مقتل مقرم

سيد عبدالرزاق مقرم‏ (ره)
مترجم‏: عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

- ۱ -


پيشگفتار مترجم‏

بسمه تعالى

حسين محور عزت و مصباح هدايت‏

حماسه جاويدان عاشورا كه از بستر شنهاى داغ و سوزان كربلا(1) سرزد، همواره الهام بخش نهضتهاى آزادى بخش و رهائى گستر ميليون‏ها انسان آزاده و افراد وارسته در طول تاريخ اسلام گريده است و شور و شوق و جذبه آن، همواره شيفتگان آزادى و طالبان افتخار و سربلندى را، به سوى محور اين عنصر آزادى بخش و كانون نجات، متوجه ساخته است بنيانگذار اين نهضت مقدس، همواره مصباح هدايت و سفينه نجات و كانون عزت و شرف و محور كرامت و مروت انسانها بوده است و خواهد بود حادثه جانسوز كربلا تاكنون مشعل فروزان محافل شيعه و عامل محرك مجامع آنان در طول قرون و اعصار و در گسترده نسل‏ها و اجيال و توده‏ها بوده است و در آينده نيز همچنان نور بخش و الهام بخش أمم اسلامى و ملل جهانى باقى خواهد ماند. اكنون ما در اين صدد هستيم كه در حدود فهم و توان خويش از خصوصيات قهرمان اصلى اين حادثه بزرگ و از ويژگيهاى منحصر به فرد او سخن بگوئيم تا به رمز بقأ و جاودانگى اين حادثه، بهتر و بيشتر پى ببريم چون قهرمان اصلى اين حادثه آن چنان در هاله‏اى از عظمت و بزرگوارى قرار گرفته است كه هرگز نمى‏توان به سادگى نظيرى بر آن تصور، و شبيهى به آن قايل شده و اين حادثه بزرگ آنچنان با باورهاى اعتقادى، اجتماعى، انسانى مردم، رقم خورده است كه هرگز نمى‏توان آنرا از هم ديگر تفكيك و جدا نمود يا روزى به بوته نسيان و فراموشى سپرد. مردم مسلمان جهان، بويژه شيعيان و دوستداران آن امام همام (عليه السلام)، از آن روزهاى نخستين وقوع اين حادثه كه در سال 61 هجرى به وقوع پيوست به اهميت سرنوشت ساز اين حادثه جانسوز پى برده‏اند و در راه تثبيت تاريخى آن، به تحرير و نگارش و بارگوئى درسهاى عبرت‏آموز آن برآمده‏اند به حدى كه بخش اعظمى از قفسه‏هاى كتابخانه بزرگ اسلامى را به اين امر مهم اختصاص داده‏اند و در ضبط و نگهدارى آن با وسائل مختلف كوشيده‏اند نگارنده نيز به سهم ناچيز خود در گذشته با ترجمه لهوف سيد بن طاووس و نشر وسيع آن‏(2) و با نگارش مجدد حماسه سازان كربلا ترجمه ابصار الحسين فى انصار الحسين (عليه السلام) تأليف مرحوم سماوى و چند ناچيز ديگر عظمت و عمق اين فاجعه تاريخى را نشان داده است و اكنون به مناسبت ترجمه كتاب، در اين فرصت پيش آمده تلاش دارد تا حدودى، رمز جاودانگى و راز ابدى بودن اين حادثه را نشان دهد و مى‏خواهد عوامل جاودانگى آرا مورد بررسى و بازنگرى قرار دهد. در بررسى علل و عوامل اصلى اين جاودانگى، بيش از هر چيز، خصوصيات روحى و عظمت شخصيت وجودى قهرمان اصلى اين حادثه، جلب توجه مى‏كند درست است عوامل ديگرى هم در اين امر دخالت دارند مانند: روحيه ظلم ستيزى و... .ولى عظمت روحى امام (عليه السلام) و خصوصيات روحى و اخلاقى او تمام اين عوامل را تحت الشعاع خود قرار مى‏دهد. و رمز جاودانگى هم در اين امر نهفته است.

حسين بن على (عليه السلام) واجد تمام خصوصيات يك فرد كامل تربيت يافته آئين اسلام بود بلكه او أسوه و قدوه خداجويان جهان، به شمار مى‏رفت در وجود او تمام علائم و نشانه‏هاى يك شخصيت بارز اسلامى، موج مى‏زد. در وجود مسعود و مبارك او، تمام صفات كمالى و ارزشى از قبيل: آزادگى، جوانمردى، شرف، شهامت، شجاعت، صفا، وفا، صبر، پايدارى، استقامت، مروت، عظمت روحى، كرامت نفس، عزم استوار، اراده قوى، عزت نفس، مناعت طبع، مالامال بود ولى در بين تمام اين صفات برجسته و ملكات نفسانى، خصوصيت عزت نفس و مناعت طبع از تمام ويژگى‏هاى آن حضرت، برجسته‏تر و شاخص‏تر مى‏نمايد. ما در اين پيشگفتار مى‏خواهيم اندك مكثى در برابر اين ويژگى آن بزرگوار نموده باشم و كمى به تدبر و تأمل و انديشه بنشينيم تا در حد فهم خويش، به يكى از رمور جاودانگى قيام ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) پى برده باشيم چون كه تمام اين آوازها مرهون آن صفات عالى و رهين آن ويژگى والاى معنوى و روحيه ممتاز و منحصر به فرد اوست كه توانسته است طالبان كمال و عاشقان تعالى و تحول روحى را، به سوى كعبه آمال خود جذب كند و خود در مغناطيس فضيلت و در محور قطب دائره انسانيت، گام سپرد آرى اين عزت نفس و مناعت طبع عالى او بود كه توانست او را از ورود به حقارت و پستى‏ها، حراست كند و اين جوهره نفيس درونى او بوده كه توانست رضاى خدا را بر تمام خشنودى‏ها، شادى‏ها، تمتعات دنيوى ترجيح دهد تا از خاك به افلاك و از ملك، به ملكوت أعلى و از ثرى تا به ثريا برساند و او را با ملكوتيان، همنوا و هم شأن و هم رتبه بلكه والاتر سازد.

عزت نفس چيست؟

اينك يه به سراغ تحلل عزت نفس و مناعت طبع مى‏رويم نخست آن كلمه را در كلام خدا جستجو مى‏كنيم و در قرآن مجيد به اين كلمه عزيز و نفيس مى‏رسيم جانى كه خداوند متعال، خود و رسول و مؤمنان خويش را با آن صفت عاليه مى‏ستايد و مى‏فرمايد: ولله العزه و لرسوله و للمؤمنين و لكن المنافقون لا يعلمون(3)عزت و بزرگوارى از آن خدا و رسول خدا و مؤمنان مى‏باشد ولى منافقان نمى‏دانند و چه مى‏فهمند كه عزت چيست؟ و غريز واقعى كيست؟

عزت در مقابل ذلت بالا گرفتن مقام شامخ روح، و آلوده نساختن آن با مطالع پست دنيوى، و حراست نفس از آلوده شدن با زخارف ناچيز مادى و خواهشهاى زودگذر نفسانى است. فرد عزيز آنست كه خود را از پستى‏ها، حقارت‏ها، دنائتهاى نفس دور نگهدارد و آنچه برخلاف شأن رفيع نفس نفيس اوست بجا نياورد و هرگز تن به پستى و خوارى كه پائين‏تر از شأن و مقام اوست در ندهد خواه در امور دينى باشد يا امور دنيوى.

