فرهنگ عاشورا

جواد محدّثى

- ۱۶ -


عمربن عبداللّه
عمر سعد
عَمروبن جُناده انصارى
از شهداى نوجوان كربلا، كه پدرش نيز در ركاب سيدالشهدا عليه السّلام شهيد شد. اين جوان چون خواست به ميدان رود، امام فرمود: پدر اين جوان كشته شد؛ شايد مادرش ‍ راضى نباشد كه به ميدان رود. گفت : مادرم دستور داده كه به ميدان بروم و لباس جنگ بر من پوشانده است .(954) او كه 9 ساله يا 11 ساله بود، به ميدان رفت و رجز خواند و جنگيد تا كشته شد. سر او را به طرف سپاه امام حسين عليه السّلام افكندند. مادرش ‍ (بحريه بنت مسعود خزرجى ) آن سر را برداشت و گفت : چه نيكو جهاد كردى ، پسرم ! اى شادى قلبم ، اى نور چشمم ! سپس سر را پرتاب كرد و با آن كسى را كشت ، سپس ‍ چوبه خيمه را برداشت و حمله كرد كه به وسيله آن بجنگد. امام حسين عليه السّلام مانع شد و او را به خيمه زنان برگرداند. نام عمروبن جناده در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است .(955) در برخى منابع ، عمربن جناده ذكر شده است .
عمروبن حجّاج زُبيدى
از سران سپاه عمر سعد و فرمانده جناح راست در كربلا. وقتى عمر سعد مى خواست شب عاشورا به امام حسين عليه السّلام مهلت ندهد، اعتراض كرد و گفت : اگر از ديلم بودند و اين تقاضا را مى كردند، سزاوار بود كه مهلت دهى . وى در روز عاشورا هم در درگيرى ، مسلم بن عوسجه را غافلگيرانه به شهادت رساند.
عمروبن خالدبن حكيم ازدى
از شهداى كربلاست . از طايفه بنى اسد و از مخلصان ولاى اهل بيت بود و در كوفه موقعيّتى داشت . از قيام كنندگان همراه مسلم بود و پس از شهادت مسلم ، پنهان شد. پس از شهادت قيس بن مسهر از كوفه به استقبال كاروان حسينى بيرون رفت و در منزلگاه حاجز همراه غلامش سعد به امام پيوست . سپاه حرّ مى خواست از پيوستن آن دو به ياران امام جلوگيرى كند، امّا با حمايت امام ، به سيدالشهدا عليه السّلام پيوستند و در عاشورا در حمله اوّل به شهادت رسيدند. نام او در زيارت ناحيه هم آمده است .(956)
عمروبن سعيدبن عاص
در ايّامى كه سيدالشهدا عليه السّلام در مكّه بود، يزيد، ((عمروبن سعيد)) را كه والى مدينه بود، همراه با سپاهى به مكّه فرستاد و او را امير الحاجّ قرار داد و سرپرستى امر حجّ را در موسم به او سپرد و توصيه كرد كه هر جا به حسين عليه السّلام دست يافت ، او را ترور كند. امام حسين چون از ماجرا آگاه شد، براى اين كه حرمت خانه خدا با ريختن خونش زير پا گذاشته نشود و نقشه ترور ناكام بماند، به عمره اكتفا كرد و از مكّه بيرون آمد.(957) وى از بدخواهان كين توز نسبت به اهل بيت بود. پس از بازگشت اهل بيت به مدينه ، وقتى گريه ها و ناله هاى بازماندگان شهداى كربلا را در سوگ حسين عليه السّلام و كشتگان خود شنيد، خنديد و از روى شماتت و زخم زبان گفت : اين شيون ، مثل شيوه روز مرگ عثمان است !(958)
عمروبن ضَبيعه تميمى
از سواركاران دلير كوفه ، كه از كوفه همراه سپاه عمر سعد بيرون آمد، ولى در كربلا به ياران حسن عليه السّلام پيوست و در ركاب آن حضرت شهيد شد. نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است .(959) علّت پيوستن او به امام آن بود كه ديد سپاه كوفه نه شرايط امام را مى پذيرد و نه مى گذارد كه وى از جايى كه آمده ، به همان جا بازگردد.(960)
عمروبن عبداللّه جندعى
عمروبن قَرَظَه انصارى
از شهداى كربلاست . پدر او (قرظه ) از اصحاب على عليه السّلام و از خزرجيانى بود كه به كوفه آمد و آنجا ماندگار شد و در ركاب على عليه السّلام با دشمنانش جنگيد. عمرو، از كوفه آمد و در كربلا، روز ششم محرّم به سيدالشهدا عليه السّلام پيوست . امام در گفتگوهايش با عمرسعد، او را براى مكالمه مى فرستاد و او جواب مى آورد، تا آنكه شمر از كوفه آمد و اين مذاكره قطع شد.(961) روز عاشورا جلوى امام حسين عليه السّلام ايستاده بود و تيرهاى دشمن را با سينه و پيشانى خود به جان مى خريد و اينگونه از جان امام محافظت مى كرد. زخمهاى زيادى بر پيكرش نشست . به امام خطاب كرد كه : اى پسر پيامبر! آيا وفا كردم ؟ حضرت فرمود: آرى ! تو پيش از من به بهشت مى روى . از من به پيامبر سلام برسان و بگو كه من در پى تو مى آيم و ... افتاد و شهيد شد.(962) نامش در زيارت ناحيه آمده است . برخى هم شهادتش را در عرصه ميدان و پس از رجز و رزم گفته اند. رجز او چنين بود:
 

قَد عَلِمتْ كَتيبَةُ الاَنصارِ
 
اءنّى سَاءحْمى حَوزَةَ الذِّمارِ
 
ضَربَ غُلامٍ غَيرَ نَكسٍ شارى
 
دُونَ حُسَينٍ مُهجَتى وَ دارى (963)
 
