امام حسين (ع ) الگوى زندگى
جلد ۵

حبيب الله احمدى

- ۲ -


بررسى  
نخست اين نكته حايز اهتمام است كه ايا اين سه نقل با يكديگر همخوانى دارند و يا بين اين سه جريان نا ساز وارى است . از بيان برخى ويژگى ها مانند تعبير به اين كه در جريان سوم سخن از دختر شاه زادگان مى باشد مى توان بهره برد كه اين حادثه چند نوبت اتفاق افتاده ، هم در زمان عمر، هم در زمان عثمان و هم زمان على عليه السلام و افراد هم متعدد بوده اند گر چه دختران يزدگرد نبوده اند، ليكن از شاهزادگان ايران بوده اند.
تنها مورد اول دختران خود يزدگرد ممكن است بوده باشند. گر چه احتمال اشتباه شدن جريان زمان عثمان و على عليه السلام نيز منتفى نيست . در هر صورت نمى توان گفت به لحاظ نا ساز وارى بين سه جريان پس اصل حادثه مخدوش و جعلى مى باشد. زيرا احتمال تعدد موارد اين نكته را مردود مى سازد. بر اين اساس جريان نخست به طور مستقل مورد بررسى بايد قرار گيرد.
نكته مهم ديگر اين كه ايا جريان نخست كه مربوط به زمان عمر است ساختگى و دروغ است همان گونه كه برخى نويسندگان كمر همت گماشته اند تا بى اساس بودن آن را به اثبات رسانند! يا مى تواند صحيح باشد. و ديگر اين كه اين اگر چنين جريان درست باشد با باورهاى شيعه يا تاريخ شيعه نا سازوارى خواهد داشت يا خير؟
با توجه به منابع روايى و تاريخى كه از قرن سوم در اختيار است و رواياتى كه در بصاير الدرجات و كافى جريان را ثبت نموده اند و ديگر محققان مانند مفيد و طبرسى ، علامه حلى آن را پى گير نموده اند، اصل جريان نخست مخدوش به نظر نمى رسد. و نيازى هم به بررسى و اثبات سند صحيح روايات نمى باشد. زيرا موضوع فقهى نيست تا سند صحيح كار گشاى باشد. موضوع تاريخى و اعتقادى بايد بر ستون برهان و يقين استوار گردد، گمان در آن كار گشا نمى باشد. در موضوع تاريخى و اعتقادى حتى اگر سند صحيح باشد مشكلى را حل نخواهد نمود. در موضوع تاريخى و اعتقادى باور بر اساس دليل و برهان و نقل شواهد تاريخى است ، كه اگر از آنها اطمينان حاصل شد مى تواند صحيح باشد.
حوادث تاريخى كه در كتاب هاى روايى يا تاريخى به ثبت رسيده در صورتى كه از نقل آنان اطمينان حاصل شود و نيز با باورهاى قطعى و اصولى تشيع ناساز گارى نداشته باشند مى توانند صحيح باشند. آن دسته از حوادث كه انگيزه جعل و دست اندازى در آنها فراوان است و با باورهاى اعتقادى شيعه ناساز گارى است ، آنها بايد به طور دقيق از لحاظ منابع و سند مورد ارزيابى قرار گيرد. اما جريان هاى كه نقل مشهور است و افراد مطمئن محقق نقل نموده اند و انگيزه جعل در آنها كم رنگ است ، و با باورهاى اعتقادى نا ساز گارى ندارد، نيازى به بررسى نمى باشد.
در هر صورت دليل هاى برخى از نويسندگان (42) كه در صدد انكار اين جريان مى باشند در معرض داورى خوانندگان عزيز قرار مى گيرد، كه خود در اين باره داورى نمايند. اگر اين دليل ها پاسخ صحيح نداشته باشد، ممكن است در درست بودن اين جريان ترديد ايجاد كند. ليكن اگر اين دليل ها مردود باشد آنگاه به همان نقل مشهور كه قراينى چون پذيرش محققان آن را تاييد مى نمايد، مى تواند اطمينان آور باشد. به ويژه اين كه با باورهاى اعتقادى نيز هيچ گونه نا ساز وارى ندارد.
بر اين اساس نخست بايد به سراغ دليل هاى افرادى كه در درست بودن جريان ترديد دارد رفت .
شبهه افكنى ها  
خدشه نخست را برسند حديث خدشه وارد نموده اند كه مى فرمايند عمرو بن شمر را رجاليون مانند نجاشى و اين غضايرى توثيق ننموده اند بلكه تضعيف هم كرده اند. و معتبرترين نقل هم نقل كلينى از بصاير الدرجات محمد بن حسن صفار مى باشد كه در سند آن عمرو بن شمر قرار دارد.
خدشه دوم بر درست بودن نقل كلينى اين است كه در اين نقل آمده دختر وقتى وارد مسجد شد مجلس به جمالش نورانى شد، كه نويسنده محترم در شگفت است كه چگونه مسجد به ورود يك پادشاه زاده نورانى مى شود!
نكته سوم كه اين نويسنده را در پذيرش اين جريان مردد ساخته اين كه امام على عليه السلام در مورد تصميم عمر فرموده اند دختران پادشاهان را هر چند كافر باشند نمى توان فروخت .
نكته چهارم كه ترديد اين پژوهشگر را افزوده اين كه هنگامى كه نگاه عمر به دختر افتد دختر شاه زاده روى بر تاييد و نسل خويش هرمز را نفرين نمود. با اين كه هرمز به رسول الله (ص ) بى ادبى نكرده بود. بى ادبى از خسرو پرويز از فرزند هرمز رخ داده كه نامه رسول الله (ص ) را پاره نموده بود. هرمز كه فرزند انوشيروان است چرا مورد نفرين قرار گيرد؟
و نيز نكته پنجم كه به شگفتى اينان افزوده ، امام سجاد به اين نسب افتخار نموده باشد من فرزند دو برگزيده هستم كانا ابن خير تين . چگونه امام سجاد به نسلى كه از تبار شاهان است آن هم مشرك و احيانا مجوس بوده است افتخار مى نمايد؟! امام سجاد كه فرزند زاده پيامبر است ، از اين گونه تبارها بى نياز است كه خود را پادشاه زاده مجوسى قلمداد نمايد.
