زيارت پياده
آنچه در راه طلب خسته نگردد هرگز
|
پاى پرآبله و باديه پيماى من است
|
غير از عشق و محبّت ، كه پاى زائر را پياده به مرقد حسين عليه السّلام
مى كشاند و رنج سفر و خوف و خطر را به جان مى خرد، پياده روى براى
زيارت سيدالشهدا، ثواب بسيار دارد و مورد تاءكيد پيشوايان دين است .
اما صادق عليه السّلام فرموده است :
((مَن
خَرَجَ مِن مَنزِلِهِ يُريدُ زيارةَ قَبرِ الحُسَينِبنِ عَلِىٍ عليهما
السّلام اِنْ كانَ ما شِيا كُتِبَتْ لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ حَسَنَةٌ وَ
مَحا عَنهُ سَيِّئَةً ...
))(550)
هركس به قصد زيارت امام حسين عليه السّلام ، پياده از خانه اش خارج
شود، خداوند در مقابل هر گام ، براى او حسنه اى مى نويسد و گناهى از او
مى زدايد.
يكى از زائران هميشگى حسين عليه السّلام كه هر ماه آن حضرت را زيارت مى
كرده ، بخاطر پيرى و ناتوانى ، يك بار نتوانست برود. نوبت بعد كه پياده
پس از چند روز راهپيمايى به حرم مى رسد و سلام مى دهد و نماز زيارت مى
خواند، در خواب ، آن حضرت را مى بيند كه به وى مى گويد: چرا به من جفا
كردى ، تو كه نيكوكار بودى ...
(551)
اين شدّت عنايت اءئمّه را به زائر پياده مى رساند. معاوية بن وهب (از
اصحاب امام صادق عليه السّلام ) مى گويد: خدمت آن حضرت رسيدم . در
مصلاّى خود در خانه اش نشسته بود و پس از نماز با خداوند راز و نياز مى
كرد. از جمله (در دعا نسبت به زائران قبر حسين عليه السّلام ) مى گفت :
((خداى زائران قبر حسين را بيامرز، اينان
كه در اين راه ، پول خرج مى كنند، بدنهاى خود را در اين راه در معرض
قرار مى دهند ... خدايا رحمت كن بر چهره هايى كه آفتاب ، رنگ آنها را
تغيير داده ، صورتهايى كه متوجّه قبر اباعبداللّه است ، چشمهايى كه در
محبّت ما اشك مى ريزد ... خدايا اين جانها و بدنها را به تو مى سپارم ،
تا كنار حوض كوثر به هم برسيم ...
))(552)
اين سنّت زيارت پياده ، از زمان ائمّه بوده و تاكنون نيز ادامه دارد و
اجر بيشمارى براى آن نقل شده است . فاضل دربندى مى نويسد: اين پياده
بودن ، يا به جهت فقير بودن زائر است كه نشان مى دهد اين زيارت ،
برخاسته از شوق و محبّت است ، يا به جهت آنست كه زائر، خود را در برابر
سلطان اقليم جوانمردى و خورشيد سپهر عصمت و شهادت كوچك مى شمارد و در
راه او، رنج سفر پياده را بر خود هموار مى كند و هر دو ارزشمند است .
(553)
در عراق ، از سالها پيش چنين رسم است كه هيئتها، دسته ها و كاروانهايى
كوچك يا بزرگ ، در ايّام خاصّى از بصره ، بغداد و عمدتا از نجف ، براى
زيارت كربلا پياده حركت مى كنند. بويژه در ايّام زيارتى خاصّ مثل نيمه
شعبان ، اوّل رجب ، ايّام عاشورا و اربعين بيشتر و پرشكوهتر است و اغلب
، راه كنار ساحل فرات را انتخاب مى كنند كه از نجف تا كربلا 18 فرسنگ
است و چند روز طول مى كشد. در اين كاروانهاى زيارتى پياده ، علماى بزرگ
هم شركت مى كردند، همچون ميرزاى نايينى ، آية اللّه كمپانى ، سيد محسن
امين ، و بسيارى از علماى معاصر. در اين مسير، ديدار با عشاير و
فعاليتهاى تبليغى هم انجام مى گرفت و شعارهايى هم مطرح مى شد و روضه
خوانى برگزار مى گشت .
در ايّام حكومتها بعثيها، اين پياده رويهاى پرشكوه ، آن هم از طريق
جاده غير رسمى كنار فرات ، رنگ مبارزه و مخالفت با رژيم عراق هم به خود
مى گرفت و يك بار هم در ايّام اربعين حسينى در سال 1397 ق . به
درگيريهاى سخت ميان نيروهاى بعثى با انقلابيون شيعه و كاروانهاى زيارتى
در طول راه و در حرم اباعبداللّه الحسين عليه السّلام انجاميد و كشته
ها و مجروحان بسيارى داد،
(554)
و به
((اربعين خونين
)) معروف شد.
در كوى عشق ، درد و بلا كم نمى شود
|
از باغ خلد، برگ و نوا كم نمى شود
|
تيغ شهادتست دل گرم را علاج
|
اين تشنگى به آب بقا كم نمى شود
|
قاصد، تسلّى دل عاشق نمى دهد
|
شوق حرم به قبله نما، كم نمى شود(555)
|
زيارت رجبيّه
زيارتنامه اى كه با كيفيّت خاصّ خطاب به حسين بن على عليهما
السّلام و شهداى كربلا در روز اوّل ماه رجب نيمه رجب و نيمه شعبان
خوانده مى شود و متن آن در كتب دعا و زيارت آمده است .
(556)
در ادامه اين زيارتنامه ، متنى خطاب به شهداى كربلا با ذكر نام آنها
آمده است و شامل 75 اسم است . منبع اين زيارت ،
((اقبال
)) سيدبن طاووس است و با زيارت ناحيه
مقدّسه كه آن هم مشتمل بر اسامى شهداى كربلاست ، نقاط مشترك و اسامى
متفاوت دارد. در پايان اين زيارتنامه ، تعبيرهايى چون : ربّانيّون ،
برگزيدگان خدا، ويژگان الهى ، شهداى در راه دعوت به حق ، ياوران وفادار
و جان نثار، سعادتمندان كامياب و شرافتمندان آخرت ، درباره اصحاب امام
حسين عليه السّلام به كار رفته است . اين زيارت و زيارت ناحيه مقدسه ،
از منابع شناسايى نام آن اصحاب شهيد به شمار مى آيند.
