پيشگفتار
الحمد للَّه، و صلّى اللَّه على محمّد و آله الطاهرين.
مسلمانان امروز بيش از هر روز ديگرى به نور و هدايت نيازمندند. آنان درشبى
تاريك و در بيابانى بىكرانه اسير توفانهاى مرگبار شدهاند. راهها
بهبنبست ختم شده و مردم به پراكندگى دچار آمدهاند و نمىدانند چه
بايدبكنند؟
مسلمانان، امروزه به نور و هدايت محتاجند امّا به همين اندازه نيز از
كانوننور و هدايت فاصله گرفتند. وضع آنان چنين است كه مىبينيم. آنها در
برابرافكار و انديشههاى وارداتى فاقد چنان آگاهى و هوشيارى هستند كه از
نظرفكرى بايد پيوسته آنان را تغذيه كرد. اينان تعاليم دين خود را
نمىشناسند و بهديدگاههاى روشن آن كه زاده سالهاى تجربه است، آگاهى
ندارند. ايناننمىدانند كه دينشان يگانه آيينى است كه مىتواند امّت را از
قعر اين پرتگاه بهقلّه بلندى كه انتظارش را دارند برساند.
آنچه در اين كتاب آمده نمونهاى زنده براى اثبات اين ادّعاست. اينكبينش و
آگاهى خود را از بزرگترين راهبر مسلمانى كه خداوند او را پيشواوهدايتگر
مردمان گردانيده، فرابگيريم. بنگريم تا چه اندازه ا ز بينش پرثمرامام
حسينعليه السلام برخورداريم و آنگاه با خود بينديشيم كه آيا همين مقدار
كافىاست؟! من گمان نمىكنم كه صفحهاى تازه و افزون بر آنچه كه در
كتابهاىپيشين آمده، بر زندگى امام حسينعليه السلام اضافه كرده باشم. حتّى
مىتوان گفت،سطرى بر آنچه پيش از اين گفته و نوشتهاند، نيفزودهام. حتّى
گمان نمىكنم كهتاكنون كتابى به اين ايجاز، به تمام ابعاد زندگى آنحضرت
پرداخته باشد. امّا بااين همه بر اين باورم كه نود ونُه در صد از خوانندگان
اين كتاب از آنچه در اينمختصر مىخوانند، به شگفتى خواهند افتاد. و اين
خود نشان غفلت مسلماناناز نورى است كه شديداً امروزه بيش از هر زمان ديگرى
بدان نيازمندند.
اينك سخن را كوتاه مىكنم تا همگام با هم زندگى شكوهمندانه اينشخصيّت بزرگ
اسلام را از نظر بگذرانيم.
محمّدتقى مدرّسى
* * *
نام: حسين
پدر و مادر: امام على بن ابيطالب و حضرت فاطمه زهرا
شهرت: سيد الشّهداء
كُنيه: ابا عبداللَّه
زمان و محلّ تولّد: سوّم شعبان سال 3 هجرت در مدينه
زمان و محل شهادت: روز عاشوراى سال 61 ه. ق در كربلاء در سن 57 سالگى.
مرقد شريف: در كربلاء مقدّس.
دوران زندگى: در چهار بخش:
1 - عصر رسول خداصلى الله عليه وآله (حدود 6 سال)
2 - دوران ملازمت با پدر (حدود 30 سال)
3 - ملازمت با بردارش امام حسن (حدود ده سال)
4 - مدت امامت: ده سال
مولود خجسته
پگاه روز سوّم شعبان از سال سوّم هجرت يكى از درخشانترينوزيباترين سحرگاهان به
شمار مىرود. چرا او كه در اين روز با انگشتانىاز نور مولودى مبارك و بزرگ را به
نوازش گرفت.
در سوّم شعبان نورى پاك و درخشان، منزلگاه رسالت را در خودفروبرد. مولودى فرخنده پا
به عرصه وجود گذاشت در واقع خداوند او رابرگزيد تا تداوم بخش رسالت و مقتداى امّت
باشد و انسانها را ازتاريكيهاى جهل و بندگى برهاند.
بى گمان دچار شگفتى خواهيم شد، هنگامى كه مىبينيم منزلگاهرسالت با شادى و افتخار
به استقبال اين مولود مىشتابد. خانهكوچكوسادهاى كه در بلنداى آن پيامبرصلى الله
عليه وآله، جدّى مهربان و پدرى پر محبّتجاى دارد.
