فرهنگ عاشورا

جواد محدّثى

- ۱۱ -


سعدبن حنظله تميمى
يكى از شهداى كربلا از قبيله تميم بود.(616) بعضى او را همان حنظلة بن اسعد شبامى دانسته اند، مثل مؤ لف قاموس الرّجال .
سعيدبن عبداللّه حنفى
از شهداى والاقدر كربلاست ، كه ايمانى راسخ و شجاعتى فراوان داشت و از هواداران سرسخت اهل بيت عليهم السّلام بود. شب عاشورا وقتى سيدالشهدا عليه السّلام از افراد خواست كه از تاريكى استفاده كرده متفرق شوند، ياران برخاستند و هر يك سخنانى گفتند. از جمله سعيدبن عبداللّه ايستاد و گفت : نه به خدا قسم ، تو را وا نمى گذاريم تا خداوند بداند كه ما در نبود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله حق او و ذريّه اش را مراعات كرديم . به خدا سوگند، اگر بدانم كه كشته مى شوم ، سپس زنده مى شوم ، آنگاه سوزانده مى شوم و هفتاد بار با من چنين مى كنند، باز هم از تو جدا نمى شوم تا در راه تو فدا شوم . چگونه چنين كنم ، با آنكه بيش از يكبار كشته شدن نيست و پس از آن كرامت ابدى و بى پايان است .(617) اين نشان دهنده عمق ايمان و اخلاص او در راه يارى حق و عترت است . او و همراهش هانى بن هانى ، آخرين سفيرانى بودند كه امام حسين عليه السّلام نامه اى خطاب به مردم كوفه نوشت و به دست آنان سپرد. در آخر همين نامه ، جمله معروف امام درباره ((وظيفه پيشوا)) آمده است كه : ((...فَلَعَمْرى مَا الا مامُ اِلاّ العامِلُ بِالكِتابِ ...)).(618)
نيز يكى از فرستادگانى بود كه نامه هاى كوفيان را خدمت امام حسين عليه السّلام آورده بود. وى از انقلابيون پرشور كوفه به حساب مى آمد. در نهضت مسلم بن عقيل هم فعّال بود و نامه مسلم را به مكّه رساند و از مكّه همراه امام به كوفه آمد تا در روز حماسه بزرگ عاشورا، جان را فداى رهبرش سازد. هنگام ظهر عاشورا در مقابل امام حسين عليه السّلام ايستاد تا آن حضرت نمازش را بخواند. او آنقدر تير خورد كه بر زمين افتاد و جان باخت . در پيكر او غير از زخم شمشيرها و نيزه ها، سيزده تير يافتند.(619) نامش در زيارت ناحيه مقدسه ، همراه با جملاتى كه شب عاشورا در برابر امام حسين عليه السّلام گفت و ثنا و دعايى كه حضرت حجّت در اين زيارت براى او دارد، آمده است .(620)
سُفره
اطعام و احسانى كه در خانه ها و تكيه ها، به ياد شهداى كربلا يا خانواده امام حسين عليه السّلام به افراد مى دهند و اغلب در پى نذر و نياز، سفره مى گسترند. به تناسب كسى كه به نام او سفره پهن مى كنند، نام خاصّى به آن مى دهند، مثل سفره اباالفضل ، سفره امام زين العابدين ، سفره رقيّه و امثال آن و آداب و رسوم خاصى دارد. آنچه كه به ياد امام حسين عليه السّلام ضيافت داده مى شود، چه در ايام محرّم و چه اوقات ديگر، مورد تقديس افراد است و بعنوان تبرّك ، بر سر آن سفره مى نشينند يا از غذاى آن اطعام ، به خانه ها مى برند و متواضعانه هرچند وضع مالى شان خوب باشد، از بركت معنوى آن استفاده مى كنند و آن را ((غذاى امام حسين )) مى دانند. به چنان سفره اى ((سفره ماتم )) هم مى گفته اند. اين از ديرباز رواج داشته است . خلفاى فاطمى در مجلس ‍ سوگوارى بر زمين مى نشستند و پيروانشان در نهايت اندوه ، گرد آنان حلقه مى زدند. به جاى فرش در تالارها و سرسراها شن مى ريختند و خوراك بسيار مختصرى تنها مركّب از عدس سياه ، پيازهاى شور و خيار و نان جوين كه از دستى رنگ آن را تغيير مى دادند، بر سر خوان مى نهادند و آن را ((سفره ماتم )) مى خواندند ...)).(621)
سقّايى
يكى از منصبهاى حضرت عبّاس عليه السّلام در عاشورا. اصل آب رسانى به تشنگان در تعاليم دينى بسيار پسنديده است . امام صادق عليه السّلام فرموده است : ((اَفْضَلُ الصَّدَقَةِ اِبرادُ كَبدٍ حَرّاء)) برترين صدقه ، خنك كردن جگر سوخته و تشنه است . و نيز فرموده است : ((مَنْ سَقَى الماءَ فى مَوضِعٍ يُوجَدُ فيهِ الماءُ كانَ كَمَنْ اَعْتَقَ رَقَبَةً وَ مَنْ سَقَى الماءَ فى مَوضِعٍ لا يُوجَدُ فيهِ الماءُ كان كَمَنْ اَحيى نَفسا وَ مَنْ اَحيى نَفْسا فَكَاءَنَّما اَحْيَى النّاسَ جَميعا)) هركه در جايى كه آب هست مردم را سيراب كند، گويا برده اى را آزاد كرده است و هر كه آب دهد در جايى كه آب نيست ، گويا كسى را زنده ساخته است و كسى كه يك نفر را زنده كند، گويا به همه مردم حيات بخشيده است . و در روايت ديگرى از امام باقر عليه السّلام است كه خداوند سقايى براى جگرهاى تشنه را دوست مى دارد: ((اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ اِبرادَ الكَبِدِ الحَرّاء)).(622)
در كربلا، آب رسانى به خيمه ها و حرم سيدالشهدا عليه السّلام بر عهده ابالفضل عليه السّلام بود و او را لقب ((سقاى دشت كربلا)) داده اند، مثل لقب قمر بنى هاشم ، يا علمدار حسين : ((وَ كانَ العَبّاس السَّقاء، قَمَر بَنى هاشِم ، صاحِب لِواءِ الحُسَين ...))(623)
در ايام عاشورا و محرّم نيز، عدّه اى به ياد آن حماسه و به نشانه سقايى حضرت عباس ‍ و تشنگى اهل بيت ، به سقايى و آب دادن به مردم و دسته هاى عزادار مى پردازند، چه با مشك ، چه با آماده سازى منبع آب در معابر عمومى ، يا تهيه آب خنك . و اين را پيروى از شيوه مردانگى علمدار كربلا مى دانند. البته سقّايى ، به معناى فروش آب و تقسيم آب در خانه ها هم به عنوان يك حرفه ، گفته مى شده است . سقاى كربلا، آن چنان فتوّت داشت كه با لب تشنه وارد فرات شد ولى خود، آب نخورد و ايثارگرى را به اوج رساند و عاقبت هم روز عاشورا، جان را در راه آب آورى براى ذرّيه تشنه كام پيامبر از دست داد و دستانش قلم شد و مشك پر آب را نتوانست به خيام حسينى برساند و در كنار فرات ، بر خاك افتاد.
 

