فرهنگ عاشورا

جواد محدّثى

- ۱۵ -


عَبيط
عَتَبات عاليه
عتبه ، به معنى آستانه دراست ، چه بالا يا پايين . عتبات ، نام بالغلبه است مشاهد متبرّكه را، مانند مشهد حضرت على عليه السّلام و حضرت حسين عليه السّلام و ديگر مزارات امامان .(882)
عتبه در معناى كلّى خود، شامل همه حرمهاى معصومين و آستانه هاى مقدسه مى شود كه درگاه آنها مورد تكريم و بوسيدن و زيارت شيفتگان قرار مى گيرد؛ امّا زيارت عتبات ، كه اغلب همراه با زيارت حج مطرح مى شود، بيشتر زيارت كربلا، نجف ، كاظمين و سامرا مراد است .(883)
عَتَبه بوسى
بوسيدن آستان در حرم . زيارت رفتن ، بيشتر براى تشرّف به حرمهاى مطهّر معصومين عليهم السّلام به كار مى رود.
عِترت
خاندان پيغمبر اكرم ، اهل بيت عصمت و طهارت ، ائمّه شيعه . عترت به فرزندانى كه از نسل كسى باشد گفته مى شود. از اميرالمؤ منين پرسيدند: ((عترت )) كيست ؟ فرمود: من ، حسن ، حسين و امامان نهگانه از فرزندان حسين عليه السّلام كه نهمين آنان مهدى و قائم ايشان است ، از قرآن جدا نمى شوند و قرآن از آنان جدا نمى شود، تا كنار حوض ‍ (كوثر) بر پيامبر وارد شوند.(884) عترت پيامبر، همتاى قرآن كريمند و رسول خدا ((قرآن و عترت )) را بعنوان ميراث و يادگار خويش براى امّت معرّفى كرده است : ((اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ، كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتِى اَهْلَ بَيْتى ...)).(885)
امّا ((عترت )) در لغت ، قطعه هاى درشت مشك در نافه آهوست ، نيز به معناى لعاب شيرين است . همچنين عترت به معناى فرزندان و نوادگانِ نسبى و نسل يك شخص ‍ است و به همين جهت به ذرّيه پيامبر از نسل على و فاطمه ، عترت مى گويند. معناى ديگر عترت ، ريشه درختى كه بريده شده و دوباره روييده باشد. مرحوم محدّث قمى با توجّه به همه معانى ياد شده براى عترت ، چنين مى گويد: ائمّه ، همچون قطعه هاى بزرگ مشك از نافه اند و علومشان آب گوارا نزد اهل حكمت و انديشه است و اينان درختى هستند كه رسول خدا ريشه اش ، على تنه اش و ائمّه از نسل او، شاخه هاى اين درخت ، و شيعيانشان برگ اين درختند و علوم اهل بيت ، ميوه اين درخت است .(886)
از ((ابن اعرابى )) تعبيرهاى جالبى درباره عترت نقل شده است . مى گويد: ((عترت ، به معناى شهر و مركز است ، اهل بيت نيز مركز اصلى اسلامند. عترت ، صخره عظيمى است كه سوسمار، لانه خود را كنار آن قرار مى دهد تا با علامت قرار دادن آن ، خانه خود را گم نكند. ائمّه نيز هاديان خلقند. عترت ، ريشه درخت قطع شده است ، اهل بيت نيز مورد ستم قرار گرفته ، قطع و بريده شدند. عترت ، به يك قطعه بزرگ مشك و نافه آهو گفته مى شود. آنان نيز در ميان بنى هاشم و فرزندان ابوطالب ، همچون قطعه بزرگ نافه ، خوشبويند. عترت ، به چشمه زلال و گوارا و شيرين گفته مى شود. علوم اهل بيت نيز، نزد اهل خرد و فرزانگان ، گواراتر از هر چيز است . عترت ، به معناى باد است . آنان نيز همچون باد، سپاه و حزب خدايند. عترت ، گياهى متفرق است ، مثل مرزنجوش . عترت پيامبر نيز مزارهاى پراكنده در هر سو دارند و بركاتشان در شرق و غرب جهان گسترده است . عترت ، دوستان ، طايفه و قبيله هر كس را گويند. اهل بيت نيز گروه و طايفه و رهط رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله هستند(887) .
عثمان بن علىّبن ابى طالب عليه السّلام
يكى از شهداى كربلا. وى برادر عباس است ، مادرش ام البنين و پدرش اميرالمؤ منين است . از آن حضرت نقل شده كه نام او را به ياد برادرم عثمان بن مظعون ، ((عثمان )) ناميدم .(888) وى به تير خولى بن يزيد، در روز عاشورا مجروح شد و بر زمين افتاد و يكى ديگر از سپاه ابن سعد او را كشت . هنگام شهادت 21 سال داشت . نامش در زيارت ناحيه مقدّسه آمده است .
عثمان بن فَروه (عروه ) غِفارى
ازشهداى كربلا به شمار آمده است . نامش در زيارت رجبيّه نيز آمده است . احتمال داده اند كه او همان قرّة بن ابى قرّه غفارى باشد.(889)
عُذَيبُ الهِجانات
نام يكى از منزلگاههانزديك كوفه ، كه سيدالشهدا از آن گذشت و چون آب داشته ، عذيب گفته مى شد. معناى آن آب خوشگواراست . موقعيّت آن ميان قادسيّه و مغيثه از منازل راه كوفه است كه تعلّق به بنى تميم دارد. آب و بركه و چاه و خانه ها و قصر و مسجدى داشته و پاسگاهى هم در آنجا بوده كه محلّ نگهبانى براى ايرانيان بوده است (890) . حسين بن على عليهما السّلام در اين منزل ، با چهار نفر كه از كوفه مى آمدند برخورد كرد. نافع بن هلال نيز همراه جمع بود. پس از گفتگوهايى كه بين امام و آنان انجام گرفت ، آنان به حسين عليه السّلام پيوستند و به فداكارى در ركابش پرداختند.(891) حرّ نيز همراه كاروان حسينى حركت مى كرد. در همينجا بود كه نامه ابن زياد به حرّ رسيد كه فرمان به سختگيرى داده بود و حرّ نيز مانع حركت امام شد.
