قصّه كربلا
على نظرى منفرد
- ۱۷ -
سفر از كربلا
عمر بن سعد بعد از شهادت امام حسين عليهالسلام، دو روز ديگر در كربلا ماند آنگاه بسوى كوفه كوچ كرد و دختران و خواهران و كودكان امام را هم با خود به كوفه برد در حالى كه على بن الحسين همچنان مريض بود(1).
و در نقل ديگرى آمده است كه: عمر بن سعد لعه الله روز عاشورا و روز ديگر را يعنى روز يازدهم تا زوال آفتاب در كربلا ماند و كشتگان خود را جمع آورى نمود و بر آنها نماز خواند و دفن نمود! و بدن مقدس حسين عليهالسلام و يارانش را همانگونه بر روى خاك افتاده رها كرد! آنگاه به حميد بن بكير احمرى دستور داد كه در ميان لشكر براى حركت بسوى كوفه فرياد بزند(2).
تعداد اسيران
با بررسى و تفحص در كتابهاى مقتل و مصادر مختلف، بطور دقيق در جائى نيافتم كه آمار زنان و كودكان از بنى هاشم و غير بنى هاشم كه بهمراه امام حسين عليهالسلام به كربلا آمده بودند و بعد از شهادت امام عليهالسلام آنان را اسير و به كوفه بردند، چقدر بوده است.
و ما تعدادى از اسيران بنى هاشم و غير بنى هاشم را بطور پراكنده از مصادر جمع آورى نموديم كه ذيلا نامهاى آنان را مىآوريم:
اسيران از مردان بنى هاشم
1 - امام على بن الحسين زين العابدين عليهالسلام.
2 - امام محمد بن على بن الحسين عليهالسلام(3).
3 - حسن بن الحسن عليهالسلام(4).
4 - محمد الاصغر بن على بن ابى طالب ؛ بنابر قولى(5).
5 - عمر بن الحسن بن على بن ابى طالب(6).
6 - زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب(7)
7 - فرزند مسلم بن عقيل.
8 - فرزند ديگرى از مسلم بن عقيل(8)
اسيران از زنان بنى هاشم
1 - حضرت زينب كبرى عليها السلام دختر حضرت امير المؤمنين عليهالسلام، او بهمراه برادرش امام حسين عليهالسلام در كربلا بود و از آنجا بهمراه ديگر اسيران به شام رفت(9).
2 - ام كلثوم كه او زينب صغرى مىباشد، او با برادرش حسين عليهالسلام به كربلا آمد و با حضرت سجاد عليهالسلام به شام و از آنجا به مدينه رفت(10).
3 - فاطمه دختر امير المؤمنين عليهالسلام(11).
4 - فاطمه دختر امام حسين عليهالسلام(12).
5 - سكينه دختر امام حسين عليهالسلام(13).
6 - رباب دختر امر القيس، همسر امام حسين عليهالسلام(14).
7 - دختر چهار ساله از امام حسين عليهالسلام (رقيه)(15).
8 - رقيه همسر مسلم بن عقيل.
9 - دختر مسلم بن عقيل(16).
10 - خوصأ كه مشهور به «ام الثغر» مىباشد، همسر عقيل و مادر جعفر بن عقيل، و در كربلا بهمراه فرزندش آمده بود(17).
11 - ام كلثوم صغرى، دختر عبدالله بن جعفر و زينب كبرى كه بهمراه شوهرش قاسم بن محمد بن جعفر به كربلا آمد و شوهرش شهيد شد(18).
12 - رمله مادر قاسم فرزند امام حسن مجتبى عليهالسلام(19).
13 - شهر بانو مادر طفلى است كه از خيمهها بيرون آمد و هانى بن ثبيت او را شهيد كرد(20) ؛ و اين بانو غير از مادر حضرت سجاد عليهالسلام است.
14 - ليلى دختر مسعود بن خالد تميمى، مادر عبدالله اصغر كه در كربلا شهيد شد(21) ؛ و اين بانو از همسران امير المؤمنين عليهالسلام است و غير از ليلى مادر حضرت على اكبر است.
