فرهنگ نامه مرثیه سرایی و عزاداری سید الشهداء ( ع )

محمّد محمّدی ری شهری

- ۴ -


فصل پنجم : كتاب شناسي تاريخ عاشورا و عزاداري

درباره تاريخ عاشورا و بويژه عزاداري و مقتل كتاب هاي بسياري در طول تاريخ نگاشته شده است كه اين خود نشان از اهتمام عالمان و محققان شيعي بدين مسأله است . (102)

اين منابع در اعتبار و دقت در نقل و تحليل يكسان نيستند و مي توان آنها را به دو دسته كلي قابل استناد و ضعيف تقسيم كرد . اين تقسيم بندي در كتاب هاي در دسترس قابل انجام است ، اما دسته ديگري به نام منابع مفقود را نيز بايد در نظر داشت ، منابعي كه تنها در فهرست ها به آنها اشاره شده و اكنون به آنها دسترسي مستقيم نداريم ، هر چند برخي اخبارشان به كتابهاي ديگر راه يافته است .

بنابر اين با سه گروه ، منبع مواجه ايم : 1 . منابع قابل استناد ، 2 . منابع غير قابل استناد ، 3 . منابع مفقود .

مقصود ما از منابع قابل استناد ، آن دسته مآخذي هستند كه هويت تاريخي داشته و نويسندگان آنها ، معلوم ، سرشناس و از عالمان روشمند بوده اند ، هر چند ديده نقد خود را بر يك يك روايات آنان باز نگاه مي داريم .

منابع غير قابل استناد و ضعيف را منابعي داستاني ، بي سند و بي پشتوانه تاريخي مي دانيم كه اخبار گزارش شده در آنها را تنها به شرط يافتن مؤيدات تاريخي و تقويت به وسيله ديگر مآخذ ، مي پذيريم .

ما ابتدا به معرفي توصيفي منابع مهم قابل استناد مي پردازيم و همين كار را درباره منابع ضعيف اما مشهور به انجام مي رسانيم و سپس منابع معاصر را به اجمال مورد بررسي قرار مي دهيم . (103)

1 - منابع قابل استناد

خوشبختانه منابع متعدد و قابل اتكايي از پنج قرن نخست به دست ما رسيده كه به گزارش نهضت عاشورا پرداخته اند . اين منابع را مي توان به دو دسته مستقل و مشتمل تقسيم نمود : منابعي كه ويژه گزارش دهي نهضت عاشورا و حماسه سازان اين واقعه بي نظير است و منابعي كه تنها بخش و فصل هايي از آنها ، درباره قيام امام حسين ( عليه السلام ) است . ما در اينجا همه اين منابع را به ترتيب تاريخي گزارش مي كنيم . گفتني است اين منابع از اعتبار يكساني برخوردار نيستند ، اما همه آنها قابليت ارجاع و استناد را دارند و به وسيله پژوهش هاي تاريخي روشمند قابل بررسي و پذيرش اند :

1 . طبقات الكبري ، ابن سعد ( متوفي 230 )

2 . انساب الاشراف ، بلاذري ( متوفي 279 )

3 . اخبار الطوال ، دينوري ( متوفي 283 )

4 . تاريخ طبري ( متوفي 310 ) اين كتاب از مهمترين منابع قيام حسيني است .

5 . الفتوح ، ابن اعثم كوفي ( متوفي حدود 314 )

6 . مقاتل الطالبيين ، ابوالفرج اصفهاني ( متوفي 356 )

7 . معجم الكبير طبراني ( متوفي 360 )

8 . شرح الأخبار ، قاضي نعمان ( متوفي 363 )

9 . كامل الزيارات ، ابن قولويه ( متوفي 368 )

10 . امالي شيخ صدوق ( متوفي 381 )

11 . ارشاد ، شيخ مفيد ( متوفي 413 )

12 . روضة الواعظين ، ابن فتال نيشابوري ( متوفي 508 )

13 . اعلام الوري ، طبرسي ( متوفي 548 )

14 . مقتل الحسين خوارزمي ( متوفي 568 )

15 . تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ( متوفي 571 )

16 . مناقب ابن شهر آشوب ( متوفي 588 )

17 . الكامل في التاريخ ، ابن اثير ( متوفي 630 )

18 . مثير الأحزان ، ابن نما ( متوفي 645 )