عمروبن قيس
وى همراه پسر عمويش در منزلگاه قصر مقاتل با امام حسين عليه السّلام ديدار كرد. امام او را به نصرت خويش فراخواند، ليكن هم او و هم پسر عمويش بهانه آوردند كه : پير مرديم و بدهكار و عيالمند، كالاهاى مردم نيز در دست ماست . نمى دانيم چه خواهد شد؟ مى ترسيم امانت مردم تباه شود! بدينگونه به امام ، پاسخ سرد و ردّ دادند. حضرت نيز از آنان خواست كه بروند، تا نداى يارى خواهى حضرت را در كربلا نشنوند، چون هر كه مظلوميّت و تنهايى امام را ببيند و صدايش را بشنود امّا پاسخ ندهد و يارى نكند، سزاوار است كه خداوند او را در دوزخ افكند.(964)
عمروبن مُطاع جُعفى
نامش در شمار شهداى كربلا آمده است .(965)
عُمق
نام محلّى است كه غطفانيان در آن منطقه مى زيسته اند، سر راه مكّه به سرزمين عراق كه چاهها وآبهايى داشته است . امام حسين عليه السّلام نيز در راه كوفه ، از اين منزل عبوركرده است .
عَمود
به معناى ستون وسط خيمه . نيز به معنايى گرز و چوبدستى ، كه همچون تيغ و نيزه و تير و كمان ، از ابزار جنگى قديم بوده است . در كيفيّت شهادت حضرت اباالفضل عليه السّلام آمده است كه پس از آنكه حكيم بن طفيل در نخلستان كمين كرد و با شمشير دست چپ او را هم از كار انداخت ، آنگاه كسى با گرزى آهنين بر عباس زد و او را كشت ((فَضَرَبَهُ مَلعُونٌ بِعَمُودٍ مِنْ حَديدٍ فَقَتَلَهُ)).(966) در مرثيه ها نيز گفته مى شود كه پس از شهادت عباس عليه السّلام ، امام حسين عليه السّلام عمود خيمه او را خواباند، بعلامت اينكه صاحب اين خيمه به شهادت رسيده است . در ميدان عاشورا، نمونه هايى نقل شده كه كسانى به جاى نيزه و شمشير، دست برده و چوبها يا ستون خيمه ها را برداشته و با آن به دشمن حمله كرده اند، از جمله مادر شهيد عمروبن جناده .
عَمورا
نام ديگرى براى سرزمين كربلاست . امام حسين عليه السّلام در سخنرانى خويش با يارانش در شب عاشورا، اشاره فرمود كه جدّم پيامبر خدا مرا خبر داده كه مرا به سرزمين عراق فرا مى خوانند و در سرزمين كربلا فرود مى آيم و آنجا شهيد خواهم شد: ((اَخبَرَنى جَدّى رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله بِاَنّى سَاُساقُ اِلَى العِراقِ، فَاُنزَلُ اَرضا يُقالُ لَها عَمُورا وَ كَربَلا وَ فيها اَستَشهِدُ)).(967)
عُميربن عبداللّه مِذْحَجى
از شهداى كربلاست . پس از سعدبن حنظله ، به ميدان رفت و پس از رجز خوانى جنگيد تا شهيد شد. رجزش چنين بود:
 
قَدْ عَلِمَت سَعدٌ وَحىُّ مِذحَجٍ
 
اَنّى لَدَى الهَيجاءِ لَيثٌ مُحرِجٍ...(968)
 
عَون بن جعفر
از شهداى كربلاست . پسر جعفربن ابى طالب (جعفر طيّار). مادرش ((اَسماء بِنت عُمَيس )) بود كه در حبشه به دنيا آمد. جعفر طيّار او را در جنگ خيبر به حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آورد. پس از شهادت جعفر طيّار در جنگ موته ، پيامبر خدا فرزندان او را طلبيد. عبداللّه ، عون و محمّد را حاضر كردند. به دستور آن حضرت ، سر هر سه را تراشيدند. پيامبر درباره عون فرمود: در خلقت و اخلاق ، شبيه من است . در دوران على عليه السّلام به آن حضرت پيوست . حضرت دخترش ام كلثوم را به همسرى او در آورد. عون در زمان امام مجتبى و سپس امام حسين عليه السّلام از ياران آن دو امام بود. همراه همسرش در كربلا حضور داشت . روز عاشورا از سيدالشهدا عليه السّلام اجازه گرفت و به ميدان رفت . نبردى دلاورانه كرد و به شهادت رسيد. هنگام شهادت 56 ساله بود.(969)
عَون بن عبداللّه بن جعفر
پسر حضرت زينب عليها السّلام كه همراه برادر ديگرش محمّد، روز عاشورا در نبرد تن به تن با سپاه كوفه به شهادت رسيد. عون و برادرش ، پس از حركت امام حسين عليه السّلام از مدينه ، در پى كاروان راه افتادند و در منزلگاه ((ذات عرق )) خدمت امام رسيدند. نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است .(970) رجزى كه هنگام نبرد مى خواند چنين بود:
 
اِن تُنكِرُونى فَاَنَا ابنُ جَعفَرٍ
 
شَهيدِ صِدقٍ فِى الجِنانَِازهَرِ
 
يَطيرُ فيها بِجَناحٍ اَخضَرٍ
 
كَفى بِهذا شَرَفا فِى المَحشَرِ(971)
 
عَون بن على بن ابى طالب عليه السّلام
از شهداى كربلاست . اولين كسى بود كه پس از شهادت جمع بسيارى از ياران امام ، از جمع برادرانش داوطلب رفتن به ميدان شد. وقتى براى اذن گرفتن آمد، برادرش امام حسين عليه السّلام فرمود: برادرم ! آيا آماده مرگ شده اى ؟ گفت : چگونه آماده نشوم ، در حالى كه تو را تنها و بى ياور مى بينم ! امام دعايش كرد كه برو، خداوند پاداش نيكت دهد. به ميدان رفت ، جنگيد و مجروح شد. از هر طرف بر سر او ريختند و او را شهيد كردند.(972)
عينُ التّمر
در منطقه كربلا، بزرگترين آبادى به حساب مى آمد كه به صحراى سماوه (وادى ميان كوفه و شام ) مُشرِف بود. نزديك شهر انبار در غرب كوفه قرار داشت و خرما از آنجا به مناطق ديگر مى فرستادند. در زمان خلافت ابوبكر به دست مسلمانان فتح شد. در سال 12 هجرى آباد بود و قلعه اى داشت كه سلاح خانه عجم بود.(973) سيدالشهدا در مسير كربلا از آنجا گذشت .
عَينُ الوَرْدة
محلّ درگيرى و جنگ شديد توّابين به رهبرى سليمان بن صرد با سپاه ابن زياد. توّابين به خونخواهى حسين بن على عليهما السّلام و به جبران كوتاهى خود در نصرت امام ، قيام كرده بودند. سليمان بن صرد و جمع بسيارى از يارانش در اين جنگ و در اين محل به شهادت رسيدند.(974) عين الورده در شمال شرقى دمشق و منطقه غرب كوفه قرار دارد، در سرزمين شام .