به پيامبر خبر داده شد كه فاطمه زهرا پسرى زاده است، حالتىآميخته از سرور و اندوه
آنحضرت را فرا گرفت و با حسرت و رغبتخواستار كودك شد. مگر چه حادثهاى رخ داده
است اى رسول خدا! پدرمو مادرم فدايت باد آيا مگر اين نوزاد عيب و نقصى دارد؟!
هرگز... كه انديشه طلايه دار رسالت بسى گستردهتر و دورتر ازافكارى است كه ديگران
بدان مىانديشند. مسئوليّت و وظيفه او بزرگتر ازمسئوليّت يك پدر يا وظايف يك پدر
بزرگ يا وظايف يك رهبر است.او در حقيقت سازنده يك امّت و يك تاريخ است و پيامبرى
است كهبراى بيم دادن جهانيان از سوى خداوند مأموريت يافته است.
او در انديشه صواب خود بسى دورتر مىرود و مىگويد: گريزى ازمرگ نيست و به ناچار
بايد در يكى از روزها بار سفر آخرت را بستوبايد براى آينده راهى گستردهتر از آنچه
كه امروز هست باز كرد و در آنآينده امّتى خواهد بود كه خود را )امت اسلامى(
ميخواند و شخص پيامبرخدا را نمونه و راهبر واقعى خود تلقى مىكند.
بايد اين امّت از وجود هدايتگران پاك و رهبرانى معصوم برخوردارباشد تا مردم را به
راه راست و به سوى خداوند بزرگ هدايت كنند.
اين پيشوايان، چنان كه وحى بارها پيامبر را بدان آگهى داده بود،كسانى جز خاندان وى
يعنى حضرت على پسر عمويش و دو فرزند او وسپس نسل پاك آن دو، نبودند.
امّا آيا كارها در آينده، همان گونه كه پيامبر اكرم مىخواهد، پيشخواهد رفت؟! در
واقع وجود عناصر منحرف در ميان مسلمانان،هشدارى آشكار به پيامبر در مورد آينده امّت
به شمار مىآمد.
وحى بارها به آنحضرت آگهى داده بود كه سرنوشت حقّى كه در وجودشخص پيامبرصلى الله
عليه وآله تجلّى يافته همان سرنوشت حقى است كه خداوند آن رادر وجود خاندان پاك وى
متبلور مىبيند، عناصرى هم كه در روزگارپيامبر در برابر دعوت او جبهه گرفتند همان
كسانى هستند كه بعداً با زورو پا فشارى در مقابل خاندان پاك آنحضرت موضع مىگيرند.
موج عناد و مخالفت دشمنان در آينده به نقطه جوش خود خواهدرسيد، وصف يارى دهندگان حق
و باطل در روزگار امام حسين همينكودك شير خوارهاى كه اكنون ديده بر جمال پاك
پيامبر دوخته و بردستان مبارك او در حال جنب و جوش است، از هم جدا خواهد شد.
پيامبر نيز بهآيندهاى دور مىنگرد و در انديشههاى خود غوطهمىخورد. دگر بار
نگاهى به اين كودك خجسته شير خواره مىافكند. گاهشادمانى او را در خود فرو مىگيرد
و زمانى حزن و اندوه در دلش راهمىيابد. او مدتى را در اين حالت به سرمىبرد
تاآنكه قطراتاشكازچشماندرخشان و پرمهرش باريدنمىگيرد.
شگفتا!! پيامبرصلى الله عليه وآله با آن همه دليرى و شجاعت مىگريد!! حال آنكهاو
همان كسى است كه على بن ابى طالبعليه السلام شجاع ترين ودلاورترين مردقريش در
دشوارترين و بحرانى ترين شرايط بدو پناه مىبرد. كسى كه بهقول امام على در ميدان
جنگ از ديگران به دشمن نزديكتر بود و سختىنبرد هيچ گاه در عزم واراده پولادينش
خللى وارد نمىكرد. امّا او اينك درميان زنانى كه در مراسم تولد اين كودك گرد
آمدهاند، مىگريد!!
اسماء خدمتكار اهل بيت مىگويد از آنحضرت پرسيدم: پدر و مادرمبه فدايت چرا
مىگريى؟!
پيامبر خدا پاسخ مىدهد:
بر اين فرزندم مىگريم.
گفتم: او همين ساعت به دنيا آمد اى رسول خدا؟!
فرمود: مردمان سركش پس از من او را خواهند كشت. خداوند آنان رااز شفاعت من بىبهره
كند.(1)
مسألهاى كه در دل رسول خداصلى الله عليه وآله خلجان مىكرد، عاطفهاى انسانى
ياتمايلى بشرى نبود تا او را به حفظ نام و نشانش در خاندانش تحريك كند.بلكه اين
مسأله پيامبرى بود كه خداوند او را برگزيده و با علم به عزمواراده، راستى وايمانش
او را انتخاب كرده بود.