بر توسن موج خشم ، آوا زده بود
 
مانند على بر صف هيجا زده بود
 
آبى مگر آورد حرم را ز فرات
 
سقّاى حسين ، دل به دريا زده بود
 
سقّاى كربلا و علمدار شاه دين
 
فرزند شير حق و هُژَبرِ كُنامها
 
با كام تشنه آب ننوشيدى از فرات
 
ياد لب حسين و دگر تشنه كامها
 
افسوس شد اميد تو از آب ، نااميد
 
با اينكه شد زجانب تو اهتمامها
 
دستت جدا شد از تن و دست خدا شدى
 
حق در عوض سپرد به دستت زمامها(624)
 
به محلّى كه مخصوص آب دادن به عزاداران و هياءتهاست ، يا به ظرف بزرگى از سنگ كه مخصوص اين كار، تراشيده مى شد، ((سقّاخانه )) گفته مى شد. به نوشته لغت نامه دهخدا: محلّى كه در آن آب ريزند كه تشنگان خود را سيراب نمايند، جايى كه در آنجا براى تشنگان آب ذخيره كنند و آنجا را متبرك دانند.
سكينه
دختر بزرگوار سيدالشهدا عليه السّلام ، كه در علم ، معرفت ، ادب ، توجّه به حقّ و جذبه پروردگار، كم نظير و مورد توجّه خاصّ پدرش اباعبداللّه الحسين عليه السّلام بود. نام اصلى او را آمنه ، امينه ، اميمه يا امامه هم نوشته اند. لقب سكينه (يا سُكينه ) از طرف مادرش ((رباب )) به او داده شد. او كه خواهر ((على اصغر)) هم بود، در كربلا حضور داشت و در عاشورا، سنّ او حدودا ده تا سيزده سال بوده است . اين را از آنجا گفته اند كه امام حسين عليه السّلام روز عاشورا به او لقب ((خيرة النِّسوان )) (برگزيده زنان ) داده است و اين با كودك بودنش نمى سازد. شرح آنچه به مصيبتهاى او در حادثه كربلا مربوط مى شود، در كتابهاى مقتل (از جمله در نفس المهموم ) آمده است . روز عاشورا، چون سيدالشهدا عليه السّلام هنگام وداع با اطفال و زنان ، ديد كه دخترش سكينه از زنان كنار گرفته و در حال گريستن است ، به او فرمود:
 
سَيَطُولُ بَعدى يا سُكَينَةُ فَاعلَمى
 
مِنكِ البُكاءُ اِذ الحِمامُ دَهانى
 
لا تُحْرِقى قَلبى بِدَمْعِكِ حَسرَةً
 
مادامَ مِنّى الرُّوحُ فى جِسمانى
 
فَاذِا قُتِلْتُ فَاءنتِ اَولى بِالَّذى
 
تَاءتينَهُ يا خَيْرَةَ النِّسوانِ(625)
 
اين دختر بزرگوار، كه به تعبير شيخ عباس قمى ((زنى با حصافت عقل و اصابت راءى و افصح و اعلم مردمان به زبان عرب و شعر و فضل و ادب )) بوده است ،(626) پس از بازگشت از سفر كوفه و شام ، در خانه پدر خود، تحت كفالت امام سجّاد عليه السّلام قرار گرفت . وى ، محضر سه امام (امام حسين ، امام سجاد و امام باقر عليهم السّلام ) را درك كرد. نوشته اند: خانه اش مركز تجمّع شعرا و محلّ مناقشه و بحث ونقد ادبى بود. به شاعران بزرگ همچون فرزدق و جرير، صله عطا مى كرد. سكينه به زنى مصعب بن زبير در آمد و پس از قتل او، زوجه عبداللّه بن عثمان گرديد و پس از مرگ او، زيدبن عمر با وى ازدواج كرد، ولى زيد، به توصيه سليمان بن عبدالملك او را طلاق گفت .(627) سكينه همچنان در مدينه مى زيست ، تا آنكه در پنجم ربيع الاول سال 117 هجرى در زمان هشام بن عبدالملك پس از هفتاد سال ، در مدينه در گذشت .(628) قبر او نيز در مدينه است .
سلام بر حسين عليه السّلام
درودى است كه هنگام نوشيدن آب خنك بر زبان مى آيد. به عربى گفته مى شود: ((سلام اللّه على الحسين واصحابه )). امام سجاد، امام صادق و ائمه ديگر، هنگام نوشيدن آب ، از حسين عليه السّلام ياد مى كردند. از خود سيدالشهدا (يا بعنوان زبان حال ) نقل شده كه :
 
شيعَتى ما اِنْ شَرِبْتُم عَذْبَ ماءٍ فَاذكُرُونى
 
اَوْ سَمِعْتُم بِغَريبٍ اَو شَهيدٍ فَانْدُبُونى (629)
 