19 . تذكرة الخواص ، سبط ابن جوزي ( متوفي 653 )

20 . الملهوف علي قتلي المطفوف ( لهوف ) سيد بن طاووس ( متوفي 664 )

21 . كشف الغمة ، اربلي ( متوفي 692 )

22 . سير اعلام النبلاء ، ذهبي ( متوفي 748 )

2 - منابع قابل استناد

حادثه عاشورا از پيشامدهاي شگفت تاريخ است . قهرماناني اندك شمار در برابر خيل عظيم جنگجويان سفاك و بيرحم تا واپسين لحظه حيات و آخرين قطره خون مقاومت كردند و از همه چيز در راه محبوب خود گذشتند . اين مقاومت شجاعانه و فداكاري قهرمانانه ، از آغازين لحظه هاي پيدايش ، در درازناي تاريخ و تاكنون ، چشم ها را خيره كرده و زبان ها و قلم ها را به سوي خود كشيده است . تاريخ نگاران و سيره نويسان ، از نخستين كساني بودند كه به گزارش اين واقعه با بسياري از رخدادهاي پيراموني و حادثه هاي جزيي آن پرداختند و حتي آن دسته مورّخان حكومتي كه نان امويان را مي خوردند نتوانستند ، آفتاب دلاوري ها ، رشادت ها و حماسه سرايي هاي اين تعداد به ظاهر اندك و به باطن ، با همه انسانيت انسان ها برابر ، را ناديده و يا آن را زير ابر تيره ، گيرند . كتاب هاي تاريخ و سيره ، چه در ميان شيعيان و چه اهل سنّت و حتي غير مسلمانان ، واقعه عاشورا را به عنوان يك نقطه عطف و يك پيشامد مسلّم گزارش كرده و اركان و وقايع اصلي آن از مشهورات ، متواترات و قطعيات تاريخي است ، اما تفصيل ها و جزئيات آن ، مانند هر واقعه تاريخي ديگري با تفاوت هايي در نقل ها و يا كاستي ها و مبالغه هايي قابل انتظار همراه بوده است . اين در حالي است كه با گذشت زمان و دورتر شدن از اصل واقعه ، انتظار تغيير و تحريف بيشتر مي شود ، نكته اي كه قاعده لزوم مراجعه به منابع كهن و نزديك تر به حادثه تاريخي را مدلّل مي سازد . خوشبختانه منابع كهن تاريخي و سيره نگاري چنان دقيق و با تفصيل به عاشورا و كربلاء پرداخته اند كه غرض ورزي ها ، اشتباهات و كم دقتي هاي همزاد انسان ، را به آساني نشان مي دهد . مبناي ما در سنجش اعتبار و سنديت كتاب هاي نوشته شده در دوره هاي بعد ، همين منابع كهن و مشتركات تاريخي در كنار حفظ معيارهاي نقد متون و اسناد تاريخي است . همچنين از آن رو كه حادثه عاشورا ، يكي از سرخ ترين جلوه هاي گل فام امامت شيعه است ، گزارش ها و مآخذ پيرامون عاشورا را بايد با سنجه عصمت امام ( عليه السلام ) نيز سنجيد و سيره رفتاري امامت شيعه را بر آنچه به آنان نسبت مي دهند حاكم كرد .

بر اين اساس ، كتاب ها و منابعي كه گزارش هاي خود را نقادي نكرده و آنها را با منابع اصلي تاريخي برابر ننموده و يا به تعارض آنها با سيره و كرامت و شخصيت امام حسين ( عليه السلام ) و يارانش توجه نكرده اند ، دچار ضعف گشته و از گردونه اعتبار و نقل و استناد خارج مي شوند .

هر اندازه تعداد اين گزارش هاي بدون اصل و سند و يا نامتجانس با شخصيت كرامتمندانه و عزتمندانه عاشورائيان در كتابي بيشتر باشد ، بر ضعف آن افزوده مي شود و هر اندازه اين گزارش ها كمتر ، كتاب از اعتبار بيشتر بهره مند مي گردد .

