شُرَيح قاضى
قاضى معروف كوفه كه وابسته به امويان
بود. شريح بن حارث ، در اصل يمنى بود ودر زمان عمر به قضاوت كوفه منصوب
شد و مدّت 60 سال اين شغل را داشت ، جز در ايّام عبداللّه زبير كه سه
سال اين كار را ترك كرد و در ايّام حجّاج ، دست از اين كار كشيد و خانه
نشين شد تا زمان مرگش در سال 97 يا 98 هجرى ، كه عمرش بيش از صد سال
بود. در زمان على عليه السّلام هم مدّتى بر منصب قضاوت بود. وقتى امام
، وى را به اين منصب گماشت ، بر او شرط كرد كه هيچ حكمى را اجرا نكند
مگر آنكه آن را بر آن حضرت عرضه كند.(682)
على عليه السّلام يك بار بر او خشم گرفت و از كوفه بيرونش كرد. وى
طبع شعر هم داشت و شوخ طبع بود.(683)
وقتى ابن زياد در كوفه ، هانى بن عروه را دستگير و در قصر با او
بدرفتارى كرد، هواداران هانى در بيرون ، به فكر اين كه او را كشتند،
سرو صدا راه انداختند. شريح قاضى به امر ابن زياد بيرون قصر آمد و
شهادت داد كه هانى زنده است ، تا جمعيت هوادار او متفّرق شوند.(684)
معروف است كه وى به دستور عبيداللّه زياد، فتوا داد كه چون حسين بن على
عليهما السّلام بر خليفه وقت خروج كرده است ، دفع او بر مسمانان واجب
است . چهره شريح قاضى ، به عنوان عالم وابسته به در بار ستم و در خدمت
زور و تزوير شناخته مى شود و هميشه براى كوبيدن حق ، از چهره افراد
مذهبى و موجّه كه مردم حرفشان را مى پذيرند استفاده مى كنند. شريح نيز
در منصب قضاوت بود و چنين سوء استفاده اى از موقعيّت او به نفع حكومت
جور انجام گرفت .
شَريعه
در لغت ، به معناى راهى است كه به آب رود، يا به دريا منتهى مى
شود، آبشخور، جاى برداشتن آب از رودخانه ، نهر كوچكتر كه آب رود، از آن
طريق بر دشت ، مسلط مى شود. لغات ديگر اين اصطلاح عبارت است از: مشرع ،
مشرعه ، شرعه ، مشرب ، منهل ، ورد، مورد، آبخور، آبشخور، شريعه فرات .(685)
در روزعاشورا، عباس بن على عليهما السّلام براى آب آوردن از فرات به
شريعه رفت . در حاشيه رودخانه فرات ، منطقه نخلستانى بود. در همان
شريعه بود كه در پشت نخل كمين كرده دست راست او را از كار انداختند و
در همان مسير به شهادت رسيد و همانجا نيز دفن شد.
شش ماهه
شطّ
شعار امام حسين عليه السّلام
مسلمانان ، در جنگهاى صدر اسلام ، شعارهاى بخصوصى داشتند.
پيامبر و ائمّه عليهم السّلام نيز شعار خاصّ داشتند. گاهى اين شعار در
نگين انگشتر حكّ مى شد. امام صادق عليه السّلام فرمود: شعار ما
((يا محمّد يا محمّد))
است ، شعار حسين ، ((يا محمّد))
بود.(686)
شعار توّابين
شعارهاى عاشورا
برخى از كلمات سيدالشهدا عليه السّلام چه در فاصله مدينه تا
كربلا و چه در روز عاشورا، داراى پيامهاى مؤ ثر و ديدگاههاى الهام بخش
براى جهاد و كرامت است . اين سخنان يا در ضمن خطبه ها آمده است ، يا
رجزها و اشعار آن حضرت ، و حالت شعارى به خود گرفته است . مى توان هدف
حسينى و انديشه ها و روحيه هاى عاشورايى را از آنها دريافت و آن
فرازهاى فروزان را شعارهاى نهضت عاشورا دانست . برخى از اين شعارها
چنين است :
1 ((عَلَى الاِسلامِ السَّلام ، اِذ
بُلِيَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ يَزيد))(687)
(اين را در پاسخ مروان در مدينه فرمود، كه از آن حضرت مى خواست تا با
يزيد بيعت كند تا بر مصيبت سلطه يزيد بر حكومت اشاره كند).
2 ((وَاللّهِ لَوْ لَم يَكنْ مَلجاء وَلا
مَاءوى لَما بايَعْتُ يَزيدَبنَ مُعاوِيَة ))(688)
(در پاسخ برادرش محمّد حنفيّه فرمود و به قاطعيت در استمرار راه و هدف
اشاره داشت ).
3 ((اِنّى لا اَرَى المَوتَ إ لاّ
سَعادَةً وَالحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إ لاّبَرَما))(689)
(خطاب به يارانش در كربلا و ارزشگذارى به شهادت ).
4 ((النّ اسُ عَبيدُ الدُّنيا وَالدّينُ
لَعِقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِم يَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعايِشُهُم فَاِذا
مُحِصُّوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانُون ))(690)
(در مسير رفتن به كربلا در منزلگاه ذى حسم و اشاره به مفهوم آزمون و
تصفيه شدن مردم در مواجهه با سختيهاى راه ).
5 ((اَلاتَرَونَ اَنَّ الحَقَّ
لايُعْمَلُ بِهِ وَاَنَّ الباطِلَ لايُتَناهى عَنهُ؟ فَلْيَرغَبِ المُؤ
مِنُ فى لِقاءِ رَبِّهِ مُحِقّا...))(691)
(در كربلا خطاب به اصحاب خويش فرمود و آنان را بر شهادت طلبى ترغيب
كرد).
6 ((خُطَّ المَوتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ
مَخَطَّ القَلادَةِ عَلى جيدِ الفَتاةِ))(692)
(از سخنرانى امام حسين عليه السّلام در مكّه پيش از خروج به سوى كوفه ،
در ميان جمعى از خانواده ، ياران و شيعيان خويش كه به زيبايى شهادت
براى جوانمردان اشاره داشت ).
7 ((مَن رَاءى سُلطانا جائِرا
مُستَحِلاًّ لِحَرامِ اللّهِ، ناكِثا عَهْدَهُ مُخالِفا لِسُنَّةِ
رَسُولِ اللّهِ يَعْمَلُ فى عِبادِ اللّهِ بِالا ثمِ وَالعُدوانِ
فَلَمْ يُغَيِّر عَلَيهِ بِفِعلٍ وَلا قَولٍ كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ
اَنْ يُدخِلَهُ مُدخَلَهُ))(693)
(در منزلگاه بيضه ، در مسير كوفه ، خطاب به سپاه حرّ و استناد حركت
انقلابى و اصلاحگرانه خود به سخن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ).
8 ((مَا الا مامُ، اِلاّ العامِلُ
بِالكِتابِ وَالا خِذُ بِالقِسْطِ وَالدّائِنُ بِالحَقِّ وَالحابِسُ
نَفْسَهُ عَلى ذاتِ اللّهِ))(694)
(امام اين صفات امام راستين را در پاسخ به دعوتنامه هاى كوفيان نوشت و
توسّط مسلم بن عقيل به كوفه فرستاد).