مسأله كسى بود كه مسئووليتى بر دوش داشت كه كوههاى سترگوآسمانها وزمين تاب برداشتن
آن را نداشتند. مسئوليّت او رساندن پياممكتب به گوش همه جهانيان بود.
امام حسينعليه السلام نيز فقط پسر او نبود بلكه او مقتدا و پيشواى كسانى بودكه پس
از وى بيم دهنده آنان بود. بنابر اين خبر كشته شدن وى طبعاً خبرنبرد حق با باطل و
راست با دروغ و عدالت با ظلم و... به شمار مىآمد. ازاين رو پيامبرصلى الله عليه
وآله بر اين مولود مىگريست كه واقعاً سزاوار گريستن همبود.
جشن تولد عجيبى در خانه رسالت بر پا بود. شادمانى با اشك و خندهبا اندوه و درد
توأم بود. آرى كه جشن صالحان همواره ميان ترس و اميد،خنده وگريه جريان مىيابد.
اينك اندكى گوش فرا دهيم و بشنويم كه آياكروبيان نيز در جشن ساكنان اين كانون گرم و
ساده نيز شركت دارند يا نه؟
آرى اينك نجوايى آهسته مىشنويم كه اندك اندك نزديك مىشود.گويى اين نجواى كروبيان
است. آنان فضاى خانه را از عطر حضور خود درآكندهاند.
جبرئيلعليه السلام پيش مىآيد و مىگويد:
اى محمّد! خداوند تو را سلام مىرساند و مىفرمايد: على براى تو بهمنزله هارون است
براى موسى. جز آنكه پيامبرى پس از تو نيست. پساين فرزندت را به نام پسر هارون
بخوان.
پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: فرزند هارون چه نام داشت؟
جبرئيل پاسخ مىدهد: شبير.
پيامبر مىفرمايد: امّا زبان من عربى است!
پس پيامبر وى را حسين مىنامد.(2)
فطرس نيز پيش مىآيد.
او فرشتهاى است، شكسته بال كه اينك ديگر فرشتگان او را بدينمحفل آوردهاند.
فطرس از درگاه خداوند رانده شده بود و همواره در زندان موردشكنجه قرار داشت، تا
آنكه افواج ملائكه را ديد. از آنان پرسيد: چه شدهكه شما را چنين مىبينم پياپى
بالا مىرويد وفرود مىآييد، آيا قيامت برپاشده است؟ جبرئيل پاسخ داد: هرگز، بلكه
پيامبر خاتم، صاحب فرزندىشده كه اينك ما براى گفتن شاد باش به نزدش روانهايم.
فطرس پرسيد: آيامىتوانيد مرا نيز با خود نزد او ببريد، باشد كه او از من شفاعت
كندوشفاعتش مورد قبول قرار گيرد. آنگاه جبرئيل او را با خود آورد.
فطرس نزد پيامبر خدا آمد و به او متوسّل شد. آنحضرت به گهوارهحسين اشاره كرد.
حسين در ميان گهواره آرميده بود. فطرس به طرفگهواره رفت وبالهاى شكستهاش را به
كنارههاى آن ماليد. پس خداوند بهخاطر حسين بن على، سلامت بالهاى فطرس را بدو باز
گردانيد.
جشن پايان مىيابد و پيامبرصلى الله عليه وآله اين كودك شير خوار و مبارك رامىگيرد
و در آغوشش مىفشارد، در يك گوشش اذان و در گوش ديگرشاقامه مىگويد وآنگاه زبانش
را در دهان كودك مىگذارد و از آب دهانخود، كودك را تا آنجا كه مىخواهد، تغذيه
مىكند.
پس از دو هفته دو گوسفند براى او عقيقه مىكند و موهاى سرش رامىتراشد و به اندازه
و زن آنها صدقه مىدهد و سپس به اسماء اشارهمىكند وميفرمايد:
"خون از رسوم جاهليّت است"
بدين سان اين جد مهربان به صورت نمونه و الگويى مناسب براىمسلمانان جلوه مىكند.
او تنها به اجراى آداب اسلامى بسنده نمىكرد، اگرچه در آن هنگام آداب و رسوم اسلامى
در منتهاى اوج و شكوفايى خودبود. با اين وصف پيامبرصلى الله عليه وآله علاوه بر نسخ
عملى آداب جاهلى، در گفتارخود نيز به آنها فرمان مىداد.
