نامه ها و ملاقاتهای امام حسين (ع)

على نظرى منفرد

- ۷ -


مجلس بيست وپنجم

ملاقات امام حسين (ع )با جابر بن عبداللّه انصارى

يـا جـابـر! قـد فعل اخي ذلك بامر اللّه وامر رسوله , واني ايضا افعل بامر اللّه وامررسول ه , اتريد ان استشهد لك رسول اللّه (ص ) وعليا واخي الحسن بذلك الان ؟

(225) . يـكـى از مـلاقـاتـهاى سيدالشهدا(ع ) در مدينه با  جابر بن عبداللّه انصارى (226) ,است كه از امـام (ع ) در خـواست مى كند كه مانند برادرش امام مجتبى (ع )صلح كند واز رفتن به عراق صرف نظر نمايد. امـا حضرت در پاسخ مى فرمايد:  آنچه را برادرم انجام داد به فرمان خداوپيامبر(ص ) بود وآنچه را هـم مـن انـجـام مـى دهـم , بـه دسـتـور خـداوپـيـامـبر(ص )است واگر بخواهى , بر اين مطلب , پيامبر(ص )واميرالمؤمنين (ع )وبرادرم را هم شاهد مى آورم  .  جـابر  مى گويد:  اينجا حضرت نگاهى به آسمان كرد ودرهاى آسمان باز شدكه پيامبر(ص ), وعـلـى (ع ), حـسـن , حمزه وجعفررا ديدم كه به زمين فرود آمدند من ترسان وهراسان برخاستم پـيامبر(ص ) فرمود: آيا به تو نگفتم كه درباره حسن , مؤمن نيستى مگر آنكه تسليم امر همه امامان شوى واعتراض نكنى ؟ آيا مى خواهى جايگاه معاويه ويزيدرا ببينى ؟ عـرض كـردم : آرى يا رسول اللّه (ص ), آنگاه پايش را به زمين زد وزمين شكافته شد ودريايى پديدار گـشـت آن نيز شكافته شد, باز زمينى آشكار گرديد تا هفت زمين ودريا و زير همه اينها آتش بود كـه ولـيد بن مغيره , وابوجهل ومعاويه طاغى ويزيدرا به يك زنجير بسته بودند وشياطين را هم به آنان ملحق كرده بودند. بـعـد فـرمود: سرت را بالا كن , درهاى آسمان را گشوده ديدم كه بهشت بالاى آن بود آنگاه رسول خـدا(ص ) بـا كسانى كه همراهش بودند بالا رفتند, چون به فضارسيدند, پيامبر(ص ) حسين (ع )را صـدا زد وفـرمـود: يـا بـنـي ! الحقني , پسرم به من ملحق شو پس همگى در بهشت در آمدند آنگاه پيامبر(ص ) مرا صدا زد وفرمود: اى جابر!اين فرزندم با من است پس تسليم امر او باش ودر او شك مكن تا اينكه مؤمن باشى . جابر مى گويد: چشمان من كور باد اگر آنچه را از رسول خدا(ص ) نقل كردم ,نديده باشم  . اين داستان تاريخى , حاوى غرايبى است كه لازم است توضيح داده شود:. 1 ـ آيا امكان رؤيت پيامبر(ص ) وائمه (ع ) بعد از رحلت آنان وجود دارد؟

2 ـ آيا امكان ديدن عذابهاى برزخى يا نعمتهاى برزخى هست ؟

3 ـ ايـن جـريـان وقتى اتفاق افتاده كه يزيد در قيد حيات بوده , آن وقت جابرچگونه عذاب يزيدرا ديده است ؟

پاسخ سؤال اول . اما درباره سؤال اول , ترديدى نيست كه مى توان پيامبر وامام (ع ) را ديد,چنانچه  ابن قولويه در روايـتـى از امـام صـادق (ع ) نـقـل مى كند كه در روز عاشورا,شخصى صيحه مى زد كه اى مردم ! پـيـامـبـر(ص )را مـى بينم كه ايستاده و به زمين نگاه مى كند وگاهى هم نگاهى به شما مى كند:  اخاف ان يدعوا اللّه على اهل الارض فاهلك فيهم  .  مى ترسم اهل زمين را نفرين كند من هم در ميان آنها هلاك شوم  . چـون اين خبر منتشر شد ونزديك بود در ميان لشكر عمر سعد ايجاد بلوا كند,گفتند اين شخص ديوانه است . راوى به امام صادق (ع ) عرض كرد, آن شخص كى بود كه فرياد مى زد؟

امام صادق (ع ) فرمود:  ما نراه الا جبرئيل , جز جبرئيل كسى ديگر نبود كه بتواندپيامبر(ص )را ببيند  (227) .

ميرداماد وحرز اميرالمؤمنين (ع )

در احوالات  محمد باقر استرآبادى قدس سره  , معروف به  ميرداماد آمده است كه مى گويد: .  حـرزى از اميرالمؤمنين (ع ) رسيده بود ومن مى خواستم بدانم به همان نحوى كه در كتب است , از زبـان حضرت صادر شده يا نه روزى در شهر قم در سال 1011مشغول تعقيب نماز عصر بودم كه حـالـت خـلسه اى به من دست داد, شخصيت نورانى اميرالمؤمنين (ع )را ديدم كه مشغول خواندن حرزاست ودوباره تكرار كرد ومن هم باحضرت خواندم تا كاملا حفظ شدم : فلقد كانت هي اليقظة الحقة (228) . پس امكان تشرف به خدمت حضرات معصومين عليهم صلوات اللّه وجوددارد, منتها نه هميشه ونه بـراى هـر كـس ومـرحوم علامه مجلسى ـ قدس اللّه روحه ـ درجلد 27 بحار الانوار, بابى را به اين مساله اختصاص داده است . پاسخ سؤال دوم . آيـات قـرآنـى , در نـعـمـتـهـا وعذابهاى برزخى صراحت دارد, از جمله درباره  مؤمن آل يس مى فرمايد:. (قيل ادخل الجنة قال يا ليت قومي يعلمون بما غفرلي ربي وجعلني من المكرمين ) (229) .  وقـتـى مورد رحمت الهى قرار گرفت , گفت : اى كاش ! قوم من مى دانستند كه به چه سعادتى رسيدم  . روشـن اسـت كـه ايـن كـلام وقتى گفته مى شود كه عده اى در دنيا هستند والا درقيامت , اولين وآخرين جمع هستند. وهمچنين درباره عذاب برزخى فرعون مى فرمايد:. (وحـاق بال فرعون سؤ العذاب النار يعرضون عليها غدوا وعشيا ويوم تقوم الساعه ادخلوا ال فرعون اشد العذاب ) (230) .  عـذاب , قـوم فرعون را احاطه كرده است , صبح وشب بر آنان نازل مى شودوهمينطور, روزى كه قيامت بر پا شود, (خطاب گردد كه ) آل فرعون را در سخت ترين عذابها وارد كنيد . استدلال به آيه شريفه بر عذابهاى برزخى , از دو جهت است :. اولا:روز وشب از مختصات اين جهان است ودر قيامت صبح وشبى وجودندارد. وثـانيا: دو عذاب را براى آل فرعون بيان كرده است , يكى  غدوا وعشي  كه عذاب برزخى مى شود وديگرى :  يوم تقوم الساعة كه عذاب قيامت را جدا ذكركرده است .