غارت خيمه ها
پس از شهادت حسين بن على عليهما السّلام ، سپاه عمر سعد به خيمه هاى اهل بيت حمله كردند و به غارت پرداختند. زنان و كودكان در صحرا پراكنده شدند؛ گريان و داغدار و صيحه زنان و استغاثه كنان . پس از آن خيمه ها را آتش زدند. مقنعه از سر زنان كشيدند، انگشتر از انگشتها بيرون آوردند و گوشواره از گوشها و خلخال از پاها.(975) حتى فاطمه دختر امام حسين عليه السّلام نقل كرده كه به خيمه ما ريختند و من دخترى كوچك بودم ، با گريه خلخال از پايم در مى آوردند. گفتم : اى دشمن خدا چرا گريه مى كنى ؟ گفت : براى اينكه دختر پيامبر را غارت مى كنم . گفتم : غارت مكن . گفت : مى ترسم ديگرى بيايد و اينها را در آورد!(976)
غاضِريّه
نام سرزمين كربلا، روستايى از نواحى كوفه نزديك كربلا. منسوب به غاضره از طايفه بنى اسد. اين روستا پس از انتقال بنى اسد به عراق در صدر اسلام ، پديد آمد.(977) امام باقر عليه السّلام فرمود: ((الغاضِرِيَّةُ هِىَ البُقعَةُ الَّتى كَلَّمَ اللّهُ فيها مُوسَىَبنَ عِمران وَ ناجى نُوحا فيها وَ هِىَ اَكرَمُ اَرضِ اللّهِ عَلَيهِ وَ لَو لا ذلِكَ مَا استَوْدَعَ اللّهُ فيها اَولِياءَهُ وَ اءبناءَ نَبِيِّهِ، فَزُورُوا قُبُورَنا بِالغاضِرِيَّةِ.))(978) غاضريه ، همان بقعه اى است كه خداوند در آن با موساى كليم هم سخن شد و با نوح مناجات كرد و آن گراميترين سرزمين نزد خداست و اگر چنان نبود، خداوند اولياء خويش و فرزندان پيامبرش را در آن به وديعت نمى نهاد. پس قبور ما را در غاضريّه زيارت كنيد. روايت است كه امام حسين عليه السّلام آن نواحى را كه قبرش در آنجاست ، از اهل نينوا و غاضريّه به شصت هزار درهم خريد و آن را بر اهالى همانجا صدقه داد و بخشيد و با آنان شرط كرد كه مردم را به محلّ قبر او راهنمايى كنند و زائران قبرش را سه روز ضيافت و پذيرايى كنند.(979) وقتى حسين عليه السّلام به كربلا مى آمد، چون نام سرزمين را پرسيد، از جمله نامها غاضريّه بود و تصميم گرفت آنجا فرود آيد.
غريب كوفه
غسل زيارت
از جمله آداب زيارت سيدالشهدا عليه السّلام ، غسل زيارت است ، بويژه از آب فرات كه سبب آمرزش گناهان است . امام صادق عليه السّلام فرمود: ((مَنِ اغتَسَلَ بِماءِ الفُراتِ وَ زارَ قَبرَ الحُسَين عليه السّلام كانَ كَيَوْمٍ وَلَدَتْهُ اُمُّهُ صِفرا مِنَ الذُّنُوب ...))(980)
هر كه با آب فرات غسل كند و قبر حسين عليه السّلام را زيارت كند، مثل روزى كه از مادر متولد شده ، از گناهان پاك مى شود.
غلام ترك
غلام سياه
غل و زنجير
غلّ، طوق آهنى و بند است ، كه در فارسى غُل (مخفّف ) گويند، بند گردن و بند دست ، طوقى آهنى يا دوالى است كه در گردن يا دست قرار دهند. ((غل جامعه )) نوعى غل كه دستها را به گردن بندد، بندى كه دستها را به گردن جمع مى كند، (هُوَالقَيدُ الَّذى يَجمَعُ اليَمينَ وَالعُنُق ).(981) غل جامعه ، طوقى آهنين و سنگين كه در دوران ساسانى به كار مى رفت و توسّط پدر عمر سعد در نبرد با ايرانيان به غنيمت گرفته شده بود. در دوران اسارت اهل بيت عليهم السّلام دستهاى امام سجّاد عليه السّلام با زنجير به گردنش بسته شده بود. از جمله كسانى كه اسراى اهل بيت را در كوفه در محلّه كُناسه ديده و امام سجاد عليه السّلام را سوار بر شتر بى روپوش مشاهده كرده كه از گردن او در اثر غل جامعه خون مى آمده ، ((مسلم جصّاص )) بوده كه در آن ايّام به تعمير و سفيد كارى قصر دارالاماره مشغول بوده است .
غَمْرَه
نام يكى از منازل راه مكه به عراق ، كه امام حسين عليه السّلام در مسير خويش از آنجا هم گذشت . آبشخورى بوده است . معناى اصلى آن جاى انبوه مردم و محلّ فراهم آمدن اشياء است ، سختى و شدّت ، بسيارى ، آب بسيار، گرداب .(982)
غيلان بن عبد الّرحمن
نام او در زيارت رجبيّه ، جزو شهداى كربلا آمده است .(983)