15 - فاطمه دختر امام حسن مجتبى عليهالسلام و مادر حضرت باقر عليهالسلام كه بهمراه امام زين العابدين عليهالسلام به كربلا آمد و با قافله اسيران به شام رفت(22).
اسيران زنان غير بنى هاشم
1 - حسنيه خدمتكار حضرت زين العابدين عليهالسلام كه بهمراه پسرش منجح به كربلا آمد، پس منجح به درجه شهادت رسيد(23).
2 - همسر عبدالله بن عمير كلبى كه بهمراه شوهرش به كربلا آمد و شوهرش را به دفاع از اهل بيت ترغيب مىكرد، و عبدالله خواست او را باز گرداند، نپذيرفت ؛ امام حسين عليهالسلام او را به خيمهها باز گرداند(24).
3 - فكيهه مادر قارب بن عبدالله بن اريقط. قارب بهمراه مادرش فكيهه - كه خادمه رباب همسر امام حسين عليهالسلام بود - به مكه و از آنجا به كربلا آمد، و در حمله اول شهيد گرديد(25).
4 - بحريه دختر مسعود خزرجى كه همراه شوهرش جنادْ بن كعب و فرزندش عمرو بن جناده به كربلا آمد، پس شوهر و فرزندش هر دو شهيد شدند(26).
5 - كنيز مسلم بن عوسجه اسدى كه بعد از شهادت مسلم بن عوسجه فرياد مىزد: «يابن عوسجتاه! يا سيداه»(27). و بعضى او را ام خلف زوجه مسلم بن عوسجه ذكر كردهاند(28).
6 - فضه خادمه كه در بعضى از روايات آمده است كه در كربلا حضور داشته است(29).
اين تعداد از اسيران را در مصادر ذكر شده - اعم از بنى هاشم و غير آنان - يافتم، و ممكن است تعداد اسيران بيش از مقدار ذكر شده باشد ولى ارباب مقاتل متعرض ذكر آنها نشدهاند، و شاهد بر اين امر اين است كه ما تعداد اسيران بنى هاشم را از مردان هشت نفر ذكر كردهايم در حالى كه ابن عبدر به نقل كرده است كه فقط از بنى هاشم دوازده نفر نوجوان اسير شدهاند(30).
لازم به ياد آورى است كه از مردان غير بنى هاشم در ميان اسيران نام كسى را در مصادر تاريخى نيافتيم، فقط شخصى بنام موقع بن ثمامه اسدى كه پس از مبارزه با سپاه كوفه و تمام شدن تيرهايش او را دستگير و نزد عمر بن سعد آوردند، اقوام و خويشان او كه در سپاه كوفه بودند وساطت كردند تا او را نكشند، پس او را بهمراه اسيران به كوفه آوردند و عبيدالله او را به «زاره» تبعيد نمود(31).
و نقل شده است كه: چون اسيران را به كوفه آوردند عيالات و زنان غير از بنى هاشم خويشان آنان در كوفه نزد عبيدالله رفته و تقاضاى آزادى آنها را نمودند، او دستور آزادى آنان را داد و بقيه اسيران از بنى هاشم را به اسارت به شام فرستاد(32).
قافله اسيران
عمر بن سعد، خود با بازماندگان حسين آماده رفتن شد، گليمها بر جهاز شتران انداخته و زنان را بر آنها سوار كردند و كاروانيان به هنگام ترك سرزمين كربلا با آنهمه داغها و مصيبتها و با خاطراتى كه از عزيزان خود به خاطر داشتند، آن سرزمين را ترك مىكردند.
فرزندان و خواهران امام حسين عليهالسلام و ديگر بازماندگان از اهل بيت و نيز زنان و كودكان بعضى ياران امام را بر شترهاى بى محمل نشانيدند در حالى كه سر و روى آنان باز بود و حرمت عترت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را نگاه نداشتند و آنان را همچون اسيران اجنبى به اسارت بردند و حريم خدا را در اين مورد نيز شكستند. و در اين مقام شاعر گفته:
يصلى على المبعوث من آل هاشم و يغرى بنوه اِنّ ذا لَعجيب(33)
و ديگر گفته است:
اترجو امْ قتلت حسيناشفاعْ جده يوم الحساب(34) (35)
البته دينورى مىگويد: زنان و دختران را در كجاوههاى روپوش دار نشانيدند(36) (كهاى كاش اين نقل صحيح باشد).