سخن پيامبر (ص ) با اجساد كفار در بدر

بعد از پايان جنگ بدر كه جنازه هارا به درون چاه انداختند, رسول خدا.

(ص ) بالاى چاه آمد ويكى ـ يكى آنان را صدا زد:  يا عتبه ! يا شيبه ! يا اميه ! ياابا جهل !هل وجدتم ما وعدكم ربكم حق .   آيا وعده الهى (عذاب )را به حق يافتيد؟

  قالوا يا رسول اللّه ! تنادى قوما قد ماتوا؟

! قال (ص ): قد علموا ان ما وعدهم ربهم حق (231) .  اصـحاب گفتند يا رسول اللّه ! با مردگان سخن مى گوييد؟

! فرمود: همانا اينان وعده الهى را به حق يافتند .

ماجراى جالب پدر وپسر

ضـبـيان بن جعفر  مى گويد:  خدمت امام كاظم (ع ) نشسته بودم كه جوانى ازاهل شام وارد شد وبه حضرت عرض كرد: يابن رسول اللّه ! پدرم از دوستان بنى اميه بود ولى خودم از شيعيان شما مـى بـاشم وما هميشه در حال نزاع با يكديگر بوديم وبه همين خاطر در موقع مرگش حاضر نشد محل اموال مخفى خودرا به من نشان بدهد,آيا راهى براى دستيابى به آنها هست ؟

حـضـرت نـوشـتـه اى را بـه آن جـوان دادنـد وفـرمودند: اين را ببر به قبرستانى كه پدرت در آنجا مـدفـون اسـت , آنگاه صدا بزن  ذرجان  ! شخصى مى آيد, اين نوشته را به او بده تا برود وپدرت را بياورد وآنچه را مى خواهى از او سؤال كن . جوان دستورات را انجام داد تا ذرجان رفت ويك خرس سياهى را كه به زنجيربسته شده بود آورد. مـرد شـامـى گـفت : چرا اين را آوردى ؟

خرس سياه , خودش به زبان آمد وگفت :پسر! من پدر تو هـسـتم كه در اثر بغض اهل بيت به اين روز افتاده ام بدانكه روزى هفتادمرتبه مروان , معاويه , يزيد وبـنـى امـيـه را با پيروانشان مى سوزانند واين سياهى چهره من در اثر آتش آنان است ونقدينه ها در حجره است , آنهارا بر مى دارى وپنجاه درهم آن رابه موسى بن جعفر(ع ). مى دهى (232) . پاسخ سؤال سوم . اما در پاسخ سؤال سوم لازم است چند آيه شريفه را در مورد عذاب كفار نقل نماييم :. الف ـ (ويستعجلونك بالعذاب وان جهنم لمحيطة بالكافرين ) (233) .  كفار, عذاب را فورا مى خواهند, در حالى كه متوجه نيستند وعذاب آنان رااحاطه كرده است  . ب ـ (انا جعلنا في اعناقهم اغلالا فهي الى الا ذقان فهم مقمحون ) (234) .  ما, در گردن كفار زنجيرهايى قرار داديم كه تا چانه مى رسد وسرهايشان بالاست  . ج ـ (ان الا برار لفي نعيم وان الفجار لفي جحيم يصلونها يوم الدين ) (235) .  نيكان در نعمت وفجار در جهنم هستند ودر قيامت آن را خواهند چشيد .

پـس اسـتـبـعادى ندارد كه اگر حجابها برداشته شود, افراد در همان چهره واقعى خودشان ديده شـونـد وكـفـار در دنـيـا هـم معذب هستند, چنانچه  ابو بصير  مردم را درهمان چهره باطنى خـودشـان مـشاهده مى كند هنگامى كه ابو بصير (يحيى بن قاسم ) كه اعمى است , به امام باقر(ع ) عرض مى كند:.  مـا اكـثـر الـحجيج واقل الضجيج , حاجى زياد, ولى ناله كم است حضرت مى فرمايد:  ما اكثر الضجيج واقل الحجيج , حاجى كم , ولى ناله زياداست  . لذا براى اثبات مطلب , دستى به چشمان  ابو بصير  مى گذارد واو بينا مى شودوجمعيتى زياد از مـيمون وخوك مشاهده مى كند, ولى انسان بسيار كم مى بيند وبه امام (ع ) عرض مى كند: صحيح فرموديد كه ناله بسيار ولى حاجى كم است (236) .

روضه

وقـتـى مـجـنـون (قـيس بن ملوح ) از مرگ  ليلى بنت سعد  با خبر شد, واردقبرستان شد واز كودكى سؤال كرد كه قبر  ليلى كجاست ؟

كودك در پاسخ گفت :. برو در اين بيابان جستجو كن ـــــ ز هر خاكى كفى بردار و بو كن . ز هر خاكى كه بوى عشق برخاست ـــــ يقين دان تربت ليلى همانجاست . ***. در اربـعين , جابر به همراه  عطيه عوفى به زيارت سيدالشهدا(ع ) آمد,  جابر در فرات غسل كـرد وخودرا معطر نمود تا آهسته ـ آهسته , خودرا بالاى قبر رساند, سه مرتبه  اللّه اكبر  گفت , آنگاه بى هوش شد وبر زمين افتاد, وقتى به هوش آمد, گفت :.  الـسـلام عـلـيـكـم يـا آل اللّه ! الـسـلام عـلـيـكـم يـا صـفـوة اللّه ! الـسـلام عليكم يا خيرة اللّه من خلقه !  (237) . بگفتا يا حبيبى ! يا حبيبى ! ـــــ كه خونت عالمى را مشكبو كرد. سلامت مى كنم برگو جوابم ـــــ كه طبعم ميل گفتار نكو كرد. چو نشنيد او جواب خويش از يار ـــــ كه حل مشكل خود موبه مو كرد. به خود گفتا نديده كس به عالم ـــــ تن بى سر كه بتوان گفتگو كرد.  شعر از: ژوليده  .