عِراق
سرزمينى كه سيدالشهدا عليه السّلام از حجاز به سوى آنجا رفت تا به دعوت كوفيان در مبارزه با يزيد، پاسخ گويد و قبل از رسيدن به كوفه ، در كربلا در محاصره سپاه ابن زياد به شهادت رسيد. سرزمين عراق ، بخصوص منطقه ميان دجله و فرات ، حاصلخيز و پر جمعيّت است . وقتى سرزمين عراق ، پيش از خلافت اميرالمومنين عليه السّلام فتح شد، باآل على عليه السّلام آشنا گشت . كسانى همچون ابن مسعود و عمارياسر، پيشتر در آنجا فرماندار يا امير لشكر بودند. پس از جنگ جمل كه حضرت على عليه السّلام كوفه را مقرّ خلافت خويش قرار داد، مردم آن منطقه بيشتر با آن حضرت و دودمانش ‍ آشنا شدند. از اين رو معاويه و آل مروان مى كوشيدند تا تشيع و ريشه هاى گرايش به خاندان نبوّت را در آن سرزمين بخشكانند.(892) همواره ميان شاميان و عراقيان ، نزاع و كينه بوده است . پس از شهادت اميرالمؤ منين عليه السّلام در دوران امام حسن مجتبى اين منطقه نيز به دنبال قرارداد صلح در اختيار امويان قرار گرفت و آنان بشدّت ، هواداران على عليه السّلام را سركوب مى كردند.
عراق ، همواره منطقه اى آشفته و متزلزل بوده و بين قدرتها دست به دست مى گشته است . مردم آن نيز از يك رفتار متذبذب و متغيّر برخوردار بودند. در عين حال ، در آن روزگار، قلب كشور اسلامى و مركزى براى نيروهاى انسانى و سربازان رزمى و ثروت و مال بود و پايگاهى براى لشكر محسوب مى شد.(893) بخصوص كوفه در شهرهاى عراق ، موقعيّت ويژه ترى داشت و همواره در كشمكشهاى سياسى و مبارزاتى ، از پايگاههاى مهمّ بود. حتّى در جريانهاى سياسى پس از عاشورا نيز، مثل خروج مختار و بروز شورشهاى مختلف بر ضدّ امويان نقش عمده داشت . شايد به خاطر اين دلايل بود كه امام حسين عليه السّلام پس از اقامت چند ماهه در مكّه ، تصميم گرفت به سرزمين عراق رود و نداى كوفيان را لبّيك گويد، بخصوص كه شيعيان او و پدرش على عليه السّلام در كوفه فراوان بودند و نامه هاى دعوت بسيارى براى امام نوشتند. در رواياتى پيشگويى شهادت آن حضرت در سرزمين عراق نيز آمده است ، از جمله : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به حسين بن على عليهما السّلام فرموده بود: ((اِنَّكَ سَتُساقُ اِلَى العِراقِ وَ هِى اَرْضٌ قَدِ الْتَقى بِهَا النَبِيُّونَ وَ اَوْصياءُ النَبِيّين ، وَ هِىَ اَرْضٌ تُدعى عَمُورا، وَ اِنَّكَ تَستَشْهِدُ بِها وَ يَسْتَشْهِدُ مَعكَ جَماعَةٌ مِن اَصحابِكَ...)).(894) بزودى به سوى عراق سوق داده خواهى شد، آنجا سرزمينى است كه پيامبران و اوصياء پيامبران در آن با هم برخورد كرده اند، و آن سرزمينى است كه ((عمورا)) هم خوانده مى شود، تو در آن سرزمين شهيد خواهى شد و همراه تو نيز، گروهى از يارانت به شهادت خواهند رسيد. حضرت على عليه السّلام نيز در برخى سخنان خويش ، از اهل عراق ، بعنوان افرادى كه در حمايت حق ، كوتاهى مى كنند، سخنانِ نكوهش كننده اى دارد.(895) اكنون عراق ، از كشورهاى اسلامى در خاورميانه است و مرقد شش امام شيعه در چهار شهر عراق قرار دارد: كربلا (مدفن امام حسين ) نجف (مزاراميرالمؤ منين ) كاظمين (حرم امام كاظم و امام جواد) سامرّا (حرم امام هادى و امام عسكرى ). حوزه علميه دير پاى نجف اشرف نيز در اين كشور است .(896)
عِراقَيْن
تثنيه عراق است ، دو عراق . عراق عرب و عراق عجم را با هم در برخى اصطلاحها عراقين گفته اند. همچنين عراقين به كوفه و بصره هم گفته شده است . عبيداللّه بن زياد (كه فاجعه كربلا را آفريد) پيش از امارت بر كوفه ، حاكم بصره بود و با نظر يزيد، با حفظ سمت به امارت كوفه هم گماشته شد تا نهضت مسلم بن عقيل را فرونشاند و ياران سيدالشهدا عليه السّلام را سركوب كند. به همين جهت او را ((حاكم العراقين )) مى گفتند.
عروسى قاسم
آنچه بعنوان عروسى قاسم و آراستن حجله براى او در كربلا مطرح است ، واقعيّت و سند ندارد، ولى از منابع ضعيف به اذهان عوام راه يافته و بر ناكامى نوجوان امام مجتبى عليه السّلام مى سوزند و مى گريند و در شبيه خوانى و تعزيه ها هم حجله براى قاسم نوداماد مى آرايند. از تحريفهاى عاشوراست . آنچه در برخى منابع آمده ، چيزى ساده تر از عروسى است و به نامزد داشتن وى اشاره دارد.
عُروة بن بطان ثعلبى
از جنايتكاران كربلا. وى به اتفاق جانى ديگرى به نام زيدبن رقادتغلبى ، روز عاشورا يكى از ياران حسين بن على عليهما السّلام را به نام ((سُويدبن مطاع )) به شهادت رساندند.
عروة بن قيس اَحْمَس
اين ملعون ، فرمانده اسب سواران سپاه عمرسعد در كربلا بود.
عَريف