فاطمه ، دختر امام حسين عليه السّلام
فاطمه بنت الحسين عليه السّلام ، بانويى باشرافت ودانش كه اهل ذكر وشب زنده دارى و عبادت بود و روزها روزه مى گرفت و از جمال ظاهر و باطن برخوردار و اهل روايت و نقل حديث بود.(984) در سفر كربلا در جمع اسيران اهل بيت بود و در كوفه نيز به سخنرانى افشاگرانه وفصيح و رسا بر ضدّ جنايتهاى ابن زياد پرداخت و همه را به گريه انداخت .(985) در كاخ يزيد، چشم يكى از وابستگان حكومت كه به او افتاد، از يزيد خواست كه او را به وى ببخشد. حضرت زينب بشدّت اعتراض و مخالفت كرد وكار آنان را كفر به حساب آورد.(986) وى همسر عموزاده خويش حسن بن حسن عليهما السّلام بود. پس از فوت شوهر، يك سال خيمه اى افراشت و براى او به سوگ و ماتم نشست .(987) وى تا زمان امام صادق عليه السّلام را درك كرد. در سال 117 ه‍ . در حالى كه هفتاد سال داشت در مدينه درگذشت ودر بقيع به خاك سپرده شد.(988)
فاطمه كلابيّه
فتح
پيروزى و گشايش ، در فرهنگ عاشورا، ((فتح ))، تنها پيروزى نظامى نيست ، بلكه بيدارگرى امّت و احياء ارزشها و ماندگارى نام و بالاتر از همه ((عمل به تكليف )) پيروزى است ، هرچند بصورت ظاهر، شكست نظامى پيش آيد.
هدف سيدالشهدا عليه السّلام ، نجات دين از نابودى و رسواگرى ستم و باطل بود و اين هدف تحقق يافت ، پس آن حضرت پيروز شد، هرچند به قيمت شهادت خود و يارانش و اسارت اهل بيت . پس از عاشورا، آرمان حسينى زنده ماند و پيروانى يافت و حادثه كربلا، تاءثير خود را در نسلها و قرنهاى بعد، باقى گذاشت و منشاء حركتها و نهضتها شد. اين خود يك پيروزى بزرگ است . امام سجاد عليه السّلام نيز در پاسخ به ((ابراهيم بن طلحه )) كه در مدينه از آن حضرت پرسيد: چه كسى غالب شد؟ فرمود: هنگام اذان ، معلوم مى شود كه چه كسى پيروز شد.(989) اين اشاره به همان بقاء مكتب و دين رسول اللّه در سايه نهضت حسينى است . خود اباعبداللّه الحسين عليه السّلام نيز فرموده است : ((اَرْجُو اَنْ يَكُونَ خَيرا ما اَرادَ اللّهُ بِنا، قُتِلْنا اَمْ ظَفِرْنا))(990) اميدوارم آنچه خداوند براى ما اراده كرده است ، نيكو باشد، چه كشته شويم ، چه ظفر يابيم .
با اين ديدگاه ، انسان حقجو و فداشده در راه دين و خدا، هميشه پيروز است و به ((اِحدَى الحُسنيين )) دست مى يابد و هر كه از مسير يارى حق كنار بود، هرچند جان سالم هم به در برده باشد، كامياب و پيروز نيست . اين نيز تعليمى است كه سيدالشهدا عليه السّلام در نامه اى كه به ((بنى هاشم )) نوشت ، به آن اشاره فرمود: ((مَن لَحِقَ بِنا اُستُشهِدَ وَ مَن تَخَلَّفَ لَمْ يَبلُغِ الفَتحَ)).(991) هركس به ما بپيوندد، شهيد مى شود، و هر كه از پيوستن به ما بازماند، به ((فتح )) نمى رسد. پيروزى نظامى معمولا با غلبه نظامى ديگرى از بين مى رود؛ ولى پيروزى آرمانى ، بخصوص وقتى همراه با فداكاريهاى عظيم و مظلوميّت باشد، در وجدان بشرى اثر ماندگارترى باقى مى گذارد و هميشه از ميان نسلها، حاميانى براى ايده خود پيدا مى كند. اين ديدگاه و برداشت نسبت به ((فتح ))، انسان مبارز را همواره اميدوار، باانگيزه و با نشاط قرار مى دهد. امام خمينى ((قدس سّره )) فرمود: ((ملّتى كه شهادت براى او سعادت است پيروز است ... ما، در كشته شدن و كشتن پيروزيم ...))(992) و مگر پيروزى خون بر شمشير، چيزى جز اين است ؟ ((محرم ))، مصداق روشن اين نوع پيروزى است . امام خمينى ((ره )) در اين باره نيز مى فرمايد: ((ماهى كه خون بر شمشير پيروز شد، ماهى كه قدرت حق ، باطل را تا ابد محكوم و داغ باطله بر جبهه ستمكاران و حكومتهاى شيطانى زد، ماهى كه به نسلها در طول تاريخ ، راه پيروزى بر سرنيزه را آموخت ... ماهى كه بايد مشت گره كرده آزاديخواهان و استقلال طلبان و حقگويان بر تانكها و مسلسلها و جنود ابليس غلبه كند و كلمه حق ، باطل را محو نمايد.))(993)
فُتوّت
جوانمردى ، رادى ، آزادگى ، پايبندى به اصول انسانى وحقوق بشرى . از شاخصه هاى بارز و اخلاقى روحى امام حسين عليه السّلام و يارانش كه در حماسه عاشورا آشكار شد، جوانمردى بود. اين روحيّه كه انسان با جباران نسازد، زير بار ستم نرود، حرّيت و آزادگى داشته باشد، از نامردى در برخورد و عهد شكنى در ميثاق و تعدّى به ضعيفان بپرهيزد، حامى ضعيفان باشد، به بيگناهان تعرّض نكند، معذرت خواهى را بپذيرد، حق انسانى ديگران را (حتى اگر نامسلمان باشند) به رسميت بشناسد، غيرت داشته باشد، هجوم بيگانه به نواميس خود و ديگران را تحمّل نكند، و ... همه از نشانه هاى فتوّت است كه در نهضت كربلا به وضوح متجلّى شد.
سيدالشهدا عليه السّلام ننگ بيعت با يزيد را نپذيرفت ، وقتى با سپاه حرّ در راه كربلا مواجه شد، پيشنهاد زهيربن قين را كه گفت با اين گروه بجنگيم ، چرا كه آسانتر از نبرد با گروههايى است كه بعدا مى آيند، حضرت فرمود: ((ما كُنتُ لاَِبْدَاءَهُمْ بِالقِتال ))(994) من آغاز به جنگ نمى كنم . اين نمونه اى از فتوت حسين عليه السّلام است . وقتى سپاه تشنه حرّ به كاروان حسينى رسيد، با آنكه براى مقابله با او و راه بستن بر امام آمده بودند، امّا آن حضرت با ديدن تشنگى شديد آنان ، دستور داد همه را، حتّى اسبهايشان را سيراب كردند. يكى از همين سپاه (على بن طعان محاربى ) كه از فرط عطش ، توان آب خوردن از مشك نداشت ، سيدالشهدا عليه السّلام خودش در مشك را گشود و او و اسبش را سيراب كرد.(995) اين هم نمونه ديگرى از مردانگى . همين حرّ، چون روز عاشورا تصميم گرفت از سپاه عمر سعد جدا شده به امام حسين عليه السّلام بپيوندد، سرافكنده و توبه كنان نزد سيدالشهدا عليه السّلام آمد و اعلام آمادگى براى جانبازى نمود و گفت : آيا توبه من پذيرفته است ؟ امام فرمود: آرى ، فرود آى ، ((نَعَمْ، يَتُوبُ اللّهُ عَلَيكَ، فَانْزِلْ.))(996) اين هم نمونه ديگر جوانمردى .