9 ((سَاءمْضى وَما بِالمَوتِ عارٌ عَلى
الفَتى اذا مانَوى حَقّا وَ جاهَدَ مُسلِما))(695)
(شعر از ديگرى است ، امّا امام حسين عليه السّلام آن را در پاسخ به
تهديدهاى حرّ، در مسير كوفه خواند و بى باكى خود را از رويارويى با
شهادت نشان داد).
10 ((رِضَى اللّهِ رِضانا اَهْلُ
البَيتِ، نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ وَ يُوَفيّنا اَجْرَ الصّابِرين
))(696)
(در خطبه اى كه هنگام خروج از مكّه ايراد نمود، خطاب به اصحاب و ياران
فرمود و مفهوم صبر و رضا را طرح كرد).
11 ((مَن كانَ باذِلا فينا مُهْجَتَهُ وَ
مُوَطِّنا عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا))(697)
(در آستانه خروج از مكه به سوى كوفه فرمود و راه خونين و آميخته به
شهادت را ترسيم فرمود).
12 ((إ نَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الا
صلاحِ فى اُمَّةِ جَدّى ))(698)
(در وصيّت نامه سيدالشهدا عليه السّلام به برادرش محمّد حنفيّه آمده
است كه قبل از خروج به سوى مدينه نوشت و انگيزه و هدف قيام را ترسيم
نمود).
13 ((لا اُعطيكُم بِيَدى اِعطاءَ
الذَّليلِ وَلا اُقِّرُ اِقرارَ العَبيد [لا اَفِّر فِرارَ العَبيد]))(699)
(در سخنرانى صبح عاشورا، خطاب به نيروهاى دشمن فرمود، كه خواستار تسليم
شدن آن حضرت بودند و او به شدّت آن را ردّ كرد و نوعى بردگى و ذلّت
دانست ).
14 ((هَيهاتَ مِنَّا الذِّلَةُ، يَاءبَى
اللّهُ ذلِكَ لَنا وَ رَسُولُهُ وَ المُؤ مِنُونَ...))(700)
(در خطاب به سپاه دشمن فرمود، پس از آنكه خود را سرِ دو راهى ذلّت و
شهادت مخيّر ديد.)
15 ((فَهَلْ هُو إ لاّ المَوتُ؟
فَمَرحَبا بِهِ))(701)
(در پاسخ عمر سعد، كه نامه اى به آن حضرت فرستاد و خواستار تسليم شدن
بود و استقبال از شهادت را نشان مى داد).
16 ((صَبْرا بَنىِ الكِرامِ، فَمَا
المَوتُ اِلاّ قَنطَرَةٌ تَعبِرُبِكُم عَنِ البُؤ سِ وَالضَّرّاء اِلَى
الجِنانِ الواسِعَةِ وَالنَّعيمِ الدّائِمَةِ))(702)
(خطاب به ياران فداكار خويش در صبح عاشورا، پس از آنكه تعدادى از
اصحابش شهيد شدند و دعوت آنان به مقاومت در راه رسيدن به بهشت ).
17 ((المَوتُ خَيرٌ مِنْ رُكُوبِ
العارِوَالعارُ اَولى مِنْ دُخُولِ النّارِ))(703)
(كه روز عاشورا هنگام پيكار با سپاه دشمن به عنوان رجز حماسى مى خواند
و شهادت را بر ننگ تسليم و ننگ را بر آتش دوزخ ، ترجيح مى داد).
18 ((مَوتٌ فى عِزٍّ خَيرٌ مِنْ حَياةٍ
فى ذُلّ))(704)
(كه مرگ سرخ ، به از زندگى ننگين است ).
19 ((اِنْ لَم يَكُنْ لَكُم دينٌ وَ
كُنتُم لاتَخافُونَ المَعادَ فَكُونُوا اَحرارا فى دُنياكُم
))(705)
(در آخرين لحظات پيش از شهادت ، وقتى شنيد سپاه كوفه به طرف خيمه هاى
حرم او حمله كرده اند، خطاب به پيروان ابوسفيان چنان فرمود و آنان را
به آزاد زيستن و مردانگى و غيرت فرا خواند).
20 ((هَل مِن ناصِرٍ يَنْصُرُ
ذُرِّيَّتَهُ الاَطهار؟))(706)
((هَل مِن ذابٍّ يَذُبُّ عَن حَرَمِ
رَسُولِاللّه ؟))(707)
(وقتى سيدالشهدا عليه السّلام اين نصرت خواهى و استغاثه را بر زبان
آورد كه همه ياران و بستگانش شهيد شده بودند. در واقع يارى طلبيدن از
همگان در طول تاريخ است ، براى يارى حق و حمايت از مظلوم ).
از مجموعه اين جملات نورانى و حماسى كه شعارهاى حسين عليه السّلام در
نهضتش به شمار مى آيد، تاءكيد آن امام ، بر مفاهيم و ارزشهاى زير به
دست مى آيد: نابودى اسلام در شرايط سلطه يزيدى ، حرمت بيعت با كسى چون
يزيد، شرافت مرگ سرخ بر زندگى ذلّت بار، اندك بودن انسانهاى راستين در
صحنه امتحان ، لزوم شهادت طلبى در عصر حاكميّت باطل ، زينت بودن شهادت
براى انسان ، تكليف مبارزه با سلطه جور و طغيان ، اوصاف پيشواى حق ،
تسليم و رضا در برابر خواسته خداوند، همراهى شهادت طلبان در مبارزات
حقجويانه ، حرمت ذلّت پذيرى براى آزادگان و فرزانگان مؤ من ، پل بودن
مرگ براى عبور به بهشت برين ، آزادگى و جوانمردى ، يارى خواهى از همه و
هميشه در راه احقاق حق و... .
بقا و جاودانگى عاشورا، در سايه همين تعليمات و آرمانهاست كه در كلام
آن حضرت جلوه گر است و نهضتهاى ضدّ ستم و ضد استبداد، همواره از اين
پيامها و درونمايه ها الهام گرفته اند.
درس آزادى به دنيا داد رفتار حسين
|
بذر همّت در جهان افشاند، افكار
حسين
|
((گرندارى
دين به عالم ، لااقل آزاده باش ))
|
اين كلام نغز مى باشد زگفتار حسين
|
((مرگ
با عزّت زعيش در مذلّت بهتر است ))
|
نغمه اى مى باشد از لعل در بار حسين
(708)
|
شعار هواداران مُسلِم
شعر امام حسين عليه السّلام
ائمه شيعه ، گاهى به اقتضاى زمان و مكان و موقعيّت ، شعر هم مى
سرودند. گاهى هم به شعر شاعران پيشين ، استناد و استشهاد مى كردند. از
حسين بن على عليهما السّلام نيز شعرهاى فراوانى نقل شده است ، چه آنچه
در حوادث كربلا بصورت موعظه ، رجز و جز آن بيان كرده ، و چه آنچه پيشتر
به مناسبتهاى مختلف سروده است . كتابى هم به نام
((ديوان
الحسين بن على
)) كه حاوى اشعار آن حضرت
است ، چاپ شده است
(709) و بيشتر اشعار آن ، مواعظ و حكمت است .