عنوان بزرگ و نماينده يك قبيله ، كه رابط آن با حكومت و مسؤ ول رسيدگى به آنان بود.(897) در كوفه براى درهم شكستن نهضت مسلم بن عقيل ، از عنوان و نفوذ عريفها براى فرونشاندن انقلاب ، استفاده مى شد. طبقات موجود در كوفه ، به واحدهاى كوچكتر تقسيم مى شد و شخصى از هر گروه بعنوان سرپرست توزيع (حقوق ) برگزيده مى شد. اين گروهها ((عرافه )) و شخصى كه مسؤ ول آن بود ((عريف )) ناميده مى شد...(898) ابن زياد، عريفها را مسؤ ول هرگونه اغتشاش دانست ، كه امكان داشت در عرافه آنها رخ دهد و تهديد كرد كه اگر عريفى چيزى از ابن زياد پنهان كند، مصلوب خواهد شد و تمام عرافه ها از دريافت حقوق محروم خواهند گشت .(899) بيانيه ابن زياد، كه انتشار آن ، جوّى از رعب ايجاد كرد، شامل بندهاى زير بود:
1 عريفان ، كسانى را كه مخالف بنى اميّه اند، از جمله حروريّه و خوارج را سرشمارى كنند.
2 عريفان ، ليستى از اسامى و عملكردها را گزارش دهند.
3 نسبت به آنان كه تمايل به مسلم بن عقيل دارند، شديدا مراقب باشند.
4 هر عريفى كه در حيطه عرافت او كسانى يافت شوند كه به حكومت يزيد دل نسپرده باشند، محكوم به اعدام در مقابل در خانه اش است .
5 هر عريفى كه نام كسى را ننوشت ، بايد تعهّد بسپارد كه افراد او مخالفت نكنند و دست به هيچ كار موجب آشوب در دولت نزنند. عريفان هم بشدّت ، بندهاى اين بيانيّه را به اجرا گذاشتند.(900)
عزاخانه
ماتم خانه ، خانه اى كه در آن عزا بر پا كنند، ماتم سرا، مصيبت سرا.(901) به حسينيّه وتكيه اى هم كه در آن ، عزادارى حسينى برگزار مى شود، عزاخانه حسينى گفته مى شود.
عزادارى
بر پا داشتن مراسمى به ياد سيدالشهدا عليه السّلام در ايام مختلف ، بويژه دهه محرّم و روز عاشورا. اين عمل ، كه زنده نگهداشتن هدف حسينى و فرهنگ عاشوراست ، مورد تشويق بسيار اولياء دين است و خود معصومين ، در راه اقامه عزاى حسينى ، مى كوشيدند.(902) زيرا عزادارى ، بصورت گريه ، برپايى مجالس ذكر، سرودن مرثيه ، گرياندن ، نوحه خوانى و ... احياء خطّ ائمّه و تبيين مظلوميّت آنان است . امام باقر عليه السّلام در زمينه برپايى عزا در خانه ها براى امام حسين عليه السّلام مى فرمايد: ((ثُمَّ لِيَندُبِ الحُسَينَ وَ يَبكيهِ وَ يَاءمُرْ مَن فى دارِهِ بِالبُكاءِ عَلَيهِ وَ يُقيمُ عَلَيهِ وَ يُقيمُ فى دارِهِ مُصيبَتَهُ بِإ ظهارِ الجَزَعِ عَلَيهِ وَ يَتَلاقُونَ بِالبُكاءِ بَعضُهُم بَعضا فِى البُيُوتِ وَ لِيُعزَّ بَعضُهُم بَعضا بِمُصاب الحُسَين .))(903) (به كسانى كه روز عاشورا نمى توانند به زيارت آن حضرت بروند اينگونه دستور مى دهند) بر حسين عليه السّلام ، ندبه و عزادارى و گريه كند و به اهل خانه خود دستور دهد كه بر او بگريند و در خانه اش با اظهار گريه و ناله بر حسين عليه السّلام ، مراسم عزادارى برپا كنند و يكديگر را با گريه و تعزيت و تسليت گويى در سوگ حسين عليه السّلام در خانه هايشان ملاقات كنند.
سنّت عزادارى ، با برخوردارى از عشق و محبّتى كه از امام حسين عليه السّلام در دلها بوده و هست ، تبديل به يك برنامه گسترده و مردمى و مقدّس شده است و هرگز سستى و خاموشى ندارد و به بركت آن ، اقشار بسيارى با امام حسين عليه السّلام و دين و فرهنگ عاشورا آشنا مى شوند. فراز و نشيبهاى زيادى بر سوگوارى برخامس آل عبا گذشته است و هرگاه كه شيعيان ، قدرت و حكومتى يافته اند، در ترويج و توسعه آن كوشيده اند. ((در زمان پادشاهى آل بويه ، در دهه اوّل محرّم ، شيعيان به عزادارى حضرت سيّدالشهدا قيام نمودند ... معزالدّوله ، اولين كسى است كه فرمان داد كه مردم بغداد در دهه اوّل محرّم ، سياه بپوشند و بازارها را سياهپوش كنند و به مراسم تعزيه دارى حضرت سيدالشهدا قيام نمايند. بستن دكانها و منع طبّاخى و تعطيل عمومى در روز عاشورا از طرف معزّ الدّوله ديلمى در شهر بغداد به عمل آمد و تا اوايل سلطنت سلسله سلجوقى در آن شهر معمول بود. اين مراسم تا انقراض دولت ديالمه در تمام كشورهاى اسلامى قلمرو آنها مرسوم و برقرار بوده است .))(904)
رمز جاودانگى نهضت حسينى نيز همين احيا و زنده نگهداشتن و تعظيم شعائر بوده است . امام خمينى ((قدس سرّه )) فرمود: ((الان هزار و چهارصد سال است كه با اين منبرها، با اين روضه ها و با اين مصيبتها و با اين سينه زنيها، ما را حفظ كرده اند، تا حالا آورده اند اسلام را ... هر مكتبى تا پايش سينه زن نباشد، تا پايش گريه كن نباشد، تا پايش سر و سينه زن نباشد، حفظ نمى شود ... ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمان مى رود، علم بپا كنيم ، نوحه خوانى كنيم ، گريه كنيم ، فرياد كنيم ...)).