سيدالشهدا عليه السّلام در هنگام نبرد، شعارش برترى شهادت بر ننگ بود: ((القَتلُ اَولى مِن رُكُوبِ العارِ))(997) روز عاشورا در گرماگرم نبرد با دشمن ، چون ديد سپاه دشمن به طرف خيمه ها هجوم مى برند، فرياد كشيد: اى پيروان ابوسفيان ، اگر دين نداريد و از معاد نمى ترسيد، در دنيايتان آزاده باشيد و اگر عرب هستيد، به تبار خويش متعهّد بمانيد. شمر گفت : اى پسر فاطمه ، چه مى گويى ؟ فرمود: من و شما با هم مى جنگيم ، زنان چه كرده اند؟ طغيانگرانتان را، تا من زنده هستم ، از متعرّض شدن به حرم من باز داريد.(998) اين نيز شاهد ديگرى بر فتوّت و مردانگى اش بود كه تا زنده است ، نمى تواند شاهد هجوم به زن و بچّه اش باشد و تا زنده بود، نگذاشت متعرض ‍ حرم اهل بيت شوند. اينگونه غيرت و حميّت و فتوت ، در صحنه صحنه عاشورا از امام حسين عليه السّلام و يارانش ديده شد و اين الهام گرفته از پدرش اميرالمؤ منين بود كه پس از چيره شدن بر فرات و باز پس گرفتن رودخانه از دست دشمن ، فرمود كه مثل دشمن رفتار نكنند و آب را براى استفاده سپاه معاويه هم آزاد بگذارند و از شيوه ناجوانمردانه آب بستن به روى حريف ، در به زانو در آوردن او استفاده نكنند ((خَلُّوا بَينَهُم وَ بَيْنَ الماءِ))(999) ميان آنان و آب را آزاد بگذاريد. ولى از ناجوانمردى معاويه ، بستن آب به روى سپاه على عليه السّلام در جنگ صفّين بود(1000) و آب بستن يزيد بر سپاه حسين بن على عليهما السّلام هم از نامردى او و ابن زياد بود. حسين عليه السّلام فتوّت را از على عليه السّلام ارث برده بود، يزيد هم ناجوانمردى را از معاويه .
فُرات
نام نهرى در سرزمين كربلا، كه حادثه عاشورا نزديك آن اتفاق افتاد و امام حسين عليه السّلام و يارانش لب تشنه در كنار آب ، شهيد شدند. فرات ، نهر مقدّس و بافضيلتى است كه طبق روايات ، دو ناودان از بهشت بر آن مى ريزد و نهرى پر بركت است و كودكى كه كامش را با آب فرات بردارند، دوستدار اهل بيت عليهم السّلام مى شود.(1001) در حديث است كه فرات ، مهريّه زهراست .(1002) مستحّب است براى زيارت امام حسين از آبِ فرات غسل زيارت كنند كه موجب آمرزش گناهان است .(1003) نوشيدن از آب فرات نيز مطلوب است . امام صادق عليه السّلام به سليمان بن هارون فرمود: ((ما اَظُنُّ اَحَدا يُحَنِّكُ بِماءِ الفُراتِ اِلاّ اَحَبَّنا اَهلَالبَيتِ)).(1004)
و نيز فرمود: ((مَنْ شَرِبَ مِن ماءِ الفُراتِ وَحَنَّكَ بِهِ فَاِنَّهُ يُحِبُّنا اَهلَالبَيتِ))،(1005) فكر نمى كنم كسى با آب فرات كام بردارد، مگر آنكه دوستدار ما اهل بيت شود. هركس از آب فرات بنوشد و كام را با آن بردارد، او دوستدار ما خاندان خواهد بود. در حديث ، از فرات بعنوان نهر مؤ من و نيز نهر بهشتى ياد شده است : ((نَهرانِ مُؤ مِنان وَنَهرانِ كافِرانِ، فَالمُؤ مِنان : الفُرات وَ نيل مِصرَ...))(1006) ((اَربَعَةُ اَنهارٍ مِنَ الجَنَّةِ: الفُرات ...)).(1007)
((فرات )) يادآور عظيمترين حماسه خونين و ماندگارترين صحنه وفا و صبر است . شيرمردان عاشورايى در كربلا، در محرّم سال 61 هجرى توسّط نيروهاى ((ابن زياد)) در محاصره قرار گرفتند و آب به روى اردوگاه امام حسين عليه السّلام و اطفال و خيمه ها بسته شد. سپاه دشمن مى خواست با قرار دادن حسين عليه السّلام در مضيقه بى آبى ، او را به تسليم وا دارد، امّا آن حضرت مرگ شرافتمندانه و تشنه كامانه را برگزيد. عباس عليه السّلام كه براى آب آوردن از فرات ، براى كودكان تشنه رفته بود. در كنار همين نهر علقمه دستانش قطع شد و به شهادت رسيد. ((آب فرات )) همچون ((خاك كربلا))، هر دو آموزگار شجاعت و الهام بخش شهادتند. از اين رو برداشتن كام نوزاد با آب فرات يا تربت حسينى ، چشاندن طعم شجاعت و انتقال فرهنگ شهادت در دل و جان شيعه است .
امّا موقعيّت جغرافيايى فرات : ((شطّى است در مغرب كشور عراق و متشكّل است از دو شعبه ((قره سو)) و ((مرادچاى )) كه سرچشمه آنها نزديك رود ((ارس )) در ارمنستان تركيّه است . موقعى كه دو شعبه قره سو و مراد چاى به هم مى رسند، فرات به دجله نزديك مى شود، ولى مجدّدا دجله متّوجه جنوب شرقى شده و فرات به سمت مغرب مايل مى شود و سپس در نزديكى خليج فارس به رود دجله مى پيوندد و از آن پس مجموع اين دو رود به نام ((شطّالعرب )) خوانده مى شود و به خليج فارس مى ريزد. سرزمينى را كه بين دو رود دجله و فرات واقع است ((الجزيره )) مى گويند. طول رودخانه فرات تقريبا 2900 كيلومتر است . جريان فرات در جلگه بين النهرين بسيار ملايم است و داراى بسترى عريض مى باشد. يگانه عامل حاصلخيزى خاك عراق و جلب جمعيّت در جلگه خشك و گرم بين النهرين ، دو رود فرات و دجله مى باشد. بابِل ، پايتخت قديم كشور بابل در ساحل فرات بنا شده بود.))(1008)
فَرد
اشعار نسخه هاى تعزيه ، كه از روى آن در شبيه خوانيها و تعزيه ها برنامه اجرا كنند.(1009) شايد به دليل آنكه روى يك برگه جدا نوشته مى شود، به آن نسخه ها فرد مى گويند. دهخدا مى نويسد: ورقه اى به مقدار نصف قطع خشتى كه مستوفيان بر آن جمع و خرج ولايتى يا ايالتى يا خرج خاصّى را مى نوشته و زيرهم دسته مى كرده اند.(1010)
فَرَزْدق
همام بن غالب (فرزدق ) شاعرى بزرگ و هوادار اهل بيت پيامبر بود كه در مدح امام سجّاد عليه السّلام ، قصيده بلند خويش را در مكّه سرود (هذا الَّذى تَعرِفُ البَطحاءُ وَطْاءتَهُ...) و به دنبال آن به زندان افتاد و حضرت سجّاد عليه السّلام برايش ‍ صله اى فرستاد. امام حسين عليه السّلام هنگام سفر به سوى عراق ، در محلّى به نام صفاح (يا در منزلى ديگر) با فرزدق برخورد كرد كه از كوفه مى آمد. اوضاع كوفه را پرسيد، وى جواب داد: دلهاى مردم با تو ولى شمشيرهايشان عليه توست . امام در آنجا بود كه اين ابيات را خواند:
 