زينب عليها السلام در قتلگاه
هنگام حركت كاروان، بانوان به عمر بن سعد گفتند: شما را بخدا سوگند ما را بر كشتگانمان عبور دهيد.
چون آن اسيران بدنهاى پاره پاره شهدا را مشاهده كردند كه در زير سم اسبها لگد كوب شدهاند فرياد بر آورده و بر صورت خود لطمه زدند(37).
و بعضى نقل كردهاند كه: بنى اميه بدن امام حسين عليهالسلام و اصحابش را روى زمين گذاردند و زنان را از روى عمد و عناد بر شهيدان آل رسول عبور دادند، و چون ام كلثوم بردارش حسين عليهالسلام را مشاهده كرد كه روى زمين افتاده و آغشته به خاك و خون و عريان است، خود را از بالاى شتر بر زمين افكند و بدن برادر را در آغوش گرفت(38).
قرْ بن قيس تميمى مىگويد: من به آن زنان نگاه مىكردم، چون بر كشتگان عبور كردند فرياد بر آوردند و لطمه به صورت خود زدند، و اگر هر چه را فراموش كنم، كلمات زينب دختر فاطمه را در آن لحظهاى كه بر برادرش حسين گذشت فراموش نخواهم كرد(39)، بخدا سوگند كه بيقراريها و سخنان زينب هر دوست و دشمنى را به گريه واداشت(40).
خطابهاى زينب كبرى عليها السلام
خطاب اول
زينب عليهاالسلام دستهاى خود را در زير آن پيكر مقدس برد و به طرف آسمان بالا آورد و گفت:
«الهى تقبّل منّا هذا القربان».
«خداوندا! اين قربانى را از ما قبول كن!»(41)
خطاب دوم
پس با زبان پر گله آن بضعْ البتولرو كرد در مدينه كه يا ايها الرسول
يا محمداه! صلّى عليك ملائكُْ السّمأ! هذا الحسين بالعرأ، مرمّل بالدّمأ، مقطّع الاعضأ، و بناتك سبايا و ذريّتك مقتّلْ، تسفى عليها الصبا. فابكت كلُّ عدوو صديق(42)
اى رسول خدا! اى آنكه ملائكه زمين و آسمان بر تو درود مىفرستند، اين حسين توست كه اعضاى او را پاره پاره كردند، سر او را از قفا بريدند، اين حسين توست كه جسد او در صحرا افتاده در حالى كه بادها بر او مىوزند و خاك بر او مىنشانند. پس هر دشمن و دوستى را گرياند.
خطاب سوم
پس رو در بقيع و به زهرا خطاب كردمرغ هوا و ماهى دريا كباب كرد
كاى مونس شكسته دلان حال ما ببينما را غريب و بى كس و بى اقربا ببين
بعد از آن خطاب به مادر خود گفت:
اى مادر! اى دختر خير البشر! نظرى به صحراى كربلا افكن و فرزند خود را ببين كه سرش بر نيزه مخالفان و تنش در خاك و خون غلطان است! اين جگر گوشه توست كه در اين صحرا روى خاك افتاده! و دختران خود را ببين كه سراپردههاى آنها را سوزاندند و ايشان را بر شتران برهنه سوار كردند و به اسيرى مىبرند، ما فرزندان توايم كه در غربت گرفتار شدهايم(43).
خطاب چهارم
سپس با چشمى خونفشان روى به جسد سرور شهيدان كرد و گفت:
بابى من اضحى عسكره فى يوم الاثنين نهبا، بابى من فسطاطه مقطّع العُرى، بابى من لا غائب فيرتجى و لا جريحٌ فيداوى، بابى مَن نفسى له الفدأ، بابَى المهموم حتّى قضى، بابى العطشان حتّى مضى، بابى من شيبته تقطر بالدمأ، بابى من جدّه رسول اله السمأ، بابى من هو سبط نبى الهدى، بابى محمّدٌ المصطفى، بابى خديجْ الكبرى، بابى علىُّ المرتضى، بابى فاطمْ الزهرأ، سيدْ النسأ، بابى مَن ردّت له الشمس وصلّى(44).
