فرهنگ عاشورا

جواد محدّثى

- ۹ -


رثاء
رَجَز
شعرهاى حماسى كه جنگاوران در ميدانهاى نبرد مى خوانند. ((رجز، نام يكى از بحور شعرى عربى است كه نوعى تحرّك و روانى در آن است . در گذشته و دوران جاهليّت ، از اين وزن شعر، بيشتر در اشعارى كه جنبه مبارزه ، دشنام يا تفاخر داشته استفاده مى شده است . به كارگيرى اين وزن و آهنگ در شعرهاى حماسى كه مبارزان در ميدانهاى جنگ مى خواندند، سبب شده كه به آن اشعار، رجز گويند. معمولا رجز، ابياتى كوتاه داشته و بصورت ارتجالى در ميدان سروده مى شده است . از اين رو گاهى هم خطاهاى دستورى و ادبى دارد.))(500) بيشتر افراد، هنگام رجز خواندن در ميدان مبارزه ، اشعار شعراى عرب را كه با حال و وضع آنان مطابق بود مى خواندند و اگر خود جنگجو طبع شعر داشت ، فى البديهه در وصف و معرّفى خويش شعر مى سرود و نام خود و پدر و قبيله و سوابق دليرى هاى خود و قبيله اش را در آن بيان مى كرد. رجز، هم براى تقويت نيرو و روحيّه خود بود، هم براى ترساندن رقيب . ((رجز، سرود نظامى رايج در آن دوره ها بود كه جنگاوران در اثناء جنگ ، آن را مى خواندند و به شجاعت و قهرمانيهاى خويش مى باليدند و دشمنانشان را به كشتن و تار و مار كردن تهديد مى كردند. رجز در آن ميدانهاى نبرد، مانند يك سلاح پيكار مؤ ثّر بود و رزم آوران همانگونه كه بر شمشيرها و تيرها و نيزه ها اعتماد مى كردند، بر رجزهاى خود نيز تكيه مى كردند.))(501)
در كربلا نيز، حسين بن على عليهما السّلام و فرزندان و برادران و يارانش در ميدانهاى نبرد، رجز مى خواندند. رجزهايى كه اصحاب امام روز عاشورا مى خواندند، نمايانگر عقيده و هدفى كه در راه آن از شهادت استقبال مى كردند و انگيزه جهادشان بود، كه در چه راهى و براى چه هدفى است و نشان دهنده يقين ، ثبات قدم ، آگاهى و بصيرتشان بود. مثلا حضرت اباالفضل ، گفته است :
 

وَاللّهِ اِن قَطَعتُمُوا يَمينى
 
اِنّى اُحامى اءبَدا عَن دينى
 
كه گوياى حمايت از آيين است . قاسم بن حسن عليه السّلام رجز مى خواند كه : ((اِنْ تُنكِرُونى فَاَنَاابنُالحَسَن ... .)) عمرو بن جناده رجز مى خواند:
 
اَميرى حُسَينٌ وَ نِعمَ الاَمير
 
سُرورُ فُؤ ادِ البَشيرِ النَّذيرِ ...
 
على اكبر عليه السّلام مى خواند:
 
اءَنَا عَلِىُّبنُ الحُسَينِبنِ عَلِي
 
نَحنُ وَ بَيتِاللّهِ اَولى بِالنَّبى
 
تَاللّهِ لا يَحكُمُ فينَاابنُ الدَّعِى
 
اَضرِبُ بِالسَّيفِ اُحامى عَن اَبى
 
َضربَ غُلامٍ هاشِمِي عَرَبِي
 
يا خود ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام رجزهاى متعدّدى دارد، از جمله :
 
القَتلُ اَولى مِن رُكُوبِ العارِ
 
وَالعارُ اَولى مِن دُخُولِ النّارِ
 
يا اين رجز كه :
 
اَنَا الحُسَينُبنُ عَلِىّ
 
آلَيْتُ اَن لا اَنْثَنى
 
اَحْمى عِيالاتِ اَبى
 
اَمضى عَلى دين النَّبى
 
كه همه و همه ، سرشار از روحيّه بالا و انگيزه هاى والا و دليرى و ثبات و پايدارى شجاعانه است .(502)
رسالت خواصّ
در پديد آمدن حوادث ، خواصّ جامعه و چهره هاى شاخص و مؤ ثر، نقش عمده دارند. آنچه موجب شد حادثه عاشورا به آن صورت رخ دهد، عمل نكردن خواصّ جامعه به تكليف خود بود و در نتيجه وضع عمومى جامعه نيز به آن سمت كشيده شد. شناختِ خواصّ در هر حادثه مهم است . در حادثه كربلا نيز چنين است . به تعبير مقام معظم رهبرى آية اللّه خامنه اى : ((تصميم گيرى خواصّ در وقت لازم ، تشخيص خواصّ در وقت لازم ، گذشت خواصّ از دنيا در لحظه لازم ، اقدام خواصّ براى خدا در لحظه لازم ، اينهاست كه تاريخ را نجات مى دهد، ارزش ها را نجات مى دهد، ارزش ها را حفظ مى كند. بايد در لحظه لازم حركت لازم را انجام داد. اگر وقت گذشت ديگر فايده ندارد...))(503)
در حادثه كربلا، كوتاهى ، ترس ، خودفروشى و ترك وظيفه اى كه از سوى خواصّ اتفاق افتاد، بسترى مناسب براى شهادت مظلومانه امام حسين عليه السّلام را فراهم ساخت . خواصّ جامعه بايد عبرتهاى عاشورا را بياموزند و در هر مقطع ، براى نجات اسلام به وظيفه خاص آن دوره و شرايط عمل كنند.(504)
رُقَيّه
دختر سه چهار ساله اباعبداللّه الحسين عليه السّلام كه در سفر كربلا همراه اسراى اهل بيت بوده و در شام ، شبى پدر را به خواب ديد و پس از بيدار شدن بسيار گريست و بى تابى كرد و پدر را خواست . خبر به يزيد رسيد. به دستور او سر مطهّر امام حسين عليه السّلام را نزد او بردند و او از اين منظره بيشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام (كه محل اقامت موقت اهل بيت بود) جان داد.(505) البته درباره اين دختر و شهادتش ، ميان مورخين نظر واحدى وجود ندارد.
خردسالى اين دختر و عواطفى كه نام و يادش و كيفيّت جان باختنش و مدفن او برمى انگيزد شگفت است و شيعيان به او علاقه خاصّى دارند. محلّ دفن او كنار يك بازارچه قديمى و با فاصله از مسجد اموى در دمشق قرار دارد و چندين بار تعمير شده است . آخرين تعمير و توسعه در سال 1364 شمسى از سوى ايران آغاز شد و پس از چند سال به پايان رسيد.(506) اينك حرمى بزرگ و باشكوه براى آن دختر خردسال بزرگوار وجود دارد كه زيارتگاه دوستداران اهل بيت است .
 