شيعيان من ! هرگاه آب گوارا نوشيديد، مرا ياد كنيد، هرگاه غريب يا شهيدى را شنيديد، بر من گريه كنيد. آب و تشنگى ، تداعى كننده عاشوراى حسين است و هر مرثيه خوانى نيز از فرات و آب و عطش ، گريز به صحراى كربلا مى زند و از حسين عطشان ياد مى كند.(630)
سلامِ وداع
روز عاشورا، هر يك از ياران حسين عليه السّلام كه مى خواست به ميدان نبردِ آخرين برود، سلامِ وداع مى داد، به اين صورت كه : السلام عليك يابن رسول اللّه . و امام جواب مى فرمود: ((وَ عَلَيكَ السَّلامُ وَ نَحنُ خَلْفَكَ))(631) يعنى ما هم از پى خواهيم آمد. پس از شهادت همه ياران امام ، سيدالشهدا عليه السّلام به خيمه آمد و سكينه ، زينب ، ام كلثوم و فاطمه ... را ندا داد كه ((عَلَيكُنَّ مِنّى السَّلام )). اين سلام وداع حضرت كه ديدار پايانى وى با اهل بيت بود، شورى و سوزى در ميان آنان افكند و هر كدام سخنانى گفتند.(632)
سِلسله
سلطان كربلا
سلمان بن مضارب بجلى
از شهداى كربلاست . گفته شده وى پسر عموى زهيربن قين بود و همراه او، پيش از رسيدن به كربلا، به سپاه حسين بن على عليهما السّلام پيوست و عصر عاشورا شهيد شد.(633)
سليليه
نام مكانى در مسير مكّه به عراق است . اين وادى در سرزمين غطفانيان بوده و آب و چاه داشته است . محلّ، به نام سليل بن زيد معروف شده است . امام حسين عليه السّلام از اين منزلگاه هم عبور كرده است .(634)
سليمان بن سليمان ازدى
گفته شده كه از شهداى كربلا بوده است . نامش در زيارت رجبيّه هم آمده است .(635)
سليمان بن صُرَد خُزاعى
رهبر نهضت توّابين در كوفه كه به خونخواهى سيدالشهدا عليه السّلام قيام كرد و شهيد شد. سليمان بن صرد، از چهره هاى برجسته و سرشناس شيعه در كوفه و از بزرگان طايفه خودش به شمار مى رفت و قدر و منزلتى عظيم داشت . نامش در جاهليت ، ((يسار)) بود. نام ((سليمان )) را پيامبر اسلام بر او نهاد. كنيه اش ((ابو المطرف )) بود. از اصحاب پيامبر محسوب مى شد و در جنگ صفّين و معركه هاى ديگر نيز در ركاب اميرالمؤ منين عليه السّلام بود. از اوّلين مسلمانانى بود كه ساكن كوفه شد. وى از كسانى بود كه پس از مرگ معاويه ، به امام حسين عليه السّلام نامه نوشت و از آن حضرت خواست كه به كوفه بيايد. در حركت مسلم بن عقيل ، فعاليت داشت ، امّا ابن زياد او را در كوفه به زندان افكند. از اين رو توفيق شركت در حماسه عاشورا را نداشت .
پس از حادثه كربلا كه كوفيان از كوتاهى خود در يارى امام حسين عليه السّلام پشيمان شده بودند، وى رهبرى نهضت ((توابين )) را بر عهده گرفت و با هم پيمانان خود، در سال 65 هجرى قيام كردند. شعار توّابين ، ((يا لثارات الحسين )) بود.(636) او را ((امير التوّابين )) نيز مى گفتند. سرانجام ، در درگيرى با سپاه ابن زياد در ((عين الورده ))، همراه با جمعى از يارانش شهيد شد. بعضى نيز شهادتش را در درگيرى با نيروهاى اعزامى از شام كه به حجاز آمده بودند دانسته اند. سليمان بن صرد، هنگام شهادت 93 سال داشت . پس از شهادت ، سر او را نزد مروان حكم در شام بردند.(637)
سليمان بن عون حضرمى
نامش را در شمار شهداى كربلا آورده اند و در زيارت رجبيّه هم آمده است .(638)
سليمان بن كثير
نام او را در فهرست شهداى كربلا آورده اند، نيز در زيارت رجبيّه هم آمده است . احتمال داده اند كه او، همان مسلم بن كثير ازدى باشد.(639)
سَنان بن اَنَس
از جنايتكاران جنگى در كربلا، كه در سپاه عمر سعد بود و آخرين لحظه ، او نيزه اى بر امام حسين عليه السّلام زد و آن حضرت از اسب برزمين افتاد. به نقل بيشتر مورّخان ، او سر مقدّس امام حسين عليه السّلام را از پيكر جدا كرد و بر نيزه افراشت (برخى هم شمر يا خولى را گفته اند).(640) بعدها نيز بخاطر همين جنايت ، از ابن زياد جايزه مى طلبيد.
سَنج
نام يكى از ابزارى كه بصورت يك جفت صفحه گرد مسين يا برنجى يا رويين ، با دستگيره ايى در قسمت بيرونى است و در دسته هاى عزادارى و زنجير زنى به هم مى زنند و با صدا و آهنگ شورآفرين آن ، به نوحه خوانى مى پردازند. ((صنج )) هم گفته شده است .
سنگابخانه
محلّى كه يك يا چند ظرف بزرگ سنگى براى نوشيدن آب سرد، در ايّام عزادارى سيدالشهدا عليه السّلام در آن نهاده مى شد و سقّاها، آماده آب دادن به عزاداران و هيئتهاى سينه زنى بودند. معمولا در محوّطه اى بود كه روى آن چادر مى زدند و اطرافش را با پارچه سياه و كتيبه هاى مخصوص و عكس و شمايل مى پوشاندند و در آنجا نگهبان و شبخواب مى گذاشتند. سنگاب ، ظرف سنگى بزرگى بود كه مقدار زيادى آب مى گرفت و از يك پاره سنگ تراشيده مى شد و در مسجدها و تكايا براى آشاميدن يا وضو گرفتن مى گذاشتند. دهخدا مى نويسد: ((ظرف بزرگ از سنگ تراشيده كه يك كر و بيشتر آب گيرد و در مساجد و امامزاده ها نهند.))(641)
سنگباران
از شيوه هاى سپاه كوفه در مقابله با حماسه آفرينيهاى ياران شجاع امام ، استفاده از سنگباران بود. وقتى در نبرد تن به تن ، سپاه كوفه پياپى تلفات مى داد، چندين نوبت عمر سعد و فرماندهان ديگر، سربازان خود را از رويارويى انفرادى منع كردند و دستور دادند كه سنگباران كنند و اين را تنها راه مقابله با دلاوران عاشورايى مى دانستند: ((وَاللّهِ لَوْ لَمْ تَرْمُوهُم اِلاّ بِالحِجارَةِ لَقَتَلْتُموهُم ...))(642) گاهى هم از حمله دسته جمعى به يك نفر استفاده مى كردند، نسبت به عابس بن ابى شبيب هم عمر سعد دستور داد سنگباران كنند.
سُواربن منعم بن حابس همدانى
از شهداى حادثه كربلاست . وى پس از رسيدن امام حسين عليه السّلام به كربلا، از كوفه آمد و به آن حضرت پيوست . برخى او را از شهيدان حمله اول مى دانند و بعضى ديگر وى را از مجروحانى مى دانند كه اسير شد ونزد عمر سعد بردند، سپس در اثر جراحات ، پس از شش ماه به شهادت رسيد. نام او در زيارت رجبيّه بصورت ((سواربن ابى عميرنهمى )) آمده است .(643)
سوره فجر
اين سوره ، در روايت امام صادق عليه السّلام به سوره امام حسين عليه السّلام مشهور است و توصيه شده كه در نمازهاى واجب و مستحب ، خوانده شود: ((اِقْرَؤُا سُورَةَ الفَجِرِ فى فَرائِضِكُم وَ نَوافِلِكُم ، فَاِنَّها سُورَةُ الحُسَين عليه السّلام وَ ارْغَبُوا فيها)).(644)
و اين نامگذارى ، جالب است ، ((چرا كه قيام كربلاى حسين عليه السّلام ، خود انفجار فجرى از ايمان و جهاد بود، در ظلمت شب جور و شرك بنى اميّه ، و همچنان كه با فجر و آغاز روز، حركت و حيات مردم شروع مى شود، با خون حسين عليه السّلام و يارانش ‍ در عاشورا، اسلام جانى تازه گرفت و حياتى مجدّد يافت .))(645) در ذيل روايتى از امام صادق عليه السّلام ، علّت نامگذارى اين سوره به سوره فجر، اين بيان شده كه سيدالشهدا نفس مطمئنّه و راضيه و مرضيه است و يارانش نيز اينگونه اند: ((فَهُوَ ذُوالنَفسِ المُطمَئِنَّةِ الرّاضِيَةِ المَرضِيَّةِ وَ اَصحابُهُ مِن آلِمُحَمَّدٍ هُم الرّاضُونَ عَن اللّهِ يَومَ القِيامَةِ وَ هُوَ راضٍ عَنهُم )).(646)
 