(905) برپايى عزا براى سيدالشهدا، نوعى اعتراض به ظالمان و حمايت از مظلوم است . اشگ ريختن در سوگ اباعبداللّه عليه السّلام ، عامل تقويت حسّ عدالتخواهى و انتقامجويى از ستمگران و زمينه سازى براى تجمّع نيروهاى پيرو حسين عليه السّلام در خطّ دفاع از حق است . عزادارى براى شهيد، انتقال فرهنگ ((شهادت )) به نسلهاى آينده است . به تعبير شهيد مطهّرى : ((در شرايط خشن يزيدى ، در حزب حسينيها شركت كردن و تظاهر به گريه كردن بر شهدا، نوعى اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق و اعلان جنگ با گروه باطل و در حقيقت ، نوعى از خود گذشتگى است . اينجاست كه عزادارى حسين بن على عليهما السّلام يك حركت است ، يك موج است ، يك مبارزه اجتماعى است .))(906) عزادارى ، سبب مى شود كه شور و عاطفه ، از شعور و شناخت برخوردار گردد و ايمان را در ذهن جامعه هوادار، زنده نگهدارد و ((مكتب عاشورا)) بعنوان يك فكر سازنده و حادثه الهام بخش ، همواره تاءثير خود را حفظ كند. عزادارى ، احياء خط خون و شهادت و رساندن صداى مظلوميّت آل على به گوش تاريخ است . عزاداران حسينى ، پروانگانى شيفته نورند كه شمع محفل آراى خويش را يافته ، از شعله شمع ، پيراهن عشق پوشيده اند و آماده جان باختن و پر سوختن و فداشدن اند. نقش عزادارى در حفظ فرهنگ عاشورا مهمّ است . عميقترين پيوندها را از طريق آميختگى عقل و عشق و برهان و عاطفه كه در كربلا تجسّم يافته است ، انتقال مى دهد. هم بر مظلوميّت امام گريه مى شود و هم در سايه آن هدف امام حسين از نهضت و حركت ، شناخته مى شود. روضه هاى خانگى و دسته هاى عزادارى و هيئتهاى زنجير زنى ، پوشيدن لباس مشكى و پرچم به دست گرفتن و شربت و آب دادن و تلاش در برپايى مجالس و نوحه خوانى و سينه زنى و ... هر يك به نوعى سربازگيرى جبهه حسينى است و اين پيوند قلبى را عمق و غنا مى بخشد.
عزادارى سنّتى
شيوه اى كه نسبت به زنده نگهداشتن ياد حادثه عاشورا و حماسه حسينى از ديرباز مطرح بوده و جنبه مردمى يافته است . اين شيوه ، شامل مرثيه سرايى ، نوحه خوانى ، گريستن و گرياندن ، تشكيل هيئتها و دسته هاى سوگوارى ، سينه زنى ، ذكر مصيبت ، مجالس وعظ و روضه خوانى ، و ... است . اينگونه شيوه ها، چون با روح و جان و عاطفه شيعه آميخته است ، هرچه بيشتر به آن رنگ مردمى مى بخشد و عامل جذب و تجمّع و تشكّل انبوه شيفتگان اهل بيت مى گردد. ابو هارون مكفوف مى گويد: روزى خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم . حضرت فرمود: برايم شعر (در سوگ سيدالشهدا) بخوان ، من نيز خواندم . حضرت فرمود: نه ، اينطور نه ، بلكه همانگونه كه براى خودتان شعر خوانى مى كنيد و همانگونه كه نزد قبر حضرت سيدالشهدا مرثيه مى خوانى : ((لا، كَما تُنشِدُون وَ كَما تَرثيهِ عِندَ قَبرِهِ)).(907) اين نشان مى دهد كه شيوه خودمانى و مرسوم نزد متن مردم ، بيشتر مورد اهتمام ائمّه عليهم السّلام بوده است . حفظ اين سنّت ، ضامن تداوم آن است . امام خمينى ((ره )) فرموده است : ((ما بايد حافظ اين سنّتهاى اسلامى ، حافظ اين دستجات مبارك اسلامى كه در عاشورا، در محرّم و صفر در مواقع مقتضى به راه مى افتد، تاءكيد كنيم كه بيشتر دنبالش باشند ... زنده نگهداشتن عاشورا با همان وضع سنّتى خودش ، از طرف روحانيون ، از طرف خطبا، با همان وضع سابق و از طرف توده هاى مردم با همان ترتيب سابق كه دستجات مُعظَم و منظّم ، دستجات عزادارى به عنوان عزادارى راه مى افتاد. بايد بدانيد كه اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ بماند، بايد اين سنتّها را حفظ كنيد.))(908) حتّى حفظ اصل عزادارى عاشورا نيز تا حدّ بسيارى در سايه حفظ سنّتهاست و دگرگون ساختن شيوه سنّتى بدون جايگزين بهتر، گاهى پيروان همان سنّتها را هم از اصل ماجراى حسينى جدا مى سازد.
عشق حسينى
عظيمترين سرمايه روحى شيعه كه پيوند دهنده آنان با اهل بيت پيامبر و عاملى بازدارنده از تباهى ، برانگيزاننده به فداكارى و جهاد و تصفيه كننده دل و جان است . در سايه همين عشق ، ياد حسين و عاشورا زنده مانده و سوز آن ، حمايت قلبى عاشق امام حسين عليه السّلام را همواره به نفع حق و جبهه ايثار، نيرو بخشيده است . همين عشق ، ياران او را روز عاشورا به استقبال شهادت فرستاد تا با مرگ در ركاب حسين عليه السّلام حيات ابدى يافتند. عشق حسين عليه السّلام را خداوند در دلها نهاده و شعله اى خاموش نشدنى است . به فرموده امام صادق عليه السّلام : ((اِنَّ لِقَتلِ الحُسَينِ عليه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ المُؤ مِنينَ لا يَبرَدُ اَبَدا)).(909) محبت حسين بن على عليهما السّلام نه تنها در دل زمينيان است ، بلكه عرشيان نيز او را دوست مى دارند و به فرموده رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، او محبوبترين چهره زمينى نزد آسمانيان است : ((مَنْ اَحَبَّ اَن يَنظُرَ اِلى اَحَبِّ اَهلِ الاَرضِ اِلى اَهلِ السَّماء فَليَنظُرْ اِلَى الحُسَين .))(910)
 