از بهر يادبود از اين نهضت بزرگ
 
در شهر شام ، دختركى را گذاشتيم
 
تا دودمان دشمن ظالم فنا شود
 
آنجا رقيّه را به حراست گماشتيم
 
رمز جاودانگى عاشورا
هيچ حادثه اى به جاودانگى و ماندگارى ((كربلا)) نمى رسد و در اين حدّ، در ذهنها و زندگيها زنده نيست و اينگونه فراگير زمانها و مكانها و انسانها نگشته است و موج آن مثل عاشورا هميشه متلاطم نمانده است . رمز آن در چند مساءله نهفته است ، از جمله :
1 خدايى بودن آن : حركت حسين عليه السّلام ، جهاد و شهادتش ، انگيزه و محرّكش همه و همه براى خدا بود و هرچه كه ((لِلّه )) باشد، رنگ جاودانه مى گيرد. نور خدا خاموشى ندارد و جهاد براى حق ، همواره امتداد مى يابد.
 
پايان زندگانى هر كس به مرگ اوست
 
جز مرد حق كه مرگ وى ، آغاز دفتر است
 
قيام براى خدا فراموش نمى شود و نورش خاموش نمى گردد؛ چونكه رنگش خدايى و نورش الهى است .
 
دشمنت كشت ولى نور تو خاموش نگشت
 
آرى آن نور كه فانى نشود، نور خداست
 
2 افشاگريهاى اسراى اهل بيت : هر انقلابى ، يك بازو مى خواهد و يك زبان ، خون و پيام ، عمل و تبليغات . خطابه هاى زينب و سجاد عليهما السّلام و سخنان بازماندگان كربلا در دوران اسارت ، نقش مهمّى در افشاگرى چهره دشمن و خنثى كردن تبليغات دروغين امويان و آگاهى مردم از ماهيت قيام وشخصيّت سيدالشهدا و شهيدان عاشورا داشت و سبب شد امويان نتوانند پرده بر جنايات خويش بكشند و آن حادثه را از يادها ببرند.
3 احياگريهاى ((ذكر)): در تعليمات ائمّه ، تاءكيد فراوان شده كه براى امام حسين عليه السّلام و شهداى كربلا گريه كنند، نوحه بخوانند، شعر بسرايند، عزادارى كنند، زيارت روند، بر تربت امام حسين سجده كنند. اينها همه سبب شده كه مكتب عاشورا و حادثه كربلا و مظلوميّت امام حسين عليه السّلام و شهداى كربلا، بصورت زنده و جاويد و فراگير باقى بماند. نقش ((ياد))، ((بكاء))، ((زيارت ))، ((شعر)) و ((مرثيه )) در جاودانه ساختن عاشورا مهم است .(507)
4 كيفيّت حادثه : نفس حوادث عاشورا و اوج فداكاريها و اخلاص ياران امام و اوج خشونت و بى رحمى سپاه كوفه نسبت به سيدالشهدا و غربت و مظلوميّت و عطش در اوج خود، همه و همه اين حادثه بى نظير را ماندگار ساخته است .
رُمَيث بن عمرو
از شهداى كربلا شمرده شده است .(508)
روزشمار قيام كربلا
در اين قسمت ، حوادثى را كه در ارتباط با نهضت عاشورا در شام ، مدينه ، كوفه ، مكّه ، كربلا و ... به ترتيب زمانى اتفاق افتاده است ، مى آوريم :
15 رجب 60 هجرى :
مرگ معاويه در شام و نشستن يزيد به جاى پدر.
28 رجب 60:
رسيدن نامه يزيد به والى مدينه مبنى بربيعت گرفتن ازحسين عليه السّلام وديگران .
29 رجب 60:
فرستادن وليد، كسى را سراغ سيدالشهدا و دعوت به آمدن براى بيعت ، ديدار امام حسين عليه السّلام از قبر پيامبر و خداحافظى ، سپس هجرت از مدينه ، همراه با اهل بيت و جمعى از بنى هاشم .
3 شعبان 60:
ورود امام حسين عليه السّلام به مكّه و ملاقاتهاى وى با مردم .
10 رمضان 60:
رسيدن نامه اى از كوفيان به دست امام ، توسّط دو نفر از شيعيان كوفه .
15 رمضان 60:
رسيدن هزاران نامه دعوت به دست امام ، سپس فرستادن مسلم بن عقيل به كوفه براى بررسى اوضاع .
5 شوال 60:
ورود مسلم بن عقيل به كوفه ، استقبال مردم از وى و شروع آنان به بيعت .
11 ذى قعده 60:
نامه نوشتن مسلم بن عقيل از كوفه به امام حسين عليه السّلام و فراخوانى به آمدن به كوفه .
8 ذى حجّه 60:
خروج مسلم بن عقيل در كوفه با چهار هزار نفر، سپس پراكندگى آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفى شدن در خانه طوعه . تبديل كردن امام حسين عليه السّلام حج را به عمره در مكّه ، ايراد خطبه براى مردم و خروج از مكّه همراه با 82 نفر از افراد خانواده و ياران به طرف كوفه . دستگيرى هانى ، سپس شهادت او.
9 ذى حجّه 60:
درگيرى مسلم با كوفيان ، سپس دستگيرى او و شهادتش بر بام دارالا ماره كوفه ، ديدار امام حسين با فرزدق در بيرون مكّه .
ذى حجّه 60:
بر خورد امام حسين عليه السّلام با حرّ و سپاه او در منزل ((شراف )).
ذى حجّه 60:
دريافت مجدّد خبر شهادت مسلم بن عقيل و قيس بن مسهر در منزل ((عذيب الهجانات )).
2 محرّم 61:
ورود امام حسين عليه السّلام به سرزمين كربلا و فرود آمدن در آنجا.