((والفجر)) كه سوگند خداى ازلى است
 
روشنگر حقّى است كه با آل على است
 
اين سوره به گفته امام صادق عليه السّلام
 
مشهور به سوره ((حسين بن على )) است (647)
 
سوگوارى
سُوَيدبن عمرو خَثعمى
آخرين كشته ميدان كربلاست . وى پس از شهادت امام حسين عليه السّلام شهيد شد. يكى از دو مردى بود كه همراه حسين عليه السّلام بودند. او مجروحى افتاده در ميدان ، ميان زخميان بود و رمقى در بدن داشت و در آن حال ، چون شنيد كه كوفيان شادى كنان مى گويند ((حسين كشته شد))، به هوش آمد و با چاقو و شمشيرى كه داشت ، با همان حالت به جنگ پرداخت و شهيد شد.(648) به ((سويدبن مطاع )) هم معروف است .
سهل بن سعد
يكى از شيعيان اهل بيت كه در شام ، بيرون دروازه دمشق ، با كاروان اسراى كربلا برخورد كرد و از جشن و پايكوبى مردم به شگفت آمد. با سكينه دختر امام حسين عليه السّلام سخن گفت و خود را معرّفى كرد و درخواست نمود كه اگر كارى داشته باشند، انجام دهد. سكينه گفت : به نيزه دارى كه اين سر را مى برد، بگو تا جلوى ما برود و مردم مشغول تماشاى سر شوند و به چهره حرم رسول اللّه ننگرند. سهل با پرداخت چهار صد دينار به نيزه دار از او خواست كه پيشاپيش خاندان پيامبر راه برود.(649) سهل بن سعد ساعدى ، از اصحاب پيامبر و ياران على بود. تا سال 88 هجرى زيست . هنگام مرگ ، 96 ساله يا صد ساله بود.(650)
سياه جامگان
بعضى در سوگ عزيزان لباس سياه مى پوشند. لباس سياه پوشيدن مكروه است ، مگر در عزاى اباعبداللّه الحسين عليه السّلام . ابومسلم خراسانى ، لباس سياه مى پوشيد، تا هم با بنى اميّه مخالفت كرده باشد، هم در ديد بيننده ، هيبت يابد. سياه جامگان (مسوّده )، سپاه ابومسلم خراسانى بودند كه لباس مشكى را در عزاى شهداى كربلا و زيدبن على و يحيى بن زيد مى پوشيدند. كسانى هم در عالم رؤ يا، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و اميرالمؤ منين عليه السّلام و فاطمه زهرا عليها السّلام را ديده اند كه در عاشورا و سوگ امام حسين عليه السّلام لباس سياه مى پوشيدند.(651) سياه جامگان به عباسيّان گفته مى شود، به همان دليل شعار قرار دادن لباس سياه براى خود.
سيّدالشهدا عليه السّلام
از معروفترين لقبهاى حسين بن على عليهما السّلام كه در روايات و زيارتنامه ها از زبان ائمّه عليهم السّلام بيان شده است ، به معناى سرور و سالار شهيدان . امام صادق عليه السّلام به ((ام سعيد احمسيّه )) كه مركبى كرايه كرده بود تا در مدينه سر قبور شهدا برود، فرمود: آيا به تو خبر دهم كه سرور شهيدان (سيدالشهدا) كيست ؟ گفت : آرى . فرمود: حسين بن على است . پرسيد: او سيدالشهداست ؟ فرمود: آرى ...(652) اين لقب ، ابتدا مخصوص حضرت حمزه ، عموى پيامبر خدا بود كه در جنگ احد به شهادت رسيد. امّا حماسه و ايثار اباعبداللّه عليه السّلام چنان بود كه او را بر همه شهيدان برترى و سرورى داد و شهداى كربلا را نيز بر ديگر شهيدان فضيلت بخشيد و اين سيادت و برترى در عرصه قيامت هم مشهود خواهد بود. پيامبر خدا يك بار كه به نقل از جبرئيل ، از شهادتِ فرزندش خبر مى داد، از جمله دعايش درخواستِ مقام سيدالشهدايى براى حسين بود: ((اءللّهُمَّ فَبارِكَ لَهُ فى قَتلِهِ وَ اجعَلْهُ مِن ساداتِ الشُّهَداء)).(653) ميثم تمّار نيز در سخنانى كه با ((جبله مكّيه )) داشت ، اين تعبير را درباره آن حضرت گفت : ((اِنَّ الحُسَينَبنَ عَلِي سَيِّدُالشُّهَداءِ يَومَ القِيامَةِ)).(654)
سيّدِ حِمْيَرى
از برجسته ترين شاعران شيعه كه در عراق مى زيست و مورد عنايت خاصّ ائمه ، بخصوص امام صادق عليه السّلام بود. در مدح اهل بيت و مرثيه سيدالشهدا عليه السّلام و شهداى كربلا، آثار برجسته اى سروده است . نامش ابوهاشم ، اسماعيل بن محمد الحميرى بود. در سال 105 ه‍ به دنيا آمد. خانواده اش از محبّت اهل بيت دور بودند؛ امّا خودش شيفته آل على بود و هنر و زبانش را وقف آن دودمان پاك كرد. امام صادق عليه السّلام به او فرمود: ((سَمَّتْكَ اُمُّكَ سَيِّدا، وُفِّقْتَ فى ذلِكَ وَاءنتَ سَيِّدُ الشُّعَراء))(655) مادرت تو را ((سيّد)) ناميد، در اين باره موفق شدى و تو سالار شاعرانى . سيدحميرى ، علاوه بر چيرگى در شعر و ادب ، در علوم قرآنى ، تفسير، حديث و كلام نيز چهره اى بارز بود و نامش در كنار نام عالمان بزرگ مطرح است . امّا زبان شعرى او در مدح دودمان پيامبر و هجو و رسوا كردن بنى اميّه ، بسيار نافذ و برّان بود. مجموعه شعر او نيز (ديوان السيد الحميرى ) چاپ شده است .
حضرت صادق عليه السّلام در منزل خود او را نشاند و خانواده امام ، پشت پرده نشستند. امام از او خواست در سوگ حسين عليه السّلام شعر بخواند. او هم مرثيه اى خواند، با اين مطلع :
 