به فداى آنكس كه سپاهش روز دوشنبه غارت شد، به فداى آنكس كه ريسمان خيامش را قطع كردند، به فداى كسى كه نه غائب است تا اميد بازگشتش باشد و نه مجروح است كه اميد بهبوديش باشد، به فداى آنكس كه جان من فداى او باد، به فداى آنكس كه با دلى اندوهناك و با لبى عطشان او را شهيد كردند، به فداى آنكس كه از محاسنش خون مىچكيد، به فداى آنكس كه جد او رسول خداست و او فرزند پيامبر محمد مصطفى و خديجه كبرى و على مرتضى و فاطمه زهرا سيده زنان است، به فداى آنكس كه خورشيد براى او بازگشت تا نمازگزارد.
خطاب پنجم
آنگاه اصحاب پيامبر را مخاطب قرار داد و گفت:
يا حُزناه! يا كرباه! اليوم مات جدّى رسول الله، يا اصحاب محمّداه! هؤلأ ذريّْ المصطفى يُساقون سوق السّبايا(45).
امروز جدم رسول خدا از دنيا رفته، اى اصحاب پيامبر! اينان ذريه رسول خدا هستند كه آنان را همانند اسيران مىبرند.
سكينه و پيكر امام عليهالسلام
آنگاه سكينه دختر امام حسين عليهالسلام جسد منور پدر خود را در بر گرفت و صورت بر صورت پدر گذارد و با جگر سوخته مىناليد تا جميع حاضران را به گريه در آورد، آنقدر گريست و بر سر خود زد كه بيهوش شد.
حضرت سكينه خود حديث مىكرد كه: از پدرم شنيدم كه مىگفت:
شيعتى ما ان شربتمعذب مأ فاذكرونى
او سمعتم بغريباو شهيد فاندبونى(46)
پس كسى را توان نبود كه او را از بدن مطهر پدرش دور سازد تا آنكه گروهى از سپاه دشمن آمدند و با قهر او را از بدن امام حسين عليهالسلام جدا كردند(47).
امام زين العابدين عليهالسلام فرمود: چون در روز طف (عاشورا) بر ما آن ستمها رسيد، و پدرم با يارانش كشته شدند و حرم او را بر جهاز شتران سوار و به جانب كوفه روانه كردند، من كشتگان را بر زمين افكنده ديدم كه به خاك سپرده نشده بودند، و بر من گران بود و از آنچه مىديدم سخت آشفته حال بودم و نزديك بود كه از اين درد قالب تهى كنم، عمهام زينب عليها السلام آثار آن حزن را در من ديد و گفت: اى بازمانده جد و پدر و برادرانم! چرا اينگونه بيتابى و جان خود را در معرض خطر قرار دادهاى ؟!
گفتم: جگونه بيتابى نكنم و ناشكيبائى نورزم در حالى كه مىبينم پدر و برادران و عموها و عموزادگان و كسان من بر زمين افتاده و به خون آغشتهاند در حالى كه جامه هايشان را ربودهاند و نه كسى آنها را كفن كرده است و نه به خاك سپرده! هيچ كس نزديك آنها نمى شود! گوئى خانواده ديلم و خزر هستند!
عمهام گفت: اينها تو را به جزع نياورد كه اين عهدى است از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با جد و پدرت عليهالسلام . خداوند پيمانى گرفته از جماعتى از اين امت كه سركشان زمين آنها را نمى شناسند، اما فرشتگان آسمانها آنها را مىشناسند و آنها اين استخوانهاى پراكنده را جمع نموده و با اين پيكرهاى خون آلود به خاك مىسپارند و در اين سرزمين (كربلا) براى قبر پدرت حسين عليهالسلام نشانى برپا دارند كه آثار آن از بين نرود و هر اندازه كه دشمنان و سردمدران كفر و پيروان ضلالت در محو اين آثار بكوشند شناختهتر و عظيمتر گردد(48).