لَئِنْ كانَتِ الدُّنيا تُعَدُّ نَفيسَةً
 
فَدارُ ثَوابِ اللّهِ اَعلى وَاَنْبَلُ
 
وَاِن كانَتِ الاَبدانُ لِلْمَوْتِ اُنْشِئَتْ
 
فَقَتْلُ امرِءٍ بِالسَّيفِ فِى اللّهِ اَفضَلُ....(1011)
 
فرزدق ، سالهاى پس از عاشورا زنده بود و به خانه سكينه دختر امام حسين عليه السّلام نير رفت و آمد داشت و از او صله دريافت مى كرد. در باديه بصره ، در سال 110 هجرى در صدسالگى از دنيا رفت .
فرشتگان نوحه گر
در ماتم سالار شهيدان ، همه كائنات گريان و نالان شدند، چه بصورت تكوينى چه زبانى و آشكارا.
 
گريست در غمت زمان ، به خون نشست آسمان
 
شب و سياهپوشى اش ، شد آيت عزاى تو(1012)
 
از جمله نوحه گران بر آن حضرت ، فرشتگانند. حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((اِنَّ حَوْلَ قَبرِ وَلَدِىَ الحُسَين عليه السّلام اَربَعَةُ آلاف مَلَك شُعْثا غُبْرا يَبكُونَ عَلَيهِ اِلى يَومِ القِيامَةِ...))(1013) پيرامون قبر فرزندم حسين ، چهار هزار فرشته اند، ژوليده و غبارآلود، كه تا روز رستاخيز بر او گريه مى كنند.
 
جن و ملك بر آدميان نوحه مى كنند
 
گويا عزاى اشرف اولاد آدم است (1014)
 
و نيز: ((تَبْكِى المَلائِكَةُ وَ السَّبعُ الشِّدادُ لِمَوْتِهِ وَيَبْكيهِ كُلُّ شَى ءٍ حَتَّى الطَّيرُ فى جَوِّ السَّماءِ وَالْحيتانُ فى جَوْفِ الماءِ...)).(1015)
فرشتگان و آسمانهاى هفتگانه ، حتى پرندگان در آسمان و ماهيها در آب ، براى مرگ حسين عليه السّلام گريه مى كنند. به روايت امام صادق عليه السّلام ، چهار هزار فرشته براى يارى آن حضرت هبوط كردند، امّا چون اذن جهاد نيافتند، بازگشتند و دوباره فرود آمدند تا روز قيامت بر آن حضرت سوگوارى كنند و رئيس آنان به نام ((منصور)) است .(1016)
فرهنگ عاشورا
مقصود، مجموعه مفاهيم ، سخنان ، اهداف و انگيزه ها، شيوه هاى عمل ، روحيات و اخلاقيّات والايى است كه در نهضت كربلا گفته شده يا به آنها عمل شده يا در حوادث آن نهضت ، تجسّم يافته است . اين ارزشها و باورها هم در كلمات سيدالشهدا عليه السّلام و اصحاب و فرزند متجلّى است ، هم در رفتارشان در جريان آن قيام . فرهنگ عاشورا را بايد از كسانى آموخت كه دست و دلشان و فكر و عملشان در كار عاشورا بوده است . پيش از آنكه ديگران و نسلهاى بعدى و تحليل گران پس از واقعه بخواهند فرهنگ عاشورا را معرفى كنند، در حرفها و هدفهاى خود نقش آفرينان حماسه كربلا، اين فرهنگ ، بوضوح مطرح شده است و بيواسطه آن را نشان مى دهد. اين فرهنگ را از خلال زيارتنامه ها، مقتلها، رجزها، خطبه ها و نيز بررسى حوادث و رخدادهاى عاشورا مى توان استخراج كرد و همين فرهنگ است كه در هر جا و در ميان هر قومى باشد، كربلا آفرين مى گردد و انسانها را مبارزانى با ستم و مدافعانى نسبت به حق تربيت مى كند.
فرهنگ عاشورا همان زير بناى عقيدتى و فكرى است كه در امام حسين عليه السّلام و شهداى كربلا و اسراى اهل بيت عليهم السّلام بود و سبب پيدايش آن حماسه و ماندگارى آن قيام شد. مجموعه آن باورها و ارزشها و مفاهيم را مى توان در عنوانهاى زير خلاصه كرد: مقابله با تحريف دين ، مبارزه با ستم طاغوتها و جور حكومتها، عزّت و شرافت انسان ، ترجيح مرگ سرخ بر زندگى ذلّت بار، پيروزى خون بر شمشير و شهادت بر فاجعه ، شهادت طلبى و آمادگى براى مرگ ، احياء فريضه امر به معروف و نهى از منكر و سنّتهاى اسلامى ، فتّوت و جوانمردى حتّى در برخورد با دشمن ، نفى سازش با جور يا رضايت به ستم ، اصلاح طلبى در جامعه ، عمل به تكليف به خاطر رضاى خدا، تكليف گرايى چه به صورت فتح يا كشته شدن ، جهاد و فداكارى همه جانبه ، قربانى كردن خود در راه احياء دين ، آميختن عرفان با حماسه و جهاد با گريه ، قيام خالصانه براى خدا، نماز اوّل وقت ، شجاعت و شهامت در برابر دشمن ، صبر و مقاومت در راه هدف تا مرز جان ، ايثار، وفا، پيروزى گروه اندك ولى حق بر انبوه گروه باطل ، هوادارى از امام حق و برائت و بيزارى از حكام جور، حفظ كرامت امّت اسلامى ، لبّيك گويى به فرياد استغاثه مظلومان ، فدا شدن انسانها در راه ارزشها و... .
براى تك تك محورهاى ياد شده ، مى توان از سخنان امام حسين عليه السّلام و اصحابش ، يا نحوه عمل و موضعگيرى و جهاد و شهادتشان سند آورد و اين فرهنگنامه را مستندتر ساخت .(1017) اين فرهنگ غنى و متعالى هم در حماسه سازان عاشورا بود، هم بايد در پيروان امام حسين عليه السّلام و مدّعيان همخطّى با جريان عاشورا و تداوم آن راه باشد و عاشورائيان ، هم هوادار حركتهاى در راستاى قيام كربلا باشند و هم بيزارى از ادامه دهندگان راه دشمنان سيدالشهدا عليه السّلام را نشان دهند، چرا كه راضيان به آن جنايتها نيز ملعونند. در زيارت عاشوراست : ((فَلَعَنَ اللّهُ اُمَّةً سَمِعَت بِذلِكَ فَرَضِيَت بِه ...)) فرهنگ عاشورا، خطّ ((ولايت و برائت )) است .
فساد بنى اميّه
يكى از علل قيام سيدالشهدا عليه السّلام ، فساد دودمان بنى اميّه (شجره ملعونه ) بود كه حكومت اسلامى را در دست گرفته ، كينه هاى ديرين خود را بر ضدّ اسلام و پيامبر، اِعمال مى كردند. فساد گسترده امويان را كه از اسباب عمده نهضت حسينى و امتناع آن امام شهيد از بيعت با يزيد بود، مى توان چنين شمرد:
1 اسلام زدايى و تحريف معارف دين و بدعت گذارى .
2 ترويج فرهنگ جبر و سكوت و تسليم .
3 غارت بيت المال و صرف آن در راه منافع و اميال شخصى .
4 فساد اخلاق و ترويج شراب و شهوت و قمار.
5 احياء تعصبهاى قومى و ارزشهاى دوران جاهلى .
6 به كار گماردن عناصر نالايق و فاسد، تنها به دليل ((اموى )) بودن .
7 حيله گرى و تزوير و تبليغات دروغين .
8 كينه و عداوت آنان با آل على عليه السّلام .
9 محروم كردن شيعيان ائمّه از مناصب سياسى و حقوق اجتماعى و اقتصادى .
10- كشتارهاى دسته جمعى مسلمانان و سركوب آنان در شهرها.
11 دستگيرى ، حبس و كشتن چهره هاى درخشان و انقلابى و آگاه مسلمان كه هوادار اهل بيت بودند.
12 بيعت گرفتن اجبارى از مردم و سران قبايل به نفع يزيد.
فسادهاى فوق ، از دوره روى كار آمدن معاويه آغاز شد و روز به روز گسترده تر و شديدتر گرديد و با مرگ معاويه و خلافت يزيد، به اوج خود رسيد و اسلام را در آستانه كامل نابودى قرار داد. در كتبى كه به تشريح فلسفه قيام حسينى پرداخته ، اينگونه فسادها بطور مشروحتر بيان شده است .(1018)
امام حسين عليه السّلام در سخنان متعدّدى فساد بنى اميّه را مطرح فرموده است . از جمله در نطقى كه پس از فرود آمدن در ((بيضه )) ايراد كرد و روى اطاعت از شيطان ، ترك اطاعت خدا، فساد آشكار، تعطيل حدود الهى ، حلال كردن حرامهاى خدا و تحريم حلال الهى و بيت المال را ملك خود دانستن تاءكيد نمود: ((... اَلا وَ اِنَّ هؤُلاءِ قَد لَزِمُوا طاعَةَ الشَّيطانِ وَتَرَكُوا طاعَةَ الرَّحمنِ وَاظْهَرُوا الفَسادَ وَعَطَّلُوا الحُدُودَ وَاستَاءثَرُوا بِالفَيىْءِ وَاَحَلُّوا حَرامَاللّهِ وَحَرَّمُوا حَلالَهُ...)).(1019) و در سخن معروف خويش پس از فرود آمدن در سرزمين كربلا، روى دگرگونى اوضاع و عمل نشدن به حق و نكوهيده ندانستن باطل تاءكيد كرده فرمود: ((اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الحَقَّ لايُعمَلُ بِهِ وَاَنَّ الباطِلَ لايُتناهى عَنهُ...)).(1020)
 
