابل انكار نبود. آنان مصاديق عترت را واژگون معرفى مى نمودند و خويش را جايگزين آنان معرفى مى كردند. آنان چهره بارز عترت و محور عترت چون على را نا مسلمان معرفى مى نمودند آنگاه بنى اميه را جايگزين ان معرفى نمود، كه شاميان اعتراف مى كردند ما اقربا و نزديكانى از بنى اميه نسبت به رسول الله (ص ) كسى را نمى شناختيم .
حزب عثمانيه دين را اين گونه واژگون و تحريف مى نمايد كه عترت كه عدل و همتاى قرآن است مخدوش مى نمايد. و حتى افراد عترت و شخص ‍ شاخصى چون حسين را به شهادت مى رساند آنگاه روز شهادت وى را يعنى روز عاشورا را به يمن ظفر و قدرت دست يابى به حسين و كشتن حسين به عنوان يك عيد دينى طرح مى كند و رسما عيد مى گيرد و لباس نو پوشيده و براى فرزندان خويش عيدى فراهم مى آورد. و جالب اين است كه ان روز را به عنوان سپاس به درگاه خدا نذر مى كند روزه دارى مى نمايند!
روزه يك عبادت و سنت دينى است و شايد قبل از حادثه كربلا حتى در روز عاشورا هم سنت و يا مستحب باشد. ليكن حزب عثمانيه اين روز را به يمن پيروزى بر حسين روزه مى گيرد. همتاى قرآن را به شهادت رساندن آنگاه به يمن تبرك ان روزه گرفتن و براى فرزندان و كودكان لباس نو فراهم آوردن خطرى دين زدايى است كه حزب عثمانيه و فرزندان بوسفيان ان را دنبال مى نمودند!
اين خطر ستيز با دين به نام دين است . اگر حزب عثمانيه فرصت سازى مى نمود و پرده از چهره نفاق وى افكنده نمى شد اين گونه با دين مبارزه مى كرد فرزند قرآن و همتاى قرآن را به قتل برساند، آنگاه به يمن پيروزى روزه بگيرد و اين گونه روزه عاشورا سنت و رفتار دينى جلوه گر سازد!
اين گونه است كه عترت ال رسول در برابر اين جريان حزب عثمانيه افشاگرى مى كند و چهره نفاق آنان را آشكار مى سازد. و روزه گرفتن با ان ايده و انگيزه را همراهى با قاتلان حسين عليه السلام معرفى مى نمايد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: كسى كه روز عاشورا را به همان انگيزه حزب عثمانيه روزه گيرد بهره اش همان بهره ال زياد و ابن مرجانه است : من صامه كان حظه من صيام ذلك اليوم حظ ابن مرجانه و ال زياد. (192) روشن است فرزند مرجان يك مهره مزدور از حزب عثمانيه است . منظور حاكميت بنى اميه است كه روزه روز عاشورا را سنت دينى مطرح مى كند به عنوان پيروزى بر حسين عليه السلام زيرا بنى اميه اين روز را به يمن پيروزى بر عترت و كشتن حسين عليه السلام . سپاس به درگاه خدا روزه گرفتند! ان ال اميه نذروا نذرا قتل حسين عليه السلام ان يتخذوا ذلك اليوم عيدا لهم يصومون فيه شكرا و يفرحون او لادهم ، فصارت فى ال ابى سفيان سنه الى اليوم . (193)
ال بوسفيان اين گونه به نام دين دين زدايى مى نمايد، و به همين خاطر است امام حسين عليه السلام در همين راستا مى فرمايد بزرگترين خطر بر جامعه مسلمآنان حاكميت معاويه عنوان مى نمايد و مقابله و جهاد عليه اين فتنه بزرگترين فضيلت مى شمرد: فلا اعلم فتنه على الامه اعظم من ولا يستك عليها و لا اعلم نظرا لنفسى دينى افضل من جهادك . (194) من آزمون و خطرى را بزرگتر از خطر رهبرى تو (معاويه ) بر امت اسلامى نمى شناسم و وظيفه اى با فضيلت تر از ستيز با تو آگاهى ندارم .