مجلس بيست وششم

ملاقات امام حسين (ع ) با ملائكه

طبق نقل  لهوف  , از امام صادق (ع ) آن حضرت مى فرمايد:  هنگامى كه سيدالشهدا(ع ) به قصد حـركـت بـه كـربلا از مكه خارج شدند, جمعيت زيادى ازملائكه با حضرت , ملاقات كردند كه در دست آنان حربه هايى بود وبر اسبهاى بهشتى سوار بودند, به حضرت سلام كرده وعرض كردند:.  يـا حـجـة اللّه عـلى خلقه بعد جده وابيه واخيه ! ان اللّه عزوجل امد جدك رسول اللّه (ص ) بنا في مواطن كثيرة وان اللّه امدك بنا, فقال لهم , الموعد حفرتي وبقعتي التي استشهد فيها وهي كربل .  اى حجت خدا بر مردم ! خداوند متعال جدت رسول خدا(ص )را به وسيله مادر بسيارى از جنگها كمك كرده است واكنون هم مارا براى نصرت شمافرستاده است  . حضرت در پاسخ فرمود:  وعده گاه من وشما در كربل . گـفتند:  ما از طرف پروردگار مامور به اطاعت از شما هستيم , اگر خوف اين باشد كه آنان در بين راه به شما صدمه اى بزنند ما همراه شما باشيم  . امام حسين (ع ) فرمود:  تا به كربلا نرسم , آنان نمى توانند به من آزارى برسانند  (238) . در حـالات  ابو محمد واقدى وزرارة بن خلج توضيح داده شد كه نزول ملائكه در جنگها صرفا براى تقويت روحيه واطمينان قلب سربازان اسلام است واگرملائكه مستقيما وارد صحنه , كارزار شـونـد, ديـگر ارزشى براى شهيد وجهاد باقى نمى ماند اكنون لازم است با ملائكه وهدف از خلقت واصناف آنان آشنا شويم .

نام ملائكه در قرآن

در قـرآن كريم نام  جبرئيل , ميكائيل , وهاروت وماروت آمده است وبقيه , فقطاوصاف آنان ذكر شده و اسرافيل وعزرائيل در روايات از آنان نام برده شده است .

خلقت ملائكه

نظر به اينكه ملائكه موجودات نامرئى هستند, لذا از قلمرو درك وحس ماخارج مى باشند وقهرا از كـيفيت خلقت آنان نيز اطلاعى نداريم مگر آن مقدارى را كه خداوند متعال در قرآن مجيد از آنان توصيف كرده است . اجـمـالا ملائكه موجوداتى هستند كه عصيان الهى نمى كنند, مشغول تسبيح وتقديس پروردگار هـستند واز عبادت پروردگار, سير وخسته نمى شوند اكنون آياتى از قرآن كريم در اين باره آورده مى شود تا زمينه آشنايى بيشترى فراهم آيد:. 1 ـ ملائكه اى داراى دوبال وبعضى سه بال وبعضى چهار بال هستند:. (الحمد للّه فاطر السموات والارض جاعل الملائكة رسلا اولي اجنحة مثنى وثلاث ورباع ) (239) .  آيا منظور از  بال  , همين بال شبيه پرندگان است ؟

آن وقت سه بال معنا ندارد,لذا اينها تعابير كنايى هستند واشاره به مقامات آنان دارد كه  ما منا الا له مقام معلوم (240) . 2 ـ ملائكه , جنبه امارت وفرماندهى دارند مانند جبرئيل : (مطاع ثم امين ) (241) . 3 ـ حمل عرش الهى : (الذين يح ملون العرش ومن حوله يسبحون بحمدربه م ) (242) . 4 ـ شـفـاعت به اذن الهى :(وكم من ملك في السموات لا تغني شفاعتهم شيئا الامن بع د ان ياذن اللّه لمن يشا) (243) . 5 ـ لعن بر كفار: (اولئك عليهم لعنة اللّه والملائكة ) (244) . 6 ـ بـشـارت بـه مؤمنان : (ان الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخاف وا ولا تحزنوا وابشروا بالجنة ) (245) . 7 ـ كتابت اعمال : (وان عليكم لحافظين كراما كاتبين ) (246) . 8 ـ امـداد مـؤمـنـين : (واذ تقول للمؤمنين الن يكفيكم ان يمدكم ربكم بثلاثة آلاف من الملا ئكة منزلين ) (247) . 9 ـ حفظ انسانها از حوادث : (له معقبات من بين يديه ومن خلفه يحفظونه من ام ر اللّه ) (248) . 10 ـ مامور تدبير واداره امور جهان هستند: (فالمقسمات امرا) (249) ,(فالمدبرات امرا) (250) .

رؤيت ملائكه

آيا ملائكه ديده مى شوند؟

قرآن كريم , دو مورد از رؤيت را ذكر كرده است :.

الـف ـ  در عـذاب قـوم لـوط , ملائكه ابتدا نزد حضرت ابراهيم (ع ) آمدند,ابراهيم (ع ) براى آنان گـوسـالـه اى بـريـان كرد, ولى مشاهده كرد كه آنان لب به طعام نمى زنند, لذا ترسيد اما ملائكه گفتند:  نترس ما ماموران عذاب قوم لوط هستيم  :. (فـلـمـا راى ايـديـهـم لا تـصـل الـيـه نكرهم واوجس منهم خيفة قالوا لا تخف انا ارسلناالى قوم لوط) (251) . ب ـ ودر مـورد حضرت مريم (س ) آمده كه ملكى به صورت آنسان نزد او آمد,مريم ترسيد, فرشته گفت :. (انما انا رسول ربك لا هب لك غلاما زكيا) (252) . از وقايع جنگ بدر هم استفاده مى شود كه مؤمنين , ملائكه را در بدرمشاهده كرده اند, منتها آنان را نشناخته اند (253) .