در نهضت عاشورا، امام حسين عليه السّلام هم شعرهايى از خود دارد، هم
شعرهايى از شعراى عرب كه به آنها تمثّل كرده است ، مانند شعرى با اين
مطلع :
((فَاِنْ نَهْزَمْ فَهَزّامُونَ
قِدْما...
)) يا شعر ديگرى با اين آغاز:
((مَهْلا بَنى عَمِّنا ظَلاَمتنا...
))
اما برخى از آنچه از شعرهاى خود آن حضرت است ، چنين است : وقتى در
منزلگاه صفاح با فرزدق برخورد كرد و اوضاع داخلى كوفه و سست راءيى بيعت
كنندگان را شنيد، در استقبال از شهادت و ناچيز شمردن زندگى چنين سرود:
لَئِن كانَتِ الدُّنيا تُعَدُّ
نَفيسَةً
|
فَدارُ ثَوابِ اللّهِ اَعلى
وَانْبَلُ
|
وَ اِن كانَتِ الاَبدانُ لِلمَوتِ
اُنشِاءتِ
|
فَقَتْلُ امْرِءٍ بِالسَّيفِ فِى
اللّهِ اَفضَلُ
|
وَ اِنْ كانَتِ الاَرزاقُ شَيئا
مُقدَّرا
|
فَقِلَّةُ سَعْىِ المَرءِ فِى
الرِّزقِ اَجْمَلُ
|
وَ اِنْ كانَتِ الاَموالُ لِلتَّركِ
جَمْعُها
|
فَما بالُ مَترُوكٍ بِهِ الْمَرْءُ
يَبْخَلُ
|
شب عاشورا پس از سخنرانى براى ياران و اعلام وفادارى از سوى آنان ، به
خيمه خود بازگشت و در حالى كه به اصلاح و آماده سازى شمشير خود مشغول
بود، با اشاره به اينكه روزگار، دوستان را مى گيرد و بالا خره بايد رفت
، چنين مى سرود:
يا دَهْرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خَليلٍ
|
كَم لَكَ بِالا شراقِ وَالا صيلِ
|
وَالدَّهرُ لايَقْنَعُ بِالبَديلِ
|
وَاِنَّمَا الاَمرُ اِلَى الجَليلِ
|
وَ كُلُّ حَي سالِكُ السَّبيلِ(710)
|
روز عاشورا، رجزى را كه در يكى از حمله هايش مى خواند، اين بود:
اَلمَوتُ اَولى مِنْ رُكُوبِ العار
|
وَالعارُ اَولى مِن دُخُولِ النّارِ
|
و در حمله به جناح چپ لشكر عمر سعد، چنين رجز مى خواند:
اَنَا الحُسَينُبنُ عَلِىّ
|
اَمْضى عَلى دينِ النَّبِى
|
و نيز در طول رزم آوريها و حماسه آفرينيهاى خود، با معرفى خود و خاندان
پيامبر چنين رجزى بر لب داشت :
اَنَا ابنُ عَلِىِّ الخَيرِ، مِنْ
آلِهاشِمٍ
|
كَفانى بِهذا مَفْخَرا حينَ
اَفْخَرُ
|
وَجَدّى رَسُولُ اللّهِ اَكرَمُ
مَنْ مَشى
|
وَ نَحْنُ سِراجُ اللّهِ فِى
النّاسِ يَزْهَرُ
|
وَ فاطِمَةُ اُمّى سُلالَةُ اَحمَدٍ
|
وَعَمّىَ يُدعى ذُوالجَناحَيْنِ
جَعْفَرُ
|
وَفينا كِتابُ اللّهِ اُنزِلَ
صادِقا
|
وَفينَا الهُدى وَالوَحىُ وَالخَيرُ
يُذكَرُ
|
و شعر بلند ديگرى دارد، با اين مطلع كه به رويگردانى دشمن از حق اشاره
دارد:
غَدِرَ الْقَومُ وَ قِدْما رَغِبُوا
|
عَنْ ثَوابِ اللّهِ رَبِّ
الثَّقَلَيْنِ
|
كه هنگام حمله به دشمن سوار بر اسب ، ابيات آن را مى خواند
(711)
.
برخى اشعار هم به امام حسين عليه السّلام نسبت داده شده ، در حالى كه
قرنها پس از آن حضرت ، از زبان آن امام شهيد سروده شده ، و رواج يافته
است ، از قبيل :
اِنْ كانَ دينُ مُحَمَّدٍ لَم
يَستَقِم
|
إ لاّ بِقَتلى ياسُيُوفُ خُذينى
(712)
|
گر جز به كشتنم نشود دين حق بلند
|
اى تيغها بياييد بر فرق من فرود
|
شعر عاشورا
استفاده از قالب نافذ و ماندگار شعر براى زنده نگهداشتن حماسه
عاشورا و ياد امام حسين عليه السّلام از دير باز رواج داشته و مورد
تشويق اهل بيت بوده است و مرثيه ، از محورهاى عمده سروده هاى شاعران
شيعى و علاقه مند به خاندان نبوّت به شمار مى آمده و مى آيد. امام حسين
عليه السّلام كشته اشكها و زنده مرثيه هاست . از حضرت صادق عليه
السّلام در ستايش از شعر گفتن و گريستن و گرياندن در سوگ اما حسين عليه
السّلام ، روايت است :
((ما مِنْ اَحَدٍ
قال فِى الحُسَينِ شِعرا فَبَكى وَ اَبكى بِهِ الاّ اءَوجَبَ اللّهُ
لَهُ الجَّنَةَ وَ غَفَرلَهُ
))(713)
از اين رهگذر، انبوهى از سروده هاى عاشورايى در قالب قصيده ، مثنوى ،
رباعى ، دوبيتى ، تركيب بند، نوحه و تعزيه در فرهنگ دينى ما وجود دارد
كه در سوگواريها و مناسبتهاى گوناگون مورد بهره بردارى قرار مى گيرد.
شاعران عاشورايى ، احساس خويش را نسبت به آن حماسه در قالب شعر، بيان
مى كنند و از اين راه ، بخشى از ادبيّات غنى شيعه در زبانهاى مختلف شكل
مى گيرد. در زبان عربى ، از همان آغاز، پس از حادثه كربلا، آن ماجرا به
شعر راه يافت و بازماندگان شهدا از اهل بيت عليهم السّلام به سرودن
مرثيه پرداختند. سپس شاعران ديگر در سالها و قرنهاى ديگر، همواره شعر
را در ترسيم نهضت كربلا و مصيبتهاى اهل بيت به كار گرفتند. سلسله
شاعران مرثيه سرا طولانى است . از جمله مى توان از اينان ياد كرد:
سليمان بن قته (م 126)، كميت بن زيد (م 126)، سيّد حميرى (م 183)،
منصور نَمِرى (م 190)، دعبل خزاعى (م 246)، صنوبرى (م 334)، زاهى (م
352)، ابوفراس حمدانى (م 357)، سيّد رضى (م 406)، علاء الدين حلّى (م
786)، ابراهيم كفعمى (م 905) و... ديگران .