اُمْرُرْ عَلى جَدَثِ الحُسَينِ
 
فَقُل لاَِعْظُمِهِ الزَّكِيَّه
 
و امام صادق عليه السّلام گريست و صداى ناله از خانه آن حضرت بلند شد، تا حدّى كه به او گفتند: ديگر بس است . او نيز شعرش را متوقّف كرد.(656) سرانجام ، در رميله بغداد، در سال 173 ه‍ وفات يافت .(657)
سيره امام حسين عليه السّلام (658)
سيره اخلاقى و رفتارى سيدالشهدا عليه السّلام نشان دهنده روح بلند او و تربيت در دامان پيامبر و على عليه السّلام و تجسّم قرآن كريم در عمل و اخلاق اوست . مهمان نواز و بخشنده بود، به خويشاوندان رسيدگى مى كرد، سائلان را محروم نمى گذاشت ، به فقيران مى رسيد، برهنگان را پوشانده و گرسنگان را سير مى كرد، بدهى بدهكاران را مى داد، بر يتيمان شفقت و مهربانى داشت ، ضعيفان را كمك و يارى مى كرد، صدقاتش ‍ فراوان بود و مالى كه به دستش مى رسيد ميان تهيدستان تقسيم مى كرد. بسيار عبادت خدا مى كرد و روزه مى گرفت ، بيست و پنج بار پياده به سفر حج رفت ، شجاعتش زبانزد همگان بود، در ميدان نبرد استوار و بى باك بود، اراده اى نيرومند و روحيّه اى والا داشت ، هرگز ذلّت و حقارت را نمى پذيرفت ، مرگ را بر زندگى ذليلانه ترجيح مى داد، غيرتمند بود، صراحت لهجه و صلابت در بيان حق داشت ، حلم و بردبارى و تحمّلش ‍ بسيار بود، كريم و بزرگوار بود و با كمترين بهانه اى غلامان و كنيزان خويش را آزاد مى كرد، شبها انبان غذا به درخانه محرومان مى برد، متواضعانه با فقيران و مساكين همنشين و هم غذا مى شد. امر به معروف و نهى از منكر را دوست داشت و از خلافها و جنايتهاى ظالمان بشدّت انتقاد مى كرد، جوانمرد و با فتوّت و اهل گذشت بود، كينه بدى كننده را به دل نمى گرفت ، اهل عفو بود، بزرگى روح و كرم او همه را شيفته رفتارش مى ساخت ، خانه اش پناهگاه و مركز اميد درماندگان بود، اهل شب زنده دارى بود، در شب و روز هزار ركعت نماز مى خواند، در ماه رمضان ختم قرآن مى كرد، پولها و بخششهايى را كه معاويه مى فرستاد مى گرفت و ميان فقرا تقسيم مى كرد، سالى يك بار نصف همه دارايى خود را در راه خدا به نيازمندان صدقه مى داد، ثروت را ذخيره نمى كرد، محاسن خويش را خضاب مى كرد.
خصلتهاى برجسته و سيره متعالى آن حضرت ، در صحنه هاى مختلف نهضت عاشورا نيز جلوه داشت . به عنوان نمونه : قاطعانه بيعت با يزيد را ردّ كرد و از مدينه خارج شد، در سخت ترين شرايط محاصره و سختى و تشنگى در كربلا هم پيشنهاد تسليم شدن و بيعت را نپذيرفت ، عزّتمندانه به استقبال شهادت رفت ، جوانمردانه به حرّ و سپاه تشنه او در طول راه آب داد و بالا خره توبه حرّ را روز عاشورا پذيرفت ، بيعت خود را از ياران برداشت تا هر كه مى خواهد برگردد، غلام و خادم خويش را هم آزاد گذاشت و از او خواست كه اگر مى خواهد برود، به يتيمان مسلم بن عقيل پس از شهادت پدرشان مهربانى كرد، شب عاشورا را براى مناجات و تلاوت قرآن و عبادت مهلت خواست ، تا آخرين لحظات حتّى در قتلگاه هم حالت تسليم و رضا داشت ، بر سختيها و شدايد كربلا و شهادت اصحاب صبورى كرد، روز عاشورا با آن همه داغ و مصيبت و تشنگى و تنهايى چون شير جنگيد و از انبوه دشمن نهراسيد، قيام خويش را با انگيزه امر به معروف و نهى از منكر دانست ، بارها در طول سفر كربلا بى اعتبارى دنيا را گوشزد كرد و زهد خويش را نشان داد، هتّاكيهاى دشمنان را روز عاشورا حليمانه تحمّل كرد، اثر انبانهايى كه به خانه محرومان برده بود، پس از شهادتش بر پشت و دوش آن حضرت ديده شد.
سيف بن حارث بن سُريع جابرى
از شهداى جوان كربلاست . نامش در زيارت ناحيه ، بصورت ((شبيب بن حارث )) آمده است . وى و پسرعمويش مالك بن عبداللّه از كوفه آمده ، در كربلا به امام حسين عليه السّلام پيوستند. روز عاشورا، پس از شهادت حنظلة بن قيس ، هنگامى كه دشمن به خيمه گاه امام حسين عليه السّلام نزديك شده بود، گريان خدمت امام آمدند و اذن ميدان طلبيدند. سپس هر دو با هم به ميدان رفته ، جنگيدند تا شهيد شدند. آن دو، هم برادر مادرى و هم پسر عمو بودند.(659) در كتب ، نام سيف بن حرث هم آمده است ، شايد همان سيف بن حارث باشد.
سيف بن مالك عبدى
از شهداى كربلاست . از جوانان پرشورى بود كه در بصره ، در خانه بانوى بزرگ ، ((مارية بنت منقذ عبدى )) جمع مى شدند، خانه او پايگاهى براى شيعه بود.(660) از بصره به كوفه آمد و از آنجا به كاروان امام حسين عليه السّلام پيوست ، سپس همراه او به كربلا آمد. عصر عاشورا در نبرد تن به تن به شهادت رسيد.(661)
سينه زنى
از مراسم سنّتى عزادارى براى سيدالشهدا عليه السّلام و ديگر ائمه مظلوم ، كه همراه نوحه خوانى و با آهنگى خاص بر سر و سينه مى زنند، گاهى هم سينه خود را لخت كرده ، بر آن مى زنند. اصل اين سنّت ، بويژه در ميان عربها رواج داشته است . بعدها به صورت موجود در آمده كه با انتخاب نوحه هاى سنگين ، حركات دست بر سينه مى خورد. به فردى هم كه بر سينه خود زده ، عزادارى مى كند، ((سينه زن )) مى گويند.
اينگونه نوحه گرى ، ابتدا بصورت فردى بوده ، امّا با مرور زمان به شكل گروهى و دستجات سوگوارى درآمده است . ((دسته گردانى و سينه زنى و نوحه خوانى كه در زمان صفويّه رايج شده و توسعه پيدا كرده بود، در عصر قاجاريّه با توسعه و تجمّل بيشتر در پايتخت رواج داشت ... دسته گردانى در عصر قاجار، بويژه در زمان ناصرالدين شاه با آداب و تشريفات و تجمّل بسيار برگزار مى شد. دسته هاى روز با نقّاره و موزيك جديد و علم و بيرق و كتل ، و دسته هاى شب با طبقهاى چراغ زنبورى و حجله و مشعل به راه مى افتاد و در فواصل دسته سينه زنها با آهنگ موزون سينه مى زدند. نوحه خوانى و سينه زنى حتّى در اندرون شاهان قاجار، بين خانمهاى اندرون نيز متداول بود ...))(662)