و نيز نكته ديگر كه مطرح است زمان ازدواج اين دختر با امام حسين عليه السلام كه در خلافت عمر در حدود سال بيست و سوم هجرى بوده با زمان ولادت امام سجاد همخوانى ندارد كه در سال 37 هجرى ثبت شده است زيرا چگونه اين خانم نازا بوده آنگاه بعد از 14 سال فرزند به بار مى آورد؟! (43)
افزون بر اين ها در جنگ مسلمآنان با ايران يزدگرد در مداين بوده است بعد از مشاهده آثار شكست به جلوان آنگاه به قم و كاشان و سپس به اصفهان و كرمان گريخته و از آنان جا به مرو، در مرو هم در اسياب توسط آسيابان كشته مى شود. در بين سفر تمام كاركنان و هدم و حشم وى همراه بوده است . در جايى نگاشته نشده است كه دختران وى اسير دشمن شده باشند. همانند اين موارد باعث شده است كه برخى در همسر بودن شهر بانو دختر يزدگرد با امام حسين ترديد نمايند. آنگاه مكانى كه در كوهى نزديك شهر رى به عنوان بى بى شهر بانو مشهور است ، نيز به اين موضوع افزون شده و بى اساس بودن اين موضوع بر ترديد برخى فزونى بخشيده است .
نقد و پژوهش  
اگر شواهد مردود دانستن همسرى شهربانو با امام حسين همانند اين موارد باشد همگى قابل نقد مى باشد. زيرا در مورد خدشه نخست همان گونه كه اشاره شد، بحث موضوع فقهى نيست تا سند موثق يا صحيح راه گشا باشد. در موضوع كلامى و تاريخى اگر سند صحيح هم باشد ياور و اعتقاد نخواهد آورد.
دو ديگر اين كه در موضوع تاريخى و اعتقادى به ويژه اگر در مورد ائمه باشد اگر منابع متعدد معتبر آن را ثبت نموده باشند و شواهد جانبى نيز آن را تاءييد نمايد و با باورهاى مستند و مبرهن نا سازوارى نداشته باشد، انگيزه اى بر رد آن وجود نخواهد داشت . همسر شدن دختر پادشان بر فرض اين كه نامسلمان هم باشد و به آيين ديگر آسمان باور داشته باشد با هيچ اعتقاد و باور شيعى در تضاد نيست .
و اما در مورد روشن شدن مسجد به ورود دختر پادشاه نيز مى توان گفت نوع شاهزادگان از جمال و جلال بهره مند هستند منظور از روشنائى مسجد همين جمال و جلال وى مى باشد گرچه اصل پاكى و متدين بودن وى نيز منتفى نيست كه شخص ولو دختر پادشاه از شايستگى و معنويت برخوردار بوده باشد.
و اما اين كه امام على فرموده باشد دختران پادشاه را نمى توان فروخت . نويسنده از اين جهت ترديد دارد كه مگر اين حكم در زمان پيامبر از جانب خدا و يا رسول الله (ص ) تشريع شده است . در اين باره مى توان گفت ممكن است سخن امام جنبه اخلاقى دارد كه با بزرگان قوميت ها و مليت ها برخورد شايسته نمود، اگرچه مستحق بردگى هم باشند با آنان بزرگوارانه و كريمانه برخورد شود تا تشويق به گرايش به اسلام شوند.
ديگر اين كه امام على عليه السلام خود امام معصوم و مين احكام شريعت است اگر سخن وى جنبه اخلاقى هم نداشته باشد و از لحاظ سند صحيح باشد چون فرمايش امام است مى شود حكم شرعى ، كه فرزندان رهبران پادشاه از اين حاكم معاف باشند گرچه چنين چيزى در فقه ثابت نيست ليكن اگر جهات ديگر مدرك درست مى شد آثار آن مترتب مى شد.
در مورد نكته چهارم كه دختر جد خودش را نفرين مى كند، اين اظهارات نفرين نيست اين اظهار تاءسف و تاءثر است كه در آن شرايط اندوه بار به ياد شكوه و عزت از كف نهاده افتاده كه چگونه دختران هرمز به اسارت در آمده اند.
در مورد نكته پنجم كه امام سجاد به تبار پدر و مادر خويش افتخار كند نيز هيچ اشكالى را پديد نمى آورد. زيرا زنى كه از تبار كفر اين شايستگى داشته كه همسر امام قرار و به يقين از شايستگى بهره مند افتخار آميز خواهد بود.
و اين كه گفته شد ازداواج اين دختر با امام حسين در سال هاى خلافت عمر با ولادت امام سجاد عليه السلام بعد از چهارده سال همخوانى ندارد نيز جاى شگفت است چگونه همخوانى ندارد، چه اشكال دارد. همسرى بعد از چندين سال از گذشت ازداواج فرزند به دامن آورد؟!
و اما نكته آخرين اين نويسنده كه در جايى نگاشته شده كه در هنگام گريز يزدگرد، همه هدم و حشم وى همراه بوده اند كسى از وى اسير نشده ، يعنى مسلمآنان به بارگاه يزدگرد دسترس پيدا نكردند تا دختران وى را به اسارات گيرند.
اين سخن نيز بدور از واقعيت هاى جنگ است ، در جنگ هر روى دادى احتمال وقوع دارد. شايد دختران وى را به گونه اى ربوده اند و يا شايد در هنگام وحشت عقب نشينى و گريز در اثر آشفتگى از مدار امنيتى يزد گرد بدور افتاده و گرفتار دشمن شده اند و... و چه منبعى بهتر و اطمينان بخش از كافى كلينى ايا نقل كلينى به مقدار، طبرى و يا مسعودى مورد اعتماد نيست ؟ البته به اين معنا نيست كه كسى نتواند به كلينى نقد وارد سازد فضاى نقد نسبت به هر كسى همواره گشوده است .
با اين بيان روشن مى شود كه مطالب ياد شده جز استبعاد چيز ديگرى نيست . و انگيزه اى وجود ندارد كه كسى روى دادهاى تاريخى كه با باورهاى مبرهن شيعه ناساز گار نيست ، مورد ترديد قرار گيرند. و اين موضوع با باورهاى اعتقادى شيعه در تضاد نيست زيرا بر فرض ان دختران كافر بوده به دين زرتشت يا هر باور ديگر بوده باشند، چنين مطلبى با باورى اعتقادى نا ساز گارى نيست . زيرا همانند آن در مورد امامان ديگر وجود دارد. چنان كه مادر امام كاظم عليه السلام حميده برده و كنيز بوده است و نيز بوده اند و كنيزه همان اسيران از بلاد كفر بوده اند كه به دست مسلمآنان به اسارت در آمده بودند.
بر اين اساس اين شواهد دليل بر ساختگى بودن اين موضوع نمى تواند باشد. البته زيارت گاه به نام بى بى شهر بانو در اطراف شهر رى امرى ديگرى است و ممكن است موهوم باشد، ليكن اين دو موضوع نبايد به يكديگر آميخته شوند. همان نكته مشهور يعنى همسر بودن شهر بانو كه لقب هاى گوناگون براى وى عنوان شده است ، مى تواند صحيح باشد. اين شواهد دليل بر مردود بودن آن نمى تواند باشد. و نيز هيچ شاهد معتبر تاريخى گواهى نمى دهد كه شهر بانو در حادثه كربلا حضور داشته باشد، و الله سبحانه هو العالم .