3 محرّم 61:
ورود عمر سعد به كربلا، همراه چهار هزار نفر از سپاه كوفه و آغاز گفتگوى وى با امام براى وادار كردن آن حضرت به بيعت و تسليم شدن .
5 محرّم 61:
ورود شبث بن ربعى با چهار هزار نفر به سرزمين كربلا.
7 محرّم 61:
رسيدن دستور از كوفه بر ممانعت سپاه امام از آب ، ماءموريت پانصد سوار دشمن بر شريعه فرات به فرماندهى عمروبن حجّاج .
9 محرّم 61:
ورود شمر با چهار هزار نفر به كربلا، همراه با نامه ابن زياد به عمرسعد، مبنى بر جنگيدن با حسين عليه السّلام و كشتن او، و آوردن امان نامه براى حضرت عباس ‍ عليه السّلام و حمله مقدماتى سپاه عمرسعد به اردوگاه امام و مهلت خواهى امام براى نماز و نيايش در شب عاشورا.
10 محرم 61:
درگيرى ياران امام با سپاه كوفه ، شهادت امام و اصحاب ، غارت خيمه ها، فرستادن سر مطهّر امام به كوفه ، توسّط خولى .
11 محرم 61:
حركت سپاه عمر سعد و نيز اسراى اهل بيت از كربلا به كوفه ، پس از آنكه عمر سعد بر كشته هاى سپاه خود نماز خواند و آنان را دفن كرد و اهل بيت را بر شترها سوار كرده به كوفه برد.
1 صفر 61:
ورود اسراى اهل بيت عليهم السّلام از كربلا به دمشق .
20 صفر:
بازگشت اهل بيت عليهم السّلام از سفر شام به مدينه .
رَوضه
روضه و روضه خوانى ، به معناى ذكر مصيبت سيدالشهدا و مرثيه خوانى براى ائمّه و معصومين عليهم السّلام است كه مورد تشويق امامان و يكى از عوامل زنده ماندن نهضت حسينى و پيوند روحى و عاطفى شيعه با اولياء دين است . اشك ريختن و گريستن در مصائب اهل بيت عليهم السّلام نشانه عشق به آنان است و علاوه بر سازندگيهاى تربيتى براى سوگوار، موجب اجر و پاداش الهى در آخرت و بهره مندى از شفاعت اباعبداللّه الحسين است .
معناى روضه در اصل ، باغ و بوستان است ، امّا سبب اشتهار مرثيه خوانى به ((روضه )) آن است كه مرثيه خوانان در گذشته ، حوادث كربلا را از روى كتابى به نام ((روضة الشهداء)) مى خواندند كه تاءليف ملا حسين كاشفى است . ((ملاحسين كاشفى (متوفاى 910 هجرى ) يكى از دانشمندان و خطباى با قريحه و خوش آواز سبزوار در قرن نهم هجرى بود، در زمان سلطنت سلطان حسين بايقرا (875 911 ه‍ ) به هرات ، مركز حكمرانى اين پادشاه رفت و چون حافظه اى توانا و قريحه اى سرشار و آوازى گيرنده و مطبوع داشت و خطيبى دانشمند بود، بزودى شهرت يافت و مجالس وعظ و ذكر او بسيارى را به خود جلب كرد و مورد توجّه پادشاه و شاهزادگان و اعيان و اكابر دولت و وزير فاضل و هنرمند هنرپرور او ((امير على شيرنوايى )) قرار گرفت . كاشفى دانشمندى فصيح و بليغ و شاعر پركار بود و بيش از چهل كتاب و رساله تاءليف كرد. از جمله آنها ((روضة الشهداء)) بود. كاشفى كتاب روضة الشهدا را در واقعه كربلا به فارسى نوشت و چون مطالب اين كتاب را در مجالس عزادارى از روى كتاب بر سر منبر مى خواندند، خوانندگان اين كتاب به ((روضه خوان )) معروف شدند و بتدريج خواندن روضه از روى كتاب منسوخ شد و روضه خوانها مطالب كتاب را حفظ كرده و در مجالس ‍ عزادارى مى خواندند. در زمان صفويّه اقامه عزادارى بسيار رواج گرفت .))(509)
كتاب روضة الشهدا كه حاوى ذكر مقتل و حوادث كربلا بود، در قرن دهم توسّط محمدبن سليمان فضولى به تركى ترجمه شد، با نام ((حديقة السعداء)).(510) در اينجا نمونه اى از متن روضة الشهداى واعظ كاشفى را جهت آشنايى مى آوريم ، كه نثرى زيبا و ادبى است : ((... آخر نظرى كن به حسرت آدم صفى و نوحه نوح نجى و در آتش ‍ انداختن ابراهيم خليل و قربانى كردن يعقوب در بيت الا حزان و بليّت يوسف در چاه و زندان و شبانى و سرگردانى موسى كليم و بيمارى و بى تيمارى ايّوب و ارّه شكافنده بر فرق زكريّاى مظلوم و تيغ زهرآبداده بر حلق يحيى معصوم و اَلَمِ لب و دندان سرور انبياء، و جگر پاره پاره حمزه سيدالشهدا و محنت اهل بيت رسالت و مصيبت خانوداه عصمت و سرشك دردآلود بتول عذرا و فرق خون آلوده علىّ مرتضى عليه السّلام و لب زهر چشيده نور ديده زهرا و رخ به خون آغشته شهيد كربلا و ديگر احوال بلاكشان اين امّت و محنت رسيدگان عالى همّت همه با جان غم اندوخته در كانون غم و الم سر تا پاى سوخته . نظم :
 
ز اندوه اين ماتم جان گسل
 
روان گردد از ديده ها خون دل ))(511)
 