و نيز در تحليل ديگر از انگيزه قيام خويش در برابر بنى اميه مى فرمايد:
الا و ان هولاء قد لزموا الشيطان و تركوا طاعه الرحمن و اظهر و الفساد و عطوا الحدود و استاثروا بالفى ء واحلوا حرام الله و حرموا حلاله . (195) آگاه باشيد اينان (بنى اميه ) همواره همراه شيطان هستند و فرمان خدا را نهاده اند و فساد را آشكار ساخته اند و حدود الهى را تعطيل نموده و اموال عمومى را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام نموده اند. در گفتار ديگر امام حسين عليه السلام در مورد خطر بنى اميه آمده اگر رهبرى همانند يزيد رهبرى امت اسلامى را به عهده گيرد بايد از سلام نا اميد شد: على الا سلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد. (196)
با توجه به بررسى محورهاى ياد شده خطرهايى كه از جانب حاكميت حزب عثمانيه كيان امت اسلامى را تهديد نموده است ، به خوبى شفاف است . امام همام در گفتار خويش سخن از خطرهابه امت اسلامى دارد.
فتنه هايى كه در كمين سعادت امت اسلامى قرار دارد را گوشزد مى نمايد كه اساسى ترين آنها حاكميت بنى اميه مى باشد. مى توان گفت محورهاى عمده خطرهاى پيش بينى شده در گفتار امام همين هايى باشد كه در نوشتار بررسى شد. يعنى تهاجم فرهنگى ، نا بسامانى هاى عميق اقتصادى كه جامعه را به دو قطب سوق مى دهد. و نيز تضعيف نهادهاى مدنى و اجتماعى كه انواع ناهنجارى هاى اجتماعى پى آمد ان خواهد بود، و امت را از هويت ملى و دينى خويش بيگانه نموده و آزادگى و استقلال ان مورد تهديد قرار داده و نيز خطر بزرگ دين زدايى كه همه هستى جامعه را به تباهى مى برد، عمده زميه هاى قيام حسين بن على عليه السلام شكل مى دهد.
گر چه همه محورهاى ياد شده مورد توجه امام همام بوده و نا هنجارى در ابعاد ياد شده سبب اقدام اصلاح گرى حضرت مى باشد، كه خود به اين نكته تصريح نمود: انما خرجت لطلب النجاح و الصلاح فى امه جدى . (197)
ليكن به لحاظ ارزش والاى دين محور عمده را خطر دين زدايى تشكيل مى دهد. زيرا عزيزترين و ارزشمندترين ارزش براى جامعه انسانى دين است كه حتى جان خويش را فداى اين ارزش مى نمايد، تا دين را حفظ نمايد. چنان كه در گفتار عترت ، كه كوثر وحيانى مى باشد اين گونه رهنمود آمده است : عن على اذا حضرت بليه فاجعلوا اموا لكم دون انفسكم و اذا نزلت نازله فاجعلوا انفسكم دون دينكم و اعلموا ان الهالك من هلك دينه . (198) در هنگامى كه خطرى جان و ابروى شما را تهديد نمود اموال خويش را سپر جان قرار دهيد و هنگامى كه خطرى دين شما را تهديد كرد جان خود را سپر دين خود قرار دهيد و بدانيد تباهى از ان ، كسى است كه دينش تباه شده باشد.
با حاكميت بنى اميه گوهر نفيس (دين ) به خطر تحريف گرفتار آمده است ! ان هم نه به شكل دين زدايى لائيك امروز كه دين را از عرصه سياست دور مى سازد. بلكه خطر تحريفى كه از ناحيه بنى اميه متوجه دين مى شو واژگون نمودن دين است . دين را از درون تهى نمودن و چيزى بى محتوا قرار دادن است . دين واژگون و بى محتوا نه تنها انسان و جامعه را نمى سازد و نه تنها باعث بالندگى و رشد نمى شود، بلكه همانند مواد مخدر باعث ركود و ايستايى جامعه مى گردد و دست اويز اهداف شوم مستكبران قرار مى گيرد.
نهضت با شكوه حسينى براى حفظ چنين ارزش پايدار شكل گرفته است . حضرت جان خود و يارانش را در راه چنين آرمان والا نثار نموده است . جان داده است تا دين پايدار باشد.