(557)
زيارت عاشورا
از زمانهاى بسيار مناسب و با فضيلت براى زيارت امام حسين عليه
السّلام ، روز عاشوراست ؛ چه به صورت حضورى ورفتن به ديدار مرقد
سيدالشهدا عليه السّلام در كربلا و چه خواندن زيارتنامه از دور. امام
صادق عليه السّلام فرمود:
((مَنْ زارَ
الحُسَينَ عليه السّلام يَوْمَ عاشُورا وَجَبتْ لَهُ الجَنَّةُ
))(558)
. كسى كه حسين عليه السّلام را روزعاشورا زيارت كند، بهشت براى او واجب
است . در حديث ديگرى زيارت آن روز، مانند به خون خويش غلتيدن پيش روى
آن حضرت به شمار آمده است :
((مَنْ زارَ
قَبرَ الحُسَينِ يَومَ عاشُورا كانَ كَمنْ تَشَحَّطَ بِدَمِهِ بَينَ
يَدَيْهِ
))(559)
.
متن زيارتنامه اى هم كه از سوى ائمّه دستور به خواندن آن داده شده به
((زيارت عاشورا
))
شهرت يافته است و خواندن همه وقت و همه روز آن ، آثار و بركات زيادى
دارد. اين زيارت را امام باقر عليه السّلام به علقمة بن محمّد حضرمى
آموخته كه هرگاه خواست از دور و با اشاره آن امام را زيارت كند، پس از
دو ركعت نماز زيارت ، چنين بخواند:
((السَّلامُ
عَلَيكَ يا اباعَبدِاللّهِ، السَّلامُ عَلَيكَ يَابنَ رَسُولِ اللّه
...
))(560)
تا آخر، كه در كتب زيارت آمده است . اين زيارت ، تجديد عهد همه روزه
پيرو حسين بن على عليهما السّلام با مولاى خويش است كه همراه با
((تولّى
))
و
((تبرّى
))
است و خط فكرى و سياسى زائر را در برابر دوستان و دشمنان اسلام و اهل
بيت ، ترسيم مى كند و اعلام همبستگى و سلم و صلح با موافقان راه حسين
عليه السّلام و اعلان جنگ و مبارزه با دشمنان حق است .
((زيارت عاشورا
)) ولايت
خون و برائت شمشير است و تسليم دل و يارى در صحنه است ، تا عشق درونى
به جهاد بيرونى بيانجامد و نفرت قلبى به برائت على برسد. زيارت عاشور،
منشور
((تولّى
))
و
((تبرىّ
))
نسبت به جريان حق و باطل در همه جا و همه زمانهاست .
زيارت كربلا
از مقدّسترين و با فضيلت ترين زيارتهايى كه در فرهنگ دينى و
روايات اسلامى بيان شده است ، زيارت قبر سيدالشهدا عليه السّلام در
كربلاست و براى زيارت هيچ امامى ، حتى زيارت قبر رسول خدا صلّى اللّه
عليه و آله به اين اندازه سفارش و دستور نيست . در احاديث ، گاهى زيارت
امام حسين عليه السّلام از زيارت كعبه هم برتر و بالاتر به حساب آمده و
براى زيارت آن حضرت ، پاداشى برابر دهها و صدها حجّ و عمره بيان شده
است و لحن روايات ، بگونه اى است كه آن را براى يك شيعه درحدّ يك
((فريضه
))
مى شمارد و ترك آن را ناپسند مى داند و هيچ عذر و بهانه و خوف و خطر را
مانع از آن به حساب نمى آورد و ترك آن را جفا مى داند. از امام صادق
عليه السّلام روايت است :
((زيارَةُ
الحُسَينِبنِ عَلِىٍّ واجِبَةٌ عَلى كُلِّ مَنْ يُقِّرُلِلحُسَينِ
بِالا مامَةِ مِنَاللّهِ عَزَّوَجَلَّ
))(561)
زيارت حسين بن على عليهما السّلام ، بر هركس كه او را از سوى خداوند،
((امام
))
مى داند واجب است .
ميان عقيده به امامت و ديدار امام (چه در حال حيات و چه پس از مرگ )
نوعى ملازمه است و در روايات ، به اين نكته اهميّت داده شده است .
زيارت خائفانه سيدالشهدا هم ارج بيشتر و ثواب افزونترى دارد. اين ، هم
نشانه تاءثير اجتماعى
((زيارت
)) و هم ميزان عشق و فداكارى
((زائر
))
است . امام صادق عليه السّلام به
((ابن
بكير
)) كه سخن از خوف و هراس در راه
زيارت سيدالشهدا مى گفت ، فرمود: آيا دوست ندارى كه خداوند، تو را در
راه ما ترسان ببيند؟...
(562)
و در حديثى كه زراره از امام باقر عليه السّلام درباره زيارت خائفانه
آن حضرت مى پرسد، حضرت پاسخ مى دهد: خداوند، از هراس قيامت ، ايمنش
مى دارد.
(563)
امام صادق عليه السّلام نيز به
((محمدبن
مسلم
)) كه با خوف و هراس به زيارت
سيدالشهدا مى رفت ، فرمود: هرچه مساءله دشوارتر و پر مخاطره تر باشد،
پاداش زيارت هم به اندازه آن است و هركس خائفانه قبر آن حضرت را
زيارت كند، خداوند، هراس او را در روزقيامت ، ايمن مى سازد:
((ما كانَ مِنْ هذا اَشَدَّ فَالثَّوابُ
فيهِ عَلى قَدرِ الخَوْفِ وَ مَنْ خافَ فى اِتيانِهِ آمَنَ اللّهُ
رَوْعَتَهُ يَوْمَ يَقومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمين ...
))(564)
در حديث مفصّلى ، امام صادق عليه السّلام به ثوابهاى آن اشاره كرده ،
مى فرمايد: كسى كه هنگام زيارت آن حضرت ، دچار ستم سلطانى شود و او را
در آنجا بكشند، با اوّلين قطره خونش ، همه گناهانش بخشوده مى شود و هر
كه در اين راه به زندان افتد، در مقابل هر روزى كه زندانى و اندوهگين
گردد، در قيامت برايش يك شادى است ، و اگر در راه زيارت ، كتك بخورد،
براى هر ضربه اى يك حورى بهشتى است و در برابر هر درد و رنجى كه بر
جسمش وارد مى شود، يك
((حسنه
)) براى اوست .
(565)
و مى فرمايد:
((مَنْ اَتى قَبرَالحُسَينِ
عارِفا بِحَقِّهِ غَفَرَاللّهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وَ ما
تَاءَخَّرَ
)).
(566)
هر كه عارفانه قبر سيدالشهدا را زيارت كند، خداوند گناهان گذشته و
آينده اش را مى آمرزد.