اى كه آميخته مهرت با دل
 
كرده عشق تو مرا دريا دل
 
بذر عشقى كه به دل كاشته ام
 
جز هواى تو ندارد حاصل
 
از مىِ عشق تو، عاقلْ مجنون
 
و ز خُم مهر تو مجنون ، عاقل
 
گر شود كار جهان زير و زبر
 
نشود عشق تو از دل زايل (911)
 
عَطَش
تشنگى از بارزترين جلوه هاى سوز و غم در حادثه كربلاست . سيدالشهدا، عباس ، على اكبر، على اصغر و ديگران ، همه لب تشنه و عطشان روز عاشورا جان سپردند. محروم كردن خيمه گاه امام حسين عليه السّلام از آب فرات و تحميل عطش به امام و يارانش ، از موارد روشن پستى و عداوت سپاه كوفه و ابن زياد، نسبت به آل اللّه است . بزرگان ، بيشتر از كودكان تحمّل تشنگى دارند و اطفال در برابر بى آبى ، زودتر بى تاب مى شوند. در كربلا، عطش بيداد مى كرد و مشكها خالى ، لبها خشك ، جگرها سوخته ، هوا گرم ، راه فرات بسته ، و صداى العطش بلند بود.
 
زان تشنگان هنوز به عيّوق مى رسد
 
فرياد ((العطش )) زبيابان كربلا(912)
 
روز عاشورا، عباس كنار خيمه ها آمد، صداى ((العطش ، العطش )) كودكان را شنيد. سوار بر اسب شد و مشك را برداشت و به طرف فرات رفت . چهار هزار نفر تيراندازان موكّل بر فرات ، او را محاصره كردند و اباالفضل عليه السّلام در اين درگيرى بود كه دستها را داد و شهيد شد. قبل از بيرون آمدن از فرات ، خواست آب بنوشد ولى ((فَذَكَرَ عَطَشَ الحُسَين )) به ياد تشنگى امام افتاد و آب ننوشيد و عطشان از شريعه بيرون آمد.(913) على اكبر عليه السّلام نيز روز عاشورا پس از چندين نوبت جنگيدن ، مجروح و تشنه براى آخرين وداع به خيمه گاه آمد، در حالى كه به سيدالشهدا مى گفت : ((يا اَبَه ، العَطَشُ قَد قَتَلَنى وَ ثِقلُ الحَديدِ اَجْهَدَنى ))(914) و از تشنگى و سنگينى زره آهنين ياد مى كرد. امام عليه السّلام ، براى كودك تشنه كام و شيرخوار خود نيز بنا به نقلى از سپاه دشمن آب طلبيد، كه بياييد سيرابش كنيد.
 
اگر به زعم شما من گناهكار شمايم
 
نكرده هيچ گناهى ، على اصغرم است اين
 
كه تير حرمله ، گلوى تشنه آن ششماهه را از هم دريد.(915)
 
مگر به كرب و بلا آب قيمت جان بود
 
كه از عطش به فلك ناله يتيمان بود
 
خود سيدالشهدا نيز روز عاشورا، براى رفع تشنگى پس از نبرد، خواست به فرات برود و آب بنوشد كه شمر مانع شد و گفت : اى حسين ، از اين آب نخواهى نوشيد تا از تشنگى بميرى ((وَاللّهِ لا تَذُوقُهُ اَو تَمُوتَ عَطَشا)).(916) تشنگى امام حسين عليه السّلام و شهداى كربلا، چنان داغى بر دل عاشقانش نهاده كه با هر نوشيدن آب گوارا، او را ياد مى كنند، در راه امام حسين ، به آبرسانى و سقّايى و نذر شربت و ساختن آب انبار مى پردازند و با هر عطشى كربلا و عاشورا در ذهنشان تداعى مى كند، گويا بين آب و عطش و كربلا پيوند خورده است .
 
بر لب دريا، لب دريادلان خشكيده است
 
از عطش دلهاكباب است و زبان خشكيده است
 
كربلا بستان عشق است وشهامت ، اى دريغ
 
كز سموم تشنگى ، اين بوستان خشكيده است
 
سوز بى آبى اثر كرده است بر اهل حرم
 
هر طرف بينى لب پير وجوان خشكيده است (917)
 
عَطشان
از القاب سيدالشهدا، كه تشنه در كربلا به شهادت رسيد. اين تعبير در روايات ، تواريخ و زيارتنامه ها درباره آن آمام آمده است . از جمله در حديث امام باقر عليه السّلام است : ((اِنَّ الحُسَينَ ... قُتِلَ مَظلُوما مَكرُوبا عَطشانا)).(918) امام سجاد عليه السّلام نيز كه براى يارى بنى اسد در دفن پيكر امام حسين و شهدا آمد، پس از دفن امام تشنه كام ، بر روى قبر او نوشت : ((هذا قَبرُ الحُسَينِبنِ عَلِىِّبنِ اَبى طالِب الَّذى قَتَلُوهُ عَطشانا غَريبا.))(919) همين تشنگى و شهادت جانسوز او و ياران و فرزندانش ، قوى ترين عامل تحريك عواطف و همدل ساختن انسانهاى با وجدان با عاشورائيان بوده است .
عَطيّه
نام عطيّه ، همواره در كنار نام جابربن عبداللّه انصارى مطرح مى شود كه با هم پس از شهادت امام حسين عليه السّلام در اربعين اوّل به زيارت قبر آن حضرت آمدند و چون جابر نابينا شده بود، عطيّه او را در اين زيارت همراهى مى كرد. بنا به برخى نقلها، هنگام بازگشت اهل بيت از سفر شام ، در كربلا با جابر و عطيّه برخورد كردند. عطيّة بن سعد بن جناده عوفى ، از رجال علم و حديث شيعه بود. وى در زمان خلافت اميرالمؤ منين عليه السّلام در كوفه به دنيا آمد. نام عطيّه ، به پيشنهاد آن حضرت بر وى نهاده شد. او از راويان موثق شيعه بود كه حتّى در كتب رجالى اهل سنّت هم توثيق شده است . وى به جرم تشيّع و هوادارى على عليه السّلام از سوى حجّاج بن يوسف تحت تعقيب بود و به فارس گريخت . به دستور حجاج ، او را گرفتند و چون حاضر نشد على عليه السّلام را لعن كند، چهارصد تازيانه بر بدنش زدند و موى سر و ريش او را تراشيدند. از آن پس به خراسان رفت و پس از مدّتى به كوفه بازگشت . در كوفه بود تا در سال 111 هجرى درگذشت .(920)
عُقاب
پرنده معروف قوى پنجه و تيز پرواز و شكارى كه از نيروى بسيار برخوردار است . مجازا به اسبهاى تيز تك و چابك هم گفته شده كه در مسابقات و شكار، سريعا به هدف مى رسند.(921) در ادبيات مرثيه ، اسبى كه على اكبر عليه السّلام بر آن مى نشست ، ((عقاب )) خوانده شده است و گويند كه پيش از او، از آن حسين بن على عليهما السّلام بود، چون ذوالجناح زير پاى آن حضرت قرار گرفت ، عقاب را به على اكبر داد و در عاشورا على اكبر را بر آن نشاند: ((فَوَضَعَ عَلى مِفرَقِهِ مِغْفَرا فُولادِيّا وَ قَلَّدَهُ سَيفا مِصرِيّا وَ اَركَبَهُ العُقابَ بُراقا ثانَوِيّا))(922) به نقلى در شب عاشورا نيز على اكبر سوار بر آن شد و از فرات ، آب به خيمه ها آورد.(923) نوشته اند: عقاب ، اسبى بود كه سيف بن ذى يَزَن براى رسول خدا هديه فرستاد و آن هنگام ، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله پنجساله بود. عمر طولانى كرد و اين از خصايص پيامبر بود كه بر پشت هر اسب پيرى مى نشست ، جوان مى شد. على عليه السّلام و امام مجتبى و سيدالشهدا هم بر آن اسب سوار شده بودند و ظهر عاشورا نيز شِبه پيغمبر، على اكبر بر آن نشست و به ميدان رفت . پس از مجروح شدن على اكبر، اسب مى خواست او را به خيمه ها بياورد، ولى بسبب لشكر بسيار در ميدان ، پيكر مجروح على اكبر را به سمت سپاه كوفه برد، (فَاحْتَمَلَهُ اِلَى الْعَسْكَرِ) و اين بود كه على اكبر را قطعه قطعه كردند.(924)
 