اين بدان معناست كه نقد ما در اين عرصه ، متوجه به كتاب و محتواي آن است و نه نويسنده و گردآورنده آنها ، چه ، برخي از مؤلفان اين گونه كتاب ها جزو كساني هستند كه از سرِ شيفتگي به اين حماسه تاريخي و شخصيت اعجاب انگيز امام حسين ( عليه السلام ) و همراهانش و به پاس قدرداني از فداكاري هاي آنان ، قلم به دست گرفته و بدون آن كه تخصص اصلي آنها تاريخ و سيره باشد ، در عرصه اي قلم زدند كه تفاوت اصلي با اندوخته هاي علمي آنها مانند فقه و تفسير قرآن داشت . احساس دَين به امام حسين با شوري كه از مطالعه نهضت عاشورا به هر انساني دست مي دهد ، آميخته شد و اين مؤلفان شيفته را گاه به تساهل در رويارويي با گزارش هاي بي پايه كشاند و سبب شد آنان حتي به گزارش هاي شفاهي كه از زبان اين و آن و يا برخي واعظان و مرثيه خوانان شنيده اند ، اعتماد كنند و افزوده هايي ناسازگار با واقعه اصلي عاشورا و در تعارض با اهداف آن را در كتاب هاي خود بياورند ، تا چه رسد به كتاب هاي كم اعتبار ، مجهول و يا حتي مجعول .

زمينه ها و عامل هايي چند ، نيز اين جريان را شدت بخشيد كه از جمله آنها ، پيدايش سبك داستان پردازي و ارائه قرائت جذاب و مخاطب محور ، از واقعه عاشورا بود . سبكي كه برپايه گرايش طبيعي انسان به حكايت و نقل زيبايي وقايع روي داده ، شكل گرفت و ميل فطري آدميان به بزرگ داشتن و بزرگتر كردن قهرمانان خود ، به آن كمك نمود . در اين ميان كساني آيات و روايات باز دارنده از دروغ پردازي را با جعل اصطلاح « زبان حال » كنار زدند و يا حتي در برخي نمونه هاي معدود ، دروغ را تجويز كردند . راه يافتن اين زبان تخيلي ، احساسي و داستاني به منبر و مرثيه و تعزيه ، چرخه نقل شفاهي و نگارش كتبي را كامل كرد و پس از مدّتي آنچه به عنوان يك مرثيه يا مداحي و نقل حكايت و به منظور برانگيختن احساسات ساخته و خوانده شده بود ، به كتاب ها راه يافت و از سوي برخي كه ميان منابع كهن و نزديك به واقعه عاشورا با كتاب هايي كه قرنها پس از آن به نگارش درآمده اند تفاوت چنداني نمي نهند ، به صورت يك سند تاريخي و قابل ذكر درآمد .

اين ها ، همه افزون بر اشتباهات ناخواسته انساني است كه در نقل هاي تاريخي پيش مي آيد ، مانند خطاي حافظه در نقل شفاهي و خطاي باصره در هنگام نوشتن كه به گاه نگارش و قرائت نسخه ها پيش مي آيد ، بويژه اگر نسخه ، مغلوط و يا بدخط باشد . آنچه مايه اميدواري پژوهشگران است ، شكل هرمي اين جريان ناخجسته است . به اين معنا كه هر چند ممكن است تعداد كتاب هاي كنوني كه مطالب آميخته از درست و نادرست دارند ، فراوان به نظر رسد ، اما پي يابي جريان نقل آنها ، پژوهشگر را به تعداد انگشت شماري از منابع مشخّص مي رساند كه سرچشمه ورود اين ادبيات تخيّلي و بدون پشتوانه تاريخي به جريان گزارش دهنده حماسه كربلا هستند .

محققان اين مجموعه با بررسي صدها گزارش و مأخذيابي مرحله به مرحله هر يك از نقل ها ، اين چند كتاب معدود را شناسايي كرده و ساختار و ضعف هاي آنها را گوشزد كرده اند . اين بدان معنا نيست كه همه مطالب اين كتاب ها نادرست و تحريف شده است ، چه در اين كتاب ها ، گزارش هاي معتبر از كتاب هاي كهن و اصلي تاريخ و سيره نيز نقل شده است . مقصود ما آن است كه بسياري از گزارش هاي نادرست و يا بدون منبع و پشتوانه تاريخي در اين كتاب ها يافت مي شود ، كه برخي با عملكرد و سيره رفتاري امام حسين ( عليه السلام ) و اهل بيت گراميش ناسازگار است و برخي تنها احتمال وجودشان در منابع به ما نرسيده مي رود ، وبدين جهت مطالب اين گونه كتاب ها بدون ارزيابي قابل استناد نيستند ، اين منابع عبارت اند از :