نثر شيوا و اديبانه ((روضة الشهدا)) ستودنى است ، هرچند از نظر نقل ، حاوى برخى مطالب ضعيف و بى ماءخذ است . بعلاوه اين كتاب ، در تحليل حادثه عاشورا ديدگاهى صوفيانه دارد و حوادث را بيشتر به منشاء غيبى و مسائل آزمايش و ابتلاء اولياء نسبت مى دهد، تا بُعد حماسى و اجتماعى و قابل اسوه گيرى در مبارزات ضدّ ظلم .
از آنجا كه مرثيه خوانى و ذكر مصيبت ، سنت پسنديده دينى در احياء خاطره و نام و فضايل اهل بيت پيامبر است ، بجاست كه اهل منبر و مدّاحان و ذاكران ، با توجّه به اهميت و نقش بسزاى روضه خوانى ، در ارائه الگوهاى شايسته بكوشند و چهره خوبى از ائمّه و معصومين ارائه كنند. در اين زمينه ، به درستى و صحّت مطالب نقل شده ، اعتبار منابع مورد استفاده ، استوارى و زيبايى اشعار انتخابى و دورى كردن از هر حرف و روضه و شعرى كه با مقام والاى اولياء خدا ناسازگار است توجه داشته باشند.(512) در فضيلت گريستن و گرياندن افراد براى امام حسين عليه السّلام به اين حديث توجه كنيد: امام صادق عليه السّلام فرمود: ((مَن اَنْشَدَ فِى الحُسَين عليه السّلام بَيتَ شِعرٍ فَبَكى وَ اَبْكى عَشْرَةً فَلَهُ وَ لَهُمُ الجَنَّة ))(513) هركس درباره حسين عليه السّلام شعرى بگويد و گريه كند و ده نفر را بگرياند، براى او و آنان بهشت است .
روضة الحسين عليه السّلام
به حرم سيدالشهدا عليه السّلام در كربلا روضة الحسين عليه السّلام گويند. چرا كه حرم هر يك از ائمه و حرم نبوى ، روضه و باغى از باغهاى بهشتى است . نسبت به مدفن آن حضرت ، امام صادق عليه السّلام فرموده است : ((مَوضِعُ قَبرِ الحُسَينِ مُنذُ يَومٍ دُفِنَ فيهِ رَوضَةٌ مِنْ رِياضِ الجَنَّةِ)).(514) جايگاه قبر امام حسين ، از روزى كه در آن دفن شدن ، باغى از باغهاى بهشت است .
روضة الشهداء
نام كتاب ملا حسين كاشفى (متوفاى 910 هجرى ) كه مقتل است و پيرامون وقايع كربلا نوشته شده است . عباراتى زيبا دارد و در گذشته واعظان و مرثيه خوانان در منابر و مجالس از روى آن مصيبت مى خواندند و به همين جهت ، مرثيه خوانان را ((روضه خوان )) مى گويند.
روضه خوانى
رُهَيمه
محلّى نرسيده به كوفه ، داراى چشمه آب ، كه امام حسين در آنجا فرود آمد و در آنجا با مردى از كوفيان برخورد كرد و پيرامون اوضاع كوفه سخنانى ردّ و بدل شد.(515)
رى
منطقه وسيع دامنه البرز (در جنوب شرقى تهران ) رى نام داشته كه تا دشت امتداد مى يافته و حاصلخيز بوده است . در قديم راه ارتباطى شرق و غرب ايران محسوب مى شده است .(516) در دوره امويان ، حاكمان اين منطقه و اغلب ساكنان آن ، به آن دودمان گرايش داشتند و در آن عصر نسبت به اهل بيت عليهم السّلام دشمنى داشتند. شايد برخى روايات در نكوهش رى نيز بدان جهت از زبان ائمّه نقل شده است . به عمر سعد در قبال جنگيدن با امام حسين عليه السّلام در كربلا، وعده حكومت رى داده بودند. وسوسه حكومت بر اين خطّه وسيع و پرنعمت و بهره ورى از عايداتش ، او را واداشت تا تن به كشتن حسين عليه السّلام دهد.(517) قبر حضرت عبدالعظيم حسنى در اين شهر است .