اين كلمه در ميان واژه‏هاى ارزشى آنچنان از شأن و اعتبار والائى برخوردار است كه خداوند متعال اين كلمه و اشتقاقات آنرا از قبيل: عز، يعز، أعز، عزيز، عزت را دقيقا يكصد و نوزده مرتبه (119) در قرآن مجيد به كار برده است‏(4)و اين اهتمام خاص الهى نشان مى‏دهد اين صفت اخلاقى از تعاليم عاليه قرآن مجيد و از پيام‏هاى خاص و عزت بخش و سعادت آفرين آن كتاب آسمانى مى‏باشد. امام حسين (عليه السلام) كه خود تربيت يافته قرآن و بزرگ مروج و مبلغ آن بود اين صفت كمالى را از آن مبده وحى و منشاء حيات روحى دريافت نموده است. و خود در تمام مراحل زندگى پابند فرامين و اصول عزت نفس و بلندى طيع و آقائى و سيادت روحى بوده است.

حفظ عزت در كلام فقهاء

آئين اسلام، حفظ عزت و كرامت انسانى را در تمام مراحل زندگى، مدنظر قرار داده است و تخلف از آن را پائين‏تر از شأن و اعتبار يك مسلمان واقعى دانسته است فى المثل فقهاى اسلام در باب تهيه آب وضو، در جائى كه تهيه آب، مشكلاتى دارد فرموده‏اند: فرد نمازگزار مى‏بايست قبل از انجام فريضه نماز به هر ترتيبى كه باشد آبه به دست آورد و وضو بسازد اگر چه تهيه آب نياز به تفحص و گشتن در حول وحوش و اطراف خويشتن باشد باز لازم است تا چند ميل تفحص نمايد و اگر نيازمند پرداخت پول كلان هم بوده باشد و طرف توان پرداخت آن را داشته باشد مى‏بايست پول را بپردازد تا مجبور به تيمم نگردد ولى اگر تهيه آب نيازمند تمنا و خواهش از يك فرد لئيم و خسيسى بوده باشد كه صد در صد احتمال پذيرش داده نمى‏شود فقهاى اعلام بالاتفاق فرموده‏اند: لازم است تيمم نمايد و از فرد لئيم در خواست رفع نياز ننمايد و يا اين آيه استدلال كرده‏اند: ولله العزه و لرسوله و للمؤمنين فرد مؤمن و خداجوى نمى‏بايست عزت و اعتبار و شأن والاى خود را ذليل و خوار سازد هر چند در ارتباط با يك عمل عبادى و در ارتباط با مقام بندگى و ستايش الهى بوده باشد.(5)

اينك نمونه هايى از اعمال و مواد زندگى آن بزرگوار را كه عزت و بزرگوارى در آنها موج مى‏زند و سرشار از بلند نظرى‏ها و بلند طبعى‏ها است بازگو مى‏نمائيم:

1) نمونه اول از عزت نفس و مناعت طبع:

نوشته‏اند: بين امام حسين (عليه السلام) و معاويه در مورد قطعه زمينى واقع در ذى مروه اختلافى رخ داد معاويه مى‏خواست حق آن حضرت را نكول كند و حسين (عليه السلام) با آن فطرت ذاتى و با آن خصلت حق جوئى و ظلم ستيزى كه داشت حاضر نبود كه زير بار زور و تعدى رود امام (عليه السلام) خطاب به معاويه فرمودند: كه بايد يكى از سه پيشنهاد مرا بپذيرى: يا حق مرا خريدارى كنى يا آن را به خود من برگردانى يا ميان من و خود ابن عمر يا زبيرين عوام را داور قرار دهى و اگر اين پيشنهادها را قبول نكنى آن گاه شمشير خود را كشيده از مردم دعوت به حلف الفضول(6) خواهم نمود.

سپس حسين بن على (عليه السلام) از مجلس معاويه با خشم و غضب بيرون رفت معاويه كه از اخلاق و شجاعت و شهامت و عزت نفس او با خبر بود پيغام داد كه من زمين را از تو مى‏خرم، قيمت آن را دريافت نما!

فرهاد ميرزا مى‏افزايد: عبدالله بن زبير پيش معاويه آمد و از حسين (عليه السلام) تأييديه گرفت؟ و امام پيشنهاد نخستين خود را پذيرفت و زبير مزرعه را فروخت و به حضور امام (عليه السلام) آمد و گفت كسى بفرست تا قيمت آن را از معاويه دريافت نمايد.(7):

2) در مجلس وليد [فرماندار مدينه‏]:

هدف آن بود كه امام (عليه السلام) بيعت يزيد را بپذيرد و بر اطاعت او گردن نهد او در آن مجلس كه جمعى از بنى اعمام و فرزندان و برادران نيز همراهش بودند صريحاً بيعت يزيد را نپذيرفت و با مروان بن حكم سخت برخورد نمود و فرمود: آيا شخصى در شرائط من، رواست كه با فرد شرابخوار و معلن فسق و فجور بيعت نمايد؟ امام (عليه السلام) با تندى آن مجلس را ترك فرمود و عازم مكه گرديد تا راه را جهت وصول به مقصد الهى خويش، هموار سازد. از سخنان آن بزرگوار در آن مجلس آمده است.

انا اهل بيت النبوه، و معدن الرساله، بنا فتح الله، و بنا ختم. يزيد فاسق فاجر، شارب الخمر، قاتل النفس المحترمه، يعلن بالفسق والفجور، مثلى لايبايع مثله و لكن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون أينا أحق بالبيعه و الخلافه؟.

ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم خداوند به نام و احترام ما دفتر خلقت را باز گشوده است و با نام ما هم ختم مى‏فرمايد و يزيد فرد فاسق و فاجر و شرابخوار علنى و قاتل مسلمانان بى گناه مى‏باشد مسلمانانى كه اسلام خون آنان را محترم شمرده است او شخص متجاهر به فسق و گناه است و فردى در رتبت و منزلت من، با چنين فرد فاسق و فاجرى، بيعت نمى‏كند شب را به روز برسانيم و تأمل و انديشه در عواقب امر نمائيم تا ببينيم كداميك سزاوار بيعت و مقام خلافت هستيم؟(8)

3) نمونه سوم:

ابن هشام مى‏نويسد: بين حسين (عليه السلام) و وليد بن عقبه در خصوص مالى اختلافى رخ داد وليد حاكم مدينه بود مى‏خواست از قدرت خود، سوء استفاده نمايد، و حق امام را ضايع سازد حسين (عليه السلام) به او گفت: به خدا سوگند! اگر از قدرت و اعتبار خود سوء استفاده كنى شمشير مى‏كشم در مسجد پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مردم را به حلف الفضول فرا مى‏خوانم عبدالله بن زبير كه پيش وليد نشسته بود از حسين (عليه السلام) حمايت كرد و گفت: به خدا قسم اگر حسين (عليه السلام) دعوت به حلف الفضول نمايد من هم شمشير خود را به نفع او از غلاف بيرون مى‏كشم و گروهى از صحابه به حمايت حسين برخاستند وليد با مشاهده اين اوضاع مرعوب گرديد و دست از تعدى برداشت(9).

4) نمونه چهارم:

باز نوشته‏اند: وليد (فرماندار مدينه) بار ديگر به مزرعه حسين (عليه السلام) تجاوز كرد ابو عبدالله مى‏ديدند كه او به زور حكومت و قدرت متكى است او را از پشت قاطر به پايين كشيد عمامه‏اش را به دور گردنش پيچاند و صورت او را به خاك سياه ماليد در حالى كه مروان بن حكم شهر بانى مدينه نيز حضور داشت او به حسين (عليه السلام) اعتراض نمود و گفت: اى حسين! اين نخستين تجاوزى است كه از سوى رعيت به مقام حاكم انجام مى‏گيرد وليد متوجه شد كه مروان سوء نيتى دارد و مى‏خواهد از آب گل آلود ماهى بگيرد گفت: حق با حسين است من متجاوز بودم امام (عليه السلام) فرمود: حالا كه تو صريحاً اقرار به حق نمودى، مزرعه را به تو بخشيدم.(10) با نقل اين نمونه‏ها به ذهن خواننده خطور نكند كه امام حسين (عليه السلام) با زور و قدرت هم بى سرو كار نبوده است؟ پاسخ اين خطور ذهنى آن است كه اصولاً مخالفان امام (عليه السلام) اهل منطق و كلام نبودند و افرادى كه صلاحيت درك منطق را ندارند چاره‏اى جز توسل به زور و استمداد از سلاح معمول خودشان وجود ندارد از اين رو امام (عليه السلام) به چنين وسائل لازم، متشبث بود.

5) در محاصره سپاه يزيد:

البته حضور او در مجلس وليد بن عقبه در معيت اصحاب، ياران و بنى اعمام خود بود آنان كه همگى منتظر فرمان امام (عليه السلام) بودند امام موقعيت باريك و شرايط حساس، و خورد كننده‏اش، لحظه‏اى بود كه امام (عليه السلام) كاملاً در محاصره سپاه يزيد قرار داشت سرنوشت حيات و بقاى ظاهرى او در گرو تسليم شدن يا امتناع از بيعت با يزيد بود اينجا است كه تجلى بارز عزت نفس و مناعت طبع، شكوه و جلال خاص خود را نشان مى‏دهد و با كلمات تاريخى و سخنان جاودان، عزت نفس و مناعت طبع و امتناع نفس خويش را اعلام مى‏دارد جائى كه مى‏فرمايد: ألا ان الدعى قد ركزنى بين اثنتين: بين السله والذله، هيهات منا الذله! يأبى الله ذالك و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت، و أنوف حميه و نفوس أبيه من ان نؤثر طاعه اللثام على مصارع الكرام.

آگاه باشيد اين پسر خوانده فرزند پسر خوانده مرا بين دو امر سرنوشت ساز، مخير ساخته است: با شمشير كشيدن و جنگيدن يا قبول ذلت و پستى، ولى ذلت و پستى از ما خاندان بدور است زيرا خداوند، رسول خدا و مؤمنان آنرا روا ندانسته‏اند و آغوش‏هاى پاك مادران و انسانهاى وارسته و نفوس با عزت نيز هرگز روا نمى‏شمرند كه ما طاعت لئيمان و افراد پست را بر كشتارهاى كريمانه، مقدم بداريم. در اين سخن نورانى كه شعار ابدى و جاودانى امام حسين (عليه السلام) را نشان مى‏دهد به همين آيه مباركه اشارات رفته است جائى كه خداوند متعال مى‏فرمايد: ان العزه لله و لرسوله و للمؤمنين ولكن المنافقون لا يعلمون.

الگوى شيعيان و دوستداران‏

اين روحيه مناعات طبع و عزن نفس، به شيعيان و دوستداران آن بزرگ نيز سرايت كرده است دوستداران آن بزرگوار در سر تا سر جهان، به پيروى از رهنمودها و ارشادات علمى و عملى آن بزرگوار، گام سپرده‏اند قابل تعمق است دانسته باشيم كه بيشترين نهضت‏ها و حركت‏هاى اسلامى نوعاً در سر تا سر جهان اسلام، از سوى پيروان و شيعيان آن امام همام (عليه السلام) صورت پذيرفته است چون شيعيان و پيروان آن بزرگوار با پيروى از اين پيشواى سربلند، هرگز زير بار ذلت و خوارى نرفته‏اند. عزت و افتخار حسينى (عليه السلام) ايجاب مى‏كند كه پيروان و دوستداران آن پيشواى راستين، مصونيت معنوى و داخلى خود را حفظ كنند و نه تنها حالت انفعال و تدافعى نداشته باشند بلكه با تكيه به ارزش‏ها و امكانات فروان معنوى، حالت پيشروى و تهاجمى نيز داشته باشند و ارزش‏هاى حسينى (عليه السلام) را كه عبارت از مبارزه با ظلم و ستم و مقابله با ستمكاران و متعديان حقوق اجتماعى و معنوى است در سطح جهانى، مطرح سازند و همه را به اتحاد و يكپارچگى در برابر مظالم و تعديات درونى و برونى، بسيج نمايند. تا همواره سرفراز و سربلند زندگى مى‏كنند و سطح جهان را از آلودگى‏ها و فسادها و تباهى‏ها محفوظ و مصون دارند و اين شعار جاودانه حسينى (عليه السلام) را تداوم بخشند كه هيهات منا الذله ذلت و خوارى و تسليم شدن در برابر زور و زورگويان از ساحت ما و از شأن و اعتبار ما به دور است و ما هرگز نبايست زير بار زور و ظلم و تعدى و تحميل عقائد و افكار وارداتى زندگى كنيم بلكه با الگو بردارى از زندگى سعادت بخش سرور آزادگان حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) تداوم بخش راه عزت و افتخار آن بزرگ پيشوا (عليه السلام) باشيم كه همواره زندگى سعادت بخش را، بر زندگى تنگين و آلوده با ظلم و تعدى، ترجيح داده است و در تداوم اين حيات، تا سر حد شهادت و فدا نمودن جان خويش، پيش رفته است. آرى امروز شرائط زندگى ما، همانند شرايط زندگى سرور آزادگان در سطح جهانى قرار دارد با اين تفاوت كه شگردها و فريبندگى‏ها و تجهيزات عصر، بيشتر و مجهزتر از آن دوران مى‏باشد و منافقان و پيمان شكنان نيز بيشتر و مرموزتر مى‏باشند ولى هيهات منا الذله!(11) نبرد 33 روزه شيعيان لبنان و پيروزى آنان در برابر لشكر مجهزى كه چندين ارتش كامل عرب را چند ساعته در هم كوبيد، نمونه‏اى از اين مناعت طبع و تحول درس رهبر عزيز كربلا است.