شاخْسِىْ، واخْسِىْ
شكل صحيح و اصلى اين دو كلمه ، ((شاه حسين ، وا حسين )) يا ((شاخصين وا حسين است و تعبيرى است كه دسته هاى عزادار و تيغ زن و قمه زن ، هنگام تيغ زدن در روز عاشورا، بصورت جمعى و با صداى خاصّى آن را تكرار مى كردند و نام سيدالشهدا عليه السّلام را بر زبان مى آوردند.
شام
شام به سرزمين منطقه سوريه ، فلسطين ، لبنان ، اردن و اطراف آنها گفته مى شده است . شامات هم مى گويند. اين سرزمين در صدر اسلام فتح شد و معاويه در دوره عثمان والى آنجا بود و امويان از آن پس بر آن منطقه استيلا يافتند و از حكومت مشروع على عليه السّلام سر برتافتند. دمشق ، پايتخت امويان بود. يزيد هم آنجا حكومت مى كرد.(663)
از سرزمين شام در روايات ، نكوهش شده و ائمّه از آن به بدى ياد كرده اند. اهل شام بويژه در عهد معاويه ، با على دشمنى بسيار مى كردند و از جمله علل آن تبليغات گسترده معاويه و امويان بر ضدّ على عليه السّلام و بنى هاشم بود و چون در آن منطقه نفوذ و استيلا داشتند، افكار را بر ضدّ اهل بيت ، منحرف مى ساختند و بذر دشمنى آنان را در دلها مى پراكندند. در دوره هاى بعد هم ميان شاميان و عراقيان خصومت و ناسازگارى ادامه يافت و شهرها و مردم عراق ، اغلب زير بار حكومت دمشق نمى رفتند. سرهاى مسلم بن عقيل و هانى را پس از شهادتشان به شام كه مقرّ حكومت يزيد بود فرستادند.
اهل بيت سيدالشهدا عليه السّلام پس از واقعه كربلا كه به اسارت دشمن در آمدند، ابتدا به كوفه و از آنجا به شام برده شدند و چند روزى در دمشق اقامت كردند. ديدارشان با يزيد در دارالخلافه در همين شهر بود كه حضرت زينب و امام سجاد عليه السّلام در بارگاه يزيد خطبه خواندند و يزيد را رسوا ساختند.(664) قبر حضرت زينب و رقيّه كه هر دو بصورت حرم و زيارتگاه شيعه است ، در شام است . قبر رقيّه نزديك مسجد جامع دمشق و حرم حضرت زينب در زينبيّه ، بيرون از دمشق است .(665) سفر به شام براى اهل بيت حسين عليه السّلام بسيار تلخ و مصيبتهاى دوران اسارت در اين ديار، برايشان از سخت ترين مصيبتها بوده است . وقتى از امام سجّاد پرسيدند: در سفر كربلا، سخت ترين مصيبتهاى شما كجا بود، سه بار فرمود: ((الشام ، الشام ، الشام )).(666)
شام غريبان
در لغت ، به معناى شب مردم غريب و از يار و ديار دور افتاده است ، شام مسافران كه وحشتناك مى باشد. شام غريبان گرفتن : زارى كردن به درد، چنانكه بر وفات كسى گريستن و غم نمودن . شب اوّل وفات كسى براى خانواده آن كس ، شب يازدهم محرّم و عزادارى بعد از آن شب .(667) در اصطلاح ، به مراسم سوگوارى شبانه در شب يازدهم محرّم گفته مى شود كه مردم بصورت دو گروه مجزّا، پس از غروب آفتاب عاشورا در مسجدها و تكيه ها، با خواندن نوحه هاى غمگين ، ياد اسراى اهل بيت را گرامى مى دارند. اين برنامه ، اغلب با در دست داشتن شمعهايى و در شب تاريك يازدهم محرّم انجام مى گيرد و بيشتر از كودكان و نونهالان در اين سوگوارى تمثيلى استفاده مى شود. ياد كردى است از آوارگى اهل بيت امام حسين عليه السّلام و كودكان بازمانده از شهداى كربلا كه در غروب عاشورا، بى پناه و درمانده ، در ظلمت اندوهبار شب ، در دشت و بيابان كربلا به سر آوردند. در اين شب ، ((مراسمى ساده و غم انگيز بر پا مى شود و عزاداران با لباسهاى سياه و شمعى افروخته در دست گرفته ، كاه بر سر مى پاشند و نوحه هاى غم انگيز مى خوانند و دسته دسته در معابر حركت مى كنند و هر چند قدم ، مدّتى مى نشينند و مى گريند، آرام و غمناك . در اين مراسم بكلّى سينه زنى نمى شود و علم و بيرق نيز حركت داده نمى شود)).(668)
شاه دين
شاه زنان
شَبَث بن رِبعى
فرمانده نيروهاى پياده عمر سعد در كربلا. وى از طايفه بنى تميم و از جمله كسانى بود كه به حسين بن على عليهما السّلام نامه براى آمدن به كوفه نوشته بود. گرچه وى از چهره هاى معروف كوفه و در ابتدا از ياران على عليه السّلام بود و حضرت او را همراه ((عدىّبن حاتم )) نزد معاويه فرستاد و در جنگ صفّين هم در ركاب اميرالمؤ منين بود، ليكن در مسير حركت به سوى نهروان ، همراه چند نفر ديگر سر از اطاعت آن حضرت بازتافتند و به خوارج پيوستند. على عليه السّلام از آينده او خبر داده بود و به او و عمروبن حريث فرمود: به خدا قسم شما دو نفر با فرزندم حسين عليه السّلام خواهيد جنگيد.(669) روز عاشورا نيز امام حسين عليه السّلام در اوّلين سخنرانى مفصّل خويش ‍ خطاب به كوفيان از او هم نام برد و در اتمام حجّتى كه با آنان داشت و سخنان او را قطع مى كردند و گوش نمى دادند، از جمله فرمود:
((...يا شَبثَبنَ رِبعى وَ يا... اَلَمْ تَكتُبُوا اِلَىَّ اَنْ قَدْ اَيْنَعَتِ الثِّمارُ وَاخْضَرَّ الجِنابُ وَاِنَّما تَقْدِمُ عَلى جُنْدٍلَكَ مُجَنَّدَة ؟...))(670) اى شبث بن ربعى و... مگر شما به من ننوشتيد كه ميوه ها رسيده و اطراف سر سبز است ، اگر بيايى لشكريانى مجهّز براى تو آماده است ؟
شبث بن ربعى از چهره هاى متلوّن تاريخ بود. هم در قتل حسين بن على عليهما السّلام شركت داشت و پس از عاشورا مسجدى در كوفه تجديد بنا كرد، به شكرانه و خوشحالى از كشته شدن حسين عليه السّلام ، سپس همراه مختار، به خونخواهى حسين بن على عليهما السّلام پرداخت و رئيس پليس مختار شد، سپس در كشتن مختار هم حضور داشت . پيشتر با سجاح (مدعى دروغين نبوّت ) همكارى داشت ، مسلمان شد، برضدّ عثمان شوريد، توبه كرد و از خوارج شد. به جاى بيعت با على عليه السّلام با يك سوسمار بيعت كرد و مى گفت با هم برابرند!(671) اين مرد بد دل وخبيث ، سرانجام در سنّ هشتاد سالگى در كوفه در گذشت .
شب شعر عاشورا
نام مجموعه اى چند جلدى ، حاوى اشعارى است كه در يادواره ((شب شعر عاشورا)) در چندين سال متوالى در ((حسينيه 15 خرداد)) شيراز ارائه شده است . محور شعرها سيدالشهدا ونهضت حسينى و ياران و فرزندان شهيد آن حضرت است و از سروده هاى شاعران معاصر كه در آن جلسات شعر خوانده يا براى آن شعر فرستاده اند گرد آمده است . شب شعر عاشورا از مهر ماه سال 1365 (محرم 1407) آغاز شده است و همه ساله در ماه محرّم و صفر برگزار مى گردد. نهمين شب شعر عاشورا، در تير ماه 1374 (صفر 1416) برگزار شد و سروده هاى شاعران بر محور حضرت قاسم و عمروبن جناده (دو شهيد 13 ساله كربلا) ارائه گرديد. اين مراسم در سالهاى بعد نيز ادامه يافته است هر سال بر محور يكى از شخصيتهاى عاشورا.
شب عاشورا
 