بخش دوم : برخى فضايل امام حسين (ع )
پاك ترين ها  
به لحاظ اهتمام مقصد انسان و نيز خطرهاى كه در سر راه رسيدن به مقصد كمين نموده اند. راهبران آگاه و مطمئن از هر خطر پذيرى بايسته است ، تا كاروان انسان ها را به جايگاه اصلى است كه استقرار در جوار الهى است برساند، الى ربك يومئذ المستقر. (44) قرار گاه همگان در آن روز جوار پروردگار توست . بدون ايمن سازى راه و راهنما رسيدن به اين مقصد هيچ گاه ممكن نخواهد بود. به همين جهت خداى سبحان هم راه را شفاف و تبيين و معرفى نموده است و هم راهبران را كه از هر گونه گزند در امان باشند برگزيده و معرفى نموده است . رهبرى جامعه از آن مقدار اهتمام بهره ور است كه خداى سبحان در مورد آن دخالت نموده و شايسته ترين افراد را به اين امر پايه اى برگزيده است . آغازين روز زندگى انسان را در اين سرا با زندگى رهبرى الهى و مصون از هر خطر شروع نموده است .
با اين توضيح علت اين كه پيامبران بايد معصوم از هر گناه و مصون از هر خطا باشند شفاف مى گردد. زيرا راه بسيار مهم و بدون اين دو ويژگى پيمودن آن فراهم نخواهد شد. اگر راهبر خود در معرض لغزش باشد هيچ گاه نخواهد توانست كاروان با اين عظمت را به مقصد رساند. به همين جهت سخن از حراست و اسكورت انبيا توسط حراست هاى ويژه است ، تا رساندن پيام وحى به انسان ها از هر خطر مصون . مانند فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم آن قد ابلغوا رسالات ربهم . (45) پيامبر را از هر جهت حراست مى نمايد تا وحى و رسالت الهى سالم به گوش مردم برسد.
راهبران دينى بايد معصوم از هر گناه و مصون از هر خطا باشند در غير اين صورت اطمينان مردم به آنان فراهم نخواهد شد.
پس از بى نيازى جامعه از رسول آسمانى با تداوم رسالت رسولان آسمانى نياز به رهبران الهى با همان ويژگى هاى عصمت بايسته مى باشد.
خداى سبحان براى تامين اين هدف بعد از رسول الله (ص ) افرادى را به جانشينى حضرت برگزيده است كه افزون بر شايستگى هاى ديگر از ويژگى عصمت بهره مند مى باشند.
عصمت در انبيا و امامان يعنى همان معصوم بودن از هر گناه كوچك و بزرگ در طول عمر خويش و مصون بودن از خطا و نسيان در محدوده رسالت دينى خويش . اين افراد كه پاك و مطهر از هر گناه و آلودگى مى باشند به طور مشخص عصمت آنان به تاييد خداى سبحان رسيده و افراد آنان نيز مشخص شده اند.
خداى سبحان در قرآن عترت رسول الله (ص ) را كه راهبران جامعه و جانشينان حضرت مى باشند، به عنوان پاك ترين هاى جامعه كه هيچ آلودگى زندگى آنان را تهديد ننموده است معروفى مى نمايد، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهر كم تطهيرا. (46) قرآن سند عصمت عترت رسول الله (ص ) مى باشد. و منظور از عترت حضرت هم حضرت فاطمه زهرا عليها السلام و على بن ابى طالب دو ريحانه رسول الله (ص ) حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين عليها السلام مى باشند. كه نص روايت اين حقيقت پا فشارى دارد. (47) كه حسين از زمره پاك ترين هايى است كه رهبرى جامعه را به عهده گرفته است .
حق محورى  
راهبرى جامعه از نهادهاى اصيل و با اهتمام است كه از نخستين گام انسان بر روى كره خاكى مورد اهتمام دين آسمانى بوده است . رهبرى انبيا در تداوم همين محور در ميان جامعه شكل گرفته و خداى سبحان افراد مطمئن از هر جهت در اين راستا برگزيده است . انديشه و رفتار و گفتار آنان از هر خطر كژ ماهگى مصون است .
رسول الله (ص ) براى تداوم اين نهاد در ميان مسلمانان به دستور وحى اهتمام ويژه بر اين محور مى نمودند و موضوع رهبرى پس از خودش را هماره طرح و شرايط و اهتمام آن را گوشزد مى نمودند. رسول الله تعداد افرادى كه بعد از وى در راس مخروط و هرم رهبرى قرار دارند، با نام و نشان معروفى و ويژگى هاى مهم آنان را نيز به گوش همگان رساندند.
از شرايط محورى ويژگى هاى مهم رهبرى حق محورى آنان است كه حضرت به طور فرا گير آنان را حق محور در انديشه و رفتار معرفى نمود، تا مردم با اطمينان و آرامش خاطر راه آنان در پيش گيرند. رسول الله در مورد عترت فرمودند: انى سلم لمن سالمهم و حرب لمن حاربهم و محب لمن احبهم و مبغض لمن ابغضهم . (48) آنان كه با عترت در تسالم هستند من نيز با آنان در مسالمت مى باشم و آنان كه با عترت در ستيزند، من نيز با آنان در ستيز خواهم بود. من دوستدار دوستان عترت ، دشمن دشمنان آنان مى باشم
.
موضع گيرى عترت در جنگ و صلح و ساير امور اجتماعى همانند موضع گيرى رسول الله (ص ) بر اساس حق است هيچ گونه خطر انحراف در انديشه و رفتار آنان پديد نمى آيد، كه در اين صورت حق فراگير مطلق عنوان نمودن آنان خطا خواهد بود.
موضع گيرى هاى آنان ، محبت و بغض آنان بر اساس حق است چيزى به نا حق محبوب آنان قرار نمى گيرد و يا عداوتى نا حق بر اساس خواهش هاى نفسانى از آن شكل نمى گيرد. بغض و عداوت آنان نسبت به دشمنان حق ، بر اساس حق است محبت آنان نيز به حق و به مظاهر حق است . اين گونه تاييد مطلق و فرا گير فقط در مورد عترت رسول الله (ص ) مى تواند شكل گيرد كه از عصمت و مصونيت بهره ور مى باشند.