گفتار ابن ابى الحديد

ابن ابى الحديد آن عالم معتزلى كه شرح و تفسير بيست جلدى او بر نهج البلاغه مولى على (عليه السلام) يكى از بهترين‏ها و شاهكارها مى‏باشد در مورد مناعت طبع و بلندى روح امام حسين (عليه السلام) سخن جالب و ارزشمندى دارد جائى كه گويد: سيد أهل الأباء الذين علموا الناس الحميه و الموت تحت ظلال السيوف، اختياراً على الدنيه ابو عبدالله بن ابيطالب الذى عرض عليه الأمان و أصحابه. فأنف من الذل.(12)

سرور و پيشواى جوانمردان كه هرگز تن به ذلت نداد و درس جوانمردى و عزت نفس را به ديگران نيز تليم داد مرگ زير يار شمشيرها را بر پستى و دناثت انتخاب نمود. يكى هم ابو عبدالله حسين بن على بن ابيطالب (عليه السلام) بود فردى كه به او و يارانش امان داده شد، ولى با اختيار و گزينش خود، از ذلت و حقارت، اعراض نموده.

آرى آنچنان كه اشاره شد اين استقامت و حفظ عزت نفس، در مراحل واپسين زندگى امام حسين (عليه السلام) تجلى شكوهمندى را به عرضه نمايش گذاشت آنگاه كه دائره تضبيقات و فشارها باريكتر گرديد و اصحاب و ياران آن حضرت از دست رفتند. فرزندان و اهل و عيال او در مضيقه بى آبى و عطش قرار گرفتند و اين عزت نفس و مناعت طبع و تسليم نشدن او در برابر لئيمان و بدطينتان واقعاً حيرت‏انگيز و بهت آور است كه بدون مبالغه و گزاف هيچ قلم توانا و هيچ زبان گويا و هيچ هنرمند برنا، نمى‏تواند صحنه‏ها و لحظه‏هاى آنرا دريابد، و آنچنان كه بوده است به قلم و بيان و نمايش درآورد.

آنگاه حسين بن على (عليه السلام) تنها و تنها در محاصره تنگ نيروهاى مسلح و مهاجم ابن زياد قرار گرفته بود و سپاه شقاوت بار آمده بودند كه با يك حمله و يورش كار او را يكسره سازند.

آنگاه كه برق هزاران شمشير براق، چشم‏ها را خيره مى‏ساخت و دل‏ها را مى‏لرزاند و اميدى به حيات و بقأ، وجود نداشت. آنگاه كه سوز تشنگى و عطش، سراپاى وجود امام (عليه السلام) و فرزندان دلبندش را فرا گرفته بود و جهان در برابر چشمانش تيره و تار بود. آنگاه كه زنان، كودكان امام (عليه السلام) در خيمه منقلب و پريشان و چشم انتظار قطراتى از آب بودند و عموماً در حال حسرت و پريشانى به سر مى‏بردند و در انتظار أسارت پردرد و وحشتناك. آنگاه كه ناله‏هاى جانسوز زنان و كودكان و دختران قلب پر مهر حسين (عليه السلام) را مى‏سوزاند و جگرش را چاك مى‏زد چنين اوضاع وحشتزا كه شير درنده را نيز به لرزه و ضعف مى‏كشاند در بحران چنين طوفانى، هر ناخدائى، خود را گم مى‏كند ولى باز صداى پرهيمنه و با صلابت او به گوش آن ناجوانمردان مى‏رسيد:

هيهات منا الذله! هيهات منا الذله! والله لااعطينهم بيدى، أعطاء الذليل(13) من هرگز دست ذلت به دست اينان نمى‏دهم ذلت از ما خاندان دور است هيهات كه تن به ذلت و خوارى دهيم!

ملت بزرگوار ايران و رزمندگان غيور و بسيجيان پر شور، در هشت سال دفاع مقدس در برابر استكبار جهانى و عوامل دست نشانده آن در منطقه، با الهام از مكتب حسينى (عليه السلام) و با انرژى حاصل از آن عزت جويى، توانست ادامه دهد و سر بلند از اين آزمايش بيرون آيد.

دهمين كتاب مقتل:

تاكنون نشر نه عنوان مقتل، از سوى دفتر نشر نويد اسلام تقديم خاكپاى ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) و ياران گرانقدر او گرديده است:

1. ترجمه فارسى لهوف سيد بن طاووس: كه يكى از مقاتل معتبره قرن هفتم هجرى، كه همراه فرجام قاتلان حسين (عليه السلام) پيرامون قيام مبارز نامى مختار ثقفى است در سال 1378 ش.

2. حماسه سازان كربلا يا ترجمه ابصار العين فى أنصار الحسين (عليه السلام): تأليف عالم بزرگوار شيخ محمد سماوى از علماى معاصر عراق (م 1371 ه) پيرامون ياران امام (عليه السلام).

3. ترجمه تسميه من قتل مع الحسين من اصحابه و اولاده و اخوته: تأليف عمر بن فضيل بن رسان از پيروان زيد بن على بن الحسين (قرن دوم ه).

4. ترجمه نفثه المصدور فيما يتجدد به حزن يوم العاشر: تأليف محدث عاليقدر مرحوم حاج شيخ عباس قمى (م 1359 ه.ق) كه در سال 1380 به چاپ رسيده است.

5. استخراج و تنظيم لهوف منظوم سروده نجل مرحوم شيخ العراقين با تصحيح مرحوم انصارى با كوشش نور چشمم حميد رضا عقيقى بخشايشى.

6. سه قتل گويا در حماسه عاشورا: مجموعه چند مقتل معروف پيرامون ياران آن بزرگوار.

7. ميدان كربلا: تأليف آيه الله سيد على اكبر قرشى نويسنده قاموس قرآن.

8. روضه الشهداء كاشفى سبزوارى با ادب بلند و فاخر توأم با تصحيح و تذكر اشتباهات.

9. بارگاه عقليه زينب كبرى كجا است؟ ترجمه واعظ شهير آقاى حاج ميرزا عيسى اهرى.