1 . مقتل منسوب به ابومخنف

ابو مخنف ، لوط بن يحيي بن سعيد ، در گذشته به سال 158 هجري قمري ، از مورّخان مورد اعتماد و از اصحاب امام صادق ( عليه السلام ) است ، او به احتمال فراوان شيعه و مقبول مورّخان فريقين است و از اين رو تاريخ نگاران و سيره نويسان متعدد از كتاب او درباره قيام امام حسين ( عليه السلام ) نقل كرده اند . از اين ميان مي توان به محمد بن عمر واقدي ( م 207 ) و محمد بن جرير طبري ( م 310 ) در تاريخش ، ابن قتيبه ( م 322 ) در الامامة والسياسة ، ابن عبدربّه ( م 328 ) در العقد الفريد ، علي بن حسين مسعودي ( م 345 ) شيخ مفيد ( م 413 ) در الارشاد و نيز النصرة في حرب البصرة ، شهرستاني ( م 548 ) در الملل والنحل ، خوارزمي ( م 568 ) در مقتل الحسين و در آخرين حلقه ها به ابن عساكر ( م 571 ) (104) ، در تاريخ دمشق ، ابن اثير ( 630 ) در الكامل ، سبط ابن جوزي ( م 654 ) در تذكرة الخواص و ابوالفداء ( م 732 ) اشاره كرد(105) . سوگمندانه اصل كتاب ابومخنف ناپيدا شده و ما تنها مي توانيم از جمع آوري گزارش هاي اين مورّخان ، به بخشي از كتاب او دست بيابيم .

در دوره معاصر آقاي حسن غفاري و محمد هادي يوسفي غروي به اين كار همّت گماشته و آن بخش از كتاب ابو مخنف را كه طبري در تاريخ خود گزارش كرده ، گردآورده و با نام هاي « مقتل الحسين » و « وقعة الطّف » منتشر ساخته اند .

پيشتر از اين دو ، كتابي به نام مقتل ابي مخنف منتشر شده است كه نه تنها دليلي بر صحّت انتساب آن به مؤلف در دست نيست ، بلكه تفاوت فراوان و آشكار مطالب آن با نقل طبري از ابومخنف ، قرينه نادرستي اين انتساب است . دليل ديگر ، وجود برخي مطالب موهن به شخصيت بزرگوارانه امام حسين ( عليه السلام ) است كه تأليف آنها از نويسنده اي مشهور و موثّق همچون ابومخنف ، بسي بعيد است . جالب توجه آن كه ميان اين كتاب چاپ شده ناشناخته ، با متن برخي نسخه هاي خطي آن تفاوت بيش از حدّ متعارفي به چشم مي آيد و اعتماد به آن را از ميان مي برد . (106)

متأسفانه ، نياز به مقتل أبي مخنف ، موجب شده ، بسياري به همين نسخه متداول و رايج روي آورده و بيشتر مطالب آن را نادانسته به أبو مخنف نسبت دهند .

گفتني است كه در دو سده اخير ، بسياري از محدثان ، مورخان و كتابشناسان ، پس از تأييد ابو مخنف و كتاب اصلي او ، كتاب كنوني ، متداول و در دسترس « مقتل ابومخنف » را بي اعتبار و غير قابل استناد دانسته اند . از اين ميان مي توان به محدّث نوري (107) ، ميرزا محمد ارباب (108) ، حاج شيخ عباس قمي (109) ، سيد عبدالحسين شرف الدين (110) ، سيد حسن امين (111) و شهيد قاضي طباطبايي (112) اشاره كرد . (113)

2 . نور العين في مشهد الحسين ( عليه السلام )

نور العين ، مقتلي منسوب به ابو اسحاق اسفرائني است و اين عنوان منصرف به ابراهيم بن محمد بن ابراهيم اسفرائني ، فقيه شافعي و در گذشته به سال 417 يا 418 هجري است ، اما هيچ يك از منابع كهن ، تأليف چنين كتابي را در شرح حال او گزارش نكرده اند (114) . در ميان كتابشناسان متأخر ، ابتدا اسماعيل پاشا (115) و پس از او شيخ آقا بزرگ تهراني (116) و يوسف اليان سركيس (117) اين كتاب را به او منسوب داشته اند . آنچه نظر اسماعيل پاشا را كم اعتبار مي كند ، اشاره وي به مأخذ خود ، وفيات الاعيان است ، حال آن كه ما چنين مطلبي را در وفيات الاعيان نيافتيم و اسماعيل پاشا خود در كتاب ديگرش ، ايضاح المكنون ، كتاب را بدون ذكر مؤلف آن معرفي كرده است . (118)