اجساد مطهر شهدا
همانگونه كه قبلا هم گفتيم امام حسين عليهالسلام در روز عاشورا خيمهاى را آماده نمود و دستور داد تا هر يك از اهل بيت و اصحاب به شهادت برسد بدن او را به آن خيمه منتقل نمايند، و تنها بدنى كه به اين خيمه منتقل نشد (شايد به علت جراحات سنگين و پاره پاره بودن و تنهائى حسين عليهالسلام) بدن مطهر قمر بنى هاشم حضرت عباس عليهالسلام بود.
نوشتهاند: هرگاه بدنى را به خيمه شهدا مىآوردند، امام عليهالسلام مىفرمودند: كشتگانى مانند پيامبران و آل پيامبران ؛ و على عليهالسلام در وصف شهداى كربلا فرموده بودند: اينان بزرگان شهدا در دنيا و آخرت هستند، و هيچ كس تاكنون بر ايشان سبقت نگرفته است و هرگز بر آنها مقدم نخواهد شد.
مشاهدات مردى از بنى اسد
مردى از بنى اسد مىگويد: پس از رفتن قافله كربلا، من به ميدان نبرد آمدم، صحنه عجيبى بود، اجساد مطهر اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و ياران امام عليهالسلام غرقه در خون روى زمين افتاده بودند و خاك برآنها نشسته بود، منظرهاى بسيار حزن آور بود، از بدنهاى مطهر آنان نور به آسمان مىتابيد و نسيمى كه بر آن اجساد عزيز مىگذشت عطر آگين بود، در اين هنگام شيرى را ديدم كه در كنار جسد مطهر حضرت حسين عليهالسلام آمد و خود را به خون مبارك اما آغشته كرد و چنان ناله مىكرد كه تا كنون نشنيده بودم، و آنچه كه بر تعجب من افزود آن بود كه شب هنگام نگاهى به صحنه كارزار كردم، در كنار هر بدن نورى ديدم همچون شمعى كه مىدرخشيد و صداى ناله و گريه از كنار آن عزيزان به گوش مىرسيد(49).
قد غير الطعن منهم كل جارحْالا المكارم فى امن من الغير(50)
در آن ميان پيكر سيد جوانان بهشت به گونهاى بود كه از مشاهده آن حتى دلى كه همانند سنگ است پاره مىشد، ولى انوار الهى از اطراف آن بدن مطهر ساطع و بوى عطر از جوانب آن پيكر مقدس به مشام مىرسيد(51).
دفن اجساد مطهر
در بعضى از مصادر آمده است: عدهاى از قبيله بنى اسد آمدند تا بدن مطهر امام عليهالسلام و ياران را دفن نمايند، اما چون معمولاً بدنهاسر نداشتند و حتى لباس آنها را ربوده بودند و بيشتر بدنها بر اثر ضربات شمشير پاره پاره بود،، قابل شناسائى نبودند و بنى اسد متحير مانده بودند، در اين هنگام امام چهارم عليهالسلام تشريف آورد و بدنها را به بنى اسد معرفى نمود و خود به دفن بدن مطهر و مقدس پدر بزرگوارش اقدام كرد و در حالى كه بشدت گريه مىنمود و مىفرمود:
طوبى لاِرضٍ تضمّنت جسدك الطاهر، فان الدنيا بعدك مظلمْ و الاخرْ بنورك مشرقْ، اما الليّل فمسهد و الحزن فسرمد، او يختار الله لا هل بيتك دارك التى انت بها مقيم و عليك منى السلام يابن رسول الله و رحمْ الله و بركاته.
آفرين بر آن زمينى كه پيكر پاك تو را در بر گرفته، دنيا پس از تو تاريك و آخرت به نور تو روشن است، ديگر شبها خواب ندارم و اندوهم را پايانى نيست تا اينكه خداوند اهل بيت تو را به تو ملحق گرداند و در مأواى تو جاى دهد، درود من بر تو اى فرزند رسول خدا و رحمت خداوند بر تو باد.
سپس روى قبر مطهر نوشت: «هذا قبر الحسين بن على بن ابى طالب الذى قتلوه عطشاناً غريباً».