زائدة بن مهاجر
از شهداى كربلاست . نامش در زيارت رجبيّه آمده است . احتمال داده شده كه او همان ((يزيدبن زيادبن مهاجر)) باشد.(518)
زائر
زاده ليلى
زاهر، مولى عمروبن حَمِق
از شهداى عاشوراست . وى را از شخصيتهاى كوفه و مردى سالخورده از قبيله كِنده دانسته اند. غلامِ عمروبن حمق خزاعى (از ياران ويژه اميرالمؤ منين ) بود و در حركتهاى انقلابى عمروبن حمق (كه به دست معاويه شهيد شد) همدوش و همراه او و تحت تعقيب معاويه بود. در سال 60 هجرى به مكّه آمد و به حسين عليه السّلام پيوست و در حمله نخست روز عاشورا به شهادت رسيد.(519) نامش در زيارت ناحيه مقدّسه هم آمده است .
زُباله
نام يكى از منزلگاههاى مسير مكّه به كوفه كه امام حسين عليه السّلام در آنجا فرود آمد. ((زباله )) به معناى محلّى است كه آب را در خود نگه مى دارد، محلّ پرآب . روستايى آباد و مسكونى بوده كه طوايفى از بنى اسد در آنجا مى زيستند. در همين منزلگاه بود كه امام ، خبر شهادت ((عبداللّه بن يقطر)) را شنيد. او فرستاده سيدالشهدا عليه السّلام به سوى كوفيان و حضرت مسلم بود كه همزمان با شهادت مسلم وهانى ، شهيد شد. در آن محلّ قلعه و مسجدى مربوط به بنى اسد بود. محلّ به نام زباله بنت مسعر شهرت يافته است .(520) در همانجا نيز، خبر شهادت قيس بن مسهر (پيك اعزامى خود به كوفه ) را شنيد. آنگاه اوضاع كوفه را براى همراهان تشريح كرد و از بى وفايى و سست عهدى كوفيان گفت ، سپس بيعت خويش را از همراهان برداشت و فرمود: هر كس مى خواهد، برگردد، پيروانمان ما را خوار ساختند. به گفته برخى مورخان جمعى از آن لحظه به بعد از چپ و راست متفرّق شدند. صبح فردا به يارانش فرمود تا آب همراه بردارند و راه را به سوى كوفه ادامه دهند.
زبانِ حال
جملاتى كه هنگام مرثيه خوانى ، از زبان امام حسين عليه السّلام و شهداى كربلا يا بازماندگانشان گفته مى شود، بى آنكه در يك متن تاريخى يا روايى آمده باشد، در مقابل ((زبان قال )). اين جملات ، صرفا نوعى بيان عاطفى است كه از حال و وضع كسى آنگونه برداشت مى شود، زيرا گاهى حالتها گوياتر از الفاظ است . البته گاهى به بهانه ((زبان حال ))، حرفهاى نامناسب و سبك به اولياء خدا و امام حسين عليه السّلام نسبت مى دهند كه وهن مقام امام و نشان دهنده ذلّت و خوارى و زبونى است ؛ مثل اين كه از قول امام حسين عليه السّلام مى گويند: ((شدم راضى كه زينب خوار گردد...)) يا اينكه امام ، التماس كند جرعه اى آب به او بدهند. اين نحوه زبان حالها اغلب در اشعار مرثيه و نوحه ديده مى شود كه بايد توجّه نمود مطالب انحرافى و دروغ به آن پيشوايان حق و صدق ، نسبت داده نشود.
زَرود
نام يكى از منزلگهاى مسير كوفه كه سيدالشهدا عليه السّلام در آنجا فرود آمد. زرود، منطقه اى ريگزار ميان ثعلبيّه و خزيميّه از راه كوفه به مكه بود. به خاطر شنزار بودن ، آبهاى باران را در خود فرو مى برد و به همين جهت ، نام زَرود بر آن گفته شده است ( بلعنده ). اين محلّ براى نزول كاروانهاى حج كه از بغداد مى آمده اند، محلّ مشهور و مناسبى بوده و به بنى اسد و بنى نَهشل اختصاص داشته است .
در همين منزل بود كه امام حسين عليه السّلام به زهيربن قين بجلّى برخورد و او را به همراهى و يارى خويش فراخواند. او هم پذيرفت و به كاروان و ياران امام پيوست و به كربلا آمد و شهيد شد.(521) و در همين جا، خبر شهادت مسلم بن عقيل وهانى بن عروه را در كوفه از دو نفر از طايفه بنى اسد شنيد كه عازم حج بودند و از كوفه مى آمدند. حضرت بر آن دو شهيد رحمت فرستاد و گريست ، بنى هاشم هم گريستند و در همين جا شب را ماندند. صبح ، آب زيادى برداشته ، از آنجا به سوى ثعلبيّه حركت كردند.
زِرِه
پوششهايى كه از ميخچه يادانه هاى كوچك زنجير گره دار ساخته شده و در رزم بر تن مى كنند.(522) در تعزيه و شبيه خوانى هم مورد استفاده قرار مى گيرد، همراه با شمشير، سپر و كلاه خود، كه نمايشگر صحنه هاى عاشورا باشد.
زنان در نهضتِ عاشورا
پيرامون زنان در حادثه كربلا در دو محور سخن مى توان گفت : يكى آنكه آنان چند نفر و چه كسانى بودند، ديگر آنكه چه نقشى داشتند. زنانى كه در كربلا حضور داشتند، برخى از اولاد على عليه السّلام بودند، و برخى جز آنان ، چه از بنى هاشم يا ديگران . زينب ، ام كلثوم ، فاطمه ، صفيه ، رقيّه و امّهانى ، از اولاد على عليه السّلام بودند، فاطمه و سكينه ، دختران سيدالشهدا عليه السّلام بودند، رباب ، عاتكه ، مادر محسن بن حسن ، دختر مسلم بن عقيل ، فضّه نوبيّه ، كنيز خاصّ امام حسين عليه السّلام و مادر وهب بن عبداللّه نيز از زنان حاضر در كربلا بودند.(523)
5 نفر زن كه از خيام حسينى به طرف دشمن بيرون آمدند، عبارت بودند از: كنيز مسلم بن عوسجه ، ام وهب زن عبداللّه كلبى ، مادر عبداللّه كلبى ، مادر عمربن جناده ، زينب كبرى عليها السّلام . زنى كه در عاشورا شهيد شد، مادر وهب بود، بانوى نميريّه قاسطيّه ، زن عبداللّه بن عمير كلبى كه بر بالين شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت كرد و همانجا با عمود غلام شمر كه بر سرش فرود آورد، كشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبيّت و احساس ، به حمايت از امام برخاستند و جنگيدند: يكى مادر عبداللّه بن عمر كه پس از شهادت فرزند، با عمود خيمه به طرف دشمن روى كرد و امام او را برگرداند. ديگرى مادر عمروبن جناده كه پس از شهادت پسرش ، سر او را گرفت و مردى را به وسيله آن كشت ، سپس شمشيرى گرفت و با رجزخوانى به ميدان رفت ، كه امام حسين عليه السّلام او را به خيمه ها برگرداند.(524) دلهم ، دختر عمر (همسر زهيربن قين ) نيز در راه كربلا به اتّفاق شوهرش به كاروان حسينى پيوست . زهير بيشتر تحت تاءثير سخنان همسرش حسينى شد و به امام پيوست . رباب ، دختر امرء القيس كلبى ، همسر امام حسين عليه السّلام نيز در كربلا حضور داشت ، مادر سكينه و عبداللّه . زنى از قبيله بكربن وائل نيز حضور داشت ، كه ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهيان كوفه به خيمه هاى اهل بيت ، شمشيرى برداشت و رو به خيمه ها آمد و آل بكربن وائل را به يارى طلبيد.