بر اساس اين فضيلت آنان كه به عترت رسول الله (ص )در آويختند و ستيز نمودند در واقع با رسول الله (ص ) ستيز نمودند كه در ايمان آنان مى توان ترديد نمود. كه چالشگران اهل بيت بر دو گروه ، آگاه و نا آگاه تقسيم مى شوند. چالشگر نا آگاه از مقام آنان ، حداقل عنوانى كه بر آن منطبق است فسق است . چالشگر آگاه به منزلت آنان به ويژه اگر به حد جنگ و ستيزه باشد. بر اساس اين باورهاى مستند به وحى از دايره ايمان بيرون خواهد رفت كه مى توان گفت : مخالفوا العتره فسقه و محار بوهم كفره ، كه در كتاب هاى كلامى اين عنوان به چشم مى خورد توضيح بيشتر نيز دارد كه در صورت نياز به آن كتاب ها مراجعه خواهد شد. (49) و حسين عليه السلام از زمره همين عترت حق محور است .
حسين عليه السلام همتاى قرآن  
ارزشمندترين سند در انديشه و رفتار قرآن كلام زيباى خداست ، كه از هر خطر مصون مانده و مى ماند. قرآن منبع انديشه و معارف و حيانى است كه معيار انديشه و رفتار صحيح در همه عرصه ها مى باشد. تمام انديشه ها و رفتارها در ارزيابى بايد با اين محك سنجيده شوند، كه در صورت نا ساز وارى با ان ، انديشه ، نخواهند بود.
از ميان انسان ها نيز انسان هايى نيز همتاى قرآن با ويژگى هاى قرآن تجلى يافته اند، كه همانند قرآن معيار انديشه و رفتار مى باشند.
انگيزه اين انتخاب ، شايد اين باشد كه بهانه ها را از دست بهانه جويان بگيرد كه نمى توان تمام شوون زندگى را همساز و هماهنگ با حقيقت وحى ساخت . خداى سبحان از ميان انسان ها برخى را به عنوان معيار و الگو بر گزيده است ، كه تمام شوون زندگى را همساز و هماهنگ با حقيقت وحى ساخت . خداى سبحان از ميان انسان ها برخى را به عنوان معيار و الگو برگزيده است ، كه تمام شوون زندگى انديشه و رفتار همگون با وحى است و هيچ گونه كژ راهگى در انديشه و رفتار آنان وجود ندارد همانند قرآن حق محض در ابعاد انسانى اند.
رسول الله (ص ) عترت خويش را عدل و همتاى قرآن معرفى نمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله عزوجل و عترتى . (50) و منظور خود را از عترت نيز شفاف توضيح داد. من العتره ، فقال انا و الحسن و الحسين و الائمه التسعه من ولد الحسين تاسعهم مهديم . (51) از حضرت سوال نمودند منظور از عترت چه كسانى مى باشند، فرمودند، منظور من و حسن و حسين و نه امام از فرزندان حسين عليه السلام كه نهمين آنان مهدى آنان است مى باشد. كه حسين عليه السلام همتاى قرآن است .
برترين بهشتيان  
گر چه نوع فضايل سبطين حسن و حسين مشترك است و در كتاب امام حسن عليه السلام لگوى زندگى بسيارى از اين عنوان تحقيق شده است ، ليكن دريغ است كه اين فضيلت هاى برجسته كه آنان را مهتر و برترين همگان معرفى مى نمايند در كتاب مربوط به امام همام نيايد.
بهشتيان همه پاك و همه در سن جوانى هستند. همان گونه كه افراد آلوده به بهشت راه ندارند، درهاى بهشت به رخ پيران نيز گشوده نخواهد شد.
بهشت منزلگاه پاكان الهى است ، و بهشتان در جوار حق مى آرمند، الى ربك يومئذ المستقر. (52) و تا انسان پاك و مطهر نگردد به جوار حق و بهشت برين راه نمى يابد.
تا انسان اندك آلودگى دارد به وادى پاكان راهش نمى دهند. انسان بايد در تلاش كند خود را به رفتارهاى الاينده آلوده نكند و اگر در دامن وى اندكى آلودگى فراهم شد، بايد فورا با اب زلال توبه شستشو دهد. و اگر نداد از راه ديگر مانند شفاعت و... و اگر نشد با عذاب و احيانا سوزاندن آلودگى پاك مى شود. در حال جان دادن ، در شب اول قبر، در عالم برزخ در عالم قيامت ، اگر تمام اين مراحل طى شد و هنوز آلودگى باقى باشد، در جهنم كه از مظاهر و نعمت هاى الهى است ، شستشو داده مى شود، و آلودگى ها پاك و زدوده مى گردد، تا به بهشت راه پيدا مى كند.
از اين بخش نتيجه فراهم است كه بهشت جاى پاكان است . و نيز بر اساس ‍ رهنمودهاى وحيانى چون بهشت مكانى است كه انواع تلذذ و كاميابى ها به بهترين شيوه در آنجا فراهم است و چون بهترين مرحله لذت جويى و كاميابى دوران جوانى است ، بهشتيان همه جوان خواهند بود و در آنجا كسى نه پير وارد مى شود و نه در بهشت فرسودگى و پيرى راه پيدا مى كند. دليل هاى اين ادعا در جاى ديگر آورده شده و تكرار نمى گردد. (53)
بر اين اساس بهشتيان همه جوانند. و حسين همانند برادرش حسن سيد و سالار و برتر و مهتر جوآنان بهشت است يعنى سيد و سالار همه بهشتيان است ، كه الحسن و الحسين سيد اشباب اهل الجنه . (54)
از روايات متواترى است كه از رسول الله (ص ) درباره اين دو مهتر صادر شده است .
ريحانه الرسول(ص )
رسول الله (ص ) با اين كه همسران متعدد داشتند و فرزندان متعدد نيز خداى سبحان به ايشان هديه فرمود، ليكن تنها همسرى كه در دامن ان فرزند (غير از ماريه قبطه ) به دامن آورد خديجه كبرى بود. و از ميان فرزندان حضرت تنها كسى كه نسل رسول الله (ص ) از وى تداوم يافت ، فاطمه زهرا عليها السلام مى باشد.
فرزندان فاطمه ثمره ميوه زندگى رسول الله (ص ) مى باشند و به لحاظ ويژگى هاى ممتاز آنان عنوان ها گوناگون درباره آنان به كار رفته است .
از دو فرزند زهرا (حسن و حسين ) با عنوان گل هاى خوشبوى رسول الله (ص ) ياد شده است و چون بنياد فرزندان زهرا ملكوتى و از سراى بهشت است ، زيرا آنان عصاره ميوه هاى بهشتى اند كه به اين سرا راه يافته اند؛ بوى بهشت از آنان هماره متصاعد مى باشد. در اين باره حديث فراوان نقل شده است كه : هما ريحانتاى من الدنيا يعنى الحسن و الحسين (55) و نيز در روايت آمده رسول الله (ص ) هر گاه مشتاق بوى بهشت مى شد اين دو ريحانه را مى بوييد. كه اينان گلهاى باغ مصطفى در دنيا و آخرت مى باشند. گل هاى خوشبويى كه دنيا و بهشت رضوان با بوى آنان عطر اگين است .