آرى ... براى رسيدن به كربلا، بايد اراده اى آهنين ، قلبى شجاع ، عشقى
سوزان داشت و در اين سفر، بايد رهتوشه اى از صبر و يقين ، پاپوشى از
((توكّل
))،
سلاحى از
((ايمان
))
و مركبى از
((جان
))
داشت تا به منزل رسيد، چرا كه راه كربلا، از
((صحراى
عشق
)) و
((ميدان
فداكارى
)) و پيچ و خم خوف و خطر مى
گذرد. پاداشهاى زيارت كربلا نيز شگفت است . از قبيل : پاداش نبرد در
ركاب پيامبر و امام عدل ، اجر شهيدان بدر، ثواب حج و عمره مكرّر، پاداش
آزاد كردن هزار بنده و آماده كردن هزار اسب براى مجاهدان راه خدا و...
(567)
البته تفاوت اجر و ثواب ، به معرفت زائر و كيفيّت زيارت و شرايط
اجتماعى هم بستگى دارد. كربلا، از يك سو، سمبل مظلوميّت اهل بيت و
امامان شيعه است ، از سويى ديگر مظهر دفاع بزرگ آل على و عترت پيامبر
از اسلام و قرآن . توجّه و روى آوردن به مزار سيدالشهدا، در واقع تكرار
همه روزه و همواره حق و يادآورى مظلوميّت است . اگر كعبه و حج و نماز و
جهادى هم باقى مانده است ، به بركت شهيد عاشوراست كه احياگر دين شد و
اسلام ، تا هميشه مديون
((ثاراللّه
)) است . خصومت دشمنان اسلام نيز با حسين
عليه السّلام و مرقد او، از همينجاست . زيارت آن حضرت ، هميشه با سختى
و هراس و موانع ، روبه رو بوده است . شوق زيارت كربلا، از آغاز در دل
شيعيان حق طلب و انسانهاى آزاده و فضليت خواه بوده است . شيفتگان
سيدالشهدا در اين راه حاضر به بذل جان و مال و دست و پا بوده اند و
((راه بسته كربلا
))
هميشه چون حسرتى بر دل شيعه بوده است ، چه در دوره امويان و عباسيان ،
چه در عصر حكومت بعثيان و در تاريخ معاصر، و آرزوى
((باز شدن راه كربلا
)) همواره
چون مشعلى در دل عاشقان حسين عليه السّلام روشن بوده و تلخيهاى هجران
را با اين
((اميد
))
تحمّل مى كرده اند. زائر حسين عليه السّلام ، عاشقى از خود گذشته است و
زيارت كربلا، عبادتى خدايى و ملكوتى .
امام صادق عليه السّلام فرمود:
((اِذا
اَرَدْتَ الحُسَينَ فَزُرْهُ وَ اَنْتَ حَزينٌ مَكرُوبٌ شُعْثا غُبرا
جائِعا عَطشانا
))(568)
هرگاه خواستى حسين عليه السّلام را زيارت كنى ، با حالتى اندوهگين و
پررنج ، خاك آلوده و پژمرده ، گرسنه و تشنه زيارت كن ... (در حديث
ديگرى است كه :) چون حسين بن على اينگونه به شهادت رسيد
(569)
. به قول حافظ:
نيازمند بلا؛ گو رخ از غبار مشوى
|
كه كيمياى مراد است ، خاك كوى نياز
|
غبار راه زيارت كربلا، خود، طراوت و پاكى است و اين آشفتگى و افسردگى ،
نشاط روح عاشق است .
از شيشه غبار غم نمى بايد شست
|
وزدل ، رقمِ ((اَلم
)) نمى بايد شست
|
پايى كه به راه عشق شد خاك آلود
|
با آب حيات هم نمى بايد شست
(570)
|
زيارت ناحيه مقدّسه
زيارتنامه اى است كه به امام زمان عليه السّلام نسبت داده شده و
شيخ طوسى با سندهاى خود آن را روايت كرده است . به اين صورت كه در سال
252 هجرى از ناحيه مقدس حضرت حجت
((عج
)) اين روايت به دست شيخ محمدبن غالب
اصفهانى صادر شده است . متن زيارت ، خطاب به سيدالشهدا و شهداى كربلاست
و نام يكايك آنان ، اغلب با ذكر اوصاف و خصوصياتشان و نيز اسامى قاتلان
آن شهدا در آن آمده است . آغاز زيارت ، اينگونه است :
((السَّلامُ عَلَيكَ يا اَوَّلَ قَتيلٍ مِنْ نَسلِ خَيرِ
سَليلٍ...
)). متن زيارت ، در كتاب اقبال
سيّدبن طاووس ، ص 573 و نيز در بحار الا نوار، ج 98، ص 269 نقل شده است
. زيارت رجبيّه نيز مشتمل بر اسماء شهداى كربلاست كه در بحار (ج 98، ص
340) ذكر شده است . در اين زيارت ، به برخى حوادث پس از شهادت امام
حسين عليه السّلام و اوضاع كربلا و اهل بيت و ذوالجناح و سراسيمه شدن
عترت پيغمبر در آن صحرا نيز اشاره شده است .
(571)
زيارتنامه
متنى كه هنگام زيارت مرقد پاك امام حسين عليه السّلام و هريك از
امامان معصوم و ذرّيه پاك پيامبر و شهداى اهل بيت خوانده مى شود، دعايى
كه به عنوان تشرّف باطنى براى ائمّه وامامزادگان مى خوانند و حاوى سلام
و درود زائر نسبت به مدفون در آن مرقدهاست .
از آنجا كه
((زائر
))
را ادب و معرفت شرط است ، پس سخنى كه هنگام زيارت بر زبان مى آورد،
بايد والا و عارفانه و مؤ دّبانه باشد. هر زائر مى تواند از پيش خود و
به زبان خود، جملاتى و نيايش و دعايى را به عنوان زيارتنامه بخواند،
ولى در منابع ما، متونى به نام
((زيارتنامه
)) نقل شده كه سند آنها به ائمّه مى رسد
و به عنوان
((زيارتهاى ماءثوره
)) شناخته مى شود. علماى دين ، كتبب
متعدّدى بصورت مجموعه هاى زيارات ، تدوين كرده اند، كه آميخته اى است
از زيارتهاى مستند و منقول از معصومين و زياراتى كه انشاى علماى بزرگ
است . در اين ميان ، آنچه از ائمّه نقل شده ، بسيار است ، همچون
زيارتهاى : امين اللّه ، جامعه كبيره ، وارث ، عاشورا و زيارت اربعين .
كتابهاى دعا و زيارات نيز بسيار است ، همچون : مصباح المتهجّد، مفاتيح
الجنان ، مزار، بحارالا نوار (جلد زيارات ).