فشارهاى حاكميت بنى اميه در ابعاد گوناگون فرهنگى ، اجتماعى ، اقتصادى و دينى باعث شده است كه چنين حركت پر شور پديدار شود كه البته اين نوع فشارها در جامعه واكنش هاى طبيعى را در پى خواهد داشت ؛ زيرا ممكن است جامعه تا حدى فشارهاى اجتماعى و اقتصادى را تحمل نمايد، ليكن در نهايت در برابر اهرم هاى قدرت قد بر افراشته خواهد نمود.
ان چه نهضت حسينى عليه السلام را ممتاز از سايرين مى نمايد، محور پايانى يعنى مقابله با خطر دين زدايى مى باشد. محورهاى ديگر گر چه زمينه ساز موضوع دين زدايى است . امام براى پايدارى دين اين نهضت را پديدار ساخته و به همين جهت حسينى عليه السلام الگوى جوامع متفاوت به ويژه جامعه اسلامى در هر زمان مى باشد كه راه مقابله با خطرها را مى اموزد. نهضت حسينى رشد و بالندگى و پويندگى جامعه را عليه ستم ها و ناهنجارى ها به ويژه عليه ستم پيشگان دين ستيز در هر زمان پيام رسانى مى نمايد.
انگيزه ها و مراحل نهضت
الف : انگيزه ها  
در عين حال كه بهترين راه براى بدست آوردن انگيزه هاى نهضت سخنان امام عليه السلام مى باشد، انگيزه هاى نهضت را مى توان از زمينه هاى نهضت نيز به دست آورد. و چون نهضت امام عليه السلام از گستره بسيارى برخوردار است انگيزه هاى ان نيز از اهتمام بسيار برخوردار خواهد بود زيرا اهداف كوچك نمى توانند انگيزه يك نهضت بزرگ و كلان همانند نهضت حسين عليه السلام قرار گيرند.
در بخش زمينه ها بررسى شد كه دو محور اساسى زمينه قيام حضرت را تشكيل مى دهد. يكى روى كرد تشكل همسوى اهل بيت به سوى حسين عليه السلام . ديگرى ناهنجارى و چالشگرى هاى حزب عثمانيه در برابر دين و جامعه اسلامى . انگيزه هاى نهضت را نيز همين دو محور شكل خواهند داد. امام همام براى هنجار بخشيدن به نابسامانى هاى اجتماعى استقرار دين الهى نهضت خويش را پديدار ساخته است تا با حمايت روى كرد تشكل همسو به اهداف خويش دستيازى نمايد. و چون مانع اصلى در رسيدن به اين اهداف ممكن نخواهد بود. در مرحله نخست بايد اين حاكميت بر كنار مى شد. و نيز استقرار رهبرى شايسته در جامعه هموارترين راه در جهت رسيدن به ان اهداف خواهد بود. زيرا كه رهبرى شايسته است كه مى تواند ناهنجارى هاى اجتماعى را در ابعاد گوناگون هنجارى بخشد. و دين را در فرآيندهاى گوناگون مستقر سازد. و اصلاحات عميق فرهنگى و اقتصادى ، با استقرار رهبرى الهى و مردمى كه بر اساس شايسته سالارى مى باشد، شكل پذير است .
در گفتار امام نيز اهداف نهضت شفاف عنوان شده به اين محورها تكيه شده است ، كه در رسيدن به اهداف كلان نهضت در مرحله نخست بايد سايه شوم حاكميت حزب عثمانيه از سر جامعه اسلامى بر طرف شود، آنگاه با به عهده گرفتن رهبرى جامعه توسط عترت اهل بيت و حسين بن على عليه السلام راه رسيدن به اهداف بزرگ خواهد شد.
بر اين اساس اهداف كلان امام از قيام و پديدارى نهضت استقرار دين در جامعه و هنجار بخشيدن به انواع نا بسامانى ها مى باشد. در دستيازى به اين اهداف دو شيوه و دو شيوه و دو روش در نهضت امام حسين عليه السلام به چشم مى خورد. روش و تاكتيك نخست مرحله اول قيام را شكل مى دهد، شيوه دوم مرحله دوم نهضت را تامين مى نمايد. در مرحله نخست حضرت براى دستيازى به ان اهداف تلاش نمود تا حاكميت حزب عثمانيه را سر نگون و رهبرى جامعه را به عهده گيرد. آنچه منشا نا بسامانى هاى اجتماعى و دين زدايى بود، حاكميت بنى اميه مى باشد. با تداوم چنين حاكميتى اصلاحات عميق اجتماعى پديدار نخواهد شد. آنچه اين مشكل را چاره ساز است ، زدودن اين حاكميت و به عهده گرفتن رهبرى جامعه توسط فرد فرزانه اى همانند امام ، با پشتيبانى و حمايت انبوه مردم آگاه و فدار كار و حاضر در صحنه مى باشد.