حسين عليه السلام وارث رسول الله (ص )  
هر دين الهى كه همانند اب زلال و شفاف و بدون هيچ گونه آلودگى به بشر ارزانى مى شود. بعد از اين كه دين در دسترس بشر قرار گرفت در خطر آلوده شدن به انواع انحراف ها دارد. بر همين اساس نخله ها يعنى مرام هاى ساخته اوهام بشرى ، همواره در كنار مله هاى يعنى دين هاى آسمانى قرار دارد. عنوان ملل و نحل خاستگاهش همين است كه ملل دين هاى آسمانى ، نحل مرام ها و ساخته هاى اوهام بشرى .
بر اين اساس نحله ها همواره دين ها را تهديد مى نمايند و اگر دينى به خواهد جاودانه بماند بايد از خطر تحريف مصون و از شر نحله ها در امان باشد.
اساس اديان ديگر آسمانى را متاسفانه نحله ها واژگون معرفى نموده اند.
دين اسلام تنها دينى است كه از خطر تحريف و نيز از شر نحله ها در امان مانده است . گر چه نحله هاى فراوان و رنگارنگ نيز در جامعه اسلامى پديدار شده اند، ليكن توان آنها در ان حد نبوده است ، كه اساس دين را در معرض خطر قرار دهند. بلكه دين اصيل و زلال و شفاف همواره در دسترس ‍ همگان قرار دارد كه حق زلال و شفاف از باطل تيره و تاريك تفكيك شده است ، قد تبين الرشد من الغى . (56)
نقش اصلى در مصونيت دين رسول الله (ص ) از خطر تحريف عترت است . عترت رسول الله (ص ) در تداوم دين زلال رسول الله (ص ) نقش اول را ايفا نموده است . كه اگر عترت نبود نحله ها چه بسا دين رسول الله (ص ) نيز همانند ساير دين ها دست خوش تحريف مى ساختند.
در ميان عترت افزون بر امير المومنين عليه السلام حسن و حسين نقش ‍ محورى و برجسته ايفا نموده اند و همان گونه كه در نوشتار امام مجتبى توضيح داده شده صلح حسن مجتبى با نهضت امام حسين عليه السلام همانند دو لبه يك قيچى هستند كه ريشه هاى درخت خبيثه حزب عثمانيه و بنى اميه را خشكاندند. در اين ميان نقش حسين از همگان برجسته تر است . اگر همان گونه كه در بخش زمينه ها همين نوشتار آمده است سياست هاى حزب عثانيه و جريان هاى اجتماعى كه بنى اميه به حركت آورده بودند چالشگرى بر عليه دين بود. اگر نبود نهضت حسينى كه پرده نفاق از چهره آنان افكند و چهره پنهان آنان را آشكار سازد و آنان را رسواى همه جهان اسلام نمايد، خطر تحريف اساس دين را تهديد مى نمود.
بر اين اساس نقش حسين در تداوم دين رسول الله (ص ) نقش محورى است . نهضت حسين دين رسول الله (ص ) جاويدان و پايدار ساخت . از اين رو مى توان به مضمون فرمايش رسول الله (ص ) بهتر آشنا شد كه فرمود: حسين منى و انا من حسين (57). حسين از من و من از حسينم اين فرمايش ‍ كه كتاب هاى روايى شيعه و سنى را مزين ساخته است نقش محورى نهضت حسينى را شفاف مى سازد كه حسين از رسول الله است .
روشن است كه حسين فرزند رسول الله (ص ) است . اما اين كه رسول الله (ص ) و پايدارى دين حضرت از بركت نهضت حسينى است كه حسين باعث پايدارى دين خدا شد. حسين باعث تداوم يافتن دين زلال محمدى شد.
جامعه همانند اقيانوس است كه انسان ها بر ان شناورند. اقيانوس حركت طوفان ها در اقيانوس باعث خيزش امواج مهيب است كه شنا گران را تهديد مى سازد. در جامعه نيز فرهنگ ها و انديشه هاى متضاد باعث خيزش ‍ طوفان ها و امواج سهمگين مى شود.
براى رسيدن به ساحل اقيانوس ، چه بسا فن شنا شخص را كفايت نكند، نياز به كشتى و اب نورد مطمئن است كه در درون ان قرار گرفته با اطمينان و آرامش به ساحل برسد.
در جامعه نيز يك انديشه كه انديشه زلال وحيانى است انديشه آرامش و مطمئن است . انديشه هاى چالشگر حق كه اگر كاربرد انديشه درباره آنان گزاف نباشد كه هست . همانند امواج سهمگين طوفان زا هستند كه انسان ها را تهديد مى نمايند. انسان در خطر سر گردانى در اقيانوس و در خطر گرداب ها نياز به مشعل هدايت و وسيله اى همانند كشتى و اب نورد مطمئن دارد. گمراهى ها در زندگى انسان فرجام نيك وى را تهديد مى نمايند. رهنمونى كه انسان را از اين سر گردانى ها راهيابى مى كند و از اين گرداب ها نجات مى دهد انديشه و رفتار عترت رسول الله (ص ) است .
مثل اهل بيتى كمثل سفيه نوح من ركبها نجى و من تخلف عنها غرق . (58)
رهنمون هدايت و كشتى نجات در اموج خروشان باطل ، حسين است كه : ان الحسين مصباح الهدى و سفينه النجاه . (59)
آنان كه حسين را امام برگزيدند خطر امواج آنان را تهديد نخواهد كرد زيرا كه روش حسين پيام هاى نهضت حسين در سخت ترين و پيچيده ترين امواج راهگشاى آنان خواهد بود.
زينت عرش ، زينت بهشت  
ان سرا نمود هستى ها و بودهاى اين سر است و هر موجودى به هر مقدار در اين سرا موزون و زيبا باشد در آن سرا نيز تجلى همين زيبايى هاست . چون زيبايى انسان به ارزش هاى انسانى الهى وى است ، كه آن انسانى زيبا و وارسته است كه از ايمان و عقيده و رفتار شايسته بهره ور باشد. كه زيبا به ايمان است كه خداى سبحان ايمان را محبوب و زينت انسان هاى مومن قرار داده است : و لكن الله حبب اليكم الايمان و زينه فى قلوبكم . (60)
هر انسان به مقدار ايمانش در ان سرا زيبايى و نور دارد. هنگامى ايمان و باورها مراتب داشت زيبايى ها نيز مراحل خواهد داشت . و چون ايمان اهل بيت برترين ايمان است ، زيبايى آنان نيز برترين و زيباترين زيبايى ها خواهد بود. به همين جهت عترت رسول الله (ص ) به ويژه حسن و حسين از ان مقدار زيبايى بهره ورند، كه خداى سبحان به ان افتخار مى كند و عرش خدا و نيز بهشت خدا با زيبايى ها و جلوه هاى حسن و حسين ازين بندى مى شود. ان الله عزوجل تزين بهما جنته ، يزين الله بهما عرشه . (61) خداى سبحان بهشت خود را و نيز عرش خود را با زيبايى حسن و حسين ازين بندى مى نمايد. عرش خدا كه زيباترين است و بهشت خدا كه جلوه جمال خداست ، زيباتر به زينب حسن و حسين جلوه گر مى شود.