آنگاه بدن مقدس حضرت على بن الحسين (على اكبر) عليهالسلام را پائين پاى حضرت به خاك سپردند، و بعد به دستور امام عليهالسلام شهداى اهل بيت عيلهم السلام را در نزديكى قبر امام حسين عليهالسلام در يك محل به خاك سپردند(52)، و بنى اسد همراه امام عليهالسلام براى دفن قمر بنى هاشم عليهالسلام به طرف نهر علقمه حركت كردند و بدن مطهر عباس بن على عليهالسلام را در همانجا كه شهيد شده بود به خاك سپردند، در اين هنگام امام سجاد عليهالسلام در حالى كه بشدت گريه مىكرد فرمود:
على الدنيا بعدك العفا يا قمر بنى هاشم و عليك منّى السّلام من شهيد محتسب و رحمْ الله و بركاته.
پس از تو - اى ماه بنى هاشم - خاك بر دنيا ببارد، بر تو درود مىفرستم و رحمت خداوند را بر تو مىطلبم(53).(54) سپس بنى اسد اصحاب را در يك محل دفن نمودند و حبيب بن مظاهر را همانجائى كه اكنون هست (نزديك بالاى سر امام) دفن كردند به جهت شأن و مرتبهاى كه در قبيله خود داشت، چون او از بنى اسد و رئيس آنها بود(55).
و در كامل بهائى آمده است: حر بن يزيد در همان محلى كه مقتول شده بود، دفن گرديد، و مىگويد: بنى اسد بر ساير قبائل عرب فخر مىكردند به اينكه: ما بر حسين عليهالسلام و اصحابش نماز گزارده و آنها را دفن نموديم(56).
اجساد در روز دفن شدند يا در شب ؟
بعضى از ارباب مقاتل قائل به اين هستند كه دفن در روز دوازدهم بوده است، و بعضى به اينكه جريان دفن در شب سيزدهم بوده است ؛ و به نظر مىرسد كه صحيحترين اقوال اين است كه اجساد مقدسه شب دوازدهم دفن شدهاند(57).
پاورقى:
-1 كامل ابن اثير 4/81.
-2 نفس المهموم 385 ؛ ولى در كامل ابن اثير 4/81 آمده است كه عمر بن سعد بعد از شهادت امام حسين عليهالسلام دو روز در كربلا ماند و سپس بسوى كوفه حركت كرد.
-3 العقد الفريد 4/171.
-4 مناقب ابن شهر آشوب 4/113.
-5 مناقب ابن شهر آشوب 4/113.
-6 مقاتل الطالبيين 119 ؛ و در بحار الانوار 45/143 عمرو بن الحسن ثبت شده است.
-7 مقاتل الطالبيين 119.
-8 امالى شيخ صدوق، مجلس 19، حديث 2، در اين حديث نام اين دو طفل ذكر شده است، ولى مرحوم مقرم در كتاب الشهيد مسلم بن عقيل 189 از رياض الاحزان نقل كرده است كه نام آنان محمد و ابراهيم بوده است.
-9 تنقيح المقال 3/79.
-10 تنقيح المقال 3/73.
-11 رياحين الشريعه 3/307.
-12 العقد الفريد 4/171.
-13 مقاتل الطالبيين 119.
-14 كامل ابن اثير 4/88.
-15 نفس المهموم 456.
-16 رياحين الشريعه 4/255.
-17 رياحين الشريعه 3/317.
-18 تنقيح المقال 2/24.
-19 ابصار العين 130.
-20 رياحين الشريعه 3/309.
-21 رياحين الشريعه 3/308.
-22 رياحين الشريعه 3/15.
-23 تنقيح المقال 3/247؛ رياحين الشريعه 3/318.
-24 تنقيح المقال 2/201.
-25 تنقيح المقال 2/18.
-26 تنقيح المقال 2/327.
-27 نفس المهموم 265.
-28 رياحين الشريعه 3/305.
-29 كافى 1/465.
-30 العقد الفريد 4/171.
-31 كامل ابن اثير 4/80.
-32 ابصار العين 133.
-33 «بر پيامبر كه از آل هاشم است درود مىفرستند، و فرزندان او را مىكشند و اين شگفت آور است».