دقت در مضامين و محتواهاى زيارتنامه ها بسيار مفيد است . مفاهيم كلّى
كه در زيارات ديده مى شود، بسيار است ، از جمله : محبّت ، مودّت ،
موالات ، اطاعت ، صلوات ، سلام ، عهد، شفاعت ، توسّل ، وفا، جهاد، دعوت
، نصرت ، تسليم ، تصديق ، صبر، تولّى و تبرّى ، مواسات ، نماز، زكات ،
زيارت ، تبليغ ، وراثت ، مساعدت ، معاونت ، سعادت ، رضا، خونخواهى ،
جنگ و صلح ، امر به معروف و نهى از منكر، تقرّب به خدا، برائت از
دشمنان ، ولايت ، فوز، نصيحت ، فدا شدن و... دهها عناوين و مفاهيم كلّى
كه از مطالعه فقرات زياتنامه ها بر مى آيد. اوصافى كه در زيارتنامه ها
آمده ، برخى كلّى و قابل انطباق بر همه ائمّه و معصومين است ، و برخى
هم به تناسب وضعيت زندگى و شهادت امام خاصّ يا امامزاده و شهيد بخصوصى
به كار رفته است . محورهاى كلّى مفاهيمى كه در زيارتنامه ها آمده است ،
مى تواند اينگونه فهرست شود:
- مسائل اعتقادى ، توحيد، نبّوت ، صفات خدا ...
- شناخت ائمّه ، اوصاف ، فضايل و مقاماتشان .
- تاريخ زندگى و عملكرد اولياء دين و مظلوميّتهايشان .
- پيوندهاى
((ولايى
))
بين زائر و پيشوا وهمسويى در فكر وموضع و عمل و اقدام .
- افشاگرى بر ضدّ ستمگران حاكم و جنايتهايشان نسبت به طرفداران
((حقّ
)) و
طالبان
((عدل
)).
- تولّى و تبرّى ، شفاعت ، توسّل ، دعا و ... معارفى از اين قبيل .
- طرح آرمانهاى والا و خواسته هاى متعالى و نيازهاى برتر.
- و برخى موضوعات ديگر. در واقع ، يك سرى معارف دينى و ارزشهاى مكتبى و
فضايل رفتارى در قالب فقرات زيارتنامه ، از طريق ائمّه به شيعيان و
زائران آموخته شده است . زيارتنامه ها، نوعى اعلام مواضع اعتقادى ،
اخلاقى و سياسى است كه توّسط زائر، در مقدّسترين مكانها، با زبانى رسا
ابراز مى شود.
((سلام
))ها و
((لعن
))ها، محور عمده ديگرى در زيارتنامه هاست ، بخصوص آنچه
به شهداى عاشورا مربوط مى شود. سلام به امام و پيامبر و شهيد مورد
زيارت ، و لعنت به دشمنان ، ظالمان ، غاصبان ، شريكان جور، همدستان
ظالم ، راضيان به ستم ، زمينه سازان ظلم .
((حبّ و بغض
))،
جلوه ديگرى از اصل مهمّ
((تولّى
)) و
((تبرّى
)) است كه با عبارات مختلف در زيارتنامه
ها آمده است ، از ساده ترين شكل آن كه حالت قلبى است ، تا شديدترين
صورت برونى آن كه باعنوان
((حرب
)) و
((سلم
)) مطرح شده است .
((بيعت
))، عنصر ديگرى در زيارتنامه هاست .
پيمان و مثياق زائر با امام و شهدا.
((جهاد
))،
محتواى زنده ديگرى در راستاى عملكرد اولياء خدا. مثلا در مورد پيامبر
خدا، اميرالمؤ منين ، حمزه سيدالشهدا، امام حسن ، امام حسين ، شهداى
اُحد، شهداى كربلا و... تعبير
((جهاد
))
به كار رفته است ، با خطابهايى چون :
((جاهَدتَ
فى سَبيلِ اللّهِ، جاهَدتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ، جاهَدتَ
المُلحِدين ...
)) و
((شهادت
))، از جلوه هاى بسيار روشن فرهنگ
عاشوراست كه در زيارتنامه ها ديده مى شود.
فرهنگ شهادت و نيز شهادت طلبى ، در جا به جاى زيارتهاى ماءثوره ديده مى
شود. كشته شدن در راه خدا و بر منهاج رسول اللّه و دين حق و سعادتمند
شدن در سايه شهادت ، و طرح جدّى اين مسائل ، معارضه با تبليغات دشمنانى
است كه شهداى كربلا و سيدالشهدا را ياغى بر خليفه و خارجى معرّفى مى
كردند. در زيارتى كه امام هادى عليه السّلام آموزش داده است ، مى
خوانيم :
((اَشهَدُ اَنَّكَ وَ مَنْ
قُتِلَ مَعَك شُهَداءٌ احياءٌ
)). در
زيارتنامه هاى متعدد و نيز ادعيه گوناگون ، از خواسته هاى زائر، توفيق
قيام و خونخواهى در ركاب
((قائم
)) عليه السّلام است . اين القاء فرهنگ
شهادت طلبى در جان و انديشه شيعه است :
((وَ اَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِكُم
مَعَ إ مامٍ هُدىً ظاهِرٍ...
))
(زيارت عاشورا)
و در زيارت جامعه ، اعلام مودّت و حمايت و نصرت نسبت به امام زمان
((عج
))
است :
((نُصرَتى مُعَدَّةٌ لَكُم وَ
مَوَدَّتى خالِصَةٌ لَكُم
)).
در زيارت شهداى كربلا، تعبيراتى از اين قبيل ديده مى شود: اصفياء،
اولياء، اودّاء، انصار، و نشان دهنده ارزشگذارى به صفاتى چون برگزيدگى
، ولايت ، مودّت و نصرت در قاموس كربلاست . همچنين ، تقرب به خدا و
رسول و ائمّه ، با برائت از دشمنان خدا حاصل مى شود. اين نيز جهتگيرى
خاص اجتماعى مكتبى زائر را مى رساند.
(572)
زيارت وارث
يكى از زيارتهاى سيدالشهدا عليه السّلام كه آن حضرت را بعنوان
وارث آدم ، نوح ، ابراهيم ، موسى ، عيسى ، محمّد، على ، فاطمه زهرا،
خديجه كبرى خطاب مى كند. زيارت وارث از امام صادق عليه السّلام روايت
شده است .
(573)
و همراه آداب خاصّى است و فضيلت بسيار دارد.
((زيارت
وارث به زائر مى آموزد كه اسلام امامت ، رسالت تاريخى اديان توحيدى را
بر دوش دارد و به همين دليل ، خاتم الاديان و پيامبرش خاتم الانبياء
است و در اينجاست كه معناى امامت را مى يابد. زائر در اين زيارت ،
رسالت همه پيامبران بزرگ تاريخ را بر دوش امام حسين عليه السّلام مى
يابد و چنين مى فهمد كه گويى عاشورا نقطه اوج نبرد همه توحيد تاريخى با
همه شرك تاريخى است
))(574)
.