خامس آل عبا  
در مدت كوتاه زندگى پر بار رسول الله (ص ) زمينه هاى فراوان در جهت معرفى فضايل اهل بيت فراهم آمد. رسول الله (ص ) از هر فرصت مناسبى در جهت معرفى ال الله بهره مى برد.
حضرت وارد حجره ام سلمه از همسران خود مى شود و از وى مى خواهد كه كساو عباى يمانى كه در نزد وى بوده به نزد حضرت آورد، وى عبادى يمانى را به نزد حضرت مى اورند. حضرت از امير المومنين ، فاطمه و حسن مى خواهد در زير عبادى يمانى قرار گيرند. پنجمين نفرى كه اجازه مى يابد زير عبادى يمانى قرار گيرد حسين مى باشد.
آنگاه همسر رسول الله (ص ) ام سلمه نيز از حضرت اجازه مى خواهد تا وارد جمع شود، كه حضرت ضمن دعا در حق وى ، همسرش را از شركت در جمع ياران منع مى كند. زيرا اين يك موقعيت ويژه است و غرض از ان بيان يك ويژگى بزرگ اهل بيت است كه ديگران همران آنان نمى باشند.
بعد از اين كه همگى در زير عبا قرار گرفتند حضرت مى فرمايد: هولاء اهل بيتى . اينان همان كسانى هستند كه خداى سبحان وعده داده دامن آنان را از هر آلودگى پاك گرداند. كه اين تطهير سند عصمت آنان مى باشد.
و چون حسين عليه السلام پنجمين فردى بوده است كه در زير عبا قرار مى گيرد، حضرت به عنوان خامس ال عبا لقب مى گيرد: و هو خامس ‍ اهل الكساء (62)
سيد الشهدا  
شهدا يعنى كسانى كه در راه پايدارى دين خدا كشته شده اند، به لحاظ شايستگى والايى كه دارند از مقام عرشى و شامخ بهره مند هستند. شهدا از زمره افرادى هستند كه در قيامت ديگران را نيز شفاعت مى نمايند.
البته مراتب شهدا يكسان نيست . زيرا كه شايستگى ها و نيز ارزش فداكارى آنان يكسان نيست . شايستگى افراد به لحاظ خلوص نيست و پاكى باطن با هم متفاوت مى باشد، همان گونه كه فداكارى ها و ايثار آنان نيز هيچ گاه هم تراز نخواهد بود. چه بسا ايثار گرى كه ارزش ان با هيچ چيز برابر ننمايد، كه در مورد ايثار على بن ابى طالب عليه السلام در جنگ خندق رسول الله (ص ) اين گونه ارزش ان ضربت را تبيين نمود كه ، لضربه على يوم الخندق خير من عباده الثقلين . (63) زيرا در ان شرايط حساس كه خطر دشمن اساس اسلام را تهديد مى نمود ان ضريب چنين خطر بزرگى را دفع نمود.
در مورد شهدا نيز برترين شهدا، شهدا اهل بيت هستند كه ايثار و فداكارى آنان از همه برجسته تر و تاثير گذار شهادت آنان از همه بيشتر است . كه امير المومنين در شفاف ساختن برترى شهدا اهل مى فرمايد:
آنان كه در راه خدا حتى از مهاجرين و انصار به شهادت مى رسند هر كدام صاحب فضيلت هستند، ليكن هنگامى كه از ما كسى شهيد مى شود (حمزه ) سيد الشهدا لقب مى گيرد. رسول الله (ص ) به لحاظ ويژگى وى در نماز وى هفتاد الله اكبر مى گويد: ان قوما استشهدو افى سبيل الله من المهاجرين و الانصار و لكل فضل حتى اذا استشهد شهيد نا قيل سيد الشهداء و خصه رسول الله (ص ) بسبعين تكبيره . (64) اين برترى شهيد اهل بيت است .
در مورد فداكارى و شهادت حمزه عمو و برادر رضاعى رسول الله كه از هيبت ان مشركان قريش مى لرزيدند، ان گونه ستايش شد. هنگامى كه حمزه به طرز فجيع به شهادت رسيد و بعد از شهادت به طرز فجيع مثله (65) شد. به ايشان لقب سيد الشهدا برگزيدند: عن رسول الله (ص )حمزه سيد الشهداء(66) سيد الشهدا عند الله يوم القيمه حمزه بن عبد المطلب . (67) شهدا اهل بيت يا ساير شهدا اين تفاوت را دارند كه آنان سيد و سالار شهيدان مى باشند.
و حتى در قطعه هاى بدن حمزه سيد الشهدا خداى سبحان ان گونه ويژگى و حرمت قرار داد كه اگر جذب بدن كسى بشوند آتش ان بدن را نسوزاند. كه هنده جگر خوار مادر معاويه كه كينه و عداوت رسول الله (ص ) و يارانش ‍ در سينه وى موج مى زد، از فرط كينه توزى دستور داد بدن حمزه را مثله كردند و دستور داد سينه وى را شكافتند و جگر وى را بيرون آوردند و هنگامى كه خواست جگر حمزه را بخورد جگر تبديل به ماده سفت و محكم شد كه نتوانست ان را ببلعد! كه روايت دارد اگر مى خورد آتش بدن وى را نمى سوزاند، لو دخل بطنها لم تدخل النار. (68)
و اينك اين لقب برازنده سيد و سالار شهيدان ابا عبد الله الحسين عليه السلام مى باشد. كه بعد از حمزه اين عنوان به فرزند و جگر گوشه رسول الله (ص ) اختصاص يافته است ، كه مقام شامخ و والاى حسين و ارزش برتر فداكارى حسين را كه دين رسول الله (ص ) را پايدار ساخت مى رساند. هيچ خونى ثار الله نام نگرفت بجز خون حسين ، هيچ شهيدى سيد الشهدا عنوان نگرفت به جز حسين .