كتابشناسان معاصر مانند سيد عبدالعزيز طباطبايي ( رحمه الله ) نيز بر اعتقادند كه اين كتاب را بر اسفرائني بربسته اند ؛ زيرا اسلوب و سبك آن با كتاب هاي تأليف شده در قرن چهارم ، يعني سال هاي تدريس و تأليف اسفرائني ، همسان نيست . (119) و نكته آخر آن كه مطالب كتاب ، بدون سند و مأخذ است و گاه چنان غير معتبر و دور از عقل است (120) كه تأليف آن را از سوي يك فقيه دانشمند ، بعيد مي سازد واز اين رومحققان خبره در سيره و تاريخ امام حسين ( عليه السلام ) را به انكار آن سوق داده است . (121)

3 . روضة الشهداء

كمال الدين حسين بن علي واعظ كاشفي ( م 910 ) مبتكر سبك قصه پردازي و پردازش پندگونه از وقايع تاريخي است . او كه سني بودن و يا شيعه بودنش معلوم نيست شيفته اهل بيت ( عليهم السلام ) بود و براي جذب عوام ، حوادث تاريخي بويژه ، حادثه عاشورا را با نثري دلپسند به داستان درآورد و در اين ميان مطالب معتبر و غير معتبر و مستند و بدون سند را با هم درآميخت . سبك جديد ، فارسي بودن و انگيزه مؤلف براي خواندن كتاب در مجالس عزا ، موجب شد تأليف كاشفي نه يك اثر تاريخي كه يك اثر تبليغي و حتي تخيّلي ، شمرده شود . متأسفانه عدم توجه به اين مطلب و قرائت و استنساخ متكرر آن - تا آنجا كه سخنرانان مجالس سوگواري امام حسين ( عليه السلام ) را ، « روضه » خوان ناميدند- ، زمينه ورود بسياري از اطلاعات نادرست اين كتاب را به فرهنگ عاشورا فراهم ساخت و در موارد متعددي « زبان حال » ، جانشين « زبان قال » حماسه سرايان كربلا گشت .

مصحّح و حاشيه نگار كتاب ، علامه ابوالحسن شعراني نيز در مقدمه اش بر كتاب به اين موضوع اشاره كرده است : « از نقل ضعيف در روضة الشهداء عجب نبايد داشت ، چون در اداي مقصود واعظ ، قوي است ، اگر چه براي مقصود مورّخ كافي نيست » (122) . پيش از شعراني ، نيز ، ميرزا عبدالله افندي ، همكار عالم و كتابشناس علامه مجلسي ( رحمه الله ) ، اكثر روايات اين كتاب و بلكه همه آن را مأخوذ از كتب غير مشهوره و غير قابل اعتماد دانسته (123) ، سيد محسن امين نيز اين سخن را تأييد نموده است . (124) محدّث نوري برخي گزارش هاي كتاب را بدون پشتوانه تاريخي خوانده (125) و شهيد مطهري آن را پر از دروغ ، و تأليف و نشر اين كتاب را مانع مراجعه به منابع اصلي و مطالعه تاريخ واقعي امام حسين ( عليه السلام ) دانسته است . (126) شهيد قاضي طباطبايي نيز مطالب آن را در مقام تعارض با مقاتل معتبر ، ساقط و بي ارزش مي داند . (127) نمونه هاي متعددي از اين گونه اخبار غير قابل باور را مي توان در جاي جاي كتاب ديد . (128)