عصمت ملائكه

آيـا مـلائكـه از مقام عصمت برخودار هستند؟

چند آيه در قرآن كريم آمده است كه ملائكه معصيت نمى كنند, يكى مربوط به مامورين جهنم است :. (يـا ايـهـا الذين امنوا قوا انفسكم واهليكم نارا وقودها الناس والحجارة عليهاملا ئكة غلاظ شداد لا يعصون اللّه ما امرهم ويفعلون ما يؤمرون ) (254) . ديـگـرى در مـقـام تنزيه پروردگار از داشتن فرزنداست كه  ملائكه فرزندان خداوند نيستند: (وقـالـوا اتـخذ اللّه ولدا سبحانه بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول وهم ب ام ره يعملون ) (255) (يخافون ربهم من فوقهم ويفعلون ما يؤمرون ) (256) . علامه طباطبائى (قدس سره ) مى فرمايد:.  تـكليف ملائكه از سنخ تكاليف معهود اجتماعى انسانى نيست كه به دنبال آن ثواب وعقاب بيايد, بـلكه ملائكه موجودات نورانى هستند كه چيزى را انجام نمى دهند مگر آنكه پروردگار عالم اراده كرده باشد, لذا پاداش وكيفرى هم بر اعمال آنان مترتب نيست وتكوينا مكلف هستند  (257) .

روضه

مـصـيـبت عطش امام حسين (ع ) اعظم مصائب است , زيرا جبرئيل هم وقتى براى حضرت آدم (ع ) روضـه مى خواند, به  مصيبت عطش اشاره مى كند, وقتى ذات پروردگار عالم اراده فرمود كه تـوبـه آدم (ع )را قـبول نمايد, پرده از جلو چشمش برداشته شد ودر ساق عرش , اسامى خمسه آل عبارا ديد, حضرت آدم سؤال كرد اى جبرئيل آنان را چگونه بخوانم ؟

گفت بگو:.  يـا حميد بحق محمد! يا عالي بحق علي ! يا فاطر بحق فاطمة ! يا محسن بحق الحسن والحسين ! ومنك الاحسان  . حضرت آدم سؤال كرد: چرا در موقع بردن نام حسين (ع ) قلبم شكست واشكم جارى شد؟

!. جـبـرئيـل عـرض كـرد: چـون بـراى فـرزندت مصيبتى ر خ مى دهد كه تمام مصائب در كنار آن كوچك است . آدم پرسيد آن مصيبت چگونه است ؟

جبرئيل گفت :  يقتل عطشانا غريبا وحيدا فريدا, ليس له ناصر ولا معين ولوتراه يا آدم وهو يقول : وا عطشاه ! وا قلة ناصراه ! حتى يحول العطش بينه وبين السماكالدخان فلم يجبه احد الا بالسيوف وشـرب الـحـتوف فيذبح ذبح الشاة من قفاه وينهب رحل ه اعداؤه وتشهر راسه ورؤوس انصاره في البلدان ومعهم النسوان (258) . از آب هم مضايقه كردند كوفيان ـــــ خوش داشتند حرمت مهمان كربلا. بودند ديو ودد همه سيراب ومى مكيد ـــــ خاتم ز قحط آب , سليمان كربلا. ز آن تشنگان هنوز به عيوق مى رسد ـــــ فرياد العطش ز بيابان كربلا.

مجلس بيست وهفتم

ملاقات امام حسين (ع ) با جن

به دنبال روايت امام صادق (ع ) در لهوف كه ملائكه به خدمت امام حسين (ع )رسيدند كه در مبحث قبلى گذشت , امام صادق (ع ) مى فرمايد:.  واتته افواج من مؤمني الجن فقالوا يا مولا نا نحن شيعتك وانصارك فمرنا بماتش .  جماعتى از مؤمنين از اجنه به خدمت سيدالشهدا(ع ) رسيدند وعرض كردندما از شيعيان وياران شـما هستيم , هر دستورى بدهيد آماده هستيم , اگر امر كنيد به كشتن تمام دشمنانتان در حالى كه شما اينجا باشيد, شر همه آنان را از شما كوتاه مى كنيم  . امام (ع ) در حق آنان دعا وسپس فرمود: مگر قرآن را نخوانده ايد آنجا كه مى فرمايد:. (قل لو كنتم في بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم ) (259) .  اگر در خانه هاى خود بمانيد آنان كه مقدر شده كشته شوند, به سوى قبور خودخواهند رفت  .  فـاذا اقـمـت فـي مـكاني فبم يمتحن هذا الخلق المتعوس وبماذا يختبرون ومن ذايكون ساكن حفرتي وقد اختارها اللّه تعالى يوم دحي الا رض وجعلها معقلا لشيعتناومحبين .  اگـر مـن ايـنجا بمانم , پس اين مردم وارونه به چه وسيله امتحان شوند؟

وچه كسى در قبر من خـواهـد خـوابـيـد در صورتى كه خداوند روزى كه زمين را گسترد, آن رابراى من برگزيد وپناه شـيعيان ودوستان ما قرار داد اعمال ايشان را در آنجا قبول ودعاى آنان را اجابت مى فرمايد شيعيان ما در آن زمين , مسكن مى كنند وبراى آنان دردنيا وآخرت , امان خواهد بود, ولى شما روز شنبه كه روز عاشورااست نزد من بياييد . ودر روايـت ديـگـر آمده كه حضرت به آنان فرمود:  در روز جمعه كه من درپايان آن روز, كشته مـى شـوم وكسى از اهل بيت من وخويشان وبرادران من باقى نمى مانند سر مرا براى يزيد مى برند, نزد من حاضر شويد . مـؤمـنـين جن گفتند:  به خدا قسم ! اگر طاعت امر شما واجب نبود, مخالفت مى كرديم وتمام دشمنانت را قبل از آنكه به شما آسيبى برسانند, مى كشتيم (260) .