روايات فراوانى اين لقب را در مورد سالار شهيدان حسين عليه السلام به كار برده است . (69) كه امام صادق عليه السلام فرمود: بر حسين جفا روا مداريد وى را زيارت كنيد كه سيد الشهدا و سيد شباب اهل الجنه است . زوروا الحسين عليه السلام و لا تجفوه فانه سيد شباب اهل الجنه . (70) كه شهدا از تبار اهل بيت برترين شهدا مى باشند و از ميان شهدا اهل بيت همانند حمزه و حسين بر سايرين نيز برترى دارند. اما انه سيد الشهداء من الاولين و الاخرين . (71)
ذوالقربى  
بى ترديد قرآن و عترت در معرفى ذوالقربى گام اساسى برداشته و اهتمام ويژه به ان نموده اند. انگيزه اصلى در معرفى ذوالقربى تثبيت و تداوم رهبرى الهى مى باشد.
به لحاظ اهميت موضوع رهبرى جامعه و به لحاظ اين كه رهبرى جامعه امرى است كه دخالت وحى را خواهان است تا رهبران آگاه و پاك از ميان انسان ها برگزيده شوند و جامعه بشرى را از راه هاى پر پيچ خم عبور داده به مقصد رهنمون باشند. گزينش اين افراد از جانب خداى سبحان شكل مى گيرد. زيرا به ويژگى اين گونه افراد مانند آگاهى به غيب و عصمت ، كس ‍ ديگرى آگاهى ندارد.
خداى سبحان نيز انتخاب رهبرى را به شيوه تحقق داده ، يكى به صورت رسالت ديگرى به شكل امامت . اگر روزى پيام كامل شده و جامعه از وجود پيامبر بى نياز مى شود، ليكن هيچ گاه از وجود رهبرى الهى نمى تواند احساس بى نياز نمايد. تكميل پيام جامعه را بى نياز نمى سازد. زيرا رساندن پيام و اجرا و شكل گيرى ان نياز به تداوم رهبرى با همان ويژگى هاى پيامبرى دارد. به همين جهت رهبرى بعد از پيامبر به شكل امامت تداوم مى يابد. و تفاوت ميان پيامبر و امام نيز در اين جهت كه امام ديگر نيازى نيست همانند پيامبر دستور وحيانى جديد دريافت نمايد.
زيرا كه اين مرحله در حد نياز بشر به توسط پيامبران به كمال رسيده است .
اما ساير ويژگى هاى پيامبر را همانند آگاهى از غيب و نيز تقوا و طهارت در حد عصمت و... امام نيز همگون پيامبر است . و همان نقش پيامبر را در ميان انسان ها به دوش دارد.
با توجه به اين نكته مهم اينك حكمت اين كه تا اين مقدار قرآن و رسول الله (ص ) تلاش دارند كه موقعيت ذوالقربى را تثبيت كنند شفاف مى گردد. زيرا ذوالقربى كه قرآن و رسول الله (ص ) تلاش بر تثبيت آنان دارند همان جانشينان رسول الله (ص ) و همان ادامه دهندگان رسالت حضرت بعد از رحلت وى مى باشند. ذوالقربى يعنى صاحبان خويشاوندى با رسول الله (ص ). ليكن همان گونه كه عترت مصاديق ان را روشن نموده است منظور هر شخصى كه نسبت قرابت با رسول الله (ص ) مى باشند. يعنى على و فاطمه و حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين عليه السلام . هنگامى كه قرآن در تثبيت موقعيت ذوالقربى ان مقدار اهتمام دارد، كه پاداش رسالت عظيم رسول الله (ص ) را مودت و روى كرد مردم به سوى ذوالقربى مطرح مى سازد، قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القرببى . (72) رسول الله (ص ) نيز تلاش مى نمايد كه منظور از ذوالقربى را بر مردم معرفى نمايد. كه اين افراد چه كسانى هستند كه مودت به آنها پاداش رسالت قرار گرفته است : قالوا يا رسول الله (ص ) من هولاء الذين امرنا الله مودتهم قال على و فاطمه و لدهما (73) آنان كه محبت به آنان پاداش ‍ رسالت قرار گرفته مردم دستور داده شده به ان مودت داشته باشند على فاطمه و فرزندان اين دو است .
اين ويژگى مخصوص اهل بيت و ال رسول الله (ص ) است ديگران در ان همراه نيستند: خصوصيه للال دون غيرهم . (74)
و عترت رسول الله (ص ) نيز در همين راستا بر اين امر اهتمام مى ورزد كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد ايه اختصاص به ما اهل بيت دارد ديگران در مقام و شاءن ذوالقربى همراه نيستند: انما نزلت فينا خاصه اهل البيت فى على و فاطمه و الحسن و الحسين و اصحاب الكساء (75) و حتى امام سجاد عليه السلام نيز در معرفى ذوالقربى به فرد شامى فرمود منظور از ذوالقربى ما هستيم . (76)
به خاطر همين جهت كه آيه در صدد استقرار نهاد رهبرى بعد از رسول الله - صلى الله عليه وآله - است و رسول الله - صلى الله عليه وآله - نيز كمال اهتمام را در معرفى ذوالقربى نمود و شفاف و آشكار به همگان رساند كه منظور از ذوالقربى چه كسانى هستند و منظور از مودت هم توجه و روى كرد مردم به رهبرى آنان مى باشد، اين امر چالشگران حق را خوشايند نيامد و بلافاصله بعد از شفاف سازى افراد ذوالقربى منافقين كوردل زبان اتهام گشودند و به حضرت اتهام متوجه ساختند كه بعد از خودش خاندان خويش را بر مردم مسلط مى سازد؛ فقال المنافقون ما حمل رسول الله - صلى الله عليه وآله - على ترك ما عرفنا عليه الا ليحثنا على موده قرابته من بعده ان هو الا شى افتراه فى مجلسه فهذا بهتان عظيم . (77) زيرا آنچه خطر براى منافقين مى باشد رهبرى اهل بيت است كه اين گونه آنان را به وحشت افكنده و درون كينه توز خويش را نتوانستند پنهان سازند و اين گونه خود را رسوا ساختند.
از اين نكته علت اين كه حزب عثمانيه و بنى اميه در تلاش بودند خود را به عنوان ذوالقربى جا بزنند روشن مى شود. معاويه آن گونه تهاجم تبليغى نمود كه بنى اميه را نزديك ترين خويشاوندان رسول الله - صلى الله عليه وآله - معرفى نمود كه مردم در شام خويشامندانى نزديك تر از بنى اميه در مورد رسول الله - صلى الله عليه وآله - نمى شناختند. (78)
حزب عثمانيه با تهاجم تبليغى و فرهنگ سازى بر اين پندار شوم بود كه بنى اميه به عنوان خويشان و اهل بيت رسول الله - صلى الله عليه وآله - معرفى نمايد تا آنگاه تصدى امر رهبرى جامعه به عنوان جانشينان رسول الله - صلى الله عليه وآله - بر آنان آسان گردد! زهى خيال باطل !