چه اسبى به پرواز شاهين مرو
 
به رفتار كبك و به رقص تذرو
 
ركش گرم و مو نرم ، ستخوان درشت
 
همايون برو يال و فرخنده پشت
 
عَقَبه
به معناى كوه دراز. نام يكى از منازل راه كوفه ، كه امام حسين عليه السّلام در آنجا فرود آمد. در همانجا با پيرمردى به نام عمربن لوذان برخورد و اوضاع كوفه را پرسيد. وى مى كوشيد امام را از رفتن به طرف نيزه ها و شمشيرها باز دارد. امام راه خويش را به سوى كربلا ادامه داد.(925)
عَقر
روستايى مستحكم و داراى برج و بارو در نزديكيهاى كربلا بود. امام حسين عليه السّلام چون در راه سفر به كوفه به آن روستا رسيد، از نامش پرسيد، گفتند: عقر. پرسيد: اين منطقه چه نام دارد؟ گفتند: كربلا. چون خواست از منطقه خارج شود، جلويش را گرفتند و در همانجا ماند، تا حادثه عاشورا پيش آمد.(926) در همان روستا بود كه زهيربن قين به آن حضرت پيشنهاد كرد به آن ده رفته ، آنجا را سنگر دفاعى خود قرار دهند، امّا امام موافقت نكرد.
علامت
از ابزار و وسايل عزادارى امام حسين عليه السّلام كه در هيئتها و دسته هاى مذهبى به كار گرفته مى شود. علامت به معناى نشانه است . اين علامتها هم نشانه هاى گروههاى عزادار محسوب مى شده است و كسانى هم كه آن را حمل مى كردند، ((علامت كش )) بودند، يعنى علم بردار. به نوشته دهخدا: ((صليب مانندى كه بر چوب يا آهن افقى آن از سوى پايين شالهاى ترمه آويزند و از سوى زبر لاله و تنديسهايى از مرغ و جز آن نصب كنند و در ميان زبانه اى از فلزّ طويل دارد و بر نوك آن فلز پر يا گلوله اى از شيشه الوارن نصب كنند و اين زبانه هاى فلزّى كه به ((تيغ )) مشهور است ، سه يا پنج باشد و در مراسم عزادارى محرّم پيشاپيش دسته ها به حركت آرند)).(927) ((شيئى است فلزّى و كار صنعتگران اصفهان كه قدمت آن به عهد سلاطين صفوى مى رسد، داراى تعدادى زبانه ، گنبد، گلدان و طاووس بوده و آن را با شالهاى سبز و سياه و قهوه اى و پرطاووس و سكّه هاى نقره و شمشير و قمه و خنجر زينت مى كنند و در آخر دسته ها به حركت در مى آورند ... عدّه اى از جوانان هم نذر مى كنند كه همه ساله بايد در بردن علمات ، سهم داشته باشند)).(928) به آن علمات هم مى گويند. شباهت آن به صليب ، مى رساند كه پس از ارتباط ايران با اروپاييها در عصر قاجار، از آيينهاى مذهبى مسيحيّت اقتباس شده است . به هر حال ، نمودها و مظاهرى است كه گاهى عزاداران را از محتوا و اصل عزادارى و اقامه شعائر دينى باز مى دارد.
عَلْقَم
علقم يا علقمه ، نام نهرى است از فرات ، كه عباس بن على عليهما السّلام در روز عاشورا، كنار آن به شهادت رسيد. نيز به معناى تلخى است ، و هر درخت تلخ و آب بسيار سخت را هم علقم گويند، حنظل . در ادبيات عاشورا، بيشتر در پيوند با عطش و عباس و دستهاى قطع شده اباالفضل عليه السّلام مطرح مى شود.
 
از چشم سپيده خواب را مى بردند
 
از چشمه گُل ، گلاب را مى بردند
 
بر شانه خود فرشتگان آهسته
 
از علقمه ، روح آب را مى بردند(929)
 
عَلَم ، عَلَمات
پرچم ، رايَت ، بيرق ، نشان لشكر، آنچه به سرنيزه بندند، درفش . در اصطلاح عزادارى حسينى ، نام علم و علامت خاصّى است كه هر هيئت و دسته ، ويژه خود دارد و آن را از دسته هاى ديگر متمايز مى سازد. ((نخل ، چوب بسيار بلند همچون درخت تبريزى متوسّط كه در تعزيه خوانى پيشاپيش دسته ها برند و بر سر آن ، گاه شكل پنجه اى از فلز باشد و گاه پارچه سياه بر آن بپوشانند.))(930)
 
گرچه سردار علم در خون نشست
 
دستهايت روى رايت مانده است (931)
 
در ميدان كربلا نيز، علمدار لشكر امام حسين عليه السّلام ،حضرت اباالفضل بود. از شعار عربه
اى عراقىِعزادار نيز اين است : ((رَفَعَ اللّهُ رايَةَ العَبّاسِ))، پرچم عباس ، افراشته باد.
علمدار
از لقبهاى قمر بنى هاشم است كه در كربلا، پرچم لشكر امام بر دوش او بود. نقش ‍ علمدار در ميدان نبرد، مهم بود و عامل حفظ انسجام نيروهاى سپاه محسوب مى شد. روز عاشورا، امام حسين عليه السّلام ياران اندك خود را به سه جناح چپ و راست و قلب تقسيم كرد و براى هر يك فرماندهى برگزيد و پرچم را به دست برادرش عباس ‍ داد.(932)
روز عاشورا نيز چون عباس عليه السّلام خدمت امام آمد و از او اذن ميدان طلبيد، امام گريست و ابتدا اجازه نداد و فرمود: تو علمدار منى ، اگر تو بروى و كشته شوى ، سپاه من از هم مى پاشد: ((يا اَخى اَنتَ صاحِبُ لِوائى وَ إ ذا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسكَرى )).(933)
عَلَم كِش
كسى كه در دسته هاى عزادارى ، نشان مخصوص هر هيئت را حمل مى كند، علامت كش .
علىّ اصغر عليه السّلام
يكى از فرزندان امام حسين عليه السّلام كه شيرخوار بود و از تشنگى ، روز عاشورا بى تاب شده بود. امام ، خطاب به دشمن فرمود: از ياران و فرزندانم ، كسى جز اين كودك نمانده است . نمى بينيد كه چگونه از تشنگى بى تاب است ؟ در ((نفس المهموم )) آمده است كه فرمود: ((اِنْ لَم تَرْحَمُونى فَارْحَمُوا هذَا الطِّفل )) اگر به من رحم نمى كنيد، به اين كودك ترّحم كنيد. در حال گفتگو بود كه تيرى از كمان حرمله آمد و گوش ‍ تا گوش حلقوم على اصغر را دريد. امام حسين عليه السّلام خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشيد.(934) در كتابهاى مقتل ، هم از ((على اصغر)) ياد شده ، هم از طفل رضيع (كودك شيرخوار) و در اينكه دو كودك بود ه يا هر دو يكى است ، اختلاف است .
در زيارت ناحيه مقدسه ، درباره اين كودك شهيد، آمده است : ((السَّلامُ عَلى عَبدِاللّهِبنِ الحُسَينِ، الطِّفلِ الرَّضيعِ، المَرمِىِّ الصَّريع ، المُشَحَّطِ دَما، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِى السَّماء، المَذبُوحِ بِالسَّهمِ فى حِجرِ اَبيهِ، لَعَنَ اللّهُ رامِيَهُ حَرمَلةَبنَ كاهِلِ الا سَدى )).(935) و در يكى از زيارتنامه هاى عاشورا آمده است : ((وَ عَلى وَلَدِكَ عَلِىٍّ الا صغَرِ الَّذى فُجِعْتَ بِهِ)) از اين كودك ، با عنوانهاى شيرخواره ، ششماهه ، باب الحوايج ، طفل رضيع و ... ياد مى شود و قنداقه و گهواره از مفاهيمى است كه در ارتباط با او آورده مى شود.
 