به ديگر سخن حاكميت بنى اميه سال هاى سال مانند يك غده سرطانى ريشه در اعماق كشور اسلامى دوانده ، براى ريشه كن كردن چنين غده يك اقدام فراگير و يك نهضت پايدار اسلامى چاره ساز خواهد بود. اقدام هاى كوچك و محدود چاره و درمان اين نا بسامانى ها نمى تواند باشد. بر همين اساس انقلابى كه بر عليه حزب عثمانيه بايد پديد ايد، يك حركت بزرگ اجتماعى فراگير كه تمام جهان اسلام را پوشش دهد خواهد بود. رهبرى فرزانه نهضت بگونه قيام خويش را طراحى مى نمايد، تا تمام جهان اسلام را از اقدام خود آگاه ساخته و از همه نيروهاى آماده بهره بردارى نموده و بهترين و مناسبترين منطقه را به عنوان پايگاه نهضت بر مى گزيند. تا نهضتى فراگير و بارور را پديدار سازد.
با توجه به اين نكات چند محور بايد بررسى و تحقيق شود، اقدام بر كنارى حاكمانى بنى اميه و بدست گرفتن رهبرى جامعه يا حداقل محدود نمودن حاكميت بنى اميه به شام و به عهده گرفتن رهبرى مناطى مانند عراق و حجاز، آنگاه اقدام به سر نگونى حزب عثمانيه در سراسر كشور اسلامى . اين روش و راه رسيدن به اهداف در مرحله نخست مى باشد. اما در مرحله دوم روش تفاوت مى كند گرچه ممكن است اهداف همانند اهداف مرحله نخست پا بر جا باشد. پيش از بررسى اين دو مرحله مطالب بيعت و انگيزه هاى نهضت را، از گفتار امام مورد توجه قرار مى دهيم .
يزيد و فراخوانى به بيعت  
بعد از مرگ معاويه و يزيد به طورى ناشيانه اصرار بر بيعت امام حسين عليه السلام با وى داشت و بر فرماندار مدينه وليد نگاشت كه در هر صورت از حسين بيعت بگيرد. يزيد در نامه رسمى خودش مرگ معاويه را اطلاع رسانى نمود، ليكن نامه كوچكى به اندازه گوش موش ضميمه نامه رسمى نموده بود، كه در هر صورت از حسين بيعت بگيرد؛ خذ حسينا و عبد الله بن الزبير بالبيعه اخذا شديدا ليست فيه رخصه حتى يبايعوا. در مورد دو نفر (حسين عليه السلام و عبد الله بن زبير) نگاشت : فان امتنعا فاضرب اعناقهما و ابعث لى برووسهما. (199)
وى توصيه هاى حتى معاويه را ناديده انگاشت كه رفتار همراه با خشونت در بيعت با امام حسين را نمى پسنديد. زيرا معاويه به يزيد توصيه نموده بود كه بر حكومت تو از چهار نفر مى ترسم حسين بن على عليه السلام ، عبد الله بن زبير و عبيد الرحمن بن ابى بكر و عبد الله بن عمر. در مورد حسين عليه السلام گفته بود اگر عليه تو شورش كرد و به وى دسترسى حاصل نمودى با گذشت رفتار كن ، فانه خرج عليك فظفرت فاصفح عنه . (200) خود معاويه در نامه به سعيد بن عاص نگاشت ، اين كه نگاشته اى مردم در بيعت يزيد اكراه دارند بخصوص بنى هاشم ، در مورد آنان مدارا كن به خصوص در مورد حسين كارى كه وى را ناراحت كند انجام نده فلا ينالو منك مكروها. (201)
در برابر امام همام در اولين واكنش به اين درخواست نه تنها بيعت نكرد بلكه قيام خويش را به نحوى آغاز نمود و به لحاظ اين كه شهر مدينه در اثر فشارهاى يزيد جاى امنى براى وى نبود، مدينه را به طرف مكه ترك كرد تا ضمن بهره ورى تبليغى از زائران عمره و نيز موسم حج ، فرصت كافى براى انتخاب منطقه كه پايگاه كه نهضت قرار گيرد فراهم آورد.