10. مقتل مقرم: كتاب حاضر تأليف استاد سخن و ادب سيد عبدالرزاق موسوى مقرم، كه نخستين بار است كه به اين كيفيت به چاپ مى‏رسد.

درسهاى نهضت امام حسين (عليه السلام)

بررسى نهضت امام حسين (عليه السلام) از دو جهت حائز اهميت است:

1 - از بعد تاريخى و زمانى؛

2 - از بعد آموزشى و تعليمى و جنبه‏هاى تربيتى كه در هر زمان مى‏تواند به عنوان الگو و درس انسان ساز مطرح شود:

چون يكى از عوامل مهم در پيدايش نهضت امام حسين (عليه السلام) مبارزه با انحراف فكرى و تخطى از اصول و تعاليم عاليه اسلامى بود. اين انگيزه مهمترين عامل نهضت حسينى (عليه السلام) تلقى مى‏شود. توضيح آنكه دين اسلام به صورت آئين حيات بخش و آئينى كه با اصول ماديات و معيارهاى ماديگرى منافات دارد، در محيط غربى به ظهور پيوست و معيارها و ملاكهاى گذشته را به كلى منسوخ، و معيارها و ارزشهاى جديدى را جايگزين آنها ساخت از جمله اين معيارها، معيار برترى جوئى براساس نسب و تفاخر به امكانات مالى و منصب در جامعه عربى بوده است كه به جاى آن تقوى و خداشناسى را جايگزين نمود. اصولاً اين مسئله كه چرا دين اسلام، در مكه كه زادگاه و موطن پيام آور آن بوده است، مورد توجه و استقبال مردم واقع نشد، ولى در مدينه كه شهر مهجور و دور افتاده‏اى بود، مورد اهتمام قرار گرفت، شايد يكى از مهمترين عوامل آن، همين روح اشرافى گرى و نگرش اشرافى گونه و مفاخرات نژادى بود كه در محيط مكه رائج بود، از اينرو در تاريخ مى‏بينيم پس از چندين سال تبليغ و ترويج دين، توسط رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مرد شماره يك آنان، ابوسفيان، پيامبرى را يك نوع سلطنت، تلقى مى‏كند، در منطق آنان اشخاصى با اهميت بودند كه از نظر قومى و نژادى و ثروتى، داراى برترى و نفوق بوده باشند، ولى در مدينه چنين روحيه‏اى رواج نداشت و عليرغم وجود دشمنان متعدد يهودى در مدينه، باز دين اسلام در آن شهر پا گرفت و بعد از مدتى رشد و بالندگى و گسترش يافت و حتى حكومت اسلامى از جنبه تدافعى نيز از اين زاويه حالت تعارضى به خود گرفت.

در واقع مى‏توان گفت دوران اقامت ايشان در مدينه دوران تأسيس حكومت و تشكيل نظام دولتى بوده است، اين دگرگونى در دو محيط متفاوت معلول عواملى بوده است كه عمدتاً معلول چهارگانه در زندگى رسالتى عموم انبياى عظام همانند ابراهيم، موسى، عيسى و اشرف پيامبران حضرت محمد (صلوات الله عليهم اجمعين) رخ داده است. هيچ كدام از آنان در زادگاه خود توفيقى به دست نياورده‏اند.

1 - عامل روانى:

بر اساس اين عامل، همواره اشخاص صاحب داعيه دينى، هرگز در زادگاه خود درباره ادعايشان توفيق چندانى به دست نمى‏آورند، زيرا كه مردم با شناخت قبلى و با نگرش عادى و خانوادگى، به آن اشخاص نگاه مى‏كردند، بر آنان پذيرش اين امر بسيار سخت است كه فردى ساليان چندى در كنار آنان زندگى عادى و معمولى مى‏كرده و در شرايط يكسانى با ساير افراد از نظر محيطى به سر مى‏برده است او مى‏خوابيده است، غذا مى‏خورده است يا در كوچه و بازار، راه مى‏رفته است، به يكباره مبعوث به نبوت گردد و داعيه پيامبرى داشته باشد و خود را پيامبر خدا معرفى كند.

2 - عامل اعتقادى:

مردم مدينه با توجه به سابقه اديان و پيش گوئى‏هاى آنها، يك حالت انتظار در مورد پيامبر آخر الزمان را داشتند و وصف او را در كتاب تورات و انجيل شنيده بودند، ولى چنين حالت انتظار در مردم مكه وجود نداشت، آنان در بت پرستى و شرك و قوم گرايى نوعاً وحدت كلمه داشتند.

3 - عامل سياسى و اجتماعى:

مردم مدينه در اثر اختلاف دو قبيله بزرگ اوس و خزرج كه به برخوردهاى چندين ساله آنان خاتمه دهد، و اين انتظار با بعثت پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و گسترش دعوت او، به حقيقت مى‏پيوست.

4 - عامل اقتصادى:

شهر مكه از مراكز مهم تجارت و داد و ستد شبه جزيره العرب بوده است و اصولاً مردم آن سامان با مسائل مادى بيشتر سر و كار داشته‏اند، از اينروى آشنايى و درك مسائل روحى و معنوى برايشان چندان قابل هضم نبوده است و از طرفى ديگر چنين شناختهاى روحى و معنوى با توجه به شرايط محيطى و سابقه دينى مسيحى مدينه قابل فهم و درك بود، چون سر و كار آنان، بيشتر با كشاورزى و باغدارى و دامدارى بود و توجه كشاورزان در مراحل كاشت، داشت و برداشت همواره متوجه عوامل يارى دهنده غيبى است و اين امر يك زمينه ذهنى بود تا آمادگى آنانرا توجيه نمايد.

با توجه به علل ذكر شده، باز نمى‏توان گفت كه همه آن عوامل دليل حتمى مسئله بوده باشند و ظاهر امر اين است كه مهم‏ترين عامل تخطى از رهنمودهاى مقام رسالت، همان روح اشرافى گرى مردم مكه بوده است كه نمى‏توانستند از يك فرد يتيم حرف شنوى داشته باشد و اصولاً موجوديت گروه مستضعفان و افراد عادى جامعه را پذيرا باشند و اين جريان روحى در دوران امامان (عليه السلام) نيز ادامه داشت و اسلام نتوانست تمام ريشه‏هاى آنرا بخشكاند. در، حادثه كربلاء نيز بالعيان مى‏بينيم همين روح اشرافى گرى و توجه به نژاد و بالندگى به نياكان، حاكميت گسترده و وسيعى دارد و از مذهب و عوامل ايمانى و معنوى در طرف مقابل خبرى نيست و يزيد به نياكان بت پرست خود مى‏بالد. و خندف و ابوسفيان و اجداد خود را مطرح مى‏كند.