زيارت وداع
در زيارت سيدالشهدا عليه السّلام ، مستحب است پس از تمام شدن آن
، زاير بالاى سر قبر سيدالشهدا عليه السّلام رفته زيارت وداع بخواند.
متن آن و آدابش در كتب دعا و روايات آمده است
(575) و متون مختلف و متنوعى دارد و از جمله محتويات آن
خداحافظى با قبر امام و دعا براى توفيق زيارت مجدّد است و اينكه آخرين
بار و ديدار نباشد:
((اءللّهُمَّ
لاتَجْعَلهُ آخِرَ العَهدِ مِنّا وَمِنهُ ...
))،
((اءللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ
آلِمُحَمَّدٍ وَ لا تَجْعَلهُ آخِرَالعَهدِ مِن زِيارَتى ابنَ
رَسُولِكَ وَارزُقنى زِيارَتَهُ اَبَدا ما اَبْقَيْتَنى ...
))
زيد بن اَرقم
از صحابه پيامبرخدا صلّى اللّه عليه و آله كه در زمان آن حضرت
نوجوان بود و در تعدادى از جنگها در ركاب پيامبر حضور داشت .
(576)
وى در سنّ پيرى پس از حادثه عاشورا، وقتى اسيران اهل بيت را به كوفه
آوردند و وارد قصر ابن زياد كردند، در آنجا حضور داشت . وقتى سر مطهّر
سيدالشهدا را مقابل ابن زياد قرار دادند و او با چوب به دندانهاى آن سر
بريده مى زد، زيد بن ارقم اعتراض كرد كه : چوب خود را از اين لبها
بردار، به خداى يگانه قسم ، من بارها ديدم كه رسول خدا صلّى اللّه عليه
و آله با لبهاى مباركش اين لبها را مى بوسيد، سپس بعنوان اعتراض ، مجلس
را ترك كرد.
(577)
هم او نقل كرده كه وقتى سر امام حسين عليه السّلام را در كوچه ها مى
گرداندند، من در غرفه خود بودم . جلوى من كه رسيد، شنيدم آيه
((اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصحابَ الكَهفِ
وَ الرَّقيمِ ...
)) را مى خواند.
(578)
وى در سال 68 هجرى در كوفه در گذشت .
(579)
زيدبن مَعقِل
از شهداى كربلاست . نامش در زيارت ناحيه مقدّسه آمده است .
بدربن معقل هم گفته اند.
(580)
زيدبن وَرقاء
عنصر خبيثى كه روز عاشورا، همراه حكيم بن طفيل ، در نخلستانى
اطراف فرات كمين كردند و بر عباس عليه السّلام هنگام آب آوردن به خيمه
ها حمله كردند. دست راست عباس در اين كمين از كار افتاد و شمشير را به
دست چپ گرفت و اين رجز را مى خواند:
((وَاللّهِ
اِنْ قَطَعْتُمُوا يَمينى ...
))(581)
زين العابدين عليه السّلام
پيشواى چهارم شيعه ، حضرت سجاد، امام على بن الحسين ، زين
العابدين عليه السّلام ، فرزند سيدالشهدا عليه السّلام كه در حادثه
كربلا حضور داشت و بعلّت بيمارى در خيمه بسترى بود و همراه با اهل بيت
، پس از شهادت امام حسين عليه السّلام به اسيرى رفت و با حالتى دشوار و
غمبار، كه غل و زنجير به دست و گردن آن حضرت بسته بودند، به كوفه و از
آنجا به شام برده شد. در كاخ يزيد هم خطبه بسيار مهمى ايراد كرد كه
چهره يزيد افشا شد و مردم شام نسبت به ماهيّت حادثه كربلا آگاه شدند.
امام سجاد عليه السّلام در سال 38 هجرى در مدينه به دنيا آمد. در حادثه
كربلا حدود 24 سال داشت ، پس از شهادت پدر نيز مدّت 35 سال امامت كرد.
مادرش شهربانو دختر يزدگرد بود. در حادثه كربلا آن حضرت ازدواج كرده و
داراى فرزند بود و فرزند خردسالش امام باقر عليه السّلام هم در كربلا
بود.
(582)
نقش عمده آن حضرت در نهضت عاشورا، پيام رسانى خون شهيدان كربلا و حفظ
دستاوردهاى آن انقلاب خونين و اهداف پدر، از تباه شدن و تحريف گشتن
بود. اين رسالت ، در قالب ايراد خطبه ها توسّط آن حضرت و عمّه اش زينب
عليها السّلام انجام گرفت . سخنان امام سجاد در بارگاه يزيد، چنان او
را به خشم آورد كه دستور كشتنش را داد، امّا حضرت زينب ، جان خود را
سپر بلا قرار داد و نگذاشت . در دفن اجساد شهداى اهل بيت در كربلا، به
يارى طايفه بنى اسد آمد و پس از خاكسپارى پيكر سيدالشهدا عليه السّلام
روى قبر آن حضرت نوشت :
((هذا قَبرُ
الحُسَينِبنِ عَلِىِبنِ اَبى طالبٍ، اَلَّذى قَتَلُوهُ عَطشانا غَريبا
))(583)
. اين قبر حسين بن على است . كسى كه او را تشنه و غريب شهيد كردند.
پس از عاشورا، حضرت سجاد عليه السّلام دوران بسيار سخت و خفقان بارى را
با خلفاى اموى سپرى كرد. وليدبن عبدالملك و هشام بن عبدالملك ، از
خلفاى معاصر او بودند. داستان زيارت آن حضرت و بوسيدنش حجرالا سود را و
شعرهاى بلند فرزدق در ستايش او (هذا الَّذى تَعرِفُ البَطحاءُ
وَطْاءَتَهُ...) معروف است .
((صحيفه
سجّاديه
)) مجموعه اى از دعاهاى آن حضرت
است كه اينك در دست ما بعنوان گنجينه اى از معارف دينى موجود است . آن
حضرت در سال 95 هجرى با دسيسه وليدبن عبدالملك به شهادت رسيد و در بقيع
، مدفون شد. براى آشنايى با زندگى ، شخصيّت و فضايل بيشمارش بايد به
كتابهاى مستقلّ و مفصّلتر مراجعه كرد.