سبك شاعران در سرودن شعر عاشورا نيز متفاوت بوده است . برخى در قالب
سوزناكترين مرثيه ها، عواطف را برانگيخته اند و به جنبه هاى عاطفى و
روحى بيشتر تكيه داشته اند، برخى حالت مقتل و واقعه نگارى و ثبت قضايا
را دارد، برخى هم بخصوص از شاعران متاءخّر و معاصر، چه عرب و چه فارس ،
در سروده هاى خويش حالت نقد نسبت به عزادارى و گريه صِرف دارند و
عاشورا را از زاويه حماسى و انقلابى اش نگريسته و مطرح ساخته اند، تا
الگويى براى مبارزه با ستم و ستمگران و فقرآفرينان و دفاع از حق و عدل
و انسانيت و آزادگى باشد و از اينكه شيعه و مسلمانان ، از حادثه عاشورا
تنها به گريه و ماتم بسنده كنند و درس تعهّد اجتماعى و تلاش و تحرّك
سياسى نگيرند، نكوهش كرده اند. در هر صورت ، آنچه در شعر عاشورا ضرورى
است ، آن است كه هم مستند و صحيح و متّكى به منابع معتبر تاريخى و
حديثى باشد، هم چهره منفى و انحرافى از شخصيتهاى عاشورا و واقعه كربلا
كه رنگ ذلت و زبونى دارد يا آميخته به اغراق و گزافه گويى است ، نداشته
باشد. تاءثير گذارى شعر عاشورا و محتواى آن در ادبيات معاصر و شعر دفاع
مقدّس نيز از نكاتى است كه در خور مطالعه و تحليل است .
(714)
شفاعت
واسطه شدن در آمرزش گناهان نزد خداوند. مقام برجسته اى كه
خداوند به پيامبر و ائمّه و علما و شهدا داده است . مفسران تعبير
((مقام محمود
))
را در قرآن ، به شفاعت تفسير كرده اند. يكى از شفيعان هم حسين بن على
عليهما السّلام است . شفاعت حسين عليه السّلام هم در آخرت سبب نجات
گنهكاران از عذاب دوزخ است ، هم در دنيا سبب فلاح و رستگارى علاقه
مندان به آن حضرت و سوگواران در عزاى اوست . به فرموده پيامبر، همه
ديده ها در قيامت گريانند، مگر چشمى كه در عزاى حسينى گريسته باشد، كه
خندان و مژده يافته به بهشت است :
((كُلُّ
عَيْنٍ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ اِلاّعَينٌ بَكَتْ عَلى مُصابِ
الحُسَينِ فَاِنَّها ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعيمِ الجَنَّةِ
)).
(715)
طبق احاديثى ، رسول خدا پاداش شهادت حسين عليه السّلام را بصورت حق
شفاعت براى گنهكاران امّت از خدا دريافت كرده است .
حسين بن على عليهما السّلام شفيع شيعيان است . در زيارتنامه او هم آمده
است :
((وَاِنْ شفَعْتَ شُفِّعْتَ
)).
(716)
((فَكُنْ لى شَفيعا اِلَى اللّه
))(717)
و
((اءللّهُمَّ ارزُقنى شَفاعَةَ
الحُسَينِ يَومَ الوُرُودِ
))(718)
در حديث است :
((ثَلاثَةٌ يَشْفَعُونَ
اِلى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فَيُشَفَّعُون : الا نبِياءُ ثُمَّ
العُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداء
))(719)
. سه گروه نزد خدا شفاعت مى كنند و شفاعتشان پذيرفته مى شود: انبيا،
علما و شهدا. نه تنها امام حسين عليه السّلام بلكه هر شهيدى حق شفاعت
دارد و اين مقام را در سايه شهادت يافته است . محبّان امام حسين عليه
السّلام به شفاعت او معتقدند و باور دارند كه بخاطر گريه و عزادارى و
محبّت نسبت به اباعبداللّه عليه السّلام ، خداوند آنان را عذاب نخواهد
كرد.
ناگفته نماند كه حسين بن على عليهما السّلام گرچه شفيع محشر است و گريه
بر او گرچه بيمه كننده از عذاب دوزخ است ، ليكن لياقت شفاعت يافتن براى
ما، در سايه صلاح و پاكى است . عقيده به شفاعت حسين عليه السّلام نبايد
دوستداران را به گناه و معصيت ، گستاخ و جرى سازد. اينكه بگوييم :
((تمام غرق گناهيم و يك حسين داريم
))، مجوّزى براى ارتكاب گناه نيست .
همانگونه كه مسيحيان معتقدند مسيح به دار آويخته شد تا موجب آمرزش
مسيحيان شود، عدّه اى نيز از شيعيان فكر مى كنند فلسفه شهادت سيدالشهدا
آمرزش گناهان امّت مصطفى صلّى اللّه عليه و آله است و اين خطاست و چنين
تفكّرى زمينه ساز جراءت بر معصيت است . شفاعت اباعبداللّه عليه السّلام
درست است ، ولى ارتكاب گناه و بى مبالاتى در امر دين ، به اميد شفاعت
آن حضرت ، انحراف است . شفاعت آن حضرت شامل كسانى مى شود كه نماز و
واجبات دينى را سبك نشمارند و حق مردم را تضييع نكنند و لايق شفاعت او
باشند.
شَفقِ سرخ
روايت است از ابن عباس كه سرخى شفق ، از روزى ديده شد و پديد
آمد كه حسين عليه السّلام شهيد شد و آسمان در شهادت او خون گريست و از
آن بيشتر، اين رنگ سرخ در افق ديده نشده بود:
((اِنَّ
يَومَ قَتلِ الحُسَين عليه السّلام قَطِرَتِ السَّماءُ دَما وَ اِنَّ
هذِهِ الحُمْرَةُ الَّتى فِى السَّماءِ ظَهَرَتْ يَومَ قَتْلِهِ وَ
لَمْ تُرَ قَبْلَهُ
)).
(720)
و از امام رضا عليه السّلام روايت است :
((لَمّا
قُتِلَ جَدّى الحُسَين عليه السّلام اَمْطَرَتِ السَّماءُ دَما وَ
تُرابا اَحْمَر
))(721)
كه بارش خون و خاك سرخ را مى رساند.
گريست در غمت زمان ، به خون نشست
آسمان
|
شب و سياهپوشى اش شد آيت عزاى تو
|
رنگين شدن افق ، از جمله نشانه ها و آثار شگفت ديگرى است كه در روايات
آمده كه پس از حادثه كربلا و شهادت امام ، در جهان ديده شد.
(722)
و طبق نقلهاى متعدّد در منابع مختلف ، سابقه شفق سرخ در آسمان ، به
شهادت اباعبداللّه عليه السّلام برمى گردد. از محمد بن سيرين نيز نقل
شده كه اين سرخى آسمان بعد از كشته شدن حسين عليه السّلام ديده شد و
نيز از امام باقر عليه السّلام روايت است كه آسمان در شهادت حضرت يحيى
و حضرت حسين عليه السّلام سرخ شد.