انگيزه‏ها و اهداف نهضفت حسينى (عليه السلام)

اكنون پس از سخن، فوق به انگيزه‏ها و اهداف نهضفت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) مى‏پردازيم: البته انگيزه‏ها و عوامل متعددى را مى‏توان در اين نهضت الهى ذكر نمود، ولى ما با توجه به سخنان و رهنمودهاى رهبر نهضت، به بازگويى چند عامل، بسنده مى‏كنيم:

1 - تصادم ارزشهاى و معيارهاى الهى و جاهلى:

نظام جاهلى بر اساس معيارها و ارزشهاى مادى و ماده گرائى پايه گزارى شده بود، تفاخر به نسب، اشرافى گرى، افتخار به قوم و قبيله و باليدن به ماديات و امكانات ظاهرى، از خصيخه‏هاى ذاتى آن نوع تفكر جاهلى بود، و تربيت يافتگان اين نظام، زندگى خود را بر اين اساس استوار ساخته بودند و همواره بر آن اصرار مى‏ورزيدند.

نظام الهى كه توسط پيامبر عاليقدر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در جامعه عربى تبليغ و پايه گزارى شد، معيارهاى جاهلى را دگرگون ساخت و اصول تعاليم عاليه آسمانى را بر اساس ارزشها و معيارهاى الهى و امتيازات تقوائى و فضيلتى استوار ساخت و راز پيشرفت اسلام در مدينه و مهجور ماندن آن را در مكه، با اين توضيح، مى‏توان تفسير نمود.

2 - پاسدارى از ارزشهاى الهى:

پاسدارى از ارزشها و آرمانهاى الهى يكى از بلندترين اهداف نهضت حسينى (عليه السلام) مى‏باشد، جائى كه امام (عليه السلام) مى‏فرمايد: و على الاسلام السلام اذبليت الأمه براع مثل يزيد و لقد سمعت جدى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) يقول: الخلافه محرمه على آل ابى سفيان يا در مورد ديگرى مى‏فرمايد: انى لم اخراج أشراً و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فى أمه جدى... يا هنگام اعزان مسلم به كوفه مى‏فرمايد:

و قد بعثت رسولى اليكم بهذا الكتاب، و انا ادعوكم الى كتاب الله و سنه نبيسه فان السنه قد اميتت و اليدعه قد أحييت فأن تستعموا قولى، أهدكم الى سبيل الرشاد. و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته

من پيك مخصوص خود را همراه نامه به سوى شما فرستادم، من شما را به كتاب خدا و سنت و روش رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم) فرا مى‏خوانم، به تحقيق سنت و شريعت پيامبر اسلام، به مرگ كشانده شده، و از بين رفته است، ولى بدعت و ضلالت احياء و زنده شده است اگر شما سخن مرا بشنويد، شما را به راه رشد و سعادت هدايت و رهبرى مى‏كنم، درود و بركات الهى بر شما باد!

3 - طرد ستمگر از جايگاه صالحان:

من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرام تاكثا لعهد الله مخالفا لسنه رسول الله يعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان، فلم يغير بفعل و لا قول كان حقا على الله أن يدخله مدخله

هر آنكس كه سلطان جائر و ستمگرى را ببيند كه عهد خدا را زير پا مى‏گذارد و بر مخالف سنت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در ميان بندگان خدا با گناه و دشمنى گام مى‏سپرد ولى او در كردار و رفتار و گفتار بر او عكس العمل نشان ندهد، خداوند او را در جايگاه همان سلطان جائر، قرار خواهد داد. يا در جاى ديگر مى‏فرمايد: اما يزيد فردى است شرابخوار و جنايتكار و فاسق و فردى همانند من، هرگز با امثال او بيعت نمى‏كند.

4 - آزادگى و وارستگى:

آزادى و آزادگى شيوه مردان راه خدا است آنان در محيط صفا و وفا زندگى كرده‏اند و جز طريق اخلاص و راستى و صداقت، راه ديگرى نپيموده‏اند و هنگامى كه با بيراهه‏هاى كج و معوج و فساد و تباهى رو به رو مى‏شوند خواه و ناخواه عكس العمل نشان مى‏دهند و اين يك شيوه طبيعى و اعتقادى آنان است سرور آزدگان و آزاد مردان، جهان على (عليه السلام) مى‏فرمايد: لا تكن عبد غيرك و قد خلقك الله حرا هرگز برده و بنده ديگرى مباش، چون خداوند ترا آزاد آفريده است.

5 - مبارزه با جرثومه رذيلت:

اسلام آئين فضيلت و تقوى، اساس رشد و حيات خود را بر پايه مبارزه با رذيلت‏ها و پليديها و ناروائى‏ها قرار داده است. وظيفه يك فرد مسلمان بر معيار امر به معروف و نهى از منكر، يعنى تثبيت فضيلت و طرد رذيلت و دفن جرثومه‏هاى فساد، پايه گزارى شده است. قرآن مجيد امت اسلامى را از آن نظر بهترين امم و ملل، مى‏شمرد كه امر به معروف و نهى از منكر مى‏نمايند، جائى كه مى‏فرمايد: كنتم امه أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر(14) و در آيه ديگرى از همان سوره مباركه مى‏فرمايد: ولتكن منكم أمه يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون(15). راستگاران كسانى هستند كه به خير و نيكى فرا مى‏خوانند و امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنند.

يزيد در مصدر حكومت مسلمانان، فرد بوالهوس و عياش و ميگسار بود. طرد چنين عنصر نامطلوب، از صحنه اجتماع و از حوزه تعيين سرنوشت مسلمانان، به هر فرد مسلمان واجب و لازم بود، كجا رسد كه آن فرد، امام و پيشوا و رهبر روحى و معنوى مردم بوده باشد...؟

در مسير آشنايى با روحيات يزيد، چند نمونه از اشعار و تراوشات ذهن آلوده به فساد او به اختصار ذكر مى‏شود:

يعقوبى مى‏نويسد: معاويه يزيد را همراه سپاهى با فرماندهى سفيان بن عوف، جهت فتح بلاد روم اعزام نمود. نيروهاى اعزامى در محلى به نام غذقذونه به تب و آبله مبتلا شدند. در آنجا ديرى به نام دير مران وجود داشت، يزيد با زن بدنامى به نام ام كلثوم به عيش و عشرت پرداخت، چون خبر دادند كه سپاهيان به تب و آبله مبتلا شده‏اند، اين مرد بوالهوس در پاسخ با كمال بى اعتنائى و خونسردى چنين گفت:

ما أن ابالى بملاقت جموعهم   بالغذونه من حمى ومن موم
اذاأتكلت على الأنماط فى غرف   بدير مران و عندى أم كلثوم

مرا چه باك كه در غذقونه چه بلائى از تب و مالاريا به سر سپاه من آمده است؟ من اكنون در دير مران بر متكاها تكيه زده‏ام و ام كلثوم نيز در كنار آرميده است.