خلقت جن

جـن در لـغـت به معناى پوشيده و22 بار نام آن در قرآن آمده است ,موجودى است با شعور وبا اراده وپـوشـيـده وغـير حسى ودر ميان آنان مطيع , عاصى ,مؤمن ومشرك وجود دارد اينك براى آشنايى بيشتر, آياتى از كتاب الهى در اين زمينه آورده مى شود:. 1 ـ  جن از آتش سوزان خلق شده است :. (والجان خلقناه من قبل من نار السموم ) (261) . 2 ـ  جن مثل انس مكلف است :. (و ما خلقت الجن والا نس الا ليعبدون ) (262) . 3 ـ عاصيان از  جن به آتش مى روند:. (ولقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن والانس ) (263) . 4 ـ  جن مارا مى بيند ولى ما آنان را نمى بينيم :. (انه يرايكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم ) (264) . 5 ـ جماعتى از جن به پيامبر(ص ) ايمان آوردند:. (قـل اوحـي الـي انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرانا عجبا, يهدي الى الرشد فامنا به ولن نشرك بربنا احدا) (265) . 6 ـ  جن در تسخير سليمان بود:. (ومن الجن من يعمل بين يديه باذن ربه ) (266) . 7 ـ نر وماده بودن  جن  :. (و من كل شى خلقنا زوجين لعلكم تذكرون ) (267) .

جن در خدمت ائمه (ع )

سدير صيرفى نقل مى كند كه امام باقر(ع ) در مدينه به من دستوراتى را فرمودومن براى انجام آنـهـا از مـديـنه خارج شدم وچون به روحا (سى يا چهل ميلى مدينه )رسيدم مردى را ديدم كه به لـباس خود اشاره مى كند ومن خيال كردم تشنه است , ظرف آبى را به او دادم , گفت : نيازى به آب ندارم , آنگاه نامه اى را به من داد كه مركب آن خشك نشده بود, به مهر پايين نامه نگاه كردم , ديدم مـهـر حـضـرت بـاقر العلوم (ع )است ,گفتم كى حضرت را ديدى ؟

گفت : همين الان ودر آن نامه حضرت دستوراتى را به من داده بود, وقتى متوجه شدم , كسى را در مقابل خود نديدم .  سدير  وقتى به خدمت حضرت رسيد وجريان نامه را عرض كرد,امام (ع )فرمود:.  يا سدير! ان لنا خدما من الجن فاذا اردنا السرعة بعثناهم  .  مـا خـدمـتـكـارانـى از جـن داريـم كـه هـرگاه بخواهيم كارى را به سرعت انجام دهيم آنان را مى فرستيم (268) .

دعبل وظبيان

دعـبـل مى گويد:  هنگامى كه از ترس معتصم عباسى متوارى بودم , شبى را درنيشابور تنها در اتاقى نشسته بودم ودر مقام تنظيم قصيده اى در مورد عبداللّه بن طاهربودم در حالى كه درب اطاق بسته بود, شخصى وارد شد وسلام كرد, خيلى ترسيدم ,گفت : نترس كه من يكى از برادران جـنـى توام كه ساكن يمن هستم ويكى از جنيان عراق , قصيده تورا براى ما خواند, دوست دارم كه آن را از زبان خودت بشنوم , دعبل شروع كرد به خواندن قصيده :. مدارس آيات خلت من تلاوة ـــــ ومنزل وحي مقفر العرصات . اناس علي الخير منهم وجعفر ـــــ وحمزة والسجاد ذوالثفنات . آنقدر گريه كرد كه بيهوش بر زمين افتاد, سپس گفت : حديثى را برايت بخوانم كه تورا در عقيده ومذهبت استوار نمايد گفتم : بخوان . گـفـت : مـدتـى بود كه نام جعفر بن محمد(س )را مى شنيدم تا اينكه اورا در مدينه ملاقات كردم حـديثى را از پيامبر(ص ) نقل كرد كه :  علي واهل بيته الفائزون چون خواست خداحافظى كند, از نام او پرسيدم , گفت : من  ظبيان بن عامر  هستم (269) .

روضه

دعـبـل هـنگامى كه اشعارش را براى حضرت رضا(ع ) خواند, حضرت هم دوبيت به آن اضافه فرمود:. وقبر بطوس يا لها من مصيبة ـــــ الحت على الاحشا بالزفرات . الى الحشر حتى يبعث اللّه قائما ـــــ يفرج عنا الهم والكربات .  دعـبـل عـرض كرد در طوس قبرى را نمى شناسم امام (ع ) فرمود:  آنجا قبر من است ومدتى نـمـى گذرد كه آنجا محل رفت وآمد شيعيان ما مى شود:  الا فمن زارني في غربتي بطوس كان معي فى درجتي يوم القيامة مغفور  (270) . ***. اى غريبى كه ز جد وپدر خويش جدائى ! ـــــ خفته در خاك خراسان , تو غريب الغربائى . اين رواق تو وصحن وحرمت همچو بهشت است ـــــ روضه ات جنت فردوس مسما به رضائى . آه از آن دم كه ز سوز جگر وحال پريشان ـــــ ناله ات گشت بلند آه تقى جان به كجائى . اى شه يثرب وبطحا تو غريبى به خراسان ـــــ سرور جمله غريبان ومعين الضعفائى . اغنيا مكه روند وفقرا سوى تو آيند ـــــ جان به قربان تو شاها كه تو حج فقرائى . ***. بكت عليه هاطلا ت القدس ـــــ ناحت عليه نفحات الانس . ناح الامين وهو ذو شجون ـــــ مما جنت به يد المامون . عليه سيد الورى ينوح ـــــ حزنا فكيف لا ينوح الروح . ناحت عليه الانبيا والرسل ـــــ بل العقول والنفوس والمثل . ناحت عليه الحور في الجنان ـــــ تاسيا بخيرة النسوان . بكى عليه ما يرى ولا يرى ـــــ والبر والبحر واطباق الثرى . لقد بكى البيت ومستجاره ـــــ وكيف لا ومنه عز جاره . وقد بكاه المشعر الحرام ـــــ والحجر الاسود والمقام . لفقد عزها ومن حماها ـــــ بعزه عن كل مادهاها. بل هو عز الا رض والسما ـــــ والملا الاعلى على سوا (271) .