اكنون كه ديده هيچ نبيند به غير ظلم
 
بايد زجان گذشت كزين زندگى چه سود؟
 
فُطرُس
فرشته بال شكسته و افتاده به جزيره اى ، كه هنگام تولّد امام حسين عليه السّلام همراه جبرئيل نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و خود را بر گهواره حسين ماليد و دوباره خداوند به او بال داد و به آسمان رفت .(1021) او كه شفا يافته حسين عليه السّلام بود، عهد كرد كه سلام زائران را به حسين عليه السّلام برساند: ((...وَلَهُ عَلَىَّ مُكافاةُ لايَزُورُهُ زائِرٌ اِلاّ اَبْلَغْتُهُ سَلامَهُ وَ لايُصلّى عَلَيهِ مُصَلٍّ اِلاّ اَبلَغْتُهُ صَلاتَهُ...))(1022) بر عهده من است كه شفا دهى او را جبران كنم . هيچ زائرى نيست كه او را زيارت كند، مگر آنكه سلامش را به آن حضرت مى رسانم و هيچ كس بر او درود نمى فرستد، مگر آنكه درودش را به او ابلاغ كنم . به گفته ابن عباس ، اين فرشته در بهشت ، به نام غلام حسين بن على شناخته مى شود.(1023)
 
فطرس اگر بال و پر گرفت ، عجب نيست
 
نامه آزاديش به نام حسين است (1024)
 
فَوز
رستگارى و كاميابى ، رسيدن به خواسته دل . در فرهنگ دينى و روايات ، ((فوز)) و ((فوز عظيم )) براى كسانى داشته شده كه به بهشت دست يابند. مطيع خدا و رسول خدا باشند، متمسّك به اهل بيت بوده ولايت آنان را داشته باشند، از سيّئات نجات يابند، اهل خلوص در عبادت ، معرفت و اهل عبادت باشند و... كاميابى عمده براى اولياء خدا دستيابى به رضاى الهى و سعادت آخرت است (الا خِرةُ فَوزُ السُّعَداء)(1025) و اين در سايه جهاد و شهادت است . وقتى اميرالمؤ منين عليه السّلام ضربت خورد، ((فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعبَةِ)) سر داد، چرا كه شهادتش ، بار يافتن به قرب الهى بود و پايانى افتخارآميز وقبول شده براى يك زندگى سراسر ايمان ، جهاد و حق طلبى .
در زيارتنامه ها، خطاب به اباعبداللّه عليه السّلام و شهداى كربلا و ياران امام ، مكرّر تعبير ((فُزْتُم فَوزا عظيما)) به كار رفته است . زائر نيز آرزو مى كند كاش همراه آنان بود تا چون آنان به فوز و كاميابى عظيم مى رسيد ((فُزْتُم فَوْزا عَظيما فَيالَيْتَنى كُنتُ مَعَكُم فَاَفُوزَ مَعكُم )) (زيارت وارث ) و در زيارت اوّل رجب خطاب به شهداى كربلا مى خوانيم : ((فُزتُم وَاللّهِ فَوزا عَظيما يالَيْتَنى كُنتُ مَعَكُم فَاَفُوزَ فَوزا عَظيما... اَشْهَدُ اَنَّكُم الشُّهَداءُ وَالسُّعَداءُ وَ انَّكُم الفائِزُونَ فى دَرَجاتِ العُلى )).(1026)
شهداى كربلا از آن رو كامياب و رستگارند كه جان خويش را با خدا معامله كردند و بهشت الهى رسيدند. مطيع امر مولاى خود بودند، جهادشان خالصانه و در راه ولايت و رهبرى بود. گر چه جان دادند، امّا به سعادت ابدى رسيدند و چه كاميابى از اين برتر؟ عاشورا از اين جهت نيز آموزگار فائزان و رستگاران است .