اين برده شهوت و هوس در وصف شراب با اعتراف به حرمت آن چنين مى‏گويد:

شمسيه كرم برجها قمر دنها   و مشرقها الساقى و مغربها فمى
اذا نزلت من دنها فى زجاجه   حكت نفراً بين الحطيم و زمزم
فأن حرمت يوماً على دين احمد   فخذها على دين المسيح بن مريم (16)

آفتاب درخشان انگور، برجش ته خمره شراب و مشرق آن دست ساقى و مغرب آن دهان من است. چون از خم به جام ريخته مى‏شود، غلغله و سر و صداى ريزش آن، سر و صداى حجاجى را تداعى مى‏كند كه ميان حطيم كعبه و چاه زمزم مشغول طواف هستند. اگر اين شراب روزى به دين محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) حرام شده است، پس آنرا به كيش عيساى مسيح بگير و سر بكش.

در سروده ديگرى كه منسوب به او است، همگن خود را به ميگسارى تشويق مى‏كند، جائى كه مى سرايد:

معشر الندمان قوموا   واسمعوا صوت الأغانى
و اشربوا كأس مدام   واتركوا ذكر المعانى
شغلتنى نغمه العيدان   عن صوت الأذان
و تعوضت عن الحوره   عجوزاً فى الدنان

؛ هم نشينان من برخيزيد و به نواى مستى افزاى نوازندگان گوش فرا دهيد! جام‏هاى پى در پى سر كشيد و مذاكره معانى و علمى را كنار بگذاريد ، نغمه دلپذيرى كه از دل چنگ و عود بيرون كشيده مى‏شود، مرا از بانگ تكبير و اذان باز مى‏دارد، من حوريان بهشتى را با پياله‏هاى شراب معاوضه نموده‏ام.(17)

6 - ظلم ستيزى:

در سخنى كه از ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) شهرت دارد، اين است:

هر آنكس كه سلطان جائرى را ببيند، ولى با كردار و رفتار و گفتار، بر او عكس العملى نشان ندهد، خداوند متعال او را در جايگاه همان سلطان جائر قرار خواهد داد، يزيد فردى است شرابخوار و جنايتكار و فاسق و فردى همانند، من هرگز با امثال او بيعت نخواهم كرد.

از اهداف بزرگ و از ويژگيهاى بارز نهضت ابا عبدالله (عليه السلام)، ظلم ستيزى و مبارزه با ظالم و دفاع از حقوق مظلومين و محرومين بود. از آنجائى كه او پيشواى راستين و رهبر واقعى و الهى بود، رنجها و محروميتهاى مردم را با اعماق جان و دل خود لمس مى‏كرد، از اينرو همواره و با تمام وجود در سنگر دفاع از آنان، و در مقام ستيز با ظلم و ظالمان، قرار داشت. او با ستمگر مبارزه داشت، ستم و ستمگر در هر شكل و قيافه و در هر پست و مقام و داراى هر عنوانى بوده باشد، او هرگز با متعديان حقوق اجتماعى و الهى و عناصر ضد ارزش، سر سازگارى نداشت و در اظهار رأى و پرخاشگرى آنان ملاحظه جوانب به اصطلاح احتياط و محافظه كارى را نداشت. او در خلوت و جلوت، در عرشه منبر و در عرصه مردم و در تمام فرصتها از ظلم و تعدى پرده بر مى‏داشت و فرياد مى‏كشيد و ناله سر مى‏داد، طرف هر كه بوده باشد، معاويه باشد يا يزيد، يا وابستگان ديگر ابوسفيان و به تعبير مبارزان راه حق بلغ ما بلغ. نامه‏اى كه او پس از شهادت حجر بن عدى كندى و ياران با وفاى او به معاويه بن ابى سفيان نگاشت و اقداماتى كه در مدينه با فرماندار آن شهر وليد بن مروان پيش از آغاز در اين نهضت مقدس انجام مى‏داد، هر كدام نمونه بارزى از اين روح ظلم ستيزى و مبارزه با ظالم است. از سخنان معروف او در اين باره اين است:

قف دون رأيك فى الحياه مجاهدا   ان الحياه عقيده و جهاد

يا در پاسخ عمر اطرف كه او را دعوت به صلح و سازش مى‏نمود، مى‏فرمايد:

به خدا قسم هرگز از خويشتن، پستى و ذلت به خرج نمى‏دهم، مادرم فاطمه از دست امت شكايت پيش پدر مى‏برد، آنگاه كه ذريه او از دست امت آزار ديده باشند و هرگز فردى كه به آنان آزار رسانده باشد، مشمول رحمت خدا نخواهد گرديد.

7 - تشكلى حكومت الهى:

تشكيل حكومت الهى و اسلامى ضرورت دارد تنها راه جلوگيرى از ظلم عمال حكومت، و حمايت از اسلام منحصر به تشكيل حكومت اسلامى بود، چون نه عمال يزيد دست از تجاوز و تعدى خود بر مى‏دارند و نه به نصيحت ناصحان و آمران به معروف و ناهيان از منكر، گوش فرا مى‏دهند، چون آنان به تعبير ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) لزموا طاعه الشيطان اطاعت و فرمانبرى شيطان را پيش گرفته‏اند و مى‏خواهند به هر ترتيبى كه هست، با قدرت سر نيزه با هتك حرمت فرزندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، به حكومت ضد اسلامى خود ادامه دهند و هرگز از وضعيت موجود خود، دست بر ندارند. بنابراين تنها راه جلوگيرى از حكومت ضد اسلام، منحصر است به اينكه نيروهاى طرفدار عدالت، متشكل كردند و قدرتى را فراهم آورند و سر نيزه را با سرنيزه پاسخ دهند. چون عمل نمودن به كلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و اجراى سنت پيامبر اسلام منوط به تشكيل حكومت مقتدر الهى است. از سوى ديگر، با توجه به گزارشهائى كه از كوفه و عراق مى‏رسيد و با توجه به تعداد نامه‏ها و اهميت افراد نويسنده نامه‏ها و با توجه به گزارش مستند مسلم بن عقيل (نماينده اعزامى آن حضرت) و با توجه به موقعيت خاص و استثنائى آن امام كه فرزند على و دختر زاده رسول خداست، طبيعى بود كه ساير نيروهاى حق جو و عدالت طلب، به مجرد تشكيل هسته مركزى در كوفه، از ساير استاتها و مراكز نيز به كمك او بشتابند، چون در نامه‏اى كه در تاريخ طبرى، نقل مى‏كند، آمده است: و قد قمتم على بيعتكم تصيبوا رشدكم، فانا الحسين بن على بن فاطمه بنت رسول الله، نفسى مع انفسكم و اهلى مع اهليكم، فلكم فى اسوه(18)

نامه‏هاى شما رسيد و فرستادگان شما در مورد گزارش بيعت تان به پيش من آمدند كه شما مرا تسليم دشمن ننموده و تنها و خوار نخواهيد گذاشت اگر شما در بيعت خود پايدارى نماييد به رشد و سعادت خود خواهيد رسيد و من حسين بن على فرزند دختر فاطمه دختر پيامبر خدايم، خودم با خود شماهاست و اهل و عيالم نيز با اهل و عيال شما است

يا در جاى ديگرى مى‏فرمايد: من فقط براى اصلاح امت جدم از وطنم خارج شده‏ام البته اهداف فوق از رؤوس برنامه‏هاى آن امام همام بود يقيناً اهداف و آرمانهاى والاى ديگرى هم منظور بوده است كه در اين جايگاه در مقام استيفاء همه آنها نيستيم طبعاً در متن كتاب با برخى ديگر از اهداف مهم آن بزرگوار آشنا خواهيم شد.