زينب كبرى و امّكلثوم ، دختران اميرالمؤ منين عليه السّلام ، همچنين فاطمه دختر امام حسين عليه السّلام نيز جزو اسيران بودند و در كوفه و ... سخنرانيهاى افشاگر داشتند. (توضيح بيشتر پيرامون اين زنان را تحت عنوان نام هر يك در اين مجموعه مطالعه كنيد). مجموعه اين بانوان ، همراه كودكان خردسال ، كاروان اسراى اهل بيت را تشكيل مى دادند كه پس از شهادت امام و حمله سپاه كوفه به خيمه ها، ابتدا در صحرا متفرّق شدند، سپس بصورت گروهى و اسير به كوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
امّا درباره حضور اين زنان در حادثه عاشورا بيشتر به محور ((پيام رسانى )) بايد اشاره كرد (آنگونه كه در بحث ((اسارت )) گذشت ). البته جهات ديگرى نيز وجود داشت كه فهرست وار به آنها اشاره مى شود كه هر كدام مى تواند به عنوان ((درس )) مورد توجّه باشد:
- مشاركت زنان در جهاد. شركت در جبهه پيكار و همدلى و همراهى با نهضت مردانه امام حسين و مشاركت در ابعاد مختلف آن از جلوه هاى اين حضور است . چه همكارى طوعه در كوفه با نهضت مسلم ، چه همراهى همسران برخى از شهداى كربلا، چه حتّى اعتراض ‍ و انتقاد برخى همسران سپاه كوفه به جنايتهاى شوهرانشان مثل زن خولى .
- آموزش صبر. روحيه مقاومت و تحمّل زنان به شهادتها در كربلا درس ديگر نهضت بود. اوج اين صبورى و پايدارى در رفتار و روحيات زينب كبرى عليها السّلام جلوه گر بود.
- پيام رسانى . افشاگريهاى زنان و دختران كاروان كربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدينه . پاسدارى از خون شهدا بود. سخنان بانوان ، هم به صورت خطبه جلوه داشت ، هم گفتگوهاى پراكنده به تناسب زمان و مكان .
- روحيّه بخشى . در بسيارى از جنگها حضور تشويق آميز زنان در جبهه ، به رزمندگان روحيّه مى بخشيد. در كربلا نيز مادران و همسران بعضى از شهدا اين نقش را داشتند.
- پرستارى . رسيدگى به بيماران و مداواى مجروحان از نقشهاى ديگر زنان در جبهه ها، از جمله در عاشوراست . نقش پرستارى و مراقبت حضرت زينب از امام سجاد عليه السّلام يكى از اين نمونه هاست .(525)
- مديريّت . بروز صحنه هاى دشوار و بحرانى ، استعدادهاى افراد را شكوفا مى سازد. نقش ‍ حضرت زينب در نهضت عاشورا و سرپرستى كاروان اسرا، درس ((مديريّت در شرايط بحران )) را مى آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت ، هدايت كرد و با هر اقدام خنثى كننده نتايج عاشورا از سوى دشمن ، مقابله نمود و نقشه هاى دشمن را خنثى ساخت .
- حفظ ارزشها. درس ديگر زنان قهرمان در كربلا، حفظ ارزشهاى دينى و اعتراض به هتك حرمت خاندان نبوت و رعايت عفاف و حجاب در برابر چشمهاى آلوده است . زنان اهل بيت ، با آنكه اسير بودند و لباسها و خيمه هايشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض ديد تماشاچيان بودند، امّا اعتراض كنان ، بر حفظ عفاف تاءكيد مى ورزيدند. امّ كلثوم در كوفه فرياد كشيد كه آيا شرم نمى كنيد براى تماشاى اهل بيت پيامبر جمع شده ايد؟ وقتى هم در كوفه در خانه اى بازداشت بودند، زينب اجازه نداد جز كنيزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در كاخ يزيد نيز بر اينگونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض كرد: ((اَمِنَ العَدلِ يَابنَ الطُّلَقاءِ تَخديرُكَ حَرائِرَكَ وَ اِمائَكَ وَ سَوْقُكَ بَناتِ رَسُولِاللّهِ سَبايا قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ اَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ يَحدُو بِهِنَّ الا عداءُ مِنَ بَلَدٍ اِلى بَلَدٍ وَ يَسْتَشْرِفُهُنَّ اَهْلُ المَناهِلِ وَالمَعاقِل وَيَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ القَريبُ وَالبَعيدُ وَالغائِبُ وَالشَّهيد ...))(526) و نمونه هاى ديگرى از سخنان و كارها كه همه درس آموز عفت و دفاع از ارزشهاست .
- تغيير ماهيّت اسارت . اسارت را به آزادى بخشى تبديل كردند و در قالب اسارت ، به اسيران واقعى درس حريّت و آزادگى دادند.
- عمق بخشيدن به بعد عاطفى و تراژديك كربلا. گريه ها، شيونها، عزادارى بر شهدا و تحريك عواطف مردم ، به ماجراى كربلا عمق بخشيد و بر احساسات نيز تاءثير گذاشت و از اين رهگذر، ماندگارتر شد.
زنجير زنى
از سنتهاى عزادارى در ايران است ، در پاكستان و هندوستان نيز اين شيوه از ديرباز رواج داشته است . مجموعه اى از حلقه هاى ريز متّصل به هم كه به دسته اى چوبى يا فلزّى وصل مى شود ((زنجير)) نام دارد و آن را در ايام عاشورا، بصورت دسته جمعى و در هياءتهاى عزادارى ، همراه با نوحه خوانى ، بر پشت مى زنند و گاهى جاى آن كبود يا مجروح مى شود. غالبا اين مراسم با سنج همراه است .
اين شيوه عزادارى كه اغلب همراه با خون آمدن از پشت زنجير زنان است ، بويژه در برخى مناطق و ملّتها كه تيغهايى هم به زنجيرها مى بستند، در گذشته چون در ديد برخى غير مسلمانان تاءثير سوء داشت ، برخى علما به حرمت زنجير زدن و قمه زدن و خون از سر و پشت خويش جارى كردن فتوا دادند. در مقابل آنان نيز علماى ديگرى در پاسخ به استفتاهاى مردم ، حكم به جواز دادند. اين مساءله ، بارها در گذشته منشاء كشمكشهاى مذهبى گشته است . از جمله آية اللّه سيد ابوالحسن اصفهانى فتوا به حرمت داد و سيد محسن امين از او انتقاد كرد و اين مساءله به مطبوعات و مجلاّت آن روزگار كشيده شد(527) و از آن پس بازار استفتاء و افتاء داغ شد و مجموعه هايى نيز كه حاوى اين نظرات فقهى بود، منتشر گرديد. نظير آن نسبت به قمه زنى هم در تاريخ معاصر وجود دارد.
زندگى
مفهوم زندگى در فرهنگ عاشورا، بالاتر و والاتر از بودن و نفس كشيدن است . امام عاشورا، زندگى را تنها در صورت ((حيات طيّبه )) بودن قبول دارد؛ آن هم وقتى است كه همراه با شرافت و آزادگى باشد. در غير اين صورت بى ارزش است . مرگ با عزّت در اين فرهنگ ، ((زندگى )) است و زندگى ذليلانه ، ((مرگ )) است . اين ديدگاه ، ميراث على عليه السّلام بود كه مى فرمود: ((المَوتُ فى حَياتِكُم مَقهُورينَ وَالحَياةُ فى مَوتِكُم قاهِرى نَ)).(528) سيدالشهدا عليه السّلام نيز در دوران سلطه ستم ، مرگ شرافتمندانه را سعادت مى ديد و زندگى زير دست ستمگران را مايه خوارى و ننگ : ((لا اَرَى المَوتَ اِلاّ سَعادَةً وَالحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إ لاّ بَرَما)).(529) در سخنى ديگر، آن حضرت مرگ را پلى براى عبور از تنگناى دنيا به وسعت و نعمت آخرت مى شمرد (فَمَا المَوتُ اِلاّ قَنْطَرَةٌ ...). و آن هنگام كه تصميم حركت از مكه به سوى عراق گرفت ، افراد زيادى او را از عواقب اين كار و بيوفايى كوفيان بر حذر داشتند. حضرت اين اشعار را مى خواند:
 