4 . المنتخب في جمع المراثي و الخطب

فخرالدين بن محمد علي بن احمد طريحي ( م 1085 ) مؤلف مجمع البحرين ، مجموعه اي از احاديث و مراثي درباره امام حسين ( عليه السلام ) و برخي ديگر از امامان را گرد آورد و به قصد گرياندن مؤمنان و تشويق به سوگواري ، آنها را به صورت جُنگ سامان داد . المنتخب تاريخ نگاري علمي زندگي يا قيام امام حسين ( عليه السلام ) نيست ، اكثر مطالب كتاب بدون ذكر مأخذ و احاديث آن به صورت مرسل آمده و غث و سمين در آن به هم درآميخته است . واز اين روآن را متناسب با هدف و شيوه مؤلف ، المجالس الطريحيه و يا المجالس الفخريه نيز ناميده اند . ضعف ديگر كتاب ، اختلافات موجود در نسخه هاي متفاوت آن است كه مي تواند نشانگر تصرّفات بعدي در آن باشد . (129)

محدّث نوري منتخب طريحي را مشتمل بر مطالب موهون و غير موهون مي داند (130) و ميرزا محمد ارباب قمي ، مسامحات فراوان در آن را گوشزد كرده و روايات مختص آن را معتبر ندانسته است . (131) برخي مطالب ضعيف كتاب قابل ترديد و ردّ هستند كه خوانندگان را به صفحات ذيل ارجاع مي دهيم . (132)

5 . محرق القلوب

محرق القلوب ، نوشته ملا مهدي نراقي ( م 1209 ق ) است . او با اقتباس از روضة الشهداء ، به عرضه مطالبي دست يازيد كه به گونه اي شورانگيز ، عواطف و احساسات مردم را به سوي واقعه كربلا سوق دهد ، اما چون مأخذ نراقي ، روضة الشهداء ، كتابي ضعيف و مخلوط از مطالب درست و نادرست بود ، نوشته او نيز بر اخبار ضعيف و غير معتبر مشتمل گشت . نراقي خود به ضعيف بودن برخي گزارش هاي كتابش تصريح كرده (133) و از اين رو مورد انتقاد برخي از عالمان پس از خود قرار گرفته است . ميرزا محمّد تنكابني برخي از اخبار آن را مظنون يا مقطوع الكذب دانسته (134) و محدث نوري با ابراز شگفتي از تأليف چنين كتابي از چنان عالم بزرگي ، برخي مطالب آن را منكر ناميده است . (135)

شهيد مطهري نيز نراقي را فقيه بزرگي خوانده ولي او را در تاريخ عاشورا ، صاحب اطلاع نمي داند و برخي مطالب او را نقد كرده است . (136) گفتني است انتساب كتاب به نراقي ، مشهور و ترديدي در آن نرفته (137) ، اما محتمل است كه آن را در اوايل سنّ تحصيل و پيش از رسيدن به مراتب كمال علمي ، نوشته باشد .

6 . اكسير العبادات في اسرار الشهادات « اسرار الشهادة »

آغا بن عابد دربندي شيرواني مشهور به فاضل دربندي ( م 1285 يا 1286 ) از نويسندگاني است كه افزون بر رشته تخصصي خود ، فقه ، در ديگر رشته ها ، مانند تاريخ عاشورا نيز كتاب نوشت . او با جمع اخبار قوي و ضعيف و به قصد حل اختلاف و تحليل آنها يكي از بزرگ ترين نگاشته ها را درباره واقعه عاشورا سامان داد . او شيفته امام حسين ( عليه السلام ) بود و انگيزه زيبايي در نگارش اين كتاب داشت ، اما به دليل استفاده از منابع ضعيف در كنار منابع اصلي و نقل برخي گزارش هاي بدون سند نتوانست مقتل معتبري ارائه دهد . او همچنين مبناي نادرستي برگزيد و براساس آن از كتاب هايي كه مشتمل بر اخبار مظنون الكذب بودند نيز نقل كرد . مبناي او اين بود كه نشانه هاي كذب هر چند به درجه ظنّ برسد ، مانع نقل نيست و نقل چنين اخباري در بيان سيره و تاريخ ، بي اشكال است . محدّث نوري يكي از منابع ضعيف دربندي را نسخه بدون سروته ، مجهول و پر از دروغي مي داند كه سيد عربِ روضه خواني براي كسب تأييد نزد عالمان نجف آورده و سپس به دست دربندي مي رسد . نسخه اي كه به گفته محدث نوري ، از كثرت اشتمال بر اكاذيب واضحه و اخبار واهيه احتمال نمي رود كه از مؤلّفات عالمي باشد . (138)

سخن محدّث نوري را بسياري از عالمان ديگر تأييد كرده اند و بسياري از نقل هاي نادرست و غير قابل باور كتاب را به عنوان گواه ارائه كرده اند . از اين ميان مي توان به ميرزا محمد تنكابني (139) ، شاگرد فاضل دربندي ، محدّث نوري(140) ، شيخ ذبيح الله محلاتي(141) ، سيد محسن امين(142) ، ميرزا محمدعلي مدرس تبريزي (143) ، شيخ آقا بزرگ تهراني(144) و استاد علامه شهيد مرتضي مطهري(145) ، اشاره نمود .