(723)
ابو العلاء مَعرّى در اشاره به همين شفق سرخ كه از اثر خون شهداى اهل
بيت ، على و حسن و حسين عليهم السّلام پديدار شده چنين سروده است :
(724)
وَ عَلَى الا فْقِ مِن دِماءِ الشَهيدَيْن عَلِي
وَنجْلِهِ شاهِدانِ
فَهُما فى اَواخِرِ اللَّيلِ فَجرانِ وَ فى
اُولَياتِهِ شَفَقانِ
ثَبَتا فى قَميصِهِ لِيَجيى ءَ الحَشرَ
مُستَعدِيا اِلَى الرَّحمنِ
اين شفق سرخ كز افق شده پيدا
|
پرتو سيماى سرخ فام حسين است
(725)
|
شقوق
به معناى ناحيه ها. نام يكى از منزلگاههاى ميان مكّه و كوفه .
اين محل نزديك كوفه و متعلّق به بنى اسد بوده و بركه آب و چاهى داشته
كه محل فرود آمدن كاروانها بوده است .
(726)
در اين محل ، سيدالشهدا عليه السّلام با مردى از اهل كوفه برخورد كه از
آن شهر مى آمد. اوضاع كوفه را از او پرسيد. وقتى شنيد كه مردم بر ضدّ
او اجتماع كرده اند، اشعارى خواند كه با اين مطلع آغاز مى شود:
فَاِنْ تَكُنِ الدُّنيا تُعَدُّ
نَفيسَةً
|
فَدارُ ثَوابِ اللّهِ اَعْلى
واَنْبَلُ(727)
|
(اگر دنيا ارزشمند به حساب آيد، خانه پاداش الهى ، برتر و بهتر است
...).
شَمايل
در اصل ، به معناى صفتها و خصلتهاى انسان است ، امّا به چهره و
ويژگيها و مشخّصات صورت نيز گفته مى شود. همچنين به صورت نگارى و ترسيم
چهره بزرگان دين ونگارگرى وقايع مذهبى
((شمايل
سازى
)) مى گويند.
((شمايل
گردان
)) نيز به كسى گويند كه
((تصويرهاى قاب كرده بزرگان دين را به
معرض نمايش گذارد
)).
(728)
از سنتهاى مذهبى قديم در تكايا آن بوده كه در ايّام عزادارى براى
يادآورى فرات ، تشتى پرآب در گوشه اى از تكيه مى نهادند، و عَلَمى را
به ستونى به نشانى علمدارى حضرت عبّاس مى بستند و بر روى پرده ها يا
ديوارها شمايلى از شهادت هفتاد و دو تن مى كشيدند و در و ديوار را رنگ
عزا مى دادند، تا هماهنگ با محتواى تعزيه و شبيه خوانى باشد. شمايل
نگارانى هم همواره بوده اند كه ذوق و هنر خويش را در راه ابا عبداللّه
عليه السّلام و موضوعات دينى مربوط به اءئمّه وقف مى كردند. و كسانى با
عنوان
((پرده دار
))
به مرثيه خوانى پاى اين شمايل و تصويرهاى مذهبى مى پرداختند. به آنان
((شمايل خوان
))
هم مى گفتند. تابلوهاى تصويرگران وقايع مذهبى ، بر محور قصص قرآنى ،
جنگهاى پيامبر و حضرت على عليه السّلام ، ثبت وقايع عاشورا، خروج مختار
و ... است .
شِمربن ذى الجوشن
از فرماندهان خشن و جنايتكار سپاه كوفه در حادثه كربلا و از
قاتلان سيدالشهدا عليه السّلام . وى از طايفه بنى كلاب و از رؤ ساى
هوازن ، و مردى شجاع بود كه در جنگ صفين هم در لشكر اميرالمؤ منين عليه
السّلام بود، سپس ساكن كوفه شد و به روايت حديث پرداخت . نامش
((شَرَحْبيل
))
و كنيه اش
((ابوالسابغه
)) بود. وى از فرماندهان سپاه عمرسعد در حادثه كربلا بود
و پس از سستى ابن سعد در برخورد قاطع با امام حسين عليه السّلام همراه
با فرمانى از سوى ابن زياد به كربلا آمد كه اگر عمر سعد حاضر به انجام
ماءموريت نباشد، وى آن را بر عهده گيرد. در كربلا، فرمانده جناح چپ
ميدان بود. پس از شهادت امام حسين عليه السّلام ، عبيداللّه سر امام
حسين را همراه او به شام نزد يزيد فرستاد. سپس وى به كوفه بازگشت .
وقتى قيام مختار در كوفه پيش آمد، شمر از كوفه بيرون رفت . مختار غلام
خويش را با گروهى به طلب او فرستاد. شمر غلام مختار را كشت و به
((كلتانيه
))
از قُراى خوزستان رفت . جمعى از سپاهيان مختار به سركردگى
((ابوعمره
))
به جنگ او رفتند. شمر در اين نبرد كشته شد و تن او را پيش سگان
انداختند.
(729)
به نقلى ديگر، پس از خروج مختار، دستگير و كشته شد.
(730)
نشستن او روى سينه امام حسين عليه السّلام براى بريدن سر مطهّر، حمله
به خيام اهل بيت ، امان نامه آوردن براى عباس تا او را از امام جدا
كند، از جنايات ديگر اوست . مردى آبله رو و بد سيرت و زشت صورت بود و
زنازاده به حساب مى آمد. نامش در زيارت عاشورا، همراه با لعنت آمده است
((وَلَعَنَ اللّهُ شِمرا
)).
امام حسين عليه السّلام ، سخن پرشور
((اِنْ
لَمْ يَكُنْ لَكُم دينٌ ...
)) را هنگام
هجوم شمر به سراپرده امامت و خيمه هاى اهل بيت فرمود.
(731)
در آخرين لحظات حيات امام حسين عليه السّلام هم كه آن حضرت بر زمين
افتاده بود، باز عدّه اى را تحريك كرد كه بر آن حضرت حمله آوردند.
(732)
شَوْذَب ، مولى شاكر
از شهداى كربلاست . وى ، غلام
((شاكربن
عبداللّه همدانى
)) بود و از شيعيان
برجسته و از بزرگترين انقلابيّون حماسى و مخلص به شمار مى آمد كه در
كربلا، در كهنسالى به شهادت رسيد.
(733)
شوذب ، از حفّاظ حديث بود و از اميرالمؤ منين عليه السّلام حديث شنيده
و نقل مى كرد. مجلسى داشت كه شيعيان به حضورش مى آمدند تا از او حديث
بشنوند. وى همراه عابس ، نامه مسلم بن عقيل را از كوفه به مكّه خدمت
امام حسين عليه السّلام رساند. از مكه همراه امام شد و به كربلا آمد.
شهادت او بعد از ظهر عاشورا و پس از شهادت حنظلة بن اسعد شبامى بود.
(734)
شُور زدن
از اصطلاحات خاصّ عزادارى و نوحه خوانى است . وقتى سينه زنى يا
زنجير زنى به نقطه اوج خود مى رسد، ريتم حركات و صداها سريعتر و
پرشورتر شده ، با كلماتى همچون
((حسين
حسين
)) و ... بر سر و سينه مى زنند.