امشب شهادتنامه عشّاق امضا مى شود
 
فردا ز خون عاشقان اين دشت ، دريا مى شود(672)
 
شب دهم محرّم سال 61 هجرى ، امام حسين عليه السّلام و يارانش با نيايش و نماز، به آماده سازى خود و سلاحها و تحكيم ميثاقهاى استوار يارى و فداكارى پرداختند، چرا كه فرداى آن روز، حماسه عظيم عاشورا و شهادت حياتبخش آنان رقم مى خورد. شب عاشورا را امام حسين عليه السّلام از سپاه كوفه مهلت خواست تا به عبادت و تلاوت بپردازد. همان شب ، براى يارانش سخنرانى كرد و آنان مراتب اخلاص و وفاى خويش ‍ را در سخنرانيهاى پرشور خود ابراز كردند. در همين شب بود كه ياران شهادت طلب ، از خوشحالىِ سعادت شهادت كه فردا نصيبشان مى شد با هم مزاح مى كردند، مثل حبيب و بُرير، و صداى ياران امام به نجوا و زمزمه نيايش ، همچون كندوى زنبوران به گوش ‍ مى رسيد.(673) شب عاشورا لحظه اى چشمان امام را خواب گرفت . رسول خدا را در خواب ديد كه به او خبر شهادتش را مى داد. اين خواب ، اهل بيت را آشفته و گريان ساخت . در چنين شبى ، امام در خيمه خويش به آماده سازى سلاح خود مشغول بود و شعر ((يا دَهْرُ اُفٍّ لَكَ مِن خَليلٍ...)) را مى خواند، امام سجاد كه در خيمه بود با شنيدن آن چشمش اشگبار شد و زينب گريست و امام حسين عليه السّلام خواهر را دلدارى داد و به صبر سفارش كرد. آن شب ، شب قدر بزرگمردانى بود كه با انتخاب شهادت ، عزّت ابدى و نام جاودان را براى خود رقم زدند.
شِبه پيغمبر
لقب على اكبر عليه السّلام فرزند شهيد امام حسين عليه السّلام است كه در ركاب پدر، روز عاشورا به خون غلطيد. وى از نظر چهره ، شبيه پيامبر خدا بود. سيدالشهدا عليه السّلام نيز هنگام عزيمت جوانش به ميدان ، فرمود: ((اءللّهُمَّ اشْهَدْ عَلى هؤُلاءِ القَوْمِ فَقَدْ بَرَز اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشبَهُ النّاسِ خَلقا وَ خُلقا وَ مَنطِقا بِرَسُولِكَ وَ كُنّا اِذَا اشْتَقْنا اِلى وَجْهِ رَسُولِكَ نَظَرْنا اِلى وَجْهِهِ...))(674) خدايا شاهد باش و گواهى بر اين قوم بده ، جوانى به سوى آنان به ميدان رفت كه در خلقت و اخلاق و گفتار، شبيه ترين مردم به رسول تو بود و هرگاه مشتاق سيماى پيامبرت بوديم به چهره او نگاه مى كرديم . على اكبر، آيينه احمد نما بود، احمدثانى ، دوباره پيامبر!
 