(584)
زينب عليها السّلام
زينب كبرى سلام اللّه عليها، پيامبر خون شهداى كربلا و همراه
حسين عليه السّلام در نهضت خونين عاشورا. حضرت زينب ، دختر اميرالمؤ
منين و فاطمه زهرا عليها السّلام در سال پنجم هجرى ، روز 5 جمادى الا
ولى در مدينه ، پس از امام حسين عليه السّلام به دنيا آمد. از القاب
اوست : عقيله بنى هاشم ، عقيله طالبيّين ، موّثقه ، عارفه ، عالِمه ،
محدَّثه ، فاضله ، كامله ، عابده آل على . زينب را مخفّف
((زين اب
))
دانسته اند، يعنى زينتِ پدر.
امام حسين عليه السّلام هنگام ديدار، به احترامش از جا برمى خاست .
زينب كبرى ، از جدّش رسول خدا و پدرش اميرالمؤ منين و مادرش فاطمه زهرا
عليها السّلام حديث روايت كرده است .
(585)
اين بانوى بزرگ ، داراى قوّت قلب ، فصاحت زبان ، شجاعت ، زهد و ورع ،
عفاف و شهامت فوق العاده بود.
(586)
شوهرش ، عبداللّه بن جعفر (پسرعموى خودش ) بود. از اين ازدواج ، دو پسر
حضرت زينب به نامهاى محمّد وعون ، در كربلا به شهادت رسيدند.
وقتى امام حسين عليه السّلام پس از امتناع از بيعت با يزيد، از مدينه
به قصد مكّه خارج شد، زينب نيز با اين دو فرزند، همراه برادر گشت . در
طول نهضت عاشورا، نقش فداكاريهاى عظيم زينب ، بسيار بود. سرپرست
كاروان اسيران اهل بيت و مراقبت كننده از امام زين العابدين عليه
السّلام و افشاگر ستمگرى هاى حكام اموى با خطبه هاى آتشين بود. زينب ،
هم دختر شهيد بود، هم خواهر شهيد، هم مادر شهيد، هم عمّه شهيد. پس از
عاشورا و در سفر اسارت ، در كوفه و دمشق ، خطابه هاى آتشينى ايراد كرد
و رمز بقاى حماسه كربلا و بيدارى مردم گشت . پس از بازگشت به مدينه
نيز، در مجالس ذكرى كه براى شهداى كربلا داشت ، به سخنورى و افشاگرى مى
پرداخت . وى به
((قهرمان صبر
))
شهرت يافت .
در سال 63 و به نقلى 65 هجرى در گذشت . قبرش در زينبيّه (در سوريّه
كنونى ) است . برخى نيز معتقدند مدفن او در مصر است . در كتاب
((خيرات الحسان
))
آمده است : در مدينه قحطى پيش آمد. زينب همراه شوهرش عبداللّه بن جعفر
به شام كوچ كردندو قطعه زمينى داشتند. زينب در همانجا در سال 65 هجرى
در گذشت و در همان مكان دفن شد.
(587)
صبح ازل طليعه ايّام زينب است
|
پاينده تا به شام ابد نام زينب است
|
در راه دين لباس شهامت چو دوختند
|
زيبنده آن لباس براندام زينب است
|
بارزترين بعد زندگى حضرت زينب ، همان پاسدارى از فرهنگ عاشورا بود كه
با خطابه هايش ، پيام خون حسين عليه السّلام را به جهانيان رساند. در
اين زمينه ، نوشته ها و سروده هاى بسيارى است ، از جمله اين شعر:
سِرّنى در نينوا مى ماند اگر زينب
نبود
|
كربلا در كربلا مى ماند اگر زينب
نبود
|
چهره سرخ حقيقت بعد از آن طوفان رنگ
|
پشت ابرى از ريا مى ماند اگر زينب
نبود
|
چشمه فرياد مظلوميّت لب تشنگان
|
در كوير تفته جا مى ماند اگر زينب
نبود
|
زخمه زخمى ترين فرياد، در چنگ سكوت
|
از طراز نغمه وا مى ماند اگر زينب
نبود
|
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشگ سرخ
|
در گلوى چشمها مى ماند اگر زينب
نبود
|
ذوالجناح داد خواهى ، بى سوار و بى
لگام
|
در بيابانها رها مى ماند اگر زينب
نبود
|
در عبور از بستر تاريخ ، سيل انقلاب
|
پشت كوه فتنه ها مى ماند اگر زينب
نبود(588)
|
خود زينب نيز از فصاحت و ادب برخوردار بود. در هنگام ديدن سر بريده
برادر، خطاب به او چنين سرود:
((يا
هِلالا لَمَا اسْتَتَمَّ كَمالا...
))
بعدها هم در سوگ حسين عليه السّلام اشعارى سرود، با اين مطلع :
((عَلَى الطّفِ السَّلامُ وَ ساكِنيه ...
))
: سلام بر كربلا و بر آرميدگان آن دشت ، كه روح خدا در آن قبّه ها و
بارگاههاست . جانهاى افلاكى و پاكى كه در زمين خاكى ، مقدّس و متعالى
شدند، آرامگاه جوانمردانى كه خدا را پرستيدند و در آن دشتها و هامونها
خفتند. سرانجام ، گورهاى خاموششان را قبّه هايى افراشته در برخواهد
گرفت ، و بارگاهى خواهد شد، داراى صحنهاى گسترده و باز...
زينبَيْن
دو زينب . اصطلاحا به حضرت زينب و حضرت ام كلثوم ، دختران
اميرالمؤ منين عليه السّلام گفته مى شود كه در كربلا حضور داشتند. اين
كلمه از باب تغليب يك اسم برديگرى است ، آنگونه كه به امام حسن و امام
حسين هم
((حسنين
))
گفته مى شود.
زينبيّه
جايى كه به حضرت زينب عليها السّلام منسوب باشد. آنگونه كه به
جاى منسوب به امام حسين عليه السّلام ،
((حسينيّه
)) گفته مى شود. مكانهايى كه با اين
عنوان و به ياد حضرت زينب در شهرهاى مختلف مى سازند و براى برپايى
محفلهاى عزادارى يا مجالس دينى براى بانوان ، و گاهى هم به عنوان دار
الا يتام مورد استفاده قرار مى گيرد، از آن جهت كه آن بانوى قهرمان ،
پس از عاشورا يتيمان ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام را در سفر اسارت
سرپرستى و نگهدارى مى كرد. مرقد زينب كبرى عليها السّلام نيز كه در شام
قرار دارد به همين نام
((زينبيّه
)) شهرت دارد كه تا دمشق مقدارى فاصله
دارد و زيارتگاه عاشقان عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است . البته
در مورد مدفن حضرت زينب ، اقوال ديگرى نيز وجود دارد.