گفتني است بسياري از تحليل هاي نويسنده كتاب براي قابل پذيرش كردن گزارش هايي است كه به سادگي قابل قبول نيستند . (146)

7 . ناسخ التواريخ

ميرزا محمدتقي سپهر ، مشهور به لسان الملك ( م 1297 ق ) از شاعران و منشيان دربار قاجار است . او در كنار كار ديواني ، مأمور شد تا كتابي را درباره تاريخ جهان از آدم ( عليه السلام ) تا آن زمان ، بنگارد . (147) كتابي كه همه آنچه را گفته اند و امكان وقوع دارد ومحال نيست ، در خود جاي دهد هر چند دور از ذهن باشد . او اين تفصيل را در بخش مربوط به امام حسين ( عليه السلام ) حفظ كرده و از اين رو « هر قصّه را كه در كتب معارف مورّخين و محدّثين » (148) ديده ، آورده است . او هر چند ، گاه به گاه به نقد پاره اي منقولات دست مي يازد ، اما خود نيز اشتباهات تاريخي دارد و مطالب ضعيف به كتابش راه يافته است و از اين رو با وجود استفاده اهل منبر و مرثيه از آن ، نمي توان متفردات آن را معتبر دانست . شهيد قاضي طباطبايي اشتباهات آن را فراوان دانسته و محتويات بدون مدرك آن را قابل اعتماد ندانسته است . (149) شهيد مطهري نيز هر چند مؤلّف را متدين خوانده ، اما تاريخش را چندان معتبر نداشته و برخي از اشتباهات تاريخي او را گوشزد كرده است . (150)

8 . عنوان الكلام

ملا محمد باقر فشاركي ( م 1314 ) از فقيهان قرن سيزدهم و چهاردهم اصفهان است . رشته اصلي او فقه اما صاحب منبر وعظ و خطابه نيز بوده است . او بدون آن كه قصد بيان تاريخ عاشورا را داشته باشد در پايان سخنراني هايش چند جمله اي ذكر مصيبت مي كرد . او سپس بخشي از اين سخنراني ها را كه در شرح دعاهاي هر روز ماه مبارك رمضان بود به نگارش درآورد و سپس دو عشريه كه نوشته هاي ويژه مصائب امام حسين ( عليه السلام ) و در قالب مجالس دهگانه بود به آن افزود . فشاركي در مقام تاريخ نويسي نيست و قصدش ذكر مصيب و گرياندن مردم است ، از اين رو در بسياري از موارد سندي براي گفته هاي خود ارائه نمي دهد و حتي گاه با وجود تصريح به نبودن برخي مطالب در كتب معتبر و مشهور (151) ، تنها به گمان و احتمال ، آن را نقل مي كند .

كتاب عنوان الكلام مرجع و مستند كتاب هاي پژوهشي و تاريخي واقع نشده ، اما به دليل ذكر برخي مواعظ حديثي و داستاني گاه مورد استناد اهل منبر قرار مي گيرد . تأخر زماني مؤلف ، نقص ارجاع علمي به كتب و منابع و گزارش هاي منفرد و بدون شاهد (152) كتاب را مي توان دليل عدم استفاده علمي از آن دانست . (153)

9 . تذكرة الشهداء

ملا حبيب شريف كاشاني ( م 1340 ق ) از عالمان و فقيهان پر نويس قرن چهاردهم است . او نزديك به 200 نوشته دارد كه از جمله آنها ، تذكرة الشهداء است . كار اصلي شريف كاشاني فقه و علوم وابسته به آن بوده ، اما به دليل شيفتگي به امام حسين ( عليه السلام ) تاريخ مفصّلي در شرح حال شهيدان عاشورا نگاشت . شريف كاشي در اين كتاب از همه گونه منابع قوي و ضعيف ، نقل كرد و از اين رو با وجود ردّ برخي اخبار از سوي مؤلّف ، تعدادي از روايت هاي ضعيف در كتاب باقي مانده است . اين اخبار پشتوانه تاريخي ندارند وقرائن ديگري در كنار آنها وجود ندارد و از اين رو همه گزارش هاي كتاب قابل اعتماد نيست . نمونه هاي گزارش هاي متفرّد و تأييد ناشده اين كتاب را مي توان در صفحات متعددي مشاهده كرد . گفتني است برخي از اين اخبار محال و يا خارق العاده نيستند ، اما سند و منبع قابل اتكايي ندارند . (154)