طفل ششماهه تبسّم نكند، پس چه كند
 
آنكه بر مرگ زند خنده ، على اصغر توست
 
((على اصغر، يعنى درخشانترين چهره كربلا، بزرگترين سند مظلوميّت و معتبرترين زاويه شهادت ... چشم تاريخ ، هيچ وزنه اى را در تاريخ شهادت ، به چنين سنگينى نديده است .))(936) على اصغر را ((باب الحوائج )) مى دانند، گرچه طفل رضيع و كودك كوچك است ، امّا مقامش نزد خدا والاست .
 
درِ گُلخانه شهادت را
 
مى گشايد كليد كوچك ما
 
علىّ اكبر عليه السّلام
فرزند بزرگ سيدالشهدا و شبيه پيامبر كه روز عاشورا فداى دين شد. مادر على اكبر، ليلا دختر ابى مرّه بود. در كربلا حدود 25 سال داشت . سنّ او را 18 سال و 20 سال هم گفته اند. او اوّلين شهيد عاشورا از بنى هاشم بود.(937) على اكبر شباهت بسيارى به پيامبر داشت ، هم در خلقت ، هم در اخلاق و هم در گفتار. به همين جهت روز عاشورا وقتى اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد، امام حسين عليه السّلام چهره به آسمان گرفت و گفت : ((اءللّهُمَّ اشهَدْ عَلى هؤَُّلاءِ القَومِ فَقَد بَرَزَ إ لَيهِم غُلامٌ اَشبَهُ النّاسِ بِرَسُولِكَ مُحَمَّدٍ خَلقا وَ خُلقا وَ مَنطِقا وَكُنّا اِذَا اشْتَقْنا اِلى رُؤ يَةِ نَبِيِّكَ نَظَرنا اِلَيهِ ...))(938)
شجاعت و دلاورى على اكبر و رزم آورى و بصيرت دينى و سياسى او، در سفر كربلا بويژه در روز عاشورا تجلّى كرد. سخنان ، فداكاريها و رجزهايش دليل آن است . وقتى امام حسين از منزلگاه ((قصر بنى مقاتل )) گذشت ، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بيدارى ((إ نّا للّهِ وَ إ نّا إ لَيهِ راجِعُون )) گفت و سه بار اين جمله و حمد الهى را تكرار كرد. علىّ اكبر وقتى سبب اين حمد و استرجاع را پرسيد، حضرت فرمود: در خواب ديدم سوارى مى گويد اين كاروان به سوى مرگ مى رود. پرسيد: مگر ما بر حق نيستيم ؟ فرمود: چرا. گفت : ((فَإ نَّنا اِذَنْ لا نُبالى اَنْ نَمُوتَ مُحِقّين )) پس باكى از مرگ در راه حق نداريم !(939) روز عاشورا نيز پس از شهادت ياران امام ، اولين كسى كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداى دين كند او بود. گرچه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود، ولى از ايثار و روحيه جانبازى او جز اين انتظار نبود. وقتى به ميدان مى رفت ، امام حسين عليه السّلام در سخنانى سوزناك به آستان الهى ، آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولى تيغ به رويشان كشيدند، نفرين كرد.
على اكبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاى شجاعانه اى با انبوه سپاه دشمن نمود. هنگام جنگ ، اين رجز را مى خواند كه نشان دهنده روح بلند و درك عميق اوست :
 
اَنَا عَلِىُبنُ الحُسَينِبنِ عَلِى
 
نَحنُ وَ رَبِّ البَيتِ اَولى بِالنَّبى
 
تَاللّهِ لا يَحكُمُ فينَا ابنُ الدَّعِى
 
اَضرِبُ بِالسَّيفِ اُحامى عَن اءبى
 
ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمي عَرَبىّ(940)
 
پيكار سخت ، او را تشنه تر ساخت . به خيمه آمد. بى آنكه آبى بتواند بنوشد، با همان تشنگى و جراحت دوباره به ميدان رفت و جنگيد تا به شهادت رسيد. قاتل او مرّة بن منقذ عبدى بود. پيكر على اكبر با شمشيرهاى دشمن قطعه قطعه شد. وقتى امام بر بالين او رسيد كه جان باخته بود. صورت بر چهره خونين على اكبر نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد: ((قَتَلَ اللّهُ قَوما قَتَلُوكَ ...)) و تكرار مى كرد كه : ((عَلَى الدُّنيا بَعْدَكَ العَفا)) و بى ارزشى دنيا را پس از شهادت او بيان مى كرد. و جوانان هاشمى را طلبيد تا پيكر او را به خيمه گاه حمل كنند.(941) على اكبر، نزديكترين شهيدى است كه با حسين عليه السّلام دفن شده است . مدفن او پايين پاى اباعبداللّه الحسين عليه السّلام قرار دارد و به اين خاطر ضريح امام ، شش گوشه دارد.(942)
 
الگوى شجاعت و ادب ، اكبر
 
دُر دانه فاطمى نسب ، اكبر
 
فرزند يقين ز نسل ايمان بود
 
پرورده دامن كريمان بود
 
آن يوسف حسن ، ماه كنعانى
 
در خلق و خصال ، احمد ثانى
 
آن شاهد بزم ، سروْ قامت بود
 
دريا دل و كوه استقامت بود
 
آن دم كه لباس رزم مى پوشيد
 
از كوثر عشق ، جرعه مى نوشيد
 
از فرط عطش فتاده بود از تاب
 
گرديد ز دست جد خود سيراب
 
در راه خدا ذبيح دين گرديد
 
بر حلقه عاشقان نگين گرديد
 
داغش كمر حسين را بشكست
 
با خون سرش حناى خونين بست
 
ديباچه داستان حق ، اكبر
 
قربانى آستان حق ، اكبر(943)
 