سَاَمْضى فَما بِالمَوتِ عارٌ عَلَى الفَتى
 
اِذا ما نَوى حَقّا وَ جاهَدَ مُسلِما
 
وَ واسَى الرِّجالَ الصّالِحينَ بِنَفْسِهِ
 
وَ فارَقَ مَثبُورا وَ خالَفَ مُحرِما(530)
 
كه نشان مى داد آن حضرت ، مرگ در راه حق و جهاد و جانبازى در راه صالحان و دورى از حرام را ننگ نمى شمارد و از چنين مرگى كه عين حيات است استقبال مى كند. تربيت يافتگان اين فرهنگ ، زندگى را در مرگ و بقا را در فنا مى دانستند. چه قاسم عليه السّلام كه مرگ را شيرين تر از عسل مى دانست ، چه على اكبر عليه السّلام كه چون كلمه استرجاع را از زبان پدر شنيد و پرسيد مگر ما بر حق نيستيم ؟ پدر فرمود: چرا. گفت : پس چه باك از مرگ ؟ ((فَإ ذا لانُبالى بِالمَوْتِ)). شب عاشورا نيز كه حضرت فرمود: برويد، بيعت از شما برداشتم ، سخن همه اين بود كه برويم تا پس از تو زنده بمانيم ؟ خدا چنان روز را نياورد. فرزندان مسلم بن عقيل مى گفتند: در ركابت مى جنگيم تا به شهادت برسيم ، زشت باد زندگى پس از تو.(531) زهيربن قين ، روز عاشورا در ميدان با ((شمر))، حرفهاى تندى ردّ و بدل مى كند، آنگاه خطاب به شمر مى گويد: ((اَفَبِالمَوتِ تُخَوِّفُنى ؟ وَاللّهِ لَلْمَوتُ مَعَهُ (الحُسَين ) اَحَبُّ اِلَىَّ مِنَ الخُلدِ مَعَكُم )).(532) آيا مرا از مرگ مى ترسانى ؟ به خدا قسم مرگ با حسين عليه السّلام برايم محبوبتر از زندگى هميشگى با شماست . و اگر زندگى جز اين باشد، بظاهر زندگى است وگرنه واقعيّت آن مرگ است . زندگى آن است كه از ويژگيهاى حيات برخوردار باشد و تلاش انسان در مسير يك فكر و ايمان پيش رود. به قول معروف :
 
قِفْ دُونَ راءيِكَ فِى الحَياةِ مُجاهِدا
 
اِنَّ الحَياةَ عَقيدَةٌ وَ جِهادٌ
 
((زندگى پيكار باشد در ره انديشه ها)). شهيدان نيز چنين حياتى دارند و به تعبير قرآن ((اَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم ))اند، اگر چه تن مادى شان زير خاك مى رود ولى نام و مرام و مكتب و هدفشان باقى است و اين همان ((زندگى )) است .
 
دشمنت كشت ولى نور تو خاموش نگشت
 
آرى آن جلوه كه فانى نشود نور خداست
 
نه بقا كرد ستمگر، نه به جا ماند ستم
 
ظالم از دست شد و پايه مظلوم بجاست
 
زنده را زنده نخوانند كه مرگ از پى اوست
 
بلكه زنده است شهيدى كه حياتش زقفاست
 
تو در اوّل ، سر و جان باختى اندر ره عشق
 
تا بدانند خلايق كه فنا شرط بقاست (533)
 
زُهَيربن بِشر خَثعمى
از شهداى حمله نخست در روز عاشورا بود.(534) نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است .
زُهيربن سائب
از شهداى كربلاست . نامش در زيارت رجبيّه هم آمده است . به نام زهيربن سيّار هم نقل شده است .(535)
زُهيربن سليم اَزْدى
از شهداى كربلاست كه به نقل ((مناقب )) ابن شهر آشوب ، روز عاشورا در حمله اوّل به شهادت رسيد. وى و خاندانش از ياران على عليه السّلام بودند و در ميدانهاى حماسه ، رشادتها نشان دادند. گويند: او شب عاشورا به كربلا آمد و چون تصميم قطعى سپاه كوفه را بر جنگ با سيدالشهدا ديد، از عمر سعد جدا شد و به كاروان حسينى پيوست و در ركاب امام شهيد شد.(536)
زُهيربن سليمان
از شهداى كربلا شمرده شده است . زهيربن سلمان هم گفته اند. نام او در زيارت رجبيّه نيز آمده است .(537)
زُهيربن قَين بَجلى
از شخصيتهاى برجسته كوفه بود كه روز عاشورا، افتخار يافت در ركاب حسين بن على عليهما السّلام به شهادت برسد. وى در ميدانهاى جنگ ، دلاوريهاى بسيارى نشان داده بود. ابتدا نيز هوادار جناح عثمان بود، امّا توفيق يافت كه نيك فرجام و از شهداى عالى مقام كربلا شود. وى در سال 60 هجرى (كه سيدالشهدا هم از مكّه به قصد كوفه حركت كرده بود) از سفر حج بر مى گشت و دوست نداشت كه با امام برخورد كند و هم منزل شود. امّا در يكى از منزلگاهها ناچار با فرودآمدن كاروان حسينى همزمان شد. امام كسى را نزد او فرستاد. فرستاده حسين عليه السّلام به خيمه او رفت و پيام امام را رساند. ابتدا بى ميلى نشان مى داد. امّا همسرش او را تشويق كرد تا برود و ببيند خواسته امام چيست . زهير نزد امام رفت . كلمات امام آتشى در دل او افروخت كه از ((عثمانى )) بودن به ((حسينى )) بودن تبديل شد. همسرش را نزد قبيله و بستگانش فرستاد و خود به كاروان امام پيوست .(538) سپاه حرّ وقتى راه را بر امام حسين عليه السّلام بستند، زهير با اجازه سيدالشهدا با آنان سخن گفت و به امام پيشنهاد كرد كه با آنان بجنگند، ولى امام نپذيرفت .(539) شب عاشورا نيز، از جمله كسانى بود كه با نطقى پرشور، مراتب اخلاص و حمايت و جانبازى خويش را نسبت به امام ابراز كرد و گفت : اگر هزار بار هم كشته شوم و زنده گردم هرگز دست از يارى پسر پيغمبر برنخواهم داشت .(540)
روز عاشورا، سيدالشهدا فرماندهى جناح راست ياران خويش را در ميدان به زهير سپرد. زهير، پس از امام حسين عليه السّلام اوّلين كسى بود كه سواره و غرق در سلاح مقابل دشمن رفت و به نصيحت آنان پرداخت . شمر به طرف او تيرى افكند. گفتگوهايى بين او و شمر انجام گرفت .(541) ظهر عاشورا هم او و سعيدبن عبداللّه جلوى امام ايستادند و سپر تيرها شدند تا امام نماز بخواند. پس از اتمام نماز، به ميدان رفت و شجاعانه نبرد كرد و چنين رجز مى خواند:
 
اَنَا زُهَيرٌ وَ اَنَا ابنُ القَينِ
 
اَذُودُكُم بِالسَّيفِ عَنْ حُسَينٍ
 
اِنَّ حُسَينا اَحَدُ السِبطَينِ
 
مِن عِترَةِ البَرِّ التَّقِىِّ الزَّينِ
 
ذاكَ رَسُولُ اللّهِ غَيرُ المَيْنِ
 
اَضْرِبُكُم وَ لا اَرى مِن شَيْنٍ
 
يا لَيتَ نَفْسى قُسِّمَتْ قِسمَينِ(542)
 