مجلس بيست وهشتم

كلام امام حسين (ع )بـه عبـداللّه بـن مطيـع

اما وقتي هذا اريد مكة , فاذا صرت اليها استخرت اللّه في امري بعد ذلك  . در مسير حركت سيدالشهدا(ع ) به سمت مكه , حضرت با  عبداللّه بن مطيع  بر خورد كردند كه مـشـغـول حـفر چاه بود عبداللّه به امام (ع ) عرض كرد: حفر چاه تمام شده ومقدارى آب در آمده , دعـايـى بفرماييد كه بركت كند, حضرت مقدارى از آب چاه را طلبيد ونوشيد ومضمضمه كرد وبه درون چاه ريخت وآب گوارا شد بعد به حضرت عرض كرد عازم كجا هستيد؟

امـام (ع ) فـرمـود:  الان بـه قصد مكه مى روم وبعد از آن براى مقصدم از خداى تعالى خيرخواهى طلب مى كنم كه آنچه مصلحت بنده است براى من قرار دهد . عـبـداللّه :  مـن هـم مى خواهم خداوند آنچه خير ومصلحت است براى شما قراردهد ولى به شما نـكـتـه اى را عـرض مى كنم , اميدوارم كه آن را بپذيريد, وقتى به مكه رسيديد بپرهيزيد از اينكه به سوى كوفه برويد, زيرا پدرت در آنجا كشته شدوبرادرت آماج طعنه ها ودشنامها قرار گرفت , شما ملازم حرم باشيد كه سيادت وآقايى شما محفوظ خواهد ماند, به خدا قسم ! اگر شما كشته شويد, خاندان شما به خاطر شما كشته مى شوند . حـضرت از او تشكر كرد وخداحافظى نمود تا به مكه معظمه رسيد, چون نگاه حضرت به كوههاى اطراف مكه افتاد, اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:.  ولما توجه تلقا مدين قال عسى ربي ان يهديني سوا السبيل (272) .

عبداللّه بن مطيع كيست ؟

عبداللّه فرزند  مطيع بن اسود است كه چهره او بيشتر بعد از  واقعه حره  آشكار شده زيرا وقـتـى مـردم مـدينه  عثمان بن محمد بن ابى سفيان پسر عموى يزيدرااز امارت مدينه خلع كـردنـد,  عـبـداللّه بـن حنظله به عنوان امير بر انصار و عبداللّه بن مطيع به عنوان امير بر قريش برگزيده شدند تا هنگامى كه شهر مدينه در محاصره سپاهيان يزيد به سركردگى  مسلم بـن عقبه قرار گرفت ,  عبداللّه بن مطيع از مدينه گريخت ودر مكه به  عبداللّه بن زبير  مـلحق شد وتا زمان محاصره مكه از طرف حجاج , براى جبران فرارش از مدينه , با سپاهيان حجاج جـنـگـيـد واز اشعار اوست كه مى گويد من در روز حره فرار كردم وانسان حر, يك بار بيشتر فرار نمى كند. انا الذي فررت يوم الحرة ـــــ والحر لا يفر الا مرة (273) . وى از نـظـر اعتقادى , مسلك تشيع را نداشته است بلكه هنگامى كه از طرف  عبداللّه بن زبير  با اصحاب مختار جنگ مى كرد, روزى در ضمن سخنرانى گفت :  ان من عجب العجب عجزكم من عصبة منكم قليل عددها خبيث دينه  (274) .

اعتراض عبداللّه بن عمر به عبداللّه بن مطيع

وقتى مردم مدينه با  عبداللّه بن مطيع بيعت كردند,  عبداللّه بن عمر  بر  ابن مطيع وارد شد, وى دستور داد براى مهمانش فرشى بيندازند.  عبداللّه بن عمر  گفت :  نيامده ام كه با تو بنشينم بلكه آمده ام تا برايت حديثى رااز پيامبر(ص ) نـقـل كـنم كه فرمود: من خلع يدا من طاعة لقى اللّه يوم القيامة ولا حجة له ومن مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية  . عـجـيـب از  عـبـداللّه بن عمر است كه يزيدرا امام مسلمين مى داند ونقض بيعت اورا نادرست مـى شـمـارد وهـر كس در آن عصر مرده باشد ولى بيعت يزيد بر گردنش نباشد, مرگش را مرگ جاهليت مى داند!!! (275) .

تفاوت خروج حضرت موسى وامام حسين (ع )

حـضـرت سـيدالشهدا(ع ) موقع حركت از مدينه , حالتى مانند حضرت موسى (ع ) در خروج از مصر ووارد شـدن به  مدين دارد: (فخرج منها خائفايترقب ) (276) , اما وقتى به مدين رسيد: (قال عسى ربي ان يهديني سوا السبيل ) (277) . اما بين حضرت موسى (ع ) وحضرت حسين (ع ) تفاوت بسياراست , زيراموسى (ع ) هر چند  خائف  از مـصـر خـارج شد ولى وقتى به  مدين رسيد, احساس آرامش وامنيت نمود ودر آنجا با دختر حـضـرت  شـعـيـب ازدواج كـرد وبـعـد از ده سال هم با احترام وعزت وارد شهر خود شد, اما سـيدالشهدا(ع ) حتى در مكه هم  خائفايترقب احساس امنيت نمى كرد ومى فرمود:  خفت ان يغتالني يزيد . حـسـيـن بـن عـلـى (س ) ديـگـر بـه وطن خود بر نگشت وزنها وبچه هاى حسين (ع )هم با وضع ناهنجارى , مردم كوفه وشام از آنان استقبال كردند.

استخاره وطلب خيرخواهى

موضوع ديگرى كه اينجا مطرح شده , كلمه  استخرت اللّه در بيان سيدالشهدا(ع )است كه البته اسـتـخـاره اصـطـلاحـى مـنظور نيست هر چند استخاره متعارف واگذار كردن امور به خداوند متعال است واينكه آنچه ذات بارى تعالى براى بنده مى پسندد, همان واقع شود واين يكى از صفات مؤمن است كه تصميم خودرا درمقابل اراده ازلى پروردگار, چيزى نداند واز خداوند بخواهد آنچه خـيـر ومـصـلـحـت وعـاقـبـت بـه خـيـرى بـراى بـندگان است , همان محقق شودانسان چون فكرش محدوداست قهرا نمى تواند آينده نگر باشد, وبه همين علت است كه تصميمى مى گيرد وبعد پـشـيمان مى شود, يا چه بسا بر انجام امرى مصر بوده ولى بعدا كه آن امرواقع نمى شود, چقدر هم خـوشـحـال مى شود ومى گويد الحمدللّه كه واقع نشدوخداوند خير مرا خواسته بود, منتها انسان وقتى اموررا به خداوند واگذار مى كند,قهرا در مقابل اراده الهى , بايد تسليم باشد واعتراض نكند, حضرت موسى (ع )عرض كرد: خدايا! كدام يك از بندگانت مبغوض ترند:.  قال الذي يتهمني , قال ومن خلقك من يتهمك , قال نعم الذي يستخيرني فاخير له والذي اقضى القضا له وهو خير له فيتهمني (278) .  خـطـاب آمـد آن بنده اى كه مرا متهم كند عرض كرد: آيا از بندگان كسى هست كه تورا متهم كـنـد؟

خـطـاب آمـد بلى , آن بنده اى كه از من خيرخواهى مى كند ومن خيرش را در پيش او قرار مـى دهـم وآن بـنـده اى كـه قـضـا وتقديرم را براى او قرار مى دهم وبرايش خيراست , اما مرا متهم مى كند . الـبته استخاره اصطلاحى كه امروزه در ميان شيعيان رواج دارد از همين باب است كه انسان چون از عـاقبت امور اطلاعى ندارد, قهرا از خداوند متعال مى خواهد كه اورا از سرگردانى وتحير نجات دهد وآنچه خير اوست برايش قرار دهد.