زين واژگون
تعبيرى است كه بيشتر درباره ذوالجناح ، اسب امام حسين عليه
السّلام به كار مى رود كه پس از شهادت امام ، با زين واژگون و يال پر
خون و پريشانحال به طرف خيمه ها آمد. برگرفته از جمله اى در زيارت
ناحيه مقدسه است كه آمده است :
((...فَنَظَرَ
النِّساءُ اِلَى الجَوادِ مُخزِيا وَالسّرجُ عَلَيهِ مَلوِيّا
))(589)
.
ساربان
روايت شده است : يكى از شتربانان كاروان حسينى پس از شهادت امام
، به طمع برداشتن بند زير جامه آن حضرت ، دوباره به مقتل آن امام
بازگشت و آن حضرت را سر بريده و خونين يافت . دست برد تا آن بند را
بردارد، كه دست امام برآمد و بر دست او زد و مانع شد. كاردى در آورد و
انگشت يا دست حضرت را بريد تا آن بند را برگيرد. امام دست چپ را
برآورد، دست چپ را هم بريد.
(590)
اين شخص ، بعدا چهره اش سياه شد و در راه مكّه فرياد بر مى آورد كه :
((اَيُّهَا النّاس ! دَلُّونى عَلى
اَولادِ مُحَمَّد
)).
(591)
اى مردم ! مرا به فرزندان محمد راهنمايى كنيد. نام او را
((بريدة بن وائل
))
گفته اند. اين قضيّه به صورتهاى ديگر هم در برخى كتب نقل شده است ،
(592)
از جمله درباره كسى به نام ابحربن كعب ، كه لباس از تن آن حضرت درآورد
و او را عريان نهاد. بعدا دستانش مثل دو چوب خشك ، خشكيد.
(593)
امّا نمى توان به صحّت آنها اطمينان يافت . در نقلها، گاهى قضيه انگشت
و انگشتر هم آمده است و اينكه ، بجدل بن سليم انگشت را با انگشتر قطع
كرد و انگشتر رابه غارت برد.
(594)
سالم بن عمرو، مولى بنى المدينه
از شهداى كربلاست . وى غلامى از طايفه بنى مدينه بود و در كوفه
مى زيست و از شيعيان اهل بيت به شمار مى آمد. سواركارى نامدار بود. در
نهضت حضرت مسلم شركت داشت . پس از تنها ماندن مسلم بن عقيل ، او و جمعى
ديگر از شيعيان دستگير شدند، امّا سالم از چنگ دشمن گريخت و پنهان شد.
چون شنيد امام حسين عليه السّلام به كربلا رسيده است ، خود را به آن
حضرت رساند و روز عاشورا در حمله اوّل شهيد شد. نامش در زيارت ناحيه
مقدّسه هم آمده است .
(595)
سالم ، مولى عامربن مسلم
وى از شهداى عاشوراست . او غلام عامربن مسلم عبدى و از شيعيان
بصره و از تابعين مورد اطمينان بود. نام كامل او سالم بن ابوالجعد است
. نامش در زيارت ناحيه مقدّسه است .
(596)
سِبط پيامبر
سبط، به معناى نواده است . از لقبهاى امام حسين ،
((سبط محمد النبى
))(597)
و سبط النبى است . امام حسين عليه السّلام سبط اصغر پيامبر و امام
مجتبى ، سبط اكبر ناميده مى شود. سبط منتجب هم گفته شده است . به اين
دو نواده عزيز رسول خدا،
((سبطين
)) هم در روايات و زيارتنامه ها اطلاق مى
شود:
((السَّلامُ عَلَيكُما يا سِبطَىْ
نَبِىِّ الرَّحمَةِ وَ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهلِ الجَنَّةِ
)).
(598)
سر امام حسين عليه السّلام
روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوار
|
خورشيد سر برهنه بر آمد به كوهسار(599)
|
پس از شهادت اباعبداللّه عليه السّلام ، سپاه كوفه قساوت و دشمنى را به
اوج رساندند و سر مطهّر آن حضرت را از پيكر جدا كردند، سپس به دستور
عمرسعد، پيكر آن امام را زير سم اسبها له كردند. اين سر مقدس ، همراه
سرهاى ديگر شهدا بر نيزه ها شد و در كوفه و شام و شهرهاى ديگر گرداندند
تا ديگران را بترسانند. سر مطهّر سيدالشهدا عليه السّلام ماجراهاى
مختلفى در حادثه كربلا دارد، اينكه سر آن حضرت را از پشت گردن مى بُرند
(600)
، بر نيزه مى كنند، خولى سر را به خانه خويش برده در اتاقى يا تنورى
پنهان مى كند، سر امام بر فراز نى در كوچه هاى كوفه قرآن تلاوت مى كند،
نزد ابن زياد، برطشت طلا نهاده مى شود،
(601)
در راه شام در دير راهب سبب مسلمان شدن قِنّسرين مى شود، در كاخ يزيد،
برطشت نهاده نزد او مى آورند، يزيد با خيزران بر آن سر و لبها مى زند،
در خرابه شام نزد رقيّه دختر امام حسين برده مى شود و ... هر كدام
موضوعى است كه دستمايه بسيارى از مرثيه هاى سوزناك گشته و درباره اين
وقايع ، شعرها و نوحه هاى بسيار سروده اند.
اين كه سر مطهّر كجا دفن شد، ميان محققان نظر واحدى نيست . برخى بر اين
عقيده اند كه سر را از شام به كربلا آوردند و به بدن ملحق ساختند (نظر
سيدمرتضى )، برخى معتقدند در كوفه ، نزديك قبر اميرالمؤ منين عليه
السّلام دفن شد و برخى هم جاهاى ديگر را گفته اند. در شام ، محلّى به
نام جايگاه سر مطهّر معروف است كه محلّ عبادت است .
(602)
برخى هم مدفن سر را در مصر، مسجد راءس الحسين مى دانند و براى كيفيت
انتقال آن به آن منطقه ، تاريخچه اى ذكر مى كنند.
(603)
اما مشهور آن است كه سر را به كربلا آوردند و كنار پيكر دفن شد و اين
را جمعى از علما در تاءليفاتشان آورده اند.
(604)
اصل اين جنايت بى سابقه ، براى امويان مايه ننگ بود. اين كه به دستور
ابن زياد، سر آن حضرت را بر نيزه كرده در كوفه چرخاندند، اولين سرى بود
كه در دوران اسلام با آن چنين كردند.
(605)
بريدن سر و بر نيزه كردن آن و شهر به شهر گرداندن ، حتى در سروده ها و
مرثيه هاى آن دوره نيز مطرح شده و بعنوان كارى فجيع و زشت از آن ياد
شده است كه نشانه مظلوميّت ثاراللّه است . در شعر بشير هنگام خبر دادنش
از ورود اهل بيت به مدينه مى خوانيم :
((وَالرَّاءسُ
مِنهُ عَلَى القَناةِ يُدارُ
)) و در شعر
حضرت زينب در كوفه پس از ديدن سر برادر بر فراز نى ، آمده است :
((يا هِلالا لَمَّا اسْتَتَمَّ كَمالا
...