مطابق گفته اش ، با شمشير از حسين عليه السّلام دفاع كرد و جنگيد و كشته شد. امام به بالين او آمد و او را دعا و كشندگانش را نفرين كرد.
زيارت
ديدار، بر سر تربت يك شهيد يا امام و امامزاده حضور يافتن ، ديدار از حرمهاى مطهّر و بقاع متبرّك . زيارت پيامبر و ائمّه عليهم السّلام هم در حال حياتشان ارزشمند و تاءثير گذار است ، هم پس از رحلت يا شهادتشان سازنده و الهام بخش است و تاءكيد زيارت ، نسبت به حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، حضرت زهرا ((س ))، امامان معصوم ، شهداى آل محمّد، علما و صلحاست . امام صادق عليه السّلام فرمود: ((مَن زارَنا فى مَماتِنا فَكَاءنَّما زارَنا فى حَياتِنا))(543) هركس ما را پس از مرگمان زيارت كند، گويا در حال حيات ، زيارتمان كرده است .
زيارت ائمّه ، نشانه احترام به مقامشان ، پيروى از راهشان ، تبعيّت از مواضعشان ، استمرار خطّشان ، تجديد عهد با امامتشان ، وفادارى به ولايتشان و زنده نگاهداشتن نام و ياد و خاطره و فرهنگ و تعاليم آنان است . حضرت رضا عليه السّلام فرمود: ((اِنَّ لِكُلِّ إ مامٍ عَهدا فى عُنُقِ اَوليائِهِ وَ شيعَتِهِ وَ اِنَّ مِن تَمامِ الوَفاءِ بِالعَهدِ وَ حُسنِ الا داءِ زِيارَةُ قُبُورِهِم ...))(544) براى هر امامى در گردن و بر عهده هواداران و پيروانش عهد و پيمانى است و از جمله نشانه هاى وفاى كامل به اين پيمان ، زيارت قبور امامان است .
اينگونه زيارتها، علاوه بر آنكه براى خود زائر، اثر تربيتى و تزكيه روح دارد و دليل حقشناسى او نسبت به اولياء خدا و پيشوايان دين است ، در زمينه احياء امر امامان و ترويج مكتب انسانى و تربيتى آن اسوه ها در جوامع بشرى و توجّه دادن به خط صحيح رهبرى و ولايت در جامعه مؤ ثّر است ؛ بويژه وقتى حكّام مستبدّ و منحرف ، با برنامه در جهت محو آثار و ياد ائمّه مى كوشيدند، ((زيارت )) به عنوان يك عمل مثبت و انقلابى محسوب مى شد و نوعى مبارزه با دستگاههاى ستمگر.
در احاديث متعدّد، تاءكيد شده كه زيارت ائمّه در غربتشان و همراه با خوف و خطر، پاداش بيشترى دارد، و اگر راه زائر دور باشد، و زيارت ، پياده و همراه با مشقّتها باشد، اجر و قرب بيشترى خواهد داشت .(545) فضايل زيارت ، درباره ديدار و زيارت خانه خدا، مرقد مطهّر نبوى ، قبور مؤ منان و صالحان بسيار فراوان است و حضور پيروان حق ، پيرامون مرقد پاكشان ، كانونى از ايمان و جذبه و پيوستگى و همبستگى به وجود مى آورد و به زائران هم ، ((دعوت به خير))، ((دفاع از حق )) و ((شهادت در راه خدا)) را الهام مى دهد و زيارت ، ((وسيله )) قرب به پروردگار است .(546)
زيارت ، قلمرو ((دل )) و وادى محبّت و شوق است ، نمودى از احساس متعالى و زبان علاقه و ترجمان پيوند قلبى است . فيض ((حضور)) در كنار اولياء خدا، زائر را از كيمياى ((نظر)) برخوردار مى سازد. زيارت ، الهام گرفتن از اسوه ها و تعظيم شعائر و تقدير از فداكاريها و تجليل از پاكيهاست و زائر در برابر آيينه تمام قدّ فضيلتها مى ايستد، تا عيار خود را در آن بسنجد و خود را در برابر ((ميزان )) قرار مى دهد تا كم و كاستى خود را جبران كند. زائر، مهمان مائده معنوى اولياء اللّه است و زيارت ، تجديد پيمان و ميثاق ((ولايت )) با رهبرى است . زيارت ، سفر با كاروان اشك و بر محمل شوق و سوار شدن بر موج عرفان و براق عشق است .
زيارت اربعين
اربعين ، چهلمين روز شهادت امام حسين عليه السّلام است كه جان خود و يارانش را فداى دين كرد. از آنجا كه گراميداشت خاطره شهيد و احياء اربعين وى ، زنده نگهداشتن نام و ياد و راه اوست و زيارت ، يكى از راههاى ياد و احياء خاطره است ، زيارت امام حسين عليه السّلام بويژه در روز بيستم ماه صفر كه اربعين آن حضرت است ، فضيلت بسيار دارد.
امام حسن عسكرى عليه السّلام در حديثى علامتهاى ((مؤ من )) را پنج چيز شمرده است : نماز پنجاه و يك ركعت ، زيارت اربعين ، انگشتر كردن در دست راست ، پيشانى بر خاك نهادن و ((بسم اللّه )) را در نماز، آشكارا گفتن : ((عَلاماتُ المُؤ مِنِ خَمسٌ: صَلاةُ اِحدى وَ خَمسين وَزِيارَةُ الا ربَعين ...))(547) زيارت اربعين كه در اين روز مستحب است ، در كتب دعا آمده است و به اينگونه شروع مى شود: ((السَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللّهِ وَ حَبيبِهِ ...)) كه اين متن ، از طريق صفوان جمّال از امام صادق عليه السّلام روايت شده است . زيارت ديگر آن است كه جابربن عبداللّه انصارى در اين روز خوانده است و متن زيارت بعنوان زيارتنامه آن امام در نيمه ماه رجب نقل شده و با جمله ((السَّلامُ عَلَيكُم يا آلَاللّه ...)) شروع مى شود.(548)
مورّخان نوشته اند كه جابربن عبداللّه انصارى ، همراه عطيّه عوفى موفق شدند كه در همان اولين اربعين پس از عاشورا به زيارت امام حسين عليه السّلام نائل آيند. وى كه آن هنگام نابينا شده بود، در فرات غسل كرد و خود را خوشبو ساخت و گامهاى كوچك برداشت تا سر قبر حسين بن على عليهما السّلام آمد و با راهنمايى عطيّه ، دست روى قبر نهاد و بيهوش شد، وقتى به هوش آمد، سه بار گفت : يا حسين ! سپس گفت : ((حَبيبٌ لا يُجيبُ حَبيبَهُ ...)) آنگاه زيارتى خواند و روى به ساير شهدا كرد و آنان را هم زيارت نمود.(549)