يارب اين صوت محمّد يا صداى اكبر است
 
روى ماه احمد است اين يالقاى اكبر است (675)
 
شبيب بن عبداللّه ، مولى حرث
از شهداى كربلاست . وى از شجاعان كوفه بود كه در كربلا همراه سيف و مالك (پسران سريع ) به حسين عليه السّلام پيوست و جزء شهداى حمله اوّل در روزعاشورا بود كه پيش از ظهر شهيد شد. شبيب از صحابه پيامبر خدا بود و همراه على عليه السّلام نيز در جنگهاى سه گانه اش شركت داشت .(676)
شجاعت
دلاورى و بى باكى براى مقابله با دشمن و نهراسيدن از خطرها و اقدامهاى دشوار يكى از بهترين ملكات اخلاقى است كه در حسين بن على عليهما السّلام و ياران شهيدش و اسيران آزادى بخش جلوه گر بود. ريشه روح حماسى در ميدانهاى نبرد، خصلتهاى فرد و زمينه هاى تربيتى اوست . وراثت خانوادگى نيز در شجاع بودن افراد مؤ ثّر است .
قيام كربلا از نخستين مراحلش تا پايان آن ، صحنه هاى بروز شجاعت بود. قاطعيّتى كه امام حسين عليه السّلام در ابراز مخالفت با يزيد و امتناع از بيعت داشت ، تصميم به حركت به سوى كوفه و مبارزه با يزيديان ، متزلزل نشدن روحيه از شنيدن اخبار و اوضاع داخل كوفه ، اعلام آمادگى براى نثار خون در راه احياى دين ، نهراسيدن از انبوه سپاهى كه آن حضرت را در كربلا محاصره كردند، قيام افتخارآفرين مسلم بن عقيل در كوفه ، رسوا ساختن امويان توسّط قيس بن مسهّر در حضور والى كوفه و عامّه مردم ، رزم آوريهاى سلحشورانه و بى نظير امام حسين عليه السّلام و سربازان و خاندانش ، جنگ نمايان عباس و على اكبر و قاسم و يكايك اولاد على و فرزندان عقيل ، خطبه هاى زينب و سجّاد عليه السّلام در كوفه و شام و ... صدها صحنه حماسى ، همه جلوه هايى از شجاعت است كه از الفباى ((فرهنگ عاشورا))ست . خاندان پيامبر در شجاعت و قوّت قلب و دليرى نمونه بودند و آنچه در دلشان نبود، هراس از دشمن بود. ميدانهاى جنگ در زمان رسول خدا و پس از او در جنگهاى جمل ، صفين و نهروان ، نشان دهنده شجاعت آل على است .
امام سجاد عليه السّلام در خطبه خويش در كاخ يزيد، شجاعت را از جمله خصلتهاى برجسته اى برشمرد كه خداوند به آن دودمان بخشيده است : ((اُعطينا العِلمَ وَ الحِلمَ وَ السَّماحَةَ وَ الفَصاحَةَ وَ الشُّجاعَةَ ...)).(677) اين شجاعت ، هم در گفتار و زبان آورى بود، هم در مواجهه با خصم و نبرد با دشمن و يك تنه به درياى سپاه تاختن و هم در تحمّل مصائب و شدايد و خود را نباختن و خوارى نپذيرفتن . شجاعت حسين و يارانش را دوست و دشمن ستوده اند. دستور عمر سعد براى حمله عمومى و سنگباران كردن مبارزان جبهه امام ، نشان دلاورى آنان و بزدلى سپاه كوفه بود. حميدبن مسلم كه راوى صحنه هاى كربلاست مى گويد: به خدا سوگند هيچ محاصره شده اى در انبوه مردم را كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشد، همچون حسين بن على نديده ام كه قويدل و استوار و شجاع باشد. مردان دشمن او را محاصره مى كردند، او با شمشير بر آنان حمله مى آورد و همه از چپ و راست مى گريختند. شمر چون چنين ديد، به نيروهاى سواره دستور داد تا به پشتيبانى نيروهاى پياده شتابند و امام را از هر طرف تيرباران كنند. حميد بن مسلم از راويان صحنه هاى عاشورا در اشاره به همين روحيه بالا و شجاعت شگفت امام حسين عليه السّلام گفته است : به خدا سوگند هيچ محاصره شده اى را كه ياران و فرزندان و خانواده اش كشته شده باشند، دلاورتر و قويدل تر از او نديده ام . ((فَوَاللّهِ ما رَاءيْتُ مَكثُورا قَطُّ قَدْ قُتِلَ وُلدُهُ وَ اهلُبَيتِهِ وَ اصْحابُهُ اَربَطُ جَاءشا وَ لااَمضى جَنانا مِنْهُ عليه السّلام ...)).(678) گرچه در برخى منابع تاريخى و مقتلها آمار كشته هاى دشمن كه در حملات ياران جبهه حسين كشته شدند، مبالغه آميز و باور نكردنى نقل شده است و همه آنها را نمى توان پذيرفت ، ولى آنچه بى شك ثابت است و غير قابل انكار، شجاعت شگفت آن فدائيان راه خداست . پيروان نهضت و خط عاشورا نيز درس شجاعت را از كربلا آموخته اند و از دشمن ، هرچه قوى و مجهّز و مسلّح باشد، بيمى به دل راه نمى دهند. شهامت نيروهاى بسيجى در سالهاى دفاع مقدس در جبهه هاى ايران ، الهام گرفته از عاشوراست .
 
حسين اى درس آموز شجاعت
 
بسيجى از تو آموزد شهامت
 
به روى سينه و پشت بسيجى
 
نوشته : يا زيارت ، يا شهادت (679)
 
شبيه خوانى
شبيه گردان
شَراف
به معناى بلندى است . نام منزلى از منزلگاههاى ميان مكه تا كوفه كه امام حسين عليه السّلام آنجا هم فرود آمد. منطقه اى پرآب و درخت كه تا واقصه (يكى ديگر از منزلگاهها) 5/7 كيلومتر فاصله دارد. حرّ بعد از اين منزلگاه راه را بر حسين عليه السّلام بست . امام و همراهان شب را آنجا ماندند. سحرگاهان حضرت به جوانان كاروان دستور داد تا مى توانند آب بسيارى ذخيره بردارند. همه مشكها و ظرفها را پراز آب كردند. پس ‍ از حركت از آنجا بود كه با سپاه حرّ برخورد كردند كه همه تشنه بودند. حضرت فرمود تا سپاه حرّ، حتى اسبهاى آنان را با آبهاى ذخيره سيراب كنند.(680) شراف ، نام مردى بوده كه در اين محلّ چشمه و چاههاى پرآبى احداث كرده بود.(681) شايد هم نام شراف به اين جهت بر اين منزلگاه گفته شده است .