قادسيّه
نام محلّى نرسيده به كوفه (در 15 فرسخى كوفه و 61 فرسخى بغداد). در همين محلّ ميان سپاه اسلام و ايران در زمان خليفه دوّم نبرد در گرفت و اين منطقه به تصرّف مسلمين در آمد. و در همين مكان بود كه حصين بن نُمير تميمى (رئيس شرطه هاى آن منطقه ) و نيروهاى گشتى ابن زياد، پيك حسين بن على عليهما السّلام (قيس بن مسهر صيداوى ) را دستگير كردند و نزد ابن زياد فرستادند. قيس ، حامل نامه اى از امام به سوى مردم كوفه بود و همانجا نامه را با دندانهايش پاره كرد تا اسامى مخاطبان به دست نيروهاى دشمن نيفتد.(1027)
قارِب ، مولى الحسين عليه السّلام
از شهداى كربلا. وى غلام سيدالشهدا عليه السّلام بود، مادرش فُكيهه كنيز آن حضرت بود و در خانه رباب ، همسر امام خدمت مى كرد. قارب همراه امام از مدينه به كربلا آمد و روز عاشورا در ركاب سيدالشهدا عليه السّلام به شهادت رسيد. نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است .(1028)
قاسطبن زُهير تَغْلِبى
از شهداى حمله نخست در روز عاشورا. پيرمردى از طايفه بنى تغلب بن وائل بود. او و برادرانش مُقسِط و كردوس ، هر سه از اصحاب اميرالمؤ منين بودند كه در ركاب آن حضرت در جنگهاى سه گانه شركت داشتند. پس از شهادت على عليه السّلام در كوفه ماندند. چون خبر آمدن حسين عليه السّلام را به سوى كوفه شنيدند، شب عاشورا مخفيانه خود را به امام رساندند. هر سه برادر روز عاشورا به شهادت رسيدند.(1029)
قاسم بن حارث
نام او در شمار شهداى كربلا آمده است . برخى نيز او را همان قاسم بن حبيب ازدى دانسته اند.(1030)
قاسم بن حبيب ازدى
از شهداى كربلاست . وى از شيعيان شجاع كوفه بود. ابتدا با سپاه عمر سعد از كوفه بيرون آمد و چون به كربلا رسيد، به ياران امام پيوست . نامش را جزو شهداى حمله اوّل ذكر كرده اند.(1031)
قاسم بن حسن عليه السّلام
نوجوان شهيد عاشورا در ركاب سيدالشهدا عليه السّلام ، فرزند گرامى امام حسن مجتبى عليه السّلام . وى صاحب همان سخن معروف ((اَحْلى مِنَ العَسَل )) در شب عاشوراست كه مرگ را شيرين تراز عسل مى دانست . روز عاشورا سنّ او به بلوغ نرسيده بود. براى ميدان رفتن از امام خويش اجازه خواست . اباعبداللّه عليه السّلام چون نگاه به او افكند، وى را به آغوش كشيد و گريست ، آنگاه اجازه داد.(1032) قاسم ، خوش ‍ سيما بود. سوار بر اسب شد و عازم ميدان گشت . رجزى كه مى خواند، در معرّفى خود و مظلوميّت حسين عليه السّلام بود:
 
اِن تُنكِرُونى فَاَنَا ابنُ الحَسَن
 
سِبطُ النَّبِىِّ المُصطَفى وَالمُؤ تَمَن
 
هذا حُسَينٌ كَالاَسيرِ المُرتَهَن
 
بَينَ اءُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المُزَن
 
در جنگى دلاورانه به شهادت رسيد. هنگامى كه بر زمين مى افتاد، عمويش ابا عبداللّه عليه السّلام خود را به بالين او رساند ولى او در حال جان دادن بود. پيكر او را آورد و كنار شهداى اهل بيت قرار داد.(1033) در زيارت ناحيه مقدسه كه از زبان امام زمان عليه السّلام است ، نام او همراه با سلام حضرت مهدى بر او بيان شده و به كيفيّت رفتن سيدالشهدا عليه السّلام به بالين او در حال جان دادنش و نفرين قاتلان قاسم و دشوارى اين لحظه كه او عمو را به فريادرسى بخواند و او نتواند يارى اش كند اشاره شده است : ((السَّلامُ عَلَى القاسِمِبنِ الحَسَنِبنِ عَلِىّ، المَضرُوبِ هامَتُهُ المَسلُوبِ لامَتُهُ، حينَ نادَى الحُسَينَ عَمَّهُ فَجَلّى عَلَيهِ عَمُّهُ كَالصّقرِ وَهُوَ يَفْحَصُ بِرِجلَيهِ التّرابَ، وَ الحُسَينُ يَقُولُ: بُعدا لِقَومٍ قَتَلُوكَ وَمن خَصْمهم يَومَ القِيامَةِ جُدّكَ وَابُوكَ، ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّكَ اَن تَدْعُوهُ فَلا يُجيبَكَ، اَو اَنْ يُجيبَك وَ اَنتَ قَتيلٌ جَديلٌ فَلايَنْفَعُكَ، هذا وَاللّهِ يَومٌ كَثُرَ واتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُه .))(1034) برادر ديگر حضرت قاسم ، به نام ابوبكربن حسن نيز كه هردو از يك مادر بودند، در كربلا به شهادت رسيد.
قاع
نام يكى از منزلگاههاى مسير كوفه . حسين بن على عليهما السّلام در آنجا نيز فرود آمد. بين منزلگاه زباله و عقبه است ، منطقه اى بوده دشت و هموار (قاع : دشت ) و در آنجا آب و آبادى و مسجد و محلّى براى فرود آمدن كاروانها بوده است .(1035)
قافله حسينى
كاروانى كه از مبداء عزّت و آزادگى حركت كرد و در مقصد شهادت بار افكند. قافله حسينى روز 28 رجب از مدينه بيرون آمد و سوّم شعبان به مكّه رسيد. افراد كاروان عبارت بودند از سيدالشهدا عليه السّلام ، فرزندان ، برادران ، برادر زادگان و عمو زادگانش و نيز خانواده خود و برخى از بستگان ديگر. اين كاروان روز 8 ذيحجّه از مكّه به سوى عراق حركت كرد. باهمان نفرات قبلى ، امّا با جمعى از پيروان او از مردم حجاز، كوفه و بصره كه در ايّام اقامت وى در مكّه به او پيوسته بودند.حضرت مقدار ده دينار و يك شتر در اختيار همراهان قرار داده بود كه وسايل خود را بر آن حمل كنند.(1036) اين كاروان ، دوّم محرّم در كربلا فرود آمد. پس از عاشورا، اين قافله تبديل به جمعى داغدار و دلسوخته و شهيد داده شد كه بصورت اسير، به كوفه وارد شدند. مردانشان همه شهيد شده بودند و امام سجاد عليه السّلام هم بيمار بود و قافله سالار، حضرت زينب عليها السّلام بود. در كوفه برخى از زنان ، به بستگان خود كه ساكن كوفه بودند پيوستند.
 
ما كاروان رفته به تاراجيم
 
مردانمان شناگر رود خون
 
ما رهروان قافله صبريم
 
رسواگر فسانه هر افسون
 
فرياد و خشم و رنج و اسيرى مان
 
ما را سلاح كارى پيكار است
 
بانوى قهرمان عرب ، زينب
 
ما را بزرگ و قافله سالار است (1037)
 
اين قافله ، پس از پيمودن راه طولانى و دشوار كوفه تا شام و شام تا مدينه ، با بارى از غم و اندوه به مدينه برگشت و بشير، خبر بازگشت قافله اهل بيت عليهم السّلام را به مردم خبر داد و مدينه يكپارچه غرق شيون و عزا شد.