كتاب حاضر

كتاب شريف "مقتل مقرم" در بر گيرنده تمام اين مضامين و اهداف بلند مقام شامخ امامت مى‏باشد مطالبى هم ذكر شد به طور مفصل در بخش نخستين كتاب آمده بود كه ما جهت رعايت حال خوانندگان كه نوعاً با اهداف عاليه آن بزرگوار آشنايى كامل دارند همين پيشگفتار مبسوط را جايگزين آن مطالب مفصل نموديم تا به اصل مقصد پرداخته باشيم قبلاً نگارنده چندى پيش ترجمه ايى از اين كتاب ارزشمند را به چاپ رسانده بود اينك با تكميل، حك و اصلاح نارسايى‏هاى آن، اقدام به چاپ و ترجمه كاملتر و جديدترى با ويرايش كامل و افزون اشعار و مراثى فارسى مناسب نمود، توفيق از آن خداست و بازگشت همه به سوى اوست به اميد آنكه مورد رضاى حق و وسيله شفاعت آن سالار شهيدان بوده باشد...

30 ذيقعده 1427 ه.ق - عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

نيم نگاهى به زندگى پربار مؤلف كتاب‏

حجه الاسلام و المسلمين استاد سيد عبدالرزاب مقرم، متولد (1316 ه.ق) يكى از دانشوران فعال و فرهيختگان پركار حوزه علميه نجف در أواخر قرن چهاردهم هجرى مى‏باشند كه همواره با بيان و بنان، در عرصه‏هاى مختلف فرهنگى غنى اسلامى فعال و كوشا بوده‏اند بالمخصوص در آن بخش كه مربوط به ولاء و دوستى اهل بيت عصمت و طهارت (عليه السلام) بوده است. عرصه فعاليت آن شادروان بيشتر در تاريخ و سيره و فقه و اصول جعفرى (عليه السلام) بوده است. در اين سه عرصه، آثار ارزشمندى از او به يادگار مانده است فى المثل، در عرصه تاريخ و سيره نويسى كتابهاى: زيد شهيد - مختار بن ابى عبيده ثقفى - صديقه طاهره (عليها السلام) - حسن بن على (عليهما السلام) - امام زين العابدين (عليه السلام) - امام رضا (عليه السلام) - امام جواد (عليه السلام) - قمر بنى هاشم (عليه السلام) - على اكبر (عليه السلام) - سيده سكنه (عليها السلام) - شهيد مسلم بن عقيل، و كتاب حاضر (مقتل الحسين (عليه السلام)) و در عرصه فقه و اصول: المحاضرات فى الفقه و التاريخ - نقل الأموات فى الفقه الاسلامى - حلق اللحيه - حاشيه بر كفايه - حاشيه بر مكاسب و... بيشترين تحصيلات او در حوزه علميه نجف از محضر اساتيد و اساطين آن حوزه مباركه امثال: علامه شيخ محمد رضا آل ضياء الدين عراقى (م 1366) - آيه الله سيد محسن حكيم (م 1390) - مجتهدى عاليقدر آقا ضياء الدين عراقى (م 1361) - زعيم دينى سيد ابوالحسن اصفهانى (م 1365) فقيه نامى ميرزا محمد حسن نائينى (م 1355) - آيه الله العظمى سيد ابوالقاسم خوئى (م 1413) بوده است ولى بيشترين استاد تأثير گذار در او در عرصه قلم و تحرير، مجاهد كبير علامه بزرگوار شيخ محمد جواد بلاغى (م 1352) صاحب تفسير آلاء الرحمن - [الرحله المدرسيه‏] الهدى الى دين المصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) بوده است. وجود او تأثير عجيبى در زندگى علمى و كلامى و كمال جويى ايشان داشته است. آنچنان كه فيلسوف عظيم الشأن آيه الله شيخ محمد حسين معروف به كمپانى (م 1361) و شيخ عبد الحسن آل جواهر (م 1389) اساتيد مؤثر در حركتهاى قلمى و اجتماعى وى بوده‏اند. تا اينكه او خود علمى از أعلام و حجتى از حجج بالغه گرديده است و طبق تصريح فرزند برومندش استاد سيد محمد حسين مقرم در پيشگفتار عربى كتاب حاضر حدود 43 اثر مفيد و ماندگار از پدر بزرگوارش به يادگار مانده است كه كتاب حاضر يكى از آن مجموعه گنجينه پربهاست. او در اين كتاب نوادرى از اقوال هم دارند. وى معتقد است: در كربلا امام حسين (عليه السلام) يك خواهر بيشتر نداشته است و از زينب كبرى (عليها السلام) است كه ام كلثوم كنيه او مى‏باشد و ديگر آنكه ام البنين مادر حضرت عباس (عليه السلام) در فاجعه كربلا در قيد حيات نبوده است و آن شعرهاى معروف زبان حال وى مى‏تواند باشد. ديگر اينكه على اكبر شهيد اكبر اولاد و مبارز امام (عليه السلام) است كه داراى فرزندى به نام حسن بوده است و كنيه‏اش ابوالحسن. كتاب حاضر به علت صراحت و وثاقت آن، همواره مورد توجه اهل فضل و علم بوده است. نوع مبلغين و ذاكرين مصائب در جستجوى به دست آوردن آن بوده‏اند. چون تمام مطالب آن توأم با ارائه منبع و مصدر مى‏باشد، او پس از يك عمر سعى و تلاش در راه ثبت تاريخ و فقه ولايى اهل بيت (عليه السلام) در 17 ماه محرم 1391 به رضوان الهى پيوست. استاد دكتر احمد وائلى در رثايى كه در حق وى سروده است، مى‏گويد: ايه عبد الرزاق يا الق الفكر - و روح الأيمان و الأخلاق - ان قبراً حللت فيه لروض - سوف تبقى به ليوم التلاق - فاذا ما بعثت حفت بك الأعمال - بيضاء حلوه الاشراق، فحصان الأصول و الفقه - التاريخ قلدن منك بالأعناق - مستميحاً عطاء ربك ارخ - رحت عبدالرزاق (= 1391 ه.ق).

روحش شاد!