10 . معالي السبطين

محمد مهدي حائري مازندراني از نويسندگان قرن چهاردهم ( م 1385 ) دو كتاب ديگر نيز درباره اهل بيت ( عليهم السلام ) دارد كه يكي با نام « شجره طوبي » و ديگري « الكوكب الدرّي في احوال النبيّ والبتول والوصيّ » است . مرحوم حائري مازندراني در كتاب « معالي السبطين » اندكي به شرح حال امام حسن و بقيه كتاب را به امام حسين ( عليه السلام ) پرداخته است . او مطالب كتاب را با داستان و شعر درهم آميخته و آن ها را به شكل مطالب مناسب مجالس سوگواري عرضه كرده است . او مطالب تاريخي ، حديثي و گوناگون را نقل مي كند تا زمينه مناسبي براي گزارش مقتل و وقايع عاشورا ، فراهم آورد و در اين ميان از نقل مطالب ضعيف و استفاده از كتب و منابع غير قابل اعتماد ـ مانند روضةالشهداء ، اسرار الشهادات ، منتخب طريحي و . . . ـ خودداري نمي كند . شهيد قاضي طباطبايي كه با مؤلف آشنايي و مكاتبه داشته نيز نقليات كتاب را چندان قابل اعتماد نمي داند و آن را آميخته از صحيح و ضعيف خوانده و از اين رو ناظر كتاب را به دقت در آن فرا مي خواند . (155)

نمونه هايي از اخبار ضعيف و حتي متفرد كتاب را مي توان در اين صفحات ديد . (156)

3 - منابع معاصر

منابع پس از قرن 9 و 10 آن اندازه متعددند كه نمي توان به همه آنها پرداخت . اما به گونه ي كلي مي توان گفت اعتبار اين كتب ، تابع اعتبار منابع مورد استفاده آنها است . به سخن ديگر ، هر اندازه گزارش كتب متأخر و معاصر متكي به كتاب هاي كهن تر و معتبرتر باشد و در نقل خود دقت كرده و رعايت امانت بيشتري كرده باشد ، قابل اعتمادتر خواهد بود . نمي توان كتابي مانند « الكبريت الاحمر » را با وجود عالم بودن نويسنده آن ، محمدباقر بيرجندي ( 1276 ـ 1352 ق ) كه كتاب خود را با تتبع فراوان گردآورده معتبر و يا غير معتبر دانست ؛ زيرا برخي منابع آن ، قابل اعتماد و برخي ضعيف هستند و هر چند مؤلف گاه به نقد برخي گزارش ها پرداخته ، اما نقل بدون داوري مطالب از كتابهاي ضعيف نيز در آن كم نيست . گفتني است بر همين اساس اعتبار بحارالأنوار ، نفس المهموم و منتهي الآمال بيشتر است ؛ زيرا اكثر گزارش هاي آنها قابل قبول و مستند به كتب كهن و معتبر هستند ، به ويژه آن كه محدث قمي ( رحمه الله ) با عنايت به منابع غير قابل استناد در پاره اي از موارد به ارزيابي روايات نيز پرداخته و لذا استفاده از آنها بلا مانع است ، مشروط به اين كه مطالبي كه در اين كتابها از اهل بيت ( عليهم السلام ) نقل شده به منبع گزارش نسبت داده شود ، نه به اهل بيت ( عليهم السلام ) .

نتيجه اين سخن آن است كه تنها به دليل وجود يك گزارش تاريخي در كتاب هاي معاصر ، هر چند مشهور و مورد توجه ، نمي توان آن را يك سند قابل اتكاي تاريخي دانست و به استناد آن ، مطلبي را به اهل بيت ( عليهم السلام ) نسبت داد ، بلكه بايد منبع آن نيز معلوم و سنجيده گردد .