-34 «آيا امتى كه حسين را كشتند، اميد شفاعت جد او را روز قيامت دارند».
-35 الملهوف 60.
-36 نفس المهموم، ترجمه شعرانى 275.
-37 مقتل الحسين مقرم 306.
-38 تظلم الزهرأ 225؛ رياض الاحزان 24.
-39 نفس المهموم 386.
-40 كامل ابن اثير 4/81 ؛ الملهوف 56.
-41 مقتل الحسين مقرم 307.
-42 كامل ابن اثير 4/81.
-43 مرحوم نراقى در مجلس پانزدهم محرق القلوب خطاب به حضرت زهرا عليها السلام را دوم قرار داده است و خطاب اول (اللهم تقبل منا هذا القربان) را كه از مقتل الحسين مقرم نقل كرديم، نياورده است.
-44 الملهوف 56.
-45 بحار الانوار 45/59.
-46 «اى شيعيان من! چون آب نوشيديد، تشنگى مرا ياد كنيد، يا اگر نام غريبى و يا شهيدى را شنيديد براى من ندبه كنيد».
-47 الملهوف 56 ؛ مقتل الحسين مقرم 308.
-48 كامل الزيارات 261.
-49 مدينْ المعاجز 4/70.
-50 «زخم نيزهها و شمشيرها همه آن بدنها را دگرگون كرده بود، ولى مكارم و بزرگوارى آنها از تغيير مصون بود».
-51 مقتل الحسين مقرم 318.
-52 ظاهراً هفده نفر بودند شامل برادران و فرزندان امام عليهالسلام و پسر عموهاى حضرت كه در پايين پا دفن شدهاند. (ارشاد شيخ مفيد 2/126).
-53 حياْ الامام الحسين 3/324.
-54 بعضى از مورخين دفن امام عليهالسلام را به ديگران نسبت دادهاند، مثلا گفتهاند بنى اسد امام را دفن كردند و يا غلام زهير و يا جمعى از يهوديان و يا... كه عمدتا باطل است زيرا متولى كفن و دفن هر امامى امام بعد از اوست. و در اين رابطه رواياتى در كافى و ديگر كتب حديث مذكور است.
از امام باقر عليهالسلام روايت شده است كه:بصورت پنهانى حضرت على بن الحسين عليهالسلام آمد و بر پدر بزگوارش نماز خواند و آنگاه او را دفن كرد. (جلأ العيون شبّر 2/216).
و اين مطلب از بيانات امام هشتم عليهالسلام نيز بر مىآيد هنگامى كه على بن حمزه به امام عرض كرد: ما از پدران شما روايت كردهايم كه متولى امر امام بجز امام بعد از او نخواهد بود، حضرت رضا عليهالسلام به او فرمود: مرا خبر ده آيا حسين بن على عليهالسلام امام بود يا اينكه امام نبود ؟
على بن حمزْ گفت: آن حضرت امام بود.
اما رضا عليهالسلام فرمود: چه كسى متولى امر او بود و او را دفن نمود ؟
على بن حمزه گفت: حضرت على بن الحسين عليهالسلام.
حضرت رضا عليهالسلام فرمود: على بن الحسين در آن هنگام كجا بود ؟ آيا او محبوس در دست عبيدالله بن زياد بنود ؟!
على بن حمزه گفت: على بن الحسين عليهالسلام آمد و دشمنان اطلاع نداشتند و آن حضرت پيكر مطهر امام را دفن كرد و باز گشت.
حضرت ابو الحسن رضا عليهالسلام فرمود: همان كسى كه على بن الحسين عليهالسلام را قدرت داده است كه به كربلا بيايد و جسد مطهر پدرش را دفن كند، به صاحب اين امر (امام وقت) قدرت داده است تا به بغداد آمده و امر امام و پدرش را عهده دار شود سپس بازگردد، با اين تفاوت كه او در زندان و اسارت دشمن همانند على بن الحسين نبوده است. (بحار الانوار 48/270).
-55 الامام الحسين و اصحابه 375.
-56 نفس المهموم 388.
-57 الامام الحسين و اصحابه 380 و 382.
|