))
اين بى حرمتى آشكار، برخلاف آنچه كه يزيديان مى خواستند ديگران را
مرعوب كنند، موجى از احساسات خصمانه بر ضدّ آنان پديد آورد و مردم ،
عمق خباثت دودمان
((شجره ملعونه
)) را شناختند. چند بيت از سروده هاى
شاعران را بعنوان نمونه ، پيرامون سر مطهّر مى آوريم :
اى رفته سرت بر نى ، وى مانده تنت
تنها
|
ماندى تو و بنهاديم ما سر به
بيابانها
|
اى كرده به كوى دوست ، هفتاد و دو
قربانى
|
قربان شومت اين رسم ، ماند از تو به
دورانها(606)
|
سر بى تن كه شنيده است به لب آيه
كهف
|
يا كه ديده است به مشكات تنور آيه
نور؟(607)
|
بر نيزه ، سرى به نينوا مانده هنوز
|
خورشيد فراز نيزه ها مانده هنوز
|
در باغ سپيده ، بوته بوته گل خون
|
از رونق دشت كربلا مانده هنوز(608)
|
زان فتنه خونين كه به بار آمده بود
|
خورشيد ((ولا))
برسرِدار آمده بود
|
با پاى برهنه دشتها را زينب
|
دنبال حسين ، سايه وار آمده بود(609)
|
روزى كه در جام شفق ، مُل كرد
خورشيد
|
بر خشك چوب نيزه ها گُل كرد خورشيد
|
شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم
|
خورشيد را بر نيزه ، گويى خواب ديدم
|
خورشيد را بر نيزه ؟ آرى اين چنين
است
|
خورشيد را بر نيزه ديدن ، سهمگين
است
|
بر صخره از سيب زنخ ، بر مى توان
ديد
|
خورشيد را بر نيزه كمتر مى توان ديد(610)
|
سران سپاه كوفه
فرماندهى سپاه انبوهى كه ابن زياد براى جنگ امام حسين عليه
السّلام بسيج كرد، به عهده جمعى از سران بود كه عبارت بودند از: حرّبن
يزيد رياحى ، كعب بن طلحه ، عمربن سعد، شمربن ذى الجوشن ، يزيدبن ركاب
كلبى ، حصين بن نمير تميمى ، مضايربن رهنيه مازنى ، نصربن حرشه ، شبث
بن ربعى و حجاربن ابجر، كه هر كدام ، چندين هزار نيرو را تحت فرمان
داشتند.
(611)
البته نامهاى ديگرى چون سنان و عروة بن قيس و قيس بن اشعث هم نقل شده
است . از جمع ياد شده ، حرّ در روز عاشورا به حسين بن على عليهما
السّلام پيوست و در ركاب او شهيد شد.
سِرجون
سرجون بن منصور از مسيحيان شام بود كه معاويه او را بعنوان
مشاور خويش در امر حكومت ، استخدام كرده بود. در دوره يزيد هم چنين
نقشى را در دربار يزيد داشت و با يزيد، همدم و ماءنوس بود. با راءى و
نظر او بود كه يزيد، پس از بيعت شيعيان كوفه با مسلم بن عقيل ، براى
سركوبى نهضت كوفيان ، ابن زياد را به ولايت كوفه گماشت .
(612)
سرجون رومى ، سِمت دفتر ادارى و كاتب بودن را در دربار خلفا، در دوره
مروان بن حكم و عبدالملك مروان هم داشت و چون برخى كوتاهيها و سهل
انگاريها در كار او ديدند، با لطايف الحيلى مثل تغيير ديوان محاسبات از
رومى به عربى ، او را از كار بركنار كردند.
(613)
سرهاى شهدا
بريدن سر (چه از مرده و چه از كشته ) نوعى مُثله به حساب مى آيد
و شرعا حرام است و در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و خلفاى
بعدى هرگز با كشته هاى دشمن كافر چنين رفتارى نشد؛ تا چه رسد به پيكر
شهداى اهل بيت ، كه سرها را از بدنها جدا كرده ، شهر به شهر گرداندند.
(614)
اولين سرى كه بريده و به جاى ديگر فرستاده شد، در عصر معاويه و سر شهيد
بزرگوار، عمروبن حمق خزاعى بود كه از ياران باوفاى على عليه السّلام به
حساب مى آمد.
اين جنايت در عصر امويان در عاشورا تكرار شد. پيش از عاشورا نيز سر
مسلم بن عقيل و هانى بن عروه را از بدن جدا كردند و به شام ، نزد يزيد
فرستادند. سرهاى قيس بن مسهر، عبداللّه بن بقطر، عبدالا على كعبى ،
عمارة بن صلخب نيز توسط ابن زياد قطع شد. سرهاى تعداد زيادى از شهداى
كربلا هم از بدن جدا شد و به كوفه نزد ابن زياد بردند. طبق برخى نقلها
تعداد آنها 78 سر بود كه ميان قبايل تقسيم كردند تا از اين طريق نزد
ابن زياد و يزيد، مقرّب شوند. سران هر يك از قبايل كنده ، هوازن ، تميم
، مذحج و ... تعدادى از سرها را به كوفه بردند.
(615)
ابن زياد هم سرها را به شام نزد يزيد فرستاد. كيفيت فرستادن سرها
نمايشى بود تا جماعت بسيارى آنها را ببينند و وسيله اى براى ترساندن
مردم و زهر چشم گرفتن از آنان باشد، بويژه كه جدا كردن سر نسبت به
شخصيتهاى معروفتر انجام شد. به احتمال قوى ، تصميم به بريدن سرها توسّط
سپاه عمر، با فرمان عبيداللّه زياد بوده است ؛ چون در نامه اش فرمان به
كشتن و مثله كردن داده بود. به تحليل كتاب
((انصار
الحسين
))، بريدن سرها تنها يك جنايت
جنگى نبود، بلكه نوعى حركت سياسى و نشان دهنده عمق خصومت و دشمنى و
ترساندن مردم ديگر بود تا از قطع سرها عبرت بگيرند و هيچ كسى ، انديشه
مبارزه با امويان را در سر نپروراند و بداند كه چنين سرهايى بريده و بر
نيزه ها افراشته خواهد شد. نيز به عنوان كارى سمبليك براى درهم كوبيدن
قداست سيدالشهدا عليه السّلام بود.
مدفن برخى از اين سرها (حدود 16 سر) را در
((باب
الصّغير
)) شام مى دانند، از جمله سر
مطهّر على اكبر، حبيب بن مظاهر و حرّبن يزيد را.