گاهى هم كسانى در اين حال غش مى كنند و از خود بى خود مى شوند، آنان را
از ميان جمع بيرون برده ، آب به چهره اش مى ريزند تا به خود آيد. وقتى
دسته هاى عزادار و زنجير زن به حال
((شور
))
مى رسند، طبلها و سنجها را با شدّت بيشترى به صدا در مى آورند. اين
حالت در عزاداريهاى برخى شهرها بيشتر رايج است .
شهادت
حاضر بودن ، گواهى دادن ، كشته شدن در راه خدا. در فرهنگ قرآنى
، از شهادت با تعبير
((قتل فى سبيل اللّه
)) ياد شده است :
((وَلا
تَقُولُوا لِمَن يُقتَلُ فى سَبيلِ اللّهِ اءَمواتٌ بَل اَحياءٌ وَلكِن
لا تَشعُرُون
))(735)
به كسانى كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده نگوييد، بلكه آنان زنده
اند، ولى شما درك نمى كنيد. نيز، خداوند مشترى اموال و جانهاى كسانى
است كه در راه خدا مى جنگند، مى كشند و كشته مى شوند و پاداش بهشت از
خداوند مى گيرند:
((اِنَّ اللّهَ اشتَرى
مِنَ المُؤ مِنينَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ
يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللّهِ فَيَقتُلُونَ وَ يُقْتَلُون ...
))(736)
اين فداكارى و از جان گذشتگى در راه خدا و دين ، نهايت رستگارى انسان
مؤ من است و آنان كه جان خويش را بر سر دين مى نهند، هم به كاميابى
ابدى در آخرت مى رسند، هم شهادتشان سرچشمه الهام و الگوى فداكارى براى
ديگران محسوب مى شود. نخستين شهيد اسلام ،
((سميّه
)) مادر عمّار ياسر بود كه با نيزه
ابوجهل در زير شكنجه به شهادت رسيد. پس از او نيز مسلمانانى كه چه زير
شكنجه ها، چه در جبهه هاى نبرد با مشركان و چه در دفاع از حق و مواجهه
با حكّام ستمگر جان باخته اند، همواره سرمشق آزادگان خداجوى بوده اند.
در علّت نامگذارى چنين مرگى به
((شهادت
))، گفته اند:
((يا
بدان جهت است كه فرشتگان رحمت خدا در صحنه شهادت حضور مى يابند، يا
بدان سبب كه خدا و رسول ، به بهشتى بودن شهدا گواهى مى دهند، يا اين كه
شهيد در قيامت ، همراه انبيا بر امّتهاى ديگر گواهى مى دهد، يا اين كه
شهيد، زنده و حاضر است ، به مقتضاى
((اَحياءٌ
عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ
))، يا بدان
جهت كه شهيد، به شهادت حق قيام مى كند تا كشته شود.
))(737)
فيض شهادت ، چنان ارزشمند است كه اولياء دين همواره از خداوند، آرزوى
آن را داشته اند. در دعاهاى ما نيز مكرر از خداوند، درخواست شهادت شده
است و روايات بسيارى درباره شهادت و جايگاه شهيد آمده است . رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله فرموده است :
((فَوقَ
كُلِّ بِرٍّ بِرُّ حَتّى يُقتَلَ الرَّجُلُ فى سَبيلِ اللّهِ، فَاِذا
قُتِلَ فى سَبيلِ اللّهِ فَلَيْسَ فَوقَهُ بِرُّ
))(738)
بالاتر از هرنيكى ، نيكى است ، تا آن كه انسان در راه خدا كشته شود. پس
چون در راه خدا كشته شد، بالاتر از آن ، نيكى نيست . در احاديث است كه
: شهادت ، برترين مرگ است . قطره خون شهيد، نزد خدا از بهترين قطرات
است . شهادت موجب آمرزش گناهان مى شود. شهيد از سؤ ال قبر، مصون است و
فشار قبر ندارد و در بهشت ، با حوريان هماغوش است . شهيد، حق شفاعت
دارد. شهدا اوّلين كسانى اند كه وارد بهشت مى شوند و همه به مقام
شهيدان غبطه مى خورند.
(739)
شيخ مفيد، شهادت را مقامى والا مى داند كه آنكه در راه خدا صبر و
مقاومتى كند تا آن حدّ كه خونش ريخته شود، روز قيامت از اُمناى والا
مرتبه الهى محسوب مى شود.
(740)
نظر به وجه اللّه ، از خصوصيّات شهيد است و اين نتيجه نفى بُعد لجنى از
وجود خويش و رسيدن به خلود و قداست كامل در سايه شهادت است .
در مكتب خاندان وحى ،
((شهادت
)) مطلوب و معشوق آنان است و امامان ، يا
مقتول و يا مسموم بوده اند و مرگشان شهادت بوده است . گرچه جان ائمّه و
اولياء خدا و بندگان خالص ، عزيز است ، ولى دين خدا عزيزتر است .
بنابراين جان بايد فداى دين گردد تا حق ، زنده بماند و اين ، همان
((سبيل اللّه
))
است .
به خون خفتيد، تا آيين بماند
|
فدا كرديد جان ، تا دين بماند(741)
|
در دوران سيدالشهدا، شرايطى پيش آمده بود كه جز با حماسه شهادت ،
بيدارى امّت فراهم نمى شد و جز با خون عزيزترين انسانها، نهال دين خدا
جان نمى گرفت . اين بود كه امام و اصحاب شهيدش ، عاشقانه و آگاهانه به
استقبال شمشيرها و نيزه ها رفتند تا با مرگ خونين خويش ، طراوت و
سرسبزى اسلام را تاءمين و تضمين كنند و اين سنّت ، همچنان در تاريخ
باقى ماند و
((شهادت
))، درس بزرگ و ماندگار عاشورا براى همه نسلها و عصرها گشت
. به فرموده امام خمينى
((قدس سرّه
)):
((خط
سرخ شهادت ، خطّ آل محمّد و على است و اين افتخار از خاندان نبوّت و
ولايت به ذرّيه طيّبه آن بزرگواران و به پيروان خطّ آنان به ارث رسيده
است
)).
(742)
كسى مى تواند به اين جايگاه رسد، كه رشته هاى علايق جسمانى و حيات
مادّى را گسسته باشد و عشق به حيات برتر، او را مشتاق شهادت سازد.
گذشتن از اين موانع و رسيدن به آن وارستگى و رهايى از تعلّقات ، ايمانى
بالا مى طلبد و به همين جهت است كه شهادت ، نزديكترين طريق و راه ميان
بُر براى رسيدن به خدا و بهشت است .