بد نيست بدانيد كه در بين اعرابِ روزگار جاهليّت مرسوم آن بود كهچون كودكى در
ميانشان متولّد مىشد سر او را به خون مىآلودند تا بدينوسيله توحش خود را نمايان
سازند و به او اجازه ميراث خواهى دهند.
اين كودك در آغوش مكتب و تحت نظر پيامبر اكرم و امير مؤمنانرشد وپرورش مىيافت تا
آنكه دو سال از عمرش گذشت. امّا با اين وجودهنوز زبان به گفتار نگشوده بود! شگفتا!
خطوط چهره كودك بر هوشوافر و اراده پولادين او دلالت دارد پس چرا حرف نمىزند؟ آيا
ممكناست در زبانش عارضهاى پديد آمده باشد؟ يك روز، مسلمانان براى اقامه نماز
جماعت در پشت رسول گرامىاسلام به صف ايستاده بودند و حسين نيز در كنار پيامبر جاى
گرفته بود.حاضران براى گفتن تكبيرة الاحرام آماده مىشدند. حضوع و خشوع بردلها سايه
گسترده وسكوت بر همه جا حكمفرما بود. همه در انتظار آنبودند كه پيامبرصلى الله
عليه وآله تكبير گويد تا آنان در پى وى تكبير گويند. ناگهانصدايى با وقار و سنگين
سكوت را در هم شكست و گفت: اللَّه اكبر و درپى آن صدايى نازك و آهسته كه تمام حركات
وسكنات آن مطابق باصداى پيامبر بود، به گوش رسيد كه در كمال خشوع وآرامش نغمه
"اللَّهاكبر" را سر داد. اين، صداى حسين بن على بود.
پيامبر اكرم دو باره تكبير گفت و حسين نيز زبان به تكبير گشود.نمازگزاران كه شاهد
اين صحنه بودند، مىشنيدند و تكبير مىگفتندوتعجب مىكردند!! پيامبر هفت بار تكبير
گفت و حسين نيز هفت بارپاسخ تكبير پيامبر را داد. آنگاه پيامبر خدا به نماز ايستاد
و حسين نيزآنچه را كه مىشنيد، تكرار مىكرد.
بدين ترتيب نخستين كلمهاى كه امام حسين بر زبان آورد، كلمهتوحيد يعنى اللَّه اكبر
بود. هنگامى كه با تاريخ همگام مىشويم، مى بينيماين كودكى كه نخستين گفتارش در دو
سالگى اللَّه اكبر بود پس از پنجاهوپنج سال، در حالى كه آخرين گامهاى جهاد مقدّس
خويش را برمىداشت و واپسين لحظات درد و اندوه خويش را در مىنورد و در حالىكه
پيكر پاكش بر شنهاى داغ صحرا و زير تابش خورشيد افتاده و جگرشاز سوزش تشنگى پاره
پاره شده بود و گرمى شمشيرهاى انبوه او را در خودگرفته بودند، لبهايش را كه با
لبهاى پيامبرصلى الله عليه وآله بسيار تماس يافته بود، ازهم گشود و با زارى به
درگاه پروردگار عرض كرد:
"معبودا من به خشنودى تو خشنودم و هيچ معبودى جز تو نيست!"
لبهاى او تا زمانى كه روح پاك و بزرگوارش به آسمان پركشد،همچنان بدين نغمه مترنّم
بود.
از آنجا كه دانش جديد ثابت كرده است كه وراثت داراى آثار شگرفىاست وتربيت سهم
عمدهاى در رشد اخلاق كودك و شكل گيرى صفاتوخصايص او دارد، جاى ترديد باقى
نمىماند كه شيوه تربيتى پدر و جدامام حسين كه از خوش خلق ترين و گرامى نسب ترين
مردمان بودهاند،بهترين و والاترين شيوهها بوده و آنان با اين شيوه بخوبى
مىتوانستهاندفضايل اخلاقى و صفات پسنديده را در درون انسان رشد و پرورش دهند.
بنابر اين آيا مىتوان در باره دست پرورده شخص رسول اللَّهصلى الله عليه
وآله،)امام حسينعليه السلام( و نيز پدر و مادر وى كه آنان هم از دست
پروردگانپيامبر بودهاند به گمان و ترديد افتاد؟
آيا نبايد به اين سخن خداوند در قرآن قانع شد كه فرموده است:
)بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ يَبْغِيَانِ * فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
* يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُوَالْمَرْجَانُ(3)).
"اوست كه دو دريا را به هم آميخت و ميان آن دو دريا برزخ وفاصلهاىاست كه تجاوز به
حدود يكديگر نمىكنند. الا اى جن و انس كدامين نعمتهاىخدايتان را انكار مىكنيد.
از آن دو دريا، لؤلؤ و مرجان بيرون آيد."
مقصود از دو دريا، يكى درياى نبوّت است كه منبع آن از جانبپيامبرصلى الله عليه
وآله، حضرت فاطمه زهراعليها السلام مىباشد و ديگرى درياى وصايتاست كه از طرف
علىعليه السلام نشأت مىگيرد. اين دو دريا چون با يكديگر درآميزند، بديهى است كه
لؤلؤ )حسن( و مرجان )حسين( از آن بيرونخواهند آمد.
اين وراثت پاكتر و برتر از آن چيزى است كه تصور مىشود هيچ گاهنمىتوان آن را از
تربيت جدا دانست. تربيت امام حسين با تربيت ديگرمردمان تفاوت بسيار داشت. شخص
پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت به تربيت امامحسين اهتمام جدى نشان مىداد و
مستقيماً در اين مهم عمل مىكرد.
براى نشان دادن ميزان توجّه پيامبر اكرم نسبت به تربيت سيّدالشّهداءمىتوان به دو
حديث زير استناد كرد. اين احاديث بر اين تأكيد مىكنند كهامام حسين تنها پرورده
على و فاطمهعليهما السلام نبود بلكه علاوه بر تربيت آندو زير نظر پيامبرصلى الله
عليه وآله هم پرورش مى يافت.
1 - از يعلى عامرى نقل شده است كه رسول خدا براى رفتن به ميهمانىبيرون آمد. ناگهان
با حسين رو به رو شد كه با كودكان سر گرم بازى بود،حسين با ديدن پيامبر به استقبال
آنحضرت آمد... آنگاه پيامبر دستانش رادراز كرد امّا كودك جست و خيز مىكرد و اين
سو و آن سو مىرفتوپيامبر خدا به حركات او مىخنديد تا آنكه بالاخره او را گرفت
آنگاهيكى از دستهايش را زير چانه ودست ديگرش را پشت گردن او گذاردودهانش را در
دهان او قرار داد وبوسيدش.(4)
2 - حسن بن على، آب خواست پيامبر اكرم برخاست و براى او آبآورد. حسين نيز گفت:
"پدر من هم آب مىخواهم" امّا پيامبرصلى الله عليه وآلهنخست آب را به حسن داد و
آنگاه براى حسين نيز آب آورد.
فاطمه كه شاهد اين صحنه بود، گفت: گويا حسن را بيش از حسيندوست مىدارى؟ پيامبرصلى
الله عليه وآله پاسخ داد: حسن پيش از وى آب خواستهبود. و بدان كه من و تو و اين دو
و آن خوابيده - به علىعليه السلام اشاره كرد - درجايى از بهشت جاى داريم.(5)
اين كودك هوشمند تحت نظر پيامبر و در زير سايه پدر و مادر،پاكش رشد مىكرد و بزرگ
مىشد. پيامبر در حق او چنان توجّه و اهتمامنشان مىداد كه صحابه را متحيّر ساخته
بود. بسيار اتفاق مىافتاد كه پيامبراكرم با سخنان روشنايى بخش خود به صدها تن از
مسلمانان گوشزد مىكردكه: "حسن و حسين سرور جوانان بهشتىاند". و يا مىفرمود:
"حسنوحسين هر دو امامند چه قيام كنند و چه بنشينند." و نيز مىفرمود:"حسين از من و
من از حسينم".
آنحضرت حسين را در ميان مردم بالا مىبرد و خطاب به آنانمىفرمود: "اى مردم اين
حسين پسر على است او را بشناسيد."
آنگاه در ادامه گفتار خود مىافزود:
"سوگند به كسى كه جانم بهدست اوست او بهشتى است و دوستدارانشنيز با اويند".
گاه نيز پيامبرصلى الله عليه وآله، او را در دامن خود مىنشاند و مىفرمود:
"خداوندا، من حسين را دوست دارم توهم او را دوست بدار."وبسيارى از اوقات آن دو را -
حسن و حسين - بر دوش مبارك خودمىنشاند و در برابر چشمان مسلمانان به اين طرف و آن
طرف مىبرد.
بدين سان اين مولود گرامى در سايه رسالت و در كنف تربيت پيامبرپرورش يافت و از اين
طريق از مجد و بزرگى بهرهاى كامل بُرد.