عَلَى الا سلامِ السّلام
سخنى بود كه سيدالشهدا عليه السّلام پس از امتناع از بيعت با يزيد و بيرون آمدن از پيش والى مدينه فرمود. مروان ، فرداى آن شب ، امام حسين عليه السّلام را ديد و به وى پيشنهاد كرد كه با يزيد بيعت كند و آن را به نفع دين و دنياى امام دانست . حضرت در پاسخ او چنين گفت : ((اِنّا للّهِ وَ اِنّا إ لَيهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الا سلامِ السَّلام اِذْ قَدْ بُلِيَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ يَزيد وَ لَقَد سَمِعتُ جَدّى رَسُولَاللّهِ صلّى اللّه عليه و آله يَقُولُ: الخَلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ اءبى سُفيان )).(944) يعنى بر اسلام ، سلام باد، بايد فاتحه اسلام را خواند و با اسلام خداحافظى كرد، آنگاه كه والى مسلمانان كسى همچون يزيد باشد. از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود خلافت بر آل ابوسفيان حرام است . امام ، با ادامه سلطه امويان بر مقدّرات مسلمين و بازى با دين خدا، تباه شدن دستاوردهاى وحى را عيان مى ديد. با توجّه به اينكه رسم عرب بر اين است كه هنگام خداحافظى و وداع هم سلام مى دهد، رابطه سخن فوق روشن مى گردد.
علىّ اوسط
علىّبن الحسين
عَمّاربن ابى سَلامه دالانى
از شهداى كربلا. اهل كوفه بود، محضر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را نيز درك كرده و از اصحاب على عليه السّلام بود كه در ركابش در سه جنگ جمل ، صفّين و نهروان شركت داشت . در كربلا در حمله اوّل به شهادت رسيد. نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است .(945)
عَمّاربن حسان طائى
از شهداى كربلاست كه نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است . وى از شيعيان خالص و از شجاعان معروف بود. از مكّه همراه امام به كربلا آمد و در پيش روى آن حضرت به شهادت رسيد.(946)
عَمارة بن صلخب ازدى
از جوانان شجاع كوفه بود كه در نهضت مسلم بن عقيل ، به هوادارى او برخاست و با او بيعت كرد و از ديگران براى مسلم بيعت مى گرفت . دستگير و زندانى شد. ابن زياد، پس ‍ از آنكه هانى و مسلم را شهيد كرد او را هم احضار نمود و دستور داد تا وى را ميان قبيله ((ازد)) برده ، گردن زدند.(947)
عَمارة بن عبداللّه سلولى
از كسانى بود كه همراه قيس بن مسهر صيداوى ، پيغام و نامه اباعبداللّه الحسين عليه السّلام را به كوفه برد.
عَمارى
صندوق مانندى كه براى نشستن سوار، آن را بر پشت شتر و فيل مى گذارند. به آن محمل و هودج هم مى گويند، تخت روان ، تابوت . عمارى دار، همان ساربان است .(948) اهل بيت عصمت را پس از عاشورا در دوران اسارت ، بر شترهاى بى عمارى و كجاوه سوار كرده ، شهر به شهر و منزل به منزل بردند. امام سجاد عليه السّلام را بر شتر بى جهاز سوار كردند.
 
جمعى كه پاس محملشان داشت جبرئيل
 
گشتند بى عمارى و محمل ، شتر سوار(949)
 
عِمران بن كعب بن حارث اشجعى
از شهداى كربلاست كه در حمله اول به درجه شهادت رسيد. شيخ طوسى او را در زمره ياران حسين عليه السّلام شمرده است .(950)
عُمربن جُندب حَضرمى
از شهداى كربلاست ، از حضرموتِ يمن . نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است .(951)
عمربن خالد صيداوى
از شهداى كربلاست ، از طايفه بنى اسد. وى پس از كشته شدن تعدادى از ياران ، از سيدالشهدا عليه السّلام اذن گرفته ، به ميدان رفت و به شهادت رسيد.(952)
عمربن سعد
معروف به ((ابن سعد))، فرمانده سپاه ابن زياد در كربلا بود كه با امام حسين عليه السّلام جنگيد و دستور داد پس از شهادت آن حضرت ، اسب بر بدن او تاختند و اهل بيت او را اسير كرده به كوفه بردند. عمر سعد، پسر سعدبن وقّاص از سرداران صدر اسلام بود. در زمان پيامبر (و به قولى در دوران عمر) به دنيا آمد. همراه پدرش در فتح عراق شركت داشت . وى از جمله كسانى بود كه عليه ((حجربن عدى )) و يارانش ، شهادت به فتنه گرى داد و سبب شد كه حجر در ((مَرجِ عَذراء)) به شهادت برسد. وى قبل از حادثه عاشورا، آماده حركت به سوى ((رى )) بود كه حكمرانى آنجا را به او داده بودند، ولى به دستور ابن زياد (والى كوفه ) همراه با سپاهى ماءمور جلوگيرى از ورود امام حسين عليه السّلام به كوفه و وادار كردن او به بيعت با يزيد و يا جنگ و كشتن او در صورت امتناع شد و براى مقابله با حسين بن على عليهما السّلام به كربلا رفت .
عمر سعد، در ايّام قيام مختار در كوفه ، گريخت . امّا وقتى مردم كوفه دوباره بر ضدّ مختار خروج كردند، بازگشت و رهبرى را به عهده گرفت ، ولى باز هم به سوى بصره گريخت و سپس دستگير و نزد مختار آورده شد. در مجلس مختار، به دستور وى او را كشتند و سرش را به مدينه نزد محمد حنفيّه فرستادند و اين در سال 66 هجرى بود.(953) در كربلا، هر چه امام حسين با او گفتگو كرد تا از جنگيدن دست بردارد و دست خويش را به خون آن حضرت نيالايد، نپذيرفت . صبح عاشورا هم اولين كسى بود كه به طرف اردوگاه امام حسين عليه السّلام تير افكند و فرمان حمله عمومى صادر كرد. نامش جزو لعنت شدگان در زيارت عاشورا آمده است . او بود كه پس از ورودش به كربلا در روز چهارم محرّم ، بر امام حسين عليه السّلام سخت گرفت و دستور داد سوارانش آب را به روى ياران حسين عليه السّلام ببندند.