زنده است هر كه كشته شود در مناى
دوست
|
بيگانه نيست آنكه شود آشناى دوست
|
گردن نهد به سلسله غم ، اسير عشق
|
تير بلا به جان بخرد مبتلاى دوست
|
جان شبنم است و در پى خورشيد، پر
كشد
|
گر بشنود نواى دل از نينواى دوست
|
بر لوح دهر، زنده جاويد مى شود
|
آنكس كه عاشقانه بميرد براى دوست
|
در مروه مراد، شود كامياب دل
|
با پاى سر هر آنكه دود در صفاى دوست
|
ارزنده تر ز گوهر ناياب مى شود
|
جانى كه خاك گردد و افتد به پاى
دوست
|
بوسيدنى است سنگ مزار شهيد عشق
|
بوييدنى است تربت پاك گداى دوست
(743)
|
غير از كشتگان ميدان جهاد، در روايات اسلامى كسان ديگرى هم كه نوعى رنج
كشيده و تلاش داشته اند و جان در آن راه باخته اند،
((شهيد
)) محسوب شده اند،
همچون كسى كه در دفاع از مال ، جان ، شرف و ناموس خود و براى احقاق حق
خويش كشته شود، يا آنكه در مهاجرت در راه خدا جان بسپارد، يا آنكه با
ايمان كامل و با محبّت اهل بيت و در حال انتظار فرج براى حاكميّت عدل
جان بدهد، نيز كسى كه در راه طلب علم بميرد يا در غربت مرگش فرا رسد،
يا زنى كه هنگام زايمان ، جان بسپارد، يا آنكه در راه عمل به وظيفه امر
به معروف و نهى از منكر كشته شود.
شهادت طلبى
آن دم كه به خون خود وضو مى كردم
|
دانى زخدا چه آرزو مى كردم ؟
|
ايكاش مرا هزار جان بود به تن
|
تا آنهمه را فداى او مى كردم
(744)
|
از الفباى برجسته نهضت عاشورا و از روحيّات والاى حسين بن على عليهما
السّلام و يارانش ، عنصر
((شهادت طلبى
)) بود، يعنى مرگ در راه خدا را
((اِحدى الحسنيين
))
دانستن و دريچه اى براى وصول به قرب خدا و بهشت برين ديدن و از اين رو
شيفتگى و بى صبرى براى درك فضيلت شهادت .
امام حسين عليه السّلام در خطبه
((خُطَّ
المَوتُ ...
)) به آن تصريح مى كند و با
جمله
((مَنْ كانَ باذِلا فينا مُهْجَتَهُ
فَلْيَرْحَل مَعنا
)) ياران شهادت طلب را
هم بر مى گزيند و به مسلخ عشق ، كربلا مى برد. اينگونه به استقبال مرگ
رفتن ، چون مبتنى بر درك والاترى از فلسفه حيات است ، با خودكشى متفاوت
است . خودكشى و خود را به هلاكت افكندن ، شرعا حرام و عقلا ناپسند است
، اما استقبال از مرگ به خاطر ارزشهاى متعالى ، مشروع و معقول است .
حتّى اگر انسان بداند در يك حماسه و مبارزه به شهادت خواهد رسيد، مرگ
او خودكشى نيست ، چون گاهى تكليف ايجاب مى كند كه جان را فداى دين كند،
چون دين ، گراميتر از انسان است .
دين خدا عزيزتر است از وجود ما
|
اين دست وپا وچشم و سر وجان فداى
دوست
|
حلّ اين معما (آگاهانه سراغ مرگ رفتن ) تنها با درك و برداشت متعالى تر
از زندگى والا و كرامت انسانى ميسّر است . اينكه امام حسين عليه
السّلام هم از شهادت خود آگاه است و با همين علم ، به كربلا مى رود، به
همين نكته برمى گردد. آن حضرت مرگ سرخ را بهتر از زندگى ننگين مى داند:
((لا اَرَى المَوتَ اِلاّ سَعادَةً
وَالحَياةَ مَعَ الظّالِمين الاّ بَرَما
)).
اين فرهنگ ، پذيرفته همه اقوام و ملّتهاست و اين نوع مرگ انتخابى و
آگاهانه ، مكمّل حيات شرافتمندانه است ، نه در تناقض با آن . چون مرگ ،
پايان نيست تا كسى با انتخاب مرگ ، به پايان يافتن خويش كمك كرده باشد.
مرگ سرخ و شهادت ، نوع كمال يافته ترى از حيات است . امام حسين عليه
السّلام با علم به شهادت در حادثه كربلا به آن قربانگاه رفت ، تا در
سايه شهادتش ، اسلام زنده بماند و حق ، حيات يابد. اين ، هدفى است
ارزشمند كه مى سزد چون حسين عليه السّلام هم قربانى آن گردد. سيدالشهدا
عليه السّلام اين راه را برگزيد و آن را پيش پاى بشريّت گشود و روندگان
اين صراط جاودانه ، همه شاگردان مكتب عاشورايند.
تو اسوه شهادتى ، معلّم شهامتى
|
خوشا كسى كه پانهد به مكتب ولاى تو
|
اصحاب امام حسين عليه السّلام نيز در شب عاشورا، يك به يك برخاسته ،
اين روحيه را ابراز مى داشتند و از مرگ ، هراسى در دلشان نبود. على
اكبر عليه السّلام هم در مسير راه كربلا، وقتى كلمه استرجاع را از زبان
امام حسين عليه السّلام شنيد و حضرت خبر از آينده شهادت آميز داد،
پرسيد:
((اَلَسْنا عَلَى الحَقّ؟
))
مگر بر حق نيستيم ؟ فرمود: آرى . على اكبر گفت :
((يا
اَبَه لانُبالى بِالمَوت
)) پس چه ترسى
از مرگ ؟
(745)
حضرت قاسم هم شب عاشورا وقتى از امام پرسيد كه آيا من نيز كشته خواهم
شد؟ و امام پرسيد: مرگ در نظرت چگونه است ؟ پاسخ داد: شيرين تر از عسل
(اَحْلى مِن العَسَل ).
(746)
اينها همه نشان دهنده اين روحيه و انديشه است كه مرگ در راه عقيده و
شهادت در راه خدا، آرزوى قلبى وارستگانى است كه رشته تعلّقات دنيوى را
بريده و به حيات برين و رزق الهى در سايه شهادت دل بسته اند. در اشعارى
هم كه امام حسين عليه السّلام روز عاشورا يا قبل از آن روز مى خواند،
اين مفهوم مطرح بود. از جمله :
وَاِن كانَتِ الا بْدانُ لِلمَوتِ
اُنشِاءتْ
|
فَقَتلُ امرِءٍ بِالسَّيفِ فِى
اللّهِ اَفضَلُ
|
و نيز در رجزهاى آن حضرت ، مرگ را بر زندگى ذلّت بار ترجيح دادن مى
درخشد:
((المَوتُ اءولى مِن رُكُوبِ
العارِ
)).
(747)
حضرت زينب عليها السّلام در خطبه اش در مجلس يزيد، بر اين شهادتها
افتخار مى كند:
((...فَالحَمدُ لِلّهِ
رَبِّ العالَمين الَّذى خَتَمَ لاَِوَّلِنا بِالسَّعادَةِ
وَالمَغفِرَةِ وَلاَِّخِرِنا بِالشَّهادَةِ وَالرَّحمَةِ
)).