از اينجا علت پافشارى عترت رسول الله - صلى الله عليه وآله - در معرفى ذوالقربى كه همان اهل بيت رسول الله همان دوازده امام معصوم و فاطمه زهرا عليهم السلام منظور است ، روشن مى شود كه اين مقدار تلاش در جهت مقابله با فرهنگ سازى هاى دشمن به خصوص حزب عثمانيه است كه چهره پنهان آنان را آشكار مى سازند. و آنان را رسواتر از هر رسوا مى نمايند. كه ذوالقربى على و اولاد على مى باشند نه فرزندان بوسفيان . كه اگر حزب عثمانيه فرصت حاصل مى نمود فرزندان بوسفيان را به عنوان ذوالقربى در جامعه اسلامى مطرح مى ساخت ، كه تدبير و پايدارى اهل بيت عليهم السلام اين فرصت را از آنان گرفت .
امام حسين عليه السلام الگوى زندگى و لكم فى اسوه  
انديشه و رفتار تمام امامان در ابعاد گوناگون اسوه و الگوى ديگران مى باشد. همگان بايد تلاش كنند همانند امامان سبز و بالنده بيانديشند و همانند آنان سترگ و مقاوم و پاك و بدون از هر آلايندگى زندگى نمايند.
ليكن در برهه هاى زندگى امامان شاخص هاى بس درخشنده به چشم مى خورد كه آن برجستگى هاى بيش از ساير ويژگى هاى آنان خودنمايى مى نمايد. و بايد بيش از ساير محورها مورد توجه قرار گيرد.
در زندگى پربار حسين بن على آزاد انديشى و سترگى و ظلم ستيزى برجستگى است كه دنياى بشر هيچ گاه نمى تواند از آن غفلت نمايد. در سيره زندگى و رفتار اجتماعى امام همام دو پيام رسا به همه انسان هاى پديدار است . يك پيام به آنان كه حتى دين باور نيستند، ليكن كرامت انسانى خويش را ارج مى نهند و سلطه پذير نمى خواهند باشند. آزاد انديش و رادمرد هستند. پيام حسين عليه السلام به اينان اين گونه رسا و شفاف است كه اگر دين باور نيستيد. آزاد مرد باشيد: ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا الحرارا فى دنيا كم . (79) و كمترين پيام حماسه حسينى به اينان هيهات منا الذله است . انسان كريم نمى پسندد گرد ذلت بر دامنش ‍ بنشيند.
و اما به انسان هاى دين باور پيامى بس عميق و در عين حال شفاف و رسا بيان نموده و اين حقيقت را به دين باوران آموخت كه با جان خود بايد از دين خود حراست نمايند.
همان انديشه سبزى كه در گفتار امير المؤمنين عليه السلام آشكار شده است اگر خطر آبرو و سلامت و جان شما را تهديد نمود مال خويش را سپر آن خطر قرار دهيد. اما اگر خطر دين شما را تهديد نمود جان خود را سپر دين خود قرار دهيد تا دينتان را حراست نماييد. اذا حضرت بليه فاجعلوا اموالكم دون انفسكم و اذا نزلت نازله فاجعلوا انفسكم دون دينكم . (80) اين حقيقت را امامان در انديشه و رفتار پايدار ساختند. زندگى خونين آنان بهترين گواه اين مدعى است .
ليكن آنچه حسين عليه السلام را از سايرين در اين راستا ممتاز مى سازد، اين است زندگى با پايان سرخ حسين عليه السلام با ساير امامان تفاوت دارد شرايطى كه بر حسين فراهم شد بسيار توان فرساست . و ايثار و فداكارى به اوج رسيده است .
در ستيز با ستمگران طاغى حسين رفتارى اسوه به يادگار نهاد و خود نيز به همين رفتار اشاره دارد كه هنگام رويارويى با سپاه حزب عثمانيه مى فرمايد: و لكم فى اسوه (81). من الگوى شما هستم . گرچه تمام شؤ ون ، انديشه و رفتار امام اسوه و الگوى ديگران است ؛ ليكن با توجه به فضاى سخن كه در هنگام رويارويى با دشمن و در فرصت حماسه آفرينى اين سخن از امام عنوان شده است ، نظر مبارك امام بيشتر به همان جنبه ظلم ستيزى و ايثار و فداكارى امام است . امام به همگان مى آموزد چگونه آزاد مرد زندگى كنند و چگونه سترگ و مقاوم از دين خود حتى با جان خود حراست نمايند. حسين اينگونه انديشه سبز و رفتار سترگ از خود يادگار مى نهد، كه اين از فضايل برتر سالار شهيدان است .
بخش سوم : امام حسين (ع ) و جريان هاى اجتماعى 
امام حسين عليه السلام پيش از امامت  
در موضع گيرى هاى اجتماعى امامان در زمان هاى گوناگون تفاوت آشكار مشاهده مى شود. به لحاظ اين كه امامان از جهت روحيه و سجاياى اختلافى در اين جهت يكسان مى باشند، اين تفاوت موضع گيرى ها بازگشت به تفاوت جريان هاى اجتماعى دارد.
اين پندار باطل است كه خاستگاه اين تفاوت ها بازگشت به روحيات امامان داشته باشد. مثلا امام حسن عليه السلام فردى صلح طلب بوده است كه با بنى اميه مصالحه نموده است ! اما امام حسين عليه السلام فردى ستيزه جو بوده است كه در برابر آنان قد بر افراشته است ! اين باور صحيح از اوصاف و گ امامان نمى تواند باشد. زيرا جنگ و صلح با بنى اميه باز گشت به تفاوت ظرفيت ها و شرايط هر زمان دارد. در حقيقت در رابطه با حزب عثمانيه جنگ و صلح دو تاكتيك و دو استراتژى به حساب مى آيند هيچ كدام نمى تواند هدف قرار گيرد.
مسالمت هدف دين  
از ديدگاه دينى مى توان گفت كه مسالمت هدف زندگى است . يعنى دين براى جامعه يك زندگى توام با صلح و صفا و بدور از هر نوع خشونت و اعمال زور فراهم مى سازد. دين جامعه را به دو قسم عمده تقسيم مى نمايد، دين باور كه با وى بايد كمال رافت و مهربانى برخورد شود:
بالمومنين روف رحيم (82) و اما اخ لك فى الدين . (83) و بى دين ، نسبت به كسى كه دين باور نيست (يعنى دين اسلام را نپذيرفته است ) زندگى بر اساس مشتركات حقوق انسانى است كه : نظير لك فى الخلق (84) تنظيم مى گردد.
رهنمون دين اين است كه اگر طرف چالشگر، به صلح نظر افكند و تمايل نشان داد و اغوش صلح گشود، از ان استقبال نما، و ان جنحوا للسلم فاجنح لها. (85)

next page

fehrest page

back page