روضه

زيـنب (س ) وساير زنهاا وبچه ها گفتند مارا به قتلگاه ببريد تا بدن حسين (ع )راببينيم ,  بحق اللّه الا مـررتم بنا على مصرع الحسين (ص  ) چون وارد قتلگاه شدندونگاهشان به بدنهاى شهدا افتاد, با ناله وافغان به چهره زدند. زينب (س ) در كنار بدن برادر آمد, منتهى چگونه بدن حسين (ع )را در ميان آن اجساد مطهر بخون آغـشـتـه شـناسائى كرده روشن نيست , اما وصال شيرازى در زبان شعر مى گويد, زينب (س ) كه نتوانست بدن برادررا بشناسد, بلكه حسين (ع ) ازحلقوم بريده خواهررا صدا زد:. مى گفت ومى گريست چه جانسوز ناله اى ـــــ كامد ز حنجر شه لب تشنگان برون . كى عندليب گلشن جان , آمدى بيا ـــــ ره گم نكرده , خوش به نشان آمدى , بيا. در كـنـار بـدن بـرادر, نـشـسـت وبـا نـاله اى دردناك ودلى شكسته از داغ برادر وبرادرزادگان پيامبر(ص ) را صدا زد:  يا محمداه , صلى عليك ملائكة السما, هذا حسين مرمل بالدم . پس با زبان پرگله , آن بضعة الرسول ـــــ روكرد در مدينه كه يا ايها الرسول . اين كشته فتاده به هامون حسين تست ـــــ وين صيد دست وپا زده در خون حسين است . قال الراوى :  فابكت واللّه كل عدو وصديق (279) . آنگاه در موقع وداع , دو جمله , هم با بدن برادر سخن گفت :. به سوى شام وكوفه چه ظالمانه مى برند ـــــ نمى روم ولى مرا به تازيانه مى برند. سر تورا به نوك نى زدند اين ستمگران ـــــ نمى روم ولى مرا به اين بهانه مى برند.

مجلس بيست ونهم

ملاقات امام حسين (ع )با برادرش محمد بن حنفيه

اتـانـي رسول اللّه (ع ) بعد ما فارقتك فقال : يا حسين ! اخرج فان اللّه قد شا ان يراك قتيلا فقال ابن الـحـنـفـية : اناللّه و انا اليه راجعون , فما معنى حملك هؤلا النسوة معك وانت تخرج على مثل هذه الحال ؟

فقال له : قد قال لي : ان اللّه قد شا ان يراهن سباي  (280) . يـكـى از ملاقاتهاى سيدالشهدا(ع ) در مكه معظمه , با برادرش  محمد بن حنفيه (281) است هنگامى كه محمد از حركت امام (ع ) مطلع مى شود, به خدمت حضرت مى رسد وعرض مى كند:.  يـا اخي !ان اهل الكوفة من قد عرفت غدرهم بابيك واخيك وقد خفت ان يكون حالك ك حال من مـضى , فان رايت ان تقيم فانك اعز من في الحرم وامنعه فقال يا اخي ! قدخفت ان يغتالني يزيد بن معاوية في الحرم فاك ون الذي يستباح به حرمة هذا البيت  .  اى بـرادر! مردم كوفه را خوب مى شناسى ومى دانى كه با پدر وبرادرت چه كردند ومن مى ترسم كـه سـرنوشت شما نيز همان سرنوشت گذشتگان بشود اگرمصلحت بدانى , در مكه بمان كه هم جانت سالم مى ماند وهم عزت واحترامت محفوظاست  . حضرت فرمود:  خوف اين را دارم كه يزيد به طور ناگهانى مرا بكشد ومن همان كسى باشم كه با كـشـته شدنش حرمت حرم شكسته مى شود (كلام امام (ع )اشاره به  عبداللّه بن زبير است كه با كشته شدنش , حرمت خانه خدا هتك مى شد ). محمد بن حنفيه گفت :  پس به اطراف يمن برويد كه مناطق امنى است  . امـام (ع ) فرمود:  در اين گفته شما تامل مى كنم اما وقت سحر, حضرت حركت كرد محمد بن حنفيه آمد ومهار شتر امام (ع )را گرفت وعرض كرد:  مگر بنا نشد درگفته من تامل كنى ؟

! . حضرت فرمود:  آرى  . گفت :  پس چه شد كه در حركت كردن عجله كرده اى ومى خواهى زودتربروى  . امـام (ع ) فـرمـود:  بـعـد از رفـتن تو, پيامبر(ص )را در خواب ديدم وبه من فرمود:بيرون برو كه خداوند خواسته تورا كشته ببيند . محمد بن حنفيه كلمه استرجاع را بر زبان آورد وگفت :  اكنون كه عازم بر رفتن هستى پس چرا زنان را با خودت مى برى ؟

حضرت فرمود:  خداوند خواسته كه اينان را اسير ببيند . الـبـتـه محمد بن حنفيه دوبار با سيدالشهدا(ع ) ملاقات كرده , يك بار در مدينه وبار دوم در مكه معظمه (282) . در زندگى  محمد بن حنفيه دو مساله نظر اهل نظررا به خود جلب كرده است :. 1 ـ ادعاى امامت بعد از امام حسين (ع ). 2 ـ حاضر نشدن در كربلا همراه امام حسين (ع ).

آيا محمد بن حنفيه مدعى امامت بود؟

!.