(748)
حضرت سجاد عليه السّلام نيز در برابر تهديدى كه ابن زياد كرد كه آن
حضرت را بكشند، فرمود:
((اَبِالقَتلِ
تُهَدِّدُنى يَابنَ زِياد؟ اءَما عَلِمْتَ اَنَّ القَتلَ لَنا عادَةٌ
وَ كَرَامَتُنَا الشَّهادَة
)) مرگ ،
براى ما عادت است و شهادت ، افتخار ماست ، مرا از مرگ مى ترسانى ؟
امام خمينى قدّس سرّه فرمود:
((مرگ سرخ ،
بمراتب از زندگى سياه است و ما امروز به انتظار شهادت نشسته ايم ، تا
فردا فرزندانمان در مقابل كفر جهانى با سرافرازى بايستند
)).
(749)
شهداى كربلا
شهربانو
مادر امام زين العابدين عليه السّلام و همسر امام حسين عليه
السّلام . وى دختر يزدگرد بود و در زمان خلافت عمر، جزء اسيران ايرانى
به مدينه آورده شد. او آزاد شد و از ميان خواستگاران ، حسين بن على
عليهما السّلام را برگزيد. ايرانيان از اين جهت با اهل بيت پيغمبر،
احساس خويشاوندى مى كردند. نامش
((شهربانويه
)) و
((شاه
زنان
)) هم گفته شده است .
شه گلگون قبا
شهيد
شهيد نماز
سعيدبن عبداللّه ، از اصحاب شهيد امام حسين عليه السّلام كه روز
عاشورا، پيكر خود را سپر تيرهاى دشمن ساخت تا امام حسين عليه السّلام
نمازش را بخواند. اضافه بر زخم شمشيرها و نيزه هايى كه بر بدن داشت ،
13 تير هم بر پيكرش نشسته بود كه بر زمين افتاد و شهيد شد.
(750)
خود اباعبداللّه عليه السّلام را نيز مى توان سرسلسله شهيدان نماز
دانست ، چرا كه براى احياء دين و نماز و امر به معروف و نهى از منكر
شهيد شد و قيامش ،
((اقامه نماز
))
بود (اَشهَدُ اءنَّكَ قَد اءقَمتَ الصَّلاةَ ...)
(751)
شب عاشورا را نيز براى نماز و قرائت قرآن از سپاه دشمن مهلت خواست ،
ظهر عاشورا هم در آن ميدان خون و شهادت به نماز اوّل وقت ايستاد. به
ابوثمامه صائدى نيز كه هنگام ظهر عاشورا، اذان وقت را به ياد سيدالشهدا
عليه السّلام آورد و همراه آن حضرت آخرين نماز را خواند،
((شهيد نماز
))
گفته اند.
شيرخواره
شير زن كربلا
شير كربلا
به نقل مردى از قبيله بنى اسد، پس از آنكه حسين بن على عليهما
السّلام و اصحابش شهيد شدند و سپاه كوفه از كربلا كوچ كرد، هر شب
شيرى از سمت قبله مى آمد و به قتلگاه كشتگان مى رفت و بامدادان بر مى
گشت . يك شب ماند تا ببيند قصّه چيست . ديد آن شير، بر جسد امام حسين
عليه السّلام نزديك مى شد و حالت گريه و ناله داشت و چهره خود را بر آن
جسد مى ماليد.
(752)
بر اساس همين نقل نيز، در مراسم شبيه خوانى و تعزيه كربلا، كسى در پوست
شير مى رود و در ميدان نبرد حاضر مى شود و پس از آنكه سيدالشهدا كشته
مى شود خود را به بالين پيكر او مى رساند و بر نعش امام حسين عليه
السّلام مى گريد و اين صحنه ، سبب تاءثّر و گريه تماشاگران تعزيه مى
شود.
شيعه امام حسين عليه السّلام
شيعه يعنى پيرو. پيروى در فكر، عمل ، اخلاق ، مواضع سياسى و
عقايد دينى . گرچه شيعه حسين ، شيعه على و ائمه ديگر عليهم السّلام نيز
هست و تشيّع ، در خط ائمه و اهل بيت بودن است ، امّا حسين بن على
عليهما السّلام در ابعاد خاصّى كه زندگى و جانش را بر سر آنها نهاد،
حالت الگويى دارد و اسوه است . آن حضرت ، براى احياء دين قيام كرد و
خود را فداى راه خدا ساخت . شيعه او نيز بايد اينگونه باشد. شيعه
سيدالشهدا، بايد در خصلتهايى و اعمالى چون : خودسازى ، خداترسى ، گناه
گريزى ، تقوا، اطاعت امر خدا، امر به معروف و نهى از منكر، اقامه و
احياء نماز، تلاش در مسير رضاى حق ، جود و كرامت ، عزّت نفس ، گريز از
ذلّت و زبونى و سازش با طاغوتها و حكومتهاى ستم ، مبارزه با باطل ،
جهاد و شهادت ، روحيه ايثار و شهادت طلبى ، قاطعّيت و صلابت در راه
عقيده و ... به آن پيشواى شهيد تاءسّى كند. اين ، راه حسين و راه پدران
و فرزندان حسين است و شيعگى يعنى ديندارى و ورع .
شيعه بايد آبها را گِل كند
|
خطّ سوّم را به خون كامل كند
|
كربلا بارزترين منظور ماست
|
صوت ((اِنّى
لا اَرَى الموت )) تو را
|
شيعه يعنى امتزاج ناز و نور
|
شيعه يعنى راءس خونين در تنور
|
شيعه يعنى هفت وادى اضطراب
|
شيعه يعنى تشنگى در شطّ آب
(753)
|
از انبوه روايات مربوط به اوصاف شيعه ، تنها به يكى اشاره مى كنيم ، از
امام صادق عليه السّلام كه به مفضّل فرمود: از فرومايگان بپرهيز، چرا
كه شيعه على عليه السّلام شكم و شهوت خود را حفظ مى كنند و اهل جهادند
و تلاش براى خدا و اميد پاداش از خدا دارند و از كيفر او بيم دارند:
((اِنَّما شيعَةُ عَلِي مَن عَفَّ
بَطْنَهُ وَ فَرْجَهُ وَ اشتَدَّ جِهادُهُ وَ عَمِلَ لِخالِقِهِ وَ
رَجا ثَوابَهُ وَ خافَ عِقابَهُ فَاِذا رَاءَيتَ اُولئِكَ فَاُولئِكَ
شيعَةُ جَعفَر
)).
(754)
محبّتى كه در دل شيعيان و دوستداران شهيد كربلاست ، بجاست كه آنان را
به همرنگى و همسويى و سنخيّت فكرى ، اخلاقى و عملى با مولايشان بكشد و
در گفتار و كردار، شيعه حسين باشند، نه تنها در ادّعا و شعار. خود امام
عليه السّلام نيز هنگام حركت از مكّه به سوى كربلا، كسانى را به همراهى
خويش در اين سفر مقدّس و نهضت خدايى دعوت كرد كه اهل فداكردن جان در
راه ائمّه كه راه خداست باشند و شوق ديدار الهى در دلشان باشد:
((مَنْ كان فيناباذِلاً مُهْجَتَهُ
مُوَطِّنا عَلى لِق اءِ اللّهِ نَفسَهُ فَلْيَرْحَل مَعَنا ...
)).
(755)