واكنش امتناع از بيعت با يزيد  
رد بيعت يعنى رسما دست رد زدن به حاكميت حزب عثمانيه و چالشگرى آشكار عليه آنان . امام با رد آشكار بيعت بخش بزرگى از جهان اسلامى را متوجه سرپيچى از بيعت خويش نمود كه اين خبر مهم در كوفه و شهرهاى بزرگ ان زمان مطرح شد كه حسين عليه السلام با يزيد بيعت نكرده و از شهر ديار خويش نيز بيرون آمده است . مردم كوفه نيز با شنيدن سر پيچى امام حسين عليه السلام از بيعت با يزيد به وى نامه ها نگاشتند و حضرت را به سوى عراق و كوفه فرا خواندند. (202) انگيزه امام از عدم پذيرش بيعت پايان دادن به حاكميت بنى اميه مى باشد و آشكار است كه امام همام رهبرى را حق خود كه از عترت ال رسول الله (ص ) مى باشد، مى داند، تلاش خواهد نمود كه رهبرى جامعه را به عهده گرفته تا به اهداف پاك خويش دستيازى نمايد.
بر همين اساس در گفتار امام نيز به طور شفاف سخن از رهبرى خودش ‍ است كه حضرت براى رسيدن به اهداف بزرگ بايد با سر نگونى بنى اميه رهبرى را كه حق الهى خودش مى باشد به عهده گيرد كه بر برخى از شواهد اشاره مى شود.
انگيزه ها و گفتار امام  
رهبرى جامعه  
در گفتار امام انگيزهاى نهضت به طور شفاف عنوان شده است كه رهبرى جامعه يكى از اهداف مى باشد. امام عليه السلام در پاسخ مردم كوفه اين گونه مى نگارد: من منظور شما را كه نگاشتيد ما رهبرى نداريم به نيكى متوجه شدم ، در اين فرصت مسلم پسر عمويم كه فردى زيرك و امين مى باشد براى بررسى اوضاع به سوى شما گسيل مى نمايم ... و ان كسى شايستگى رهبرى را دارد كه بر اساس كتاب خدا رفتار نمايد و عدالت را مستقر سازد و حق محور باشد و هواى نفس خويش را مهار كرده باشد. (203)
در اين گفتار ضمن بيان اهداف كه استقرار دين الهى و استقرار عدالت اجتماعى است ، راه رسيدن به اين اهداف را نيز توجه مى دهد كه استقرار رهبرى شايسته راه رسيدن به اين اهداف مى باشد.
و نيز در نامه خويش به سران بصره سخن از رهبرى خويش و جانشينى خود نسبت به رسول الله (ص ) دارد: ما كه اهل بيت رسول الله (ص ) و وارث وى هستيم و بر جانشينى ما وصيت نموده است ، و از همه سزاوارتر به جانشينى وى هستيم ، وكنا اهله وا ولياءه وا وصياءه وورثته واحق الناس بمقامه فى الناس . در پايان نامه هم مى نگارد اگر از رهبرى ما پيروى نماييد به سعادت رشد و تعالى دست خواهيد يافت ، وان سمعتموا قولى واطيعوا امرى اهديكم سبيل الرشاد. (204) كه راه استقرار دين و زندگى توم با سعادت و رشد و بالندگى استقرار رهبرى شايسته مى باشد.
هنگام بر خورد با سپاه حر بعد از نماز عصر: نحن اهل بيت محمد و اولى بو لايه هذا الامر عليكم من هولاء المدعين ما ليس لم و السائرين فيكم بالجور و العدوان . (205) ما اهل بيت شايسته ترين براى منصب رهبرى مى باشيم به اينان كه مدعى هستند و با ستم و تجاوز در بين مردم رفتار مى كنند در اين گفتار امام سخن از رهبرى جامعه مى باشد.

next page

fehrest page

back page