از مـجـموعه اخبار وتاريخ , استفاده مى شود كه اگر  محمد  چنين ادعايى هم داشته , منصرف شده است هنگامى كه براى تعيين امامت به حكميت  حجر الاسود تن در مى دهد وموقع سخن گفتن حضرت سجاد(ع ) حجر الاسود, مضطرب مى شوداو از ادعاى خود دست بر مى دارد وشايد هـم از ابـتدا چنين ادعائى نداشته وصرفابراى تثبت مقام امام سجاد(ع ) اين كاررا انجام داده است وبه تعبير مرحوم آيت اللّه العظمى خوئى ـ نور اللّه مضجعه ـ در ذيل اين قضيه مى فرمايند:.  الرواية صحيحة السند, دالة على ايمانه وقوله بامامة علي بن الحسين (ع  ).  روايت از لحاظ سند, صحيح است ودلالت مى كند بر اينكه وى به امامت حضرت سجاد(ع ) مؤمن بوده است  . على الخصوص روايتى از اميرالمؤمنين (ع ) رسيده كه :  ان المحامدة تابى ان يعصي اللّه عزوجل  . محمد بن جعفر بن ابيطالب , محمد بن ابى بكر, محمد بن حنفية ومحمد ابن حذيفه , پرهيز دارند از اينكه خداوند متعال معصيت بشود . وبه تعبير مرحوم علامه مامقانى , اين تعريف , فوق مرتبه عدالت است .  ابـو خـالـد كـابـلى مى گويد: ساليان متمادى كه در خدمت محمد بن حنفيه بودم ,ترديدى نداشتم كه او امام است , روزى اورا قسم دادم كه آيا وى امام مفترض الطاعه است ؟

گفت :.  الامام علي وعليك وعلى كل مسلم الامام علي بن الحسين (ع  ).  امروز, حجت خداوند بر من وتو وهر مسلمانى , امام زين العابدين (ع )است (283) .

چرا محمد بن حنفيه در كربلا شركت نكرد؟

الـبـته اشكال حاضر نشدن در واقعه طف , تنها متوجه  محمد بن حنفيه نيست بلكه اين قضيه دامن بسيارى از بزرگان آن عصررا نيز مى گيرد, از جمله  ابن عباس ,عمر الاطرف , عبداللّه بن جعفر, جابر بن عبداللّه انصارى وصدها نفر از اخياروبزرگان آن عصر. مرحوم علامه مامقانى در حالات محمد بن حنفيه پاسخى كلى از ايشان وهمه كسانى كه در كربلا شـركـت نكردند, داده اند كه عبارت ايشان را نقل مى كنم وقضاوت رابه عهده خوانندگان محترم مى گذاريم :.  والـحـسـين (ع ) حين حركته من الحجاز وان كان يدري هو انه يستشهد بالعراق الا انه في ظاهر الـحـال لـم يـكـن ليمضي الى الحرب حتى يجب على كل مكلف متابعته وانماكان يمضى للامامة بمقتضى طلب اهل الكوفة فالمتخلف عنه غير مؤاخذ بشي وانمايؤاخذ لترك نصرته من حضر الطف او كـان بـالـقـرب مـنه على وجه يمكنه الوصول اليه ونصرته ومع ذلك لم يفعل وقصر في نصرته فالمتخلفون بالحجاز لم يكونوا مكلفين بالحركة معه حتى يوجب تخلفهم الفسق ولذا ان جملة من الاخـيار الابدال الذين لم يكتب اللّه تعالى لهم نيل هذا الشرف الدائم بقوا في الحجاز ولم يتامل احد في عدالتهم (284) . امـام حـسين (ع ) موقع حركت از حجاز, هر چند واقعا مى داند كه در عراق به شهادت خواهد رسيد ولـى بحسب ظاهر, براى جنگ نمى رود تا بر همه مكلفين متابعت وهمراهى امام واجب باشد, بلكه حـضرت براى اجابت دعوت مردم كوفه حركت مى كند وهر كس كه نرفت , مؤاخذه نمى شود, بلى , آنـانـى كـه در كـربـلا يا درسرزمينهاى اطراف آن بودند ومى توانستند حضرت را كمك كنند ولى كـوتـاهـى كـردنـد,مـؤاخـذه مـى شـونـد امـا آنـانـى كـه در حجاز بودند, واجب نبود كه همراه امـام (ع )حـركـت كنند تا تخلف آنان موجب فسق بشود ولذا بسيارى از خوبان ونيكان آن عصر كه به فيض شهادت نايل نيامدند, در حجاز ماندند و احدى هم در عدالت آنان شبهه وتاملى نكرد . در  مناقب ابن شهر آشوب آمده است كه از محمد بن حنفيه سؤال كردند چرادر  وقعه طف شركت نكردى ؟

در پاسخ گفت :.  ان اصحابه عندنا لمكتوبون باسمائهم واسما ابائهم (285) .  اسامى شهداى كربلا ونام پدرانشان از قبل در نزد ما نوشته شده بود .

روضه

وقـتى كاروان كربلا به شهر مدينه رسيد وخبر شهادت حسين (ع ) منتشر شد,شهر يكپارچه شيون وماتم گشت , محمد بن حنفيه در بستر بيمارى خوابيده بود, ازغلامش سؤال كرد اين سر وصداها از چيست ؟

(چون نبايد خبر ناگوار به بيماربدهند) گفت : برادرت از سفر مى آيد. مـحـمـد بـن حـنفيه حركت كرد تا از برادر استقبال كند, ولى نگاهش كه به علمهاى سياه افتاد, فهميد بى برادر شده است , صيحه اى زد واز اسب بر زمين افتاد غلام نزد امام سجاد(ع ) آمد وگفت : .  ادرك عمك قبل ان تفارق روحه الدني . قبل از آنكه عمويت از دنيا برود, اورا درياب  . امام سجاد(ع ) بر بالين عمو حاضر شد, چون محمد بن حنفيه به هوش آمدونگاهش به امام چهارم افتاد, گفت :.  يا بن اخي ! اين اخي ؟

اين قرة عيني ؟

اين ثمرة فؤادي ؟

حـضـرت فـرمـود:  آتـيـتـك يتيما ليس معي الا نسا حاسرات في الذيول عاثرات ,باكيات نادبات ولليتامى فاقدات  . ***. ايا عماه ان اخاك اضحى ـــــ بعيدا عنك بالرمضا رهينا. بلا راس تنوح عليه جهرا ـــــ طيور والوحوش الموحشينا (286) .